سقراط هنگامی که به اتهامِ فاسد کردنِ جوانان به محاکمه کشیده میشود، در دفاع از خویش در دادگاه خطاب به آتنیان میگوید:
شما مردمِ این شهر مانند اسبِ تنبلی هستید که احتیاج دارید برای این که به راه بیفتید خرمگسی گاهی به شما نیش بزند و من همچون آن خرمگس بودهام که نیشَکی میزدهام و شما را به اندیشه وامیداشتهام و اکنون اگر مرا بکُشید، دیگری را مثل من نخواهید یافت.
برایان مگی
پاورقی کتاب: فلاسفه بزرگ
***
برخی و شاید بسیاری چیزها که در اصل غیر نرمال و ناهنجار هستند اما در سایه ی فرهنگ ایرانی ، عادی سازی شده اند .
به ندرت اتفاق می افتد که مدارس در ایران درست در روز اول مهر بازگشایی شوند و همه دانش آموزانی که در مدرسه ثبت نام کرده اند در نخستین روز در مدرسه حاضر شوند چون ذهنیت عمومی در ایران این طور تعریف شده است که مدارس در هفته اول مهر ماه به قول معروف « تق و لق » هستند و به آموزش پرداخته نمی شود . پس عقل ایجاب می کند تا وقت خود را در مدرسه تلف نکنیم .
انتظار عمومی این است که به محض آلودگی هوا و شرایط اضطرار آن مدارس سریعا تعطیل شوند بدون آن که لحظه ای درنگ و تامل شود که آیا مدارس منبع آلودگی هوا هستند و مهم تر این که این تعطیلی عمومی آیا کمکی به حل شدن مساله ی آلودگی هوا می کند یا نه ؟
مردم چنین می خواهند و مسئولان هم برای توجیه ناکارآمدی و حل مساله معمولا با این انتظارات همراهی می کنند .
در کشور دچار خشکسالی و بحران آب نیز تا کمی باران و یا برف شدت می گیرد باز انتظار عمومی ، تعطیلی مدارس است غافل از آن دانش آموزان باید بتوانند با همه ی شرایط سازگار شده و بر مشکلات فائق آیند .
مفهوم مدرسه ی زندگی چنین است و فراتر از دیوارهای « مدرسه » را هم شامل می شود .
داود سلیمی معلم وبلاگ نویسی که تجارب و فعالیت های خود را در وبلاگ اش منتشر می کرد و اکنون نزدیک به 8 سال است که دیگر مطلبی را در آن منتشر نکرده در پستی چنین با عنوان « شمارشگر آمار ورزش (دوچرخه سواری) بر روی پل روپسن در لیدینگو » چنین می نویسد : ( این جا )
« ورزش کردن یکی از برنامه های روزمره سوئدی هاست. ورزش برای این مردم تبدیل به یک عادت شده و روز و شب یا گرما و سرما نمی شناسد. روز سرد و برفی زمستانی باشد یا روز بارانی بهاری و یا روزی گرم از روزهای تابستان. و قابل تامل آن که این تعطیل کردن های یواشکی و زیر کار در رفتن ها برای خیلی ها به یک « نوستالوژی » تبدیل شده و از آن به عنوان خاطرات شیرین خود در دوران مدرسه یاد می کنند .
دویدن و دوچرخه سواری از ورزش های مورد علاقه اکثر مردم می باشد. در تمام خیابان ها و گذرگاه ها محل رفت و آمد دوچرخه و عابر پیاده پیش بینی شده است به گونه ای که جدا از محل تردد اتومبیل ها باشد تا راه بر هرگونه خطری بسته شود.
تصاویر زیر را از پل روپسن (حد فاصل استکهلم و لیدینگو ) محل عبور و مرور عابرین پیاده و دوچرخه سواران گرفته شده است . شهرداری لیدینگو با نصب سنسورهایی بر روی گذرگاه ، اقدام به ثبت آمار عبور دوچرخه ها در یک روز و کل روزهای گذشته شده از تحویل سال بر روی تابلوی دیجیتالی نموده است. این تابلو با عنوان تابلوی سلامتی مردم نامگذاری شده است .( واژه هالسا «معادل انگلیسی هلث» که روی تابلو ملاحطه می کنید به معنی سلامتی می باشد.) » .
پل روپسن (سمت چپ قسمت بالای تصویر محل تردد ماشین هاست)
( آمار تردد دوچرخه از استکهلم به لیدینگو در یک روز به رنگ قرمز ، از ابتدای سال به رنگ آبی )
( تصویری از غروب بهاری از روی پل روپسن )
در حالی که هر ساله به صورت تصاعدی بر تعداد خودروها و موتور سیکلت ها افزوده شده و مسئولان هم اراده ای برای اجرای « قانون هوای پاک » و حل مساله ندارند ؛ چرا نباید استفاده از دوچرخه به یک عادت و فرهنگ در میان دانش آموزان و مردم تبدیل نشود و مفهوم و معنای زندگی فقط در تمایز و تفاخر اجتماعی و خود را متفاوت نشان دادن به هر قیمتی خلاصه شود ؟
رساندن دانش آموزان توسط اولیا به مدارس در ایران به یک فرهنگ عمومی تبدیل شده و بارها مشاهده کرده ام که والدین بچه هایشان درست تا رو به روی درب مدرسه مشایعت می کنند و حتی اجازه ی پیاده روی و تحرک به فرزندان را هم نمی دهند و از این جهت همیشه در مقابل مدارس ترافیک سنگین جریان دارد .
در شش ماه گذشته ؛ مدارس را چند بار به بهانه هایی این چنین تعطیل کرده اند هر چند برای آن که دچار « وجدان درد » نشوند ؛ جدیدا به جای تعطیلی از عبارت :
« مدارس غیرحضوری شدند » را باب کرده اند .
اما تعطیل کردن مدارس در هفته های پایانی قدمتی دیرینه دارد و آن هم جزئی از تقویم غیررسمی آموزش در ایران شده است .
تمایل جدی و قوی کادر مدرسه از مدیر و معاون گرفته تا معلم و سرایدار برای تعطیل کردن زود هنگام مدرسه و نیروی گریز از مرکز دانش آموزان برای فرار از آن موجب شده است تا زمان آموزش در ایران به یک طنز تلخ تبدیل شود و این که این شاخص مهم آموزش در ایران مانند سایر شاخص ها حتی از عقب مانده ترین کشورها هم عقب بیفتد .
مسئولان آموزش و پرورش هم برای « رفع تکلیف » و « خالی نبودن عریضه » برای مدارس و مدیران خط و نشان بکشند . جالب آن که ادارات و مناطق آموزش و پرورش پس از تعطیلات رسمی نوروز وضعیت بهتری از مدارس ندارند و انجام کارها را در زمان فعالیت رسمی به روزهای بعد حواله می کنند .
اگر مدرسه ایرانی نشاط آور نیست و یا به « مهارت های زندگی » پرداخته نمی شود ؛ اما راهش تعطیل کردن نیست .
واقعا چه دلیلی دارد که مدارس یک هفته پیش از پایان رسمی سال و نیز یک هفته پس از تعطیلات دو هفته ای نوروز تعطیل شوند و از خلال بر هم خوردن ساعت بیولوژیکی بدن (Circadian Rhythm) دانش آموزان در مدارس شاهد کسالت و خمودی و تنبلی دانش آموزان باشیم ؛ فصلی که در آن طبیعت زنده می شود و تحول و تغییر را در پیش می گیرد ؟
و قابل تامل آن که این تعطیل کردن های یواشکی و زیر کار در رفتن ها برای خیلی ها به یک « نوستالوژی » تبدیل شده و از آن به عنوان خاطرات شیرین خود در دوران مدرسه یاد می کنند .
وزیر آموزش و پرورش در آیین اختتامیه دومین رویداد ملی ستاپ گفت: « اگر کاری کنیم سن دیپلم از ۱۸ به ۱۵ سالگی برسد و لیسانس را به ۱۸-۱۹ سالگی برسانیم و برای ۳ سالِ قبل از دبستان هزینه کنیم حتما کشور آیندۀ شکوهمندتری خواهد داشت » .
نمیدانیم آقای رضا مراد صحرایی با این گونه اظهار نظرها در صدد سرپوش گذاشتن بر استیصال خویش در حل مشکلات انباشته آموزش و پرورش است و یا به دلیل نا آگاهی از مسائل اساسی آموزش و پرورش دچار گمراهیست و گمان میکند به کشف تازهای نایل شده است.
ایشان گمان میکنند اگر کودکان سه سال زودتر به مدرسه بروند و سه سال زودتر لیسانس بگیرند ؛ « حتماً کشور آیندۀ شکوهمندتری خواهد داشت » .این گمان سست بنیان مانند این است که خیال کنیم اگر جنینها شش ماهه متولد شوند، اگر نوزادان از دو ماهگی برخیزند و بنشینند، اگر کودکان از چهار ماهگی پهنهی خانه را چهار دستوپا بپیمایند و از هفت ماهگی روی دو پا راه بروند و بدوند، اگر از ۸ ماهگی شروع به تکلم کنند و سخن بگویند، اگر از یک سالگی شیر مادر را کنار بگذارند و قیمه و آبگوشت بخورند، اگر...، میتوانند از دو سالگی از فروشگاههای سر کوچه برای مامانها خرید کنند و چند سال بعد هم نانآورِ خانه شوند.
لازم است به ایشان و همفکرانشان یادآوری شود که؛
رشد طبیعی انسان (و هر زیست مند دیگری) مراحلی دارد که هر یک از این مراحل باید طی شود تا رفتاری از وی سر زنَد و یا او قادر به انجام کاری شود. این رشد طبیعی علاوه بر ایجاد و استحکام ساختارهای جسمی و افزایش توانمندیهای مکانیکی و فیزیکیِ بدن، تکامل ساختارهای عصبی و ارتقاء قابلیتهای مغزی را نیز در بر میگیرد.
درست است که انسان امروزی به یمن فن آوریهای نوین و غنای خارقالعادهی محیط زندگی به واسطهی انباشت انواع وسایل لوکس و کارآمد و مدرن، الهامبخش بوده و موجب تسریع در رشد شناختی و توسعهی دامنهی هوش و استعداد در انسان شده است، اما آموزش و تربیت هرگز نمیتواند فرمایشی و دستوری باشد بلکه علاوه بر آرزوی محال و تأمین شرایط و امکانات و ایجاد مجال، توانایی جسمی و استعداد بدنی و آمادگی ذهنی - روانی و رشد مغزی - عصبی را نیز میطلبد. اصلاً لازم نیست خواب های بزرگ برای آموزش و پرورش دیده شود بلکه کافیست همین کارهای کوچک دم دستی به سرانجام درستی برسد.
اگر واقعاً رویای آیندهی شکوه مند برای این کشور در سر داریم، لازم نیست به فکر کاهش سن ورود به دورههای تحصیلی باشیم و اطفال سه-چهار ساله را به ساختمانهای قوطی کبریتی خشک و خالی و بیمحتوا و استعدادکُش -که مدرسه نامیده میشود- بکشانیم و سنّ لیسانس را به ۱۸ سالگی برسانیم.
کافیست محتوای معقول در برنامهی آموزشی بگنجانیم.
به دروس مهارتمحور و عمگرا بها دهیم و دانشآموزان را از رنج محفوظات بیهوده و زجر دهنده و خسته کننده و بیمصرف برهانیم.
بودجهی آموزشی کافی در اختیار مدارس بگذاریم و غبار فقر از رخ سیستم آموزشی بزداییم.
فضای فیزیکی مناسب و کافی با امکانات لازم و کافی برای آموزش فراهم نماییم. از ازدحام دانشآموزان در کلاسهای درسی بکاهیم و نسبت بین معلم و دانشآموز و تراکم کلاسی را به عدد معقول برسانیم.
نیروی متخصص کافی برای ایفای نقش آموزگاری تربیت کنیم و از ورود فلهای و اتوبوسی جماعت غیرمتخصص و دوره ندیده، به آموزش و پرورش جلوگیری کنیم.
روندِ حراج فضاهای آموزشی تحت عنوان مولدسازی را -اگر هنوز ادامه دارد- متوقف کنیم.
حقوق کافی به معلمان بدهیم تا زندگی عزت مندانه داشته باشند و محتاج شغل دوم و سوم نباشند و بتوانند آموزش و پژوهش مادامالعمر داشته و شبها سر آسوده بر بالین بگذارند و صبحها با شوق و امید و انرژی و آرامش خاطر و حس سرفرازی در مدارس حضور یابند.
مواد درسی غیرکاربردی و صرفاً ایدئولوژیکی را حذف و از حجم برنامۀ آموزشی و ترافیک ذهنی دانشآموزان بکاهیم و با تُنُکسازی برنامه درسی، فرصت فراخ برای تکرار و تمرین دروس زندگی فراهم کنیم.
گامی در جهت برقراری عدالت آموزشی برداریم؛ از پول نفت، سهمی برای ساخت مدرسه به جای کانکسها و چادرها و کپرها بخواهیم.
بساط مدارس خاص را برچینیم و به طبقه بندی و تفکیک دانشآموزان تحت عناوین مختلف خاتمه دهیم.
برای فرار از هزینه، به هر کسی و هرجایی مجوز مدرسهی غیر انتفاعی ندهیم. میزهای کار و فضاهای گشتوگذار و امکانات و بستر تجربه و آزمایش و خطا و چالش و پویش را برای کودکان و نوجوانان فراهم آوریم. بساط سوگ و ماتم و غم و افسردگی و دلمردگی را از برنامههای آغازین مدارس جمع کنیم و راه رقص و بازی و شادی و ورزش و نشاط را باز بگذاریم تا آموزشهای روزانه با تراوشِ هورمونهای شادیبخش و شور مثبت و احساس لذت شروع شود و فضای مدارس سرشار از امید و انرژی و شوق آموزش گردد.
کمتر حرف بزنیم و بیشتر عمل کنیم .
اصلاً لازم نیست خواب های بزرگ برای آموزش و پرورش دیده شود بلکه کافیست همین کارهای کوچک دم دستی به سرانجام درستی برسد.
یک گام بیکلام، برتر از صد خیال خام!
اگر در مدرسه درس است، تا دیپلم بس است.
با اینکه مدارس فعلی به طور تبعیض آمیزی در بیست و چند مدل ناعادلانه و طبقاتی تقسیمبندی شدهاند ولی هنوز هم در گوشه و کنار مدارسِ خشک و بیروحِ عادی دولتی، ستاره بخت و اقبال دانش آموزان مستعد هر از گاهی سوسو میزند.
یکی از دانشآموزان چند وجهی ؛ (دبیرستان باقرالعلوم حسینآباد مهرشهر) دانیال عبدلی دانش آموز پایه دهم رشته تجربی است.
امسال دانیال در قالب تیم باشگاه آریانا به پاس موفقیتشان در مسابقات دانش آموزی رباتیک استان، مجوز حضور در مسابقات بینالمللی رباتیک در کشور برزیل را کسب کردهاند.
با معرفی و راهنمایی مدیر ساعی و دلسوز ( آقای ابریشمفروشزاده) در دفتر مدیریت با قهرمان رباتیک ناحیه ۴ کرج گفت و گویی می کنیم و از چرایی و چگونگی اتصال به دنیای پر رمز و راز رباتیک و مشوقهای احتمالی تا نحوه تامین هرینههای سنگین این رشته مهیج و میزان همراهی خانواده و مساعدت مسئولین امر سخنانی رد و بدل میکنیم.
خلاقیت و تفکر انتقادی در جملات و نگاههای مهربان دانیال موج میزند.
نحوه عضویت در تیم رباتیک استان:
از کودکی شدیدا به رباتیک علاقه مند بودم و موضوع را با خواهرم در میان گذاشتم. ایشان با مشاهده میزان عشق و علاقه من، با تحقیق به آموزشگاهی مطمئن برای آموزش علمی و کاربردی رباتیک رسیدند. سپس موضوع را با پدر و مادرم در میان گذاشتیم. با اینکه هزینه کلاسهای رباتیک برای خانوادههای متوسط و آسیبپذیر ، کمرشکن و سرسامآور است ولی وقتی اولیا شوق و اشتیاق زایدالوصف فرزندشان را دیدند به هر ترتیبی شده بیمنت پسرشان را تا به امروز ساپورت مالی و معنوی کردهاند.
تلاش برای انتخاب شدن در تیم برون مرزی حداقل کاری بود که میبایست در قبال زحمات پدر و مادرم انجام میدادم.
آقای محمدی ؛ مدیر آموزشگاه رباتیک آریانا در فصل ثبتنام مسابقات با فراخوان بچهها، تیم منسجمی از شاگردان قبلی و فعلی اش را فراهم و در مسابقات فیراکاپ شرکت کردیم.
خوشبختانه با کسب مقام اول این شهرآورد، مجوز اعزام به مسابقات جهانی برزیل را احراز نمودیم.
از بنیاد نصر تقاضای مساعدت دارم
متاسفانه مسئولین مربوطه و دولت هزینه اعزام به مسابقات جهانی برزیل را تقبل نکرده و به عهده خانوادهها و یا به اسپانسر و خیرین احتمالی حواله کرده است. از طرفی پدر و مادر من فقط برای ثبتنام و شرکت در مسابقات فیراکاپ داخلی تاکنون ۲۰ میلیون تومان پرداخته اند و دیگر تاب و توان پرداخت هزینههای مسابقات بین المللی برزیل را ندارند.
از طریق مدیر دلسوز دبیرستان باقرالعلوم و همچنین بچههای مدارس کمالشهر شنیدم که بنیاد نصر از دانشآموزان مستعد و خلاق همهجانبه حمایت کرده و مخارج این چنینی را پشتیبانی مالی میکند.
از مسئولین محترم بنیاد نصر ( آقایان نصر و مالمیر) خواهشمندم از این دانشآموز نخبه رباتیک پشتیبانی نمایند. من هم قول میدهم ضمن خوانش عالی درسهایم از مسابقات برزیل دست پُر برگشته و برای کشورم مدال افتخار کسب کنم.
بنیاد نخبگان دقیقا کجای ماجراست ؟!
نخبگان فکری و ابزاری انسانهایی خلاق و متفاوت هستند . اگر حمایت به هنگام جامعه و خانواده پشت سرشان نباشد منزوی شده و یا با قمارِ زندگی خود و در تنگنا قرار دادن خانواده ریسک کرده و به آن سوی آبها پر میکشند.
بنمایه پدیده فرار مغزها شاید رسیدن به امکانات مطلوب، تجربه آزادیهای اجتماعی حداکثری و اشتغال متناسب با خلاقیت و نوآوریهاست.
گرچه فلسفه تاسیس « بنیاد ملی نخبگان » برای حمایت از افراد خلاق و نوآور میباشد ولی بهرهمندی از خدمات نازل این بنیاد نیز نیازمند گذر از هفتخوان رستم و داشتن روابط رانتی است.
سوال بر زمین مانده آن است که دقیقا چه کسی و چه ارگانی باید پشتیبان عملی دانیالهای خلاق مملکت باشند؟
گروه گزارش/
احمد محمودزاده معاون وزیر آموزش و پرورش و رئیس سازمان مدارس غیردولتی یادداشتی را در روزنامه جام جم منتشر کرده و پرتال وزارت آموزش و پرورش آن را بازنشر کرده است .
محمودزاده در این یادداشت چنین می نویسد : ( این جا )
« مطابق قانون تأسیس و اداره مدارس و مراکز آموزشی و پرورشی غیردولتی مصوب سال ۱۳۶۷ و اصلاحیه سال ۱۳۹۵ درمجلس شورای اسلامی، نظارت و رسیدگی بر عملکرد این واحدهای آموزشی و پرورشی به عهده شورای سیاست گذاری، برنامهریزی و نظارت مرکزی و نیز شورای نظارت استان و مراکز مستقر در حوزه ستاد و ادارات کل آموزش و پرورش استانهاست.
این درحالی است که قانونگذار در بند «ت» و «ث» ماده ۵ و مواد ۱۵، ۱۶ و۱۷ قانون یادشده نیز در خصوص نظارت و تعیین شهریه مدارس و مراکز غیردولتی تعیین تکلیف کرده و در تبصره ذیل ماده ۱۸ قانون تاکید دارد که شهریه دریافتی مازاد بر قانون باید به اولیا بازگردانده شود.
همچنین براساس ماده ۳۵ همین قانون (قانون تاسیس و اداره مدارس و مراکز آموزشی و پرورشی غیردولتی)، قانونگذار تعیین و اعمال مجازاتها در برخورد با مدیران و موسسان مدارس و مراکز غیردولتی متخلف را به شورای سیاست گذاری، برنامهریزی و نظارت مرکزی و شوراهای نظارت استان واگذار کرده است.
بر همگان روشن است که آموزشوپرورش امری حاکمیتی بوده و اجرای آموزش و نظارت بر حسن اجرای آن از وظایف ذاتی وزارت آموزش و پرورش بهعنوان یک دستگاه حاکمیتی است.
همچنین واضح و مبرهن است که مدارس و مراکز آموزشی به دلیل ارتباط با جامعه دانشآموزی و خانوادهها حائز اهمیت ویژه است درحالی که روح قوانین و مقررات حاکم بر سازمان تعزیرات حکومتی، نظارت بر فعالیتهای اقتصادی است؛ بنابراین ورود سازمان تعزیرات حکومتی به فضاهای آموزشی و پرورشی با قوانین مصوب، منافات دارد و موجب شکل گیری نظارتهای موازی، تعارض در تصمیمگیری و دخالت درامور قانونی وزارت آموزشوپرورش میشود.
البته ممکن است عدهای به مدارس مسئولان یا مدارس برند اشاره کنند و استدلال بیاورند که این مدارس نظارت پذیر نیستند و لازم است نهادی بالادستی بر امور آنها نظارت کند. در جواب اما باید گفت براساس دستورالعمل نظارت جامع برمدارس ومراکز غیردولتی مصوب سال۱۳۹۶ و بخشنامه نظارت کیفیت بخشی سال ۱۴۰۱ و شاخصهای اختصاصی، همه مدارس و مراکز غیردولتی به صورت فرآیندی مورد بازدید مستمر ناظران و ارزیابان درسطوح ناحیه، منطقه، استان و سازمان قرار دارند و تخلفات همه مدارس مطابق ماده ۳۵ قانون تأسیس و اداره مدارس و مراکز آموزشی و پرورشی غیردولتی، بررسی میشود و با متخلفان برخورد قانونی صورت میگیرد » . ؛ اگر نظارت وزارت آموزش و پرورش بر مدارس و واحدهای زیر مجموعه ی خود موثر و کارآمد بود دیگر نیازی به ورود نهادهای خارج از آموزش و پرورش نبود
موضوع ورود سازمان تعزيرات حكومتي به مدارس غیرانتقاعی پدیده جدیدی نیست و در سال های پیشین نیز سابقه داشته است .
در سال 1394 نیز مرضیه گرد رئیس سازمان مدارس غیردولتی وزارت آموزش و پرورش به اقدام گشت تعزیرات واکنش نشان داده و چنین گفت: ( این جا )
«با توجه به سیاستهای کلی ابلاغی و اسناد بالادستی وزارت آموزش و پرورش، تمام مراجع از جمله سازمان تعزیرات حکومتی و به تبع آن ادارات کل استانها حق ورود به حوزه آموزش و پرورش را ندارند و هرگونه دخالتی در امور مدارس و مراکز غیر دولتی بدون مجوز وزارت آموزش و پرورش ممنوع است."
گُرد با اشاره به حاکمیتی بودن نهاد آموزش و پرورش افزود: نظارت و کنترل بر امور اقتصادی و هماهنگی مراجع قیمت گذاری و توزیع کالا از وظایف سازمان تعزیرات حکومتی و ادارات کل آن است و فعالیت مدارس و مراکز آموزشی غیردولتی از مصادیق فعالیت اقتصادی نبوده و دانش آموزان و نونهالان کشور نیز هم مصداق آن تعاریف نیستند » .
نخستین پرسش « صدای معلم » از رئیس سازمان مدارس غیرانتفاعی آن است که اگر مطابق تفسیر ایشان ورود گشت تعزیرات به مدارس بر خلاف نص صریح قانون بوده و « تخلف » محسوب می شود چرا وزارت آموزش و پرورش در مراجع ذی صلاح اقامه ی دعوی نمی کند ؟
آیا با عنوان کردن این که آموزش و پرورش در ایران نهادی حاکمیتی است ( در حالی که اصلا چنین نیست ) می توان از نظارت فرار کرد ؟
عنوان شده و می شود که جنس فعالیت و امور در مدارس غیرانتفاعی از نوع « اقتصادی » نیست و این در حالی است که بر خلاف نظر این مقام وزارت آموزش و پرورش برخی از این مدارس در عمل تبدیل به « بنگاه های اقتصادی » شده اند و تفاوت آنا فقط در سر در و یا تابلوی ساختمان است .
وقتی کارشناسان و متخصصان دلسوز آموزشی سخن از « کالایی شدن » آموزش به میان آورده و نسبت به فراگیر شدن و عادی شدن آن و نیز تبعات این امر هشدار می دهند ؛ دیگر نمی توان به سخنان مسئولان که در ظاهر یک چیز بیان می شود اما در عمل چیز دیگری در جریان است ؛ اعتماد کرد .
رئیس سازمان مدارس غیرانتفاعی از « روح حاکم » سخن به میان آورده و ورود تعزیرات به مدارس غیرانتفاعی را مخالف « قوانین مصوب » می داند اما آن چه قابل تامل است آن است که ایشان وارد روح و برآیند غالب در مدارس غیرانتفاعی نمی شود.
بر اساس قانون تأسیس و اداره مدارس و مراکز آموزشی و پرورشی غیردولتی قرار بود حضور و فعالیت این گونه مدارس موجب ارتقای جایگاه نظام تعلیم و تربیت کشور شود و البته بر ارتقای کمی و کیفی مدارس دولتی هم تاکید شده بود .
آیا در حال حاضر واقعیت واقعا چنین است و یا فعالیت مدارس غیرانتفاعی به تمایز و تفاخر اجتماعی و نیز احساس حقارت و حسادت در نظام آموزشی و جامعه ی ایران انجامیده است ؟
آیا این گونه مدارس واقعا تجسم « مدرسه زندگی » هستند ؟
توسعه ی این گونه مدارس در حالی گزارش ها و پژوهش ها خلاف آن را نشان می دهند ، کدام بار را از دوش آموزش و پرورش برداشته است ؟
در میزگرد علمی – تخصصی با عنوان : " بررسی و نقد پدیده تنوع مدارس در نظام آموزشی ایران " که به مناسبت هفته پژوهش برگزار شد و « صدای معلم » آن را منتشر کرد ؛ ( این جا ) نتایج پژوهش توسط بهزاد نظری عضو هیات علمی جهاد دانشگاهی دانشگاه تهران در مورد مدارس غیرانتفاعی چنین بیان شد : آیا با عنوان کردن این که آموزش و پرورش در ایران نهادی حاکمیتی است ( در حالی که اصلا چنین نیست ) می توان از نظارت فرار کرد ؟
« مدارس غيردولتي نيازمند نظارت دقيق اند که باید همراه با اقدامات لازم براي اصلاح نگرش منفي مردم به اين نوع مدارس مورد توجه جدی قرار گیرد. مجوزهاي تاسيس آن نيز بايد به افراد ذي صلاح تعلق گيرد »
روزنامه ی همشهری در فروردین 1396 در گزارشی چنین نوشت : ( این جا )
« موضوع ورود سازمان تعزيرات حكومتي به مدارس، سال گذشته نيز مطرح شد و البته به سرانجامي نرسيد. در حالي كه هر سال آموزش و پرورش آماري از تخلفات مالي و اداري اين مدارس را منتشر و آنها را تأييد ميكند و در شرايطي كه بسياري از اين تخلفات اصولا گزارش نميشوند تا رسيدگي شوند، خيليها كليد حل اين مشكل را ورود يك دستگاه ناظر بيطرف مانند تعزيرات حكومتي ميدانند. البته آموزش و پرورش تاكنون موفق شده مانع ورود اين سازمان شود.
مديركل مدارس غيردولتي آموزش و پرورش در اين باره ميگويد: «تعزيرات حكومتي حق ورود به مدارس غيردولتي را ندارد مگر اينكه شاكي خصوصي داشته باشد كه آن هم نميتواند حكم دهد بلكه بايد موارد به شوراي نظارت سازمان مدارس غيردولتي ارجاع شود.
كار سازمان تعزيرات حكومتي ناظر به امور اقتصادي است در حالي كه فعاليت مدارس غيردولتي، امور فرهنگي و آموزشي است. ما از طريق شوراي سياست گذاري، برنامهريزي و نظارت مركزي، پرونده مؤسس متخلف را به هيأت تخلفات اداري ميفرستيم؛ ضمن اينكه امكان استرداد شهريه در قانون در گذشته نبود كه در قانون جديد وجود دارد.»
مثال نقض اين سخنان مديركل مدارس غيردولتي وزارت آموزش و پرورش در حالي است كه روزنامه همشهري 12دي گزارشي از آگهي فروش مدرسهاي غيردولتي در يكي از شهرستانهاي استان تهران را منتشر كرد و مسئولان وزارت آموزش و پرورش نيز تخلفات مؤسس اين مدرسه غيردولتي را تأييد كردند. با وجود وعده پيگيري از سوي معاون وزير و رئيس سازمان مدارس غيردولتي تاكنون هيچ خبري از نحوه برخورد با مؤسس اين مدرسه غيردولتي متخلف منتشر نشده است.
نكته ديگري كه بسيار اهمیت دارد اينكه مؤسسان بسياري از مدارس غيردولتي افراد حقيقي يا حقوقي با نفوذي هستند بهطوري كه آموزش و پرورش در هيچ دورهاي جرأت برخورد با تخلفات آنها را نداشته است.هنوز چند ماهي مانده به پايان سال تحصيلي، در مدارس غيردولتي بازار ثبت نامهاي چند ميليوني از دانشآموزان داغ است و آموزش و پرورش نيز چشم خود را به روي تخلفات آنها بسته است.
امسال با آنكه هنوز شهريه سال تحصيلي آينده تعيين و اعلام نشده، مدارس غير دولتي با افزايش 20درصدي از والدين، پيش ثبتنام ميكنند. والدين دانشآموزان بنا به دلايلي مانند نبود نظارت، رسيدگي نشدن به شكايت آنها و شهرت مدرسه از شكايت و پيگيري موضوع منصرف ميشوند » .
بدون تردید ؛ اگر نظارت وزارت آموزش و پرورش بر مدارس و واحدهای زیر مجموعه ی خود موثر و کارآمد بود دیگر نیازی به ورود نهادهای خارج از آموزش و پرورش نبود ضمن آن که اصل نظارت و مفهوم آن در جلوگیری از تخلفات قابل دفاع و منطقی است و مسئولان وزارت آموزش و پرورش منطقا نباید ترسی از این امر داشته و می باید که به جای مقابله و یا جبهه گیری از آن استقبال کنند .
حوالی ساعت عشق، ۱۶ اسفند طبق معمول چهارشنبهها در حال آماده شدن برای حضورِ دلی بر سر کلاسهای سهسالانه علمی « بنیاد فرهنگی آموزشی نصر » در کمالشهر کرج هستم.
در آخرین لحظه خروج از منزل و در اتفاقی نادر، موبایلم فراموش شده و بیسلاح از منزل بیرون میزنم.
وسط راه متوجه این خسران عظما و نقصان ابدی میشوم. از شما چه پنهان، انگار جهان بر سرم آوار میشود. قصد برگشت به منزل دارم ولی چشمهای نگران دانشآموزان منتظر در ذهنم تجسم شده و از برگشت منصرف میشوم.دار و نداریم گئدیر الدن...
خلاصه مسیر کوتاه مهرشهر تا کمالشهر برایم به سفری مشقت بار و طولانی بدل میشود.انگار دار و ندارم را به یغما بردهاند یا وسط راهی که نابلد هستی وِیز گوشیت پنچر شده باشد.خلاصه به هر زحمتی شده سر ساعت خودم را به مدرسه میرسانم. یکی از همکاران با مشاهده احوال پریشانم میپرسد: اتفاقی افتاده؟
رنگ به رخسار نداری پسر؟
در پاسخ میگویم: موبایلم رو خونه جا گذاشتم. انگار روح و روانم را به مسلخ بردهاند و...
همکارم که کمی شوخ طبع است فوری میگوید:آی شیطون نگران لو رفتن پیامهای گوشیت هستی پس....
میگویم: نه استاد، گوشی من رمز و رازی نداره . موبایلِ معلم خبرنگاری، پاک پاک هستش و تحت کنترل از ما بهتران...
سرکلاس ثانیهها برایم به دقیقه مبدل میشود. حسابی گیج و واجم مثل مار زخم خورده به خود میپیچم.
زندانی موبایل خویشیم و...
خلاصه دو جلسه کلاس درس برایم در حد یک ماه سپری میشود و زندانی در خویشم.
این داستانِ سه ساعت جدایی یک معلم خبرنگار از گوشی موبایلش میباشد.
خدای من !
ما را چه شده؟
هیچ شمارهای از هیچ کس را حفظ نیستم. انگار تمام زندگی،اطلاعات شخصی، تعاملات اجتماعی و در یک کلام هویتام به گوشی موبایل گروه سه پیچ خورده است و... این قدر وابستگی و اعتیاد به گوشی
مگه میشه؟ مگر داریم ؟
واهمه از بیموبایلی و بیاینترنتی ؛ (نوموفوبیا) وابستگی شدید به تلفن همراه عوارض شدید روحی روانی و جسمی درپی خواهد داشت.
مدارس در محاصره گوشیهای دانشآموزان
این داستان قریب به اتفاق من و شما در مواجهه با گوشیهای هوشمند اندروید است.
احتمالا گوشیهای ما به محبوبترین همدم، امینترین دوست و خلاصه به جعبه سیاه زندگیمان بدل شدهاند.
زنگ مدرسه خورده نخورده ناخودآگاه مثل برق و باد به سمت محبوب گم گشته به پرواز درمیآیم و با لایی کشیدن راه را در رسیدن به وصال مطلوب و محبوب قیچی میکنم.
راستی؛
انتظارمان چقدر واقعبینانه و مهمتر از آن چقدر قابل اجرا و عملیاتی است؟
سعادت یک جامعه فقط در توسل و تمسک به خرد و اندیشه ورزی است و نه غوطه خوردن در توهمات و تنبلی تاریخی و تکرارهای خودخواسته . نزدیک به حدود یک سال پیش و در 13 فروردین 1402 یادداشتی را با عنوان « "نیرنگستان صادق هدایت " و تراژدی لوث و بی محتوا کردن آداب و رسوم خوب ایرانی توسط ایرانیان » به رشته ی تحریر درآوردم . (این جا )
همه گیر شدن و انتشار عمومی ماجرای « همای سعادت » در ارتفاعات البرز در سطح بسیار گسترده موجب شد تا رجعتی به ابتدای سالی داشته باشم که اکنون در روزهای پایانی آن به سر می بریم .
« زنده یاد « صادق هدایت » کتابی دارد به نام « نیرنگستان » .
این کتاب توسط موسسه توسعه عدالت منتشر شده و چاپ اولش به سال 1355 باز می گردد .
یکی از وجوه مهم تمایز صادق این نویسنده نواندیش با سایر نویسندگان ایرانی ، هنر و پایداری او در مبارزه با « خرافات و خرافه گرایی » است .
کتاب نیرنگستان مجموعه ی کاملی از تلاش های این نویسنده فقید ایرانی در لیست کردن این خرافات در جامعه کهن ایرانی است .
صادق هدایت می نویسد :
« سرزمین ایران علاوه بر این که چندین قرن تاریخ پشت به سر دارد ، مانند کاوران سرایی است که همه قافله های بشر از ملل متمدن و وحشی دنیای باستان مانند گلدانی ، آشوری ، یونانی ، رومی ، یهودی ، ترک ، عرب و مغول پی در پی در آن بار انداخته و یا با هم تماس و آمیزش داشته اند . شاید در ناخودآگاه ذهن بسیاری از ایرانیان ؛ تجدید دوباره شکوه و عظمت برخی سلسله ها و امپراطوری های ایران باستان همچنان زنده و روشن باشد اما بدون تردید این مسیر با تقدیرگرایی ، تنبلی فراگیر و منیت های مدرن و تغییر شکل داده و جمعی به دست نمی آید .
از این رو کاوش و تحقیق درباره ی اعتقادات عوام آن نه تنها از لحاظ علمی و روان شناسی قابل توجه است بلکه برخی از نکات تاریک فلسفی و تاریخی را برایمان روشن خواهد کرد و پس از تحقیق و مقایسه این خرافات با خرافات سایر ملل می توانیم به ریشه و مبداء آداب و رسوم ادیان ، افسانه ها و اعتقادات مختلف پی ببریم . زیرا همین قبیل افکار است که همه مذاهب را پرورانیده ایجاد نموده و از آن ها نگه داری می کند ، همین خرافات است که کله ی آدمیزاد را در دوره های گوناگون تاریخی قدم به قدم راهنمایی کرده ، تعصب ها و فداکاری ها ، امیدها و ترس ها را در بشر تولید نموده است و بزرگ ترین و قدیمی ترین دلداری دهنده آدمیزاد به شمار می آید و هنوز هم در نزد مردمان وحشی و متمدن در اغلب وظایف زندگی دخالت تام دارد . چون بشر از همه چیز می تواند چشم بپوشد مگر از خرافات و اعتقادات خویش .
به قول یکی از دانشمندان ، « انسان یک جانور خرافات پرست است » و هرگاه تحقیقات و کاوش مفصل تری راجع به این گونه افکار بنماییم به حقیقت این مطلب پی خواهیم برد ولی این کار از موضوع ما خارج است ... »
« ولی چیزی که مهم است باید دانست همه این افکار عجیب و غریب و متضاد گاهی خنده آور و زمانی شگفت انگیز که به نام خرافات شهرت دارد آیا در اثر تراوش فکر ملی پیدا شده یا نه و رابطه آن ها با یکدیگر چیست ؟
پیداست که توده ملت در همه جای دنیا تنها به فکر زندگیست و هیچ وقت چیزی را اختراع نمی کند ، ولی در هر زمان حتی در محیط های خیلی بدوی و اولیه در میان توده منفی که تشکیل اکثریت را می دهند کسانی پیدا می شوند که فکر می کنند و اختراع می نمایند یا به عبارت دیگر افکار و احساسات توده مردم را گرفته به صورت جمله های احکام آمیز در می آورند و از همین طبقه است که توده عوام دانش و اعتقادات خودش را می گیرد . ولی باید دانست که یک قسمت این عادات و خرافات که امروزه در نظر جامعه زشت و ناپسند می آید بی شک فکر ایرانی آن ها را ایجاد نکرده است بلکه در نتیجه معاشرت با نژادهای بیگانه و به واسطه ی فشارهای مذهبی و خارجی تحمیل شده است ... »
« ... خرافات هم مانند همه گونه عقاید و افکار زندگی به خصوص دارد ، گاهی به وجود می آید و جانشین خرافات دیگر می شود و زمانی هم از بین می رود . ترقی علوم ، افکار و زمان به این کار خیلی کمک می نماید . بسا اتفاق می افتد که یک دسته از آن ها را از بین می برد در صورتی که یک دسته ی خیلی سخت تر جای آن ها را می آورد . البته اگر آن ها را به حال خود بگذارند جنبه ی الوهیت خود را تا دیر زمانی نگه می دارد چون مردم عوام آن ها را مانند مکاشفات و وحی الهی دانسته به یکدیگر انتقال می دهند .
برای از بین بردن این گونه موهومات هیچ چیز بهتر از آن نیست که چاپ بشود تا از اهمیت و اعتبار آن کاسته ، سستی آن را واضح و آشکار بنماید .
مخصوصا می بایستی هر کدام جداگانه تحقیق بشود زیرا نباید اشتباه کرد که این افکار پوسیده هیچ وقت خود به خود نابود نمی شوند .
چه بسیار کسانی که پای بند هیچ گونه فکر و عقیده ای نمی باشند ولی در موضوع خرافات خونسردی خود را از دست می دهند و این از آن جا ناشی می شود که زن عوام این افکار را به گوش بچه خوانده است و بعد از آن که بزرگ می شود هر گونه فکر و عقیده ای را می تواند بسنجد ، قبول و یا رد بکند مگر خرافات را چون از بچگی به او تلقی شده و هیچ موقع نتوانسته آن را امتحان بکند ، از این جهت تاثیر خودش را همیشه نگه می دارد و پیوسته قوی تر می شود و در مقابل اعتراضی که می شود می گوید :
« النفوس کالنصوص » .
در کتاب نیرنگستان و در صفحه 109 ؛ صادق هدایت در مورد این پرنده چنین می نویسد :
« همای "« نام مرغیست مشهور که به استخوان خوردن معروف است چنان که سعدی گفته :
همای بر سر مرغان از آن شرف دارد
که استخوان خورد و جانور نیاز دارد
و جمعی گفته اند که آن کرکس است که مردار خورد و از آن جنس بسیار است و همای به سعادت معروف است . چنان که گویند سایه ی آن بر سر هر کس افتد پادشاهی و دولت یابد و لغت همایون کنایه از این معنی است یعنی سعادتمند .... در تاریخی دیده شده که در جزایر قریب به چین و از خنک طیور غریب به هم رسند .... و در این کتاب نوشته اند که هما مرغیست به جثه کبوتر و منقار زرد و بال آن سبز و زمردی و اندک سپیدی دارد و دم آن مله رنگست و در آن جزیره بر هیچ زمین و شاخ ساکن نگردد و همیشه در حرکت است و به مرتبه ای اضطراب و جنبش دارند که ماده آن بر پشت نر بیضه گذارد و متعدد نیز نگردند و بیشتر از سالی نیز عمر نکنند . » روشنگری و پرسشگری هزینه دارد و مرارت و سختی می طلبد و نمی توان بی آن که ردی بر جای گذاشت ؛ مشعل سعادت را بر بلندی نشاند و آن را پاس داشت .
البته در این کتاب ارزشمند برای سایر پرندگان مانند کبوتر ، هدهد ، جغد ، مرغ ، خروس ، خروس سفید ، خروس پیر ، طوطی ، کلاغ ، بلبل ، لک لک ، سبز قبا ، گنجشک ، چلچله ، زاغ و کبک نیز قضایا و فرمول هایی آورده شده است که در فرهنگ عمومی ساری و جاری بوده است .
در ماجرای رویت همای سعادت در شبکههای اجتماعی ، برخی او را به هما سعادت زن نقی معمولی در سریال پایتخت ربط دادهاند .
طیفی هم رویت آن را به علامت امید بخشی از خوب بودن حال محیط زیست ایران دانسته و آواز شجریان را روی ویدیوی آن گذاشته بودند .
عده ای هم گفتهاند این یک نشانه امیدواری برای اتفاقات خوشایند در کشور است .
احسان محمدی می نویسد :
« در این میان علیرضا شهرداری تیمارگر پیروز یوزپلنگ از دست رفته، نوشته که نگران است با موج خرافه گرایی ، کسانی برای شکار به سراغ این پرنده بروند. حرف درست و نگران کنندهای است و کار سخت دوستان محیط بانم در منطقه را این ویدیو سختتر کرد .....
این حجم از توسل به خرافه در کشورمان تکان دهنده است. چند سال پیش میخواندم که بین سال های ۸۵ تا ۹۰ بیشترین کتابهایی که از کتابخانهها قرض گرفته شده حول موضوعات جادو، رمالی، اسطرلاب، فال گیری و طالع بینی بوده بوده است . »
تردیدی نیست که خرافات و خرافه گرایی خاص و محدود به کشورهایی مانند ایران نبوده و در سایر ملل حتی توسعه یافته و پیشرفته نیز مشاهده می شود اما آن چه باعث تامل و البته تاسف می شود ؛ هم نوایی و ترویج چنین خرافاتی توسط طبقه و یا گروهی است که « روشنفکر » نامیده می شوند و نخستین وظیفه و ماموریت آنان در جامعه باید ترویج تفکر و نقادی باشد .
پرسش این است که آیا در فقدان تفکر و پرسش گری و مطالبه گری و صرفا با رویت یک پرنده بدون آن که تغییر محسوسی در عادات و فرهنگ عمومی جامعه حاصل آید و « تنبلی اجتماعی » رفتار غالب مردمان باشد ؛ می توان به یک کشور توسعه یافته جهش کرد ؟
هر چند این روشنفکران در فضای یاس و نامیدی خودخواسته که جامعه آن را برگزیده از کلید واژه « امید » برای دمیدن در کالبد نیمه جان و حیت بی روح این جماعت بهره می برند اما نکته این جاست که این دسته از افراد حاضر نیستند با سلاح « تفکر انتقادی » به پیکار با پوپولیسم فراگیر و مخدّر برخیزند و راهی نو و متفاوت به دیگران نشان دهند و این که سعادت یک جامعه فقط در توسل و تمسک به خرد و اندیشه ورزی است و نه غوطه خوردن در توهمات و تنبلی تاریخی و تکرارهای خودخواسته .
شاید در ناخودآگاه ذهن بسیاری از ایرانیان ؛ تجدید دوباره شکوه و عظمت برخی سلسله ها و امپراطوری های ایران باستان همچنان زنده و روشن باشد اما بدون تردید این مسیر با تقدیرگرایی ، تنبلی فراگیر و منیت های مدرن و تغییر شکل داده و جمعی به دست نمی آید .
روشنگری و پرسشگری هزینه دارد و مرارت و سختی می طلبد و نمی توان بی آن که ردی بر جای گذاشت ؛ مشعل سعادت را بر بلندی نشاند و آن را پاس داشت .
کودکان نسل جدید آلفا یا Generation Alpha اصطلاحی است که برای نسلی از کودکان استفاده میشود که در دههی ۲۰۱۰ میلادی به دنیا آمدهاند. این نسل از کودکان اکنون در حال بزرگ شدن و رشد کردن هستند و اغلب آنها به عنوان فرزندان اولین نسلی از والدین متولد دههی ۲۰۰۰ میلادی به حساب میآیند.
کودکان نسل جدید آلفا به دلیل بزرگ شدن در دنیایی کاملاً دیجیتال و فن آوریمحور، با ویژگیهایی متمایز از نسلهای قبلی شناخته میشوند. آنها از کودکی با تکنولوژیهای مختلفی مانند تلفنهمراه، تبلت، اینترنت و بازیهای ویدئویی آشنا شدهاند و از این رو، مهارتهای دیجیتالی و توانایی در استفاده از فناوریهای جدید را دارند.
به علاوه، کودکان نسل جدید آلفا به دلیل اینکه در دنیایی پویا و پیچیدهتر نسبت به نسلهای قبلی بزرگ شدهاند، از دیدگاهها و ارزشهای متفاوتی به مسائل نگاه میکنند و تواناییهای خلاقانه و نوآورانهای دارند. این نسل از کودکان به دلیل ویژگیهای خاص خود، تاثیرگذار و مهم برای آیندهی جامعه و فرهنگ جهانی خواهند بود.
فرزندان نسل جدید آلفاها احتمالاً بسیار جاه طلب، رقابتی و متمرکز بر دستیابی به موفقیت هستند. آنها احتمالاً با احساس قوی اعتماد به نفس و استقلال بزرگ شده اند و ممکن است توانایی طبیعی برای رهبری و تأثیرگذاری بر دیگران داشته باشند. آنها همچنین ممکن است به شدت در زمینه فن آوری و در جهت یابی در دنیای دیجیتال ماهر باشند. به طور کلی، آنها احتمالاً افرادی رانده و مصمم هستند که میتوانند تأثیر قابل توجهی بر جهان بگذارند.
کودکان نسل جدید آلفا دارای ویژگی های متمایزی هستند که آنها را از نسل های قبلی متمایز می کند. دسترسی به فن آوری و تلفن همراه، تبلت و دیگر دستگاه های الکترونیکی از سویی و اینکه این کودکان نسل آلفا با هوش مصنوعی و اینترنت اشیا بزرگ شده اند و از قدرت این فن آوری ها برای یادگیری و تفریح خود استفاده می کنند، دارای این ویژگی متمایز هستند .
اطلاعات چند رسانه ای و تنوع فرهنگی به دلیل جهانی شدن و اتصالات بین المللی با تنوع فرهنگی و زبانی و توانایی های ارتباطی باعث وجود تفکر خلاق در این کودکان نسل آلفا شده است. این کودکان در سال ۲۰۳۰ وارد بازار کار خواهند شد و قطعاً مشاغل تخصصی و متفاوتی از سایر شغلها را بر خواهند گزید.
ارتقای سواد سلامت روان و افزایش آگاهیهای والدین در مواجهه با فرزندان نسل z و آلفا از الزاماتی است که باید از سوی نهادهای آموزشی و فرهنگی پیش بینی شود.
ارسال مطلب برای صدای معلم
گروه گزارش/
در گزارش پیشین ؛ به وضعیت حمام تاریخی دانشوری شبستر به همراه عکس و مقایسه ی آن با حمام های تاریخی کشور همسایه ترکیه پرداخته شد . ( این جا )
مشاهده این وضعیت آن هم در قلب شهری که ادعای فرهنگی بودن و زادگاه متفکری بزرگ چون « شیخ محمود شبستری » است هر انسانی را به تاسف و تاثر وا می دارد .
هر چند این مساله منحصر به این بنای تاریخی نمی شود و برخی مکان های عمومی مانند پارک بزرگ میشو نیز برخی اوقات به زباله دانی تبدیل می شود .
اما وظیفه ی نهاد شهرداری چیست ؟ و چرا به وظایف اصلی و قانونی خود عمل نمی کند ؟
کسانی که در هیات « شورای اسلامی » توسط مردم انتخاب می شوند آیا این چیزها را نمی ببینند ؟
نظارت اساسا به چه معناست ؟
چرا قانون با تخریب کنندگان میراث فرهنگی تعارف دارد و مجازات ها بازدارنده نیستند ؟
نهادهای فرهنگ ساز مانند آموزش و پرورش و مدارس جز صدور کارنامه ی تحصیلی و اجرای برخی مناسک مذهبی و ایدئولوژیک و سرگرم کردن چه کار دیگری برای آموزش حفظ میراث فرهنگی به دانش آموزان و تاریخ طبیعی این سرزمین انجام می دهند ؟
به تازگی عزتالله ضرغامی وزیر میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی گفته است : ۱۹ هزار تپه تاریخی داریم اما پول نداریم دور آنها فنس بکشیم . ( این جا ) - ( 1 )
پس وظیفه ی حاکمیت جمهوری اسلامی در برابر حفظ میراث تاریخی و آیندگان چیست ؟ آیا واقعا پول نیست ؟ و این پول هایی که به انحای مختلف از مردم گرفته شده و می شود چگونه و در کجا مصرف می شوند ؟
کسی و یا نهادی نمی خواهد در برابر پرسش ها پاسخ گو باشد ؟
با این حال کمی آن سو تر و در شهر گیوی ، حمام سنگی شهر گیوی (داش حامامی) را مشاهده می کنید که قدیمی ترین حمام سنگی جهان است که در کنار رودخانه گیوی چایی و در میان باغهای ساحل رودخانه واقع شده است .
این بنای تاریخی یادگار تاریخ گذشته شهرستان کوثر و یکی از مکانهای مهم گردشگری این شهرستان است.
با این حال وضعیت این حمام با آن چه توصیف آن در شهر فرهنگی شبستر رفت از زمین تا آسمان فرق می کند .
در مسیر آمد و شد به حمام سنگی گیوی ، زباله انباشته نشده و به گفته یکی از اهالی ، مردم گیوی خودشان و داوطلبانه به حفظ میراث تاریخی شهرشان اهتمام دارند .
این فرد ساکن گیوی که خانه اش در مجاورت با این بنای تاریخی قرار دارد به « صدای معلم » می گوید :
می خواستند این جا را به میراث فرهنگی و شهرداری و... بدهند اما مردم نگذاشتند چون ما دنبال حقوق گرفتن و کاغذبازی و وقت تلف کردن نیستیم . خودمان این جا را اداره می کنیم و شهر ما افتخار ماست .
این شهروندی گیوی به عنصر مسئولیت پذیری اشاره می کند و این که همه باید در برابر خودشان و دیگران و محیط اطراف شان حساس و مسئول باشند .
برای رفتن به حمام و استفاده از آن ، تابلوهایی توسط اهالی نصب شده و خبری از باجه و دریافت پول و... نیست .
محیط مصفا و آکنده از آرامش است .
این می تواند الگویی متفاوت برای اداره کشوری باشد که به گفته وزیرش پول برای کشیدن فنس برای حفاظت از آثار تاریخی اش ندارد به شرط آن که صداقت و دلسوزی دیده شود .
بازدید در آبان 1402 صورت گرفته است .
( 1 )
به گزارش روزیاتو، ضرغامی با بیان اینکه الان تمام مشکلات ما فرهنگی است و با اشاره تلویحی به حکم شروین حاجیپور، خواننده ترانه «برای» که اخیراً صادر شد، گفت: باستانشناسان باید با مردم حرف بزنند. ما در این حوزه کمکاری داریم، مردم نمیدانند باستانشناسی چیست. زوری هم نیست، مردم باید آرام آرام یاد بگیرند و آموزش ببینند، چون بیشتر مشکلات ما فرهنگی است.
بعد هم که یک کتاب خوب مثل کتاب آقای مطهری وجود دارد به جای آنکه به صورت طبیعی شرایطی را فراهم کنیم تا آن را مطالعه کنند، به صورت مجازات و تنبیه مطرح میکنیم و میگوییم فلان خواننده خطا کرده، باید تنبیه شود و مجازات آن این است که کتاب «حقوق زن در اسلام» را بخواند و خلاصه کند و تحویل دهد. خوب است شهید مطهری امروز در بین ما نیست، که ما الان راحت این حرفها را میزنیم، این نگاه درست نیست.
وزیر میراث فرهنگی با تاکید بر لزوم آگاهیبخشی درباره باستانشناسی و آموزش به دستگاهها، گفت: اگر کشوری مثل ایسلند بودیم دلمان نمیسوخت، اما کشوری داریم که پر از ثروت است. در این کشور هر جایی را میکنید چهارتا کوزه و سکه پیدا میشود، ۱۹ هزار تپه تاریخی داریم، اما پولی نداریم که دور آنها را فنسکشی کنیم و با پدیده قاچاق مواجهیم.
ضرغامی در ادامه اظهار کرد: ما ماموریت داریم بگوییم چرا باستانشناسی مهم است تا بودجه بگذارند، این روزها مرتب با آقای منظور، رئیس سازمان برنامه و بودجه در تماس هستم، اما نگاهشان این است که فعلاً گوشت و مرغ و حقوق معلمها اولویت دارد.
یازدهم اسفندماه مردم غیور ایران برای سربلندی ایران عزیز به پای صندوقهای رأی رفتند و با انتخاب نمایندگان خود در مجلس شورای اسلامی خواستار بهبود و اصلاح برخی قوانین در حوزههای مختلف اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی در کشور شدند. بعضاً انتخاب نمایندگان جدید این نوید را میدهد که مردم به دنبال اصلاح و تغییر اساسی در امورات زندگی خود هستند و خواستههای آنها از نامزدهای انتخاباتی بیشتر در مورد مباحث معیشتی و اقتصادی، اشتغال و مسکن جوانان و رفع مشکلات اجتماعی و فرهنگی در جامعه بود.
منتخبان مردم در مجلس دوازدهم در حوزه آموزش و پرورش وظایف متعددی دارند که به طور کلی میتوان آنها را به دو دسته وظایف قانونگذاری و نظارتی تقسیم کرد:
وظایف قانون گذاری:
- اصلاح قوانین موجود: قوانین موجود در حوزه آموزش و پرورش نیازمند اصلاحات اساسی هستند. منتخبان مردم باید با بررسی دقیق این قوانین، نسبت به اصلاح آنها به منظور ارتقای کیفیت آموزش و پرورش اقدام کنند. مجلس دوازدهم باید برای تقویت مدارس دولتی، تغییر برنامههای درسی، بهبود منزلت و معیشت معلمان، حل اساسی مشکل کنکور و به طور کلی در اصلاح ساختارآموزشی کشور قوانین را اصلاح و یا تغییر دهند.
- تصویب قوانین جدید: برای حل مشکلات و چالش های موجود در آموزش و پرورش، نیاز به قوانین جدید است. منتخبان مردم باید با بررسی دقیق این مشکلات، نسبت به تصویب قوانین جدید برای حل آنها اقدام کنند. مجلس دوازدهم باید برای به کارگیری فن آوریهای جدیدی مثل هوش مصنوعی و متاورس در آموزش و راهبردهایی برای تربیت و آموزش نسل جدید که به نسل زد و الفا معروفند و ویژگیهای منحصر به فردی دارند، قوانین جدید مصوب کند.
وظایف نظارتی:
- نظارت بر عملکرد وزارت آموزش و پرورش: منتخبان مردم باید بر عملکرد وزارت آموزش و پرورش نظارت دقیق داشته باشند و از انحرافات و سوء استفادهها جلوگیری کنند. مجلس دوازدهم باید بحث مربوط به تعارض منافع و بهبود عملکرد استانها و نظارت بر مدیران استانی را بیشتر کند.
- ارائه گزارشهای نظارتی به مردم: منتخبان مردم باید به طور مرتب گزارشهای نظارتی و میدانی خود از عملکرد وزارت آموزش و پرورش را به مردم ارائه دهند.
علاوه بر این وظایف کلی، منتخبان مردم در مجلس دوازدهم در حوزه آموزش و پرورش وظایف دیگری نیز دارند که برخی از آنها عبارتند از:
* تلاش برای افزایش بودجه آموزش و پرورش: بودجه آموزش و پرورش در ایران به طور قابل توجهی پایین است. منتخبان مردم باید برای افزایش بودجه آموزش و پرورش تلاش کنند. رسیدن به اهداف سند تحول بنیادین در آموزش و پرورش احتیاج به همراهی همه دستگاهها و افزایش بودجه در آموزش و پرورش دارد.
* تلاش برای رفع تبعیض و نابرابری در آموزش و پرورش: در حال حاضر، تبعیض و نابرابری زیادی در آموزش و پرورش ایران وجود دارد. منتخبان مردم باید برای رفع این مشکل تلاش کنند. تنوع زیاد مدارس و بیعدالتیهایی که در این حوزه وجود دارد باید مورد مداقه بیشتری قرار گیرد.
* تلاش برای ارتقای کیفیت آموزش و پرورش: کیفیت آموزش و پرورش در ایران باید ارتقا یابد. منتخبان مردم باید برای رسیدن به این هدف تلاش کنند که توجه بیشتر به مدارس دولتی و روستایی در بحث تأمین نیروی انسانی ماهر و توانمند و افزایش امکانات آموزشی، میتواند در این زمینه راهگشا باشد.
* حمایت از معلمان: معلمان نقش بسیار مهمی در آموزش و پرورش دارند و به عنوان افسران سپاه پیشرفت نامیده میشوند. منتخبان مردم باید از معلمان حمایت کنند و چالش آنها را در مورد رتبهبندی، مباحث معیشتی و رفع تبعیض با دیگر کارمندان را حل کنند.
* جلب مشارکت مردم و نهادهای دولتی در آموزش و پرورش: برای ارتقای کیفیت آموزش و پرورش، نیاز به مشارکت بیشتر اولیاء، نهادهای فرهنگی و مردم است. منتخبان مردم باید برای جلب مشارکت بیشتر همه آحاد جامعه در آموزش و پرورش تلاش کنند.
امیدواریم که منتخبان مردم در مجلس دوازدهم با در نظر گرفتن وظایف و انتظارات مردم، در جهت ارتقای کیفیت آموزش و پرورش که زیر بنای تمام پیشرفتهای کشور میتواند باشد، تلاش کنند.