جهان غرب به ۲۷ کشور اروپایی، آمریکا و کانادا گفته می شود.
ولی ژاپن، نیوزلند، کره جنوبی، ترکیه، سنگاپور، تایوان، چین (به جز انتخابات آزاد)، امارات متحده عربی، مالزی، اندونزی، تونس، هند هم به لحاظ تشابه ساختار فرهنگی جزء جهان غرب محسوب می شوند.
به فرهنگ غربی، سبک زندگی غربی یا تمدن غرب نیز گفته می شود.
(تمدن به معنی نظم اجتماعی که منشاء ظهور خلاقیت فرهنگی یا نحوه همکاری مردم در امور زندگی است).
بنیان گذار فرهنگ غرب یونان باستان (افرادی نظیر ارسطو، سقراط و افلاطون) و سپس رِنه دکارت (فیلسوف فرانسوی قرن۱۷)، نیچه آلمانی قرن۲۰،فروید، برتراند راسل و...بودند.
مختصات فرهنگ غرب که باعث توسعه و پیشرفت این کشورها شده است:
1- غلبه کمّیت بر کیفیت. یعنی مفاهیم به صورت آماری و قابل اندازه گیری به کار می روند.
دکارت: تفکر چیزی جز محاسبه نیست.
2- اصالت عقل ( راسیونالیسم Ratio): به معنی حسابگر بودن، شمردن، کنجکاوی، هنر کشف کردن.
همین اصالت عقل باعث پیشرفت علمی و تکنولوژیکی غرب شد.
3- اصالت قدرت: ارتقای مستمر قدرت فکری، علمی و تکنولوژی.
4- اومانیسم ( Humanism یا انسان محوری ) : انسان حاکم بر سرنوشت خویش بوده، سیاست، اخلاق و اقتصاد توسط انسان تعیین می شوند.
5- لیبرالیسم یا آزاد اندیشی : شامل آزادی بیان، قابل نقد بودن ارزش های دینی، نداشتن تابو در موضوعات اجتماعی، برابری حقوق زن و مرد، انتخابات آزاد برای شایسته گزینی رهبران، آزادی فردی و محترم شمردن حریم خصوصی.
6- سکولاریسم به معنی علم گرایی، عرفی شدن، جدایی نهادهای دینی از حکومت و سیاست ورزی.
7- قانون گرایی و برابری همه شهروندان در برابر قانون.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
دور جدید کنش های صنفی و اعتراضات معلمان، به ویژه تجمعات میدانی آنان، اگر چه به لحاظ ماهیت، اتفاق تازه ای نیست اما به از نظر پیش زمینه ها و پس زمینه ها، در نوع خود جدید و بدیع می نماید.
شاید بتوان حضور پرتعدادتر، آرام تر و مدنی تر، اعتراض حول شعارهای مشخص، پرهیز از هیجانی شدن، وجود رگه هایی پررنگ از حضور و حمایت تشکل های سیاسی از مطالبات صنفی تجمع کنندگان و نیز عدم انحراف اعتراضات توسط معلمان و حمایت قاطع و شفاف آنان از بیانیه های شورای هماهنگی در این کنش ها از « نکات مثبت برجسته »آن دانست.
در عوض، خودزنی و دیگرزنی های برخی از فعالان این حوزه و نشانه رفتن انگشت اتهام به سمتِ دیگر افراد و تشکل های حزبی معلمان از نقاط ضعف پررنگ این سلسله کنش ها بود. به نحوی که کار از بحث و جدل های توئیتری و کلاب هاوسی و یارکشی های تلگرامی گذشته و به علم کردن پلاکاردهای مثلاً « ما سازمان نظام معلمی نمی خواهیم » در یکی از شهرهای جنوبی کشور رسید.
هر چند اختلاف سلیقه در این عرصه ها امری طبیعی و حتی ضروری است اما برخی اظهار نظرها و موضع گیری ها به ویژه در فضای پرمخاطب و ماندگار مجازی، انسان را به تعجب وا می دارد و زنگ خطر تهدیدات جدی در مقوله " اتحاد معلمان" را به صدا در می آورد.
از جمله این موارد ، توئیت تند و خطرناک یکی از معروف ترین و محبوب ترین معلمان کنشگر صنفی حال حاضر کشور، خطاب به یکی از صادق ترین و باپرنسیب ترین کنشگران رسانه ای معلمان کشور به بهانه ی مصاحبه ای به قول مصاحبه شونده ، تحریف شده با مشرق نیوز بود ( این جا ) که او را به طور مشخص با عنوان عامل امنیتی خطاب کرده بود و از آنجا که هر دو عزیز از سابقون صنفی و هر دو هزینه داده و دلسوز این عرصه هستند، وقوع این اتفاق نادر، باید هر کنشگری را به اندیشه ای ژرف و اقدامی عاجل وادارد وگرنه معلوم نیست این آتش کجا را و دود آن چشم چه کسانی را خواهد سوزاند.
در یکی از گروه های تلگرامی فرهنگیان در پاسخ به سوال دوستی که از من خواسته بود درباره این موضوع اظهارنظر کنم ابتدا به یک متن کوتاه بسنده کردم ولی بعد با استقبال و توصیه برخی از دوستان دلسوز برآن شدم جهت ثبت در تاریخ کنشگری صنفی، آن را به یک یادداشت برای انتشار ارتقاء داده و به این وسیله ادای دینی به ساحت بلند معلمان کشور به طور اعم و این دو معلم عزیز و گرانقدر بالاخص، داشته باشم.
در مورد آقای علی پورسلیمان و اتهاماتی که به ایشان وارد می شود، به عرض می رسانم با شناختی که بنده از ایشان دارم ؛ یکی از شریف ترین، باشخصیت ترین و با پرستیژترین فعالان حوزه رسانه معلمان حال حاضر کشور است.
ایشان از اعضای اولیه و موسس سازمان معلمان ایران بوده که در قامت عضو شورای مرکزی سازمان معلمان ایران، پیش تر مدیریت سایت سخن معلم (ارگان رسانه ای قبلی و فعلی سازمان معلمان ایران) را بر عهده داشت و در اثر کنش های صنفی دهه هشتاد و نود بازداشت و محکوم به زندان شدند.
با عنایت به تیپ شخصیتی منظم و نگاه ایده آلیستی ای که دارد صبر تشکیلاتی اش کم و تاب آوری اش در برابر طرح موضوعات فرعی و مخاطبان غیرحرفه ای یا حتی نیمه حرفه ای کم است. به نحوی که ممکن است مواجهه با ایشان در اولین برخوردها برای مخاطب عام جذابیتی ایجاد نکند.به خاطر همین دیدگاه ها و عدم سازگاری با برخی افراد و افکار از سازمان معلمان ایران جدا شد و پایگاه خبری تحلیلی صدای معلم را تاسیس کرد و سالهاست به تنهایی، با تلاش بی شائبه و شبانه روزی، بسیار منظم و جدی آن را به یکی از بزرگترین مراجع خبری - تحلیلی حوزه آموزش و پرورش با یک کانال تلگرامی با قریب ۵ هزار نفر عضو تبدیل کرده است.
پروتکل های حرفه ای ایشان آن قدر سخت گیرانه است که هر یادداشت و تحلیلی را برای بازنشر در سایت نمی پذیرد و صداقت و صراحت ایشان در مواجهه با اربابان قدرت و صاحبان صندلی تا حدی است که معمولاً یا ایشان را راه نمی دهند یا سوالات سخت و پرچالشی که ایشان مطرح می کند، مسئولان را می آزارد و آنان را برای محدودیت و ممنوعیت بیشتر برای ایشان، مصمم تر می سازد.
تعهد ایشان به رسالت و رسانه ای که در دست دارد تا آنجاست که اگر سری به سایت صدای معلم بزنید خواهید دید که ایشان در زیر یادداشت های تحلیلی و خبری ای که محتوای آن را شخصاً تهیه می کند امکان ندارد نظر هیچ خواننده ای را بی پاسخ بگذارد که موید نظم و تلاش و احترام بی حد ایشان به مخاطبان است و صدالبته از عوامل جذب آنان.
از سوی دیگر آقای محمد حبیبی هم مستقلاً انسان وارسته و معلمی شریف و هزینه داده است و نشان داده که برای ماندن در مسیری که خود درست تشخیص می دهد، اِبایی از پرداخت سنگین ترین هزینه ها هم ندارد و وضع محکومیت های قضایی و اداری ایشان، و صبر و مناعت طبع و بلند همتی خانواده محترمشان موید این مدعاست. در عوض، خودزنی و دیگرزنی های برخی از فعالان این حوزه و نشانه رفتن انگشت اتهام به سمتِ دیگر افراد و تشکل های حزبی معلمان از نقاط ضعف پررنگ این سلسله کنش ها بود. به نحوی که کار از بحث و جدل های توئیتری و کلاب هاوسی و یارکشی های تلگرامی گذشته و به علم کردن پلاکاردهای مثلاً « ما سازمان نظام معلمی نمی خواهیم » در یکی از شهرهای جنوبی کشور رسید .
این معلم دلسوز، با وجود محرومیت و ممنوعیت از عرصه تدریس بارها نشان داده است که معلمی بالفطره است و خود بارها تاکید کرده است که معلم می ماند و طوفان های توئیتری معلمان از ایشان نشان داده است که او به مدد دیدگاه های نظری و کنش های عملی صادقانه، تاکنون توانسته است چه محبوبیتی در بین معلمان کشور به دست آورد و از منظر اجتماعی یکی از سرمایه دار ترین معلمان ایران است.
اما احساس خطر من دقیقاً از همین جا آغاز می شود که چه شده است که چنین وضعی پیش آمده و معلمی دلسوز و صادق، به معلم صادق و دلسوز دیگر، چنین اتهام سنگینی می زند و سرمایه بزرگی از معلمان کشور سرمایه ای دیگر را نفی می کند!؟
متاسفانه و بسیار متاسفانه، اعتراضات پرشور صنفی در این مقطع که معلمان و دیگر اقشار درگیر فشار اقتصادی هستند و حمایت آحاد معلمان از تصمیمات شورای هماهنگی، به جای آنکه فعالان و لیدرهای تشکل های معلمی به ویژه شورای هماهنگی را زیر چتر اتحاد و لیدرهای آنان را زیر سقف هوشمندی جمع کند برخی از معلمان تندرو را به این اشتباه انداخته است که برای مصادره تمام و کمال این حضور معلمان به نام و کام خود، باید تشکل ها و افراد معتدل تر را با کلیدواژه های عامل امنیتی ، تشکل های زرد و احزاب حکومتی بنوازند تا محبوبیت بیشتری پیدا کنند!
اما غافل از آنند که بر شاخه نشسته اند و بُن می برند.
البته این اظهار نظرات از برخی از آنان که در پی کسب معروفیت و محبوبیتی در این فضای غبار آلود ایجاد شده هستند تعجبی ندارد اما من شخصاً تعجب می کنم افراد شاخصی از کانون صنفی تهران و شورای هماهنگی، که سالها درگیر پرونده و زندان بوده و هستند و خود به نماد صبر و نمود شرف معلمی تبدیل شده اند و حتماً درک درستی از سناریوهای تفرقه افکنانه و نگاه های بدبینانه امنیتی دارند، چرا در این دام ها می افتند!؟
این پرسش به جد مطرح است که برخی از بزرگان صنفی، دیگر فعالان نامدار و گمنامی را که به دعوت وزیر در جلسه شرکت کرده و همان شعارها و مطالبات معلمان را در فضایی آرام تر و فاصله ای نزدیک تر و با لحنی رساتر و دور از حواشی خواسته و ناخواسته، در گوش مدیران کشوری و استانی تکرار می کنند، تخطئه و بلکه تکفیر می کنند و بیانیه های تند و تیز در سلب صلاحیت و مشروعیت این معلمان دلسوز صادر می کنند!؟
شرایط سخت و دشواری است.
یادمان باشد، مطالبات و اعتراضات سراسری، منسجم، هوشمندانه و نجیبانه معلمان خیلی ها را به ترس و رشک انداخته است و ممکن است خیالاتی در دماغ شان بپرورانند و بازی های پیچیده ای برای ما و جنبش بالغ و مسالمت آمیز معلمان بچینند!
شایسته نیست خودمان اسیر این بازی ها بشویم و با انگ زدن های بی انصافانه، ساده انگارانه و خدای ناکرده بداخلاقانه به خرمن برآمده از اتحاد معلمان کبریت تفرقه بزنیم!!
با احترام و ارادت به محضر یکایک معلمان ایران
کانال محمود صفدری ( گاه نوشت ها )
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
مشکل اساسیی ایران، مردم سازندهی آن و فرهنگ سازندهی آن است. مشکل اصلیی ما انسانی است که جزماندیشانه و اعتقادیاندیشانه تربیت شده است و بههیچ وجه حاضر نیست که به بازبینیی جهان اجتماعیی خویش، فرهنگ خویش، و شخصیت و رفتار خویش بپردازد.
توسعهی یک جامعه پیشنیازهایی دارد. یکی از مهمترین پیشنیازهای توسعه، وجود انسان پذیرندهی توسعه است و چنین انسانی نمیتواند موجودی جزماندیش و اعتقادیاندیش باشد. انسان جزماندیش هرگز نمیتواند صدای متفاوت و مخالف را تحمل کند. همه کاری میکند تا صدای مخالف را خاموش سازد: از خشونت لفظی گرفته تا خشونت فیزیکی.
انسان اعتقادیاندیش فقط و فقط بر اساس اعتقاداتی سخن میگوید که قبلاً نیروهای اجتماعی آن اعتقادات و باورها را در وجود او ریخته و جایگیر ساختهاند. دستگاه فکری هیچ اندیشهی متفاوتی را برنمیتابد. نظریه یا دیدگاه مخالف را تحمل نمیکند. به هر دری میزند تا از تجدید نظر در افکار خویش تن زند.
حال چه فرقی میکند که این انسان جزماندیش، مسلمان باشد یا مسیحی یا زردشتی یا یهود یا سکولار؟ هیچ فرقی نمیکند. ساز و کارهای فکری و روانی و نوع واکنشهای همهی جزماندیشان در همه جای عالم، یکی است.
من در این چند روز بهخوبی این را آزمودم. اسطورهای به نام کورش روادار و کثرتگرا را به پرسش گرفتم و در برابر آن دیدگاه متفاوتی در بارهی کورش و استوانهی گلیاش مطرح کردم و گفتم که کورش پادشاهی بتپرست بود که جاهطلبیهای امپریالیستیی خود و جنایات مرتبط با این نوع جاهطلبی را (همچون مسلمانانی که به ایران حمله کردند) توجیه دینی میکرد و در مقایسه با دیگر پادشاهان هم عصر خود، فقط قدری سیاستر و باهوشتر و شجاعتر بود و منشور حقوق بشر کورش جعل و برساختی سیاسی از سوی حکومت پهلوی بود که مایهی شرمساریی ایرانیان در پیشگاه اهل تحقیق در دنیا شد.
اکنون به واکنشهای جزماندیشان ایرانپرست بنگریم و ببینیم که در چند فرستهی اخیر چهگونه بوده است؟! مشکل اساسیی توسعه در ایران، فقدان فرهنگ مساعد توسعه و فقدان انسان مقوم و حامل توسعه است. انسان جزماندیش و اعتقادیاندیش نمیتواند حامل و مقوم توسعهی اجتماعی و سیاسی و فرهنگی باشد.
کانال جامعه شناسی
همزمان با ایجاد هر تشکل و دستگاه و نهاد و سازمانی شرح وظایفی هم برای آن متصوّر و مترتّب است. یا بر عکس؛ مسائل و وظایفی در جامعه وجود دارند که حل و انجام آنها تشکّل و دستگاه و نهاد و سازمان خاصی میطلبد. پس تجسم تشکیلات بدون رسالت و مسئولیت، باطل و انتظار انجام رسالتها و مسئولیتهای کلان نیز بدون وجود تشکّل و سازمان کاملاً نابه جاست.
قضیه بسیار ساده و روشن و مبرهن است و هیچ نیازی به صغری و کبری چیدنهای آنچنانی نیست.
دستگاه عریض و طویل آموزش و پرورش رسالت و مسئولیت و وظیفهی بسیار عظیم و البته واضح و روشن دارد؛ تأمین و تدارک امکانات آموزشی رایگان برای همهی فرزندان کشور وظیفه صدرنشینان دستگاه تعلیم و تربیت است. تأمین فضای آموزشی لازم و کافی برای تحقق تربیت به مفهوم متکثر آن، وظیفهی ذاتی همانهاییست که در همین دستگاه بر اریکهی اختیارات تکیه زدهاند. تأمین نیروی انسانی لازم اعم از معلم و مربی و مشاور و نیروی اداری و خدماتی و... جزو ابتداییترین وظایف همان وزارتنشینان است. تأمین معیشت نیروی انسانی شاغل در این دستگاه جزو تعهدات اولیهی همان حضرات است که حقوق و مزایایشان گاهاً بیش از سه برابر میانگین دریافتی معلمان و کارکنان شاغل در مدارس است. پاسداری از جایگاه علمی و فرهنگی معلمان و حفظ شأن و منزلت آنان یکی دیگر از وظایف ساده و بدیهی بالانشیان در دستگاه تعلیم و تربیت است...
این روزها، خبر تجمعات اعتراضی معلمان در مقابل ادارات و سازمانها به همه رسانههای داخلی و خارجی کشیده شده و در صدر اخبار قرار گرفته و افکار عمومی را با پرسش بزرگی مواجه کرده است؛
معلمان در کف خیابان از دولتمردان چه میخواهند؟
شایسته است دولتمردان و مجلسیان و سکانداران دستگاه تعلیم و تربیت و دستگاه قضا و نهادهای امنیتی محترم در شعارها و بیانیههای پایانی تجمعات اعتراضی معلمان کمی تأمل کنند. یادداشت ها و مقالات انتقادی و ارشادی معلمان را که در چند دههی اخیر به رشتهی تحریر درآمده و در جراید مختلف منتشر شده، بخوانند. به نصایح و رهنمودهای کارشناسان راستین تعلیم و تربیت بنگرند و توجه کنند. به خواستههای تشکلهای صنفی که به نمایندگی از جانب جامعه معلمان سخن میگویند، گوش فرادهند.
اگر به دیدهی انصاف بنگرند، خواهند دید که اعتراضات معلمان و نصایح کارشناسان، کلاً بر وظایف بر زمین ماندهی دولتمردان و مجلسیان و صدرنشینان دستگاه تعلیم و تربیت معطوف است.
معلمان از سالها پیش متوجه اوضاع رو به وخامت مدارس و افت کیفیت تعلیم و تربیت و بحران معیشت خود بوده و به طور پیوسته با فرادستان سخن گفتهاند و نسبت به وخامت اوضاع خیرخواهانه هشدار دادهاند اما چون ارادهی جدی برای حل انبوه مشکلات انباشته، شکل نگرفته است، اکنون در کف خیابان میپرسند؛
۱) چرا سی درصد از مدارس کشور از نظر فیزیکی ایمن نیستند؟
۲) چرا مدارس از امکانات و ملزومات لازم و کافی برای تحقق تربیت متناسب با نیازهای واقعی جامعه برخوردار نیستند؟ چرا صدرنشینان دستگاه تعلیم و تربیت نسبت به انجام وظایف ذاتی و بدیهی خود در طول سالیان متمادی همت نگماشته و مشکل بر مشکل انباشتهاند و این اوضاع بغرنج و بحرانی را به وجود آوردهاند طوری که اکنون مجاهدان خط مقدم تعلیم و تربیت در کف خیابان از حقوق دانشآموزان سخن میگویند و از درد نان، در کف خیابان مینالند!؟
۳) چرا ساختمانهای مدارس، فقر و نداری و خفت و خواری آموزشوپرورش را به ذهن تداعی میکنند؟
۴) چرا متناسب با آهنگ رشد جمعیت دانشآموزی، مدرسه ساخته نشده و شهرها و شهرکهای پر جمعیت، ۳ الی ۴ برابر نیاز واقعیشان، کمبود فضای آموزشی دارند؟
۵) چرا مجبوریم دانشآموزان را در مدارس دونوبته سازماندهی کنیم؟ آیا تأسیس و راهاندازی مدارس دونوبته و ترویج آموزش پارهوقت و افزایش یکونیم الی دو برابری تراکم دانشآموزی در کلاسهای درسی برای سرپوش گذاشتن بر کمبود ۳ الی ۴ برابری فضای آموزشی نبوده است؟
۶) چرا نسبت به سنجش صحیح صلاحیتها و کشف استعدادهای دانشآموزان و هدایت تحصیلی آنان به شیوه صحیح اهتمام نمیشود و همهی آنان از ابتدا تا انتهای تحصیل در مدرسه، درگیرِ محتوای آموزشیِ تحمیلی و تلقینی و وهمآلود و اکراه بر انگیز میشوند؟
۷) چرا بیش از سه میلیون نفر از فرزندان واجبالتعلیم کشور از درس و تحصیل باز ماندهاند؟
۸) چرا آموزش رایگان روز به روز به محاق رفته و آرزوی تحصیل علم برای طبقهی فرودست جامعه دست نیافتنی شده است؟
۹) چرا بسیاری از معلمان مجبورند برای امرار معاش، دو نوبت تدریس کنند و یا به مشاغلی دون شأن آموزگاری تن بدهند!؟
۱۰) چرا حقوق و مزایای کارمندان و کارکنان بسیاری از دستگاههای دولتی دو الی سه برابر حقوق و دستمزد معلمان است؟
۱۱) چرا میانگین حقوق معلمان پنجاه درصد پایینتر از خط فقر است؟
۱۲) چرا حقوق و مزایای برخی از وزارتنشینان دو الی سه برابر بیشتر از نیروهای خط مقدم تعلیم و تربیت -معلمان- است؟
چرا صدرنشینان دستگاه تعلیم و تربیت نسبت به انجام وظایف ذاتی و بدیهی خود در طول سالیان متمادی همت نگماشته و مشکل بر مشکل انباشتهاند و این اوضاع بغرنج و بحرانی را به وجود آوردهاند طوری که اکنون مجاهدان خط مقدم تعلیم و تربیت در کف خیابان از حقوق دانشآموزان سخن میگویند و از درد نان، در کف خیابان مینالند!؟
بزرگواران!
معلمان در کف خیابان وظایف بدیهی شما را به شما یادآوری میکنند؛ آنها بیش از نیمقرن برای تفهیم این وظایف سازمانی ذاتی تقلا و تلاش کردهاند و جز اعتلای تعلیم و تربیت کشور و تأمین معیشت چیزی نمیخواهند. شعارهای معلمان در کف خیابانها و محتوای بیانیههای پایانی تجمعات اعتراضی و یادداشت ها و مقالات انتقادی و ارشادیشان قطعاً به تفهیم وظایف سازمانیتان و انجام صحیح آن کمک خواهد کرد به شرطی که پای لجاجت و پردهی جهالت در میان نباشد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
از 12 اردیبهشت 1340 که شادوران دکتر خانعلی در تظاهرات صنفی معلمان جان خود را از دست داد و خونش زمین میدان بهارستان تهران را خونین کرد تاکنون همواره معلمان در پی احقاق حق خود بوده اند و کوشیده اند در فرصت های گوناگون درخواست های خود را طرح نمایند و به گوش مسئولان برسانند. این تلاش با فراز و نشیب های فراوانی رو به رو بوده است. گاهی همچون سال های 80 و 86 این درخواست ها به صورت جدی تر به سطح خیابان کشیده است و در مواردی در سطح مدارس خود را نشان داده است .
معلمان همواره تلاش کرده اند که خواسته های خود را در سطح عمومی طرح نمایند و تشکل های صنفی و تا حدی تشکل های سیاسی معلمان نیز نقش مهمی در این زمینه داشته اند. هر چند که تمام تشکل های فوق از گستردگی فراوانی در بدنه معلمان برخوردارد نیستند ولی از تاثیرگذاری فراوانی بر افکار عمومی برخوردارند. ازسوی دیگر نمی توان منکر زحمات و مشقات بسیاری از فعالان صنفی شد که با انگیزه مثبت و خدمت وارد این عرصه شده اند و هزینه های فراوانی را نیز متحمل می شوند. نقد رفتارهای صنفی به منزله نادیده انگاشتن آن زحمات و سختی ها و هزینه ها نمی باشد ولی نقد همواره راهگشاست. مهم ترین نیاز امروز جامعه معلمان به ویژه تشکل های سیاسی و صنفی، نقد عملکرد خود در جهت گشودن افق های جدید می باشد .
نگاه اول: آیا حرکت های معلمان کنش صنفی بوده اند؟
در تارنمای ویکی پدیا آمده است: "کنش به عنوان ابتداییترین عنصر مشترک زندگی اجتماعی بشری دربرگیرنده یک مجموعه رفتارهای است که انسانها برای رسیدن به اهداف معین نسبت به یکدیگر انجام میدهند؛ از این رو به عمل جهتگیری شده به سوی شخص دیگر اصطلاحاً کنش اجتماعی گفته میشود".
اگر تعریف فوق از کنش را بپذیریم در این صورت کنش صنفی باید یک عنصر مشترک اجتماعی در بین یک عده از شاغلان یک صنف برای رسیدن به اهداف معین در زمینه های مربوط به آن صنف باشد .
ماکس وبر از مهم ترین نظریه پردازان کنش معتقد بود "برای تبیین هر کنش باید آن را برحسب معنای مورد نظر ذهنی عامل آن، یعنی برحسب معنای ذهن کنشگر، تفسیر نماییم ... زیرا هدف مورد نظر علت کنش های حاضر است" (نوذری، حسینعلی، بازخوانی هابرماس، نشرچشمه، 1389 ص 250 ).
وبر کنش ها را به چهار لایه تقسیم می نماید: کنش مبتنی بر عقلانیت سنتی (که صرفا چون در گذشته اجرا می شده اند همچنان اجرا می شوند)، کنش های عاطفی (که صرفا به منظور بیان یک احساس و عاطفه به مورد اجرا درمی آیند)، کنش ابزاری ( که کنشگر نه تنها به مقایسه و ارزیابی ابزار مختلف برای نیل به هدف می پردازد بلکه سودمندی خود هدف را نیز در نظر می گیرد) و کنش ارزشی ( که کنشگر به ارزیابی ابزار می پردازد لیکن کاری با هدف ندارد) ( همان، صص 250-251) . برای عبور از آنچه امروز بر فعالیت صنفی می گذرد، چاره ای جز حرکت به سمت کنش و کنشگری صنفی نیست و این نیز جز در سایه نقد دیروز و امروز امکان پذیر نخواهد بود.
تالکوت پارسونز نیز کنش را "رفتار تحت هدایت معانی ای که کنشگران برای اشیا (چیزها) در نظر می گیرند" می داند ( همان ص 254) از نظر وی "مهم ترین رده یا مقوله، کنش متقابل یا تعامل است، یعنی کنش معطوف به دیگر کنشگران" ( همان ، ص254).
یورگن هابر ماس نیز به چهار نوع کنش می پردازد و کنش ارتباطی را در اندیشه هایش بسط می دهد و تاکید دارد که کنش ارتباطی "در پی دستیابی به درک وضعیت کنش خود و برنامه های کنش هایشان هستند تا از طریق توافق، کنش های خود را با هم هماهنگ کنند" (اوث ویت، ویلیام، معرفی انتقادی هابرماس، ترجمه لیلا جوافشانی و حسن چاوشیان، نشر اختران،1386، ص105) .
در سطور بالا کوشش شد تا به صورت خلاصه و مجمل "کنش" به عنوان یکی از مهم ترین و زیربنایی ترین معیارهای فهم و تحلیل رفتارهای انسانی مورد بررسی قرار گیرد. با توجه به نکات فوق می توان سوالاتی را طرح نمود که رفتارهای صنفی را با آن مورد سنجه قرارداد؟
یکی از مهم ترین تعارف کنش مربوط به هدف می باشد ؛ رفتارهای صنفی برای رسیدن به چه هدفی صورت می گیرد؟ در پاسخ گفته می شود برای حل مشکلات معیشت معلمان. ولی این واژه آن چنان مبهم است که مشخص نیست این هدف چه معناdی دارد و به صورت دقیق منظور از بهبود معیشت معلمان چیست؟
توجه به ابزار یکی از مهم ترین مسائل شناخت کنش ها است، ابزارهای کنش های صنفی چه مواردی هستند؟ تاکنون بیش از هر چیز از تحصن و اعتصاب به عنوان ابزار استفاده شده است. ولی درمورد اینکه این ابزارها تا چه حد موثر بوده است گفت و گویی صورت نگرفته است.
کنش باید به نوعی براساس توافق یک عده باشد یا برای رسیدن به هدف هایشان با هم هماهنگ باشند، آیا تاکنون توافقی برای نیل یه یک هدف بین کنشگران صورت گرفته است یا کنشگران صنفی کوشیده اند زمینه توافق دراین زمینه را فراهم آوردند؟
رفتارهای صنفی به ویژه در طول بیست سال گذشته برای نیل به یک هدف مشخص و تعریف شدهی واضح و قابل تعریف نبوده اند به همین دلیل همواره رو به سوی شعار زدگی رفته اند و ابزارها نیز محدود به تحصن و اعتصاب به منظور فشار بر دولت بوده اند و تلاش نیز برای افزایش محدوده توافق و حضور حداکثری ذی نفعان در تصمیم گیری ها نیز صورت نگرفته است. از این رو آنچه تاکنون به عنوان رفتارهای صنفی صورت گرفته است علی رغم همه تلاش ها و هزینه ها و علی رغم اینکه نیت درست عاملان قابل تردید نیست بیش از آنکه کنش باشند، رفتارهای زودگذری بوده و بیش از هرچیز هزینه آفرینی نموده اند .
نگاه دوم: چه نقدهایی بر حرکت های معلمان وجود دارد؟
اگر از منظر کنش و کنشگری به رفتارهای صنفی معلمان بنگریم امکان نقد شرایط موجود به منظور گشودن فضای جدید به وجود می آید. زیرا با نقد شرایط موجود می توان شرایط مطلوبی را ترسیم نمود. از این رو نقدهایی را می توان به ترتیب ذیل بر رفتارهای صنفی معلمان وارد دانست :
1-موج آفرینی مقدم بر ارتقای عقلانیت: کنش های عقلانی به رشد عقلانیت در سطح جامعه می انجامند؛ موج آفرینی و استفاده از موج ها بیش از آن که رشد عقلانیت را در پی داشته باشد به رشد فضای هیجانی کمک می کند. این فضای هیجانی موجب شکنندگی و آسیب پذیری بیشتر رفتارهای صنفی می گردد .
2- رفتار صنفی مقدم بر نهاد سازی: کنشگران صنفی بیش از آنکه به تاسیس و نهادینه سازی نهاد صنفی بپردازند به رفتار صنفی می پردازند و می کوشند تا از این طریق رفتارهای صنفی خود را تثبیت نمایند. حال آنکه در جامعه ای مانند ایران که همچنان واژه "سندیکا" غریب است و نهادهای رسمی نیز فرصت بروز به رفتارهای صنفی نمی دهند، بدون نهادهای صنفی مستحکم امکان فعالیت و کنش صنفی مستمر وجود ندارد . توجه به ابزار یکی از مهم ترین مسائل شناخت کنش ها است، ابزارهای کنش های صنفی چه مواردی هستند؟ تاکنون بیش از هر چیز از تحصن و اعتصاب به عنوان ابزار استفاده شده است. ولی درمورد اینکه این ابزارها تا چه حد موثر بوده است گفت و گویی صورت نگرفته است.
3- بیانیه و اعتصاب مقدم بر گفت و گو: در بیشتر موارد کنشگران صنفی به جای گسترش عرصه گفت و گو و تلاش برای دخالت ذینفعان و گفت و گوی گسترده بر سر اهداف با ذینفعان و دولتمردان به بیانیه دادن و اعتصاب و تحصن پرداخته اند. حال آنکه در کشورهایی که سندیکاهای قوی و تاثیرگذار دارند ابتدا بین سندیکاها و مقامات مسئول گفت و گو صورت می گیرد و سندیکاها خواسته های خود را به صورت شفاف و مشخص ارائه می دهند. سندیکاها پس از انجام گفت و گوها و در صورت عدم توافق از اعتصاب به عنوان آخرین ابزار استفاده می شود. فقدان گفت و گو ی کنشگران صنفی با معلمان از یک سو و دولتمردان از سوی دیگر موجب شده است که نه توافقی بر سراهداف صورت گیرد و نه امکان انتقال خواسته ها به نهادهای تاثیرگذار وجود داشته باشد .
4- فقدان تحلیل کلان در مورد وضعیت و تحولات: کنش صنفی به عنوان یک فعالیت در بستر ساختارها و شرایط سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی جامعه شکل می گیرد و بدون برخورداری از تحلیلی دقیق از موارد فوق کنش های صنفی شکل نمی گیرند و یا در سطح رفتارهای ناکام باقی می مانند. فعالیت صنفی در کشوری که هنوز مراحل تقسیم مسائل سیاسی و غیرسیاسی را طی نکرده است و از هر سو در هجوم و تنش است هرگز غیر سیاسی محسوب نمی گردد و کنشگران صنفی اگر تحلیل و تبیین مبنایی ازموارد فوق نداشته باشند دچار مشکلات فراوانی خواهند شد .
نگاه سوم: راه گذار چیست؟
برای عبور از آنچه امروز بر فعالیت صنفی می گذرد، چاره ای جز حرکت به سمت کنش و کنشگری صنفی نیست و این نیز جز در سایه نقد دیروز و امروز امکان پذیر نخواهد بود. کنشگری صنفی به تعیین و تبیین شفاف هدف ها و ابزارها و گفت و گوهای وسیع و گسترده ذینفعان نیاز دارد و این نیز جز در سایه پرهیز از موج آفرینی و توجه به نهاد سازی و برخورداری از تحلیل های جامع از شرایط و تحولات رخ نخواهد داد. آنچه امروز روی می دهد با احترام به فعالان صنفی رفتارهایی هستند که بیشتر هزینه سازی می کنند و کمتر به مقصد می رسند حال آنکه راهکار اساسی گذار به کنشگری صنفی می باشد.
گاهنامه فرهیزش آذرماه ۱۴۰۰شماره ۷_ویژه نامه بیست و یکمین سالگرد تاسیس کانون صنفی معلمان ایران
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
« روشندلی، مشعلی افروخت تا تیره بختانِ ابنای وطن که در ظلمات جهل هائمند، راه نجات یابند. جماعتی که تاریکی طلب بودند و در تاریکی کلاه از سر همدیگر می ربودند، مشعلهدار را محبوس کردند. (کفایة التعلیم، ج ۲، ص ۱۹۷) - گزیدههایی از کتاب «مجموعه آثار میرزا حسن تبریزی»
با وجود آن که بیش از دو دهه از اعتراضات معلمان حول مسائل اکثرا صنفی می گذرد اما به نظر می رسد هنوز هسته این اعتراضات که در دو شکل « تجمع » و « تحصن ( اعتصاب ) » تظاهر می نماید فاقد یک تئوری و یا مانیفست مشخص و رو به جلو است .
از این روست که با وجود گذشت این مدت و هزینه هایی که اکثر آن بر عهده فعالان صنفی و چهره های کنش گر تقریبا ثابت بوده است ، معلمان نمی توانند به صراحت و مستند از دست آوردهای خود سخن بگویند .
گسترده ترین شکل اعتراضات در بهمن و اسفند 1385 در مورد تصویب و اجرای لایحه مدیریت خدمات کشوری بود که علی رغم گذشت حدود 14 سال از اجرایی شدن آن هنوز تک واژه ای که فریاد معلمان از آن بلند است همان « تبعیض » است و این در حالی است که معلمان در آن سال ها و با هدف رفع تبعیض و همسان سازی خود با سایر کارمندان دولت آن تجمعات تاریخی را شکل دادند .
و این در حالی است که همان قانون مدیریت خدمات کشوری به صورت کامل و با گذشت این همه سال انجام نشده و در مقایسه با آن همه هزینه هایی که پرداخت شد ، می توان گفت دست آورد چندانی برای جامعه معلمان نداشته است .
اما آن چه مهم است بررسی این اعتراض ها در بازه زمانی حداقل بیست ساله فارغ از شعار و احساس و توجه به توان مندی بدنه معلمان برای حداقل ها است که همان اجرای بی کم کاست قانون مصوب می تواند مورد نظر قرار گیرد .
با سرکوب گسترده ای که توسط دولت مهرورز احمدی نژاد در سال های پس از 85 در قالب تشکیل پرونده در هیات های تخلفات اداری وزارت آموزش و پرورش علیه کنش گران صنفی و نیز پرونده سازی ها ی هم عرض در داداگاه های انقلاب اسلامی صورت گرفت عملا پرونده این گونه اعتراض ها تا پایان دوره دوم دولت احمدی نژاد بسته شد .
البته با اعتصاب معلمان در محیط مدارس ، حراست های آموزش و پرورش هم فعال شدند و فضا به طور کامل امنیتی شد به طوری که کم تر کسی جرات نقد ساده حتا در زنگ تفریح معلمان را داشت .
به عبارت دیگر ، حدود 7 سال شاهد اعتراض قابل ذکری توسط معلمان و نیز فعالان آن ها نبودیم .
هیچ گاه در مورد این « سکوت 7 ساله » آسیب شناسی نشد و همچنان فعالان صنفی بدون نگاه جدی و عمیق به این بازه زمانی از اعتراضات آن سال به عنوان « حماسه » و « نقطه عطف » در تاریخچه مبارزات صنفی معلمان یاد می کنند .
تقریبا یک سال پس از روی کار آمدن دولت حسن روحانی اعتراضات سراسری معلمان در سوم اسفند ۹۳ به صورت خودجوش آغاز و متعاقب آن دهم و ۲۷ اسفند ادامه یافت .
در واقع پس از آن سکوت تقریبا 7 ساله که فضا تا حدی برای آزادی بیان فراهم شد . معلمان و تشکل های آنان بدون آن که نگاهی بر پیشینه ی مطالبه گری و آسیب شناسی سکوت 7 ساله خود داشته باشند دوباره بازار اعتراضات گرم شد . آیا آن سکوت 7 ساله پیشین بر اثر آن برخوردها از ذهن معلمان و تشکل های آنان پاک شده است ؟ در حالی که هنر در این مواقع است که بتوانی با شهامت و خردورزی ، خط شکن باشید و قانون را فصل الخطاب مسئولان قرار دهی تا برخوردها فراقانونی نشده و توجیه نگردند .
معلمان روز پنجشنبه ۱۳ مهر 1396 ، در یک تجمع همزمان در تهران و شمار دیگری از شهرهای ایران خواستار رسیدگی به مطالباتشان از جمله «اختصاص بودجه عادلانه» به آموزش و پرورش و «حق تشکل یابی مستقل» شدند.
یکشنبه و دوشنبه 22 و 23 مهر ماه 1397 تعدادی از معلمان در شهرهای مختلف کشور در دفتر مدارس حضور پیدا کرده اما از رفتن به کلاس های درس خودداری کردند .
« صدای معلم » در گزارشی ضمن بازتاب این خبر اعتصاب معلمان در مدارس نوشت : ( این جا )
« از میزان دقیق معلمان شرکت کننده در این اعتراضات اطلاعی در دست نیست .
تلاش صدای معلم برای گفت و گو با رئیس مرکز حراست وزارت آموزش و پرورش نیز به جایی نرسید .
وزیر آموزش و پرورش 21 فروردین امسال در نامهای به معاون اول رئیسجمهور به مسائل معیشتی معلمان اشاره کرد و گفته بود: یکی از مهمترین عوامل نارضایتی در میان کارکنان دولت، وجود نابرابریهای عدیده در نظام پرداختهای مستمر و غیرمستمر است که متأسفانه به دلایل مختلف با صدور مجوزهای مختلف این فرآیند رو به تزاید است.
بطحایی پیشنهاد داده بود برای برقراری استقرار نظام عادلانه پرداختها مقرر فرمایید کارگروهی مشتمل از نمایندگانی از وزرای محترم و اعضای شورای حقوق و دستمزد، نظامنامهای را برای کاهش نابرابری در پرداختهای مستمر و بهویژه غیرمستمر کارکنان دولت تهیه و عنداللزوم به تصویب هیئتوزیران برسد.
اما نامه و پیشنهاد بطحایی به معاون اول رئیس جمهور هیچ گاه در اولویت قرار نگرفت و سرنوشت پیشنهاد وزیر آموزش وپرورش برای تشکیل کارگروه کاهش نابرابری در پرداختها هیچ گاه مشخص نشد ...
نخستین اعتراضات معلمان پس از انقلاب به سال 1380 می رسد .
معلمان پس از آن در سال های 82 و 83 نیز دست به تحصن در مدارس زدند .
دومین اعتراضات معلمان در اسفند 85 در برابر مجلس شورای اسلامی و در واکنش به استرداد لایحه مدیریت خدمات کشوری توسط دولت محمود احمدی نژاد بود اما در دولت های نهم و دهم هیچ گونه تحصن و یا اعتصابی در مدارس شکل نگرفت .
انتشار عکس های تحصن معلمان در دفتر مدارس در شبکه های اجتماعی تاکنون سابقه نداشته است . »
البته اعتصاب معلمان موضوع جدیدی نبود و در سال های 1382 / 1383 در دولت محمد خاتمی هم صورت پذیرفت .
در یادداشتی پس از برگزاری این اعتصاب معلمان نوشتم : ( این جا )
« اما سرکوب گسترده معلمان و تشکیل پرونده های مختلف برای فعالان صنفی و معلمان معترض که به صورت گسترده در هیات های تخلفات اداری و با همکاری حراست های آموزش و پرورش صورت گرفت موجب شد تا سال 92 شاهد هیچ گونه اعتراضی از سوی معلمان نباشیم .
اما چرا تجمعات معلمان به اعتصاب و یا تحصن در مدارس تغییر شکل داد ؟
ما در کنار این موضوع می توان دلایل دیگری برای تغییر شکل اعتراضات معلمان را هم ذکر کرد .
اعتصاب در مدارس قابل مشاهده نیست .
آمارهایی که توسط طرفین یعنی مسئولان وزارت آموزش و پرورش و فعالان صنفی ارائه می شود تفاوت های خیلی زیادی دارند .
فعالان صنفی و معلمانی که در اعتصاب شرکت کرده اند استتقبال را خوب و قابل قبول ارزیابی می کنند اما مسئولان وزارت آموزش و پرورش و مشخصا مدیران کل و مناطق برای آن که استمرار مدیریتی آن ها دچار خدشه نشود و یا متهم به ناکارآمدی و یا بی عرضگی نشوند یا از اساس صورت مساله را پاک می کنند مانند اداره کل آموزش و پرورش خراسان رضوی ( این جا ) و یا در شهری مانند تهران با 19 منطقه مدیر کل آن آقای باقری تعداد مدارس اعتصاب کننده را 5 فقره ذکر می کند .
و اما دلیل مهم دیگر که خیلی ممکن است به چشم نیاید کشاندن مشکلات صنفی توسط معلمان معترض به میان دانش آموزان می باشد .
از نظر نگارنده سپر قرار دادن دانش آموز برای احیای مطالبات صنفی نوعی استفاده ابزاری از دانش آموزان برای موضوعات مبتلا به معلمان است .
درست به همان دلیل که استفاده ابزاری از دانش آموزان برای مقاصد سیاسی محکوم و ناپسند و غیراخلاقی است این گونه کنش ها با یک آموزش حرفه ای تطابق ندارد .
معلم نباید در جریان آموزش دانش آموز را وارد دعواهای خود با دولت و حاکمیت کند .
هیچ فرد ، مقام و یا نهادی حق ندارد و نمی تواند از دانش آموزان برای اهداف و یا مقاصد صنفی و یا سیاسی خود از دانش آموزان استفاده ابزاری کند .
مهم ترین کار یک معلم باید آموزش تفکر انتقادی و مهارت های زندگی به دانش آموزان باشد .
اگر این دسته از معلمان واقعا برای " دانش آموز " در نظام آموزشی پایگاه و جایگاهی قائل هستند چرا در مورد نمایشی شدن و بی خاصیت بودن " شورای دانش آموزی " در مدارس اعتراض نمی کنند ؟
چرا فرضا زمانی که حقوق دانش آموز توسط همکار و یا معاون و مدیر مدرسه نادیده گرفته می شود معمولا در برابر آن سکوت می کنند ... »
حدود 3 سال پس از برگزاری آن اعتصاب ، معلمان به دعوت کانون های صنفی در آذر ماه امسال و در دو روز متوالی از رفتن به کلاس های درس خودداری کردند .
مهم ترین تمایزی که این دوره از اعتصاب معلمان با سال های پیش داشت این بود که معلمان در حالی مرتکب این کنش شدند که حدود دو سال است مدارس به خاطر کرونا تعطیل بوده و نظام آموزشی ایران از این منظر و در فقدان آموزش های حضوری دچار آسیب های جبران ناپذیری مانند ترک تحصیل دانش آموزان و سایر مسائل شده است .
« صدای معلم » همچون روال پیشین این شکل از اعتراض معلمان را هیچ گاه مفید حال خود معلمان و نظام آموزشی ارزیابی نکرده است .
این رسانه با صراحت بدون هیچ گونه تعارف و رودر بایستی که از ویژگی های مهم و تقریبا غیر قابل ترک جامعه ایرانی است در برابر اعتصاب معلمان در گزارشی این چنین نوشت : ( این جا )
« این فراخوان در حالی صادر شده است که مدارس کشور نزدیک به دو سال است که به خاطر « کرونا » تعطیل شده و کلیت آموزش و تربیت در معرض خطرات جدی و برگشت ناپذیر قرار گرفته است .
« صدای معلم » در این مورد تاکنون گزارش های متعددی از آسیب های استمرار تعطیلی مدارس منتشر کرده و از بی اختیار بودن مسئولان وزارت آموزش و پرورش و نیز دخالت نهادهای غیرمتخصص در حوزه آموزش انتقاد کرده است .
این در حالی است که مدت زمان کوتاهی از بازگشایی تعدادی مدارس گذشته و امید به بهبود آموزش دوباره زنده شده است .
مهم ترین کار یک معلم باید آموزش تفکر انتقادی و مهارت های زندگی به دانش آموزان باشد . این رسانه ضمن تاکید مجدد بر « حق اعتراض » همه معلمان در چارچوب قانون اما با شیوه تعطیلی مدارس با توسل به اعتصاب ( تحصن ) به شدت مخالف بوده و آن را در راستای منافع آموزش و بهبود حال جامعه ارزیابی نمی کند . چه بسا به علت ذهنیت منفی اقشار و گروه هایی از جامعه نسبت به عملکرد برخی معلمان در حوزه کاری شان ممکن است آنان را در برابر جامعه قرار داده و حتا متهم به زیاده خواهی و خودخواهی نیز بشوند .
هیچ فرد و نهادی حق ندارد دانش آموزان را از « حق آموزش » محروم کند .
گروگان گرفتن مدرسه به خاطر مطالبات صنفی خودمان در جایی که متعلق به کودکان است ؛ کنشی غیرعلمی، خودخواهانه و مخرب و در راستای آسیب زدن به عدالت آموزشی به ویژه در مناطقی است که دانش آموزان از حداقل امکانات آموزش مجازی محروم بوده و صدای آنان به جایی نمی رسد . »
.
این گونه موضع گیری شفاف به مذاق خیلی ها خوش نیامد و بسیاری با ادبیات تند ، هیجانی و بعضا هتاکانه بدون آن که حتا زحمت نقد گزارش صدای معلم را به خود بدهند به آن پرداختند .
تحلیل من از این نوع اعتراض معلمان که در محیط سربسته مدارس صورت می گیرد آن است که معلمان اکثرا فکر می کنند می توانند با فشارهای این چنینی ، دانش آموزان و اولیای آنان را برای تحقق مطالبات صنفی خود پیش قدم سازند و آن ها به دولت و نهادهای قانون گذار فشار آورند .
برخی از آن ها هم برای اثبات این کنش به تجربه سایر کشورهای توسعه یافته استناد می کنند . آیا اگر هر کسی و یا گروهی بیانیه داد ، صدای خود را کلفت کرد و شلوغ بازی کرد ؛ می تواند چنین ادعایی داشته باشد ؟
این قبیل توجیهات به دو دلیل کاملا رد می شوند .
نخست آن که معلوم نیست جامعه هدف معلمان برای اعمال فشار غیرمستقیم به دولت خودشان از عملکرد معلمان در مجموع رضایت داشته باشند .
تصور کنید حالتی را که در آن معلمان بدون طرح هر گونه خواسته ی صنفی در کلاس درس و در معرض دید و شنود دانش آموزان و خانواده های آنان ، به صورت کامل و اخلاقی به انتظارات و شرح وظایف شغلی خویش عمل کرده و از آموزش کم نگذارند .
وقتی خانواده دانش آموزان چنین وضعیتی را حس کنند و دلسوزی کامل و بی کم و کاست معلمان را در امر آموزش دانش آموزان مشاهده کنند بدون تردید در برابر بی قانونی لب به اعتراض خطاب به حاکمیت خواهند گشود که چرا به معلم فرزندان آنان بی مهری می کند ؟
آیا این چنین نیست ؟
و مورد دیگر مقایسه ایران با سایر کشورهاست .
پرسش من از این قبیل مدافعان همسان سازی کنش های اعتراضی در بخش اعتصاب آن است که پاسخ دهند در این دو سال کدام کشور مانند ایران دو سال مدارس خود را تعطیل کرده است ؟
یک مدت به دستور ستاد ملی مقابله با کرونا ، یک مدت به خاطر دستورات کمیته اضطرار مقابله با آلودگی هوا و یک مدت هم به خاطر اعتصاب معلمان ...
از سوی دیگر تجربه نشان داده وقتی اعتصاب به درون مدارس کشیده شود خود به خود حراست ها بر اساس ماموریت های تعریف شده ، فعال می شوند .
آیا آن سکوت 7 ساله پیشین بر اثر آن برخوردها از ذهن معلمان و تشکل های آنان پاک شده است ؟ در حالی که هنر در این مواقع است که بتوانی با شهامت و خردورزی ، خط شکن باشید و قانون را فصل الخطاب مسئولان قرار دهی تا برخوردها فراقانونی نشده و توجیه نگردند .
مطالبه گری یک فرایند است . باید که توسط آگاهان و اهل فن تعریف و تئوریزه شوند و سپس به بدنه منتقل شوند . در مورد گزارش صدای معلم تاکنون هیچ گونه نقد ونظری برای این رسانه ارسال نشده است هر چند بارها و به دفعات اعلام کرده ام که صدای معلم یک رسانه با رویکرد تفکر انتقادی و ترویج فرهنگ گفت و گو است .
احمد زیدآبادی روزنامه نگار و فعال سیاسی در یادداشتی با عنوان «معلمان و مکانیسم پیگیری مطالباتشان » می نویسد :
« .... با این حال، این زورآزمایی اگر قرار به رسیدن به نتیجه باشد، ضوابطی دارد که از هر دو سوی ماجرا لازم است رعایت شود، در غیر این صورت چه بسا عواقبی خارج از ارادۀ هر دو طرف به بار آورد که وضع کلی کشور را از این هم که هست خرابتر کند.
در سوی فرهنگیان، به نظرم آنان لازم است که نمایندگانی مورد اجماع، برای مذاکره و گفت و گو با نهادهای رسمی انتخاب کنند. این نمایندگان باید با فن گفت و گو و مذاکره کاملاً آشنا و از قدرتِ اقناعسازیِ طرف مقابل برخوردار باشند. این کار علاوه بر بیان و کلامی رسا و متقن، مستلزم شناخت مجموعۀ امکانات و محدودیتهای هر دو طرف گفت و گوست تا راه حلی عملی پیدا شود. افراد هیجانی و تندمزاج و ناآشنا به امکانات و محدودیتها، معمولاً این قبیل چهرهها را به "سازشکاری" متهم و با بدنام کردن آنها از میدان خارجشان میکنند، حال آنکه خودشان هم توان مذاکرۀ معطوف به حل مشکل را ندارند و عملاً کار را به وخامت بیشتر میکشانند.
از این رو، نمایندگان فرهنگیان باید از طریق مصاحبه با رسانهها، دانش و خردمندی و قدرت اقناع کنندگی خود را به نمایش بگذارند تا تمامیت جامعه نسبت به حقانیت مطالبات آنها قانع شود و از آنها حمایت کند. این حمایت طبعاً جنبۀ معنوی دارد و به مفهموم حضور دیگر اقشار جامعه در اعتراضهای صنفی آنها نیست. بنابراین، فرهنگیان مانند دیگر گروههای صنفی و شغلی در این زمینه باید صرفاً به قدرت خود متکی باشند و کار خود را با تکیه به زانوی خویش به پیش ببرند . »
هیچ فرد و نهادی حق ندارد دانش آموزان را از « حق آموزش » محروم کند . آقای زیدآبادی در حالی از گفت و گوی میان نمایندگان فرهنگیان با حاکمیت سخن می راند که هنوز مکانیسم نمایندگی معلمان حتا تعریف نشده است .
چه کسی و کدام تشکل و بااستناد به کدام مدارک و شواهد می تواند ادعا کند که نمایندگی معلمان را بر عهده دارد ؟
آیا اگر هر کسی و یا گروهی بیانیه داد ، صدای خود را کلفت کرد و شلوغ بازی کرد ؛ می تواند چنین ادعایی داشته باشد ؟
کانون های صنفی و تشکل های فرهنگیان چند درصد از معلمان را نمایندگی می کنند ؟
از سوی دیگر همین تعداد معدود و محدود حتا بین خودشان هم نمی توانند گفت و گویی سازنده و موثر داشته باشند چه برسد به آن که بخواهند با قدرت و حاکمیت وارد چانه زنی و گفت و گو شوند .
این جاست که لزوم تشکیل یک تشکیلات حرفه ای ، مستقل و متخصص برآمده و برخاسته از خود معلمان آشکار می شود .
آن چیزی نیست جز « سازمان نظام معلمی » .
زمانی که نگارش این مکتوب به پایان رسید ؛ « شورای هماهنگی تشکل های صنفی فرهنگیان ایران » با صدور بیانیه ای تفصیلی ضمن پرداختن به وضعیت موجود ، « صدای معلم » را مورد خطاب قرار داد و نوشت :درست به همان دلیل که استفاده ابزاری از دانش آموزان برای مقاصد سیاسی محکوم و ناپسند و غیراخلاقی است این گونه کنش ها با یک آموزش حرفه ای تطابق ندارد .
« ۴_ طی روزهای گذشته سایت موسوم به صدای معلم با طرح برخی اتهامات واهی موجب ایجاد خوراک سناریوسازی رسانههای وابستهای مانند کیهان، جوان و ... شد. رسانههایی که از بیتالمال بودجه دریافت میکنند و به جایی پاسخگو نیستند و پایگاهی بین مردم ندارند و زمینه سرکوب را فراهم میکنند. شورای هماهنگی متشکل از کانونها و انجمنهای صنفی فرهنگیان شناسنامهدار و قانونی است دوران این اتهامات نخنما سپری شده و معلمان آگاهتر از همیشه، از شورای هماهنگی و تشکلهای صنفی مستقل حمایت میکنند. ما این سناریوسازی رسانهای که در اصل زمینه سرکوب است را به شدت محکوم میکنیم . »
در مورد گزارش صدای معلم تاکنون هیچ گونه نقد ونظری برای این رسانه ارسال نشده است هر چند بارها و به دفعات اعلام کرده ام که صدای معلم یک رسانه با رویکرد تفکر انتقادی و ترویج فرهنگ گفت و گو است .
پرداختن به این بیانیه و حواشی آن را به مکتوب بعدی موکول می کنم که البته به زودی در صدای معلم منتشر می شود .
***
متن کامل بیانیه « شورای هماهنگی تشکل های صنفی فرهنگیان ایران » :
بیانیه شورای هماهنگی در اعتراض به مصوبه ناقصرتبهبندی مجلس و مخالفت دولت با اجرای رتبهبندی
فرهنگیان عزیز بازنشسته و شاغل!
در دور جدید اعتراضات صنفی، فرهنگیان ایران برای تحقق حقوق دانشآموزان و بهبود معیشت و منزلت معلمان شاغل و بازنشسته ، حماسهای سترگ خلق کردند. اما متاسفانه مجلس روز چهارشنبه، ۲۴ آذر، توجهی به اعتراضات ننمود و نمایندگان مجلس رتبهبندی را ناقص تصویب نمودند.شب گذشته دولت هم با دهنکجی به خواسته ی فرهنگیان رسماً اعلام کرد که همین رتبه بندی نیمبند را اجرا نمی کند.
بی تردید تصویب نیم بند رتبهبندی توسط نمایندگان مجلس حاصل اعلام نارضایتیها و اعتراضات ما معلمان در کنش های صنفی تجمعات و تحصن ها بوده و ادمینهای استانی، فعالان صنفی و کانونها و انجمنهای صنفی فرهنگیان و تمام معلمان مطالبهگر همچنان تا تحقق مطالبات خود دست از اعتراض نمی کشند.به مصداق آن ضرب المثل مشهور «سوار را غم پیاده و سیر را غم گرسنه نیست»دولتمردان و مجلسیان کمترین اعتنایی به رنج و شکنج معلمان سرزمین ما ندارند.
شورای هماهنگی مراتب اعتراض خود را نسبت به مجلس و دولت اعلام می دارد و اعلام میکند این مصوبهی تحمیلی مورد قبول ما معلمان نیست و به دولت و مجلس هشدار می دهد در مقابل اراده و حقوق معلمان نایستند. بیشک این بی اعتنایی در آتیه تبعات جبران ناپذیری برای قانونشکنان خواهد داشت.
شورای هماهنگی در راستای ادامه مطالبهگری برای تحقق مطالبات فرهنگیان بازنشسته و شاغل اعلام میکند :
۱_ "همسانسازی واقعی حقوق بازنشستگان بر مبنای قانون مدیریت خدمات کشوری" سالهاست که توسط دولتهای مختلف نادیده گرفته شدهاست. قانون همسانسازی واقعی که قبلا بودجه آن پیشبینی شده است باید مصوب و از تاریخ اول مهر ۱۴۰۰ اجرا گردد.
۲_ به زبان ساده با توجه به مصوبه روز چهارشنبه،۲۴ آذر ، حقوق معلمان به صورت میانگین بین ۱.۵ تا ۲ میلیون تومان افزایش خواهد یافت. تحقق رتبهبندی شاغلان بر اساس حداقل هشتاد درصد حقوق هیات علمی به حداقل ۲۵ هزار میلیارد تومان برای شش ماه دوم نیاز دارد و برای سال آینده بایستی بودجه حداقل ۵۰ هزار میلیارد تومانی به آن اختصاص داده و منابع آن را شفاف اعلام نمایند. خواسته معلمان همترازی متناظر و پایه به پایه با اعضای هیات علمی است مطالبهای که روح اصلی رتبهبندی است اما در مصوبه اخیر توجهی به آن نشده است. دولت باید رسما اعلام کند که رتبهبندی را از مهر ۱۴۰۰ اجرا خواهد کرد و منابع بودجه سال بعد را شفاف اعلام نماید.
۳_ فعالان صنفی در سراسر کشور پیشقراولان کنشگری هستند و تاکنون هزینههای فراوانی به آنان و خانوادههایشان تحمیل شده است اما دست از عدالتخواهی بر نداشته اند، اسماعیل عبدی با اتمام شش سال زندان ظالمانه اکنون بیش از یک سال است که در حال گذراندن حکم ظالمانه زندان ۱۰ ساله می باشد.از سوی دیگر محمدرضا رمضانزاده و یعقوب یزدانی هم دوران حبس خود را در بجنورد به خاطر فعالیت صنفی سپری میکنند و مهدی فتحی هم ماههاست با وجود بیماری سخت در بازداشت موقت به سر می برد.
حاکمیت برای ایجاد ترس و وحشت آقای رسول بداقی را با خشونت بازداشت نموده تا در معلمان رعب و وحشت ایجاد نماید اما طنین شعار معلم زندانی آزاد باید گردد در تجمع روز دوشنبه ۲۲ آذر در تمام ایران نشان داد که معلمان آگاه، مرعوب سرکوب و سناریوهای امنیتی نمیشوند و از فعالان صنفی دربند حمایت میکنند. ما خواهان آزادی بیقید و شرط تمام معلمان دربند به ویژه رسول بداقی هستیم .
۴_ طی روزهای گذشته سایت موسوم به صدای معلم با طرح برخی اتهامات واهی موجب ایجاد خوراک سناریوسازی رسانههای وابستهای مانند کیهان، جوان و ... شد. رسانههایی که از بیتالمال بودجه دریافت میکنند و به جایی پاسخگو نیستند و پایگاهی بین مردم ندارند و زمینه سرکوب را فراهم میکنند. شورای هماهنگی متشکل از کانونها و انجمنهای صنفی فرهنگیان شناسنامهدار و قانونی است دوران این اتهامات نخنما سپری شده و معلمان آگاهتر از همیشه، از شورای هماهنگی و تشکلهای صنفی مستقل حمایت میکنند. ما این سناریوسازی رسانهای که در اصل زمینه سرکوب است را به شدت محکوم میکنیم.
شورای هماهنگی با توجه به موارد فوق اعلام میکند تا تحقق رتبهبندی کامل و همسانسازی حقوق بازنشستگان و شاغلین و آزادی معلمان زندانی به ویژه آقای رسول بداقی قدرتمندانه پیگیر مطالبات تمام معلمان است.
شورا بنا به درخواست فعالان صنفی و عده زیادی از همکاران، تجمع روز سهشنبه، ۳۰ آذر را به خاطر نامساعد بودن شرایط جوی و مقارن بودن با شب یلدا لغو می کند و به تجمع سراسری در تهران و شهرستانها و مراکز استانها در تاریخ پنجشنبه، ۲ دی راس ساعت ۱۰ صبح ، در اعتراض به مصوبه مجلس و خلف وعده دولت در مورد رتبهبندی و عدم توجه به لایحه همسانسازی بازنشستگان فراخوان میدهد.
https://t.me/kashowra
اخیرا در خبرها دیدیم که خانم مرکل به عنوانِ «قدرتمندترین زن جهان» پس از 16 سال یعنی چهار دوره صدراعظمی، آزادانه از قدرت کناره گرفت یا مثلا شینزو آبه در ژاپن کمی که کسالت پیدا کرد به راحتی کنار رفت.
این هم یکی دیگر از تفاوت های اساسی در کشورهای مدرن و غیر مدرن است!
امروزه در علم پزشکی و فیزیوتراپی به عمل نشستن و برخاستن صحیح از صندلی، اهمیت فوق العاده ای می دهند چرا که از التهاب مفاصل و مشکلات کمر درد و دردهای عضلانی جلوگیری می کند.
اما به نظر می رسد صحیح و درست نشستن و مخصوصا برخاستن از صندلی قدرت به مراتب با اهمیت تر است چون در غیراین صورت، ضررش جبران ناپذیرتر از درد مفاصل و عروق خواهد بود، زیرا حیثیت و شرافت انسان را بر باد می دهد! و ای کاش از کودکی در کنار آموزش های اخلاقی، این امر را هم برای ما آموزش می دادند چرا که امروزه، متاسفانه این بیت حافظ بیشترین مصداق را در بین ما در صندلی قدرت دارد:
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کان جا
سرها بریده بینی بی جرم وبی جنایت
متاسفانه از مقاماتمان گرفته تا ورزشکارانمان به جای خداحافظی به موقع، آنقدر درنگ می کنند که حتما باید با تمسخر و یا با اردنگی بیرون برده شوند یا سیاست پیشه گان ما آن قدر در صندلی قدرت تعلل می کنند که حتما باید زحمت برخاستن شان را جناب عزرائیل بکشد! که حتی با بالا رفتن سن شان ابوالمشاغل نیز می گردند و در نتیجه، جا را برای جوانان به شدت تنگ می کنند. اصلا گویی با گوشه عزلت و عبادت و تامل و مطالعه... میانه خوبی ندارند! در حالی که استفاده از صندلی در جامعه ما سابقه چندانی ندارد در سفرنامه برادران شرلی آمده که:
«در ايران صندلی نيست من چون نمی توانستم به دو زانو بنشينم ...شاه عباس دستور داده صندلی آوردند...»
حتی تا یک صد سال پیش، استفاده از میز و نیمکت در مدرسه یکی از جرم های رشدیه به شمار می آمد! چون اطفال مكتب خانه را به جاى نشاندن در روى پلاس هاى كثيف در صندلی های چوبى می نشاند در نتیجه به فرنگى مآبى و تقليد از كفار محکوم می شد!
حتی پس از کسب مشروطیت، وقتی مجلس اول آغاز به کار کرد نمایندگان، همه بروى زمين مي نشستند. عکس هایی از مرحوم طالقانی هست که وی هیچ گاه بر روی صندلی های مجلس خبرگان ننشسته. معتقد بود کسی که روی این صندلیهای راحت بنشیند نمی تواند قانونی بنویسد که به درد روی زمین نشستگان بخورد.
موسولينى هم، زمانی می گفت كه صندلى دسته دار و كفش راحت مخرب مرد است!
در دنیای غرب، لوسیوس کوینکتیوس سنسیناتوس سردار رومی به یک سمبل تبدیل شده است سمبل شرافتمندی در عین برخورداری از قدرت مطلق! و مجسمه های متعددی از او در آمریکا و اروپا دیده می شود، سینسیناتوس دو بار روم را از نابودی نجات داد اما هر دو بار داوطبانه قدرت را رها کرده به مزرعه کوچکش بازگشت: یک بار وقتی روم در حال شکست از دو همسایه خود بود مردم و سنا او را به فرماندهی رسانده و قدرت مطلق در اختیارش گذاشتند او دشمن را شکست داده و با افتخار به روم بازگشت. مردم از او خواهش کردند در قدرت بماند اما او پیشنهادها را رد کرد و قدرت را واگذار نمود و به مزرعه اش بازگشت.
19 سال بعد، برای بار دوم وی برای رهبری روم فراخوانده شد. این انسان بزرگ، بار دیگر به سرعت پس از اینکه وظیفه اش را با موفقیت و غرور به سرانجام رسانید، قدرت را واگذار کرد و باقی عمرش را با تواضع در مزرعه محقرش گذراند و به کشاورزی پرداخت...
در سنت عرفانی ایرانی هم، عرفای ما در استغنا بی همتا بوده و همواره به قدرت و مادیات چنان بی اعتنا بودند که اومانیستی ترین رفتارها را در زندگی خود به منصه ظهور می رسانیدند چه جمله ای زیباتر از این سخن غزالی می توان پیدا کرد که: «مگس بر نجاست آدمی نیکوتر است از علما بر درگاه سلطان»!
و خود او، دعوت سلطان سنجر را با هزار بهانه رد می کند و گوشه ی عزلت و تفکر را بر آن ترجیح می دهد.
ای کاش ابوالمشاغلین ما و پیران جامعه ما حداقل کمی نه از سنسیناتوس بلکه حداقل از سنت آشنای عرفای خودمان بیاموزند تا در زمان پیری، کمی خلق را از خدمت و نبوغ بی پایانِ خود، محروم کرده کمی هم به فکر خدمت به آخرت خود و عبادات و تکمیل اعمال شرعی قضا شده بپردازند که در این صورت هم به نفع این دنیوی مردم تمام می شد هم به نفع آن دنیوی ایشان!
خداحافظی به موقع در همه جا خوب است چه در میهمانی ها چه در زمین های ورزشی و چه از صندلی های قدرت...!
تصویر زیر مربوط است به الکساندر لوکاشنکو سیاستمدار بلاروسی که از زمان تشکیل نهاد ریاستجمهوری در ۲۶ سال پیش از ۲۰ ژوئیه ۱۹۹۴ تاکنون رئیس جمهور بلاروس است.
کانال تاریخ تحلیلی ایران
گروه تشکل ها/
انجمن اسلامی معلمان شهرستان های تهران در مورد اعتراضات معلمان و تصویب قانون رتبه بندی در مجلس شورای اسلامی بیانیه ای صادر کرد .
متن کامل این بیانیه که در اختیار « صدای معلم » قرار گرفته است به شرح زیر است .
سخن پیرامون بودجه سال آینده که بیست و یکم آذرماه تقدیم مجلس شد بسیار است. اینکه این بودجه چگونه قرار است رشد ۸ درصدی را سال آینده رقم بزند؛ تورم و گرانی را چگونه متوقف سازد؛ چگونه قرار است زمینه سرمایهگذاری را فراهم سازد و در نتیجه جلوی بیکاری را بگیرد؛ و پرسشهای بسیار دیگری.
علیرغم انقباضی بودن بودجه، درعین حال افزایش بودجههای نهادهای نظامی، امنیتی، شورای نگهبان، ریاست جمهوری و نهادهای مشابه نزدیک به حکومت هم قابل تامل بود. اما حیرت انگیزترین بخش بودجه صف طولانی نهادهای "فرهنگی"(بخوانید مُبلغین ایدئولوژی حکومتی) است.ماشالله یکی دوتا هم نیستند:
بودجه پیشنهادی دولت به مجلس برای سال ۱۴۰۱
- صدا وسیما: ۵۳۰۰ میلیارد تومان
- سازمان بسیج : ۳۱۰۰ میلیارد تومان
- مرکز خدمات حوزههای علمیه: ۲۸۰۰ میلیارد تومان
- وزارت ارشاد:۲۱۰ میلیارد تومان
- شورای عالی حوزه های علمیه: ۸۸۰ میلیارد تومان
- سازمان تبلیغات اسلامی: ۷۴۰ میلیارد تومان
- جامعه المصطفی العالمیه : ۵۷۰ میلیاردتومان
- سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی: ۴۹۰ میلیارد تومان
- شورای سیاستگذاری حوزه های علمیه خواهران:۴۶۰میلیارد تومان
- کانون پرورش فکری کودکان:۴۵۰ میلیارد تومان
- نهاد مقام معظم رهبری در دانشگاهها: ۳۱۰میلیارد تومان
- دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم : ۲۳۰ میلیارد تومان
- بنیاد حفظ آثار و ارزشهای دفاع مقدس: ۴۰۰ میلیاردتومان
- دفتر نمایندگی ولی فقیه در سپاه: ۲۲۰ میلیارد تومان
- خبرگزاری جمهوری اسلامی: ۱۹۰ میلیاردتومان
- شورای برنامه ریزی حوزه های علمیه خراسان:۱۷۰میلیارد تومان
- شورای عالی انقلاب فرهنگی: ۱۶۰ میلیارد تومان
- شورای سیاستگذاری ائمه جمعه: ۱۰۰ میلیارد تومان
- موسسه پژوهشی وفرهنگی انقلاب اسلامی:۹۰ میلیارد تومان
- مجمع جهانی اهل بیت:۹۰ میلیارد تومان
- موسسه نشر آثار حضرت امام خمینی : ۸۰ میلیارد تومان
- ستاد امر به معروف و نهی ازمنکر:۶۰ میلیارد تومان
- پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی:۳۶میلیارد تومان
- موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی:۳۳ میلیارد تومان
- ستاد اقامه نماز:۳۰ میلیارد تومان
- دانشگاه اهل بیت:۲۷ میلیارد تومان
- مرکزالگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت :۲۲ میلیارد تومان
- شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی: ۹۰میلیارد تومان
( دریاچه ارومیه )
جمع هزینه های "ایدئولوژی": ۱۹۳۰۰ میلیارد تومان
- بودجه دانشگاه تهران: ۲۱۱۰ میلیارد تومان
- بودجه محیط زیست : ۲۱۵۰ میلیارد تومان
هزینه تقریبا ده برابری ایدئولوژی بر محیط زیست بیانگر این واقعیت تلخ است که هرکدام از چه اهمیتی برای نظام برخوردار هستند.
کانال نویسنده
حکایت
آورده اند که در موسم خریف که باد خزان وزیدن گرفته بود و صولت برد رسیده و اندر زمین پارس جماعت را رنج و تعبی عظیم فراگرفته و سختی به غایت و مشقت به حد نهایت رسیده و نان و طعام عزیز و دلار سخت گران شده بود، کاروانی از صاحبدولتان و صاحبمنصبان قوم پارس عزم اقلیم اندلس کرد.
کاروان که به شهر درآمد تنی چند از روندگان که در سفر همراه آنان بودند از کاروان جدا شدند و راه دیگر گرفتند. در راه میرفتند که اتفاق را به موضعی خوش و خرم باز آمدند. در آن جمعی عظیم از نسوان و رجال را دیدند گرد آمده و با نسق و نمطی استوار در سکوها و تختها اندر نشسته و به نظاره مشغول بوده و دیدهها بر میدانی اخضر دوخته و هر از گاهی غریوی از آنها همیخاست و غلغله و هلهله در فلک همیانداخت. این واقعه را عظیم پسندیدند و شعفی آنها را گرفت. چنان که بلادرنگ موبایلها از نیام برکشیدند و عکسی از خود به یادگار برکشیدند و در اینستاگرام یله کردند.
اندلسیان را پرسیدند: «این منزلگه آراسته را چه نامند و این چه غوغایی باشد؟» گفتند: «اینجا را سانتیاگو برنابئو گویند و این مناسک را ال کلاسیکو نام نهادهاند.»
اندلسیان صاحبدولتان پارس را بگفتند: «چه صنعتی دانید؟» صاحبدولتان پارسی گفتند: «ما را وکیل خلق گویند. ما را مهتری باشد. در محفلی همی نشینیم و قیل و قال راه اندازیم.» اندلسیان از این سخن در شگفت شدند که این دیگر چه صنعتی باشد.
القصه صاحبدولتان از این هیاهو و مناسک چنان خوششان آمد که پای پوشها کندند و شب را با اندلسیان اتفاق مبیت افتاد. همه شب به هلهله و شادی پرداختند و چنان از خود بیخود شدند که همه عکسهای خود به اینترنت هلیدند. پارسیان را از این واقعه خبر شد. چهره در هم کشیدند و طومارها بر لوحه ها ساختند که این حرکتی نه مناسب حال صاحبدولتان و صاحبمنصبان باشد.
باری کاروان قوم پارس که از بلاد فرنگ باز آمد جماعتی به پرسیدن آمدند و روندگان را ملامت کردن گرفتند که این چه احوالات بود که بر شما رفت و سبب چه بود که از کاروان جدا افتادید و بر سر این میدان مداومت کردید. از این منزل که بودید خلق را چه تحفه کرامت کردید و از این معاملت ملت را چه سود حاصل آمد؟
از آن سه یکی بانگ برآورد: «دوستان ما را شماتت نکنید! در سانتیاگو برنابئو مردمنگاری پیشه کردیم و با اندلسیان به اختلاط مشغول گشتیم که آن را راه صواب و عین ثواب میدانستیم و در اقصای اندلس بسی گشتیم تا وندالیسم را بیابیم.» همیشه ترس از شایسته سالاری و اینکه روزی نقاب ها میافتد و همه چیز برملا می شود آنها را به انواع شگردهای غیراخلاقی مانند کسب مدرک و عنوان و دوپینگ علمی برای پرکردن آن خلاهایی که ذکرش رفت به هر قیمتی وادار می کند.
خلق گفتند: «وندالیسم چه باشد و سبب چیست که لسان پارسی را پاس نمیدارید؟»
گفتند: «وندالیسم آن باشد که اشربه و اطعمه بخوری و سبوها و کوزهها بشکنی و ظرفها بر سر زنی.»
خاصگان قوم گفتند: «آیا در مهمی از مصالح مملکت اندیشه نکردید؟»
گفتند: «مردمنگاری اولیتر و عین ثواب و مصلحت باشد.»
جماعت چهره در هم کشیدند و روی ترش کردند. یکی زان میان گفت: «این چه صدایی بود که در فلک انداختید. روا باشد که جمعیتی روی زرد در عذاب و الم و شما در آسایش باشید. رواست که عالمیان بر خوب و بد شما اطلاع یابند؟ هیچ از مصلحت و رعایت مملکت در این باشد که مردم در قحطسالی باشند و شما در عیش و رامش در اندلس؟»
از جواب فروماندند و خجل شدند. از آنان یکی گفت: «ای دوستان ما را در آنچه کردیم اختیاری نبود و هوای نفس بر ما غالب آمد و راحتی به وجود ما رسید. عذر تقصیر آوردیم. شما هم به کرم ما را معذور دارید. شوق جمعیت چنان ما را گرفت که طاقت ضبط خود نداشتیم و این بی اختیار از ما صادر شد.»
روایت
در صفحه 96 «نسیم» اثر ارزشمند زنده یاد محمد حجازی (1352-1280) که بیش از نیم قرن پیش نگارش یافته از زبان یکی از شخصیت ها میخوانیم:
«... وکیل مجلس باید عالم و باهوش و عاقل و خویشتندار باشد، باید تاریخ و جغرافی ایران و سایر کشورها و علوم سیاسی را کاملا بداند، باید مدام از جریان سیاسی دنیا بوسیله کتابها و مجلات و اخبار، آگاه باشد و بداند ایران هم جزئی از دنیا است. باید مشی خود را همیشه با سایر اعضاء جهان موافق کند. وکیل باید وطن را بپرستد و یک ذره از مصالح ایران را به هیچ نعمتی نفروشد گرچه نعمت انتخاب شدن در دوره آینده باشد، حتی اول چیزی را که باید فراموش کند، دوره آینده است. وکیل باید فداکار باشد یعنی از خودنمایی و تعصب و لجاج و مالدوستی و مقامپرستی چشم بپوشد. راست است که وکیل باید مبارزه کند اما نه برای انتخاب شدن در دوره آینده، بلکه برای جلوگیری از فساد و هوچیبازی.»
اگر چه از نگارش این خطوط 60 سال سپری شده است اما برای عصر ما هم میتواند بسی قابل استفاده باشد. بیشک هر قدر نمایندهای که عنوانهای رنگارنگ را در مجلس و بیرون یدک میکشد به خصوص در قرن 21 که هر روز معجزه ای در فناوری و علم رخ می دهد و دانش بشر فزونی میگیرد از مهارت های لازم و اطلاعات و دانش و سواد کاربردی و عمیق و آکادمیک کافی در حوزهای تخصصی یا عمومی برخوردار باشد نه تنها در تصمیمگیریها و موضع گیری هایش تاثیر خواهد داشت بلکه در رفتارش هم جلوه گر خواهد شد و همینطور در توسعه کشور هم تاثیرگذار خواهد بود.
قضاوت
ماجرای مادریدگردی نمایندگانی از مجلس پایان یافته است و رسانه و شبکه های اجتماعی به حد کافی به این موضوع پرداخته و روی آن مانور دادهاند به طوری که باید مساله را تمام شده تلقی کنیم. اما شاید این ماجرا بهانه خوبی بدست دهد تا نگاهی از روی تامل و از زاویه ای دیگر به آن کسانی که نماینده و صدای ما هستند و مقدرات و امورات مملکت در دست آنهاست بیاندازیم و آنها را یک بار دیگر برانداز کنیم تا ببینیم که شاید در انتخاب خود دچار خبطی عظیم شدهایم.
ناگفته پیداست که رفتارهای ما و آن چه می گوییم و آن چه انجام می دهیم برون داد و جلوههایی از کارکرد سلولهای خاکستری، ساختار، نیات و منویات درونی و داشته های ذهنی و تجربیات و آموزشها، باورها و عقاید ماست. به سخن دیگر از کوزه درون ذهن آن چیزی بیرون میتراود که از قبل در آن جاری و جمع شده است و گوشه ای از علم و هنر و تخصص نهفته ما وقتی سخن میگوییم آشکار می شود. وقتی نمایندهای از تلفظ سادهترین کلمه انگلیسی باز میماند این پیام را به جهانیان مخابره می کند که سواد انگلیسی من در سطح بسیار نازلی قرار دارد. اما داستان زمانی آزاردهنده می شود که ما در سایه منفعتطلبی و ارضای نیازهای شخصی و در اولویت قرار دادن سود خود عمدا تظاهر به چیزی می کنیم که فاقد آن هستیم و خود را بزرگتر از آنی که هستیم نشان میدهیم و این یعنی عوام فریبی و عدم صداقت و به تبع آن کابوس از دست دادن موقعیت. و غم انگیزیرین قسمت این داستان تراژیک لو دادن خود و آگاهی مردم از خالی بودن انبان ماست. فردی با چنین ویژگی هایی محصول یک نظام سیاسی به طور عام که مسیر او را برای قرار گرفتن در چنین موقعیتی هموار کرده و نظام آموزشی به طور خاص است که موفق نشده است مهارت ها و رفتارهای لازم را در او ایجاد کند. و در این میانه آنچه ناخودآگاه خود را تمام قد به رخ می کشد آموزش و تربیت است. بدون اینکه نیازی به ارائه کوت و رفرنس داشته باشیم می توان ادعا کرد که آموزش علی الخصوص در زمانه حاضر چه تاثیر شگرفی در سرنوشت ملت ها بازی میکند. شاید به این خاطر است که کشورهای توسعهیافته با چنگ و دندان از مغزها و داشتهها و سرمایه های انسانی و متخصصان و نخبههای خود که محصول نظامهای آموزشی آنها هستند و همین طور از شهروندان عادی خود محافطت و مراقبت و در مقابل آنها احساس مسئولیت میکنند. اما ببینیم مسئولین، سیاستمداران، نمایندگان، وزرا، مدیران و آنهایی که بر ما حکومت میکنند و امورات ما را میچرخانند و با حقوقهای نجومی، غیرنجومی و نیمه نجومی در این گرانی و تورم روزگار به سختی میگذرانند چه بهره ای از هوشهای چندگانه بردهاند و اصلا چه امتیازات و برتری هایی بر آدمهایی که در خیابان راه می روند دارند.
گذشته از قوه نطق که که انسان را از موجودات دیگر متمایز می کند یک تفاوت اساسی دیگر بین بشر و حیوان کنترل و مدیریت احساسات، عواطف و یادگیری و توسعه مهارت های ذهنی و جسمی است. انسان این توانایی را دارد که با آموزش به کنترل و مدیریت احساسات خود بپردازد. یک گربه خانگی هیچ وقت منتظر نمیماند تا در ساعت معینی غذای خود را بخورد اما یک کودک نمیتواند در یک مهمانی تولد تنها بر اساس احساسات و نیازهای سطح پایینش رفتار کند و هر چقدر که دلش خواست شکلات از ظرف بردارد یا هر چه خواست سفارش دهد. او بر اساس آموزشی که دیده و به صورت اسکیماهای اطلاعاتی در مغزش ذخیره شده می داند که باید احساس فیزیکی خود را کنترل و مدیریت کند و تنها یک شکلات که سهم اوست بردارد.
بشر در هیچ مقطعی از تاریخ بینیاز از آموزش نبوده است. از یک طرف با گذشت زمان اهمیت آموزش و کسب دانش و بودجه اختصاص داده شده به آن در جوامع بشری دو چندان شده و از طرف دیگر آموزش مهارتها پیچیدهتر و تخصصیتر شدهاند. با آموزش، مهارت های ساده ای مانند گرفتن قاشق یا کارد را کسب می کنیم یا با آموزش های پیچیده به صورت فرآیندی در حیطهای تخصص پیدا می کنیم. اما همگان به خوبی واقفاند که انسات ها در عین شباهت های اساسی به همدیگر دارای تفاوت های فردی خاصه در آموزش و یادگیری و تسلط داشتن در مهارتی هستند و مانند ربات ها همه به یک روش برنامه ریزی نمیشوند تا کاری را مانند هم انجام بدهند بلکه با توجه به استعدادها و تواناییها با آموزشهایی که می بینند با روش های متفاوت یادگیری مسیرهای متفاوتی را می پیمایند و به مهارتها و توانایی های متفاوتی دست پیدا می کنند. اما آن چه در یک جامعه از اهمیت ویژه ای برخوردار است توزیع و گماردن افراد بر اساس تواناییها، استعدادها و تخصص ها به سان تکه های یک پازل یا قطعات سیستمی مانند ساعت یا به عبارت بهتر فراهم کردن زمینه برای قرار گرفتن هر کس در جای اصلی خود است در غیر این صورت سیستم به صورت روان کار نخواهد کرد و از کارایی و کفایت لازم برخوردار نخواهد بود.
قسمت اعظم تقصیرها و ملامتها را باید به گردن سیستمی انداخت که به آنها اجازه هنرنمایی داده و زمینه را برای ظهور آنها مساعد کرده و حتی مشوق آنها بوده است. دستکاری این فرآیند و دخیل کردن معیارهای نامرتبط مانند تظاهرات و صورت و عقاید و باورهای شخصی، گرایشان جنسی، سیاسی، دینی، ایدئولوژیکی و ... ممکن است در این روند اختلال ایجاد کرده و به وخیم تر شدن اوضاع و بی نظمی در سیستم و آنتروپی منجر شده و نتایج فلاکت باری به بار آورد. صرف اینکه یک نفر همیشه چفیه یا چادر بر تن و ذکر بر لب دارد و در صف اول نماز جمعه و جماعت است و با کسی نسبتی دارد دلیل قانع کننده ای برای گزینش و انتصاب او به عنوان رییس یک بانک یا یک دیپلمات نمی تواند باشد.
اما سوال اساسی در خصوص آموزش این است که آیا می توان تنها با تکیه بر زر و زور و به صرف اینکه ما در موقعیت و موضع قدرت هستیم و به منابع مالی و روابط قدرت دسترسی داریم یک شبه به خود یا فرد دلخواه خود سواد، تجربه، تخصص و مهارت های لازم را اعطا کنیم و او را را به زعم خود در زمانی کوتاه تربیت و به مردم و جامعه تحمیل کنیم یا تحویل دهیم؟
گیرم که ما به فردی مدرک دادیم، تشویقش کردیم ریشش را پروفسوری کند و عینک استکانی به چشمش زند و به دنبالش به او پست دادیم و از همین امروز در رسانه خود او را دکتر و استاد خطاب کردیم و موفق شدیم مردم را هم فریب دهیم اما آیا می توان مغز و سلول های مغزی او را دستکاری کرد و در آن چیزی به نام سواد و دانش و تجربه بارگذاری کرد یا مهارت های متعدد و قدرت تحلیل، مدیریت و خلاقیت را به ذهن او پیوند زد؟ همین طور اگر دایره لغات ما پایین باشد یا هنوز جدول ضرب را یاد نگرفته باشیم آبا می توان یک شبه دایره لغات خود را به سطح مطلوب رساند یا جدول ضرب را یاد گرفت؟ ناگفته پیداست که کسب دانش نیاز به مربی، محیط مناسب، تمرین و ممارست و صرف زمان دارد و نمیتوان با تزریق چند دوز از دارویی معجزهگر که از داروخانه ابتیاع میکنیم تحلیلگر مسائل خاورمیانه یا امریکای لاتین شد.
بیشک در زمانهای که رسانهها نقشی پررنگ در زندگی ما باز می کنند و انحصار آن از دست حکومت ها خارج شده در مدتی نه چندان طولانی مردم از روی نشانه هایی مانند عملکرد، رفتارها و آن چه از دهان او بیرون می آید و به مدد رسانههای اینترنت-محور پی خواهند برد که چیزی که روی سر این فرد سنگینی می کند خالی بوده است. وقتی سالهاست برای عموم جا انداختهام که من پزشکی حاذق و متخصصی زبده هستم اما در مقابل لنز کوچک بیرحم دوربین و در نمایی کلوز-آپ از تزریق سرنگی ناتوان هستم با زبان بی زبانی به مردم اعلام میکنم که من از روشهای رانتی و سهمیهای به این عناوین دهانپرکن و پرطمطراق دست یافتهام و جای کسی دیگر را غصب کردهام.
ملامت
اما برگردیم به حکایت آغازین. داستان این است که ما موکلان، نمایندگان خود را خیلی دست بالا گرفتهایم و انتظارات زیادی از آن ها داریم. انتطار داریم تمام خصایص انسانی، اخلاقی و تخصصی و حرفهایگری یک جا در آن ها جمع شده باشد، در حالی که واقعیت این است که اگر نگاهی بیتعصب به کارنامه، رزومه علمی و اجتماعی و شجرهنامه، تحصیلات، برداشت ها و باورها و مایندست های ذهنی و زندگی نامه و عملکرد و مسیرهای میانبر پیشروی آنها به سمت مجلس بیانداریم به نکات و نتایج مهم و خوبی دست خواهیم یافت. آن ها را انسانهایی مییابیم که تفاوت چندانی با من و تو و آدم هایی که توی خیابان راه می روند ندارند و به طور کلی بیشتر آنها با افراد طبقه متوسط و حتی پایین تر جامعه از نظر شناخت و تخصص و حرفهای گری تفاوت چندانی ندارند و حتی ممکن است نیازهای ابتدایی آنها مانند کسب مدرک و عنوان و مطرح کردن خود و ذوق زدگی و هیجان نشان دادن موفقیتهای خود ارضا نشده باشد به طوری که اگر جای بعضی از آن ها را با افراد معمولی و شغل هایی که ارزش آن ها هنوز برای جامعه روشن نشده است مثلا جای یک سرایدار مدرسه را با یکی از نمایندگان مورد اشاره عوض کنیم نه تنها هیچ مشکلی به وجود نمی آید بلکه سرایدار می تواند وظایف نماینده را به نحو احسن انجام دهد اما شاید نماینده از پس کار او برنیاید. پس نباید انتطار داشته باشیم که رفتار آنها از رفتار من و آن فردی که در خیابان راه می رود متفاوت باشد. وقتی این عزیران «من» واقعی خود را نشان می دهند نمی توان زیاد به آنها خرده گرفت چرا که آن پختگی و حرفه ایگری لازم را که نتیجه صرف زمان زیاد برای کسب تحصیل و تجربه و مطالعه و خودشناسی و سیر در آفاق است به علت اضطرار و نیاز و قرار گرفتن در «برهه حساس» در آنها شکل نگرفته است. چرا باید انتظار داشته باشیم که مثلا نماینده فلان منطقه که هنوز نیازهای سطح پایینش ارضا نشده است و مدام دنبال ثروتاندوزی و لذتجویی و باجخواهی و اخذ پورسانت و کمیسیون است و تجارب و تخصصی در سیاست ورزی ندارد رفتاری متین و حرفه ای از خود نشان دهد؟ و شاید قسمت اعظم تقصیرها و ملامتها را باید به گردن سیستمی انداخت که به آنها اجازه هنرنمایی داده و زمینه را برای ظهور آنها مساعد کرده و حتی مشوق آنها بوده است.
یک نماینده هم ممکن است در جایگاه یک موجود بشری هیجان زده و یا جوگیر شود و «من» واقعی خود را نشان دهد و قادر به کنترل غرایز و احساسات نازله خود نشود چرا که همان طور که اشاره شد با بررسی سوابق اینان متوجه می شویم که بعضی از اینان نه آموزشهای حرفه ای دیده اند، نه با مهارتهایی مانند روش های سخنرانی و آداب معاشرت و راه های برقراری ارتباط آشنا هستند، نه مخصوصا به یک زبان میانجی (لینگوا فرانکا) مسلط هستند، نه مطالعات عمیق در حیطه ای داشته و نه از تجاربی در فیلدی تخصصی برخوردار هستند و نه پابند به اخلاقیات هستند. حتی بعضی ممکن است پا را از استان خود فراتر نگذاشته باشند (به تفاوت بین مدرک و علم و سواد و تجربه توجه شود). حالا از سر خوش شانسی یا با روش های وطنی دیگر سر از مجلس درآورده اند و بر صندلی مخملی تکیه زده اند. این بحث را به حیطه های دیگر هم می شود تعمیم داد.
فراست
اما ببینیم مسئولین، سیاستمداران، نمایندگان، وزرا، مدیران و آنهایی که بر ما حکومت میکنند و امورات ما را میچرخانند و با حقوقهای نجومی، غیرنجومی و نیمه نجومی در این گرانی و تورم روزگار به سختی میگذرانند چه بهره ای از هوشهای چندگانه بردهاند و اصلا چه امتیازات و برتری هایی بر آدمهایی که در خیابان راه می روند دارند.
پیشنهادم این است که قبل از هر کاری یک نیم نگاهی به سابقه و رزومه اینها بیاندازیم. خوشبختانه در دوران افول انحصار صدا و سیما و به مدد شبکه های اجتماعی و اینترنت می توانیم اطلاع حاصل کنیم که اینان چگونه و چه مسیری را برای تصاحب یا اشغال این مسئولیتها و پستهای خطیر طی کردهاند. بی شک این مسیر پله پله و تدریجی نبوده بلکه بشتر از طریق پرش طول یا ارتفاع (با چتر با بدون چتر یا با نیزه!) یا با هلی کوپترهای رانتی بوده است. به عنوان مثال گروهی از اینان از سکویهای ستادهای انتخاباتی به این پستها پرتاب شدهاند. به این خاطر این هوش ها در این افراد زیاد رشد نکرده و در مراحل ابتدایی راکد مانده است؛ و چون بهره چندانی از این هوش های چندگانه نبرده اند در عمل شاید نتوانند خوراک دو بارکش را تقسیم کنند و نتیجه هزینهای است که کشور و مردم از قبل ناکارامدی اینان می پردازد چرا که در جایی هستند که نباید میبودند و به این می گویند بی نظمی. اگر تعریف مولای متقین از نظم، «قرار گرفتن هر چیز در جای خود» را مدنظر داشته باشیم در این مورد خاص می توانیم این تعریف هوشمندانه را به آدم ها هم تعمیم دهیم یعنی: قرار گرفتن هر کس در جای خود! اگر چه گروهی از اینان به کمک رانتهای علمی، نفوذ و بورسیه و سهمیه حتی پکیج هایی از چند نوع دکترا و فوق دکترا از دانشگاه های فرنگ و ینگه دنیا اخذ کرده اند اما از آنجا که به قول سعدی رحمهالله علیه «استعداد بیتربیت دریغ است و تربیت نامستعد ضایع» این تلمیذهای بی ارادت تنها حمال این مدارک هستند و خود به خوبی از این نکته آگاه هستند که بین سواد و تجربه و مدرک تفاوت وجود دارد و این خلا تخصصی و علمی را نمی توان با مدرک پر کرد.
اگر هوش تجاری ترامپ بالاتر از سطح متوسط است یا شم سیاسی آنگلا مرکل زیاد است سیاستمداران و آدمهای ما چه هنری دارند تا دل بر آن خوش شود؟ اصلا از این هوشهای چندگانه گاردنر چند گرم در وجود مبارک اینان یا دقیقتر بگوییم در چیزی که روی سرشان سنگینی می کند و مغز نام دارد توسعه یافته است؟
تربیت
بعد از هرم نیازهای مازلو و هوشهای چندگانه گاردنر این داستان بدون اشاره به رده بندی بلوم کامل نمی شود. در سطوح شش گانه یادگیری بلوم ناحیه سفلی در مثلث مربوط به سطوح پایین تفکر و ناحیه علیای مثلث مربوط به سطوح بالای تفکر است. بررسی رفتارها و نطقها و برون دادهای کلامی و رفتاری و نوشتاری و عملکرد نمایندگان مجلس نشان می دهد که گروهی از اینان در همان سطوح پایین یادگیری راکد مانده و به علت اعتیاد و استفاده از انواع رانت های دولتی و غیردولتی در مسیر تربیت و کسب دانش و تجربه و مهارت، بیشتر از آن جلو نرفتهاند به طوری که قدرت تحلیل، ارزیابی و مدیریت اوضاع را نداشته و با علم ناقص خود نه تنها ابتکار عملی ندارند و در موقعیت مختلف قادر به اتخاذ تصمیمات عقلانی و رفتار هوشمندانه نیستند بلکه با عدم درک درست از موقعیتها و اظهارنظرهای نسنجیده اوضاع را بدتر هم می کنند. اما همیشه ترس از شایسته سالاری و اینکه روزی نقاب ها میافتد و همه چیز برملا می شود آنها را به انواع شگردهای غیراخلاقی مانند کسب مدرک و عنوان و دوپینگ علمی برای پرکردن آن خلاهایی که ذکرش رفت به هر قیمتی وادار می کند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید