هنگامی که مؤسسه « نشنال جئوگرافیک » به بیش از یک قرن اعتبار حرفه ای خود پشت پا زد و در چاپ یکی از اطلس های جغرافیایی عنوان مجعول و مضحک خلیج ع ر ب ی را در کنار نام اصلی آن یعنی «خلیج فارس» قید نمود؛ ضرورت پاسداشت این عنوان رسمی و تاریخی بیش از گذشته احساس شد که نامگذاری روز دهم اردیبهشت به نام روز ملی خلیج فارس در این راستا ارزیابی می شود.
در میان مناطق خاورمیانه از منظر ژئوپلیتیکی خلیج فارس منحصر به فرد است. این منطقه کشورهایی را شامل می شود که از لحاظ فرهنگی متفاوت، ولی مسایل سیاسی و اقتصادی همگونی دارند.از نقطه نظر تاریخی مدرکی که نشانه سکونت عمده اعراب در کرانه های جنوبی خلیج فارس در دوران پیش از میلاد باشد؛ وجود ندارد.تمامی این منطقه جناح جنوبی امپراطوری پارس شمرده می شد. موقعیت ویژه جغرافیایی، خلیج فارس را به قلب جهان قدیم تبدیل کرد.جایی که راه های عمده بازرگانی دنیای قدیم می بایستی از آن عبور کند.همین موضوع اهمیت بسیاری را از دیرباز متوجه این منطقه ساخت و قدرت های جهانی را به این منطقه کشاند.
عامل دیگری که از اواخر قرن پانزدهم میلادی به تحکیم موقعیت سیاسی این منطقه کمک کرد؛ افزایش اهمیت استراتژیک آن میان قدرت های اروپایی بود. پرتغالی ها،هلندی ها، فرانسوی ها و روس ها هر یک نفوذ و سلطه بر این منطقه را در راستای سیاست های استعماری خود در خاورمیانه ضروری تشخیص دادند. با شکست فرانسوی ها در جنگ های ناپلئون، انگلیسی ها، روس ها،عثمانی و ایرانیان همزمان،یا یکی پس از دیگری در عرصه رقابت در این منطقه نقش اصلی یافتند.
نام مقدس خلیج فارس ریشه ای به قدمت تاریخ سرزمین ایران دارد و کاربرد این نام معرف هویت ماندگار و غیرقابل خدشه یکی از مهم ترین مراکز تمدن بشری است.
شواهد تاریخی نشان می دهد که از این پهنه آبی همواره به نام های فارس، ایرانی و پارس یاد شده است. یونانیان در جایگاه اولین مطالعه کنندگان علم جغرافیا از چهار دریا که جهان را احاطه کرده است؛ نام می برند: « خلیج روم، دریای خزر، دریای عرب و خلیج فارس » . این تقسیم بندی جغرافیایی مدت ها اساس کار علمی دانشمندان بود و در آثار مشهورترین جغرافی دانان یونانی به چشم می خورد.
در عصر باستان، جغرافیا یکی از علوم رایج و مورد علاقه مردم بود که در جهانگردی، تجارت و کشورگشایی تجلی یافت و به همین دلیل نام و مشخصات اماکن، آب ها، کوه ها، دشت ها و گذرگاه ها از طریق گفتار یا آثار مکتوب در همه جا انتشار یافت. ساخت وسایل و تجهیزات مربوط به کشتی رانی،جهت یابی و تدوین نقشه، علم جغرافیا را وارد مرحله جدیدی کرد.نقشه هایی که در کتاب های جغرافیایی قرن چهارم هجری ترسیم شده است؛ حدود دریای فارس را مشخص می کند. یکی از آثار مهم مورد استفاده در این دوره کتاب « صورالاقالیم » است.نقشه ای در این کتاب جهان را به صورت زمین گرد و همواری تصویر کرده است که بر پیرامون اقیانوسی قرار دارد و از آن اقیانوس دو دریای بزرگ، یکی دریای فارس و دیگری دریای روم به سوی مرکز جدا شده اند.
بر خلاف جغرافی دانان کهن،دانشمندان عرب و اسلامی آب های جهان را به دو دریا یکی دریای روم و دیگری دریای فارس تقسیم کرده اند و بسیاری از اسناد جغرافیایی قرون سوم و چهارم از دریای فارس که تمامی سواحل جنوب،جنوب شرق و جنوب غرب آسیا را در بر می گیرد؛ سخن می گویند.
در پایان قرن چهارم هجری مطالعات جغرافیایی دقت بیشتری یافت و واژه خلیج فارس و دریای عمان در نقشه های این دوره ظاهر شدند. ابوریحان بیرونی در کتاب « التفهیم » دریای فارس را شامل دریای عمان و خلیج فارس می داند.در آثار مربوط به قرن های پنجم تا نهم عنوان خلیج فارس یا دریای فارس دیده می شود.
جرجی زیدان مورخ مشهور عرب در کتاب « تاریخ تمدن اسلامی » تصریح می کند که عبارت دریای فارس در میان مورخان و جغرافی دانان کاربرد عمومی داشته است.
« المنجد » معروف ترین لغتنامه دنیای عرب نیز از اولین چاپ خود همیشه از نام خلیج فارس استفاده و تا کنون از جعل عنوان پرهیز کرده است.
در سال 1958 سرهنگ « عبدالکریم قاسم » رهبر کودتاچی عراق در راستای تحریک احساسات عربی و نیز به دلیل نفرت عمیق از ایرانیان، برای نخستین بار خلیج فارس را خلیج ع ر ب ی خواند.در سال 1962 روزنامه تایمز لندن برای اولین بار نام خلیج فارس را در نوشته های خود مخدوش کرد و مدتی بعد جمال عبدالناصر رئیس جمهور مصر از واژه ساختگی خلیج ع ر ب ی استفاده نمود.
تلاش های عبدالناصر برخی از سیاستمردان عرب را فریب داد؛ اما غالب دانشمندان و نویسندگان عرب از واژه خلیج فارس استفاده و در دام اندیشه های پان عربیسم وی گرفتار نیامدند.
در فوریه 1969 یک نشریه معتبر تونسی در مقاله ای مفصل، نتیجه گرفت که واژه خلیج فارس صحیح است و عبارات دیگر سندیت تاریخی ندارد. تشکیل کشور کوچک امارات متحده عربی به حس ناسیونالیستی اعراب منطقه دامن زد و استفاده از این نام مجعول نه تنها گسترش یافت بلکه مجامع سیاسی و فرهنگی عرب به سردمداری این کشور نوپا بحث مالکیت جزایر سه گانه ایرانی را هم پیش کشیدند!
به تازگی کشورهای عربی و در رأس آن ها سیاستمداران و شخصیت های اجرایی و مذهبی ناسپاس همسایه غربی ایران در راستای جعل نام خلیج فارس وارد معرکه خطرناکی شده و به پشوانه دلار و دینار به مقابله با هویت ملی ایرانیان پرداخته اند.
اعراب در این روزها به کاربرد گسترده نامی جعلی در رسانه ها و سخن دولتمردان مبادرت ورزیده و حتی نهادهای معتبر و مشهور بین المللی چون فیفا را به بازی گرفته و تلاش دارند تا با برگزاری مسابقات فوتبال تحت نامی جعلی، تغییر نام خلیج فارس را در منظر افکار عمومی عادی کنند. هر چند کالای تاریخ با رشوه، دلالی و سکه تزویر قابل خرید و فروش نیست و با هیچ ترفندی نمی توان نام مقدس این آبراه استراتژیک را کمرنگ کرد؛ اما ایران باید رویکردی قاطع و در عین حال اقناعی در برابر دشمنان هویت ملی خود و نهادهای بین المللی خاطی و جاعل اتخاذ نماید.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
مشهور است که شیخ ابوالحسن خرقانی بر سر در خانقاه خود چنین نوشته بود هر که در این سرا در آید نانش دهید و از ایمانش مپرسید. این سخن آن اندازه اهمیت دارد که مبنایی برای منشور حقوق بشر واقع شده است که در آن آزادی مذهبی و اعتقادی و انجام آزادانۀ مناسک مذهبی برای هر گروه های مختلف مردم در هر کجای دنیا مورد تأکید واقع شده است. علاوه بر جهت گیری های مذهبی، اختلاف بر سر عقاید و نوع برداشت از دین در همۀ جوامع وجود دارد به طوری که در داستانی که مولانا در مورد موسی و شبان در مثنوی معنوی آورده است، تفاوت دیدگاه این دو در مورد خدایی که هر یک در ذهن دارند و آن را می پرستند به خوبی بیان شده است. در این حکایت موسی، شبان را به خاطر داشتن ادراک عینی و ابتدایی از خداوند مورد مذمت قرار داده، لیکن از خدا به موسی توصیه شده که تو برای وصل کردن و نه برای ایجاد قصل و جدایی بین من و بندگانم آمده ای.
اگر نگاهی به عوامل جدایی انسان ها از همدیگر در جهانی که زندگی می کنیم و به ویژه در درون دنیای اسلام بیاندازیم به چه مواردی می رسیم؟ مذهب، نژاد، قومیت، زبان، رنگ پوست، اعتقادات و گرایشات فکری و عقیدتی و ...، افراط در توجه به این نوع مرزهای جدایی انسان ها از یکدیگر باعث شده گروه هایی تکفیری همچون داعش که هر که را مخالف باور و اعتقاد خود پیدا می کند، تکفیر می نماید و از روی کرۀ خاکی حذف می کند، به وجود آید. توجه به این مسأله لازم است که هرگز نمی شود همه افراد جامعه را مجبور کرد که همانند یکدیگر فکر کنند. یک جامعه شناس به یک پدیده اجتماعی نگاه ویژه ای دارد که با اطمینان می توان گفت که با نگاه یک سیاست مدار یا روان شناس به آن پدیده متفاوت است. چگونه می توان از همۀ افراد در جامعه انتظار داشت که به یک شکل واحد فکر کنند و عمل نمایند.
در جامعه فعلی ما شاید یکی از مهمترین مسائلی که برای قوام زندگی اجتماعی مردم ضرورت دارد رسیدن به یک اندیشه صواب در زمینۀ نوع پوشش و حجاب می باشد. نتیجۀ اعمال روش هایی که مبتنی بر اجبار به داشتن پوششی خاص از طریق طرح هایی نظیر گشت ارشاد و ... نه تنها نتوانست بانوانی را که شل حجاب بودند را با حجاب تر کند که از قضا سرکنگبین صفرا فزود و کشور وارد فازی بحرانی شد و آن نیم بند حجابی هم که بر سر شل حجاب ها بود به کنار رفت. این اتفاقات نشان می دهد که با زور نمی توان بر سر کسی چادر کرد هم چنان که در دورۀ رضا خان نیز به زور برداشتن چادر از سر زنان میسور نشد.
مسائل فرهنگی راه حل فرهنگی دارند و باید از اصحاب فرهنگ برای حل آنها کمک جست.
این روزها حرف غالب آن است که جامعه را دو قطبی نکنید ولی منظور اصلی شان آن است که یک قطب که مورد تأیید ماست، حاکم باشد هم چنان که در انتخابات مجلس و ریاست جمهوری شاهد آن بودیم و بر طبق این قاعده مردم تنها شامل کسانی می شوند که مطابق خواست و نظر حاکمیت عمل می کنند و مابقی خلایق از جرگه مردم بودن کنار گذاشته شده اند، نه کسی آنها را می بیند و نه صدایشان را می شنود و اگر اعتراضی کنند، عمال استکبار جهانی و اصحاب فتنه خطاب می شوند. از قضا این خلایق لجوج و دور از دایرۀ مورد تأیید نظام کم نیستند و از آنجا که خواهان به رفراندوم گذاشتن سیاست های نظام می باشند، آنها را ناتوان از تحلیل مسائل سیاسی و اجتماعی می شمارند و رجوع به آراء عمومی را مردود می دانند.
در جوامع دموکراتیک امروزی وقتی بر سر مسأله ای اختلاف پیش می آید راه حل را در قوانین موضوعه آن جامعه می جویند، منتهی قوانینی که بر آمده از نظر و رأی اکثریت مردم باشد نه بر آمده از مجلسی که به جای اینکه عصارۀ مردم باشد عصارۀ شورای نگهبان است. اگر قانون نباشد یا قانون بر گرفته از آراء عمومی مردم نباشد چه اتفاق خواهد افتاد؟ همان اتفاقی که در باغ شاهزاده ماهان شاهد آن بودیم مردم به جان هم می افتند و دو قطبی ها به جدال بین طرفداران و مخالفان یک امر اجتماعی نظیر حجاب منجر می شود. یا در طرقبه کسی پیدا می شود که با ریختن یک سطل ماست بر سر زن و بچۀ مردم می خواهد آنها را به صراط حق هدایت نماید. در متروها و اتوبوس ها و اماکن عمومی بین آنها و مردم بر سر حجاب درگیری وجود دارد ؛ آیا این امر به معروف و نهی از منکر است؟ مردم از خود می پرسند اگر رعایت حجاب یک واجب شرعی است پس چرا در مورد رعایت سایر واجبات شرعی این قدر تأکید نمی شود؟ مگر نه اینکه رباخواری در قرآن هم ردیف جنگ با خدا تلقی شده است، پس چرا بانک های همین نظام اسلامی از مردم در قبال پرداخت وام، سودهای کلان می گیرند؟
چرا مسئولین همین نظام اسلامی با استفاده از موقعیت سیاسی خود املاک بیت المال را تصاحب کرده اند و می توانند از طریق رانت خواری خرج و مخارج کلان آقازاده هایشان را تأمین نمایند؟ چرا در مقابل اختلاس های چند هزار میلیاردی برخی از این آقایان نظام اسلامی ساکت است؟ چرا لوایحی نظیر FATF که یک سند بین المللی شفافیت مالی است را امضا نمی کنند؟ آیا جز این است که در یک فضای غیر شفاف و شب تاریک برخی بهتر می توانند دزدی کنند و کسی خبردار نشود؟ چرا روزنامه هایی که در زمینۀ مقابله با فساد روشنگری می کنند، درشان تخته می شود؟ خبرنگاری که در زمینه خرید سیسمونی خانواده آقای قالیباف به اطلاع رسانی پرداخته بود، زندانی می شود و همین آقا که حتی در دورۀ مدیریت بر شهرداری فسادهای معاونش محرز بود هیچ تذکری نمی گیرد؟ اگر بحث امر به معروف و نهی از منکر را از امام حسین (ع) یادبگیریم ایشان علیه خلیفۀ ظالم زمان خود از این قاعدۀ اسلامی استفاده کردند و انگیزۀ قیامشان را همین اعلام نمودند. اما در نظام اسلامی ما که بالاترین تورم در میان کشورهای جهان را دارد و مردم به نان شب خود محتاج اند باید همه چیز را به حال خود رها کنند و تنها در فکر این باشند که چرا بعضی خانم ها روسری سر نمی کنند؟
آقایان زنگ خطر به صدا در آمده، الان ماه هاست که دختران مردم در مدارس با گازهای ناشناخته مسموم می شوند و شما ساکت هستید یا آن را به شیطنت دانش آموزان و تمارض آنها ربط می دهید. چطور می شود که در یک یا چند شهر به طور همزمان دانش آموزان اقدام به شیطنت کنند و چرا اصلا در مدارس پسرانه که شلوغی شان نسبت به دختران بیشتر است این شیطنت ها کمتر رخ می دهد؟ چرا این شیطنت ها از شهر قم که یک شهر مذهبی است آغاز می شود؟ اگر اینها شیطنت بچه ها است چرا در طول این مدت این بچه های شیطان را پیدا نکرده اید و با آنها برخورد ننموده اید ؟
شما که قادرید ریگی ها را هنگام گذر از آسمان کشور از هواپیما به زیر بکشید و دستگیر کنید، چرا در این زمینه عاجزید؟ اینها پرسش هایی هستند که مردم مسمومیت فرزندانشان را از چشم شما ببینند این نوع نگاه مردم باعث ایجاد نفرت در آنها نسبت به شما می شود و خشم سرکوب شده شان یک زمان فوران می کند و نظیر آنچه در مشهد یا بابلسر رخ داد به قتل برخی آقایان منجر می گردد. یک نگهبان که باید از مسئولین مواظبت کند چرا لولۀ اسلحه اش را باید به طرف آنها بگیرد؟
راه چاره این است که به رأی و نظر مردم احترام قائل شوید .
در همین نظام اسلامی زمانی که آقای سید محمد خاتمی با انتخاب مردم به ریاست جمهوری رسید، شور و نشاط اجتماعی بالا رفت. ایشان با شعار توسعۀ سیاسی به ریاست جمهوری رسید ولی بالاترین شاخص های رشد اقتصادی ایران بعد از انقلاب در زمان وی رقم خورد به طوری که مطابق آمارهای موجود وضعیت رشد اقتصادی ایران از کشورهای منطقه سبقت گرفت و میزان تورم، پایین ترین نرخ را در طول دودورۀ ریاست جمهوری ایشان داشت. هرچند که این افراطیون کج فکر نگذاشتند آب خوش از گلوی ایشان و مردم پایین برود و هر روز اقدام به ایجاد بحرانی تازه کردند ولی با همۀ اینها خاتمی موفق بود، چون برگزیدۀ انتخابات مردمی بود. هر چند که این انتخابات هم تحت سیطرۀ نظارت استصوابی شورای نگهبان بود ولی نتیجۀ اعتماد به رأی و نظر مردم بسیار قابل توجه بود. شما الان اقدام به تنش زدایی با کشورهای منطقه نظیر عربستان و ... می کنید در حالی که سیاست خارجی خاتمی مبتنی بر تنش زدایی بود، مجبور شدید به همان قاعده برگردید. در حالیک ه آن زمان برخی آقایان می گفتند تنش زدایی یعنی چه انقلاب آمده تا تنش ایجاد کند نه اینکه تنش ها را فرو نشاند. نتیجه فکر و عمل این آقایان را هم دیدیم با حمله به سفارت عربستان، چه خسارت هایی کشور متحمل شد و عاقبت با التماس به چین و عراق و ... دوباره برگشتید سرخانۀ اول پس نکنید این کارها را.
با این شرایطی که در جامعۀ ما به وجود آمده و هر کسی در مورد اوضاع نظری می دهد و من آن را تشتت فکری و بحران هویتی جامعه می دانم و در این میان هر آن کس که نظرش بیشتر مخالف با حاکمیت باشد مورد تأییدتر است، چه باید کرد؟
نظر من این است که باید اختلاف ها را بپذیریم، تفاوت آراء و سلیقه ها را قبول کنیم. نباید انتظار داشته باشیم همه مثل هم فکر کنند و عمل نمایند، بلکه باید بدانیم اختلاف بین آراء و نظرات مردم در همۀ جوامع وجود دارد ؛ مهم اینست که بتوانیم نظرات مخالف را تحمل کنیم. پوشش متفاوت را قبول کنیم هم چنانکه در ابتدا نظر شیخ ابوالحسن خرقانی را آوردم هرکه آمد نانش دهیم و از ایمانش نپرسیم. جامعه را به خوب و بد تقسیم نکنیم چه کسانی موافق با ما باشند و چه کسانی مخالف با ما هر دو را بپذیریم به یکی عزت و به دیگری ذلت نبخشیم. مانند طبیعت باشیم، هم چنانچه باران بر گل و خس یکسان می بارد ما هم عدالت را در مورد همه رعایت کنیم.
از اولین توصیههای امام علی (ع) میتوان مدارا با مردم را نام برد چنان که وقتی مالک را والی مصر می گمارد به او توصیه می کند: «مهربانی با مردم را پوشش دل خویش قرار ده، و با همه دوست و مهربان باش. مبادا هرگز، چونان حیوان شکاری باشی که خوردن آنان را غنیمت دانی؛ زیرا مردم دو دستهاند، دسته ای برادر دینی تو، و دسته دیگر همانند تو در آفرینش میباشند. ...اگر گناهی از آنان سر میزند، آنان را ببخشای و بر آنان سخت نگیر، آن گونه که دوست داری خدا تو را ببخشاید.
در منشور حقوق بشر نیز توصیه به برابری و برادری و آزادی مردم شده است که بر گرفته از حقوق طبیعی «روسو» می باشد. روسو که از بانیان قانون اساسی فرانسه است، نظرش این است که چون طبیعت با همه یکسان رفتار می کند حاکمیت هم باید برای همۀ مردم حقوق برابر در نظر گیرد. بنابراین دوقطبی سازی جامعه از جایی شروع می شود که عده ای محبوب و کبوتر حرم حکومت می شوند و بقیه مطرود یا حتی زندانی و محبوس می گردند و این با توصیۀ امام علی (ع) منافات دارد و همین می شود که در باغ شاهزاده ماهان شاهد آن بودیم.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/
پرتال وزارت آموزش و پرورش نوشت : ( این جا )
« به گزارش مرکز اطلاع رسانی و روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش، رضامراد صحرایی در گفت و گو با گروه جامعه ایرنا در پاسخ به این پرسش که چه برنامهها و نگاهی به این وزارتخانه دارید، اظهار داشت: نگاه به موضوعات آموزش و پرورش، ناظر به مطالبات رهبر انقلاب اسلامی، فرمایشات ایشان در موضوعات تعلیم و تربیت، برنامههای زمین مانده در این حوزه و تحولگرایی در همه عرصهها و ابعاد است. شما چه در کسوت رئیس دانشگاه فرهنگیان و چه سرپرست وزارت آموزش و پرورش هنوز توانایی و شهامت نشستن در برابر رسانه های مستقل و منتقد را ندارید و ترجیح می دهید تا با رسانه های بی خطر و فاقد پایگاه در بدنه ی معلمان به بیان مواضع خود بپردازید .
وی در پاسخ به این پرسش که آیا تغییراتی در وزارتخانه انجام خواهد شد، گفت: تغییر و ارتقای مدیریت وزارت آموزش و پرورش در همه سطوح، اعم از ستاد، استانها و شهرستانها، پس از ارزیابی عملکرد مدیران به نفع نظام تعلیم و تربیت و معلمان اتفاق خواهد افتاد.
سرپرست آموزش و پرورش افزود: روش من همانند روش رییس جمهوری است؛ با هیچ کسی عقد اخوت نبسته و چک سفید امضا ندادهام و در این مسیر هیچ تعارفی با هیچ کسی نخواهم داشت . »
نگاهی به حرف هایی که سرپرست وزارت آموزش و پرور تاکنون در رسانه ها زده است به وضوح نشان می دهد که همه آن ها تکراری و مبتنی بر همان جریان روزمرگی غالب در فرهنگ سازمانی آموزش و پرورش محافظه کار است و به صراحت می توان ادعا که رضا مراد صحرایی حرف و برنامه ی جدیدی برای ارائه ندارد .
کلمات و واژه هایی مانند تحول و تحول گرایی کلی و مبهم هستند و مهم تر و راهبردی تر این که مهم این نیست که یک مدیر چه می گوید؛ آن چیزی که تعیین کننده است عملکرد و کارنامه ی مدیریتی یک شخص است که میزان اعتبار و راست بودن ادعاها را می آزماید .
عملکرد ده ماهه رضا مراد صحرایی در دانشگاه فرهنگیان چنین ادعایی را اثبات نمی کند و فرضا هنوز سرپرست وزارت آموزش و پرورش موضع صریح خود را در مورد سخنان خود در جمع دانشجو معلمان هرمزگان بیان نکرده است .
آیا سرپرست وزارت آموزش و پرورش نمی داند که تاریخچه آموزش و پرورش پس از انقلاب اسلامی نشان می دهد که معیار و ملاک برای ابقا مدیریت در سیستم ارزیابی عملکرد نیست بلکه میزان ؛ ارائه گزارش های مافوق پسند و تملق گویی از مقامات است ؟
آیا سرپرست وزارت آموزش و پرورش سخنان محی الدین بهرام محمدیان در مراسم بزرگداشت يكصد و يكمين سال تاسيس شوراي عالي آموزش و پرورش را مطالعه نکرده است آن جا که به صراحت عنوان می کند : ( این جا )
« یکی از مشکلات ما در آموزش و پرورش همیشه فشارهای سیاسی است. یک فشار سیاسی همیشه شمشیر آخته ای است به نام استیضاح که بالای سر همه وزرای آموزش و پرورش بوده است. بسیاری از اوقات این شمشیر هم نا به حق کشیده می شود. به حق کشیده نمی شود. این جمله را چون من الآن یک مقام رسمی نیستم هر کسی هم بگوید جواب می دهم عرض می کنم. بسیاری از این همه نا به حق شمشیر کشیدن ها هم زمانی است که می خواهند نیرویی و فرد خاصی را می خواهند به دستگاه آموزش و پرورش تحمیل کنند .... » آیا سرپرست وزارت آموزش و پرورش نمی داند که تاریخچه آموزش و پرورش پس از انقلاب اسلامی نشان می دهد که معیار و ملاک برای ابقا مدیریت در سیستم ارزیابی عملکرد نیست بلکه میزان ؛ ارائه گزارش های مافوق پسند و تملق گویی از مقامات است ؟
آیا سرپرست وزارت آموزش و پرورش در صورت وزیر شدن می تواند در برابر این دخالت های غیرکارشناسی و خانمان بر باده ده مقاومت کند و یا آن که به توجیه وضعیت موجود و تکرار منطق پذیرفته شده مدیریتی در این سیستم معیوب اکتفا خواهد کرد ؟
هنوز هیچ فرد و یا مقامی به گزارش « صدای معلم » با عنوان « رئیس دولت سیزدهم ؛ "جمیله علم الهدی " را به عنوان وزیر آموزش و پرورش معرفی کند ! پاسخی ارائه نکرده است . ( این جا )
واقعا در آموزش و پرورش جمهوری اسلامی کدام مدیر واقعا بر اساس ارزیابی واقعی و علمی عملکرد تعیین و سپس ارتقا یافته است ؟
آیا این سیستم تحمل مدیران با « تفکر انتقادی » را دارد ؟
فرموده اید :
« روش من همانند روش رییس جمهوری است ... »
پرسش « صدای معلم » از شما این است که کدام عملکرد رئیس جمهور قابل دفاع و یا تحسین است که شما قصد کپی برداری از آن ها را دارید ؟
واقعا عملکرد دولت سیزدهم در حوزه آموزش و پرورش چه بوده است جز اجرای سرهم بندی شده رتبه بندی معلمان که نتیجه ای جز افزایش نارضایتی فراگیر فرهنگیان نداشته است ؟
دست آورد این دولت در موضوع مطالبه گری و کنش گری جز پر رنگ تر شدن فضای امنیتی و غلبه فرهنگ امنیتی بر امنیت فرهنگی چیز دیگری بوده است ؟
شما چه در کسوت رئیس دانشگاه فرهنگیان و چه سرپرست وزارت آموزش و پرورش هنوز توانایی و شهامت نشستن در برابر رسانه های مستقل و منتقد را ندارید و ترجیح می دهید تا با رسانه های بی خطر و فاقد پایگاه در بدنه ی معلمان به بیان مواضع خود بپردازید .
جدی بودن و تعارف نداشتن از عهده هر کسی ساخته نیست .
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه تشکل ها/
« محمد داوری » معلم و سخنگوی سازمان معلمان ایران از تشکل های فرهنگیان خبر از تشکیل پرونده قضایی برای « طاهره نقی ئی » دبیر کل این تشکل داد .
« سخن معلم » ارگان سازمان معلمان ایران نوشت :
« ماموران امنیتی با حضور در منزل طاهره نقی ئی پس از بازرسی، لپ تاپ و موبایل و فلش شخصی ایشان را با خودشان بردند.
سخنگوی سازمان معلمان ایران ضمن اعلام این خبر به سخن معلم ارگان رسمی این تشکل گفت: پرونده قضایی به اتهام اجتماع و تبانی برای ارتکاب جرم برضد امنیت داخلی و خارجی و تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی در دادسرای عمومی و انقلاب ناحیه 33 شهید مقدس (امنیت) تهران تشکیل و در حال طرح تحقیقات مقدماتی است.
محمد داوری در تکمیل این خبر افزود: صبح روز سه شنبه 22 فروردین چهار مامور با حکم بازرسی از منزل و ضبط وسایل الکترونیک شخصی به منزل خانم نقی ئی مراجعه می کنند و لپ تاپ و گوشی و فلش ایشان را با خودشان می برند و اعلام می کنند ظرف پنج روز دیگر باید به دادسرای اوین مراجعه کند.
وی در ادامه به سخن معلم گفت: متاسفانه علی رغم اصرار خانم نقی ئی برای صورت جلسه کردن ودادن رسید موارد ضبط شده، ماموران نپذیرفتند اما ایشان گفتند که برخورد آنها محترمانه بوده است و قول دادند مشکلی برای وسایل شخصی ایشان ایجاد نشود و پس از بررسی ها لازم تحویل او خواهد شد.
( طاهره نقی ئی )
سخنگوی سازمان معلمان ایران در ادامه گفت: دبیرکل سازمان معلمان ایران پس از اطلاع تلفنی یک روز قبل در روز 29 فروردین به دادسرای اوین مراجعه نمود که به دلیل همراهی نکردن وکیل ایشان بخاطر تداخل کاری از پاسخ به پرسش ها خودداری نموده و هرگونه پاسخ را منوط به حضور وکیل نمودند در حالی که با انبوهی از پرسش ها ایشان را مواجه نمودند که بیشتر مربوط به توئیت ها و بیانیه ها و مطالب منتشر شده در کانال تلگرامی سخن معلم بوده است.
داوری هم چنین افزود: خانم نقی ئی تفهیم اتهام اجتماع و تبانی و تبلیغ را هم نپذیرفتند و امضا نکردند اما بازپرس پرونده برای ایشان قرارکفالت صادر می کنند که پس از ارائه کفالت ایشان در حالیکه بیش از 5 ساعت در دادسرای اوین برای پیگیری پرونده حضور داشته موقتا آزاد می شود ولی بلافاصله پس از آزادی از طریق سامانه قوه قضائیه متوجه می شود که باید 27 اردیبهشت دوباره به دادسرا مراجعه کند.
داوری ابراز امیدواری کرد مقامات قضائی و امنیتی نسبت به فعالیت های مدنی فعالان تشکل ها از سوء نظرها و برداشت ها و اقدامات کلیشه ای پرهیز کنند و اجاره بدهند حداقل کنش های مدنی و اعتراضی که لازمه پویایی جامعه است صورت گیرد چرا که در غیر این صورت ناامیدی وانفعال از یک سو و خشونت وافراط گری از سوی دیگر جامعه را دچار بحران های بیشتر و عمیق تری می کند.
پایان پیام/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
وزارتخانه آموزش و پرورش به عنوان بزرگترین دستگاه اجرایی کشور، میدان فراخی است که در آن بیش از شانزده میلیون دانش آموز دختر و پسر در قریب هفتصد هزار کلاس، درس می خوانند و بیش از نهصد و پنجاه هزار معلم زن و مرد به آنها درس می دهند که بر این تعداد، جمع بازنشستگان را هم باید اضافه کرد. به همه خواسته ها و خواسته های همه این ها ، یکی به نام وزیر که در راس این هرم نشسته است باید رسیدگی کند و همین نکته کافیست تا اهمیت و حساسیت کاوی معلوم شود. به همین خاطر است که مسائلی همچون استیضاح، استعفا، برکناری و بی ثباتی در مدیریت، همواره گریبان گیر وزرای آموزش و پرورش بوده و باعث شده رسالت اصلی این دستگاه در حاشیه قرار گیرد و همیشه حاشیههای پررنگتر از متن بر سر تعلیم و تربیت ، سایه سنگینی بیندازد تا خدای نکرده، وزیری طرح نو در نیندازد!
جناب وزیر از آنجایی که بر صدر نشسته و قدر می بیند، طبیعی است که چه بسا زحمت و زجر هم ببیند و این به واسطه وسعت میدان فعالیتش است که هر که بامش بیش، برفش بیشتر.
او دردسرهای زیادی دارد که از آن جمله می توان به موارد زیر اشاره کرد:
- هماهنگي با وزارتخانههاي فرهنگ و آموزش عالی، بهداشت، درمان و سایر دستگاههایي كه به نحوي در امر آموزش دخالت دارند
- زیر پوشش قراردادن تمامی كودكان لازمالتعلیم
- تقویت نهضت سوادآموزي
- ایجاد و تجهیز دانشسراها و مراكز تربیت معلم و آموزشكدههاي فني و حرفهاي
- تأمین و تقویت آموزش و پرورش رایگان تا پایان دوره متوسطه
- آموزش مستمر معلمان و كاركنان
- تألیف، چاپ و توزیع كتابهاي درسي و نشریات كمك آموزشي
- نظارت بر اجراء صحیح و دقیق كلیه آییننامهها
- ارتباط مستمربا نمایندگان اولیاء دانشآموزان
- توجه لازم به هنر و تلطیف ذوق و پرورش خلاقیتهاي هنري دانش آموزان
- برنامه ریزي و استفاده مفید از اوقات فراغت آنها و موارد دیگر.
بنابراین و از آن جایی که در نهایت همه کاسه کوزه ها بر سر وزیر بیچاره خرد خواهد شد، او باید رده های مدیریتی را در آموزش و پرورش از مدرسه و منطقه تا استان و ستاد پیموده باشد و ضمنا باید روحیه ای جسور و برخوردار از سعه صدر داشته باشد، چون اینجا عرصه تصمیمگیری های خطرناک و خوف انگیزی است و حتما با مقاومت و مخالفت های فراوان از همه سو مواجه می شود؛ لذا یک وزیر توانمند باید در سه مهارت اجرایی، آموزشی و اقتصادی قدمی و قلمی داشته باشد. به بیانی دیگر، تحول نظام آموزشی، تربیت دانش آموزان و تامین فرهنگیان، از رسالت های اصلی اوست.
از زمان پیروزی انقلاب تاکنون شانزده نفر مسئولیت وزارتخانه آموزش و پرورش را بر عهده گرفته اند.
1.غلامحسین شکوهی (7 ماه) از اسفند 1357 تا شهریور 1358
یعنی هر وزیر برای کمتر از سه سال و این کمتر از عمر معمول چهار ساله کابینه ها است. ضمن این که در مجموع، قریب بیست ماه این وزارتخانه بدون وزیر و با سرپرست اداره شده است. جالب این که اغلب وزراء که دولت مستعجل داشته اند، فاقد تحصیلات خاص در آموزش و پرورش و بیشتر دارای تجربیات آموزشی در مدارس بوده اند.
در یک ارزیابی شتاب زده از کم و کیف کار وزاری بعد از انقلاب، و با توجه به دغدغه و زحمت همه آنها در اداره وزارتخانه، می توان به برخی نکات اشاره کرد:
نظام آموزشی ایران بعد از انقلاب با در صدر قرار گرفتن شخص فرهیخته و خوبی مثل مرحوم شکوهی آغاز شد که به نام پدر علم تعلیم و تربیت ایران شناخته می شود و متاسفانه بیماری و کوتاهی وزارت وی، فرصت ظهور قابلیت های اجرایی به او نداد.
مسئله آموزش و پرورش در اولویت نیست . مهمترین اقدام شهید رجایی، در یکنواخت کردن مدارس و رفع تبعیض از آنها، تاسیس امور تربیتی در نظام آموزشی و تغییر محتوای کتابهای درسی بود.
در دوره مرحوم پرورش ، جذب معلمان حق التدریس به خاطر افزایش جمعیت و کمبود معلمان رسمی شدت گرفت.
معمولا از آقای نجفی به نیکی یاد می شود و آن هم به خاطر طولانی بودن وزارت وی و هم به واسطه اقداماتی است که در زمان ایشان صورت گرفته است: تشکیل مدارس غیرانتفاعی ، واگذاری امور اجرایی به مدارس، تغییر نظام آموزشی از نظام قدیم به نظام جدید، تسهیل روند گزینشهای آموزش و پرورش و سخت کردن شرایط انتقال و استخدام معلمان، از جمله فعالیت های تاثیرگذار او بود.
آقای حاجی با واگذاری اداره امور مدارس به خود معلمان و حذف معاونت پرورشی از این وزارتخانه، خواست اصلاحات ساختاری نجفی را پی بگیردکه بلافاصله ، محمود فرشیدی از راه رسید و دوباره در احیای معاونت پرورشی کوشید .
کمی بعد ، آقای علی احمدی از جداسازی کتب درسی و دختران و پسران و ساخت اندرونی در مدارس دخترانه سخن گفت و هم مقابل فشارها برای استخدام حق التدریسی ها و نیز اجرای قانون حذف کنکور ایستاد.
انتشار سند تحول بنیادین آموزش و پرورش و رونمایی از برنامه درسی ملی و تلاش برای اجرای نظام شش سه سه و تعطیلی پنج شنبههای مدارس ، از جمله اقدامات آقای حاجی بابایی بود.
در دوران آقای فانی، نوعی برگشت به آموزش و پرورش دوره اصلاحات شد و به عنوان یکی از افراد با تجربه بسیار در آموزش و پرورش، به مدیریت آموزشگاهی و ساماندهی دانشگاه فرهنگیان توجه شد و ضمنا اجرای طرح رتبه بندی معلمان به دلیل ناپخته و غیرکارشناسی بودن آن، به طور موقت متوقف شد.
نقطه عطف شدن این دوران چنان تاثیرگذار بود که حتی می توان آقایان آشتیانی و بطحایی را، با کمی اغماض، ادامه دهندگان راه او تلقی نمود.آقای احمدی دانشآشتیانی که بیشتر دانشگاهی بود، در سه حوزه ساماندهی صندوق ذخیره فرهنگیان، پرداخت معوقات معلمان و اجرا و تدوین برخی از مواد سند تحول بنیادین فعالیت کرد.
آقای بطحایی، به عنوان دومین عضو برجسته و برآمده از خانواده آموزش و پرورش، یک سری فعالیت های صوری مثل حذف آزمون و کتابهای کمک آموزشی از مدارس ابتدایی، حذف آزمون مدارس نمونه دولتی برای دانش آموزان ورودی پایه دهم، حذف مشق شب و جایگزینی تکالیف مهارت محور، حذف پیک نوروزی کرد و البته برگزاری انتخابات نمایندگان فرهنگیان در صندوق ذخیره و تلاش برای اجرای رتبه بندی معلمان از جمله اقدامات او بود. وقتی هر اداره به جای تعقیب سیاست های آموزشی ، شبیه یه پایگاه عقیدتی می شود که آموزش سیاسی می دهد یا بیشتر به یک بنگاه شغلی می ماند که در آخر ماه، دستمزد کارمندانش را توزیع می کند .
برآمدن وزیر اخیر، به دنبال رد صلاحیت دو فرد معرفی شده به مجلس بود که همه فهمیدند به ناچار و از سراضطرار ، به او رای دادند تا کابینه بسته شود و الا یکی که قریب هشت سال خارج از آموزش و پرورش کار کرده و اشرافی بر حوزه آموزش و پرورش نداشته، قبل از همه خودش نباید می گذاشته به این سمت معرفی شود تا خیلی زود ازاین کارعزل نشود.
ناگفته نماند که بخشی از ناکارآمدی این وزرا نه به واسطه ناتوانی ذاتی یا بی اطلاعی همه آنها که اغلب به خاطر نامساعدی و نامناسبی زمینه کارشان بوده است. به بیانی دیگر، برخی از آنها نه این که نتوانسته اند، بلکه دستهایی نامریی نخواسته اند یا نگذاشته اند آنها کارکنند والا کیست که نداند شخصی مثل مرحوم شکوهی یک صاحب نظر تربیتی ، مرحوم پرورش، یک استاد شناخته شده در حوزه مباحث دینی و اخلاقی ،آقای اکرمی، یک فعال سیاسی و چهره تاثیر گذار اجتماعی و آقای مظفر فردی متعهد و آشنا با رسالت تعلیم و تربیت بودند.
ذکر این نکته هم ضروری است که تصور می شود سرو سامان دادن به اقتصاد و اجتماع و آموزش و بهداشت و مسائل آشفته دیگر، با جابه جا کردن وزیران آن حوزه حل شود. اما بهبود حال نظام آموزشی با تغییر وزیر آن ممکن نمی شود. چون در شرایط فعلی اقتصاد و معیشت مردم ، مسئله آموزش و پرورش در اولویت نیست و این در حالی است که این وزارتخانه تولید کننده سرمایه انسانی کشور است و به شدت نیازمند بودجه ریزی و برخورداری از منابع مالی است.
گفته اند که:
در تمام جوامع، مملکت داری و مدرسه داری، دشوارترین کارهاست. دشواری این دو و به ویژه مدرسه داری در جوامع درحال توسعه ای مثل جامعه ما، مضاعف است. یکی به خاطر منحصر به فرد بودن نظام آموزشی و انقلابی و ایدئولوژیک بودن آن است که مثل هیچ یک از نظام های آموزشی دنیا نیست . یکی هم به واسطه هزینه بر و پرخرج بودن آن در زمانه ای است که به شدت تحت تاثیر طوفان تحریم و تورم است.
اضافه بر این، آموزش و پرورش ما به کلاف سردر گمی می ماند که دستی و دست هایی را یارای بازکردنش نیست و اغلب گمان می کنند دست خالی و فقر مالی، علت اصلی نابه سامانی آن است و لذا اگر دستمزد معلمان تا سطح سایر کارمندان ارتقا یابد، راهی در برون رفت آن از تنگناهای موجود حاصل خواهد شد. ولی بدحالی نظام آموزشی تنها به واسطه ضعف بنیه ی مالی آن نیست. حضور زیاد و نفوذ کم معلمان در نظام آموزشی ، راه را برای روزمرگی و باری به هر جهت شدن مسائل آموزش و پرورش هموار کرده است به گونه ای که بعید نیست حتی بی وزیر نیز روزگارش سپری گردد.
اصلا وقتی مرجعیت اجتماعی معلمان تقریبا رو به زوال قرار گرفته است ؛
وقتی محافظه کاری، بی تفاوتی و هراس از حراست، عادت دیرینه غالب معلمان است ؛
وقتی اولیای نجیب و ناامید از مساعدت و عنایت وزارتخانه، بخشی از هزینه های جاری مدارس را به نام مشارکت های عمومی تامین می کنند ؛
وقتی بخش زیادی از نیروهای زبده و کارآمد آموزش و پرورش که پیگیر امور فرهنگیان می شوند نیز در زد و بند سیاسی کاری های مرسوم ، فعالیت صنفی را با کار سیاسی در هم می آمیزند ،تحلیل می روند و به تدریج از یادها می روند ؛
وقتی سیاست مدرسه فروشی، راهی برای برون رفت از تنگنای کسری بودجه توصیه و تکلیف شده است ؛
وقتی بیش از نود درصد بودجه وزارتخانه، به پرداخت حقوق معلمان و کارکنان اختصاص می یابد ؛
وقتی این همه عزل و نصب وزیر در طول این چهل و چند سال نتوانست به فتح و فرجی در سامان بخشی آن منجر شود ؛
وقتی هر اداره به جای تعقیب سیاست های آموزشی ، شبیه یه پایگاه عقیدتی می شود که آموزش سیاسی می دهد یا بیشتر به یک بنگاه شغلی می ماند که در آخر ماه، دستمزد کارمندانش را توزیع می کند ؛
وقتی اوج و فرود تاملات اجتماعی روی نظام آموزشی در بزنگاه انتخابات ریاست جمهوری است که هر نامزدی، شانه های فرهنگیان بینوا را نردبان بالا نشینی خویش فرض می کنند ؛
وقتی اهم مطالب معلمان معترض در تحصن ها، در باب پائین حقوق و نبود برابری در پرداخت ها و برخورداری از مسائل رفاهی است و کمترین معلمی از سایر مسائل مانند عدالت آموزشی ، نبود تجهیزات ، ایرادات شیوه های آموزشی و... دم می زند ؛
وقتی این همه اما و اگر و ای کاش در تصمیم گیری های آموزشی و پرورشی وجود داشته و دارد.... دیگر نباید از عدم حضور یکی به نام وزیر بر صدر وزارتخانه نالید. این طور هم نمایندگان مجلس به زحمت استیضاح نمی افتند و هم آن شخص وزیر ، شرمنده نتوانستن های خویش نخواهد شد.
کلام آخر آن که ؛
درد سرهای ما از نابه سامانی روابط انسانی هم هست ؛ نهادینه شدن پاره ای رفتارهای میان بر نظیر دروغ گویی، سلطه روابط بر ضوابط ، تدوین طرح های شعارهای، زد و بندهای اداری ، سوء استفاده از موقعیت اداری ، حیف و میل بودجه دولتی و نظائر آن عرصه را برای هر فکر و کار تازه تنگ و تار کرده است و در این هیاهو، هنوز دست و دلهایی نامریی در کارند که خوش دارند معلمان در غم نان از هم جدا شوند و دور هم جمع نشوند تا به راحتی دیده نشوند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
رضا خان از همان روز اول کودتا (سوم اسفند 1299) به زور، قلدری و خشونت وجههی قانونی داد و همچون شبحی تاریک بر تمامی ارکان دولت سایه افکند چنان که هیچ نخستوزیری نتوانست این وضعیت را تحمل کند و از کودتا ( اسفند 1299) تا نخستوزیری او یعنی در مدت دو سال (1302-1300) شش دولت سر کار آمده و سقوط کرد.
رضا خان یک قزاق جاهل و قلدر بود و هسته و حلقهی اصلی کارگزارانش نیز از همین قزاقهای جاهلی بودند که میراثدار سنت ارتش تزاری روس در مستعمرات آن دولت بودند.
رضا خان تا جایی که میتوانست با اعمال زور، ارعاب و تهدید، خشونت و قلدری را به امری مشروع و قانونی تبدیل کرد و در هر موردی که منویات شخصیاش ایجاب میکرد، حتی از این قوانین نیز تخطی میکرد. او حتی سالها بعد و پس از تجربهی جایگاههای وزارت جنگ، نخستوزیری و حتی پادشاهی، به شخصیتی رشد یافته و فرهیخته تبدیل نشد. از قزاقی تا پادشاهی، پرخاشگر، فحاش، قلدر و بزن بهادر بود. او یک جاهل بود، جاهل ماند و جاهل رفت.
از روزی که رضا خان کودتا کرده و سردار سپه شد، اکثر وزرای کابینههای پی در پی با دخالت و تأیید او سر کار میآمدند. این وزرا افرادی بودند که به راحتی تسلیم قلدری او شده و حتی برای تقرب به او مسابقه میدادند. آنها که عاجز از هر نوع تدبیر اصولی بودند، بهترین راه چاره را در توسل به قلدرمآبی و زورگویی به تأسی از سردار سپه یافتند. چنان که گویی روشی نو در تدبیر امور یافتهاند. اگر هم وزیری باب میل رضا خان نبود، با کارشکنیها و آزارهای پنهان و آشکار او مواجه میشد تا جایی که یا همکاری کند (حداقل سکوت) یا کنارهگیری.
از نمونههای بسیار جالب این مقامات و رفتارهای زورگویانه، رفتار وزیر فرهنگ با معلمین معترض بود.
در سال 1300 حقوق معلمین مدارس به مدت 6 ماه پرداخت نشد. سرانجام در روز 27 مهر ماه 1300 (16 صفر 1340 ق)، معلمین مدارس که چندین بار به نخستوزیر مراجعه کرده و نتیجه نگرفته بودند، اعلامیهای منتشر کرده و اعتصاب کردند. مدارس تعطیل شدند و معلمین معترض در مسجد سپهسالار گرد آمدند.
از میان معلمین معترض یک نماینده انتخاب شده و برای مذاکره با وزیر فرهنگ نزد او رفت. همچنین بیانیهای با عنوان «دیوار آهنین» منتشر کرده و اعلام کردند تا حقوقشان پرداخت نشده، سر کار نخواهند رفت.
وزیر فرهنگ در گفت و گو با نمایندهی معلمین با تحکم گفت: مخارج قشون بر همه چیز مقدم است! و تنها حقوق 2 ماه از 6 ماه معوق پرداخت شد (مکی، 1361، ج1: ص542). این در حالی بود که تنها دلیل موجه قزاقها برای کودتا به فرماندهی رضا میرپنج و آن همه بیقاعدگی، عقب افتادن حقوق و مواجبشان به مدت 4 ماه بود.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
استاندار بوشهر:
« همه معلمان باید بسیجی باشند. نباید معلم غیر بسیجی در استان وجود داشته باشد » .
سردار احمد محمدیزاده، استاندار بوشهر میافزاید:
« معلمی موفق است که بسیجی باشد و با تفکر بسیجی به فعالیتهای دانشآموزان توجه کند. با مشارکت سپاه استان بوشهر باید شرایطی فراهم شوند که تمام ۱۱ هزار معلم آموزش و پرورش استان بوشهر عضو بسیج معلمان شوند و در برنامههای آموزشی، اردویی و رزمایشهای سپاه شرکت کنند تا ضعفهای حوزه فرهنگی در این دستگاه به این صورت جبران شود » .
مرور چند نکته در خصوص سخنان استاندار بوشهر خالی از لطف نیست :
اکثر متولدین دهه چهل و پنجاه به خاطر وضعیت جنگ تحمیلی و سایر تهدیداتِ این کهن مرز و بوم سر و سری عمدتا داوطلبانه با بسیج (حضور در جبهه، بسیج محله، مدرسه و دانشگاه و...) داشته و چه بسا دارند. لذا مسئله معلمان عضویت یا عدم همکاری با بسیج و به خصوص فلسفه اولیه تشکیل آن نیست.
بحث ما، نوع نگرش، نسخه دستوری، تحکمی و آمرانه یک استاندار نظامی در حوزه مسائل پیچیده و استراتژیک حوزه نرم فرهنگی است. مطمئنم اکثر فرهنگیان اگر احساس میکردند با عضویت در بسیج مشکلات ساختاری/حاکمیتی و معضلات چندلایه ذینفعان دستگاه تعلیم و تربیت حل و فصل خواهد شد داوطلبان به این کار دست یازیده و چه بسا قبل از تشرف به کلاس درس، در پادگان از جلو سردار محمدزادهها رژه میرفتند. تربیت ما شعار زده است واقعیت این است که تربیت این نسل بیش از سخنان زیبا، نیازمند مشارکت کودکان و نوجوانان در فراهم آوردن موقعیت های آموزشی، کاهش تمرکز گرایی، افزایش مدرسه محوری، و بهره گیری از تجربیات جهانی اس
استانداری پستی کاملا سیاسی است. استاندار به عنوان رئیس جمهور استان باید فرابخشی عمل کرده و البته بر حوزههای مختلف اشراف داشته باشد.
احتمالا اطلاعات استاندار نظامی از چرایی و چیستی دستگاه تعلیم و تربیت، مشابه اطلاعات منِ معلم خبرنگار از کم و کیف نظام و نظامی گری است.برای اطلاع ایشان گوشهای از مشکلات زیرپوستی آموزش و پرورش را لیست میکنیم تا خود قضاوت کنند آیا با شرکت در دورههای بسیج و پوشیدن لباس رزم این مشکلات حل شدنی است؟
چالشهای حوزه تعلیم و تربیت:
- تربیت در ایران گلخانهای، ایزوله و بدون توجه به تنگناهای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی موجود در کشور است. در حال حاضر ؛ تفکر انتقادی بزرگترین غایب سیستم آموزشی کشور است.
- از منظری دیگر تربیت ایدئولوژیک و انتزاعی است لذا به شدت آمرانه،عمودی و انعطاف ناپذیر، دستوری و مونولوگ است. مفاهیم آموزش و پرورش ما بیشتر آخرت گرایانه، حافظه محور، غیرکاربردی و تکلیف محور است.
- تربیت ما شعار زده است واقعیت این است که تربیت این نسل بیش از سخنان زیبا، نیازمند مشارکت کودکان و نوجوانان در فراهم آوردن موقعیت های آموزشی، کاهش تمرکز گرایی، افزایش مدرسه محوری، و بهره گیری از تجربیات جهانی است.
- تربیت در کشور طبقاتی ، ناعادلانه و تبعیض آمیز است.اصول مصرح در قانون اساسی معطوف به رایگان بودن آموزش و پرورش بایکوت و بایگانی شده است.
- تربیت ما غیرکاربردی و حافظه محور است. مفاهیم و مطالب کتب درسی عمدتا کهنه و بیگانه با انتظارات بازار کار بوده و فرسنگ ها از واقعیتهای ساری و جاری کف جامعه و مختصات شهروند جهانی هزاره سوم فاصله دارد.
- « تربیت امری منقطع از تجربیات سیاسی اجتماعی نیست.اگر دهه شصتی ها و هفتادیها در آوردگاه جنگ و اصلاحات جامعه پذیر شدند ولی دهه هشتادیها با جغرافیای ذهنی (فردگرایی، جهان اندیشی، سنتگریزی و اقتدارستیزی) در معرض دیجیتالی شدن زندگی روزمره و انقباض ساخت سیاسی در کشور قرار داشتهاند. به دلیل غیبت روشنفکران نیز فضایی برای تحولات عمیق معرفتی شکل نگرفته است » .
- سهم آموزش و پرورش از بودجه از ۲۵ درصد اوایل انقلاب به زیر ده درصد تنزل یافته است. خرج کردن در آموزش و پرورش برباد دادن بودجه نیست بلکه سرمایهگذاری در آتیه کشور است.آموزش و پرورش سازمانی مصرفی نیست ؛ دستگاه مادر برای تولید اندیشه و تکثیر مهارتهای زندگیست. تربیت عرصه آزمون و خطا و جولانگاه کوتولهها نیست. در حال حاضر ؛ تفکر انتقادی بزرگترین غایب سیستم آموزشی کشور است.
- توسعه کشور منوط به توسعه آموزش و پرورش است و البته توسعه دارای اصول مشترک (رشد اقتصادی،اجماع داخلی، افزایش سرمایه گذاری، دسترسی به بازارهای جهانی) با مدلهای متفاوت است توسعه خطی و تصادفی نیست. امری ناگزیر، قطعی و برنامه محور است.
در پایان استاندار بوشهر را با بخشهایی از شعر بانوسیمین بهبهانی تنها میگذارم :
« ....آزادی تنها این نیست که بانوان خرمن گیسو در باد افشان ﮐﻨﻨﺪ.
آزادی تنها این نیست که تو با جفت خود در خیابان آزادانه قدم بزني.
آزادی تنها این نیست که تو نیمه شب.... در کنار زاينده رود غزل بخواني
اینها ابتدائیترین حقوق انسانی است.
آزادی این است که نه، تو به زور در پی نوشاندن شربت کوثر به من باشی، و نه من به زور در پی بخشیدن لذت شراب به تو .
آزادی این است که نه دین تو بر من حکم براند نه من تو را بی دین بخواهم.
آزادی این است که نه تو مرا با بی دینی من تکفیر کنی، و نه من تو را با دین تو تحقیر .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
در بین نشریاتی که در زمان نخست وزیری دکتر مصدق منتشر می شد، نشریه طنز آمیز و سیاسی «چلنگر» با مدیریت محمدعلی افراشته وابسته به حزب توده، بیشترین حملات را بر دکتر مصدق می کرد.
چلنگر به معنی قفل و کلید ساز است...
در دولت مستعجل و 27 ماهه مصدق که با کودتا سرنگون شد، حدود 50 نشریه وجود داشت که بر ضد مصدق بودند. سالها صرف خواندن و تورق این نشریات کرده ام و آنها را به صورت زیر دسته بندی می کنم:
- برخی از آنان مذهبی بودند و از این موضع بر مصدق می تاختند مانند:
تقوی، شاهد، ملت ما، نبرد ملت، ستاره اسلام، ندای حق...
- اکثرشان سلطنت طلب بودند و از موضع دربار مصدق را می کوبیدند مانند:
داد، مرد آسیا، مهر میهن، کیهان، احدی، بختیار، دیده ور، ندای سپهر، آرام، تهران مصور، زلزله، پیمان نو، روح آزادی، سیاست شرق، شعاع شرق، هوشمند، ستاره، سعادت بشر، شایسته، لاله، مشعل آزادی، رستاخیز خلق، پیک ایران، سحرگاه، شاه داد، جوانمرد امروز، دوشنبه، اتحادیه، خدمتگزار ملت، مرد میدان، داد ایران، مرد آهنین، ایران ما، غوغای امروز، احساسات، شرف...
- برخی نیز مانند اطلاعات که 45 هزار دلار از کرومیت روزولت گرفت به اصطلاح، وسط باز بودند گهی به نعل می زدند و گهی به میخ، اما در حساس ترین زمان به نعل زدند و درباری شدند!
- اما در این میان، برخی نشریات چپی مانند اراده توده، دنیا، شجاعت، شهباز و مخصوصا چلنگر ...بودند که هر چند مخالف غرب و آمریکا بودند و دلاری نیز دریافت نکرده بودند اما در کوبیدن مصدق، حتی از نشریات سلطنت طلب نیز گاها تندتر بودند . روزنامه چپی چلنگر به مدیریت افراشته، همسو با حزب توده گوی سبقت را از همگان ربوده بود و از هر گونه فحاشی و توهین به مصدق صرف نظر نمی کرد . در کاریکاتورهایش، مصدق را «عَنتر=بوزنیه» نشان می داد که آلت فعل عموسام (آمریکا)ست!.
(شماره ۱۱۸،مورخه ۱۵اردیبهشت ۱۳۳۱)
عجیب است که مصدق روزنامه ها را کاملا آزاد ساخته بود و آن وقت این روزنامه توده ای (چلنگر)، حتی از فحاشی بر علیه مصدق روگردان نبود . گاهی مصدق را نوکر انگلیس و سپس نوکر آمریکا معرفی می کرد و با الفاظ توهین آمیزِ «کرکس مکّار و فرتوت»، «دست پرورده آمریکا عموسام»، «رقّاصه بزم سلطان جهانخوارالدّین نفتعلیشاه»(انگلیس)، «حکومت مردم کُش»، «پیشوای مفنگی» و... نام می برد. قلم افراشته به درستی همواره در خدمت محرومان بود اما آنچه مهم و برای ما بسی عبرت انگیز است اینکه تنها نیت های خوب به تنهایی کافی نیستند چون انگاره های کج و معوج ذهنی همیشه ما را گرفتار انجماد فکری می کنند و از شناخت واقعیت باز می دارند .
مثلا شعر زیر:
میان پایتخت در روز روشن پدر سگ رخت من را کرده بر تن
بگو احمق، چلنگر زنده بادا کت و شلوار او ارزنده بادا
مصدق زنده باد! گفتنت چیست پدرسگ این لباس پیشوا نیست
و یا حکومت مصدق را مردم کُش می نامید:
هر کس که به راستی شرف دارد و هش
نبود ز حکومت مصدق سرخوش
کابینه او به چشم ما خون ها ریخت
ای ننگ بر این حکومت مردم کُش
مرحوم محمدعلی افراشته مدیر چلنگر، در 51 سال زندگی کوتاهش، اغلب فقیر بود، همه گونه کار کرده:
گچ فروشی، کارگری، بنگاه معاملات املاک، آموزگاری، هنرپیشگی تئاتر، مجسمه سازی، نقاشی، روزنامه نگاری و ... به خاطر همین، دردهای اجتماع را می فهمید اما در جهت گیری سیاسی به بیراهه رفت...
به درستی می گفت که خریدار شعر من بالاشهری ها نیستند ، پایین شهری ها هستند و از توپخانه به پایین، بازار من هست!
نمونه های نادری در تاریخ مطبوعات ایران وجود درد که وقتی آزادی فراهم شده، قدر آن را ندانسته و به جای صیانت از آن، راه فحاشی، تندروی، رادیکالیزم و آنارشیسم...را در پیش گرفته اند که البته اندکی بعد، استبداد بازگشته و گلوها را گرفته و آن وقت حسرت و حسرت...
افراشته که آن همه بر مصدق می تاخت با سقوط مصدق، بلافاصله گرفتاری هایش آغاز شد . پس از کودتا مجله اش را توقیف و در صدد دستگیریش برآمدند، او با هویت و گذرنامه جعلی از ایران خارج شده و پس از دربه دری ها، در 1338ش در صوفیه (بلغارستان) درگذشت و در همان جا نیز دفن شد .
بر روی سنگ قبرش این شعرش حک شده:
بشکنی قلم ای دست اگر
پیچی از خدمت محرومان سر
قلم افراشته به درستی همواره در خدمت محرومان بود اما آنچه مهم و برای ما بسی عبرت انگیز است اینکه تنها نیت های خوب به تنهایی کافی نیستند چون انگاره های کج و معوج ذهنی همیشه ما را گرفتار انجماد فکری می کنند و از شناخت واقعیت باز می دارند . باعث می گردند واقعیت را نیز کج و معوج ببینیم و در نتیجه، مانند افراشته در تشخیص تضاد اصلی به بیراهه رویم و در این صورت، مصداق ضرب المثل « دوستی خاله خرسه » شویم و به جای خدمت، ضربه خواهیم زد...!
کاریکاتور زیر، گویاترین نمونه از عملکرد ضد مصدقی چلنگر است که مصدق با ساز انگلستان و آمریکا می رقصد:
( کانال تاریخ تحلیلی ایران )
گروه اخبار/
امروز شنبه 26 فروردین جمعی از مردم شاهین شهر اصفهان در برابر اداره آموزش و پرورش این شهر تجمع اعتراضی برگزار کردند .
این تجمع در اعتراض به مسمومیت های صورت گرفته در برخی مدارس دخترانه این شهر صورت گرفت . با وجود مسالمت آمیز بودن این تجمع اما گفته می شود نیروهای امنیتی و نظامی از گاز اشک آور استفاده کرده اند .
هفته گذشته نیز در برخی مدارس این شهر مانند مدرسه دخترانه منوچهر انصاری، هنرستان دخترانه آل یاسین و مدرسه فهمیده ، مسمومیت گزارش گردیده است .
اخبار و گزارش ها از وقوع حوادث مشابه در برخی شهرهای دیگر کشور حکایت دارند .
امروز کانال کانون صنفی معلمان خبر از استعفای خانم پرشنگ رنجبری مدیر دبیرستان دخترانه معراج شهر سقز در اعتراض به این مسمومیت ها و انفعال مسئولان آموزش و پرورش داد .
بهرام عیناللهی وزیر بهداشت در این مورد اعلام کرد: «تصمیم گرفتیم که نام آن را بدحالی دانشآموزان بگذاریم زیرا شواهد محکمی برای مسمومیت دانشآموزان وجود نداشت .در بیش از ۹۰ درصد بدحالی دانشآموزان، هیچ نوع مسمومیتی دیده نمیشود و هیچ نوع سمی وجود ندارد و بیشتر شاهد استرس بودیم و درصد کمی نیز مربوط به شیطنت هایی بوده که صورت گرفته و باعث بدحالی دانشآموزان شده است».
پاسخ مسئولان در مورد این گونه حوادث و علت آن ها تاکنون قانع کننده نبوده است .
پایان پیام/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید