درآمدزایی در گروه تعریف کارکردهای جدید:
برای انجام هر نوع برنامه قبل از هر چیز بودجه لازم است، پس قبل از هر کاری باید تلاش کنیم منابع جدیدی برای کسب بودجه پایدار (به جز تغییر کاربری، فروش زمینها، جرایم و تخلفات ساختمانی و...) برای شهرداری کرج احصا کنیم. یکی از راههای معقول و متداول برای درآمدزایی شهری ، تعریف کارکردهای جدید با تلفیقی از کاردهای متنوع برای ایران کوچک میباشد.
1- کارکرد خوابگاهی:
کارکرد فعلی کرج بیشتر کارکرد خوابگاهی برای کارگران و کارمندان شاغل در تهران است. (مقیمان شهر بدون تعلق خاطر لازم و مسئولیت مدنی کافی در قبال کرج)
2- کارکرد گردشگری:
با توجه به وجود باغ شهر و تفرجگاههای کرج میتوان انواع گردشگریها را متناسب با ظرفیت و فرهنگ کرج تعریف نمود (گردشگری ورزشی، تجارت ورزش و...). به طور مثال کردان با بیش از ۱۰۰ باشگاه تبدیل به پایتخت سوارکاری ایران شده است.
3- کارکرد ترانزیتی:
وجود فرودگاه پیام، راهها و شاهراههای ارتباطی ۱۴ استان و اتوبانی که از قلب کرج میگذرد فرصتهای ترانزیتی فوق طلایی برای کرج ایجاد کرده است.
مثلا میتوان بخشی از فرودگاه پیام را به پایلوت پستی کشور مبدل نمود.
برنامه های فرهنگی هنری برای کرج:
- بودجه فرهنگی شهرداریها معمولا به تنهایی با بودجه سایر مراکز فرهنگی برابری میکند. لذا معاونت فرهنگی هنری شهرداری به عنوان نرمافزار و شریانهای روحی و روانی شهری عمل میکند. به تبع این اهمیت، کمیسیون فرهنگی شورا بسیار مهم، عینی و در دید مردم قرار دارد. لذا برنامه ریزی واقع بینانه، کارشناسی، مدون و عملیاتی برای این کمیسیون از اولویتهای شورا و شهرداریست.
1- برنامههای مناسبتی:
برنامههای ملی و مذهبی که برای نوروز، شب چله، دهه کرامت، ولایت، شعبانیه، محرم و... به صورت روتین وجود دارد. البته باید تلاش کنیم این برنامهها از حالت ایستایی خارج شده و متناسب با فرهنگ عمومی، ظرفیت ها و مطالبات به روز رسانی گردد.
2- مراسم روز خبرنگار:
روز خبرنگار به دلیل تاثیرگذاری خاص حوزه رسانه از اهمیت بالایی برخوردار است. ساماندهی و انسجام خبرنگاران در راستای منافع عمومی و اهداف شورا و شهرداری و پرهیز از نوچهپروری و ساماندهی آگهیهای شهرداری کاری ظریف، بایسته و ضروری میباشد.
3- کتاب و کتابخوانی:
یکی از برنامههای اصلی در حوزه فرهنگ و هنر فرهنگسازی در مقوله کتاب و کتابخوانی است تا با نهادینه کردن کتابخوانی به سمت تولید فکر و تراوشات ایده دست یازیم.
- تمهیدات لازم برای پاتوق کتاب (نقد، رونمایی و...)
- تولید پادکستهای مختلف
- اتوبوس کتاب گردانی در مناطق کمبرخوردار
- ایستگاه کتاب در مجتمعهای آپارتمانی و... بخشی از فعالیتهای این حوزه میباشد.
4- برگزاری کارگاههای تخصصی و مهارتی:
آموزش حقوق شهروندی، چرایی و چگونگی ایجاد پیادهراه ،آموزش تفکیک زباله از مبدا و... میتواند از کارویژههای آن باشد.
5- تعامل با سایر نهادهای فرهنگی:
تعداد متولیان متکثر فرهنگی دو رقمی است. انسجام و همسویی آنها با لحاظ ماموریتهایشان بسیار مهم و کارگشاست و شورا و شهرداری میتواند محور این همگرایی و انسجام قرار گیرد.
6- ایجاد دهکده تفریحی آموزشی:
این مجموعه با هدف استعدادیابی و ایجاد فضای نشاط و سرگرمی نوجوانان و جوانان قابل پیگیری است.
7- یک میلیون نفر از سه میلیون جمعیت استان البرز حاشیه نشین بوده و به خاطر سیل مهاجرین به این استان تراکم آموزشی در فردیس در حد انفجار و کرج در حد اخطار می باشد.
پرداحت سهم آموزش و پرورش از درامدهای شهرداری، زیبا سازی مدارس و برگزاری برنامه های مشترک فرهنگی و آموزشی شایان توجه و اقدام شورائیان آتی است.
8- تلاش برای هویتبخشی به کرج و کرجیها:
با برگزاری جشنوارههای مختلف و متناسب با فرهنگ عمومی کرج و توجه خاص به فرهنگ اقوام مختلف ساکن در کرج و تکمیل پارک اقوام، نامگذاری معابر متناسب با واقعیتها و لحاظ لوازمات جای نامها
9- توجه به حلقههای مفقود عاطفی و اجتماعی مانند راهاندازی جشنواره دختر بابا به منظور ارتقاء کیفیت رابطه پدر و دخترها، و جشنواره دختران آفتاب به منظور اجرای روایتگری موضوعات مذهبی
10- تلاش برای برگرداندان زیست طبیعی:
ایجاد پاتوق برای تنفس، جشنواره ویژه خانوادهها، حفظ باغ سیب، و اجرای برنامههای کیفی و قابل سنجش و در یک کلام تلاش برای برگرداندان زیست طبیعی برای شهروندان و شهر کرج
سخن آخر این که ؛
عمده مشکلات کرج معطوف به استقرار زندانهای ۴ گانه کرج و حواشی معطوف به آن میباشد. انتقال زندان از کرج عزمی ملی میطلبد و در قاموس اختیارات شورا نمیگنجد. آلودگی هوا، ترافیک فزاینده، مهاجرت، حاشیهنشینی، آسیبهای فرهنگی_ اجتماعی و شکاف عمیق طبقاتی پاشنه آشیل کرج هستند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
«چشمان من چیزهایی دیده است که چشم هیچ انسانی نباید ببیند، من اتاقهای گازی را ديدم كه توسط بهترين مهندسين طراحی میشدند، من پزشكـان مـاهری را ديدم كه کودکانی معصوم و بی گناه را به راحتی مسموم می كردند، من پرستارانی کاربلد را دیدم که انسانها را با تزریق یک آمپول به قتل میرسانند، من فارغالتحصیلان دانشگاهی را دیدم که میتوانستند انسان دیگری را در آتش بسوزانند و مجموع این دلایل مرا به آموزش مشکوک کرد!
از شما تقاضا می کنم که تلاش کنید قبل از تربیت دانشآموزانتان به عنوان یک دکتر یا یک مهندس از آنها یک انسان بسازید تا روزی تبدیل به جانوران روانی دانشمند نشوند.
پزشک یا مهندس شدن کار چندان دشواری نيست و هرکسی میتواند با چند سال تلاش به آن برسد اما به دانشآموزان خود بیاموزید که بهترین و بزرگترين ثروت هر کدام از آنها انسانیت است كه با هيچ مدرک تحصیلی در جهان قابل مقايسه نيست!»
کتاب "انسان در جست و جوی معنا" اثر ویکتور فرانکل
***
آن چه باعث انگیزه من برای نگارش این مطلب گردید فضای نامطبوعی است که هر روز امکان تنفس و زیستن در آرامش و بدون خشونت را در جامعه ایرانی کم و کم تر می کند .
شاید خیلی ها علت " فرار مغزها " و یا به قولی " مهاجرت نخبگان " را در عملکرد بد حاکمیت و بی توجهی دستگاه به استعدادها بدانند اما چیزی که معمولا مورد بی توجهی قرار می گیرد و یا عامدا به آن پرداخته نمی شود " حس بدی " است که از زیستن در جامعه ایرانی نصیب آن افراد می شود .
بی توجهی به حقوق مدنی یکدیگر و زیر پا گذاشتن " قانون " که برای تنظیم و تثبیت روابط و قرار دادهای اجتماعی شکل گرفته است موجب نوعی آدم گریزی و نیز جامعه گریزی در افرادی می شود که نمی خواهند و یا نمی توانند مانند دیگران باشند و اراده شان بر این است که " خودشان " باشند .
شاید در نگاه نخست به نظر برسد افرادی که قادر به سازگاری با اکثریت جامعه نیستند در فرایند سازگاری و یا هوش سازگار شدن دچار اختلال شده اند اما واقعیت این است که فرد سالم نمی تواند هویت خود را در دیگران استحاله کند درست مانند کسی که در محیطی با هوای پاک زندگی کرده اما زمانی که در محیط آلوده قرار می گیرد ارگانیسم وی شروع به واکنش می کند و قادر به جذب هوای آلوده نیست .
به تازگی ، علی اسدی، معاون دفتر سلامت روانی، اجتماعی و اعتیاد وزارت بهداشت با اشاره به تعداد افرادی که در ایران دارای اختلال روانی هستند، گفته است : ( این جا ) در گروه سنی ۱۴ تا ۶۵ سال یعنی میان ۵۰ میلیون نفر از جمعیت کشور، حدود ۲۳ تا ۲۵ درصد آنها دارای یک اختلال روانپزشکی هستند یا یک اختلال روانی را تجربه کردند درواقع تعداد این افراد بالغ بر ۱۲ تا ۱۵ میلیون نفر است.
اسدی در پاسخ به این سوال که چه تعداد از مردم کشور از وجود اختلال روانی در خود بیخبر هستند؟ گفت: حدود ۶۰ درصد مردم دارای افسردگی، اضطراب، وسواس و یکی از اختلالات روانی هستند که اطلاعی ندارند و نمیدانند که بیماری دارند و باید خود را درمان کنند از طرفی حدود ۴۰ درصد مردم میدانند به یکی از اختلالات روانی مبتلا هستند اما فکر میکنند خودش خود به خود خوب میشود به همین دلیل به روانشناس، مشاور و روانپزشک مراجعه نمیکنند و تصور دارند با استراحت کردن، گل گاوزبان خوردن و… میتوانند خودشان را درمان کنند درصورتی که افسردگی، اضطراب، وسواس، اختلالات خلقی و… جزء بیماریهای روان پزشکی است که فرد در صورت ابتلا باید از طریق مراجعه به پزشک، مداخلات دارویی و غیردارویی خود را درمان کند .
گزارشی از ایسنا را که در دوم دی ماه 1389 منتشر شده است را مرور می کنیم : ( این جا )
« استاد روان پزشكي دانشگاه علوم پزشكي تهران گفت: اختلالات رواني و رفتاري اختلالاتي شايع هستند و 25 درصد افراد دنيا در طول زندگي خود به آن دچار ميشوند .
دكتر احمد علي نوربالا در همايش سلامت روان و رسانه درباره اختلالات روانپزشكي و پيامدهاي اجتماعي آن اظهار كرد: اختلالات رواني در همه كشورها و جوامع و تمام سنين و در هر دو جنس ديده ميشوند و افراد را در جوامع شهري و روستايي و در گروههاي فقير و غني درگير ميكند .
در كشور ما بر اساس مطالعه كشوري سلامت روان كه در سال 78 انجام شد، حدود 21 درصد افراد دچار علائم و نشانههاي رواني بودند و متاهلان نسبت به افراد مجرد وضع بدتري داشتند .
در مطالعه ای در سال 80، 17 / 10 درصد از مردم ايران از اختلالات رواني رنج ميبردند كه اين آمار در استان تهران حدود 14 درصد بود، البته قرار بود اين مطالعه هر پنج سال يك بار انجام شود، اما به علت عدم همكاري وزارت بهداشت اين مطالعه براي بار دوم در سال 87 انجام شد . چگونه می شود کشوری فقیر مانند مالاوی به خاطر بروز رفتارهای شهروندی در جهت احیای دموکراسی در منطقه ای اقتدارگرا مورد تشویق و تقدیر مجله " اکونومیست " قرار می گیرد اما جامعه گرفتار و متوهم ایران هنوز در حسرت گذشته و تاریخی موهوم به سر می برد و اراده ای جدی در سطوح مختلف آن برای خروج از این بن بست هم مشاهده نمی شود .
وي درباره آمار سال 87 اظهار كرد: تعداد مبتلايان به اختلالات رواني در استان تهران حدود 34 درصد بود كه نشان دهنده رشد 60 درصدي مبتلايان به اين اختلالات در طي 9 سال بود .
اين استاد روان پزشكي دانشگاه علوم پزشكي تهران درباره عوامل تاثيرگذار بر سلامت روان اظهار كرد: در اين زمينه عوامل ژنتيك 15 درصد و عوامل اجتماعي 50 درصد نقش دارند .
اين استاد روان پزشكي دانشگاه علوم پزشكي تهران با بيان اينكه انگ زدايي از بيماران رواني از مبتلايان به ايدز كمتر است، اظهار كرد: اهميت اختلالات رواني مغفول واقع شده است، اين در حاليست كه براساس پژوهشهاي انجام شده ايرانيها افرادي نگران، غمگين، قانون گريز و غيرقابل پيش بيني هستند و همه اين عوامل خطر بروز اختلالات رواني را افزايش ميدهد . »
در ويژهنامه بهداشت روان که در تابستان 1390 در مجله روان پزشکی و روان شناسی بالینی منتشر شده است چنین آمده است : ( این جا )
« وضعیت موجود و آن چه که لازم است مورد توجه قرار گیرد، به صورت خلاصه بدین شرح است:
1- اهمیت سلامت روانی و نیز سلامت اجتماعی در سامانه سلامت کشورها و نیز ایران تا حد زیادی نادیده گرفته شده است. بنابراین برای آینده سلامت روانی و اجتماعی جهان و نیز ایران احساس نگرانی میشود.
2- آمار اختلال های روانی در ایران در مقایسه با سایر کشورها وضع خوبی ندارد.
3- جامعه ایرانی، جامعه ای هیجانی، نگران، غمگین، حرمت شکن، غیرقابل پیش بینی و به تعبیر برخی بزرگان و مسئولان ؛ غیراخلاقی، قانون گریز و نظارت ناپذیر است، که همگی از عوامل خطر بروز اختلال روانی و بیماری های روان تنی است.
4- در ایران افراد متأهل نسبت به افراد مجرد، به دلایل گوناگون از سلامت روانی بهتری برخوردار نیستند، موضوعی که جای فکر و نگرانی دارد. آیا این افراد سالم فعالیت و یا کنشی در " حوزه عمومی " برای تغییر رفتارهای نامطلوب جامعه و اصلاح الگوهای حکمرانی دارند ؟
5- در ایران سیر فزاینده آمار طلاق، در شهر و روستا نگران کننده است که نشان گر وجود مشکل و آسیب در خانواده و دست کم اختلال در روابط میان فردی است.
6- مهار نشدن، بلکه رشد سیر شیوع پدیده اعتیاد در ایران، با وجود همه مقابله های جدی صورت گرفته پیش و پس از انقلاب، نشان گر ناموفق بودن اقدامات انجام شده بوده، اعتیاد را به مقوله مهم آسیب زای روانی اجتماعی کشور تبدیل کرده است.
7- اگر در بعد پیش گیری از بروز عوامل تنش زا، در سطح خانواده و اجتماع اقدامی اساسی و بنیادی صورت نگیرد، آینده ای ناخوشایند برای کشور پیش بینی می شود.
8- آموزه های دینی و موازین اخلاقی و معنوی جدا از نگاه سیاسی و دیدگاه حاکمان دینی، از عوامل مؤثّر در تأمین، حفظ و ارتقای سلامت روانی به حساب می آید.
9- زمینهسازی برای کاهش نگرانی و ایجاد فضای آزاد و بانشاط، همراه با امنیت و رفاه اجتماعی و برخورداری جامعه از حقوق وکرامت انسانی و قابل پیش بینی، همگی در سطح نخست پیش گیری سلامت روانی اجتماعی قرار می گیرد، موضوعی که نادیده گرفته شده است و تدبیری جدی میطلبد.
10- آگاهی بخشی به همه اقشار جامعه و همه مسئولان تقنینی، اجرایی، قضایی، نظامی، امنیتی و اطلاع رسانی درباره عوامل سبب ساز آسیب های اجتماعی و اختلال های روانی و بار این اختلال ها بر سلامت، فرهنگ و اقتصاد جامعه از اولویت های بسیار مهم است . »
نگاهی به آمارهای ارائه شده نشان می دهد که در مدت بیش از دو دهه تا کنون ( از سال 1378 ) تعداد افرادی که در جامعه ایران دچار اختلالات روانی هستند سه برابر شده است .
از سوی دیگر ، این آمارها رسمی هستند و معمولا در جامعه ما بین آمارهای رسمی و واقعی تفاوت معناداری دیده می شود .
به عبارت ساده تر ، در حال حاضر ، اکثریت جامعه ایران را افرادی تشکیل می دهند که دچار اختلالات و یا بیماری های روانی هستند .
از سوی دیگر ، هشدارهایی که توسط دکتر احمدعلی نوربالا در سال 1390 در قالب گزارش فوق ارائه شده و نیز افزایش 300 درصدی افراد دچار اختلالات روانی نشان می دهد که فعالیت و یا سیاست گذاری و برنامه ریزی خاصی در حوزه " سلامت روان " انجام نگرفته و به عبارت دیگر ، جامعه به حال خود رها شده است .
نکته قابل تامل آن است که صفاتی مانند نگران، غمگين، قانون گريز و غيرقابل پيش بيني بودن مشترک در پژوهش هایی این چنین است .
کدام نهاد و فرد باید در برابر این وضعیت پاسخ گو باشد ؟
پرسش این است ؛ نهادها و دستگاه هایی که به نام " فرهنگ " تعریف شده و بودجه های هنگفتی را می بلعند ، برای تغییر پارامترهای فرهنگی جامعه در حوزه " خانواده " و " آموزش و پرورش " برای حرکت به سوی یک " جامعه سالم وشاد " چه کرده اند ؟
اما پرسشی که همواره می شود این است که علت این مساله چیست ؟
بر خلاف آن چه عموم تصور می کنند و سعی دارند ریشه این مساله را به وضعیت اقتصادی جامعه نسبت دهند این گونه نیست .
جلال یونسی، روانشناس، درباره علت افزایش بیماریهای روانی در ایران به "فضای جامعه" اشاره میکند و میگوید: «گاهی پیش میآید که برخی مشکلات اقتصادی را عاملی بر افزایش آمار بیماریهای روانی در کشور اعلام میکنند. اگرچه وضعیت اقتصادی جامعه هم یکی از عوامل موثر بر روح و روان مردم است، اما این تمام دلیل نیست. کمااینکه در حال حاضر افرادی که در شمال شهر تهران دچار اختلال روانی هستند، تعدادشان کمتر از ساکنان جنوب شهر نیست، اما به طور کلی، فضای جامعه اعم از بحرانهای اقتصادی، وضعیت فرهنگی، معیشت، چالشهای اجتماعی و سیاسی همه و همه عواملی تاثیرگذار بر قالب روان مردم خواهد بود . »
اگر 60 درصد جامعه ایران از نظر روانی و اخلاقی بیمار است اما آن 40 درصد بقیه که به نظر می رسند سالم باشند ،حداقل برای آن که در آینده به این آمار غیرطبیعی اضافه نشوند ، چه کرده اند ؟
آیا این افراد سالم فعالیت و یا کنشی در " حوزه عمومی " برای تغییر رفتارهای نامطلوب جامعه و اصلاح الگوهای حکمرانی دارند ؟
پرسشی که ذهن مرا به شدت مشغول خود کرده آن است که آیا اساسا در چنین جامعه ای با چنین مختصاتی می توان به داشتن دموکراسی و جامعه دموکراتیک دل بست ؟
آیا از چنین جامعه ای که 60 درصد بیمار و بقیه در سکوت و بی تفاوتی سیر می کنند می توان فرهنگ پرسشگری و مطالبه گری را تعریف و توسعه داد ؟
آیا در جامعه ای که 78 درصد آن " تقدیرگرا " هستند ( این جا ) و علی رغم عیان بودن ظواهر مدرنیته ، هنوز علم وارد زندگی مردم نشده و فرهنگ علمی در زندگی فردی و جمعی حضور ندارد می توان به آینده ای بهتر امیداور بود ؟
یک لحظه مکث و تامل کنیم که ؛
چگونه می شود کشوری فقیر مانند مالاوی به خاطر بروز رفتارهای شهروندی در جهت احیای دموکراسی در منطقه ای اقتدارگرا مورد تشویق و تقدیر مجله " اکونومیست " قرار می گیرد ( این جا ) اما جامعه گرفتار و متوهم ایران هنوز در حسرت گذشته و تاریخی موهوم به سر می برد و اراده ای جدی در سطوح مختلف آن برای خروج از این بن بست هم مشاهده نمی شود .
نخستین گام برای خروج از این بن بست آن است که افراد و جامعه وضعیت را بپذیرند و آن را تعریف کنند . این که افراد بیمار هستند و برای درمان نیاز به کمک دارند .
در غیر این صورت این چرخه تکرار شده و روند اختلالات روانی و فاصله گرفتن از معیارهای یک جامعه سالم بر اساس نظریه های جامعه شناسی روند " خودافزایی " خواهد داشت .
پیش گفتار
در بخش نخست ( این جا ) ، راجع به مفهوم، معنا و نحوه شکل گیری اعتماد اجتماعی بحث شد. در این بخش نظریه های کلاسیک و معاصر برخی از جامعه شناسان و اندیشمندان تقدیم می گردد. هدف اصلی آن است که به اهمیت این حلقه مفقوده در زندگی امروزی، بیشتر توجه کنیم و سهم خود را در ایجاد و تداوم آن شناخته و به جا آوریم. یکی از دلایل نارضایتی یا عدم موفقیت ما در بسیاری از حیطه ها، داشتن انتظار عمل از دیگران و غفلت از اهمیت رفتار و اثر خودمان است. تمامی آحاد جامعه در هر کوی و برزن، منطقه، شهرستان و استان، باید در برقراری اعتماد اجتماعی بکوشند. نقش سیاسیون در این خصوص از افراد عادی بیشتر است، چون امنیت یک کشور با تصمیمات و قوانین آنان، تعیین و تضمین می گردد. البته نباید اثر مهم نشاط اجتماعی و عدالت و برابری را برای تحقق اعتماد مابین طرفین در سطح خرد و کلان، نادیده گرفت. این سه عنصر، باعث خوشرویی، شعف و مهربانی بیشتر مردم با یکدیگر می شود و فاصله مابین آنان را کاهش می دهد.
نظریه های کلاسیک اعتماد اجتماعی
" اندیشه اعتماد یک جریان فکری چندین قرنی است و ریشه در گذشتههای بسیار دور دارد و در مسیر تطوّر خود پیچیده و گسترده شده است. جامعهشناسان کلاسیک مسأله اعتماد را در رابطه با نظم اجتماعی و از منظر کلان مورد بررسی قرار دادهاند. مهمترین مسأله برای بنیانگذاران جامعهشناسی، اعتماد و همبستگی اجتماعی است یعنی بدون انسجام و نوعی اعتماد، پایداری نظم اجتماعی غیر ممکن است.
* تونیس از جمله اندیشمندانی است که معتقد است روابط مبتنی بر اعتماد تنها در گمینشافت ( اجتماع یا جامعه معنوی ) وجود دارد و این نوع روابط در گزلشافت ( جامعه یا جامعه صوری ) با آن شدت وجود ندارد.
* جورج زیمل با طرح مبادله و بیان منافع پشت سر آن، اعتماد را یکی از مهمترین ضرورتهای مبادله قلمداد کرده است. به اعتقاد او بدون اعتماد عمومی افراد به یکدیگر، جامعه تجزیه میشود.
* ماکس وبر ضمن تأکید ویژه بر کنش اجتماعی و نیتمندی معانی، معتقد بود منافع، موتور کنش هستند و اعتماد همچون ارزشی که در لایههای پسین کنشهاست، میتواند به کمک منافع عملگرایانه ایجاد و مستحکم شود.
* دورکیم بر اساس تئوری مناسک، معتقد است افراد در غلیان ناشی از اعیاد و جشنهای اجتماعی از طریق اعمال مشترک و کردارهایی همانند، پایکوبان و غریوکشان به هم نزدیک شده و نوعی همدلی با هم پیدا میکنند و این همدلی و نزدیکی، اطمینان و اعتماد متقابل را ایجاد میکند." چنانچه اعتماد به نخبگان در سطح جامعه کاهش یابد، این اعتماد در جای دیگری شکل میگیرد. مثلا اگر اعتماد افراد به رسانههای داخلی خدشه دار شود، آنها به سوی منابع دیگر خبری متمایل میشوند.
نظریههای معاصر اعتماد اجتماعی
" در میان اندیشمندان معاصر نیز جایگاه و اهمیت اعتماد در نظریههای اجتماعی مورد توجه قرار گرفته است، که در دهه هشتاد با تلاشهای فکری گسترده نیکلاس لومان (1979) و برنارد باربر (1983) از حاشیه به جایگاهی مهم در اندیشه اجتماعی نائل شده است."
آراء برخی از مهمترین نظریه پردازان در باره اعتماد:
1 - برنارد باربر (Bernard Barber) ؛ در خصوص اعتماد معتقد است: سه نوع انتظار وجود دارد که بخشی از صفات اساسی اعتماد را میسازد:
الف) کلیترین انتظار، انتظار پایداری و تحقق نظم اجتماعی اخلاقی و طبیعی است.
ب ) انتظار اجرای نقش تکنیکی کسانی است که همراه با ما در روابط و نظامهای اجتماعی وارد شدهاند.
ج ) انتظاراتی است که طرفین تعامل وظایف و مسئولیتهای خود را انجام میدهند. یعنی تکالیف و وظایفی که افراد را موظف میکند علایق دیگران را بر علایق فردی ترجیح بدهند.
از نظر باربر، اعتماد میتواند ابعاد متفاوتی به شرح ذیل داشته باشد:
* صداقت و درستی
*پای بندی بر اصول اخلاقی
* کارایی و کارآمدی یا توانایی اجرای وظایف محوله نقش
* ترجیح منافع جمعی به منافع فردی
2 - نیکلاس لومان (Niklas Luhmann) ؛ در باب کارکرد اعتماد نظر داده و معتقد است که نبود اعتماد در جامعه مشکلآفرین است. وی بدین خاطر تأکید کرده است که افراد باید به طور ارادی و به مقتضای زمان و ضرورت به دیگران اعتماد کنند. بنابراین از منظر لومان، اعتماد یک ساز و کار اجتماعی است که در آن انتظارات، اعمال و رفتار انسانها هدایت و تنظیم میشوند و نهایت امر این که به اعتقاد لومان در صورت اجرای درست قوانین در جامعه و اعمال قدرت مشروع از سوی متصدیان مربوطه، همکاری و مشارکت اعضای جامعه را در کلیه سطوح شاهد خواهیم بود، که این امر
از تبعات اعتماد به یکدیگر است و خود تقویت کننده اعتماد به دیگران است.
3 - دیوید جانسون (David W. Jansen) ؛ مسأله اعتماد را در سطح خُرد و بینشخصی و گروهها مورد بررسی قرار داده و معتقد است اعتماد برای رشد و گسترش روابط، جنبه ضروری دارد و اولین بحرانی که بیشتر روابط با آن مواجه میگردند مربوط به توانایی شخص در اعتماد کردن است. برای ایجاد ارتباط، فرد باید بتواند فضایی آکنده از اعتماد را ایجاد کند که ترسهای خود و دیگری از طرد و دفع شدن را کاهش داده و امید به پذیرش، حمایت و تأیید را ارتقاء بخشد. اعتماد یک خصیصه شخصیتی و بلاتغییر نیست. اعتماد جنبهای از روابط است که مدام در حال تغییر میباشد. هر آنچه که افراد انجام میدهند سطح اعتماد را در روابط افزایش یا کاهش میدهد. در ایجاد و حفظ اعتماد در روابط دوجانبه، کنشهای هر دو طرف از اهمیت زیادی برخوردار است.
از نظر جانسون، در یک رابطه مبتنی بر اعتماد عناصر زیر وجود دارد:
صراحت و باز بودن، سهیم کردن، پذیرش، حمایت، تمایلات همکاری جویانه، رفتار مبتنی بر اعتماد و رفتار قابل اعتماد.
اعتماد بینفردی از طریق مخاطره و تأیید ایجاد و از طریق مخاطره و عدم تأیید نابود میگردد. معمولا مردم خود را با انتظاراتی که دیگران دارند تطابق میدهند، اگر احساس کنند که به آنها اعتماد ندارید و انتظار دارید که قابل اعتماد باشید، اغلب به همین شیوه رفتار خواهند کرد. دیگران را غیرقابل اعتماد تلقی کردن، احتمالا یکی از منابع اصلی فشارها و تنشهایی است که به تضاد منجر میشود. عدم اعتماد به ایجاد تضاد کمک میکند و تضاد منجر به بیاعتمادی بیشتر میگردد. یکی از جنبههای کارایی گروه، شکلگیری و حفظ سطح بالایی از اعتماد در میان اعضای گروه است. اعضای گروه هر چه بیشتر به هم اعتماد کنند، فعالیت آنها موثرتر خواهد بود.
4 - کلاس اوفه (Claus Offe) ؛ در مقاله خود " چگونه به شهروندان اعتماد کنیم؟ " در توجیه ضرورت نیاز به عنصر اعتماد در جامعه، به نیازهای کلان جامعه برای برقراری نظم اشاره میکند و با فرض این که اعتماد در هر جامعهای موجود است، فعال نمودن و حفظ آن را بهجای ایجاد آن، امری صحیحتر میداند. وی انگیزههای فردی را برای پایداری و قوام اعتماد ناقص میبیند و برای تکمیل آن دو راهحل پیشنهاد میدهد:
* یکی توجه به گروهها (به طور کلی) به عنوان منبع تقویت هویتهای مشترک و احساس تعلق فرد.
* دیگری نهادهای جامعه که بر اساس توانمندی خود میتوانند اعتماد را در سطح جامعه گسترش دهند.
5 - جیمز کلمن (James Colema) ؛ بر اساس نظریههای انتخاب عقلانی و مبادله، کنشگران را عاملانی هدفمند در نظر میگیرد که به آن کنشی اقدام میکنند که احتمال موفقیت در آن بیشتر باشد و در این راه محاسبه سود و زیان خود را میکنند. اما در مبادلات اجتماعی، برخلاف مبادلات بازاری که هم زمان بده و بستان صورت میگیرد، بازیگران مجبورند منافع خود را سرمایهگذاری کنند تا پس از یک دوره زمانی، منافعی عاید آنان گردد و این مسأله عنصر خطر را وارد این مبادلات میکند. انجام اینگونه مبادلات مستلزم وجود اعتماد بین طرفین است.
همچنین در بحث کلمن، اطلاعات نقش مهم و تعیینکنندهای در فراگرد اعتماد بازی میکند و این نقش به اهمیت سود و زیان در موقعیت اعتماد برمیگردد. کلمن برای رسانههای همگانی نقش ویژهای بهعنوان منابع اطلاعاتی و نیز واسطههای اعتماد قائل است. به این معنی که با ظهور رسانهها و فراهم شدن امکان ارتباط سریع و دسترسی به اطلاعات، اعتماد مبتنی بر احساس و اوهام در بین افراد کاهش مییابد. علاوه بر این وسائل ارتباط جمعی نقش مهمی در اعتماد افراد به نهادهای اجتماعی دارند.
رسانهها میتوانند با ارائه گزارشهای انتقادی از جامعه، اعتماد به نهادهای رسمی و غیررسمی را کاهش دهند و بر عکس.
به طور کلی بحث کلمن درباره اعتماد متضمن نکات زیر است:
* اعتماد چه در سطح خرد و چه در سطح کلان، چنانچه به افراط گرایش پیدا نکند، منافع بیشتری نسبت به بیاعتمادی دارد.
* چنانچه اعتماد یک طرفه به سطح اعتماد متقابل ارتقاء یابد، تضمین بقاء اعتماد، بیشتر است.
* واسطههای اعتماد که در نقشهای مشاور، ضامن و سرمایهگذار ظاهر میشوند، در گسترش و کاهش اعتماد در جامعه مؤثر هستند و همه اعضای جامعه قابلیت ایفای این نقشها را دارند. موفقیت یا شکست آنها در مقوله اعتماد، بر دیدگاه آنها به جامعه و اعتماد اجتماعی تأثیر خواهد گذاشت.
* چنانچه اعتماد به نخبگان در سطح جامعه کاهش یابد، این اعتماد در جای دیگری شکل میگیرد. مثلا اگر اعتماد افراد به رسانههای داخلی خدشه دار شود، آنها به سوی منابع دیگر خبری متمایل میشوند.
* اعتماد و بی اعتمادی هر دو میل به خودافزایی داشته و حالت ثابتی ندارند.
6 - پیوتر زتومکا (Piotr Sztompka) ؛ نویسنده و پژوهشگر نامآور لهستانی، ضمن ارائه یک ارزیابی جامع از اعتماد، بحث خود را در کتاب "نظریه جامعهشناختی اعتماد" بر محورهای زیر استوار میکند:
چرخش نظریه جامعهشناختی از متغیرهای سخت به متغیرهای نرم، مفهوم و اندیشه اعتماد، انواع اعتماد، کارکردهای اعتماد، بنیادهای اعتماد، فرهنگ اعتماد و در نهایت اعتماد در نظامهای خودکامه و دموکراسی. همچنین وی اعتماد و تغییر اجتماعی را بر مبنای یک مطالعه موردی از کشور لهستان مورد مطالعه قرار داده است.
زتومکا با توجه به جهانی شدن و فرایند پویای وابستگی متقابل جهانی، دو مقوله اعتماد و همکاری را به عنوان یکی از پیشفرضهای اساسی در رویارویی با تحولات جهانی ذکر کرده است و نیز با پرداختن بیشتر به مسأله اعتماد، مخاطره را نیز به دنبال آن ذکر کرده است.
به نظر زتومکا، اعتماد در متن کنشهای انسان، که مهمترین ویژگی آنها جهتگیری معطوف به آینده است، نمود پیدا میکند. هر چه میزان کنترل ما بر کنشهای آینده کمتر باشد، نیاز ما به اعتماد بیشتر میشود.
اعتماد کردن یعنی شرط بستن بر آینده نامعین و کنشهای غیرقابل کنترل دیگران که همیشه همراه با مخاطره است.
زتومکا سطوح اعتماد را به صورت لایههایی در نظر میگیرد که از عینیترین روابط میان اعضای خانواده شروع شده و تا انتزاعیترین روابط مانند اعتماد به نظم اجتماعی، کارایی نظام و مواردی دیگر ادامه دارد.
7- آنتونی گیدنز (Anthony Giddens) ؛ جامعهشناس مطرح معاصر انگلیسی به طور کلی نظریات خود را در مورد اعتماد به چهار بخش تقسیم می کند:
الف) اعتماد و امنیت وجودی: که مربوط به دوران کودکی است و با آنچه اریکسون آن را اعتماد بنیادی مینامد، مطابقت دارد. گیدنز اعتماد را عامل احساس امنیت وجودی میداند که موجود انسانی منفرد را در نقل و انتقالها در بحرانها و در حال و هوای آکنده از خطرهای احتمالی قوت قلب میبخشد و به پیش میبرد.
ب) اعتماد به نظامهای انتزاعی و تخصصی: گیدنز نظامهای انتزاعی را نظامهای انجام کار فنی یا مهارت تخصصی میداند که حوزههای وسیعی از محیط مادی و اجتماعی زندگی کنونی ما را تشکیل میدهد. مثل نظام پزشکی، نظام معماری و غیره. به نظر وی ما از اعتماد به نهادهای مدرن و نظامهای انتزاعی در موقعیتی که بسیاری از جنبههای مدرنیت جهانی شده باشد، ناگزیریم. یکی از معانی قضیه بالا این است که هیچ کس نیست که بتواند از نظامهای تخصصی در نهادهای مدرن کاملا دوری گزیند. زندگی در دوره مدرن توسط نظامهای انتزاعی تخصصی تکهتکه میشود و یک نفر نمیتواند مانند گذشته همه یا بیشتر کارهای خود را مستقلا انجام دهد. البته به نظر زتومکا اعتماد میتواند به مقولات انتزاعی دیگری مانند اعتماد به نظم، دموکراسی، علم و غیره نیز تعلق پیدا کند.
ج) اعتماد در روابط شخصی: در دوران پیشامدرن، روابط شخصی تابع ضوابط بیرونی همچون تعهدات خویشاوندی بود. در حالی که در دوران مدرن روابط شخصی که بیشتر به صورت رابطه ناب در میآید وابسته به اعتماد متقابل است که آن را باید به وجود آورد و اعتماد طرف مقابل را جلب کرد. ارتباط ناب، ارتباطی است که معیارهای بیرونی در آن تحلیل رفته باشد. ارتباط ناب تنها برای پاداشی به وجود میآید که از نفس ارتباط حاصل میگردد. در ارتباط ناب اعتماد چیز مطمئن و از پیش تعیین شدهای نیست.
د) زمینههای اعتماد در دوران پیشامدرن و مدرن: گیدنز اعتماد را از مؤلفههای اصلی مدرنیته میداند و معتقد است که چهار زمینه محلی اعتماد یعنی خویشاوندی، اجتماع محلی، سنت و کیهانشناسی مذهبی بر فرهنگهای پیش از مدرن تسلط دارند، حال آن که در دوران مدرن اعتماد به نظامهای انتزاعی و نمادها و نظامهای کارشناسی جای این نوع اعتماد را گرفته است.
8 - مسعود چلبی (Masoud Chalabi) ؛ استاد گروه جامعهشناسی دانشگاه شهید بهشتی، معتقد است اعتماد ریشه در وابستگی عاطفی دارد. هر گاه عواطف، زمینه رشد یافته و بتواند در میان افراد انتقال یابد، اعتماد ایجاد و تقویت میگردد. در ارتباط با چگونگی انتقال عواطف، او معتقد است تعاملات اظهاری یا روابط گرم در این زمینه نقش کلیدی دارند. تعاملات اظهاری برخلاف تعاملات ابزاری، حامل عواطف، دوستی، صمیمیت و اعتماد میباشند و تمایل به این دارند که در حریم گروههای اولیه و اجتماعات طبیعی مستقر شوند. روابط ابزاری به هدف تأمین منافع شخصی انجام میگیرد و تمایل دارند که در ورای گروههای اولیه و اجتماعات طبیعی قرار بگیرند. چلبی ترکیب مناسب روابط اظهاری و ابزاری را کلید گسترش اعتماد در جامعه میداند.
در واقع با گسترش روابط ابزاری و باز شدن گروههای اولیه و اجتماعات طبیعی بر روی کل جامعه است که مسیر عبور روابط اظهاری از درون گروهها به بیرون آنها مهیا میشود. بر این اساس اعتماد اجتماعی در بحث چلبی در دو شکل متفاوت مطرح میشود:
الف) اعتماد میان فردی که مختص جامعه سنتی است که روابط اظهاری در آن غالب است.
ب ) اعتماد تعمیم یافته که مختص جوامع مدرن است که مشخصه آن روابط ابزاری است. " (1)
به خاطر بسپاریم که:
* برای مبادله افکار یا کالا، طرفین باید بر اساس برخی مشخصه های رفتاری چون صداقت و صراحت، به یکدیگر اعتماد ورزند. هیچ کس نیست که بتواند از نظامهای تخصصی در نهادهای مدرن کاملا دوری گزیند.
* منافع افراد، کنش اجتماعی را بر اساس اعتماد متقابل شکل می دهد.
* برگزاری جشن ها و اعیاد ملی به صورت دسته جمعی، باعث تحریک همبستگی و همدلی افراد با یکدیگر و افزایش اعتماد و اطمینان در بین آنان می شود.
* افراد در نتیجه اعتماد اجتماعی، علایق دیگران را بر علایق خود ترجیح می دهند.
* صداقت، درستی و پایبندی بر اصول اخلاقی، اعتماد اجتماعی را به وجود آورده و از آن مراقبت می کند.
* در صورت اجرای درست قوانین در جامعه و اعمال قدرت مشروع ، همکاری و مشارکت اعضای جامعه در کلیه سطوح بیشتر می شود. این امراز تبعات اعتماد به یکدیگر است و خود تقویت کننده اعتماد به دیگران است.
* اعتماد یک خصیصه شخصیتی و بلاتغییر نیست.
* اعتماد جنبه ای از روابط است که مدام در حال تغییر میباشد.
* دیگران را غیرقابل اعتماد تلقی کردن، احتمالا یکی از منابع اصلی فشارها و تنشهایی است که به تضاد منجر میشود.
* عدم اعتماد به ایجاد تضاد کمک میکند و تضاد منجر به بیاعتمادی بیشتر میگردد.
* چنانچه اعتماد به نخبگان در سطح جامعه کاهش یابد، این اعتماد در جای دیگری شکل میگیرد. مثلا اگر اعتماد افراد به رسانههای داخلی خدشه دار شود، آنها به سوی منابع دیگر خبری متمایل میشوند.
* اعتماد و بی اعتمادی هر دو میل به خودافزایی داشته و حالت ثابتی ندارند.
* هر چه میزان کنترل ما بر کنشهای آینده کمتر باشد، نیاز ما به اعتماد بیشتر میشود.
* اعتماد کردن یعنی شرط بستن بر آینده نامعین و کنشهای غیرقابل کنترل دیگران که همیشه همراه با مخاطره است.
* در دوران پیشامدرن، روابط شخصی تابع ضوابط بیرونی همچون تعهدات خویشاوندی بود. در حالی که در دوران مدرن روابط شخصی که بیشتر به صورت رابطه ناب در میآید وابسته به اعتماد متقابل است که آن را باید به وجود آورد و اعتماد طرف مقابل را جلب کرد.
* چهار زمینه محلی اعتماد یعنی خویشاوندی، اجتماع محلی، سنت و کیهانشناسی مذهبی بر فرهنگهای پیش از مدرن تسلط دارند.
* در دوران مدرن، اعتماد به نظامهای انتزاعی و نمادها و نظامهای کارشناسی جای اعتماد محلی در فرهنگهای پیش از مدرن را گرفته است.
* اعتماد میان فردی، مختص جامعه سنتی و روابط اظهاری در آن غالب است.
* اعتماد تعمیم یافته، مختص جوامع مدرن که مشخصه آن روابط ابزاری است.
می توان شاد زیست، امیدوار بود، سعادتمندی را حس کرد و به دیگران نیز تقدیم نمود، به جای بحث تلخ دائمی از مشکلات و معضلات و تنگناها، دست در دستان یکدیگر و با اعتماد به توانایی های واقعی خود و دیگران، همه آنها را یک به یک پشت سر گذاشت. اما وقتی تو از آنان به عنوان دیوار دفاعی امنیت خود در برابر مجموع جمعیت یک سرزمین استفاده می کنی، بر روی این دیوار، تابلوی خطر ریزش نصب خواهد شد و همه از آن فرار خواهند کرد، پس چنان باش تا لایق اعتماد خلق شوی.
1 ) نظریه های اعتماد اجتماعی، نویسنده مهدی بختیاری، 24 آبان 1393.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
حادثه آن قدر تکان دهنده و غیر قابل باور بود که جامعه را در شوک و بهت فرو برد . قتل پسری 47 ساله توسط پدرش و این همه فاجعه نبود. پس از خوراندن داروی بیهوشی به فرزند توسط پدر با همکاری مادر ، وارد کردن ضربات متعدد کارد توسط پدر بر قلب پسر تا مطمئن شود کشته شده است و پس از آن ، قطعه قطعه کردن بدن مقتول برای به راحتی خارج کردن بدن تکه تکه شده فرزند از خانه .
و باز هم این همه ماجرا نبود، پدر چنین جنایتی را در سالهای نه چندان دور با داماد و دختر خود هم کرده بود.
گرچه سخت و گزنده است ولی باید گفت و تحلیل کرد و درمان پیدا کرد بر این درد جانسوز جامعه کنونی ما که از شدت تلخی ، سایر زخمهای عمیق پیکره اجتماع ما را تحت الشعاع قرار داده است .
آیا می شود این حادثه را به مسائل فردی تقلیل داد و از خصوصیات اخلاقی پدر یا پسر و دختربه عنوان فاکتورهای اصلی وقوع جنایت ، صحبت به میان آورد ؟
علت رفتارهای غیرعادی از نگاه دورکیم
دورکیم جامعه شناس معروف فرانسوی و بنیانگذار جامعه شناسی ، علت همه رفتار های غیرعادی را در محیط جست و جو می کند و در نهایت عقیده دارد که جرم یک پدیده طبیعی و اجتماعی است و همچنین ایشان معتقد است که بین جرم و فرهنگ محل وقوع جرم ارتباط وجود دارد .
از خانه پدری تا خانه اکباتان
احمد زیدآبادی ، روزنامه نگار در واکنش به چنین جنایت تکان دهنده ای و با مقایسه نحوه برخورد حامیان نهاد قدرت با یک فیلم در سالهایی نه چندان دور ، که چنین جنایتی را در اندازه ای کوچکتر به نمایش درآورده بود ، می نویسد :
" وقتی فیلم "خانۀ پدری" ساختۀ کیانوش عیاری مجوز اکران گرفت، رسانههای حکومتی به خشم آمدند و ساخت این فیلم را اقدامی علیه فرهنگ ایرانی و اعتقادات مذهبی مردم قلمداد کردند .
در واقع، آنچه خانۀ پدری به نمایش میگذاشت ، قتلِ دختری جوان توسط پدرش به ظن ارتباط نامشروع در حدود یک قرن پیش بود، در حالی که این رسمِ بیرحمانه ، نه فقط در آن دوران که تا همین دهههای اخیر نیز در بسیاری از شهرها و روستاهای ایران جاری بود و هنوز هم کم و بیش و به صورتی عمدتاً اعلام نشده جریان دارد .حادثهای که خانۀ پدری از اقدامی در صد سال پیش به تصویر میکشید ، در مقابل جنایتی که در هفتههای اخیر در شهرک اکباتان رخ داده است، رنگ میبازد!
در خانۀ پدری، مردی سنتّی از بیم آبروریزی، دخترش را به قتل میرساند، اما از ارتکاب قتل سخت متأثر است و آن را به عنوان رازی مگو از همسر و دیگر اعضای خانوادهاش پنهان میکند . در جنایت اکباتان اما بدون آنکه پای آبروریزی در میان باشد ، پدر و مادری با قساوت فرزند خود را میکشند و بعد جسدش را تکه تکه میکنند و اجزای آن را به زباله دانی میاندازند و پس از افشای ماجرا نیز نه فقط اظهار ناراحتی و ندامت نمیکنند بلکه با افتخار به قتل دختر و دامادشان نیز اعتراف میکنند."
از نشانه های جامعه ی سالم و بیمار از نگاه شهید مطهری
آمار بالای پرونده های دادگاه ها و زندانیان و حجم خشونت و بزهکاری موجود در جامعه از نشانه های یک جامعه ی بیمار است که مدت ها است باعث نگرانی فعالین اجتماعی و فرهنگی شده است . شهید مطهری، که کتابهای وی در اکثر دانشگاه ها به عنوان منبع مورد اعتماد تعلیم دین ، تدریس می شود ، نشانه جامعه سالم را همدردی افراد آن جامعه با یکدیگر می داند :
" جامعه با هر نظام و سیستمی اداره بشود، یك نوع ارگانیزم مخصوص خواهد داشت . پیكر، سلامت و بیماری دارد ، جامعه نیز سلامت و بیماری دارد . پیكر تولد و رشد و انحطاط و موت دارد ، جامعه نیز همین طور است ؛ پیكر اگر سالم باشد بین اعضای آن همدردی هست ، جامعه نیز اگر سالم و زنده و دارای روح اجتماعی باشد ، همین طور است . "
زنگ خطر پیامد بحران های اجتماعی جامعه ، مدت زیادی است که توسط جامعه شناسان و آگاهان به علوم رفتاری و مردم شناسی به صدا در آمده است ولی گوش شنوایی در بین تصمیم سازان و تصمیم گیران کلان مملکت وجود نداشته و حتی اراده ای هم برای شنیدن نیست .
اثر خشونت جامعه بر خانواده
احمد بخارایی جامعه شناس و استاد دانشگاه در گفت و گو با روزنامه آفتاب یزد می گوید :
" من پیشبینی کرده بودم که خشونتهای جامعه گریبانگیر نهاد خانواده هم خواهد شد . به نظر من پدیدهها ، پدیدههای تاسف باری هستند اما غیر منتظره نیستند . حتی اگر از نگاه روانشناسی هم به این موضوع نگاه کنیم ، هرم مازلو و سلسله نیازها میگوید مگر میشود آدمی که در معیشتش با مشکل مواجه میشود مملو از خشم نباشد؟ 70 درصد از جمعیت در سه دهک پایین و فقیر قرار گرفتهاند و اکثرا تحت پوشش هیچ سازمان و نهادی نیستند و رها شده اند . بسیاری از سیاستمداران و مسئولان درکی از این سوال ندارند . بیعدالتی، اختلاف طبقاتی شدید، احساس تبعیض و... آدمها را به خشونت وادار میسازد. خشونت، اشکال مختلفی دارد که در جامعه ما چاشنی هر امری شده است. جامعه ما دوقطبی است و معیشت مردم به صورت ساختاری با مشکل مواجه است . با در نظر گرفتن تمام سناریوهای این قتل بازهم ما به این خمیر مایه مشترک میرسیم که دیالوگ و گفت و گوی درست در جامعه ما صورت نمیگیرد . جامعهای که در آن گفت و گو صورت نپذیرد جامعه هیجانی است . جامعه ما اتمیزه شده است و هر فرد تنها به فردیتش اتکا دارد. جامعه ما به جامعه سنتی ناکارآمد تبدیل شده است. این مهمترین مسئله است که باید مورد بررسی قرار بگیرد ."
خطر فروپاشی اجتماعی
دیگر فرصتی نمانده که همچنان ، مسئولان بخواهند خود را کنار کشیده و دوباره بازی کی بود کی بود را در بیاورند . الان دیگر زمان شنیدن صدای این دلسوزان جامعه و راهکارهای علمی آنان است .
خطر فروپاشی اجتماعی ، براثر رواج انحرافات و آسیب های اجتماعی جدی است . حمیدرضا جلایی پور، استاد دانشگاه به تشریح این شرایط ( در بازه زمانی سال های 76 تا 84 ) درمقاله خود پرداخته است :
" فروپاشی" به سه معنا درعرصه عمومی ایران به کار می رود. اول فروپاشی به معنای فروپاشی اجتماعی است. براساس این دیدگاه، جامعه ایران درخطر و معرض فروپاشی اجتماعی است . زیرا در این جامعه آن دسته از نهادهای اجتماعی که امر " کنترل اجتماعی " را به عهده دارند ( مانند نهادهای خانواده ، مذهب، آموزش ، قضا و امنیت ) به درستی کار نمی کنند و ارزش ها وهنجارها در جامعه مراعات نمی شود و انحرافات و آسیب های اجتماعی رواج پیدا کرده است . لذا در چنین جامعه ای ، شاخص هایی چون میزان رشد فزاینده ی اعتیاد ، خودکشی، جرم و جنایت ، خشونت خانگی ( علیه زنان، دختران و کودکان ) ، سستی در روابط خانواده ، طلاق ، فحشا ( خصوصا افزایش تعداد دختران فراری) ، کودکان و زنان بی سرپرست ، بیماران هپاتیتی و ایدزی ، بی اعتمادی فزاینده در زندگی روزمره و بیکاری بسیار بالا است . از این رو گفته می شود ، چنین جامعه ای درست کار نمی کند و فرو پاشیده است . "
راه حل خطرفروپاشی اجتماعی
وی راه برون رفت از این خطر بزرگ اجتماعی را ، شهروند سازی و شهروند داری و التزام دولت به ارزش های برابری و آزادی و رعایت دمکراسی و حقوق بشر در اداره جامعه می داند :
" اگر دولتها از طریق آموزش و پرورش و سازمان های غیر دولتی ( و سایر نهادهای فرهنگ ساز مثل رسانه های عمومی ) شهروندسازی نکنند ، یعنی افرادی را تولید نکنند که آنچه را که برای خود می خواهند برای دیگری بخواهند ، به حقوق و عزت دیگران احترام بگذارند ، برای کاهش رنج دیگری از خود گذشت نشان دهند ، به قانون احترام بگذارند ، جامعه باخطر روبه رو است . غیر از تربیت شهروند، شهروند داری یک وظیفه محوری دولت است که جز با التزام دولت به ارزش های برابری و آزادی ، سازو کارهای دمکراسی ، حقوق بشر و قانون در اداره ی افراد جامعه ، میسر نمی شود و از نظر دورکیم دولتی که تربیت شهروند و شهروند داری نکند و در رعایت حقوق برابر افراد جامعه بی اعتنا باشد ، دولتی غیراخلاقی و فاقد اقتدار است . "
افراد جامعه دل نگران آینده و وضعیت نابسامان حال حاضر هستند ، امید آن را داریم که مسئولین متعهدانه ، به مشکلات مردم رسیدگی کرده و دیگر شاهد حوادث ناگوار نباشیم .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه رسانه/
انجمن فلسفه تعلیم و تربیت ایران دهمین همایش سالانه خود را در بهمن ماه سال 1399 با عنوان « اصلاحات آموزشی و چالش های آن در ایران: تبیین فلسفی تلاش ها و دیدگاه ها » برگزار نمود.
مباحث همایش اغلب به موضوع سند تحول بنیادین در نظام آموزش و پرورش ( = سند تحول ) و بررسی و ارزیابی انتقادی این طرح کلان اصلاحات نظام آموزشی ایران اختصاص یافت.
یکشنبه 27 بهمن 1398 نشست پیش همایش « اصلاحات آموزشی و چالش های آن در ایران : تبیین فلسفی دیدگاه ها و تلاش ها » با حضور دکتر علیرضا صادق زاده ، عضو هیئت علمی دانشگاه تربیت مدرس و نایب رئیس انجمن فلسفه تعلیم وتربیت ایران ؛ دکتر سیدنقی موسوی ، عضوهیئت علمی دانشگاه فرهنگیان ؛ دکتر شهین ایروانی عضو هیئت علمی دانشگاه تهران و دبیر علمی همایش اصلاحات آموزشی و چالش های آن در ایران: تبیین فلسفی دیدگاهها و چالش ها در پردیس نسیبه تهران و شرکت برخی از اساتید و دانشجو معلمان دانشگاه فرهنگیان در پردیس نسیبه تهران برگزار گردید.
« صدای معلم » در چند بخش مشروح این گفت و گوها را منتشر کرد . ( این جا )
آن چه در زیر می آید ، بیانیه این انجمن در خصوص اشکالات اصلی سند تحول بنیادین و نحوه ترمیم آن می باشد .
۱۰ خرداد روز مبارزه با دخانیات است و ما طبق روال ماضی در حال برگزاری امتحانات نهایی حضوری هستیم. دانشآموزی که در جلسات قبلی سابقه تقلب دارد امروز نیز ناآرام بوده و کشتی بحرانزدهاش در دریای طوفانی احساسات مشوش و متلاطم است!
در تایمهای آغازین به بهانه سرویس بهداشتی در تلاش است تا یادداشتهای احتمالی را که در دور و اطراف حیاط مدرسه چال کرده با خود به داخل جلسه بیاورد. چنان ادای آدمهای مریض را در میآورد که ناچارا اجازه خروج میدهم. بازدید کننده از سازمان دارم و متوجه بازگشت دانشآموز ناآرام نمیشوم. ما تاوان کدامین گناه نکرده و تقاص کدامین پل شکسته در طول و عرض جغرافیا را پس میدهیم؟
یک ربع مانده به پایان امتحان یکی از اساتید مراقب که حافظ و شیفته نهجالبلاغه بوده و انسانی بهغایت شریف و صبور میباشد ناچار میشود برای حفظ حرمت امتحانات و پاسداری از ناموس آموزش و پرورش به دانشآموزی که یادداشتهایش را هتاکانه دور خود چیده است تذکر دهد. به خاطر تمرد دانشآموز خاطی یادداشتها و ورقه وی برای بار دوم از او گرفته میشود.
جان مطلب آن که خاطی به جای احساس ندامت و عذرخواهی با صدای رسا به استاد توپیده و میگوید: چقدر میگیری خشکه حساب کنم؟
از دانشآموز خواسته میشود که جیبهایش را خالی کند، از کلکسیون سیگار و فندک و.... رونمایی میشود !
متأسفانه دانشآموز ۱۸ ساله ما از هم اکنون تمام راهها و کوره راههای رسیدن به هدف با زیر پا گذاشتن هنجارها را فوت آب بوده و به راحتی پردهدری می کند و اصولا برایش هدف وسیله را توجیه مینماید. این زنگ خطری جدی برای فروپاشی تدریجی اخلاق، و جا دارد دلسوزان امر به جای کتمان این مشکلات رفتاری و معضلات اخلاقی دنبال رویارویی واقعبینانه با این رویه نامیمون بوده و پس از آنالیز مشکل به فکر چارهاندیشی برای کنترل و کاهش سقوط آزاد اخلاقی فعلی باشیم.
خاصه آنکه در امتحانات کرونایی فعلی که به شکل الکترونیکی در حال برگزاریست، بر اساس گفته ها و شواهد ، بسیاری از دانشآموزان در حال تقلب و تخلف جدی هستند و عمق فاجعه زمانی عریانتر خواهد شد که سال جدید آموزشی در کلاسهای حضوری با رویه دوم واقعیت مواجه گردیم.
نکته آخر اینکه یاد مطلبی تبلیغی از فرشاد اوجانی دبیر خانه کارگر کرج میافتم که مضمون آن بیارتباط با موضوع ما نیست:
" فرزندانمان را قضاوت نکنیم،
ما بابت سرگرمی جوانان و نوجوانانمان درون محلهها چه کردیم؟!
اگر امروزه جوانانمان هنجار شکنی میکنند عملکرد بد مدیران و ماست.
ما میتوانیم پیست موتور سواری، ماشین سواری، دوچرخه سواری و... احداث کنیم. ما میتوانیم بودجههای فرهنگی را طوری تنظیم کنیم که محلهمحور و اخلاقمحور باشد."
خلاصه آن که بهتر است به جای گفتاردرمانی و گرفتن ژست آدم حسابی و حق به جانب سعی کنیم با رفتار خود کارگاه مجسم اخلاق برای نوجوانان و جوانان باشیم.
به راستی گمشده جامعه امروز ما چیست؟
ما تاوان کدامین گناه نکرده و تقاص کدامین پل شکسته در طول و عرض جغرافیا را پس میدهیم؟
برای حصول یک زندگی شرافتمندانه چه باید بکنیم؟
صد البته قطعاً در این پروسه معیوب تمام قصورات متوجه حاکمان نیست. اضطراب، استرس، منفعتطلبی شخصی به جای توجه به منافع عامه و تنزل امید به زندگی ، خمیرمایه زندگی اکثریت شده است.
خلاصه شرافت قربانی منفعت، و رفاه عمومی، آرامش و آسایش عامه، گروگان بیکفایتی شده است و بخشی از قصورات قطعا متوجه آموزش و پرورش ناکارآمد ماست.
( مجسمه فیلسوف، ریاضیدان و شاعر ایرانی، عمر خیّام نیشابوری در تاریخ 11 فروردین 95 در دانشگاه ایالتی اوکلاهاما رونمایی شده و از این تاریخ در این دانشگاه قرار گرفته است. این اقدام بیسابقه با حمایت دولتمردان ایرانی در آمریکا انجام شده است )
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
مقدمه
اعتماد پس از برقراری رابطه اجتماعی و ایجاد صمیمیت یا حس همکاری و دوستی مابین دو یا چند نفر یا تعداد بیشتری از افراد به وجود می آید. اعتماد یک مفهوم چند بُعدی است که در برگیرنده اعتماد بینِ شخصی، اعتماد دوگانه، اعتماد سازمانی، اعتماد در محل کار و اعتماد بین سرپرست و زیردستان، اعتماد سیاسی و اعتماد اجتماعی میباشد.
ساختن اعتماد، سال ها طول می کشد اما تخریب آن در چند ثانیه اتفاق می افتد و اگر بخواهید آن را ترمیم کنید تا آخر عمر خود باید بکوشید. اعتماد به تدريج می آيد و يك جا از بین می رود. واقعیت آن که اگر فرد به خویشتن اعتماد نداشته باشد، ديگران هم به او اعتماد نخواهند كرد. آنانی که منافع خود را مقدم بر منافع دیگران می دانند در واقع غيرقابل اعتماد بودن خود را ثابت می كنند. قابل اعتماد بودن چيزی فراتر از پذيرش مسئوليت است.
دروغ گویی، بدعهدی و عمل نکردن به وعده ها، زیرآب زنی، منفعت جویی شخصی، غیبت و بدبینی، افترا زنی از جمله عوامل از بین برنده اعتماد مابین افراد با یکدیگر و یا افراد با گروه هاست. حال در یک رابطه محدود چند نفری یا در درون یک سازمان مابین مدیر و زیردستان و یا اعضای یک حزب و یا چند حزب نسبت به یکدیگر و در نهایت مابین دولت و ملت و حتی در سطح بین المللی و در روابط دیپلماتیک مابین چند کشور یا اعضای یک اتحادیه قاره ای، به وجود اعتماد مابین سیاستمداران و دولت ها نیازمندیم. پس برای استمرار و استحکام هر نوع رابطه ای، وجود اعتماد و اطمینان مابین افراد امری لازم و ضروری است. اعتماد پلی است که روابط اجتماعی بر روی آن استوار می گردد و با سلب آن، این پل تخریب و زندگی اجتماعی آسیب می بیند.
در گذشته دور، روابط اجتماعی چهره به چهره و مستقیم بود و جمعیت محدود به راحتی می توانست در مبادلات و معاملات خود به یکدیگر اعتماد بورزند، چون انتظارات و توقعات آنان از یکدیگر شفاف، ساده و مشخص بود. اما امروز با پیچیدگی روابط اجتماعی و غیرمستقیم بودن آن در بیشتر موارد از جمله هنگام خرید از اینترنت یا برقراری ارتباط الکترونیکی، افراد همدیگر را نمی شناسند و اعتماد کردن به دیگری که نمی بینید و نمی شناسید ریسکی بسیار بزرگی شمرده می شود. روی این اصل امر کلاهبرداری نیز بیشتر و عمومی تر شده است.
اعتماد پدیده ای نامرئی است که در رابطه اجتماعی، متولد می شود. هر چقدر این رابطه روی اصولی پایدار وضع شود، دوام و استمرار اعتماد نیز بیشتر ممکن خواهد بود. تک روی یا زیر آب زنی، اعتماد را به کلی متزلزل و نابود می سازد. اعتماد استواری ساختمان های مستحکمی است که با یک زلزله فرو می نشیند. اعتماد سرآغاز پیوندها و دوستی هاست. عشق و علاقه در سایه اعتماد به یکدیگر به وجود می آید. وقتی دیوار اعتماد فرو ریزد، عشق نیز به نفرت و بیزاری تبدیل می شود. و چون در جامعه و در درون مرزهای مشخص زندگی می کنیم پس نیازمندیم که در سطح کلان و گسترده به مردان سیاست و اقتصاد و دیگر عرصه ها نیز اعتماد اجتماعی داشته باشیم. در واقع اعتماد افراد در سطح جامعه به یکدیگر گِره می خورد و ریسمانی محکم تر به نام اعتماد اجتماعی، به وجود می آورد. نتایج و آثار تزلزل اعتماد اجتماعی از اعتماد فردی بسیار عمیق تر است چون انسجام و یگانگی اجتماعی را از بین می برد.
معنای اعتماد
اعتماد در زبان فارسی به معنای قبول داشتن، تكیه كردن، واگذاری كاری به دیگری، اطمینان، وثوق، باور و اعتقاد است. در زبان لاتین نیز اعتماد معادلی است برای واژه ایمان. در فرهنگ لغت آکسفورد، اعتماد به معنی اطمینان به بعضی از صفات یا ویژگی یک شخص و یا حتی درستی و حقانیت یک نظریه تعریف شده است. (1)
اعتماد اجتماعی، لازمه زندگی مدرن
" اعتماد اجتماعی پیش نیاز و ركن اساسی زندگی در جامعه امروز و شرایط مدرن زندگی اجتماعی است و هر گونه خدشه ای به اعتماد اجتماعی، می تواند سایر اركان اساسی جامعه را تحت الشعاع قرار داده و فعالیت آن را مختل سازد.
یكی از شرایط جامعه ایده آل و با كیفیت، لزوم اعتماد اجتماعی بالا در آن جامعه است. به طور كلی اعتماد و اعتماد اجتماعی به معنی اعتماد و ایمان و تسلیم در برابر تصمیم و اراده دیگری است. از منظر جامعه شناسی نیز صاحب نظران متعددی در این باره اظهار نظر كرده اند و هر كدام به تشریح اهمیت آن در جامعه پرداخته اند. مثلا:
* ماكس وبر جامعه شناس آلمانی، رفتار عقلانی را وابسته به وجود و حضور اعتماد می داند كه می تواند منشأ فردی یا گروهی داشته باشد.
* آنتونی گیدنز جامعه شناس انگلیسی، اعتماد اجتماعی را معادلی برای اطمینان و اتكا به كیفیت برشمرده و آن را لازمه حیاتی زندگی مدرن و امروزین بر می شمرد."
نمی توانیم اعتماد نكنیم
" همان گونه كه گیدنز به درستی اشاره می كند اعتماد اجتماعی امروز بیش از گذشته پیش نیاز زندگی ماست چرا كه شكل زندگی مدرن، روابط سنتی و چهره به چهره را از بین برده و شیوه های مكانیكی و ماشینی زندگی، امكان شناخت عناصر لازم زندگی را زدوده است. زندگی مدرن با وجوهی چون گسترش استفاده از اینترنت و فضای مجازی در ابعادی گاهی بزرگتر از فضای واقعی امروز بیش از همیشه نیاز ما شهروندان را به اعتماد به عنوان پیش فرض روابط انسانی و اجتماعی گسترش داده است.
در سطح خُرد، وقتی از خانه خارج می شویم باید به راننده اتوبوسی كه نمی شناسیم اعتماد داشته باشیم، باید به كیفیت جنس و فروشنده اینترنتی كه او را نمی بینیم و نمی شناسیم اما از او خرید می كنیم اعتماد داشته باشیم، باید به بانكی كه سرمایه خود را در آنجا گذاشته ایم اعتماد داشته باشیم و موارد بسیاری دیگر. از طرف دیگر و در سطح كلان باید به دولت و ساختارهای كلان سیاسی، اجتماعی و اقتصادی كه بخشی از حقوق و وظایف مان را به آنها سپرده ایم تا به جای ما تصمیم بگیرند و عمل كنند و مراقب امروز و آینده ما و فرزندان مان باشند، اعتماد داشته باشیم. اما امروز و در جامعه جهانی چقدر این اعتماد وجود دارد؟ در سطح ملی و در ایران معاصر چقدر به سیستم هایمان اعتماد و آنها را باور داریم؟
بر اساس مطالعات و تحقیقات صورت گرفته از جانب برخی از پژوهشگران و محققین به نظر می رسد كه اعتماد اجتماعی در زندگی امروز ایرانیان كاهش محسوسی پیدا كرده است كه نیاز به تعمق و بررسی های بنیادین دارد."
جبار رحمانی؛ انسان شناس و عضو مؤسسه انسان شناسی در این زمینه می گوید:
"اعتماد امروزه به یك موضوع كلیدی در فرهنگ و جامعه ایرانی بدل شده است. تحولات اخیر جامعه ایران و افزایش نابرابری و بحران های اقتصادی و اجتماعی قبل از هر چیز باعث افول اعتماد در ذهن كنشگر ایرانی شده و همچنین اعتماد پذیری نسبت به دیگران و نهادها را نیز به شدت دچار كاهش و افول كرده است. به عبارت دیگر بحران ها نه تنها وضع موجود اعتماد را به شدت تخریب كرده است، بلكه سبب گردیده تا نیروهای موجد اعتماد در اعضای جامعه هم هر چه بیشتر بی تأثیر و تضعیف شوند. برای فهم این مسأله لازم است درك دقیق تری از مفهوم اعتماد اجتماعی و ابعاد آن داشته باشیم. در وزارت آموزش و پرورش چون صداقت، صراحت، ثبات، وفاداری و صراحت وجود ندارد و یا در برخی از افراد صفی و ستادی، بسیار جزئی و فقط دو سه رکن آن موجود است پس اعتمادی مابین نیروهای صفی با یکدیگر، نیروهای صفی با ستادی و نیروهای ستادی با ستادی، مشاهده نمی کنیم.
انسان ها در هر جامعه ای برای رفع نیازهایشان مجبور به برقراری رابطه با دیگران هستند. برقراری هر ارتباطی مستلزم پیش نیازها و زمینه هایی است كه این ارتباط و كارآیی آن برای رفع نیاز مورد نظر را تضمین كند. یكی از مهمترین لازمه های ارتباط مفید در سطح هر جامعه ای، اعتماد است. اعتماد یك ركن بنیادین در حفظ حیات اجتماعی، نظم و استقرار پیوندهای میان اعضای جامعه است. در بطن واژه اعتماد نوعی ایمان و باور به یك امر پیش رو وجود دارد. اعتماد بیانگر یك برداشت و انتظار ذهنی افراد از امر پیش رو و كنش آینده یك فرد، یك نهاد و یك ارتباط اجتماعی است. اصول اعتماد بنیان شكل گیری سرمایه اجتماعی است، زیرا بر مبنای وجود اعتماد است كه آدم ها میلی به مشاركت و تعامل مثبت با دیگران پیدا می كنند و شبكه های روابط اجتماعی كه از خلال آنها نیازهای انسانی در حیات اجتماعی رفع شده و انرژی اجتماعی لازم برای تقویت جامعه شكل می گیرد.
اعتماد عامل اصلی اتحاد، انسجام، ثبات و نظم است. از این منظر اعتماد، رابطه ای دوگانه با جامعه دارد، از یك سو از خلال تعامل افراد با دیگران ایجاد می شود. به عبارت دیگر ، اعتماد محصول تجربه زیسته افراد در جامعه است. از سوی دیگر هر چه اعتماد اجتماعی بالاتر باشد، جامعه ای منسجم تر و با همبستگی بیشتر خواهیم داشت. از این منظر ، سطح اعتماد اجتماعی نسبتی معنادار با میزان توسعه یافتگی و سطح برابری اقتصادی دارد. اصولا جامعه های توسعه یافته تر و دارای عدالت اجتماعی بیشتر، همزمان دارای میزان بالاتری از اعتماد اجتماعی هم هستند.
اعتماد هم زمان امری به شدت فردی است، یعنی در ذهن من و شما شكل می گیرد، اما در عین حال امری به شدت اجتماعی هم هست كه ناشی از تجربه تعامل من با دیگران است. زمانی كه من، تجربه مثبتی از دیگران در ارتباطات بین فردی و درون گروهی داشته باشم، امكان شكل گیری اعتماد و تقویت آن در من بیشتر است. اعتماد مستلزم یك طرف اعتماد كننده و یك طرف اعتماد شونده و یك رابطه بین این دو طرف هست. اگر هر كدام از طرفین قواعد رابطه و كارآمدی آن برای تأمین خواسته دیگری را نقض كنند، اعتماد فرو خواهد ریخت. اعتماد اجتماعی، بیانگر آنست كه در یك رابطه اجتماعی، در حداقل آن، طرف مقابل كاری به ضرر من انجام نخواهد داد و در حالت حداكثری نیز طرف مقابل كارش به نفع من خواهد بود.
اعتماد، ارتباط معناداری با میزان مخاطره در جامعه هم دارد. اعتماد و مخاطره هر دو، معطوف به آینده پیش رو در یك ارتباط میان فردی یا درون گروهی هستند. هر چه یك رابطه در یك محیط اجتماعی، مخاطره اش بیشتر باشد، قابلیت اعتماد بدان كمتر است و میزان بی اعتمادی بالاتر خواهد بود.
اعتماد اجتماعی سطوح مختلفی دارد. در سطح خرد، اعتماد بین فردی را داریم كه كه معمولا روابط نزدیك افراد با خانواده و دوستان نزدیك را شامل می شود. در سطح میانی، اعتماد به نهادهای مدنی و اجتماعی و عامه مردم و محیط های پیرامونی وسیع تر را داریم و در نهایت در سطح كلان، ساختارهای كلان سیاسی حكومت و دولت و نهادهای وابسته به آنها را می توان مطرح كرد. هر چند این سطح كلان را می توان تا نظام بین المللی هم بسط داد.
در جامعه ایرانی بر حسب داده های پیمایش های ملی، ارزش ها و نگرش های ایرانیان، میزان اعتماد در سطح اول، همچنان بالا و متوسط رو به بالاست. هنوز مهمترین عرصه برای اعتماد بالا، خانواده است. این در حالی است كه در سطح میانی و بالاخص سطوح كلان با میزان بالایی از بی اعتمادی مواجه هستیم. این مسأله را نمی توان یك امر ذهنی صِرف دانست، بلكه بی اعتمادی ناشی از تجربه زیسته است. زیرا به تجربه دریافته ایم كه در سطوح خرد و كلان، تضمینی برای رفع نیازها و خواسته های ما در روابط اجتماعی وجود ندارد. بحران های اقتصادی و سیاسی هم نشان داده كه نهادهای كلان، لزوما حافظ منافع مردم نیستند.
در سال جاری به واسطه بحران کرونا، تلقی بی اعتمادی به نهادهای كلان تقویت شد. در كنار این ناكارآمدی ها، روند افسار گسیخته بحران اقتصادی نه تنها امید به آینده را در مردم ایران كاهش داده، بلكه آینده را به شدت مخاطره آمیز كرده است. به همین دلیل ناامیدی در جامعه به نوعی هراس از آینده هم بدل شده است. در این وضعیت، افزایش مخاطره و كاهش تضمین تعهدات متقابل میان فرد و جامعه برای تأمین منافع متقابل، عملا بنیان های اعتماد اجتماعی را در ایران متزلزل كرده است. كاهش شدید سرمایه اجتماعی شاهدی است بر این مُدّعا.
از سوی دیگر افزایش نابرابری ها، افول ارزش های اخلاقی و احساس شدید نابرابری هم بر این روند كاهش اعتماد اجتماعی افزوده است. در این میان تنها حوزه و عرصه قابل اعتماد، كه میزان بالایی از اعتماد و سرمایه اجتماعی و همچنین تعهد متقابل هنوز در آن جاری است، عرصه خویشاوندان نزدیك است. پیوندهای خونی نزدیك، به مهمترین تضمین اعتماد اجتماعی و كاهش مخاطره در روابط درونی تبدیل شده است. گویی مرزهای خونی، مرزهای اعتماد پذیری شده است.
آنچه كه در این میانه بحرانی، لازم است انجام شود نوعی ایجاد بسترهای اعتماد پذیری است. اعتماد اجتماعی با توصیه و بخشنامه ایجاد نمی شود، بلكه اعتماد امری اكتسابی و تجربی و حاصل زیست روزمره افراد است. مهمترین زیرساخت اعتماد، برابری و افزایش عدالت اجتماعی است. اصولا سیاست گذاری هایی كه موفق به افزایش برابری و عدالت اجتماعی شده اند، به طور همزمان سبب افزایش اعتماد هم شده اند. ضعف نهادهای مدنی و عدم تمایل دولت ها و حكومت ها به توسعه نهادهای مدنی به عنوان مكانیسم های تقویت حیات اجتماعی، سبب شده در جامعه ایرانی، عملا اعتماد در حصار روابط مبتنی بر شبكه های خویشاوندی و نزدیكان محصور بماند. در حالی كه جامعه مدرن نیازمند بسط زمینه های اعتماد به عرصه های روابط تعمیم یافته و ارتباط با افراد و نهادهای ناشناس و تضمین تعهد آنها به تأمین منافع ماست.
از این منظر ؛ دولت های ناكارآمد و نهادهای مدنی ضعیف كه خصیصه ایران معاصر و مدرن هستند، خود زمینه های افول اعتماد اجتماعی و به تبع آن، سرمایه اجتماعی هستند. تا وقتی این زمینه های ضروری تولید و بسط اعتماد اجتماعی و سرمایه اجتماعی در ایران تأمین و تضمین نشود، نمی توان از توسعه پایدار در ایران صحبت كرد.
نكته اصلی آن است كه فقدان اعتماد در عرصه های عمومی و نهادهای كلان، به معنای افزایش مخاطره آمیز بودن و فقدان تعهد افراد نسبت به این نهادهاست. به عبارت دیگر اعتماد همیشه متضمن تعهدی دو طرفه است. هر گاه این تعهد از جانب طرف مقابل نقض شود، تضمینی برای عمل به تعهد در طرف اول هم وجود ندارد. در شرایطی كه نهادهای كلان و ساختارهای سیاسی و اقتصادی ما عمیقا دچار افول اعتماد باشند، می توان آنها را به شدت در معرض مخاطره دانست، چون كنشگران آن عرصه های كلان، تعهدی به تأمین منافع دیگران در موقعیت نهادی و حسب پست و مقامی كه دارند، نخواهند داشت. فقدان اعتماد، سبب فقدان تعهد افراد به نهادهای كلان خواهد شد. میزان بالای اختلاس و فساد ساختاری در جامعه ایران تا حدی ناشی از همین فروپاشی بنیان های اعتماد اجتماعی و تعهد متقابل فرد و نهاد می باشد. نهادهایی كه تضمین منافع من را نخواهند كرد، چرا من باید منافع آن را تضمین كنم؟ سطح اعتماد اجتماعی نسبتی معنادار با میزان توسعه یافتگی و سطح برابری اقتصادی دارد. اصولا جامعه های توسعه یافته تر و دارای عدالت اجتماعی بیشتر، همزمان دارای میزان بالاتری از اعتماد اجتماعی هم هستند.
بر همین مبناست كه افراد، نهادها را قربانی منافع خودشان می كنند. چون همیشه حس فدا شدن منفعت های شخصی به پای نهادهای كلان را خواهند داشت و این كار را به واسطه معكوس كردن این رابطه، جبران می كنند یعنی نهادها را قربانی منفعت شخصی می كنند. از این منظر ، ما دچار زمینه های ساختاری فساد و تخطی به واسطه تخریب اعتماد اجتماعی شده ایم. برای رفع این بحران لازم است نه تنها در ایران امروز، اصلاحات ساختاری و نهادی عمیقی انجام بدهیم، بلكه تضامین بسیار جدّی برای ایجاد زمینه های اعتماد اجتماعی میان افراد و نهادها را از طریق بسط برابری و عدالت ایجاد كنیم. در این شرایط می توان امیدی به احیای اعتماد و كاهش مخاطره در تعاملات میان فردی و درون گروهی ما با دیگران و جامعه داشت." (2)
به اعتقاد اندیشمندان ، ارکان کلیدی مفهوم اعتماد عبارتند از:
1 ـ صداقت؛ به معنی همان درستکاری میباشد و در ارزیابی قابلیت اعتماد دیگران مهمترین عامل است.
2 ـ صلاحیت؛ که تمام دانش و مهارت های فنی و میان فردی را در بر میگیرد.
3 ـ ثبات؛ که به قابلیت اعتماد پذیری، قابلیت پیش بینی شوندگی و قضاوت خوب در اداره کارها بر میگردد.
4 ـ وفاداری؛ که به معنی تمایل برای حمایت و تأمین منابع دیگران است
5 _ صراحت؛ یعنی اعتماد به کسی که تمام حقیقت را بازگو میکند. (3)
سخن پایانی
پس برای کسب اعتماد کسی یا گروهی و حتی ملتی، باید پنج رکن اعتماد را طرفین رعایت کنند. چون اعتماد رفتاری دوسویه است و پایداری آن با تعهد افراد نسبت به این پنج رکن تضمین می گردد. اگر بخواهیم این ارکان را در آموزش و پرورش جست و جو کنیم، لابد ناکام خواهیم ماند، چون اصولا هیچ یک وجود ندارند. هر یک از ما نارضایتی خود را از این سازمان اعلام می کنیم اما از منظر علمی، دلایل آن را تشخیص نمی دهیم. یعنی در وزارت آموزش و پرورش چون صداقت، صراحت، ثبات، وفاداری و صراحت وجود ندارد و یا در برخی از افراد صفی و ستادی، بسیار جزئی و فقط دو سه رکن آن موجود است پس اعتمادی مابین نیروهای صفی با یکدیگر، نیروهای صفی با ستادی و نیروهای ستادی با ستادی، مشاهده نمی کنیم. اعتماد چون رفتاری متقابل است، اگر دیگری بدان مقیّد نباشد، آن دیگری نیز به مرور ترک صداقت، صراحت و وفاداری می کند و اعتماد رنگ می بازد.
مابین نمایندگان مجلس و دولت با مردم نیز به همین شکل، شاهد تضعیف اعتماد هستیم. چون آنان بعد انتخاب و انتصاب خود، کمتر به رأی و نظر مردم نیازمندند و بیشتر بر اساس چارچوب تفکر شخصی یا بر اساس دیدگاه حزبی خود عمل می کنند، جریانی که کمتر به نفع مردم و جامعه است.
ما برای پذیرش اجتماعی، از یک سو نیاز داریم که به دیگران اعتماد ورزیم و از سوی دیگر وظیفه داریم تا ارکان مناسب برای اعتمادورزی دیگران نسبت به خود را داشته باشیم. همانند بسیاری از رفتارها بده و بستانی است که لازم و ملزوم آن انتظار عمل در خود و دیگری است. شاید برای همین پرداختن به خویشتنِ خویش از اهم مسایل زندگی افراد در هر جامعه ای است.
(در بخش دوم به بررسی برخی از نظریه های کلاسیک و معاصر جامعه شناسان در مورد اعتماد اجتماعی خواهم پرداخت.)
ادامه دارد
1 ) ویکی پدیا، دانشنامه آزاد، اعتماد.
2 ) خبرگزاری جمهوری اسلامی، گروه تحلیل، تفسیر و پژوهش های خبری ایرنا، کد خبر: 83087508 ، 12 آبان 1397.
3 ) تعریف اعتماد سازمانی رابطه بین اعتماد و کنترل، پیامدهای کمبود اعتماد، یکشنبه 31 فروردین 1399.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید