سال 1362 به استخدام آموزش و پرورش درآمدم و سال 1388 با 25 سال سابقه خودم را بازنشسته کردم. با علاقه آمده بودم و تصور میکردم آموزش و پرورش یکی از ارکان مهم تغییر جامعه و توسعۀ کشور است ولی وقتی بیرون آمدم دیگر چنین حسی نداشتم.
الان تفکر من این است که آموزش و پرورش نه یک نهاد فرهنگی و تربیتی بلکه بیشتر یک اداره است آن هم ادارهای ناکارآمد و نالایق و بسیار سطح پایین.
در تحلیل مسائل و چالشهای آموزش و پرورش حرفهای زیادی گفته میشود. من هم تاکنون بیش از صد مقاله در این خصوص نوشتهام. در این تحلیلها و مقالهها من همیشه هم به درون توجه داشتهام و هم به بیرون؛ از جمله این دو مقاله که در روزنامۀ همشهری به چاپ رسیدهاند: آموزش و پرورش؛ اصلاح از درون یا بیرون؟ (9مهر 1381) و عوامل ناکارآمدی آموزش و پرورش ایران (21 آذر 1381).
از دید من، چالشهای آموزش و پرورش فقط بودجه و اعتبارات نیست بلکه این چالشها برآمده از مجموعهای از عوامل درونی و بیرونی است که باید به درستی درک و پذیرفته و چارهجویی شوند. البته بدون تعارف، امیدی به حل چالشها و درمان مصیبتهای آموزش و پرورش ندارم و حتی کورسویی از امید نمیبینم. در فاصلۀ این سالها، ضمن آنکه همچنان به عوامل درونی و بیرونی ناکارآمدی آموزش و پرورش اعتقاد دارم، دچار یک تغییر نگاه هم شدهام!
الان باز هم میگویم آموزش و پرورش ایران هم از درون و هم از بیرون مشکل دارد، اما به این نتیجه رسیدهام که بدبختیهای ما از خودمان شروع میشوند! اگر آموزش و پرورش از بیرون مشکل دارد، مشکلات درون خیلی خیلی بیشتر است. اصلاً دلیل اینکه نتوانستهایم مشکلات بیرون را حل کنیم، در گرفتن حقمان عاجز بودهایم، نتوانستهایم اولویت خودمان را ثابت کنیم و همیشه در برابر سایر وزارتخانهها در موضع ضعف قرار داشتهایم، همین است که خودمان ضعیف هستیم و در درون بیمار بودهایم.
آموزش و پرورش اصولاً باید یک نهاد مرجع برای فرهنگ و تربیت کشور باشد و از منظر علمی، تخصصی و مدیریتی، بتواند مدافع حریم تربیت، دانشآموزان و معلمان باشد. آموزش و پرورش اصیل باید به دور از سیاست، جناح و منافع و مصالح فردی و گروهی باشد و بتواند جایگاه خود را بهعنوان یک مرجع موجه و معتبر در تربیت تثبیت کند.
آیا آموزش و پرورش ایران چنین بوده است؟ آیا از دید صاحبنظران فرهنگ و تربیت، آموزش و پرورش مرجعیتی دارد؟ آیا از دید والدین و معلمان، آموزش و پرورش نهادی اصیل برای تربیت محسوب میشود؟ آیا از دید عمومی، آموزش و پرورش یک نهاد علمی و فرهنگی و تربیتی است یا یک اداره که هر وقت مهر و امضایی لازم داشتیم به آن سری میزنیم؟!
دنبال پاسخ اداری و رسمی نمیگردم؛ دنبال واقعیت هستم؛ واقعیتی که باید درک و پذیرفته شود.
بله!
آموزش و پرورش ساماندهی معلمان را انجام میدهد، کتابهای درسی را آماده و منتشر میکند، برنامههایی را هدایت میکند، مشاوره دارد، ارزشیابی دارد، تربیتی دارد و...؛ ولی با چه فرایندی؟ صفر و صد نگاه نمیکنم و نمیگویم علم و تخصص در هیچ کاری نیست، ولی خروجی کلی آموزش و پرورش، فرهنگ و تربیت نیست، بلکه ادارهای است مثل سایر ادارات!
نگاه عمیق به درون
آموزش و پرورش ایران چالشهای فراوان و عمیق بیرونی دارد، اما درون را نمیبیند. اوضاع درونی ما اصلاً خوب نیست و هر چه پیشتر میرویم وضعیت بدتر میشود. چرا درون تا این حد ضعیف و ناکارآمد است؟
1- مشکلات ارتباطی
آموزش و پرورش بهطور معمول با کارکنان خود (معلمان و مدیران و سایرین) ارتباط خوبی ندارد و نگاه عمده کارمندی و اداری است. چند سال پیش یادداشتی نوشتم با عنوان «معلم به حکم کارگزینی!»؛ واقعاً از دید آموزش و پرورش معلم بودن ما به دلیل دانش و تخصص معلمی نیست به دلیل حکم کارگزینی است که به دستمان دادهاند. برای همین است که کیفیت معلمی موضوع چندان مهمی نیست. اگر معلمی هم نوآوری و خلاقیت و تلاش بیشتری از خود نشان داد، کرم خودش است ولی بهطور معمول، برای آموزش و پرورش کار همه بالسویه است.
در آموزش و پرورش نیروهای فراوانی داریم که از تواناییها و قابلیتهای ارزشمند و قابل توجهی برخوردارند ولی اینجا فقط کارمند هستند و باید طبق حکم کارگزینی و شرحوظایفشان عمل کنند. همکاری سراغ دارم که نشان درجه یک هنری دارد ولی در آموزش و پرورش فقط یک نیروی معمولی است.
