گروه گزارش/
پس از برکناری « مصطفی بابایی » رئیس پیشین مرکز اطلاع رسانی و روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش مدتی این واحد بلاتکلیف بود تا آن که « رضا مراد صحرایی » وزیر آموزش و پرورش ، « نامدار صداقت » را به عنوان سرپرست مرکز اطلاع رسانی و روابط عمومی این وزارتخانه منصوب کرد .
نامدار صداقت در 26 فروردین 1385 به عنوان مدير كل مطالعات و برنامه ريزي اجتماعي منصوب گردید .
سایت شفقنا در مورد « صداقت » چنین نوشت : ( این جا )
«نامدار صداقت، مدیر روابط عمومی شهرداری تهران که از جمله مدیران اتوبوسی قالیباف بود که از نیروی انتظامی به بهشت آمده بود، تا پایان دوره دوم شهرداری تهران او را وفادارانه همراهی کرد. صداقت به خوبی توانست رسانهها را در مشت خود نگه داشته و آنها را به بهترین شکل وابسته به شهرداری نگه دارد. بعد از او و در انتظار برای معرفی فردی رسانهای و شناختهشده برای روابطعمومی شهرداری تهران، درحالیکه رسانهها و مخاطبان بیرونی همه منتظر تغییراتی ملموس و قابل توجه در روابطعمومی شهرداری تهران و جاندادن به این ارتباط ازدسترفته بودند، شهرام گیلآبادی به جای او نشست . »
نامدار صداقت به عنوان مدیرکل سابق روابط عمومی و بین الملل شهرداری تهران در مراسم تکریم و معارفه رییس مرکز ارتباطات و امور بین الملل شهرداری تهران چنین اظهار نظر می کند : ( این جا )
« طرح مدیریت جهادی را با توجه به ویژگی هایی که دارد می توان در مدیریت ژاپنی یا تکنوکرات ها هم دید اما فرقی که مدیریت جهادی ما با آن مدیریت ها دارد در ایدئولوژی دینی است . واژه هایی هم مانند جهاد تببین ، مدیریت جهادی و... که به کرات توسط مدیران دولت سیزدهم بیان شده و می شوند تاکنون از حد « شعار » و « شوآف » فراتر نرفته و این ها در صورتی کارایی خواهند داشت که حداقل در حوزه آموزش و تربیت ، ابتدا « اعتماد سازی » شده و شکاف میان صف و ستاد به حداقل برسد .
در مدیریت جهادی دینی، قبل از آن که کار برای ما موضوعیت داشته باشد، هدف برای ما موضوعیت دارد که هدف نیز همان رضایت خداوند است . »
پرسشی که به جد مطرح می باشد آن است که اساسا مصطفی بابایی که فردی خارج از آموزش و پرورش بود برای چه رئیس روابط عمومی شد و چرا کنار گذاشته شد ؟
عملکرد و دستاورد وی برای مجموعه آموزش و پرورش چه بود ؟
نامدار صداقت هم مانند مدیر پیشین این مرکز که فردی غیر آموزش و پرورشی است بر چه اساس و معیاری به این سمت منصوب گردیده است ؟ و قرار است کدام ماموریت را در دستگاه حساس و فراگیر تعلیم و تربیت پی گیری کند ؟
مطابق گفته مصطفی بابایی مدیر برکنار شده روابط عمومی بیش از یک هزار و دویست نفر در خانواده روابط عمومی آموزش و پرورش سطح کشور مشغول به کار هستند .
آیا در میان این افراد فردی پیدا نمی شود که هم آموزش و پرورش و چالش های آن را بشناسد ، هم شناختی از رسانه های فعال در این حوزه داشته باشد و مهم تر از همه بتواند با تعامل مناسب با رسانه ها و اقناع افکار عمومی در جهت پویایی و بالندگی این وزارتخانه مادر گام بردارد ؟
آیا تحقق این ایده بر اساس « عقلانیت » و « توجه به منافع و مصالح سازمان » کاری دشوار و ما لایطاق است ؟
به نظر می رسد چنین انتصاب هایی توسط وزیر تازه منصوب آموزش و پرورش موید این فرضیه است که رضا مراد صحرایی نیز مانند یوسف نوری برنامه و طرح مشخصی در جهت ارتباط اثربخش و دو سویه با بدنه آموزش و پرورش و مهم تر از همه کاهش « نارضایتی فراگیر معلمان » ندارد .
واژه هایی هم مانند جهاد تببین ، مدیریت جهادی و... که به کرات توسط مدیران دولت سیزدهم بیان شده و می شوند تاکنون از حد « شعار » و « شوآف » فراتر نرفته و این ها در صورتی کارایی خواهند داشت که حداقل در حوزه آموزش و تربیت ، ابتدا « اعتماد سازی » شده و شکاف میان صف و ستاد به حداقل برسد .
در این صورت است که می توان به شکل گیری گفت و گوی سازنده و تعاملی با رویکرد « تفکر انتقادی » در این وزارتخانه امیدوار شد .
وگرنه جز « ملالت » و « تنفر » عایدی دیگری برای ذی نفعان آموزش و پرورش نخواهند داشت .
پایان گزارش /
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه تشکل ها/
سایت سازمان معلمان ایران از برگزاری نخستین جلسه دادگاه برای طاهره نقی ئی دبیر کل سازمان معلمان ایران خبر داد .
کانال تلگرامی این تشکل فرهنگی نوشت : « نخستین جلسه دادگاه طاهره نقی ئی دبیر کل سازمان معلمان روز بیست و یکم خرداد ماه در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران برگزار می شود.
سخنگوی سازمان معلمان ایران با اعلام این خبر به سخن معلم افزود : دبیرکل سازمان معلمان که در حال حاضر با قید کفالت آزاد است بیست و یکم خرداد به اتهام تبلیغ علیه نظام محاکمه و دادگاهی خواهد شد.
محمد داوری در تکمیل این خبر گفت : متاسفانه علی رغم اینکه خانم نقی ئی به عنوان دبیرکل همیشه توصیه به کنشگری و مطالبه گری مدنی و قانونی داشته و برای جلوگیری از اتهامات و به منظور پیشگیری از هر گونه ارتباط با رسانه های خارجی پرهیز داشتند و فعالیت ایشان در فضای رسانه ای به ویژه شبکه های اجتماعی و بخصوص توییتر بر همین مبنا بوده ،حالا به اتهام تبلیغ علیه نظام دادگاهی می شود.
سخنگوی سازمان معلمان با انتقاد از روند بازرسی منزل ایشان و عدم توجه به فرایند حقوقی و قانونی افزود : به گفته خانم مهناز جنگجو وکیل خانم نقی ئی اولا اینکه بدون اخذ اخرین دفاع از خانم نقی ئی قرار مجرمیت و متعاقبا کیفر خواست و جلب به دادرسی صادر شده است و ثانیا اینکه خانم نقی ئی از بازپرس تقاضا کردند به ایشان مهلت چند روزه جهت تعیین و انتخاب وکیل دهند که متاسفانه بدون توجه به خواسته ایشان تنها با یک جلسه بازپرسی و بی انکه خانم نقی ئی پاسخی به اتهامات داده باشند قرار مجرمیت به اتهام تبلیغ علیه نظام توسط بازپرس محترم صادر شده است و ثالثا اینکه بر اساس آیین دادرسی کیفری متهم دارای حقوقی می باشد که متاسفانه حقوق متهم در مرحله بازپرسی رعایت نشده است » .
« صدای معلم » از زمان تشکیل دولت سیزدهم در گزارش ها و یادداشت های متعدد خود از پرونده سازی برای فعالان صنفی و تشکل های منتقد و تشدید فرهنگ امنیتی در حوزه ی آموزش انتقاد کرده و خواهان توجه کامل و بدون قید به حقوق شهروندی و به رسمیت شناختن مولفه های « تفکر انتقادی » به ویژه برای معلمان شده است .
پایان پیام/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
مقام کدخدایی را در دیاری به مراد داده اند قرار است با ۸۰ من « برگ» مثنوی برنامه نما ، مراد صحرانشینان محله را به نوای شان برساند . برنامه چه حاصل آید چه نیاید مهم نیست ؛ مهم مراد است که در مراد خود گم شده است ، غرق در گذشته ، وهم در رویای آینده خویش !
کدخدایی در قرن ۲۱ عالمی دارد . در این گل آلود آب ، آب به ته کشیده ، ماهی هم که نزار ورپریده .
گذشته مراد ، جن زده و ترس آلود ، متضاد با روند کدخدایی مرسوم جهانداری و ملک داری قرن حاضر.
مراد ، کدخدای امروز در مقام مراد دیروز ، انسان را و مقام معلم آینده را به انسانی خموده و خار می خواست به سادگی با اسطوره های مخلوق خودشیفته و به ظاهر قدرتمند ، نرد فریفته گی و هم پیاله گی می زند ، به طور فاجعه انگیز و وحشت زده از ارتباط گرفتن با ابوالبشر و موجودات ، به دیده شک می نگرد و حکم می راند که اینجا همه باید یک رنگ باشند و یک ایدئولوژی و یک مسلک و فرقه ، غیر این اشتباه آمدید برگردید به خانههایتان ؛ اینجا دانشگاه معلم سازی است : « فرهنگیان » نه کنش و واکنش بازی متفاوت نگریستن !
مراد ، تضادهای در حال شکلگیری جامعه را درک نمیکند و تضاد میان ارزش های جدیدی که خواهان به ثبوت رساندن و تکامل بخشیدن خود تلاش می کنند با ارزشهای کهنه ای که در پی حفظ خود هستند نمی تواند تعادل برقرار کند . او موج جزر و مد و تضاد شیوه های مرسوم یا جدید را نمی فهمد ، با شیوه دیروزی همچنان اصرار به ماندگاری دارد اما راه « فردایی » جوهر خود را می جوید و از مرحله گذار خبر می دهد .
مراد در همبستگی با واقعیات ، توانایی درک رمز و راز تغییرات را ندارد و همچون « عاملی صرف » به اهلی کردن آدمیزاد اصرار می ورزد .
مراد را ببرید مثلاً دانشگاه فرهنگیان ؛ خاستگاه تعلیم و تربیت چند سویه ، نخبه پرور ، مرکز تربیت معلمان نقاد و آزاد اندیش ، دیالوگ محور و عزت مند ، آزاده اندیش ، پرسشگر و کنش مند ، اما مراد اصرار داشت آنجا را به اکشن های تحقیر و تهدید ، فضای پلیسی ، تیول ناامنی روانی و خشونت و نفرت تبدیل کند .
مرادم به مرادی است که در مرادش در تعلیم و تربیت معلمان جوان ، نقاب تقدس مابی بر چهره زده و قشری گری را برای رسیدن به پست های بالاتر ، مکان مقدس را با پادگان عوضی گرفته و دستور و امر خود را چکشی در لاک دان لجبازی خویش فرو میکند .
مراد ، انسان ناتوان از ادراک نقادانه مضمون های زمان خود و نیز ناتوان از دخالت های « فعال در واقعیت » هنگامی که تغییر و تحولات را میبیند به ناچار در کنار جریان واپس گرا باقی می ماند . او می بیند که دوران ها یکی پس از دیگری می آیند و می روند لاکن چون غرق این تغییرات است یارای آن را ندارد که اهمیت فوقالعاده این تغییر و تحولات را درک کند و در آن دخالت کند .
مرادم در مرادی خود ، دل به صحرا زده و آسمان و ریسمان بافته با کپی پیست چند کتاب و مطلب از سرچ گوگل برنامه ۸۰ صفحه ای را در میان نمایندگان می گستراند ، اما کسی از متخصصان امر تعلیم و تربیت در نیافت این ورق پاره در کجای کدخدایی ده قابل اجراست ؟
کسی نپرسید مهم تر از برنامه مراد ، سند تحولی است که سالها بر زمین مانده و از دور و تسلسل رنج می برد !
اما مراد چیز جدیدی را کشف کرده که باید سند تحول را به آن الصاق کرد !
کشف جدید آن قدر مهم بود که در نماز جمعه شهر مراد آن را رونمایی کرد :
« شیپور از سر گشاد دمیده شد »
فرمول مندرآوردی مثلث « مدرسه ، مسجد و خانواده » و اضافه کردن نفرات مربیان مجری بخشنامه و مناسبت ها که معروف به مربیان پرورشی هستند .
تعجب برانگیز است که چرا تاکنون به ذهن تدوین کنندگان سند تحول نیامده است و اگر آمد چرا اجرایی نشده است ؟ شاید لابی مافیا بندش وصل باشد به نمایندهای که در مقام مخالفت ، ملغمه ای از مخالفت و موافقت را بر سر مجلس شیره مالید و در نهایت رای موافق به وزیر داده است بماند.
اما این کشف لابد وزیران ادوار ، نگاهشان به سند تحول ، مرادشان به این بند ، کشف مراد نبوده و یا به قول مراد ، تاکنون این وجه تعلیم و تربیت را ندیدند یا عقل شان قد نمی داده است !
اما آنچه باید برای مراد غصه خورد ، جمله ای است که او به تازگی پس از کسوت کدخدایی اش افاضه نمود : مرادم در مرادی خود ، دل به صحرا زده و آسمان و ریسمان بافته با کپی پیست چند کتاب و مطلب از سرچ گوگل برنامه ۸۰ صفحه ای را در میان نمایندگان می گستراند ، اما کسی از متخصصان امر تعلیم و تربیت در نیافت این ورق پاره در کجای کدخدایی ده قابل اجراست ؟
« من وزیر دانش آموزان هستم » .
کشف جدیدی که ارشمیدس درحمام به چنین شعفی دست نیافته است !
یافتم ، یافتم .
ضرباهنگ ، مثال معروفی را به ذهن متبادر می کند که انگار .... قورباغه ابوعطا می خواند !
مراد نمی داند یا نمیخواهد بداند یا میداند و خود را به تجاهل می زند که تعلیم و تربیت چند وجهی است و متولی آن مسئولیت شمول چندگانه دارد.
کدخدایی میخواهد که برای یک قشر خاص صدارت نکند ، بداند بخشهای مهم تری است که او باید مدیرش باشد .
مراد معلمان ، مراد مولفان ، مراد درس نویسان، مراد ترک تحصیل شده ها ، مراد ترک تحصیل کنندگان ، مراد به جای مانده از تحصیل به خاطر فقر ، مراد پسران ، دختران پدر اعدامی که به خاطر فقر ، از مدرسه رفته و محروم شدند ، مرادمدارس ، مراد دانشجویان تربیت معلم ، مراد کارکنان ستادی ، مراد معلمان خارج از کشور و ده ها ساحت تعلیم و تربیت و یکی از آن ساحت البته دانش آموزان .
مراد که تازه کدخدا شده نمی داند بخشی از آن دانش آموزان که او سنگ شان را به سینه زده همان خانواده هایی هستند که تا دیروز در دانشگاه فرهنگیان ، عزیزانشان را از پرسشگری و نقادی ، منع و اعتراض شان حکم به اخراج ، تبعید و قلع و قمع بدل شده است .
توجه کدخدا مراد را به این واقعیت تاریخی جلب و سخن کوتاه نماییم :
ابراهیم پسر مهدی عباسی به اجرای طرق قدیم و تقرب به آنها راغب نبود ؛ پس ، بعضی از اجزای الحان را مقصور می کرد تا خفیف شود و بتواند آنها را آسان تر بخواند و بنوازد و اگر بر او خرده می گرفتند می گفت : من برای دل خویش می خوانم ، من ملک زاده ام ، آن گونه که میل کنم می خوانم ، او نخستین کسی است که در الحان پیشینیان دستکاری کرد و راه تباه کردن آنها را به مردم گشود ، حال ، مردم روزگار ما دو دسته اند گروهی به شیوه اسحاق موصلی ، بر اصول الحان قدیم استوارند و گروهی دیگر از روش ابراهیم پسر مهدی پیروی می کنند » .
مراد کدخدا شده است چه راه پیشینیان قدیم را برای دل خویش بخواند و براند و چه همچون اسحاق موصلی به اصول کهنه پای بند باشد در جزر و مد تاریخ و فرهنگ باخته است ، حرجی نیست .
آنچه آزار دهنده است تلاطم جامعه است که بی هوار به پهنه و اقیانوس غول آسای « حذف و هضم » نزدیک می شود ، اما مراد و مرادها اندر خم یک کوچه به پست بالاتر کدخدایی میاندیشند !
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
روز نهم خرداد وزیر جدید آموزش و پرورش از مجلس شورای اسلامی رای اعتماد گرفت و از این پس بر کرسی وزارت آموزش و پرورش خواهد نشست .
رضامراد صحرایی در حالی ردای وزارت را بر دوش گرفت که بدنه وزارت آموزش و پرورش به دلیل نتایج رتبه بندی سرخورده اند . تشکل های اصلاح طلب و صنفی هم روی خوشی به وزیر جدید نشان نداده اند . فضای دانش آموزی نیز از ابتدای سال گذشته بحرانی است و هر چند اعتراضات دانش آموزان بروز چندانی ندارد ولی دغدغه های دانش آموزان با فضای ذهنی مدیران آموزش و پرورش متفاوت است .
صحرایی در جلسه رای اعتماد برنامه های خود را به این ترتیب اعلام کرد :
« اول اجرایی سازی سند تحول بنیادین ؛ دوم تحول در ساز و کار جذب، تربیت و ارتقای معلمان ؛ سوم کارآمدسازی نظامات و ساز و کارهای راهبردی آموزش و پرورش ؛ چهارم عدالت تربیتی ؛ پنجم تمرکز بر مدرسه ؛ ششم کارآمدی نظام تامین و تخصیص منابع مالی آموزش و پرورش ؛ هفتم استانداردسازی و توسعه فضا و تجهیزات آموزشی و هشتم ارتقای توانمندیهای خانواده » . ولی شاید مهم ترین فراز سخنان وی جایی بود که که تاکید کرد :
« شخصیت معلم باید ساخته شود تا بتواند شخصیت دانش آموز را بسازد » .
جمله ی فوق نشانگر گفتمانی است که دولت فعلی و وزرای آموزش و پرورش آن را پیگیری می کنند و تفاوتی در نام و نام خانوادگی وزیر آموزش و پرورش ندارد .
انتظار دولت فعلی و گفتمان حامی آن ساختن شخصیت معلم برای ساختن شخصیت دانش آموز است . این رویکرد انسان را همچون خمیر خامی می بیند که می توان به آن شکل داد . همین نگاه ؛ گزینش های ایدئولوژیک ، حضور روحانیان در مدارس ، توسعه برنامه های دینی و نگاه مکانیکی به امور تربیتی را به وجود آورده است .
رویکرد فوق با وجود اینکه با محصولات آموزش و پرورش تفاوت های اساسی دارد ، همچنان بر حرف خود پافشاری می کند .
وقتی وزیر پیشنهادی تاکید دارد که : « تربیت و تزکیه مهمتر از تعلیم است . ما ۵۹ هزار مربی پرورشی کم داریم که امسال ۱۱ هزار معلم پرورشی جذب میکنیم و باید تا پنج سال آینده این روند ادامه داشته باشد تا این کمبود جبران شود » بدین معناست که به تحولات و مناسبات اجتماعی و فرهنگی توجهی نمی شود و با استخدام نیروی مربی پرورشی مسائل تربیت و تزکیه حل خواهد شد .
بخش زیادی از مشکلات آموزش و پرورش ؛ مسائل مالی ، معیشت معلمان و فقدان رسیدگی به مدارس است ولی مشکلات فوق وقتی در ذیل گفتمانی قرار می گیرد که به آموزش و پرورش به مثابه کارخانه آدم سازی می نگرد امکان حل شدن نخواهند داشت .
