صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش

آسیب شناسی تربیت دینی در ایران

پیش تر رسانه صدای معلم نشستی با جمعی از صاحب نظران تعلیم و تربیت داشت که خانم جمیله علم الهدی نیز در آن جمع حضور داشت. ( این جا ) و ( این جا ) و ( این جا )

اظهارات ایشان در خصوص عدم شکست تربیت دینی و ادله ضعیف اقامه شده در این خصوص، تکرار مکررات قرنهای طولانی پس از ظهور اسلام است. آن مدل فکری که به این شکل احتجاج می کند که ما پس از ۴۳ سال هنوز تربیت دینی نداشته ایم و اگر پیاده شود چنین و چنان می کند برگرفته از همان مدل فکری حاکمیت است که ما هنوز حکومت اسلامی نداشته ایم و اگر پیاده شود چنین و چنان می شود و ناگفته نماند که این داستان ریشه های تاریخی بلند به قدمت ۱۴ قرن دارد و مساله امروز و دیروز نیست و به همین دلیل است که از آن به عنوان مدل فکری یاد می کنم. آن‌ تفکر که القا می کند حکومت دینی در زمان غیبت در صورت تحقق معجزه ای در پی خواهد داشت به طور کامل در جریانات فکری تعلیم و تربیت نیز تعین یافته و ما را در چرخه تکرار اشتباهات مهلک انداخته است. لازمه چنین طرز تفکری با پیش فرض شکست ناپذیر بودن تربیت دینی که من نام آن را خود شیفتگی دینی گذاشته ام، استفاده از اسنادات بیرونی است یعنی منتسب کردن تمام شکستها و ناکامیها به عوامل خارج از ما و طرز تفکر ما تا به این وسیله بتوانیم حکم برائت یک سیستم شکست خورده را بگیریم و همچنان به راه غلط خود ادامه دهیم به امید روزی که دشمنان از دشمنی کردن خسته شوند و تسلیم افکار ما شوند.

اصطلاحاتی از قبیل تهاجم فرهنگی، توطئه دشمنان داخلی و خارجی و تربیت سکولار یا سکولاریسم آموزشی که در سخنان خانم علم الهدی بسیار پیچیده ترسیم شده و از آن به عنوان رقیب تربیت دینی یاد شده همه از آن مدل روانشناختی اسنادات بیرونی نشات می گیرد که ریشه های آن در این پیش فرض است که ما بهترینیم که نتیجه آن عدم مسئولیت پذیری و پاسخگو نبودن متولیان حکومت و تربیت نسبت به خطاها و کج روی هاست چرا که از یک سیستم خوب یک‌ خروجی بد به دست نمی‌آید و اگر خروجیها یک سره بد و فاسد شده اند گناهش بر گردن حکومت اسلامی و تربیت دینی نیست و دیگران مسببان شکست بوده اند.

آسیب شناسی تربیت دینی در ایران

نکته ای که در استدلال خانم علم‌الهدی محل اشکال است نادیده گرفتن منطق فضاهای رقابتی است. در منطق رقابت، بهترینها در صدر قرار می گیرند و ضعیف ترها حذف می شوند. باید از ایشان سوال کرد چگونه است که آنچه در ذهن شما و هم کیشانتان بهترین و بی نقص ترین است هنگام مواجهه با رقبای پیچیده، ضعیف می شود و اگر نخواهیم بگوییم‌ شکست می خورد به یک سیستم ناکارآمد تبدیل می شود؟ تربیت سکولار تفاوتش با مدل شما در این است که هم خود میفهمد چه می گوید و چه می خواهد و هم به مخاطبانش می فهماند که آنها را به کدام سمت و سو می راند و اگر سرش رو به آسمان نیست حداقل پایش بر زمین است.

اگر شما پاسخ این سوال را نمی دانید اجازه بدهید راهنمایی تان بکنیم تا شاید باور کنید که در این کشور متخصصین تعلیم و تربیتی هستند که اندازه شما یا بیش از شما تعلیم و تربیت را فهمیده اند.

اگر می بینید سیستمهای رقیب در فضای رقابت، سیستم مورد اقبال شما را از میدان به در می کنند دلیلش این است که آنها بلدند چگونه خود را به روز رسانی کنند. آنها به جای ساختن مدل تربیتی از روی افکار یک فیلسوف ۵۰۰ سال پیش، که ای بسا هم نسبت وسیع و وثیقی با تعلیم و تربیت نداشته باشد، بر اساس نیازهای روز از متخصصین و فلاسفه تعلیم و تربیت معاصر و حی و حاضر استفاده میکنند تا اگر مدلشان با شکست مواجه شد به آن‌ها رجوع کنند و بگویند بر اساس اصل تعهد و مسئولیت پذیری اشکال کارتان را پیدا کنید تا نسلهای بیشتری قربانی نشوند.

در مدلی که شما ساخته اید که نه خود اصلاح‌گر است و نه انتقاد پذیر، چه کسی پاسخگوی بیش از چهار دهه کژکارکردی نظام فکری و فلسفی تعلیم و تربیت است؟

آسیب شناسی تربیت دینی در ایران

اینکه خود را پشت واژه های پر طمطراقی همچون حکمت متعالیه و حرکت جوهری پنهان کنیم و هر کس خواست انتقادی کند با گفتن شما ملاصدرا را نفهمیده اید بایکوتش کنیم، راه به سویی جز ترکستان نمی بریم.

تربیت سکولار تفاوتش با مدل شما در این است که هم خود میفهمد چه می گوید و چه می خواهد و هم به مخاطبانش می فهماند که آنها را به کدام سمت و سو می راند و اگر سرش رو به آسمان نیست حداقل پایش بر زمین است. پس از این همه سال به ما نگفتید چرا در راه آسمانی کردن کودکانمان پایشان را از زمین نیز بریدید و آنها را معلق بین زمین و آسمان تبدیل به موجودات بی هویت کردید. آنها را به هوای "حرکت جوهری" با "عَرَض‌"هایشان بیگانه کردید.

بیایید نسلها را قربانی سیاست بازیهایمان نکنیم.


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

آسیب شناسی تربیت دینی در ایران

منتشرشده در یادداشت

وزیر آموزش و پرورش چه ویژگی هایی باید داشته باشد

در دومین کابینه‌ی دولت اصلاحات، از وزیر آموزش‌ و پرورش (وزیر تعاون در کابینه‌ی اول!) کسی پرسید:
«سابقه‌ی آموزش‌وپرورشی شما چیست؟»
...و او در جواب برآمد که:
«دوازده سال در مدرسه بوده‌ام!»

البته آن زمان هنوز رسم نشده بود که مسئولانی در آن رده، سؤالات جدّی مردم و خبرنگاران را با طنز و شوخی پاسخ دهند. این سنّت در دولت مهرورزی نها‌ده شد و زان پس ادامه یافت.

شاید استدلال پنهان آن وزیر، این بود که امروزه علم مدیریّت حرف اوّل را‌ می‌زند و اداره‌ی یک وزارتخانه بیش از آن که نیازمند تخصص وزیر در موضوع مربوطه باشد، محتاج هنر مدیریت او در تجمیع نیروهای متخصص، برنامه‌ریزی کلان و انسجام نیروهای کارآمد در آن موضوع است که البته استدلالی درست است (هرچند که این استدلال بر شخص ایشان صدق نمی‌کرد!).

امروزه در بسیاری از کشورها، در رأس وزارتخانه‌ها افرادی هستند چه بسا با تحصیلات یا سوابقی غیرمرتبط با موضوع وزارتخانه، اما با هنر مدیریتی قوی از نظر نیروشناسی، روابط انسانی کارآمد، توان تصمیم‌گیری و خلاصه برخوردار از وجوه مختلف هوش هیجانی و صد البته با پیش‌فرض هوش عمومی.

جوامع پیشرفته‌ی بسیاری را می‌توان یافت که:
▫️وزیر بهداشتشان پزشک نیست؛
▫️وزیر صنعت و راهشان مهندس نیست؛
▫️وزیر تجارتشان بازرگان به معنی مصطلح نیست؛
▫️وزیر معادن و ذخائر زیرزمینیشان مهندس شیمی کانی یا آلی نیست؛
▫️حتی وزیر دفاعشان نظامی نیست؛

وزیر آموزش و پرورش چه ویژگی هایی باید داشته باشد

( بوریس جانسون - نخست وزیر انگلستان در کلاس درس )

 

اما در سه حوزه استثناست:
▪️امور خارجه؛
▪️دادگستری؛
▪️ آموزش‌ و پرورش.

آن دو دیگر را رها می‌کنم و به سومی می‌پردازم:

از میان ده‌ها مورد -که لازم می‌آوَرَد تا وزیر آموزش‌ و پرورش در بدنه‌ی آموزش‌ و پرورش بالیده و رشد یافته باشد- تنها به چند مورد (و نه لزوماً مهم‌ترین‌ها) اشاره می‌کنم:

وزیر آموزش‌ و پرورش باید:

- تحصیل‌کرده‌ی رشته‌ی تعلیم و تربیت یا رشته‌های مرتبط یا میان‌رشته‌ای باشد تا در دنیای پرچالش آموزش، رویکردهای بهینه را بشناسد و در فلسفه‌ی پرورش، نحله‌ها و سیاق‌ها را بفهمد؛

- در میان جامعه‌ی پرجمعیت این وزارتخانه، از وزن و‌ منزلت علمی و وزانت شخصیتی برخوردار باشد تا قبول عام یابد؛

- در کوران فعالیت‌های معلمی، چالش‌ها و دشواری‌های معلم و شاگرد را لمس کرده باشد؛ روان‌شناسی رشد بداند؛ با دنیای عجیب و غریب امروزین نسل کودک و نوجوان آشنا باشد؛ با گذار از سنت‌های مقدس‌شده و منجمد در فضاهای مدرسه‌داری، به تحول و نوگرایی تن بدهد؛ ...مفهوم جدید تکلیف شب را بشناسد؛ درک درستی از مفهوم آموزش (به معنی یادگیریِ یادگیری، و نه روخوانیِ فرآورده‌های علمی) داشته‌ باشد...؛

- آموزش‌ و پرورش را محل کاشت امروز و برداشت فردا بدانَد و آن را از بازی سیاست دور نگاه دارد و خود را -گرچه در احتمال، میهمان‌ چهارساله می‌انگارد- مسئول برنامه‌ریزی‌های درازمدت ببیند؛

- بالاخره بعد از چهل‌ سال، نگوید: «یک‌شبه نمی‌توان مدارس کپری را به زیر سقف محکم‌تری آورد.» و سرانجام، زمانی را برای پایانِ هزار و یک شبِ صبر و تحمل‌ها تعیین کند؛

وزیر آموزش و پرورش چه ویژگی هایی باید داشته باشد

- ...و دیگر نمی‌گویم که جرئت لازم را برای تحقق شئون معنوی و‌ مادی معلمان به خرج دهد.

...و اگر همین حداقل‌‌های ذکر شده را ندارد، به حقّ همان یقه‌ی بسته و‌ محاسن ظاهرالصلاحش، این حق‌الناس را گردن نگیرد.

یقین دارم -و شما هم شک نکنید!- در روزهای آینده در معرفی وزیر آموزش‌ و پرورش، در، بر همان پاشنه‌ی سابق خواهد چرخید؛ ...که دیگر فرصتی برای رد سومین نامزد نیست؛ پس چرا این همه را نوشتم؟ زیرا نوشته‌ باشم!

پی‌نوشت بعد از تحریر:
پس از نگاشتن این مکتوب و حوالی ظهر روز چهارشنبه، آقای دکتر یوسف نوری به عنوان سومین گزینه‌ی پیشنهادی رئیس جمهوری برای تصدی پست وزارت آموزش‌وپرورش به مجلس شورای اسلامی معرفی شد.

روزنامه اطلاعات

***

کلیپ زیر را مشاهده فرمایید :

ایشان وزیر آموزش و پرورش سنگاپور است.

صحبت هایش به زبان انگلیسی است، ولی لطفا یک دقیقه از فیلم را ببینید. محتوای صحبت به کنار و مخصوص علاقه مندان.

با این ظاهر صمیمی و غیر رسمی با مخاطب ها و ذینفعان آموزش و پرورش به گفت و گو نشسته و طبیعتا پیش از این گفت و گوی کوتاه ساعت ها کار تحقیقاتی و مشاوره ای انجام شده است.

دیدید؟

همان ابتدای فیلم هشتگ زده که: هرچه می خواهد دل تنگت بپرس:
#askmeanything

( کانال معلم : یادگیرنده مادام العمر )


وزیر آموزش و پرورش چه ویژگی هایی باید داشته باشد

منتشرشده در یادداشت

 چالش های آموزش و پرورش و کلاف سردرگم انتخاب وزیر دلم می خواهد رک و صریح و شفاف و بدون هرگونه غلو و اغراق یا افراط و تفریط و تماما بر اساس واقعیت و امور مشهود که در تعلیم و تربیت در مدت سی سال دوران خدمتم دیده ام ،مطالبی را پیرامون مقولات متعدد بیان دارم.

وقتی را به یاد دارم که در اواخر سال 1371و اوایل سال 1372 به دبستانی در مرکز یک شهرستان برای گذراندن دوره کارورزی قدم گذاشتم. تصویر دبستان و در و دیوار و شاکلهء آن را بسیار خوب به یاد دارم. قیافه همکارانم را خوب به یاد دارم. چیدمان میزها لباسها و کفشها و پوشش همکاران و بچه ها را خوب به یاد دارم.

به یاد دارم که در آن دبستان توپ و میز تنیس و دروازه فوتبال و تور والیبال بود اما بهتر از الآن که سی سال است می گذرد و دبستانها یا توپ ندارند و یا اگر دارند زهوار در رفته است و میز تنیس و راکت و توپ ندارند و اگر دارند کهنه و شکسته و در انبار ریخته شده است.

از آن روز تا به امروز در دبستانهای چند پایه و مناطق مرزی و عشایری و روستایی و بخش و مرکز شهر و کلان شهر خدمت کردم و ارتقایی در خور که در زمینهء برخورداری از امکانات آموزشی و پرورشی و ورزشی باشد را حس نکردم که هیچ ، بلکه پس رفتها را شاهد بوده ام. اگر دبستان در سالهای 72 تا 75 دارای کیت علوم و ریاضی و وسایل کمک آموزشی خوبی بود امروزه از آن کیتها خبری نیست و اگر باشد تماما فرسوده شده و در انبارهای مدارس جا گرفته اند و خاک می خورند.

یادم می آید در آن سالها در تمام دبستانها حتی دور افتاده ترین دبستانها از شنبه تا پنج شنبه همه روزه و بلا استثناء دانش آموزان تغذیه رایگان داشتند و بعد از چند سالی تغذیهء آنها از 6 روز در هفته به 4 روز و پس از چند سال دیگر به 3 روز . سپس به 2 روز و بعد آن به هیچ روز تنزل یافت و جایگاهش را بوفه مدرسه گرفت و چه دانش آموزانی بودند که برای تغذیه شان هزینه می کردند و چه دانش آموزانی بودند که خجالت می کشیدند حتی به بوفه نزدیک شوند.

از سال 1372 تا 1398 چه در کلاس درس و دبستانهای کم جمعیت و پرجمعیت که حتی کلاس درس تا 49 نفر دانش آموز هم  داشته ام در زمینه بهداشتی هرگز شاهد وجود شپش در سر دانش آموز نبودم اما به لطف تنزلها در سال 1398شاهد این موجود در سر دانش آموزان مدارس شهری و روستایی بودیم که مراکز بهداشتی هم حتی متعجب از موضوع ، مرتب در مدارس پیگیری می کردند.

آن روزها دبستانها حتی مدارس روستایی دارای آزمایشگاه و وسایل آزمایشگاهی بود اما امروزه به لطف بی توجهی ها دریغ از وسایل آزمایشگاهی و اتاق آزمایش. آیا با چنین واقعیاتی موجود و روز به روز در حال تنزل نظام آموزش و پرورش و درجا زدن ها و برنامه های کهنه و عملکردهای تکراری و بی نتیجه و بی هدف و افکار و گفتار و نوشتار کهنه و سنتی ،می توان حرف و سخنی برای عرض اندام در جهان کنونی داشت؟

آن روزها اردوهای درون شهری و برون شهری در طول سال تحصیلی در زمینه های سیاحتی ، زیارتی، علمی، فرهنگی خوبی انجام می شد اما امروزه دریغ از یک اردوی درست علمی و تفریحی.

اما کتابها و روشهای تدریس همانها با همان مضامین 30 سال قبل و ارتقاء چندانی را شاهد نبوده ام.

چالش های آموزش و پرورش و کلاف سردرگم انتخاب وزیر

اما کادر مدرسه:

مربی ورزشی در طول این سالها بر همان روش سابق خود کار خویش را ادامه می دهد. 10 دقیقه نرمش دادن بچه ها و انجام چند حرکت کششی و 40 دقیقهء دیگر برای پسرها توپی زهوار در رفته می اندازد که بازی کنند و دخترها هم با چند طناب فرسوده به طور چرخشی ،طنابی بزنند و یا در گوشه و کنار دبستان با چند سنگ به یقل دوقل و یا بازی محلی خودشان بپردازند و مربی ورزشی هم در گوشه ای بنشیند و یا بایستد و تماشا کند و یا با گوشی اش بازی کند و در تلگرام بچرخد (و امروزه به جای ورزش درست طرح کنترل چاقی پیاده شود) و جالب اینکه با چنین آموزشی خواهان آنیم که در فوتبال و والیبال و و سایر رشته های ورزشی به المپیک بروند و در سطح جهان بدرخشند.

مربی پرورشی: آنچه در این مدت 30 ساله شاهدش بودم این بود که مربیان پرورشی مراسم آغازین را برگزار کنند و در و دیوار مدرسه را پر از نوشته هایی همچون آیه و حدیث و متون بهداشتی و ایام بهمن و از این دست مقولات بکنند و تمام کارشان در این موارد خلاصه شده و هنوز هم بر همین روال اند (قضاوت با شما .آیا پرورش و ورزش یعنی اینگونه؟)

معاون آموزشی: تنها کارش کمک به ثبت نام دانش آموزان و توزیع کتاب در اول سال و به صدا در آوردن زنگ مدرسه و سوت زدن و اخطار سوتی دادن به بچه ها در زنگ تفریح.

مدیر دبستان: برگزاری یک بار جلسه انجمن اولیا و مشخص کردن اعضا و میزان پرداخت هزینه به دبستان در همان ابتدای سال تحصیلی و فی النهایه اطلاع رسانی بخشنامه های اداری به همکاران و شرکت در جلسات مدیران در اداره.

معلمین هم که کما فی السابق روزانه 5 ساعت کلاسداری و تدریس و آموزش که بار 90 درصدی کارها را در پیشبرد آموزش و تربیت و پیگیری مسائل دانش آموزان را بر عهده داشته و دارند.

مدارس هوشمند: در تقریبا 12 سال پیش برخی مدارس را در شهر و بعضا چند روستا را به برد هوشمند و کامپیوتر آن هم یک عدد مجهز کردند و چند سالی هم بیشتر استفاده محدود نشد .(حیف آن هزینه ها).

و اما سوال:

آیا با چنین واقعیاتی موجود و روز به روز در حال تنزل نظام آموزش و پرورش و درجا زدن ها و برنامه های کهنه و عملکردهای تکراری و بی نتیجه و بی هدف و افکار و گفتار و نوشتار کهنه و سنتی ،می توان حرف و سخنی برای عرض اندام در جهان کنونی داشت؟

چالش های آموزش و پرورش و کلاف سردرگم انتخاب وزیر

تا کی شعار؟

آیا هنوز دولتمردان متوجه این مسئله نشده اند که انسان در گذر زمان حتی از یک قیافهءکهنه و مدام در حال رویت دل زده می شودتا چه رسد به افکار و پندار و رفتار و آموزش و پرورش کهنهء تکراری؟

در طول این سالها چه وزیران و مدیرانی آمدند و چه شعارها سر ندادند و چه برنامه ها که ننوشتند، اما ما حصل آن این شد که دانش آموز و معلم و قاطبهء مردم برنامه های اینستا و تلگرام و فیلمهای علمی و تخیلی خارجی را دنبال کننده شده اند و از تکرار قیافه ها و برنامه ها و شعارها و نوشتارهای فاقد عمل خسته شده اند.

آیا وقت آن نرسیده کمی بیشتر بیندیشیم و قیافه ها و افکار و برنامه های قدیمی را تعویض کنیم؟

چالش های آموزش و پرورش و کلاف سردرگم انتخاب وزیر

امروزه آموزش و پرورش وزیری نو با قیافه ای نو و افکاری نو و برنامه ای نو می خواهد نه کهنه سربازی که در تمام این سالها به شیوه ای که در مرقومه بیان داشتم پرورش داده و دستی در پرورش داشته است و یا به همان شیوه پرورش یافته است.

و اما از ما گفتن که در شرف رفتنیم ولاکن این را هم از نظر دور ندارند که اگر روزی می گفتند : « صلاح مملکت خویش خسروان دانند  » امروزه باید گفت: اگر خسروان صلاحئ نمی دانند کنار بروند که ذی صلاحان کم نیستند آن هم از نوع قیافه ای نو ،افکاری نو، برنامه ای نو، تربیتی نو.


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

چالش های آموزش و پرورش و کلاف سردرگم انتخاب وزیر

منتشرشده در یادداشت
پنج شنبه, 26 آبان 1400 11:47

فرهنگ اعتراض فرهنگیان؟!

نگاهی بر فرهنگ اعتراض معلمان و فرهنگیان و پس گردنی در تجمع اعتراضی

این روزها در گروه‌های مرتبط با معلمان فیلمی از تجمّع اعتراضی فرهنگیان در یکی از استان‌های لرنشین دست‌به‌دست می‌شود که در قسمتی از آن سخنرانِ جمع پس از تذکّرِ صحیح -و شاید بدموقعِ- یکی از همکارانش به او پس‌گردنی می‌زند. این رفتار کسی که است که می خواهد سخنگوی همکارانش باشد!

تماشای این فیلم و حرکتی که موجب کسر شأن معلم بود ابتدا ناراحتم کرد که چرا باید یک فرد با رفتاری پوچ و مملو از بی‌فرهنگی سخنگوی فرهنگیان -هرچند به مدت یک ساعت در یک استان- باشد و سپس بهانه‌ای شد برای بیان مسئله‌ای که مدت‌هاست اذیتم می‌کند: تا همین یک دهه پیش از منظر عموم مردم جامعه، معلمان دغدغهٔ آموزش، فرهنگ، سیاست و اجتماع داشتند اما حالا سطح بحث هایشان به حقوق دریافتی تنزّل پیدا کرده است .

انحراف در بیان مطالبات معلمان، به نحوی که این مطالبه‌گری و اعتراض با شأن و منزلت فرهنگیان متناسب نیست.

مطالبات اقتصادی قشر فرهنگی از مطالبات به حق و دور و درازی است که هزینه‌های زیادی داشته است؛ نه هزینه‌ی اقتصادی برای دولت، بلکه هزینه‌ی سیاسی و اجتماعی برای کسانی که در این سال‌ها طلایه‌دار حرکت‌های اعتراضی و مطالبه‌گرایانه بوده‌اند. متاسفانه وضعیت اقتصادی و تبعیضی که بین سازمان های مختلف دولتی وجود دارد، زمینه‌ساز چنین اعتراضاتی است. اما روی سخنم در این نوشتار با مسئولان دولتی، نمایندگان مجلس یا کمیسیون برنامه و بودجه نیست، بلکه با معلمان عزیزی است که گاهی مطالبات‌شان را به زعم من با روش نادرست دنبال کرده‌اند.

تا یکی- دو دهه پیش، معلمان به عنوان قشری مطرح بودند که جامعه برای آنها کمال احترام را قائل می‌شد و از آنها در امور اخلاقی و اجتماعی حساب می‌بُرد. اما در سال‌های اخیر، ارج و قرب اجتماعی فرهنگیان علیرغم حفظ احترام بالای آنها مانند گذشته نبوده و دیگر صرفاً معلم بودن ارزش و حرمت نمی‌آوَرَد.

نگاهی بر فرهنگ اعتراض معلمان و فرهنگیان و پس گردنی در تجمع اعتراضی

من پیش از آنکه جامعه یا دولت را دلیل این اتفاق بدانم، با کمال تأسف معتقدم ضربه‌ای که قشر فرهنگی در این سال‌ها به عزّت اجتماعی خود وارد ساخته، هیچ صنفی به حیثیت خود نزده است. البته همه‌ی معلمان را عرض نمی‌کنم، ولی به طور کلی چنین مسئله‌ای قابل لمس است.

اما مشخصّاً نقد ما به چیست؟ انتقاد اصلی به مفاهیمی است که بعضی از همکاران عزیز در سخنان اعتراضی‌شان مطرح می‌کنند. عمده‌ی اعتراضاتی که از معلمان می‌شنویم، به «حقوق دریافتی » اشاره دارد. البته این مطالبه به حق بوده و هر شخصی می‌تواند با مقایسه‌ی حقوق دریافتی یک معلم با دیگر پرسنل دولت به آن پی ببرد. اما معلمان با این شکل اعتراض نه تنها به آنچه که می‌خواهند دست نیافته‌اند، بلکه به شأن معلمی خود نیز آسیب زده‌اند؛ چراکه تکیه‌ی آنها صرفاً بر "حقوق" بوده و هر بار سخن از افزایش حقوق به میان می‌آورند. این نوع اعتراض موجب می‌شود که رفته‌رفته دیدگاه جامعه درمورد شغل معلمی و قشر فرهنگی تغییر کند و شأن معلم در بحبوحه‌ی اعتراضاتِ مبتنی بر "کمبود حقوق" گم شود.

شاید این حرف برای بعضی از همکارانم گران بیاید، اما توصیه می‌کنم میان مردم رفته و نظرشان را درمورد معلمان بپرسند.

پیش تر، معلم به عنوان یک شغل مهم، یک شخصیت والا و یک قشر با احترام بالا مطرح بود که بر تربیت نسل آینده، آموزش علم و دانش و مسائلی سیاسی و اجتماعی تمرکز دارد؛ اما اکنون در بعضی از جمع‌ها که می‌نشینم چنین صحبتی را می‌شنوم:

« معلما تو دفتر مدرسه میشینن و درمورد کم بودن حقوق‌شون حرف میزنن و همش گله و شکایت دارن..." این یعنی افول شأن و منزلت اجتماعی؛ چراکه تا همین یک دهه پیش از منظر عموم مردم جامعه، معلمان دغدغهٔ آموزش، فرهنگ، سیاست و اجتماع داشتند اما حالا سطح بحث هایشان به حقوق دریافتی تنزّل پیدا کرده است. درست است که این نقل‌قول‌ها نوعی سیاه‌نمایی و اغراق است، اما دلیل این سیاه‌نمایی‌ها توسط بعضی از مردم چیست؟ آیا خود ما تأثیری در این اشتباه نداشته‌ایم؟

نگاهی بر فرهنگ اعتراض معلمان و فرهنگیان و پس گردنی در تجمع اعتراضی

سوءتفاهم نشود، من خود از منتقدان وضعیت معیشتی معلمان هستم، اما به نوع اعتراض و انتخاب واژه‌ها ایراد دارم. با قاطعیت می‌گویم صحبت از 400 تومان یا 1 میلیون افزایش حقوق توهین به شأن معلمی است.

معلم نیازی ندارد از دولت یا مجلس یا هر نهاد و شخصیتی تقاضای حقوق بیشتر کند ؛ « آموزش و تربیت » مفاهیمی بسیار بزرگ تر و بالاتر از آنند که با حقوق سنجیده شوند. نقدی که به قشر فرهنگی وارد است دقیقاً همین جاست؛ متأسفانه بعضی از همکاران با طرح مفاهیم سطحی ارزش کارشان را پایین می‌آورند.

اهل شعار نبوده و نیستم، اما « معلّم بودن» پیش و بیش از آنکه شغل باشد، عشق است، هنر است، علم است و زندگیست. این را به عنوان کسی که اطرافیانش او را به تحصیل در رشته‌های پردرآمد -نظیر حقوق- ترغیب می‌کردند و با این وجود دلش می‌خواست یک معلم باشد و در نهایت هم معلمی را انتخاب کرده است می‌گویم، نه به عنوان شعاری دهان‌ْپُرکُن و کلیشه‌ای. اینها اعتقاد و باور قلبی من است. البته همه‌ی قشرها و صنف‌ها محترم باارزش و برای جامعه مهم‌اند، اما در این نوشتار صحبتم پیرامون حرفه‌ی معلمی است.

بگذریم... چند سال پیش که دانش‌آموز بودیم با یکی از دبیران مدرسه درمورد اعتراضات صنفی معلمان صحبت شد. دبیر جامعه‌شناسی جمله‌ی زیبایی گفت: «ما اعتراضی نسبت به حقوق نداریم، ما با "تبعیض" مخالفیم.» سخنش به دلم نشست، نگاهش به اعتراض با نگاه برخی از همکارانش متفاوت بود. اعتراض در راستای رفع تبعیض، سخنی بود که هم مسیر اعتراضی قشر معلم را به خوبی ترسیم می‌کرد و هم شأن و منزلت او را حفظ می‌نمود. جامعه همواره به معلم نگاه مثبت و پرمنزلتی داشته و این قشر حتی در روزهای سختی و اعتراض هم باید به این مسئله توجه ویژه داشته باشد.

« اعتراض برای رفع تبعیض » شاید از نظر برخی چندان تفاوتی با « اعتراض برای افزایش حقوق » نداشته باشد، اما از نظر ما خیلی تفاوت دارد؛ چراکه اولاً تبعیض بسیار فراتر از حقوق است و موارد متعددی چون بیمه خدمات درمانی و امتیازات معیشتی مختلف را در بر می‌گیرد، ثانیاً بعضی مفاهیم بارِ سنگینی به دوش می‌کشند و معرّفِ گوینده‌ی سخن اند، و برای معلم زیبنده تر آن است که در بیان سخن یا اعتراضش از واژه‌هایی کار بکشد که بارِ بیشتری با خود می‌بَرَند. این را معلم ما به خوبی می‌دانست و چه خوب است اکنون هم معلمان ما به همین شکل اعتراض کنند تا نوع اعتراض معلم نیز با دیگر اصناف و اقشار متفاوت و فراتر از یک اعتراضِ مالیِ صرف باشد.

معلمی که برای سوختن و ساختن زاده شده و دانش‌آموزانش را مثل بچه‌های خودش دوست دارد و دبیری که تمام همّ و غمّ او یادگیری و پرورش فرزندان کشور است نیازی به حقوقِ ناچیزِ دولت ندارد، چه برسد به اینکه بخواهد برایش اعتراض کند. برای او بالاترین پاداش، علم‌آموزی و تربیت صحیح نسل آینده‌ی میهن است. اما معلم یک شخصیّت فرهنگی و اجتماعی است و انسان فرهنگی و فعّال اجتماعی  « تبعیض » را به هیچ وجه برنمی‌تابد، چه برای خودش و چه برای دیگران. این روزها معلم -و بهتر است بگویم همه‌ی ایران- خواستار رفع تبعیض و اجرای عدالت اقتصادی است.

نگاهی بر فرهنگ اعتراض معلمان و فرهنگیان و پس گردنی در تجمع اعتراضی

نگاهی بر فرهنگ اعتراض معلمان و فرهنگیان و پس گردنی در تجمع اعتراضی

نگاهی بر فرهنگ اعتراض معلمان و فرهنگیان و پس گردنی در تجمع اعتراضی

نگاهی بر فرهنگ اعتراض معلمان و فرهنگیان و پس گردنی در تجمع اعتراضی

نگاهی بر فرهنگ اعتراض معلمان و فرهنگیان و پس گردنی در تجمع اعتراضی

نگاهی بر فرهنگ اعتراض معلمان و فرهنگیان و پس گردنی در تجمع اعتراضی

نگاهی بر فرهنگ اعتراض معلمان و فرهنگیان و پس گردنی در تجمع اعتراضی

( کلیپ ویدئویی را مشاهده فرمایید )


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

نگاهی بر فرهنگ اعتراض معلمان و فرهنگیان و پس گردنی در تجمع اعتراضی

منتشرشده در یادداشت

انتقاد یک معلم بازنشسته از وضعیت همسان سازی حقوق بازنشستگان

محمدحسین مرادی، کارشناس گروه رفاه و تامین اجتماعی مرکز پژوهش‌های مجلس در گفت و گو با «نود اقتصادی» گفت : « میزان وابستگی صندوق‌های بازنشستگی به دولت از ۲۸ هزار میلیارد تومان به بیش از ۱۲۷ هزار میلیارد تومان در بودجه ۱۴۰۰ رسیده است/ ریشه متناسب سازی حقوق بازنشستگان در قانون برنامه ششم توسعه کاشته شد و ما امروز تبعات اقتصادی آن را می‌بینیم».


 جناب آقای محمد حسین مرادی

مردی به دربار خان زند می رود و با ناله و فریاد می خواهد تا کریم خان را ملاقات کند. سربازان مانع ورودش می شوند . خان زند در حال کشیدن قلیان ، ناله و فریاد مردی را می شنود و می پرسد ماجرا چیست؟ پس از گزارش سربازان به خان ؛ وی دستور می دهد که مرد را به حضورش ببرند. مرد به حضور خان زند می رسد .

خان از وی می پرسد: که چه شده است این چنین ناله و فریاد می کنی؟

مرد با درشتی می گوید: دزد ، همه اموالم را برده و الان هیچ چیزی در بساط ندارم .

خان می پرسد: وقتی اموالت به سرقت می رفت تو کجا بودی؟

مرد می گوید: من خوابیده بودم .

خان می گوید: خب ! چرا خوابیدی که مالت را ببرند؟

مرد در این لحظه پاسخی می دهد آن چنان که استدلالش در تاریخ ماندگار می شود و سرمشق آزادی خواهان می شود .

مرد می گوید : چون فکر می کردم تو بیداری من خوابیده بودم !!!

خان بزرگ زند لحظه ای سکوت می کند و سپس دستور می دهد خسارتش را از خزانه جبران کنند . و در آخر می گوید: این مرد راست می گوید ما باید بیدار باشیم .

انتقاد یک معلم بازنشسته از وضعیت همسان سازی حقوق بازنشستگان

جناب آقای مرادی!

اگر گناه آن مرد مال باخته این بود که خوابیده بود ، ما در این سال ها بیدار بودیم و امروز حاصل اندوخته سی ساله امان را که به رسم امانت به صندوق بازنشستگی کشوری پرداخت نموده ایم تحت عنوان حقوق درخواست می کنیم .

عجیب است که در این کشور که مثل ریگ بیابان دارید حقوق های نجومی می پردازید آب از آب تکان نمی خورد و تبعات اقتصادی ندارد و فقط همسان سازی حقوق بازنشستگان از لحاظ افزایش هزینه ها ، کشور را در بن بست قرار داده است .

دریغ از یک سر سوزن انصاف که در تحلیل های شمای کارشناس گروه رفاه و تامین اجتماعی مجلس و همفکرانتان در این سال ها دیده نمی شود .

راستی شما که تا این حد دلسوز مسائل اقتصادی کشور هستید ، آیا حاضر به رونمایی از فیش حقوقی تان هستید تا ببینیم دریافتی شما تبعات دارد یا این تبعات منحصر به بازنشستگان است ؟

 محمد آقائی/ یزد - عضو کار گروه 31 نفره

کانال خبری حق خواهی بازنشستگان (گنجینه های علم و تجربه )


انتقاد یک معلم بازنشسته از وضعیت همسان سازی حقوق بازنشستگان

منتشرشده در بازنشستگان

 آسیب شناسی دانشگاه ایرانی و چالش های نظام آموزش عالی

خلاصه

شوراهای سیاست‌گذاری که در اصل با ماهیت و کارکرد دانشگاه بیگانه‌ و مانع تحقق اهداف و رسالت حقیقی دانشگاه هستند، چنان عنان دانشگاه را در ایران به دست گرفته و آن‌ را عرصه تاخت و تاز ایدئولوژیک و کنترل اندیشه قرار داده‌اند، که اشتیاق و شکوفایی دانشگاه تباه و پویایی آکادمیک آن زایل گشته است. معلوم نیست چه زمانی آرمان دانشگاه از بقایا و خاکستر خود برخیزد و این محقق نمی‌شود مگر آنکه به هویت تاریخی و نهادی خود رجوع کند که هنوز محرّک و پویاست. بسیاری از دانشگاهیان خود به این انحلال بزرگ تمکین و یاری کرده‌اند. عده‌ای هم که وظیفه و رسالت خود را می‌شناسند، شرمسار دانشجویانند. دروس عمومی در دانشگاه، آموزش فرهنگ و حیات آکادمیک هیأت علمی، مصادره و ارتباط فکری و پرورشی گفتمان دانشگاهی با دانشجویان قطع شده است. دانشگاه نتوانسته وظیفه خود بابت روشن‌گری و آموزش اندیشه و عقلانیت را در قبال دانشجویان ایفا کند. حال آنکه کسب آموزش با این هدف و کیفیت، نیاز و حق مدنی دانشجویان است. محاق کرونایی باعث شد این ناکارآمدی دانشگاه به اشتباه تقصیر شرایط پاندمی پنداشته شود و نه حاصل سیاست‌های نادرست. چنین نیست که قلمرو فکر، اندیشه و ذهن مردم به ویژه جوانانِ مشتاق یادگیری، عرصه تاخت‌و‌تازِ مغلطه‌های سیاسی، القاء روانی تعصبات و تابوهای عقیدتی و تبلیغ فرهنگ مصرفیِ سلبریتیزه باشد. ذهن جوانان و محصلین این مملکت حرمت و عصمت دارد و تجاوز به آن به اندازه تجاوز به عنف و تعدّی به ناموس وطن، ستیز و مقابله برمی‌انگیزد.

 

مقدمه‌ای تاریخی

۱6 آذر ۱۳۳۲ و اقدامات دانشگاهی منتهی به واقعه 13 آبان ۵۷، دو مظهر یک حقیقت‌اند: پویایی فکری و اجتماعی دانشگاه، مسئولیت‌پذیری اجتماعی، افشاگری سیاسی و همبستگی دانشگاه با سایر جنبش‌ها و مطالبات مردمی. این وقایع و دیگر روزهای پراعتلاء دانشگاه، هویت تاریخی و نهادی دانشگاه و جنبش دانشجویی را رقم زدند. اکنون بعد از گذشت چند دهه در حسرت توان فکری و تأثیرگذاری اجتماعی دانشگاهِ آن دوران هستیم. امروزه هر سناریو برای احیاء دانشگاه مستلزمِ رجوع به هویت تاریخی خود است. زیرا صحبت در خصوص یک ارگانیسم زنده است و نه نوستالژیای خاطرات پیشین. قبل از آغاز بحث، واقعه ۱۳ آبان 57 را توضیح می‌دهم چرا که حقیقت این واقعه با تحریف بیان شده است. به طور خلاصه، 13 آبان مظهر همبستگی و سمپاتی دانش‌آموزان و دانشجویان با اقدامات اجتماعی و سیاسی دانشگاهیان در ماه‌های انقلاب بوده و سازمان ملی دانشگاهیان ایران کانون فکری آن اقدامات بود.

اصل ماجرا از زبان یکی از مؤسسان سازمان، دکتر ناصر پاکدامن منتشره در نشریه منجنیق (1398) به این شرح است. «در نشست سازمان ملی دانشگاهیان، تصمیم گرفته شد که مدت یک هفته در دانشگاه‌ها در همبستگی با نهضت مردم، مراسم سخنرانی و بحث و گفت و گو برگزار شود. این مراسم به نام هفتۀ همبستگی نامیده شد و از ۶ تا ۱۱ آبان  (1357) با خواست‌های معین در همۀ دانشگاه‌های کشور برگزار شد. هفتۀ همبستگی در روز پنجشنبه ۱۱ آبان با قرائت قطعنامه‌ای در دانشگاه تهران پایان گرفت. در این قطعنامه از جمله می‌خوانیم: هفتۀ همبستگی ملی فرصتی بود برای نشان دادن انزجار عمیق مردم ایران در برابر تحمیل افکار و عقاید فرمایشی و برای نشان دادن اینکه فقط با آزادی عقیده و بیان، قلم و اجتماعات است که فرهنگ ملی را می‌توان در راه اعتلای ملت و مملکت هر روز غنی‌تر و سرشارتر کرد». ، دانشگاه یک مرجع فکری مجهز به دانش روز و تابع اخلاق مسئولیت و دوراندیشی است.

به گفته پاکدامن، «موجی که در هفتۀ همبستگی برخاسته بود با پایان گرفتن این هفته، فرو ننشست. در همان روز پنجشنبه، دانشجویان عزم کردند تا از دانشگاه صنعتی (صنعتی شریف فعلی) به راهپیمایی  به سوی دانشگاه تهران بپردازند. چنین اقدامی با مخالفت نیروهای نظامی و انتظامی روبه رو می‌شود. صبح شنبه ۱۳ آبان، جمعیت انبوهی از دانشجویان و دانش‌آموزان در مقابل در جنوبی دانشگاه تهران گرد آمده‌اند. شعارها صریح و روشن است ... درگیری با ارتش بالا می‌گیرد. ارتشیان به سلاح آتشین دست می‌برند و با شلیک اینها، زخمیان و کشتگان بر زمین می‌افتند ... یکشنبه 14 آبان، راهپیمایی عظیمی به هم‌دردی با دانشجویان و دانش‌آموزان مقتول برگزار می‌شود ... دولت شریف‌امامی در آن روز استعفا می‌دهد.» چنین بود واقعه 13 آبان 57 که به درستی روز دانش‌آموز اطلاق شد ولی بعدها در روایت مورخان رسمی کشور، دلیل نادرستی برای این ظهور و همبستگی عنوان گردید. حال سؤال اینست که دانشگاه و دانشگاهیان به دانشجویان چه داده بودند و چه نسبتی بین اقدامات دانشگاه در یک طرف و دانش‌آموزان و دانشجویان برقرار بود که این‌چنین مورد حمایت و همبستگی از جانب این قشر جوان قرار گرفت؟ جواب اینست: ایفای نقش دانشگاه به عنوان مرجعیت فکری، مسئولیت‌پذیری آن در قبال وضعیت جامعه و همبستگی خود دانشگاه با نهضت مردمی و روند مطالبات اجتماعی و سیاسی در کشور. دانشگاه در سال‌های انقلاب ملقب به «سنگر آزادی» شد. کافی است روی مفاد منشور سازمان دانشگاهیان در مرداد 57، قطعنامه آبان 57 و قطعنامه خرداد 58 مداقه کنیم تا به نقش بارز دانشگاه به عنوان مرجعی فکری پی ببریم. اگرچه در ماه‌های انقلاب، عمل‌گرایی مفرط انقلابیون کاملاً غلبه داشت، عمده‌ترین تشکلات دانشگاهی از قبیل سازمان ملی سعی در درک خردمندانه اوضاع و تدبیر و تأمل روی افکار و اقدامات انقلابی داشتند و این در منشور سازمان، محتوای هفته همبستگی آبان ماه و نیز قطعنامه‌های بعدی نمایان است.

آسیب شناسی دانشگاه ایرانی و چالش های نظام آموزش عالی

مبارزه فکری دانشگاه با جهالت در فکر و عمل

ملاحظه کردیم در برهه‌ای از تاریخ اجتماعی ایران، دانشگاهیان، مسئولیت‌ در قبال جامعه و آگاهی‌بخشی را شناخته و بدان عمل کردند. اکنون چرا دانشگاه و دانشگاهیان این‌چنین درمانده و مبتلا به آرفلکسی - اگر نگوئیم بی‌حسی کامل - شده است؟

بنابراین در شرایطی به سر می‌بریم که مرور و اقتباس از خاطرات پیشین، بیشتر از توجه به آینده اهمیت دارد. خطیرترین رسالت دانشگاه اکنون چه است؟ توجه کنیم که حوزه‌ فکر و اندیشه و تصمیم در ایران دچار فقر شدید و آفت‌های مهلک شده زیرا فئودالیزه، سلبریتیزه، تعصب‌آلود و پوپولیستی شده است.

قسمت اعظم جمعیت و بخش‌های جامعه تاوان این بحران را می‌دهند و جوانان اعمّ از دانش‌آموزان و دانشجویان، قشر آسیب‌پذیر این بیماری هستند. دانشگاه که ماهیتاً با تحلیل اندیشه و نظریه سروکار دارد، بیشترین وظیفه را در امر اصلاح وخامت حوزه‌های اندیشه، تدبیر و تصمیم‌گیری در کشور عهده‌دار است.

متأسفانه دانشگاه و دانشگاهیان به این مهم پی نبرده و نسبت به معضلات اجتماعی، بی‌اعتنا و گنگ مانده‌اند. علّت اصلی را بایستی در برخی نسخه‌های بالادستی دیکته شده برای دانشگاه جست و جو کرد. دانشگاه ارتباط فکری و پرورشی خود را با دانشجویان از کف داده است. توان و اجازه‌اش را ندارد و حاصل کار چیزی جز شرمندگی و عذاب وجدان نیست. تهاجم و تعدّی به حوزه فکر و عقیده و ذهن انسان، به طرق و تکنیک‌های خاصی عمدتاً در اختیار مالکین رسمی رسانه‌های جمعی، نهادهای تبلیغاتی، آموزشی و فرهنگی کشور است. به عبارتی، حوزه فکر و سخن و اشاعه باور، فئودالیزه شده است. سلبریتیزه شدن ارزش‌های زندگی و فرهنگی، آفت مهلکی‌ست که به جان مزرعه اندیشه و آگاهی این جامعه افتاده است. در سال‌های اخیر شاهدِ سلبریتیزه‌ شدن مرجعیت فکری و پیروی افکار عمومی از سلبریتی‌ها و فرهنگ تجاری در عموم جامعه هستیم. این پدیده باعث ایجاد افکار محدود و سطحی بدون منطق تفکّر در سطوحی از جامعه به ویژه جوانان شده است. وقتی از ورود دانش و اندیشۀ انتقادی به آگاهی اجتماعی به هر دلیلی ممانعت شود فضا برای سلبریتیزه شدن باز می‌شود. از طرف دیگر، آگاهی عمومی در معرض افکار و باورهای دگم و جاهلانه قرار گرفته و ذهن محصلین با دروس عمومی نامتناسب متصرف شده است. باورها و تعصبات کور با انواع تلقین و تبلیغ و القائات روانی باورانده می‌شود. عوام‌پروری، تعدّی به ناموس فکر و اندیشه و حاصل آن انواع واکنش‌های توده‌وار و تصمیمات نابخردانه و در نتیجه سوخت‌وسوزهای جبران‌نشدنی در کشور است. اکنون دفاع از قلمرو آگاهی و تفکر و تصمیم، به اندازه دفاع از مام‌وطن ارزش و ضرورت دارد. دانشگاه بایستی به دانشگاهیان و افراد جامعه بیاموزد عقیده را نه از روی تعصّب بلکه برمبنای مهارت‌های تفکّر منصفانه و باور به تکثّر حقوق و حقایق پرورش دهند.

