مرحوم ابراهیم یزدی در خاطراتش نکتهای را عنوان میکند، میگوید قبل از پیروزی انقلاب، ما سران انقلاب در پاریس بودیم، یکی از روزنامههای انگلیسی سرمقالهای میزند نزدیک به این مفهوم که :
پیروزی «ندانستن بر ظلم».
ایشان میگوید: «آنجا من خیلی ناراحت شدم و گفتم که ملتی به پا خاسته است، ببین انگلیسها چقدر جنسشان خراب است که نمیخواهند بپذیرند که این ملت همه معترض هستند و شرایط دیگری را میخواهند».
دکتر یزدی در ادامه میگوید «بعد که ما آمدیم و خودم عضو شورای انقلاب و بعد وزیر امور خارجه شدم، هر چقدر ما جلو رفتیم هر اتفاقی که افتاد، رفتم ته آن را نگاه کردم و دیدم، آن «ندانستن» پررنگ است»! و بعد میگوید «هر چقدر جلوتر رفتم حتی وقتی از دولت بیرون آمدم باز هم دیدم همان «ندانستن» عامل اکثر اتفاقات است.»
من به عنوان کسی که در دولت آقای موسوی، در وزارت صنایع و در دولت هاشمی وزارت نیرو بودم و همچنین در مجلس ششم و بعد در دولت خاتمی به وزارت اقتصاد آمدم، واقعاً این حرف را تأیید میکنم، یعنی میزان تصمیمات اشتباهی که به دلیل کم اطلاعی مسوولین در ایران گرفته شد، کم نیست! مگر کشور ۶ برنامهی توسعه را بعد از انقلاب تصویب و اجرا نکرده است؟ همهی اینها مگر در یک دولت یا یک مجلس بوده است؟
این بحث من اصلاً بحث سیاسی نیست که من بگویم این جناح سیاسی بد است یا آن جناح سیاسی خوب است، آن به جای خود، بحث دیگری است. آنچه که باعث شده است که سطح موفقیتها محدود باشد، کمبود دانش تخصصی در اکثر مدیران ارشد است.
چند وزیر و دستیارانش را میشناسید که واقعاً مسایل منطقه را خوب بشناسند، اصلاً کار خودشان را بتوانند در منطقه خوب تحلیل کنند؛ چند وزیر صنایع میشناسید، از اول انقلاب تا حالا، که بگویید عمده صنایع منطقه و رقبایش را میشناخته است، میدانسته که باید به چه بخشهایی برای رشد کمک کند، کارخانجات فرش ماشینی و ماکارونی در ایران بیش از نیاز منطقه است! ابعاد اقتصادی و بانکی هم چنین است؛ البته مثالی که زدم، فقط مثال بود نه اینکه بخواهم بگویم همینها دچار مشکل هستند و دیگر بخشها نه.
مجموعهای که میخواهند کشور را اداره کنند باید از پتانسیل قابل قبولی برخوردار باشند. من در صحبت اولیه هم یک اشارهای کردم که سالهای ۴۲ تا ۵۳ را بررسی کنید، اگر به آن دوره برگردید میبینید که عالیخانی، مهدی سمیعی، یگانه و خداداد فرمانفرماییان را میآورند . اینها عموماً سابقهی بانک جهانی و آشنایی با فرآیندهای بانکی و اقتصادی در کشورهای بزرگ را داشتند؛ مثل این میماند که شما یک استاندار را بگویی برو یک بخش را اداره کن و او نیز خودش را دانگرید نداند و قبول کند به آن بخش برود، به استانداری که سابقه دارد بگویید که بخش را اداره کن، مشخص است که آن بخش را خیلی خوب اداره میکند؛ چون فضای بزرگتر از آن را اداره میکرده است. آدمهایی که به ایران آمدند این شرایط را داشتند.
شما کتاب تکنوکراسی آقای دکتر نیازمند که سازمان گسترش نوسازی صنایع ایران را بنیاد گذاشته است، بخوانید؛ واقعاً اینها آدمهایی با پتانسیل بالا بودهاند.
من ۱۱ سال از سال ۵۸ تا آخر ۶۹ عضو هیات عامل سازمان گسترش نوسازی ایران بودم، به روسای مختلف سازمان گسترش میگفتم: نیازمند آنقدر اینجا را خوب سازماندهی و آنقدر خوب بنا کرده است که با این همه خرابکاریهایی که ما داریم میکنیم، خراب نمیشود! پس داشتن آدمهای آگاه و آدمهای مطلع، تشکیلات و سازمان مناسب را به وجود میآورد!
قانون خزانهداری ایران مربوط به ۸۰ سال پیش است؛ چرا آن را اصلاح نمیکنند؟ مشکل چیست؟ میدانید ابعاد خزانهداری در دنیا از نظر اقتصادی چقدر تغییر کرده است؟ اصلاً مگر ابعاد خزانهداری زمان رضاشاه با الان یکی است؟ حجم پول ، میزان گردش کار، تنوع منابع، نحوهی استفاده از منابع، تزریق این منابع در اقتصاد کشور، همهی اینها امروز با ۸۰ سال پیش تغییر کرده است. شما با آن ابزار میخواهید کشور را اداره کنید!
هنوز قانون برنامه بودجه ۱۳۲۷ در ایران اجرا میشود. شما در این ده دوره مجلس بعد از انقلاب ۵ نفر رییس کمیسیون مجلس را نام ببرید که پتانسیل و توان لازم برای بررسی و اصلاح این قوانین داشتند!
مگر کشور ۶ برنامهی توسعه را بعد از انقلاب تصویب و اجرا نکرده است؟ همهی اینها مگر در یک دولت یا یک مجلس بوده است؟ میتوانیم متهم کنیم و بگوییم که این مجلس بد بوده آن خوب بوده است؟ چرا با این برنامهها هنوز تولید سرانهی کشور به سال ۵۶ نرسیده است؟ چرا بهرهوری در حد صفر است؟ اینها حاصل برنامههای توسعه است؟
آن چیزی که میتواند کشور را متحول کند، دانایی است، آن چیزی که ارکان حکومت نیاز دارند دانش و مدیریت است. ما به جای دانستن، مدرکگرایی را در ایران متداول کردیم! امروز کابینهی انگلستان اکثراً لیسانس هستند. پس لزومی ندارد حتماً دکترا باشند، ولی تصمیماتی که میگیرند آگاهانه و براساس دانش روز است.
« صدای معلم » موفقیت این دانش آموز نخبه ایرانی را صمیمانه شادباش می گوید و برای ایشان آرزوی موفقیت های روزافزون دارد .
- تاکنون به این فکر کرده اید که چرا آلمان ، ژاپن ، کرهجنوبی ، سوئد ، سوئیس ، ایتالیا ، فرانسه ، ترکیه و کشورهای دیگری که از نظر تولید محصولات دارویی و پزشکی از ما جلوتر هستند؛ مدعی تلاش برای ساخت و تولید موفقیتآمیز هفت واکسن برای ویروس کووید ۱۹ نیستند، اما ما با این حال و روز، مدعی هستیم؟
- چرا در آلمان ، انگلستان ، ژاپن ، کرهجنوبی ، ترکیه ، کانادا و چندین کشور دیگر که گردش مالی و اقتصادشان از ما بزرگتر است، کمتر از ده بانک و موسسه اعتباری وجود دارد؛ اما در ایران که اندازه اقتصادش حتی یک پنجم آن کشورها نیست، تا چند سال قبل بیش از چهل بانک و موسسه اعتباری وجود داشت؟
- چرا در آمریکا ، روسیه ، چین ، ژاپن ، آلمان ، امارات ، هند ، انگلستان ، فرانسه ، ایتالیا ، کانادا ، اندونزی و ترکیه و... که تعداد مسافرتهای هوایی آنها از ما بسیار بیشتر است و مسافر و هواپیمای مسافربری بیشتری دارند، دو یا سه خط هوایی ملی وجود دارد، اما در ایران که حتی ده درصد حجم پروازهای مسافربری آنها را هم ندارد، حدود چهارده ایرلاین داخلی وجود دارد که برخی فقط چند هواپیمای فرسوده اجارهای در اختیار دارند؟
- چرا در ترکیه ، انگلستان ، آلمان ، فرانسه ، چین ، کانادا و ایتالیا و... که چندین برابر ما کتاب غیردرسی چاپ میکنند و متوسط تیراژ بیست هزار نسخهای دارند، پنجاه تا دویست ناشر کتاب وجود دارد؛ اما ما با این کسادی مطالعه و متوسط تیراژ سیصد نسخهای کتاب، بیست هزار ناشر داریم که فقط پنج هزار از آنها فعال هستند و البته از این پنج هزار نزدیک به دو هزارتا سالی یک تا پنج کتاب چاپ میکنند؟!
- چرا در ایران بیش از ده شرکت بیمه درمان تکمیلی وجود دارد، اما خدمات آنها رضایتبخش نیست؟
چرا دولت ما دهها شبکه رادیویی و تلویزیونی داخلی و خارجی راهانداخته و در کمیت با انگلستان و روسیه و چین و آمریکا رقابت میکند، اما در محتوا حتی نیمی از مردم جامعه خود را راضی نکردهاست؟
- چرا تعداد دانشگاه و دانشجو و اعضای هیئت علمی کشور ما از بسیاری از کشورهای پیشرفته اروپایی بیشتر است، اما از خروجی آنها خبری نیست؟ (هند با بیش از یک میلیارد و سیصد میلیون نفر جمعیت 1600دانشگاه، چین با یک میلیارد و چهارصد میلیون نفر ۲۵۰۰ دانشگاه و ایران با هشتادوپنج میلیون نفر ۲۶۰۰ دانشگاه دارد!) و صدها چرا و چرای دیگر از این دست...
چرا اینجا آفتابه و لگن هفت دست، هفت دست، اما از شام و نهار خبری نیست؟
پاسخ تنها و تنها در رانت و فساد حاکم بر جامعه نهفته است و بس!
البته امیدوارم دولتمردان و وکلای مجلس برای مبارزه با این مشکل ساختاری؛ پیشنهاد اضافه کردن یک سازمان نظارتی جدید را ندهند؛ برای اینکه در تعداد این قلم هم ما از همه جلوتریم !
کانال قلم
شنیده بودم گنجشگ را رنگ کرده به جای قناری به مشتری غالب می کنند اما باور نداشتم رتبه بندی نیز به چنین بلایی گرفتار شود.
حدس می زدم جناب نوبخت ، از اتفاقات زمان امثال فانی درس گرفته ، قرار نیست دوباره با چندر غاز افزایش ، سر و ته ماجرا را به هم آورده ،همان افزایش حقوق معمول در چارچوب قانون مدیریت خدمات کشوری را که دیگران بی منت دریافت کرده اند این بار به اسم رتبه بندی ، قطره چکانی در کام معلمان بریزند.
امروز دوباره رتبه بندی ،حکایت همان ضرب المثل " آفتابه و لگن هفت دست اما شام و ناهار هیچی" است.
پس از یک کش و قوس فرسایشی هشت ساله ، نشست های طولانی و پرزحمت ، ژشت های پوپولیستی گاه و بیگاه اما بی حاصل این و آن ،کاشف به عمل می آید جناب نوبخت در آستانه خداحافظی با سازمان برنامه و بودجه ، روغن ریخته را نذر امامزاده کرده، قرار است همان فوق العاده ویژه را البته" نصف و نیمه" و گاز خورده به جای رتبه بندی، به خورد معلمان دهد.
ناگفته نماند چوبی که امروز آموزش و پرورش و به تبع آن، معلمان می خورند محصول سکوت ،بی خیالی یا شاید هم توافق نانوشته وزرای پیشین دولت روحانی است که به موقع، جرات نطق کشیدن در جلسات هیات دولت را به خود ندادند، عاقبت نیز چوب و پیاز را با هم خورده از بهشت "روحانی " رانده، سپس عزل شدند .
وزرایی که به روز واقعه پشت معلمان را خالی کرده ، مصلحت را در سکوت و همراهی با نوبخت دیدند امروز خسارت و تاوان بزرگی روی دست آموزش و پرورش ما گذاشته اند که بدبینی ،بی اعتمادی و کاهش انگیزه شغلی در معلمان ،بخشی از این خسران است.
نمی دانم چه حکایتی است جناب نوبخت همیشه به سمت نجومی بگیران غش کرده ، با نگاه از بالا به پایین ، دستگاه عریض و طویلی مثل آموزش و پرورش را ریز و ذره بینی می بیند که لابد باید سهم آن از سفره انقلاب، سال به سال کمتر شده ، دست آخر صفر تا صد ماجرا به بخش خصوصی واگذار شود.
البته جناب نوبخت تقصیر ندارند که از قدیم گفته اند:" گر... کاهل بود تقصیر صاحب خانه چیست؟".
وقتی تولیت آموزش و پرورش را به مدیری می سپارید که خودش صاحب بزرگترین تجارت کده یعنی مجتمع آموزشی غیر دولتی در غرب تهران است یا دری به تخته خورده با التفات ویژه معاون اول بر تخت بخت بنشسته ، طبیعی است که جای وکیل مدافع معلمان در صندلی های هیات دولت خالی مانده، ریش و قیچی به دست جناب نوبخت بیفتد.
شور بختانه از دست نمایندگان نیز کاری ساخته نیست جز حواله دادن توپ رتبه بندی به زمین بی حصار دولت !
امان از دست" تعارض منافع " که به وقتش دولت و مجلس را سه سوته، متحد کرده پای کار می آورد.
برای نمونه در موضوع "متناسب سازی حقوق اعضای هیات علمی دانشگاه های وابسته به وزارت علوم ، تحقیقات و فن آوری با دیگر اعضای هیات علمی (غیر بالینی) شاغل در دانشگاه های زیر مجموعه وزارت بهداشت و درمان" از آنجا که امثال نوبخت ، خیلی از وزرا و نمایندگان مجلس ذینفع و ذی سهم ماجرا بودند قانون به فوریت تصویب ، اعتبار لازم تخصیص و ابلاغ می شود که ناگهان حتی دریافتی استادیاران علاوه بر ضریب سال جاری حداقل پنج میلیونی افزایش می یابد.
اما وقتی نوبت به رتبه بندی معلمان می رسد کفگیر به ته دیگ خورده ، داستان حسین کرد شبستری تحویل مردم می دهند.
حرف معلمان را بر سر زبانها می اندازند اما یواشکی حقوق خود را چند میلیونی افزایش می دهند.
این قصه نگارنده را به یاد مطلبی در مجله آن روز گل آقا انداخت که نوشته بود:
"برای رفاه حال معلمان به حقوق پاسبان ها اضافه شد".
از نمد امثال نوبخت برای ما معلمان، نه تنها کلاهی درست نشد بلکه بر تبعیض و بی عدالتی نیز افزوده شد.
امیدوارم دولت آقای رییسی وفای به عهد نموده جبران مافات کرده ،با انتخاب وزیری کارآزموده ،شجاع و با تدبیر ، جایگاه و منزلت واقعی معلمان را به آنان بازگردانده ، آموزش و پرورش را در مسیر جهش و پویایی قرار دهد.
انتظار می رود ؛
ابراهیم رییسی با خشکانیدن ریشه تعارض و تزاحم منافع ، بزرگ مدرسه داران بخش خصوصی را از ورود به حریم وزارت و سکانداری آموزش و پرورش بازداشته ، دیگر باره عدالت را به آغوش آموزش و پرورش دولتی بازگرداند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه رسانه/
آن چه در زیر می آید ، مقاله ای از برتراند آرتور ویلیام راسل، فیلسوف ، ریاضیدان، مورخ، جامعهشناس، نویسنده، فعال سیاسی و برنده جایزه ادبی نوبل و فعال صلحطلب بریتانیایی با عنوان " معلم کیست و وظیفه او چیست " است که توسط دکتر محمدوحید دستگردی در نامه ی ماهانه ادبی ، تاریخی ، علمی و اجتماعی « ارمغان » در تیر ماه 1352 شماره چهارم منتشر گردیده است .
امروز سهشنبه ۸ تیر ۱۴۰۰ نشست مجازی مدیران آموزش و پرورش ناحیه ۳ در بستر شبکه شاد با حضور سالار قاسمی مدیرکل آموزش و پرورش استان البرز در سالن سردار سلیمانی ناحیه ۳ برگزار گردید.
در این نشست مجازی ابتدا ابراهیم فلاحنژاد مدیر ناحیه ۳ گزارشی از فعالیتهای ناحیه ارائه کرده افزود: امکانات ما محدود و انتظارات و نیازها نامحدودند. هنر مدیریتی بالانس این دو مقوله بوده و مدیران و همکاران توانمند ناحیه ۳ با درایت تام و تمام از این آزمون سرافراز بیرون آمدهاند.
امروز ما امورات ناحیه ۳ را بر اساس شناخت، دانایی و آگاهی پیش میبریم. تلاش برای دانشافزایی، مدیریت بر پایه ارزشها و ارائه کار کیفی تعلیم و تربیت در سطح مدارس در دستور کار ناحیه میباشد.
همکاران من با تشکیل اتاق فکر برای قبل، حین و پسا آموزش برنامهدار بوده و همواره در حال آسیبشناسی، ارزیابی و نظارت بر ماموریتهای انجام و تعریف شده در جهت تحقق اهداف و برآوردن انتظارات شرکای آموزش و پرورش هستند.
شعار سال جاری ناحیه ۳ ، "مدرسه مهم است" بوده و ما در تلاشیم تا تصمیمسازی و تصمیمگیری از کف مدارس استارت بخورد. تلاش برای فرهنگسازی سازمانی و پرهیز از اقدامات جزیرهای رویکرد کلی ناحیه برای رسیدن به مدرسه منسجم به عنوان کانون تحولات محله میباشد.
در ادامه سالار قاسمی ، مدیر کل آموزش و پرورش استان البرز ضمن تشکر از زحمات مجموعه آموزش و پرورش ناحیه ۳ افزود: گزارش خوبی که توسط مدیر ناحیه داده شد حاصل زحمات همکاران و مدیران توانمند ناحیه ۳ بوده و ما قدردان زحمات تک تک عزیزان هستیم.
به زعم من ، عمده چالشهای آموزش و پرورش برای رسیدن به وضعیت مطلوب و دستیازی به یک حکمرانی خوب در دستگاه تعلیم و تربیت عبارتند از :
* عدم استقلال و اقتدار لازم در آموزش و پرورش
* افول سرمایههای اجتماعی در آموزش و پرورش
* ضعف جدی در روابط انسانی در آموزش و پرورش
* ضعف در مدیریتها از صدر تا ذیل...
میباشند.
وی استارت تلاش برای خود ارتقایی را مدیران مدارس عنوان کرده گفت: شرط حکمرانی خوب در دستگاه تعلیم و تربیت ، پرورش و انتخاب مدیران با کیفیت و با کفایت بوده و ما همواره نیازمند بازمهندسی در آموزش و پرورش هستیم.
در ادامه قاسمی از اندیشه و انگیزه، آرمان و ایدهدار بودن، ایجاد اعتماد در مجموعه و نگاه بلند و آرمان متعالی در مجموعه را از شرایط یک مدیر مطلوب خوانده افزود: مهمترین مشکل در حوزه مدیریتی ، فقدان ارزشیابی مستمر و نظارت دقیق بر کار مدیران از صدر تا ذیل میباشد.
وی در پایان نشست مجازی نکاتی را در باب ضرورت آسیبشناسی آموزش مجازی، اجرای دقیق پروژه مهر، بهرهگیری از ظرفیت شرکای آموزش و پرورش و... یادآور شده افزود: کار در آموزش و پرورش ربطی به آمد و شد دولتها ندارد و دولت قوی مستلزم آموزش و پرورش مقتدر بوده و ما تا آخرین لحظه همواره دنبال ارائه خدمات باکیفیت، همهجانبه و بیمنت به مردم خوب و نجیب استان البرز خواهیم بود.
در حاشیه جلسه:
مدیران آموزش و پرورش انتظار دارند در این نشستها در کنار استماع گزارش کار و تشریح برنامههای آموزش و پرورش حداقل اشاراتی نیز به مسائل مبتلا به همکاران صورت گیرد. مسائلی چون ناقصالخلقه بودن سامانههای سیدا و پادا که با روح و روان شرکای آموزش و پرورش بازی میکنند، همچنین تضییع حقوق مادی و معنوی همکاران در برگزاری انتخابات، امتحانات نهایی و کنکور، تراکم کلاسها، فقدان سرانه مدارس، مسئله رایگان بودن حاملهای انرژی برای مدارس به شرط رعایت الگوی مصرف، چرایی عدم تحقق رتبهبندی برای معلمان و.... بخشی از مطالبات اصلی و دلنگرانی همکاران در کف مدارس هستند .
دوره جلسات یک طرفه و مونولوگ رو به اتمام بوده و عصر، عصر دیالوگ و تشریک مساعی با شرکای آموزش و پرورش میباشد.
بهتر است در این نشستها امکانی فراهم آید تا حداقل نمایندگانی از مدیران و همکاران حاضر در جلسات نیز امکان اظهار نظر و مشارکت در مباحث اولویت دار داشته باشند .
پایان پیام/
( شادروان امین کیانپور )
یادش به خیر ... سالها پیش، در دوره ی کارشناسی، استادی داشتیم که در درس افشاریه و زندیه، با حرارت تمام از لیاقت نادرشاه و استعداد نظامی و روحیه ی سترگش می گفت. از او پرسیدم استاد چرا نادرشاه با این همه توانایی و شجاعت و ...اقداماتی چون کشتن اطرافیان و کور کردن فرزند ارشدش رضاقلی میرزا را مرتکب شد؟ مکثی کرد و در پاسخ گفت:
" روح زمانه ی نادر آلوده بود" .
امروز خبر تلخی، ذهن و زبان همه را به دریغاگویی و افسوس کشاند. امین کیانپور دبیر ریاضی بود با ۲۵ سال رنج شکوهمند و بالنده ی آموختن و آموزگاری. جوانی برومند که داشت آرام آرام به میان سالی می رسید. مانند هر پدری به امید آینده ای بهتر برای۲ دخترش، از ایذه با همه ی وابستگی هایش دل کند و رهسپار اصفهان شد. پدرش "شادروان الیاس کیانپور" نیز معلم وارسته ای بود. خونگرم و مهربان، مهربان و خوش سیما.
در اصفهان، به عنوان یک نخبه ی ریاضی، همواره تحسین اش می کردند. زندگی آرام و پاکی داشت همچون خودش. اما مصیبت زمانی آغازیدن گرفت که خانه ای که به زحمت برای آسایش خانواده اش خریده بود گرفتار کشمکش و دادگاه و معارض شد. قاضی دادگاه، حکم به تخلیه داد. امین، نه باور می کرد و نه برایش امکان پذیر بود که ببیند و بپذیرد به همین راحتی، ماحصل یک عمر، کار و رنج معلمی و مامن خانواده اش را بگیرند و فریادش و صدای دادخواهی اش را هیچ کسی نشنود. عیار رنج و ظلمی که به او شده بود را نبینند.
نمی دانم در آن لحظه های طوفانی به چه می اندیشید ؟ شاید به خانواده اش فکر می کرد که در برابر بی قانونی و قانون، آواره می شوند. او با همان غرور سرکش و نجابت ایلیاتی توامان، که از دودمانی بزرگ و خانواده ای ریشه دار، وام گرفته بود. نتوانست خودش را قانع کند و سوگمندانه،خود را در برابر دادگاه اصفهان به آتش کشید.
اینکه یک انسان وارسته و نجیب را با یک روند دادرسی معیوب، می توان تا جایی برد که خود را به آتش بسپارد اگر چه گویا در جامعه ی ما، چیز تازه ای نیست و شوربختانه، دارد عادی می شود اما، نمی توان باور و قضاوت کرد که چرا و چرا؟
در این روزگار تلخ نامراد، روزی نیست که خبرهای تلخ و کشنده، ما را در خود آوار نکند.اما اینکه کی و چگونه، می توان امید را زنده نگهداشت روشن نیست. آن گونه که عدالت و امید را در دل امین کشتند و از خاطر او تاراندند و او نیز، برای انتقام و اثبات ستمی که بر او روا داشته بودند خود را، امید را، شکیبایی را و همه چیز را به آتش کشید و " به کشتن خود برخاست" تا حداقل فریادش را دیگران بشنوند و راه را بر هر بی عدالتی دیگری ببندد.
به دور از هر گونه نگاه ارزش گذارانه، وقتی آدمی خودش را جای امین می گذارد ، به این نتیجه می رسد شاید اگر من بودم نیز، چون او می کردم. چرا که، او تمام دلخوشی اش عدالت بود و می گفت که با درآمد اندک اما پاک معلمی، خانه ای برای آرامش خانواده ام خریده ام.
او شاید نمی دانست که در آخرین جدال، به این معادله ی چند مجهولی خواهد باخت. خودش را کشت و سوزاند، چرا که گویی، "روح زمانه ی ما آلوده است" امین هم ناامیدانه و با دنیایی از بی تابی، از این دنیا رفت. تا باز هم، ما بمانیم و حسرتی جانسوز برای مردی که زندگی را عاشقانه در کنار خانواده اش دوست داشت.
روحش شاد و یادش گرامی باد.
( هشدار ! این فیلم حاوی صحنه های دلخراش است )
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
بیش از ۷۵ میلیون کودک در سراسر جهان به دلایل فقر شدید، تعصبات فکری خانوادهگی و نبود مکتب به طور کامل از تحصیل محروم هستند و بیش از ۴۰ میلیون نفر آنها به دلیل وجود جنگ و ناامنی به مکتب نمیروند و از این تعداد، حدود ۱۸ میلیون کودک را به عنوان سربازان وارد جنگ ساختند. در ۱۰ سال گذشته حداقل دو میلیون کودک سرباز کشته شدهاند، شش میلیون نفر به شدت مجروح شدند، و از معلولیت بالای ۶۰ درصد رنج میبرند و بیش از ۱۰ میلیون نفر آنها دچار آسیبهای روانی بسیار جدی و خطرناک گردیدهاند، که در ۳۶ کشور مختلف از آنها به عنوان سرباز به خاطر کسب قدرت استفاده میکنند. در تمامی کشورها خواندن، نوشتن و ریاضیات سه کلید ابتدایی و انتهایی تحصیلی محسوب گشته و با توجه به شرایط وخیم کنونی جهان درگیر جنگ نیازی بیش از پیش احساس میشود تا آموزش صلح به عنوان چهارمین کلید به این مجموعه اضافه گردد.
مشکلات و درگیریهای بشر از روزگاران نخست پیدایش وی بر روی زمین وجود داشته است، اما نحوهی درگیریها در دوران مختلف شکل خود را تغییر داده است. با این وجود در هزارهی سوم توجه بسیاری از اندیشمندان به صلح جهانی است و برای نیل به این هدف، آموزش صلح را سرلوحهی برنامههای خود قرار دادهاند تا بتوانند جهانی عاری از خشونت را برای بشریت به ارمغان آورند.
چنانچه یونسکو در سال ۱۹۴۵، با هدف دستیابی به صلح جهانی و بهزیستی مشترک بشریت تاسیس شد. و همواره بر نقش آموزش در ایجاد صلح و گنجانیدن مفاهیم مربوط به صلح در برنامههای آموزشی تاکید داشته است. هدف از این آموزش، کمک به شاگردان در کسب مهارتهای حل تعارض، بدون خشونت و تقویت این مهارتها برای ارائه رفتارهای مسوولانه در جامعه است. آموزش صلح رویکردی پیشگیرانه است و به منظور تربیت و ارتقای افراد و جامعه بر اساس باورهای عدم خشونت، تسامح، برابری، احترام به تفاوتها و دستیابی به جامعهای عادلانه به کار گرفته میشود.
در واقع صلح پیششرط عمدهی تداوم حیات زندگی نسلها و ملیتها است، یعنی نوع بقای بشر به عنوان یک کل، اکنون به حفظ صلح و بهتر بگوییم ایجاد صلح وابسته است و ضروری است که آموزش هم شرایط و لوازم بروز جنگ و خشونت را نشان دهد و هم راههایی که باعث تعدیل این وضعیت و حتا غلبه بر آن و ایجاد تفاهم بین ملتها و گروههای انسانی میشود را مطرح کند.
در ماده ۲۶ قانون حقوق بشر، قطعنامههای ۱۳۲۵ و ۱۶۱۲ شورای امنیت به اهمیت آموزش صلح اشاره شده است. حتا کنفرانس سارایوو در سال ۲۰۰۹ و همچنین بزرگترین همایش جهانی نفی خشونت که به صلح لاهه معروف گشت، بازگشایی دربهای صلح را از طریق آموزش و پرورش دانستند و شعار «معلمان قویترین افراد روی زمین هستند» را سرآغاز برنامههای خود قرار داد، بیشترین توجه آنها به جلوگیری از حملات نیروهای افراطی به مکاتب، ساخت مکاتب بیشتر و اصلاح زیرساختهای لازم آموزشی در کشورهای درگیر جنگ میباشد. وجود افکار کلیشهای در جوامع، روایتهای جمعی متعارض، تجربههای تلخ و سوابق طولانی تحقیر شدن و قربانی بودن برخی از ملتها یا گروههای قومی، وجود نفرتهای نژادی و مذهبی، تحقق اهداف صلح را دشوار میسازد.
کنفرانس کارشناسان بین منطقهای ( UNESCO – ICESCO) سال ۲۰۰۷ در پاریس، دستیابی به صلح را تحت عنوان تفکر درباره صلح و برقراری آن به وسیله طراحی خلاقانه کتب درسی، مورد مداقه قرار دادند.
یکی از تعهدهای عمده وزیران آموزش و پرورش شرکتکننده در چهلوچهارمین اجلاس تعلیم و تربیه در ژنیو ماده (۲۰۲) برداشتن گامها و راهاندازی تربیتهای لازم در مکاتب کشور خود در جهت گسترش آموزش برای تفاهم بینالمللی بود. ماده (۲۰۵) آن دولتها را متعهد میسازد تا قدمهای ویژهای برای بزرگداشت مقام و موفقیت معلمان و مربیان در آموزش رسمی و غیررسمی بردارند.
اعتقاد بر این است که آموزش و پرورش رسمی یک مکانیسم مناسب و سیستمی منسجم که دارای رهبری و مدیریت سازمان یافته میباشد، میتواند زمینهساز آموزش صلح شود. امروزه مکاتب و برنامههای درسی از مهمترین کانونهای ایجاد صلح و ترویج آن میباشند.
آموزش صلح که با توجه به سنتهای تعلیم و تربیت، تیوریهای آموزشی و انتظارات جامعه جهانی در زمینه رشد و ارتقای انسانها شکل گرفته است؛ آموزشی پویا، بینرشتهای با محتوای چند فرهنگی میباشد. این نوع آموزش حاصل افکار و تلاشهای مربیان پیشرو تعلیم و تربیت مانند: جان دیوی، پائولوفریره، جان گالتونک و سایر مربیان نامداری است که بر اساس اصول و تجاربی شکل گرفته و در طول زمان تحول یافته است.
شاخصهای آموزش صلح از نظر مؤسسه «آموزش برای تفاهم بینالمللی آسیا و اقیانوسیه» (IUAPCE) :
۱. احترام گذاشتن به خود و دیگران
۲. نفی خشونت
۳. یادگیری زندگی جمعی
۴. ابراز همدردی و کمک به کسانی که در شرایط دشوار قرار دارند
۵. برخورداری از هنر گوش دادن و درک دیگران
۶. حفاظت از محیط زیست
۷. برابری
۸. وحدت
سازمان ملل به عنوان راهکاری پیشگیرانه، دههی ۲۰۱۰-۲۰۰۰ را دههی بینالمللی فرهنگ صلح و عدم خشونت نامیده است.
به رغم پیشرفتهای انجام شده در زمینه توجه به موضوع صلح و ادغام آن در برنامههای درسی در برخی از کشورها، آموزش صلح هنوز در بسیاری دیگر از نقاط جهان با موانع بسیاری روبهرو است. وجود افکار کلیشهای در جوامع، روایتهای جمعی متعارض، تجربههای تلخ و سوابق طولانی تحقیر شدن و قربانی بودن برخی از ملتها یا گروههای قومی، وجود نفرتهای نژادی و مذهبی، تحقق اهداف صلح را دشوار میسازد. بنا بر این لازم است، برنامهای جامع و مدون در زمینه آموزش صلح و مؤلفههای آن طراحی و اجرا شود.
توصیهها
۱. دور شدن از شیوههای سنتی مبتنی بر انتقال یک طرفهی اطلاعات؛
۲. تولید و توزیع گسترده مواد آموزشی معتبر در زمینهی آموزش بین فرهنگی؛
۳. همکاری شرکای آموزش رسمی و غیررسمی؛
۴. ایجاد پیوند نزدیک بین برنامه درسی صلحآمیز و کتب درسی، و توجه به ابعاد مختلف شخصیت شاگردان؛
۵. محتوای آموزش باید به نحوی تنظیم شود که به شاگردان کمک کند، به ضرورت و اهمیت فرهنگ صلح و ارزشهای مرتبط با آن پی ببرند و از حقوق اساسی، وظایف خود در زمینه برقراری فرهنگ صلح در خانواده، صنف و جامعه آگاه شوند؛
۶. تعیین پروژهها و انجام کارهای پژوهشی و عملی صلحآمیز برای شاگردان و دانشجویان؛
۷. قانع کردن سیاستگزاران در تخصیص منابع و امکانات ضروری برای حمایت از آموزش صلح؛
۸. تهیه و به کارگیری راهبردهای برقراری صلح و دوستی در مکاتب و دانشگاهها؛
۹. پُررنگ ساختن نقش رسانهها در تحول و ارتقا، اصول عدم خشونت و ترویج صلح؛
۱۰. آموزش صلح در دروس مختلف؛ جغرافیا، تاریخ، زبان، زیستشناسی، هنر و همچنین برگزاری جشنها، فعالیتهای نمایشی و تئاتر، انجام مسابقات، سرود، همایش و…
فرجام سخن اینکه نیاز مبرم بر آموزش صلح مطرح است؛ زین رو با وجود توسعه کمی و کیفی آموزش در دورههای مختلف به خصوص دوره ابتدایی، به موضوع صلح توجه کافی نشده است. علت این امر از یک سو فقدان برنامه درسی تحت عنوان آموزش صلح یا عناوین مشابه میباشد و از سوی دیگر مطالعه مستقلی در خصوص مفاهیم و مضامینی که بتواند در زمینه صلح به کودکان و نوجوانان آموزش داده شود، در دسترس نمیباشد.
گروه گزارش/
تجارت نیوز نوشت : ( این جا )
حدود یک هفته است کارکنان پایانه خارک، در اعتصاب غذایی به سر میبرند و از وضعیت حقوقی خود ناراضیاند.
یوسفزاده، کارشناس ارشد نمودارگیری از سیال حفاری درباره اعتصاب کارکنان توضیح میدهد: کارکنان سکوی پایانه خارک نسبت به حقوق و دستمزد خود معترضاند.
او ادامه میدهد: چند سالی است که به صورت ناعادلانه از حقوق بچهها کم میکنند. این ماه فشار کمبود حقوق و وضعیت معیشتی به حدی به کارکنان فشار آورده بود که شروع به اعتصاب کردهاند.
گزارشهای واصله از تداوم این اعتصاب خبر میدهد و یوسفی میگوید: کارکنان اکنون در اعتصاب به سر میبرند و از تحویل گرفتن نفتکشها خودداری میکنند و اکنون دو سه روزی است که هم در اعتصاب غذا هستند و هم در اعتصاب کاری.
شرایط کاری سخت این کارکنان مانند ساعت کاری زیاد، دوری از خانواده، ریسک خطرهای احتمالی باعث اعتراض و اعتصاب این کارکنان شده است.
۱۹ اردیبهشت ماه سال ۹۱ ، مجلس با هدف نگهداشت نیروی انسانی متخصص، قانون وظایف و اختیارات وزارت نفت را در ماده ۱۰ تصویب کرد. بر اساس این ماده، سازوکارهای پرداخت حقوق و دستمزد کارکنان صنعت نفت از قانون مدیریت خدمات کشوری مستثنا شده است و کارکنان هم با استناد به همین قانون نسبت به وضعیت فعلیشان اعتراض دارند.
یکی دیگر از این کارکنان، درباره دلیل این تجمع به خبرنگار تجارتنیوز توضیح میدهد: سال ۹۰، کارکنان مطالبه افزایش حقوق داشتند که این درخواست هم تایید شده است اما با شروع کار دولت یازدهم، ماده ۱۰ قانون و مطالبات این کارکنان هم نادیده گرفته شد.
یوسفزاده هم در این باره میگوید: رتبه حقوق کارکنان نفت بین مشاغل دولتی، سیزدهم یا چهاردهم است با این حال، نمایندگان مجلس گزارش داده بودند که هیچ یک کارکنان نفت کمتر از ۲۵ میلیون تومان حقوق نمیگیرند. تجمعات پیوسته سال پیش هم به همین دلیل شروع شده بود اما امسال سقف حقوق را ۳۳ میلیون تومان تعیین کردهاند و اردیبهشت و خرداد امسال رقم حقوق کارکنان بسیار کم شده است و کارکنان خارک اولین کارکنانی بودند که حقوق را دریافت و اعتراض کردند.
این کارکن حفاری اظهار تاسف میکند و میگوید: هر سال مخازن عمیقتر میشود و به همین دلیل هم استخراج نفت از آنان سختتر میشود. با توجه به وضعیت فیزیکی سخت این کارکنان، فشار کار، شیفتهای بالای ۱۲ ساعت و همچنین کمبود و گاهی نبود برخی از قطعات، اعتراضات این کارکنان به حق است. " حمیدرضا گنگوزهی معلمي که براي ۴۵٠ هزار تومان حقوق ماهيانه جان داد و اولين حقوقش را هم هنوز نگرفته بود . معلمي که هنوز يک سال هم از استخدامش نگذشته بود "
قبلا هم عده زیادی از کارکنان رسمی و کارگران شرکت نفت ایران روز چهارشنبه، پنجم خردادماه، در عسلویه، لاوان و بهرگان و یک سکوی نفتی در خلیجفارس دست به اعتصاب و تجمع زده بودند البته این اعتراضات در پی فراخوان کارگران رسمی نفت انجام شده بود.
پیش از این، خبرگزاری ایلنا نوشته بود که «این کارگران خواستار اجرای دقیق و عادلانه قانون افزایش دستمزد سال ۱۴۰۰، اجرای ماده ۱۰ قانون اختیارات وزارت نفت، جدول بدو استخدام سال ۹۳ و تسری آن به تمامی پرسنل استخدامی قبل از این تاریخ» هستند.
کسری نوری، مدیر کل روابط عمومی وزارت نفت پاسخ درستی درباره وضعیت کارکنان پیمانی و مطالاتشان به خبرنگار تجارتنیوز نمیدهد و صرفا میگوید: اصلا این شرکتها به وزارت نفت ارتباطی ندارند و جزو بخش خصوصی هستند. برای پیگری وضعیت هر دسته از کارگران معترض، باید با سازمان خصوصی خودشان تماس گرفت نه وزارت نفت.
علی خدایی، نماینده کارگران در شورای عالی کار در همین باره توضیح میدهد: این اعتصابات مربوط به کارگران پیمانکار وزارت نفت هستند؛ بنابراین، پیگیری وضعیت آنان هم بر عهده وزارت نفت است و در حال حاضر باید اطلاعات اصلی را منحصرا از وزارت نفت گرفت.
خدایی اضافه میکند: برابر قانون کار، اینها همه تعهدات پیمانکار است اما در هر صورت وزارت نفت باید پاسخگو باشد.
بر اساس اخباری که از کارکنان رسیده، اعتصاب کارگران پیمانی نفت در پالایشگاهها، پتروشیمیها و نیروگاهها، هنوز هم ادامه دارد و هر روز هم گستردهتر میشود. بیانیه آنان به این شرح است:
«برای پیگیری خواستهایمان وارد اعتصاب سراسری میشویم! ما کارگران پیمانی نفت در پالایشگاهها، پتروشیمیها و نیروگاهها در اعتراض به سطح نازل حقوقها و کاهش هر روزه قدرت خرید خود و عدم اجرای وعده های داده شده همانطور که اعلام کرده بودیم اعتصابات خود را از سر میگیریم.»
این کارگران اعلام کردهاند که تا زمانی که به خواستههای آنان پاسخ داده نشود به نیروگاه بازنخواهند گشت.
– مزد هیچ کارگر شاغل در نفت نباید کمتر از ۱۲ میلیون باشد و باید فورا سطح دستمزدها افزایش یابد و به نسبتی که قیمت اجناس افزایش می یابد سطح مزد کارگران نیز بالا رود. بهعلاوه سایر سطوح مزدی کارگران باید بر اساس توافق با نمایندگان منتخب کارگران صورت گیرد.
– تعویق پرداخت دستمزدها جرم و یک دزدی آشکار است. حقوق ها باید هر ماه به موقع پرداخت شوند.
– ما به کار موقت و پیمانی اعتراض داریم و خواستار کوتاه شدن دست پیمانکاران و داشتن امنیت شغلی و دایمی شدن قراردادهای کاری مان هستیم. اخراج کارگر ممنوع.
– قوانین برده وار مناطق ویژه اقتصادی که حصاری بین ما و بخش های دیگر کارگری در سطح جامعه است و بر اساس آن کارفرمایان مفتخور دستشان برای هرگونه تعرضی به زندگی و معیشت ما باز گذاشته شده است، باید فورا لغو شوند.
– ما خواستار ایمن شدن محیط کارمان هستیم. محیط های کار ما مثل یک بمب انفجاری است و حریق های مهیب، سقوط از ارتفاع، آلودگی های صوتی در اثر انفجار مواد نفتی، استشمام مواد سمی و شیمیایی در کنار غیر استاندار بودن وضع بهداشت و درمانگاهها، دارد هر روز از ما قرمانی میگیرد.
– ما کارگران نفت از امنیتی بودن محیطهای کارمان به ستوه آمدهایم و باید به این وضعیت خاتمه داده شود. تشکل و تجمع و اعتراض حق مسلم ماست. »
این اعتراضات و اعتصابات کارکنان وزارت نفت در حالی صورت می گیرند که برخی مواد قانون مدیریت خدمات کشوری پس از بیش از یک دهه تصویب و دائمی شدن آن هنوز برای معلمان و بازنشستگان آن اجرا نمی شوند .
« صدای معلم » 13 بهمن 1399 در گزارشی با عنوان « آیا " معلمان خرید خدماتی " به اندازه " کارگران " هم از حقوق قانونی برخوردار نیستند ؟! » نوشت : ( این جا )
« دوشنبه 13 بهمن معاون برنامه ریزی و توسعه منابع وزارت آموزش و پرورش از افزایش ۳۰ درصدی حقوق معلمان خرید خدماتی خبر داده است. (این جا )
علی اللهیار ترکمن » اعلام کرده است که بر این اساس حقوق این معلمان از ۷۰۰ هزار تومان به ۲ میلیون و ۳۰۰ هزار تومان افزایش خواهد یافت.
پرسش « صدای معلم » از معاون برنامه ریزی و توسعه منابع وزارت آموزش و پرورش آن است که مبنای پرداخت 700 هزار تومان به این معلمان تاکنون بر چه اساسی بوده است ؟
این در حالی است که به این معلمان حتی « حداقل حقوق قانون کار » هم پرداخت نمی شده است .
چرا باید این معلمان از ابتدایی ترین حقوق شهروندی محروم باشند و پس از مدت ها اجحاف ، حقوق قانونی آنان به اندازه کارگران هم نباشد ؟
چرا همان حقوق ناچیز بعد از چندین ماه تاخیر و یا حتی وقفههای سالانه به این معلمان پرداخت می شود و کسی به این فکر نیست که این معلمان چگونه می توانند از عهده مخارج سنگین زندگی آن هم در شرایط دشوار کنونی، برآیند؟
اگر این معلمان جزء خانواده آموزش و پرورش به شمار می آیند چرا باید از حقوق قانونی مانند بیمه ، حق وام ، حق اولاد ، عیدی ، عدم ثبت سنوات و سوابق کاری و... محروم باشند ؟
چرا وزارت آموزش و پرورش به عنوان " کارفرما " تاکنون از عمل به تکالیف قانونی خود در مورد این معلمان خودداری کرده است ؟
مبنای این تبعیض های درون دستگاهی چیست ؟
اگر فردی به عنوان « معلم » در درون یک دستگاه تعریف می شود ؛ چرا باید مانند سایر معلمان از حداقل حقوق قانونی محروم باشد ؟
( حمیدرضا گنگوزهی ، معلم خرید خدماتی بود که ۱۵ فروردین ۱۳۹۵ در خاش در جنوب سرحد بلوچستان در جریان تلاش برای نجات جان دانشآموزان، زیر آوار ماند و جان خود را از دست داد .
معلمي که براي ۴۵٠ هزار تومان حقوق ماهيانه جان داد و اولين حقوقش را هم هنوز نگرفته بود . معلمي که هنوز يک سال هم از استخدامش نگذشته بود )
اگر معلمی به علت عملکرد وزارت آموزش و پرورش در این موارد بخواهد مانند یک " کارگر " شکایت کند به کدام مرجع قانونی باید مراجعه کند و آیا ثبات شغلی و امنیت شغلی وی تهدید نخواهد شد ؟ »
« صدای معلم » این پرسش بنیادین را به جد و بار دیگر مطرح می کند که این همه تبعیض در اجرای قانون از چه ناشی می شود ؟
بند نهم از اصل سوم قانون اساسی بر رفع تبعیضات ناروا و ایجاد امکانات عادلانه برای همه، در تمام زمینه های مادی و معنوی تصریح دارد .
اگر قرار باشد این همه تبصره و استثنا در قانون لحاظ شود ، فلسفه اجرای قانون و برابری همه افراد در برابر آن برابر نص صریح قانون اساسی چه شان و محملی خواهد داشت ؟
آیا حاکمیت به اجرای بی کم و کاست اصل 43 قانون اساسی در مورد « تأمین نیازهای اساسی: مسکن، خوراک، پوشاک، بهداشت، درمان، آموزش و پرورش و امکانات لازم برای تشکیل خانواده برای همه » اهتمام لازم و کافی دارد ؟
پایان گزارش/