همه برنامه های هفت گانه ای که از سوی وزیر آموزش و پرورش ارائه شده نیز ذیل همین گفتمان قرار می گیرد ؛ گفتمانی که یک سویه بوده و از بالا هر نوع تنوع و گفت و گو را نفی می کند .
در طول سال های اخیر تحولات مهمی در عرصه های اجتماعی و فرهنگی جامعه ما رخ داده اند که در نظر سنجی ها و آمایش ها مشخص اند. نگرش دانش آموزان نسبت به مسائل اساسی مثل دین تغییر کرده است . مسائلی که در کتب درسی نوشته شده اند با مسائل موجود آموزش و پرورش و دانش آموزان و مباحث و سوالاتی که در سر کلاس ها طرح می شوند فاصله جدی دارند . بخش زیادی از مشکلات آموزش و پرورش ؛ مسائل مالی ، معیشت معلمان و فقدان رسیدگی به مدارس است ولی مشکلات فوق وقتی در ذیل گفتمانی قرار می گیرد که به آموزش و پرورش به مثابه کارخانه آدم سازی می نگرد امکان حل شدن نخواهند داشت .
رویکردی که به آموزش و پرورش به چشم کارخانه می نگرد و حق انتخاب انسان ها برای انتخاب نوع اندیشه و سبک زندگی را نفی می کنند در طول سال های گذشته بر ارکان مختلف آموزش و پرورش مدیریت کرده است . این رویکرد در دولت فعلی به صورت جدی پیگیر اهداف خود است.
سند تحول بنیادین آموزش و پرورش به دلیل همین رویکرد بر زمین مانده است و از اتاق جلسات وزارت آموزش و پرورش و ادارات خارج نمی شود .
معلمان نیز به عنوان افراد تحصیل کرده که ارتباط مستقیم با جامعه ، خانواده ها و دانش آموزان دارند در قالب های رسمی نمی گنجند و طبیعی است که اندیشه های متفاوت داشته باشند . ساز و کارها و راهبردهای آموزش و پرورش نیز به دلیل نگاه غلط به انسان و دانش آموز ناکارآمدند. تمرکز بر مدرسه در گفتمان فعلی آموزش و پرورش به مدرسه بیشتر از یک واحد اداری تابع و مسلوب الاختیار نمی نگرد.
نگرش مزبور شکست خود را باور ندارد و مجبور می شود هر از چند گاهی نیروهای جدید به کار گیرد شاید که به هدف خود برسد در حالی که مسئله اصلی این است که آموزش و پرورش کارخانه آدم سازی نیست .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
وزیری رفت و وزیر دیگری آمد. چرا آن رفت و چرا این آمد؟ هیچ کس نمی داند. این وزیر آمده چه کاری بکند که وزیر قبلی نمی کرده است؟
من برنامه وزیر جدید را مطالعه کردم ؛ یک بمب هسته ای است از جهت فشردگی عناوین کلی و کلیات ابوالبقایی که پدر جد هیچ سیستمی در زمانی به درازی بی نهایت هم از پس عملی کردن آن بر نمی آید!
چیزی مانند سند تحول بنیادین آموزش و پرورش، چنان کلیاتی که هیچگاه نمی توان گفت اجرا شده است یا نه؟ هر کسی می تواند هر کاری می کند را به گزاره ای از گزاره های آن ربط دهد و جوری وانمود کند که در حال اجرای سند تحول است.
در برنامه پرسشگر شخصی به نمایندگی از دبیرخانه شورای انقلاب فرهنگی صحبت می کرد و می گفت که تسری امتحانات نهایی به سه پایه متوسطه در جهت تحقق ساحت های شش گانه سند تحول بنیادین است! در حالی که این واضح است که اگر دانش آموزان را در سه سال آموزش متوسطه دوم درگیر نمره ای کنیم که در کنکور موثر است باید دست از ساحت های شش گانه تربیتی بکشیم ؛ وقتی هم کهگفته شد که چگونه ثابت می کنید که این تسری امتحانات موجب تحقق ساحت های شش گانه سند می شود؟ گفت ما اسناد زیادی در این مورد داریم بیایید دبیرخانه تا بهتان نشان بدهیم!
علی ای حال وزیری رفت که خودش نمی دانست چه برنامه ای دارد و آنها که به او رای داده بودند تا وزیر بشود هم نمی دانستند . اجمالا چند صفحه ای به عنوان برنامه وزارت به آنان داده شده بود و اکثرا هم آن را نخوانده بودند و با توافقات و به قول آقای علی احمدی با ریش گرو گذاشتن وزیر پیشنهادی رای داده بودند .
روزی هم که دولت به وزیرش گفت برو نه مجلس گفت چرا باید برود؟ و نه خودش گفت که من چه بخشی از برنامه ام را اجرا کرده ام و چه بخشی مانده است؟ رفت به سلامت! از میدان فردوسی تا نزدیکی های میدان آزادی و سازمان تامین اجتماعی هم فوقش دو کورس تاکسی است!
آموزش و پرورش مساله کسی نیست!
فکر نکنید این ها که آمده اند مساله شان آموزش و پرورش است ؛ مساله فقط چینش پست هاست ، کی بماند و کی برود ! فردا یا شاید همین امروز جمعی از ابواب جمعی وزیر در دانشگاه فرهنگیان کوچ می کنند به ساختمان قرنی و اطاق ها را پر می کنند و تا بیایند جا خوش کنند هم چون عمر وزارت کوتاه است باید بار و بنه را جمع کند تا وزیر بعدی با اعوان و انصارش بیاید و بچرخ تا بچرخیم.
آموزش و پرورش مساله دولت و حکومت هم نیست که اگر بود وضع اینی نبود که نتایج آزمون های داخلی و خارجی نشان می دهد.
آموزش و پرورش مساله مردم هم نیست . مردم به آموزش و پرورش به عنوان پیش درآمد دانشگاه نگاه می کنند و تربیت فرزندان را از مدرسه توقع ندارند. اگر مدرسه سخت گیری تربیتی بکند هم معترض می شوند.
آموزش و پرورش مساله معلمان است؟ معلمانی که مجبورند با برنامه درسی نامحبوب و فضای آموزشی غیر استاندارد و کلاس های شلوغ و پر جمعیت و اقتدار و منزلتی شکسته سال تحصیلی را به پایان ببرند؟ این آموزش و پرورش دیگر مساله معلمان همنیست زیرا مساله وقتی راه حلی ندارد شان مساله بودن خود را از دست می دهد و عادی می شود.
آموزش و پرورش مساله کسی نیست.
کانال هفت جوش
گروه اجتماعی
وزارت آموزش و پرورش با حدود یک میلیون حقوق بگیر، بزرگترین دستگاه دولتی کشور است و به دلیل اینکه امور آن با حدود ۱۵ میلیون دانشآموز گره خورده، همیشه موردتوجه افکار عمومی بوده است. این وزارتخانه البته در دولتهای مختلف به اندازه اهمیتش قدر ندیده و معمولا سکان مدیریت آن را کسانی در دست گرفتهاند که با استقبال معلمان و افکار عمومی مواجه نشدهاند. همانند یوسف نوری که پس از بالا گرفتن ماجرای نحوه پرداخت حقوق اسفندماه معلمان ردای وزارت را از تن درآورد و رفت. برخی ، بیمهری دولتها را زمینهساز انتخاب وزرایی نهچندان قوی برای این وزارتخانه بزرگ میدانند. این البته درست برخلاف رویکردی است که نامزدهای ریاستجمهوری، پیش از انتخابات به این وزارتخانه بهعنوان بزرگترین جمعیت رأیدهنده کشور دارند و معمولا آن را جزء مهمترین اولویتهای خود در دوره صدارت عنوان میکنند.اما همچنان ارادهای برای حل مسائل نظام تعلیم و تربیت در مجموعه دولت وجود ندارد و علیرغم آنکه شاهرگ کشور، وزارت آموزش و پرورش است، سایه سرد بیتوجهی بر سر این وزارتخانه سنگینی میکند.
ابراهیم رئیسی در پایان دومین سال دولتش چهارمین گزینه مورد نظرش را برای تصدی وزارت آموزش و پرورش به مجلس معرفی كرده است. او در آغاز به كار دولتش دو گزینه به مجلس معرفی كرد كه هیچ یک از آنها رأی اعتماد نگرفتند و یوسف نوری بهعنوان سومین گزینه برای تصدیگری در این سمت انتخاب شد، انتخابی که کم حاشیه نبود و از سوی برخی کارشناسان و فعالان صنفی معلمان با اماواگرهایی روبهرو شد و بعد هم به علت ناکارآمدی ترجیح داد با استعفا غائله را ختم کند. وزیری که عمر وزارتش از میانگین عمر تمامی وزرای پس از انقلاب كمتر بود.
نگاهی به سوابق رضا مراد صحرایی
حالا پس از دو ماه بلاتکلیفی، «رضا مراد صحرایی» بهعنوان گزینه پیشنهادی این وزارتخانه به مجلس معرفی شده است. صحرایی، رئیس ۴۶ ساله فعلی دانشگاه فرهنگیان، در حدفاصل سالهای ۸۸ تا ۸۹، سرپرست معاونت فرهنگی بنیاد شهید و بین سالهای ۹۰ تا ۹۴ معاون آموزشی دانشگاه علامه طباطبایی و معاون آموزشی بنیاد سعدی بوده است.
همچنین عضویت و نماینده شورای عالی انقلاب فرهنگی در کمیسیون اجرایی ماده ۱۵ قانون اساسی و عضو پیوسته انجمن جهانی مطالعه زبان کودک در کارنامه صحرایی به چشم میخورد.
او علاوه بر فعالیتهای متعدد اجرایی در دانشگاه علامه طباطبایی یکی از اعضای شورای برنامهریزی و تألیف کتابهای درسی و جانشین شورای تألیف و برنامهریزی منابع آموزش زبان فارسی در کشور هند نیز بوده است. شکاف میان واحدهای ستاد و صف در آموزش و پرورش، موجب شده تا گزینههایی برای تصدی وزارت آموزش و پرورش به مجلس معرفی شوند که نظام آموزشی را در مسیر ناكارآمدی و فرسودگی قرار دادهاند.
عضویت در شورای فرهنگی دانشگاه شاهد و عضویت در اتحادیه جهانی اساتید مسلمان دانشگاهها و عضویت در شورای مرکزی بسیج دانشجویی در فاصله سالهای ۷۵ تا ۸۷ از دیگر فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی رضامراد صحرایی است. اما برخی این کارنامه را ناکافی و تجربه زیسته مؤثر و اثربخش در آموزش و پرورش ارزیابی نمیکنند.
هر چند کارنامه وزرای قبلی هم چنگی به دل نمیزند و باوجود تدوین برنامههای کوتاهمدت و درازمدت و اسناد و چشماندازهای گوناگون، این وزارتخانه دچار روزمرگی شدید بوده است. دو سال آینده هم که پایان دولت سیزدهم است، انتظار نمیرود از این وضعیت خارج شود. با این وجود معلمان تأکید میکنند: دولت باید با مراجعه به افکار عمومی و مشورت با خبرگان، قدرتمندترین وزیر کابینهاش را بهعنوان وزیر آموزش و پرورش معرفی میکرد.
روز و روزگاری، آموزش و پرورش از امثال رجایی و باهنرها به خود میبالید که چگونه با قرار گرفتن در این جایگاه خطیر و فاخر، یعنی وزارت به آن شکوه و اعتبار میبخشیدند اما سالهاست وزرایی روانه طبقه آخر ساختمان شهید رجایی خیابان قرنی میشوند که انتظارات را برآورده نمیکنند.
عدهای انتخاب شدن از بدنه آموزش و پرورش را مهمترین شرط موفقیت وزیر میدانند، عدهای دیگر با توجه به عملکرد برخی وزرای پیشین که از بدنه وزارتخانه بودند، این شرط را فاقد اعتبار میدانند. توان بالای لابیگری در دولت، رابطه خوب با سازمان برنامه و بودجه، برخورداری از دانش و تجربه مدیریت و برنامهریزی آموزشی دیگر انتظاراتی است که در رسانهها، فضای مجازی و محافل کارشناسی و آموزشی مطرح شده است.
در همین رابطه علی پورسلیمان، مدیر سایت صدای معلم در گفتوگو با «رسالت» گفت: «معلمان احساس میکنند دولت سیزدهم علیرغم وعدههای انتخاباتی، هنوز نتوانسته پاسخگوی مطالبات باشد. در طرح رتبهبندی که دولت آن را بهعنوان یکی از دستاوردهای مهم و درخشان خودش معرفی کرده، تعداد قابلتوجهی از معلمان به نحوه و شیوه اجرای آن معترضاند. مطابق آماری که از سوی مرکز منابع انسانی آموزش و پرورش ارائهشده، امسال نزدیک به ۱۰۰ هزار معلم بازنشسته میشوند که در تاریخ آموزش و پرورش ایران یک رکورد بهحساب میآید، این مسئله کنشی اعتراضی نسبت به دولت سیزدهم در حوزه آموزش و پرورش است. دولتی که از آغاز به کار تاکنون گزینههای کارآمدی را برای تصدی این وزارتخانه پیشنهاد نکرده است.»
محمدرضا نیک نژاد، از دیگر کارشناسان آموزش و پژوهشگران این حوزه با اشاره به همین موارد در گفتوگو با «رسالت» عنوان میکند: «در حال حاضر وضعیت آموزش و پرورش به نقطهای رسیده که بسیاری از معلمان بهجای تحقق مطالبات خود، به خروج از چرخه آموزش و بازنشستگی تمایل دارند.»
نیک نژاد علت این مسئله را به ناامیدی معلمان گره میزند، معلمانی که امیدی به اصلاح ساختار آموزش ندارند. او میگوید: «قصد سیاه نمایی ندارم، ولی قاطبه معلمان دلخور و ناراضیاند و چون نمیتوانند تغییری ایجاد کنند برای بازنشستگی روزشماری میکنند.»
وزرایی که از جنس آموزش و پرورش نبودهاند
نیک نژاد، انتخاب و معرفی وزرایی که از سوی دولت سیزدهم به انجام رسیده است را در تشدید بیانگیزگی معلمان مؤثر دانسته و عنوان میکند: «با آغاز به کار دولت سیزدهم تاکنون، گزینههایی که برای تصدی پست وزارت به مجلس معرفی شده، دیدگاه دولت سیزدهم نسبت به آموزش و پرورش را نشان میدهد، وزرایی که هیچ یک به معنای واقعی کلمه از جنس آموزش نبودند ؛ در کارنامه نوری معلمی پررنگ نبود و تنها در مقطعی کوتاه در کسوت معلمی ایفای نقش کرده بود. هرچند وزیر نباید لزوما سبقه و سابقهای طولانی در حیطه معلمی داشته باشد، اما کسی که معلمی در کلاس درس را برای مدتی تجربه کرده باشد، میتواند درک کند که در کلاس چه گذشته و بخشی از روند گزینش هر وزارتخانهای این است که حتما آن فرد جزء کادر و ستاد اجرایی و یا ردههای متفاوت سازمانی آن وزارتخانه باشد.»
در این میان، علی پورسلیمان تأکید میکند: «مواردی نظیر پیگیری جذب مربی امور تربیتی، تنوع و نوآوری در الگوهای مدیریتی و برنامههای پرورشی و یا پیگیری تخصیص فوقالعاده ویژه کارکنان و معلمان وزارت آموزش و پرورش با استفاده از ظرفیتهای قانونی و اجرایی و اینکه گفتهشده در مورد رتبهبندی معلمان پس از پایان فرآیند رتبهبندی و رسیدگی به اعتراضات، آییننامه آن باید با مأموریت واقعی معلمان اصلاح شود و حتی اگر لازم شود قانون آن نیز پس از اجرا بر اساس نقطهضعفهایی که به دست میآید به کمک مجلس و کمیسیون آموزش موردبازنگری قرار میگیرد، صرفا وعده و وعید و تکرار مکررات است. یک سری موارد کلی و انتزاعی مطرحشده که سیگنال خاصی نشان نمیدهد.
در همین چند هفته که وزارتخانه با سرپرست اداره میشود، وزارت آموزش و پرورش، رئیس روابط عمومی ندارد. همه این مسائل باعث میشود که وزارتخانه نتواند تعامل مناسبی با افکار عمومی برقرار کند و این موضوع میتواند باری دیگر به بیثباتی مدیریتی در آموزش و پرورش منجر شود.»
انتخاب گزینههای نادرست و بیثباتی مدیریتی
بررسیها نشان میدهند از ۱۶ وزیر پس از انقلاب، در آموزش و پرورش تنها پنج نفر توانستهاند با گذر از تله استیضاح یا استعفای اجباری، چهار سال یا حتی بیشتر، در این وزارتخانه دوام بیاورند! این پدیده، نشان از ناپایداری در مدیریت، نبود حکمرانی خوب یا لرزان بودن صندلی وزارت، در سازمانی به بزرگی آموزش و پرورش دارد که خود متأثر از مداخله متغیرها و چالشهای مدیریتی پرشماری مانند مزمن بودن کسری بودجه، بیپاسخ ماندن مطالبات یا دغدغههای معیشتی معلمان، کمبود چند صدهزارنفری معلم، نگاه سلیقهای و سیاسی به آموزش و پرورش، ساختار به شدت جامد، بسته و متمرکز، نادیده گرفتن حس خودکارآمدی و مشارکت معلمان در فرآیند انتخاب و معرفی وزیران، نبود تشکلهای صنفی مستقل، قوی و کارآمد، زیر پا گذاشتن رویکرد شایستهسالاری با اعمالنفوذ برخی از صاحبان مدارس غیردولتی در معرفی چهرههای ضعیف، گمنام و ناآشنا است.
پورسلیمان، عدم ثبات مدیریتی را خسارتبار توصیف و بیان میکند: «وقتی بیثباتی مدیریتی در یک وزارتخانه حاکم باشد، اتاق فکری شکل نمیگیرد و امکانی برای برنامهریزی و پیشبرد اهداف وجود ندارد. سالهاست تزلزل مدیریتی خودش را در کمبود و یا تورم نیروی انسانی نشان داده. بهگونهای که در یک دوره تعداد زیادی از معلمان باسابقه و دارای تجربه، با سنوات ارفاقی پیش از موعد بازنشسته شدند و مسئله کمبود نیروی انسانی به وجود آمد. حالا آموزش و پرورش به بحران کمبود معلم دچار شده و بهیکباره میخواهد ظرفیت دانشگاه فرهنگیان و ماده ۲۸ را چندین برابر کند که پس از مدتی شاهد تورم نیروی انسانی خواهیم بود. این موضوع یک نمونه ساده از فقدان ثبات مدیریتی و آسیبهای آن است. در این شرایط برای برقراری عدالت و کیفیت آموزشی و توانمندسازی معلمان مجالی باقی نمیماند، بنابراین انتخاب گزینه شایسته و متخصصی که به ثبات مدیریتی بینجامد بسیار حائز اهمیت است.»
«این عدم ثبات مدیریتی ریشه در انتخاب گزینههای نادرست دارد» سخنی که محمدرضا نیک نژاد، پژوهشگر آموزش مطرح و عنوان میکند: «این موضوع باعث شده دانش آموزان ما از یک آموزش نرمال و حداقلی هم برخوردار نباشند و بهاینترتیب وزارت آموزش و پرورش نمیتواند شهروندان ترازی تربیت کند و براثر انتخاب افراد اشتباهی، نظام آموزشی در تمامی بخشها مشکل دارد؛ از فرسودگی مدارس و بودجه ناچیز تا تراکم کلاسی و کمبود معلم و غیره. هیچگاه وزیری که در قد و قواره این وزارتخانه باشد انتخاب نشده و به همین علت دستگاه تعلیم و تربیت ما دارای مشکلات انباشتهای است که از یک وزیر به وزیر دیگر به ارث میرسد! یکی از آسیبهای نظام آموزشی ما انتخاب کسانی است که در قواره این وزارتخانه نیستند و خیلی زود کنار میروند و مشکل دیگری را به مجموعه مشکلات این وزارتخانه اضافه میکنند.»
ابراهیم سحرخیز، معاون اسبق آموزش متوسطه، در زمره دیگر صاحبنظرانی قرار دارد که مکرر از نبود ثبات در مدیریت انتقاد کرده و به «رسالت» میگوید: «آموزش و پرورش طی چهل سال اخیر از این بابت صدمهدیده است و دولت باید پیش از معرفی وزیر به مجلس، با تشکیل مجمعی متشکل از وزرای پیشین آموزش و پرورش و معلمان، دیدگاهها و نظرات آنها را در رابطه با گزینه پیشنهادی جویا میشد. معمولاً کسانی که از آموزش عالی در جایگاه وزارت قرار میگیرند خود را موقت و مهمان میدانند و به آموزشوپرورش عرق و تعلقخاطری ندارند.»
لزوم نهادسازی در آموزش و پرورش
شکاف میان واحدهای ستاد و صف در آموزش و پرورش، موجب شده تا گزینههایی برای تصدی وزارت آموزش و پرورش به مجلس معرفی شوند که نظام آموزشی را در مسیر ناكارآمدی و فرسودگی قرار دادهاند. مطابق آماری که از سوی مرکز منابع انسانی آموزش و پرورش ارائهشده، امسال نزدیک به ۱۰۰ هزار معلم بازنشسته میشوند که در تاریخ آموزش و پرورش ایران یک رکورد بهحساب میآید، این مسئله کنشی اعتراضی نسبت به دولت سیزدهم در حوزه آموزش و پرورش است.
علی پورسلیمان، کارشناس آموزش در این باره میگوید: «این شکاف همواره حاکم بوده اما در حال حاضر تشدید شده و به این ترتیب اغلب، چهرههای سیاسی بهعنوان گزینه دولت برای آموزشوپرورش معرفیشدهاند، گزینههایی که بین معلمان شناخته شده نبودند و مقبولیتی هم نداشتند و اتفاقا مسیر معلمی و آموزش را طی نکرده بودند. معمولا وزرایی که در این چند دهه به دستگاه تعلیم و تربیت وارد شدهاند، بیش از آنکه بخواهند تعامل اثربخشی با معلمان داشته باشند، بیشتر سعی کردهاند نماینده سیاسی دولت در آموزش و پرورش باشند و این مسئله در طول زمان فاصله میان ستاد و صف را تشدید کرده است.
اگر قرار باشد تحولی رخ دهد باید در آموزش و پرورش نهادسازی صورت پذیرد، همانند « سازمان نظام معلمی » که نهادی مهم و تخصصی است. وقتی چنین سازمانی بر اساس آن اساسنامه اولیه شکل بگیرد و رویکرد آن مستقل و مدنی باشد. میتوان ضمن کادرسازی، گزینههای موردقبول و شایسته معلمان را به دولتها معرفی کرد، بنابراین با تأسیس چنین کار راهههایی در آموزش و پرورش میتوان به پذیرش وزیر آموزش و پرورش در نزد معلمان و ثبات مدیریتی امیدوار بود. البته فعلا شواهدی مبنی بر اراده مؤثر دولت و یا سایر نهادها برای تحقق این امر وجود ندارد چون آموزشوپرورش به روزمرگی دچار است و دولتها نیز یا به این موارد اعتقادی ندارند و یا بهزعم خود دغدغههای مهمتری دارند!»
نگرش دولتها به آموزش و پرورش مهم است. این نگرش تعیینکننده قد و قواره گزینهای است که تصدی وزارتخانه را به عهده میگیرد. ابراهیم سحرخیز، معاون اسبق آموزش متوسطه معتقد است: نگاه دولتها به آموزش و پرورش باید آنچنان فاخر و بلند باشد که وقتی گزینهای را برای تصدی این وزارتخانه انتخاب میکنند، در قد و قامت معاون اول رئیسجمهور باشد. پورسلیمان تحقق چنین امری را ناممکن میداند. به گفته او، برخی از کشورها که در حوزه آموزش در جایگاه نخست قرار دارند، وزیری را برمیگزینند که معاون رئیسجمهور هم بهحساب میآید، اما در کشور ما طی چند دهه اخیر آموزش و پرورش در اولویت نبوده یا حداقل جزء اولویتهای نخست نبوده است، اینکه انتظار داشته باشیم، در آینده معجزهای اتفاق بیفتد و وزیر آموزش و پرورش در حد و اندازه معاون اول رئیسجمهور باشد، کمی بلندپروازانه و خیالبافانه است. دغدغه دولتهای ما موارد دیگری است و هیچگاه دغدغهای برای انتخاب وزیری در قد و قامت معاون اول نداشتهاند.
محمدرضا نیک نژاد، پژوهشگر حوزه آموزش همین موارد را در گفتوگو با «رسالت» شرح داده و تأکید میکند: «نه تنها آموزش و پرورش در اولویت نیست، بلکه جایگاه آن بیش از گذشته تنزل یافته و این مسئله در معرفی گزینههای تصدی پست وزارت مشهود است، افرادی که کارنامه آنها نشان میدهد توانایی لازم را برای حل مشکلات ندارند و در عین حال برای دولت هم دردسری ندارند، چراکه تحقق مطالبات انباشته را پیگیری نکرده و برای دولت هزینهای ایجاد نمیکنند! اغلب این گزینهها موردپذیرش معلمان نیستند و هر زمان که مشکلی بروز میکند به جای دولت، همه کاسه و کوزهها بر سر شخص وزیر شکسته میشود و بعد هم مثل یکمهره کنارش میگذارند.»
نیک نژاد بر این باور است که انتخاب چنین فردی برای مقام وزارت، رویکرد دولت سیزدهم را نسبت به آموزش و پرورش عیانتر کرده است و باری دیگر این پیام را به جامعه معلمان میدهد که این دولت نگاه ویژهای به آموزش و پرورش ندارد. البته درگذشته هم این نگاه ویژه حاکم نبوده اما در برخی دولتها وضعیت بهتر از این بوده است. وزارت آموزش و پرورش به سکوی پرشی برای افرادی تبدیلشده که میخواهند طی سالهای بعد در مقام مدیر و وزیر در دستگاههای دیگر ایفای نقش کنند.
بسیاری از معلمان هم زمان با آموزش و پرورش در برخی از دستگاههای فرهنگی کشور کارکردهاند، زمانی آموزش و پرورش صادرکننده نیرو بود و اگر تاریخ چهلساله را مرور کنید، بسیاری از استانداران، فرمانداران، بخشداران و بعضی از مدیران موفق دستگاههای فرهنگی سبقه فرهنگی و آموزشی داشتهاند، بنابراین در این مجموعه ۹۳۰ هزارنفری قحطالرجال نیست.
به گفته معاون اسبق آموزش متوسطه، اگر قرار است وضع موجود حفظ و همان فردی که معاون برنامهریزی و توسعه منابع آموزش و پرورش بوده، در سمت خود باقی بماند و روزمرگی در آموزش و پرورش و بیانگیزگی معلمان به دلیل نارضایتی در بحث معاش و رتبهبندی ادامه پیدا کند، انتخاب وزیر معنایی ندارد!
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
سایت تابناک به نقل از روزنامه جوان مورخ سوم خرداد نقدی بر تغییرات پی در پی وزرای آموزش و پرورش در بعد از انقلاب منتشر کرده است که بسیار قابل تامل است .
در این مقاله نویسنده محترم به درستی به آثار سوء آمد و رفت 26 وزیر و سرپرست در یک وزارتخانه کلیدی و زیربنایی کشور در عرض 44 سال پرداخته است (میانگین خدمت هر وزیر کمتر از دو سال و کمتر از عمر 4 ساله دولت ها و دوره های قانونگذاری) .خوانندگان محترم در صورت تمایل می توانند به اصل مقاله مراجعه کنند(1).
به نظر من این جابه جایی ها از زاویه دیگری هم قابل نقد و بررسی است لذا آنچه در این نوشته پیش رو بیشتر مد نظر است ، نقد وجود نوعی « فرهنگ حامی آوری و حامی پروری» در نگاه مدیران محترم جدیدالورود از بالاترین سطح مدیریت (وزیر) تا سایر مدیران میانی و تاثیر گذار در هر وزارتخانه یا سازمان است که در بدو انتصاب و جلوس بر صندلی مخصوص به طور عام و به وضوح احساس می شود؛ بدین معنی که تغییر هر وزیر یا مدیر ارشد در یک وزارتخانه ، جابه جایی انبوهی مدیر زیر مجموعه را نیز با خود به همراه دارد.
به زبان دیگر ، هر وزیری که منتصب می شود اولین کار شتاب زده ای که انجام می دهد جایگزینی مدیران مورد وثوق خود با مدیران منصوب وزیر قبلی است. این جایگزینی ها که بعضا بدون مطالعه و صرفا از زاویه حامی پروری در جهت استحکام « جای پا » در پست جدید انجام می گیرد به نقل و انتقالات « اتوبوسی » مشهور است.
در این جابه جایی های عمدتا غیر قابل توجیه ، البته آنچه قربانی می شود اهداف اصلی سازمان و منافع عامه مردم است چون سبب می شود که سازمان ها یا وزارت خانه های مزبور هیچ وقت فرصت و توان کافی در بهره وری از اندوخته ها و تجربه های مدیران لایق و متخصص خود را را نداشته باشند و این تجربه های بعضا ارزشمند عمدتا زیر آوار این جابه جایی های فله ای مدفون و فراموش می شود.
( کارکردهای یک حزب سیاسی :
* آن ها انتخابات را رقابتی می کنند ، نامزدها را بر می گزینند و آن ها را در جهت خط مشی های رو به جلو ، بارگذاری می کنند .
* آن ها نقش های تعیین کننده ای در قانون گذاری ایفا می کنند .
* احزاب حکومت ها را شکل داده و پویا می کنند .
* گروه های مخالف بر دولت ها نظارت کرده و دموکراسی را زنده نگاه می دارند .
* احزاب ، افکار عمومی را رهبری می کنند .
* احزاب امکان دسترسی مردم به بوروکراسی دولت ها و طرح های رفاهی آنان را تسهیل می کنند . )
بی جهت نیست که شیوه اداره سازمان ها در ایران عمدتا متکی به روش آزمون و خطا ست زیرا مدیران تازه وارد معمولا همه چیز را از صفر شروع می کنند (اختراع چرخ) !
در سیستم معیوب حامی پروری و حامی آوری ؛ مدیران معمولا در قراردادی نانوشته ارزش مدیران زیر مجموعه خود را نه مبتنی بر تخصص و کارآیی بلکه بر مبنای وفاداری شخصی و تام و کمال آنها نسبت به خود ارزیابی می کنند و برای بالا بردن این میزان وفاداری در سوءاستفاده از امکانات مادی و معنوی سازمان به نفع حامیان خود ابایی ندارند (نگاه کنید به برخی از پرداختهای نجومی و حیرت آور در بعضی از بانک ها و شرکت های دولتی) .
اینکه چرا حامی پروری به رغم آثار منفی آن تداوم دارد برمی گردد به کم رنگ بودن نقش احزاب صاحب نام و با سابقه و مورد اعتماد مردم در بدنه دولت ها چرا که احزاب به لحاظ اینکه اشخاص حقوقی پایدار (2) با برنامه های مطالعه شده توام با آینده نگری هستند؛ در موقع تصاحب قدرت در عزل و نصب مدیران اگر چه حامیان و همفکران خود را منصوب می کنند ولی برای تداوم ماندن در قدرت ، آینده را به درستی در جلب رای و حفظ اعتماد مردم به برنامه های خود می بینند لذا در گزینش مدیرانی متخصص در کنار استفاده از تجربه های تجمیع شده مدیران موفق حزبی و سازمانی خود سعی وافری دارند تا مبادا اعتماد اجتماعی ئی را که در طولانی مدت به دست آورده اند را ناگهان از دست بدهند و در یک کلام احزاب ، بر خلاف برخی مدیران انتصابی و انتسابی دمدمی مزاج در مسیری مشخص و قابل پیش بینی حرکت می کنند.
( 1 ) 5 / 3 / 1402- کد خبر 1176577چهارم خرداد
2- نام مدیران ناموفق معمولا درحافظه مردم نمی ماند در عوض سابقه جریانات سیاسی و عملکرد خوب و بد احزاب ماندگاری بیشتری دارد و در نتیجه مردم در انتخاب خود اشتباه خود را تکرار نمی کنند .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید