شکست ایرانیان در جنگ با روس، حادثه سرنوشت سازی بود که معدودی ایرانیان را از عقب ماندگی خود و اوضاع جهانی آگاه کرد ؛ بنگرید به سخنان دردمندانه عباس میرزا با ژوبر، فرستاده ناپلئون و به دنبال آن، لزوم اصلاحات، اعزام دانشجو و تلاش برای اخذ تمدن غرب.
از این زمان، بزرگ ترین و ابر تضاد 200 ساله ایران آغاز می گردد که تا زمان ما کشیده شده، یعنی:
ستیز کهنه و نو یا سنت و مدرنیته.
شیفتگی روشنفکران مشروطه به دنیای مدرن را بهار چنین سروده:
یا مرگ یا تجدد و اصلاح راهی جز این دو پیش وطن نیست
ایران کهن شده است سراپای درمانش جز به تازه شدن نیست...
اما روشنفکران چپ زده انقلاب 57 بزرگترین رسالت شان نه اخذ فرهنگ جدید و آگاهانیدن توده جاهل، بلکه مبارزه با امپریالیسم سرمایه داری بود!
اما مواجهه طبقه حاکمه ایران (شاهان و روحانیون) با دنیای جدید:
آنان پی بردند که آمدن دنیای مدرن، قدرت و سیطره آنها را تضعیف می کند ؛ لذا طبقه روحانیت، در کل در مقابلِ هر آنچه از دنیای غرب می آمد با سلاح تحریم ایستادند با فهرست بلند بالایی از حرام ها از تلگراف تا تلگرامِ زمان ما...!
اما شاهان، برخوردشان با دنیای مدرن دو گانه بود:
اینان، از بخشی از دنیای جدید که مربوط به فن آوری و تکنیک بود استقبال و حتی مروج آن شدند، اما با بخشِ توسعه یعنی اندیشه و فرهنگ سیاسی مدرن که قدرت شان را تحدید و تهدید می کرد به شدت به مبارزه پرداختند ؛ مثالها:
⚡️ناصرالدین شاه از آمدن راه آهن، قطار، بیمارستان، برق، تلفن، تلگراف، فتوگراف، عکاسی.. استقبال کرد. اما از قانون چنان نفرت داشت که به نوشته رشدیه، به ذکاءالملک دستور داد هر کجا به کلمه قانون برخورد، آنرا به «قاعده» ترجمه کند!
(زندگی نامه پیر معارف رُشدیه، ...ص21).
به ناصرالدین شاه خبر دادند شبها 6 یا 7 نفر در محله سنگلج اجتماع کرده در امور سیاسی مذاکره می کنند . جمعی فرستاد، شبانه آوردند . «آنها را به چاهی انداخت و خود تفنگ به دست گرفته و متجاوز از سی فشنگ از پی آنان در چاه شلیک کرد...»
( تاریخ بیداری ایرانیان...ج۱،ص۲۵۲)
رضاشاه نیز برخوردش با دنیای جدید دو گانه بود . در حوزه فن آوری طالب پیشرفت بود اما از فرهنگ سیاسی غرب نفرت داشت، در ۱۳۰۷ش در اعزام محصلان به خارج گفت: «شما را به مملکتی اعزام میکنیم که جمهوری است، نظام آنها با نظام ما متفاوت است. شما نباید نظام سیاسی آنها را برای ما بیاورید، بلکه صنعت آنها را بیاورید...!»
برخورد محمدرضاشاه نیز به شدت دو گانه بود . او به صنعتِ دنیای غرب علاقه داشت، اما از دموکراسی و سیستم سیاسی آن، چنان نفرت داشت که در مصاحبه با هیکل می گفت: ایرانیان برای رسیدن به دنیای جدید، راهی نه هموار بلکه بسیار خونبار، پر سنگلاخ و پر اشتباهی را برگزیدند.
«غرب غرق در انحطاط و تباهی است. چیزی ندارد که ما از آنجا بیاموزیم. آنها میخواهند اندیشههای منحط خودشان را که دموکراسی مینامند احیا کنند…»
( ایران: روایتی که ناگفته ماند... ص ۱۷۸)
110سال پیش، عضدالملک نامه ای از تهران به ثقةالاسلام تبریزی نوشته و به دردهایی اشاره کرده که همچنان تازه هستند!
تاریخ نامه 20 شهريور 1288ش است زمانی که مشروطه خواهان تهران را فتح و محمدعلی شاه را کنار گذاشتند و برایش 75هزار تومان سالانه حقوق تعیین کردند تا در خارج کم نیاورد! اما امپراطور روسیه، فشار می آورد که 100هزار تومان بکنند و کردند !
( آموزگار مکتب همراه با چای و منقل...در حال تدریس شاگردان ، سال ۱۳۲۵ )
بخشی از نامه:
«...هیچ قومی در زمانِ تغییر وضع، دچار این همه اشکالات نبود. انگلیس یا فرانسه روزی که با سلطان وقت، امرشان یک سره شد، دیگر به آن سلطان سالی یکصد هزار تومان ندادند که در ممالک خارجه خوشگذرانی نماید.
ابداً روی سعادت و خوشی در این مملکت دیده نمیشود. مستبد می شویم بد، مشروطه میشویم بدتر. با این مردم بیعلم ما مشروطه نخواهیم شد سهل است به استبداد اولی نیز به قهقرا عودت نخواهیم کرد. خسر الدنیا و الآخره ذلک هو الخسران المبین.
امپراطوری روس تلگراف کرد سالی 75 کم است 100هزار تومان بدهند. گفتیم سمعنا و اطعنا. دو سه روز قبل امالمؤمنین(همسر محمدعلی شاه) گفتند به شوهرم 100هزار می دهند ؛ به من که 18 ماه نورین و نیرین (احمد و محمدحسن، پسران محمدعلی شاه)را در شکم خود پرورانده ام چه می دهند؟ ... ایران باید از عهده تمام اینها برآیند با مالیات از دهات ویران...
چه ها نکردیم که فرانسویها کردند؟ انقلاب نکردیم؟ مشروطه نشدیم؟ پارلمان برپا نشد؟ کودتا نکردند؟ پارلمان ما را به توپخانه نبستند؟ بعد دوباره مجلس نگرفتیم؟ پادشاه خلع نکردیم؟ پادشاه جدید انتخاب نکردیم؟...»
(مجله خاطرات وحید، ش ۵، اسفند ۱۳۵۰، صص ۸۳-۸۶.)
این نامه، تنها نشانگرِ برگی از کشمکش دردناکِ ایرانیان برای آوردن دنیای جدید و عوض کردن آن پوستین کهنه است ؛ به قول اخوان ثالث!
ایرانیان برای رسیدن به دنیای جدید، راهی نه هموار بلکه بسیار خونبار، پر سنگلاخ و پر اشتباهی را برگزیدند...
( کانال تاریخ تحلیلی ایران )
نظرات بینندگان
کاش جناب مراغه ای مدرک تاریخی صحبت های منتسب به رضا شاه را هم همچون مستندات سایر قسمتهای نوشته ارائه می فرمودند . ایشان بهتر میدانند که رضا شاه خود (ولو بانیت تصاحب قدرت!!)درخواست تغییر رژیم پادشاهی به جمهوری را داشت وصرفا مخالفت شدید روحانیون از جمله مرحوم مدرس باعث شد که رضا شاه عقب نشینی کند .لذا انتساب این سخنان به او مستند به نظر نمیرسد. ضمن اینکه دیگران سخنان دیگری به نقل از او در این خصوص بیان کرده اند.منجمله(نقل به مضمون)"وظیفه من مراقبت از شماست ووظیفه شما آموختن علم ودانش وبازگشت به کشور وخدمت به این مردم است.