در آموزش و پرورش چند هزار معلم-پزشک داریم، اما از آنان چه استفادهای میشود؟ کم نیستند افرادی با مدارج علمی بالا که بیرون از آموزش و پرورش برای خود کسی هستند و جایگاه ویژهای دارند اما اینجا سعی میکنند خیلی دیده نشوند.
همین الان اگر مقامات محترم این مطالب را بخوانند احتمال میدهم بگویند: خوب! حالا که چه؟ برای خود کسی هستند که هستند؛ به ما چه ربطی دارد؟!
میدانم جسارت است اما باید بگویم که در آموزش و پرورش: دیدمان کوچک است، گاهی تنگنظر هستیم، گاهی خودیها را تحقیر هم میکنیم، بزرگیها و بزرگانمان را نمیبینیم و خودمان، خودمان را کوچک میکنیم.
2- مشکلات مدیریتی
معمولاً مدیریتها در سطوح گوناگون به کسانی سپرده میشود که از نظر امنیتی و اعتقادی، امین و مورد اعتماد باشند یا خودشان را چنین نشان دهند. شرایط طوری است که کمتر کسی تن به مدیریت میدهد چه مدیریت مدرسه یا مدیریت اداره. مدیر شدن تابع ضوابطی است که خیلی ربطی به اصالت تربیت و تخصصِ کاری ندارد. میدانم کم نیستند تعداد مدیران کارآمدی که با گذر از فیلترها توانستهاند کاری بکنند ولی جو حاکم بر مدیریت آموزش و پرورش چیز دیگری است.
آموزش و پروش امروز ایران نیاز به یک خانهتکانی بزرگ درونی دارد. آیا دولت و وزیری جرأت این کار را دارد؟ مدیر برآمده از ضوابط موجود، مدیری است که اولاً سعی میکند شرایط را آرام نگه دارد تا به اصطلاح صدایی درنیاید و ثانیاً آنقدر درگیر بخشنامهها و دستورها و فرامین است که فرصتی برای کار اصلیاش ندارد.
در نگاه تربیتی، مدیر یک مدرسه باید از همۀ معلمان تربیتشناستر و تربیتاندیشتر باشد. مدیر (رئیس) ادارۀ آموزش و پرورش هم باید به مرتبۀ بالاتری از تربیتشناسی و تربیتاندیشی برسد تا شایستۀ مدیریت آموزش و پرورش یک شهر یا منطقه باشد. همین طور مدیرکل، مدیران ارشد وزارتخانه، معاونان وزیر و تا خود وزیر، باید بر مبنای تربیتشناسی و تربیتاندیشی مناصب را بر عهده بگیرند.
آیا وضعیت چنین است؟ یا من بیهوده این چنین میاندیشم یا ایشان چیزی میدانند که من نمیفهمم!
مدیری که درک تربیتی ندارد چگونه میتواند برای تربیت دانشآموزان و هدایت معلمان کار مؤثری انجام دهد؟
مدیر آموزش و پرورشی که اگر مثلاً ادارۀ برق یا شهرداری باشد همینطور عمل میکند، چه درکی از تربیت میتواند داشته باشد؟ این چنین است که تربیت در نظام تربیتی ما همیشه لنگ میزند؛ یعنی مفید و کارآمد نیست، راه به جایی نمیبرد و به نیازهای جامعه پاسخ نمیدهد. و همۀ اینها یعنی ناکارآمدی شدید درونی و تضعیف جایگاه آموزش و پرورش.
3- مشکلات رفاهی
بارها نوشتهام که آموزش و پرورش جزء اولویتهای نظام نیست و با وجود شعارها، عملاً اهمیت چندانی به آن داده نمیشود. دلیل عمدۀ مشکلات بودجهای آموزش و پرورش و مشکلات معیشتی معلمان به همین برمیگردد که در اولویت نیستیم. با این همه، باور دارم که بخش مهمی از مشکلات بودجه و معیشت به درون هم مربوط است.
در همه جای دنیا زیاد بودن کارکنان یک سازمان فرصت محسوب میشود و از این فرصت در جهت جذب امکانات و تأمین رفاه استفاده میکنند. شاید آموزش و پرورش ایران از معدود سازمانهایی در جهان است که زیاد بودن کارکنان آن یک تهدید به حساب میآید! به قول یک استاد: دردِ ما زیاد بودن ماست! به دلیل همان مشکلات ارتباطی و مشکلات مدیریتی، ما دچار مشکلات عدیدۀ رفاهی هم هستیم.
طبق آنچه که دیدهام و شنیدهام، متولیان آموزش و پرورش در بیشتر سالها به دلیل ضعف مفرط در چانهزنی، ناتوانی در مذاکره و گاه در اولویت قرار دادن منافع فردی، از موقعیتهایی که میتوانستند برای کارکنان امکانات رفاهی فراهم کنند بهره نبردهاند. نمیخواهم وارد مباحث اقتصادی شوم ولی بهعنوان یک معلم همیشه این احساس را داشتهام که آموزش و پرورش به فکر معلمها نیست. شاید آموزش و پرورش مسئول همۀ جنبههای معیشت و رفاه معلمان نباشد ولی میتوانست با درک بهتری از فرصتها، در بهبود شرایط نقش مفید و مؤثری داشته باشد.
به غیر از مدیران مدارس که ناچارند برای تأمین هزینههای مدرسه به هر دری بزنند، مدیران سایر سطوح آموزش و پرورش، مدیران درآمد نیستند بلکه مدیران هزینه هستند و فقط بودجه میخواهند تا خرج کنند.
محافظهکاری و مصلحتاندیشیهای فراوان باعث شدهاند تا اگر موقعیتهایی هم برای درآمدزایی باشند به راحتی هدر بروند.
ما در حفظ آنچه داریم بسیار ناکارآمد عمل میکنیم و گاهی حتی نمیدانیم چه داریم! یکی از مصادیق این موضوع وضعیت املاک موجود آموزش و پرورش است. این موارد را زیاد دیدهام: از ساختمانها به خوبی مراقبت نمیشود، بسیاری از فضاها بدون استفاده هستند، گاهی فضاهایی وجود دارند که حتی شناسایی نشدهاند، املاک مازاد به درستی مدیریت نمیشوند و استفادۀ بد و بیسلیقه از امکانات و فضاها بسیار رایج است.
در آموزش و پرورش هدررفت امکانات، تجهیزات، فضاها و موقعیتها در حد غیرقابل تصوری است.
نتیجهگیری
گفتنی بسیار است ولی خلاصۀ حرف این است:
«از ماست که بر ماست»؛
یک وزیر نمیتواند به تنهایی کاری برای آموزش و پرورش بکند. اگر هم میخواهد کاری انجام دهد اول باید مناسبات و الگوهای ارتباطی درون را تغییر دهد و اصلاح کند.
آموزش و پرورشی که مبنای آن محافظهکاری، مصلحتاندیشی و ترسهای امنیتی و سیاسی باشد مدیرانی را جذب خواهد کرد که محتاط و مطیع و اگر لازم بود، خنثی باشند.
من اینجا واژههایی را به کار بردم که دقیقاً محل اختلافِ تربیت اصیل با تربیت مصلحتی است: تربیتشناسی، تربیتاندیشی و درک تربیتی. تشخیص اینکه آموزش و پرورش تا چه اندازه بر مدار تربیت کار میکند چندان سخت نیست. آیا این آموزشوپروش نهادی تربیتی است؟
آموزش و پروش امروز ایران نیاز به یک خانهتکانی بزرگ درونی دارد. آیا دولت و وزیری جرأت این کار را دارد؟
آموزش و پرورش برای اصلاح درونی و تقویت جایگاه خود: در آموزش و پرورش هدررفت امکانات، تجهیزات، فضاها و موقعیتها در حد غیرقابل تصوری است.
- باید از تمرکزگرایی خود کم کند
- نظام اداری خود را کوچک کند
- به مدیران مدارس اعتماد کند
- نگاه امنیتی در انتخاب مدیران را تعدیل کند
- در انتخاب مدیرانکل و رؤسای ادارات به افراد مصلح، معتدل و نیکاندیش بیشتر توجه کند
- مراتب احترام و حفظ حرمت را در مدرسه و ادارات بین همکاران ترویج دهد
- فرصتهای بهبود معیشت در درون را بیابد و راهکارهای عملی را به اجرا بگذارد
- معلمان موفق در عرصههای دیگر را شناسایی کند و با راهکارهای انگیزشی به آنان بیشتر بها دهد
- به جای روشهای اداری و خشک مانند رتبهبندی، جایگاه معلمان و مدیران کارآمد را ارتقا دهد
و همۀ اینها زمانی ممکن خواهد بود که آموزش و پرورش تربیت اصیل را مبنا قرار دهد و ارج و قرب افراد (معلمان، مدیران و کارکنان دیگر) در آموزش و پرورش بر اساس تربیتشناسی و درک تربیتی باشد نه چیز دیگر.
آیا چنین رؤیایی از آموزش و پرورش عملی است؟!
اگر حال و روز تربیت در کشور ما خوش نیست، اگر معلمان دچار مشکلات شدید معیشتی هستند، اگر والدین دانش تربیتی ضعیفی دارند، اگر کنکور بلای جان نظام تربیتی ما شده است، اگر از علاقۀ دانشآموزان به تحصیل کاسته میشود، اگر معلمان دچار افت انگیزشی شدید هستند و اگر این همه تشکیلات عریض و طویل آموزش و پرورش ناکارآمد است، میتوانیم به دلایل و تحلیلهای زیادی استناد کنیم ولی همچنان برداشت من این است که بدبختی ما از خودمان شروع میشود!
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
مصائب عدم تعهد بیمههای تکمیلی به مفاد قرارداد، روح و روان اقشار مختلف را به بازی گرفته و مشخص نیست به چه دلیلی نهادهای مسئول، عدم التزام به مفاد قرارداد از سوی شرکتهای بیمهگر و گاه سازمان بیمه گذار را به نظاره نشستهاند و آنها را ملزم به رعایت تعهدات نمیکنند ؟
* هر قراردادی تعهداتی را برای طرفین به دنبال دارد و جای تاسف دارد که سهلانگاری آموزش و پرورش و بیمه دانا باعث ایجاد مشکل و سرگردانی معلمان باشد.
* طبق قرارداد، اسناد پزشکی تحویلی همکاران به شرکت بیمه باید طی پانزده روز تسویه شود ولی این پرداختها بعضا سه ماه طول میکشد. این امر با فلسفه پوشش بیمه تکمیلی برای رفع نگرانی در ایام بیماری تناسبی ندارد و باید پرسید :
چرا معلمان باید با حقوقهای حداقلی و دغدغههای مالی بسیار، تاوان سهلانگاری مسئولین را بدهند؟
* وزارت آموزش و پرورش برای بهتر اجرا شدن قرارداد سامانه رفاپ را راهاندازی نموده، اما عملا نه تنها سیستم اداری وزارتخانه و بیمه دانا پاسخ گو نیستند بلکه رفاپ هم گرهای از این مشکلات باز نکرد و فقط سردرگمی بیشتری برای معلمان به وجود آمده است به طوری که همکاران بین شرکت بیمه، سیستم اداری آ پ و شرکت رفاپ پاس داده میشوند بدون اینکه مشکل شان برطرف شود.
در ذیل قسمتی از مصاحبه جناب نیکفر مدیر کل پشتیبانی و رفاه وزارت آموزش و پرورش جهت استحضار ایشان و شرکت طرف قرارداد درج میگردد.(پانا-سوم تیر ۱۴۰۳)
«علیرغم آنکه تعرفههای پزشکی بسیار افزایش پیدا کرد، تمام سعی و تلاش ما بهمنظور حفظ جدول شرح تعهدات بود تا بتوانیم همان خدمات جدول سال گذشته را با یک حق بیمه مناسبی در اختیار همکاران فرهنگی قرار دهیم. همچنین امسال سامانهمند شدن خدماتی که ارائه میشود، زمان بازده خساراتی که بیمهگر به مراکز درمان و به همکاران فرهنگی میدهد، کوتاهتر خواهد شد.»
وی درباره درخواست ذینفعان مبنی بر دریافت زودتر خسارتهای درمان گفت: «دو شرکت بیمهگر را ملزم کردیم تا دارای سامانه باشند تا همکاران فرهنگی برای دریافت خسارتهای بیمه درمان معطل نشوند و نیازی هم به مراجعه حضوری نباشد.»
همان طور که میبینیم ایشان روی « پرداخت بدون معطلی و بدون مراجعه حضوری » تاکید داشته است ولی متاسفانه این صحبتها تنها در حد حرف است و اثری از اجرا وجود ندارد.
* در حال حاضر قرارداد بیمه تکمیلی فرهنگیان به مدت ۱۵ ماه تمدید شده است و ضمن اینکه معلمان انتظار دارند نواقص سالهای گذشته توسط وزارت مرتفع گردد نکتهای دیگر نیز مطرح است :
- طبق اعلام نهادهای متولی، تعرفههای درمان به طور متوسط ۳۵ درصد افزایش داشته است؛ چرا حق بیمه تکمیلی ۴۲ درصد افزایش پیدا کرده است؟ و چرا با وجود این افزایش ، سقف هزینه دندان پزشکی و عینک افزایشی نداشته است؟!
با توضیحات مذکور، ضرورت دارد قرارداد منعقد شده از طریق وزارت پیگیری و اصلاح گردد و موارد درمانی که برایشان سقف هزینه تعیین شده است، متناسب با رشد حق بیمه، افزایش تعهد داشته باشند.
همگان میدانیم بیمههای پایه به عناوین مختلف از پوشش کامل هزینههای درمانی شانه خالی میکنند و هر ساله بار خود را سبک تر میکنند و افراد، به ناچار، برای اینکه خیالشان از بابت هزینههای احتمالی درمان به وقت نیاز راحت باشد اقدام به دریافت بیمه تکمیلی میکنند اما متاسفانه گاهی خودِ بیمه تکمیلی هم دردی میشود اضافه بر درد بیماری و باری مضاعف بر دوش افراد... ؛ و همگان میدانند این عدم توجهها، باعث ایجاد نگرانی و از بین رفتن اعتماد جامعه خواهد بود...
در پایان ضرورت دارد وزارت آموزش و پرورش ابتدا نواقص را ببیند و عزم لازم برای پیگیری را داشته باشد و سپس همراه با شرکت بیمه، اصلاح لازم در قرارداد را به عمل آورد و ضمن ملزم نمودن شرکت بیمه به رعایت تمام مفاد قرارداد، پرداخت اسناد پزشکی طی پانزده روز را اجرایی نماید.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه استان ها و شهرستان ها/
یادداشت زیر توسط یکی از معلمان شاغل در مدارس غیرانتفاعی ( غیردولتی ) برای صدای معلم ارسال گردیده است .
این رسانه آمادگی خود را برای انتشار پاسخ مسئولان اعلام می نماید .
این روزها که بحث انتخاب وزرای کابینه دولت چهاردهم نَقل و نُقل محافل سیاسی شده در غیاب احزاب بزرگ و سراسری و در کنار سهم خواهان حرفه ای (مجاهدان شنبه) کنش گران دلسوز مدنی هم میدان داری می کنند و کار به جایی کشیده است که هر کسی و یا هر گروهی ولو در حد یک گروه کوچک تلگرامی شخصی را که فکر می کند شایسته پست وزارت است معرفی می کنند.
بعضی از گروه ها حتی پا را فراتر نهاده با تهیه لیستی برای کل کابینه افراد مورد تایید خود را پیشنهاد کرده و بر پیشنهاد خود ابرام می نمایند! (همه هم از یک شهرستان!) البته در حسن نیت اکثر این گروها جای هیچ شک و تردیدی نیست چرا که من حداقل چند نفر از این لیست یکی شهرستان ها را می شناسم و انصافا از دید من انسان های مجرب وکار آمدی هستند اما آیا امکان ندارد که مثل و یا حتی بهتر از این بزرگواران در شهری یا استانی دیگری هم باشند؟ و یا اینکه از طرف کار گروه اصلی منتسب به ریاست محترم جمهوری تاکید می شود که 60 درصد از وزیران پیشنهاد شده به آقای رئیس جمهور بار اول است که به وزارت رسیده و وارد دولت می شوند و یا تاکید می شودکه از فلان قومیت و یا فلان اقلیت دینی و یا از بین بانوان حداقل یک یا دو وزیر وارد کابینه خواهدشد .
این گزاره ها همه و همه بیانگر نوعی تشتت و سر درگمی سیاسی ست که در غیاب احزاب بر فضای سیاسی کشور سایه انداخته است.
به راستی اگر ملاک شایستگی باشد اصلا نیازی به سهمیه بندی جنسیتی و یا قومی و یا دینی (اقلیت های دینی) هست؟
قطعا خیر!
چون اگر تنها و تنها ایرانی بودن و شایسته بودن ملاک باشد ممکن است استثنائا در یک کابینه نه تنها یک وزیر زن که چند وزیر زن شایسته حضور داشته باشند و یا در یک دوره اصلا وزیر زن در کابینه نداشته باشیم ؛ در مورد اقلیت های دینی و اقوام ایرانی هم این پروسه مصداق دارد. اصطلاح « جوان گرایی » هم که این روزها نقل مجالس شده از اصطلاحات خوش ظاهری ست که بعضا می تواند گمراه کننده باشد.
اگر قبول داریم که ایران ملک مشاع همه ایرانیان است؛ پس برای اداره یک ملک مشاع می توان از شایسته ترین سهام داران چهار گوشه این ملک استفاده کرد. اما چگونه ؟چون این یک روی سکه است. روی دیگر سکه این است که ملک مشاع 85 میلیونی مثل یک روستای چند خانواری یا یک شهر کوچک نیست که همه هم دیگر را بشناسند و روی یک نفر و یا چند نفر خاص توافق نظر داشته باشند.
گذشته از آن خواست ها و مطالبات سهام داران این ملک مشاع بزرگ هم به انداز جمعیت آن متنوع و فراوان است. پس چاره چیست؟
در همه مردم سالاری های موفق ؛ دلسوزان و فرهیختگان و کار آفرینان بزرگ و به اصطلاح « الیت » جامعه با تشکیل نهادهای بزرگی به نام حزب ؛ خواست ها و اولویت های متنوع مردم در اداره کشور را در چارچوب اساس نامه و مرام نامه حزب احصاء و به عنوان منشور حزب خود به طور شفاف در معرض افکارعمومی قرار می دهند و مردم هم با در نظر گرفتن اولویت های خود از محیط زیست گرفته تا اشتغال و امنیت و.... عضو و یا سمپات یکی از این تشکل ها می شوند و در قراردادی نانوشته حزب متبوع خود را وکیل سهم خود در اداره این ملک مشاع می دانند ؛ در این صورت اداره کشور کم تر با آزمون و خطا رو به رو می شود .
نبود احزاب و یا نقش کم رنگ این نهادهای مدنی زیان بزرگ دیگری هم دارد و آن عدم انتقال تجربه مدیران استخوان دار به تازوه واردان و مدیران جوان است و در واقع در کشورهایی که احزاب نقشی ندارند بسیاری از تجارب ارزشمند مدیر یا مدیران با از دور خارج شدن آنها از بدنه مدیریتی حذف می شود و به اصطلاح کشور همیشه دچار « فقر تجربه » است و هر کسی که می آید دوباره و چندباره کارش را از ساخت چرخ شروع می کند .
اصطلاح « جوان گرایی » هم که این روزها نقل مجالس شده از اصطلاحات خوش ظاهری ست که بعضا می تواند گمراه کننده باشد. به خصوص اگر از کانال احزاب صورت نگیرد. به عبارت دیگر انتخاب وزرا نباید این گونه باشد که در هر دوره رئیس جمهور و یا مشاورانش به سبک آگهی های استخدامی به دنبال افراد ذی صلاح جدید بگردند .
این گزینش ها می باید قبلا در درون حزبی که خود رئیس جمهور منتخب را معرفی کرده انجام گرفته باشد.
می گویند در چین باستان فرمانده کهنسال چینی برای انتخاب فرمانده جایگزین خود از داوطلبن چندین امتحان رزمی سخت گرفت و جوان مغروری که از همه چابک تر و قوی تر بود و بیشترین امتیاز را گرفته بود فکر می کرد به زودی به فرماندهی خواهد رسید .
فرمانده همه داوطلبین را جمع کرد و گفت این آخرین امتحان است و سپس پر پرنده ای را به دست جوان داد و از او خواست پر را به آن طرف دیوار بیندازد. جوان پر را گرفت و با شدت به سوی هوا پرتاب کرد تا از روی دیوار رد شود اما مقاومت هوا پر را به جای اولش برگرداند. جوان چند بار تلاش کرد اما بی فایده بود. در این میان یکی از سرداران قدیمی جلو آمد و پر را گرفت و با فوت کردن زیر پر آن را یواش یواش در هوا شناور نگهداشت تا اینکه پر به آن طرف دیوار رسید.
فرمانده با این کارش می خواست به فرماندهان بعد از خود اهمیت توامان مدیریت تجربه و تخصص را یادآوری کند. همان عناصری که به علت خرد جمعی در احزاب امروزی دنیا وجود دارد. ولی شوربختانه ما با وجود دو انقلاب در یک قرن اخیر هنوز در ابتدای راه مانده ایم و شیپور دموکراسی و مردم سالاری را ناشیانه از طرف گشاد آن به سمت دهان می گیریم.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
« خواب ديدم قيامت شده است.
هر قومي را داخل چاله ای عظيم انداخته و بر سر هر چاله نگهبانانی گرز به دست گمارده بودند الا چاله ی ايرانيان.
خود را به عبيد زاكانی رساندم و پرسيدم: « عبيد اين چه حكايت است كه بر ما اعتماد كرده نگهبان نگمارده اند؟
گفت: می دانند كه به خود چنان مشغول شويم كه ندانيم در چاهيم يا چاله.
خواستم بپرسم: اگر باشد در ميان ما كسی كه بداند و عزم بالا رفتن كند...
نپرسيده گفت: گر كسی از ما، فيلش ياد هندوستان كند خود بهتر از هر نگهبانی لنگش كشيم و به تهِ چاله باز گردانيم ! »
کلیات عبید زاکانی
***
معلوم نبود در این حداقل سه سال گذشته کجا بودند ؟ به چه کاری مشغول بودند ؟
حتی یک یادداشت کوتاه در نقد عملکرد وضعیت موجود و دولت سیزدهم از او نمی بینی اما الان در کمیته ی انتخاب وزیر آموزش و پرورش غوغایی است .
از وضعیت سایر کار گروه ها اطلاعی ندارم اما با توجه به شناختی که از جامعه ی ایرانی دارم بعید به نظر می رسد که آن جا هم وضعیت بهتری از دستگاه تعلیم و تربیت داشته باشد .
آخانی کنش گر محیط زیست و استاد دانشگاه تهران در مورد عملکرد کارگروه برای انتخاب رئیس سازمان حفاظت از محیط زیست چنین می نویسد : ( این جا )
« ما گرفتار سندرم تکراریم. تکرار می کنیم چون آدم های تکراری دست از سرمان بر نمی دارند. چون خودمان هم گرفتار تکراریم . در برابر تغییر سبک زندگی مان مقاومت می کنیم. تکرار برای کشوری که به خوردن منابع ثابت عادت دارد کیف دارد، زحمت نمی خواهد.
راستش را بگویم ؛ من نمی توانم از بین افرادی که خودشان را برای ریاست سازمان کاندید کرده اند، فردی را پیدا کنم که توانایی سکانداری تشکیلات محیط زیست کشور بحران زده ایران را داشته باشد. اگر نگویم همه، اما اکثر آن ها تکرارند.
دست روی هر کس می گذاری، سیاهه ی از نقاط منفی در کارنامه اش است. خیلی ها را خودم می شناسم. آنها را نیز که نمی شناسم و می پرسم، چیزی دستم را نمی گیرد.
در عالم خیال داشتم فکر می کردم مگر بنا نیست قول های آقای پزشکیان عملی شود. خوب بیایید آدم نو پیدا کنیم. اگر نبود برویم و از خارج بیاوریم. وقتی آدامس و چیپس و غذای سگ و گربه و میخ طویله مان از خارج می آید، چرا نمی توانیم رئیس محیط زیست یا متخصص محیط زیستی از خارج بیاوریم ؟ »
در سه سال گذشته و به طو مشخص در « صدای معلم » اکثریت مطالب آن توسط رسانه و معدود افراد فعال در آن نگارش می شد اما از زمانی که پزشکیان رئیس دولت چهاردهم شده است از همه سو مطلب می آید .
در هیچ کارگروهی نه دعوت شدم و نه تمایلی به حضور داشتم ( حوصله شنیدن و تاب آوری در مورد سخنان کسانی که به طور دائم درگیر بازی « من بهتر هستم » هستند را ندارم ) اما تا جایی که می دانم بیشترین حجم گزارش ها ، یادداشت ها و در مجموع مطالب انتقادی نسبت به « عملکرد دولت سیزدهم » در این رسانه ی مستقل نسبت به سایر رسانه ها و نیز افراد منتشر شده است .
تا قبل از افول جایگاه « محمدعلی نجفی » در این موارد معمولا مشکلی نبود .
بنا بر عملکرد نسبتا قابل قبول در بیشترین دوره وزارت در تاریخ آموزش و پرورش پس از انقلاب اسلامی و مهم تر از همه کاریزمای نجفی ، وی در این مواقع مدیریت حوزه عمومی آموزش و پرورش را بر عهده می گرفت .
اما با به محاق رفتن ایشان از عرصه سیاسی و اجتماعی ایران و در برابر این « خلاء » اکنون با تورم و ترافیک « نخبگان کوتوله » مواجه شده ایم .
بطحایی را در ابتدا رئیس کمیته فرهنگیان کردند اما فکر نکردند و یا نخواستند به این مساله بیندیشند که پایگاه و جایگاه او در میان بدنه ی آموزش و پرورش چگونه و کجا است ؟
پس از آن نوبت به « فاطمه مهاجرانی » رسید که گفته می شود در « شورای راهبردی » مسعود پزشکیان حضور دارد .
بیانیه ی صریح « گروه پرسش گران و کنش گران » و نام بردن آشکار از وی و نیز برجسته کردن نقش « علی اصغر فانی » که در نشست دوم پزشکیان با فرهنگیان حضور یافته و چالش ها و انتظارات و مطالبات را بیان کرده بود موجب شد تا نام و نقش فانی که پیش از این بیشتر صوری بود عیان شود . ( این جا )
نوشته بودیم :
« ما خرسندیم که مطالبه ما در بیانیه ی سوم مبنی شفاف شدن نقش آقای فانی در نشست دوم مسعود پزشکیان با فرهنگیان در برابر انظار همگان با بیان انتظارات حوزه آموزش و پرورش از دولت چهاردهم و قول اجرایی شدن آن ها توسط دکتر پزشکیان، امروز محقق شد. در دوران انتخابات از واژه ی « مطالبه گری » به صورت دائم سخن به میان می آمد بدون آن که در مفهوم و الزامات « مطالبه گری » تدقیقی صورت گرفته و روی آن توافق شود .
از طرفی اخبار غیر رسمی حاکی از ریاست فاطمه مهاجرانی رئیس سمپاد در دوران وزارت محمد بطحایی بر این کار گروه بود .
گفته می شود مهاجرانی از ریاست این کار گروه استعفا کرده اما نامش در شورای راهبری ظریف همچنان دیده می شود .
پرسش ما این است که خانم مهاجرانی در دولت گذشته دقیقا کجا بودند ؟
آیا به فرض ؛ حتی یادداشتی کوتاه در نقد عملکرد مدیریت ناکارآمد دولت قبلی نوشتند ؟ زمانی که برای فعالان صنفی و منتقدان آموزشی پرونده سازی می شد و فضای فرهنگ امنیتی حاکم بود، ایشان کجا بودند؟
خانم مهاجرانی و برخی مدیران آزمون پس داده و مرعوبی که با سکوت خودشان تفکر و عملکرد ضد توسعه ای دولت قبل را همراهی کردند با کدام پشتوانه و چگونه به خود اجازه می دهند برای معلمان و آموزش و پرورش اقدام به صدور مصوبه نموده و در جایگاه تصمیم گیری برای معلمان قرار گیرند؟ »
من هنوز نمی دانم که به فرض افرادی چون بطحایی ، مهاجرانی و سایر کسانی که برای جبه وزارت آموزش و پرورش زنبیل گذاشته و رزومه ی خود را به رخ دیگران می کشند و خود را برتر و بهتر و مجرب تر از دیگران می دانند ؛ در جایی نوشته و یا مکتوب کردند که در موسم انتخابات دقیقا به چه فردی رای داده اند ؟ اصلا رای دادند ؟
آیا تصاحب چند جایگاه ستادی که معلوم نیست چگونه می آیند ، چگونه می مانند و دست آخر کنار گذاشته می شوند می تواند دلیلی برای شایستگی و کارآمدی یک فرد باشد ؟
علی اصغر فانی با وجود چند سال فعالیت در شورای عالی آموزش و پرورش هنوز گزارشی از عملکرد خود در آن شورا را به افکار عمومی معلمان و جامعه ارائه نکرده اما بنا بر پیشینه وی و از جا که به لحاظ منطقی و اخلاقی متعهد به اجرای تک تک حرف ها و قول های داده شده در نشست انتخاباتی پزشکیان می باشد نمی توان و نباید فانی را از حوزه آموزش حذف کرد و یا آن را نادیده گرفت .
فعالیتی که مسعود پزشکیان و اتاق فکر او در زمینه ی چینش اعضای کابینه طراحی و اجرا کردند به نوعی پوشاندن خلاء « تحزب » و « کار گروهی » در جامعه ی افتان و خیزان ایران بود .
در کشورهای توسعه یافته و در این گونه موارد تکلیف اعضای دولت از پیش مشخص است . این که چه کسی و با کدام پیشینه قرار است در کجا « ایفای نقش » نماید و جامعه درگیر التهاب نمی شود اما در ایران طرف پس از این که رئیس جمهور می شود دنبال پر کردن کابینه و چینش آن می گردد .
بسیاری از مباحث هم در این موارد تکراری ، خسته کننده و فاقد اثربخشی و کارایی هستند .
و این دقیقا تفاوت میان ما و جوامع توسعه یافته است . این که برای امور برنامه دارند . افکار عمومی مهم است و در نهایت باید پاسخ گوی وعده ها و حرف های زده شده باشند .
رئیسجمهور منتخب در دیدار با ستادهای مردمی می گوید : ( 1 ) فعالیتی که مسعود پزشکیان و اتاق فکر او در زمینه ی چینش اعضای کابینه طراحی و اجرا کردند به نوعی پوشاندن خلاء « تحزب » و « کار گروهی » در جامعه ی افتان و خیزان ایران بود .
انتخاب مسئولان برای ما معضل شده است چون شعار دادیم انتخاب برتر میکنیم اما حالا به همه میگوییم کمک کنید، اما همه آدمهای خودشان را معرفی میکنند؛ نمیدانم باید چه کار کنیم .
از درون این جملات مسئولیت پذیری و تعهد اجتماعی بیرون نمی آید.
بیش تر بوی سهم خواهی ، منفعت طلبی ، روابط قبیله ای و عشیره ای ، بی اهمیت بودن و یا کم اهمیتی منافع ملی ، بی اعتمادی و در یک کلام « غایت کوتولگی » می دهد .
در دوران انتخابات از واژه ی « مطالبه گری » به صورت دائم سخن به میان می آمد بدون آن که در مفهوم و الزامات « مطالبه گری » تدقیقی صورت گرفته و روی آن توافق شود .
به احتمال زیاد ؛ پس از دعوا سر این که « چه کسی وزیر می شود » و ریزش و رویش کمیته های اولیه و ثانویه و... و وقایع بعدی که مهم ترین آن دعواها و بحث های درون مجلس خواهد بود و رای اعتماد این مجلس به کابینه پزشکیان ؛ فضای روزمرگی دوباره به آموزش و پرورش و نیز جامعه بر می گردد .
آن هایی که به بهانه ی مطالبه گری خودی نشان دادند و احتمالا پستی و مقامی گرفتند یواشکی به گوشه ای می خزند .
شاید گروه بزرگ « ناکامان » که کلید موفقیت و توسعه را فقط در عرض اندام یک شخص می پندارند و مسئولیتی برای خود در « چرخه ی پرسش گری و کنش گری » قائل نیستند در عادت تاریخی «سکوت » غوطه ور می شوند تا فرصتی دیگر .
و رستاخیزی دیگر .
البته اگر تا آن زمان ، میانی از کیان بر جای مانده باشد .
( 1 ) بخشی از سخنرانی مسعود پزشکیان :
گروه گزارش/
این دیگر نیمه دوم سال نیست که بگویند مازوت می سوزانند و چیزهایی از این دست ....
مدارس و دانشگاه ها هم تعطیل هستند . اما ترافیک بی خودی در خیابان ها و معابر موج می زند .
در میانه ی تابستان ( 2 مرداد 1403 ) در خبرها چنین می خوانیم هر چند وضعیت هوا و رویت آن نیازی به آمار و تایید مراجع ذی صلاح ندارد .
« شاخص کیفیت هوای پایتخت هم اکنون عدد 163 را نشان میدهد که در وضعیت ناسالم برای همه گروههای سنی قرار دارد ..
افراد مبتلا به بیماری قلبی یا ریوی، سالمندان و کودکان باید از فعالیتهای طولانی یا سنگین خارج از منزل خودداری کنند و افراد دیگر نیز فعالیتهای طولانی یا سنگین خارج از منزل را کاهش دهند » .
خبری از تشکیل جلسات کارشناسی و تخصصی کمیته ی موسوم به « اضطرار آلودگی هوا » هم نیست چون فعلا نه دغدغه کسی است و مدارس و دانشگاه ها هم تعطیل هستند که این کمیته بخواهد حکم به تعطیلی آنان بدهد و دوباره با همراهی وزارت آموزش و پرورش و با برجسته کردن « آموزش مجازی » افکار عمومی را سر کار بگذارند .
رسانه ای هم دیگر پی گیر قطع هزاران درخت در شهر آلوده ای مانند تهران توسط شهردار سیاسی کار و همه فن حریف اش نیست .
شورای اسلامی شهر هم درگیر دعواها و کشمکش های بی حاصل بی آن که در مورد فلسفه ی وجودی این شورا پرسش شود .
پرسش در مورد عدم اجرای « قانون هوای پاک » هم مختص زمان بحران آلودگی هوا و رسیدن به مرحله « غیر قابل تحمل » است که البته مطابق روال مرسوم هر فرد و نهاد و سازمانی تقصیر را به دیگری احاله دهد غافل از آن که خودشان و خانواده و سایرین در این هوای مسموم و آسیب زا تنفس می کنند . در سه گذشته و به طور مشخص دولت سیزدهم کار خاص و یا قابل ذکری برای رفع و یا کاهش آلودگی هوا جز نمایش های رسانه ای و قلب واقعیات صورت نگرفت .
حاکمیت جمهوری اسلامی گویا اصول قانون اساسی را به فراموشی سپرده آن جا که اصل پنجاهم قانون اساسی چنین تاکید می کند :
« در جمهوری اسلامی، حفاظت محیط زیست که نسل امروز و نسل های بعد باید در آن حیات اجتماعی رو به رشدی داشته باشند، وظیفه عمومی تلقی می گردد. از این رو فعالیت های اقتصادی و غیر آن که با آلودگی محیط زیست یا تخریب غیرقابل جبران آن ملازمه پیدا کند، ممنوع است » .
حسین آخانی کنش گر محیط زیست و استاد دانشگاه تهران در این مورد چنین می نویسد : ( این جا )
« سالی ۴۰ میلیارد دلار بنزین مفت به مردم می دهید و آنها را در گرداب آلودگی و ترافیک خفه کرده اید در صورتی که کافی است با ۲-۳ سال برنامه ریزی جلوی این فاجعه را بگیرید. البته برای گرفتن جلوی این فاجعه به سه پیش شرط نیاز دارید: اول عوض کردن بیسوادان سیاسی و یا فرصت طلبان و جایگزین کردن آنها با سوادان و افراد فاقد تضاد منافع، دوم اصلاح روابط بین الملل جهت بهره وری از تکنولوژی و ورود تکنولوژی به روز به کشور و سوم همراه کردن مردم با برنامه ها که بدون همراهی و اعتماد آنها هیچ کاری جلو نمی رود.
هم شما می دانی و هم بقیه که هیچ کدام از این سه شرط قابل انجام و اجرا نیست و طبیعی است که داستان همچنان ادامه دارد ...
در سه گذشته و به طور مشخص دولت سیزدهم کار خاص و یا قابل ذکری برای رفع و یا کاهش آلودگی هوا جز نمایش های رسانه ای و قلب واقعیات صورت نگرفت . چرا که اگر جز این بود وضعیت ما جز این بود و تنفس و هوای پاک در عداد آرزوها قرار نمی گرفت .
انتظار می رود رئیس جمهور منتخب در دور چهاردهم در این مورد برنامه منظم و مستمری را برای رفع دغدغه های پرسش گران و کنش گران محیط زیست در دستور کار قرار دهد .
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید