بلال خوردن بعضیها را دیدهاید؟
جوری میخورند که چیزی از بدنۀ آن باقی نمیماند و از بالا و پایین، به یک ذره هم رحم نمیکنند! نمونههای مشابه دیگری هم بین ما هست. نوشابه را خوردهایم؛ بطری را به قدری روی دهان و لبها نگه میداریم که مطمئن شویم قطرۀ دیگری نخواهد آمد! خوردن آبمیوههای پالپدار هم جالب است. آبمیوه را تا ته خوردهایم، اما احساس میکنیم از تکههای آبمیوه چیزی مانده است. با تکان دادن قوطی و بعد حرکتهای شوکآور به آن، سعی میکنیم مطمئن شویم که چیزی را از دست ندادهایم! ظرف شیشهای مربا یا عسل به آخر رسیده است؛ قاشق را داخل آن انداخته و طوری میچرخانیم که نزدیک است شیشه سوراخ شود! دیگر چیزی در تیوپ خمیردندان باقی نمانده است؛ تیوپ را طوری حلقه میکنیم و میپیچانیم که انگار داریم شیر میدوشیم. تا چیزی از آن خارج نشود، ولکن نیستیم!
* دارم فکر میکنم کاش این سماجت را در کارهای دیگر هم داشتیم. چه خوب میشد:
وقتی فکری مهمی به سرمان زد، آن را ته دنبال کنیم.
وقتی احساس کردیم چیزی را باید یاد بگیریم، تا یاد نگرفتیم، رهایش نکنیم.
وقتی کاری کوچک یا بزرگ را شروع کردیم، آن را تا ته برویم.
وقتی به هر دلیلی حس خوبی دست داد، مانند شیشۀ مربا آنقدر قاشق را داخلش بچرخانیم تا ذرهای هم از دست نرود.
وقتی به هر دلیلی حس بدی دست داد، مانند تیوپ خمیردندان آنقدر آن را بپیچیم تا قطرۀ آخرش هم بیرون بریزد و رها شویم.
وقتی چیزی را باید تغییر دهیم، به راحتی عقبنشینی نکنیم و کوتاه نیاییم.
وقتی احساس کردیم موضوعی را باید نوشت و اطلاعرسانی کرد، بدون تنبلی، توجیه و بهانه، شروع به نوشتن کنیم و نقطۀ پایان را بگذاریم.
وقتی با فرزند، همسر یا دوست و آشنایی مشکلی داریم، نگوییم «حالا ببینم چه میشود». صادقانه و صمیمانه تکههای ناگفته را بیرون بریزیم تا ته دلمان چیزی باقی نماند.
وقتی فرزندمان دارد تلاش میکند از چیزی سردربیاورد، وسیلهای را تعمیر کند، مسئله سختی را حل کند؛ نگوییم «ولش کن» و تشویقاش کنیم مطمئن شود همۀ راهها را رفته است.
وقتی ...
فرصتهای زیادی را در زندگی از دست میدهیم، کارهایی را خراب میکنیم و روحیهمان را دست میدهیم، چون تا ته نمیرویم!
گاهی حسِ زندگی، در سماجت و پایداری است.
کانال شوق تغییر
فساد و ناکارآمدی ،کاهش سرمایه اجتماعی ،گسترش حس تبعیض و بی عدالتی، از پیامدهای زیان بار تعارض یا تزاحم منافع بر پیکره نظام اجرایی یک کشور است که اگر به درستی مهار یا مدیریت نشود سد راه توسعه و مانع پیشرفت جامعه خواهد بود.
تعارض منافع می تواند موجب درجازدن و عقب ماندگی یک کشور در صنعت ،کشاورزی ، پژوهش یا حتی آموزش تلقی شود.
"تعارض منافع قرار گرفتن در شرایطی است که سبب می شود تصمیمات و اقدامات حرفه ای تحت الشعاع یک منفعت ثانویه قرار گرفته" ، خاستگاهی مناسب برای شکل گیری باندهای مافیایی مهیا شود.
وقتی می توان بر این بیماری غلبه یافت که سیاست گذاری در دولت را به کسانی واگذار کنیم که در بخش خصوصی فعال یا ذینفع نباشند.
به عنوان مثال اختیار انحلال مدارس نمونه دولتی یا تیزهوشان را نباید به وزیری واگذار کرد که خود یا بستگان درجه اول او مالک بزرگترین مدارس غیر دولتی در این کشورند.
نباید سرقفلی شورای عالی آموزش و پرورش به عنوان عالی ترین مرجع تصمیم گیری درباره آموزش کودکان لازم التعلیم را به کسانی سپرد که خود از نخستین صاحبان یا سهامداران مدارس غیر دولتی لوکس و لاکچری در شمال شهر تهرانند.
یا چگونه می توان از کسی که عضویت در شورای عالی بورس را یدک می کشد انتظار داشت بر فعالیت خود در کارگزاری بورس نیز نظارت کند.
چندی پیش کنگره آمریکا به دولت ترامپ اجازه داد تا با یک بسته 2000 میلیاردی از کسب و کارها در مقابل کسادی ناشی از بیماری کرونا حمایت کند مشروط بر آن که این کسب و کارها نباید به نحوی از انحاء (مالکیت ،سهام داری ،مدیریتی و ...) وابسته به ترامپ ، وزیرانش یا اقوام درجه یک آنها باشد. همه در برابر قانون مساوی باشند .
اما در ایران ، وام های چند صد میلیاردی بدون وثیقه از دارایی های صندوق ذخیره یا بانک سرمایه و امثال آن ، تنها با یک تلفن ، کابین دختر یا سرمایه داماد سرخانه وزیری می شود که از حمایت پشت پرده برخودار است.
یا در ازای جذب دختر فلان مقام مسوول به عنوان هیات علمی دانشگاه ، به "طرفه العینی" صد میلیاردی از بودجه وزارت بهداشت بدون اذن وزیر ،به حساب دانشگاه سرازیر می شود.
از استخدام یک روزه نماینده الهیات خوانده در تخصص خانه وزارت نفت بگیر تا جذب قبیله ای بستگان در دیگر نهادهای دولتی، پرداخت هدیه (بخوانید رشوه ) به مدیر نهاد نظارتی حتی در حد پرداخت هزینه هتل اقامتی وی در شهرهای سیاحتی و زیارتی ، به کارگیری وزیری که همزمان با وزارتش، صاحب بزرگترین شرکت خصوصی در امر راه سازی یا برج سازی است.
اتحاد ناظر و منظور درون یک شرکت یا صندوق سرمایه گذاری که سبب شده است جناب مدیرعامل همزمان رییس هیات مدیره آن مجموعه نیز باشد تا وزیری که در موسسه مالی یا صندوق ذخیره تحت فرمانش ،علاوه بر عهده دار شدن ریاست هیات امنا ، صدارت یا نایب رییسی هیات مدیره را نیز کماکان در اختیار دارد .
از برادر نماینده مجلسی که سهامدار شرکتی است که قرار است به زودی جاده خاکی حوزه انتخابیه جناب نماینده را آسفالت کند تا معاون وزیری که خود یا همسرش صاحب امتیاز بزرگترین مدرسه غیر دولتی است و به عنوان نماینده حاکمیت در سازمان مدارس غیر دولتی به جای" مو را از ماست کشیدن" ،فقط هارت و پورت تحویل مردم می دهد تنها بخش ناچیزی از نمونه های فراوانی است که در زیر پوست شهر در حوزه تعارض منافع رخ می دهد.
بهتر آن است به جای پرداختن به معلول یا برپایی محاکمه های پرشمار و تکراری از ژن برتری های راشی و مرتشی یا اختلاسگر، هرچه سریع تر " لایحه مدیریت بر تعارض منافع" را به نقطه پایانی تصویب نزدیک کنید البته مشروط بر آنکه همه در برابر قانون مساوی باشند از دختر بیکار و مظلوم فلان وزیر گرفته تا کارتن خوابی که آقا زاده ها با کارت ملی وی ، خودروی مازراتی وارد این کشور می کنند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/
امروز یکشنبه وزیر آموزش و پرورش در حاشیه هشتمین نشست گفت و گوی هفته که با حضور وزیر ارتباطات و فن آوری اطلاعات برگزار شد گفته است : ( این جا )
« به عنوان متولی آموزش و پرورش قطعا آموزش حضوری را بهترین آموزش و کارکرد مدارس را بسیار بالاتر از آموزش صرف میدانم. ارتباط چهره به چهره و ارتباط همسالان با هم ویژگیها و شرایطی را برای دانش آموزان ایجاد میکند که قابل مقایسه با آموزش مجازی نیست.
طبق اخبار دریافت شده در بسیاری از کشورهای اروپایی حتی با ممنوعیت تردد و قوانین سخت گیرانه مدارس باز است و دانش آموزان به صورت حضوری در مدارس آموزش میبینند. و تاکید ما هم بر آموزش حضوری در مدارس است .
خانوادههایی که در این مورد نگران نیستند میتوانند با رجوع به مدرسه و اطمینان از رعایت پروتکلهای بهداشتی مدارس، اجازه حضور دانش آموزان در مدرسه و امکان برقراری آموزش حضوری را بدهند . »
« صدای معلم » تاکنون با انتشار ده ها گزارش و خبر و با استناد به تجربیات جهانی به ویژه کشورهای موفق و توسعه یافته بر ضرورت آموزش حضوری با آموزش و کنترل نکات بهداشتی تاکید ورزیده است و این تدوام مواضع اصولی و علمی وزیر آموزش و پرورش با وجود جو سازی های غیرعلمی و پوپولیستی که باوری به نقش بی بدیل مدرسه در ساختن جامعه و ترسیم نقشه راه توسعه پایدار ندارد نشان از موقعیت شناسی و درک شرایط از وضعیت موجود را دارد که موجب تقدیر است . چرا اراده و شدت عملی که برای تعطیل کردن مدارس و دانشگاه ها اعمال می شود قابل مقایسه با سایر مراکز و نیز برگزاری مراسم مذهبی ، مسافرت ها و... نیست و در بسیاری از موارد با چاشنی تعارف و تسامح آمیخته است؟
اما پرسش این رسانه آن است که چرا همکاران وزیر آموزش و پرورش در بخش های ستادی و مدیریتی این مهم را چندان جدی نمی گیرند ؟
چرا فرضا از میان شورای معاونین فقط دو معاونت یعنی آموزش ابتدایی و امور حقوقی و پارلمانی روی این مساله همواره تاکید می کنند ؟
چرا عملکرد مدیران کل آموزش و پرورش استان ها و نیز مناطق و ادارات که صدای معلم در گزارش های خود به آن ها پرداخته است با مواضع وزیر آموزش و پرورش هم افزایی پیدا نمی کند و حتی خنثی هم می شود ؟
چرا بسیاری از افراد شاغل در کادر آموزشی و اداری مدارس به صورت « نامحسوس و غیرمستقیم » بر طبل تعطیل کردن مدارس هم چنان می نوازند و همچنان اقتدار و هویت مدرسه را نشانه گرفته اند ؟
این رسانه پیش تر و در گزارشی در مورد مرگ دلخراش دانش آموز یازده ساله بوشهری نوشت : ( این جا )
« صدای معلم » قصد وارد شدن در جزئیات و حواشی این " واقعه تلخ " را ندارد اما نخستین پرسش این رسانه آن است که آیا زیرساخت های لازم و کافی برای آموزش " غیرحضوری " دانش آموزان فراهم بوده که آموزش و پرورش اقدام به تعطیلی کلاس ها کرده است ؟
آیا امکان آموزش حضوری با رعایت تدابیر و پروتکل های بهداشتی مناسب و یا حداقلی فراهم نبوده است ؟
آیا فعالیت ده درصد باقیمانده در قالب آموزش حضوری آن قدر پُر ریسک و خطرناک است که که حق دانش آموزان و خانواده ها برای " آموزش و انتخاب مسیر آموزش " به هیچ انگاشته می شود ؟ در آخرین اظهار نظر ؛ سه شنبه 22 مهر ، معاونت حقوقی و امور مجلس وزارت آموزش و پرورش گفته است :
« رعایت پروتکل ها و دستور العمل های بهداشتی در مدراس انصافا خوب بوده واین از نتایج بازدیدها ونظارت های دوره ای مدارس است . »
این نظر پیش تر نیز توسط مسئولان وزارت بهداشت تایید و تصریح گردیده است .
کشمیری دبیر ستاد استانی مقابله با کرونا در استان بوشهر 9 مهر با اشاره به فعالیت یک هزار و ۳۹۷ مدرسه در استان بوشهر گفت:
شاخص رعایت پروتکلهای بهداشتی در این استان نسبت به گذشته بهتر شده و در زمان حاضر ۸۴ درصد مدرسههای فعالی که دانشآموز میپذیرند دستورالعملهای بهداشتی را به طور کامل رعایت و ۹۰ درصد از ماسک استفاده میکنند .
دبیرستاد استانی مقابله با کرونا در استان بوشهر گفت: براساس گزارش وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی این استان در زمینه رعایت دستورالعملهای بهداشتی به ویژه در ادارهها، مدرسهها، بانکها و حمل و نقل عمومی بهترین درصد را داشته است . »
اگر اظهارات این مقام و سایر مسئولان واقعیت دارد ، چرا باید بیش از 75 درصد مدارس این استان تعطیل شوند ؟
کدام اراده در داخل و خارج از آموزش و پرورش به دنبال تعطیل کردن مدارس است ؟
مطابق اعلام مسئولان وزارت آموزش و پرورش حدود ۲۰ تا ۳۰ درصد کل دانشآموزان در دوران کرونا از امکانات آموزشی محروماند هرچند معاون برنامهریزی آموزشی و توانبخشی «سازمان آموزش و پرورش استثنایی» در ایران اعلام می کند این رقم بالاتر است و بیش از ۴۰ درصد دانشآموزان به سیستم هوشمند و شبکه آموزش اینترنتی دسترسی ندارند .
وزارت آموزش و پرورش واقعا چه تدابیری برای آموزش بیش از 5 / 3 میلیون دانش آموز بازمانده از تحصیل در کشور تدارک دیده است ؟
آیا با ارائه پاسخ های آماده و کلیشه ای مانند : " آموزش های تلویزیونی ، بسته های آموزشی ، گسیل راهنمایان آموزشی و... " مشکل آموزش در این مناطق حل می شود ؟
آیا با این نمایش ها و تبلیغات ، افکار عمومی قانع می شوند ؟ طرح مسائل انحرافی مانند اعتیاد به برخی برنامه ها و شبکه ها مانند مومو و... نیز تکرار برخی روش ها و تکنیک های کلیشه ای و از رده خارج بوده و به نوعی پاک کردن مساله و آدرس غلط دادن برای انحراف افکار عمومی و فرار از پاسخ گویی است و چاره کار نیست .
اگر قرار بود با این نسخه ها مشکلات حل شوند چرا دانش آموزان باید چنین وقایعی را متحمل شوند ؟
مسئولان وزارت آموزش و پرورش به جای نوشتن پیام های بلند بالا و ویترینی به مناسبت " بهداشت روانی " که در حال حاضر در آن قرار داریم ؛ واقعا چه برنامه ای برای حل مساله " بهداشت روانی " در کنار تعطیلی بی دلیل مدارس دارند ؟
چرا این مسئولان و سایر مقامات در جاهای دیگر به این گونه مسائل علی رغم توصیه اکید سازمان های بین المللی مانند یونسکو ، یونیسف و.. بی توجهند و راه خود را می روند ؟
اگر تک مصرع حفظ « جان و سلامت » دانش آموزان که به اصطلاحی کلیشه و روزمره در ادبیات مسئولان تبدیل شده است ؛ آیا وجدان آنان از مرگ این کودک جریحه دار نشده است ؟ »
استانداری تهران برای سومین هفته متوالی اقدام به تعطیل کردن مدارس کرده است .
هنوز این مرجع قانونی به گزارش های صدای معلم پاسخی ارائه نکرده است . ( این جا )
تصریح و تاکید می شود که مطابق نظر مراجع ذی ربط در حال حاضر بیش از 90 مدارس تعطیل هستند .
آیا فعالیت ده درصد باقیمانده در قالب آموزش حضوری آن قدر پر ریسک و خطرناک است که که حق دانش آموزان و خانواده ها برای " آموزش و انتخاب مسیر آموزش " به هیچ انگاشته می شود ؟
پرسش صریح این رسانه از مسئولان و مقامات تصمیم گیر آن است که آیا اگر امکان آموزش حضوری در مدرسه فراهم بود باز هم شاهد مرگ دلخراش آن دانش آموز بوشهری بودیم ؟
چه کسانی باید در برابر عوارض و پیامدهای تعطیلی مدارس در قالب کودکان بازمانده از تحصیل ، ترک تحصیل ، افت تحصیلی و مهم تر از آن بیماری های روانی مانند افسردگی ، خشونت و مهم تر از همه " خودکشی دانش آموزان " پاسخ گو باشند ؟
( طرح مسائل انحرافی مانند اعتیاد به برخی برنامه ها و شبکه ها مانند مومو و... نیز تکرار برخی روش ها و تکنیک های کلیشه ای و از رده خارج بوده و به نوعی پاک کردن مساله و آدرس غلط دادن برای انحراف افکار عمومی و فرار از پاسخ گویی است و چاره کار نیست )
چرا اراده و شدت عملی که برای تعطیل کردن مدارس و دانشگاه ها اعمال می شود قابل مقایسه با سایر مراکز و نیز برگزاری مراسم مذهبی ، مسافرت ها و... نیست و در بسیاری از موارد با چاشنی تعارف و تسامح آمیخته است؟
پیش از آن دیر شود ، فکری باید کرد .
