صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش

آسیب شناسی گفتمان معیشت محور در جامعه معلمان
قبل از گسترش جهان سایبری به شکل کنونی، خبری از کمپین‌ها و طومارنویسی‌های تکراری و کم‌خاصیت نبود. معلمان به عنوان قشری اثربخش در ساختن جامعه، فراغت بیشتری برای ساختن خویش و به تبع آن ساختن دانش‌آموزان داشتند. اگرچه این ساختن‌ها، از کمال مطلوب برخوردار نبودند اما به دلیل غرق نشدن آنان در فضای مستعد ابتذال شبکه‌ها و پلاتفرم‌های اجتماعی، نوعی آرامش و سکون برای آنان به همراه داشت تا اندکی در فضای تعلیم و تربیت متمرکز شوند و گاهی دست به کاری بزنند. در این شبکه‌ها معلمان، علیرغم حضور در میان هزاران فرد، احساس تهی‌شدن، بی‌پناهی و انزوای بیشتر خواهند کرد زیرا گره کارشان همچنان فروبسته می‌ماند.

در وضعیت فعلی، سیطره بلامنازع این شبکه‌ها و عطش معلمان برای کمپین‌سازی و عضویت در آنها، واجد آن شده که از این پدیده به عنوان یک بیماری یادکرد؛ بیماری‌ای که علیرغم شمایل اجتماعی‌اش، فرد را در انزوای روزافزون خویش تنها می‌گزارد و گاه مانند خوره به جانش می‌افتد. در برابر این بیماری که در صف (میدان عمل معلمان) شایع است باید پرده از بیماری همتراز دیگری برداشت که از ناحیه ستاد (قانون‌گزاران و تصمیم‌سازان) مدام بر قبح ماجرا زخم کاری می زند.

از یک سو، این معلمانند که به محض اشتغال در کسوت معلمی، دغدغه‌هایشان از مسیر حرفه‌ای‌شدن در وادی تعلیم و تربیت به برهوت معاش‌اندیشی، مسکن‌گزینی و ماشین‌سواری تغییر شیفت می‌دهد و متأسفانه به دلیل سیری‌ناپذیری این نیازها، چشم‌انداز امید به مهار آنها روشن نیست. و از سوی دیگر، قانون‌گزاران و تصمیم‌سازان بالادستی قراردارند که با نگاه فرادستانه و قیّم‌مأبانه، معلمان را قشری زیاده‌خواه و طمّاع پنداشته از استیفای قطره‌چکانی حقوق و مزایای آنها، به نفع دون‌کیشوت‌بازیهای احمقانه و صرفه‌جویی‌های ریاکارانه ممانعت به عمل می‌آورند.

آسیب شناسی گفتمان معیشت محور در جامعه معلمان

جوهر هر دو بیماری یکی است و آن انحراف اذهان معلمان از اصل موضوع، یعنی تربیت حرفه‌ای آحاد جامعه است؛ اگرچه در ظاهر امر چنان می‌نماید که مجموعه ساختار دولتی مرتبط با تعلیم و تربیت، آستین همت بالا زده و با تدوین قوانین از جمله سند تحول بنیادین، در صدد مشکل‌گشایی و رفع موانع موجود است. اما از قِبَل همین سند است که قانونی به نام رتبه‌بندی معلمان نیز در هزارتوهای قدرت دست‌به‌دست می‌شود و مانند یک توپ از این دولت به آن دولت پاس داده می‌شود. لذا آنچه که از وضع موجود می‌توان برداشت کرد، فقدان بودجه کافی نیست بلکه نبود اراده معطوف به تغییر است. عدم باور به اهمیت آموزش و پرورش در ساخت اجتماعی و توسعه مطمئن جامعه است.

اکنون معلمان به جای تبلور و بروز شخصیتی علمی و تربیتی، بدل به شاغلان ادارات کوچک مدارس شده‌اند. یعنی کارمندان اداراتی که به جای پخش قند و شکر و روغن نباتی، به توزیع و انتقال محض دانشِ تاریخ مصرف‌گذشته به دانش‌آموزان مشغول هستند. اینکه معلمان، در زیرنظام تربیت معلم ایران، برای «تربیت» تربیت شده باشند یا نه، خود مقوله‌ای دیگر است که پیشتر در مقاله‌ای مستقل بدان پرداخته‌ام.

آسیب شناسی گفتمان معیشت محور در جامعه معلمان

پاشنه آشیل این وضعیت، در یک کلام، معیشت و غمِ نان است. اینکه نقصان موجود را امری عمومی تلقی کنیم و معلمان را هم‌سرنوشت با دیگر آحاد جامعه به حساب بیاوریم از اهمیت موضوع نمی‌کاهد زیرا به معلمان باید از همان آغاز، نگاه ویژه‌ای می‌شد چون که آنان به عنوان نیروهای استراتژیک که مأموریت خطیر توسعه نرم‌افزاری جامعه را برعهده دارند از دیگر افراد متمایز هستند. با این حال اگر چنین نگرشی شائبه‌ی تبعیض را ایجاد کند، از نوع تبعیض مثبت است زیراکه در آینده تمام آحاد جامعه از بالندگی شخصیت ممتاز معلمان منتفع خواهند شد.

حال گرفتاری معلمان در بند کمپین‌ها و مویه‌های مدام آنها برای امرار و افزایش معاشِ ناچیزشان در برابر هیولای تورّم بی‌افسار و کاهش مدام ارزش پول موجود، غیر از افت شخصیت آنان در برابر جامعه و به ویژه دانش آموزان، حاصلی جز فرسودن در لای هزاران پیام، خبر و شایعه نخواهد داشت. در این شبکه‌ها معلمان، علیرغم حضور در میان هزاران فرد، احساس تهی‌شدن، بی‌پناهی و انزوای بیشتر خواهند کرد زیرا گره کارشان همچنان فروبسته می‌ماند.


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

click

منتشرشده در یادداشت

شجاعت خود بودن در حرفه معلمی و الزامات آن

 پاکر پالمر جامعه شناس و اندیشمند بلندآوازه آمریکا کتابی با عنوان The courage to teach دارد. این کتاب در ۱۹۹۸ چاپ شد و از آن زمان بارها تجدید چاپ گردیده است. پالمر بابت کتاب هایش به ویژه این کتاب سیزده دکتر افتخاری و سه جایزه بزرگ دریافت کرد. اخیرا خانم نوگل روحانی این کتاب را به فارسی ترجمه و انتشارات هوش ناب آن را منتشر می کند. مترجم نوشته است از طریق سخنرانی ها و نوشته های من با این کتاب آشنا شده اند. از این رو از من خواستند که پیش گفتاری برای آن بنویسم. از این که چنین کتاب خواندنی به زبان فارسی ترجمه شده است بسیار خوشحالم.

شجاعت خود بودن در حرفه معلمی و الزامات آن

پالمر در این توضیح می دهد که در دنیای امروز معلمان مدارس و مدرسان دانشگاه با قلب شان تدریس نمی کنند. معلم "زندگی گسیخته "ای دارد. او ناگزیر است در کلاس درس بدون شوق، بدون حس حضور، بدون تعلق و بدون قلب حاضر شود. معلم قادر نیست دانشجویان، موضوع درس، و خود یا خویشتن خود به هم پیوند بزند و ارتباطی گرم، خلاق و پرشور میان آنها برقرار کند. پیوند و پیوستگی میان مولفه های آموزش و تدریس از هم گسیخته شده است. اشکال ویرانگری از ترس در نهان و آشکار فضای کلاس درس، دانشجویان و مدرسان لانه کرده است.

 پالمر با نثری شاعرانه و جذاب این ترس ها را با تکیه بر سی سال تجربه‌ زیسته اش روایت می کند. ترس معلم و مدرس از ناامنی شغلی، ترس از پذیرفته نشدن یا تحقیر شدن در میان دانشجویان، ترس از برملا شدن از خود بیگانگی معلم، و ترس های دیگر. پالمر نشان می دهد ارتباط میان مدرسان نه تنها با دانشجویان بلکه با یکدیگر از هم گسیخته شده است. فضای گرم محبت و یادگیری در اجتماع مدرسان وجود ندارد. پالمر می نویسد مدرسان و معلمان با کارکنان نظام آموزشی و نهاد دانشگاه هم تعاملی معنادار و سازنده ندارند.

نظریه پالمر این است که ریشه این وضعیت و این زندگی گسیخته مدرسان در نظام آموزشی و جامعه است که اجازه نمی دهد مدرسان "هویت شخصی" شان را شکل داده و در فرایند و کنش تدریس ابراز دارند. نظام ارزشیابی کمیت سالار، قواعد دست و پاگیر دیوان سالاری دانشگاه ها و موسسات آموزشی، فشار بازار و ارزش های تجاری بر آموزش، بی اعتبار شدن ارزش های انسانی و اخلاقی، فقدان آزادی، حاشیه راندن معلم و مدرس در نهاد دانشگاه، تکنوکراسی و فن سالاری، و کم توجهی جدی به هنر و ادبیات و علوم انسانی در نهاد دانشگاه و نظام آموزشی، و عوامل دیگر باعث نادیده گرفتن و حذف فردیت مدرس و معلم شده است.

مدرسان نمی توانند در کنش تدریس واقعا همان باشند که هستند. آنها در کلاس درس و آموزش محکوم به داشتن نقاب های ایدیولوژیک، سیاسی و اجتماعی شده اند. این نقاب ها مانع برقراری ارتباط سازنده میان مدرسان و دانشجویان، میان مدرسان با یکدیگر، و میان مدرسان با کارکنان دانشگاه شده است. در نتیجه زندگی حرفه ای مدرسان دانشگاه زندگی گسیخته ای است. ارتباط آنها با قلب شان قطع شده است. آنها چیزی را تدریس می کنند که به قلب آنها تعلق ندارد.

شجاعت خود بودن در حرفه معلمی و الزامات آن

 پالمر می خواهد این زندگی گسیخته را به زندگی پیوسته تبدیل کند. گام اول از نظر او قرار گرفتن مدرس در مرکز نهاد دانشگاه و نظام آموزشی است. گام دوم توجه به اهمیت زندگی یکپارچه برای کنش تدریس است. مدرس نیازمند پیوند زدن خود، موضوع درس و دانشجویان با یکدیگر است. این پیوند باید در قلب مدرس شکل گیرد. نظریه پالمر مبتنی نگاهی وجودگرایانه است و معتقد است غلبه بر ترس ها و برداشتن نقاب ها و ایجاد پیوندها زمانی ممکن است که مدرسان و دانشگاه ها بخواهند و بتوانند شهامت خود بودن مدرس را بپذیرند.

در جامعه ایران بحران آموزشی و آموزش عالی ما نیز ریشه در این دارد که مدرسان نه تنها فاقد خودبودگی در کار حرفه ای شان هستند، بلکه آشکارا نظام آموزشی آنها را از هویت شخصی شان برحذر می دارد و آنها را تحت سخت ترین فشارهای سیاسی، اخلاقی و سازمانی قرار داده است تا هر چیزی باشند جز خود واقعی شان. پالمر به درستی نوشته است که در این جامعه تدریس کردن شجاعت می خواهد، البته اگر استاد و معلمی بخواهد خود واقعی اش باشد.

برای من که سی سال تدریس کرده ام عمق این سخن قابل لمس است. سی سال با هراس و وحشت تدریس کرده ام، با وجود مراعات همه قواعد ناخودبودگی، همواره در معرض تهدید بودم. در نظر بگیرید اگر شهامت داشتم و خودم بودم چه اتفاقی می افتاد!

معلمی شهامت می خواهد، شهامتی بالا تر شهامت سرباز در میدان جنگ!

کانال دکتر نعمت الله فاضلی


شجاعت خود بودن در حرفه معلمی و الزامات آن

منتشرشده در معرفی کتاب

ضرورت اجرای صحیح رتبه بندی معلمان و ترمیم جدی حقوق و دریافتی یک ضرورت برای تحولات آموزشی

طرح رتبه بندی معلمان به عنوان یکی از پیش شرط های تحول در نظام آموزشی ایران، مطالبه خلق الساعه یا نوپدیدی نیست که  قبض و بسط آن را به قبل و بعد تعیین وزیر گره بزنیم.

این طرح در صورت برخوداری از پختگی و جامعیت لازم ، به سان سائقی است که می تواند  هم راستا با خود ، دیگر ارکان  و مولفه های نظام اموزشی را به دگردیسی ، تکامل و تحرک در آورد.

 افزایش کیفیت ، ایجادانگیزه های فردی و تضمین لازم برای حرکت معلمان به سمت کسب و ارتقای  صلاحیت ها و شایستگی های معلمی می تواند بخشی از  دست آوردهای مستقیم آن باشد

گره کار آنجاست که ما یک بار برای همیشه تکلیف خود را با مرتبت و انتظارات شغلی  معلمان در نظام دیوانی ایران روشن نساخته ایم.

اگر قرار است معلمان در زمره استادان ، پژوهش گران و فن آوران به شمار آیند باید تمامی لوازم آن را به جان خریده ، با اصلاح چرخه معیوب جذب ،نگهداشت و ساماندهی معلم ، آموزش و پرورش را از پیامد استخدام های فله ای  یا بی حساب و کتاب امروزین رهانید.

اگر قرار است با وضع موجود کنار آمده همچنان سیاست کجدار و مریز پیشه کنیم تا با به ستوه آوردن مردم ، به تدریج شرایط برای حراج و واگذاری  مدارس دولتی مهیا شود پس لاجرم باید همان کاری را در پیش بگیرید که در هشت سال گذشته اتفاق افتاد. با گشتن دنبال بند و تبصره در لابه لای  قانون مدیریت خدمات کشوری هراز گاهی چندرغازی به حقوقشان افزوده ، اسم ان را رتبه بندی یا حق السکوت بگذاریم.

وقتی این ترفند نیز کارگر نیفتاد با به راه انداختن جنگ زرگری بین دولت و مجلس ، فرصت دوباره خرید.

 افزایش ناگهانی حقوق برای دیگر مشاغل از اعضای هیات علمی دانشگاه ها گرفته تا کارکنان قوه قضاییه ، بهداشت و درمان ،ادارات کل امور زندان ها ، شرکتهای دولتی وابسته به نفت و...هیچ کدام در این کشور منجر به کسری بودجه یا افزایش تورم نمی شود! اما در هشت سال گذشته، رتبه بندی را لولوی سر خرمنی جلوه داده اند تا دولتمردان را از بار مالی اجرای آن هراسان ساخته ، پشیمان سازند.

ضرورت اجرای صحیح رتبه بندی معلمان و ترمیم جدی حقوق و دریافتی یک ضرورت برای تحولات آموزشی

به حد کفایت زمان خریده و فرصت را کشته ایم ، باخالص پرداختی شش میلیون تومانی به یک آموزگار 25 سال سابقه در شرایط تورمی امروز که نیمی از عمر خویش را وقف مناطق نابرخوردار کشور کرده است نمی توان انتظار تحول یا شق القمر داشت.

عزیزان جوانی که برای رسیدن به امارت در آموزش و پرورش با در دست داشتن پوشه خالی از رزومه به صف شده اند باید بدانند که اجرای زود هنگام رتبه بندی برای وزیر آینده آموزش و پرورش ، آش کشک خاله است . خورده یا ناخورده به حسابش نوشته خواهد شد و به خاطر آن عملکردش محک خواهد خورد.

 وزیر آینده آموزش و پرورش باید علاوه بر داشتن پختگی و شرح صدر لازم ، پیه اجرای رتبه بندی و ترمیم جدی حقوق و دریافتی معلمان را به تن بمالد.

دور زدن مردم به قیمت دریغ داشتن  آموزش رایگان و با کیفیت از آنان ، کار سهل و آسانی نیست که با نشان دادن در باغ سبز  اتفاق بیفتد.

مدیر فلان موسسه پژوهشی ، پس از باز ماندن یار غار و رفیق شفیقش، از رسیدن به کرسی وزارت، هر روز با زدن توئیت های تهدید آمیز و معنادار ، معلمان و نمایندگان  را سواد اعظمی می داند که  مبهوت و مرعوب جنگ روانی این و آن شده اند.

کنش یا پویش صنفی معلمان مختص دیروز و امروز نیست .

لابد به عنوان یک پژوهشگر آماتور  و مبتدی باخبرید که به رغم تمام کاستیها ،هنوز هم معلمان ، یگانه گروه مرجعی هستند که از بیشترین حمایت مردمی به عنوان تنها سرمایه اجتماعی خود برخودارند .

پس لطفا مخاطبان خودرا دست کم نگیرید و به انتخاب و اختیار آنها احترام گذشته ، سر به تسلیم و تواضع فرود آورید.

معلمان خادمان خود را بهتر از من و شما می شناسند ؛ نیازی به جو سازی نیست .

مطمئن باشید که اسیر وعده های توخالی ، نمایشی و پرو پاگاندایی دیگران نخواهند شد.


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

ضرورت اجرای صحیح رتبه بندی معلمان و ترمیم جدی حقوق و دریافتی یک ضرورت برای تحولات آموزشی

منتشرشده در یادداشت
پنج شنبه, 10 شهریور 1400 12:45

مدنیت ، آموزش و پرورش و معلمان

مدنیت و آموزش و پرورش و معلمان

مدنیت در ایران به طفلی می ماند که تازه شروع به سخن گفتن کرده است. یعنی هنوز اول راه است.

چرا موضوع به این مهمی با توجه به مبارزات زیاد مردم ما هنوز در اول راه است؟

چون اولا وزارتخانه آموزش و پرورش که محل آموزش همگانی‌ست به این مسئله مهم عمیقا نپرداخته است. دلیل آن هم دخالت نیروهای خارج از حوزه در این وزارتخانه است که سعی می‌کنند از طیف خودشان (کم‌ سواد و دگم) را بر تدوین کتب درسی تحمیل کنند. نتیجه‌اش این می شود که در کتاب پایه چندم می‌نویسند در ایران موضوع کرونا به صورت گل و بلبل انجام شده است. نمی‌‌نویسند که مردم قتل عام کرونایی شدند.

دوم: در طول دوران مبارزات، پس از آنکه مبارزات میدانی فروکش کرد، مبارزان توسط اراذل و اوباش راه یافته در قدرت سرکوب شدند. به همین خاطر جرات مطالبه‌گری را از دست داده‌اند و همه نگاه می‌کنند، ببینند کی جان خودش را نادیده می‌گیرد و می‌آید وسط تا حقوقشان را زنده کند. مثل معلمانی که معاش بقیه را فریاد زدند و حالا هم در زندانند و بقیه معلم‌ها (اکثرا) هم فقط نگاه می‌کنند و از ترس حتی جرات فریاد زدن در اتاق خالی خودشان را هم ندارند.

من فکر می‌کنم اصلاح امور (البته اگر کار از کار نگذشته باشد و راهی برای اصلاح وجود داشته باشد) با راهکارهای مدنی می‌تواند، جاه‌طلبان و قدرت‌طلبان و رانت خواران کثیف را سرجای خودشان بنشاند، به شرطی که تداوم داشته باشد.

مدنیت و آموزش و پرورش و معلمان

کانال دکتر خدیجه گلین مقدم


مدنیت و آموزش و پرورش و معلمان

منتشرشده در یادداشت

انتقاد از انتصابات در اداره کل آموزش و پرورش فارس توسط مدیر کل

مطابق با فصل سوم قوانین و مقررات مربوط به تخلفات اداری در مورد مجازات ها و در ماده ۹ این آیین نامه در بند «و» آمده است:

تنزل مقام و یا محرومیت از انتصاب به پست‌های حساس و مدیریتی در دستگاه‌های دولتی و دستگاه‌های مشمول این قانون، در بندهای این ماده هرکدام از مجازات ها از مجازات بند قبل از آن سنگین تر است.

در بند «ز» آمده است : تنزل یک یا دو گروه و یا تعویق در اعطای یک یا دو گروه به مدت یک یا دو سال .

مدیرکل آموزش و پرورش فارس در انتصاب یکی از مسئولان زیر دست خود با علم به اینکه مدیرکل سابق نامبرده را برکنار نموده است و پرونده ایشان در هیئت بدوی تخلفات اداری در حال رسیدگی است و بحث مبلغ ۱۵ میلیارد ریال دریافت شهریه اضافی مطرح است، اما متاسفانه علی رغم تذکرات منتقدین تحت فشار قرار گرفت و ابلاغ ایشان را صادر نمود.

پس از مدتی هیئت بدوی مجازات بند «ز» را برای نامبرده صادر نمود و متخلف نیز در هیئت تجدید نظر اعتراض نمود. در آنجا نیز حکم قبلی مورد تایید قرار گرفت. سنگینی مجازات بند «ز» نسبت به بند و را به این دلیل متذکر شدم که یادآوری کنم متخلف حتماً بایستی برکنار می گردید. اما عملاً با لجاجت های بی مورد این اتفاق نیفتاد و بر موضوعی خلاف قانون پافشاری گردید.

حال که روزهای آخر مسئولیت جناب اسماعیلی است توقع می رود ایشان به اشتباهات خود در طول ۱۸ ماه مسئولیت خود صادقانه اعتراف کند و این رویه را در آموزش و پرورش فارس نهادینه کند، و از جامعه فرهنگیان عذر خواهی نماید.


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

انتقاد از انتصابات در اداره کل آموزش و پرورش فارس توسط مدیر کل

منتشرشده در یادداشت

کهگیلویه و بویراحمد

منتشرشده در نامه های دریافتی

صمد بهرنگی و ماهی سیاه کوچولو

صمد در دوم تیرماه 1318ش. در محله چرنداب تبریز در یک خانواده ی تهیدست چشم به جهان گشود و تنها 29 سال زندگی کرد و در 1347ش در ارس غرق شد.

زندگی او ، بیش از تمامی داستانهایش به زندگیِ قصه معروفش « ماهی سیاه کوچولو» شباهت داشت.

مانند او شک می کند، به وضع موجود قانع نمی شود، تشنه جست و جو و دانستن و خطر کردن بوده و به خاطر همین، به زودی پایش به دادگاه کشانده شده و آزار و اذیت ساواک و دریافت حکم تعلیق و ...

مثل ماهی سیاه کوچولو، به وضع موجود معترض بود و روح اعتراض به نظام حاکم را در دانش آموزانش پرورش می داده، پای پیاده در روستاها راه می افتاد، کتابخانه درست می کرد، برای بچه ها کتاب می برد و کتاب می خواند و از آنها می خواست کتابها را خلاصه نویسی کنند...

کتاب«ماهی سیاه کوچولو» از اینجا آغاز می گردد که در یک شب چله، ماهی پیری، در ته دره برای دوازده هزار تا از بچه ها و نوه هایش نقل می کند و می گوید:

«ماهی سیاه کوچولو» به همراه مادرش در جویباری زندگی می کرده روزی تصمیم می گیرد آنجا را ترک کرده و سفر کند تا ببیند در دنیا چه خبر است و آخر این جویبارِ حقیر به کجا می رسد.

مادرش و همسایگانش می خواهند مانع سفرش شوند اما موفق نمی شوند...

صمد بهرنگی و ماهی سیاه کوچولو

او در طی سفر پر خطرش با جانوران مختلفی برخورد می کند و سرانجام پس از مبارزات و کشمکش ها، به دریا می رسد اما در دریا، گرفتار مرغ ماهی خوار گشته و در شکم مرغ ماهی خوار، یک ماهی ریزه ایی نیز می بیند که قبل از او گرفتار شده. ماهی سیاه کوچولو با مرغ ماهی خوار درگیر می شود و موفق می شود آن ماهی ریزه را نجات داده اما از خودش خبری نمی شود:

«مرغ ماهی خوار همین طور پیچ و تاب می خورد و فریاد می کشد تا اینکه شروع کرد به دست و پا زدن و پایین آمدن و بعد شلپی افتاد توی آب و باز دست و پا زد تا از جنب و جوش افتاد، اما از ماهی سیاه کوچولو هیچ خبری نشد و تا حال هم هیچ خبری نشد»

بدین ترتیب، قصه ایی که ماهی پیر در یک شب چله در ته دره، برای دوازده هزار ماهی روایت می کرده به پایان می رسد، یازده هزار و نهصد و نود و نه بچه ماهی می روند و می خوابند« اما ماهی سرخ کوچولویی هر چقدر کرد خوابش نبرد، شب تا صبح همه اش در فکر دریا بود...»

در این داستان، صمد به آینده امیدوار است چون ماهی ها پس از شنیدن داستان می روند می خوابند اما یکی نمی خوابد و به دریا فکر می کند. و خودِ آن پیرماهی آغازین که داستان را تعریف می کرده در واقع، خودِ ماهی سیاه کوچولو بوده که پس از بازگشت از سفر طولانی، اکنون در مرحله فرزانگی برای نوه های خود، ماجرای خویش را بازگو می کند و دانسته ها و تجاربش را به آنها منتقل می کند و باعث بیداری و بیدار ماندن «ماهی قرمز کوچولو» و استمرار مبارزه می گردد.

کتاب ماهی سیاه کوچولو جزو کتاب های بالینی چریکها در خانه های تیمی بوده و قهرمان آن؛ سمبل و نماینده نسل جوان انقلاب و شورشی دهه چهل و پنجاه بوده است.

وجه تمایز ماهی سیاه کوچولو با ماهی های دیگر، نه آگاهی بیشتر و متفکر بودن، بلکه شجاعت و اهل عمل بودنش است. آنجا که ماهی سياه کوچولو، ماهی ‌ريزه‌های ترسیده از مرغ سقا را مورد خطاب قرار می دهد و می گوید:

«شما زيادی فکر می کنيد. همه ‌اش که نبايد فکر کرد راه که بيافتيم، ترسمان به کلی می‌ريزد».

در اینجا تقدم پراتیک و عمل بر تئوری و نظر به روشنی بیان شده، موضوع محوری که بعدها به کرات در آثار و کتابهای رهبران چریکی تکرار خواهد شد.

جالب اینکه، ابتدا اسم این كتاب، ‌«ماهی‌ سياه‌ كوچولوی‌ دانا» بود، اما بعداً کلمه «دانا» از آن حذف شد، چرا که این کلمه در میان چریکها نه تنها ارزش نبوده است، بلکه بار معنایی منفی نیز دربرداشته....

و ای کاش، آن جنبه دانایی بر جنبه عمل، تفوق می داشت... ( کانال تاریخ تحلیلی ایران )

***

صدای معلم :

صحنه‌ای از سریال ترکیه‌ای «دستمال‌ام گُل‌دوزیه» درباره برخورد امنیتی با کتاب «یک‌ هلو هزار‌ هلو» اثر صمد بهرنگی در ترکیه‌ی دوران حکومت نظامیان. این سریال تقریبا ۱۵ سال پیش از کانال D ترکیه پخش شده است.


صمد بهرنگی و ماهی سیاه کوچولو

منتشرشده در چهره‌های ماندگار

نظرسنجی

اجرای رتبه بندی پس از دو سال چه تاثیری در کیفیت آموزش داشته است ؟

دیدگــاه

تبلیغات در صدای معلم

درخواست همیاری صدای معلم

راهنمای ارسال مطلب برای صدای معلم

کالای ورزشی معلم

تلگرام صدای معلم

صدای معلم پایگاه خبری تحلیلی معلمان ایران

تلگرام صدای معلم

Sport

تبلیغات در صدای معلم

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش بوده و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلا مانع است.
طراحی و تولید: رامندسرور