مدیرکل محترم آموزش و پرورش فارس
دکتر فرهاد اسماعیلی
از بدو مسئولیت هیچ ارتباطی با فعالان صنفی فارس نداشتید و بدون هیچ واهمه ای از قضاوت وجدان ها، منتقدین را توسط معاون مالی و کارشناسان حقوقی اداره تحت امرتان به دادگاه کشاندید.
اما به یاری حضرت حق تیرتان به سنگ خورد و ناکام شدید.
این واپسین روزهای آخر مسئولیت بد نیست احوالی از فعالان صنفی بپرسید .
محمدعلی زحمت کش در شیراز به تازگی از زندان آزاد شده است. مهدی فتحی در پاسارگاد به زندان محکوم شده است . اصغر امیرزادگان دیروز بازداشت اداره اطلاعات و امروز در راهروهای دادگاه فیروزآباد به سر میبرد. دیگران نیز با تماسهای خصوصی تهدید می شوند.
آیا کارشناسان حقوقی تان فقط مخصوص تهدید منتقدین هستند ؟ (با پنج وکیل به دادگاه لشکرکشی می کنید تا از غفار جلالی و محمدتقی سبزواری به علت انتقاد از مسائل مالی شکایت کنید ) یا میشود از آنها برای دفاع از فعالان صنفی هم لشکر کشی نمود؟
بیگناهی کم گناهی نیست در دیوان عشق
یوسف از دامان پاک خود به زندان می رود
صدای معلم :
1- این رسانه بر اساس " منشور حقوق شهروندی " و " اصول قانون اساسی " همواره از پاسخ گویی مسئولان و تعامل و گفت و گو با منتقدین استقبال می کند .
2- با پیشنهاد و پی گیری « صدای معلم » دستورالعمل وزارتی ممنوعیت شکایت از رسانه ها در زمان سرپرستی « جواد حسینی » بر وزارت آموزش و پرورش صادر گردید . ( این جا )
در این دستور العمل آمده است :
« در راستای حمایت و تقویت فضای نقد آزاد در سطح کشور و کمک به ارتقای فرهنگ پرسشگری در حوزه رسانه ، به عنوان یکی از رویکردهای جدی مد نظر دولت محترم در برنامه های عملیاتی ، حقوق شهروندی و قانون انتشار و دسترسی آزاد به اطلاعات ، شایسته است هر گونه اختلاف با اصحاب رسانه در کمیته ای با حضور افراد ذیل مورد بررسی و مسائل فیمابین با توافق حل و فصل گردیده و از ارجاع آن به نهادهای قضایی جلوگیری به عمل آید .
اعضای کار گروه حل اختلاف :
1- مدیر کل استان ( رئیس )
2- رئیس اداره اطلاع رسانی و روابط عمومی ( دبیر )
3- رئیس حراست ( عضو )
4- رئیس اداره ارزیابی عملکرد ، بازرسی و پاسخ گویی به شکایات ( عضو )
5- نماینده رسانه ها
مشابه این کارگروه در شهرستان ها و مناطق استان نیز تشکیل و شروه به کار نماید . »
انتظار منطقی و موکد از مسئولان و مدیران وزارت آموزش و پرورش آن است که به « قانون » احترام گذاشته و فرهنگ گفت و گو و تفکر انتقادی را در محیط تعلیم و تربیت اشاعه دهند .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
قطعی برق در روزهای گذشته مشکلات زیادی را برای مردم در حوزه های مختلف به وجود آورده است و نارضایتی های گستردهای در سراسر کشور باعث شده است. صنعت برق یک صنعت زیربنایی است و همه فعالیتهای جامعه بدون برق مختل خواهد شد. اختلال در کارهای تولیدی و صنایع، مخابرات، ادارات، بیمارستانها، آموزش و کارهای روزمره مردم در این شرایط سخت کرونایی به گرفتاریهای مردم افزوده و نگرانیهایی را برای آنان به دنبال داشته است.
به راستی علت اصلی قطعی برق چیست؟
مصطفی رجبی مشهدی، سخنگوی صنعت برق، روز شنبه 12 تیر در جمع خبرنگاران گفته بود: ظرفیت قابل تولید نیروگاهها حدود ۵۴ هزار مگاوات و نیازمصرف برق به ۶۵ هزار مگاوات رسیده است.
رجبی مشهدی ادامه داده بود: روز شنبه هم همین اتفاق افتاد و ما به دلیل محدودیت در تأمین برق مجبور به خاموشی بدون برنامهریزی شدیم. سخنگوی صنعت برق به ایلنا گفته بود: شاید این هفته گرمترین هفته سال باشد، برآورد و پیشبینیها این است که مصرف برق کشور به عدد ۶۵ هزار مگاوات و بالاتر برسد که رکورد جدیدی در صنعت برق خواهد بود. او خاطرنشان کرده بود: با افزایش دمای هوا و همچنین افزایش میزان تقاضا احتمالاً تا آخر هفته، باز هم مجبور به اعمال خاموشیهای برنامهریزی شده هستیم.
در بهار سال جاری و در حالی که هنوز یک ماه تا شروع تابستان باقی مانده بود، شاهد بروز محدودیتهای جدی در تأمین برق کشور متناسب با نیاز مصرف بودیم و این امر منجر به بروز خاموشیهای متعدد و سپس اعمال خاموشیهای برنامهریزیشده و صدور جداول خاموشیهای احتمالی در نقاط مختلف کشور شد.
ماجرای قطع برق در همان روزهای بهاری با حضور وزیر نیرو در مجلس شورای اسلامی بررسی شد؛ در حالی که نمایندگان ؛ قصور دولت، کوتاهی در تولید برق هستهای و معاهده پاریس را عامل این خاموشیها میدانستند اما وزیر نیرو گرمای زودرس، خشکسالی و استخراج رمز ارز را مقصر خاموشیها اعلام کرد که نمایندگان از توضیحات وزیر قانع نشدند.
اظهارات فوق به خوبی نشان میدهد که اگر هم رمز ارزها عامل افزایش مصرف شدهاند ولی باز هم مدیریت دولت آن چنان قوی نبوده که حداقل در روزهای سرد سال مانع از این مصرف یا کنترل آن شود. به هر حال آنچه بدیهی است اینکه افزایش مصرف برق با توجه به شرایط دمایی سال رخ داده اما این مسئله امری غیرقابل پیش بینی نبوده و مسئولان همواره میدانند که در زمستان به دلیل سرمای هوا مصرف انرژی بیشتر میشود بنابراین باید از مدت ها پیش این موضوع را مدیریت میکردند یا اینکه با پرمصرف ها برخورد میکردند. بعداز دستور پیگیری قطع برق توسط رئیس دستگاه فضا، دیگر شاهد قطع برق نبودیم تا اینکه از روز شنبه 12 تیر قطعیهای برق به طور گسترده و بدون اطلاع قبلی شروع شد.
دلایل بروز خاموشیهای اخیر را میتوان در سه بخش توسعه ظرفیتها، میزان تولید و میزان مصرف بهصورت زیر تقسیمبندی کرد:
الف) توسعه ظرفیتها:
1- عدم توسعه لازم در بخش تولید
2- عدم توجه دولت به توسعه نیروگاه اتمی
3- عدم تدبیر در رفع موانع توسعه نیروگاههای تجدیدپذیر
4- عدم توسعه نیروگاههای کوچک مقیاس
5- عدم توسعه ظرفیت نیروگاههای برقآبی
ب) کمبودهای تولید:
1- خشکسالی
2- آمادهنبودن واحدهای حرارتی
3-آماده نبودن نیروگاه اتمی بوشهر
ج) کمبودها ناشی از مصرف:
1- ورود زودهنگام وسایل سرمایشی به مدار
2- ورود زودهنگام چاههای کشاورزی به مدار
3- معضلی بهنام رمزارز
4- افزایش مصرف برق در صنایع
5- عدم اصلاح الگوی مصرف
امیدواریم که مسئولین نظارتی در کشور و استانها در اسرع وقت پیگیریهای لازم را برای جلوگیری از قطع برق در روزها، ماهها و سالهای آینده انجام دهند و همه عوامل مؤثر در قطعی برق را بررسی و راهکارهای لازم را عملیاتی نمایند و دولت و وزارت نیرو هم مدیریت جدی تری نسبت به مصرف برق و مشکلات ناشی از آن داشته باشند.
شایسته است که مردم فهیم کشور عزیزمان و همچنین صنایع بزرگ کشور، در جهت کاهش مصرف برق، اقدامات و همکاریهای لازم را با مسئولین انجام دهند تا در این روزهای سخت کرونایی و گرمایی، شاهد خاموشیهای کمتری باشیم.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
زمانی در میدان مخبرالدوله، دو تا ساعت بود که شهرداری نصب کرده بود، یکی رو به جنوب و یکی روبه شمال. این دو ساعت هیچ وقت نبود که با هم مطابق باشند، اغلب یکی دو دقیقه و گاهی یکی دو ساعت با هم تفاوت داشتند. خدا رحمت کند محمد مسعود را، در روزنامه مرد امروز نوشته بود: هر وقت این دو ساعت با هم میزان بشوند، کار مملکت هم میزان خواهد شد.
این نکته آن قدر ظریف بود که دهان به دهان میگشت و شهرداری چون دید که واقعا نمیتواند این نقص را رفع کند، برای رهایی از شماتت مردم، آن ساعتها و ستون ساعت را از میدان برداشت.
به عقیده من معجزه کشور سوئیس در بانکداری و ثبات اقتصادی آن نیست، در این که تورم در آن جا از همه کشورها کمتر است هم نیست، در بیطرفی نیست، در عدم شرکت در جنگ نیست، در عدم قبول عضویت در اتحادیه اروپا هم نیست، در آب و هوا و نظافت و لطافت و ادب مردم آن نیست، معجزه سوئیس در این است که بیش از پنجاه ساعت، با شکل و شمایل مختلف فقط و فقط در سالن فرودگاه آن است، و هیچ کدام از این ساعتها حتی یک ثانیه با هم تفاوت ندارند. توفیق سوئیس در همین امر جزئی ما را آگاه میکند چنین ملتهایی میتوانند معجزه سیاسی و اقتصادی هم داشته باشند.
آنچه خواندیم، نوشته استاد محمد ابراهیم باستانی پاریزی، تاریخ پژوه و ادیب معاصر است. نخواهیم همه به این سه اصل احترام بگذارند، خودمان را متعهد کنیم که علیرغم فشارهای هنجاری جامعه به این سه متعهد باشیم و تا آنجا که میتوانیم نسل بعدی را با این سه اصل پرورش دهیم.
ما در ایران اکنون با یک نسل توسعه خواه روبه رو هستیم که حسرت و آرزوی توسعه را دارد. اما باید از نسل توسعه خواه عبور کنیم به نسل توسعه آگاه (۲۵٪ جامعه ایران) و نسل توسعه آفرین (۳٪ جامعه).
۵ ویژگی برای نسل توسعه آگاه/آفرین وجود دارد که یکی از این پنج ویژگی ، انضباط (دیسیپلین) است. احتمالا همه ما کلمه دیسیپلین را شنیدهایم. اما به چه جامعه ای با دیسیپلین می گوییم؟
جامعه ای که به این مثلث طلایی احترام بگذارد:
زمان - قاعده - برنامه.
زمان محترم باشد. تفاوت هفت و هفت و پنج دقیقه کاملا درک شود و بدانیم که یک اختلاف ۳۰۰ ثانیه ای بین همین دو وجود دارد.
قاعده محترم شمرده شود. یعنی آنکه تصمیمات و اقدامات ما بر اساس یک مبنای مشخص، معقول و مقبول باشد و سلیقه و هیجان، فامیل سالاری، قوم سالاری، پارتی بازی، هم حزبی گری، بر شئونات جمعی ما تاثیر نگذارد. قاعده سالاری یعنی پیش بینی پذیری آینده و این یعنی کاهش هزینه های تعاملاتی.
برنامه محترم شمرده شود. برای امور مهم، جدولی وجود داشته باشد که بگوید دقیقا چه کسی؟ چه کاری؟ را چه زمانی؟ انجام میدهد و منجر به تولید چه چیزی (اقلام قابل تحویل) میشود؟
کلمه برنامه را به لجن نکشیم و به هر ایده خامِ شفاهیِ تست نشدهای، برنامه نگوییم!
احترام به مثلث طلایی «زمان، قاعده و برنامه» باعث می شود که در گذار زمان به این ویژگی ها آراسته شویم:
تعهد به چرخه
- ارایه برنامه مشخص مکتوب (و نه حرفهای پراکنده شفاهی مبهم)
- اجرای مبتنی بر برنامه (و نه هر روز هر کاری به ذهنمان رسید انجام دهیم)
- پایش سیستماتیک و یادگیری (سنجش انحراف بین برنامه مکتوب و نتایج اجرا و تحلیل انحرافها)
گذار از فرهنگ شفاهی به مکتوب (فرهنگ شفاهی بسیار مستعد سه چیز است: فراموشی، ابهام و زیرتعهدات زدن)
تبدیل وعده ها به تعهد
آیا تربیت نسل توسعه آگاه /آفرین، تنها مسیر و سریع ترین مسیر توسعه است؟ جواب قطعا خیر است. اما برخی مسیرهای توسعه در ایران محدود و مسدودند بنابراین باید از روزنههایی که باقی مانده استفاده کرد.
می توانیم این نوشته را بخوانیم و فراموش کنیم، یا تصمیم بگیریم که؛
* خودمان از این به بعد در زندگی شخصی و از آن مهمتر در تعاملات جمعیمان به مثلث طلایی زمان-قاعده-برنامه احترام بگذاریم.
* تا آنجا که می توانیم این مثلث طلایی را به دیگر منتقل کنیم و ترویج دهیم. مثلا به جای وعدههای هوایی-شفاهی، تعهدات عملی-مکتوب بدهیم.
* نخواهیم یک شبه کل کشور را توسعه بدهیم، ولی هدفگذاری کنیم که یک جامعه کوچک (مثلا مدرسه، خانواده، اداره، دپارتمان، گروه) را با این سه اصل اداره کنیم.
* نخواهیم همه به این سه اصل احترام بگذارند، خودمان را متعهد کنیم که علیرغم فشارهای هنجاری جامعه به این سه متعهد باشیم و تا آنجا که میتوانیم نسل بعدی را با این سه اصل پرورش دهیم.
ملتی که به این مثلث طلایی بی احترامی کند، به آینده خودش بی توجهی کرده است.
http://telegram.me/Dr_Lashkarbolouki
گروه گزارش/
هنوز مدت زمان زیادی از اظهار نظر معاون تربیت بدنی و سلامت آموزش و پرورش در مورد " سناریو نویسی " برای وضعیت بازگشایی مدارس در آستانه آغاز سال تحصیلی نگذشته که رئیس سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی نیز همان حرف ها را در شکلی دیگر اما با محتوایی یکسان تکرار کرده است . ( این جا )
رئیس سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی می گوید : « نکته دوم در بخش حضوری، آمادگی مدارس از ابعاد مختلف است که در آموزشهای حضوری ضرورت دارد. پذیرش جامعه بهخصوص والدین و خانوادهها مسئله دیگری است، زیرا این بخشها نیز باید بتوانند با خیال راحت این مسئله را بپذیرند که البته این امر، نیاز به فرهنگسازی، توجیه و اطمینان بخشی به جامعه دارد. لذا اگر این شرایط فراهم شد و اوضاع کلی اجازه داد، سناریو اول در کشور شکل میگیرد که به لطف خداوند برنامهریزی سازمان در این بخش انجامشده و مشکل یا دغدغه خاصی در این حالت نیست . »
حسن ملکی در ادامه می گوید :
« در این حالت ما باید برای این شیوه آموزش تکلیف خودمان را در برابر برنامههای درسی مدارس معین کنیم. تکلیف شرایط حضوری که مشخص است اما در مورد شرایط غیرحضوری، سازمان پژوهش باید بداند که برای محتوای آموزشی چه برنامهای دارد؟ باید بدانیم که مواجهه علمی-آموزشی و واقع بینانه ما برای حالت غیرحضوری چیست، تا شرایطی کارآمد در عرصه آموزش داشته باشیم و شاهد یک هارمونی لازم با بخش غیرحضوری باشیم .
وی درباره برگزاری غیرحضوری مدارس می گوید :
« شکل سوم یا سناریوی بعدی، برگزاری غیرحضوری مدارس بهصورت کامل است که البته محتمل به شمار میرود کما اینکه در 24 ساعت گذشته، بخشهای بسیاری از کشور، قرمز اعلام شدند لذا تا پایان مردادماه باید این الگوها در دفاتر مختلف آماده شود اما الگویی که ارائه میشود، باید نشان دهد که در دورههای تحصیلی چگونه بروز و ظهور پیدا میکند؟
ما باید برای این برنامهریزی تلاش کنیم تا شرمنده کودکان و دانش آموزان نشویم. باید دانش آموزان در این نظام تکریم شوند و کرامت ذاتی آنها حفظ شود، لذا نیازمند تولید برنامه درسی کریمانه هستیم البته من در قابلیت کارشناسی سازمان، تردیدی ندارم و معتقدم امکان اجرای عالمانه این بخش هست زیرا ظرفیت بسیار بالاست اما در این عرصه نیازمند مدیریت درست هستیم . » پرسش « صدای معلم » از رئیس سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی و سایر مسئولان این وزارتخانه آن است که این گونه ابهام گویی ها و مدارس و جامعه را در بلاتکلیفی نگاه داشتن تا کی باید ادامه پیدا کند ؟
هنوز پس از گذشت هفده ماه از تعطیلی مدارس که شاید کم تر قرینه ای بتوان در جهان برای آن یافت ، مسئولان وزارت آموزش و پرورش خودشان هم نمی دانند که چه باید کنند ؟
پس از گذشت این همه زمان هنوز سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی محتوایی برای فرمت غیرحضوری آموزش پیش بینی نکرده است و مشخص نیست این دستورات را کدام شخص و نهاد و در چه بازه زمانی باید جامه عمل بپوشاند ؟
پیش تر ، معاون بهداشتی وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی با بیان این که آسیب ناشی از بسته بودن مدارس و آموزش غیرحضوری از بیماری کرونا بیشتر است، گفت:
« در برگزاری آزمون های نهایی شاهد رعایت بیش از 90 درصدی پروتکل های بهداشتی بوده ایم.
پس از شیوع کرونا در کشور، «مدارس» اولین مکان برای تعطیلی بود؛ باید یادمان باشد در «آموزش مجازی» عمدتاً بحث «آموزش» را داریم اما در «آموزش حضوری»، «پرورش» را در کنار «آموزش» خواهیم داشت، لذا هیچ چیز جای آموزش حضوری را نمیگیرد و تا زمانی که مدارس به صورت مجازی برپا هستند، بخش پرورشی ضعیف میشود.
تعطیل بودن آموزش حضوری برای دانشآموزان به ویژه دانشآموزان ابتدایی، به حدی آسیب دارد که کرونا ندارد؛ آسیبی که ناشی از بسته بودن مدارس و آموزش غیرحضوری ایجاد میشود، بیشتر از آسیب های کروناست.
وی به نقل از دبیرکل سازمان جهانی بهداشت گفت: اگر مجموع این عوامل را کنار هم بگذاریم، خسارتِ نرفتن دانشآموزان به مدرسه از خود کرونا بیشتر است که این حرف پایه علمی دارد. افراد زیر ۱۸سال از نظر سیستم ایمنی و مواجهه با ویروسها از بدن افراد بزرگسال، متفاوت و قویتر هستند.
رئیسی تاکید می کند : « باید اصل فعالیت ها را بر بازگشایی مدارس بگذاریم اما باید برنامه ریزی کنیم.... »
پرسش « صدای معلم » از رئیس سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی و سایر مسئولان این وزارتخانه آن است که این گونه ابهام گویی ها و مدارس و جامعه را در بلاتکلیفی نگاه داشتن تا کی باید ادامه پیدا کند ؟
چرا ایشان به اندازه معاون بهداشتی وزارت بهداشت ، شجاعت و صداقت در اظهار نظر ندارد ؟
چه کسی و کدام نهاد باید پاسخ گوی وضعیت ترک تحصیل دانش آموزان ، افت تحصیلی ، وضعیت سلامت روانی دانش آموزان و سایر پارامترها ناشی از تعطیلی مدارس باشد ؟
« برنامه درسی کریمانه » دیگر چه صیغه ای است ؟!
آقای ملکی به عنوان رئیس سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی در این مدت طولانی که مدارس تعطیل بوده اند کجا بوده اند و اکنون که دولت تغییر کرده و زمان تعیین وزیر آموزش و پرورش رسیده است ، به یک باره در رسانه ها و افکار عمومی پر رنگ شده اند ؟
رئیس سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی پیش از تعیین تکلیف برای وضعیت بازگشایی مدارس ابتدا توضیح دهد که از زمان انتصاب تاکنون و مطابق شرح وظایف اش چه کرده است و اساسا در زمان مدیریت چه اقداماتی متفاوت از مدیریت آقای ذوعلم رخ داده است ؟
« صدای معلم » همان گونه که پیش تر نیز اعلام کرد بر این باور است که وزارت آموزش و پرورش برنامه و حرف خاصی در بحران کرونا نداشته و انفعال و بی برنامگی نتیجه مدیریت این مسئولان بوده است .
چیزی به آغاز سال تحصیلی جدید نمانده است .
پایان گزارش/
تمرین «تقلب» به عنوان یک «سوء رفتار علمی» (Academic Misconduct) به طور روزانه در آکادمی تجربه می شود. پژوهش هایی نشان می دهند که حتی دانشجویان دانشگاههای ممتاز و درجه یک هم در امتحانات پایان ترم تقلب را تجربه می کنند. به عبارتی، «فریبکاری تحصیلی» (Academic Fraud)در همه جا و در سطوح مختلف، هم در آزمون های حضوری و هم در آزمون های الکترونیکی رخ می دهد. اگرچه وسعت تقلب در آزمون های الکترونیکی بیشتر از آزمون های حضوری است، پژوهشی نشان می دهد که بیش از هفتاد درصد دانشجویان دانشگاههای درجه یک تهران تقلب و فریبکاری در امتحان حضوری را تجربه کرده اند.
با استناد به منابع معتبر علمی، تجربه تقلب در دوره کرونا و در بستر آموزش مجازی از شدت بیشتری برخوردار شده است؛ به نحوی که حجم آن در پاره ای از دانشگاه ها بین صد تا چهارصد درصد رشد داشته است.
انتظار می رفت، با کمک فن آوری های نوین آموزشی، بی صداقتی تحصیلی (Academic Dishonesty) به حداقل برسد، لیکن در عمل به افزایش چشمگیر سوء رفتار علمی منجر شده است. ظهور فن آوری های نوین آموزشی امر تقلب و پیشگیری از آن را پیچیده تر کرده است. تقلب از شکل سنتی در قالب کف نویسی، نگاه کردن، نشان دادن، باز کردن منبع، کاغذ پاره، همکلاسی نویسی و غیره به موبایل های هوشمند، ساعت های دیجیتال، خودکارهای نامرئی، همیار آنلاین و تقلب سایبری گسترش پیدا کرده است.
عوامل و انگیزه های متعددی در تکرار و افزایش تجربه تقلب در دانشگاه وجود دارند. پژوهش هایی نشان می دهند که عوامل ساختاری و فردی نظیر معلومات - محوری ارزشیابی، تحلیلی نبودن سوالات، اکتشافی نبودن شیوه های ارزشیابی، مسئولیت گریزی دانشجو، بی انگیزگی تحصیلی، بازیگوشی و تن پروری فراگیر، افسردگی آموزشی، خستگی و فرسودگی تحصیلی، دشواری امتحان، فراهم بودن شرایط تقلب، کنترل و نظارت ضعیف مراقبین و غیره در انجام و گسترش آن اثر دارند. آن چيزي كه حائز اهميت است، سنجش «يادگيري اثربخش»، «شادابی و رضايت فراگير»، «بازسازی مستمر تجارب يادگيري» و «خلق تجارب نو در موقعيتهاي جديد زندگی» است.
به راستی، دانشجویان چرا «تقلب» می کنند؟ چرا تقلب در آکادمی به لحاظ روانی امر خوشایندی شده است؟ تقلب چه مطلوبیتی برای دانشجویان دارد؟ چگونه فرصت سوء رفتار علمی در اختیار دانشجویان قرار می گیرد؟! آیا تقلب یک نوع واکنش اعتراضی بر علیه ساختار نامطلوب ارزشیابی نیست؟! آیا ساختار سنتی آموزش، سوژه را به سوء رفتار آموزشی سوق نمی دهد؟ آیا خود ساختار ارزشیابی آموزشی ملجا و منشا اصلی تقلب نیست؟ آیا فرایند ارزشیابی موجود دانشجو را از اهداف اصلی آموزش و یادگیری اصیل دور نمی سازد؟! چرا دانشجوی دکتری که قرار بود مرزهای دانش را در نوردد، باید مراقبانی برایش گماشت تا تقلب نکند؟! چرا دانشجوی دکتری استعداد درخشان که بنا بود با رساله پژوهشی خود مساله گشایی کند، جعل داده می کند؟! چرا باید با پدیده ای بنام «همیار ارزشیابی» که عبارت درست آن «همیار فریبکاری» است، مواجه شویم؟ آیا مکتب خانه ای بودن ساختار و فرایند ارزشیابی آموزشی را نباید سرزنش کنیم؟ آیا در چنین ساختار معیوبی می توان دانشجو را سرزنش کرد؟ آیا خطای آشکار ساختار نیست که دانشجوی خطاکار را به کمیته انضباطی معرفی کنیم و به ایشان نمره 25% بدهیم؟! آیا نباید عمل استادی را که حتی برای دوره کارشناسی ارشد هم از پرسش های چهارگزینه ای استفاده می کند، تقریع و تقبیح کنیم؟! اگر تدابیر پیشگیرانه موجود، دردی از تقلب را درمان نمی کند، چه اصراری به تلاش برای پیشگیری از آن است؟!
همگی این پرسشها و دهها پرسش مشابه دیگر خطابودن ساختار و فرایند ارزشیابی آموزشی را نشان می دهند. ساختار و فرایند ارزشیابی موجود حلقه مرکزی گسترش سوء رفتار علمی است. ساختار ارزشیابی آموزشی در دانشگاههای ایران «بالا به پایین» و فرایند آن «متن محور» است. استاد دانشگاه فاقد نقش تصمیم گیری در سیاستگذاری های مربوط به ارزشیابی آموزشی است. خروجی چنین وضعیتی، «کمیت گرایی در ارزشیابی» است. به سخن دیگر، محصول واقعی سیستم ارزشیابی تحصیلی «نمره» است. آنچه که فضیلت شده است، یادگیری اصیل و عمیق و یا دانش شکافی و حقیقت جویی نیست، بلکه گردآوری «عدد» و تبعیت محض از «رژیم نمره» است. تسلط عدد موجب شده است آموزش و یادگیری از اصالت ذاتی تهی شوند. ساختار ارزشیابی کنونی نمی تواند کیفیت و عمق یادگیری، استعداد تغییرپذیری، قدرت سازواری با محیط، و ظرفیت خود اصلاحی رفتار و کنش را ارزشیابی کند. رژیم نمره دانشجو را مستعد فریبکاری می کند و خانواده ها را به اعداد کارنامه حریص تر و جامعه را از فواید آموزش عالی کم بهره تر می کند.
به راستی، چرا سیاستگذار ارزشیابی آموزشی به پیامدهای «رژیم نمره» نمی اندیشد!؟ واقعا سیاستگذار آموزش عالی نمی داند که پیامد «رژیم نمره»، پرورش شهروند مستعد فریبکاری و تحویل آن به جامعه است؟! دانشجویی که هر ترم و در هر درس فرصت تمرین و تجربه تقلب را دارد، چگونه می تواند شهروندی مولد، منتقد و درستکار باشد!؟ آیا ساختار ارزشیابی که ده ها و ده ها بار فرصت تمرین و تجربه تقلب را به دانشجو می دهد چگونه می تواند خروجی آن شهروند دانشگاهی باشد؟! آیا شیوه های موجود ارزشیابی آموزشی شرایطی را فراهم نمی کند که دانشجو در هر ترم و در هر درس مولد بودن، منتقد بودن و درستکار بودن را تجربه نکند؟ چرا سیاستگذار آموزش عالی نمی داند که خروجی ساختار ارزشیابی موجود انسان دانشگاهی نیست؟!
بی تردید آموزش عالیِ با کیفیت بیش از هر شاخصی در «عملکرد دانشجو» جلوه نگر است. کیفیت عملکرد دانشجو به پارامترها و متغیرهای گوناگونی بستگی دارد. ساختار و محیط آموزشی هوشمند، استاد باسوادِ مولد، منابع آموزشی به روز، روش تدریس خلاق، فن آوری های نوین آموزشی و ارزشیابی آموزشی روی کیفیت عملکرد دانشجو اثرگذار هستند. از آنجائی که ارزشیابی آموزشی بلاواسطه معطوف به اهداف آموزشی و برنامه های درسی است، اثرگذارترین شاخص برای افزایش کیفیت عملکرد دانشجو است. ساختارها و بسترهای جدید آموزش مستلزم سیاست ها و فرایندهای جدید هستند. سیاست ها و فرايندهای ارزشيابي سنتی و متن محور در ساختارهای جدید آموزش و یادگیری موثر و بهينه نیستند. نمی توانیم و نباید در ساختار جدید آموزش (یادگیری الکترونیکی، آموزش مجازی، آموزش ترکیبی) از فرایندهای سنتی آموزش و تدریس و ارزشیابی استفاده کنیم. فرایندهای جدید مستلزم محتوی جدید هستند. بسیار ضروری و حیاتی است که بتوانیم طراحی و محتوی آموزشی را از «جزوه محوری» و «کتاب درسی» به «فعالیت محوری» و مالا «تجربه زندگی حین آموزش» تغییر دهیم. ساختار و فرایند ارزشیابی موجود حلقه مرکزی گسترش سوء رفتار علمی است.
در هر صورت، شيوهها و نظريههاي آموزشي و يادگيري پیوسته تغییر می کنند. ساختارها، فرایندها و شيوههای ارزشيابي آموزشي نيز متنوع و متكثر شدهاند. نمره محوری مطلوبیت و مرکزیت خود را از دست داده است. كميتگرايي در ارزشيابي به ظرفیت سازی تغییر در ذهن دانشجویان کمکی نميكند. فرايندها و شيوههاي ارزشيابي سنتي در نظام های برنامهريزي آموزشي و درسي منسوخ شده اند. امروزه ارزشيابي عملكرد آموزشی روی نمرهدهي به پاسخهاي دانشجو به پرسشهاي شناختی استاد خلاصه نمی شود. نمرهها «عدد» هستند! آن چيزي كه حائز اهميت است، سنجش «يادگيري اثربخش»، «شادابی و رضايت فراگير»، «بازسازی مستمر تجارب يادگيري» و «خلق تجارب نو در موقعيتهاي جديد زندگی» است. ارزشیابی آموزشی جدید فرایندی کیفی، همه جانبه و مستلزم مشارکت گروهی است. درك و تحلیل موقعيت یادگیرنده و خلق دنیاهای جدید يادگيري در محيطهاي آموزشي هوشمند هدف مبنایی ارزشیابی آموزشی است.
برای اینکه از نظام آموزش عالی اثربخش و به روز برخوردار باشیم، مستلزم تغییر انگاره در فهم ارزشیابی آموزشی هستیم. بنابراین:
[1] عضو هیات علمی گروه مدیریت و برنامه ریزی آموزشی، دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
بخش اول: یک تحلیل مقدماتی از کنکور سراسری ۱۴۰۰
کنکور سراسری کارشناسی در رشتههای هنر، انسانی و ریاضی برگزار شده و در همین دو روز، با بررسی دفترچه سوالات ریاضی این رشتهها، متاسفانه برخلاف ادعای سازمان سنجش و مولفین کتب درسی، سوالات کنکور سراسری به هیچ عنوان رویکرد کتاب محور نبوده و کاملا واضح است که طراحان سوالات در حوزه آموزش ریاضی کلاسیک در وزارت آموزش و پرورش فعالیت نداشتهاند و اگر بودهاند از نحوه آموزش ریاضیات در مدارس عادی و دورافتاده، هیچ اطلاعی ندارند.
صرفنظر از ادبیات نامأنوس سوالات و ایرادات درچیدمان گزینهها، اشکالات فراوان دیگری نیز وجود دارد که به برخی از آنها اشاره میشود :
عدم رعایت ساخت های پنجگانه آموزشی
چند سوال اول در بخش ریاضیات تمام رشتهها، چنان سطح دشواری دارند که دانشآموز را کاملا ناامید کرده و او را از ادامه پاسخگویی منصرف میکند.
سی سال است که در تمام دورههای آموزشی هم گفتهاند و هم گفتهایم که سوالات آغازین آزمونها باید از بخش قابل درک برای عموم دانش آموزان باشد در حالیکه سوالات آغازین درس ریاضی گروه علوم ریاضی، چنان دشوار است که بعید میدانم ما معلمان هم در پاسخ به آن دچار تردید نشویم.
۱. عدم رعایت چینش پلکانی سوالات
به هیچ عنوان نمیتوان هیچ منطقی در نحوه چینش سوالات یافت، چینش سوالات چنان آشفته و نامتعادل است که در هر بار سطحبندی سوالات به یک چینش جدید خواهید رسید.
بهوضوح روشن است که طراحان سوالات از این موضوع کاملا بیاطلاع بوده یا لااقل بیتوجه بودهاند.
۲. عدم توجه به شرایط پاندمی کرونا
کرونا بسیاری از فرآیندها را تغییر داد و نحوه ارائه خدماتِ مشاغل مختلف را دچار تغییرات فراوانی کرده و با گسترش کرونا از اسفند سال ۱۳۹۸ هم، دانش آموزان کنکوری امسال تقریبا نیمی از آموزش سهساله خود را به صورت غیرحضوری گذراندهاند و به گواه متخصصان آموزشی در دنیا، در سیستم آموزشی غیرحضوری، حداکثر ۶۰ درصد محتوای آموزش حضوری را میتوان انتقال داد. بنابراین انتظار داشتیم که طراحان محترم سوالات، حداقل این موضوع را مدنظر میداشتند که شوربختانه این موضوع هم نادیده گرفته شد.
۳. عدم توجه به ناهمگونی آموزش در سطح کشور
اختلاف هزینه تحصیل هم موضوعی است که بسیاری از دانشآموزان و خانوادهها را آزار میدهد، مدارسی داریم که کل هزینه سالانه آن مدارس به ده میلیون تومان هم نمیرسد و در مقابل مدارسی داریم که برای ثبتنام از هر دانشآموز بیش از پنجاه میلیون تومان شهریه دریافت میکنند. این حجم از بیعدالتی آموزشی، تقریبا در هیچجای دنیا مشاهده نمیشود.
۴. بیعدالتی آموزشی
در کشور مدارسی هست که کلاسهای درس در آن مدارس، با کمترین امکانات آموزشی برگزار میشود و گاهی دانشآموزان در یک سال، دبیران تخصصی هم ندارند، در مقابل در همین شیراز مدارسی داریم که دارای سالن آمفیتئاتر، سالن ورزشی، سینما، استخر و ... هستند.
عدم توجه به عدالت آموزشی در طراحی سوالات، ظلمیاست که با حذف دانشآموزان با استعدادِ روستایی و شهرهای کوچک از فرآیند این رقابت غیرسالم، تا سالها عواقب وحشتناکی برای کشور داشتهباشد.*
۵. عدم توجه به اهداف سنجشی
با بررسی اولیه از طراحی چنین سوالاتی در کنکور سراسری، میتوان چنین برداشت کرد که اهداف غیرسنجشی دنبال میشود و به سادگی میتوان ردپای موسسات آموزشی آزاد را رهگیری کرد و چنین شبههای ایجاد میشود که سوالات بهجز افزایش مشتریان چنین موسساتی، چه اهداف دیگری را میتوانست دنبال کند؟
۶. عدم توجه به اهداف تالیف کتب درسی
در تمام جلساتی که با مولفان کتب درسی و دفتر تالیف داشتهایم، یکی از مباحث و دغدغههای همکاران مدرس ریاضی، عدم توجه طراحان سوالات کنکور به محتوای کتب آموزشی است و از قضا مولفان همیشه چنین ادعایی داشتهاند که بر اساس هماهنگیهای انجام شده با سازمان سنجش و طراحان سوالات کنکور، قرار بر این بوده که سوالات دقیقا منطبق با محتوای کتب درسی باشد.
حالا سوال اینجاست که کدام یک از سوالات کنکور امسال در درس ریاضی، چنین رویکردی داشته است؟
پاسخ نویسنده متن: تقریبا کمتر از بیست درصد.
این هشدار ضروری است که باید منتظر باشیم که از سالهای آینده، معلمان ریاضی کتاب درسی را کنار گذاشته و شیوه آموزش غیراستاندارد موسسات آموزشی را در پیش خواهند گرفت.
نخواهی که ضایعشود روزگار
به ناکار دیده، مفرمای کار
بخش دوم : طراحان سوالات کنکور به هیچ قانونی پایبند نبودهاند به جز ... .
ذکر یک خاطره خالی از لطف نیست .
روزی که برای بررسی کتب نونگاشت ریاضی، با همکاران سرگروه های آموزشی استانها، جلسهای چند روزه با مولفین داشتیم در تهران، از مولف یکی از کتب ریاضی رشته انسانی پرسیدم: فلان صفحه کتاب با چه هدفی در کتاب آورده شده است؟
ایشان با بررسی اهداف کتاب، گفتند شاید برای حل تمرین خاصی بودهاست. در این جدال نابرابر بین سیستم آموزشی کشور و موسسات کنکور، بازنده قطعا دانشآموزان و خانوادههایی هستند که به سیستم آموزشی اعتماد کردند و فرزندان خود را تحت این سیستم آموزشی قرار دادهاند.
گفتم: لطفا بفرمائید کدام تمرین؟
بعد از بررسی تمرینات آن فصل متوجه شدند که در هیچ تمرینی از آن صفحه هیچ استفادهای نمیشود، گفتند: شاید اشتباهی رخ داده باشد.
با لحنی آغشته به طنز گفتم: آیا امکان ندارد که شما و مولف کتاب ریاضی دو تجربی، در یک اتاق بودهاید و پنکه پشت سر مولف کتاب ریاضی دو بوده و باد پنکه صفحه مورد نظر را قاطی برگه کتاب شما کرده و آن را چاپ کردهاید؟
همکاران کلی خندیدند و سال بعد آن صفحه حذف شد.
حالا و با بررسی سوالات کنکور، سطح دشواری سوالات و اشکالات فراوانی که در سوالات هست، میتوان پرسید: آیا امکان دارد که سوالات ریاضی کنکور سراسری با یک آزمون دیگر اشتباه شده باشد؟
یا: آیا امکان دارد که این نحوه سوالات در واقع یک تسویه حساب درون گروهی در یک مافیا باشد؟
برای بهتر شدن برخی ایرادات که فعلا با کمتر از ۲۴ از برگزاری کنکور سراسری، روشن شدهاند، برای هر دسته از ایرادات، فقط یک مثال آورده میشود.
۱. احتمال ارتباط طراحان آزمونهای مختلف و همچنین تشابه سوالات خاص با کتب موسسات، بسیار آشکار است.
سوال ۱۴۸ کنکور سراسری رشته تجربی، همان سوال ۱۵ ریاضی در کنکور دکتری نیست؟
سوال ۱۴۸ کنکور تجربی ۱۴۰۰: اگر a,b,c اعداد طبیعی یک رقمی باشند چند معادله درجه دوم ... وجود دارد که ... .
سوال ۲۵ کنکور دکتری در دفترچه کد 335B، دقیقا همین سوال، با همین گزینههاست و طراح محترم، حتی گزینهها را هم تغییر نداده و یا حتی جابهجا هم نکردهاند.
آیا میتوان طراح سوالات آن بخش از سوالات کنکور دکتری و سوالات ریاضی در کنکور سراسری رشته تجربی را یک نفر یا لااقل یک تفکر دانست آنهم با یک منبع خاص از سوالات؟!
تشابهات بسیاری با سوالات کتب و آزمونهای موسسات وجود دارد که به دلیل عدم انطباق آن سوالات با محتوا و سرفصلهای آموزشی و اهداف کتب درسی، آشکارا آن ارتباط قابل اثبات است اما اعتراف میکنم که به دلیل عدم توانایی مالی برای تقابل با موسسات در دادگاه، جرات نوشتن تشابه سوالات کنکور با کتب موسسات را ندارم. اگر کسی میتواند هزینه دادگاه و هزینههای مترتب بر آن را تقبل کند، اعلام کند تا من آن تشابهها را بررسی و با مسؤلیت او اعلام کنم.
۲. سوالات فراوانی از مباحث خارج از کتابها طراحی شده که مشابه سوالات کتب کمک درسی برخی از موسسات است و این موضوع باعث ایجاد شبهات فراوانیاست.
سوال. ۱۵۳ کنکور تجربی:
دو دایره ... و ... متقاطع هستند، معادله وتر مشترک این دو دایره کدام است؟
سوال ۱۵۵ تجربی از حوزه محتوای ارائه شده در کتب ریاضی، خارج است.
چندین سوال از سوالات درس ریاضی در رشته ریاضی نیز خارج از مباحث مطرح شده در کتب بود:
۱۰۹ دنباله بازگشتی
۱۱۴ مشتقپذیری تابع مرکب
۱۱۶ سوال نظام قدیم
۱۲۴ قضیه مقدار میانگین
۱۲۵ احتمال و جبرگزارهها
۱۳۲ قضیه اویلر برای تعداد مقسوم علیهها
۱۳۳ نمایش اعداد و مبنا
۱۴۴ ماتریس ترانهاده
۱۴۷ چندضلعی محاط در چندضلعی دیگر
و ...
دانشآموزان ممکن است مطالعات خارج از چارچوب درسی نیز داشته باشند و حتی دبیرانی نیز به دلایلی موضوع را در کلاس درس، تدریس کرده باشند اما هدف از برگزاری کنکور، سنجش دانستههای دانشآموزان در چارچوب کتب درسی و در چارچوب اهداف تالیف آن کتب است نه دانستههای دیگر. اگر این موضوع را در نظر نگیریم، باید بپذیرم طرح سوالات فیزیک هم در درس ریاضی بلامانع باشد.
این اتفاق نشان از دو موضوع دارد، اول اینکه طراحان سوالات هیچ اطلاعی از محتوای کتب درسی در سیستم آموزشی کشور ندارند و موضوع دوم اینکه، آنها خود را مقید به رعایت قوانین نمیدانند و از این پس باید شاهد تدریس هر موضوعی در کلاسهای درس باشیم که خواست موسسات آزاد کنکور است.
۳. وجود بیش از یک گزینه در سوالات و نمادهای خاص در طرح سوال، نشانهای آشکار از ناشی بودن طراح سوالات و همچنین گزارهای است دال بر عدم تسلط به مفاهیم کتاب درسی دارد.
به یقین میگویم که طراح سوالات ریاضیات گسسته و هندسه سه در کنکور سراسری، هرگز کتابهای فعلی را در مدارس عادی کشور تدریس نکردهاست و بر این مدعا دو دلیل دارم.
دلیل اول،
سوال ۱۴۰ کنکور سراسری در رشته ریاضی: در گراف زیر، مجموعه احاطهگر مینیمال کدام است؟
آشکارا دو گزینه ۲ و ۴ صحیح است و طراح سوال اطلاع ندارد که مفهوم مینیمم و مینیمال در کتاب ریاضیات گسسته با هم متفاوت است و با قصد سنجش دانستههای دانشآموز از مفهوم مینیمم، در سوال عبارت مینیمال را قرار داده و اگر سوال را چنین تغییر دهیم: در گراف زیر، مجموعه احاطهگر مینیمم کدام است، آنگاه گزینه دوم جواب سوال خواهد بود.
وجود چنین سوالاتی را نمیتوان به حساب اشتباه تایپی یا سهویِ طراح سوال گذاشت، بلکه شاهدی است بی عدم تسلط او بر موضوع مورد بحث.
شخصا حاضرم این موضوع را بهصورت حضوری و با حضور متخصصان حوزه ریاضیات، به طراح سوال اثبات کنم.
دلیل دوم، وجود سوالاتی مانند ۱۴۴ رشته ریاضی، در سوال ۱۴۴ از نماد ماتریس ترانهاده استفاده شد که هرگز در هیچ جایی از کتاب به آن اشاره نشده و از اهداف کتاب هندسه سه هم نیست، این اتفاق چه معنایی جز عدم اطلاع مولف از محتوای کتاب دارد؟
در مورد سایر کتب ریاضی هم، آمارههای بسیاری وجود دارد که ثابت میکند که طراحان سوالاتِ آن درسها، کتاب مورد نظر را تدریس نکرده و هیچ اطلاعی از روشهای سنجش و اندازهگیری ندارند.
۴. سوالاتی با اشکال ساختاری نابودکننده.
بسیاری از سوالات، دارای ایرادات محتوایی فراوان بودند که دانشآموز با مطالعه سوال، میتواند چندین برداشت از آن داشته باشد.
اشکالات سوالات گاهی از مرحله وحشتناک ایراد نگارشی بالاتر رفته و هیچ یک از گزینهها درست نیست. در سوالات ۱۵۰ و ۱۵۵ ، هیچکدام از گزینهها صحیح نیست.
شاید وجود یک سوال در کل کنکور سراسری که هیچیک از گزینههایش درست نباشند، اتفاقی قابل اغماض باشد اما وجود دو سوال با این ویژگی در یک درس آن هم در کنار یکدیگر، قطعا نشانه عدم تسلط طراح سوالات به موضوع است و این شائبه ایجاد میشود که جنابشان اصولاً مدرس چنین کتابی نبوده و هرگز در سیستم آموزشی کشور، چنین موضوعی را تدریس نکردهاست که این اتفاق نشانه شخمخوردن سیستم آموزشی کشور توسط سازمان سنجش است.
یکی از همکاران به مزاح گفت: این نوع طرح سوالات انگار تسویهحساب شخصیِ بین دو گروه خاص از مدرسین در تهران بوده باشد.
چنین نگرشی پر بیراه هم نیست، آیا نمیتوان یک سناریو را چنان تعریف کرد که دو گروه خاص که درآمدهای نجومی داشتهاند حالا برای حذف رقیب و دریافت سهم آنان از بازار، اقدام به انجام چنین کاری کرده باشند؟
یا حتی آیا نمیتوان تصور کرد که این اتفاق در طراحی سوالات، یک تسویهحساب بین دو موسسه آزاد کنکور است که یکی از آنها توانسته رقیب خود را از دسترسی به مسیر طراحی سوالات شکست داده و خود میداندار طرح سوال باشد؟
- این حجم از بیتوجهی به قانون،
- این حجم از دهنکجی به سیستم آموزشی کشور،
- این حجم از نادیده گرفتن شرایط تحصیل دانشآموزان تحت شرایط پاندمی کرونا،
- این حجم از عدم توجه به مناطق محروم و دورافتاده،
- و در نهایت این حجم از ناآگاهی طراحان سوالات نسبت به شیوههای سنجش و اندازهگیری، قطعا نمیتواند اتفاقی و عادی باشد.
گردش مالی موسسات کنکور در کشور را ۱۵۰ هزار میلیارد تومان هم برآورد میکنند که پنج برابر کل بودجه آموزش و پرورش در سال گذشته بودهاست . در این جدال نابرابر بین سیستم آموزشی کشور و موسسات کنکور، بازنده قطعا دانشآموزان و خانوادههایی هستند که به سیستم آموزشی اعتماد کردند و فرزندان خود را تحت این سیستم آموزشی قرار دادهاند.
حالا انتظار هجوم خانوادهها و اولیا برای استفاده از خدمات طراحان سوالات کنکور (ببخشید خدمات موسسات آموزشی)، باشیم که خود نشانی متقن بر مرگ مطلق نظام آموزشی کشور است.
با این تفاسیر، پیشنهاد میکنم تا همگی و با هم، فاتحهای بر جسد این نظام آموزشی بخوانیم.
بخش سوم: کنکور ۱۴۰۰ و تکلیف وزارت آموزش و پرورش
کنکور سراسری کارشناسی در حالی برگزار شد که تقریبا هیچ دانش آموزی از آن رضایت نداشت . تمام معلمان به تخلفهای آشکار از چارچوبها معترضند و تمام مولفین کتب درسی هم به عدم رعایت اهداف کتب درسی اعتراض دارند.
در این بین، برخی موسسات و مدرسان عزیز کرده صداوسیما هم معترضند، البته جنس اعتراض اینها با جنس اعتراض معلمان، خانوادهها و مولفین بسیار متفاوت است، چون این معلمان آموزش ندیده، اولین بار است که مورد بازخواست کسانی قرار میگیرند که میلیاردها تومان پول به آنها پرداخت کردهاند.آنها هرگز نمیتوانند از ۸۰ هزار میلیارد تومان گردش مالی بدون دردسر، بدون بازخواست و معاف از مالیات، چشمپوشی کنند.
مدرسین موسسات آزاد کنکور، چنان برآشفتهاند که حتی طراحان سوالات را ... خطاب میکنند. سال قبل یکی از همین مدرسان که در تمام سال تحصیلی توسط صداوسیما تبلیغ شده بود، در صدا و سیمای فارس حاضر شد و قرار بود سوالات زیستشناسی کنکور را بهطور زنده حل کند، اما مدرس آموزش ندیده، وقتی با سوالات مواجه شد، فقط زبانبازی نموده و حتی یکی از سوالات را هم نتوانست حل کند و از پاسخگویی طفره رفت.
در این میان، تنها نهادی که تا کنون هیچ عکسالعمل خاصی از خود نشان نداده و از قضا مسولیت اصلی موضوع را بر عهده دارد، وزارت آموزش و پرورش است.
برخی مدیران کل، از جمله مدیرکل آموزش و پرورش استان فارس، به شدت و با تمام توان در حال پیگیری موضوع هستند که خود جای قدردانی دارد.
کمیسیون آموزش مجلس شورای اسلامی میتواند مرجع مناسبی برای پیشگیری از تکرار این اتفاق شوم باشد و شاید با تصویب یک آئیننامه محکم و با پشتوانه بتوان سازمان سنجش آموزش کشور را از این همه بیبرنامگی و حاشیهسازی برای خانوادهها برحذر داشت.
اما خواسته آشکار و منطقی ما معلمان بهویژه معلمان ریاضی و دانشآموزان کنکور ۱۴۰۰، موارد زیر است :
وزارت آموزش و پرورش بدون در نظر گرفتن ذرهای مصلحتاندیشی، به صراحت موارد زیر را اعلام کند:
۱. شماره سوالاتی که خارج از محدوده کتب درسی بودهاند.
مثال۱. سوال ۱۵۳ رشته تجربی از موضوع معادله وتر مشترک است که جز سرفصلهای هیچ یک از کتابهای ریاضی ۱، ۲ و ۳ نیست.
مثال۲. سوال ۱۴۷ رشته ریاضی مربوط به چندضلعیهای محاط در چندضلعی است که تعریف آن در هیچ یک از کتب وجود ندارد.
مثال۳. سوال ۱۴۴ رشته ریاضی مربوط به ماتریس ترانهاده است که از سرفصلهای کتب رشته ریاضی نیست و هیچ جایی به آن اشاره نشده است.
۲. شماره سوالاتی که از اهداف کتب آموزشی فاصله گرفته یا اصولاً هیچ هدفی را دنبال نکردهاند.
مثال۴. سوال ۱۵۴ رشته ریاضی که ظاهراً مربوط به سنجش موضوع هندسه و تشابه است در حالیکه حل این مسأله هیچ ارتباطی با اهداف کتابهای درسی ندارد چون حل دستگاه مورد نظر از سرفصلهای اهداف کتاب درسی نیست.
مثال۵. سوال ۱۲۷ رشته ریاضی، نماد بهکار رفته شده همان نماد سری نامتناهی است که به هیچ عنوان از اهداف تالیف کتب درسی نبوده است.
مثال۶. سوال ۱۳۴ رشته تجربی در واقع ورود به موضوع توابع ضمنی و حل معادلههای ضمنی است که اصولا هیچ اشارهای به آن در اهداف کتب درسی نشدهاست.
حل چنین سوالاتی، هرچند بسیار ساده است اما به دلیل خارج بودن از شمول اهداف کتب درسی، بسیاری از همکاران به آن نپرداختهاند.
۳. سوالات با سطح دشواری بالا، متوسط و کم.
سوالات بسیار زیادی در دفترچههای کنکور سراسری وجود دارد که حل آنها ضمن اینکه بسیار طولانی است، از سطح دشواری بسیار بالایی برخوردار است که در صورت دسترسی به آمار پاسخهای شرکت کنندکان، به نظر میرسد تعداد این سوالات از ۵۰ درصد کل سوالات بسیار بیشتر باشد.
مثال۷. سوالات ۱۰۱، ۱۰۲، ... تا ۱۰۶ که سوالات آغازین دفترچه تخصصی رشته ریاضی بودند، از سطح دشواری بسیار بالایی برخوردار بودند، بهگونهای که اغلب دانشآموزان با توجه تاریخچه آزمونهای گذشته کنکور سراسری، انتظار چنین مواجههای نداشتند و لذا تقریبا تمام دانشآموزانی که برای دروس تخصصی رشته ریاضی برنامهریزی کرده بودند چنان سرخورده شدند که بنا به اظهارات تعداد زیادی از دانشآموزان، تقریبا از ادامه بررسی سوالات دروس تخصصی منصرف شدند.
۴. شماره سوالاتی که ایراد نگارشی داشتهاند.
مثال۸. در سوال ۱۴۰ رشته ریاضی، در شکل داده شده، تشخیص حروف انگلیسی c و e تقریبا غیرممکن است مگر با توجه به چینش راسهای گراف داده شده.
مثال۹. نحوه نگارش سوال ۱۵۲ برای دانشآموزان رشته تجربی، چنان گنگ و نامفهوم است که چندین برداشت از آن ممکن است.
۵. *شماره سوالاتی که ایراد ساختاری داشتند مانند اینکه هیچ گزینهای درست نبوده یا بیش از یک گزینه درست داشتهاند.*
مثال۱۰. در سوال ۱۴۰، گزینههای ۲ و ۴ صحیح است و طراح سوال مورد نظر، تفاوت مینیمم و مینیمال را قطعا نمیدانسته است.
مثال۱۱. هیچیک از گزینههای سوالات ۱۵۰ و ۱۵۵ رشته ریاضی، صحیح نیست و دست برقضا، این سوالات از آن دسته سوالاتی است که راهحل های طولانی دارند و تصور اینکه بعد از یک صفحه پاسخ نوشتن، پاسخ استخراج شده، در میان گزینهها نباشد، ویرانگر و نابودکننده است.
۶. شماره سوالاتی که تعادل موضوعات درسی را رعایت نکردهاند.
مثال۱۲. در رشته تجربی حدود ۳۵ موضوع در سه کتاب ریاضیات دهم، یازدهم و دوازدهم وجود دارد که هشت سوال از سی سوال آزمون رشته تجربی، با مبحث رادیکال مرتبط بودهاند و پنج سوال هم با مبحث مثلثات، در مقابل از موضوعاتی مانند دنبالههای حسابی، دنباله هندسی، آهنگ تغییر و آمار توصیفی هیچ سوالی مطرح نشدهاست.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
این سوالی است که مدت هاست ذهن افسران جوان سپاه پیشرفت کشور را به خود مشغول کرده ، گویی بنا نیست ذهن معلم از معیشت آسوده شود و پاسخ به این سوال با رای و حکم قانونی اکنون در دستان وزارت آموزش و پرورش و معاونت مربوطه است.
سال ۹۸ بود که در یک اقدام عجیب دو بند از احکام حقوقی دانشجو معلمان ورودی ۹۴،۹۵،۹۶،۹۷ دانشگاه فرهنگیان حذف شد! مسئولین محترم مربوطه می توانند شفاف اعلام کنند بدون در نظر گرفتن بند حداقل حقوق (که صرفا یک بند موقت بوده) افزایش حقوق دانشجو معلمان پیشین و معلمان فعلی در آن سال دقیقا چقدر بوده و چه سنخیتی با مرّ قانون و تصویب نامه هیئت وزیران در آن سال دارد؟
و دانشجو معلمانی که جزو کارمندان رسمی و مشمول قانون مدیریت خدمات کشوری محسوب می شدند به بهانه برقراری بند حداقل حقوق در احکام کارگزینی از این دو بند و به تبع افزایش حقوق و مزایای مربوط به آن محروم شدند (اقدامی که سبب شد پایه حقوق دانشجو معلمان در ابتدای استخدام به شدت تحت تاثیر قرار گیرد و ضعیف شود)، بندی که در بدو استخدام دانشجو معلمان ورودی ۹۴ و ۹۵ و نو معلمان حال حاضر از احکام حقوقی آنان حذف شد آنچه مبرهن است برقراری حداقل حقوق به هیچ عنوان توجیه و حتی بهانه مناسبی برای عدم اجرای قانون نیست (چرا که وقتی در اولین حکم قطعی برای نومعلمان فورا بند حداقل دریافتی حذف می گردد بایستی آن دو بند محذوف و در نظر گرفته نشده محاسبه می شد تا این ناحقی جبران می شد).
این اقدام سبب بروز اعتراض های متعددی شد تا آنکه اخیرا و پس از مدت ها بحث و بررسی و با پیگیری خصوصی و عمومی نومعلمان و دانشجومعلمان و مطرح کردن شکایت در دیوان عدالت اداری،این دیوان(در یک پرونده) رای به برقراری دو بند:
الف) تفاوت جزء ۱ بند الف تبصره ۱۲ قانون بودجه سال ۹۷
ب) تفاوت بند ی تبصره ۱۲ قانون بودجه سال ۹۸
برای شاکی پرونده داد اما باز هم وزارت درخواست ماده ۷۹ و تجدیدنظر کرد که دیوان عدالت اداری در یک رای قطعی وزارت آموزش و پرورش را مکلف به اجرای رای صادره کرد و با توجه به اینکه این رای سند اثبات حقانیت مطالبه دانشجو معلمان و نومعلمان است می توان نتیجه آن را به همه تعمیم داد و دانشجومعلمان و نو معلمان مشمول(دانشجو معلمان ورودی ۹۴ تا ۹۷) خواهان اصلاح هر چه سریع تر احکام حقوقی خود هستند تا بلکه بعد از چند سال به مطالبه به حق خود برسند.
از متولیان فعلی آموزش و پرورش انتظار می رود قبل از الزام قانونی، خود به اجرای مر قانون تن دهند و لااقل پس از گذشت بیش از دو سال به پیشواز اجرای عدالت برای دانشجو معلمان و نو معلمان (به دور از روال های بروکراتیک اداری و زمانبر) بروند و نسبت به اصلاح و صدور احکام مشمولین این دو بند اقدام کنند زیرا که این اقدام مطالبه و خواسته دانشجو معلمان و نومعلمان است.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
اقای وزیر
سلام
به نظر شما با ۹۰ هزارتومان (بله نود هزارتومان) در سال ۱۴۰۱ چه کارهایی می شود انجام داد؟
جمعه ۱۱ تیرماه مجری کنکور تجربی در شهیدستان کرج بودم.
دوشنبه هفته پیش از ساعت ۱۱ تا ۱۳ اداره برایمان جلسه توجیهی کنکور گذاشته بود.
از سه شنبه دنبال خواهش و التماس به همکاران برای همکاری در برگزاری کنکور با ۷۰ هزارتومان (البته حداقل با یکسال تاخیر در پرداخت) بودیم.
چهارشنبه با ماشین شخصی خود لوازمات پذیرایی کنکور (آب و کیک دانش اموزان) را از اداره تحویل گرفتیم و با ماشین شخصی خود به مدرسه منتقل کردیم و با هزار زحمت و هزینه کردن از آبرو و سرمایه اجتماعی خود بسته های آب را در یخچال سوپری محله جاسازی کردیم تا خنکای آب جسم و جان تب کرده کنکوری ها را تسکین دهد.
سیستم سرمایشی و صوتی مدرسه جوابگوی ۲۲۰ نفر در شرایط کرونا ویروس نیست و مجبوریم با ته مانده حساب مدرسه از بیرون اجاره کنیم.
کل پنج شنبه در حال آماده کردن سالن از چیدمان صندلی ها با فاصله کرونایی هوشمند، تامین نور، سرمایش، ضدعفونی و...بودیم.
جمعه از پنج صبح بیدار باش بوده و ساعت ۶ صبح همراه با ناظر به اداره مراجعه کرده و پس از یک ساعت علافی (بخوانید الافی) بسته سوالات کنکور همراه با یک نفر از خدمه نیروی انتظامی را با وسیله شخصی به مدرسه منتقل می کنیم.
تا هفت و نیم صبح مشغول پذیرایی صبحانه از همکاران از حساب خالی مدرسه هستیم.
از ۸ صبح تا ۱۳ جلسه کنکور را به بهترین وجه ممکن به کمک همکاران برگزار می کنیم . تنظیم صورت جلسات و تحویل بسته پاسخنامه به اداره (تماما با وسیله شخصی) تا ساعت ۱۵ طول می کشد.
به موارد فوق باید مجموعه استرس ها و مسئولیتهای پیش، حین و پساکنکور را الصاق نمود.
آقای وزیر ! خداوکیلی با ۹۰ هزار تومان آن هم پس از یک سال چند درصد از مجموعه عملیات فوق قابل اجراست؟
گیریم که برگزاری امتحانات نهایی به نوعی وظیفه سازمانی ماست.
آیا مسئولیت برگزاری تحمیلی انتخابات، کنکور، کارشناسی ارشد و ... (با حق الزحمه ای توهین آمیز که حتی کارگران مظلوم افغانی نیز از انجام آن ابا دارند) بر دوش ناتوان معلمان و مدیران مدارس می باشد؟
شنیدیم که سازمان سنجش پیشاپیش حق الزحمه برگزاری کنکور را به حساب آموزش و پرورش واریز کرده است.
مثلن بابت حق الزحمه مدیر حوزه ۴۰۰ هزارتومان نقدا به حساب آموزش و پرورش واریز شده است در حالی که مدیر بخت برگشته حوزه پس از ماهها انتظار و اعتراض ۹۰ هرارتومان به حسابش واریز خواهد شد؟
آقای وزیر !
این داستان تراژیک اسمش " توهین به شعور معلمان" نیست ؛ پس دقیقا نامش چیست؟!
اصولا ما معلمان اگر نخواهیم بیش از این به شعورمان توهین شود دقیقا دم کدام بزرگوار را باید ببینیم؟
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
اگر بپذیریم که قلم نمادی جدی برای اندیشیدن و انتقال اندیشه است آنگاه می توان در باب دشمنان آن نیز سخن گفت. در باب همه آنها که در زمره تهدیدگران تفکر قرار می گیرند. اما آیا می توان برای قلم دشمن و تهدید در نظر گرفت؟ بلی! از این حیث که قلم و اندیشه با تغییر ذهن و رفتار، به ساختارهای اجتماعی و زیست سیاسی و اقتصادی جهت می دهد. این امر موجد منافع نو و از بین برنده منافع دیگری است این گونه دشمنان و تهدیدگران قلم پدیدار می شوند که به نظر می رسد در سطوح زیر قابل ارزیابی باشند :
١. "نهادهای قدرت" به عنوان شاخص ترین تهدیدگران قلم در جهان شناخته می شوند. تفکر و قلم آنجا که به افشاگری می پردازند، منافع اصحاب سیاست را به خطر می اندازند. روشنفکران و نظریه پردازان منبع ایجاد جنبش های اجتماعی فراوانی بوده اند که به تحولات سیاسی انجامیده است. تحولاتی که منافع سیاسی را تغییر داده است. از این جهت یکی از مهمترین منابع تهدید قلم در جهان، حکومت ها هستند. آلمان نازی و شوروی کمونیستی، دو نمونه شاخص بودند که بیشترین تهدید را علیه قلم رقم زدند. می توان بر این پنج گروه، رده ششمی نیز افزود به نام "توده". جمعیتی بزرگ که مخاطب پنج محور فوق است. در سبد مصرف آنها کالاهای فکری کمتری به چشم می خورد.
٢. "بنگاه های اقتصادی" در چند وجه می توانند منبع تهدید علیه قلم شمرده شوند.
٢.١. در سطح کلان با دستگاه های سیاسی در هم تنیده هستند و تفکری که به تضعیف منافع مالی آنها بیانجامد را حذف می کنند. ابزارهای مالی که در اختیار دارند به ابزار سرکوب ملحق می شود. تخریب محیط زیست در جهت منفعت طلبی بنگاه ها از این دسته است.
٢.٢. بنگاه های اقتصادی در سطح متوسط و خرد نیز می توانند منبع تهدید باشند. کالایی سازی دانش از جمله این موارد است که در جهت منافع مالی به تاسیس دانشگاه های بی کیفیت و صدور مدرک مبادرت می نمایند. آنها تهدیدگران تفکر و قلم هستند.
٣. "دانشگاه و دانشگاهیان" به طرز پارادوکسیکال سومین منبع تهدید علیه قلم هستند. نهادی که بناست مهمترین پایگاه تفکر و قلم باشد دچار کژکارکرد می شود و به نقیض خود می انجامد. این تهدید دو شکل دارد:
٣.١. شیوه های متصلب آموزشی است که یک دانشجوی کپی کار و مقلد تربیت می کند. فارغ التحصیلانی که توان و دانش یک متخصص را ندارند. اینگونه نهاد دانشگاه به یک تهدید علیه خود مبدل می شود.
٣.٢. تهدید دوم مربوط به مافیای گروه های دانشگاهی، حسادتها و زیرآب زنی هایی است که بین اساتید وجود دارد. به واسطه این روحیه، ورود نیروهای علمی جدید و متبحر بسیار دشوار می شود زیرا اعضای هیات علمی حلقه را تنگ نگه میدارند. آنها حضور یا ورود یک استاد خلاق و قوی را خطری برای خود می دانند که ضعفهایشان را هویدا می کند. آنها علیه او کارشکنی می کنند تا از حلقه حذف شود یا اساسا وارد حلقه نشود. در کشورهای توسعه نیافته همچون ایران این فساد بیشتر است. بر این اساس ، تنوع و چرخش نخبگان که لازمه تفکر و قلم قدرتمند است در نهاد علمی دانشگاه کمتر رخ می دهد. آنها تهدیدگران تفکر و قلم هستند.
۴. "لمپن های رسانه ای" منبع دیگر تهدید علیه قلم هستند. آنها پول می گیرند و مجیز می گویند. آنها پول می گیرند و فحش می دهند. مستمر در حال رصد دیگران هستند تا با زد و بند، پست دریافت کنند یا با باج گیری، درآمدی برای خود ایجاد کنند. تخریب رقبا از طریق انتشار اخبار زرد شایع ترین ابزار لمپن های رسانه ای است. آنها جایگاه قلم را به فحاشی فرو می کاهند. رسالت قلم را که روشنگری به نفع منافع عمومی، ترویج دانش و ارتقای معدل فرهنگی اجتماع است، زائل می نمایند. آنها تهدیدگران تفکر و قلم هستند.
۵. "نمایش دهنده ها" منبع نوظهور تهدید هستند که در جهان مجازی و شبکه های اجتماعی زیست می کنند. سلبریتی ها و خرده سلبریتی ها، شومن ها، "شاخ" های مجازی و... مخاطب را به موضوعات عمدتا سطحی هدایت می کنند. دغدغه هایی ایجاد می کنند که کمتر ارتباطی به تفکر و قلم دارد. سلبریتی هایی که ازدواج و طلاقشان تبدیل به گفتگوی همگانی و مساله روز می شود و شاخ های مجازی که با انواع چالش ها و حرکات نامتعارف میلیون ها مخاطب دارند. بقای آنها در گرو لایکها و کامنتهایی است که دریافت می کنند. آنها به طور بالقوه تهدید علیه تفکر و قلم نیستند اما هنگامی که تبدیل به "مرجع اجتماعی" و الگوهای فکری و رفتاری می شوند، تهدیدی جدی برای اندیشه خواهند بود.
۶. می توان بر این پنج گروه، رده ششمی نیز افزود به نام "توده". جمعیتی بزرگ که مخاطب پنج محور فوق است. در سبد مصرف آنها کالاهای فکری کمتری به چشم می خورد. هدیه دادن یا هدیه گرفتن کتاب جزو انتخاب هایشان نیست. دغدغه ای درباره مسائل اجتماعی ندارند و از صحبت کردن در اینباره بیزارند. آنها اطلاعات دقیقی درباره "رل" زدن فلان خرده سلبریتی دارند اما از متفکران، روشنفکران و محققان کشورشان بی اطلاع هستند. آیا انها نیز تهدیدگران تفکر و قلم نیستند؟ هستند.
در یک جمع بندی، اگر پیامبران را اصلاح گران اجتماعی جهان کهن بدانیم، روشنفکران و اصحاب تعقل، پیامبران جهان مدرن هستند. آنها راهبران فکری جامعه می باشند که با چراغهایی در دست راه را روشن می کنند. حضور آنها از هر طیفی و با هر نظریه ای مغتنم است. این تنوع اندیشه به تضارب آرا می انجامد و اندیشه را به شکل دیالکتیکی حرکت می بخشد. از این حیث حرکت رو به جلوی هر جامعه ای _تا حدود بسیار زیادی_ به ضریب اثرگذاری نخبگان فکری اش مربوط است.
جایگاه متفکران در یک جامعه و اینکه چقدر محترم شمرده می شوند ارتباط مستقیم دارد با روند توسعه در آن جامعه. نخبگان تفکر و قلم که ناگزیر از رویارویی با منابع تهدید ششگانه هستند. ای رویارویی گریزناپذیر است. ( کانال جامعه شناسی صلح )
* چهاردهم تیر ، روز قلم است .