گروه گزارش/
این روزها و به ویژه در برنامه های انتخاباتی و مناظره ها ؛ از « ثبات مدیریتی » بسیار گفته می شود .
البته این موضوع جدیدی نیست و بارها در جلسات و محافل مختلف بیان شده اما پس از مدتی به فراموشی سپرده می شود .
« محمد باقر قالیباف » از کاندیداهای چهاردهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری در برنامه ی مناظره پنج شنبه 31 خرداد چنین می گوید :
« یکی از معضلات مان در آموزش و پرورش این است که ثبات در مدیریت نداشتیم .
پس مدیر و یک مدیر قوی مهم است . ثبات هم حتما مهم است . خوب نبوده . الان شما نگاه کنید همین صحبتی که این جا شد خیلی نظرات خوبی بود و راهکارهای جذابی داده شد .
جناب آقای دکتر جلیلی اشاره کردند .
طرح خوب می دهیم . حرف خوب می زنیم ولی خلاصه کدام دولت می خواهد این را اجرا کند ؟
کی می خواهد این را انجام دهد ؟ انتخاب معلم ، معاون ، مدیر مدرسه و به قول آقای رئیس مجلس ؛ « فراش مدرسه » هم فرمول دارد و به اصطلاح تابع « کار راهه شغلی » است .
بی ثباتی در مدیریت . ضعف در مدیریت .
این آیا امکان پذیر است ؟
طرح هم هر چقدر خوب باشد ، اگر مجری اشتباه کند ، عقب گرد است .
این عقب گرد خسارت های غیر قابل جبران دارد .
پس یک مدیر قوی ، یک مدیر مسئولیت پذیر ، یک مدیری که بتواند با تجربه باشد اساس کار است .
در همه جا و آموزش و پرورش وقتی ریشه یابی می کنیم . وقتی یک دو قطبی جعلی در کشور درست می شود این خسارت را به ما وارد می کند . وقتی که دعوا راه می اندازیم و فراش مدرسه را جا به جا می کنیم این به ( برای ) ما مشکل ایجاد می کند ..... »
نظایر این گونه حرف ها جذاب بوده و هر فردی را در نقش یک « منتقد روشنفکر » حتی از سیستم طلبکار می کند در حالی که وقتی توسط کارشناسان واقعی و دلسوز و نه دکور و جعلی و فرصت طلب مساله ای بیان می شود ، سنسورها و گیرنده های سیستم باید بتوانند مساله را شناسایی ، تحلیل و آن را حل کنند در حالی که اساسا در این سیستم ناکارآمد برنامه و برنامه ریزی جایگاهی ندارد و زیر نظام هایی مانند ارزیابی ( ارزشیابی ) هم اکثرا از رده خارج بوده و عملکردشان نمایشی و بیشتر در جهت تایید اقدامات مدیران بالادست است .
انتخاب و یا تعیین وزیر آموزش و پرورش با چاشنی « ثبات در مدیریت » راه و چاره دارد .
« صدای معلم » در گزارش خود به تاریخ 26 آبان 1400 با عنوان « شورای عالی آموزش و پرورش شاخص های وزیر شدن در آموزش و پرورش را مشخص و تدوین کند » چنین می نویسد : ( این جا )
« انتخاب وزیر آموزش و پرورش در حال حاضر به یک « مساله » بزرگ و چالش برانگیز تبدیل شده است . هر چند این موضوع تازگی نداشته اما در دولت سیزدهم با معرفی افرادی که سابقه چندان مفید و موثری در حوزه آموزش نداشتند به یکی از دغدغه های قابل توجه جامعه معلمان کشور تبدیل شده است . هر چند گزینه سومی که بلافاصله پس از عدم رای اعتماد مجلس شورای اسلامی به مسعود فیاضی معرفی شده است اخبار حاکی از آن است که « یوسف نوری » با وجود داشتن سوابق پیشین در آموزش و پرورش در حال حاضر کارمند دانشگاه علوم پزشکی و خدمات درمانی شهید بهشتی می باشد .
هر چند انتخاب و معرفی وزرا حق طبیعی هر دولت می باشد اما « مقبولیت » در دستگاهی که فرهنگ ساز و محور توسعه پایدار است و معلمان در عداد گروه های نخست مرجع جامعه به شمار می آیند مقوله ای نیست که قابل حذف و یا کتمان باشد .
زمانی که نوبت به معرفی و انتخاب وزیر آموزش و پرورش در دولت های مختلف و با گرایش های مخالف می رسد بسیاری سخن از ویژگی های و معیارهای لازم و حداقلی برای وزیر می رانند اما قانون مدون و یا راهنمای مشخصی در این زمینه وجود ندارد .
چگونه می توان پذیرفت فردی که تاکنون و به اذعان برخی نمایندگان مجلس حتی سابقه یک روز تدریس در کلاس و یا مدیریت یک کودکستان را هم نداشته و فاقد تحصیلات و دانش مرتبط با آموزش و علم پداگوژی است ، به یک باره برای تصدی مقام وزارت آموزش و پرورش جهش کند ؟ این در حالی است که ضوابط و آیین نامه های فراوانی در آموزش و پرورش برای تصدی پست هایی مانند معلم ، مدیر مدرسه ، معاون و... تدوین شده است .
انتصاب در این دستگاه برای یک جایگاه معمولی اداری نیز نیازمند فاکتورها و طی فرآیندهای مشخصی است .
آیا این منطقی و عقلانی است ؟
حتا در صورت رای اعتماد مجلس ، این شخص در جایگاه وزیر دچار بحران مشروعیت و مقبولیت نخواهد شد ؟
آیا این وضعیت به روند کاهش شکاف « ستاد » و « صف » که خود به یک بحران تبدیل شده است کمکی خواهد کرد ؟
در نشست رسانه ای دبیر کل شورای عالی آموزش و پرورش که اخیرا برگزار شد ؛ یکی از خبرنگاران حاضر پرسشی را در این زمینه مطرح کرد .
پس از توضیحات تفصیلی دبیر کل شورای عالی آموزش و پرورش ، مدیر صدای معلم خطاب به ایشان چنین گفت :
« آقای دبیر کل ! شما این ویژگی ها و شاخص را در قالب « طرح » قابل ارائه مستند کنید . این دقیقا مطابق با وظایف مصرح شورای عالی آموزش و پرورش مستند به ماده 6 است . شما در پاسخ به این پرسش از آرزوهای خود گفتید اما این باید با خرد جمعی و بر اساس موازین علمی و مطالعات تطبیقی به صورت یک « قانون » درآید تا افراد و دولت ها سلیقه ای عمل نکنند .
شما از ظرفیت قانونی و از پتانسیل شورای عالی آموزش و پرورش که بالاترین و عالی ترین مرجع سیاست گذاری و تصمیم گیری در آموزش و پرورش هستید استفاده کنید و آن را به مجلس ارائه کنید . »
بدون تردید ، برداشتن این گام بزرگ و راهبردی می تواند در ارتقای جایگاه آموزش و پرورش کشور و سپردن سکان این کشتی نجات به فردی که لیاقت و شایستگی آن را دارد سهم بسیار بزرگی را ایفا نماید »
آیا این پیشنهاد دیده و شنیده شد ؟
این مساله فقط مختص به تعیین وزیر آموزش و پرورش نیست .
انتخاب معلم ، معاون ، مدیر مدرسه و به قول آقای رئیس مجلس ؛ « فراش مدرسه » هم فرمول دارد و به اصطلاح تابع « کار راهه شغلی » است .
هنوز مشخص نیست که چه اراده ای و کدام مقام مخالف تاسیس « سازمان نظام معلمی » است ؟
وقتی معلم حرفه ای انتخاب شد می توان مدیر حرفه ای هم انتخاب کرد و هر کسی متناسب با دانش ، تجربه و خلاقیت خود قطعا در جای درست و معقول قرار خواهد گرفت .
به شرط آن که اراده ای برای کار و حل مساله باشد .
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
در روزهای اخیر یکی از مشکلات خانواده ها ثبت نام دانشآموزان در مدارس خوب و برخوردار به ویژه در پایه های اول، هفتم و دهم است. متأسفانه کیفیت مدارس دولتی حتی در مراکز استانها از حد نصاب خوبی برخودار نیست و برخی از مدارس خاص هستند که کیفیت بالای آموزشی دارند که با آزمون ورودی دانشآموزان را ثبت نام میکنند و جوابگوی نیاز همه خانوادهها نیستند.
یکی از مشکلات سیستم آموزشی کشور گرایش بیشتر خانوادهها و دانشآموزان به رشتههای پر طرفدار پزشکی و پیرا پزشکی است که ازدحام زیادی را در مدارس به وجود آورده است همچنین از ظرفیت هنرستانها برای یادگیری مهارتهای فنیوحرفهای غافل شدهایم و شناخت کافی از این رشتهها و هنرستانها بین خانوادهها و دانشآموزان وجود ندارد و یا بعضاً امکانات لازم و ضروری در این هنرستانها از لحاظ سخت افزاری و نیروی انسانی مجرب وجود ندارد.
مشکل مردم در ثبت نام دانشآموزان در مدارس خوب و برخوردار چندوجهی است و عوامل مختلفی در آن دخیل هستند. در اینجا به برخی از چالش های رایج اشاره میکنیم:
1-کمبود ظرفیت: تقاضا برای ثبت نام در مدارس با کیفیت به طور قابل توجهی از ظرفیت موجود فراتر می رود. این امر به ویژه در مناطق شهری و برای پایههای تحصیلی خاص مانند پایههای ورودی مقاطع مختلف رایج است.
2- محدودیتهای جغرافیایی: بسیاری از مدارس دولتی دانشآموزان را بر اساس محل سکونت آنها ثبت نام می کنند. این امر می تواند برای خانواده هایی که در نزدیکی مدارس با کیفیت بالا زندگی نمی کنند، چالش برانگیز باشد.
3- ضوابط پذیرش: برخی از مدارس دولتی و غیر دولتی علاوه بر محدودیت های جغرافیایی، از ضوابط پذیرشی مانند نمرات بالا در امتحانات، شرکت در آزمون های خاص یا مصاحبه استفاده می کنند. این امر میتواند برای دانشآموزانی که از پیشینههای تحصیلی ضعیفتر یا امکانات کمتری برخوردارند، مشکل ایجاد کند.
4- شهریه: مدارس غیردولتی اغلب شهریههای بالایی دریافت میکنند که میتواند برای بسیاری از خانوادهها غیرقابل تحمل باشد.
5- کمبود اطلاعات: دسترسی به اطلاعات دقیق و به روز در مورد مدارس، به ویژه مدارس دولتی، می تواند دشوار باشد. این امر می تواند تصمیم گیری در مورد انتخاب مدرسه را برای خانواده ها دشوار کند.
6- ناهماهنگیها: فرآیند ثبت نام در مدارس می تواند پیچیده و گیج کننده باشد و از مدرسه ای به مدرسه دیگر و از منطقه ای به منطقه دیگر متفاوت باشد.
7- اعمال نفوذ: در برخی موارد، ممکن است شاهد اعمال نفوذ یا فساد در فرآیند ثبت نام باشیم، که می تواند فرصت های برابر را از بین ببرد و به نفع خانواده های ثروتمندتر یا متصل تر باشد.
در اینجا چند راه حل پیشنهادی برای رفع این مشکلات آورده شده است:
- افزایش ظرفیت: سرمایهگذاری در ساخت مدارس جدید و گسترش مدارس موجود می تواند به افزایش ظرفیت و کاهش تراکم کلاس ها کمک کند.
- لغو محدودیتهای جغرافیایی: تخصیص دانشآموزان به مدارس بر اساس شایستگی و نیاز به جای محل سکونت میتواند به برابری بیشتر در دسترسی به آموزش با کیفیت کمک کند.
- شفاف سازی ضوابط پذیرش: انتشار واضح و شفاف ضوابط پذیرش برای همه مدارس و نظارت بر اجرای آنها می تواند به اطمینان از عادلانه بودن فرآیند ثبت نام کمک کند.
- ارائه بورسیه و کمک هزینه: ارائه کمک های مالی به خانواده های کم درآمد می تواند به آنها در پرداخت شهریه مدارس غیر دولتی با کیفیت بالا کمک کند.
- ایجاد یک سیستم متمرکز برای ثبت نام: ایجاد یک پلت فرم آنلاین برای ثبت نام در تمام مدارس می تواند فرآیند را ساده تر و کارآمدتر کند.
- نظارت بر فرآیند ثبت نام: افزایش نظارت بر فرآیند ثبت نام می تواند به کاهش اعمال نفوذ و فساد و اطمینان از رعایت عدالت و شفافیت کمک کند.
- مشارکت دادن ذینفعان: مشارکت دادن والدین، دانشآموزان، معلمان و مدیران در تصمیم گیری در مورد سیاست های آموزشی می تواند منجر به راه حل هایی شود که نیازهای همه را به طور بهتر برآورده می کند.
- تقویت مدارس دولتی: یکی از راه حلهای مهم برای حل این مشکل تقویت مدارس دولتی است که از امکانات لازم و نیروی انسانی مجرب برخوردار باشند تا بتوان دغدغههای ثبت نام دانشآموزان را در مدارس خوب کاهش داد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/
همان گونه که پیش تر نیز آمد ( این جا ) ؛ گردهمایی اهالی تعلیم و تربیت در خانه ی اندیشمندان علوم انسانی به مناسبت بزرگداشت مقام معلم برگزار گردید .
این نشست بیش از سه ساعت به طول انجامید .
در پایان این نشست سه نفر از وزاری پیشین علی اصغر فانی ، محمدبطحایی و محسن حاجی میرزایی در میزگردی شرکت کردند .
همچنین دانش آموزان دختر و پسر از مدارس سمپاد به هنرنمایی پرداختند .
این نشست میهمان دیگری داشت که از فاصله ی بسیار دوری به این جا آمده بود تا به بیان خاطره و یا بهتر است بگوئیم به « ذکر مصائب حرفه ی معلمی » بپردازد .
او کسی نبود جز « ثریا مطهرنیا » آموزگار سخت کوش بیجاری که عملکرد خدمت بی ادعا و صادقانه در روستاهای محروم کردستان را در کارنامه ی خود دارد . مطهر نیا یکی از 10 معلم برگزیده جهان بوده است.
در این بخش سخنان علی اصغر فانی و محمد بطحایی را می خوانید .
گروه گزارش/
همان گونه که پیش تر نیز آمد ( این جا ) ؛ نهم خرداد ماه تعدادی از فرهنگیان از شهرهای مختلف ایران قصد داشتند نشستی را در سالن اجتماعات صندوق ذخیره فرهنگیان برگزار کنند که از ورود آنان به این سالن ممانعت به عمل آمد و به گفته برخی حاضران این جمعیت مطالبه گر مجبور شدند در ورودی ساختمان نشست را برگزار کنند.
از تصاویر منتشر شده چنین پیداست که امین الله سالاری و محسن مسعودی نمایندگان منتخب معلمان در هیات امنا صندوق ذخیره فرهنگیان در میان این جمع حضور ندارند اما در پایان این تجمع حضور پیدا می کنند که با واکنش سرد و نیز اعتراضی جمع حاضر رو به رو می شوند .
به نظر می رسد این کنش گران از رسانه ها و خبرنگاران حوزه آموزش و پرورش برای حضور و پوشش این نشست دعوتی به عمل نیاورده اند .
با این حال وزارت آموزش و پرورش و یا صندوق ذخیره فرهنگیان در برابر این وضعیت سکوت کرده و از کنار آن گذشتند .
تاکنون این موسسه متعلق به معلمان عضو در برابر گزارش ها و یادداشت های « صدای معلم » پاسخ گو نبوده و این در حالی است که مسئولان وزارت آموزش و پرورش هر جا که می رسند و در هر نشست و محفلی ، دولت خود را « مردمی » می خوانند .
در گزارش پیشین از قول عباس کاظمی عضو کارگروه صندوق ذخیره فرهنگیان سازمان معلمان ایران چنین عنوان شد :
« دقت کنید هفتصد و پنجاه هزار عضو صندوق، ماهیانه ۳۰۰ هزار تومان واریز میکنند. مثل رودی که هر ماه به این مخزن سرمایه واریز می کند. اقیانوسی از پول اینجا خوابیده است. با آن چه کار میکنند؟ چرا اخباری که میشنویم، صرفا از حقوقهای چند صد میلیونی و اختلاس هاست؟ ولی معلم هیچ سهمی ندارد؟ سهم معلم اینجا کجاست؟
شما به جز بی اعتمادی و بدبینی عملکردتان هیچ حاصلی نداشته است. همه معلمان بدانند که ما چهار پنج سال تلاش کردیم. خود من از مسئولین صندوق و وزارتخانه ناامید شدم. هر کدام از معلمان بخواهند از ابن صندوق احیا یا مطالبه ای داسته باسند، این طور جواب می گیرند.
حرف آخر این است.ما تنها یک راه داریم. تلاش کنیم صندوق ذخیره فرهنگیان از آنِ معلمان شود و دخالت دولت از آن حذف شود. تا زمانی که دخالت دولت هست، برخوردهای این چنینی نیز خواهد بود. معلمان را به خانه خودشان راه نمیدهند.
در این بخش سخنان « سعید شهسوارزاده عضو شورای نویسندگان صدای معلم » را مطالعه می کنید .
گروه اخبار/
فرهنگیان بازنشسته امروز یکشنبه 20 خرداد در تهران و در برابر وزارت آموزش و پرورش تجمع اعتراضی برگزار کردند .
این تجمع با هدف مطالبه معوقات بازنشستگی صورت گرفت .
شنیده ها حاکی از آن است که مصطفی رباطی معلم بازنشسته و از اعضای انجمن صنفی فرهنگیان خراسان شمالی در این تجمع بازداشت شده است .
پایان پیام/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/
همان گونه که پیش تر نیز آمد ( این جا ) ؛ نهم خرداد ماه تعدادی از فرهنگیان از شهرهای مختلف ایران قصد داشتند نشستی را در سالن اجتماعات صندوق ذخیره فرهنگیان برگزار کنند که از ورود آنان به این سالن ممانعت به عمل آمد و به گفته برخی حاضران این جمعیت مطالبه گر مجبور شدند در ورودی ساختمان نشست را برگزار کنند.
از تصاویر منتشر شده چنین پیداست که امین الله سالاری و محسن مسعودی نمایندگان منتخب معلمان در هیات امنا صندوق ذخیره فرهنگیان در میان این جمع حضور ندارند اما در پایان این تجمع حضور پیدا می کنند که با واکنش سرد و نیز اعتراضی جمع حاضر رو به رو می شوند .
به نظر می رسد این کنش گران از رسانه ها و خبرنگاران حوزه آموزش و پرورش برای حضور و پوشش این نشست دعوتی به عمل نیاورده اند .
با این حال وزارت آموزش و پرورش و یا صندوق ذخیره فرهنگیان در برابر این وضعیت سکوت کرده و از کنار آن گذشتند .
تاکنون این موسسه متعلق به معلمان عضو در برابر گزارش ها و یادداشت های « صدای معلم » پاسخ گو نبوده و این در حالی است که مسئولان وزارت آموزش و پرورش هر جا که می رسند و در هر نشست و محفلی ، دولت خود را « مردمی » می خوانند .
در بخش پیشین ، از قول مهدی سورگی گفته شد که ماهیت صندوق ذخیره فرهنگیان شفاف نیست . ایشان تاکید می کند : این صندوق طوری طراحی شده که اگر من به عنوان صاحب سرمایه اعتراض کنم پاسخ می دهند این جا دولتی است ! تو چه می گویی ؟
اگر سازمان های نظارتی وارد شوند می گویند : صندوق ذخیره فرهنگیان موسسه ی خصوصی است ... تو چه می گویی ؟! همچنین ایشان سه پیشنهاد مطرح کردند . این پیشنهادات عبارتند از : اول باید فربهی کوچک شود . دوم شکایت شود .
سومین پیشنهاد من این است که بدنه باید واریزی خود به صندوق را کاهش دهند .
در این بخش ، سخنان عباس کاظمی عضو کارگروه صندوق ذخیره فرهنگیان سازمان معلمان ایران را می خوانید .
... من بارها با ارباب راجع به مسائل دربار صحبت کرده ام ( برادرم بعد از انتصابش به نخست وزیری همواره موقع نام بردن از شاه ، لقب « ارباب » را به کار می گرفت ) و بیش از هزار دفعه به او تذکر داده ام که اگر بنا است با فساد مبارزه شود بایستی این کار را از خانه خود آغاز کند و در وهله اول نیز با قاطعیت به حساب و کتاب خانواده اش برسد ...
در سال 1975 که تحقیقات سنای آمریکا نشان داد : میلیون ها دلار رشوه از سوی کمپانی های آمریکایی به مقامات سرشناس کشورهای جهان پرداخت شده ، و در این میان اقلام هنگفتی نیز به دست خانواده سلطنتی ایران رسیده ، ارباب به من گفت که : مساله ای نیست و فکر می کند برادران و خواهرانش مثل هر کس دیگری حق داشته باشند دست به معامله بزنند و برای گذران زندگی خود بکوشند .
او معتقد بود که در حال حاضر دریافت کمیسیون در معاملات گوناگون همه جا مرسوم است و یک امر طبیعی محسوب می شود ... »
{ پاورقی : شاه در مصاحبه با « الیویه وارن ( خبرنگار فرانسوی ) که ترجمه فارسی آن در کتابی تحت عنوان « شیر و خورشید » در سال 1356 به چاپ رسیده ، عینا به همین مضمون اعتراف کرده است ( صفحه 214 ) - م . }
در جواب برادرم گفتم : « همین مساله به خوبی نشان می دهد که شاه واقعا نمی تواند تفاوت بین حق دلالی و رشوه خواری را درک کند » .
و امیرعباس پس از تایید گفته ام ، افزود : « ... ولی او سرانجام استدلال مرا پذیرفت و به من ماموریت داد تا ضوابطی برای فعالیت های خانواده سلطنتی تدوین کنم که طبق آن هیچ کدام شان حق نداشته باشند در معاملاتی که مربوط به دولت است دخالت کنند ، برای وزرای مختلف توصیه بنویسند ، وزرا را برای امور مربوط به خودشان تحت فشار قرار دهند ، تصدی مقامات رسمی را به عهده بگیرند ، و...
اما متاسفانه باید بگویم که پس از تهیه و تنظیم این ضوابط ، هر موقع از شاه خواستم تا مفاد آن را به اطلاع عموم برساند ، از این کار طفره رفت و از من خواست کمی صبر کنم . تا جایی که هنوز هم نتوانسته ام بفهمم که دلیل تعلل او چیست ؟ ... »
اعلام ضوابط مربوط به فعالیت های خانواده سلطنت تا اواخر 1978 ( اوائل آبان 1357 ) به تاخیر افتاد و هنگامی مفاد آن به اطلاع عموم رسید که اکثر اعضای خانواده سلطنت از کشور خارج شده بودند .
فریدون هویدا ، سقوط شاه ، ترجمه : ح . ا . مهران . چاپ سوم 1365 ، تیراژ 10250 ، موسسه اطلاعات ، صفحات 29 تا 30
***
نوری :
جناب آقای شمس . من اصلا فلسفه نوشتن هر کلمه توی یک خط را نمی فهمم. متن های طولانی شما که توی هر خط یکی دو کلمه نوشته شده است آزار دهنده است و پیام های بقیه دوستان در لابه لای پیام های شما گم می شود .
جلیل شمس :
سلام
هر کسی سلیقه نوشتاری خود را دارد ، قرار نیست آنچه شما محترم می فهمید من بنویسم .
نوری :
عزیز برادر . توی کانال خودتون هر جوری دلتون می خواد بنویسید .
اینجا گروهی عمومی است که همه دارن استفاده می کنند .
روزانه بالای 30 تا پیام از شما توی این گروه میاد که هر پیام هم حداقل سی چهل خط است.
خب پیام های بقیه اولا گم میشه ثانیا باید مدام اسکرول کنی گروه رو تا به پیام آخر برسی .
باید مراعات اعضای گروه رو بکنید .
این اوج خودخواهی است که توی گروهی عمومی میگید هرجور دلم می خواد می نویسم . این فرمول عین « استبداد » و « خودمداری » با روکشی از مغالطات ایرانی است و تا فهم درستی از دموکراسی شکل نگیرد و به یک گفتمان عمومی تبدیل نشود ؛ این کشور روی خوش « توسعه » و « نیک بختی » به خود نخواهد دید .
شمس :
۳۰ پیام نادرست است . به هر حال من این طوری می نویسم .
نوری :
درست حرف بزنید . خودخواهی بنویسم اندیشه من نیست ؛ ضمن اینکه جنابعالی صاحب نظر در تمامی حوزه های عالم هستید هر چیزی پیش میاد حتما باید در مورد آن مطلب یا حاشیه ای بنویسید .
هر چی دوست دارید توی کانال خودتون بنویسید ولی اینجا گروه متعلق به آموزش و پرورش است نه کشکول.
جلیل شمس :
متاسفانه قبلا هم شما از این بذلیات داشتید . آره من در چندین حوزه کار می کنم . مطالبات بازنشستگان ، فرهنگیان مسایل سیاسی ، انعکاس گزارشاتی که از استانها می رسد ، مسایل تاریخی با اختصاص بر شمال غرب کشور که یک کار مطالعاتی چندین ساله و ادامه دارد ، مسایل اقلیم و محیط زیست و حوادث اجتماعی و...
سوال این است که چرا تو از این موارد....داری؟ و مدام طی این چند سال ابراز فضولی می کنی؟
اگر قرار باشه به فضولی های بیماران پاسخ دهم وقتم گرفته می شود . با این همه هیچ اصراری برای باز نشر افکار خود به شمای نوعی را ندارم .
اگر مدیر گروه محترم نیز موافق فضولی مستمر شما باشد می تواند محدود کند ضمنا میرزا پخش کن نباشید . خودتان هم مطلبی بنویسید تا وزن فضولی تان آفتابی شود.
خطاب به ادمین :
سلام
خانم مدیر
وقت و حوصله فضولی هر دوره گردی را ندارم . اگر با شکل و شمایل متون من مشکل دارید محدود کنید تا متون من وارد گروه شما نشود چون نشر مطالب من از کانال با نرم افزار انجام می گیرد . اگر شماره منو
محدود کنید هم شما راحت می شوید هم من.
از فضولی های تکراری افرادی خاص فارغ می شوم . مثال ترکی مصداق این واکنش بعضی ها هست که به سبب رعایت نزاکت کلام از بیان آن منصرف شدم . روزانه برای من هم مثل شما لینک دعوت از سطح کشور
می آید که ظرفیت بر نامه را ندارم . حالا در این میان افرادی هم به سبب دریافت متون در همین گروه دم شیطنت می چرخانند.
علی پورسلیمان :
درود
آقای شمس
حق با آقای نوری است .
مطلب اگر محتوا داشته باشد ؛ مخاطب خودش را پیدا می کند .
پایدار باشید .
جلیل شمس :
درود
علی آقا
آره . متون من نسبت به شما نخبگان کم بضاعت است گاهی زخم های کهنه نشتر می زنند .
علی پورسلیمان :
آقای شمس
کسی از شما نخواست خودتان را تحقیر کنید .
مهم احترام به اصول تفکر انتقادی و پذیرش منطقی سخنان و دیدگاه هایی است که ممکن است بر خلاف خوشایند ما باشد .
پایدار باشید .
شمس :
من هرگز خودم را تحقیر نمی کنم و دیگری را هم همچنین و پاسخ گلها متناسب با کنش بوده است . نورد ایشان سومین بار است که فضولانه عینا تکرار می شود.
آقای پورسلیمان
اگر صدای معلم شما از تاریخ و سیاست و روان شناسی و هم ابعاد زندگی ایرانی ورود می کند برای من افتخار است یا باید موجی طعن شما شود؟ البته آقای نوری محترم تا به حال خودش یک کلمه ننوشته و اخبار دست اول فرهنگی آموزشی را پخش می کند که آن هم لازم است و متاسفانه به تنوع موضوعات متون من طعنه می زنه و.. در صورتی که سبک نوشتاری من همین است . چرا من به علی پورسلیمان گیر نمی دهم ؟
خوب ایشان دوست دارند و یا باور دارند که آن شکلی بهتر است . خودکامگی خود را خودمحوری مخاطب تعریف می کند ..... »
سعی کردم مطالب آقای جلیل شمس را که به صورت « عمودی » نوشته شده و فضای زیادی را به خاطر جلب توجه مخاطب اشغال می کند مرتب کنم همچنین برخی اشتباهات املایی و نگارشی را که به موضوعی فراگیر و عادی در میان عمومی و نیز معلمان تبدیل شده را کمی اصلاح کنم . چرا مردم حاضر نیستند برای دفاع از قرار داد اجتماعی، روابط شخصی خود را به مخاطره بیندازند؟
این دیالوگ میان دو نفر است که هر دو معلم هستند .
در این گروه من صریحا نظر خود را نوشتم . اما جز من تعدای بسیار معدودی ( 2 نفر ) فرد دیگری شفاف نظر خود را بیان نکرد . ( نام گروه مربوطه ؛ « گفتمان تحول در آموزش و پرورش » است و هدف این گروه چنین بیان شده است : گروهی كاملاً تخصصی ، برای تمام همكاران انديشمندی كه به دنبال اعتلا و ارتقای شأن و منزلت معلمان و ايجاد گفتمان تحول در آموزش و پرورش هستند. این گروه در حال حاضر 851 عضو دارد )
این خصوصیت عمومی ایرانی ها است که در این مواقع یا سکوت می کنند و یا با بیان کلمات و جملات چند پهلو و تفسیر پذیر سعی می کنند که بیشتر خود را به رخ بکشند و تصویری از « عقل کل » از خود ارائه کنند تا آن که اساسا فکر کنند و مساله را برای خود و دیگران به صورت دقیق و علمی تبیین کنند .
شاید هم نگران آن هستند که در سیبل نقد قرار بگیرند و نتوانند از عهده ی خود و دیگران برآیند .
تصور و اعتقاد بسیاری در این سرزمین که هنوز فهمی از تمایز و تفکیک میان « حوزه عمومی » و « حوزه شخصی » ندارند و حوزه عمومی را ملک طلق خود می پندارند و خود را مجاز به ارتکاب هر عمل و کنشی می دانند آن است که :
من کار خود را می کنم . به شما کاری ندارم . شما هم نباید به من کاری داشته باشید و از رفتار و گفتار من انتقاد کنید .
این رویه رفتاری غالب در همه سطوح جامعه و اقشار آن قابل مشاهده و دارای فراوانی بسیار است .
این فرمول عین « استبداد » و « خودمداری » با روکشی از مغالطات ایرانی است و تا فهم درستی از دموکراسی شکل نگیرد و به یک گفتمان عمومی تبدیل نشود ؛ این کشور روی خوش « توسعه » و « نیک بختی » به خود نخواهد دید .
« احمد صداقت » در یادداشتی با عنوان : « پرسش اینجاست که چرا این رفتارهای دو گانه در ایران شایع است؟ رفتارهای متناقض ما و بازتولید استبداد » چنین می نویسد : ( این جا )
« به گمان من، در کشوری که « شرکت » به معنای واقعی کلمه، پا نمی گیرد، بعید است بتوان دموکراسی، به معنای واقعی کلمه، بنا کرد.
فرض کنیم چند نفر که اهداف مشترکی دارند، دور هم جمع میشوند و طبق یک قرارداد اجتماعیِ صریح یا ضمنی، گروهی را تشکیل میدهند. آن گاه به صورتی کاملا دموکراتیک، شایسته ترین فرد از میان خود را به ریاست انتخاب میکند. مدتی اعضای گروه، قرارداد اجتماعی را رعایت میکنند و کارها به خوبی و خوشی پیش میرود تا اینکه یک نفر از آنها تخلفی انجام میدهد.
در این مرحله برخی از اعضای گروه که از این تخلف با خبر شده اند، احساس ناراحتی میکنند. بخشی از نگرانی آنها مربوط به در خطر افتادن حیثیت و منافع جمعی است: تخلف آن فرد ممکن است به اعتبار گروه لطمه بزند یا دارایی های جمعی را به مخاطره بیندازد یا سرمایه های اجتماعی گروه، مخصوصا اعتماد افراد را مخدوش کند. بخش دیگری از نگرانی آنها مربوط به احساس اجحاف و ناکامیِ شخصی است: فرد با خود میگوید که چرا دیگری قواعد جمعی را زیرپا میگذارد و سوء استفاده میکند ولی من نکنم؟
آنها ممکن است مدتی سکوت کنند و با خود کلنجار بروند ولی در نهایت تصمیم میگیرند اقدامی انجام بدهند. اما این اقدام چیست؟ دقیقا در این مرحله است که یکی از مهمترین و کلیدی ترین ویژگی های فرهنگی مردم ایران آشکار میشود.
آنها وارد یک بازی دوگانه میشوند. از یک سو مخفیانه، رئیس گروه را از مساله باخبر میکنند و در پشت پرده او را تحت فشار قرار میدهند که فرد خاطی را تنبیه کند. اما در عین حال سطح روابط خود را با فرد خاطی حفظ میکنند و نه تنها از رفتار او در مقابل خودش انتقاد نمیکنند، بلکه حتی ممکن است او را به سبب قانون شکنی هایش، با لبخندی یا گفتار همدلانه ای تشویق کنند.
پرسش اینجاست که چرا این رفتارهای دو گانه در ایران شایع است؟
از یک سو، متخلفان با طمطراق و افتخار از قانون شکنی ها و « زرنگ بازی » های خود تعریف میکنند و مورد تایید اطرافیان شان قرار میگیرند و از سوی دیگر همان اطرافیان، بزرگ ترین مشکل و نارضایتی زندگی خود را همین قانون شکنی ها و حق کشی ها میدانند. چرا این اطرافیان، خودشان مستقیما فرد متخلف را مورد نکوهش قرار نمیدهند؟
چرا مردم حاضر نیستند برای دفاع از قرار داد اجتماعی، روابط شخصی خود را به مخاطره بیندازند؟
آنها به طور روزمره، هزینه های بسیار سنگینی بابت بیتوجهی به قرارداد اجتماعی میپردازند و بلکه همه زندگیشان در آشفته بازار قانونشکنی و فساد از دست رفته است، با اینحال، هنگامی که در مواجههی عملی با متخلف قرار میگیرند، حاضر به پرداخت هزینه نیستند.
حال آن که این، دقیق ترین هزینهای است که برای استقرار قانون و ایفاد حق میتوانند بپردازند. مردمی که برای تحقق عدالت و قانون، جان شان را در مقابل نیروهای نظامی حکومت به مخاطره میاندازند، چرا حاضر نیستند در مواجههی مستقیم با دوست فاسد خود، هزینه ای بپردازند؟
حال بیایید به روی دیگر سکه بپردازیم.
هنگامی که اعضای گروه، به جای سرزنش متخلف، در برابر او سکوت میکنند و در عوض، رئیس گروه را مسوول پرداخت همه هزینه ها میدانند، گونه ای دیگر از احساس اجحاف بروز میکند: رئیس گروه از خود میپرسد چرا من باید خود را فدای دیگران کنم؟ آن هم دیگرانی که خودشان حاضر به پرداخت کوچکترین هزینه ای نیستند و هر روز با فرد متخلف همدلی و خوش و بش میکنند.
به عبارت دیگر، رئیس گروه در موقعیتی بسیار فسادانگیز قرار میگیرد. از یک سو خواست عمومیِ گروه برای مقابله با قانونشکنان، به او مشروعیت اعمال اقتدار شدید میدهد و از سوی دیگر ، او احساس میکند که مورد خیانت افراد گروه قرار گرفته است و به تنهایی، مسوول پرداخت همه هزینه ها شده است. درست مثل آن که افراد یک محله، یک نفر را به پاسبانی انتخاب کنند، تفنگی به دستش بدهند و بگویند : « چاقوکش محله را تنبیه کن ». در حالی که خودشان با آن لات ها رفاقت دارند و اگر بلایی بر سر آن پاسبان بیاید هیچ دلیلی وجود ندارد که اهل محل به حمایت از وی برخیزند. اینکه پاسبان با چاقوکش های محل چه خواهد کرد، چندان تفاوتی در نتیجه ایجاد نمی کند، زیرا دیر یا زود، داستان ما، به ماجرای پاسبانی تبدیل خواهد شد که تفنگی به دست دارد و در مقابل مردمی قرار دارد که احساس میکند به او خیانت کرده اند.
خلاصه داستان آن است که :
در فرهنگ ایران، حجم نامتعارفی از «تعارف»، «تملق» و «دو رویی» وجود دارد. این صفات در هماهنگی ارگانیک با یکدیگر هستند و سیستمی را میسازند که از دل آن استبداد میروید » .
تصویری که در پایین می بینید از پارک « گفت و گو » واقع در گیشای تهران گرفته شده است .
زن میان سالی به صورت اریب و یا زیگزاگ در حال پیاده روی است .
یک بار از او پرسیدم که چرا به صورت مستقیم راه نمی رود و با این نوع پیاده روی ضمن آن که ممکن است با دیگران تصادم داشته باشد روی اعصاب و روان دیگران است که مبادا با او برخوردی کنند ؟
این زن حرفی برای گفتن نداشت .
ظاهرا برای آن مسافت بیشتری را طی کند این طور زیگزاگی راه می رود در حالی که می تواند با طی مسیر مستقیم وقت بیشتری را برای آن اختصاص دهد . البته ایشان می گفت که بیش از 20 سال است به این پارک می آید و همین طوری راه رفته و من نخستین نفری هستم که این را به او گفته ام .
با این حال ، آن زن باز هم به رویه غلط خود هم چنان ادامه داده است .
( پیست دوچرخه سواری چیتگر )
( 1 )
رِنِسانس (به فرانسوی: Renaissance)، دورهٔ نوزایی یا دورهٔ نوزایش، جنبش فرهنگی مهمی بود که آغازگر دورانی از انقلاب علمی، اصلاحات مذهبی و پیشرفت هنری در اروپا شد. دوران نوزایش، دورانِ گذار بین سدههای میانه (قرون وسطی) و دوران جدید است. نخستین بار، واژهٔ رنسانس را فرانسویها در سدهٔ ۱۶ میلادی بهکار بردند. آغاز دورهٔ نوزایش را در سدهٔ ۱۴ میلادی در شمال ایتالیا میدانند. این جنبش در سدهٔ ۱۵ میلادی، شمال اروپا را نیز فراگرفت. رنسانس، یک تحول ۳۰۰ساله است که از فلورانس در ایتالیا آغاز شد و به عصر روشنگری در اروپا انجامید. ( ویکی پدیا )
گروه گزارش/
همان گونه که پیش تر نیز آمد ( این جا ) ؛ نهم خرداد ماه تعدادی از فرهنگیان از شهرهای مختلف ایران قصد داشتند نشستی را در سالن اجتماعات صندوق ذخیره فرهنگیان برگزار کنند که از ورود آنان به این سالن ممانعت به عمل آمد و به گفته برخی حاضران این جمعیت مطالبه گر مجبور شدند در ورودی ساختمان نشست را برگزار کنند.
از تصاویر منتشر شده چنین پیداست که امین الله سالاری و محسن مسعودی نمایندگان منتخب معلمان در هیات امنا صندوق ذخیره فرهنگیان در میان این جمع حضور ندارند اما در پایان این تجمع حضور پیدا می کنند که با واکنش سرد و نیز اعتراضی جمع حاضر رو به رو می شوند .
به نظر می رسد این کنش گران از رسانه ها و خبرنگاران حوزه آموزش و پرورش برای حضور و پوشش این نشست دعوتی به عمل نیاورده اند .
با این حال وزارت آموزش و پرورش و یا صندوق ذخیره فرهنگیان در برابر این وضعیت سکوت کرده و از کنار آن گذشتند .
تاکنون این موسسه متعلق به معلمان عضو در برابر گزارش ها و یادداشت های « صدای معلم » پاسخ گو نبوده و این در حالی است که مسئولان وزارت آموزش و پرورش هر جا که می رسند و در هر نشست و محفلی ، دولت خود را « مردمی » می خوانند .
در این بخش ؛ سخنان ایراد شده توسط « مهدی سورگی » را مطالعه می فرمایید .
معلم حقیقی یا بهعبارت دیگر کسی که حقیقتا معلم است، کیست؟
سابق بر این وقتی نوشتم که من هرگز معلمان و ناظمان و مدیران دوران راهنمایی و دبیرستان و استادان سایر مقاطع تحصیلیام را هرگز نمیبخشم برخی از عزیزان گله کردند که این توهین به قشر مقدس معلم است! ( این جا )
بفرمایید این هم نتیجهی مقدس پروری و تقدس سازی!
اینکه شغل معلمی، شغل انبیاء است و ارزشمند است و... هیچ مناقشهای نیست و اینکه در این جامعه در حق معلمها کاستیهایی صورت میگیرد نیز هیچ حرفی نیست اما اینها هیچ یک توجیهی برای گندکاریها و رفتار ضدانسانی و کودکستیزانهی اکثر معلمان دیروز و کثیری از معلمان و مدیران امروز، نمیشود.
هر انسان بیسواد و بیمخ و بیشعور و کمشعوری به واسطهی پاس کردن چند درس و پیدا کردن چند پارتی و... که معلم میشود، آموزگار نیست.
معلمان امروز معمولا روند اداری شدن معلمی را طی کردهاند و نه سیر و سلوک تفکر و آموزش و پرورش را. بنابراین، اینها آموزگاران علم و اندیشه نیستند بل تحقیر کنندگان و به لجن کِشَنْدِگانِ روح و روان کودکان و نوجوانان و جواناناند.
این هشدار را جدی بگیریم . اگر مسالهی نقد و انتقاد اقشار اتوریته محوری همانند پزشکان و معلمان و نیروهای انتظامی و ماموران و... را جدی نگیریم و در برابر هر چرا و اعتراضی، به کلیشهی « قشر مقدس پزشک و قشر مقدس معلم و قشر مقدس پلیس زحمت کش و...را زیر سوال نبر » متوسل شویم ؛ نتیجهای به جز از آنچه در ویدئوهای منتشر شده از توهین به کودکان و مورد ضرب و شتم قرار دادنشان، مشاهده میکنیم، نخواهیم داشت.
باری؛ معلمِ حقیقی کسی نیست که در یک ترم مشخص، بخش خاصی از یک کتاب را تدریس کند و خلاص! اما معلم حقیقی، معلمی نیست که دغدغهاش محدوده و نگاهِ بدِ رئیس و... باشد!
مثل معلمانی که هشدار میدهند :
توجه داشته باشید این کتاب، در مدت این چهار ماه باید تمام شود! یعنی چه که باید تا پایان محدودهی مشخص شده، تدریس شده و تمام شود؟
یعنی چهاش و اصلا «چهایِ» مساله مهم نیست! یاد گیری دانشجو هم پشیزی ارزش و اهمیت ندارد!
پس چه چیز مهم و اهمیت دارد؟ اینکه آقا با خیال راحت ادعا کند که بله من محدودهی درسی ام را بالکل تدریس نموده و تمام کردم و خلاص!
این نوعِ برخورد با تعهدِ معلمی، چه چیز را به یادِ شما می آورد؟
من بهشخصه به یادِ کلهقندیها و دین زدگانی میافتم که از روی عادت تکالیف دینی من جمله نماز و... را به جا میآورند تا بگویند : آخ راحت شدم!
یک انسانِ کلهقندی هرگز به این مساله نمیاندیشد که این عادتها، هیچ فایدهیِ روشنی نداشته و ذرهای از خریّتِ او نکاسته و هیچ به آن شعورِ نداشته، نیافزوده و صرفا تکرارِ مکررات از برای خلاص شدن است!
معلمانِ کذایی (و نه مطلق معلمان) نیز دقیقا و عینا چنیناند! هر طور شده ولو با پراکندگی و آشفتگی و از سر و ته مباحث مهم و اصلیِ کتاب زدن و... محدوده را تمام میکنند!
اما معلم حقیقی، معلمی نیست که دغدغهاش محدوده و نگاهِ بدِ رئیس و... باشد!
معلمی نیست که به دانشجو فحش دهد و از او برای چند نمره، بهره کشیِ جنسی بکند یا دانشجو را مامور خرید مواد مخدرش کند یا به او ترجمه تحمیل کرده و نهایتا به نام خود چاپ کند ؛ باری معلم حقیقی، تا این حد پلید و پلشت نیست، معلمِ حقیقی حتی همانند این کلهقندیها، حمّالِِ اطلاعات هم نیست، پس کیست؟ کسی ست که در دانشجو «عطش» ایجاد می کند:
«عطشِ دانایی» و «ذوقِ علم» و «جست و جوی حقیقت»
کانال تاریخ فلسفه از صفر