صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش
یکشنبه, 04 آبان 1399 18:03

مصرف خشونت

رابطه مصرف خشونت و تربیت

‏در ویدئوی آزار "‎مهرداد سپهری" توسط پلیس در مشهد، چیزی که از خشونت پلیس آزار دهنده تر است، حضور شاهدان کودک و نوجوان و شادی و خنده و لذت آنها از این سرگرمی فراهم شده توسط پلیس است. مردم به گونه ای دور این مرد حلقه زده و می خندند که انگار به سیرک یا نمایش مفرح خیابانی آمده اند..

در جامعه ما تفاوتی نمی کند که مراسم اعدام باشد یا اقدام به خودکشی فردی جان به لب رسیده، یا آزار فرد دست بسته توسط پلیس یا جنگ و دعوایی خیابانی‌ ؛ عده ای همیشه حضور دارند تا با شور و ولعی خاص نمایش مرگ و تحقیر و جان کندن همنوع خود را به تماشا بنشینند.. لذت تماشای جان کندن یک فرد بالای دار. لذت تماشای مرگ فجیع کسی که دست به خود کشی می زند. لذت تماشای صورت خونی فرد در آستانه احتضاری که بر زمین افتاده، لذت تماشای تحقیر فردی بازداشت شده و..

ولع و علاقه بخشی از جامعه به ویژه کودکان و نوجوانان به تماشا و مصرف خشونت عریان ریشه در شیوه تربیتی آنها دارد. از عادی بودن کشتار حیوانات در وسط کوچه و خیابان تا تماشای اعدام و شلاق زدن در ملاء عام یک کارکرد مهم دارد و آن تبدیل خشونت به یک کالای مصرفی مانند تخمه و چیپس و پفک و فوتبال و سرگرمی برای کودکان است که با لذت و شعفی خاص سِرو و مصرف می شود.

رابطه مصرف خشونت و تربیت

یکی از موضوعات پرداخته شده توسط برخی از کارگردانان بزرگ تاریخ سینما روایت زندگی مطرودان و حاشیه نشینان است. برخی از این کارگردانان با پرداختن به زندگی این خانواده ها، چگونگی تبدیل کودکان و نوجوانان به انسانهایی بی رحم، آزارگر، خشن و گاهی پوچ و افسرده را روایت کرده اند. فیلم هایی مانند "آلمان سال صفر" روبرت رسلینی، "چهارصد ضربه" فرانسوا تروفو، "واکسی ها" دسیکا، "روبان سفید" میشاییل هانکه، "شهرخدا" میرالس، "موشت" اثر روبر برسون و "فراموش شدگان" بونوئل را می توان از شاخص ترین فیلم هایی دانست که تاثیر جامعه بر نهادینه شدن خشونت در میان کودکان و نوجوانان را به تصویر می کشند و چگونگی از بین رفتن معصومیت کودکانه و تبدیل او به موجودی قسی القلب و مصرف کننده خشونت را به نمایش می گذارند.

کانال خرمگس


رابطه مصرف خشونت و تربیت

منتشرشده در یادداشت

ابتذال در سواد و علم در جامعه ایران

اوایل انقلاب ، مسئولان ، خاکی و متواضع بودند و به هم خواهر و برادر می گفتند و عنوان های دکتر و مهندس را متعلق به طاغوتی ها یا مذهبی های لیبرال و غرب زده می دانستند. عنوان دکتر در رشته های غیرپزشکی چیزی مثل کت و شلوار و کراوات بود.

مسئولان انقلابی کمی که جا افتادند شدند حاج آقا و حاج خانم ! اما بعد از جنگ، "حاجی" کم کم از مد افتاد . به لطف دانشگاه آزاد و بعضی دانشگاه های وابسته به نیروهای مسلح، حاج آقاها و حاج خانم ها ی سابق مدرک گرفتند و یک دفعه شدند دکتر! همزمان مسئولان اورکت ها را در آوردند و کت و شلوار پوشیدند و ریش های انبوه آنکادره و کوتاه شد.

در تحولی دیگر مسئولان از محلات فقیر نشین و متوسط نشین شهرها به به محلات اعیان نشین مانند خیابان افریقا و سعادت آباد و زعفرانیه و نیاوران کوچ کردند.

عنوان دکتری حالا دیگر جزء لوازم اصلی پیشرفت در هرم سیاسی شد. یک عده با رانت سیاسی و بده و بستان بدون کنکور و حضور در کلاس و زحمت درس خواندن شدند دکتر .

ابتذال مدرک از همین جا شروع شد. نظامی کودنی که به اظهار نظرهای احمقانه معروف است مدعی شد که از دانشگاه تهران با معدل 18 دکتری اقتصاد گرفته است و آبروی این دانشگاه معتبر را بر باد داد. یک عده زرنگ رفتند به کمک دلال ها از دانشگاه های درپیت آذربایجان و تاجیکستان و بلاروس و هند و فیلیپین و با چند صد دلار مدرک اصلی خریدند.

یک عده هم با شعار "کی به کیه " همین جا مدرک جعلی از آکسفورد و.... با دوسه هزار دلار خریدند و از مزایای مادی و معنوی آن برخوردار شدند. عضویت در هیات علمی دانشگاه ها هم بین مسئولان تبدیل به یک ارزش سیاسی شده است که لازمه آن علاوه بر مدرک دکتری و استفاده از پارتی برای ورود ، مقاله سازی و کتاب سازی برای ارتقا است. تهیه مقاله و کتاب سازی تبدیل به یک صنعت شده است.

شما وزیر که باشی یا نماینده مجلس می توانی یک عده را اجیر کنی که برای تو مقاله بسازند و کتاب سرهم بندی کنند و مزدشان را هم از کیسه دستگاه بدهی .

خانم سوسن کشاورز سه کتاب برای حاجی بابایی ساخته است. خانم سویزی یک کتاب و آقای یوسف نوری یک کتاب و بقیه را هم به کمک جمعی از مولفان ساخته است. چقدر رسوا است که فردی به نام مهدی هاشمی با مدرک جعلی مهندسی عمران رییس سازمان نظام مهندسی و نیز رییس کمیسیون عمران مجلس نهم می شود.

ابتذال در سواد و علم در جامعه ایران

معمولا در دعواهای جناحی برخی از این مسایل عنوان می شود. همین حالا اگر مدارک فوق لیسانس و دکتری نمایندگان مجلس یازدهم راستی آزمایی شود ، باید انتخابات مجدد برگزار کرد!

وضع طوری شده که افراد با سواد و دارای مدرک واقعی که با کوشش علمی به عنوان دکتری دست یافته اند از اینکه به آنها دکتر بگویند خجالت می کشند.

ابتذال در سواد و علم در جامعه ایران

دکترهای قلابی و رانتی به آلاف و الوف می رسند در حالی که دکترهای واقعی مخصوصا در رشته های علوم انسانی که اهل ریا و تظاهر نیستند برای پیدا کردن کار این در و آن در می زنند و به نتیجه نمی رسند و اگر هم کاری پیدا کنند حقوقشان تناسبی با سواد و تخصص شان ندارد. حتی برخی مجبورند که برای بقا خودشان را به خنگی بزنند و از تخصص شان استفاده نکنند.

ما با یک طبقه حاکم روبه رو هستیم که همه ارزش های واقعی از سواد و مدرک و تحقیق تا استادی دانشگاه و مقاله نویسی و تالیف کتاب را به گند کشیده اند.


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

click

منتشرشده در یادداشت

گروه گزارش/

مدارس در نظام آموزشی ایران از ابتدای اسفند 1398 تعطیل شدند .

هم زمان ؛ " صدای معلم " بر اساس مانیفست رسانه ای و در حوزه " مطالبه گری آگاهانه و کنش گری مسئولانه " به آسیب شناسی وضعیت موجود پرداخته و ضمن  انجام گفت و گو ها ، گزارش های توصیفی و انتقادی و نیز انتشار تجربیات جهانی در حوزه " آموزش و پرورش تطبیقی " سعی کرد تا ضمن حفظ فاصله منطقی خود با روزمرگی و نیز پوپولیسم رسانه ای غالب و رایج ؛ نگاهی منطقی ، جامع و کارشناسی به موضوعات مرتبط داشته باشد .

در ادامه سلسله گفت و گوها این بار صدای معلم با " رضوان حکیم زاده " معاون آموزش ابتدایی وزارت آموزش و پرورش مصاحبه ای تفصیلی انجام داد.

در بخش پیشین حکیم زاده تصریح کرد :

«افکار عمومی والدین برای ما خیلی مهم است. همه ما به بهداشت روانی جامعه مان فکر می کنیم. به نگرانی ها و دغدغه های خانواده ها فکر می کنیم. انتظار ما این است که همکاران ما با درک ابعاد ملی این مسئله اتفاقا بیایند فضای آرام بخش را و رفع دغدغه ها و نگرانی ها را برای خانواده ها ایجاد کنند و خانواده ها را در مقابل ما بر سر موضوع " سلامت "  قرار ندهند. ما نمی توانیم با خانواده ها وارد مجادله شویم. این مسئله نباید وسط قرار بگیرد. ما نمی توانیم هزینه های روانی که برای خانواده ایجاد می شود را به آن ها تحمیل کنیم .

همه جامعه باید روی باز بودن مدرسه و حضور دانش آموزان در مدرسه به عنوان یک " مساله ملی " هم افزایی کنند.

 باید نگرانی ها را رفع کنند. اما  طبیعتا برای این که این نگرانی رفع شود اقدامات ما به تنهایی کافی نیست.

امروز رسانه افکار عمومی را شکل می دهد .

شما قدرت شبکه های اجتماعی را دست کم نگیرید و وقتی این نگرانی ایجاد می شود ممکن است بسیاری از این تلاش هایی که ما می کنیم تحت الشعاع قرار بگیرد اما ما امیدوار هستیم هر چقدر بتوانیم  بر اساس تجربیات جهانی مدارس را  بازگشایی کنیم .

من خودم رصد کردم .

رسانه های خارج از کشور به صورت خیلی مشخص در انعکاس نگرانی بسیار شدید خانواده ها در این جا خیلی حساب شده عمل کردند در حالی که در کشور خودشان مدارس باز بود و  اتفاقا تلفات کرونا خیلی بیشتر هم بود !

گفتم یک جریان رسانه ای خیلی قوی خارج از اینجا این جریان را دامن زد و کاملا همسو بود. انگار که فقط در دنیا بچه های ایرانی هستند که خانواده های نگران دارند و خانواده های انگلیسی ، فرانسوی ، آلمانی و... نگران نیستند. خانم مرکل در سخنرانی گفتند بازگشایی مدارس یک اولویت ملی برای ماست.  انگار که این مسئله فقط متعلق به جمهوری اسلامی است .

من تایید می کنم صحبت های شما را . فشار خیلی زیاد است. یک خبری در دانشگاه پزشکی در کهکیلویه و بویراحمد منتشر شد. یک آماری از کرونا داده بود که گفته بودند سی و هفت نفر خانه دار، بیست نفر کارمند ، سه نفر دانشجو و چهار معلم به کرونا مبتلا شدند. ( جمعیت مبتلا شدگان را ذکر کرده بودند )

 تیتر این خبر ابتلای چهار معلم به کرونا بود !

 این می توانست تیترش فرضا سی و هفت نفر خانه دار به کرونا باشد.

شما خودتان رسانه ای هستید و این بازی ها را خوب می فهمید !

قصدشان القای یک مطلبی بوده است .

اگر این خبر را کلیک کنید می فهمید این گروه جزء شهروندان هستند ؛ معلمش کرونا می گیرد ، پزشکش هم می گیرد ، پرستارش هم می گیرد وکارمندش هم می گیرد و... خوب ادارات باز هستند ، بانک ها باز هستند ، حمل و نقل باز است و زندگی جریان دارد .

بله ! شاید این شیطنت ها در بین این طبقات که فقط در تیتر می زنید : " معلم " ؛ این کاملا سوگیری دارد .

سیاست ما این است که آن چیزی که وظیفه و ماموریت ماست ، زنده نگه داشتن جریان آموزش و تاکید بر آموزش حضوری. این را با قوت داریم دنبال می کنیم ، از هر فرصتی برای آگاهی بخشیدن به خانواده ها از طریق انجمن اولیاء و مربیان ، از طریق معاونت های آموزشی در استان ها به خصوص برای کلاس اولی هایمان . برنامه های خاصی داریم برای استان ها اگر شده با تک تک خانواده ها گفت و گو کنیم و اهمیت این تصمیم را برای آنها توضیح دهیم . »

بخش سوم گفت و گو را می خوانید .

منتشرشده در گفت و شنود

رفتارشناسی مردم و جامعه ایران

1. صادقانه با خودمان روبه رو شویم . ما مردمان ایران مردمان درب و داغونی هستیم. البته که این ما یک مای یکدست و یکپارچه نیست،اما بخش عظیمی از جمعیت این جامعه را می توان مردم درب و داغونی دانست که هنوز در مراحل نخستین تربیت فردی و رشد مدنی باقی مانده اند.

2. این ادعا را به واسطه خشم از رفتارهای نادرست برخی از افراد جامعه نمی گویم. تحلیل من حاصل نگاهی است که من به جمعیت جامعه ایران دارم.

3. این جامعه هر سال در حدود دوازده میلیون دانش آموز دارد که در یک کلمه می توان آن ها را بیکاران و علافان مدرسه نامید. هنوز چهل درصد جمعیت این جامعه را زنانی تشکیل می دهند که هشتاد درصد آن ها خانه دارند و می توان آنها را بیکاران و زندانیان خانه دانست.جمعیت زنان خانه دار این جامعه عددی نزدیک به سی میلیون نفر است.این جامعه سالانه چهار میلیون دانشجو دارد که می توان آنها را بیکاران درس و دانشگاه دانست، دانشگاه هایی منحط که هیچ چیزی در چنته ندارند و چیزی به این جمعیت اضافه نمی کنند. این جامعه سالانه در حدود پنج میلیون سالمند دارد که می توان آن ها را بیکاران و زندانیان سن و پیری دانست.این جامعه سالانه نزدیک به پنج میلیون کارمند دارد که با احتساب بازنشستگان چیزی در حدود ده میلیون نفر از جمعیت ایران را شکل می دهند.این جمعیت را می توان علافان نظام اداری و بوروکراسی دانست.این جامعه سالانه جمعیتی در حدود پنج میلیون بیمار دارد که از پس انجام هیچ کاری بر نمی آیند.این جامعه سالانه در حدود پنج میلیون معتاد دارد که گرفتار در بند اعتیاد تنها به فکر نئشه گی یا خماری خودند.این جامعه سالانه نزدیک به یک میلیون سرباز دارد که فقط عمر می گذرانند.این جامعه سالانه نزدیک به سیصد هزار طلبه دارد که از طلبگی فقط نام آن را دارند. این جامعه سالانه در حدود یک میلیون نوزاد دارد که نوزادند.این جامعه سالانه جمعیتی در حدود شش تا ده میلیون بیکار دارد که بیکارند.این جامعه سالانه دارای....

رفتارشناسی مردم و جامعه ایران

( این جا ایران است . این اتوبان برای 4 باند طراحی شده است . شما چند باند را تشخیص می دهید ؟! )


4. با این وضعیت جمعیتی که جامعه ایران گرفتار در آن است چه چیزی را می توان از این جامعه انتظار داشت ؟

اگر فرهنگ را نظام دانایی و شخصیتی یک جامعه بدانیم که می تواند آن جامعه را در مسیر توسعه انسانی قرار دهد، واقعا رابطه این جمعیت با فرهنگ چگونه است ؟

تصور کنید جامعه ای با این وضعیت گرفتار بحران های جدی اقتصادی و سیاسی نیز باشد.چه چیزی در انتظار این جامعه است و آینده این جامعه را می سازد؟

بی شک در چنین جامعه ای می توان در هر لحظه وقوع یک فاجعه انسانی را انتظار کشید که ما با این وضعیت خود فاجعه ایم.ما ایرانیان فاجعه ای بر بشریت ایم.

کانال رخداد تازه


رفتارشناسی مردم و جامعه ایران

منتشرشده در یادداشت

گروه رسانه/

اداره کل آموزش و پرورش یزد هیچ گاه در مورد گزارش های منتشر شده در صدای معلم پاسخ گو نبوده است .

این اداره کل حتی به نقدهای تشکل ها هم در مورد عملکردش بی اعتناست . ( این جا )

مدیر مسئول هفته نامه " آیینه یزد " در یادداشتی در رسانه اش از عملکرد « دانافر » مدیر کل آموزش و پرورش انتقاد کرده است .

منتشرشده در یادداشت
جمعه, 02 آبان 1399 19:13

آب ارس در دیدگانم

ارس و جنگ قره باغ و صدای معلم

آب ارس در دیدگانم[1]

در میانۀ سلسلۀ صفویان، در روسیه پتر در ده سالگی بر تخت سلطنت نشست و به مدت چهل و سه سال، پایه های حکومتش بر خون و جنگ دوام یافت. با دیو سیرتی، ملت های بسیاری را قربانی کرد و زیر نفوذ گرفت. به این ترتیب در کنار امپراتوری عثمانی، قدرت متجاوز و جهانخوار دیگری در مرزهای شمالی ایران زمین سر برآورد. پتر می گفت :

« گرجستان و سرزمین قفقاز رگ حیاتی ایران است. همین که نوک نیشترِ استیلای روسیه به آن برسد، فوراً خون ضعف از دل ایران برون خواهد رفت و چنان ناتوان خواهد شد که هیچ پزشک حاذقی نتواند آن را بهبود بخشد . . .» و آنچه هشت صد سال پیش خاقانی شروانی در باب سیاست فهمید، اینست که ثبات حکومت در  اقتدایش بر ملت است .

روسیان و عثمانی ها بر تصرف سرزمینهای ایرانی به مسابقه برخاسته بودند. پس از بر افتادن شاه سلطان حسین صفوی توسط محمود افغان، پتر فرمان تهاجم به ایران زمین را صادر کرد و از آن پس مرزهای شمالی ایران نا امن گشت. گرچه این نا امنی دیر نپایید و نادرشاه رادمرد ایرانی، دیوسیرتی روسیان و ترکتازی[2] عثمانی ها را فرو نشاند. این اقتدار تا درگذشت کریم خان زند برای ایران باقی ماند. پس از وی با آغاز زد و خورد میان مدعیان سلطنت، ایران دوباره دست خوش هرج و مرج شد. در این هنگامه کاترین، جانشین پتر با بهره گیری از اوضاع آشفتۀ ایران، در پی اجرای وصیت پتر برآمد. آقامحمدخان که در آن زمان بر بخش هایی از شمال ایران استیلا داشت با اقتدار، اهداف کاترین را بر کامش زهر کرد و جلوی خیانت بازماندگان زندیه را گرفت.

ارس و جنگ قره باغ و صدای معلم

علی مرادخان زند که در سال 1160 خورشیدی ( 1781 مسیحی ) در اصفهان تاجگذاری کرد، به کاترین امپراتور روسیه گفت : در قبال شکست آقامحمدخان و تثبیت سلطنتش، حاضر است همۀ سرزمین های بالای ارس را به روسیان بدهد.

آقامحمدخان پادشاهی مدبّر، موقع شناس، سخت کوش و یکی از بزرگترین مردان تاریخ ایران بود که در پی بازسازی دولت فراگیر ملی تصمیم بر « وحدت ملی » و « حفظ تمامیت ارضی ایران » و « تأمین امنیت ایران » گرفت. آقامحمدخان همانند نادر از وصیت نامۀ پتر و نیّات جهان خواری روسیان آگاه بود. او به درستی دریافته بود که امپراتوری روسیه، تنها نیروی تهدید کنندۀ مستقیم ایران است. چرا که با درهم کوبیده شدن ارتش عثمانی به وسیلۀ نادر، عثمانی ها دیگر توان دست اندازی به سرزمین های ایران را ندارند.

ارس و جنگ قره باغ و صدای معلم

اما در یازده خرداد 1176 خورشیدی ( 31 می 1797 ) هنگامی که آقامحمدخان در قلعۀ شیشه ( شوشی ) در تجهیز نیرو برای درهم کوبیدن روسیه تلاش می کرد با خنجر خیانت به قتل رسید. آن مرد بزرگ دامن یکی از خائنانِ ایران را گرفت و به درستی فریاد برآورد :

« تو آقامحمد را نکشتی، ایران را کشتی. »

آقامحمدخان به ما نشان داد که روسیه شکست ناپذیر نیست. گرچه تا زمانی که ما « سیاست » و « تاریخ » را علم ندانیم، این را نخواهیم فهمید. برخورد غیر علمی با « تاریخ » و « سیاست » به علت آفت راحت طلبی به ناتوانی در تجزیه و تحلیلِ تجربه های انسان در طول تاریخ و حتی به حذف تجربۀ تاریخ و فرهنگ از زندگی انسان می انجامد.

جايگاه امروز انسان و انسانيت مديون تجربه هاي بشر در طول تاريخ است. تا زمانی که « سیاست » و « تاریخ » را علم ندانیم، به قول معروف همین آش است و همین کاسه. حکومتها می آیند و می روند و ما شاهد خیانت ها و شکست ها خواهیم بود. اوهام کور، شم سیاسی و تاریخی را در جامعه تنزل داده و به جای اینکه با « سیاست » و « تاریخ » علمی برخورد کنیم، با نگاهی متحجرانه، یکی را بی پدر و مادر و دیگری را نوشتۀ فاتحان خوانده و از غزل پر مغز حافظ، فقط بر لب جوی نشستن و گذر عمر نظاره کردن را برمی گزینیم. 

مقصر اصلی نه ترکیه بلکه به اصطلاح مقامات فرهنگی کشورمان هستند؛ با آموزش و پرورش بی مایه ای که ساخته اند.  روسیان در جنگ اول با ایران در طی ده سال نبرد نه تنها به پیروزی چشم گیری در قفقاز نرسیده بودند، بلکه با وجود خیانت انگلیسی ها و فرانسویان، ضربۀ سختی نیز از ارتش ایران خورده بودند. با اینکه در جنگ ایران و روس، دولت انگلیس متحد ایران بود، هنگامی که انگلیسی ها دیدند، ایران در جنگ دست بالا را دارد، پیمان خود را زیر پا گذاشتند.

« گوراوزلی » سفیر انگلیس در ایران در حضور روسیان به شاه و سرداران ایران ناسزا می گفت و اطمینان می داد که از آن پس هیچ انگلیسی در میدان جنگ به ایران یاری نخواهد رساند. گوراوزلی می گفت : « چرا ما باید به این مسلمانان وحشی کمک کنیم تا در مقابل روسیان مسیحی به پیروزی برسند. » هنگامی که فتحعلی شاه از امضای قرارداد گلستان شانه خالی می کرد، گوراوزلی به دولتمردان ایران گفت : « دولت انگلیس، متحد شما، خواهان آشتی است. شما این آشتی را بپذیرید، دولت متبوع من سرزمین های از دست رفتۀ قفقاز را باز خواهد گرداند. » و ما به لبخندها و قول گوراوزلی دل بسته و قرارداد ننگین گلستان را امضا کردیم؛ چون « سیاست » و « تاریخ » را علم نمی دانیم. سالها بعد به قول « مکدونالد کینیر وزیر مختار انگلیس »[3] دل بسته و قرارداد ترکمن چای، ننگین تر از هر ننگی را امضا کردیم. چون « سیاست » و « تاریخ » را علم نمی دانیم. خیانتِ میر فتاح مجتهد تبریزی و مقلدانش و سازشِ عباس میرزا با روسیان و مبارزه و شجاعت سرداران و سربازان و همت شاه ایران را در راندن روسیان از سرزمین های ایرانی عوضی دیدیم[4] چون « سیاست » و « تاریخ » را علم نمی دانیم[5]  و  . . .

مشروطیت آغازی بود برای ارتقای فهم ما که کودتاهای ناجوانمردانه، آن را ابتر گذاشت. نخستین کودتا در دوم تیر 1287 خورشیدی توسط محمدعلی شاه با برنامه‌ریزی لیاخوف روسی، دومین کودتا در سوم اسفند ۱۲۹۹ توسط رضاخان و سید ضیاءالدین طباطبایی با برنامه‌ریزی افسر انگلیسی آیرونساید، سومین کودتا در 28 اَمرداد 1332 با برنامه‌ریزی سازمان اطلاعات و امنیت امریکا. این کودتا علیه مشروطیت چشم اسفندیار حکومت پهلوی دوم نیز شد و او را در 22 بهمن 1357 سرنگون کرد و به این ترتیب ظاهراً آخرین میخ را بر تابوت مشروطیت زدند. با این اوصاف این همه نکبت، پیش نمی آمد یا بسیار کم رنگ می گشت اگر ما « سیاست » و « تاریخ » را در جرگۀ علم می دانستیم.

ارس و جنگ قره باغ و صدای معلم

دژ شیشه ( شوشی ) استوارترین و مستحکم ترین پدآفند قفقاز در قره باغ، قتلگاه آقامحمدخان یکی از مدبّرترین پادشاهان ایران شد. این موضع استراتژیک ( سیاسی -  نظامی ) امروز طرف جنگ آران و ارمنستان شده است. مسألۀ قره باغ با جنگ حل نخواهد شد. امروز بمباران مردم غیر نظامی از دو طرف، نشانگر عدم سیاست صحیح در منطقه و رشد کینه ورزی است. سیاست بازان منطقه، کوردلانی هستند که کم ارزش ترین چیز برای آنها جان انسان ها است.

جهان خواری پوتین در روسیه کم از اسلاف خود، پتر، کاترین، رومانوف ها و استالین نیست. راه برون رفت از بن بست فقط و فقط اینست که « تاریخ » و « سیاست » را علم بدانیم و باور کنیم که ما نه منجی بلکه مسئول هستیم در قبال بشریت، محیط زیست و ایران.

دولتمردان آرانی رویای پوچِ پانترکیسم را در سر می پرورانند و یهودیان افراطی اسرائیل در تقویت آن می کوشند. رئیس جمهور آران در سال 1991 پس از جدایی از شوروی گفت : « ایران قصد کمک داشت ولی من قبول نکردم. ما به کمک ایران نیازی نداریم. من اگر بدانم که قره باغ را می توانم به کمک ایران پس بگیرم، آن را به ارمنستان تقدیم می کنم. قره باغ یک مشکل اساسی نیست و در مدت زمان کوتاهی خود به خود حل خواهد شد. جنگ ما با ایران است، ما باید خود را آماده جنگ با ایران بکنیم. دشمن اصلی ما ارمنستان نیست، بلکه ایران است. »

دولتمردان آرانی که تحت تأثیر افکار پانترکیسم قرار داشتند، به جای تمرکز قوا برای آزادسازی قره باغ، به فکر جدایی آذرپایگان از ایران بودند. این رویای شوم تا به امروز نیز در اذهان آنها غوطه ور است. نقشۀ آذربایجان را تا استان البرز در کتاب های درسی تاریخ و جغرافی ( تأکید می کنم در کتاب های درسی ) چاپ می کنند و به خورد فرزندانشان می دهند. حتی مردم آران اختیار خود را دست سیاست مداران هوسران داده و پشت پا به نام اصیل و دیرین سرزمین خود زدند. به قول احمد کسروی تاریخدان و زبانشناس بزرگ « تاریخ مانند چنین کار شگفت سراغ ندارد. » آران به بخش های وسیعی از شمال رودخانۀ ارس گفته می شد. ديدگاه نژاد پرستانۀ روسیان که در پشت انترناسیونالیسم و سوسیالیسم سنگر گرفته بود، شروع به خشکاندن ریشه های درخت کهنسال و با شکوه فرهنگ ديرين ايران کرد. نام اصیل و دیرین آران را به منطقۀ کوچکی محدود کردند و نام آذربایجان را بر شمال ارس نهادند. زیر پا گذاشتن اصالت خود و صحه گذاردن شرق و غرب به آن، در مسیر سیاست های استعمار نو ( به قول صمد بهرنگی ) برای تشکیل بالا و پایینی دیگر بوده است؛ به سان کرۀ شمالی و جنوبی دیگر. آیا تنها هدف دولتمردان آران در همکاری با یهودیان افراطی اسرائیل و جنگجویانِ حکومت اسلامی داعش، آزادی قره باغ است؟

اردوغان با توهّم عثمانی گرایی، دست در دست یهودیان افراطی اسرائیل بر طبل توسعه طلبی می کوبد. امروز در ترکیه ائتلاف شئونیسم ترک و اسلامگراها ( بنیادی نهاده بر فشل )[6]، هیولای ترکتازی را بیدار کرده که در اذهان حاکمانش دست نیافتنی و شکست ناپذیر می نماید. آنچه هزار سال پیش فردوسی دربارۀ جهانخواری دولتمردان عرب ( که هدف اصلی آنها عربیزه کردن منطقه بود و اسلام مرکبی برای آن هدف ) گفته بی کم و کاست دربارۀ اسلامگرایان سیاست باز منطقه صدق می کند.

زیان کسان از پی سود خویش          بجویند و دین اندر آرند پیش

در ترکیه ائتلاف انآیین شئونیسم ترک و اسلام گراها، هر گونه مداخله ای را در لیبی، سوریه، مرزهای یونان و آران بر خود روا می داند. جنگجویانِ حکومت اسلامی داعش را از سوریه جمع کرده و علیه ارمنستان در جنگِ قره باغ به نزدیکی مرزهای ایران منتقل می کنند. قدرت، آنها را آن قدر کور کرده که نمی فهمند، اکثریت مردم ترکیه را در مجموع کردها، علوی ها و سکولارها تشکیل می دهند. قره باغ باتلاق ائتلاف شئونیسم ترک و اسلامگراهای تمامیت خواه خواهد شد.

این وقایع در بالای ارس، بیخ گوش ایران رخ می دهند، در حالی که دولتمردان ما در رویاهای خود غرق هستند. چون ما « سیاست » و « تاریخ » را علم نمی دانیم. وزیر خارجه از روی شکم سیری، « داشتن دکترا در دور زدن تحریم ها » را به رخ جهانیان می کشد. نمی بینند یا چشم می پوشند از آگهیِ « تحصیل بهتر در ترکیه » در شبکه های تلویزیونی صد من یه غاز و روی برگه های تبلیغاتی و نیز در بیلبوردهای میادین شهرهای ایران. مقصر اصلی نه ترکیه بلکه به اصطلاح مقامات فرهنگی کشورمان هستند؛ با آموزش و پرورش بی مایه ای که ساخته اند.

ارس و جنگ قره باغ و صدای معلم

من از بیگانگان هرگز ننالم            که با من هر چه کرد آن آشنا کرد

آقای وزیر آموزش و پرورش، آقای وزیر ارشاد اسلامی، آقای رئیس جمهور، آقای دیپلمات عالی رتبۀ وزارت خارجه که ادعا دارید هیچ کس نمی تواند یک ایرانی را تهدید کند، دبیرستان های ترکیه ( ائتلاف شئونیسم ترک و اسلام گراها ) از نوجوانان ما چه خواهند ساخت؟ آنچه هفتصد سال پیش سعدی در باب سیاست فهمید و دولتمردان ما هنوز نفهمیده اند، اینست :

دلایل قوی باید و معنوی           نه رگهای گردن به حجت قوی

و آنچه هشت صد سال پیش خاقانی شروانی در باب سیاست فهمید، اینست که ثبات حکومت در  اقتدایش بر ملت است :

بى مقتداى ملت نه کلک و نه کتاب          بى شهسوار زابل نه رخش و نه ستام

کودتاگران علیه مشروطیت و حاکمان دوران مختلف، عدم حاکمیت دموکراسی در جامعه را بی لیاقتی مردم نسبت به آزادی می خوانند و ما آن را می بلعیم. چون « سیاست » و « تاریخ » را علم نمی دانیم. راه برون رفت از بن بست فقط و فقط اینست که « تاریخ » و « سیاست » را علم بدانیم و باور کنیم که ما نه منجی بلکه مسئول هستیم در قبال بشریت، محیط زیست و ایران.

 

منابع :

  • تاریخ تجزیۀ ایران « دفتر چهارم » ( تجزیۀ قفقاز ) - نوشتۀ دکتر هوشنگ طالع - انتشارات سمرقند
  • عباس میزا - نوشتۀ دکتر هوشنگ طالع - انتشارات سمرقند
  • آذربایجان و اَرّان ( آلبانیای قفقاز ) - نگارش عنایت الله رضا - بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار یزدی
     

 

[1]  -  تا یکی دو نسل پیش مادران در آذرپایگان این لالایی را با خون دل در گوش کودکان خود زمزمه می کردند.

کوشک بالابان، آرازا باخار          آرازئن سویی دیدمدن آخار

-  کوشک بالابان، دیده بر ارس دوخته  -  آب ارس ( چون اشک ) از دیدگانم روان است.

-  کوشک بالابان، از صحنه های جنگ میان ایران و روسیان بود.

[2]  -  اصطلاحی در ادبیات کلاسیک در قبال تازش و ددمنشی ترکان آسیای میانه، مغول، تاتار و  . . .

[3]  -  « مکدونالد کینیر » نیز مانند « گوراوزلی » به یاری روسیان برخاست و سالها پس از وی خیانت سلف خود را در امضای قرارداد ترکمن چای تکرار کرد.

[4]  - عباس میرزا به علت فرسایش روح و روان در طی جنگهای ایران و روس و در اواخر، بی خیالیش، چون ولیعهدی خود را در خطر دید، برای نهادینه کردن سلطنت خود و فرزندانش در دور دوم این جنگها تن به سازش با روسیه داد.

[5]  -  اگر از خیانت انگلیسی ها سخن گفتم به هیچ وجه نگاه دایی جان ناپلئونی ندارم بلکه بخشی هایی از تاریخ را حسب نیاز بازگو کردم.

[6]  -  دین به تیغ حق از فشل رَسته است          باز بنیادش از فشل منهید    ( خاقانی شروانی )


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

ارس و جنگ قره باغ و صدای معلم

منتشرشده در یادداشت

چه کسی مسئول بار مالی ناشی از وضعیت کرونایی مدارس است

دولت و وزارت آموزش و پرورش ایران شاید به صورت ظاهری و ضعیف هزینه های تحصیل برای دانش آموز و همین طور کار معلم در این دوران را تامین کرده باشد اما در واقعیت ما شاهد بیشتر شدن هزینه های زندگی برای معلم ها و خانواده ها بوده ایم و این موضوع خلاف قانون اساسی و همین طور خلاف قوانین کار می باشد. و با وجود چنین قانون شکنی و قانون گریزی توسط دولت، کسی نه اعتراضی دارد و نه دولت مسئولیت این بی عدالتی آموزشی و کاری را بر عهده می گیرد تا جبران کند.

حداقل امکانات را دولت برای مدارس فراهم نکرده است و می توان گفت هیچ هزینه ای تقبل ننموده است. مدارس نیاز به پکیج یا بسته های بهداشتی مرتبط با کرونا دارند و همین طور معلم ها، آن هم نه برای یک بار بلکه حداقل هفته ای یک بار باید این امکانات فراهم شود، ولی نه تنها یک ماسک در مدارس به خوبی توزیع نمی شود بلکه امکانات دیگر مانند تست کننده کرونا، تب سنج و ... در بسیاری از مدارس یافت نمی شود.

چه کسی مسئول بار مالی ناشی از وضعیت کرونایی مدارس است

این موضوع در رابطه با کلاس های حضوری و امکانات آنها است که باعث شده بسیاری از افراد نتوانند به درستی از امکانات پیشگیری از همه گیری استفاده کنند و یا بسیاری از مخارج این ماسک ها بر دوش خود افراد باشد و در این وضع متورم اقتصادی بار مالی دو چندان بر دوش دانش آموزان و معلم ها ایجاد گردد.

و غیر از این موضوع چه به صورت کامل یا محدود از فضای مجازی استفاده هایی می شود، معلم ها و دانش آموزان نمی توانند منتظر حرکت های دولت در جهت کمک یا اختصاص بودجه یا امکانات بمانند ؛ در نتیجه معلم ها و دانش آموزان مجبور به خرید بسته های اینترنتی یا خرید گوشی برای پیگیری درس ها می شوند.  قرار دادن بار مالی آن بر دوش معلم به روش های مختلف، باعث سوء استفاده های بعدی خواهد بود.

با تبلیغات بسیار، وزارت آموزش و پرورش اعلام کرد که برنامه ناشاد رایگان می باشد و در اختیار همه، اما باز حقیقت و واقعیت خارج از نمایش های تبلیغی آنهاست. بسیاری از دانش آموزان به دلایل مختلف نمی توانند از برنامه ناشاد به صورت رایگان استفاده کنند و مجبور به خرید بسته های اینترنتی می شوند و همچنین بسته 20 گیگ اینترنت هم برای بسیاری از معلم ها فعال نگردیده است و مجبور به خرید بسته های اینترنت هستند که در این اقتصاد بیمار گران تر شده است. و همچنین در بسیاری از مواقع برنامه مذکور، یا کارآیی ندارد و یا کارآیی لازم را ندارد و معلم و دانش آموز عطای آن را به لقای آن می بخشد و حاضر می شود از خود هزینه کند اما از این برنامه استفاده نکند که باعث مشکلات روانی می شود و عمر را تلف میکند.

و این مشکلات در کنار موضوع گوشی های شخصی معلم هاست که وسیله کار در آموزش و پرورش شده است و کافی است کوچکترین مشکلی برای گوشی دانش آموزان و یا معلم ها ایجاد شود و دیگر تمام.

چه کسی مسئول بار مالی ناشی از وضعیت کرونایی مدارس است

چه کسی مسئول این وضعیت است یا پاسخ گو ؟

بسیاری از مشکلات بالا با راه حل های کم هزینه یا مختلف قابل حل هستند اما آن طور که مشخص است وزارت و دولت اصلا خود را مسئول این وضعیت نمی داند و به راحتی تمام بار مالی مشکلات پیش آمده را بر دوش معلم و دانش آموز رها کرده است.

می توان یارانه ها یا کمک های مالی برای خانواده ها و معلم ها قرار دهند اما انگار نه انگار که دولت در قبال تحصیل رایگان و امکانات آموزش مسئولیت دارد.

طبق قانون، تحصیل باید برای جامعه رایگان باشد. همچنین در جایی از قانون کار  نیامده است که معلم یا کارگر  موظف است از وسایل شخصی خود در کار استفاده کند.

حال اگر معلم از وسایل شخصی خود در کار استفاده می کند چرا تا کنون هیچ گونه یارانه یا کمک مالی برای او در نظر نگرفته اند. آیا این وضعیت با منطق و قانون همخوانی دارد ؟

ضروری است تا دولت مسئولیت این وضعیت و هزینه های آن را بپذیرد .

 قرار دادن بار مالی آن بر دوش معلم به روش های مختلف، باعث سوء استفاده های بعدی خواهد بود.


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

چه کسی مسئول بار مالی ناشی از وضعیت کرونایی مدارس است

منتشرشده در یادداشت

علت و سرچشمه بی تفاوتی در ایران

بحث خود را درباره‌ی «بی‌تفاوتی» با جملاتی از آلن کلهیر شروع می‌کنم. او می‌نویسد: «شواهدی از فریب‌هایی را به یاد آورید که به خورد کسانی داده می‌شد که در تربلینکا و آشویتس از قطار پیاده می‌شدند. به خیلی از این افراد گفته می‌شد که قرار است گندزدایی و شسته شوند. در عوض، به اتاق‌هایی با سردوش‌های براق هدایت می‌شدند که تنها هدف واقعی‌شان انتشار گازهای سمی بود… .»
او به نقل از برونو بتلهایم، یکی از بازماندگان اردوگاه‌های کار اجباری، می‌گوید در آنجا «هیچ‌کس ساعت نداشت.» او در ادامه می‌نویسد: بدیهی‌ست که نازی‌ها هیچ زمانی برای یهودیان نداشتند. «هیچ زمانی» نداشتن برای آن‌ها یعنی یهودیان «به هیچ دردی نمی‌خورند.»

«به هیچ دردی نمی‌خورید»
بعید می‌دانم این جمله برای صداهای متفاوت ناآشنا به نظر برسد.
اما داستان از کجا آغاز می‌شود؟ چرا صدای متفاوت زائد و اضافی قلمداد می‌شود و صدای حاکم به او می‌گوید «به هیچ دردی نمی‌خوری»؟ این صدا در نهایت، جماعتی بی‌تفاوت تولید می‌کند، جماعتی که صدای دیگری را زائد قلمداد می‌کنند؛ چون خودی نیست و در آن ایده، یعنی وحدت، حل نمی‌شود.
آنچه برای صدای حاکم اهمیت دارد یک ایده است و آن نیز «وحدت» است. این اجتماع، اجتماعی‌‌ست تمایز نیافته و از تفاوت وحشت دارد.

به گمان من، سرچشمه‌ی «بی‌تفاوتی» را در ایران باید در همین‌جا جست‌وجو کرد؛ یعنی در جایی که وحدت و یکپارچگی جای تفاوت را می‌گیرد.
در گذشته، یعنی پیش از مشروطه در ایران، اغلب، دیدگاه افراد را نسبت به خود، سنت‌ مشخص می‌کرد. یعنی فرد اغلب بر خود منطبق بود و سنت دیدگاه او را نسبت به خود مشخص می‌کرد. فرد در گذشته نمی‌توانست جز از طریق سنت و بدون اتکا به آن، به خود بنگرد. اساساً او عاری از هر نوع دیدگاهی به خود بود، چرا که نگاه به خود تنها در جامعه‌ای تمایزیافته، نه یکپارچه، ممکن است. اصلأ بدون دیگری چگونه می‌توان خود را دید یا دیدگاهی درباره‌ی خود داشت یا به خود دست یافت؟
در چنین موقعیتی عملاً مرز میان خود و دیگری را سنت ویران کرده است و جز «وحدت» چیزی دیده نمی‌شود. سنت همه‌چیز است و تنها راه رستگاری و پذیرفته شدن در اجتماع نیز اجرا کردن موبه‌موی اموری‌ست که از پیش موجود است. این اجتماع حاصل مشارکت و همکاری نیست بلکه حاصل ایده‌های از پیش موجود است. از این نظر می‌توان گفت که اجتماعی که فرد در آن زندگی می‌کند، اجتماعی ضداخلاق است، چرا که اخلاق در رابطه با دیگری معنا پیدا می‌کند. اما در چنین اجتماعی یک توافق از پیش موجود جمعی وجود دارد و آن این است که فرد صرفاً باید به گروه، دسته یا خانواده‌ی خود احساس تعلق و دلبستگی داشته باشد نه گروه، دسته یا صدای دیگری. دیگری در اینجا دشمن است. غریبه است و خطرناک و نوعی تهدید محسوب می‌شود. به همین دلیل به راحتی می‌توان به دیگری گفت: به هیچ دردی نمی‌خوری.
اجتماعی که تنها آرمان آن، وحدت و یکپارچگی باشد و تفاوت را نادیده بگیرد، اجتماعی است ضداخلاق.

علت و سرچشمه بی تفاوتی در ایران

به هر رو، در چنین فضایی‌ست که جماعتی بی‌تفاوت شکل می‌گیرند که با ارتباط بیگانه‌اند و درکی از آن ندارند. جماعتی که نه می‌توانند گفت‌وگو کنند، نه ارتباط برقرار کنند و نه توان همدلی و همکاری و دوستی دارند. از خصوصیات بارز چنین اجتماعی بی‌اعتمادی و بی‌اعتنایی به غیر است. چنین اجتماعی رنج دیگری را درک نمی‌کند و با بی‌تفاوتی از کنار آن می‌گذرد، چرا که هیچ حس تعلقی به او ندارد. افراد این اجتماع فقط آنجا که پای منافع گروه، دسته یا خانواده‌شان در میان باشد توان همدردی پیدا می‌کنند.
حال اما مسئله این است: با وجود تحولات بزرگی که در این دوره رخ داده است، آیا طبیعی‌ست همچنان در «گذشته» و جهان پیشین به سر ببریم؟
بدیهی‌ست که طبیعی نیست اما گفتمان حاکم با طبیعی قلمداد کردن این جهان غیرطبیعی همچنان در مقابل تغییر و دگرگونی مقاومت می‌کند و بر اجتماعی یکپارچه بیش از اجتماعی تمایزیافته تأکید می‌کند. چرا؟ جواب شاید خیلی ساده باشد. اجتماع تمایز یافته بدون به رسمیت شناختن صداهای دیگر، بدون مشارکت صداهای مختلف و متفاوت، بدون همکاری، بدون ارتباط و تعامل، بدون پذیرش حق و حقوق «تو»، بدون توزیع برابر قدرت و تمرکززدایی شکل نخواهد گرفت. و صدای حاکم که همه‌چیز را برای خود می‌خواهد چگونه می‌تواند با چنین جهانی کنار بیاید؟
اجازه دهید باز به جملات آلن کلیهر برگردیم و بحث را ادامه دهیم. او می‌گوید به کسانی که قرار بود به زودی بمیرند، وعده‌ی دیگری داده می‌شد و… .

آنچه در اینجا توجه مرا به خود جلب می‌کند، همان «وعده‌» است. دروغ است. به آن‌ها وعده‌ی شست‌وشو و حمام و زندگی و… داده می‌شد اما سر از اتاق‌های مرگ در می‌آوردند. به گمان من، در اینجا یکی از ویژگی‌های بنیادین صدای تمامیت‌خواه آشکار می‌شود. این صدا همواره به ما وعده‌ی رهایی و نجات می‌دهد، وعده‌ی زندگی. اما درست در همین لحظه است که مرگ را جایگزین زندگی می‌کند؛ یعنی درست در لحظه‌ی باور به این وعده. از کنار این موضوع نباید راحت گذشت. این موضوع آشکارکننده‌ی مسائل مهمی است. این صدا با تکیه بر ایده‌ی نجات و رهایی کار خود را پیش می‌برد و درصدد شکل بخشیدن به اجتماعی وحدت‌یافته است و فرد با پذیرش این ایده زندگی خود را از دست خواهد داد.
به هر ترتیب، با توجه به آنچه که پیش‌تر گفته شد، این صدا در نهایت، جماعتی بی‌تفاوت تولید می‌کند، جماعتی که صدای دیگری را زائد قلمداد می‌کنند؛ چون خودی نیست و در آن ایده، یعنی وحدت، حل نمی‌شود. آدم‌های موجود در چنین فضایی عملاً در قلمرویی اخلاقی به سر نمی‌برند و در جهانی غیراخلاقی سپری می‌کنند. به همین دلیل توجهی هم به مرگ و زندگی و رنج دیگری ندارند و هرگز وقت کافی برای دیدن او ندارند.
اما این تمام ماجرا نیست.
بی‌شک صدای حاکم در آغاز و حتی تا مدت‌ها از این بی‌تفاوتی جمعی بهره خواهد برد. اما همین جماعت به دلیل ویژگی‌‌های بنیادین خود، همین که منافع خود را در خطر ببینند، دیگر قادر نخواهند بود ارزش‌ها، الگوها و امور مورد نظر صدای حاکم را جذب کنند و دیر یا زود به نیرویی تبدیل می‌شوند که جز با دگرگون کردن وضعیت موجود قانع نمی‌شوند.

بی‌تفاوت‌ها را چون یک چاقو می‌توان در نظر گرفت؛ چاقویی که صدای حاکم طی سال‌های درازی مشغول تیز کردن آن‌ بوده است و همین که به اندازه‌ی کافی تیز شود، کار خود را خواهد کرد.

جستارها


علت و سرچشمه بی تفاوتی در ایران

منتشرشده در یادداشت

نقش معلمان حرفه ای و پویا در ساختن آموزش و پرورش خلاق و پویا
پیاژه معتقد است : یکی از اهداف مهم آموزش و پرورش پرورش انسان هاییست که بتوانند دست به کارهای خلاقانه و نوآورانه بزنند نه آنکه صرفا به تکرار اعمال و کارهای گذشتگان و پیشینیان بزنند.
هنوز در آموزش و پرورش ما به این باورمندی و اعتقاد نرسیده اند که عامل ترقی همه جانبه ی هر کشوری آموزش و پرورش است و گر نه بیشترین بودجه را به این نهاد مهم اختصاص می دادند.
متاسفانه گردانندگان و مدیران کشور همواره آموزش و پرورش را از دیدگاه سیاست نگریسته اند و پی در پی دچار لغزش ها و اشتباهات جبران ناپذیری شده اند. لذا حاکمیت شرایط نامناسب نظام سیاسی بر آموزش و پرورش یکی از عوامل افول این سازمان گسترده است. به شعار آموزشِ کمتر و یادگیری بیشتر جامه عمل بپوشانیم .

اگر مسئولان ما به این درک و دریافت برسند که رفع همه مشکلات موجود کشور از طریق آموزش و پرورش قابل حل است قطعا در جهت توانمندی این نهاد قدم های موثری بر می دارند. افسوس که به این درک و آگاهی نمی رسند. از سوی دیگر عدم پذیرش لغزش ها و اشتباهات از طرف آنها کاملا دور از ادب و فرهنگ مطلوب است.
در کنار این موارد وجود مفاسد اخلاقی و اقتصادی در بدنه ی این نهاد و وجود چنین نگرشی اساسا ویرانی آموزش و پرورش و کشور ما را فراهم کرده است.
طبیعی است که متاسفانه پس از سال های متمادی هنوز آموزش و پرورش ما با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم می کند.

در کشورهای پیشرفته دانش آموز را به اجبار از مدرسه به خانه می کشانند اما در مدارس ما دانش آموز بالاجبار از خانه به مدرسه می رود.

آموزش های غلط و شیوه ی نادرست ارائه مطالب و نیز رفتارهای ناصواب با نهاد آموزش و پرورش موجب می شود که هرگونه فرصت برای ایجاد خلاقیت و پرورش ذوق و استعداد را از دانش آموزان سلب می کند و همان گونه که پیاژه اعتقاد داشت افرادی خلاق و نوآور به بار نمی آوریم .عدم توجه به علاقه مندی ها و استعدادهای دانش آموزان و فقدان بستری مساعد و مناسب سبب می شود که آموزش و پرورشی بیمار داشته باشیم.

نقش معلمان حرفه ای و پویا در ساختن آموزش و پرورش خلاق و پویا

به نظرم برای آنکه شاهد آموزش و پرورشی متحول و پویا در کشور باشیم، گزینش انسان های متخصص و کارآمد لازم است که در این راستا دیگر نیازی به تفتیش و بازرسی مدارس نباشد. ما به وجود مدیران خلاق ، نوآور ،کارآمد و دلسوز شدیدا نیازمندیم‌. حاکمیت شرایط نامناسب نظام سیاسی بر آموزش و پرورش یکی از عوامل افول این سازمان گسترده است .
توجه ویژه به قشر معلم و درنتیجه ایجاد انگیزه در آنها برای تلاش سودمند بسیار ضروریست. واقعا از مهارت ها و توانایی های عملی و تجربی معلمان به نحوه شایسته ای بهره مند شویم.

وزارت آموزش و پرورش در تصمیمات مهم در امر آموزش و پرورش استقلال داشته باشد. نکته مهم آن که به شعار آموزشِ کمتر و یادگیری بیشتر جامه عمل بپوشانیم. و در خاتمه اعتقاد راسخ داشته باشیم که با تقویت آموزش و پرورش می توانیم به پیشرفت همه جانبه از لحاظ فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی ، سیاسی و....برسیم.


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

نقش معلمان حرفه ای و پویا در ساختن آموزش و پرورش خلاق و پویا

منتشرشده در یادداشت

نظرسنجی

انتصابات علیرضا کاظمی تا چه میزان با تعهدات و قول های مسعود پزشکیان هم خوانی داشته و توانسته رضایت معلمان را جلب کند ؟

خیلی زیاد - 1.9%
زیاد - 0.9%
متوسط - 2.3%
کم - 2.5%
خیلی کم - 92.4%

مجموع آرا: 1986

دیدگــاه

تبلیغات در صدای معلم

درخواست همیاری صدای معلم

راهنمای ارسال مطلب برای صدای معلم

کالای ورزشی معلم

تلگرام صدای معلم

صدای معلم پایگاه خبری تحلیلی معلمان ایران

تلگرام صدای معلم

Sport

تبلیغات در صدای معلم

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش بوده و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلا مانع است.
طراحی و تولید: رامندسرور