پایان گزارش/
در شرایط کنونی ایران، آنچه در قحطی است وجود مدیر هست، ( مدیر به معنای واقعی)، البته افراد بسیاری، خرقه مدیر را بر تن کرده اند و خود را غالب نموده اند، افرادی که مدیریت را نه به معنای داشتن مسئولیت و کار سخت می دانند بلکه به آن، به دید مقام و صندلی راحت و داشتن امر بر و چاکر و پول بیشتر می دانند. نبود توان مدیریت و بی سر و سامانی کنونی در هر یک از قسمت های سیستم آموزش و پرورش ایران ناشی از همین مدیران و مدیریت می باشد. ( برای رفع ابهام منظور از مدیر، بالاترین مسئولان و مقام های دخیل در موضوع گرفته تا پایین ترین ها می باشد)
می توان گفت، ما نیاز به نخبه های مدیریتی داریم؛ افرادی متخصص و توانمند و متعهد و البته اگر در کلیت نظام، خواست و اراده ای برای بهینه کردن اوضاع وجود داشته باشد.کلیت نظام به خصوص از زمان انقلاب 57 به گونه ای چیده شد که افراد نالایق و ناشایست توان گرفتن مسندهای مدیریتی را داشته باشند. به عبارتی در تعریف مدیریت و صندلی های مدیریت نیاز هست که تغییرات بنیادینی به وجود آید؛ اگر قرار بر توسعه و بهینگی اوضاع باشد، دیگر نمی توان در مشاغل، به خصوص مشاغل موجود در آموزش و پرورش ایران، امتیازهای ایثارگری، رابطه بازی، گروه بازی، حزب بازی و میزان چاکری و خودی بودن را ملاک برتری افراد در انتخاب و گزینش و مدیریت دانست.
آن طور که از مدیران کنونی مشخص است ، به هیچ وجه تخصص و تعهد ملاک انتخاب آنها نبوده است و تنها رانت، پدرخواندگی، میزان ارادت ورزی و چاکری به شکل های مختلف و بازی های سیاسی ملاک انتخاب مدیران هست. ( برای اثبات این موضوع تنها کافی است به نتایج کاری این مدیران نگاهی کرد)
ما کاری به وزارتخانه های دیگر، کلیت حکومت و سیستم های اداری دیگر ایران نداریم، در اینجا در حال حاضر مقصود ما، آموزش و پرورش ایران هست. با توجه به مشکلات کنونی که برخی را لیست می کنیم؛ می توان گفت به طور قطع ما دچار مدیرمآبی و مدیران دروغین هستیم که به چنین وضعی رسیده ایم :
و ....
همان طور که دیدید در یک نگاه کوتاه، این میزان از مشکلات پدیدار گشت، حال با کمی وقت،به احتمال زیاد، صدها مشکل از این سیستم آموزش و پرورش ایران نمودار خواهد گشت.
چه کسی یا کسانی، باید پاسخ گوی این میزان از مشکلات باشند ؟
چرا در موضوع بازگشایی مدارس کسی مسئولیت قبول نمی کند ؟
اگر کسانی که بر مسند نشسته اند؛ توان مسئولیت پذیری ندارند؛ پس چرا آنجا نشسته اند یا گذاشته اند بنشینند؛ آیا وقت آن نرسیده است که در کل خانه آموزش و پرورش ایران، یک خانه تکانی شود و افراد نالایق را از مسند های مدیریتی خارج کرده و بیرون بریزند.
سازمان ها از شالوده های اصلی اجتماع امروزی هستند و مدیریت، مهم ترین عامل در حیات، رشد و بالندگی یا نابودی سازمان هاست .
مدیر، روند حرکت از "وضع موجود" به سوی "وضعیت مطلوب" را هدایت می کند و در هر لحظه، برای ایجاد آینده ای بهتر در تکاپوست .گذشته با تمام اهمیت و آموختنی هایش و با تمام تاثیری که می تواند بر آینده داشته باشد، اتفاق افتاده است و هیچ نیروی بشری، قادر نیست آن را دگر بار و به گونه ای متفاوت بیافریند ولی آینده در پیش است و قسمت مهمی از آن به آنچه " امروز" می گذرد ربط پیدا می کند .
از سخنی دیگر، در دنیای کنونی که با سیستم ها و نظام های فکری و اداری مختلف در حال اداره شدن هست، تمام جهان بر مبنای ساختاری علم گرا در حال رشد و ادامه دادن مسیر می باشد. اما آن چنان که پیدا هست ایران و به خصوص سیستم آموزش و پرورش ایران به هیچ وجه بر مدار علم گرایی حرکت نمی کند بلکه بر مدار علم زدایی گام بر می دارد و تنها ظاهر علمی به خود گرفته است؛ چرا که در نقاط مختلف جهان که با ضوابط علمی در حال حرکت هستند کمترین مشکلات و بیشترین کیفیت را در نظام آموزش و مدیریت خود دارند.
پس تمام شواهد نشان می دهند که مدیریت در ایران دچار عقب ماندگی هست و نیاز به تبیین و چاره ای علمی و عملی می باشد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
خانم داوودی (سرگروه مدیران البرز) پیشنویس آئیننامه اجرایی مدارس را مدتی در گروه مدیران استان به اشتراک گذاشتند و درخواست مطالعه و اظهار نظر همکاران جهت خوانش و نقد پیشنویس جهت ارائه به استان معین (سمنان) گردید.
در طی دو روز هیچ کس نظری راجع به آئیننامهای که قرار است با آن مدرسه خود را اداره کند نداد و لحظات پایانی دو نفر مطالبی را ارسال کردند.
واقعا ما مدیران و معلمان چرا این قدر نسبت به سرنوشت شغلی خود بیتفاوت هستیم؟ جالبتر آنکه ما معمولاً در همه زمینهها نظر میدهیم به جز تخصص خود! و البته امان از فوروارد پستهای بی سر و ته، بدون منبع و تکراری در گروهها !
پیشنویس آئیننامه اجرایی مدارس را تورق میکنیم؛ خدا بده برکت، هشت فصل و ۱۶۲ ماده و دهها تبصره. جالب است بدانیم قانون اساسی که برای اداره یک مملکت تنظیم و تصویب شده است تنها ۱۷۷ اصل دارد!
این پیشنویس نیمچه کتابی است برای خود که البته بیشتر از نصف آن مطالب تکراری و کلیاتی است که تنها برای خالی نبودن عریضه در پیشنویس گنجاندهاند و بعضی جاها همانند سند تحول بنیادین کلیگویی و مبهمات میباشد.
انتطار میرود پس از خوانش مفاد و جزئیات این آئیننامه بتوانیم به سؤالات زیر پاسخی اقناعی و روشن بدهیم:
آئیننامه چقدر قابلیت اجرایی دارد؟
آیا اختیارات ارکان مدرسه برای پیشبرد اهداف آئیننامه کفایت میکند؟
آئیننامه در عرصه عمل (نه شعار) چه تاثیری در بهبود کیفیت اداره و فعالیتهای مدارس خواهد داشت؟
حال با هم بخشهایی از آئیننامه را تورق میکنیم:
فصل اول کلیات (مقدمه، تعریف، چرخشهای تحولی مدرسه و...) بوده و شامل پنج ماده میباشد.
در ماده سوم قسمت ۳ فصل اول میخوانیم: برخورداری از قدرت تصمیمگیری در حوزههای عملیاتی در چارچوب فعالیتهای محلی، منطقه ای و ملی.
این ماده بسیار جالب و مترقی است. در واقع نیم نگاهی به پلورالیسم فرهنگی داشته و توجهی به مطالبات مردم مناطق گوشه و کنار کشور دارد، ولی در حوزه عمل آیا مدیری قدرت اجرای اصل ۱۵ قانون اساسی در استانهای غیرفارس را داراست؟ آیا محلهمحوری جایی در اداره و برنامه مدارس محلات مختلف با فرهنگها و خرده فرهنگهای رنگارنگ دارد؟
به نظر میرسد این ماده صرفاً شعاری و البته تزئینی است، چرا که طبق بخشنامهها سقف مانور یک مدیر نهایتاً نامهنگاری به رییس ناحیه و منطقه خدمت خود است. چنین مدیری چگونه میتواند در تصمیمگیری منطقهای و محلهای مؤثر واقع شده و آن را اجرا کند؟
در بند ۵ همین فصل صحبت از ظرفیت پذیرش تفاوتهای فردی دانشآموزان و... غیره میباشد.
آیا سیستم بسته و مرکزگرای آموزش و پرورش ما در صحنه عمل اجازه پذیرش تفاوتهای فردی را به معلم و مدرسه میدهد؟
از نکات قوت این آئیننامه میتوان به ماده ۵ (چرخشهای تحولی در مدرسه) اشاره نمود؛ مانند چرخش از کارکرد آموزشی_ پرورشی به فرهنگی_اجتماعی، چرخش از رقابت به رفاقت و... آئیننامه چقدر قابلیت اجرایی دارد؟
در بحث اصول حاکم بر مدیریت مدرسه موارد روزآمدی چون عدالت آموزشی، شفافیت و پاسخگویی، تعادل و توازن، مشارکت، قانونمداری، کرامت انسانی، آزادی عمل، بهداشت و شادابی و... گنجانده شده است. انصافا تمام موارد مطروحه نوین و مترقی است، منتها سؤالی که مطرح است اینست که مثلاً مفهوم عدالت آموزشی و تربیتی در یک مدرسه دولتی پایین شهری دقیقاً چیست؟
در جامعهای که مدارس آن طبقاتی و رنگارنگ و متناسب با حال و روز مالی و ذهنی افراد تفکیک میشود عدالت آموزشی چه صیغهای بوده و چگونه باید این مفهوم متعالی رعایت و اجرا گردد؟
به نظر میرسد این آئیننامه همانند بخشنامههای یکطرفه اداره تا توانسته بار مسئولیت مدیران را اضافه کرده بی آنکه در بحث اختیارات و حق مدیریت تغییری ایجاد کرده باشد.
همچنین از نقاط ضعف اساسی آن عدم واقعبینی در بودجه مدارس دولتی میباشد. منابع درآمدی مدارس در آئیننامه شامل سرانه مدارس، سهم از درصد شورای آموزش و پرورش و کمکهای مردمی است. انصافاً در مدارس دولتی کدامیک از موارد فوق به طور نسبی قابل احصا میباشد؟ و مهمتر اینکه این همه مطالبه آموزشی و پرورشی با جیب خالی مدارس از مدیران واقعبینانه نیست.
به هر حال تدوین آئیننامه روزآمد، واقعبینانه، مختصر و مفید مطالبه مدیران بوده و اجرای بیتنازل آن باعث تقویت اصل مدرسهمحوری خواهد شد، تا شاید اجرای این آئیننامه باعث رفع مسئولیت مدیران در قبال مسائلی مانند ثبت سامانهای کتب و تهیه و توزیع آن در مدارس باشد. این در حالیست که طبق قانون مسائلی چون سرویس مدارس و تهیه و توزیع کتب اصولا ارتباطی به مدیر نداشته و وظایف تحمیلی و عاریتی میباشد و در واقع درگیر کردن مدیران مدارس با مستحبات به حاشیه بردن کیفیتبخشی آموزشی است.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه استان ها و شهرستان ها/
نامه ی زیر توسط یکی از مخاطبان صدای معلم از شهرستان طارم زنجان برای ما ارسال گردیده است .
این رسانه آمادگی خود را برای انتشار پاسخ مسئولان اعلام می کند .
بعد از مسایل و مشکلاتی که در مورد اختلاس در بانک سرمایه پیش آمد ؛ بحث های زیادی در بین فرهنگیان مطرح شد که نسبت ما با صندوق ذخیره فرهنگیان چیست، آیا سپرده های ما در این اختلاس ها به یغما رفته است؟
پرسش هایی از این دست توجه عموم معلمان را به صندوق ذخیره فرهنگیان جلب کرد، و این قشر تلاش کردند که از ماهیت صندوق بیشتر سر در بیاورند. برای مدت ها پرسش جدی همهی فرهنگیان این شد که آیا ما در این صندوق سپرده گذار هستیم؟ سهامدار هستیم؟ مالکیت داریم؟ شریک هستیم؟ یا....؟!
قبل از تلاش برای یافتن پاسخ این نوع پرسش ها باید یک پرسش اساسی مطرح کرد که آیا اصولاً صندوق ذخیره فرهنگیان یک شرکت سهامی محسوب می شود؟
ماده 1 اساسنامه بیان می کند که:
«صندوق ذخیره فرهنگیان، موسسه دارای شخصیت حقوقی مستقل و استقلال مالی است که در قالب تبصره 63 قانون برنامه دوم توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جمهوری اسلامی ایران، تاسیس شده و در چارچوب قانون تجارت و سایر قوانین جاری کشور و با رعایت مفاد این اساسنامه فعالیت میکند. طبق تبصره 63 قانون برنامه دوم توسعه اقتصادی، وزارت آموزش و پرورش موظف است نسبت به تأسیس صندوق ذخیره فرهنگیان اقدام کند، فرهنگیان نیز میتوانند ماهانه حداکثر تا مبلغ پنج درصد (5%) حقوق و مزایای خود را به حساب صندوق واریز کنند. دولت نیز موظف است همه ساله معادل مبلغ فوق را که به همین منظور در بودجه سالانه منظور میشود، به صندوق مزبور واریز کند. سهمالشرکه فرهنگیان در هنگام بازنشستگی و ازکارافتادگی یا بازخریدی به آنان و در صورت فوت به وارث آنان مسترد میشود.»
بنابراین با این تعریف در اساسنامه صندوق ذخیره فرهنگیان، مشخص است که این مجموعه، شرکت سهامی نیست. و معلم در این موسسه (نه شرکت) سهامدار نمی باشد. زیرا در تعریف سهامدار آمده است که، سهامدار شخصی است که می تواند سهام شرکتی که در بورس اوراق بهادار قرار دارد را خرید و فروش کند و در صورت افزایش یا کاهش ارزش سهام آن شرکت، ارزش سهام فرد سهامدار هم افزایش یا کاهش پیدا کند. گرچه در سنوات اخیر انتخاباتی برای ورود سه نفر از معلمان به هیأت امناء صندوق ذخیره فرهنگیان صورت گرفت و این سه نفر هم به عضویت هیات درآمدند ولی این اقدامات بیشتر جنبه نمایشی داشته و تغییری در ماهیت حقوقی و نحوه اثرگذاری معلمان بر صندوق ایجاد نکرده و نمیکند.
اما در مورد صندوق ذخیره فرهنگیان، وضعیت این چنین نیست. به طوریکه با افزایش ارزش سهام تمامی حدود چهل شرکت زیرمجموعه این هلدینگ در سنوات اخیر، ارزش سرمایه تک تک اعضای عضو صندوق افزایش محسوسی پیدا نکرده است. به عبارت دیگر یعنی معلمان نه در سود و نه در زیان و سایر نوسانات این صندوق مداخله داده نشدهاند.
باید ما معلمان این واقعیت تلخ را بپذیریم که با وجود کسر حق عضویت در سنوات خدمتی از گذشته های دور تا کنون، در موسسه صندوق ذخیره فرهنگیان و شرکتهای وابسته به آن، در هیچ جایی سهامی به نام معلمان ثبت نشده است. این در حالی است که اگر در طی سالیان گذشته، این کسورات را شخصا تبدیل به سهام در بورس می کردیم، هم اکنون چند صد برابر آنچه در صندوق به عنوان سپرده به نام مان هست، دارایی می داشتیم.
با نگاهی به ترکیب سهامداران شرکتهای وابسته به موسسه صندوق ذخیره، ملاحظه میشود که اساساً قشر یا گروهی به نام معلم که سهامدار عمده این صندوق باشند در ترکیب سهامداران وجود ندارد.
به عنوان مثال در بانک سرمایه که یکی از شرکتهای وابسته به چندین شرکت تحت پوشش موسسه صندوق ذخیره است، نامی از فرهنگیان به میان نیامده است. بنابراین این ادعا که سهام این بانک یا دیگر شرکتهای وابسته موسسه صندوق ذخیره فرهنگیان، متعلق به معلمان است و با پول معلمان خریداری شده است ادعایی قابل توجه برای متولیان صندوق ذخیره فرهنگیان نیست.
رابطه بین معلمان و "موسسه صندوق ذخیره فرهنگیان" صرفا سپردهگذار بودن است و معلمان تنها در موسسه صندوق ذخیره فرهنگیان عضو سپردهگذار هستند و هیچ مالکیت، شراکت، سهامداری، اعمال نظر و به طور کلی حاکمیتی نسبت به آن را ندارند.
به عبارت دیگر معلمان نه تنها در بانک سرمایه، حتی در موسسه ذخیره فرهنگیان نیز هیچ حق مالکیتی ندارند، بلکه تنها یک مشتری محسوب میشوند که بهصورت سپردهگذار (نه سهامدار و نه شریک) در آن عضو هستند و درصورتی که بخواهند از این صندوق خارج شوند، سود ناچیزی طبق نظر و محاسبه متولیان صندوق به آنها تعلق میگیرد.
گرچه در سنوات اخیر انتخاباتی برای ورود سه نفر از معلمان به هیأت امناء صندوق ذخیره فرهنگیان صورت گرفت و این سه نفر هم به عضویت هیات درآمدند ولی این اقدامات بیشتر جنبه نمایشی داشته و تغییری در ماهیت حقوقی و نحوه اثرگذاری معلمان بر صندوق ایجاد نکرده و نمیکند.
باید تبدیل شدن صندوق ذخیره فرهنگیان به یک شرکت سهامی به صورت یک مطالبه ملی فرهنگیان درآید، به طوریکه سهامداران اصلی یا حتی تنها سهامداران آن معلمان و فرهنگیان باشند. راه تحقق این مطالبه هم پیگیری های حقوقی و مدنی فرهنگیان خواهد بود.
وزوزهای طولانی بیصدا و مُرکب قلمها خشک و کتابها بسته و معایب دفن و جیغهای متوالی خاموش و تشویشها تمام و تهییجها دور و فتن ناکام و نقد شدن نظری دوست داریم اما عملی از آن متنفریم و این نقد است که برای حفظ دین و جان و ناموس و عقل و نسل و مال است و حق دارید که نقد سخیف را پاسخگو نباشید.
زبان زشتگوی آنجا که استدلالی احمقانه و توجیهی خشک نیابد و نتواند به مقاصد جاهلانه خود برسد، فحش میدهد یا تحقیر میکند و یا واضحترین دلایل و حقایق را منکر میشود و کران و لالان و کوران را به جان هم میاندازد.
نمیدانیم چگونه مرض حساسیت بیجهت، از نقد شدن را معالجه کنیم و این علوم هستند که وسعت دارند و انکار حقایق و عجایب و اکاذیب و اعتقادهای باطل هم بسیارند و اختلافها و مرضها و مریضها کم نیستند و از اول بودند تا به امروز اما ما کاری با مریضها نداریم که نقدشان کنیم بلکه با مرضها کارداریم و آنها را نقد میکنیم و هدف علاج بیماران از مرضها است.
در کتابهای تربیتی اینگونه میگویند که اگر فرزند شما سخنی ناصواب گفت و خطایی مرتکب شد به او نگویید که «برو من دیگر تو را نمی خواهم و دوستت ندارم» بلکه اینگونه بگویید که «من فلان کار و حرف تو را دوست نداشتم و این کار را دیگر نمیخواهم» یعنی رد و نقد قول کنیم و تقدیر از قائل منظور است زیرا در موضوعات تغییر و تحول ممکن است و در اعتباریات هیچ چیزی محال نیست پس نقد فعل بهتر از نقد فاعل است گرچه گاهی لازم است فاعل هم نقد شود اما مهم این است که کرامت انسانی برای تعایش و همزیستی حفظ شود.
اگر دیدید کسی بطری شراب به دست گرفته است ، شما شیشه شراب را بشکنید نه سر او را بشکنید و اگر شما نگاه طبیب گونه داشته باشید میکوشید که مریض را از مرض نجات دهید ؛ بنابراین خطا را نقد کنیم نه مخطی را و عصیان را نقد کنیم نه معاصی را و قول را نقد کنیم نه قائل را و افکار را نقد کنیم نه متفکران را و سلوک را نقد کنیم نه سالکان را و چهبسا در جزئیات ما نیز دچار لغزش شویم.
بعضی زبانها را باید دردهان زندانی کرد آن هم تا ابد و چهبسا چون دیگری را دوست داریم و طرف ما مخالف محبوب ما است منتقد فلان موضوع و شخص و گروه میشویم تا که به ظاهر منافعی را جلب کنیم و خطرهای را دفع نماییم یا اینکه سابقاً مشکلی پیشآمده و سبب شده که امروز منتقد شویم ولیکن به این چند توصیه ساده هم عمل توجه کنیم:
توصیه اول: وفادار به اخلاص باشیم و قصد ما سواری برشانِ های کسی نباشد و غیظ و عصبانیت خود را برکسی فرود نیاوریم که قصد ما اسقاط کسی نیست بلکه قصد ما تشفی است.
توصیه دوم: خود را دستکم نگیرید و عدالت و انصاف را در نقد کردن پیش بگیرید تا در صورت نقد شدن خودتان، چه آنها که با شما موافق هستند و چه آنان که مخالف شما هستند همین مسئله را نیز در نظر بگیرند.
توصیه سوم: خصومتهای شخصیها را کنار بگذارید و نیت و قلب را صاف کنید و بعد از آن اگر خواستید کسی را نقد کنید مراقب باشید که ترور شخصیت صورت نگیرد که مردم آبروی خود را ساده به دست نمیآورند.
توصیه چهارم: اختصار و کوتاه بودن نقد و استدلالهای شما بسیار مهم است و از کسی انتقاد تند نکنید مگر اینکه یقین پیدا کنید که طرف مقابل شما قصد شر و نامشروع دارد و البته زیادهروی هم نکنید.
توصیه پنجم: در امور شخصی و خصوصی افراد دخالت و تا آنجا که میتوانید از ذکر اسامی پرهیز کنید که نقد غیرمستقیم و کنایه وار بسیار نافذتر از نقد صریح و لختوعور است.
توصیه ششم: حسادت و حقد علیه افراد چاشنی کار نقد و استدلال نشود و نقد از طریق توصیه بهتر است از رسوایی افراد ،مخصوصاً در نقد همدینها که ظاهری مهربان و تسلیم در برابر حق رادارند.
توصیه هفتم: ریز موضوعاتی که از آن انتقاد میشود را در اولین قدم بررسی کنید که ساختگی و بیپایه و اساس نباشند که این بسیار ضروری است.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه رسانه/
پیش تر ؛ « صدای معلم » در گزارشی به تاریخ دهم آذر 1398 نوشت : ( این جا )
از راه اندازی برنامه تلویزیونی " پرسشگر " حدود 4 سال است که می گذرد.
سعید نوری آزاد تهیه کننده برنامه تلویزیونی «پرسشگر» 20 مهر ماه 1394 به خبرنگار مهر گفته بود : برای اولین بار قرار است یک برنامه به طور کاملا تخصصی و زیرساختی نظام آموزش و پرورش را در سطح کلان مورد نقد و بررسی قرار دهد . ( این جا )
وی با مقایسه این برنامه با دیگر برنامه هایی که به حوزه آموزش و پرورش می پردازد و می گوید : بسیاری از برنامه ها سطح آموزشی دارد اما برنامه ای نبوده که سیاست های کلان حوزه آموزش را بررسی کند و ما در این برنامه به صورت تخصصی به مسایل می پردازیم و از منظر اجتماعی به مباحث ورود پیدا نمی کنیم. به طور مثال اقتصاد یا سرانه مدارس اگر مورد پرسش قرار گیرد از دیدگاه آموزشی است نه جنبه های دیگر.
این تهیه کننده برنامه های تلویزیونی در ادامه تاکید می کند ما در برنامه «پرسشگر» فقط سوال می کنیم و می خواهیم روحیه پرسشگری را در دانش آموزان جا بیندازیم و بگوییم حتما می شود سوال کرد.
حوزه آموزش، فیلم سینمایی نیست که تنها نقدی را وارد کرد بلکه روندی است که باید به صورت تخصصی درباره آن پرسشگری کرد. از این رو ما در برنامه مجری هم نداریم و تنها یک استاد دانشگاه به عنوان پرسشگر برنامه را اداره می کند."
« صدای معلم » پیش تر در گزارشی نوشت :
" حال باید این پرسش را نه از مسئولان این برنامه که از سیاست گذاران رسانه ملی پرسید که چرا و علی رغم صرف بودجه و اعتبار ، این برنامه نتوانسته است با بخش ها و ارکان مختلف آموزش و پرورش ارتباط موثر و متقابل برقرار کند ؟
آیا در این برنامه از کارشناسان مستقل و نیز غیردولتی هم استفاده شده است ؟
مسئولان رسمی و دولتی تربیون های مختلفی دارند و البته کما بیش جامعه و فرهنگیان از نظرات آنان مطلع هستند !
نکته جالب توجه آن است که بسیاری از این مسئولان وزارت آموزش و پرورش که خود طراح و مجری سیاست های جاری هستند برخی اوقات در نقش " منتقد " و حتی " اپوزیسیون " ظاهر می شوند و این در حالی است که آنان باید از عملکرد خود در حوزه مسئولیت شان دفاع کنند و دیگران که همان کارشناسان مستقل و متخصص هستند برنامه های جاری و وضعیت موجود را به چالش بکشند !
« تفکر نقادی » و « روحیه پرسشگری » آن گونه که مورد ادعای طراحان این برنامه است زمانی معنا پیدا می کند که از کلیشه های رسمی ، ظاهری و تشریفاتی خارج شده و اندیشه ها و دیدگاه های مختلف و حتی کاملا متضاد به محاجه و استدلال بپردازند .
تنها از این طریق است که می توان شکاف عظیم میان " صف " و " ستاد " حداقل در آموزش و پرورش و دستگاه های رسمی و حتی در مقیاس بزرگ تر به ترمیم اعتماد در میان جامعه پرداخت وگرنه این گونه برنامه ها نیز سرنوشتی مانند سایر برنامه های این رسانه ملی خواهد داشت !
باید به این واقعیت تلخ اعتراف کرد که بسیاری از مسئولان وزارت آموزش و پرورش و حتی خارج از آن عاشق تریبون های یک طرفه صدا و سیما هستند و البته آن را پنهان هم نمی کنند !
حضور در این رسانه برای آن ها نوعی رانت و حتی حاشیه امن ایجاد می کند !
این گونه تربیون ها که غالبا در یک فضای رودربایستی و با فضای اداری و غیرچالشی انجام می شود بهترین فرصت و البته کم هزینه ترین جا برای تبلیغات است .
مسئولان فعلی وزارت آموزش و پرورش که در برنامه " پرسشگر " حضور می یابند اکثرا از ترس این که مبادا دوباره به این برنامه دعوت نشوند و با تصوری که از خط مشی سیاسی صدا و سیما دارند حاضر نیستند حتی عملکرد مسئولان قبلی وزارت آموزش و پرورش و نیز دولت قبلی را در این حوزه به چالش و پرسش بکشند .
این که فرد ، افراد و یا مسئولان یک برنامه تلویزیونی در مجموعه صدا و سیما فایلی برای آموزش و پرورش ایجاد کرده اند در نوع خود قابل توجه و نیز محل تامل می باشد اما وقتی صحبت از " نقادی " ، " پرسشگری " و " گفت و گو " می شود باید به الزامات و شرایط آن پای بند بود .
جامعه آگاه ما دیگر تفاوت بین " شعار " و " عمل " را فهمیده است و فرق بین " دلسوزان " ، " فرصت طلبان " و " پوپولیست ها " را تمیز می دهد .... "
پیش تر ؛ « صدای معلم » یادداشتی را از « ابراهیم سحرخیز » با عنوان : « برنامه پرسشگر ، پژواک " صدای معلم " نیست ! » منتشر کرد . ( این جا )
این بار « امیر اسماعیلی » نقدی بر یکی از بخش های این برنامه نگاشته است .