چیزهایی که در بسیاری از مدارس آموزش داده می شوند :
آنها به دانش آموزان یاد می دهند که چگونه پر از ترس و استرس بار بیایند و نسبت به همسن و سالان خود حسادت بورزند. (با نحوه ارزشیابی نمره محور و تستی)
آنها به دانش آموزان یاد می دهند که چگونه دروغ بگویند. (با تهدید به جریمه و تنبیه و کسر نمره و..)
آنها به دانش آموزان یاد می دهند که کتاب را نه برای لذت و یادگیری بلکه برای نمره بیست بخوانند.
آنها به دانش آموزان یاد می دهند کتاب را حفظ کنند، بدون آنکه چیز چندانی از چرایی مطالعه آن فهمیده باشند. (با تاکید بر کسب نمره به جای یادگیری و فهم)
آنها به دانش آموزان یاد می دهند که چگونه توسری خور و مطیع رشد بیایند. (با نعره های مداوم خفه شو و بتمرگ و گمشو بیرون و..)
آنها به دانش آموزان یاد می دهند، حق همیشه با گردن کلفتان و زورگویان است. (با انتخاب مبصر و انتظامات از میان دانش آموزانی زورگو و آزارگر )
آنها به دانش آموزان یاد می دهند که چگونه فکر و تامل و اندیشه را تعطیل کرده و به ماشین تست زنی بدل شوند. (کلاس تقویتی و کمک درسی و کلاس کنکور و..)
آنها به دانش آموزان یاد می دهند که هدف آموزش چگونه پولدار شدن است، نه آموختن و یادگیری هنر و ادبیات و زندگی جمعی و.. (با تاکید مدام بر رشته های پولسازی مانند پزشکی و مهندسی برق و..)
آنها به دانش آموزان یاد می دهند که بدون داشتن سواد و دانش کافی می توان در مورد هر مسئله ای اظهار نظر نمود. (با سخنرانی های هر روز مدیر و معاون در مورد نظم بین الملل و اقتصاد و فرهنگ و دین و سیاست و..)
آنها به دانش آموزان یاد می دهند که چگونه تظاهر و ظاهر سازی کنند. (با سخت گیری های عجیب برای حضور در نماز جماعت و مراسم های معاون پرورشی..)
آنها به دانش آموزان یاد می دهند که چگونه رگ و گردن و عنبیه و شبکیه چشم و جانورشناسی را مهمتر از یادگیری اندیشه و دانش فلسفی، اجتماعی بدانند. (با تاکید بر علوم تجربی و نادیده گرفتن علوم انسانی)
آنها به دانش آموزان یاد می دهند که چگونه با ترس و لرز و احساس همیشگی گناه رشد نمایند. (با تاکید مداوم معاون و دبیران پرورشی بر عذاب شب اول قبر و استخوان هایی که تَرَک می خورد و..)
مدارس ما به نوعی کشتارگاه استعداد، شادابی و نبوغ و اندیشه است. مدارس به ما جای عشق و نوع دوستی و هنر و زیبایی و همزیستی مسالمت آمیز، نفرت از دیگری و رقیب دیدن دیگران و... را آموزش می دهند.
کانال خرمگس
اشاره:
هفتم بهمن 1399 در هشتصدوسی ششمین جلسه شورای عالی انقلاب فرهنگی، سندی تحت عنوان «اساسنامه سازمان ملی تعلیم و تربیت کودک» به تصویب رسید و در تاریخ 26 اسفند 99 برای اجرا، ابلاغ شد. اکنون پس از تعیین رئیس آن و آغاز به کار عملی این سازمان لازم است نگاهی به برخی مبانی و اهداف تأسیسی آن انداخت که میتوان، عجالتاً، آن را به مثابه بنیاد فلسفی این نهاد تازهتأسیس برشمرد.
این یادداشت بر آن است با نگاهی تحلیلی، این بخش از مبانی نظری اساسنامه سازمان را مورد نقد و کنکاش قرار دهد.
در آغاز لازم است برخی مفاهیم تعریف شده در متن اساسنامه آورده شود تا بتوان با استفاده از آنها درک بهتری از موضوع به عمل آورد. در ماده یک این اساسنامه ابتدا دوره کودکی تعریف شده که بر اساس آن، دوره کودکی شامل کودکان گروه سني بدو تولد تا شش سال تمام است كه به دو دوره سه ساله (دوره اول كودكي و دوره دوم كودكي) تقسيم ميشود.
در چارچوب سیاست اجرایی اين اساسنامه، در دوره اول كودكي (سه سال نخست)، مسئوليت نگهداري و فراهمآوردن زمينه تربيتپذيري كودكان با «خانواده» است و سازمان، نقش توانمندسازي خانوادهها و راهبري، هدايت، حمايت و نظارت بر مراكز ارائه دهنده خدمات تعليم و تربيت كودك را برعهده دارد و در دوره دوم، سازمان، ضمن اهتمام به توانمندسازي خانوادهها، با مشاركت حداكثري بخش غيردولتي، به ارائه خدمات تعليم و تربيت و ساماندهي امور مربوط ميپردازد.
رسمیّتبخشی یا دولتیسازی خانواده
در اصل نخست حاکم بر این اساسنامه، از حقوق و تکالیف تربیتی والدین و تأکید بر محیط خانواده به عنوان بستر اصلی تربیت دوره كودكي یاد می شود. در اصل دوم، «مسئوليت اصلي و حقوق خانواده در نگهداري و فراهم آوردن زمينه تربيت پذيري كودكان دردوره اول كودكي»، به رسميت شناخته میشود.
در این زمینه پرسشی که به ذهن متبادر می شود این است: مگر تا کنون غیر از خود خانوادهای که فرزند آورده است، چه کسی یا چه نهادی در قبال تربیت فرزندش مسئولیت داشته است؟ آیا تمام کودکان خانواده های ایرانی، به للگی سپرده شده و یا مربّی سرخانهای داشتهاند؟
در طنزگونه ای به نظر می آید که نویسندگان این اساسنامه لطف کردهاند سه سال نخست تربیت کودکان خانوادهها را به خودشان واگذار نمایند! و برای سه سال بعدی هم مشارکت حداکثری بخش غیردولتی را به میدان آورند!
نگارنده پیشتر در مقالهای تحت عنوان «صفرسالگی تربیت؛ دولتیسازی نهاد خانواده» از مداخله دولت در خانواده سخن به میان آورده است اما آنچه در اینجا می توان به آن افزود این است که دولت با این اقدام، در صدد است ابتدا از یک سو مسئولیت مالی و ارائه خدمات تربیتی در دوره دوم کودکی (سه سال دوم) را از خود سلب نموده به خانواده بسپارد و از سوی دیگر برای دوره اول کودکی (سه سال نخست) نیز خط و نشان کشیده، ضمن تدوین محتوای خاص برای آن، والدین را به کارمندان و عوامل اجرایی مدل تربیتی مطلوب خویش بدل سازد.
عدالتمحوری یا تفاوتزدایی
یکی از مفاهیم کلیدی در اساسنامه مزبور، مفهوم عدالت است به طوری که این مفهوم نقشی محوری در مبانی نظری آن دارد. در بند 6 از اصول، بر عدالت محوري و فراهمآوردن زمينه دسترسی عادلانه به فرصتهای تربیتی برای همه کودکان تأکید شدهاست. همچنین در بند 4 از مجموع اهداف تأسیس سازمان، تأمین عدالت در دسترسی به تعلیم و تربیت با کیفیت دوره كودكي با تأکید بر كودكان و خانوادههاي مناطق محروم و داراي نيازهاي ويژه ذکر شدهاست. از نقطه نظر قانونی، به حاشیهراندن زبان خدادادی کودکان دوزبانه با توجیه «دسترسی عادلانه به فرصتهای تربیتی»، در تضاد با گزاره 16 از گزارههای موجود در بیانیه ارزشها در سند تحول بنیادین آموزش و پرورش میباشد .
مضافاً در بخش وظایف و فعالیتهای سازمان، ایجاد ظرفیت و تسهيلات برای پوشش کامل کودکان دوره دوم كودكي (از آغاز 4 سالگي تا پايان 6 سالگي) متناسب با امكانات و منابع طی یک دورهی 7 ساله (1400-1407) در قالب دوره پیشدبستانی و با اولويت بخش غيردولتي و همکاری و مشارکت دستگاههای دولتی، عمومی به خصوص برای كودكان مناطق محروم و دو زبانه و داراي نيازهاي ويژه پیش بینی شدهاست.
اکنون به اصول و اهداف و وظایف پیشگفته، بند 13 از وظایف سازمان را اضافه نمایید که در آن بر زمینهسازی، تقویت و تسهیل یادگیری زبان و ادبيات فارسي به عنوان زبان رسمی و وحدت بخش کشور، تأکید شدهاست. علیرضا حاجیانزاده رئیس سازمان نیز در مصاحبهای بر شکل خاصی از آموزش در مناطق دوزبانه تأکیدکرده و گفته به ویژه برای مناطق دوزبانه به شکل خاصتر برنامههای یادگیری زبان فارسی را به ویژه در یکی دو سال قبل از دبستان تأکید داریم که انجام دهیم.
در تحلیل این بخش میتوان گفت که به نظر میرسد عمده توجه طراحان این سازمان، بر روی مناطق دوزبانه استوار باشد. زیرا شواهد امر حاکی از آن است که کودکان این مناطق به دلیل این که زبان مادری آنها، غیر فارسی است و این امر در بدو ورود آنان به پایه اول دبستان و مواجههشان با زبانی دیگر، موجب تصادم ناخواسته زبانی خواهدشد پس با استفاده از چنین سازوکاری زمان این مواجهه را به عقبتر برگردانند تا به زعم خویش از آثار و عوارض تأخیر در یادگیری و مفهومسازی جلوگیری به عمل آورند.
بر اساس مطالعات نگارنده در اسناد بالادستیِ تعلیم و تربیت و مداقّه در مفاد این اساسنامه ، هرجا که سخن از توجه به کودکان مناطق محروم و دوزبانه به عمل آمدهاست منظور از این عطف توجه، اهتمام به ویژگیهای خاص آنها از جمله تقویت زبان مادری آنها نیست. لذا مأموریت سازمان جدید و مجموعه نظام آموزشی در پیوند با کودکان اینگونه مناطق که زبان آنها غیر از فارسی است، این نیست که بر مبنای الزامات روانشناسی یادگیری، زبان مادری آنها را مورد توجه قرار دهند و مثلاً امکانات آموزشی و تربیتی را بر ویژگی طبیعی آنها منطبق سازند بلکه ایجاد بستر و زمینهسازی برای تسهیل و پیشدستی آموزش زبان فارسی (رسمی) از همان سالهای پیش از دبستان است که در اینجا منظور دوره دوم کودکی میباشد.
از نگاه نویسندگان این اساسنامه، اجرای سیاست پیشگفته، گام مهمی در راستای توسعه عدالتمحوری و تحقق آن به شمار میآید و اینان امیدوارند که در یک بازه زمانی هفت ساله، ثمره اقدامات خویش را ببینند.
اکنون پرسش این است که آیا چنین سیاستی را میتوان برقراری عدالت نامید؟ آیا اجرای عدالت در زدودن تفاوتهای طبیعی و خدادادی افراد جامعه است؟ آیا میتوان فرایند یکپارچهسازی و به حاشیهراندن زبان مادری کودکانِ بخش بزرگی از جمعیت کشور را که عطیّه خداوند رحمان در قالب زبانی غیرفارسی است، اجرای عدالت نامید؟ این تعجیل در تقدّم و پیشدستی در آموزش زبان فارسی به کودکان مناطق دوزبانه برای چیست؟
در طول تاریخ، مفهوم عدالت، همواره یکی از مهمترین دغدغههای بشر بوده است؛ برخی عدالت را فضیلت دانستهاند. «عدالت جزئی از فضیلت نیست بلکه خود تمام فضیلت است(ابن مسکویه، تهذیب الخلاق). عدالت از این نظر که یک فضیلت است دارای دو جهت است: یک جهت فردی و یک جهت اجتماعی. از جهت اجتماعی، دالّ بر احترام به حقوق دیگران و دادن حق هر صاحب حقّی است. نزد فیلسوفان، عدالت دو قسم است: عدالت تبادلی و عدالت توزیعی. عدالت تبادلی مربوط به تقسیم اموال و فواید بر افراد بر حسب استحقاق هریک از آنهاست. در حالی که عدالت توزیعی رابطه افراد با دولت را تنظیم می کند.(صلبیا:1978: 461)
عدالت توزيعي به نحوه توزيع و تقسيم خيرهاي اجتماعي ميان تابعان و اعضاي يك اجتماع سیاسی ميپردازد. در عدالت توزیعی، پرسش اصلی این است که «چه کسی چه چیزی را به دست میآورد؟» در پاسخ به این پرسش دو گونه عدالت حقوقی و عدالت اجتماعی مطرح میشود که در این ارتباط عدالت اجتماعی، معطوف به توزیع پاداشهای مادی و اجتماعی به خصوص ثروت، درآمد و شأن اجتماعی است و به قول راولز، همه کالاهای اجتماعی (آزادی و فرصت، درآمد و ثروت و مبانی احترام به خود) که قرار است به طور مساوی تقسیم شوند.
اکنون و از منظر عدالت توزیعی باید پرسید که کودکان مناطق دوزبانه، چه چیزی به دست میآورند؟
در یک نگاه سادهانگارانه میتوان گفت که آنها زبان دیگری را یاد میگیرند و در نتیجه چنین امری، یک خیرِ اجتماعی به آنان میرسد. اما مسأله به همین سادگی نیست! این کودکان، پیشتر خود زبان نیمبندی داشتهاند و با آن عواطف و احساسات خدادادی را بروز دادهاند و در یک کلام با آن زیستهاند اما از این به بعد و پس از آغاز به کار این سازمان، کمکم بایستی با آن خدانگهدار بگویند! از این رو زبان مادریشان در حد مهارت ناقص شنیداری و گفتاری، تعطیل شده و در چنین شرایطی هرگز به مهارتهای متعالی خواندن و نوشتن نخواهند رسید. با این وصف کودکان دوزبانه قبل از این که چیزی را به دست بیاورند، چیز اصیل و مهمتری را از دست میدهند. این در حالی است که کودکان یکزبانه (آنان که زبان مادریشان فارسی است)، نه تنها چیزی را از دست نمیدهند بلکه آنچه را که پیشتر داشتند نیز، تقویت و پایدارتر میشود.
اگر از مفهوم «عدالت به مثابه انصافِ» جان راولز، کمک بگیریم و سیطره نگاه سیاسی به مفهوم عدالت را در دموکراسیهای قانونی لحاظ نماییم، آن وقت هیچ انسان منصفی چنین امری را «عدالت¬ محوري و فراهم آوردن زمينه دسترسی عادلانه به فرصتهای تربیتی برای همه کودکان» تلقی نخواهد کرد.
نزد سیاستگزاران و برنامهریزان درسی، این فرضیه مدّ نظر است که علل عدم پیشرفت، اُفت و نیز ترک تحصیل دانشآموزان در مناطق محروم و دوزبانه، ضعف آنها در مهارت خواندن زبان فارسی است فلذا باید زمان مواجهه و آموزش زبان فارسی را جلوتر انداخت تا این نقیصه جبران شود. اما از نظر نگارنده چنین مفروضی به آسانی قابل تأیید نیست زیرا اگر این گونه بود، میبایست کودکان اصفهان و تهران و یزد در آزمونهای بینالمللی پیشرفت تحصیلیِ تیمز و سواد خواندنِ پرلز، عملکرد ممتازی از خود به نمایش میگذاشتند در حالی که طی چندین دوره از برگزاری این آزمونها، همیشه ایران از بین 60 کشور، در رتبههای آخر جدول بوده است.
از سوی دیگر در این اساسنامه، برداشت متناقضنمایی از مفهوم عدالت به عمل آمده است آنجا که در یکی از اصول حاکم بر آن بر اجرای عدالت این گونه تأکید می کند: «عدالت محوري و فراهم آوردن زمينه دسترسی عادلانه به فرصتهای تربیتی برای همه کودکان». اگر از منظر عدالت اجتماعی و با نگاه تجربه زیسته کودکان به موضوع نگریسته شود، این گونه نیست که یک کودک سه ساله بلوچ، کورد، آذری و ... هنگام مواجهه با زبان فارسی، از فرط شادی در پوست خود نگنجد و والدین او هم این تصادم را به عنوان «فرصتِ برابر» و فیض دولت قلمداد کنند. بلکه این کودکان، دوران اضطراب ناشی از مواجهه با دستگاه مفهومی غریبی را میآغازند که آثار ناخواسته آن را باید تا آخر تحمل نمایند. آیا چنین سیاستی در خدمت عدالت محوری است؟
از نقطه نظر قانونی، به حاشیهراندن زبان خدادادی کودکان دوزبانه با توجیه «دسترسی عادلانه به فرصتهای تربیتی»، در تضاد با گزاره 16 از گزارههای موجود در بیانیه ارزشها در سند تحول بنیادین آموزش و پرورش میباشد؛ در این گزاره به صراحت از رعایت تفاوتهای فرهنگی و جغرافیایی در برقراری عدالت کیفی سخن به میان آمده است. آنجا که میگوید: عدالت تربيتي در ابعاد كمي، همگاني و الزامي و عدالت كيفي با رعايت تفاوتهاي فردي، جنسيتي، فرهنگي و جغرافيايي.
و سرانجام این که اگر بخواهیم برای این پرسش اساسی در فلسفه عدالت پاسخی فوری بیابیم که «چه چیزی یک وضعیت را عادلانه یا غیرعادلانه میکند؟» شاید بتوان از مولوی شاعر بزرگ، کمک جست آنجا که میفرماید:
عدل چه بود وضع آن در موضعش/ ظلم چه بود وضع در ناموضعش
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
سه شنبه 16 شهریور و بر اساس دعوت مرکز اطلاع رسانی و روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش به " استودیو نگاه " رفتم .
موضوع گفت و گو در مورد " بازگشایی مدارس " بود .
این محل برای نخستین بار و در زمان ریاست مرتضی نظری با عنوان " استودیو الفبا " راه اندازی شد .
آن موقع فقط یک بار به این استودیو دعوت شدم .
روال این بود که یکی از مسئولین می آمد و خبرنگاران هم دعوت می شدند و آن مسئول به پرسش ها پاسخ می داد .
در واقع ، آن مقام و یا مسئول روی " صندلی داغ " می نشست .
آن یک باری هم که دعوت شدم « حسین خنیفر » آمده بود و البته سرپرست دانشگاه فرهنگیان بود .
معمولا « نجات بهرامی » که معاون رسانه ای مرکز بود و برخی اوقات مرتضی نظری این نشست ها را مدیریت می کردند .
بهرامی چندی پیش به خارج از کشور رفت برای پناهندگی . نظری هم فعلا سمتی ندارد اما گهگاهی نشست هایی می گذارد و مطالبی می نویسد .
اگرچه من فقط یک بار به استودیو الفبا دعوت شدم اما برخی خبرنگاران و رسانه ها ( بهتر بگوییم بنگاه های خبرپراکنی ) پای ثابت این نشست ها بودند .
این آپارتاید رسانه ای از دیر باز در آموزش و پرورش در جریان بوده است .
پس از رفتن نظری نشست های استودیو الفبا تعطیل شد و البته الان به " نگاه " تغییر نام داده است .
زمانی که وارد این استودیو شدم خواستم که حرف هایم را ضبط کنند اما « کتایون میرزایی » مجری نشست گفت که اجازه چنین کاری را ندارم .
دلیلش را هم توضیح نداد و درخواست من برای " اقناع " هم کارگر نیفتاد .
حدود دو هفته گذشته است اما نه خبر و نه گفت و گوی من در پرتال وزارت آموزش و پرورش منتشر نشده است البته انتظاری هم نیست چرا که رسانه های دولتی معمولا دوست دارند چیزی را منتشر کنند که با سیاست های رسمی و تعیین شده قبلی آنان هماهنگ و سازگار باشد .
من هم در ابتدای گفت و گو از سیاست های این وزارتخانه در طول دو سال گذشته انتقاد کردم .
دلیل تعطیلی نشست های رسانه ای را از مجری پرسیدم اما ایشان طرح این گونه مباحث را خارج از موضوع نشست عنوان کرد .
ایشان هدف از برگزاری چنین نشست هایی را فرهنگ سازی و اقناع خانواده ها و " جامعه " برای بازگشایی مدارس عنوان کرد .
پرسشی که برای من مطرح می شود آن است که با توجه به مواضع انتقادی من که بارها در « صدای معلم » مطرح شده و برای نخستین بار در «حوزه عمومی» در « رادیو گفت و گو » بیان شد ؛ آیا مسئولان این حوزه نمی دانستند و اگر می دانستند اساسا چرا از من دعوت کردند ؟
به نظر می رسد حداقل در این بخش شهامت و جسارت مسئولان صدا وسیما از وزارت آموزش و پرورش بیشتر باشد و واقعا صفت محافظه کاری و ترس سازمانی در این وزارتخانه نهادینه شده است از قاعده تا راس .
چند روز دیگر ظاهرا سال تحصیلی جدید آغاز می شود .
گفته شده است که نخستین ماه یعنی " مهر " کماکان به صورت " مجازی " خواهد بود و از آبان مدارس با رعایت برخی شرایط که آن هم از " بالا " دیکته می شود آموزش حضوری را شروع خواهند کرد .
هر چه فکر می کنم متوجه این تعطیلی دو ساله مدارس نمی شوم .
چه کسی و کدام نهاد باید پاسخ گوی ترک تحصیل بیش از 3 میلیون دانش آموز باشد ؟ این در حالی است که برخی آمارها از ترک تحصیل سی درصد از دانش آموزان خبر می دهند .
در نشست رسانه ای رئیس سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی نیز عنوان شد که تاکنون حداقل یک و نیم میلیون دانش آموز برای دریافت کتاب های درسی ثبت نام نکرده اند .
چه کسی و کدام نهاد باید پاسخ گوی ترک تحصیل بیش از 75 هزار دانش آموز عشایری باشد ؟ انگار هر چه بهمن بیگی بافته بود ، در این دو سال همه از بین رفت ...
حیدر تورانی عضو هیات علمی پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش می گوید : ( این جا )
«50 هزار مدرسه در کشور داریم که زیر 50 دانشآموز دارند که متأسفانه دانشآموزان آنها هم به مدرسه نمیروند» حداقل سه بار تصمیم به بازگشایی مدارس گرفته شد اما با اختیاری اعلام کردن حضور دانش آموزان عملا مصوبات خود را به تمسخر گرفتند و اعتماد جامعه را نسبت به ثبات و پایداری در این وزارتخانه سلب نمودند .
این آمار در کشور تقریبا نیمی از مدارس را شامل می شود .
پرسش من این است که چرا این مدارس تعطیل شدند ؟
واقعا برپایی کلاس و استمرار آموزش حضوری در مدرسه ای با 50 دانش آموز خیلی سخت بوده است ؟
از سایر عوارض و پیامدها مانند افت تحصیلی ، افسردگی ، کودکان کار ، کودک همسری ، خودکشی و... فاکتور می گیریم .
مدیران این مدارس و مدیران بالاتر چگونه می خواهند با وجدان شغلی خود کنار بیایند زمانی که همه چیز را به مصوبات ستاد ملی مقابله با کرونا حواله می دادند ؟
چندی پیش یوشیهیده سوگا، نخستوزیر ژاپن در اقدامی غافلگیرانه اعلام کرد که از سمت خود کناره گیری میکند و زمینه را برای نخستوزیری جدید پس از یک سال آماده میکند.
این تصمیم پس از آن اتخاذ شد که سوگا اعلام کرد که تلاشهایش برای مهار بیماری کووید-۱۹ نامطلوب بوده و عمده حمایت عمومی را هم دست داده است . » ( این جا )
در ایران هم آمار مرگ ناشی از کرونا در جهان رکورد می زند و هیچ اتفاقی هم نمی افتد و عمده واکنش مسئولان در سطوح مختلف در بی تفاوتی و پاسکاری مسئولیت ها خلاصه می شود .
و تاسف آورتر از همه آن که به دروغ در کتاب های درسی می نویسند که ایران از موفق ترین کشورها در زمینه « مدیریت کرونا » بوده است . شاید بهتر باشد این ناقدان و منکران هویت مدرسه ایرانی پیش از همه ، عملکرد و سهم واقعی خود را در شکل گیری وضعیت موجود زیر " ذره بین " قرار داده و به تحقیر آن پایان دهند .
هیچ گاه نباید فراموش کرد که جامعه ای بدون دلیل توسعه یافته و پیشرفته نمی شود .
کشوری هم که در فلاکت ، فقر و ناکارآمدی غوطه ور است هم بی دلیل نیست .
البته در این چرخه فلاکت و ناکارآمدی هم سایر اجزاء مدرسه مانند معلمان هم چندان بی تقصیر نیستند .
چه بسا اگر این «مطالبه عمومی» بود حداقل خودشان و دانش آموزان در این مدت طولانی واکسینه می شدند و دلیلی برای ادامه بی منطق تعطیلی مدارس نبود . نیازی به این همه شتاب و عجله در پی آن رخوت و سستی هم نبود و این همه مرگ و میر هم نبود .
فقدان مطالبه گری جدی و مستمر در این بخش صداقت مدعیان این وضعیت را با پرسش های جدی مواجه می سازد .
اما صدای تقریبا واحدی که در این مدت از درون آموزش و پرورش شنیده شد فقط " تعطیلی مدارس " بود .
ترجیع بند سخنان و استدلال های موافقان ادامه تعطیلی مدارس بر یک چیز بنا نهاده شده بود و آن حفظ " جان " بود .
ظاهر این مساله به نظر منطقی می رسد اما زمانی که همه جا باز است ، مسافرت ها به روال خود برقرار هستند ، مناسک و مراسم مذهبی هم با شدت تمام استمرار دارند ، بیان این گونه گزاره ها عاری از عنصر " صداقت " بوده و بیشتر به یک " شوخی " شبیه هستند .
برای راستی آزمایی این ادعا کافی است که فقط به نحوه رانندگی ایرانیان و کشته شدن و زخمی شدن هزاران نفر هر ساله و در تصادفات اشاره کرد که بیشتر به " عامل انسانی " مربوط می شوند .
و یا در داستان همیشگی " راهیان نور " که با وجود ناایمن بودن و ریسک بالای این گونه سفرها باز هم خانواده ها در بسیاری از موارد مخالفت جدی با آن نداشتند و تلاش جدی برای بهبود اساسی آن نمی کردند.
از این مثال ها می توان فراوان شد اما وقتی بنا برای " نشدن و نبودن " باشد شما هر دلیلی هم بیاورید جامعه نابالغ ، قانون گریز ایرانی و عقل ستیز ایرانی آن را توجیه خواهد کرد .
به جرات می توان بیان کرد که تنها دلیل برای استمرار تعطیلی مدارس با این وضعیت همانا " تنبلی و فرصت طلبی" نهادینه شده در فرهنگ ایرانی است که به شکل های مختلف خود را باز تولید می کند .
مسئولان وزارت آموزش و پرورش در این مدت با بی برنامگی تمام و در روزمرگی محض ، آموزش را کاملا " لوث " و از هویت خود خارج کردند . چه کسی و کدام نهاد باید پاسخ گوی ترک تحصیل بیش از 75 هزار دانش آموز عشایری باشد ؟ انگار هر چه بهمن بیگی بافته بود ، در این دو سال همه از بین رفت ...
حداقل سه بار تصمیم به بازگشایی مدارس گرفته شد اما با اختیاری اعلام کردن حضور دانش آموزان عملا مصوبات خود را به تمسخر گرفتند و اعتماد جامعه را نسبت به ثبات و پایداری در این وزارتخانه سلب نمودند .
الان هم به کرات از رسانه ها برای اقناع خانواده ها و اعتمادسازی برای فرستادن دانش آموزان به مدرسه می گویند .
هر چند اکثریت رسانه ها در این دو سال خودشان بر طبل تعطیلی مدارس نواختند و حالا در یک چرخش ناگهانی و معکوس از همین رسانه ها می خواهند که مدرسه را جای امن برای دانش آموزان جلوه دهند .
تا چندی پیش اکثریت نظرسنجی ها بر مخالفت با بازگشایی مدارس بود اما عليرضا كمرئي، معاون آموزش متوسطه وزارت آموزش و پرورش در گردهمايي مشترك اعضاي شوراي معاونان و مديران كل آموزش و پرورش سراسر كشور با محوريت «پروژه مهر و بازگشايي مدارس در سال تحصيلي جديد» گفت که « براساس آمار، 75 درصد والدين با بازگشايي مدارس به صورت حضوري موافق هستند و تنها 25 درصد اعلام نارضايتي كردهاند كه بايد با آموزشهاي لازم، از دغدغه خاطر آنها در بازگشايي مدارس كم كنيم . »
" اعتماد " ممکن است یک شبه و یک دفعه از بین برود اما به دست آوردن و یا احیای آن ممکن است مدت زمان زیادی را همراه با صرف انرژی و منابع فراوان به همراه داشته باشد .
برخی اوقات بعضی به اصطلاح روشنفکران آموزشی ، مدرسه و کارکردهای آن را در کل زیر سوال می برند و این که مدرسه از حیز انتفاع خارج شده است .
در پاسخ به این ژست روشنفکرانه و به ظاهر دلسوزانه باید گفت که این ویرانی هم یک دفعه حادث نشده است و محصول مشترک " همه " بوده است .
از معلمی که سر کلاس می رود تا مقام و مدیری که بی توجه با واقعیت های جاری و تجارب جهانی برای آینده آموزش تصمیم گیری و سیاست گذاری می کند اما هر کس به اندازه خود .
شاید بهتر باشد این ناقدان و منکران هویت مدرسه ایرانی پیش از همه ، عملکرد و سهم واقعی خود را در شکل گیری وضعیت موجود زیر " ذره بین " قرار داده و به تحقیر آن پایان دهند .
حال « مدرسه ایرانی » خوب نیست .
برای احیای آن " فکر کنیم " .
در آخرین لحظات ، همکار خوبم خانم فهمیه طباطبایی چنین نوشت :
« یه عده دانش آموز که دیدن واکسیناسیون بچه ها داره جدی میشه و باید امسال برن مدرسه ، اینستاگرام پست گذاشتن :
« نه به واکسن اجباری »
شاید خیلی نتوان این افراد ناآگاه و خودمدار را مقصر دانست .
باید یقه کسانی را گرفت که آموزش را از ابتدا لوث و بی معنا کردند ، اقتدار مدرسه را به بازی گرفتند و البته معلمانی که خودشان کم کار کردند و برای این که اعتراض خانواده ها بلند نشود نمرات فله ای به آنان عطا فرمودند .
و نقطه سر خط ....
اپیزود اول:
ساعت ۸/۴۵ دقیقه صبح دوشنبه سرجلسه امتحان نهایی زیست شناسی هستیم . سرایدار از سالن امتحانات بیرونم می کشد که « بیا یک نفر باهاتون کار دارند ».
با دانش آموز بیست و چند ساله شیفت شبانه روبه رو می شوم که درخواست ورود به جلسه امتحان را داشته و از توضیحات نگهبان و سرایدار اقناع نشده است.
نگاهی به ساعت می اندازم.
با نگاهم می گویم چرا الان اومدی؟ پسر ؟
دستان پینه بسته اش را نشان داده می گوید:
آقا ببخشید ! من کارگرم و راهم دوره . از محمد آباد اومدم ماشین نبود و....
به محل برگزاری آزمون بر می گردم و با ناظر و منشی امتحانات مشورت می کنم . متاسفانه حدود یک سوم دانش آموزان ورقه هایشان را پس داده اند ؛ بنابراین سوال زیست قطعا بیرون رفته است. و قانونا نمی توانم اجازه حضور در امتحان را صادر کنم.
به پیش دانش آموز برگشته و موضوع را توضیح می دهم.
پسرم اگر کسی از سالن خارج نشده بود اجازه حضور می دادم ولی الان....
از من توضیح و از دانش آموز اصرار و التماس حضور در جلسه...
نتیجه بحث بی فایده است . بر می گردم سر جلسه ، ولی دانش آموز دیرآمده تا پایان امتحان به امید تجدید نظر در تصمیمم دم در سالن خبردار می ایستد و من دلم پیش پینه های دست او گِرو بوده و عقلم می گوید که نباید امتحان را خدشه دار نمود.
اپیزود دوم:
امروز جمعه ۲۶ شهریور از مهندس قاسمی مدیر خلاق هنرستان موفقیان چند تماس بی پاسخ دارم.
تماس می گیرم : مهندس چه خبره ؟ کله سحر و صبح جمعه منو به زنگ ملامت بستی؟
می گوید آقا رضا آماده شو . میام دنبالت بریم محمدشهر برای بازدید از یک مدرسه خاص و دیدن یک مدیر ساعی و پای کار.
تسلیم چرب زبانی وی می شوم . بالاخره ساعت ۱۱ در لابه لای کوچه پس کوچه های محمدآباد با دبیرستان خیر ساز دوره اول دکتر اسدی لاری به مدیریت سرکار خانم علیزاده آشنا می شویم.
این مدیر کوشا ظاهرن دو سال پیش مدرسه ای نیمه کلنگی را تحویل گرفته و با غیرت و دوندگی تعمیرات و تجهیزات قابل توجهی را ارزانی مدرسه نموده است.
در آخرین کاوشها از کیستی و چیستی واقف و خیر مجموعه، سر از معاونت وزارت بهداشت درآورده و با پسر خیر که هم اکنون معاون وزیر بهداشت بوده و البته دل و دماغی برایش نمانده است پسر و دختر نابغه اش از قربانیان هواپیمای ساقط شده اوکراینی هستند. بالاخره دکتر اسدی برای بازدید و حضور در مراسم بازگشایی مجموعه ساخت پدرش رضایت می دهد.
پس از رایزنی های مختلف مقرر می شود که ۳۱ شهریور با حضور فرزند خیر مدرسه ساز "دکتر اسدی لاری" مراسم بازگشایی مدرسه و گرامی داشت هفته دفاع مقدس توامان و ترکیبی برگزار گردد.
خانم مدیر از من درخواست می کند که علاوه بر مجری گری مراسم، تمهیدات لازم را اتخاذ و خلاصه صفر تا صد برنامه را به من حواله می کند . تلاش من برای شانه خالی کردن بی فایده است خاصه آنکه مهندس قاسمی هم کلی هندوانه زیر بغل و خربزه زیر پایم قربانی می کند.
مقاومت بی فایده است . چاره ای جز پذیرش ندارم .
ابتدا تماسی با مدیرکل آموزش و پرورش می گیرم . خانم مدیر تعجب کنان می گوید:
مگر مدیر کل آن هم روز جمعه به کسی جواب می دهد؟
مهندس قاسمی می گوید:
به هر کس هم که جواب نده به قاسم پور جواب خواهد داد.
با سالار قاسمی حضور معاون وزیر را را طرح موضوع کرده و قول حضور در مراسم را می گیرم و...
پیزود آخر
موقع خداحافظی از خانم مدیر، نگاهم در نگاه کاشی کار جوانی گره می خورد.
چشمانی نافذ و نفرتی عمیق و نامحسوس در پس نگاهش هویداست.
صدایم می کند . آقا معلم منو نشناختی؟
نه والا،چهره ت آشناست نمی دونم کجا دیدمت؟
من همونیم که نزاشتی امتحان زیست بدم.
عرق شرم تمام بدنم را فرا می گیرد، نمی دانم چه جوابی بهش بدهم.
خانم مدیر رشته کلام مان را پاره کرده پا خالی وارد مکالمات ما می شود.
آقای کاشی کار کمک کار مدرسه بوده و خرجی پدر و مادر پیرش را می دهد ، پسر خیلی خوبی است
لطفا ترم بعدی کمکش کنید تا این یه دونه درس را پاس کند و...
از مدیر و مدرسه جدا می شویم . به شدت با خودم درگیرم . آخر چرا این اتفاق اینجا و امروز باید بیفتد؟
به هر حال معتقدم هیچ آشنایی بی حکمت نیست.
در عین حال عقل و احساسم در جنگی بی امان و کشمکشی بی پایان غوطه ورند.
احساسم مرا بلافاصله گناهکار تشخیص داده و محکوم و شماتتم می کند.
ولی در دادگاه عقل سربلند بوده و حس می کنم در آن لحظه تصمیم درستی گرفته ام.
راستی نظر شما چیست؟
شما اگر به جای منِ مدیر بودید در گرگ و میش واقعیت و قانون چه تصمیمی می گرفتید؟
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
بیتوجهی به نظام آموزشی کشور، حذف معلمان از فرآیند تصمیمگیری و تصمیمسازی در حوزه آموزش و بیعدالتی آموزشی باعث وقوع مشکلات و معضلاتی شده که روزبهروز در حال خودنماییِ بیشتر است.
فرآیند ظهور نشانههای این بیتوجهی چنین است:
۱. قانونگریزیِ قانونگذاران و فرار از اجرای قانون توسط قدرتمندان.
۲. قبح شکنی از اعمال غیراجتماعی مانند دروغ، ریاکاری، اختلاس، طلاق، مذهبگریزی، مدرکگرایی، مسؤلین بیسواد، ناتوانیِ آشکار مدیران در حل مسائل.
۳. ظهور نسلی که پایبند به هیچ قانونی نیست جز پول و این نسل معلمان را بر اساس برند لباس و خودرو قضاوت خواهند کرد نه چیز دیگر.
۴. ناهنجاری اقتصادی و ظهور طبقهای نوکیسه که تمام سرمایه خود را یکشبه و از طریق انواع رانتها به دست آورده و قادر به انجام هرکاری در جامعه خواهد بود حتی انتخاب نماینده مجلس و وزیر.
۵. وقوع اعتراضات در بین اقشار فرهنگی از جمله معلمان ، نسبت به وضعیت سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی و تشکیل یک طبقه تحصیلکرده اما ناراضی از معلمانی که همه چیز را میفهمند اما قادر به بهبود شرایط نیستند.
۶. دلسردی و انفعال معلمان از عدم توانایی در تغییر شرایط موجود که ممکن است به کنارهگیری از فعالیت اجتماعی و فرهنگی شود و به دنبال حذف خود از جامعهای باشد که حتی توان تامین معاش خویش را ندارد.
۷. فروپاشی تمام ارکان نظام جامعه در این مرحله آغاز میشود و این آخرین فرصت برای نجات جامعه خواهد بود و با عبور از مرحله، جبران لطمه ها بسیار پرهزینه و زمان بر خواهد بود.
با اندک توجهی به شرایط معلمان، به خوبی میتوان انفعال و دلسردی را در میان معلمان مشاهده کرد ، موضوعی که بهشدت نگران کننده است.
خودکشیِ همکار بازنشسته بوشهری که به علت مشکلات اقتصادی در خرداد ماه پارسال خود را به دار آویخت و فیلم آن در فضای مجازی منتشر شد را یک هشدار خوانده بودم و درخواست کردم که نهادهای نظارتی، بازرسی ها و قانونگذاران به این موضوع توجه ویژه داشته باشند اما دریغ از یک عکسالعمل یا بیانیه ساده که مرهمی باشد بر زخم های معلمانِ رها شده در برابر کوهی از مشکلات.
آموزشیار نهضت سوادآموزی که مادر چهار فرزند بود، در مردادماه سال قبل، اقدام به خودکشی کرد و جان باخت ، خبر مرگ این همکار نیز هیچ بازخوردی در رسانهها نداشته و متاسفانه به فراموشی سپرده شد.
معلمی در اصفهان که منزلاش به حکم دادگاه به دیگری واگذار شده و او نمیتواند فروشنده کلاهبردار را بیابد تا اموال خود را از او مطالبه کند و هیچ پناهگاهی برای دادرسی نمیبیند و با حقوق معلمی کفاف مراجعه به دادسرا و اقامه دادرسی را هم نمیکند ، راهی جز خودسوزی در مقابل دادگاه نداشته و این گونه به زندگی خود پایان داد.
مرداد ماه امسال، معلمی که سیویک سال سابقه تدریس داشت و به گفته همکارانش، انسانی به غایت مهربان و دوست داشتنی بود، در شهر نائین دست به خودکشی زد و شوربختانه مرگ دلخراش این معلمِ نائینی هیچ تاثیری بر بیتوجهیِ نمایندگان مجلس و هیئت دولت نسبت به حوزه آموزش نداشت.
معلم دیگری در استان فارس، که مشکلات مالی، عرصه را بر او تنگ کرده و مانند سایر همکاران فرهنگیاش برای رفع مشکل به دریافت وام پناه میبرد، اما توان تامین یک میلیون و دویست هزار تومان برای سپردن در حساب بانکی را نداشته و این معلمِ بدهکار برای رهایی از سختیهای روزگار و به دلیل عدم وجود هیچ پشتیبانی، خود را به سقف کلاس درس حلقآویز کرد و به زندگی خود پایان داد.
باز هم فقط میگویم تا دیر نشده، هشدار این معلم را جدی بگیرید.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
آموزش و پرورش درهر نظام سیاسی و اجتماعی وحتی اعتقادی اصلی ترین مساله آن نظام است هم چنان که مهم ترین و اصلی ترین مساله هر خانواده ی علاقه مند به پیشرفت و تعالی اهتمام همه جانبه به تعلیم تربیت فرزندان خویش است . نکته مهم آن است که هر میزان توسعه یافتگی نظام های سیاسی ، اجتماعی و اعتقادی جامعه و خانواده ها بیشتر باشد اهمیت و جایگاه و موقعیت امر آموزش و پرورش درآن مجموعه اصلی تر ، مهم تر و از اولویت بیشتری برخوردار خواهد بود .
آن چه محل پرسش است این است که چگونه آموزش و پرورش در ایران به ویژه از حیث مدیریت و رهبری آموزشی تاکنون سیر قهقرائی داشته و علی رغم برخورداری از پشتوانه های ایدئولوژیک و رهبران دینی در راس امور که مهم ترین رسالت آن ها توسعه تعلیم و تربیت بوده تاکنون درکسب جایگاه ممتاز ناکام مانده است ؟
بین آموزش و پرورش و رشد اقتصادی کشورها رابطه وجود دارد . دوست دیرینه ما جناب آقای رئیسی رئیس جمهور محترم که برای ایشان از صمیم قلب آرزوی موفقیت داریم متاسفانه در قدم اول درآموزش و پرورش نمره قبولی دریافت نکردند . ایشان با نگاه آزمون و خطا به مدیریت آموزش و پرورش به گزینش فردی برای تصدی مسئولیت وزارت آموزش وپرورش اقدام نمودند که نه تنها موجب بلاتکلیفی آموزش وپرورش در حساس ترین زمان یعنی شهریور و مهرماه ( بهار تعلیم وتربیت ) شده اند بلکه این نگرانی را مضاعف ساخته است که اصولا نگاه ایشان به مقوله آموزش و پرورش نگاه مبتنی بر کسب تجربه و انجام آزمون و خطا برای تحول می باشد. این نگاه در طول برخی از دوره ها لطمات بزرگی به کیان آموزش و پرورش وارد ساخته و جایگاه آموزش و پرورش را به شدت تنزل داده تا آن جا که این تصور به وجود آمده که هرکس می تواند آموزش و پرورش را مدیریت و تصدی گری نماید ؛ اما چرا چنین شده است ؟
ابتدا این آمارها را ملاحظه نمایید :
سنگاپور سکاندار رتبه اول در بین مدارس کشورهای جهان است. در این کشور ۲۸ الی ۳۰ درصد از بودجه عمومی صرف مخارج آموزش میشود . نرخ باسوادی در این کشور ۹۶ درصد است و سرانه آموزشی هر دانش آموز، ١١هزار دلار است. یعنی دولت سنگاپور سالانه ۱۱ هزار دلار برای هر دانش آموز هزینه میکند . حقوق پایهی معلمان نیز سالانه ۳۴۸۰۰ دلار است .سنگاپور در سال ۲۰۱۳ بعد از سوئیس دومین اقتصاد برتر جهان را داشت و اکنون نیز یکی از ببرهای اقتصادی آسیا به شمار می رود و بیشک مهمترین دلیلش این است که سیاستمداران آن به آموزش و پرورش بهعنوان سرمایهای می نگرند که اصلیترین زیرساخت رشد اقتصادی است؛ زیرا سنگاپور در ابتدا جزیرهای فقیر و با آمار بالای بیسوادی بود. در سال ۱۹۶۵ (لی کوان یو) نخست وزیر این کشور به اهمیت آموزش و پرورش پی برد و عملا به ایجاد نظام آموزش شایستهسالار پرداخت.
نظام آموزش و پرورش مطلوب، نظام اقتصادی مطلوب را تشکیل داد و رفتهرفته، در کمتر از ۵۰ سال، آن جزیرهی فقیرنشین، تبدیل به یک قدرت اقتصادی در کل جهان شد.
مدارس کره جنوبی در جهان رتبه سوم را دارد . نرخ سواد در این کشور تقریبا ۱۰۰ درصد است و میتوان گفت یکی از دلایل آن، این است که آموزش ابتدایی برای مردم کره جنوبی اجباری است و تا ۹۹% رایگان است. مهمترین وزارتخانه در کره جنوبی آموزش و پرورش است و درصد بالایی از درآمد ناخالص ملی در این کشور به سیستم آموزش و پرورش اختصاص مییابد. سرانه سالانه هر دانش آموز ۱۲ هزار و ۳۷۰ دلار است و میانگین حقوق سالانه معلمان نیز ۵۶ هزار و ۸۶۷ دلار میباشد. کرهجنوبی یازدهمین اقتصاد برتر دنیا را دارد.
ژاپن چهارمین کشور برتر دنیا در زمینه مسائل آموزشی است. در این کشور هیچ فرد بی سوادی وجود ندارد و مدت دوره تحصیلات اجباری، نه سال است. در ژاپن امکان تحصیل در مدارس غیر دولتی فراهم است. اما حدود ۸۷/۶ درصد از دانش آموزان در مدارس دولتی تحصیل میکنند. سرانه هر دانش آموز ده هزار دلار و میانگین سالانه حقوق معلمان هم ۵۱ هزار دلار است. ژاپن پس از ایالات متحده امریکا و چین، مقام سوم اقتصاد برتر جهان را کسب کرده است.
در کانادا، رتبه دهم جهان در آموزش، تحصیل در پایههای اول تا دوازدهم از بودجه عمومی دولت تامین میشود و دانشآموزان شهریه پرداخت نمیکنند، البته در این کشور، مدرسه خصوصی هم وجود دارد در کانادا در حدی به مسائل آموزشی اهمیت داده میشود که 6 / 17 درصد از سرانه تولید ناخالص داخلیِ این کشور به دانش آموزان اختصاص یافته است و سرانه هر دانش آموز ۱۱هزار و ۲۰۷ دلار است. میانگین حقوق سالانه معلمان هم ۶۷ هزار دلار است. کانادا هم مانند بقیهی کشورهای صدرنشین در رتبهبندی مدارس جهان، جزو قدرتهای برتر اقتصادی بهشمار میآید و دهمین اقتصاد برتر جهان است.
اکنون همه دانشمندان جهان معتقدند بین آموزش و پرورش و رشد اقتصادی کشورها رابطه وجود دارد و تجربهی کشورهایی مانند سنگاپور که با اصلاح نظام آموزش خود، به رشد اقتصادی مطلوبی رسیدند نیز این واقعیت را آشکارتر می کند. حتی برخی از سیاستمداران کشورهای توسعه نیافته هم اذعان کردهاند که هزینه کردن برای عدالت آموزشی، هزینه نیست و سرمایه گذاری برای توسعهی کشور است .
و اما کشور ما، در بین ۷۶ کشور جهان، رتبه ۵۱ را کسب کرده است وبا اینکه یکی از بندهای برنامه ششم توسعه، ارتقای جایگاه آموزش و پرورش به مثابه مهمترین نهاد تربیت نیروی انسانی است و در قانون اساسی کشورمان آموزش وپرورش رایگان است، اما در سال نود و هشت، 9 / 13 درصد از بودجه عمومی کشور، به وزارت آموزش و پرورش تعلق گرفت؛ در حالی که این بودجه در بسیاری از کشورها حداقل بین ۲۰ تا ۲۵ درصد از اعتبارات کشور را شامل میشود. بنا به نظر مسئولین، همین بودجه اندک هم همیشه با یک سوم کسری بسته میشود به طور مثال در سال ۹۸، با کسری ۱۵ هزار میلیارد تومانی روبه رو بود.
1- شاید برخی همچنان تصور نمایند که فقدان منابع کافی و تامین اعتبارات مناسب موجب گردیده که آموزش و پرورش درايران به نهاد هزینه ای تبدیل شده است و از هر گونه سرمایه گذاری و نگاه توسعه ای محروم شود . گرچه این رویکرد از معضلات دیرینه آموزش و پرورش درایران بعد از انقلاب است وآمارهاي فوق نيز مويد اين امر است اما این مهم ترین مساله آموزش و پرورش نیست ؛ چه بسا بسیاری از دوره های مدیریت با بودن منابع محدود کارکردهای مفیدی در آموزش و پرورش اتفاق افتاده است .
2- گروهي از كارشناسان آموزش و پرورش بیان می دارند که معضل اصلی آموزش وپرورش فقدان نیروهای متخصص و حرفه ای برای تدریس و تعمیق امر يادگيري است و به فرآیند جذب ، نگه داشت و ارتقاء شغلی معلمان ایرادات اساسی وارد می دانند . گرچه این موضوع نيز از نارسایی های آموزش وپرورش ایران است اما در حقیقت باید اعتراف کرد که علی رغم همه کاستی ها معلمان همیشه فداکارترین متولیان تعلیم و تربیت در آموزش و پرورش تلاش فراواني برای دانش افزایی و روزآمدی و انجام مسئولیت های حرفه ای خود بوده اند گرچه اقتضای مسئولیت آن ها نیازمند به تلاش مضاعف دارد.
3- گروهی از دست اندرکاران آموزش و پرورش موضوع نگاه بخشی به آموزش و پرورش درکشور و به حاشیه راندن دستگاه آموزش وپرورش در برنامه های بین بخشی و عدم امکان استفاده از ظرفیت هاي ملی برای حل چالش های اساسی آموزش و پرورش را مساله اصلی آموزش و پرورش بیا ن می کنند. گرچه این معضل از مسائل آموزش و پرورش است اما تجربه های گذشته نشان داده که صرفا ارتقاء تشکیلات و یا تعامل بین بخشی و حتی تشکیل عالی ترین نهاد بین بخشی با ریاست رییس جمهور هم چون شورای عالی آموزش وپرورش و برخورداری تقنینی این شورا باز هم بحران های اصلی آموزش وپرورش طی سال های گذشته لاینحل مانده است ؟
جالب است بدانيد رئيس جمهور سابق در طول 8 سال تصدي حتي يك بار در شوراي عالي آموزش و پرورش كه رياست آن برعهده اوست شركت نكرده ، حالا شيوه انتخاب وزاريش بماند !
4 - بسیاری از دست اندرکاران امر مدیریتی در کشور مساله اصلی آموزش و پرورش را عدم برخورداری نهاد تعلیم و تربیت کشور از مدیریت قوی ،کارآمد و اثربخش معرفی می کنند و معتقدند چنان چه مدیران قوی تصدی آموزش وپرورش را عهده دارشوند مسائل آموزش وپرورش حل و فصل خواهند شد. هرچند باید اعتراف نمود یک از ضعف های اساسی عدم حل چالش های اساسی آموزش و پرورش طی چهل سال گذشته ضعف در مدیریت وراهبری آموزش و پرورش بوده است اما همه می دانیم گرچه مدیران قوی در مقاطعی تصدی آموزش وپرورش را عهده دار بوده اند اما میزان توفیق آن ها محدود و معضلات اساسی در بسیاری از زمینه ها همچنان به قوت خود باقی است.
5 - برخی ازصاحب نظران و اندیشمندان تعلیم و تربیت به ویژه دوست داران تربیت اسلامی هم چون وزیر پیشنهادی ناکام فعلی، معضل اساسی آموزش و پرورش را فقدان توجه به تعلیم و تربیت اسلامی و دینی می دانند و معتقدند نظام آموزش وپرورش فعلی محصول تفکر غرب است و تناسبی با نیازهای تعلیم و تربیت اسلامی ندارد. برای همین امر باید تحول در آموزش وپرورش را با رویکرد تعلیم و تربیت اسلامی آغاز نمود تا آموزش و پرورش به جایگاه حقیقی خود باز گردد. مبارزه با فساد را باید در آموزش و پرورش و در برنامه ای درسی و آموزشی به فرزندان مان بیاموزیم نه با تشکیل دادگاه های پرسروصدای رسانه ای که عاقبت آن جز ناامیدی و دلسردی نوجوانان و جوانان این کشور نخواهد بود
6- اینجانب بر اساس دانش تعلیم و تربیت ( مدیریت آموزشی ) و تجربه تدریس در بیش از پنجاه سال و مسئولیت در رده های مختلف آموزش وپرورش ( از دبیری تا سمت معاونت وزارت آموزش و پرورش) ضمن احترام به همه دغدغه ها و رویکردهای متفاوت و مختلف باید اعلام نمایم که طی سال های گذشته مساله اصلی آموزش و پرورش را فراتر از موارد مذکور و گمشده آن را در فقدان" رهبری آموزشی" می دانم .
منظور از رهبری آموزشی یا Educational Leadership فراتر از امر مدیریت آموزشی است . مشخصه آن برخورداری از اندیشه و دانش رهبری فکری و تاثیرگذاری بر انسان ها به جای سازمان ها و برخورداری از قدرت کاریزماتیک برای راهبری و هدایت آموزش و پرورش و اصلی نمودن تعلیم و تربیت درفضای ملی کشور است .
آموزش و پرورش در طول این چهل سال در دو نوبت از چنین امتیازی برخوردار بوده است . مقطع اول زمان مدیریت شهید رجایی و مقطع دوم زمان تصدی آموزش وپرورش توسط محمدعلی نجفی است . شاهد ادعای اینجانب ارزیابی منصفانه شرایط بعد از انقلاب همه دست اندرکاران و کارشناسان آموزش وپرورش و نظام مدیریتی کشوراست که این دو دوره را موفق ترین دوره های آموزش و پرورش می دانند.
7- توصیه دوستانه و خیرخواهانه ما به جناب رئیس جمهور محترم آن است که در انتخاب و معرفی وزیر آموزش وپرورش این موضوع را مورد توجه قرار دهند . ایشان بدانند که مساله آموزش و پرورش فقدان یک نگاه راهبردی و ملی و همه جانبه در سطح کشور در میان صاحبان قدرت ومسئولان و مقامات عالی کشور است و برای تحقق این مهم باید دانا ترین ، باتجربه ترین ، مطلع ترین ، مقتدرترين و مقبول ترین مدیرعالی را که توانایی رهبری آموزشی داشته باشد برای حل گمشده آموزش و پرورش جست و جو و معرفی نمود.
جناب آقای رئیسی
اگر امروز کشور مشکلات اقتصادی دارد ، اگر در کشور فساد موضوع اول شده است ، اگر بیکاری، همه خانواده ها و مسئولان را نگران کرده ، اگر همه خیرخواهان جامعه دغدغه فرهنگی و تربیتی دارند ، اگر دروغ گویی ، چاپلوسی ، بداخلاقی درجامعه ما رواج پیدا کرده و... این معلول سالیان سال بی توجهی نسبت به موضوع آموزش و پرورش و تعلیم و تربیت فرزندان ایران زمین بوده است .
آموزش و پرورش اصیل و ناب نه فقط درمان کننده این ناملایمات است بلکه رشد و تعالی و خیرخواهی را در جامعه نهادینه خواهد ساخت .
جناب آقای رئیسی
تجربه دنیا و کشورهای توسعه یافته پیش روی ماست .
لطفا بررسی فرمایید میان توسعه یافتگی ملت ها و دولت ها در سراسر جهان و اهتمام به نهاد آموزش و پرورش و توسعه یافتگی نسبت مستقیم و معنی داری وجود دارد .
از هم فکران خود بپرسید که ملت و دولت ژاپن چرا در همه زمینه های موصوف موفق و سربلند بوده اند؟
چرا مشکلات اساسی در کشور ژاپن به صورت ریشه ای حل شده است ؟ آیا جز سرمایه گذاری و اهتمام به مدیریت ورهبری آموزشی در کشور ژاپن است ؟
در خبرها آمده بود که نخست وزیر ژاپن به دلیل عملکرد ضعیف خود در مقابله با کرونا استعفاء داده است . اما ما با مديران ضعيف و ناتوان در امر مقابله با كرونا چه كرده ايم ؟ يا شهيد زنده اند و يا ارتقاء مقام يافته اند ؟
جناب آقای رئیسی
بفرمایید گزارش وضعیت شاخص های اقتصادی ، اجتماعی ، فرهنگی و..کشورهای اسکاندیناوی را برای شما ارائه نمایند ، حتی در رعایت ارزشهای اسلامی از ما و بسیاری از کشورهای اسلامی موفق تر عمل نموده است .
جناب آقای رئیسی
اگر می خواهید نام نیک به یادگار بگذارید و بارقه امید را در دل مردم شکوفا کنید بگردید بهترین افراد و شخصیت ها و کسی که از همه داناتر ، فرهیخته تر، با اخلاق تر و متعهد تر و کارآمدتر و دانش و تجربه بین المللی دارد را برای تصدی وزارت آموزش و پرورش انتخاب کنید.
این انتخاب کار سختی نیست ؛ قدری زحمت دارد و وسعت نظر طلب می کند . نگاه ملی و فراجناحی می طلبد . خانه تحول و مبدا تحول اینجاست نه سفرهای استانی پرهزینه و کم منفعت .
مبارزه با فساد را باید در آموزش و پرورش و در برنامه ای درسی و آموزشی به فرزندان مان بیاموزیم نه با تشکیل دادگاه های پرسروصدای رسانه ای که عاقبت آن جز ناامیدی و دلسردی نوجوانان و جوانان این کشور نخواهد بود .
خواهش می کنم گمشده آموزش و پرورش را پیدا نمایید که خیر دنیا و آخرت شما و ملت ایران تضمین خواهد شد.
شهید رجایی می گفت وقتی وزیر آموزش و پرورش بودم همیشه فکرمی کردم در روز قیامت 12 میلیون دانش آموز و خانواده هاي آنان از من پرسش خواهند کرد که برای ما چه کردید و امروز که رئیس جمهور شدم خودم را در روز قیامت مقابل 36 میلیون جمعیت ایرانی ( سال 60 ) می بینم .
آقای رئیس جمهور
خودرا برای پاسخ گویی در روز حساب برای 85 میلیون نفر آماده کنيد.
موفق باشید.
( بخشی از دیوار دارالفنون )
* ( این یادداشت پیش تر و در سایت جماران منتشر گردیده است . )
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
همزمان با آغاز سال تحصیلی ۱۴۰۰ لازم است موانع و مشکلات تدریس در شبکه اجتماعی دانش آموز(شاد) بررسی گردد تا جهت رفع موانع موجود راهکارهایی ارائه گردد.
نگارنده در این یادداشت به اجمال به مباحث فوق پرداخته است .
مثلث «خانه - مدرسه - معلم» سه رکن اصلی در فرآیند یاددهی _ یادگیری است .
مدرسه شناخته شده ترین رکن آموزش محسوب می گردد اما شیوع کرونا تغییرات اساسی در شیوه آموزش ایجاد کرد. این روزها گچ و تخته به خاطرات تدریس می پیوندد و مسیر آموزش تغییراتی بنیادین را تجربه می کند.
تغییر در شیوه هاي آموزش در فضای مجازی این فرصت را می دهد تا رخدادهای این روزهای آموزش و پرورش واکاوی گردد هر چند نبود عدالت آموزشی دورنمایی نگران کننده در آموزش غیرحضوری است .
با شیوع کرونا دراسفند ۹۸ مدارس تعطیل شدند . تعطیلی مدارس ادامه روند آموزش را در هاله ای از ابهام فرو برد .
نیمه های اسفند ۹۸حرکت خود جوش دبیران ، در پیام رسان های داخلی یا خارجی پیکر نیمه جان آموزش راجانی تازه بخشید.
آموزش مجازی تا اردیبهشت ۹۹ ادامه داشت . خرداد ۹۹ به سرعت فرارسید و پرونده سال تحصیلی ۹۹_۹۸ بسته شد .
۱۵ شهریور ۹۹ شروع سال تحصیلی اعلام شد . بنا بر پروتکل های بهداشتی ابتدا کلاس های درس به صورت زوج و فرد ، حضوری برگزار گردید اما به سرعت آموزش حضوری جای خود را به آموزش غیر حضوری داد . با توجه به تجربه نه چندان موفق نیمسال دوم ۹۸ در خصوص آموزش غیر حضوری تصور همگان بر این بود در سال تحصیلی ۹۹ موانع موجود برداشته شود اما این گونه نشد.
اغلب معلمان با تلاش شبانه روزی سعی کردند عقب ماندگی ناشی از تعطیلات کرونایی را با استفاده از پیام رسان های مختلف رفع کنند . عدم شناخت آموزش مجازی، نبود هیچ دستورالعمل رسمی در خصوص آموزش های آنلاین و آفلاین بزرگترین موانع جدی بر سر راه آموزش غیر حضوری بود.
معلمان جهت تولید محتوا تلاش کردند به شیوه آزمون و خطا به روشی استاندارد دست یابند .
تسری سلایق آموزشی نیز سبب بروز تنوع در نوع تدریس شد . این تنوع در مدارس متوسطه دوم نمود بیشتری یافت . برنامه ها و توقعات دانش آموزان و اولیای آنها در مدارس مختلف مشکلات عدیده ای ایجاد می کرد ؛ به عنوان مثال همکاری که همزمان در مدارس عادی و خاص تدریس می کرد ناچار بود با توجه به سیاست آموزشی مدرسه به تولید محتوا بپردازد که این امر حجم کار معلم را بیشتر می کرد . به دلیل مشکلاتی که پلتفرم شاد داشت؛ هر مدرسه ای ناچار بود روش های دیگری را جایگزین کند به عنوان مثال : از تشکیل کلاس ها در پیام رسان های ایتا، واتساپ گرفته تا ادوب کانکت و غیره .
این سیاست های چندگانه موجب می شد دبیران مدارس ناچار شوند مطالب درسی خود را در چند پیام رسان بازگذاری کنند همچنین تدریس آنلاین در ادوب کانکت کم و بیش موجب افزایش هزینه اینترنت همکاران بود .
تدریس آنلاین ، تولید محتوا ، رفع اشکال دروس بنا به خواست مدیران مدارس ، در غیر ساعات درسی . نه تنها سبب تسری زمان تدریس به تمام ساعات روزانه معلم بود بلکه مشکلات روحی و جسمی معلمان را افزایش می داد. اغلب دبیران دچارمشکلات جسمی شدند که این تمام ماجرا نبود . جدای از آسیب های جسمی و روحی ، مشکلات جانبی چون خرابی گوشی های موبایل و پرداخت هزینه های مربوط به تعمیر آن مزید بر علت بود .
نگارنده در شرایطی این یادداشت را می نویسد که آموزش غیر حضوری ، کم و بیش در بین جامعه فرهنگیان جایگاه خود را باز می کند ؛ آموزش غیر حضوری بدون شک یکی از شیوه های نوین تدریس خواهد بود . نبود عدالت آموزشی دورنمایی نگران کننده در آموزش غیرحضوری است .
آموزش و پرورش می تواند از فرصت ایجاد شده بهترین دستاوردهای آموزشی را کسب کند.
۱_ دستیابی به عدالت آموزشی در سراسر مدارس کشور به خصوص مناطق محروم
۲_ ارائه خدمات و تسهیلات ارزان جهت تعمیر یا تهیه تجهیزات آموزشی دبیران و آموزگاران
۳_ تدوین شیوه نامه آموزش غیر حضوری به صورت استاندارد
۴_ استفاده از اپلیکیشن ها و ابزار آموزشی واحد برای مدارس سراسر کشور
۵_ نظارت جدی والدین در امر آموزش
در پایان این یادداشت لازم است به این نکته نیز اشاره شود آموزش غیر حضوری مکمل آموزش حضوری است . آموزش فرایندی دو جانبه است .
فرآیند یاددهی _ یادگیری در صورتی محقق می شود که ارکان اصلی آموزش یعنی: « معلم ، دانش آموز ، اولیا و مدرسه » هر کدام در جای مناسب خود قرار گیرند . نبود هریک از ارکان نامبرده ،آموزش را با مشکلات جدی مواجه خواهد کرد.
امید است کارشناسان آموزش و پرورش با عنایت به اهمیت تعلیم و تربیت کودکان و نوجوانان کشور عزیزمان نسبت به رفع موانع و مشکلات تدریس غیر حضوری اهتمام کافی داشته باشند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه استان ها و شهرستان ها/
پنجشنبه ۲۵ شهریور ماه جلسه ای با حضور نمایندگان شیراز آقایان پاک فطرت، قادری و عزیزی و چند نفر از فرهنگیان شیراز در رابطه با رتبه بندی در دفتر جناب قادری برگزار گردید.
دکتر قادری معتقد بود نمی توان مشکلات حقوق فرهنگیان را حل نمود. به عنوان مثال مدرسان دانشگاه های آزاد و غیر انتفاعی نیز حقوقی شبیه فرهنگیان دارند. ايشان اساسا منکر تفاوت آشکار حقوق فرهنگیان با بقیه بودند. همسان سازی چند هزار میلیاردی دانشگاه ها را نیز نپذیرفتند .در پاسخ به پرسش مکرر اینکه چرا مبلغ ۱۵ هزار میلیارد تومان مربوط به رتبه بندی دیده شده است اما احکام فرهنگیان صادر نمی شود به نوعی از پاسخ طفره رفتند.
به نظر می رسد همه آن وعده های کمیسیون آموزش مجلس کذب است.
قادری معتقد است قانون اساسی یک چارچوب کلی است . ايشان حتی شماره اصل آموزش رایگان را ۲۸ می داند. قادری در پاسخ به عدم اجرای ماده ۶۳ قانون برنامه ششم توسعه که در سال آخر آن هستیم می گوید: دولت قبل اصلا قانون برنامه را اجرا نمیکرد، اما نگفت مسئول نظارت بر اجرای قانون مجلس است و اهرم استیضاح در اختیار نمایندگان است. ایشان بیشتر دنبال سرمایه گذار هستند تا مشکلات اقتصاد کشور را حل نمایند.
سخنران دوم دکتر پاک فطرت بود ، شهردار سابق شیراز بیشتر در حوزه مسائل عمرانی سخن می گفت. اصولا آموزش و پرورش را نمی شناخت. ایشان در پاسخ به یک معلم دارای مدرک دکترا که پس از سی سال حکم ۹ میلیون تومانی دارند فرمودند حقوق شما خوب است و دلیلی برای اعتراض نمی دید. پاک فطرت معتقد بود در نظام اداری شایسته سالاری وجود ندارد . او مبنای پرداخت حقوق را راندمان کاری می داند نه مدت زمان انجام کار. شاید اگر یک دبیر فیزیک در جلسه بود احساس می کرد بخش مربوط به اهرم ها را تدریس میکنند.
سخنران بعدی دکتر ابراهیم عزیزی بود. ایشان مشکل آموزش و پرورش را در دو نکته دیدند: کمبود معلم و عدم تناسب محتوا .آقای عزیزی معتقد است اگر بخواهیم جامعه پیشرفته داشته باشیم باید آموزش و پرورش توسعه یابد و شأن معلمان نیز حفظ شود و یکی از راه های ترمیم منزلت معلمان افزایش حقوق آنان است. شاید بتوان گفت او با ما مهربانانه تر سخن گفت، اما چگونه این شعار به عمل برسد مشخص نشد .آقای عزیزی معتقد است در طول چهل و سه سال گذشته آموزش و پرورش در اولویت نبوده است.
نماینده چهارم شیراز جناب نجابت نیز افتخار حضور در جمع فرهنگیان را نداشتند . آنچه از این جلسه برداشت شد این بود که نمایندگان شیراز محو مشکلات بنیادین اقتصاد کشور هستند و حرفی برای گفتن نداشتند. اما نگفتند که ریشه این مشکلات چیست؟ اصولا چه زمانی قرار است حل شود؟ شاید هم واضح نگفتند که خبری از رتبه بندی نخواهد بود اما انگاری با زبان بی زبانی فریاد می زدند ما کاری از دستمان بر نمی آید.
می توان گفت این سه نماینده محترم با آموزش و پرورش بیگانه بودند. چه غریب است این بحث حقوق و معیشت معلم. آیا همچنان باید اعتراض نمود؟ و آیا اصولا حق اعتراض به رسمیت شناخته میشود؟
حال که میانگین حقوق فرهنگیان نصف خط فقر ۱۲ میلیونی است اجازه دهید مطابق اصل ۲۷ قانون اساسی بدون حمل سلاح و اخلال در مبانی اسلام اعتراض کنیم.