تقریبا کثیری از مستشرقان و سیاحان که در مورد صفات و خصوصیات ایرانیان و رفتارهایشان نوشته اند هر چند به صفات خوب ایرانیان نیز اشاره کرده اند اما غالبا ایرانیان را مردمی متظاهر و دو رو دانسته اند.
«کنت دو گوبینو» در کتاب «سه سال در میان ایرانیان» گوشهای از خلقیات ایرانیان را به تصویر کشیده و می نویسد:
« در میان هر بیست نفر ایرانی که با این خلوص نیت ظاهری اظهار تقدس و ورع می نماید، مشکل بتوان یک نفر را دریافت که باطناً هم چنین خلوص نیت و قدس و ورعی داشته باشد... گویی این ملت بزرگ به موجب یک پیمان معنوی یا مرموز موافقت کرده که متفقاً ریاکاری را بپذیرد...».
البته قبل از اینکه گوبینو در زمان ناصرالدین شاه ، به این عیب ایرانیان بپردازد و آن را تقبیح کند حافظ شیرازی، در قرن هشتم هجری خطر اشاعه آن را حس کرده و به شیواترین شکل ممکن، آن را هشدار داده و فریادش همیشه از دست این جماعت بلند بود:
بشارت بر به کوی می فروشان که حافظ توبه از زهد و ریا کرد
و یا:
عنان به میکده خواهیم تافت زین مجلس/که وعظ بی عملان واجبست نشنیدن
مالك بن دينار قرنها قبل، گفته است:
«واعظ كسى است كه چون به خانه اش درآيى، ابزار خانه اش تو را پند آموز گردد» (تاريخ اجتماعى ايران، راوندی...ج3ص539)
به حكايت «تاریخ حبیب السیر» در ايام حكومت عبداللّه بن طاهر، جمعى مجوس در هرات در نزديكى مسجد، آتشكده اى داشتند و به حكم شرع، جزيه می دادند و كسى معترض ايشان نمی شد. يكى از واعظان كه در قريه بالان سخن می گفت، به تحريك مسلمانان پرداخت، گفت:
« در اين شهر مسلمانى ضعيف است؛ چه، مسجدى و آتشكده اى متصل يكديگر واقع شده. با اين بيان، عرق حميت مسلمانان به جوش آمد و در يك شب، مسجد و آتشكده را درهم ريختند و در آن مكان، مسجدى جديد بنيان نهادند. مجوسان براى دادخواهى، به نيشابور رفتند. عبداللّه دستور رسيدگى داد. در مرحله رسيدگى، چهار هزار پير از هرات و دهات اطراف گواهى دادند كه در اين موضع نه آتشكده اى بود نه بناى ديگر، و از اين گواهى دروغ، طمع ثواب داشتند.»
(تاریخ حبیب السیر فی اخبار افراد بشر، خواند میر، غیاثالدین ...ج ۴، ص ۶۵۱)
در مورد هارون الرشيد نوشته اند که «روزى يكصد ركعت نماز می خواند اما براى چيز بى ارزش مرتكب قتل مى شد.»(ضحى الاسلام...ج 1، ص 117)
لرد کرزن در کتاب ارزشمند خود از از هوش و ذکاوت ایرانیان و استعدادهای آنها تعریف کرده اما در مورد دروغ گویی و تزویر ایشان می نویسد:
« در ريا ماهرند و گرفتار آفات تباهى و فساد شده اند و صفت استوارى و دلاورى را از دست داده اند»(ايران و قضيه ايران...ج2ص752)
اما مشکل اینکه، به میزانی که به مشاغل دولتی و مدیران می رسیم به جای کم شدن میزان تزویر و دروغ گویی، بیشتر نیز می گردد.
یک مدیرکلی داشتیم نسبت به بالایی ها فوق العاده مجیزگو بود اما نسبت به پایین دستی ها متکبر! اغلب از سخنرانی لذت می برد! هر هفته، کارمندان را گردهم می آورد و سخنرانی می کرد و مثل آقای «کیم جونگ اون » عاشق این بود که کارمندان و مخصوصا آن ردیف جلویی، حتما کاغذ و خودکاری در دست داشته باشند و درافشانی هایِ این آدم را به دقت بنویسند! سر همین مسئله غالبا مشکل داشتیم، می گفتم باباجان، تو که هنوز چیزی نگفته ای که نیاز به نوشتن داشته باشد...! «دروغ گوئى و دوروئى ايرانيان ضرب المثل است و خود اهالى مملكت نيز از اين معنى انكار ندارند. اما مى گويند اين علت در مردم به سبب طرز حكومت و نتيجه وضع رعيت است »
ياد ميرزاآقاخان نورى، سرسپرده انگليسى و دشمن امیرکبیر می افتم كه پس از مشارکتش در قتل امیرکبیر، به صدارت عظمى رسيد، او برای رسیدن به صدارت، خطاب به مهد عليا گفته بود:
«من براى رسيدن به مقصود حاضرم ريشم را در ماتحت الاغ هم فرو كنم، وقتى خرم از پل گذشت، درآورده، مى شويم و گلاب مى زنم و باز عين اول خواهد شد.»
اما شوربختا که در این فرهنگ، امیرکبیرها زود از پا درمی آیند و میرزاآقاخان نوری ها عاقبت به خیر می گردند!
ايرج ميرزا در مورد رشوه و اختلاس يكى از نخست وزيرانِ زمان خودش گفته بود:
اين رئيس الوزرا قابل فراشى نيست / لايق آنكه تو دل بسته او باشى نيست
همتش جز پى اخاذى و كلاشى نيست/ در بساطش به جز از مرتشى وراشى نيست
گر جهان را بسپاريش جهان را بخورد / ور وطن لقمه نانى شود آن را بخورد
پر واضح است که عوامل مختلف سیاسی، اقتصادی و فرهنگی در شکل گیری این خصیصه مذموم تاثیر دارند و مثل هر رفتاری، نسبت به دوره های مختلف می تواند شدت و حدت یابد یا تقلیل گردد اما در این شکی نیست که تزویر و ریا، زاده ترس است، ترس از به خطر افتادن موقعیت ها یا نرسیدن به موقعیت ها...
حتی در خانواده ها نیز، بچه ها و کودکان زمانی دروغ می گویند و متظاهر می گردند که از پدر و مادر خود بترسند...
گوشه هایی از دورویی ما ایرانیان
... مشخص است که هیچ صفتی چه خوب و چه بد، به صورت مطلق در مورد همه ی ایرانیان صدق نمی کند ولی کثیری از ایرانیان به آسانی حاضرند در پشت علی(ع) نماز بخوانند اما در عین حال بر سر سفره معاویه بنشینند!
چند نمونه از آنها را یادداشت کرده ام و در اینجا می آورم.
داستان های بی شماری از دورویی و تظاهر ایرانیان وجود دارد که با طنز پهلو می زنند ...اما در اینجا باید به یک مساله مهمی اشاره کنم که این، یک امر ذاتی نیست بلکه عرضی و اکتسابی است ، زیرا هیچ ملتی دورو متولد نمی شود بلکه این محیط تربیتی و شرایط اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی است که آنها را دورو بار می آورد و به میزانی که این شرایط وخیم تر می گردد گرایش مردم به نفاق، تملق و تظاهر بیشتر می گردد...بنابراین، آموزشِ صداقت، صراحت و رک گویی در مدارس ما از نان شب واجب تر است و با اهمیت تر و سودمندتر از هر علمی است...
بگذریم.
جمالزاده نقل می کند که در منزل حاکم، مراسم روضه خوانی بود. یکی از بزرگانِ متملق وارد مجلس شد و چهار زانو رو به روی حاکم و پشت به منبر نشست. حاکم با متانت به او فهماند که پشت اش به منبر است ، اما او با چاپلوسی و با صدای بلند به حاکم گفت که منبر و قبله ما شما حضرت اشرف هستید! در این هنگام خبر رسید که حاکم معزول شده است. فورا رو به منبر و پشت به حاکم کرده گفت : "پشت کردن به منبر حضرت سیدالشهدا بدترین معصیت ها و بی ادبی هاست»(کشکول جهانی،محمدعلی جمالزاده...ص231)
سرپرسی سایکس در«تاریخ ایران» می نویسد که «ناصرالدین شاه قاجار هنگام دیدار از طاق کسری معروف در سفرش به کربلا، در وسط خرابه ها ایستاد و از درباریان خود پرسید که به نظر آنها ، او عادل تر است یا انوشیروان ساسانی؟!
درباریان چاپلوس طبق معمول به تملق گویی افتادند ولی شاه گفت من خیلی از انوشیروان عادل ترم، برای اینکه انوشیروان وزیری مانند بزرگمهر داشت که از انحراف او جلوگیری می کرد در صورتی که من احمق هایی مثل شما دارم»(به نقل از گزارش ایران،مهدقلی خان هدایت...ص116)
ملكم در تاريخ خود مى نويسد: «دروغ گوئى و دوروئى ايرانيان ضرب المثل است و خود اهالى مملكت نيز از اين معنى انكار ندارند. اما مى گويند اين علت در مردم به سبب طرز حكومت و نتيجه وضع رعيت است. شك نيست كه در كشورى كه ظلم و ستم و غارت پيشه حكام است، لابد رعاياى مظلوم به هرطور توانند در حفظ خود مى كوشند و چون اتفاق ملى و اقتدار شخصى نيست بالطبع به خدعه و نيرنگ متوسل مى شوند و ادامه اين وضع سبب دنائت و پستى طبع مى شود»(تاريخ اجتماعى ايران،راوندی...ج6ص143).
گوبينو ديپلمات فرانسوى نیز كه دو بار در ايران مأموريت سياسى داشته می نویسد : «ايراني ها تمام آنچه را عربها از فهم آن عاجزند، مى فهمند و هوش آنها هر معنائى را در مى يابد...ولى آن چيزى كه ايرانيان بيشتر از همه چيز فاقد آن هستند، وجدان است»!
( مجسمه فیلسوف، ریاضیدان و شاعر ایرانی، عمر خیّام نیشابوری در تاریخ 11 فروردین 95 در دانشگاه ایالتی اوکلاهاما رونمایی شده و از این تاریخ در این دانشگاه قرار گرفته است. این اقدام بیسابقه با حمایت دولتمردان ایرانی در آمریکا انجام شده است )
در جاى ديگر مى گويد: «زندگى مردم اين مملكت عبارتست سرتاپا از يك رشته توطئه و يك سلسله پشت هم اندازى. فكر و ذكر ايرانى فقط متوجه اين است كه كارى را كه وظيفه اوست انجام ندهد. ارباب، مواجب گماشته خود را نمى دهد و نوكرها تا بتوانند ارباب خود را سروكيسه مى كنند. دولت يا اصلا حقوق به مستخدمين خود نمى دهد و يا وقتى هم مى دهد كاغذ و سند مى سپارد و مستخدمين هم، تمام كوشش و سعى آنها در راه دزديدن مال دولت و اختلاس است. از بالا گرفته تا پائين در تمام مدارج و طبقات اين ملت جز حقه بازى و كلاهبردارى بى حد و حصر ... چيز ديگرى ديده نمى شود ... محال است كه انسان يك ربع ساعت با يك نفر ايرانى صحبت بدارد، بدون آنكه اصطلاحاتى از قبيل ما شاء الله، انشاء الله، استغفر الله، سبحان الله، الحمد لله به گوش نرسد ... همه تقدس به خرج مى دهند و جانماز آب مى كشند ولى يكنفرشان صادق نيست واقعا جاى تعجب است كه چگونه افراد ملتى بدين درجه گرفتار بلاى عام دوروئى و نفاق و تزوير باشند» (سه سال در ايران...ص 83)
کانال تاریخ تحلیلی ایران
فرهنگ در همه جای زندگی مردمان هر جامعهای ظهور و بروزی جدی و آشکار دارد و تمام کنشها و واکنشهای جوامع در تقابل با هر رویدادی اعم از فردی یا اجتماعی متاثر از فرهنگ آنهاست. آن گاه که در خصوصیترین لحظات زندگی در خلوت آرمیده و با چشمانی بسته به دنیای پیرامون، آرزوها، اهداف و تعلقاتمان میاندیشیم، جایی که هیچ فرد دیگری دسترسی به پاکی یا پلشتی اندیشیدنهایمان ندارد، جان مایهی فرهنگمان نهفته است. از این روی تعبیرم از فرهنگ نه معنای متداول و کلان آن که در هنر، ادبیات، علم و فلسفه تولید و در مناسبات اجتماعی متبلور میشود، بلکه مرادم از فرهنگ ، جهان بینی افراد جامعه و میزان کنش آگاهانهی آنها در ایجاد تغییرات مطلوب ابتدا در خویشتن و سپس در جامعه است.
به عبارت دیگر فرهنگ ما مجموعهی افکار و کرداری است که فارغ از قضاوت و ارزش گذاری دیگران و تنها بر پایهی شناخت و تفسیرمان از حقیقت شکل میگیرد. با این تعبیر خاستگاه فرهنگ در بطن مولدهای پیش گفته نبوده و یا لااقل می تواند به خوانشی شخصی توام با "درنگ" پیرامون محصولات فرهنگ سازان مرسوم تغییر یابد. اگر چه جهان بینی افراد رابطهای ناخواسته و غیر قابل انکار با بسیاری از عوامل قهری به ویژه تاریخ و جغرافیا دارد و متاثر از تحولاتِ علم، هنر، ادبیات و فلسفه است اما نکتهی اساسی در تفسیر اخیر از فرهنگ اینجاست که موضع قضاوت و ارزشگذاری را از داوریهای عامیانهی اجتماعی و معیارهای ناشی از سنتهای نادرست که اغلب دچار احساسات، شور و کاستیهاست به چارچوبهایِ استوارِ اخلاقی تغییر میدهد که از هر گونه برداشت، تاویل و سلیقهی شخصی مصون است.
به سخن دیگر آنگاه که در کنج خلوت به صواب یا ناصوابِ فعلی میاندیشیم، آن را با شاغول "اخلاق" میسنجیم و آن را از منظر ملاحظات و محافظه کاریهای القاء شده از سوی جامعه ارزیابی نمیکنیم. به این ترتیب ارتباطی عمیق میان فرهنگ و دسترنج تمدنی ابنای بشر یعنی "اخلاق"، پدید آوردهایم و این ارتباط میتواند فرد را از قید و بندهای ناشی از سنتِ رایج و ناشایستِ حاکم بر فضاهای اجتماعی رها سازد.
ناگفته پیداست "اخلاق" در واقع هویت تمدنی است که شکوه معماری آن در گذر از دالانهای پر پیچ و خم زمان از پس فراز و نشیبهایی تاریخی توسط چهار عنصر "هنر، علم، ادبیات و فلسفه" شکل گرفته، پاسبانی شده و سینه به سینه برای آیندگان به یادگار مانده است. بنابراین اخلاق در کنار عناصر چهارگانه به عنوان گوهرهای آرمانی بشری، تمدنهای تاریخ را به وجود آوردهاند و بیتردید پایههای فرهنگهای آینده را نیز ترسیم خواهند کرد. اما نکتهی مهمتر آن است که مبنای اخلاق نه در پژوهشهای دانشورانی در پستوها و عارفانی در خلوتکده، بلکه در کنشها و واکنشهای طبیعی و تکاپوهای روزمره و عادی اما سرشار از حکمت مردمان اعصار مختلف استوار گردیده و کالبد آن با رنج و درد و عشق به روحی به صبوری و فراخی تاریخ آراسته است.
جان کلام آن که نباید ارزشهای اخلاقی را به عنوان نسخهای تجویزی از سوی فیلسوفان، حکیمان و مشاهیر یا بازتابی از نوای درون، نهیب فطرت و یا حتی نانوشتههایی به ناگاه مکشوف از لابه لای کتب و مقالات تلقی نمود، بلکه میتوان آن را حاصل دانایی و جهالت، سکوت و فریاد، طغیان و اسارت، کامیابیها یا ناکامیهای پندآموز و به طور کلی تقابلهایی از تضادهای بشریت از آغاز تاکنون دانست. از این روی سرمایهی اخلاق، روح مردمانی است که در طول تاریخ در آن دمیده شده و موضع آن را از جایگاه صرفا نظری به موقعیت داوری و سنجش راستی یا ناراستی هر امر ریز و درشتی ارتقاء داده است.
تکنولوژی، فرهنگ و انسان معاصر
بخش عمدهای از داناییهای ابتدایی بشر مبتنی بر کسب تجربههای شخصی و تا حدود زیادی درک تجربیات دیگران و گذشتگان است. آنگاه که با مشکلی مواجه میشویم در تقلا و تلظی برای رفع آن در نخستین گام به تجربیات دیگران و به ویژه گذشتگان مراجعه میکنیم و به طور غریزی کنش آنان را مورد مداقه قرار میدهیم تا در لابه لای آن پاسخ سوال خود را دریافت کنیم. از این روی دشواری و پیچیدگی، بخشی غیر قابل تفکیک از ذات مسائلی است که به یکباره خارج از دامنهی داناییهای بشر پیش میآیند و تجربه از پاسخ به آن عاجز میماند.
نگاهی گذرا به سیر تاریخی رشد و پیشرفت علم و به واسطهی آن پیچیدهتر شدن مناسبات اجتماعی نشان میدهد علی رغم آنکه حجم مشکلات عصر حاضر از هر دورهای بیشتر است، اما جنس و میزان پیچیدگی آن تفاوتی با بحرانهای اعصار گذشته ندارد. به بیان دیگر بسیاری از امور بدیهیِ روزگار ما، دغدغههای جدی اندیشمندانی بزرگ، جایی و در زمانی شاید دور بوده است و چه بسا آنچه امروزه چون معضلی لاینحل نزد دانشپیشگان مینماید، در عصری بخشی از روزمرّگیها و امور جاری مردمان عادی آن روزگار باشد. اما نکتهی قابل تامل آن است که طی سالیان اخیر علم و به تبع آن صنعت و تکنولوژی نیز پیشرفت چشمگیری داشته و اگر چه انسان معاصر از این رهگذر به درکی متفاوت و شاید غنیتر از هر عصر دیگری در تمام عرصهها اعم از فیزیکی و متافیزیکی نائل آمده و باورهای سنتی را درنوردیده اما با چالشی (شایسته) نیز مواجه شده است.
سرعت رشد و گسترش تکنولوژی مجال تامل و تفکر را از انسان عصر ما ربوده و در کنار فراهم آوردن فرصتهایی شگفت انگیز، تهدیداتی جدی را نیز به وجود آورده و از سوی دیگر شکافی عمیق میان "علم و حکمت" پدید آورده است. فرهنگ رایج امروز حاکم بر فضاهای اجتماعی ایران، فرهنگی القاء شده از سوی سرمایه داری و مبتنی بر "مصرف گرایی" است.
در اعصار گذشته رهبران علم آنگاه که عرصههای دانش را در مینوردیدند و از خوشههای دانایی و درک و تجربه به همت بلندشان بر میچیدند، خود را بی نیاز از ترجیحات و ارزشهای اخلاقی نمی دانستند و پیش از آنکه سایهی سنگین محصولات علمی جامعه را دچار چالش کند، "حکیمانه" راه صواب را به آحاد مردم نشان میدادند. حال آنکه در عصر پیش روی ناخواسته به واسطهی جهش ناگهانی و پیش بینی نشدهی دانش و به علاوه رشد جزیرهای علوم، متولیان علم و اخلاق در دنیاهایی بسیار دور از یکدیگر زندگی میکنند و امکانِ حیاتیِ "علاج واقعه قبل از وقوع" به کلی منتفی شده است. علاوه بر آن که هیچ تناسبی، حتی از جنس کمّی، میان اندیشمندان حوزهی فن آوری و اخلاق وجود ندارد، شتاب فزاینده و بیمهابای رشد تکنولوژی (که تحولات آن در حد ثانیه است!) عملا امکان فراهم آوردن تمهیدات و فرهنگ (مصرف) مناسب برای گذار بی چالش جامعه از تبعات احتمالی آن را بسیار دشوار میکند. با این همه، تمام تقلاهای اندیشمندان معاصر در قالب نکاتی پیرامون گذار از سنت به مدرنیته و در ادامه طرحِ روایت پُست مدرنیسم تلاشی آگاهانه و هوشمندانه است تا خط و ربط انسان در خلال رشد ناگهانی خُرده فرهنگهای ناشی از تحولات و پیشرفتهای صنعتی با اصل و اساس "انسانیت" به طریقی علمی ترسیم، ترمیم و حفظ شود.
بنابراین ماجرای پیشرفت تکنولوژی و تغییرات بیسابقهای که در زندگی روزمره و هویتمان ایجاد کرده، هم جذاب است و هم اضطرابآور. دقیقا به همین دلیل آنچه مایهی سعادت و کامروایی یک جامعه است، داشتن زیرساختهای صنعتی و اقتصادی قوی نیست بلکه برای گذر از دریای متلاطم و مواجی که طوفان تکنولوژی و سرمایه در جامعه ایجاد کرده است باید به ناگزیر بر بلم "اخلاق" پای نهاد و به آموزههای غنی اخلاقی پناه بُرد. بر مبنای ارزشهای اخلاقی، هویت هر انسانی ارتباط تنگاتنگ با نوع "نیازمندی"هایش دارد.
در واقع ، برای آنکه تشخیص دهیم جامعهای به چه میزان به جامعهی آرمانی نزدیکتر است کافیست از نیازمندیهای آن جامعه بپرسیم. به طریق اولی ، سطح تعالی و درجه کمال هر انسانی را با درجه تعالی و کمال نیازهایی که دارد و کمبودهایی که در خود احساس می کند دقیقا می توان اندازه گیری کرد. تکامل همه جانبهی بشری ماحصل احساس "نیازهای" انسان بوده است و در واقع آنچه از آن به "بحران" یاد میشود نتیجهی "نیازهای" انسان و "عطشش" برای رسیدن و دستیابی به نقطهی بینیازی است. حس "نیاز" و حقارت "کمبود" ذاتا برای انسان دردآور و "فاجعه آمیز" بوده و از این روی آنگاه که به "عمق فاجعه" و "بحران" ملتفت میشود، سرشار از طلب ِ حل بحران به تکاپو (و حتا تضرع) و حرکت واداشته میشود، سراسر انرژی میشود. برآیند تمام این حرکتها، سمت و سوی اولویتهای اجتماعی را شکل میدهد و بر مبنای آن میتوان بلوغ جامعه را ارزیابی و قضاوت نمود.
کوتاه سخن آنکه "بگویید غایت آمال، مطالبات و افتخارات اجتماعی یک جامعه چیست تا بر مبنای آن قضاوت کنیم، آیا جامعه منحط و عقب مانده است یا نه؟!" بنابراین فرهنگ میتواند خصوصیات ذهنی و اخلاقی افراد و به تبع آن اجتماعات را تعیین کند و شرایط طبیعی نیز تحت تأثیر تصرفات و برداشت های فرهنگی میباشند. حال در چنین شرایطی اگر عقاید، آرمانها و ارزشهای یک فرهنگ به عنوان لایههای بنیادین آن، اصیل، حقیقی و سازگار با فطرت کمال جوی انسان سازمان پیدا کنند، قطعا خصوصیات ذهنی و اخلاقی بشر نیز به سمت تعالی و کمال حرکت خواهند کرد و اگر ارزشهایی باطل و منحط جای آرمانهای بلند آدمی را بگیرند حتما اخلاق و خصوصیات ذهنی افراد ( عوام ) سیر نزولی خواهند داشت.
امروزه "مصرفگرایی" توام با "تجمل" در همهی عرصهها اعم از رفتارها و کنشهای فرهنگی (غرب) و دیگر تکنولوژیهای لوکس به یکی از اولویتها و نیازمندیهای جامعهی ایرانی بدل گشته است.
در واقع پُر بیراه نخواهد بود اگر بگوییم شیوع روح بیمارگونهی مصرفگرایی آغاز انحطاط ارزشهای اخلاقی و خشکیدن عواطف و روحیات انسانی در جامعه بوده است.
بی شک میتوان مصرفگرایی را یکی از مهمترین تهدیدات علیهِ "نظم اجتماعی" در هر جامعهای برشمرد و ابتلای به آن را که منجر به بر باد رفتن مناعت طبع و روحیهی قناعت در بشر میشود، علت العلل دیگر نقصانهای اجتماعی به حساب آورد. جست و جوی مصرفکننده (با رویکرد فخرفروشانه و تجملگرایانه) برای انتخاب و به واسطهی آن لذت حاصل از تظاهرِ فردی، ارزشهای فردگرایانه و تکثرگرایانهای را تقویت میکند که ضدِ هنجارهای جمعی جامعه است.
استیلای روح مصرف در جامعه به گسترش نگاه ویترینی، سطحی، غیراصیل و مقلدانه به بسیاری از پدیدههای ارزشمند اخلاقی دامن زده و چه بسا "فضائل اخلاقی" را به حد تشریفاتی مبتذل تقلیل داده است. القاء، تعمیق و تثبیت تدریجی، بیمارگونه و افراطی مصرف گرایی و تبدیل کردن آن به ارزش و مبنایی برای ارزشگذاری علاوه بر آن که "هویت" انسانی افراد را به چالش کشیده است، از آن جهت که برای تامین ادوات و ملزومات، نیازمند تجمیع و تمرکز ثروت و سرمایه است با بر هم زدن قواعد و توسل به راههای کوتاهتر کسب آن موجب تزلزل امنیت فرهنگی و اقتصادی و ساختارهای نه چندان مطمئن آنها شده است.
به عبارت دیگر با گسترش سریع و بیمهابای زرق و برقهای نه چندان ضروریِ زندگیهایِ به ظاهر مدرن، که حاصل تقلیدی کورکورانه از مدلهای برآمده از توهمات روشنفکر مآبانهی عدهای فرصت طلب بود، به ناگاه شکافی عمیق میان طبقههای مختلف اجتماع به وجود آمد و فاجعهآمیزتر آن که به واسطهی وجود فضای رشد سریع (و یک شَبِیِ) اقتصادی، موجبات التقاط شُکگونهی فرهنگیِ ناشی از گذار فیزیکیِ (نه فکری) تعداد زیادی افراد از طبقهی متوسط به طبقهی بالاتر فراهم گردید بی آن که تدابیر و اقتضائات لازم برای این قبیل جابجاییها لحاظ شده باشد. تداوم آن به تسریع پلاریزه شدن جامعه و تفکیک آن به دو طیف سرمایهدار و محروم انجامید و توازن معقول و طبیعی طبقات اجتماعی بر هم خورد و در این میان نگاه احساسی و عدم تبیین دقیق مفهوم عدالت اجتماعی و برخورد شعار گونه و انقلابی با مقولهی طبیعی و اجتناب ناپذیر طبقهبندیهای اجتماعی امکان واکاوی علمیِ ضرورتها و چراییهای چنین موضوعاتی و نیز بکارگیری ابزار کنترل و تنظیم عقلانی آنها را در عمل منتفی نمود.
در برهههای مختلف تاریخی طبقه بندیهای اجتماعی فارغ از نوع اجرا و به رغم برخی انتقادات این نقطهی قوت را داشت که هر طبقهای به لحاظ "فرهنگی" از "اصالت"ی خاص خود برخوردار بود و آرزوها، خواستهها و به طور کلی نوع نگاه افراد جامعه به مسائل پیرامون نسبتی تعریف شده با طبقهی اجتماعی آنها داشت. از این روی نظم اجتماعی در هر طبقهای به صورت خودجوش و مکانیزه اعمال و مراعات میشد. گذر از هر طبقه به طبقهی بالاتر نیز بر قواعد و سازوکاری مشخص استوار بود و ضمنا هر طبقهای به لحاظ فکری بالغ شده و براحتی افراد جدید را در خود هضم و به تعادل میرساند. مضاف بر آن، شرایط اجتماعی حاکم اساسا ضرورتی برای گذار از یک طبقه به طبقهی دیگر ایجاب نمینمود و افراد از آنچه دست تقدیر برایشان رقم زده بود با رضایتی باطنی، رویی گشاده و آغوشی باز استقبال میکردند. به علاوه انتساب طبقه برای هر یک از افراد جامعه مبتنی بر چارچوبهایی کلاسیک و کاملا تعریف شده بود و در این میان اتفاقا شاخصهای فرهنگی و التزام به مناسبات، آیینها و اصولی خاص جزیی نهادین و بنیادین از پیکرهی اجتماعی هر طبقه به شمار میآمد و مولفههای فرهنگی و مقولههای ریشهدار مرتبط، علیالخصوص جهان بینی به طرز چشمگیری بر دیگر شاخصها به ویژه فاکتورهای اقتصادی برتری داشت.
ایران و جایگاه اخلاق در مناسبات اجتماعی
در کشور ما، اگر هنر و موسیقی روزگاری جزء مقولات فرهنگیِ "خالص" و "اصیل" تلقی میشدند و نقطهی اشتراک، اتصال و حتا همگامی و همکلامی سلایق مختلف بودند، اما در عصر حاضر نه فقط این مقولات، که "اخلاق" نیز، به کالا تبدیل شده و به ارزش مبادله تقلیل یافته است. بنابراین، عرصهی فرهنگی زیر سلطهی همان عقلانیتِ ابزاریای رفته است که عرصهی تولید صنعتی را زیر سلطهی خود دارد. به عبارت دیگر ، فرهنگ رایج امروز حاکم بر فضاهای اجتماعی ایران، فرهنگی القاء شده از سوی سرمایه داری و مبتنی بر "مصرف گرایی" است.
امروزه تکنولوژی و فن آوری صرفا کارکرد تسهیل امور فیزیکی و مناسبات حرفهای ندارد و به طور طبیعی پیامد ظهورفن آوری های نوین، فرهنگ مصرف گرایی رونقی بیش از پیش گرفته و به علاوه رویکرد تجمل گرایانه و فخر فروشانهی حاکم بر نوع مصرف، ساختارها و نظم اجتماعی را مختل و با چالشی جدی مواجه کرده است."بگویید غایت آمال، مطالبات و افتخارات اجتماعی یک جامعه چیست تا بر مبنای آن قضاوت کنیم، آیا جامعه منحط و عقب مانده است یا نه؟!"
غوطهوری در ورطهی مصرف لاجرم نیازمند ملزوماتی است و از قضا نکتهی اساسی و بحران زای مساله نیز در تدارک همین ملزومات و سرآمد همهی آنها تامین منابع مالی نهفته است.
مقولهی کسب درآمد بالاتر و بهکارگیری الگوهای متعدد (نوکیسه)ای که به یکباره به جرگهی سرمایهداران پیوستند، موجب انزوای روحیهی اخلاقمداری شده و افراد جامعه بیآن که درک درستی از معنای کامروایی و خوشبختی داشته باشند کلید حل هر مشکل لاینحلی را در داشتن سرمایهی مادی بالاتر دانسته و حریصانه برای کسب آن چشم بر اخلاقیات بسته و بسیاری از مبانی آن را فدا کردند.
تمرکز جنونآمیز و بدون شناخت واقعی از مقتضیات و تبعات سرمایهداری در میان طبقهی متوسط جامعه که به دلیل ایجاد فضای واسطهگری و دلّالی در اقتصاد، امکان دستیابی به ثروت را یافته بود، موجب گردید اساسا نَفس تولید ثروت و انباشت آن که میبایست به سبب فراهم آوردن رفاه در خدمت رشد و بالندگی شاخصههای انسانی بشر باشد مورد غفلت قرار گیرد و در خدمت "مصرفگرایی"، در نخستین قدم روابط خانوادگی ( و به ویژه تربیت فرزندان) را تحت تاثیر قرار دهد.
