صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش

برشی کوتاه از بی شعوری های عادی شده و رایج شده در این مملکت !

مالیات بر ارزش های مفقوده ... چاره ای نبود ؛ باید تحمل می کردیم !

سیدکاظم موسوی جراحی

مالیات بر ارزش های مفقوده و گزارشی از بی شعوری های عادی شده در ایران  همه آنچه ذیلا می نویسم عین واقعیاتی است که چند روز پیش ( 27 / 6 / 1403) در سفر کوتاه رفت و برگشت یک روزه از کرج به تهران و بالعکس با آنها رو به رو شدم .

باور کنید در این نوشته هیچ مطلب اغراق آمیزی که در جهت جذابیت متن و جلب نظر خوانندگان باشد وجود ندارد و هر آنچه را که می خوانید واقعیاتی ست که من به اتفاق همسرم در این سفر یک روزه با هم تجربه کردیم ؛ تجربه ی آزار دهنده ای که ممکن است در زندگی روزمره برای هر کدام از ما در جاهای مختلف با درجات متفاوت  اتفاق بیفتد.

ماجرا از آنجا شروع شد که من و همسرم می بایست برای مراجعه به پزشک متخصصی که از یک ماه قبل نوبت ویزیت داشتیم به تهران می رفتیم. به خاطر ترافیک سنگین اواخر شهریور و در نبود محل پارک در خیابان ولیعصر (محل مطب) تصمیم گرفتیم به جای خودروی شخصی از تاکسی های اینترنتی استفاده کنیم .

مقدمات کار فراهم شد و حدود ساعت 10صبح با یک دستگاه خودرو 206 (اسنپ ) از درب منزل به سمت تهران حرکت کردیم.

در همان ابتدای سوار شدن متوجه شدیم که کمربندهای ایمنی خودرو به علت نداشتن قفل کمربند یا پنهان کردن آنها زیر تشک صندلی عقب عملا غیر قابل استفاده است ضمن اینکه تسمه های کمربند عقب کلا پاره و قطع شده بود. من و همسرم به خاطر ضیق وقت نگاهی به هم انداختیم و به روی راننده نیاوردیم و خودرو حرکت کرد.  در فاصله چند دقیقه ای که به خیابان مطهری کرج رسیدیم همچنان که سرمان به صحبت گرم بود؛ خودروی حامل ما ناگهان با خودرو جلویی تصادف کرد و همسرم به خاطر نداشتن و نبستن کمربند ایمنی به شدت به صندلی راننده برخورد و درد شدیدی از ناحیه بینی و گردن احساس کرد.

تصادف جدی بود و هر دو خودرو آسیب دیدند و ما با همان وضع آشفته مجبور به تعویض تاکسی اینترنتی شدیم لذا در حالی که همسرم از درد احساس ناراحتی می کرد ازخودرو پیاده و بعد از کمی معطلی دوباره با یک سرویس تاکسی اینترنتی دیگر (پژو پارس) به مسیر ادامه دادیم . این خودرو هم مشکل کمربند داشت اما چون وقت نبود و داشت دیر می شد و ممکن بود به پزشک نرسیم اینجا هم با شک و تردید و صرفا با توکل بر خدا سوار خودرو شدیم .

بعد از حرکت خودرو مشکل دیگری هم مزید شد که مربوط به صدای بلند و غیر طبیعی اگزوز آن بود . صدا آن قدر زیاد بود که ارتعاشات آن را در داخل کابین همچون مته های دندان پزشکی در مغزمان احساس می کردیم.

همسرم که برای کاهش درد ضربه ناشی از تصادف مسکن خورده بود تا بلکه بتواند چرتی بزند و کمی آرام شود.  در اثر این صدا اصلا نتوانست استراحت کند .

چاره ای نبود ؛ باید تحمل می کردیم !

چون باید راس ساعت 12 به مطب می رسیدیم.

از جهت نصیحت به راننده گفتم : آقای محترم از ما که گذشت اما محض استحضار تا زمانی که خودروی شما در خدمت سرویس اسنپ می باشد بخشی از خودروهای عمومی محسوب می شود و چه بهتر که شما  در اولین فرصت هم نقص کمربندهای ایمنی را مرتفع و هم صدای غیر طبیعی اگزوز خودروی تان را برطرف کنید تا مسافرهای بعدی احساس راحتی و ایمنی بیشتری داشته باشند.

ایشان با خنده گفت پسرم جوان است .شما که جوان ها را می شناسید ؛ او عمدا با صرف هزینه انبار اگزوز خودرو را حذف کرده تا در موقع رانندگی با گاز دادن و درآوردن صدای اگزوز عشق و حال کند.

من تازه متوجه شدم که این صدا نه تنها از نظر ایشان نقص محسوب نمی شود بلکه جزء به اصطلاح آپشن های خودروی ایشان است.

 من و همسرم باز هم نگاهی به هم انداختیم و با فکر اینکه زودتر به مطب برسیم سکوت کردیم.

مالیات بر ارزش های مفقوده و گزارشی از بی شعوری های عادی شده در ایران

این هم گذشت و ما با حدود نیم ساعت تاخیر ساعت 12.30 به مطب رسیدیم .

آنجا همه ی چند ردیف صندلی های مطب مثل سالن سینما پر بود و چند نفری هم در راهروی راه پله ایستاده بودند. ما با اطمینان از اینکه از یک ماه قبل بین مریض وقت رزرو کرده ایم منتظر ماندیم ؛ اما هر وقت به خانم منشی یادآوری کردیم که پس کی نوبت ما می شود؟ جواب « فعلا مانده » می دادند.

ساعت کم کم به 2 و بعد 3 و بعد 4 رسید اما نوبت نمی شد که در این خستگی و کلافگی انتظار ، گرسنگی و تشنگی و افت فشار هم غالب و بر مشکات روحی روانی سفر ما افزود ؛ ناچارا این وضع را هم تحمل کردیم تا خلاصه بعداز 4.5 ساعت انتظار حدود ساعت 5 نوبت مان شد و به محض ویزیت ؛ مثل زندانی های رها شده از زندان ، خسته و کوفته و گرسنه و تشنه از مطب بیرون آمدیم.

از آن جایی که در آن ساعت روز روزغذاخوری ها و رستوران های سنتی فعالیتی ندارند؛ مجبور شدیم وارد اولین «فست فود» ی شویم که در میدان ونک به چشممان خورد. شلوغی سالن فست فود باعث اعتماد ما به کیفیت غذای آنجا شد اما «خود غلط بود آنچه ما می پنداشتیم»!!

در صفحه مانیتور روی دیوار سالن ؛ منوی بلند بالایی از انواع و اقسام غذاهای فست فودی با نام های های غریبِ ترکیبی با پسوند و پیشوند های ناآشنا احتمالا ایتالیایی و اسپانیولی و شاید هم من درآوردی!! و البته با قیمت های آن چنانی خودنمایی می کرد. در منو ؛تنها نام های همبرگر و پیتزا برایمان آشنا تر بود. به خاطر خستگی و عجله ای که داشتیم سفارش همبرگر دادیم.

بعد از چند دقیقه دو عدد ساندویچ همبرگر در بسته بندی بسیار شیک و چشم نواز تحویل گرفتیم. اما جایتان خالی ... بعد از اولین لقمه متوجه شدیم که محتویات این ساندویچ همه چیز می تواند باشد به جز آنچه ما از مواد و مزه همبرگرهای قدیم در خاطرمان بود!

خلاصه به ضرب سس و نوشابه چند لقمه ای به زور بلعیده و از آنجا هم بیرون زدیم...

در راه برگشت که به علت ترافیک شدید مجبور بودیم مسیر تهران و کرج را با یک ساعت و سی دقیقه و پرداخت هزینه اسنپ 516000 تومان طی کنیم و در نهایت با تنی کوفته و اعصابی داغان بعد از سفری 8 ساعته به خانه رسیدیم.

در خانه همچنان که رسید پرداختی های آن روز با دستگاه های پوز را مرور می کردم چشمم به فاکتور فست فود افتاد که بابت دو عدد همبرگر و یک نوشابه حدود 389000 هزار تومان از ما گرفته بودند و جالب اینکه 10 درصداز این مبلغ مالیات بر ارزش افزوده بود.

مالیات بر ارزش های مفقوده و گزارشی از بی شعوری های عادی شده در ایران

با خودم فکر می کردم که چه این همبرگر و آن تاکسی های اینترنتی (!) و چه سایر کالا و خدماتی از این دست هیچ کدام شان مولود فرهنگ ما نبوده و وارداتی هستند. ما به عنوان وارد کننده نه تنها ابتکاری که باعث بهتر شدن این کالاها  و خدمات باشد را به کار نبرده ایم بلکه با سهل انگاری از کیفیت و ارزش واقعی آنها نیز زده و آنها را به نوعی بومی کرده ایم ؛ به عبارت دیگر نوع خدمت تاکسی های اینترنتی ما و معطلی 4.5 ساعته در مطب و کیفیت آن همبرگر بی کیفیت و .... با کارکرد موارد مشابه خارجی این نوع خدمات فاصله بسیار دارد و مالیات با عنوان ارزش افزوده ای که مصرف کننده ایرانی بابت این کالاها و خدمات می پردازد در واقع گاهی می تواند مالیات بر ارزش های مفقوده باشد نه افزوده! (1)

دوستی با ذوقی از مالیات بر ارزش افزوده با عنوان مالیات بر ارزش مفقوده یاد می کند . عنوان این نوشته را از ایشان وام گرفته ام (2) .در خیلی از کشورها که دارای سیستم حمل و نقل عمومی مناسب شامل مترو و تراموا و اتوبوس رانی منظم هستند؛ تاکسی کلا خدمتی لوکس محسوب می شود.

با اضافه شدن تاکسی های اینترنتی این خدمت لوکس تر و البته گران تر می باشد و در اینجا فقط گرانی اش لحاظ می شود .


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

مالیات بر ارزش های مفقوده و گزارشی از بی شعوری های عادی شده در ایران

شنبه, 14 مهر 1403 12:04 خوانده شده: 23 دفعه چاپ

نظر شما

صدای معلم، صدای شما

با ارائه نظرات، فرهنگ گفت‌وگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.

نظرسنجی

آیا کنکور معیار مناسب و قابل اتکایی برای ارزیایی در مورد اثربخشی و کارایی نظام آموزشی ایران می باشد ؟

بلی - 24.4%
خیر - 75.6%

مجموع آرا: 242

دیدگــاه

تبلیغات در صدای معلم

درخواست همیاری صدای معلم

راهنمای ارسال مطلب برای صدای معلم

کالای ورزشی معلم

تلگرام صدای معلم

صدای معلم پایگاه خبری تحلیلی معلمان ایران

تلگرام صدای معلم

Sport

تبلیغات در صدای معلم

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش بوده و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلا مانع است.
طراحی و تولید: رامندسرور