عزیز نسین (1915-1995) نویسنده و طنزپرداز معاصر و نام آشنای اهل ترکیه در یکی از مجموعه داستانهای کوتاه طنزش ماجرای خانواده پدر سالار و ثروتمند تازه به دوران رسیده ای را بیان می کند (نقل به مضمون با اندکی تغییر به لحاظ رعایت نزاکت ادبی) که قرار است تمام اعضای خانواده در یک ضیافت شام انتخاباتی که به دعوت یکی از سران حزب حاکم منعقد شده حضور یابند و از آن جایی که قراراست پدر این خانواده نیز برای انتخابات نامزدشود ، حضور نمایشی او و خانواده اش در این مهمانی برای تبلیغ و جمع آوری رای اهمیت زیادی دارد ؛ از این رو تمام خانواده به اتفاق راننده و نوکر و کلفت فاخرترین لباسهای رسمی و مجلسی و گران قیمت خود را پوشیده و کم کم آماده رفتن می شوند که متوجه می شوند پدر بزرگ یک لنگ جورابش را پیدا نکرده...
پدر با عجله به پدر بزرگ می گوید لطفا یک جفت جوراب دیگر بپوشید چون حضور به موقع ما خیلی مهم است! دارد دیر می شود اما پدر بزرگ با سماجت آمرانه می گوید : نه ! تا جورابم پیدا نشود کسی از این خانه بیرون نمی رود ؛ لذا با توجه به تنگی وقت همه خانواده شروع می کنند به جست و جو تا بلکه هرچه زودتر لنگ جوراب پیدا و به موقع به آن مهمانی مهم برسند اما هر چه می گردند اثری از لنگ جوراب نیست و پدر بزرگ هم دست بردار نیست و زمان رفتن به ضیافت کم کم دارد از دست می رود ؛ از این رو همه با همان لباسهای آراسته ویژه مهمانی در حالتی عصبی و عرق ریزان برای پیدا کردن جوراب به هر جایی که ممکن است سرک می کشند و هر کسی ناخواسته بدون اجازه وارد اتاق دیگری می شود و همه چیز را زیر و رو می کنند تا مگر لنگه جوراب پیدا شود ! جوراب پیدا نمی شود اما در عوض این جست و جوی همگانی باعث کشف اشیاء ممنوعه در جاهایی می شوند که هیچ کس فکرش را نمی کرد مثلا در اتاق پسر نوجوان خانواده سیگار و فندک و در اتاق دختر نوجوان خانواده عکس پسر همسایه پیدا شد (1) و بدتر از همه آنچه که در اتاق مطالعه پدر پیدا شد بحران را به اوج می رساند و سبب می شود که خانم خانه به خاطر آن کلفت بیچاره را به باد فحش و ناسزا و کتک بگیرد...
خلاصه در این جست و جوی عصبی هر کسی به اصطلاح عامیانه « گزکی » از دیگری پیدا می کرد!
در ادامه ؛ این کشفیات عجیب و غریب باعث شد که همه به جان هم بیفتند تا حدی که ماجرای مهمانی کلا فراموش شد.
در نهایت پدر بزرگ ناگهان لنگ جوراب را از جیبش درآورد و با صدای بلند پدرسالارانه گفت بس کنید!
من از اول جای جوراب را می دانستم . فقط می خواستم به همه بفهمانم که در این خانه چه می گذرد!
برگردیم به ایران و ماجرای استیضاح وزیر محترم «صمت » و حرف و حدیث های فراوان در خصوص تحویل بدون ضابطه ده ها دستگاه خودرو « فیدلیتی » (2) به تعدادی از نمایندگان؛ (احتمالا برای نمک گیر شدن آنها) که نقل رسانه ها و سرگرمی تازه ای برای خانواده ها و محافل شده است .
البته رسانه ها هرکدام مخصوصا با توجه به خط فکری و سیاسی خود نسبت به آن مواضع متفاوت گرفته و می گیرند و جناح مقابل را به سوء استفاده از موقعیت و یا برعکس نشر اکاذیب متهم می کنند. این تقابل به سطوح بالای مدیریت کشور هم تسری پیدا کرده و متاسفانه بازار اتهام زنی های متقابل بین مسئولین داغ و مردم گرفتار را با ده ها سئوال بی پاسخ گیج و سرگردان نموده ، هر چند عده ای کلا اصل ماجرا را تکذیب می کنند اما عده ای از مقامات هم با تایید تلویحی سعی در توجیه آن دارند و تا آنجا پیش رفتند که اهدای این خودروها را عادی و در جهت کمک های رفاهی در حد توزیع روغن و برنجی تنزل دادند که بعضی از دستگاه ها به پرسنل خود اختصاص می دهند! و ضمنا این پدیده مزمن را منحصر به مجلس هم نمی دانند ! و این در حالیست که اختلاف قیمت رسمی بعضی از این خودروها با بازار آزاد تا یک میلیارد تومان هم می رسد و مقایسه آن با توزیع برنج و روغن قبل از اینکه برای شنونده خنده دار باشد سبب گریه دلسوزان واقعی کشور می شود.
« خندند بر آن دیده کینجا نشود گریان »
در هر حال «فیدلیتی«های میلیاردی هم مثل آن لنگه جوراب پدر بزرگ داستان عزیز نسین و دیگر موارد مشابه برای چندمین بار نوری بر تاریک خانه هایی تاباند که زیر پوست بوروکراسی ناکارآمد و غیرشفاف در بعضی از سطوح مدیریتی جا خوش کرده و مامن رانت خوارانی شده که همیشه به دنبال حداکثر استفاده از بازار آشفته هستند با این تفاوت که داستان لنگه جوراب پدر بزرگ محصول نگاه طنز آمیز نویسنده به جامعه آن زمان ترکیه و تخیلی ست؛ اما ماجرای این خودروها جدا از میزان صحت و سقم و کیفیت و ابعاد ماجرا واقعیتی ست که نمی توان آن را نادیده گرفت.
روزنامه اطلاعات در این مورد تحلیل جامعی با عنوان « شاسی بلند بهانه است؛ رانت عظیم نشانه است » دارد که خواندنیست.
1- فضای این داستان به دهه 60 میلادی مربوط است.یعنی زمانی که از فضای مجازی خبری نبود و حریم خانواده ها چفت و بست محکم تری داشت و کشیدن سیگار و ماجراهای این چنینی برای پسران و دختران و نوجوانان آن زمان گناهی نابخشودنی بود .
2- تقریبا تمام نشریات داخلی چه چاپی چه اینترنتی مشروحا به این مطلب ورود کرده اند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه استان ها و شهرستان ها/
کانال شورای هماهنگی تشکل های صنفی فرهنگیان ایران خبر از اخراج « محمد سعیدی ابواسحاقی» معلم و هنرمند لردگانی، با حکم هیات رسیدگی به تخلفات اداری اداره کل آموزش و پرورش استان چهار محال و بختیاری داد .
این کانال نوشت : « این معلم شریف، که فعالیتش در چهارچوب هنری و معلمی خلاصه میشود، با اتهاماتی مانند : طرفداری و فعاليت بهنفع گروههای معاند با فعالیتهایی از قبیل… سرکشی به خانوادههای کشتهشدگان جریان کشتهسازی و یا اغتشاشگر و حضور در محل دفن برخی از کشتهشدگان مذکور و اسطورهسازی از آن ها همسو با مطامع گروههای معاند و استفاده ابزاری از هنر و احساسات و نشر یا بازنشر آنها در فضای مجازی…) در هیات تخلفات اداری به اخراج محکوم شده است در حالی که رسیدگی به این اتهامات در صلاحیت هیات تخلفات نبوده، چرا که هیچ یک از این اتهامات انتسابی در هیچ دادگاهی به اثبات نرسیده است . »
« صدای معلم » در آخرین گزارش خود نسبت به صدور حکم بازخرید معلم کنش گر « ابوالفضل رحیمی شاد » واکنش نشان داد . ( این جا )
این رسانه ی مستقل و منتقد در حوزه عمومی آموزش ایران پرسش هایی را در مورد عملکرد این هیات ها مطرح کرده اما تاکنون هیچ فرد و مقامی پاسخ گو نبوده است .
تاکنون هیچ مقامی از این هیات ها در نشست خبری در مورد عملکرد خود پاسخ گو نبوده است .
« صدای معلم » در جهت شفاف سازی و تعریف و تثبیت « تفکر انتقادی » در حوزه آموزش ؛ این هیات ها را به پاسخ گویی در مورد عملکردشان در برابر رسانه های مستقل و منتقد فرا می خواند .
این رسانه پیش از استقرار دولت سیزدهم ؛ نسبت به حاکمیت نگاه و فرهنگ امنیتی همانند دولت معجزه ی هزاره سوم در آموزش و پرورش هشدار داده بود .
پایان پیام/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/
تاکنون « صدای معلم » گزارش های متعددی را در نقد عملکرد هیات های رسیدگی به تخلفات اداری وزارت آموزش و پرورش منتشر کرده است .
این « رسانه ی مستقل و منتقد در حوزه ی عمومی آموزش ایران » در آخرین گزارش خود با عنوان « پرونده سازی برای " مهران صولتی " معلم جامعه شناس و کنش گر حوزه رسانه در هیات های رسیدگی به تخلفات اداری وزارت آموزش و پرورش و آن یک پرسش ؟!» نوشت : ( این جا )
« همان گونه که انتظار می رفت با آمدن دولت سیزدهم و روی کار آمدن تیم جدید در وزارت آموزش و پرورش ، فضای امنیتی در این وزارتخانه پر رنگ شده است .
اخبار و گزارش های رسیده حکایت از احضار کنش گران صنفی و رسانه ای به هیات های رسیدگی به تخلفات اداری و تشکیل پرونده برای آنان دارد .
پیش تر ؛ « صدای معلم » در گزارشی به پرونده سازی برای « محمود صفدری » معلم بجنوردی واکنش نشان داد . ( این جا )
این رسانه ی مستقل و منتقد در حوزه عمومی آموزش ایران نوشت :
« اتهام این معلم ؛ « بارگذاری مطالبی در فضای مجازی » عنوان گردیده و استناد قانونی آن هم « بند یک ذیل ماده 8 قانون رسیدگی به تخلفات اداری یعنی « اعمال و رفتار خلاف شئون شغلی و اداری » عنوان شده است .
البته این گونه پرونده سازی ها علیه معلمان به ویژه معلمان کنش گر و فعالان صنفی جدید نبوده و مسبوق به سابقه است .
در گزارشی که « صدای معلم » به تاریخ چهارشنبه 18 اسفند 1400 منتشر کرد چنین آمده بود : ( این جا )
« متاسفانه قانون رسیدگی به تخلفات اداری که حدود سه دهه از تصویب آن می گذرد بسیار موسع بوده و هیات های رسیدگی تفسیرهای متفاوت و متعددی از آن دارند .
بند دو از ماده 8 می گوید : « 2 - نقض قوانین و مقررات مربوط. »
بند 4 تصریح می کند : « 4 - ایراد تهمت و افترا، هتک حیثیت. »
پرسش « صدای معلم » از معاون حقوقی و امور مجلس وزارت آموزش و پرورش و مدیر کل هیات های رسیدگی به تخلفات اداری آن است که آیا این تخلفات قابل تعمیم به خارج از محیط اداری و آموزشی یعنی « مدرسه » هستند ؟ آیا این هیات ها مجاز به رصد کردن فعالیت های کارمندان در خارج از محیط اداری هستند در حالی که اساسا قانون گذار نام این قانون را رسیدگی به تخلفات اداری گذاشته است ؟
در این گفت و گو صدای معلم از آقای عسکری پرسید : « بر اساس اخبار رسیده ؛ تاکنون این ابلاغیه ها در تعدادی از استان ها مانند خراسان رضوی و خراسان شمالی برای این معلمان صادر گردیده است .
موارد اتهامی عمدتا شامل : « شرکت در تحصن » ، « تجمع » ، « ترک محل خدمت » و برخی موارد سیاسی بوده است .
استناد هیات های تخلفات اداری به موادی مانند بند 33 ، بند 29 و بند 1 از ماده 8 قانون رسیدگی به تخلفات اداری بوده است .
نکته قابل تامل این است که این هیات ها مصادیق سیاسی را از فعالیت معلم متهم از طریق نوشتن متن در فضای مجازی اخذ کرده اند .
بند 1 از ماده 8 قانون مربوطه اشعار می دارد :
" اعمال و رفتار خلاف شئون شغلی یا اداری . "
این گونه موارد ناظر بر فعالیت و رفتار فرد شاغل در محیط کار است و به نظر می رسد هیات های تخلفات اداری از این قانون " تفسیر موسع " و یا حداکثری داشته و گویا قرار است معلمان را در همه جا مورد نظارت و کنترل قرار دهند .
آیا این هیات ها خود را « پلیس فضای مجازی » فرض کرده اند ؟
علاوه بر نکات و ابهاماتی که قبلا توسط « صدای معلم » مورد اشاره قرار گرفت ؛ پرسش صریح این « رسانه ی معلمی » از مقامات مسئول آن است که چگونه می شود در آغاز انقلاب اسلامی وعده داده می شود که « مارکسیست ها در ابراز عقیده آزادند » اما اکنون معلمانی مانند آقای صولتی به صرف « اظهار نظر » مورد تعقیب و بازخواست قرار می گیرند ؟
پرسش این رسانه ی مستقل و منتقد در حوزه ی عمومی آموزش ایران است که جایگاه نقد و نقادی ، تضارب آراء و گفت و شنود کجاست ؟
دانش آموزان به عنوان ارکان سازنده ی آینده این کشور در کجا و چگونه باید « تفکر انتقادی » را آموزش دیده و تمرین کنند ؟ »
« صدای معلم » گفت و گوی کوتاهی را با « ابوالفضل رحیمی شاد » معلم و کنش گری صنفی - مدنی آموزش و پرورش انجام داده است .
گروه اجتماعی/
کرسی وزارت «آموزش و پرورش» لغزان و ناپایدار است و بیسامانترین وضعیت را در انتخاب وزیر دارد. از این منظر گوی سبقت را از دیگر وزارتخانه ها ربوده است و اغلب سکاندارانش زیر تیغ استیضاح رفته اند و جیبشان از کارت زرد نمایندگان پر شده! مطالبات بر زمینمانده آموزش و پرورش عمدتا بر مدار مسائل اعتباری میچرخد و کسانی در مجلس معتقدند اگر آموزش و پرورش کسری بودجه دارد، ناشی از سوءمدیریت وزرا و ناتوانیشان در توجیه هیئت دولت برای تعیین بودجه کافی بوده است.
عدهای نیز توان اقناعی ضعیف آنها را برای مجاب کردن سازمان برنامه و بودجه بهترین دلیل برای کنار گذاشتن وزرا عنوان می کنند.
البته صندلی این وزارت از سوی دولت ها نیز در تزلزل بوده و استعفا یا عزل زود هنگام تقریبا به یک ماجرای تکراری بدل شده و این موضوع سرگشتگی بدنه نظام آموزشی را به همراه دارد.
رفت و آمدهای متعدد، نظام تعلیم و تربیت را از تحول و تغییرات بلندمدت باز میدارد. اگر وضعیت آموزش و پرورش در بسیاری از حیطهها نامناسب است، اگر همچنان کیفیت و عدالت، گمشده سیستم آموزشی کشور است و اگر آموزش و پرورش امروز با مشکل کمبود حدود ۳۰۰ هزار معلم مواجه است، باید انگشت اتهام را به سمت بی ثباتی مدیریتی نشانه رفت. عمر حضور وزرا در نظام تعلیم و تربیت آن قدر کوتاه است که فرصتی پیدا نمیکنند تا به انبوه مشکلات این تشکیلات عیالوار سر و سامانی بدهند.
در تازه ترین مورد، چهاردهم فروردین ماه ترکش استعفا و یا برکناری رأس هرم این وزارتخانه را هدف گرفت و یوسف نوری پس از ۱۶ ماه عمر وزارتش در دولت سیزدهم به پایان رسید! این وزارتخانه در ۱۳ سال گذشته تاکنون محل آمد و رفت ۶ وزیر بوده که میانگین طول دوره خدمت آنها در سالهای ۹۲ تا ۱۴۰۰ دو سال است. این وضعیت نشان میدهد آموزش و پرورش در مقایسه با همه وزارتخانهها از کمترین ثبات مدیریتی برخوردار بوده است.
محمدباقر قالیباف، رئیس مجلس شورای اسلامی هم به ۱۶ سال گذشته اشاره دارد که هر دو سال یکبار، وزیر آموزش و پرورش تغییر کرده است. در همین دولت نیز پس از آنکه دو وزیر پیشنهادی رأی لازم مجلس را کسب نکردند، وزیر پیشنهادی سوم که موفق به کسب رأی اعتماد شد، فقط یکسال بر این کرسی بود که از نظر قالیباف و قاطبه کارشناسان این موضوع اتفاقی نیست.
اما ریشه مشکل کجاست؟ آیا فرآیند انتخاب دولت اشکال دارد یا فرآیند بررسی صلاحیت توسط مجلس ایراد و نقص دارد؟ آیا انتخاب افراد فاقد تخصص با نگرش سیاسی موجب شده کرسی وزارت آموزش و پرورش متزلزلترین کرسی در دولتهای مختلف باشد؟
بی تردید در دولتهای مختلف محافل و تشکلهای سیاسی بر انتخاب و عملکرد وزرای آموزش و پرورش تأثیر داشته اند و این مسئله وزارتخانه را از پرداختن به امور اصلی و تخصصی بازمی دارد و به علت عملکرد ضعیف وزرا؛ هربار داستان استعفا، استیضاح یا عزل زود هنگام تکرار می شود.
یوسف عمادی، کارشناس و تحلیلگر مسائل آموزشی میان بی ثباتی وزرا و آشفتگی در حکمرانی آموزش وپرورش با سیاسی و جناحی کردن این مجموعه ارتباطی مستحکم قائل است و در گفت و گو با «رسالت» مطرح می کند: «حضور گسترده معلمان و مسئولان ادارات مناطق در فرآیند اجرایی و نظارتی انتخابات یکی از اصلیترین عوامل بیثباتی مدیریت در این وزارتخانه است و باعث میشود نهادی که باید پایهگذار فرهنگ عمومی کشور باشد، به سازمان رأی برخی افراد جناحی و سیاسیون فرصتطلب بدل شود و با فشار به مسئولان آموزش و پرورش و استفاده از اهرمهای خود سعی و اقدام به گماردن نیروهای همسو با جناح خود در رأس مدیریتهای مناطق و ادارات می کنند و اگر وزیر تن به این انتصابات ندهد، به بهانه های دیگری پروژه استیضاح و برکناری وزیر کلید می خورد. اما این بی ثباتی تنها به شخص وزیر محدود نمی شود بلکه تا سطح مدرسه هم ادامه دارد. پس از تغییر وزیر، مدیرکل جدیدی انتصاب و مدیرکل، رئیس آموزش و پرورش را تغییر می دهد و رئیس هم نسبت به تغییر مدیر مدرسه اقدام می کند. گاه آن مدیر، خدمتگزار مدرسه را هم به دلیل عدم همسویی و هم فکری عوض می کند. بنابراین تفکر سیاسی بیشترین لطمه را به وزارت آموزش و پرورش وارد کرده و باید با چاره اندیشی و تغییر ساختار آموزش و پرورش، کاری کرد که افراد سیاسی نتوانند در این مجموعه مداخله کنند.»
برچیدن بساط مداخلات نابه جا در آموزش و پرورش
مجید علیپور، کارشناس نظام آموزشی و مدیر مدرسه هم در این بی ثباتی، اعمال نفوذ و دخالت سیاسیون را دخیل دانسته و به «رسالت» می گوید: مداخلات به حدی در مجموعه آموزش و پرورش زیاد است که بخش بزرگی از انرژی وزیر و مدیران ارشد این وزارتخانه صرف جلب رضایت این و آن می شود! بنابراین به منظور تحقق ثبات مدیریتی باید بساط مداخلات نابه جا برچیده شود. در غیر این صورت عدم ثبات همچنان پابرجا خواهد بود.»
محصول و نتیجه وزارت آموزش و پرورش یک انسان است و هر چه درآن بیشتر سرمایهگذاری کنیم محصول بهتری دریافت میکنیم. به همین خاطر نباید به جولانگاه سیاسیون و ورود افراد غیر متخصص بدل شود. اما نگاهی گذرا به روند سابقه فعالیت و مدرک تحصیلی وزرا در سالهای پس از انقلاب گواه این موضوع است.
فقدان سازوکاری شفاف برای انتخاب وزیر
تا کنون ساز و کار نظاممند و یا چارچوب و الگوی شفافی برای انتخاب و تعیین وزیر تدوین نشده، مسئله ای که بر مبنای تحلیل حجت الله بنیادی از پژوهشگران نظام آموزشی ورود وزرای بی تخصص به آموزش و پرورش و عدم ثبات مدیریتی را رقم زده است: «تدوین و تصویب الگوی شایستگی مدیران آموزش و پرورش یکی از ضروری ترین اقداماتی است که آموزش و پرورش را از وضعیت نابه سامان در انتخاب وزیر و معاون وزیر نجات میدهد. الگوی شایستگی تعیین میکند که برای تصدی پست وزارت یا معاونت آموزش و پرورش فرد باید چه شایستگیهایی را داشته باشد و چه کارراهه شغلی را طی کرده باشد، چه نوع و چه سطحی از دانش، مهارت و تجربه (موفق) را باید کسب کرده باشد.»
خلأ چارچوب شایستگی از یک سو سبب میشود که هیچ مسیر شفافی برای دستیابی افراد شایسته به مشاغل مدیریت عالی وجود نداشته باشد و از سوی دیگر باعث میشود مدیران بالادست به منظور انتخاب افراد برای تصدی این گروه پستها، شایستگیهای مورد نیاز آن پست را نشناسند و در یک فضای مبهم و مبتنی بر حدس و گمان تصمیم بگیرند. به عبارتی، در خلأ الگوی شایستگی، مسیر و راهی برای دستیابی به مدیریتهای راهبردی تعریف نمیشود و به دلیل معین نبودن شایستگیهای لازم حتی شایستهترین افراد نیز تلاش و اقدامی برای دستیابی به این پست ها نمیکنند.
بر مبنای تحلیل حجت الله بنیادی، اولین و بزرگترین آسیب نبود الگوی شایستگی، معرفی و انتصاب افرادی است که در عمل به درستی از عهده انجام مأموریتهای عظیم این وزارتخانه برنمیآیند.
بدون وزیر بودن آموزش و پرورش در برخی از بحرانیترین و حساسترین دورههای زمانی در هرسال مانند فصل آغاز سال تحصیلی و فصل بودجه از دیگر آسیبهایی است که از این طریق به آموزش و پرورش وارد شده است. وقتگذاری چندباره دولت و مجلس برای بررسی صلاحیت وزیر و برگزاری جلسه رأی اعتماد بخش دیگری از این آسیب است. اما یک آسیب بسیار مهم دیگر اختلاف نظرهایی است که به دلیل عدم شفافیت در احراز شایستگیها بین معلمان و جناحهای مختلف سیاسی شکل میگیرد که در کشمکش معرفی و رأی اعتماد به وزیر تشدید می شود.
جالب این است که حتی بسیاری از طرفداران یا مخالفان یک گزینه پیشنهادی شاخصهای دقیق، شفاف و متناسبی برای تصمیم و تحلیل خود ارائه نمیکنند!
علی پورسلیمان، مدیر مسئول سایت صدای معلم بر این باور است که انتخاب وزیر در کشور ما، فاقد فرآیند شفاف و مشخصی است.
پورسلیمان در گفت و گو با «رسالت» عنوان می کند: «وقتی فردی غیرمتخصص در فرآیندی غیر شفاف، غیرعلمی و غیر پاسخگو این مسئولیت را به عهده می گیرد، به علت نداشتن پایگاه و جایگاه لازم در میان معلمان خیلی زود به بن بست خورده و کنار می رود.»
نکته تأمل برانگیز دیگر این است که مجلس تا کنون هیچگونه ارزیابی از عملکرد وزرای پیشین آموزش و پرورش انجام نداده است که حجت الله بنیادی آن را به نبود شاخصهایی برای ارزیابی عملکرد هر وزیر و زیر مجموعه آن گره می زند. بدون تردید وضعیت نامناسب کنونی آموزش و پرورش در بسیاری از حیطهها، نتیجه تصمیمها و اقدامات غلط یا ناکارآمدی است که در چند سال گذشته اتخاذ شده است و تا کنون یکبار هم مجلس شورای اسلامی وزیری را بهخاطر کوتاهی در انجاموظیفه مؤاخذه نکرده است. وعدهها و قولهایی که رئیس جمهور در دوره انتخابات مطرح کرده و با اتکا به آنها رأی آورده باید در ارزیابی عملکرد وی و وزرای کابینه او مورد توجه باشد. از طرفی فرافکنی وزرای دورههای مختلف در مورد برخی مسائل مهم مانند کمبود شدید معلم، کمبود و فرسوده بودن فضای آموزشی، ضعف در مهارت آموزشی از مصادیق بارز نبود شاخصهایی برای ارزیابی عملکرد هر وزیر و زیر مجموعه وی است که آسیب زاست.
در کنار نبود این شاخص ها، کارشناسان نظام آموزشی حضور طولانی مدت برخی از معاونین در وزارتخانه را نیز خسارت آفرین توصیف می کنند.
اگرچه رهبر انقلاب از بیثباتی در مدیریت آموزش و پرورش انتقاد و گفتند: دستگاه به این عظمت با تغییر مداوم وزیر، ضربه میخورد؛ به خصوص اینکه تغییر وزیر گاهی تغییر معاونان، مدیران میانی و حتی مدیران مدارس را هم به دنبال دارد، با این حال یوسف عمادی، کارشناس و تحلیلگر مسائل آموزشی در گفت و گو با «رسالت» بیان می کند: «ثبات مدیریتی به معنای حضور درازمدت نیست، به این دلیل که فرد خلاقیت های لازم و هرآنچه در چنته دارد را در طول چند سال فعالیت ارائه می کند و ماندگاری بیشتر ممکن است آفت هایی به لحاظ تشکیلاتی و ساختاری به همراه داشته باشد.
در ۳۰ سال اخیر برخی مدیران در آموزش و پرورش بیش از دو دهه معاون و مدیر بوده اند و در حال حاضر هم نیروهای آنها در وزارتخانه حضور دارند، آنچه در توان و ظرفیت آنها بوده در طول سالهای اولیه خدمت عرضه کرده اند. بنابراین حضور طولانی مدت آنها موجب می شود که صحنه را خالی نکرده و به دیگران مجالی برای نقش آفرینی ندهند. در آموزش و پرورش باید آن گردش نخبگانی و ایدههای نو ظهور و بروز پیدا کند و آنچه مورد تأکید مقام معظم رهبری است، عدم افراط و تفریط است. مطابق بررسی ها میانگین فعالیت وزرای آموزش و پرورش پس از انقلاب به دو سال و حتی کمتر از دو سال می رسد. در همین دولت فعلی، یوسف نوری ۱۶ ماه در کسوت وزیر حضور داشت و اکنون هم وزارتخانه توسط سرپرست اداره می شود! حتی در برخی از برهه ها، با آغاز سال تحصیلی وزارتخانه آموزش و پرورش بدون وزیر بوده است.»
انتخاب فردی که مورد پذیرش معلمان است
می گویند حمایت رئیس جمهور و نگاهش به آموزش و پرورش در ثبات مدیریتی مؤثر است، در حالی که به گفته مجید علیپور «آموزش و پرورش هیچ گاه در دولت های مختلف گزینه روی میز نبوده و در اولویت قرار نداشته است، درحالی که این وزارتخانه باید وزیری در قد و قواره معاون اول رئیس جمهور داشته باشد و هر رئیس دولتی در سمت راست خود وزیر آموزش و پرورش را بنشاند.»
این کارشناس، محبوبیت و مقبولیت عام وزیر نزد معلمان را در ثبات مدیریتی مؤثر خوانده و عنوان می کند: «انتخاب چهرههایی که مورد پذیرش فرهنگیان نیستند، آفت بی ثباتی و تغییرات پیوسته را به دنبال دارد. اگر وزیری در بین ۹۳۰ هزار معلم محبوب و مقبول باشد و ضمن درک درست از آموزش و پرورش، معلمی را تجربه کرده باشد، حتی اگر مجلس هم در برابرش بایستد، بعید است که او را استیضاح کنند، چون آن محبوبیت و مقبولیت باعث عقب نشینی نمایندگان خواهد شد، اما وقتی وزیری فاقد توانایی، تجربه و تخصص است و با اظهارات نسنجیده مضحکه رسانه ها می شود، مورد رنجش معلمان قرار می گیرد. نمایندگان هم وقتی می بینند چنین فردی مورد اعتماد و مقبولیت جامعه معلمان نیست، استیضاحش می کنند.»
این مدیر مدرسه با اشاره به لزوم انتخاب وزیر از میان جامعه فرهنگیان می گوید: « آموزش و پرورش ۹۳۰ هزار معلم دارد و در این بین چند هزار نفر دارای مدرک دکتری هستند و از تجربه و توان کافی برخوردارند. آنها مدرسه و مشکلات آموزش و پرورش را می فهمند، بنابراین دلیلی ندارد که رئیس جمهور به سراغ رؤسا و اساتید دانشگاه برود، در آموزش و پرورش قحط الرجال نیست. اما همواره یک جریان مشخص به رئیس جمهور فشار می آورد تا فرد مورد پذیرش این جریان به عنوان وزیر انتخاب شود و عملا ظرفیت عظیم معلمان ما نادیده گرفته می شود.»
«بحث مدیریت در آموزش و پرورش منفک و مستقل از مدیریت برکل جامعه نیست. به عبارت دیگر مدیریت در نظام آموزشی از زیرسیستم های کلی کشور نشئت گرفته و تأثیر می پذیرد.»
علی پورسلیمان، کارشناس و صاحب نظر در حوزه آموزش، با بیان این عبارت در گفت و گو با «رسالت» عنوان می کند:
«مدیریت های ما عمدتا بر مبنای تخصص و کاردانی نیست و به یکباره فردی ناشناخته؛ بدون تجربه و تخصص لازم ردای مدیریت بر تن کرده و به عنوان وزیر یا معاون وزیر معرفی می شود. بنابراین در طول چند دهه اخیر مدیریت های ما آسیب پذیر و شکننده بوده اند و متعاقب آن، اعتماد جامعه فرهنگیان نیز از این مدیران سلب شده، درحالی که ابزار کار مدیر و یا فرآیند مدیریت، اعتماد و افکار عمومی است، وقتی اعتمادی در کار نباشد، کارها پیش نمی رود و پیاده سازی هر طرحی با شکست مواجه می شود.
بی تردید بحث ثبات مدیریتی خوب است اما این ثبات در شرایطی می تواند مؤثر باشد که افراد در جایگاههای اصلی خود متناسب با تخصص و شایستگی حرفه ای قرار گیرند و وام دار هیچ جریان، جناح و خط فکری- سیاسی نباشند ؛ در واقع وامدار تعهداتی باشند که دستگاه تعلیم و تربیت و یا جامعه از آنها می خواهد.
متأسفانه وقتی این مراحل طی نشود، مدیر، پس از مدت کوتاهی کنار گذاشته خواهد شد.»
انباشتگی مشکلات، تولید نارضایتی و بی ثباتی
بی ثباتی مدیریتی در بی توجهی به آموزش و پرورش ریشه دارد. این حوزه هیچ گاه در اولویت سیاستگذاران و دولت ها نبوده و انباشتگی مشکلات خود به خود تولید نارضایتی می کند.
محمد رضا نیک نژاد، معلم و کارشناس آموزش در گفت و گو با «رسالت» می گوید: «یکی از مواردی که به نارضایتی و اعتراض منجر شده، بودجه است و حتی علیرغم رشد، بازهم سالانه ۳۰- ۲۰ درصد کسری دارد. آموزش و پرورش در دو دهه گذشته نتوانسته پاسخگوی مطالبات باشد و مشکل به آموزش و پرورش برنمی گردد، در واقع برای دولت های ما این وزارتخانه در اولویت نیست، به همین دلیل بودجه واقعی به این مجموعه اختصاص نمی دهند، وزیر هم نمی تواند با این بودجه، حجم انبوه مطالبات را پاسخ دهد، بنابراین پس از شکل گیری اعتراضات معلمان، اولین کاری که رئیس دولت انجام می دهد، برکناری وزیر است تا این پیام را به جامعه معلمان بدهد که صدایشان را شنیده است.»
این کارشناس تأکید می کند: «آموزش و پرورش مشکلات انبوه و متراکمی دارد و یک وزیر به تنهایی از پس این مشکلات برنمی آید.
بنابراین نهادهای مهم حاکمیت باید پشت وزارتخانه آموزش و پرورش باشند، درحالی که اینگونه نیست. بنابراین همانند فنر فشرده شده، هرکس سکان این وزارت را بر عهده می گیرد، در همان هنگامی که منصوب می شود، حکم عزل خودش را هم امضا می کند.»
گستردگی وظایف این وزارتخانه هم در بی ثباتی مدیریتی مؤثر است. نیک نژاد در این باره توضیح می دهد: «گستردگی وظایف و انتظارات کمرشکن دیگر بخشها از این نهاد باعث ایجاد مشکلات دوچندان برای این ابر وزارتخانه و بالا رفتن توقعات شده و هنگامی که این انتظارات برآورده نمی شود کار به عزل و استعفای وزرا می کشد. البته خواسته های متراکم و پاسخ نگرفته معلمان در کنار سنگ اندازی نهادها و بخش های مختلف نیز فشارها بر وزرا را تشدید می کند و طبیعتا خیلی زود از چرخه حذف می شوند.»
پایان گزارش/
توسعه و رشد مدرسه از منظر امکانات و کیفیت بخشی به مباحث تربیتی و آموزشی آرزوی هر معلمی است.
«معلمان» میخواهند مدرسه آن قدر جاذبه داشته باشد تا دانش آموزان طی سالیانی که عمرشان را در کلاس درس سپری میکنند هم مهارت و دانش بیاموزند و هم علاقه و شوق آمدن داشته باشند.
اما وقتی در پایان یک سال ، آموختههای کتاب درسی را در ذهن دانش آموزان جست و جو میکنیم سخت ناامید میشویم و این ناامیدی زمانی بیشتر میشود که درمییابیم دانشآموز ما نه تنها بهره اندکی از علم و دانش دارند بلکه نتوانستهایم مهارتهای اولیه اجتماعی چون نظم، تصمیمگیری، احترام به قانون و یک شهروند خوب بودن را هم به آن ها بیاموزیم.
یکی از مسائل مهم که در مدارس وجود ندارد اما مسئولان میخواهند نامش را بر پلاکاردی بنویسند و در مقابل رسانهها به نمایش بگذارند ؛ «حوزه پرورشی» است.
دستهایی که دستگاه آموزش و پرورش را میچرخاند مدام در حال بخشنامه کردن و برنامه فرستادن و پیچیدن نسخههایی است که یکی از هزار آن هم سرانجامی ندارد.
یوسف نوری وزیر سابق با مدرک فوق دیپلم پرورشی از تربیت معلم نیز با برجسته کردن خبرهایی چون برپایی موکب اربعین در کربلا، اردوی راهیان نور و اجلاسهای نماز میخواست نشان دهد به اندازه کافی حواسش به این حوزه است.
وجود اخبار رنگارنگی و پر آماری چون: «بزرگترین محفل دانشآموزی انس با قرآن در جهان اسلام»، «وجود بیش از ۶۹ هزار نمازخانه در مدارس»، «فعالیت بیش از ۴۷ هزار امام جماعت در مدارس»، «اجرای طرح «پیوند مسجد، محله و مدرسه» در ۳ هزار واحد آموزشی کشور»، «با «نورینو» نمازخواندن فرزندتان را ببینید!» و صدها برنامه که هدفش پرورش و تربیت نسل دانشآموز عنوان شده است ؛ شاید موجب خوشحالی مدیرانی در ردههای بالا شود اما واقعیت در مدارس نشاندهنده دور شدن نسل جدید از خواستههای مورد تأکید مسئولان است. این ناامیدی زمانی بیشتر میشود که درمییابیم دانشآموز ما نه تنها بهره اندکی از علم و دانش دارند بلکه نتوانستهایم مهارتهای اولیه اجتماعی چون نظم، تصمیمگیری، احترام به قانون و یک شهروند خوب بودن را هم به آن ها بیاموزیم.
شاید مسئله اصلی ندیدن شکاف بزرگی است که میان شعارها مسئولین و واقعیتها مدارس است و برخی نیز خودخواسته چشمهایشان را به سمت دیگری دوختهاند.
در سال 1395 ماشاالله قاسمی مدیرکل نوسازی مدارس هرمزگان گفته بود: 70 هزار نفر از دانش آموزان هرمزگان در مدارس ناایمن تحصیل میکنند .
وی در خبرگزاری ایسنا گفته بود: سه هزار و ۶۰۰ میلیارد ریال برای ایمنسازی مدارس استان هرمزگان نیاز داریم و یک هزار و ۸۰۰ کلاس درس باید ایمن شوند.
در سال 1401 سید فخرالدین هاشمی مدیرکل نوسازی، توسعه و تجهیز مدارس هرمزگان نیز گفته است: اکنون ۳۵۳ مدرسه غیراستاندارد و ناایمن در قالب 2 هزار کلاس درس در استان هرمزگان وجود دارند که برای استانداردسازی این فضاهای آموزشی ۲۰ هزار میلیارد ریال اعتبار نیاز است.
همچنین «محمد قویدل» مدیرکل فعلی آموزش و پرورش هرمزگان نیز در خصوص میزان کمبود معلم در استان و فاصلهاش تا رسیدن به استانداردها اظهار داشته است: گرچه در سالهای اخیر بخشی از کمبود معلم در استان برطرف شده است، اما همچنان چهار هزار معلم در استان کمبود وجود دارد و هرسال تعدادی معلم نیز بازنشسته میشوند.
کاری به مقایسه مبالغ و تعداد کلاس های ناایمن نداریم اما حرف این است زمانی که هزاران دانش آموز در مدارسی فاقد استاندارهای لازم مشغول تحصیل هستند و یا با نبود هزاران معلم در یک استان چون هرمزگان روبه رو هستیم چه توقعی برای رسیدن به کمال و تربیت شهروند شایسته داریم؟
در تازه ترین اظهارنظر رضا مراد صحرایی سرپرست وزارت آموزش و پرورش که در خطبههای نماز جمعه تهران نیز بوده است گفته:
«امروز در شرایطی هستیم که نزدیک به 50 هزار مدرسه، معاون پرورشی ندارند و باید در اولویت کارهایمان به آن توجه کنیم. آنقدر که روی آموزش ایستادیم، روی پرورش نایستادیم.»
اگر چه نتایج ایستادگی در آموزش به گفته سرپرست هم چندان مایه دلخوشی نیست اما به نظر میرسد تأکید بر روی نام «پرورشی»، «تربیت اسلامی» و مسائل فرهنگی یکی از مانورهای مسئولان برای ماندن و ثبات در جایگاه شان است هر چند هیچکدام از این برنامهها اجرا نشود یا اجرایش با هزینههای کلان سودی نیز نداشته باشد.
اگر مدارسی داشته باشیم که دارای محیطی استاندارد و ایمن باشند، اگر آموزشگاهها دارای کتابخانه داشته باشند و دانش آموزان از ابتدا به قدرت تفکر، اندیشیدن و مطالعه واقف شوند، اگر فضای سبز و احترام به محیطزیست ریشه در آموزش مدرسهها داشته باشد، اگر بخش مهمی از ترک تحصیلها ریشه در فقر نداشت، اگر معلمان جایگاه و منزلت اجتماعی شایستهای برای شغل خود ببینید و اگر ده ها مشکل دیگر دست از گریبان آموزش و پرورش برمیداشت شاید شعارهای پرورشی کارساز بود.
با این اوضاع گفتن و نسخه نوشتن در این حوزه نه تنها بیثمر است بلکه «پرورشی» کلاه گشادی بر سر آموزش و پرورش است که چشمهایش را نیز پوشانده است و این کلمه حربهای برای فریب و خیالبافی است.
خواندن این حکایت از کلیله و دمنه در این رابطه خالی از لطف نیست:
گفت: آوردهاند که مردی پارسا بود، و بازرگانی که روغن گوسفند و شهد فروختی با او همسایگی داشت، و هر روز قدری از بضاعت خویش برای قوت زاهد فرستادی، زاهد چیزی از آن به کار بردی و باقی در سبویی میکردی و در طرفی بنهادی، آخر سبو پر شد، روزی در آن مینگریست. اندیشید که: «اگر این شهد و روغن به ده درم بتوانم فروخت، از آن پنج گوسپند خرم، هر پنج بزایند و از نتایج ایشان رمهها پیدا آید، و مرا استظهاری باشد، و زنی از خاندان بزرگ بخواهم؛ لا شک پسری آید، نام نیکوش نهم و علم و ادب درآموزم، اگر تمردی نماید بدین عصا ادب فرمایم.
این فکرت چنان قوی شد که ناگاه عصا برگرفت و از سر غفلت بر سبوی آویخته زد، در حال بشکست، و شهد و روغن بر روی او فروآمد.
و این مثل بدان آوردم تا بدانی که: افتتاح سخن بی اتقانی تمام و یقین صادق، از عیبی خالی نماند و خاتمت آن به ندامت کشد. (کلیله و دمنه بر اساس طبع استاد عبدالعظیم قریب صفحه 173)
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/
امروز سهشنبه ۱۹ اردیبهشت ماه ۱۴۰۲ ، تجمعات اعتراضی معلمان در تهران و سایر شهرهای کشور برگزار شد.
بنابر گزارشهای منتشر شده معلمان در تهران در برابر مجلس و در شهرستانها مقابل ادارات کل آموزش و پرورش تجمع کردند .
این تجمعات در شهرهای مختلف از جمله استانهای کرمانشاه ، مرکزی ، اراک ، همدان ، زنجان ، کردستان ، ایلام ، قزوین و خوزستان و دیگر شهرها برگزار شد .
معلمان با برپایی تجمع مقابل اداره آموزش و پرورش ضمن درخواست آزادی فوری معلمان زندانی، خواهان رسیدگی مسئولان به مطالبات صنفی و معیشتی خود شدند .
یکی از معلمان معترض به « صدای معلم » گفت :
« ما به نحوه ی اجرای رتبه بندی معلمان آن هم پس از سال ها انتظار معترضیم .
واقعا نحوه ی پاسخ گویی مقامات وزارت آموزش و پرورش به این مساله موجب تحقیر شخصیت معلمان شده است .
فکر می کنم مسئولان خیلی ما را جدی نمی گیرند . »
معلم بازنشسته ی دیگری گفت : « تکلیف لایحه همسان سازی برمبنای ۹۰درصد حقوق دریافتی شاغلان را روشن کنید . »
این تجمعات به دعوت « شورای هماهنگی تشکل های صنفی فرهنگیان » برگزار گردید .
پایان پیام/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
بزرگداشت « روز معلم » هر سال برگزار می شود بدون آن که تحول و یا تغییر خاص و یا قابل ملاحظه ای در اوضاع و موقعیت « معلم » صورت پذیرد .
وزارت آموزش و پرورش مطابق معمول هر یک از روزهای این هفته را به مناسبتی نام گذاری کرده و یا در بخشنامه ای به چگونگی انجام این مناسبت می پردازد .
وزارت آموزش و پرورش و سایر نهادهای حکومتی مناسبت « روز معلم » را شهادت مرتضی مطهری یادآوری کرده و پوسترهای مناسبتی هم با این محوریت منتشر می شوند .
در سوی مقابل ، کنش گران و فعالان مستقل حوزه ی آموزش این قرائت جمهوری اسلامی را رد می کنند و علت نام گذاری « روز معلم » را شهادت ابوالحسن خانعلی - معلمی که در میدان بهارستان و در پی تجمع گسترده معلمان در اعتراض به وضعیت اقتصادی و اشل حقوقی معلمان کشته شد – می دانند و این اقدام حکومت را نوعی تحریف و حتی تحقیر معلمان قلمداد می کنند .
آنان ضمن ادای احترام به شخصیت آقای مطهری این پرسش را مطرح می کنند که چرا نام گذاری روز معلم باید یک شخصیت غیر معلم باشد در حالی که آقای مطهری روز قبل یعنی یازدهم اردیبهشت ترور گردید ؟
تاکنون هیچ گونه تفاهم و یا تقریبی میان این دو نگرش کاملا متضاد به این مناسبت حاصل نگردیده است .
اما تصور اکثریت معلمان ایرانی از « روز معلم » چیست ؟
بسیاری از معلمان تصور و انتظارشان از « روز معلم » همان تقدیر نامه ای و هدیه ای است که ممکن است از سوی مدیر مدرسه و یا دیگر مدیران و مقامات به آنان داده می شود به این امید که این تقدیرنامه در اموری مانند ارزشیابی و یا اخیرا موضوع رتبه بندی به کار آید .
« معلم ایرانی » حتی ممکن است « روز جهانی معلم » را هم نداند و یا اطلاعی در مورد آن نداشته باشد به ویژه آن که در نظام آموزشی ایران به دلایل مختلف بزرگداشت و یا گرامی داشت « روز معلم » با اعتراض و تجمع و... و متعاقب آن بازداشت و دستگیری قرین گشته و بسیاری از معلمان ما از وضعیت سایر نظام های آموزشی و جایگاه معلمان در هرم تصمیم گیری جز برخی « خرافات صنفی » و یا « میزان حقوق » اطلاعات دیگری ندارند .
با این مقدمه می پردازم به تحلیل و واکاوی شخصیتی در تاریخچه مبازرات صنفی – مدنی معلمان ایران که کم تر به آن پرداخته شده و آن کسی نیست جز « محمد درخشش » .
« پژوهشکده تاریخ معاصر » در مطلبی به زندگی محمد درخشش پرداخته اما تیتری که برای مطلب خود انتخاب کرده با محتوایی که آورده چندان سازگاری منطقی ندارد .
این سایت با عنوان « وقتی که معلمان نردبان ترقی میشوند » چنین می نویسد : ( این جا )
« محمد درخشش، فرزند یدالله، در سال 1294 در تهران به دنیا آمد. او تحصیلات خود را در مدارس فارابی و دبیرستان علمیه به پایان رساند و پس از اتمام تحصیلات متوسطه به دانش سرای عالی وارد شد. درخشش در سال 1317 در رشته تاریخ و جغرافیا لیسانس گرفت و از سال 1319 به استخدام آموزش و پرورش درآمد. وی مدتها با سمت دبیری در تهران مشغول فعالیت بود، مدتی بازرس گردید و زمانی به ریاست اداره اعزام محصل منصوب شد.
گفته میشود درخشش در سال 1323 مدتی کوتاه با حزب توده همکاری داشت، اما نخستینباری که نام او به عنوان یک رجل سیاسی در بین تودههای مردم مطرح شد زمانی بود که او به عنوان نماینده دوره هجدهم از طرف مردم تهران وارد مجلس شد. مهمترین موضوعی که از سوی درخشش در مجلس مطرح شد مخالفت او با قرارداد کنسرسیوم بود. در این قرارداد که به «قرارداد امینی ـ پیج» نیز معروف شده است برخلاف قانون ملی شدن نفت ایران باز هم اکتشاف و استخراج و فروش نفت را به دست شرکتهای خارجی سپرد و ایران به دریافت حقالامتیاز براساس اصل کلی پنجاه ـ پنجاه اکتفا کرد.
محمد درخشش در کنار نمایندگانی چون سیدمصطفی کاشانی، سیدشمسالدین قناتآبادی و حائریزاده علیه قرارداد کنسرسیوم صحبت کرد. نطق او به مدت هفت ساعت طول کشید. در این دوره درخشش نظرات نهضت مقاومت ملی را در مجلس منعکس میکرد. به همین واسطه نطق او را هم شهیدی، وکیل مدافع مصدق، نوشته بود. نطق درخشش علیه لایحه کنسرسیوم بهرغم میل شاه انجام گرفت؛ بنابراین او را متهم کردند که تودهای است و به همین دلیل لایحه سلب مصونیت او تقدیم مجلس شد که البته با اسنادی که ارائه داد ثابت کرد که عضو حزب توده نیست.
از مهمترین اقدامات درخشش در طول حیاتش تأسیس باشگاه مهرگان بود که با تاریخ جنبش معلمان گره خورده است. البته این باشگاه در ابتدای امر تنها فعالیتهای فرهنگی میکرد و سخنرانیهای ماهیانه در مورد مسائل ادبی و تاریخی برگزار مینمود، اما به تدریج عملا به صحنه درگیری میان شریف امامی و علی امینی مبدل شد.
تأسیس چنین باشگاهی توسط درخشش بدون پیشینه نبود. او ریاست گروهی به نام «جامعه لیسانسیه های دانش سرای عالی تهران» را بر عهده داشت. این تشکیلات در حوالی سال 1312 توسط دکتر صدیق اعلم، رئیس دانش سرای عالی، تشکیل شد و یکی از قدیمیترین تشکیلات صنفی ایران بود. این تشکل در دوره رضاشاه هیچ گونه فعالیت سیاسی نداشت، اما در تاریخ 1321 در زمان کابینه قوام، جمعی از جوانان فارغالتحصیل از جمله درخشش به عضویت آن درآمدند و نخستین اعتصاب این جامعه را در اعتراض به عدم پرداخت حق لیسانسیهها رقم زدند.
به مرور بر تعداد اعضای لیسانسههای دانش سرا افزوده شد و با توجه به اینکه اغلب اعضا معلمان بودند به جامعه معلمان تغییر نام پیدا کرد. اینها مقدمات تشکیل باشگاه مهرگان به ریاست درخشش بود. این باشگاه که مهمترین تشکل معلمان مدارس ابتدایی دبیرستان در ایران بود، در زمان نخستوزیری قوامالسلطنه به سال 1321 تأسیس شد. بعد از تاسیس باشگاه نشریهای هم به همین نام منتشر کردند که افرادی چون عبدالحسین زرین کوب، علیاصغر حاج سیدجوادی، جلال آل احمد، خلیل ملکی و سعید نفیسی در آن مقاله مینوشتند. این باشگاه در این مدت بیشتر به کار فرهنگی میپرداخت تا اینکه در اواخر دهه 1330 و در جریان انتخابات مجلس بیستم این باشگاه کانون مبارزات سیاسی شد.
محمد درخشش تلاش کرد در این دوره وارد مجلس شود. او همراه جعفر بهبهانی، اسدالله رشیدیان و ارسلان خلعتبری با عنوان گروه منفردین وارد کارزار انتخابات شدند. رهبری این گروه را علی امینی برعهده داشت. اگرچه امینی و درخشش بر سر مسئله کنسرسیوم رابطه خوبی با هم نداشتند، منافع مشترک در انتخابات مجلس بیستم آنها را به یکدیگر نزدیک کرد. امینی خود درباره همکاری با محمد درخشش چنین میگوید: «... من و آقای درخشش در دوره هجدهم مجلس شورای ملی بر سر مسئله نفت اختلاف عقیده و سلیقه داشتیم و با هم مخالف بودیم، اما حالا که پای موضوع اساسیتری، یعنی مسئله آزادی انتخابات، به میان آمده این اختلاف سلیقهها و تضادهای فکری را کنار گذاشتهایم و دست به دست هم داده برای تحقق بخشیدن به این آرزوی ملی فعالیت و همکاری میکنیم...».
اگرچه امینی و درخشش بر سر مسئله کنسرسیوم رابطه خوبی با هم نداشتند اما منافع مشترک در انتخابات مجلس بیستم آنها را به یکدیگر نزدیک کرد .
در عین حال امینی از پایگاه وسیع اجتماعی محمد درخشش در میان معلمین غافل نبود. از آن پس امینی میتینگهای مبارزاتی خود را در این باشگاه برگزار و همراه درخشش سخنرانیهای متعددی برپا میکرد. پیش از انتخابات مجلس بیستم در حالی که همگان انتظار داشتند علی امینی به عنوان نخستوزیر معرفی شود، شاه شریف امامی را به نخست وزیری برگزید؛ همچنین درخشش هم از ورود به مجلس بازماند. با انتخاب شریف امامی، باشگاه مهرگان به ریاست درخشش هدف خود را مبارزه با او قرار داد. در همین راستا باشگاه مهرگان به نمایندگی از طرف معلمان تقاضای صنفی خود به منظور افزایش حقوق را اعلام کرد. این تقاضا مقدمه اعتراض گستردهای در اردیبهشت 1340 شد. در حالی که دولت و مجلس سرگرم رایزنی برای افزایش حقوق فرهنگیان و در نظر گرفتن تسهیلات لازم برای ایشان بودند معلمان در مقابل مجلس و میدان بهارستان اعتصاب کردند.
برای مهار این اعتراضها، محمد درخشش به دستور شریف امامی دستگیر شد. در 12 اردیبهشت اعتراضات گستردهتری رخ داد؛ تمامی مدارس تهران و چند شهرستان تعطیل شد. در همین روز بود که ابوالحسن خانعلی، یکی از معلمان معترض، به ضرب گلوله کشته شد.5 با بالارفتن اعتراضها، درخشش به دستور شاه از زندان آزاد گردید. او به باشگاه مهرگان رفت و در سخنانی بیان داشت که از این به بعد دیگر خواسته معلمان فقط حقوق و نان نیست، بلکه آنها خواستار آزادی سیاسی هم هستند. با تداوم اعتراضات، شریفامامی استعفا کرد و شاه علی امینی را به نخستوزیری رساند. اما تغییر نخستوزیر مانع تداوم اعتصابات معلمان نشد. امینی تلاش کرد به هر شکل ممکن به اعتصابات خاتمه دهد، لیکن درخشش ضمن سخنانی اعلام کرد شکستن اعتصاب باید با نظر مجمع عمومی باشگاه مهرگان انجام شود. وقتی امینی کابینه خود را معرفی کرد، کسی حاضر نبود وزارت فرهنگ را بپذیرد؛ چراکه خواستههای معلمان را عملی نمیدانستند.
( علی امینی به اتفاق محمد درخشش و جعفر بهبهانی )
در روز 20 اردیبهشت، مصادف با نهمین روز اعتصاب معلمان، محمد درخشش با علی امینی ملاقات کرد. در این جلسه امینی به درخشش وعده وزارت فرهنگ را داد. البته ظاهرا امینی مایل نبود درخشش را به دلیل موقعیت اجتماعیاش بین فرهنگیان و نیز به علت اینکه وی را کاملا وفادار نمیدید به وزارت منصوب کند، لیکن به دلیل علاقه زایدالوصف معلمان به او که باعث میشد از او تبعیت کنند او را به وزارت منصوب کرد. این انتصاب باعث شگفتی بسیاری از سیاستمداران و فرهنگیان شده بود. عبدالحسین نوایی در مصاحبهای در خصوص این انتصاب بیان کرد: «هیچ کس چنین تصوری نداشت که آدم ماجراجویی مانند درخشش بیاید وزیر فرهنگ بشود؛ البته اوضاع بیثبات شده بود ... ولی اصلا کسی تصور نمیکرد که درخشش وزیر بشود».
با انتصاب درخشش به وزارت او به طرز غیرمنتظرهای در سخنانی در باشگاه مهرگان اعلام کرد نظر به اینکه مصوبهای در ارتباط با خواستههای معلمان در هیئت دولت تصویب شده است، ختم اعتصاب را اعلام میکند. این باعث اعتراض برخی از معلمان حاضر شد، اما درخشش در کمال ناباوری اعلام کرد: «کسانی که شکستن اعتصاب را تصویب نکردهاند اخلالگرند نه معلم و ما آنها را معلم نمیدانیم». نتیجه اقدامات درخشش این بود که مدارس گشوده شدند و مطبوعات به شکلی گسترده این موضوع را مورد بررسی قرار دادند.
در مدارس شیرینی و گل توزیع و به گونهای وانمود شد که معلمان به اهداف خود دست یافتهاند؛ در حالیکه نه حقوق معلمان مشخص شد نه قاتل خانعلی. از این بالاتر تا پایان دوره نخستوزیری امینی دیگر هیچ خبری در مورد خواستههای معلمان در روزنامههای کشور مطرح نشد و شخص درخشش هم برخلاف سابق کمتر در باشگاه مهرگان حضور مییافت و عملا ارتباط او با بدنه فرهنگی کشور قطع شده بود. درخشش از تاریخ 25 اردیبهشت 1340 تا تیرماه 1341، زمانی که دولت امینی سقوط کرد، وزیر فرهنگ باقی ماند. بعد از آن، باشگاه مهرگان در دوره نخستوزیری علم به شکل محدودی به فعالیت خود ادامه داد. محمد درخشش هم فعالیت سیاسی خود را محدود کرد . و سپس از ایران خارج شد. او ابتدا در فرانسه و سپس در آمریکا اقامت گزید. درخشش در سال 1384 در مریلند بدرود حیات گفت.
وقتی امینی کابینه خود را معرفی کرد، کسی حاضر نبود وزارت فرهنگ را بپذیرد و نهایتا این قرعه به نام محمد درخشش زده شد . »
نخستین نکته مهم این است که خاستگاه درخشش ، تربیت معلم و انتخاب حرفه ی معلمی بوده است . به عبارت دیگر ؛ درخشش از ابتدا هدف و مسیرش مشخص بوده و این طور نبوده که در جریان های سیاسی حضور داشته باشد و یک شبه بدون طی مدارج حرفه ای ، وزیر همه معلمان شود .
و اما نکته ی مهم و قابل تامل دیگر ؛ وقوف و عمل گرایی محمد درخشش به « نهاد سازی » تدریجی برای کسب قدرت مشروع بوده است .
در تاریخ آموزش و پرورش پس از انقلاب اسلامی کم تر وزیر آموزش و پرورشی می توان یافت که این مسیر را طی کرده باشد .
اساسا در جامعه ی ما انتخاب مسیرهای میان بر و زودبازده به یک رویه و رفتار سیاسی تبدیل شده است .
بر اساس متن ؛ درخشش ابتدا «جامعه لیسانسیههای دانش سرای عالی تهران » را تاسیس و سپس « باشگاه مهرگان » را پایه گذاری می کند .
و اما نکته ی مهم دیگر در این کنش گری های مدنی و سیاسی ، راه اندازی نشریه ( رسانه ) به عنوان ارگان تشکیلات بوده است .
درخشش می دانسته که در کنار داشتن حزب باید رسانه هم باشد تا بتوان مواضع و اهداف را ابتدا در درون تشکیلات تئوری سازی کرد و سپس آن را با توسل به چهره های وزین و علمی برای جامعه هدف ، « مفهوم سازی » کرد .
باید بپذیریم که تشکیلات و نهاد فقط یک کلنی محدود و بسته برای کسب قدرت و بالا رفتن از شانه های دیگران نیست .
همه باید بتوانند وارد یک نهاد شوند و پس از اثبات شایستگی های حرفه ای بتوانند مدارج ترقی را طی کنند .
آن چه در زندگی سیاسی و حر فه ای محمد درخشش قابل کتمان نیست آن است که درخشش هیچ گاه موضوع « سیاست » را نفی نکرده و می دانست که برای اولویت سازی آموزش باید جای پایی در نهادهای قدرت داشت .
این در حالی است که در فرهنگ سازمانی غالب ؛ بسیاری از معلمان با تبری جستن از هر گونه جریان های سیاسی و حتی بدون آن که خود آغاز کننده جریانی سیاسی به منظور تاثیرگذاری بر معادلات قدرت باشند ، راه سعادت خود را در در « نهاد ستیزی » و در وجه خوش بینانه ، « نهاد گریزی » می دانند و تصور غالب بر این است که در مرجعیت خیالی قدیم که اکنون در مسیر زوال و نابودی قرار گرفته است با ایزوله کردن خود و نهاد آموزش حفظ خواهد گردید .
به این عبارت توجه کنید : بسیاری از معلمان تصور و انتظارشان از « روز معلم » همان تقدیر نامه ای و هدیه ای است که ممکن است از سوی مدیر مدرسه و یا دیگر مدیران و مقامات به آنان داده می شود به این امید که این تقدیرنامه در اموری مانند ارزشیابی و یا اخیرا موضوع رتبه بندی به کار آید .
« با بالارفتن اعتراضها، درخشش به دستور شاه از زندان آزاد گردید. او به باشگاه مهرگان رفت و در سخنانی بیان داشت که از این به بعد دیگر خواسته معلمان فقط حقوق و نان نیست، بلکه آنها خواستار آزادی سیاسی هم هستند . »
بسیاری از معلمان که میانه ای با کنش های مدنی و سیاسی ندارند از ترس هزینه بری فعالیت و تابلو شدن ، وارد این گونه حوزه ها نمی شوند .
اندک فعالان پی گیر در حوزه سیاست هم راه نجات و تاسیس دولت توسعه گرا را پرداختن محض در این مسیر تصور می کنند بدون آن که بتوانند مانند محمد درخشش ، پلی منطقی و شفاف میان کار معلمی و حوزه سیاست بزنند و غایت را توسعه سیاسی نپندارند .
وقتی که درخشش به مقام وزارت فرهنگ می رسد از معلمان می خواهد تا به کار خود بازگردند .
از این جاست که می توان به نقص فعالیت های حزبی و نهادی در جامعه ی ایران پی برد .
با رفتن درخشش هم می توان گفت که فعالیت باشگاه مهرگان تعطیل می شود . این قائم به شخص بودن یکی از مهم ترین آفت های کار تشکیلاتی در جامعه ی ماست .
تاکنون این پرسش اساسی برای جامعه ی معلمان مطرح نشده که چرا نهاد سازی در میان معلمان نهادینه نشده و به رفتار سازمانی و فردی آنان در فرهنگ سازمانی محافظه کار آموزش و پرورش ایران مبدل نشده است ؟
بر خلاف آن چه پژوهشکده تاریخ معاصر روایت کرده است ؛ روایت قریب به واقعیت را « شیرزاد عبداللهی » در صدای معلم بیان کرده است : ( این جا )
« .... ملاقات امینی و درخشش - چهارشنبه 20 اردیبهشت در نهمين روز اعتصاب معلمين پايتخت ساعت 12 امروز محمد درخشش در نخست وزيرى با على امينى ملاقات و مذاكره كرد. در این جلسه به درخشش وعده وزارت فرهنگ داده شد. پس از اين ملاقات، درخشش گفت : « كليه تقاضاهاى ما جامه عمل به خود پوشيده و تنها موضوع افزايش حقوق ها باقيمانده كه نخست وزير قول داد در جلسه امروز هيات دولت مطرح و درباره آن تصميمى اتخاذ نمايد. با اين ترتيب به محض روشن شدن اين موضوع، اعتصاب آقايان معلمين خاتمه خواهد يافت».
معلمان تصميم گرفتند كه تا دستیابی به نتيجه قطعى و تأمين كليه خواسته هاى خود همچنان در اعتصاب باقى بمانند. صبح روز پنجشنبه 21 اردیبهشت ، معلمان پايتخت، در باشگاه مهرگان اجتماع كردند. محمد درخشش به اين جمع وعده داد كه ساعت شش بعدازظهر فردا در همين باشگاه، نظر دولت جديد را درباره اشل حقوق معلمان اعلام مى كند. محمد درخشش، ساعت يازده صبح به وزارت فرهنگ رفت . جلسه فوق العاده هيات وزيران در نخست وزيرى تشكيل شد. در اين جلسه طرحى كه قبلاً براى تغيير اشل حقوق معلمان تهيه شده بود مورد بررسى قرار گرفت و پس از مذاكره و تبادل نظرى كه در اين باره به عمل آمد تصويب نامه قانونى براى اجراى آن به تصويب رسيد.
ساعت دو بعدازظهر اطلاعيهای از طرف دولت انتشار يافت: « نظر به احترام و اهميت مقام معلم در اجتماع، وظيفه و مسئوليت سنگينى كه اين طبقه در تربيت و تعليم نسل جوان بر عهده دارد و انتظار خدمت صادقانه و حفظ شئون و احترامشان در جامعه مستلزم تأمين رفاه و معاش ايشان است و با توجه به اينكه دولت اميدوار است با انجام اقدامات موثر در زمينه تقليل هزينه زندگى كه پايه اصلى تأمين معيشت و آسايش عموم كارمندان دولت است، يكى از مهمترين مواد برنامه خود را جامه عمل بپوشاند، فعلاً براى اينكه وضع حقوق معلمين كه داراى حقوق كمترى هستند بهبود يابد، با در نظر گرفتن ميزان كار و معلومات آنها و مخصوصاً با توجه به مقدورات مالى دولت، تصميماتى در جلسه امروز هيات وزيران اتخاذ شد كه نگرانى طبقه معلمين كشور را به كلى مرتفع خواهد ساخت. شرح تصميمات متخذه بعداً اعلام خواهد شد.» . اندک فعالان پی گیر در حوزه سیاست هم راه نجات و تاسیس دولت توسعه گرا را پرداختن محض در این مسیر تصور می کنند بدون آن که بتوانند مانند محمد درخشش ، پلی منطقی و شفاف میان کار معلمی و حوزه سیاست بزنند و غایت را توسعه سیاسی نپندارند .
دادستان تهران به ادارات انتظامى دستور داد تا سوابق سرگرد ناصر شهرستانى رئيس سابق كلانترى دو تهران را به دادسراى تهران ارسال دارند.
پایان اعتصاب - عصر روز جمعه 22 اردیبهشت ، اجتماع معلمان در باشگاه مهرگان تشكيل شد و محمد درخشش خطاب به حاضران گفت: «چون تصويب نامهاى در هيات دولت تهيه شده است، ما ختم اعتصاب را اعلام مى كنيم.» عده ای از معلمان گفتند كه ما اعتماد نداریم و بايد شماره تصويب نامه هيات دولت در اختيار ما قرار گيرد؛ چرا تصويب نامه دولت در راديو قرائت نشد؟
درخشش جواب داد: «چون ممكن بود سروصداى عده ديگرى از كارمندان بلند شود.» سپس پيشنهاد كرد آنها كه با شكستن اعتصاب موافق هستند، دست ها را بلند كنند. از انتهاى سالن موج اعتراض برخاست كه تا جلو تريبون كشيده شد، ولى چند دسته ده نفرى از چند گوشه دستها را بلند كردند و درخشش گفت: «كسانى كه شكستن اعتصاب را تصويب نكرده اند، اخلالگرند، نه معلم و ما آنها را معلم نمى دانيم. تنها كسانى معلم هستند كه شكستن اعتصاب را تصويب كردند و اگر فردا كسى پيدا شود كه در سر كلاس حاضر نشود، جزو اخلالگرها معرفى و دستگير میشود.» .
خبرگزاری یونایتدپرس از پایان اعتصاب معلمان خبر داد و اعلام کردکه این اعتصاب باعث سقوط دولت شریف امامی و روی کار آمدن دولت امینی شد. این خبرگزاری اعلام کرد محمد درخشش در جمع پنج هزار نفر از معلمان تهران گفته حقوق بعضی از معلمان از حقوق مهندسین دولتی نیز بیشتر خواهد شد. با سقوط کابینه علی امینی فعالیت های باشگاه مهرگان به شدت محدود شد.
محمد درخشش ، وزیر فرهنگ - صبح روز شنبه 23 اردیبهشت ، كليه مدارس كشور پس از دوازده روز تعطيل گشوده شد و آموزگاران، دبيران و دانش آموزان در كلاس هاى درس حضور يافتند. به خاطر كشته شدن ابوالحسن خانعلى در کلاس ها يك دقيقه سكوت اعلام شد. ساعت يازده صبح معاون پارلمانى وزارت فرهنگ ، در يك مصاحبه مطبوعاتى به خبرنگاران گفت: هيات وزيران تصويب نامه اى در يازده ماده براى تعيين اشل جديد حقوق فرهنگيان تصويب نمودند و از ماه آينده حقوق كليه كسانى كه كمتر از پنج هزار ريال است به ميزان اشل جديد پرداخت خواهد شد و اضافه حقوق ساير معلمان در رتبه هاى بالاتر پس از تأمين اعتبار پرداخت خواهد شد. دو روز بعد یعنی سه شنبه 25 اردیبهشت ماه 40 على امينى در كاخ محمدرضا پهلوى حاضر شد و محمد درخشش- رئيس باشگاه مهرگان و نماينده معلمين - را به عنوان وزير فرهنگ معرفى كرد.
آن چه مهم است این که معلمان در قالب تشکیلات و نهاد و رسانه توانستند بیش از 60 سال پیش دولت عوض کنند در حالی که اکنون حتی نمی توانند با انتخاب معلمان متخصص و خبره در قالب همین قوانین مصوب ، خود را رتبه بندی کنند و یا منتظرند تا از بیرون وزیری برای آنان معرفی شود و حد اکثر کار کنش گران هم فهرست کردن ویژگی های وزیر مطلوب آموزش و پرورش برای منابع قدرت و تصمیم گیر باشد .
آنان حتی نمی توانند مدیر مدرسه خود را تغییر دهند و یا نقشی در انتخاب آن داشته باشند .
با این حال سایت مربوطه چنین می نویسد :
« وقتی امینی کابینه خود را معرفی کرد، کسی حاضر نبود وزارت فرهنگ را بپذیرد و نهایتا این قرعه به نام محمد درخشش زده شد . »
این نکته قابل تامل است که در آن دوران و با توجه به مسئولیت های موسع و سنگین ، فردی در کسوت وزیر آموزش و پرورش ( فرهنگ ) داوطلبی برای این منصب پیدا نمی شد و آن را مقایسه کنید با وضعیت کنونی که افراد بدون داشتن شناسنامه ی شفاف حرفه ای و نیز مطلع بودن از سرنوشت وزرای آموزش و پرورش ایران پس از انقلاب به راحتی و با سماجت خود را نامزد تصدی این مقام حساس و پر چالش می کنند و این فقط نشان از یک چیز دارد :
« انفجار نادانی – توهم دانایی »
« روز معلم » ؛ بیشتر صرف فضای تبلیغات رسمی معطوف به تمجید از جایگاه و مقام معلم می شود در حالی که فضای واقعی آموزش و پرورش و بدنه معلمان حال و هوای جشن و گرامی داشت روز معلم نیست .
هنوز از آخرین ضربه ای که در شب عید 1402 به جایگاه معلمان وارد شد یک ماه و نیم نمی گذرد . طشت ناکارآمدی رتبه بندی نیز بر زمین خورده است . شرایط این روزهای آموزش و پرورش و معلمان خاص و متفاوت از سال های قبل است. اگر زمانی دفتر مدارس عرصه ی اعتراض و انتقادهای معلمان بود اما این روزها بیشتر یاس و ناامیدی در آن موج می زند .
روز معلم فرصت مناسبی است که به جای تبریک های رسمی و تکراری به مسائل و معضلات آموزش و پروش و معلمان تاکید گردد و به مسائل مهم این عرصه توجه گردد.
بحران های اساسی که عرصه آموزش و پرورش را در برگرفته است و مسئله معیشت معلول آن هاست .
معلمی در شرایط موجود با سه بحران اساسی روبه رو است که کمتر به آن توجه می شود .
بحران توسعه:
از 12 اردیبهشت 1340 ابوالحسن خانعلی (دبیر دبیرستان های تهران) که در هنگام اعتراض به کم بودن حقوق معلمان به شهادت رسید تاکنون معلمان همواره به وضعیت معیشت خود معترض بوده اند . گاهی این اعتراض ها جنبه عمومی تر داشته است .
گستردگی جامعه معلمان از مرکز تا دورترین نقاط کشور و جایگاه معلمان و ارتباط مستمر آن ها با خانوده ها موجب می شود که اعتراض آن ها بیش از دیگر اقشار اجتماعی به چشم بیاید .
در دولت هایی که وضعیت رفاهی جامعه و و حقوق معلمان نسبتا بهبود یافت نیز این اعتراضات وجود داشته است .
در بیشتر موارد اعتراض معلمان با قول و وعده مسئولین در مورد افزایش حقوق موجب فروکش کرده است که آخرین نمونه آن اعتراضات مربوط به رتبه بندی است . توجه بیش از حد به مسئله معیشت موجب می شود که دلیل اصلی مسئله معیشت مورد توجه قرار نگیرد .
وضعیت حقوق معلمان ناشی از وضعیت آموزش و پرورش و وضعیت آموزش و پرورش ناشی از وضعیت توسعه در کشور است . فقدان نگاه توسعه گرا در کشور و بی اهمیت بودن مسئله آموزش و پرورش را باید نقطه ثقل مسئله معیشت معلمان و وخامت شرایط آموزشی کشور دانست . کیمیای کمیاب آموزش و پرورش ؛ نگرش توسعه گرا به آن از سوی حاکمیت و دولت ها بوده است . دولت ها باید مسئولیت خود در قبال آموزش و پرورش را بپذیرند ، آن را به عنوان زیربنایی ترین مسئله کشور بدانند و درصدد اصلاح وضعیت آموزش و پرورش برآیند . بدین ترتیب مسئله حقوق معلمان نیز مورد بازبینی قرار می گیرد .
آموزش و پرورش ایران حتی در سال هایی بهبود وضعیت اقتصادی نیز اولویت اول کشور نبوده است . فقدان طرح های مطلوب ، فراگیر و هدف مند در آموزش و پرورش نشانه گویای بحران توسعه در این نهاد می باشد و آثار آن نیز معیشت معلم ، فرسودگی مدارس ، سطح بالای ترک تحصیل و کاهش کیفیت آموزش است .
بحران توسعه همچون موریانه ریشه های نظام آموزشی را می جود .
بحران کارآمدی
آموزش و پرورش ایران از ابتدای انقلاب اسلامی رویکردی ایدئولوژیک داشته است . در سال های ابتدای انقلاب و دهه های شصت و هفتاد این نگاه با مشکل چندانی رو به رو نبود ولی به تدریج با تغییر نگرش ها در سطح جامعه و فاصله گرفتن آن با نگرش های رسمی آموزش و پرورش با مشکلات مهمی مواجه شد ؛ مشکلاتی که در فضای رسمی مطرح نمی شدند ولی وجود داشتند .
در سال های دهه هشتاد و نود عمیق تر شدن معضل فوق و غلیظ تر شدن نگاه ایدئولوژیک ، بحران ناکارآمدی را گسترده تر کرد . نقش معلمان از منظر آموزش و پرورش مبلّغ است در حالی که فضای جامعه و دانش آموزان تبلیغات رسمی را تاب نمی آورد . این ناکارآمدی نظام آموزش و پرورش که در تفاوت محصولات آموزش و پرورش با سیاست های رسمی مشهود است بیش از همه بر معلم تاثیر می گذارد . معلم باید در چارچوب سیاست های رسمی فعالیت کند در حالی که مخاطبان وی با این سیاست ها فرسنگ ها فاصله گرفته اند .
بحران ناکارآمدی آموزش و پرورش بر ذهن و روح معلم تاثیر مخرب دارد .
بحران تحول در جایگاه
نگاه رسمی به معلم نگاهی قدسی است . معلم در حد پیامبران بالا برده می شود در حالی که جامعه ایران در طول سال های گذشته در مسیر قدسی زدایی است . این قدسی زدایی در جایگاه معلم و آموزش و پرورش نیز تاثیر دارد . تغییر فضای اقتصادی جامعه و ناهمخوانی آموزش های رسمی با نیازهای بازار کار بر شدت این بحران می افزاید . آموزش و پرورش ایران حتی در سال هایی بهبود وضعیت اقتصادی نیز اولویت اول کشور نبوده است .
آموزش و پرورش ایران به دلیل بی توجهی در سیاست گذاری و عدم سرمایه گذاری مناسب توان پاسخ گویی به نیازهای مهارت آموزی نسل جدید را ندارد و همچنان آموزش و پرورش در گیر و دار آموز ش های سنتی باقی مانده است .
در نگرش سنتی معلم در جایگاه دانای کل بود در حالی که با گسترش دانش در جامعه به ویژه با پدیداری فضای مجازی این جایگاه آسیب دیده است. با تغییرات اساسی در سپهر سیاست عنصر قدرت عمومی تر شده است و نسل جدید با هر نوع قدرتی سر چالش دارد . این چالش در اعتراضات سال 1401 مشهود و نشانه های بارز آن در عرصه آموزش و پرورش نیز هر روز تکرار می شود اما نگاه رسمی همچنان این تحول در جایگاه آموز ش و پرورش و معلمان را درنیافته است و بر طبل خود می کوبد . در مقابل نسل جدید به صورت شهودی این تحول را دریافته است و راه خود را می رود. .
هر سه بحران فوق بیش از همه معلمان را تحت تاثیر قرار می دهد .
معلمان در پیشانی نظام آموزش و پرورش هستند و در میانه فضای رسمی و تحول ناپذیر آموزش و پرورش و جامعه متحول و پویای نسل جدید قرار گرفته اند .
توسعه نایافتگی و ناکارآمدی آموزش و پرورش و تحولات عمیقی که در سطح نسل جدید وجود دارد ؛ معلمان را بیش از هر قشر دیگری متاثر می سازد .
شغل معلمی در برابر سه بحران فوق در حال فرسودگی است و راهکاری نیز برای برون رفت از بحران ها وجود ندارد .
فضای رسمی آموزش و پرورش نیز همچنان مشغول نقش ایوان و پرداختن به امور فرعی است
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه استان ها و شهرستان ها/
در آستانه ی روز معلم و 13 اردیبهشت مصادف با « روز جهانی آزادی مطبوعات » در پی درج یادداشتی با عنوان « کارنامه خاکستری شوراها در ایران» و باز نشر آن در کانال تریبون شهر زمستان ۱۴۰۱، علی قاسمپور رئیس شورای شهر کرج از رضا قاسمپور، مرتضیدهقان و مهندس سعیدی معلم خبرنگاران البرزی شکایت کرده است که سیر مراحل قانونی این شکایت در حال طی شدن است .
بارها گفته شده افراد در هر سطح و مسئولیتی باید در برابر عملکرد خود پاسخ گو بوده و منطقی ترین مسیر برای اقناع افکار عمومی ، پاسخ به پرسش ها و ابهامات در جهت شفاف سازی و در فرآیند گفت و گو است .
پرسش « صدای معلم » از مسئولان و به ویژه کسانی که در نهادهای انتخابی کشور حضور دارند آن است که با شکایت از خبرنگاران و اهالی رسانه قرار است کدام مشکل و یا چالش کشور حل شود ؟
آیا با شکایت ، اعتماد سازی حاصل می شود ؟
آیا جامعه اساسا به این گونه روندها و نتایج حاصل از آن اعتمادی دارد ؟ و نتیجه ی آن را می پذیرد ؟
این رسانه ی مستقل و منتقد ضمن دعوت اکید و صریح از همه به ویژه رئیس شورای شهر کرج به جد خواهان پاسخ و شفاف سازی در موارد مطروحه توسط خبرنگار « صدای معلم » می باشد .