ریشهی تمام شتاب زدگیها در عرصههای مختلف در "شتاب" بی حد آحاد مردم برای رسیدن به "ثروت" نهفته است. از این روی رواج فضای بیاعتمادی و ریاکاری در جامعه، بی توجهی به ارکان خانواده و تربیت فرزندان، فسادهای اقتصادی و اجتماعی و بسیاری از معضلات شناخته شدهی کنونی، پیامدهای جهتگیریهای اشتباه فرهنگی از سوی "افراد" جامعه هستند.
ناگفته پیداست مادامی که سطحی نگری موجب فرافکنی و تلاش برای بدست آوردن موقعیتهایی می شود که شایستگی آن را نداریم، تا زمانی که رویه ی عادی سازی امور قبیح غیر اخلاقی آیینی طبیعی در کشور باشد، داشتن تکنولوژی های لوکس، سرمایههای اقتصادی غنی و روابط سیاسی مستحکم در وهلهی اول در حد رویایی زیبا خواهند بود و به فرض اکتساب نمی توانند مایه ی خوشبختی و تعالی باشند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
باعجله آمدم دم در كه چند كيسه زباله را در سطل بيندازم و سريع برگردم . اما همين كه در را باز كردم هرم گرما و باد چنان به سر و صورتم خورد كه يك لحظه فراموش كردم كي و كجا هستم !؟ همين كه به خودم آمدم اثري از سطل زباله نديدم . يادم آمد كه شهرداري سطل ها را جمع كرده است و برده . همان دم از قضا چند سگ گرسنه هم از همان هايي كه چشمان معصوم و ملتمسشان دل هر رهگذري را به رحم مي آورند هم از راه رسيدند و باديدن كيسه ها كه شايد نصيبي باب دندانشان بتوانند بيابند آرام به دنبالم روان شدند ....حال من به دنبال سطل و آن طفلي ها هم به دنبال من .....
القصه بعد از دو خيابان رفتن چشمم به سطلي بزرگ افتاد كه از هر طرفش زباله ها ي درهم سرازير بود ، خوشحال و مسرور از اين كشف بزرگ همين كه خواستم كارم را به انجام برسانم ناگهان چشمتان روز بد نبيند ! يك موش بزرگ از داخل زباله ها به بيرون پريد . از ترس چنان فريادي كشيدم كه آن زبان بسته ها هم قالب تهي كردند .... كيسه ها را رها كرده و پا به فرار گذاشتم ، در همان اثنا پايم به سنگي خورد و سكندري خوردم كه تا آمدم به خود بيايم يک هو به قول شاعر "خوي كرده و البته نه خندان و نه مست "از يك خواب پريشان بيدار شدم ...در همان حال كه نمي دانستم بايد شكر كنم يا كفر بگويم با خود گفتم : به اميد آن كه خواب اصحاب كهف بوده باشد و از اخبار نفس گير هر روز ديگر خبري نيست و قرارست است ديگر گل باشد و بلبل باشد و گلستان . سري به گوشي مبارك زدم و با كمال تعجب چشمم به پيامي افتاد كه نوشته شده بود :
« دوستان عزيز ، ما با كمك دوستانمون يك كارزار قانوني اينترنتي راه انداختيم ؛ براي وضعيت بد كوچه ها كه از زباله پرشده چون سطل زباله ها را برداشته اند . خواهش مي كنم همگي امضا كنيد و به گروهايي كه داريد و ساكن كرج هستند هم بفرستيد » .
همان موقع بود كه نااميدانه ياد حكايتي از باب چهارم گلستان سعدي افتادم كه حكايت مي كند:
یکی از شعرا پیش امیر دزدان رفت و ثنایی بر او بگفت. فرمود تا جامه از او بر کنند و از ده به در کنند. مسکین برهنه به سرما همیرفت. سگان در قفای وی افتادند. خواست تا سنگی بر دارد و سگان را دفع کند، در زمین یخ گرفته بود، عاجز شد. گفت: این چه حرامزاده مردمانند، سگ را گشادهاند و سنگ را بسته! امیر از غرفه بدید و بشنید و بخندید. گفت: ای حکیم! از من چیزی بخواه. گفت: جامهٔ خود میخواهم اگر انعام فرمایی.
رضینا مِن نوالِکَ بالرَحیلِ.
امیدوار بود آدمى به خیر کسان
مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان
سالار دزدان را بر او رحمت آمد و جامه باز فرمود و قبا پوستینی بر او مزید کرد و درمی چند."
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
داستان چنگاندازی بر سیمای طبیعی روستاهای ایران به بهانه استخراج و کاوش معدن موضوعی تکراری و در عین حال سوژهای بکر و همیشه زنده میباشد. هر روز صدای کمرمق و ضجه روستاییان عاصی و بیپناه از تهدید و تحدید برخی از معدنداران و معدنکاران بیمسئولیت و منفعتطلب از چهار گوشه کشور هویداست و در این وانفسای زمانه البته آنچه به جایی نرسد فریاد است...
به پیشنهاد حکیمخان یوسفی از اهالی خونگرم و دوستداشتنی قرهپشتلو (ساکن کرج) سفری یک روزه به روستای زیبای سلیمان بلاغ زنجان به منظور مشاهده میدانی تهاجم جدید سوداگران زیرخاکی در پوشش معدنداری و معدنکاری به روستا هستیم.
از قِبل کاوشهای معدنی تنها چیزی که عاید اهالی میشود نابودی تدریجی گونههای گیاهی و جانوری و مراتعشان خواهد بود و در صورت تداوم فعالیتهای معدنی نهایتا زمین سوخته تحویل اهالی خواهد شد.
پس از بیاعتنایی تیم همراه آقای (ب_ز که خود را منتسب به یکی از نهادهای نظامی معرفی میکنند) به تذکرات و گوشزدهای اهالی در خصوص دستاندازی به مراتع و زمینهای کشاورزی سلیمانبلاغ به بهانه کاوش معدن، ذینفعان ناچارا شکوائیهای تنظیم و علیه نامبرده شکایت قضائی کردهاند تا بلکه قوانین مندرس به دادشان برسد. با این که معادن روستاهای مشابه غارت میشود، هنوز هم حاج سئیران، سلیمان بلاغ، برون ده و.... فاقد گاز و بعضا جاده آسفالت درست و حسابیاند.
در کنار آن به مسئولین ریز و درشت ملی و استانی نامهنگاری کرده و از آنها برای رفع این تجاوز ارضی و تهاجم زیست محیطی و محیط زیستی استمداد طلبیدهاند. منتها بوروکراسی اداری شکایت چنان فراخ و طولانیست که بیم آن میرود تا زمان به کرسی نشستن حرف روستائیان در محکمه عدالت چیزی از آثار تمدنی و مراتع سرسبز منطقه در کف نماند. خلاصه اینکه امروز ارگینه داغ در خطر است.
ای کاش اصلا معدن نداشتیم.
مشکل معدنداران و معدنکاران دقیقا چیست؟
دولت سالانه حدود ۴۰۰۰ میلیارد درآمد از قبل بهرهبرداری از معادن نصیبش میشود، بدون آنکه برگشتی از این درآمد در محافظت از معادن و یا روستائیان ذینفع هزینه گردد. دولت است دیگر... کسی زورش به دولت نمیرسد.
اما مشکل بزرگتر، معدنداران بخش خصوصی است . برخی از این خوشانصافها (که بعضا هدف پنهانی شان جستجوی دفینهجات و زیرخاکی بوده و معدن تنها پوششی براین سوداگری است) گویا به کاهدان زدهاند. در روستاهای حاج سئیران، سلیمان بلاغ و... دهها معدن در حال بهرهبرداری و یا اکتشاف هستند. اگر سیمای عمومی این روستا را از آسمان بنگریم چون یتیمی است که سر و صورتش را خراشیدهاند.
جالبتر آنکه با این که معادن روستاهای مشابه غارت میشود، هنوز هم حاج سئیران، سلیمان بلاغ، برون ده و.... فاقد گاز و بعضا جاده آسفالت درست و حسابیاند.
دقیقا نمیدانم مشکل از فقدان قانون است و یا تراکم و انباشت قانونهای کهنه، تزاحمی و متقاطع. به هر ترتیب حال روستاهایی که معدن دارند عموما ناخوش است و مردم عاصی از مزاحمتهای معدنداران و معدنکارانند.
اگر ذینفعان و اهالی روستاهای مجاور معادن احیانا در صورت همداستانی با هم؛ شکایتی از چرایی و چگونگی تعدی به حریم روستا و... هم داشته باشند این شکایت در بوروکراسی کشنده اداری آن قدر کش پیدا خواهد کرد تا اصل موضوع از حیز انتفاع ساقط شده و شاکیان خسته و متشاکیان به زور پول و نفوذ در سیستم اداری پیروز معرکه باشند و نهایتا در پروسه نفسگیر اداری، جای شاکی و متشاکی عوض شود.
ما با افتخار کماکان از امکانات عهد بوق برای تعیین دقیق حریم معادن بهرهمندیم. نقشهبرداری اصولی و علمی، تصاویر ماهوارهای و استفاده از پهباد جایی در اکتشاف و بهرهبرداریهای ما ندارند. نه حریمهای قانونی محیط زیست، وزارت صمت، جنگلداری، مراتع، منابع طبیعی، حدود و ثغور شهری و روستایی هیچ کدام دقیقا مشخص نیست که نیست. این وسط تکلیف معدندار و معدنکار نیز نامعلوم است. اگر سودجو و فرصتطلب باشد به راحتی از تراکم و تزاحم ناظران خوابآلود حسابی ماهی که هیچ، شاهماهی خواهد گرفت.
اصولا مشکل اصلی علاوه بر فقدان ضوابط نظارت کارآمد، نبود نظارت نظاممند و یا وجود نظارت نیمبند است.
جا دارد مجلس، وزارت کشور، دیوان محاسبات، قوه قضائیه، نیروی انتظامی و سازمان حفاظت از محیط زیست (به صورت تجمیعی، نه جزیرهای و ایزوله) ورود جدی به مقوله مرگ خاموش معادن کشور داشته باشند.
حرف آخر
جهت پایان دادن به محرومیتهای تاریخی مناطقی همانند قره پشتلو، کاغذکنان و... میبایست سه کار زیر همزمان پیگیری شود:
۱. معرفی پتانسیلها و ظرفیتهای منطقه در شبکههای اجتماعی و رسانههای گروهی
۲. جلب مشارکت مهاجرین بومی ساکن تهران، کرج، قم و... به سرمایهگذاری، ایجاد اشتغال و تولید در منطقه
۳. متوجه کردن تدریجی مسئولین استانی و ملی به مقوله توسعه پایدار، همهجانبه و متوازن منطقه
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
بر خود لازم میدانم از کلیه فرهنگیان فرهیختهای که با تصدی حوزههای انتخاباتی، موجبات انتخاب اصلح از بین صلحا و همچنین بیعت را فراهم کردهاند و همچنین موجبات ادامه یافتن جریان موجود شدهاند، تشکر نمایم.
و هچنین برخود لازم میدانم از کلیه فرهنگیان فرهیختهای که شیفتگان قرعهکشی و صف و ثبتنام در هرگونه طرح در آموزش و پروش هستند و موجب شدهاند هیچ طرحی در آموزش و پرورش بر زمین نماند، تشکر نمایم.
و هچنین برخود لازم میدانم از کلیه فرهنگیان فرهیختهای که آمار بالاترین گلهمندی و آمار کمترین عکسالعمل و کنشگری نسبت به جامعه را دارند، تشکر نمایم.
و هچنین برخود لازم میدانم از کلیه فرهنگیان فرهیختهای که درس میدهند ولی درس نمیگیرند، از دانشآموزان میخواهند که بخوانند ولی خود نمیخوانند، تشکر نمایم.
و هچنین برخود لازم میدانم از کلیه فرهنگیان فرهیختهای که به جای جریانساز بودن اصلاح جامعه، در زیر گل و لای جریان موجود دستوپا میزنند، تشکر نمایم.
و نیز تشکر مخصوص دارم خدمت مدیران بزرگوار که آن چنان دقیق و کامل و بدون اعمال اراده ، دستورات مدیران رده بالا (منطقی غیرمنطقی، قانونی غیرقانونی، عملی غیرعملی، اخلاقی غیراخلاقی) را در مدارس پیادهسازی میکنند که اگر مدیران رده بالا در حین جلسه عطسه کنند ما آثار آن عطسه را در مدارس شاهد خواهیم بود.
ارادتمند شما
معلم
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه تشکل ها/
در نامه ای که امروز اول تیر « اعضای شورای صنفی دانشگاه فرهنگیان » خطاب به معاون امور دانشجویی دانشگاه فرهنگیان نوشته اند ضمن اعتراض شدید به تصمیمات مسئولان این دانشگاه و به ویژه هیات امنای آن ، استعفای خود را رسما اعلام کرده کرده اند .
در این نامه آمده است :
« دانشجویان گرامی، جنابعالی و همه مسئولین دانشگاه شاهد بودید که ما اعضای این دوره شورای صنفی مؤسسه دانشگاهیان فرهنگیان با انگیزه نجات کشتی به گل نشسته دانشگاه فرهنگیان برای پیگیری امور صنفی-رفاهی در حوزه های مختلف مالی، فرهنگی، پژوهشی، آموزشی و ... به عنوان نماینده دانشجومعلمان پا به عرصه مطالبه گری نهادیم. دانشجو معلمی که این تناقض ها و تظاهرها را مشاهده می کند فردا در کلاس درس پیام آور چه مشق و درسی برای دانش آموزانش خواهد بود ؟
در طی این دوره شورای صنفی این مجموعه تمام قد در کنار مطالبه کسورات به مسائل حوزه فرهنگی، آموزشی، پژوهشی و دیگر مسائل مرتبط با حقوق دانشجویان عزیز پرداخته است. در بحث کسورات دانشجویی به ارائه راهکار نیز برای آنها پرداختیم اما متاسفانه در این مورد قانون، عدالت و انصاف از سمت مسئولین مورد نظر قرار نگرفته و به تبع موجب اعتراض شدید دانشجویان واقع گشته است.
پس از جلسات بسیار و نامه نگاری های فراوان در این مورد متاسفانه هیچ روند مثبتی از سمت مسئولین مربوطه دیده نشد و روال ادوار گذشته ادامه یافته و با وجود حضور نماینده دانشجویان در جلسه هیئت امنا و ارائه شفاهی و کتبی مطالبات قانونی دانشجویان متاسفانه همچنان به مطالبات دانشجویی توجهی نشد و این خود دال بر عدم توجه مسئولین محترم به این مجموعه مطالبه گر و هشتاد هزار داتشجو معلم می باشد و این موضوع برای ما اعضای شورای مؤسسه صنفی دانشگاه فرهنگیان امری غیر قابل قبول و مردود می باشد چرا که رسالت ما پیگیری و تحقق مطالبات دانشجویی است.
لذا ضمن محکوم نمودن بی توجهی آمران به درخواست های مطروحه، ما اعضای شورای مؤسسه صنفی دانشگاه فرهنگیان جهت ابراز نارضایی خود از تصمیمات گرفته شده در جلسه اخیر هیئت امنای دانشگاه بدین وسیله استعفای خود را از ادامه مسئولیت تقدیم می نماییم.
لازم است یک بار دیگر مراتب سپاسگزاری و تشکر از رای و اعتماد تک تک دانشجومعلمان و دبیران محترم شورای صنفی را بر خود را ارج نهاده و در پایان امیدوارم با اصلاح اندیشه ها و روش ها، روزهای بهتری را برای دانشگاه فرهنگیان شاهد باشیم. توفیق روزافزون جنابعالی و همکاران محترم مجموعه را از خداوند متعال مسئلت می کنیم. »
« صدای معلم » در سال های اخیر گزارش های متعددی را در مورد وضعیت این دانشگاه منتشر کرده است اما تاکنون پاسخی از سوی مسئولان این دانشگاه ارائه نگردیده است .
نشست های رسانه ای رئیس دانشگاه فرهنگیان به بهانه کرونا مدت هاست که تعطیل شده است .
« صدای معلم » در آخرین گزارش خود نوشت : ( این جا )
« از آخرین نشست رسانه ای رئیس دانشگاه فرهنگیان با رسانه ها بیش از یک سال است که می گذرد .
در دانشگاهی که حتی درس کارورزی آن که جنبه مهارتی دارد و دانشجو معلمان باید مهارت های معلمی را به صورت میدانی تجربه و تمرین کنند ، به شکل « مجازی » درآمده است و مشخص نیست برون داد این تصمیمات چگونه خواهد بود ؛ چرا باید نشست های دیگر این دانشگاه در وضعیتی دیگر برگزار گردد ؟
چرا باید دیوار مدارس و دانشگاه ها همچنان کوتاه باشد ؟
آیا نهادهای بازرسی در دانشگاه فرهنگیان و وزارت آموزش و پرورش این وقایع را نمی بینند ؟
دانشگاهی که علی رغم تعطیل بودن کلاس ها و خدمات رفاهی هنوز از حقوق دانشجو معلمان کسر می کند ؛ این نشست ها با کدام هزینه و بودجه ، برنامه ریزی و اجرا می شوند ؟ »
چگونه است که مراسم تشییع و تدفین با وضعیتی غیر قابل قبول و در میانه بحران کرونا برگزار می شود اما کلاس های درس دانشگاه فرهنگیان بیش از یک سال است که در تعطیلی به سر می برند ؟
مگر در فضای مجازی می توان " معلم " تربیت کرد ؟
مبنای منطقی این گونه تصمیمات و رفتارها چیست ؟
دانشجو معلمی که این تناقض ها و تظاهرها را مشاهده می کند فردا در کلاس درس پیام آور چه مشق و درسی برای دانش آموزانش خواهد بود ؟ »
پایان گزارش/
گروه گزارش/
تاریخ تهیه گزارش :
یکشنبه 30 خرداد 1400
تاریخچه :
کلکچال، اردوگاه و پناهگاه \ ordūgāh va panāhgāh-e kolak-čāl \ ، تأسیساتی واقع در میانۀ دامنۀ جنوبی کوههای البرز مرکزی، در فاصلۀ حدود ۰۰۰‘۱متری جنوب شرقی قلۀ توچال، و در ارتفاع ۶۲۲‘۲متری از سطح دریا.
در دهۀ ۱۳۴۰ ش در این منطقه توسط وزارت آموزش و پرورش بناها و تأسیسات اردوگاهی به منظور ایجاد فضایی برای تفریح و آموزش فنون زندگی گروهی و بهویژه آموزش کمکهای اولیۀ امدادگری و نجات به دانشآموزان احداث شد. در آن زمان در وزارت آموزش و پرورش کشور تشکیلاتی وجود داشت که تلاش میکرد در تشکلی به نام «سازمان پیشاهنگی»، دختران و پسران جوان را برای امداد و نجات عمومی در زمان وقوع حوادث غیرمترقبه مانند سیل، زلزله، توفان، بروز بیماریهای واگیر و جز آنها آماده نماید.
اردوگاه کلکچال در طول هفته در اختیار وزارت آموزش و پرورش، دانشآموزان و اعضای سازمان پیشاهنگی بود، اما در روزهای پنجشنبه و جمعه همۀ اقشار جامعه و بهخصوص کوهنوردان نیز میتوانستند از امکانات رفاهی و خدماتی آن استفاده کنند.
اردوگاه کلکچال که به بوستانی بزرگ شبیه است، دارای تأسیساتی مختلف ازجمله چند سالن سرپوشیده، مسجد، سالن های غذاخوری، چند فروشگاه، زمین بازی تنیس، والیبال، بسکتبال، فوتسال، فوتبال گلکوچک، و مسیرهای پیادهروی و جز اینها ست.
مهمترین و زیباترین بنای احداث شده در این محل ساختمانی ششطبقه است که به صورت برجی مدور شبیه منار تاریخی شهر سامرا احداث شده است. پلکانی که دسترسی به طبقات این ساختمان را ممکن میسازد، در بدنۀ آن به صورت مدور و مارپیچ ساخته شده است. افزون بر این پلکان، در بدنۀ خارجی بنا پنجرههایی مربعشکل و نورگیریهایی به صورت مستطیلهای عمودی سهتایی تعبیه شدهاند که علاوه بر تأمین روشنایی اتاقهای داخلی بنا و تهویۀ هوا، زیبایی خاصی به آن بخشیدهاند.
در نمای خارجی این بنا از سنگهایی به ابعاد ۳۰×۲۰ سانتیمتر و به رنگهای سفید، خاکستری، قهوهای تیره و روشن استفاده شده است؛ روی این سنگها نام افراد پیشاهنگ و القاب مراتب پیشاهنگی مانند شیربچگان، رَسَد، فرشتگان، و راستان حک شده است. گفته میشود در زمان احداث این بنا، دستاندرکاران ساخت آن، برای تأمین بخشی از هزینۀ احداث آن افراد پیشاهنگ را تشویق میکردند که یکی از این سنگها را خریداری کرده، و نام خود را روی آن حک نمایند و برای نصب بر بدنۀ بنا در اختیار آنها قرار دهند.
از زیباییهای دیگر اردوگاه کلکچال فضای سبز و درختان انبوهی است که همۀ فضاهای باز این اردوگاه را در بر گرفته است. آب مورد نیاز اردوگاه کلکچال از چشمههای اطراف آن محوطه تأمین میشود. ( این جا )
***
« صدای معلم » تاکنون گزارش های مختلف و متنوعی را در مورد مراکز رفاهی ، خانه های معلم ، اردوگاه های دانش آموزی و... منتشر کرده است .
به جز یک مورد که مربوط به خانه معلم رضوان شهر ( پونل ) می شود ( این جا ) و انتشار گزارش صدای معلم موجب بهبود کلی وضعیت مجموعه شد بقیه هیچ گونه پاسخی به این گزارش ها نداده اند .
انگار که آموزش و پرورش بی در و پیکر است و حساب و کتابی در آن ساری و جاری نیست .
نخستین بار گزارش صدای معلم در مورد اردوگاه کوهستانی کلک چال در چهارم اسفند 1389 در وبلاگ سخن معلم منتشر گردید . ( این جا )
در این گزارش آمده بود :
« سخن معلم مطلبی را مدتی پیش با عنوان " یک روز در کلک چال آموزش و پرورش " منتشر نمود .
انتظار این بود که حداقل تغییراتی ولو اندک در موارد مطروحه رخ می داد .
اما به نظر می رسد که گوش ، همان گوش است و ناله هم همان فریاد !
چرا باید مسئولان این گونه در مورد وظایف ذاتی خود برخورد کنند ؟
آیا مشکل در نوع نظارت و کنترل است ؟
آیا مساله به ناکارآمدی سیستم بر می گردد ؟
آیا مشکل از نوع " فرهنگی " و زیر ساخت های آن ناشی می شود ؟
یکی از کارکنان این مجتمع به سخن معلم چنین گفت :
" مسئول کلک چال در اردوگاه شهید باهنر مستقر است . اما تاکنون یک بار هم به این جا نیامده است !
تعداد کارگران را از حدود 15 نفر به 5 نفر کاهش داده اند ، می گویند بودجه نداریم !
سال ها پیش ، زمانی که آقای ناطق نوری رئیس مجلس بود ، یک روز صبح زود به این جا آمد . زمانی که به مسجد برای ادای نماز رفته بود ، گویا محوطه مسجد کثیف و پر از زباله بوده است .
همان موقع ، ایشان گفت که هر روز فقط یک ساعت و در وقت نماز ، مسجد را باز کنید و سپس ببندید .
این در حالی بود که قبل از آن مسجد معراج همیشه باز بود !
( هر چند این یک ساعت هم فقط به یک روز در هفته منتهی شده است ! )
وقتی به او گفتم : زمانی که در این ایستگاه هیچ امکاناتی برای کوهنوردان وجود ندارد . نه خوابگاهی وجود دارد . نه محل استراحتی و... طبیعی است که اگر مسجد هم باز باشد عده ای در آن بخوابند و احیانا کثیف شود !
این جا بود که پاسخی وجود نداشت ... "
شایسته است که معاونت پرورشی و فرهنگی وزارت آموزش و پرورش نظارتی دقیق تر بر این مکان داشته باشد و نیز بودجه لازم را در اختیار آن قرار دهد .
اگر قادر به انجام آن نیست ، حداقل از بخش خصوصی کمک بگیرد. »
این گزارش در زمان وزارت حمیدرضا حاجی بابایی منتشر شد .
به رسم معمول هیچ پاسخی از سوی روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش در آن زمان برای این رسانه ارسال نشد اما یک بار یکی از کارکنان این مجموعه به صدای معلم گفت :
« آقای حاجی بابایی زمانی که وزیر بود دو بار به این جا آمد و بازدیدی داشت .
یک بار وقتی از او خواستیم که " برج کلکچال " را با اختصاص بودجه ای مرمت کنند پاسخ داد که این برج اصلا به چه دردی می خورد ؟! »
این در حالی است که برج کلک چال و مجموعه آن در پیش از انقلاب اسلامی ساخته شده و هدف آن آشنا کردن پیشاهنگان و دانش آموزان با علم نجوم در راستای گردش علمی بوده است .
دومین گزارش صدای معلم از مجموعه کلک چال سوم فروردین 1396 منتشر گردید . ( این جا )
« آن چه که در این مجموعه بیش از پیش مشهود است وجود تعداد قابل توجهی از مکان های متروکه است که با زدن قفلی بر روی آن ها به حال خود رها شده است .
شاید تنها مجموعه فعال ، بوفه و یا رستوران این مجموعه است که البته به دو بخش تقسیم شده است و در واقع از ظرفیت نیمی از سالن استفاده می شود .
با وجود بارش قابل توجه برف اما این مجموعه همچنان مورد توجه کوه نوردان و علاقه مندان به طبیعت می باشد .
یکی از مکان های جالب در این مجموعه " برج کُلَکچال " است که سال هاست بسته است و هیچ کس اجازه ورود به آن جا را ندارد .
امروز پنج شنبه سوم فروردین گفت و گویی را با آقای " حیدر طاهروردی " انجام دادیم .
او به صدای معلم گفت :
عضو گروه کوه نوردی شمال شرق استان تهران هستم .
همان طور که ملاحظه می فرمایید برج کُلَکچال قدمت زیادی دارد .
علت آن که اجازه داده نمی شود افراد و کوه نوردان به سمت برج بروند این است که دچار فرسودگی شده است و هر لحظه ممکن است بخش هایی از آن ریزش کنند .
به همین خاطر نرده و حصار کشیده اند .
ایشان در پاسخ به پرسش صدای معلم که چه پی گیری هایی برای مرمت و یا بازگشایی این مجموعه شده است گفت :
" خیلی ها علاقه دارند این اتفاق بیفتد اما چون در اختیار وزارت آموزش و پرورش است اقدام خاصی صورت نمی گیرد .
دلیل آن را نمی دانم .
این جا یک بنای تاریخی است و هر قطعه سنگ این برج توسط یک " گروه پیشاهنگی " و از نقاط مختلف ایران گردآوری شده است .
اما تا کنون نشنیده ام که کسی بخواهد در این مورد برای بازسازی پی گیری کند .
البته گروه های کوه نوردی چندین بار و به دفعات پی گیری کرده اند ، نامه نوشته اند... اما تاثیری نداشته است .
تنها پاسخ آن ها این بوده است که امنیت ندارد ، هزینه زیاد دارد و بودجه نداریم !
و این است که این بنای تاریخی به حال خود رها شده است و در حال تخریب و فرسودگی است .
« طاهر وردی » در مورد عمده ترین مشکلات این مجموعه تاکید کرد که این مجموعه را خیلی بهتر می توان مدیریت و استفاده کرد .
روزهای پنج شنبه ، جمعه و نیز ایام تعطیل فقط رستوران باز است و بقیه تعطیل هستند .
خوابگاه آن هم به ندرت مورد استفاده قرار می گیرد .
در این مجموعه وسیع خیلی نقاط را می توان ایجاد کرد که افراد زمان بیشتری را در این جا طی کنند مثلا الان این جا هیچ کسی نیست که بخواهد متولی و یا پاسخ گو باشد و خدمات ارائه کند .
عضو گروه کوه نوردی استان تهران در پاسخ به پرسش صدای معلم مبنی بر این که تا چه حد از ظرفیت این مجموعه استفاده می شود گفت :
" فکر می کنم نهایتا 10 درصد باشد !
می توانند از مکان های متروکه مانند استخر ، مجموعه تیراندازی و... استفاده کنند .
کمپ بزنند ، چادر بزنند و... اما هیچ تحرکی مشاهده نمی شود .
این جا مکان بکر و فوق العاده ای است .
الان شما برف می بینید اما ممکن است کمی پایین تر وضعیت این گونه نباشد .
به نظرم ، وزارت آموزش و پرورش در این جا مدیریت خوبی را اعمال نمی کند ، بودجه ندارد ، پرسنل ندارد ...
مثلا شما این جا استخری را می بینید که دور آن را فنس کشیده اند .
وقتی می پرسیم چرا از این جا در فصل گرما استفاده نمی شود در پاسخ می گویند که ممکن است کسی در آن جا بیفتد و غرق شود !
اتاق های متعددی وجود دارند که همه خالی مانده است و به علت عدم رسیدگی و نظارت در حال تخریب شدن است .
این جا متعلق به همه است . امیدواریم که هر چه زودتر مورد توجه و رسیدگی مسئولان قرار گیرد .»
به این گزارش هم پاسخی داده نشد و تغییر خاصی هم در مجموعه صورت نگرفت .
با شیوع کرونا ، مجموعه کلک چال بیش از یک سال است که تعطیل است با این حال وزارت آموزش و پرورش ، خانه های معلم خود را هیچ گاه به صورت طولانی تعطیل نکرده است .
با این حال مجموعه های مشابه کلک چال درسایر نقاط تهران به کار خود ادامه می دهند .
در واقع ، جاهایی مانند کلک چال را می توان نمونه ای از مدیریت در آموزش و پرورش به شمار آورد .
همیشه این پرسش مطرح است چگونه می شود که در این کشور اصل آموزش برون سپاری می شود اما مکان هایی که باید محل درآمد دستگاه و در عین حال رضایت ذی نفعان و سایر اقشار جامعه باشند ، این چنین با سوء مدیریت و ناکارآمدی مدیران بی کفایت رو به رو می شوند ؟
***
- تابلوهای هشدار دهنده ! اما به علت ضعف فرهنگ عمومی و فقدان نظارت ، کم تر کسی به آن ها توجه می کند . چرا نباید همانند کشورهای توسعه یافته ، وقتی کسی به « محیط زیست » آسیب می زند جریمه نشود ؟ چرا مجازات های بازدارنده اعمال نمی شوند ؟ چرا همانند آن کشورها ، افراد نباید هزینه رفتارهای پر خطر خود و ناقض حقوق مدنی دیگران را بپردازند و در اعتبار اجتماعی ( Social Security ) آنان لحاظ نشود ؟ آزادی تا چه حد ؟
- قرار بوده زمین بازی باشد !
_ انگار جامعه ایرانی عادت کرده است هر جا می رسد آتشی بر پا کند .
_ این درختان به حال خود رها شده اند . نه آبیاری و نه داشتی .
قبلا در این لوله ها ، آب جریان داشته است . یک لوله کشی ساده برای آبیاری درختان چقدر هزینه دارد ؟
- میز پینگ پنگ !
- پله هایی که زمانی محل رفت و آمد معلمان و دانش آموزان بودند .
- درختان تنومند را آفت زده است . فریاد رسی نیست .
_ درخت کهن سال را آتش زده اند .
- زمانی مراسم پیشاهنگان این جا اجرا می شده است ...
- مدیریت ایرانی !
- برج کلک چال و یادگاری گروه های پیشاهنگی بر روی دیوارها با چه امیدی ساخته شد . یاد دکتر بنایی به خیر .
- زباله در ایران جزئی لاینفک از طبیعت و زباله ریزی بخشی از رفتارهای جامعه ایرانی است .
خدا قوت ! مدیران دلسوز ، کارآمد و باکفایت آموزش و پرورش !
پایان گزارش/
گروه رسانه/
روزنامه « آرمان ملی » چاپ امروز دوشنبه 31 خرداد می نویسد : ( این جا )
« روزگذشته، وقتی یک خبرنگار از وزیر آموزش و پرورش پرسید که مسئولان اعلام کردهاند که سه میلیون دانش آموز بازمانده از تحصیل در کشور وجود دارند، حاجی میرزایی اعلام کرد: «دروغ است»، او درعین حال معتقد است که «این مقوله جفا در حق کادر آموزشی است، شاید برخی گوشی و تبلت نداشتند اما به شکل حضوری آموزش دریافت کردند.»
به باور حاجی میرزایی، «شاید در سالهای اخیر به اندازه سال گذشته استمرار یادگیری نداشتیم اما کار آموزش به شکل مناسب انجام شده است. معلمان با اطمینان آموزش ارائه دادند. این مقوله جفا در حق کادر آموزشی است. شاید برخی گوشی و تبلت نداشتند اما به شکل حضوری آموزش دریافت کردند.» این گفته وزیر در حالی مطرح شــد که چند روز پیش معاون توسعه منابع و پشتیبانی سازمان پـژوهش و برنامهریزی آموزشی با تأکید بر اینکه از تعداد ۱۱ میلیون و 500 هــزار دانشآمــوز میـان پایه؛ تا امروز حدود ۸ میلیون و ۴۰۰هزار نفر برای کتابهای درسی ثبت نام کردهاند اعلام کرد:
«متأسفانه هنوز ۳میلیون و ۱۰۰ هزار نفر ثبت نام کتابهای درسی را انجام ندادهاند.» در این میان خبرنگار «آرمان ملی» این آمار را از وزیر آموزش و پرورش در آذر سال گذشتــه پرسیـد و حاجیمیرزایی نیز در پاسخ گفت: «همه همکاران ما میدانند که حداکثر سه تا سهونیم میلیون دانشآموز به شاد دسترسی ندارند. اما ما نمیتوانیم عدم دسترسی به شاد را مساوی با عدم آموزش بدانیم. این دسته از دانشآموزان هم آموزش میبینند ولی از طریق صداوسیما و تلویزیون. ممکن است بسیاری اینترنت نداشته باشند، ولی تلویزیون دارند. دانشآموزانی نیز که تلویزیون ندارند، میتوانند از طریق تولید بستههای آموزشی که بهصورت بستههای خودآموز باکیفیت طراحی شده آموزش ببینند و از این طریق، جریان آموزشی خود را دنبال کنند. ما 12.5میلیون نفر را روی شاد احراز هویت کردهایم، یعنی تقریبا کمتر از سهمیلیون دانشآموز در این فضا نیستند و برخی از کسانی که روی شاد احراز هویت شدهاند، شاید از این بستر استفاده نکنند، پس در بدترین شرایط، ما حداکثر سهونیم میلیون دانشآموز داریم که در فضای آنلاین نیستند.»
آمار متناقض از ترک تحصیل
در طول یک سـال گذشتــه آمارهای متناقضی درباره تعداد کودکان بازمانده از تحصیل ارائه شده است؛ احمد حسین فلاحی، عضو کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس شورای اسلامی، در بهمن ســال ۱۳۹۹ اعــلام کرد سه میلیون و ۵۰۰ هــزار دانشآموز در حال ترک تحصیلند. پس از او بهروز محبــی، دیگر نماینده مجلس، نیز در فروردین ماه سال جاری در گفتوگو با ایلنا از آمار ۳۰ تا ۴۰ درصـدی ترک تحصـیل دانشآموزان در دوران همهگیری خبر داد؛ اما پیش از آنها در دیماه سال ۱۳۹۹ جــواد حسینی، رئیس سازمان آموزش و پرورش استثنایی اعلام کرده بود:
«۳۰ درصد دانشآموزان یعنی حدود پنج میلیون دانشآموز از وسایل هوشمند آموزش بیبهرهاند.»
انجمن حمایت از حقوق کودکان و نوجوانان در بیانیهای که در حمـایت از دانشآموزان آسیبدیده در اعتراضها منتشر کرد، از آمار پنج میلیونی ترک تحصیل کودکان پس از بحران کرونا پرده برداشت.
کارشناس مسئول آموزش ابتدایی مدیریت آموزش و پرورش گنبدکاووس در این باره گفت که خانواده ۲۸۹ دانشآموز مقطع ابتدایی این شهرستـان بعد از نامنویسی در مدارس، بـه دلیل شیوع کرونا از ادامه تحصیل فرزندان خود جلوگیری کردهاند. به گفته او، طبق اعلام سامانه سناد، ۴۶ هزار و ۷۴۹ دانشآموز در سال تحصیلی ۱۳۹۹-۱۴۰۰ در مقطع ابتدایی گنبدکاووس نامنویسی کرده بودند، اما خانواده ۲۸۹ دانشآموز که ۱۳۸ نفر آنها پایه اول ابتدایی و ساکن مناطق روستایی هستند به بهانه کرونا، تاکنون فرزندان خود را به مدرسه نفرستادهاند. با این حال موضوع ترک تحصیل یا بهتر بگوییم بازماندگی از تحصیل به دلیل فقر و مشکلات اقتصادی جامعه که با بحران کرونا افزایش چشمگیری داشته است، در یک سال اخیر دامن آموزش و پرورش را گرفته و بسیاری از دانش آموزان از امکانات تحصیل محروم هستند.
دولت در زمستان سال گذشته، در اقدامی دیرهنگام و در جلسه کارگروه اقتصادی کرونا مورخ 25 دی ماه به پیشنهاد وزارت ارتباطات، تصمیم به تأمین تسهیلات خرید وسایل هوشمند برای دو میلیون دانش آموز گرفته است. در این طرح، تسهیلات یاد شده به شکل تهیه تبلت ارزان قیمت با سیم کارت مشخص، در اختیار دانش آموزان قرار میگیرد و خانواده به شکل اقساطی هزینه آن را خواهند پرداخت. »
مرور وقایع و آسیب های دوران کرونا نشان می دهد که وزارت آموزش و پرورش علی رغم تبلیغات فراوان و موج سواری بر وظایف خارج از قانون و عرف برخی معلمان در ارتباط با فعالیت های تدریس ، برنامه مشخص و یا حرفی برای گفتن و دفاع از عملکرد خود در این حوزه نداشته است .
ساده ترین پرسش از وزارت آموزش و پرورش و از شخص وزیر آن است که چگونه می توان آموزش دانش آموزان از طریق تلویزیون را اندازه گیری و کارایی و اثربخشی آن را مورد سنجش قرار داد ؟
محسن حاجی میرزایی چگونه از آپشن " آموزش حضوری " در نظام آموزشی کشور نام می برد در حالی که به گفته همین مسئولان اکثریت قریب به اتفاق مدارس ( بیش از 90 درصد ) در یک سال و نیم اخیر تعطیل بوده اند ؟
وزارت آموزش و پرورش و خاصه اداره کل آموزش و پرورش شهر تهران در شهری مانند تهران که برخی مدارس و به ویژه مدارس غیردولتی امکان و توان بازگشایی را داشتند به شدت ممانعت کرد تا احتمالا این موج به سایر مدارس سرایت نکند .
« صدای معلم » همواره و در گزارش های متعدد روایی و اعتبار آزمون های مجازی را مورد پرسش قرار داده و این که این گونه ابزارها از دقت لازم برخوردار نیستند و مهم تر این که برای برگزاری این نوع آزمون ها ، فرهنگ سازی لازم صورت نگرفته و همچنان " تقلب " فرهنگ رایج در میان دانش آموزان و نیز جامعه بوده است .
این که وزیر آموزش و پرورش درست می گوید و یا دیگران ، خیلی نمی تواند تاثیری در بهبود وضعیت موجود داشته باشد اما نکته مهم و قابل تامل آن است که همین رسانه ها ، نمایندگان مجلس و بسیاری از مسئولان و نیز اقشار جامعه - علی رغم گواهی مسئولان ذی صلاح مبنی بر ایمن بودن بسیاری از مدارس و واحدهای آموزشی از نطر رعایت پروتکل های بهداشتی - در مدت یک سال و نیم اخیر بی وقفه بر طبل تعطیلی مدارس و دانشگاه ها کوبیده و اکنون بازی " کی بود ؟! کی بود ؟! " را به منصه اجرا گذاشته اند . این در حالی است که صدای معلم از ابتدای تعطیلی مدارس تاکنون و به استناد گزارش های متعدد نسبتا به عواقب تعطیلی مدارس مانند ترک تحصیل ، افت تحصیل ، کودکان کار ، کودک همسری ، شیوع و گسترش اختلالات روانی و... هشدار داده بود .
بدون تردید ، تعطیلی 19 ماهه مدارس و دانشگاه ها بر اثر کرونا در ایران که قرینه ای در سایر نظام های آموزشی جهان ندارد یک نقطه برجسته منفی در کارنامه دولت روحانی در حوزه آموزش و پرورش ثبت و ضبط است و نمی توان از آن چشم پوشی کرد .
پایان گزارش/
از گابریل گارسیا مارکز نقل شده است:
"باید دنیا را کمی بهتر از آنچه تحویل گرفتهای، تحویل دهی، خواه با فرزندی خوب، خواه با باغچهای سرسبز، خواه با اندکی بهبود شرایط اجتماعی، و اینکه بدانی حتی اگر فقط یک نفر، با بودن ِ تو سادهتر نفس کشیده است، این یعنی تو موفق شدهای!"
در دنیای پُرهیاهوی روزگارمان با پیچیدگیهایی گاها تفسیرناپذیر، آنچه که بیش از هر امری شایستهی پرسشگری، سخت گیری و رصدی پیوسته و مدام و دقیق و بیپرواست، امور و تعهدات "اخلاقیِ" انسانی است که در گیر و دارِ روزمرّگی و تحت سیطرهی عادت با اقتضائاتِ لاجرمِ بقاء و تنازعِ بقاء، بیش از هر دورانِ تاریخیِ دیگری مستعدِ عدول از مدار "اخلاقیات" است. به دیگر سخن، بر آگاهان و اندیشمندانی که در جوامعی مبتلا به فشارهای ناشی از تندباد بحرانهای جور وا جورِ اقتصادی و معیشتی داعیهی روشنگری و روشنفکری دارند، فرض است که از زیبندگی و حقانیّت چانه ناپذیر این گوهر بیبدیل بشری به انحائی پاسداری، آن را به صیقل صداقت و نیکویی جلا دهند و در هر محفل و جمعی چراغی از این گفت و گو را روشن سازند تا مبادا اخلاق و مناسبات اخلاقی در غوغا و هیاهوی گیج و گنگ مصائب و آوارهای اجتماعی به بهای ملاحظات و مصلحت اندیشیهایی دون و پَست از تاملهایی ژرف پوشیده بمانند و یا اینکه به بوتهی فراموشی سپرده شوند تا روزگار بر روالی مطلوب، محکوم و تسلیم بگذرد! فراموش نکنیم مقولهی اخلاق و پای بندی به اصول اخلاقی از تاملی و تردیدی و سپس پروایی آغاز میشود .
در اینجا اما تمرکز این یادداشت بیش از وجوه فراگیر و دامنهدار اخلاق و اخلاقیات در عرصههایی وسیع از داد و ستدها و جدلهای اجتماعی، بر آن وجهی از اخلاق است که کسب و کار و حرفه را شامل میشود و البته در لایهای از آن، اخلاق حرفهای میان اهالی فرهنگ و متولیان تربیت و آموزش مُراد نوشته است.
باری شاید مُضحک باشد در این دنیای غبار گرفتهی عبوس با بیرحمیهای طاقتفرسایش، به جای سُخن از نان و آب، دَعوی اخلاق اقامه کرد و فریاد زد :
ای اهالی علم و ادب و فرهنگ، در میان این همه دغدغههای ریز و درشت و واقعی و ساختگی آیا فارغ از مسئولیتهای تکلیفی و یومیه، جایگاه و مجالی برای اخلاق و تقویت مبانی آن ابتدا نزد خویش و سپس میان نسلهای بعدی قائل هستید؟!
از دیگر سوی اما موضوع اخلاق در حوزهی فرهنگ و دانش و زندگی حرفهای متعلقین و منسوبینِ این دو عرصه، به سبب بیمبالاتیهای سهلانگارانهی ابواب جمعی آنان، اگر نگوئیم مغفول مانده و ره به بیراهه برده است، لااقل میتوان ادعا کرد در محاق فرو رفته است. حال آن که روشنفکران و صاحبان علم و فرهنگ نیز مانند دیگر اقشار اجتماعی، شدیداً نیازمند نقد اخلاقیاند. اما پیش از بسط موضوع و حساسیتهای پیرامون آن شاید نیاز باشد بپرسیم آیا مگر اساسا حوزهی دانش و دانشگری از چه بایدها و نبایدهای اخلاقی مستقل از اخلاق عمومی باید بهرهمند باشد، و حتا ورای آن چه ضرورتی وجود دارد که این حوزه از فعالیتهای حرفهای را جدا از گسترهی اخلاق در بستر عمومی جامعه مورد تفسیر و تعقیب جدی قرار داد. به علاوه اگر قائل به نگاهی ویژه با مولفههایی مستقل برای اخلاق حرفهای در محدودهی آموزش همگانی و مدرسهای هستیم، این مولفهها چه مختصاتی در عرصهی اخلاق عمومی را تحت شمول خود قرار میدهد ؟
آیا میتوان موضوعاتی کلان نظیر نقش علم در تخریب محیط زیست، تاثیر فن آوریهای نوین در ایجاد آلام روانی و گسستهای عاطفی خانوادهها، حضور پُر آسیب و پُرمخاطرهی دستاوردهای علمی در دقایق بشر و عملکرد مُخرّب یافتههای علمی را در صحت، سلامت و زیست تمام گسترهی حیات بر گُردهی دانش و صاحبان آن سوار کرد یا اینکه موضع این پرسشها چنان مبهم و مشوه است که میتوان در پس هزاران توجیه موّجه خزید و خود را مبرّا دانست ؟
پاسخ جامع به این پرسش البته نیازمند گفتوگوهایی نظریهپردازانه و بحثهایی عمیق و جدی از سوی کارشناسان امر است و صرفا در اینجا برای ایجاد همگرایی در بحث و پیشگیری از گستردگی دامنهی موضوع ذهن خود را معطوف به آن بخشی از فعالیتهای صاحبان آموزش علم و دانش میکنیم که در بستری ناصواب موجب زایش فرهنگهای نادرست و در دراز مدت منشاء آسیبهای اجتماعی جبرانناپذیری میشود. از آن قسم میتوان به این موضوع بسنده کرد که آیا میتوان در حیطهی زندگی حرفهای ، افراد را مخیّر به گزینشهای قائم به فرد در استحصال مقصد و مقصود نمود و در این چارچوب نیز ایشان را فارغ از تمام پویشها، غلیانها، تنازعات و تکاملات اخلاق و بینیاز از اتکا به یادگاریهای کُهنه و صُلب ترجیحات اخلاقی موظف به پاسخگویی در خصوص خیر و برکت و قیاس اثربخشی زندگی حرفهای خود کرد ؟
آیا به جا نیست اگر بپرسیم اِی اهالی فرهنگ و آموزش درنگی داشته باشید که آثار و خیر و شرّ فعالیتهایی که به آن میپردازید چه مسیری از توسعهی کیفی و کمّی و آرزوهای تمدنی جامعه را هموار میسازد، کدام بخش از مُخاطرات اجتماعی را میکاهد و چه وجهی از آرزوها و آمال جامعه را برآورده میسازد ؟
گامی رو به جلوتر، بپرسیم اخلاق، چشماندازهای انسانی و آرمانهای اخلاق در کجای این تکاپو به نظاره ایستاده است و چه بخشی از این مشغلهها و سازگاریها و هماوردیها برای توسعه و تفوق و قدرت و معاش و بقاء برای اخلاق و بر مدار اخلاق است ؟
آیا سمت و سوی فعالیتهای حرفهای ما مراتبی از قدرشناسی و خودشناسی را به عنوان شاخصی برجسته و قابل تامل از فرهنگ علمی و اجتماعی توشهی راه کرده است و آیا کرسی نشینیهای پُر رنگ و لعاب روزهای شُهرتمان، در آستانهی ایوان دانایی و درایت پیشینیانمان رنگی از خضوع و خشوع به بَر دارد ؟
آیا در این فرصتِ محدودِ نقشآفرینیهایِ حرفهایِ گرانبهایمان مجالی برای آزمودن، فهم و تفسیرِ چگونگی اثرگذاری افعالمان، که از قضا محل معاشمان هم شده است، در احوالات مردمان روزگارمان قائل هستیم ؟
آیا اساسا جایگاهی برای غور در آلام اجتماعی مردمان روزگارمان به عنوان یکی از ملزومات قوام دانش و فرهنگ خویش و به تبع آن افزایش سودمندی و نافذتر کردن اثر تخصصمان در مقام اجرا لحاظ میکنیم و فراتر از آن برای رسیدن به فهمی درست و مستقل از آمال جامعه به چه میزان از روح و وقت و آرزوهای خود چشمپوشی میکنیم ؟
تا چه اندازه بروز تخصصمان در نقشآفرینیهایمان آلوده به خودنمایی، تبلیغ خویش و فراهم آوردن بازاری برای مصرف محصولات کذایی (مصداق این روزیاش تولید محتوای بیرنگ و بدقوارهی الکترونیکی!) است و اخلاق و اخلاقمداری در کجای این مسابقهی پرشور قرار دارد ؟
تا چه حد حواس اهالی فرهنگ و پیشقراولان روشنگری تکنولوژیهای به ظاهر نوین آموزشی به این مهم بوده است که تکاپوهای شکل گرفته نزد مدیران بالادستی در ساماندهی فرایندهای آموزش در قالب تولید محتوای آموزشی، ملازمتهایی از اخلاق حرفهای را به همراه داشته باشد ؟
نُخبگان عرصهی آموزش عمومی کشور تا چه میزان در ترسیم خطکشیهای اخلاقیِ اصول آموزش و رعایت استانداردهای اخلاق حرفهای در کاربست شیوههای متنوع آموزش کوشیدهاند و چگونه خود را مقید به تدوین مرامنامه و ایجاد وفاق و اتفاق نظر در پایبندی به فضیلتهای علم و اخلاق در جبههای فراگیر از آموزش عمومی کشور کردهاند ؟
فراموش نکنیم مقولهی اخلاق و پای بندی به اصول اخلاقی از تاملی و تردیدی و سپس پروایی آغاز میشود و اغلب در نُخستین درنگ محل رجوع این پروا نه اصول بُنداشتیِ اخلاقگذاران، بلکه وُجدان مُجریانِ هر فعلی است. در واقع آنگاه که فعلی از فردی سَر میزند، آن فعل دامنهای از تاثیرگذاریها را در محیط پیرامون-با هر وُسعتی-موّاج میکند و مَحمِلی برای تصمیمگیریها، انتخابها و رویهسازیها فراهم میآورد و از این روی پروایی از صواب یا ناصواب آن امر نزد فاعل-بدون دخالت عنصری خارجی- ظهور مییابد و این بیقراری دانسته یا نادانسته در ساحت اخلاق پدید میآید. قرار از آن روی حاصل میگردد که آن فعل با خطکشیهای عُرفی اخلاق همسوییهایی داشته باشد، وگرنه آتشی میشود در جان آدمی!
آیا ما اهالی علم و علمورزی اساسا پروا و درنگ و موضع و نظر و واکنشی پیرامون دامنهی وسیعی از رویههای نادرستی که برخلاف تجربه، تعقل، تفسیر و تلقیهای علمی، اغلب رایج و محمل بسیاری از تصمیمات و هزینههای بیجا میشوند و اخلاق حرفهای ما را نشانه میروند، داریم! یا آنکه خود نیز درگیر جریان حاکم شده و به دنبال نمدی برای معاشمان هیزمی بهر این آتش فراهم میکنیم ؟
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید