بیتوجهی به نظام آموزشی کشور، حذف معلمان از فرآیند تصمیمگیری و تصمیمسازی در حوزه آموزش و بیعدالتی آموزشی باعث وقوع مشکلات و معضلاتی شده که روزبهروز در حال خودنماییِ بیشتر است.
فرآیند ظهور نشانههای این بیتوجهی چنین است:
۱. قانونگریزیِ قانونگذاران و فرار از اجرای قانون توسط قدرتمندان.
۲. قبح شکنی از اعمال غیراجتماعی مانند دروغ، ریاکاری، اختلاس، طلاق، مذهبگریزی، مدرکگرایی، مسؤلین بیسواد، ناتوانیِ آشکار مدیران در حل مسائل.
۳. ظهور نسلی که پایبند به هیچ قانونی نیست جز پول و این نسل معلمان را بر اساس برند لباس و خودرو قضاوت خواهند کرد نه چیز دیگر.
۴. ناهنجاری اقتصادی و ظهور طبقهای نوکیسه که تمام سرمایه خود را یکشبه و از طریق انواع رانتها به دست آورده و قادر به انجام هرکاری در جامعه خواهد بود حتی انتخاب نماینده مجلس و وزیر.
۵. وقوع اعتراضات در بین اقشار فرهنگی از جمله معلمان ، نسبت به وضعیت سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی و تشکیل یک طبقه تحصیلکرده اما ناراضی از معلمانی که همه چیز را میفهمند اما قادر به بهبود شرایط نیستند.
۶. دلسردی و انفعال معلمان از عدم توانایی در تغییر شرایط موجود که ممکن است به کنارهگیری از فعالیت اجتماعی و فرهنگی شود و به دنبال حذف خود از جامعهای باشد که حتی توان تامین معاش خویش را ندارد.
۷. فروپاشی تمام ارکان نظام جامعه در این مرحله آغاز میشود و این آخرین فرصت برای نجات جامعه خواهد بود و با عبور از مرحله، جبران لطمه ها بسیار پرهزینه و زمان بر خواهد بود.
با اندک توجهی به شرایط معلمان، به خوبی میتوان انفعال و دلسردی را در میان معلمان مشاهده کرد ، موضوعی که بهشدت نگران کننده است.
خودکشیِ همکار بازنشسته بوشهری که به علت مشکلات اقتصادی در خرداد ماه پارسال خود را به دار آویخت و فیلم آن در فضای مجازی منتشر شد را یک هشدار خوانده بودم و درخواست کردم که نهادهای نظارتی، بازرسی ها و قانونگذاران به این موضوع توجه ویژه داشته باشند اما دریغ از یک عکسالعمل یا بیانیه ساده که مرهمی باشد بر زخم های معلمانِ رها شده در برابر کوهی از مشکلات.
آموزشیار نهضت سوادآموزی که مادر چهار فرزند بود، در مردادماه سال قبل، اقدام به خودکشی کرد و جان باخت ، خبر مرگ این همکار نیز هیچ بازخوردی در رسانهها نداشته و متاسفانه به فراموشی سپرده شد.
معلمی در اصفهان که منزلاش به حکم دادگاه به دیگری واگذار شده و او نمیتواند فروشنده کلاهبردار را بیابد تا اموال خود را از او مطالبه کند و هیچ پناهگاهی برای دادرسی نمیبیند و با حقوق معلمی کفاف مراجعه به دادسرا و اقامه دادرسی را هم نمیکند ، راهی جز خودسوزی در مقابل دادگاه نداشته و این گونه به زندگی خود پایان داد.
مرداد ماه امسال، معلمی که سیویک سال سابقه تدریس داشت و به گفته همکارانش، انسانی به غایت مهربان و دوست داشتنی بود، در شهر نائین دست به خودکشی زد و شوربختانه مرگ دلخراش این معلمِ نائینی هیچ تاثیری بر بیتوجهیِ نمایندگان مجلس و هیئت دولت نسبت به حوزه آموزش نداشت.
معلم دیگری در استان فارس، که مشکلات مالی، عرصه را بر او تنگ کرده و مانند سایر همکاران فرهنگیاش برای رفع مشکل به دریافت وام پناه میبرد، اما توان تامین یک میلیون و دویست هزار تومان برای سپردن در حساب بانکی را نداشته و این معلمِ بدهکار برای رهایی از سختیهای روزگار و به دلیل عدم وجود هیچ پشتیبانی، خود را به سقف کلاس درس حلقآویز کرد و به زندگی خود پایان داد.
باز هم فقط میگویم تا دیر نشده، هشدار این معلم را جدی بگیرید.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
قلمت مانا باد استاد
کاش دست اندرکاران قبل از وقوع سیل غارتگر بیدار شوند وفهوای کلام شما را بفهمند نه بعد از سیل ستاد بحران تشکیل بدهند آنوقت خیلی دیره خیلیییییی
که متاسفانه با وجود تورم و گرانی های هر روزه این مولفه کاملا زیر سوال رفته و با توجه به میزان خط فقر و مقایسه ی آن با درآمد معلم این نقیصه بیشتر آشکار می گردد.
آنهایی هم که نام مسئول را در این کشور به یدک می کشند گویی نه چشم دارند و نه گوش و فقط وفقط به دنبال حل کردن مسایل ممردم عزیز فلسطین و دیگر افراد امت اسلامی هستند
خسته نباشید
مگــــــــــــــــر صــــــــــــــــــدای معــــــــــــــــلم شنیده می شود که کامنت بگـــــــــــــــــــــذاریم؟
نه
نه....
تنهـــــــــــــــــــــــا صـــــــــــــــــــــدائی که هیچــــــــــــــــکس و هیچ مســــــــــــــــــــــــــــــئولی نمی شنود، صـــــــــــــــــــــــــــــــــــدای معـــــــــــــــــــــــــــــــلم است.
یا حـــــــــــــــــــق
حمیدرضا غلامی/یازده سال سابقه حق التدریس
یعنی
یازده سال که
۷سالش ماهی یک میلیون
و
۴ سالش ماهی دو میلیون
حقوق میگرفتم
به
علاوه اینکه
۱۱ سال که ۳ ماه هر سال
نه بیمه داشته ام
نه حقوق
یعنی از ۱۱سال حدود ۳۳ مــــــــــــاهش نه حقوق داشته ایم نه بیمه و نه اعتبار و آبرو........
این هم صدای ما
تصویب و اجرای رتبه بندی معلمان، حداقل شانزده سال است که تکلیف دولت و مجلس است.
بخشی از ماده ۵۲ برنامه چهارم توسعه، که به معلمان مرتبط است و از سال ۱۳۸۴ باید اجرا میشد و نشد:
ح) تدوين و اجراي نظام سنجش صلاحيت علمي و رتبه بندي معلمان و ارتقاي سطح آموزشي و تحصيلي آنان.
هـ) ارتقاي توانايي و مهارت حرفه اي معلمان، با تدوين استانداردهاي حرفه اي معلم، از جهت دانش، رفتار و عملكرد، با استفاده از تجارب بين المللي و شرايط بومي کشور.
و) افزايش انگيزه شغلي معلمان، با تأمين جايگاه و منزلت حرفه اي مناسب و اصلاح نظام پرداخت متناسب با ميزان بهره وري و کيفيت خدمات آنها
مزبان حبیبی
اصولگراها ۱۰۰درجه بدتر از اصلاح طلبا و اعتدالیون
بار حقوق ناچیز در مقایسه با این تورم افسار گسیخته من معلم خانم را به شدت به تنگ آورده اونوقت آقایون که حق دارند.
در متن ننوشته فقط به خاطر بی پولی، بلکه علت اصلی اینه که معلمان مشکلات و ریشه آنها رو می دونند اما قادر به حل اون نیستند