سالهای اول بعد از پیروزی انقلاب، مردم شور و حال عجیبی داشتند. درست مثل دانش آموزانی که زنگ تفریح را شنیده و از دست فضای سنگین کلاس یک معلم سخت گیر و جدی، رهاشده باشند، لبریز از شور و هیجان بودند.
در همه جا بحث های سیاسی و انقلابی می شد. جوان ها دور هم جمع می شدند ؛ سیاست می بافتند و تلاش می کردند خود را آگاه به امور سیاسی و انقلابی نشان دهند. دراین دورهمی ها که مکاتب و فلسفه های سیاسی، حلاجی می شدند، در سایه اندیشه های تند و انقلابی، زیرساخت های اجتماعی، اخلاقی و فرهنگی دچار بلوغ زودرس و ساختگی می شد و در زیر سم ستور چموش احساس و توسن هیجان درحال جوان مرگ شدن بود.
احزاب چند نفره یکی از پس دیگری از ذهن نوشکمان آبستن انگاره های سیاسی، سزارین می شد و هر روز به جمعیت نهادهایی از این سنخ، اضافه می گشت. ظاهرا ضرورتی هم نداشت که پدر و مادر یا اصل و نسب فلسفی این نوزادان نارس برای خلق الله معلوم شود. کافی بود که نامی پرطمطراق داشته باشند تا دهان شنوندگان این نام ها از هیبت و حشمت آن تا بناگوش باز بماند.
الغرض، کم کم ورود به گروه و دسته و حزب به نیاز زمان و اصطلاحا به ارزش روز تبدیل گشت. این آش آن قدر شور شد که روزی یک گروه یا حزب بدون هویت مثل قارچ سبز می شد و چند نفری زیر علم آن سینه می زدند. ظاهراً مد شده بود که هرکس میتواند با استفاده از کلمات مفت و مجانی زبان فارسی، یک عنوان بی ریشه را برای محفل خود انتخاب کند و نام یک حزب یا گروه سیاسی یا انقلابی را یدک بکشد.
اگر کسی در آن زمان عضو گروه یا حزبی نبود، به اصطلاح امروزی ها، به روز به حساب نمی آمد. هر چند نفری که دورهمی برگزار می کردند و تخمه ای می ترکاندند و قلیانی هم دود می فرمودند، در لابه لای گفت و گوها و خلسه هایشان، ویارشان می گرفت که حزبی، جبهه ای یا دسته ای تاسیس کنند و از این قطار ترمز بریده، جا نمانند. یعنی دیوار آگاهی های مدنی از همان پی و اساسش، کج نهاده شد. طبیعتا تا قله اش در ثریا نیز معوج و ناراست خواهد بود .
خشت اول را نهاده مردک معمار، کج
اندک اندک تا ثریا رفته این دیوار، کج
گویی دوره گذار از پل صراطِ رسیدن به معرفت اجتماعی پایدار تا ابدالدهر برای ما ایرانیان تمدید شده است. نتیجه آن آش شله قلمکار، این بود که گنجشک رنگ شده به جای قناری به مردم قالب شد و کرکس بر آشیانه عقاب، لانه گزید تا دوغ و دوشاب با هم قاطی شوند و این شرایط بدقلق نامراد و قزمیت، رقم بخورد. اوضاعی که درآن، راست و دروغ، زشت و زیبا و صداقت و ریا بر سر یک سفره می نشینند و برای هم، لقمه می گیرند؛ نوشابه باز می کنند و «گوارا باد» تحویل هم می دهند. به قول حکیم خردمند توس : هر کس هم بگوید بالای چشم این عجوزه، ابروست، حسابش با پوپولیست و اعقاب او خواهد بود. کمترین نشانی که تقدیمش خواهد شد، اجاره نشینی و مزدبگیری کوچه ی قدرت است. چون هم سنگ مفت است هم گنجشک.
هنر خوار شد، جادویی، ارجمند
نهان، راستی، آشکارا گزند
شاید آنهایی که یواشکی و به دور از چشم خروجی های نظام آموزشی و فرهنگ، کمی تا قسمتی، پیشینه ادبی کشورشان را شناخته اند، یادشان باشد که در بازه ای از تاریخ ادب فارسی، عده ای از شعرا برای آنکه فرزند زمان خویش باشند، افسار مرکب شعر را به سمت گذشته چرخاندند و ...
به نظر می رسد برخی از ما فرهنگیان هم در پی بازسازی این پودمان فرهنگی در فعالیت های صنفی هستیم و برآنیم تا بازگشت ادبی را در قامت بازگشت «گروه سازی و تشکل بافی»، بازآفرینی کنیم. این طور به نظر می رسد که زنده کردن سنت های سن زده و هنجارهای ترمز بریده، دوباره به یک ارزش تبدیل شده است.
بازهم دورهمی و گُرگرفتن هیجان و ازدواج صیغه ای آن با غلیان احساس، به زایشگاه رایگان گروه و دسته و تشکل بدل شده است. نهادسازی و خلق بنیادهای اجتماعی با ورژن ایرانی آن از خریدن دو سه کیلو پیاز هم راحت تر شده است. نام مبارک این فرآیند هم «حق تشکل یابی و گسترش نهادهای مدنی» است. هر کس هم بگوید بالای چشم این عجوزه، ابروست، حسابش با پوپولیست و اعقاب او خواهد بود. کمترین نشانی که تقدیمش خواهد شد، اجاره نشینی و مزدبگیری کوچه ی قدرت است. چون هم سنگ مفت است هم گنجشک.
مسابقه ای در این آشفته بازار شکل گرفته که درآن، هرکس حق دارد پشت پا بزند؛ خدعه ببافد؛ دوپینگ کند؛ تزویر میل نماید و اخلاق را به مسلخ طمع و خودشیفتگی ببرد تا شاید زودتر به خط پایان نزدیک شود. خط پایانی که به دره عمیق ناکامی منتهی می گردد.
راستی می دانید داوران این مسابقه چه کسانی هستند؟
اگر می خواهید بدانید، یواشکی سری به همان دره بزنید. شاید آنها را در حال جمع آوری نیزه و سنان های کاشته شده بر دیواره های پرتگاه دیدید.
شاید متوجه شدید که شغادان در لباس نقادان، مشغول سرپوش نهادن بر چاله های عمیق خط پایان هستند. به قول ماث : چاه غدر ناجوانمردان، چاه پستان، چاه بی دردان، چاه ...
( کانال خبری انجمن صنفی معلمان کرمانشاه )
نظرات بینندگان
اینکه بعضی، از ایرانی های حاضر در جو انقلاب و اوایل انقلاب و به هر شکل خود را و جو آن زمان را نقد کرده و به روشنی از خودآگاهی تاریخی خود به آن نگاه می کنند خود امیدبخش و زیبا است و اگر این یک رسم در بین همه می شد چه می شد؟!
اما جناب جیرانی عنوان متن غلط انداز است و انگار می خواهد بگوید کلا تشکل بافی یا تشکل دوستی بد است که این موضوع حقیقت ندارد.تشکل سازی آن اوایل انقلاب و حتی بعدها بد بوده چون رو به افراط رفته بود حتی می توان گفت بد هم نبوده بدی آن به قول شما در ناآگاهی و جوزدگی عضو شدن دانشگاهیان بوده وگرنه هر چه تشکل بیشتر، بهتر.
برای من جالب است که حتما همین پشتوانه فکری و گروهی بود که منجر به انقلاب شد و قبل انقلاب چه خبر بوده که چنین جوی ساخته شده بود.
اما همه این ها تاریخ است و متاسفانه الان مانند بسیاری از مسائل به دلیل گزینشی و سانسوری شدن همه چیز و درک جامعه از آن مثل کاهش کتاب خواندن، کاهش گروه سازی و کار گروهی داریم. به شکلی که حکومت خود تنها گروه شده