استاندار بوشهر:
« همه معلمان باید بسیجی باشند. نباید معلم غیر بسیجی در استان وجود داشته باشد » .
سردار احمد محمدیزاده، استاندار بوشهر میافزاید:
« معلمی موفق است که بسیجی باشد و با تفکر بسیجی به فعالیتهای دانشآموزان توجه کند. با مشارکت سپاه استان بوشهر باید شرایطی فراهم شوند که تمام ۱۱ هزار معلم آموزش و پرورش استان بوشهر عضو بسیج معلمان شوند و در برنامههای آموزشی، اردویی و رزمایشهای سپاه شرکت کنند تا ضعفهای حوزه فرهنگی در این دستگاه به این صورت جبران شود » .
مرور چند نکته در خصوص سخنان استاندار بوشهر خالی از لطف نیست :
اکثر متولدین دهه چهل و پنجاه به خاطر وضعیت جنگ تحمیلی و سایر تهدیداتِ این کهن مرز و بوم سر و سری عمدتا داوطلبانه با بسیج (حضور در جبهه، بسیج محله، مدرسه و دانشگاه و...) داشته و چه بسا دارند. لذا مسئله معلمان عضویت یا عدم همکاری با بسیج و به خصوص فلسفه اولیه تشکیل آن نیست.
بحث ما، نوع نگرش، نسخه دستوری، تحکمی و آمرانه یک استاندار نظامی در حوزه مسائل پیچیده و استراتژیک حوزه نرم فرهنگی است. مطمئنم اکثر فرهنگیان اگر احساس میکردند با عضویت در بسیج مشکلات ساختاری/حاکمیتی و معضلات چندلایه ذینفعان دستگاه تعلیم و تربیت حل و فصل خواهد شد داوطلبان به این کار دست یازیده و چه بسا قبل از تشرف به کلاس درس، در پادگان از جلو سردار محمدزادهها رژه میرفتند. تربیت ما شعار زده است واقعیت این است که تربیت این نسل بیش از سخنان زیبا، نیازمند مشارکت کودکان و نوجوانان در فراهم آوردن موقعیت های آموزشی، کاهش تمرکز گرایی، افزایش مدرسه محوری، و بهره گیری از تجربیات جهانی اس
استانداری پستی کاملا سیاسی است. استاندار به عنوان رئیس جمهور استان باید فرابخشی عمل کرده و البته بر حوزههای مختلف اشراف داشته باشد.
احتمالا اطلاعات استاندار نظامی از چرایی و چیستی دستگاه تعلیم و تربیت، مشابه اطلاعات منِ معلم خبرنگار از کم و کیف نظام و نظامی گری است.برای اطلاع ایشان گوشهای از مشکلات زیرپوستی آموزش و پرورش را لیست میکنیم تا خود قضاوت کنند آیا با شرکت در دورههای بسیج و پوشیدن لباس رزم این مشکلات حل شدنی است؟
چالشهای حوزه تعلیم و تربیت:
- تربیت در ایران گلخانهای، ایزوله و بدون توجه به تنگناهای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی موجود در کشور است. در حال حاضر ؛ تفکر انتقادی بزرگترین غایب سیستم آموزشی کشور است.
- از منظری دیگر تربیت ایدئولوژیک و انتزاعی است لذا به شدت آمرانه،عمودی و انعطاف ناپذیر، دستوری و مونولوگ است. مفاهیم آموزش و پرورش ما بیشتر آخرت گرایانه، حافظه محور، غیرکاربردی و تکلیف محور است.
- تربیت ما شعار زده است واقعیت این است که تربیت این نسل بیش از سخنان زیبا، نیازمند مشارکت کودکان و نوجوانان در فراهم آوردن موقعیت های آموزشی، کاهش تمرکز گرایی، افزایش مدرسه محوری، و بهره گیری از تجربیات جهانی است.
- تربیت در کشور طبقاتی ، ناعادلانه و تبعیض آمیز است.اصول مصرح در قانون اساسی معطوف به رایگان بودن آموزش و پرورش بایکوت و بایگانی شده است.
- تربیت ما غیرکاربردی و حافظه محور است. مفاهیم و مطالب کتب درسی عمدتا کهنه و بیگانه با انتظارات بازار کار بوده و فرسنگ ها از واقعیتهای ساری و جاری کف جامعه و مختصات شهروند جهانی هزاره سوم فاصله دارد.
- « تربیت امری منقطع از تجربیات سیاسی اجتماعی نیست.اگر دهه شصتی ها و هفتادیها در آوردگاه جنگ و اصلاحات جامعه پذیر شدند ولی دهه هشتادیها با جغرافیای ذهنی (فردگرایی، جهان اندیشی، سنتگریزی و اقتدارستیزی) در معرض دیجیتالی شدن زندگی روزمره و انقباض ساخت سیاسی در کشور قرار داشتهاند. به دلیل غیبت روشنفکران نیز فضایی برای تحولات عمیق معرفتی شکل نگرفته است » .
- سهم آموزش و پرورش از بودجه از ۲۵ درصد اوایل انقلاب به زیر ده درصد تنزل یافته است. خرج کردن در آموزش و پرورش برباد دادن بودجه نیست بلکه سرمایهگذاری در آتیه کشور است.آموزش و پرورش سازمانی مصرفی نیست ؛ دستگاه مادر برای تولید اندیشه و تکثیر مهارتهای زندگیست. تربیت عرصه آزمون و خطا و جولانگاه کوتولهها نیست. در حال حاضر ؛ تفکر انتقادی بزرگترین غایب سیستم آموزشی کشور است.
- توسعه کشور منوط به توسعه آموزش و پرورش است و البته توسعه دارای اصول مشترک (رشد اقتصادی،اجماع داخلی، افزایش سرمایه گذاری، دسترسی به بازارهای جهانی) با مدلهای متفاوت است توسعه خطی و تصادفی نیست. امری ناگزیر، قطعی و برنامه محور است.
در پایان استاندار بوشهر را با بخشهایی از شعر بانوسیمین بهبهانی تنها میگذارم :
« ....آزادی تنها این نیست که بانوان خرمن گیسو در باد افشان ﮐﻨﻨﺪ.
آزادی تنها این نیست که تو با جفت خود در خیابان آزادانه قدم بزني.
آزادی تنها این نیست که تو نیمه شب.... در کنار زاينده رود غزل بخواني
اینها ابتدائیترین حقوق انسانی است.
آزادی این است که نه، تو به زور در پی نوشاندن شربت کوثر به من باشی، و نه من به زور در پی بخشیدن لذت شراب به تو .
آزادی این است که نه دین تو بر من حکم براند نه من تو را بی دین بخواهم.
آزادی این است که نه تو مرا با بی دینی من تکفیر کنی، و نه من تو را با دین تو تحقیر .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
در بین نشریاتی که در زمان نخست وزیری دکتر مصدق منتشر می شد، نشریه طنز آمیز و سیاسی «چلنگر» با مدیریت محمدعلی افراشته وابسته به حزب توده، بیشترین حملات را بر دکتر مصدق می کرد.
چلنگر به معنی قفل و کلید ساز است...
در دولت مستعجل و 27 ماهه مصدق که با کودتا سرنگون شد، حدود 50 نشریه وجود داشت که بر ضد مصدق بودند. سالها صرف خواندن و تورق این نشریات کرده ام و آنها را به صورت زیر دسته بندی می کنم:
- برخی از آنان مذهبی بودند و از این موضع بر مصدق می تاختند مانند:
تقوی، شاهد، ملت ما، نبرد ملت، ستاره اسلام، ندای حق...
- اکثرشان سلطنت طلب بودند و از موضع دربار مصدق را می کوبیدند مانند:
داد، مرد آسیا، مهر میهن، کیهان، احدی، بختیار، دیده ور، ندای سپهر، آرام، تهران مصور، زلزله، پیمان نو، روح آزادی، سیاست شرق، شعاع شرق، هوشمند، ستاره، سعادت بشر، شایسته، لاله، مشعل آزادی، رستاخیز خلق، پیک ایران، سحرگاه، شاه داد، جوانمرد امروز، دوشنبه، اتحادیه، خدمتگزار ملت، مرد میدان، داد ایران، مرد آهنین، ایران ما، غوغای امروز، احساسات، شرف...
- برخی نیز مانند اطلاعات که 45 هزار دلار از کرومیت روزولت گرفت به اصطلاح، وسط باز بودند گهی به نعل می زدند و گهی به میخ، اما در حساس ترین زمان به نعل زدند و درباری شدند!
- اما در این میان، برخی نشریات چپی مانند اراده توده، دنیا، شجاعت، شهباز و مخصوصا چلنگر ...بودند که هر چند مخالف غرب و آمریکا بودند و دلاری نیز دریافت نکرده بودند اما در کوبیدن مصدق، حتی از نشریات سلطنت طلب نیز گاها تندتر بودند . روزنامه چپی چلنگر به مدیریت افراشته، همسو با حزب توده گوی سبقت را از همگان ربوده بود و از هر گونه فحاشی و توهین به مصدق صرف نظر نمی کرد . در کاریکاتورهایش، مصدق را «عَنتر=بوزنیه» نشان می داد که آلت فعل عموسام (آمریکا)ست!.
(شماره ۱۱۸،مورخه ۱۵اردیبهشت ۱۳۳۱)
عجیب است که مصدق روزنامه ها را کاملا آزاد ساخته بود و آن وقت این روزنامه توده ای (چلنگر)، حتی از فحاشی بر علیه مصدق روگردان نبود . گاهی مصدق را نوکر انگلیس و سپس نوکر آمریکا معرفی می کرد و با الفاظ توهین آمیزِ «کرکس مکّار و فرتوت»، «دست پرورده آمریکا عموسام»، «رقّاصه بزم سلطان جهانخوارالدّین نفتعلیشاه»(انگلیس)، «حکومت مردم کُش»، «پیشوای مفنگی» و... نام می برد. قلم افراشته به درستی همواره در خدمت محرومان بود اما آنچه مهم و برای ما بسی عبرت انگیز است اینکه تنها نیت های خوب به تنهایی کافی نیستند چون انگاره های کج و معوج ذهنی همیشه ما را گرفتار انجماد فکری می کنند و از شناخت واقعیت باز می دارند .
مثلا شعر زیر:
میان پایتخت در روز روشن پدر سگ رخت من را کرده بر تن
بگو احمق، چلنگر زنده بادا کت و شلوار او ارزنده بادا
مصدق زنده باد! گفتنت چیست پدرسگ این لباس پیشوا نیست
و یا حکومت مصدق را مردم کُش می نامید:
هر کس که به راستی شرف دارد و هش
نبود ز حکومت مصدق سرخوش
کابینه او به چشم ما خون ها ریخت
ای ننگ بر این حکومت مردم کُش
مرحوم محمدعلی افراشته مدیر چلنگر، در 51 سال زندگی کوتاهش، اغلب فقیر بود، همه گونه کار کرده:
گچ فروشی، کارگری، بنگاه معاملات املاک، آموزگاری، هنرپیشگی تئاتر، مجسمه سازی، نقاشی، روزنامه نگاری و ... به خاطر همین، دردهای اجتماع را می فهمید اما در جهت گیری سیاسی به بیراهه رفت...
به درستی می گفت که خریدار شعر من بالاشهری ها نیستند ، پایین شهری ها هستند و از توپخانه به پایین، بازار من هست!
نمونه های نادری در تاریخ مطبوعات ایران وجود درد که وقتی آزادی فراهم شده، قدر آن را ندانسته و به جای صیانت از آن، راه فحاشی، تندروی، رادیکالیزم و آنارشیسم...را در پیش گرفته اند که البته اندکی بعد، استبداد بازگشته و گلوها را گرفته و آن وقت حسرت و حسرت...
افراشته که آن همه بر مصدق می تاخت با سقوط مصدق، بلافاصله گرفتاری هایش آغاز شد . پس از کودتا مجله اش را توقیف و در صدد دستگیریش برآمدند، او با هویت و گذرنامه جعلی از ایران خارج شده و پس از دربه دری ها، در 1338ش در صوفیه (بلغارستان) درگذشت و در همان جا نیز دفن شد .
بر روی سنگ قبرش این شعرش حک شده:
بشکنی قلم ای دست اگر
پیچی از خدمت محرومان سر
قلم افراشته به درستی همواره در خدمت محرومان بود اما آنچه مهم و برای ما بسی عبرت انگیز است اینکه تنها نیت های خوب به تنهایی کافی نیستند چون انگاره های کج و معوج ذهنی همیشه ما را گرفتار انجماد فکری می کنند و از شناخت واقعیت باز می دارند . باعث می گردند واقعیت را نیز کج و معوج ببینیم و در نتیجه، مانند افراشته در تشخیص تضاد اصلی به بیراهه رویم و در این صورت، مصداق ضرب المثل « دوستی خاله خرسه » شویم و به جای خدمت، ضربه خواهیم زد...!
کاریکاتور زیر، گویاترین نمونه از عملکرد ضد مصدقی چلنگر است که مصدق با ساز انگلستان و آمریکا می رقصد:
( کانال تاریخ تحلیلی ایران )
گروه اخبار/
امروز شنبه 26 فروردین جمعی از مردم شاهین شهر اصفهان در برابر اداره آموزش و پرورش این شهر تجمع اعتراضی برگزار کردند .
این تجمع در اعتراض به مسمومیت های صورت گرفته در برخی مدارس دخترانه این شهر صورت گرفت . با وجود مسالمت آمیز بودن این تجمع اما گفته می شود نیروهای امنیتی و نظامی از گاز اشک آور استفاده کرده اند .
هفته گذشته نیز در برخی مدارس این شهر مانند مدرسه دخترانه منوچهر انصاری، هنرستان دخترانه آل یاسین و مدرسه فهمیده ، مسمومیت گزارش گردیده است .
اخبار و گزارش ها از وقوع حوادث مشابه در برخی شهرهای دیگر کشور حکایت دارند .
امروز کانال کانون صنفی معلمان خبر از استعفای خانم پرشنگ رنجبری مدیر دبیرستان دخترانه معراج شهر سقز در اعتراض به این مسمومیت ها و انفعال مسئولان آموزش و پرورش داد .
بهرام عیناللهی وزیر بهداشت در این مورد اعلام کرد: «تصمیم گرفتیم که نام آن را بدحالی دانشآموزان بگذاریم زیرا شواهد محکمی برای مسمومیت دانشآموزان وجود نداشت .در بیش از ۹۰ درصد بدحالی دانشآموزان، هیچ نوع مسمومیتی دیده نمیشود و هیچ نوع سمی وجود ندارد و بیشتر شاهد استرس بودیم و درصد کمی نیز مربوط به شیطنت هایی بوده که صورت گرفته و باعث بدحالی دانشآموزان شده است».
پاسخ مسئولان در مورد این گونه حوادث و علت آن ها تاکنون قانع کننده نبوده است .
پایان پیام/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه تشکل ها/
در آغاز سال 1402 ؛ « انجمن اسلامی معلمان شهرستان های تهران » از تشکل های کنش گر در حوزه ی مطالبات معلمان و آموزش بیانیه ای صادر کرد .
متن کامل این بیانیه که در اختیار « صدای معلم » قرار گرفته به شرح زیر است .
«برای از بین بردن این گونه موهومات هیچ چیز بهتر از آن نیست که چاپ بشود تا از اهمیت و اعتبار آن کاسته ، سستی آن را واضح و آشکار بنماید .
مخصوصا می بایستی هر کدام جداگانه تحقیق بشود زیرا نباید اشتباه کرد که این افکار پوسیده هیچ وقت خود به خود نابود نمی شوند » .
صادق هدایت
تاکنون سرپرست جدید وزارت آموزش و پرورش برنامه ی مشخصی را در حوزه عمومی منتشر نکرده تا بتوان به نقد آن پرداخت هر چند در این کشور با وجود تدوین برنامه های کوتاه مدت و دراز مدت و اسناد و چشم اندازهای رنگارنگ و گوناگون باز هم گرفتار بحران ها و چالش های روز افزون هستیم و برخی اوقات امید به داشتن آینده ای بهتر متاسفانه رنگ می بازد .
مجلس شورای اسلامی ظاهرا برنامه ها را می بیند اما آن چه برای آنان مهم و تعیین کننده است همانا حرف شنوی وزیر آموزش و پرروش در عزل و نصب مدیرانی است که آن نمایندگان مد نظر دارند و بسیاری مواقع فلسفه وجودی معاون پارلمانی وزیر آموزش و پرورش هم برای همین گونه مسائل است که جریان ها مطابق نظر این نمایندگان پیش برود .
نمایندگانی که همیشه و همه جا ؛ آموزش و پرورش را به منزله « سازمان رای » نگریسته و البته بسیاری از معلمان هم با بر اساس اصل « تطابق منافع » این توقعات را به خوبی برطرف ساخته اند .
در قضیه کنار رفتن « یوسف نوری » هم با وجود خط و نشان کشیدن های برخی از این نمایندگان کار خاصی انجام ندادند تا این که وزیر خودش استعفا کرد .
برخی هم می گویند که به یوسف نوری گفته شده باید استعفا کند . این دوستان خبره علم « سواد رسانه » از کجا و با استناد به کدامین سند و فرآیند شفاف متوجه شده اند که فرهنگیان از این اقدام رئیس جمهور استقبال کرده اند ؟
در بحث مربوط به رضا مراد صحرایی که به عنوان سرپرست وزارت آموزش و پرورش معرفی شده چند نکته قابل توجه هستند .
« ایرنا » خبرگزاری جمهوری اسلامی در خبری به تاریخ 17 فروردین این گونه می نویسد : ( این جا )
« روابط عمومی دانشگاه فرهنگیان در اطلاعیه ای به منظور آگاه بخشی صحیح و مقابله با جریانات دروغ پرداز و فتنه انگیز؛ به برخی شبههها و پرسشها در خصوص رضا مراد صحرایی، رییس دانشگاه فرهنگیان و سرپرست وزارت آموزش و پرورش پاسخ داد . »
به پرتال دانشگاه فرهنگیان مراجعه کردم تا بلکه این اطلاعیه را ببینم اما چیزی نیافتم . اما اگر فلسفه روابط عمومی یک سازمان و یا دستگاه ، « آگاه بخشی » باشد دیگر استفاده از ادبیاتی مانند مقابله با جریانات دروغ پرداز و فتنه برانگیز دیگر به چه معناست ؟
آیا این طرز سخن گفتن و نوشتن قرار است مخاطبان را اقناع کند ؟
ایرنا در ادامه چنین می نویسد :
« در این روزها حتی پیش از استعفای وزیر آموزش و پرورش، معلمان در شبکههای اجتماعی انتظارات خود از وزیر آینده این وزارتخانه را عنوان کردند، بیشتر آنها خواستار فردی جوان، باسواد و باتجربه معلمی هستند تا با شناخت نسبت به این شغل پیگیر مطالبات آنها باشد، بنابراین در این روزها شاهد استقبال فرهنگیان از این اقدام رئیس جمهور بودیم که در این میان برخی سودجویان و شبکههای معاند در این خصوص شایعه پراکنی کردند که دانشگاه فرهنگیان در ادامه به این شایعات پاسخ داده است . »
این دوستان خبره علم « سواد رسانه » از کجا و با استناد به کدامین سند و فرآیند شفاف متوجه شده اند که فرهنگیان از این اقدام رئیس جمهور استقبال کرده اند ؟
درست است که هنوز جامعه ما در کلیت خود دچار « سندرم هیجان تغییر » است و کنار گذاشتن یوسف نوری هم در راستای مهندسی افکار عمومی و یا بهتر بگوییم فریب افکار عمومی پیاده شد اما پیچیدگی و گستردگی شبکه های اجتماعی و حرکت تدریجی به سوی شیشه ای شدن اتاق های تصمیم گیری می طلبد که دولتمردان از افکار و ذهنیت های کلیشه ای قدیمی خود فاصله بگیرند و با جامعه گفت و شنود کنند .
پیش تر هم « صدای معلم » در گزارش های خود نوشت که یوسف نوری در وزارت خود نمره قبولی نمی گیرد و ضعیف عمل کرده است اما از کجا معلوم که گزینه بعدی مانند « رضا مراد صحرایی » که اکثریت معلمان شناخت چندانی از او ندارند و به ویژه آن کلیپ صوتی بیش از آن که معرف وجه تعلیم و تربیتی وی باشد بیش تر او را در نقش یک « سردار نظامی » و با نگرش پادگانی معرفی می کند ؛ عملکرد و کارنامه بهتری داشته باشد ؟
( صحرایی در مقام رئیس دانشگاه فرهنگیان در گفت و گو با دانشجو معلمان سعی می کند که شان و جایگاه این دانشگاه را بسیار فراتر از دانشگاه های دیگر نشان دهد . اما آیا واقعا چنین است ؟ دانشگاهی که در حال حاضر تنها جذابیت آن برای برخی داوطلبان کنکور وجه اشتغال آن نه سطح علمی و حرفه ای آن . واقعا دانشگاهی که هنوز دستش در جیب دانشجو معلمان است و بودجه آن با اما و اگرهای بسیاری رو به روست ؛ چنین ادعاهایی پذیرفتنی است ؟ )
در ادامه چنین می خوانیم : وزیر شدن صحرایی و امثال او تحول خاصی را در گره فرو بسته تعلیم و تربیت ایران ایجاد نخواهد کرد جز آن که بر بی اعتمادی بیشتر معلمان بیفزاید و فضای امنیتی حال آن را بیش از پیش تشدید کند .
« برخی شایعه کردهاند که سرپرست جدید آموزش و پرورش، قبلا نیروی حراست دانشگاه علامه بوده است، براین اساس در پاسخ باید گفت رضا مراد صحرایی، هیچگاه نیروی حراست نبوده و عمده مسئولیت های وی، طبق رزومه اش معلمی و آموزشی بوده است. مسئول حراست دانشگاه علامه، فرامرز صحرایی بوده که هیچ نسبتی با رضامراد صحرایی ندارد . »
این که یک خبرگزاری رسمی حکومتی و روابط عمومی یک سازمان دولتی از « حراستی بودن » یک مقام تبری می جویند خود حامل پیام مهمی است و این که این نهاد یعنی حراست مورد اعتماد و مقبول بدنه ی آموزش و پرورش یعنی معلمان نیست .و متصف شدن فردی به همکاری با این نهاد ضمن آن که با ایفای نقش های آموزشی و تربیتی تعارض و تزاحم پیدا می کند یک نکته ی منفی در ارزیابی کارنامه ی یک فرد در افکار عمومی به شمار می آید .
در فرهنگ سازمانی ایرانی برای ارزیابی هویت فردی و محتوای فکری آدم ها باید به انتخاب شان نگریست .
معمولا در هر سازمانی ، مسئول روابط عمومی توسط رئیس آن سازمان مشخص می شود .
روابط عمومی که منتقدان و مخالفان را دروغ پرداز و فتنه برانگیز می خواند همان چیزی است که در ذهنیت رئیس دستگاه ساری و جاری است .
روابط عمومی که در طول مدت یک ساله ریاست دانشگاه فرهنگیان دو نشست خبری برگزار می کند و از مواجهه با رسانه های مستقل و منتقد هراس دارد و این که مبادا پرسشی توسط آن رسانه و معلم خبرنگار مطرح شود که فرد دارای مدرک دکتری زبانشناسی همگانی از دانشگاه علامه طباطبایی، رتبه اول کنکور و فارغالتحصیل رتبه اول با معدل ۱۹.۴۸، مدرک کارشناسی ارشد زبانشناسی همگانی از دانشگاه علامه طباطبایی، رتبه ۳ کنکور سراسری و فارغالتحصیل با رتبه اول و معدل ۱۹.۱۰ و مدرک کارشناسی آموزشی زبان انگلیسی از دانشگاه رازی کرمانشاه، رتبه ۳۴ کنکور سراسری و فارغالتحصیل رتبه اول با معدل ۱۸.۷۴ است همچنین مولف ده ها کتاب و مقاله و دارای 15 سال سابقه ی تدریس و معلمی ؛ توانایی و یا شهامت پاسخ به آن را نداشته باشد باید که در صداقت و کارآمدی آن مقام شاغل شک کرد .
پیش تر هم در گزارش صدای معلم بیان شد که نه یوسف نوری و نه صحرایی و ... در این وزارتخانه تصمیم گیر نیستند . ( این جا )
اتاق فکر و تصمیم گیر جای دیگری است .
کسی که به دنبال پیاده کردن « تربیت دینی » تمام عیار در حوزه آموزش و پرورش است و دغدغه اش مبارزه بی امان با جریان سکولاریسم است که البته پیش تر در صدای معلم به آن پرداخته شد . ( 1 )
وزیر شدن صحرایی و امثال او تحول خاصی را در گره فرو بسته تعلیم و تربیت ایران ایجاد نخواهد کرد جز آن که بر بی اعتمادی بیشتر معلمان بیفزاید و فضای امنیتی حال آن را بیش از پیش تشدید کند .
( 1 )
* پرسش های مدیر صدای معلم از پژوهشگر اسلامی در تعلیم و تربیت: تربیت دینی و یا تربیت بر اساس آموزه های فلسفه صدرایی با فلسفه دیوئی چه نسبتی دارد ؟ آیا فکر نمی کنید یکی از دلایل ناکامی تربیت دینی در نظام آموزشی ایران همین ایرادی است که شما به جهان بینی علمی وارد کرده اید و آن نگرش سیستمی است ... علم الهدی : فلسفه تعلیم و تربیت ما هنوز دینی نشده است ، موزائیکی است از فلسفه سکولار با رفتارهای دینی ؛ دنیا تشنه است که تجربه های موفق در ایران را بشنود ( این جا )
* دکتر جمیله علم الهدی " در نشست تخصصی " نقش آموزه های فلسفه صدرایی در فرآیند تربیت و یادگیری " : برویم غربی بشویم بهتر است ! اما به روز باشیم ، آپدیت باشیم ؛ واقعا در گفت و گوهای جهانی می توانیم دست برتر را داشته باشیم ( این جا )
* دکتر جمیله علم الهدی " در نشست تخصصی " نقش آموزه های فلسفه صدرایی در فرآیند تربیت و یادگیری " : از انقلاب اسلامی به بعد که چهلمین سال آن را می گذرانیم سکولاریسم نه تنها ادامه پیدا کرد بلکه بسیار پیچیده تر ادامه پیدا کرد ! ( این جا )
آخرین پرسش صدای معلم خطاب به این پژوهشگر ایرانی در حوزه تعلیم و تربیت این بود :
" من معلم هستم و شما خود را پژوهشگر معرفی کردید .
یکی از خصوصیات مهم پژوهشگر ، نظم و در واقع دقیق بودن است .
شما حدود نیم ساعت با تاخیر در این نشست حضور پیدا کردید .
دلیل آن را توضیح دهید .
علم الهدی گفت علت این که دیر آمدم به خاطر این بود که رئیس سازمان پژوهش گفتند برویم خدمت شان و من مقصر نبودم .
صدای معلم در پاسخ گفت که شما هم مانند دیگران فرافکنی می کنید .
این استاد دانشگاه بابت تاخیراش از حاضران عذرخواهی هم نکرد .
در پایان این نشست ، صدای معلم از خانم علم الهدی با توجه به تاکیدی که در مورد موضوع " گفت و گو " در خلال بحث داشت درخواست کرد تا وقتی را برای گفت و گو با این رسانه اختصاص دهد اما ایشان این درخواست را رد کرد .
گروه گزارش/
تنها چند روز پس از انتصاب به پست سرپرستی وزارت آموزش و پرورش ، « رضا مراد صحرایی » که هنوز در مورد عملکرد نزدیک به یک ساله اش در سمت ریاست دانشگاه فرهنگیان شفاف سازی نشده و مورد نقد جدی قرار نگرفته است ؛ سرپرست اقدام به به برگزاری نشست با برخی « تشکل های فرهنگیان » گرفته است .
پرتال روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش اسامی این تشکل ها را چنین اعلام کرده است : ( این جا )
« کانون تربیت اسلامی، جامعه اسلامی فرهنگیان، جمعیت اسلامی فرهنگیان، جمعیت فرهنگیان جوان، هیئت هم اندیشی بسیج فرهنگیان، جمعیت فرهنگیان جهادی، کانون فرهنگیان شاهد و ایثارگر، کانون مدارس اسلامی، جمعیت معلمان و فرهیختگان، گروه معلمان فکور، کنگره معلمان انقلاب اسلامی » .
در این نشست ؛ تشکل هایی مانند سازمان معلمان ایران ، انجمن اسلامی معلمان ایران ، مجمع فرهنگیان ایران اسلامی و کانون صنفی معلمان حضور ندارند .
با وجود آن که در پرتال وزارت آموزش و پرورش معمولا « گزارش تصویری » نشست ها منتشر می شوند اما ترجیح داده شده در نخستین نشست رسمی سرپرست وزارت آموزش و پرورش به همان یک عکس منضم در خبر بسنده شود . چند درصد از معلمان کف مدرسه این تشکل ها را می شناسند و به آن ها اعتماد دارند ؟
مطابق معمول از پرسش های مخاطبان خبری نیست و به نظر می رسد سرپرست در نقش یک « سخنران » نظرات و مطالبات خود را یک سویه بیان کرده است .
« مراد صحرایی » در ابتدا چنین می گوید :
« اولین جلسه خود را برای درک بیشتر مسائل آموزش و پرورش و معلمان به تشکل های فرهنگیان اختصاص داده ام، زیرا می دانم تشکل ها با کف مدرسه و معلمان ارتباط نزدیکی دارند . »
نخستین پرسش « صدای معلم » آن است که این تشکل ها واقعا چند درصد از معلمان و افکار عمومی فرهنگیان را نمایندگی می کنند ؟
آیا از شعار دادن خسته نشده اید ؟ چند درصد از معلمان کف مدرسه این تشکل ها را می شناسند و به آن ها اعتماد دارند ؟
سرپرست وزارت آموزش و پرورش می گوید : وقتی هنوز در این کشور ؛ « معلمی » حرفه ای تخصص محور به شمار نمی آید و نهادی برای ارزیابی صلاحیت های حرفه ای و شایستگی های شغلی مانند « سازمان نظام معلمی » هنوز وجود ندارد سخن گفتن از شان و منزلت حرفه ای معلم بیش از یک شوخی و طنز تلخ چیز دیگری نخواهد بود .
« معلمی مسئولیت سنگینی است و دارای جایگاه ویژه ای است، نباید شان معلم به فهم دیگران مرتبط شود، شان معلم مربوط به ماموریت معلم است، لذا نباید شان معلم به حقوق و دریافتی معلم متصل شود، بنابراین باید به عنوان متولی نظام تعلیم و تربیت شان معلمان را حفظ و مسایل معیشتی آنان را حل کنیم و باید رسالت خود را ایجاد و ارتقای شان معلم بدانیم . ».
آیا در حال حاضر مشکل اصلی ، در شان و جایگاه معلم است و یا فهم دیگران ؟
واقعا جامعه چه برداشت و تصوری از جایگاه معلم دارد ؟
پس از گذشت بیش از چهار دهه از انقلاب اسلامی ؛ سرپرست وزارت آموزش و پرورش که معلمان را بیش تر در نقش « مامور » می داند تا در نقش راهبری جامعه ؛ به این پرسش راهبردی پاسخ دهد :
چرا هیچ مدرک و سندی در دست نیست که نشان دهد که معلمان در جامعه به عنوان یک «گروه مرجع» برای اقشار دیگر شناخته می شوند و یا شغل معلمی برای جوانان جذابیتی بیش از مشاغل دیگر دارد ؟
آقای مراد صحرایی باید بداند و بفهمد که دیگر وقت شعار دادن و حرف های کلی و قشنگ زدن گذشته و نظایر این قبیل حرف ها را پیشینیان و حتی زیباتر و شکیل تر از وی بیان کرده اند ؛ اما آیا گشایشی در وضعیت موجود حاصل شده است ؟
وقتی هنوز در این کشور ؛ « معلمی » حرفه ای تخصص محور به شمار نمی آید و نهادی برای ارزیابی صلاحیت های حرفه ای و شایستگی های شغلی مانند « سازمان نظام معلمی » هنوز وجود ندارد سخن گفتن از شان و منزلت حرفه ای معلم بیش از یک شوخی و طنز تلخ چیز دیگری نخواهد بود .
سرپرست وزارت آموزش و پرورش در بخش دیگری چنین اظهار نظر می کند :
« حکمرانی آموزش و پرورش فقط از خیابان سپهبد قرنی تهران میسر نمی شود، حکمرانی با خرد جمعی به نتیجه می رسد. حکمرانی در آموزش و پروش بدون مشارکت معلمان و خانواده ها و شنیدن صدای آنها به سرمنزل مقصود نمی رسد. باید مشکلات نظام تعلیم و تربیت از نگاه مدرسه بررسی شود و از جایگاه مدرسه برای آن راه حل ارایه شود، زیرا اگر معلمان همراهی نکنند، هیچ برنامه ای قابلیت اجرایی سازی پیدا نخواهد کرد . »
پرسش « صدای معلم » از سرپرست وزارت آموزش و پرورش آن است که نخست حکمرانی خوب را تعریف کند و توضیح دهد که شرایط لازم و کافی برای تحقق این نوع حکمرانی در حوزه آموزش چیست ؟
آقای مراد صحرایی از کدام « خرد جمعی » می گوید در حالی که آدم های هم فکر و مثل خودش را در یک « دور همی » جمع کرده و برای آنان سخنرانی می کند ؟
آیا از شعار دادن خسته نشده اید ؟
آقای مراد صحرایی واقعا چه برنامه ی شفاف و خرد بنیانی حداقل برای پر کردن « شکاف اداره و مدرسه و ستاد و صف » دارد ؟
سرپرست وزارت آموزش و پرورش در پایان چنین می گوید :
« تشکل ها در تدوین برنامه هفتم توسعه، به آموزش و پرورش کمک کنند . »
واقعا آیا این تشکل ها برای اداره ی معمولی تشکل خودشان برنامه دارند چه برسد به آن که بخواهند برای آموزش و پرورش برنامه و محتوا تولید کنند ؟
صحرایی تصریح می کند: نظام پیشرفت هر کشور در مدرسه شکل می گیرد و بر این اساس باید مدارسی را طراحی نماییم که پیشرفت کشور را رقم می زند. وزیری خوب است که آموزش و پرورش را به مساله اول آن کشور تبدیل نماید و هر کشوری که مساله اول آن آموزش و پرورش باشد، پیشرفت خواهد یافت، زیرا بذر پیشرفت در مدرسه کاشته خواهد شد.
پیش تر هم بیان شد که از این حرف ها و شعارها قبلا بسیار شنیده ایم و بسیاری هم به آن ها اعتماد کردند .
آقای مراد صحرایی
هیچ می دانید که :
حقوق معلمان را برای نخستین بار فقط چند ساعت مانده به آغاز سال نو و البته به صورت قسطی پرداخت کردند .
( یک فرهنگی به نشانه اعتراض در عدم پرداخت حقوق تا تاریخ ٢٩ اسفند در آموزش و پرورش کلاردشت را گِل گرفت )
آیا در سایر دستگاه های حاکمیتی و حتی نهادهای معمولی هم وضعیت چنین بود ؟ شما که دائما نهاد آموزش و پرورش و معلم را « ماموریت گرا » تصور می کنید ؟
شما آموزش و پرورش را هم سنگ و یا هم ردیف سایر نهادها و ارگان ها قرار دهید ؛ مساله اول کشور پیش کش !
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
روزگار غریبی است برادر!
بهنام خداوند جان و خرد
ای برادر تو همه اندیشهای
مابقی خود استخوان و ریشهای
آنچه بر زبان آقای صحرایی، سرپرست وزارت آموزش و پرورش، در مقام رییس دانشگاه فرهنگیان و در گفت و گو با دانشجو معلمان استان سیستان و بلوچستان ( 1 ) جاری شده، حقیقتا غریب و حیرت انگیز است. او رسما و با تاکیدی که میخواهد برای احدی تردید باقی نگذارد، دانشجو معلمان را انذار میدهد که جوهر شهروندی را باید به فراموشی بسپارند!!!
مضمون سخنش این است که دیگران میتوانند شهروند باشند، اما شهروندی صفت مناسبی برای معلم و دانشجومعلم نیست! از این مضمون میتوان نتیجه گرفت که نزد او معلم باید شهامت و شجاعتی را که لازمهی اصلاح و تعالی جامعه است بوسیده و کنار بگذارد و با فریب خود و دیگران، سرگرم ایفای یک نقش مکانیکی و ماشینی بشود. نقشی که در آن با کارگردانی آقای صحرایی صرفا به مداحی و ثناگویی نظام اجتماعی میپردازد و تمام همتش را بهکار میگیرد تا مسئولیت پذیری اجتماعی را در خود بمیراند! وه که چه پندار سستبنیادی که، معالاسف، با لعاب دین و آیین و تربیت اراسته و عرضه میشود. و وای بر پرورش نسل آینده به دست معلمانی که از اظهار عقیده عاجزند و از ترس نان ترجیح میدهند فقط سر خویش گیرند و گلیم خود از آب بیرون بکشند.
اگر از من بپرسند تو تفاوت میان معلم و غیر معلم را در چه میبینی؟ در پاسخ خواهم گفت درست برعکس. تفاوت در این است که معلم بنا به صفت معلمی باید نقش شهروندي خود را جدیتر گرفته و آگاهانه تر، دلسوزانهتر و فکورانهتر از دیگران به اجرای آن بپردازد. گرچه باور هم دارم که رسالت معلم رادیکالیزه کردن جو جامعه نیست.
جناب صحرایی به روایت رزومه، یک عنصر آکادمیک و دانشگاهی است و با طرح چنین باور و اندیشهای ناخواسته بر این ویژگی خود قلم بطلان میکشد و صوری بودن آن را بر ملا میکند. چرا که چنین اظهاراتی از سوی یک آکادمسین زمانی که ردای یک مدیر دولتی را بر تن کرده است، پیش و بیش از آنکه مخاطبان را از تفکر اصلاحگرانه منع کند، به عاری بودن از ویژگی جوهری دانشگاهی یا طلبه حق و حقیقت بودن شهادت میدهد.
به گمان من این تبیین از شخصیت و منش معلم شاهکاری از اندیشهورزی پرابلماتیک است که با خود معجونی از ضد انسانی بودن، ضد اسلامی بودن و ضد توسعه بودن را یکجا دارد و از این جهت گوی سبقت را از هر نوع پریشانگویی دربارهی معلم به عنوان عامل کلیدی تربیت ربوده و شایسته دریافت بالاترین نشان است.
فاعتبروا یا اولیالالباب
( کانال مجمع فرهنگیان ایران اسلامی )
( 1 ) سخنان رضا مراد صحرایی در جمع دانشجو معلمان دانشگاه فرهنگیان هرمزگان
امروز 16فروردین ماه مصادف است با مرگ محمدعلی شاه در تبعید. کسی که مجلس ایران را به توپ بست.
تاریخ نشان داده کسانی که در مقابل مردم قرار گرفته اند عاقبت خوبی نداشته اند...
پرده اول:
نقل است که محمدعلى شاه وقتی مجلس اول را به توپ بست، پس از قلع و قمع مشروطه طلبان و کشتن فجیع میرزا جهانگیرخان و ملک المتکلمین در باغ شاه، با غرور و نخوت، بادی در بروت انداخته و موقع ناهار با تکبر گفته بود: آیا مشهدی باقر بقال وکیل (نماینده صنف بقالان در مجلس اول) اجازه می دهد شاه مملکت ناهار صرف کند یا خیر؟ سپس قهقهه خنده را از سر تمسخر سر داده بود...
روزگار بگذشت . قیام تبریز شروع شد سپس، مجاهدین شمال و جنوب تهران را فتح کردند و شاه متکبر که با تمام دریوزگی برای حفظ جانش گریخته و مجبور به تحصن در سفارت روسيه در زرگنده شده بود، در این زمان، حسین بیگ تبریزی به تمسخر فریاد زده بود:
«دیدی بالاخره مشهدی باقر بقال اجازه ناهار خوردن نمی دهد!»
پرده دوم:
زمانی که دیکتاتور در روز جمعه، 16 ژوئيه، به سفارت روسیه پناهنده شد، عين السلطنه در خاطرات خود می نویسد که شاه مغرور پشم هایش ریخته و در عرض یک ماه لاغر شده، غبغب اش تحليل رفته و آرزوی خودکشی می کرد: «رفتيم زرگنده و خدمت شاه ماضى. فرمودند مفسدين و مغرضين كار را به اينجا رسانيدند. چند مرتبه خواستم خودم را بكشم ...هيچ علامت نظام و سلطنتى در كلاه و سردارى نداشت. ريشش بلند شده بود. لاغر شده بود. غبغب بى پير تحليل رفته بود. رنگش زرد شده بود»
( روزنامه خاطرات عين السلطنه...ج4ص2697)»
البته سفیر روسیه هم هی مته به خشخاش می گذاشت که محمدعلی شاه در سفارت مزاحم کارش است و باید هرچه زودتر سفارت روسیه را تخلیه کند . «تا ديروز او را قبله عالم، سايه خدا مى خوانديم. امروز بايد در خانه غيرى اين قسم نسبت به او اهانت كنيم اين است كه سفير روس مى آيد به شاه پيغام داده اند عمارت را خالى كرده يا در يكى از عمارات كوچك كه خالى است منزل كنيد، يا چادر زده و جاى ديگر نزدیک سفارت كرايه كنيد»!
(همان منبع...ج4ص2761).
پرده سوم:
زمانی که پس از 56 روز اقامت در سفارت روسیه، بعد از تحویل عتیقه جات و طلاها (مقایسه شود تکرار تاریخ یعنی زمان تبعید رضاشاه و بحث گشتن جیبهای او...) مجبور به ترک ایران به مقصد اودسا در اوکراین شد، وقتِ ترک ایران، طرفداران معدودش که عادت به نظام استبدادی داشتند در جلوی کالسکه اش به خاک افتاده و گریه و زاری می کردند که پس از رفتن شما، ما از چه کسی باید اطاعت کنیم؟!
« تمام جمعيت شمیرانى تا تجريش گریه می کردند که آقا شما می روید ؛ ما از چه کسی اطاعت کنیم ؟ همين طور زنهاى شهر طهران اغلبى در امامزاده حسن و امامزاده معصوم جمع شده بودند. كالسكه شاه را كه مى بينند صدا به گريه و شيون بلند مى كنند...در اغلب خانه ها زنها آش پشت پا براى شاه درست كردند...» (همان...ج4ص2820)
این مردم، گویی انترهایی بودند که لوطی شان مرده و بی زنجیر گشته بودند!
پرده چهارم:
وقتی پس از دربه دری های بی شمار در بندر ساوونا در ایتالیا در 1304درگذشت، روزنامه حبل المتین در مورد مراسم تغسیل و تدفین اش در عباراتی طعنه آمیز در همان زمان چنین نوشته بود:
«در سان ریبوی ایتالیا، سدر و کافور هم برایش پیدا نشده بود، فقط روی تخته گذاشته با صابون عطری غسل دادند. غسال کی بود؟ یونس خان آبدار و یک نفر دیگر به نام اسماعیل طوپالی که ترک اسلامبولی است...دکتر روزلسکی، پنبه می گذاشت، روسی خان کفن می دوخت، دیگری دعای روسی می خواند....».
پرده پنجم:
پس از فرار محمدعلی شاه، بی نظمی و نا امنی های گسترده سراسر کشور را فرا گرفت حتی در پایتخت هم امنیت نبود! تهران میدان شرارت یک دسته اجامر و اوباش شد که به اسم بختیاری و مجاهد و سیلاخوری به جان و مال مردم افتادند.
معروف است شبی در بازار، شخص مسلّحی جلوی آدم کاسبی را گرفته، پرسیده بود طرفدارِ مشروطهای یا مستبد؟ بیچاره چون در آن تاریکیِ نمی دانست طرف مقابل کیست، ترسید اگر بگوید مشروطه است مبادا یارو طرفدار استبداد باشد و اگر بگوید مستبد است، طرف شاید مجاهد مشروطه باشد...
گفت والله من جاکشم و عیال بار و عبا را به سر کشیده فرار کرد...!
نتیجه:
مشروطه خواهان فکر می کردند بزرگترین مشکل، محمدعلی شاه مستبد است و اگر او از بین رود همه چیز درست خواهد شد، اما محمدعلی شاه و چندین محمدعلی شاه دیگر از بین رفتند اوضاع بهتر نشد. چون، هر کدام از آن میلیونها مردمِ گرفتارِ جهل و عقب ماندگی، بالقوه یک محمدعلی شاه بودند و بقول میرزا آقاخان «در وجود هر ایرانی یک میرغضب وجود دارد...».
اما تنها با تربیت درازمدت و یک انقلاب فرهنگی، آن میرغضب محو خواهد شد...
جنازه محمدعلی شاه که از ایتالیا به کربلا منتقل شد.
( کانال تاریخ تحلیلی ایران )
مقصران متکثر و قربانی شدن وزیر:
گرچه در بیکفایتی یوسف نوری و کابینهاش شک و شبههای نیست ولی ظاهرن در داستان رسوایی پرداختهای قطرهای و نارس حقوقهای اسفند معلمان و عدم پرداخت معوقات رتبههای کذائی فعلی، سازمان برنامه و بودجه نیز تا حد امکان موش دوانده و البته میدواند.
از منظری دیگر برخی معتقدند مقصران اصلی قربانی شدن یوسف نوری، باند جمیله علم الهدی و حداد عادل هستند.
از طرفی غالب معلمان بر این باورند که فارغ از سوابق و رزومهکاری نامرتبط نوری با دستگاه تعلیم و تربیت، برخی از موضعگیریها و سخنان نسنجیده ایشان(همانند مسمومیت دانشاموزان از بوی مستراح و...) به سان ادرار برادر حاتم طائی در چاه زمزم صرفا برای ثبت و ضبط بر تارک دستگاه پهن پیکر آموزش و پرورش قابل ارزیابی است.
امنیتی کردن فضای آموزش و پرورش:
با روی کار آمدن دولت سیزدهم سایه سنگین فضای امنیتی لحظه به لحظه در فضاهای فرهنگی همانند آموزش و پرورش، دانشگاه ها ،ارشاد اسلامی و... روزافزون و فزاینده شد .
برخورد با فعالان صنفی فرهنگیان و دانشآموزانِ معترض به مسمومیتها و... نمونهای بارز این مدعا بوده و این تنگنا بخشی از میراثِ نوری در آموزش و پرورش میباشد.
جالب تر آن که در داستان غمانگیز و سریالی مسمومیتها در دهها شهر هنوز متهمین واقعی یا دستگیر نشدهاند و یا به مردم معرفی نگشتهاند. این مسمومیتها باعث به تعطیلی کشیدن کامل مدارس در اسفندماه سال گذشته شده و مدارس دخترانه را با چالش جدی مواجهه نمود.
برباد رفتن مدارس خارج از کشور:
در دوره یوسف نوری و ریاست فیاضی بر مدارس خارج از کشور هزاران متر مربع از مدارس ایرانی واقع در امارات متحده عربی در اثر بی کفایتی مدیران بالادستی یکی پس از دیگری از مالکیت ایران خارج شده و عملا از حیز انتفاع ساقط گشتند.
« در اهمیت مدارس برباد رفتهای چون العین، همین بس که ارزش اسمی این مدارس برابر با کمبود بودجه رتبه بندی معلمان کشور است. یعنی با این حجم از ارزش مادی و سوای ارزش معنوی بسیار بالاتر آن این آقایان چنین سرمایه ای را به باد داده اند فقط چون در خارج از کشور است و جلو چشم نیست کسی دلش نمی سوزد و پیگیر نمی شود » .
اشتباه روی اشتباه در رتبهبندی:
- اشتباهات معاون و مدیران مالی وزارت
- اشتباهات صدور احکام جدید
- اشتباهات ممیزی های رتبه بندی
- اشتباهات نرم افزاری صدور احکام
- اشتباهات محاسباتی معوقات و...
مجموعه اشتباهات و اشکالات باعث شده تا تفاوت فاحش پرداخت بین افرادی با شرایط یکسان به وجود آید.
یکی با دکترا و فوق لیسانس رتبه یک شده و دیگری رتبه پنج!؟
یکی یک میلیون معوقه بگیرد یکی ده میلیون !
یکی اعتراض کرده یکی دیگر مانند نگارنده هنوز نتیجه رتبه بندیاش را در سامانه نمیبیند.
واسفا به این مدیریت مالی و صدور احکام و ممیزی و رتبه بندی ! »
گماشتگان نوری در استانها:
گماشتگان یوسف نوری در اکثر استانها شبیه خود وی علیل و زوار در رفته بوده و به قول بهروز پرنیان: « مشابهتهای یوسف نوری با گماشتگان وی در مراکز استانها (خاصه استان فارس) مانند استفاده تا ریال آخر از مفاهیم معنوی همچون بسیج ،دفاع مقدس و ...، عدم توجه به مایههای علمی، تشبث جویی، تفویض قدرت سازمانی به مدیران بالادستی و حذف مردم از دایره قدرت و اعتبار نظام اسلامی میتواند دست مایه رییس جمهور برای اصلاح ساختارهای سازمانی واقع شود » .
البته این نوشتار شامل تمام مدیران کل نبوده و گاها استثنائاتی بینشان یافت میشود.
خانم جمیله علمالهدی وزیر شود
« صدای معلم » در گزارشی می نویسد : ( این جا )
« گفته می شود که در حال حاضر آموزش و پرورش را افرادی خارج از آن اداره می کنند که جمیله علم الهدی همسر رئیس جمهور در راس این مجموعه قرار دارد.
« صدای معلم » در جهت تحقق امر مهم شفاف سازی به رئیس دولت سیزدهم که دولتش را « همواره مردمی » میخواند پیشنهاد میکند تا ایشان را به عنوان وزیر آموزش و پرورش به مجلس معرفی کند.
این امر ممکن است گشایشی در وضعیت آموزش و پرورش بحران زده ما ایجاد نکند اما از این جهت که برای نخستین بار پس از انقلاب اسلامی یک زن( نه به علت شایستگی بلکه به خاطر وابستگی خانوادگی) وزیر آموزش و پرورش میشود میتواند بسیار حائز اهمیت بوده و از بسیاری مسائل و ابهامات ممکن است شفاف سازی نماید » .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید