برای بحث در مورد مدرسه های « حیاطی » یعنی مدرسه هایی که امروزه در کوچه پس کوچه های شهرهای کشور ما دیده می شوند باید نگاهی هر چند کوتاه به تاریخچه نظام آموزش و پرورش جدید در ایران و کشورهای اروپایی بیاندازیم. از حدود پانصد سال قبل که عصر نوزایی یا رنسانس در اروپا آغاز شد تحولی از نظر فکری در جوامع بشری ایجاد و انسان وارد مرحله جدیدی از تفکر شد.
یکی از ابعاد این مرحله از اندیشه ورزی، تحول در نظام آموزش و پرورش و تربیت نسل های جدید بود. برای مثال از جمله کسانی که برای اولین بار سعی کردند که تغییری در نگرش انسان نسبت به جهان ایجاد کنند، « مارتین لوتر » آلمانی بود. یک کشیش آلمانی در قرن شانزدهم که با توجه به مشکلات و مصائب روزگار خود، ناکامی های جامعه، خرافات حاکم بر کلیسا و مردم آن روزگار آلمان سعی کرد دید تازه ای نسبت به زندگی ارائه کند و اصلاحات جدیدی را بنیان گذاشت. جنبش مارتین لوتر یک جنبش اجتماعی بود که در اروپا شروع شد و در واقع نماد گذار اندیشه ورزی انسان از دوران قدیم به عصر جدید شناخته می شود.
بریدن از کلیسا، آوردن افکار تازه، اصلاحات مذهبی، مخالفت با خرافات و باورهای اشتباه رایج و مخالفت با سلطه بی چون و چرای کلیسا بر جهان اندیشه؛ از جمله دستاوردهای جنبش مارتین لوتر بود.
_ بعدا تحولات دیگری در کشورهای اروپایی اتفاق افتاد که از جمله آنها می توان به تغییر فونداسیون اقتصادی جامعه و مهاجرت گسترده دهقانان به شهرها به دنبال صنعتی شدن جوامع اروپایی اشاره کرد. این هم یکی دیگر از عواملی بود که نظام آموزشی جدیدی را در اروپا پایه ریزی کرد. نیاز به تربیت نسل های جدید که می باید در بخش های مختلف اقتصاد اروپای صنعتی کار کنند ضرورت یک نظام آموزشی جدید را ایجاب می کرد.
_ تقسیم کار اقتصادی در شهرهای اروپا هم از دیگر عواملی بود که نیاز به مهارت آموزی و سواد آموزی را ضروری می کرد.
_ در کنار این ها می توان به این اشاره کرد که انسان اروپایی تعریف جدیدی از خود از دوره دکارت ارائه کرده بود. دیگر ما با فرد مطیع روبه رو نیستیم. با سوژه یا فاعل شناسایی رو به رو هستیم که سعی در شناخت خودش و یک دید جدید نسبت به جهان از زاویه دید خودش دارد، نه براساس آن چیزی که در آموزه های کلیسایی است. این هم یکی دیگر از عوامل شکل گیری نظام آموزشی جدید در اروپا است.
_ همچنین هویت یابی گروه ها و اقشار و اقلیت های مختلف در این کشورها مثل زنان و کودکان و اقلیت های مذهبی که هر کدام می خواستند برای خودشان سهمی از آموزش و پرورش داشته باشند.
شاید اینها عوامل مهمی بودند که در شکل گیری آموزش و پرورش در کشورهای اروپایی تأثیر داشته اند. اما این عوامل باعث شد که نظریه پردازانی مثل ژان ژاک روسو یا جان لاک و یا سایر اندیشمندان اروپایی در قرن های هجدهم و نوزدهم میلادی پایه ریزی تئوری های جدید آموزشی را آغاز کنند. چنان که روسو در کتاب امیل برای اولین بار به طور جامع و کامل سعی کرد که طرحی از به اصطلاح انسان مورد نظر یا انسانی که باید در جامعه غربی تربیت بشود را ارائه کند. در کتاب امیل که ساختار و شکل یک روایت بین نویسنده و پسری به نام امیل دارد، روسو سعی می کند او را با مبانی آموزش و پرورش جدید آشنا کند. حیطه گسترده ای از مسائل تربیتی در این کتاب مطرح می شود.
بعد ها در کشور ما نیز عبدالرحیم طالبوف همین کاری را که روسو در زبان فرانسوی انجام داد را در ایران انجام داد و کتاب احمد را در سال ۱۳۱۱ هجری قمری در استانبول به چاپ رسانید.
در واقع هم کتاب امیل روسو و هم کتاب احمد طالبوف یک هدف را دنبال می کنند ؛ این که چگونه به انسان امروز اندیشه انتقادی را بیاموزند. همه اینها حاصل یک تحول در تفکر و اینکه چطور انسان جدید خودش را در مفهوم فردگرایی شناخت و سعی کرد تعریف جدیدی از خودش بر مبنای درکی از فردیت اش و همچنین درکی از آزادی به دست بیاورد.
اندیشه انتقادی در واقع جزو لاینفک جهان بینی انسان بورژوازی در دوران بعد از رنسانس بود. انتقاد نسبت به آموزه های کلیسا یا خرافات حاکم بر جامعه و افکار عمومی، انتقاد نسبت به خود و کلا یک دید انتقادی نسبت به ساختارهای اجتماعی و قدرت درونمایه اصلی دیدگاه بورژوازی بود. تا اواسط قرن نوزدهم که هنوز تلاطمات اجتماعی در اروپا مشخص نکرده بود که کدام یک از طبقات اجتماعی در این کشورها دست بالاتر را در سیاست دارند. از اواسط قرن نوزدهم در پی انقلاب های اجتماعی ۱۸۴۸ که نهایتاً بورژوازی موفق شد قدرت خودش را در این کشورها تثبیت کند و از نظر سیاسی دست برتر را بگیرد کل نظام آموزشی در زیر سلطه این طبقه اقتصادی و اجتماعی قرار گرفت. و درواقع دورانی آغاز شد که در آن آموزش و پرورش بیان کننده دیدگاه بورژوازی نسبت به مسائل اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی بود.
در مدارس این دوره هدف آموختن یک دیدگاه انتقادی به کودکان و تربیت آنها بر مبنای این دیدگاه انتقادی ، آموزش عقلانیت و مفاهیمی مثل اختیار، حق انتخاب، آزادی، فردگرایی و حول و حوش این مفاهیم در جریان بود. همچنین به خاطر اینکه دوره جدید انسان رها شده از دوران فئودالیسم با مسائل و مشکلات خاص جوامع شهری روبه رو بود دیدگاه انتقادی نسبت به خود جامعه بورژوازی هم در این مدارس آموزش داده می شد. این مدارس درواقع جایی برای آزمایش عملی تئوری های تعلیم و تربیت بود.
در دوران قاجار کم کم آموزش و پرورش جدید بر مبنای همین مفاهیم به سبک اروپایی در ایران هم شکل گرفت. کسانی مثل میرزا حسن رشدیه، امیرکبیر و دیگران در گوشه و کنار کشورمان مدارس جدید را بنا نهادند.
اما همان گونه که در اروپای قرن نوزدهم ما شاهد چند انقلاب هستیم از جمله انقلابهای علمی، انقلاب صنعتی، انقلابهای سیاسی، همچنین انقلاب آموزشی هم که از وجوه تحولات اروپا هست در ایران هم انقلابات مختلفی در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم اتفاق افتاد.
در دوره پهلوی حاصل همه این فرایند تاریخی به شکل یک نظام نوین آموزش و پرورش شکل گرفت. تأسیس مدارس جدید، تأسیس مدارس دخترانه، تربیت معلم و سپاه دانش بردن، آموزش و پرورش جدید به روستاها و دورترین نقاط کشور. در واقع یک مدرنیزاسیون آموزشی را ما در دوره پهلوی داریم. به خاطر این که آغاز دوران پهلوی آغاز تثبیت بورژوازی در ایران هم هست و نیاز به یک دیدگاه ایدئولوژیک هست که باید به نسل های جدید آموخته شود و نسل های جدید بر مبنای آن آموزش ببینند و تربیت شوند.
با بروز انقلاب اسلامی تحولی در نظام آموزشی اتفاق می افتد اما این تحول درواقع همزمان می شود با اتفاقاتی مثل تشکیل حکومت جدید، جنگ و مسائلی از این قبیل. موقتاً یک وقفه ای در فرایند آموزش و پرورش اتفاق میافتد. آموزش و پرورش کارکردهای دیگر از جمله مشارکت در جنگ پیدا کرد.
اما بعد از جنگ یک بار دیگر همان دیدگاه بورژوازی یا سرمایه داری به آموزش و پرورش برمی گردد.
مدارس غیر انتفاعی، مدارس غیردولتی، مدارس نمونه، مدارس خاص بودند که سعی می کنند از زیر سلطه دولت خارج شوند. به خاطر اینکه تحولی در خود نظام سرمایه داری جهانی اتفاق می افتد و دیگر دولت ها سعی نمی کنند نماینده سرمایه داری باشند. سرمایه از زیر سلطه دولت خارج شده در واقع سرمایه داری وارد مرحله سرمایه داری غیر دولتی شده. به هر حال این خصوصی سازی آموزش و پرورش از بعد از جنگ شروع می شود و تا امروز که ما مواجه هستیم با تازه ترین شکل این خصوصی سازی و سرمایه داری در نظام آموزشی که همین مدارس حیاطی هستند که در گوشه و کنار شهرها به تعداد خیلی زیاد به شکل روزافزونی داریم آنها را می بینیم.
همه اینها حاصل یک تحول در تفکر و اینکه چطور انسان جدید خودش را در مفهوم فردگرایی شناخت و سعی کرد تعریف جدیدی از خودش بر مبنای درکی از فردیت اش و همچنین درکی از آزادی به دست بیاورد. این دوران که یکی از وجوه آن نظام آموزش و پرورش است بر مبنای اینگونه مفاهیم شکل گرفت و سردمدار آن نظام آموزشی بورژوازی غربی بود که در هر مرحله از تاریخ تأثیر خودش را روی نظام آموزش و پرورش و شکل مدارس و محتوای کتاب ها و دروس هم می گذاشت.
امروز به دنبال فردگرایی افراطی که در سرمایه داری شاهدش هستیم شاهد آنیم که دیگر از مدارس بزرگ دولتی چندان خبری نیست و کم کم آنها تقسیم و تجزیه می شوند و جای خود را به مدارس کوچکتر مسامحتا مدارس حیاطی می دهند.
در واقع مدارس کوچکی که در خانه های حیاط دار تشکیل می شوند و به زحمت بشود چندین دانش آموز در آنها دور هم جمع شوند.
روح آموزش به شکل قدیمی دیگر در این مدارس دیده نمی شود.
در واقع نگاه به این مدارس می تواند ما را با یک مفهوم دیگر آشنا کند. اینکه فضاهای کوچک در شهرها که تبدیل به مکان های آموزشی شدند ناخواسته ما را به یاد مفهوم بنیادی آزادی در آموزش و پرورش جدید می اندازند. اینکه این مدارس کوچک حیاطی چه نسبتی با مفهوم درازدامن آزادی دارند هم شاید خودش بتواند یک موضوع قابل توجه باشد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
یادداشت رو خواندم اما نفهمیدم که منظور جنابعالی چیست!
مدرسه های حیاطی یعنی مدارسی که حیاط دارند یا حیاط کوچک دارند؟ کوچک شدن مدارس چه ربطی به بورژوازی و فردگرایی و خصوصی سازی آموزش و پرورش و از آن بالاتر مارتین لوتر و رنسانس داشت؟