صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش

گروه گزارش/

مدارس در نظام آموزشی ایران از ابتدای اسفند 1398 تعطیل شدند .

هم زمان ؛ " صدای معلم " بر اساس مانیفست رسانه ای و در حوزه " مطالبه گری آگاهانه و کنش گری مسئولانه " به آسیب شناسی وضعیت موجود پرداخته و ضمن  انجام گفت و گو ها ، گزارش های توصیفی و انتقادی و نیز انتشار تجربیات جهانی در حوزه " آموزش و پرورش تطبیقی " سعی کرد تا ضمن حفظ فاصله منطقی خود با روزمرگی و نیز پوپولیسم رسانه ای غالب و رایج ؛ نگاهی منطقی ، جامع و کارشناسی به موضوعات مرتبط داشته باشد .

در ادامه سلسله گفت و گوها این بار صدای معلم با " رضوان حکیم زاده " معاون آموزش ابتدایی وزارت آموزش و پرورش مصاحبه ای تفصیلی انجام داده است که شما را به مطالعه ی آن فرا می خوانیم .

در بخش پیشین حکیم زاده تصریح کرد :

« در سال گذشته هم یکی از کارهایی که می توانستیم بکنیم این بود که سراسری همه جا را تعطیل نکنیم.

 ما معلمی را داشتیم که در آن روستا با خود عشایر یا ایل بود و دانش آموزانش هم در آنجا بودند و ما گفتیم مدرسه تعطیل است !

در صورتی که این معلم می توانست به آنها آموزش بدهد و بعد ما متوجه شدیم و خود این معلمان شروع به آموزش دادن کردند.

گزارشات متعددی که من در اینجا دارم یک تعداد فایل هایی را گرفتم که نشان می دهند که بسته بودن مدارس پیامدهای بسیار ناگواری دارد که یکی از آنها بحث تغییر سلامت روح و روان است و علاوه بر آن بحث ضرری که بیشتر متوجه کودکان خانواده های محروم می شود و نگرانی هایی که برای افزایش ترک تحصیل ، افزایش بازماندگی از تحصیل و... تعطیلی و بازماندگی از تحصیل اتفاق می افتد و طبیعتا وزارت بهداشت اعلام کرد که گزارشاتی نداریم که اگر مدارس باز شوند ؛ مدرسه باعث می شود که این اتفاق شیوع پیدا کند. اینها باعث شد ما بر اساس اصول علمی و بر اساس یافته هایی که سازمان بهداشت جهانی و سازمان های بین المللی هم داشتند.

 و این نکته شرایطی است که کشورهای دیگر داشتند.

 شما الآن هیچ کشوری را در دنیا پیدا نمی کنید که مدارس شان را بازگشایی نکرده باشد.

 در انگلستان نخست وزیر شان اعلام کرد که بازگشایی مدارس یک مسئولیت اخلاقی است.

 ما بر اساس تجاربمان به این نتیجه رسیده ایم که از این به بعد مدارس باید آخرین جایی باشند که بسته می شوند و اولین جایی باشند که باز می شوند و می بینیم که مدارس باز شده اند .

 تصور من این است که در این قسمت ما باید به تجارب جهانی بیشتر توجه داشته باشیم و به اصول تربیتی باید توجه داشته باشیم. »

بخش دوم گفت و گو را می خوانید .

منتشرشده در گفت و شنود
جمعه, 25 مهر 1399 09:03

تربیت مجازی

تربیت مجازی و منادیان تربیت امروز نوجوانان جامعه

دانش‌آموزان و نوجوانان و جوانان الگوی خود را از داستان‌ها و قهرمانان و اساطیر شاهنامه نمی‌گیرند. دانش‌آموزان و نوجوانان و جوانان الگوی خود را از بزرگان شعر و ادبیات و تاریخ این سرزمین نمی‌گیرند ( و چه بسا اصلا نامشان را هم نمی‌دانند.) دانش آموزان، نوجوانان و جوانان الگوی خود را از قهرمانانی مانند پوریای ولی و تختی نمی‌گیرند. دانش آموزان و نوجوانان الگوی تربیتی خود را از معلمان و پدر و مادر هم نمی‌گیرند.‌

کافیست سری به اینستاگرام بزنیم تا به منادیان تربیت امروز نوجوانان جامعه پی ببریم:

۱- بدن‌نماها و عیاش‌ها:
خانم‌ها و آقایانی که تنها هنر زندگی شان نمایان کردن برجستگی‌های بدن و انجام جراحی صورت و سینه و... یا تتوهای عجیب و غریب یا وول خوردن در بدنام‌ترین مکان‌ها و شهرهای دنیاست. این افراد اغلب فالوئر میلیونی دارند و به اسم چالش و مسابقه یک روز از مخاطبان خود می‌خواهند که عکس سکسی از خود بفرستند و روز دیگر می‌خواهند که در حال مسخره کردن پدر و مادر یا فرستادن پیامک‌های جنسی و خیانت و امثال این‌ها، از خانواده و دوست و همسر خود فیلم گرفته و برای آنها ارسال نمایند.

۲- استندآپ کمدین‌ها:
این شکل وراجی، متاع روز است. عده ای میکروفون به دست گرفته و در حال تعریف و مسخره کردن همه کس و همه چیز است از اتاق خواب پدر و مادر گرفته تا خاطراتش با بازیگران پورن و نحوه رفع حاجت در توالت، تا به هر طریقی شده خنده‌ای بر صورت مخاطب خود بیاورد و بدین طریق به شهرت و ثروت و ارگاسم درونی دست یابد.
این افراد از صداوسیما گرفته تا اینستاگرام و فرهنگسراها و تالار وحدت و... حضور پررنگی دارند و بخشی از مسئولیت تربیتی جامعه را عهده‌دار شده‌اند.

۳- الوات:
از صفحات پربازدید و پرمخاطب شبکه‌های اجتماعی، صفحات الوات و گولاخ‌ها و به اصطلاح "خوبای" شهرهای مختلف است که هر کدام سعی می‌کند با درست کردن هیکل و ظاهر عجیب و غریب یا کُری خوانی و فحاشی مخاطبان بیشتری را جذب نماید. کافی است سری به مدارس بزنیم تا متوجه شویم که اغلب دانش‌آموزان به خوبی "کسگم" و "وحید مرادی" و "هانی کُرده" و... را می‌شناسند و در مکتب آنها رشد و تربیت می‌یابند.

۴- خواننده‌های پاپ، بازیگران سینما و فوتبالیست‌های معروف:
از دیگر افراد تأثیرگذار در رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی، چهره‌های معروف ورزشی و موسیقی و سینمایی هستند که حرف و سخن و نحوهٔ زندگی آنها تأثیر تربیتی مهمی بر جامعه دارد و گفتار و رفتار و پوشش آنها به عنوان الگو مورد تقلید قرار می‌گیرد.

۵- مداحان، سیاسیون و سخنرانانِ لایک‌دوست:
بخش دیگری از جامعه هم که به اصطلاح علاقهٔ چندانی به کتاب خواندن و اندیشیدن و تفکر ندارد، به شدت به سخنرانی‌های احساسی که اغلب فاقد مبنای تحلیلی و عقلانی هستند، و همراه با تئوری‌های توطئه و فریادها و نعره‌هایی از سر احساسات بیان می‌شوند، علاقه داشته و جهان‌بینی تربیتی خود را در آنها جست و جو می‌کند.

کانال خرمگس


تربیت مجازی و منادیان تربیت امروز نوجوانان جامعه

منتشرشده در یادداشت

آموزش مجازی و بهداشت روانی دانش آموزان
همزمان با بیماری کرونا که مغولانه از هرسو بر جسم و جان مردم می تازد و جهان هستی را عرصه و جولانگاه کشت و کشتار خود قرار می دهد ، برخی از دست اندرکاران مدارس و والدین نیز به شیوه ی سردارسپاهیان مغول در رزمگاه ذهن و روان دانش آموزان به تاخت و تاز می پردازند. اینجاست که باید دل به حال این مخلوقات بی چاره و دربند سوزاند زیرا آنها ناگزیرند در برابر این همه تهاجمات خانمانسوز سپر بیندازند.
دانش آموزی که صبح تا ظهر مطابق برنامه ی هفتگی مدرسه در کلاس های مجازی شرکت کند و پس از آن ساعت پانزده عصر پای تلویزیون بنشیند تا از کلاس های شبکه تلویزیونی عقب نماند و سپس در فوق برنامه ی مجازی مدرسه که از ساعت شانزده تا هیجده عصر شروع می شود، حضور فعال و پررنگی داشته باشد ، آیا این لحظات برای او جانکاه و روح شکن نیست؟ و نیز موجبات ایجاد دلگزایی و ملالت خاطرش را فراهم نمی سازد؟
ازاینها گذشته لابد دراین فرصت باقی مانده والدین ساعاتی را از او به پرس و جوی درس می پردازند و در کنار همه ی این مخمصه ها و گرفتاری ها چنانچه کلاس خصوصی مجازی هم در کار باشد قوز بالا قوز می شود.قطعا این نوع برخورد با موضوع آموزش از یک سو تلاش معلمان را به بی ثمری می کشاند و از سوی دیگر تبعات جبران ناپذیری در پی خواهد داشت.
با توجه به این توضیح دانش آموزان در این رزمگاه خوفناک و هراس انگیز مغلوبند و دست اندرکاران مدارس غالب.


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

آموزش مجازی و بهداشت روانی دانش آموزان

منتشرشده در دانش آموز

شکایت وزیر آموزش و پرورش علیه یک معلم و حرف حساب

اقدام وزیر محترم آموزش و‌ پرورش در بازپس‌گیری شکایتش از یک معلم، رفتاری نیک و برآمده از خویی مصالحه‌جوی است که جای تقدیر و تشکر دارد. این اقدام نشان داد که توقع از برنشستگان در مسندهای فرهنگی به مراتب بیش از کسانی است که در دیگر مناصب نشسته‌اند و نیز بیانگر آن است که الگوسازی رفتاری از سوی کسانی که مخاطبان و ابواب جمعی میلیونی دارند، هم ضروری است و هم درس‌آموز.

انصاف دهیم و یک سویه قضاوت نکنیم؛ اگر انتقاد و اعتراض، حق شهروندی است، پاسداری از حرمت شخصیت و دفاع در برابر اهانت نیز یک حق مدنی و بلکه انسانی است.

افراد باید بدانند که فهم این «حق و تکلیف» دوسویه، به بنیان‌گذاری یک جامعه‌ی سالم با شهروند مسئول می‌انجامد و نوشتن بی‌محابا در کانال شخصی و تزیین آن به کاریکاتور تمسخرآمیز در هیچ قاموسی از نقد و اعتراض پذیرفته نیست. نیز ادا و اطوار «پویش‌سازی» و «هشتگ‌گذاری» در دفاع از یک توهین که تلویحاً با تهدید همراه بوده، خود مشارکت در یک بزه است و نمی‌توان از یک سو ژست همبستگی گرفت و از دگرسو به‌گسست امنیت روانی افراد بی‌اعتنا بود.

شکایت وزیر آموزش و پرورش علیه یک معلم و حرف حساب

اقدام آن‌ معلم-که به صِرف حضور در این صنف باید محترم دیده ‌شود- البته اقدامی غیرقابل دفاع بود و در خوشبینانه‌ترین فرض، باید ناشی از عصبانیت و برآشفتگی تلقی گردد.

اظهارنظر در مورد حکم دادگاه و تجویز شلاق در حیطه‌ی صلاحیت این قلم نیست، اما کاش پویشگران اجتماعی -که داوطلب شلاق‌خوری(!) به جای همکارشان شدند- ابتدا این ‌همکار عزیز را به ناروا بودن عملش آگاه می‌کردند و زان‌ پس فدیه از ران خویش می‌دادند؛ که ندادند!

از قضا فدیه‌ی اصلی را خود وزیر و معاونش -که‌ مورد تمسخر کاریکاتوری و تهدید واقع شده‌بودند- دادند و آن، گذشت از شکایتشان بود و کسی به این‌ دو دستمریزادی نگفت.

اگر بنا به «پویشگری» و «هشتگ‌گذاری» است، من یک‌تنه به وزیر و‌ معاونش به خاطر گذشت از مجازات یک «معلم» می‌گویم:
دست‌مریزاد!
...و یا به قول حرفه‌ای‌ترها:
مچکریم!

روزنامه اطلاعات


شکایت وزیر آموزش و پرورش علیه یک معلم و حرف حساب

منتشرشده در یادداشت

هفته پژوهش و مرگ دانش آموز 11 ساله بوشهری و کودکان بازمانده از تحصیل

مطابق قانون ، بیان انتقادات به نفع کشور است و آن دسته از نقد‌ها که ساختار‌های اداری، مدیریتی، حقوقی، اجتماعی و فرهنگی منجر به بروز حوادث و کم‌توانی در مدیریت و روابط آن‌ها را مورد کنکاش قرار می‌دهند، لازم و واجب است. نقد این ساختار‌ها نقش به سزایی در نظارت همگانی و جلوگیری از بروز فساد در جامعه دارد. فسادی که اگر از ابتدا با آن مقابله نشود می‌تواند اثرات مخرب زیادی را بر کشور و مردم وارد کند. در این رابطه همه موظف هستند که آنچه از فساد و تضییع حقوق ملت در پیرامون خود می بینند را به طور شفاف بیان کرده تا نهادهای نظارتی و بازرسی به وظیفه قانونی خود عمل نمایند.

بر کسی پوشیده نیست که یکی از حیطه هایی که دچار آسیب های جدی و به تبع آن مستعد فساد سیستماتیک است آموزش عالی است به طوری که شاید بتوان ریشه بسیاری از بحران های اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و غیره فعلی جامعه را در عدم کفایت و ناکارآمدی دانشگاه در تعلیم و تربیت دانست.

هدف اصلی صیانت از بیت المال و پاسخگو نمودن مسئولین مربوطه  از نحوه هزینه کرد بودجه هایی است که در قالب پژوهش و آموزش در اختیار ارگان ها و سازمان ها قرار گرفته است تا دستاوردهای متناسب با این بودجه ها را با شفافیت تمام به ملت به عنوان صاحبان حقیقی کشور ارائه نمایند. در این رابطه هزینه کرد میلیاردها تومان بودجه تحت عنوان پژوهش بدون هیچ گونه نظارت و حسابرسی انجام می گیرد.

افراد مطلع می دانند که تصمیم گیری های گروهی و محفلی و ارتباطات خاص بر تصویب طرح ها و اختصاص بودجه ها تاثیر گذار است.

بسیاری از طرح های پژوهشی فاقد حداقل استانداردهای لازم بوده و هیچ گونه تاثیری در حیطه سلامت یا تولید علم ندارند ولی تصویب این قبیل طرح ها بر اساس توصیه و رانت و تقسیم منافع مادی حاصل از آن بین افراد ذینفع انجام می شود.

هفته پژوهش و مرگ دانش آموز 11 ساله بوشهری و کودکان بازمانده از تحصیل

افرادی که در نهادهای تصمیم گیرنده هستند بر اساس رفاقت و نزدیکی و ارتباط با مسئولین به این مناصب می رسند نه بر اساس شایستگی و سابقه پژوهشی و آموزشی ارزشمند. حتی در موارد متعددی دانشجویان اظهار می دارند که اساتید بودجه های پژوهشی را به پایان نامه دانشجو اختصاص نمی دهند و دانشجویان خود مجبور به تامین هزینه هستند. در این رابطه حتی مسئولین نیز اطلاع داشته اند ولی اقدامی نکرده اند. در مقابل هزینه کرد بودجه ها فقط مقاله باید ارائه شود که در حال حاضر اکثر مجلات با دریافت پول، مقالات را بدون در نظر گرفتن کیفیت چاپ می کنند که عملا جز اتلاف هزینه از بیت المال هیچ دستاوردی نخواهد داشت. بسیاری از طرح های پژوهشی فاقد حداقل استانداردهای لازم بوده و هیچ گونه تاثیری در حیطه سلامت یا تولید علم ندارند ولی تصویب این قبیل طرح ها بر اساس توصیه و رانت و تقسیم منافع مادی حاصل از آن بین افراد ذینفع انجام می شود.

بسیاری از افرادی که تعداد زیادی طرح و مقاله به نام آن ها ثبت شده است و با همین پشتوانه به مدارج بالای علمی رسیده اند و از حقوق و مزایای آن استفاده می کنند بدون هیچ زحمتی و تنها بر اساس دارا بودن مناصب مدیریتی، روابط ناسالم و تهدید و تطمیع دیگران نام خود را ثبت کرده اند. لذا قانون از کجا آورده ای که در بحث مفاسد اقتصادی بوفور می شنویم نیز باید در اینجا اجرا شود تا هر کسی حاصل دسترنج و لیاقت و توانایی علمی خود را دریافت کند.

مشاور وزیر آموزش و پرورش اعلام کرده است که حدود 5 / 3 میلیون نفر  از دانش آموزان امکانات دسترسی به آموزش مجازی را ندارند و حدود پانصد هزار نفر ترک تحصیل کرده اند.

اگر اسم این را فاجعه نگذاریم چه باید بنامیم؟ و مسئولیت اجتماعی و اخلاقی و فرهنگی اساتید و معلمان در مقابل آن چه خواهد بود؟

هفته پژوهش و مرگ دانش آموز 11 ساله بوشهری و کودکان بازمانده از تحصیل

دعوا بر سر این است که محمد دانش آموز 11 ساله به خاطر نداشتن گوشی خودکشی کرده است یا نه؟ ولی این حقیقت را کسی نمی تواند منکر شود که مطمئنا محمد به عنوان یکی از فرزندان ایران فقط حق خود را برای آموختن و رشد کردن طلب کرده است. حقی که برای میلیون ها نفر دیگر از کودکان و نوجوانان نادیده گرفته شده است.

لب کلام اینجاست که گسترش فساد نابود کننده شرافت و انسانیت و حقوق ملت است که هیچ پناه و ملجایی ندارند تا آن ها را به سوی امداد طلبیدن از طناب دار می کشاند.

اگر جایگاه آموزش در رشد و توسعه کشور درست درک شده باشد باید توزیع بودجه ها و محل هزینه کردها نیز برای دولت معلوم و مشخص باشد تا اهداف واقعی آموزش محقق گردد نه اینکه حیات خلوت فساد برانگیز تحت عنوان آموزش و پژوهش و گسترش علف های هرز حتی اجازه شکوفه دادن جوانه های نورسته بر شاخه را نیز ندهند.

آیا درب باید همچنان بر مصداق ضرب المثل معروف از نخورده بگیر بده به خورده بچرخد؟


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

هفته پژوهش و مرگ دانش آموز 11 ساله بوشهری و کودکان بازمانده از تحصیل

منتشرشده در پژوهش
پنج شنبه, 24 مهر 1399 06:51

موانع فرهنگی توسعه ایران

موانع فرهنگی توسعه ایران و کم صبری و بی صبری مردم ایران

 ایران حتی اگر جمهوری اسلامی هم نبود، به این زودی توسعه پیدا نمی‌کرد. ما یک دسته ویژگی‌های فرهنگی داریم که خیلی دیر اصلاح می‌شود. یک وقتی من بررسی کردم و دیدم در جامعه ما بیست ویژگی فرهنگی هست که در واقع به معنای دروغ است؛ یعنی دروغ رفتاری است، نه گفتاری. تعارف کردن، آبروداری و ریا از جمله این دروغ‌های رفتاری است. این خصلت‌ها مربوط به این دوره و آن دوره نیست و ریشه تاریخی دارد و به نظر من از موانع جدی توسعه شمرده می‌شود؛ چون در توسعه، شما پیوسته باید به سمت شفافیت حرکت کنید. من حتی در این زمینه روی ژن کار می‌کنم و گمان می‌کنم که توسعه با ژنتیک هم ارتباط دارد؛ یعنی برخی از ملت‌ها به علت شرایط اقلیمی و آب و هوایی و منطقه‌ای و غیره، استعداد و قابلیت بیشتری برای توسعه یافتن دارند و برخی ندارند؛ در برخی از نقاط دنیا هم روی این موضوع کار و تحقیق می‌کنند و البته من هنوز به جواب قطعی نرسیده‌ام.

در همین زمینه از ویژگی‌های مردم ما که مانع توسعه شده است، کم‌صبری و بی‌صبری تاریخی است. به عنوان مثال در کشور انگلستان و در طول هزار سال پادشاهی، تنها یک پادشاه کشته شد؛ اما در ایران و در طی چهارصد سال گذشته، در هر سی سال یک پادشاه کشته‌ شده یا دق‌مرگ شده و یا فرار کرده است. بی صبری ما تا آنجاست که امسال به فردی رای می‌دهیم و او را رییس جمهور می‌کنیم و برای او هورا می‌کشیم؛ ولی یکی دو ماه بعد با بدگویی و جوک‌سازی و غیره، وی را بدنام و تخریب می‌کنیم و بعد از دو سال، او را دوست نداریم و در دوره بعد به فرد دیگری رای می‌دهیم. بنابر این صبر و بی‌صبری، یک مسأله ژنتیک است.

 برای مقایسه، شما به بچه‌ها نگاه کنید که وقتی بستنی می‌خواهند آن‌قدر جیغ و فریاد می‌کنند. ملت‌ها هم در روند تکامل تاریخی خود، گاهی در دوران کودکی و نوجوانی هستند و هنوز از نظر عقلانیت تاریخی، به بلوغ و پختگی نرسیده‌اند و صبر پایینی دارند. ملت ایران هم از ملل کم‌صبر دنیاست و توسعه با بی‌صبری محقق نمی‌شود و امکان‌پذیر نیست.

موانع فرهنگی توسعه ایران و کم صبری و بی صبری مردم ایران

 حرف ما این است که وقتی جمهوری اسلامی می‌گوید من می‌خواهم توسعه به وجود بیاورم و برای تحقق توسعه هم هزینه خیلی زیادی کرده و در طول این سالها، بیش از صد سال پیش از آن، از نظر حجم، نفت فروخته‌ و ده‌ها برابر آن دوران، درآمد داشته است. ایران تنها در دوران احمدی‌نژاد، نزدیک به هزار میلیارد دلار درآمد نفتی داشت که معادل درآمد تمام دوره صدساله پیش از آن است. از این همه درآمد و هزینه، باید لااقل حرکت کوچکی و دستاورد مثبتی در جهت توسعه مشاهده شود.

به هر تقدیر حرف ما این است که موانعی برای رشد و توسعه در کشور ما وجود دارد و اقتصاددان‌ها برای حل مشکل و رفع موانع درحال کار و تحقیق و نوشتن مقاله هستند و ممکن است به راه حل‌هایی برسند؛ اما از سوی دیگر این طرف هم باید از ادعاهای خود بکاهند.

کانال تخصی اقتصاد


موانع فرهنگی توسعه ایران و کم صبری و بی صبری مردم ایران

منتشرشده در یادداشت

گروه گزارش/

گزارش وانتقاد صدای معلم از خودکشی دانش آموز دیری و کودکان بازمانده از تحصیل

فوت « سید محمد موسوی زاده » دانش آموز ۱۱ ساله ساکن شهرستان دیر در جنوب استان بوشهر موجب جریحه دار شدن افکار عمومی گردیده است .

اولیای دانش آموزان گفته اند " محمد " به خاطر نداشتن گوشی همراه و بضاعت کم خانواده برای تهیه آن خود را حلق آویز کرده است .

روابط عمومی آموزش و پرورش شهرستان دیر در اطلاعیه‌ای، خبر منتشر شده در خصوص دلیل خودکشی دانش آموز دیری مبنی عدم دسترسی به تلفن همراه و کلاس های مجازی را تکذیب کرده است .

گزارش وانتقاد صدای معلم از خودکشی دانش آموز دیری و کودکان بازمانده از تحصیل

فروردین‌ ماه هم خبر خودکشی یک دانش آموز فسایی به علت نداشتن گوشی اندروید منتشر شد که روابط عمومی فارس آن را تکذیب کرد .

« صدای معلم » قصد وارد شدن در جزئیات و حواشی این " واقعه تلخ " را ندارد اما نخستین پرسش این رسانه آن است که آیا زیرساخت های لازم و کافی برای آموزش " غیرحضوری " دانش آموزان فراهم بوده  که آموزش و پرورش اقدام به تعطیلی کلاس ها کرده است ؟

آیا امکان آموزش حضوری با رعایت تدابیر و پروتکل های بهداشتی مناسب و یا حداقلی فراهم نبوده است ؟

در آخرین اظهار نظر ؛ امروز سه شنبه 22 مهر ، معاونت حقوقی و امور مجلس وزارت آموزش و پرورش گفته است : ( این جا )

« رعایت پروتکل ها و دستور العمل های بهداشتی در مدراس انصافا خوب بوده واین از نتایج بازدیدها ونظارت های دوره ای مدارس است . »

این نظر پیش تر نیز توسط مسئولان وزارت بهداشت تایید و تصریح گردیده است .

کشمیری دبیر ستاد استانی مقابله با کرونا در استان بوشهر 9 مهر  با اشاره به فعالیت یک هزار و ۳۹۷ مدرسه در استان بوشهر گفت:

 شاخص رعایت پروتکل‌های بهداشتی در این استان نسبت به گذشته بهتر شده و در زمان حاضر ۸۴ درصد مدرسه‌های فعالی که دانش‌آموز می‌پذیرند دستورالعمل‌های بهداشتی را به طور کامل رعایت و ۹۰ درصد از ماسک استفاده می‌کنند . 

دبیرستاد استانی مقابله با کرونا در استان بوشهر گفت: براساس گزارش وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی این استان در زمینه رعایت دستورالعمل‌های بهداشتی به ویژه در اداره‌ها، مدرسه‌ها، بانک‌ها و حمل و نقل عمومی بهترین درصد را داشته است . »

اگر تک مصرع حفظ « جان و سلامت » دانش آموزان که به اصطلاحی کلیشه و روزمره در ادبیات مسئولان تبدیل شده است ؛ آیا وجدان آنان از مرگ این کودک جریحه دار نشده است ؟  اگر اظهارات این مقام و سایر مسئولان واقعیت دارد ، چرا باید بیش از 75 درصد مدارس این استان تعطیل شوند ؟

کدام اراده در داخل و خارج از آموزش و پرورش به دنبال تعطیل کردن مدارس است ؟ 

استان بوشهر و استان هرمزگان در همسایگی یکدیگر قرار دارند .

« صدای معلم » پیش تر در گزارشی از بازگشایی مدارس در بندر خمیر واقع در هرمزگان نوشت : ( این جا )

« در بیشتر مدارس استقبال از دانش آموز وجود ندارد و حتی کتابها هم بسته بندی نشده در اختیار دانش آموز قرار می دهند .

امسال اگر چه بیست لیتری مایع دستشویی در دفتر خودنمایی می کرد و ماموری از شبکه بهداشت با چک لیستی در دست سری به بعضی کلاسها زد اما جای بنر خوشامد گویی در ورودی مدرسه یا نوشتن توصیه های بهداشتی خالی بود .

گزارش وانتقاد صدای معلم از خودکشی دانش آموز دیری و کودکان بازمانده از تحصیل

در یکی از کلاس ها کنترل کولر پیدا نشده بود و هنگامی که از دانش آموزم پرسیدم چرا ماسک را از صورتت بر می داری؟ در جواب گفت : هوا گرم است و با این ماسک نمی توانم نفس بکشم .

در کلاس دیگری وقتی خواستم کمی از رعایت مسایل بهداشتی بگویم وقتی به اینجا رسیدم که بعد از دست زدن به دستگیره در دست هایتان را ضدعفونی کنید،  دانش آموزی با انگشت بالا رفته اش که نشان اجازه گرفتن بود گفت: آقا، درهای کلاس ما دستگیره نداره . امسال اگر چه بیست لیتری مایع دستشویی در دفتر خودنمایی می کرد و ماموری از شبکه بهداشت با چک لیستی در دست سری به بعضی کلاسها زد اما جای بنر خوشامد گویی در ورودی مدرسه یا نوشتن توصیه های بهداشتی خالی بود .

تعداد کم حاضران کلاس زیر خنده زدند و من با خیره شدن به در کلاس فکر کردم پس پروژه مهر شامل چه مواردی می شود؟ بازدید مدارس برای دیدن چه مواردی صورت می گیرد؟

وقتی آب آبخوری را به بهانه عدم رعایت بهداشت توسط بچه ها قطع می کنیم، وقتی برایمان مهم نیست دانش آموز با چه وسیله ای و چگونه مدرسه می آید، وقتی هنوز نمی دانیم کدام دانش آموزمان توان استفاده از امکانات مجازی دارد و کدام ندارد، وقتی مسیر رفت و آمد دانش آموز به مدرسه  و نظافت آن بررسی نکنیم چگونه می خواهیم در تربیت و رشد آنها همراه شویم . »

آیا مسئولان نمی توانند حداقل با نصب یک " هواکش " در کلاس ها و برخی برنامه ریزی های ساده ، شرایط آموزش را به صورت حضوری در چنین مناطقی فراهم کنند ؟

انجام برخی مسائل ساده و حتی پیش پا افتاده ممکن است نیازی به صرفه هزینه های بالا هم نداشته باشد اما چه می توان کرد وقتی " سترونی " ، "روزمرگی " و نمایش بر همه چیز تفوق پیدا کرده است .

کدام نهاد و یا فرد وظیفه نظارت بر چنین اوضاعی را دارد ؟

مطابق اعلام مسئولان وزارت آموزش و پرورش حدود ۲۰ تا ۳۰ درصد کل دانش‌آموزان در دوران کرونا از امکانات آموزشی محروم‌اند هرچند  معاون برنامه‌ریزی آموزشی و توان‌بخشی «سازمان آموزش و پرورش استثنایی» در ایران اعلام می کند این رقم بالاتر است و بیش از ۴۰ درصد دانش‌آموزان به سیستم هوشمند و شبکه آموزش اینترنتی دسترسی ندارند .

وزارت آموزش و پرورش واقعا چه تدابیری برای آموزش بیش از 5 / 3 میلیون دانش آموز بازمانده از تحصیل در کشور تدارک دیده است ؟

گزارش وانتقاد صدای معلم از خودکشی دانش آموز دیری و کودکان بازمانده از تحصیل

آیا با ارائه پاسخ های آماده و کلیشه ای مانند : " آموزش های تلویزیونی ، بسته های آموزشی ،  گسیل راهنمایان آموزشی و... " مشکل آموزش در این مناطق حل می شود ؟

آیا با این نمایش ها و تبلیغات ، افکار عمومی قانع می شوند ؟

اگر قرار بود با این نسخه ها مشکلات حل شوند چرا دانش آموزان باید چنین وقایعی را متحمل شوند ؟

مسئولان وزارت آموزش و پرورش به جای نوشتن پیام های بلند بالا و ویترینی به مناسبت " بهداشت روانی " که در حال حاضر در آن قرار داریم ؛ واقعا چه برنامه ای برای حل مساله " بهداشت روانی " در کنار تعطیلی بی دلیل مدارس دارند ؟

گزارش وانتقاد صدای معلم از خودکشی دانش آموز دیری و کودکان بازمانده از تحصیل

چرا این مسئولان و سایر مقامات در جاهای دیگر به این گونه مسائل علی رغم توصیه اکید سازمان های بین المللی مانند یونسکو ، یونیسف و.. بی توجهند و راه خود را می روند ؟

اگر تک مصرع حفظ « جان و سلامت » دانش آموزان که به اصطلاحی کلیشه و روزمره در ادبیات مسئولان تبدیل شده است ؛ آیا وجدان آنان از مرگ این کودک جریحه دار نشده است ؟

با تکذیب کردن و فرافکنی و قلب واقعیات چه مشکلی از نظام آموزشی و بحران های آن حل می شود ؟

مرگ این دانش آموز در کنار سایر وقایع تلخ کوچک و بزرگ  پس از مدتی به روال معمول و روزمره به فراموشی سپرده خواهد  شد .

« بحران مدیریت » را مدیریت کنید !

پایان گزارش/


گزارش وانتقاد صدای معلم از خودکشی دانش آموز دیری و کودکان بازمانده از تحصیل

منتشرشده در گفت و شنود

انتقاد از تصرف املاک آموزش و پرورش توسط دولت و فروش مدارس

استاندار فارس گفت: فروش ملک مازاد دستگاه های اجرایی،طرحی است که دولت برای تامین نقدینگی این دستگاه‌ها از جمله پاداش بازنشستگان و یا تامین نقدینگی برای پروژه‌های نیمه تمام در دستور کار دارد و خست به خرج دادن دستگاه اجرایی در این زمینه پذیرفته نیست.

استاندار فارس از مدیر کل امور اقتصادی و دارایی فارس خواست دو هفته مهلت به سازمان هایی که همکاری لازم را برای معرفی اموال مازاد شان به عمل نمی‌آورند، از جمله سازمان آموزش و پرورش بدهد و چنانچه در این مدت برای معرفی کردن املاک و اموال مازاد شان اقدامی نکردند، سازمان امور اقتصادی استان اقدام کرده و فرم فروش را تکمیل کند.

بابک دایی مدیرکل غیربومی اداره کل امور اقتصادی و دارایی فارس اعلام کرده است: تعداد ۳۴۸ فقره از املاک آموزش و پرورش استان فارس ملک مازاد شناخته شده و جهت بازدید و فروش آنها اقدام خواهد نمود .این در حالی است که اجاره و شرایط واگذاری ساختمان ها و اراضی مازاد بر نیاز آموزش و پرورش بر عهده وزیر می باشد.

برخی از ۳۴۸ ملک اعلام شده مدرسه های فعال و یا اراضی آموزشی است که اداره کل از محل درآمدهای اختصاصی برای احداث فضاهای آموزشی خریداری کرده است.

انتقاد از تصرف املاک آموزش و پرورش توسط دولت و فروش مدارس

آموزش و پرورش فارس در برخی مناطق با کمبود شدید فضای آموزشی روبه رو است. چگونه می توان ۳۴۸ ملک آموزش و پرورش را به دولت واگذار کرد، وقتی خود با مشکلات و گرفتاری های مالی روبه رو است؟

آیا این چوب حراج زدن بر فضاهای آموزشی عقلانی است !؟

برخی از این املاک منازلی است که خیرین به صورت صلح مشروط به آموزش و پرورش داده و امکان فروش آنها وجود ندارد. این اقدام استانداری و اداره دارایی و مجموعه دولت باعث فرار خیرین از مدرسه‌سازی خواهد شد، و بازتابی به شدت منفی در میان آنان خواهد داشت .

به نظر می‌رسد دولت بایستی از تصرف املاک آموزش و پرورش دست بردارد . نهادی که همه ساله با کسری بودجه فراوان روبه روست نمی‌تواند کمبودهای بودجه‌ای دولت را تأمین کند.

اگر آموزش و پرورش فارس ۳۴۸ ملک مازاد به معنای واقعی دارد چرا از آن به عنوان طرح مسکن ملی فرهنگیان استفاده نمی‌شود؟


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

انتقاد از تصرف املاک آموزش و پرورش توسط دولت و فروش مدارس

منتشرشده در یادداشت

محمدرضا شجریان آموزگار و معلمی هنرمند و مطالبه گر

در ابتدا لازم می دانم و به عنوان " مطلع سخن " نگاهی انتقاد آمیز داشته باشم به رفتاری که قاطبه جامعه پس از درگذشت استاد محمدرضا شجریان از خویش بروز دادند و آن تکرار شعر و یا ترانه محبوب " مرغ سحر " به صورت هم خوانی در تجمعات مختلف  توسط مردم بود .

پیش تر و در 13 فروردین  1396 ؛ « صدای معلم » یادداشتی را با عنوان « مانیفست مرغی » منتشر کرد . ( این جا )

نظر بر اهمیت و غنای این مطلب و بازخوانی آن در حافظ تاریخی دوباره آن را جهت اطلاع مخاطبان منتشر می کنم :

« ترانه " مرغ سحر" ترانه دلِ هر ايرانى است . تقريباً همه خواننده هاى مشهور از سنتى و پاپ و راك و رپ ، از قمر الملوك وزيرى گرفته تا فرهاد و مهراد آن را خوانده اند. حتى یکی از خوانندگان لس آنجلسی هم اين اواخر در قصر زيبايى چمباتمه زده و مرغ دلش ناله سر داده است .

در همه ى كنسرت هاى داخل و خارج، شجريان هم آخرش اين تصنيف را به خواهش مردم مى خواند و مردم هم اشك ريزان همراهي اش مى كنند .

تا حالا از خودتان پرسيده ايد كه چرا اين قدر اين تصنيف و خصوصاً متن ترانه به دل مى نشيند؟

چون كه اين ترانه ، "خودِ خودمان" را فرياد مى زند . ما هم انگار كودك گمشده يا خودِ وجودمان را ديده ايم دلمان به طپش مى آيد و اشك مى ريزيم و اين " خود" را بغل مى گيريم .

بيشتر عناصرِ تفكر ايرانى در كلماتِ متن ترانه آمده است. " ناله" ، " داغ" ، " آه" ، " قفس" ، " آزادى" ، "  ظالم و ظلم و جور" ، " خدا" ، " فلك" ، " دلِ تنگ" ، " عاشق" ، " عمر" ، و " هجران" تعدادى از اين كلمات كليدى هستند كه روزانه يا به كار مى بريم و يا به آن فكر مى كنيم.

جداى از كلمات، مهمترين عناصر فرهنگى ايرانى هم در گوشه گوشه ى اين ترانه جا گرفته است كه مى توان به چند تاى آنها مختصراً اشاره كرد.

* غم زدگى ( ناله سر كن، داغ مرا تازه تر كن، ابر چشمم ژاله بار است، دلم تنگ و تار است و...)

* هنوز به كلمه ى سوّم متن نرسيده ايم كه " ناله" آغاز مى شود ؛ به عبارتى اولين فعلِ متنِ ترانه " ناله سركن" است . حقيقتش اينست كه ما ملتِ " ناراحتى" هستيم . فقيرمان ناله مى كند، ثروتمندمان ناله مى كند، داخل نشين ها ناله مى كنند ، خارج نشين ها ناله مى كنند، حتى سگ و گربه هايمان بيشتر از سگ و گربه هاى ملت هاى ديگر زوزه مى كشند .

 اين همان فرهنگى است كه وقتى ناپرهيزى مى كنيم و زياد مى خنديم ، به خودمان مى گوييم كه حتماً غمى در راه است .

فرهنگِ زهر كردنِ شادى به خود .

* مهرطلبى و توقع محبت زياد از ديگران ( جانب عاشق نگه اى تازه گل از اين بيشتركن بيشتركن بيشتر كن )

 از صد نفرمان بپرسند ، نود ونه نفرمان معتقديم كه " دستمان نمك ندارد" و هر چه خوبى كرده ايم ، يك درصد هم جوابش را نگرفته ايم . عمر اكثر ما در اين تفكر كه چه وقت بالاخره قدر مرا مى دانند تمام مى شود .

* انتظار معجزه ( برشكن و زير و زبر كن ، وز نفسى ... پرشرر كن، شام تاريك ما را سحر كن)

ما به جاى اينكه خود آستينِ همت را بالا بزنيم و سرنوشت مان را به ميل خودمان تغيير دهيم به هر  معجون و ورد و جادو  و منجى و كس و ناكس از آجيل مشكل گشا گرفته تا امامزاده اى در سر كوه چنگ مى اندازيم كه بختمان باز شود .

روشنفكرنماهايمان هم منتظر حمله هوايى مى مانند .

* حزبِ باد! ( اى خدا ، اى فلك ، اى طبيعت )

همين مصرع كافيست تا بدانيم كه خودمان هم نمى دانيم به چه اعتقاد داريم  : خدا؟ طبيعت؟ فلك؟

 هم دكتر مى رويم ، هم دخيل مى بنديم  . گردن بند " فروهر" در گردن ، شوله ى امام حسين به هم مى زنيم ؛ يك سفر به مكه و سفر بعدى به پاتايا مى رويم ؛ دكتراى هوافضا داريم ، از جن مى ترسيم ؛

 نوروز و كريسمس و هالوين و والنتاين و نيمه ى شعبان را با دل و جان جشن مى گيريم  بعد از  زدن دو تا "شات " دهنمان را آب مى كشيم و مسواك مى زنيم و تا افطار هيچى نمى خوريم . شعرايمان هم مى سرايند: " مسجد و میکده و کعبه و بتخانه یکیست" .

*بى حوصلگى ( شرح هجران مختصر مختصر كن )

حوصله هيچى را نداريم  . حوصله ى ناله را هم نداريم ، زود طاقت مان سر مى رود. بيشترمان كتاب نمى خوانيم چون طولانى است ؛ متن هاى كمى بلندتر را اصلاً نمى خوانيم . عشق مان كلمات قصار است كه  آن هم اكثراً شعار است .  توى مهمانى ها دو ساعت كه مى رقصيم حوصله مان سر مى رود باز رو مى كنيم به دوستِ خوش صدايمان كه برايمان همين " مرغ سحر"  را بخواند .

* اگر  به يك روانشناسِ اجتماعى اين ترانه را بدهيد ته روده ى ما را هم از خلال كلماتش مى بيند .

اين ترانه مى تواند " مانيفست مرغى " ما ملت قلمداد شود .

* تنها در يك جاى اين ترانه مرحوم " بهار" كلمه اى آورده كه به هيچ وجه در قاموس فرهنگ ما جا ندارد؛ آنجا كه مى گويد:

" نغمه آزادى " نوعِ بشر" سرا" .

* اين جهان نگرى و بشر دوستى در قالب فرامليتى اصلاً در حد و قواره ى ملت ما نيست . حتماً مرحوم بهار ، آينده نگرى كرده است .

روحش شاد! »

محمدرضا شجریان آموزگار و معلمی هنرمند و مطالبه گر

در این مدت کوتاه از درگذشت شجریان انواع و اقسام تحلیل های گوناگون در فضای رسانه ای و مجازی منتشر گردید اما به عنوان یک " معلم " می خواهم نگاهی تحلیلی بر بخشی از زندگی حرفه ای و شغلی محمدرضا شجریان داشته باشم .

شجریان در سال 1338 وارد دانش سرای مقدماتی ( تربیت معلم ) می شود و تا سال 1347 در استخدام وزارت فرهنگ ( آموزش و پرورش ) بود .

( دانشسرای مقدماتی یا دارالمعلمین مقدماتی نام یک مرکز تربیت معلم بود که به آموزش و تربیت معلم برای دورهٔ ابتدایی می‌پرداخت. فارغ‌التحصیلان دوره‌های دانشسرای مقدماتی، دیپلم می‌گرفتند. شرط اصلی ورود به دانشسرای مقدماتی، تحصیلات سه‌سالهٔ اول متوسطه و مدتِ دورهٔ تحصیلات آن‌ها دو سال بود.  )

در واقع شجریان حداقل 9 سال از زندگی خویش را با معلمی سپری کرده است .

نگاهی به  تعداد قابل توجهی از چهره های تاریخی  نشان می دهد که آنان به نوعی برآمده از این گونه مراکز بودند .

آخرین مورد آن 20 مهر ماه بود که زاد روز « غلامحسین مصاحب » ریاضیدان ایرانی بود که او هم در دارالمعلمین عالی در رشته ریاضیات تحصیل کرده بود . ( این جا )

همیشه این پرسش را مطرح کرده ام که آیا مراکز تربیت معلم و در آخرین ورژن آن ، دانشگاه فرهنگیان در یک چرخه زمانی 40 ساله چند شخصیت  در قالب و وزن این چهره ها تحویل جامعه داده اند ؟

چرا افرادی مانند شجریان که اکنون در قامت یک " اسطوره " توجه جهانی را به خود جلب کرده اند در ابتدا " معلمی " را پیشه خود ساختند ؟

آیا شرایط جامعه در آن دوره و نگاه جامعه و حکومت به حرفه معلمی طوری بوده است که نخبگان و نوابغ جذب این گونه مراکز می شدند ؟

نکته مهم و البته ظریف آن است که ؛

نخبه بودن الزاما به معنای " دارا بودن رتبه بالا در کنکور " نیست .

در حال حاضر عنوان می شود که بسیاری از رتبه های برتر در کنکور جذب دانشگاه فرهنگیان می شوند اما پرسش اساسی این است که آیا با ورود این " افراد " جایگاه آموزش و پرورش و حرفه معلمی در جامعه ایران دست خوش تحول و جهش خواهد شد ؟

محمدرضا شجریان آموزگار و معلمی هنرمند و مطالبه گر

نگاهی به سیر تحولات نشان می دهد که تا پیش از تجمیع مراکز تربیت معلم و تاسیس دانشگاه فرهنگیان تحول خاصی در هژمونی مذکور رخ نداده است .

در عمر نزدیک به یک دهه ای دانشگاه فرهنگیان نیز مورد و یا موارد خاصی مشاهده نمی شوند.

آیا با سازوکارهایی که در آن مراکز تربیت معلم و این دانشگاه فرهنگیان برای تربیت " معلم " تعبیه و تثبیت شده است می توان انتظار  خروجی هایی مانند محمدرضا شجریان ، غلامحسین مصاحب ، سیداحمد فرید ، محمد جواد مشکور ، روح الله خالقی ، جعفر شعار ، حبیب یغمایی ، غلامحسین شکوهی ، کمال الدین جناب و... داشت ؟

من به این موضوع خیلی خوش بین نیستم .

سیستم به گونه ای شده است که حتی اگر فرضا نخبه ای وارد آن شود فضاو فرهنگ سازمانی موجود در آموزش و پرورش و نوع تعاملات و روابط میان فردی آن معلم را به یک " چوخ بختیار " مبدل خواهد ساخت . ( این جا )

فردی که از همان ابتدای ورود می آموزد که با دروغ گفتن ، تظاهر و نمایش خود را به سیستم تحمیل کند و فضای تعریف شده در داخل سیستم عنصر " شهامت " و " تفکر انتقادی " را در او می کشد ؛ آیا می تواند حتی خود را در  حد یک " الگو " برای دانش آموزان کلاسش مطرح کند ؟ « اگر قرار است جامعه متفاوتی داشته باشیم چاره‌ای نداریم جز این که پایه‌ای‌ترین گزاره‌های فرهنگی‌مان را مورد نقد قرار دهیم و البته به خاطر داشته باشیم که اگر قرار است از نقد ویترینی به نقد مؤثر برسیم ضروری است که خط قرمزها را نیز نقد کنیم »

آیا شجریان به واسطه ترانه ها و اجراهایی که در موسیقی داشت توانست خود را به عنوان یک " الگو " مطرح کند و یا آن که در قالب هنری که خود را آن کشف کرد و  البته سیستم آن موقع اجازه بروز آن را داد و با تجهیز منطقی آن به عنصر بی بدیل  " شهامت " توانست جایگاهی این چنین در میان اذهان و قلوب جامعه کسب نماید ؟

( در دو هفته ای که به همت استانداری تهران همه مدارس تعطیل شده اند و البته کادر اداری مدارس جهت خالی نبودن " عریضه "  و حفظ ظاهر در آن حضور دارند و در مدرسه خالی سیر و سیاحت می کنند ؛ معلمی در یکی از مدارس به دانش آموزان اعلام می کند که بچه ها می توانند برای رفع اشکال به مدرسه مراجعه کنند و او هم در آن جا حضور دارد .

به محض ورود معدودی از دانش آموزان ، مدیر و معاون مدرسه مضطرب و هراسان خطاب به آن معلم نگون بخت که چرا  بچه ها این روزهای " خطرناک " به مدرسه آمده اند ...

این چوخ بختیارها لابد یادشان رفته که فلسفه تاسیس مدرسه به خاطر همین دانش آموزان است و اگر دانش آموزی بر حسب تمایل خود در مدرسه حضور می یاید باید هم آن معلم و هم آن دانش آموز را تشویق کرد نه آن که عتاب و خطاب . اگر دانش آموز نباشد دیگر نیازی به حضور بقیه و این همه نان خور و عائله در آموزش و پرورش نیست .

این معلمان مسئولیت شناس ، آگاه و مطالبه گر در این سیستم متاسفانه در اقلیت اند و چوخ بختیارها در اکثریت و البته این فرهنگ نماها خود فارغ التحصیل همین مراکز تربیت معلم بوده اند ! )

شجریان کار خود را به عنوان یک معلم همچون صمد بهرنگی از روستا آغاز کرد .

محمدرضا شجریان آموزگار و معلمی هنرمند و مطالبه گر

در وصف زندگی شغلی شجریان چنین آمده است : «  استاد اگر می‌دید کسی صدای خوبی دارد برایش کلاس اختصاصی می‌گذاشت ... » ( این جا )

مروری بر این شواهد نشان می دهد که شجریان معلمی را نه از سر ناچاری بلکه با آگاهی و علاقه انتخاب کرده بود و حاضر بود از وقت خود برای دانش آموزان مستعد و در حوزه تخصص خود وقت بگذارد .

حال شما مقایسه کنید آن را با معلمان و مدیران و سایرینی که اکنون و اکثرا در سیستم " استحاله " شده و جز بخشنامه و دستور از بالا و همچون یک ربات ماموریت دیگری برای خود تعریف نکرده اند .

آن ها به مثابه " آجری از یک دیوار " به شمار می روند که حائل میان دانش آموزان با یکدیگر و مانعی انعطاف ناپذیر در برابر شکوفایی استعداد و رغبت های آنان به شمار می روند بدون آن که خود به این نقش ضد تربیتی آگاه و. معترف بوده و حتی در صورت انتقاد بلافاصله در مقام " توجیه " و " فرافکنی " بر می آیند .

محمدرضا شجریان آموزگار و معلمی هنرمند و مطالبه گر

و اما نکته دیگری که در زندگی شغلی و حرفه ای شجریان در روزهای اخیر خودنمایی کرد اما جامعه در کلیت خود خویشتن را به " ندیدن " زد ؛ نقاشی بود که شجریان 60 سال پیش و در روستای رادکان مشهد بر دیوار مدرسه نظام الملک روستا نقاشی کرد .

چرا رسانه ها بخش معلمی زندگی شجریان را پر رنگ نکردند و بیشتر به جنبه های عاطفی ، اعتراضی و حماسی وی پرداختند ؟

از همین جا می توان به جایگاه نازل فرهنگ و آموزش در جامعه متوهم و مسئولیت گریز ایرانی  پی برد ضمن آن که به نظر می رسد معلمان به دلایل مختلف – که مجال ذکر آن ها نیست – مرجعیت خود را در افکار و اذهان عمومی از دست داده اند .

به نظر می رسد امروزه بسیاری از معلمان در هم نوایی با مدیران خود به نقاشانی متبحر تبدیل شده اند که از مدرسه فقط یک نقاشی ساخته و دیوار مدرسه را هر روز کوتاه تر می کنند و برای توجیه این کار خود به انواع بهانه ها و مغالطات متوسل می شوند .

محمدرضا شجریان آموزگار و معلمی هنرمند و مطالبه گر

مهم ترین خصیصه این معلم نماها همانا نداشتن " شهامت " و " تفکر انتقادی " است که اصولا تعلیم و تربیت جدید بر مبنای این ها پایه گذاری شده است .

شجریان در یکی از مصاحبه ها از حذف نقش زنان در موسیقی انتقاد می کند .

( چندی پیش با یکی از مدیران دبیرستان های دخترانه در تبریز صحبت می کردم .

ایشان از تعطیلی مدارس به شدت دفاع می کرد و حتی در استدلال خویش عنوان می کرد که بحران کرونا در نظام آموزشی  خیلی از مسائل را روشن کرد . این که دروسی مانند هنر ، انشا ، جامعه شناسی ، تاریخ و... نیازی به کلاس ندارند و بهتر است در همان فضای مجازی تدریس شوند . اما برخی مانند ریاضی ، شیمی ، فیزیک و... حتما نیاز به کلاس و آموزش حضوری دارند .

کوتاه سخن آن که اگر درسی از اهمیت می افتد مقصر آن درس نیست بلکه معلمی است که آن را تدریس می کند و شما بخوانید تا آخر قضایا را ... )

حال شما بنگرید به سطح محافظه کاری و احتیاط غالب در میان جامعه آموزش و پرورش ما .

بسیار مشاهده کرده ام که معلمی به صدای معلم زنگ زده و از مشکلات خودش می گوید . ما به جاى اينكه خود آستينِ همت را بالا بزنيم و سرنوشت مان را به ميل خودمان تغيير دهيم به هر  معجون و ورد و جادو  و منجى و كس و ناكس از آجيل مشكل گشا گرفته تا امامزاده اى در سر كوه چنگ مى اندازيم كه بختمان باز شود .

جنس غالب در این گفت و گوها از همان " نالیدن " است که در ابتدا به آن اشاره شد .

برخی اوقات نزدیک به یک ساعت و حتی بیشتر از مشکلات شخصی اش گفته اما وقتی به او می گویم که همین ها را مکتوب کن و ارسال کن دیگر حرفی نمی ماند .

او حاضر نیست حتی برای خودش هم گامی مطالبه گرانه ، شفاف و قانونی بردارد چه برسد به آن که بخواهد دغدغه و غم دیگران را هم از آن خود کند .

چیزی که می شنوی و می بینی ؛ نالیدن است و نالیدن و باز هم نالیدن ...

شجریان در عین آن که روحیه مطالبه گرانه ای داشت نگاه تحلیلی و عمیق خود را از مسائل و بحران ها دریغ نمی کرد .

کیست که نداند در جهان امروز رابطه ای ناگسستنی میان " آموزش " و " موسیقی " برقرار است و معلمی در کارش موفق و موثر است که بتواند  از جوهر موسیقی به نحو " هنرمندانه ای "  در حرفه خود بهره جوید ؟

محمدرضا شجریان آموزگار و معلمی هنرمند و مطالبه گر

کیست که نگاهی به تجارب کشورهای موفق و توسعه یافته بیندازد و متوجه نشود که تفکیک جنسیتی حداقل در دوره ابتدایی کاری غیرعلمی و نابخردانه است که عوارض آن بعدها و به صورت " عقده " در دوران بزرگ سالی رخ می نماید ...

اما چرا این ها به صورت یک مطالبه در میان معلمان و حاملان فرهنگ جامعه طرح و تسری نمی یابد ؟

آیا این موید پایین بودن عمیق و سخیف سطح تراز مطالبات حداقل در معلم ایرانی از دریای مواج و خروشان تحولات جهانی نیست ؟ آیا با سازوکارهایی که در آن مراکز تربیت معلم و این دانشگاه فرهنگیان برای تربیت " معلم " تعبیه و تثبیت شده است می توان انتظار  خروجی هایی مانند محمدرضا شجریان ، غلامحسین مصاحب ، سیداحمد فرید ، محمد جواد مشکور ، روح الله خالقی ، جعفر شعار ، حبیب یغمایی ، غلامحسین شکوهی ، کمال الدین جناب و... داشت ؟

برخی از مخاطبان در انتقاد از " صدای معلم " عنوان می کنند که این مطالب از نگاه آنان " صدای معلمان " نیست .

صدای معلم هم لابد از نظر این افراد در پژواک مطالباتی است که از جنس " صنف " بوده و البته خودشان هم شهامتی در بیان مطالبه گرانه آن ندارند و بیشتر به دنبال قهرمانی هستند که آن را هنرمندانه و جسورانه فریاد کند .

روحیه " چوخ بختیاری " حتی قدرت اندیشیدن و تفکر را از آنان سلب کرده است .

جوهر معلم و حرفه معلمی با " تفکر انتقادی " آمیخته است .

« سرگلزایی » در این مورد از بهترین عبارت بهره جسته است . وی می گوید : ( این جا )

« اگر قرار است جامعه متفاوتی داشته باشیم چاره‌ای نداریم جز این که پایه‌ای‌ترین گزاره‌های فرهنگی‌مان را مورد نقد قرار دهیم و البته به خاطر داشته باشیم که اگر قرار است از نقد ویترینی به نقد مؤثر برسیم ضروری است که خط قرمزها را نیز نقد کنیم »

محمدرضا شجریان آموزگار و معلمی هنرمند و مطالبه گر

کسب مرجعیت در جامعه الزاماتی را می طلبد که " شهامت " و " پرسش گری " سنگ بنای آن است .

کسی و یا جامعه ای با " نالیدن " در تاریخ برای خویش جایگاهی کسب نکرده است .

( کلیپ ویدئویی را مشاهده فرمایید )

منتشرشده در یادداشت

نظرسنجی

انتصابات علیرضا کاظمی تا چه میزان با تعهدات و قول های مسعود پزشکیان هم خوانی داشته و توانسته رضایت معلمان را جلب کند ؟

خیلی زیاد - 1.9%
زیاد - 0.9%
متوسط - 2.3%
کم - 2.5%
خیلی کم - 92.4%

مجموع آرا: 1986

دیدگــاه

تبلیغات در صدای معلم

درخواست همیاری صدای معلم

راهنمای ارسال مطلب برای صدای معلم

کالای ورزشی معلم

تلگرام صدای معلم

صدای معلم پایگاه خبری تحلیلی معلمان ایران

تلگرام صدای معلم

Sport

تبلیغات در صدای معلم

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش بوده و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلا مانع است.
طراحی و تولید: رامندسرور