آسیب شناسی دانشگاه ایرانی و چالش های نظام آموزش عالی

خوشبختانه دانشِ جامعی از مهارت تفکّرِ نقّاد و مُنصف در دسترس است و ضروری‌ست درسی با موضوع مهارت تفکّر تدوین و برای تمامی دانشجویان دانشگاه‌ها تدریس شود. این موضوع بایستی مطالبه معلمین و دانشگاهیان باشد. برخی به اشتباه، عمده‌ترین تعارض عقیدتی و اجتماعی در کشور را تقابل دین‌گرایی و سکولاریسم می‌دانند. حال آنکه حوزه آگاهی، بسیار کم به تقابل صدق و مغلطه در جامعه پی برده و تبعات ناگوار آن‌را در بخش‌های مختلف جامعه به‌خوبی نشناخته است. مصادیق معارضۀ صدق و مغلطه در جامعه کنونی، کمتر از تقابل سنت و مدرنیسم نیست. کیفیت تضارب آراء و تحمل عقاید در جامعه بسیار قهقرایی شده و خشونت و نفرت، متداول‌ترین پاسخ و واکنش عمومی‌ست. افکار و عقاید متفاوت، به حساب غرض‌ورزی یا تخریب گذاشته می‌شود. راه خروج از این بن‌بست و مغاک کج‌اندیشی اینست که در آموزه‌های پرورشِ اندیشه و عقیده، ذهن باید چنان تربیت شود که عقاید را به عنوان فرضیات قابل‌اصلاحی بپذیرد که حقی را مطالبه یا حقیقتی را ایضاح می‌کنند، و نه عقایدی از دگم‌های عدول‌ناپذیر و در خدمت منفعت‌طلبی گروه‌های خاص؛ به‌عبارتی، گشودگی ذهن به افکار متفاوت و کثرت حقایق اندیشه‌ها. اکنون چرا دانشگاه و دانشگاهیان این‌چنین درمانده و مبتلا به آرفلکسی - اگر نگوئیم بی‌حسی کامل - شده است؟


چهار وظیفه دانشگاه

نگارنده 32 سال به عنوان دانشجو و مدرّس در متن دانشگاه‌های ایران حضور داشته و فراوان در باب ایده‌آل‌ها و آسیب‌های دانشگاه نوشته است. به عقیده این قلم، نهاد دانشگاه و دانشگاهیان در وضعیت خطیر فعلی چهار وظیفه و رسالت کلان دارند. اول، شناخت اساتید و دانشجویان از هویت تاریخی و معرفتی دانشگاه؛ دوم، پروژه‌های آموزشی و فرهنگی دانشگاه با هدف مبارزه با کج‌اندیشی در زمینه‌های عقیده‌سازی و تصمیم‌گیری در مسائل کلان؛ سوم، مطالبه برای استقلال نهادی و معرفتی دانشگاه و چهارم، کاربردی کردن پژوهش‌های دانشگاهی و نقش مؤثر دانشگاه در فن‌آوری، صنعت و مدیریت کشور. در خصوص وظیفه اول صحبت فراوان است که در نوشته‌های پیشین شرح داده‌ام. به این اکتفا می‌کنم که دانشگاه اولاً یک متدولوژی کلان برای تحلیل و داوری نظریات تبیینی و ارزشی است. ثانیاً، دکترین و گفتمانی‌ست که دانش صدق-محور تولید می‌کند. دانش صدق-محور وجه مشخصه و ممیزه دانش دانشگاهی است و آن‌را از ایدئولوژی و دانش تجارت-محور کاملاً مغایر می‌کند. بنابراین، دانشگاه یک مرجع فکری مجهز به دانش روز و تابع اخلاق مسئولیت و دوراندیشی است. آشنایی و فراگیری این مباحث نخست برای خود اساتید دانشگاه بایستی در جلسات دانش‌افزایی اعضاء هیأت علمی گنجانده شود. متأسفانه دستاوردهای فعلی دانشگاه در ایران، هویت معرفتی و قضاوتی خود را از دست داده و نقش چندانی به عنوان مرجعیت فکری در جامعه ندارد.

آسیب شناسی دانشگاه ایرانی و چالش های نظام آموزش عالی

در خصوص وظیفه دوم، در سطور پیشین موجه‌سازی شد. تکرار می‌کنم که دانشجویان نیاز مبرم دارند و حق آموزشی آنهاست که در مورد مباحث و دانش‌های بنیادی از قبیل انسان‌شناسی، ماهیت تربیت، اخلاق و حقوق در سطح دانشِ روز آموزش و پرورش کسب کنند. همچنین نیاز دارند در استدلال، تصمیم‌گیری و مسئولیت در سطح جمعی، مشارکت و تمرین داشته باشند. وقتی از ورود دانش و اندیشۀ انتقادی به آگاهی اجتماعی به هر دلیلی ممانعت شود فضا برای سلبریتیزه شدن باز می‌شود.

دانشگاه‌ها باید در زمینه رشد آگاهی و مشارکت گروهی دانشجویان برنامه‌های منظم و ثمربخش بر مبنای آموزه‌های روانشناسی اجتماعی و نه با هدف ارشاد ایدئولوژیک، به اجرا بگذارند. دروس معارف دانشگاه، سال‌هاست با محتویات و منابع ثابت باقی مانده‌اند و در حد معرفت روز بشر نیستند. این دروس می باید اصلاح و یا جایگزین شوند و با توجه به اهمیت حیاتی آموزش تفکر نقّاد و مُنصف، ضروری است درسی با این محتوا برای دانشجویان همه رشته‌ها تدریس گردد.

دانشگاه می باید استقلال کافی برای تدوین دروس عمومی و برنامه‌های آگاهی‌بخشی و فرهنگی مناسب برای دانشجویان داشته باشد، در نتیجه وظیفه سوم یعنی مطالبه برای استقلال نهادی و معرفتی دانشگاه ضرورت پیدا می‌کند. یا دولت باید مجاب به حمایت از دانشگاه با این اهداف و رسالت گردد که در ناکجاآباد اقتصادی فعلی بسیار بعید می‌نماید و یا خود دانشگاه باید با حضور گسترده و مؤثر در صنعت، فن‌آوری و توسعه حوزه‌های علمی – خدماتی، منابع مالی مورد نیازش را تأمین کرده، تا بتواند زیرساخت‌هایش را تقویت، کسر مشروعیت تربیتی‌اش را برطرف و توان مالی و خودمختاری کافی برای پیشبرد اهداف والایش را کسب کند.


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

آسیب شناسی دانشگاه ایرانی و چالش های نظام آموزش عالی

منتشرشده در دیدگاه

انتخاب وزیر آموزش و پرورش و ضرورت بازخوانی صدای معلمان

پیش از معرفی نخستین گزینه پیشنهادی برای وزارت آموزش و پرورش توسط رئیس دولت سیزدهم شاید کم تر کسی پیش بینی و یا باور می کرد که هر دو گزینه ابراهیم رئیسی با پاسخ منفی و قاطع مجلس شورای اسلامی رو به شوند ، مجلسی که به اذعان بسیاری با دولت مستقر در بسیاری از وجوه مشابهت و تجانس دارد .

و نکته قابل تامل آن که همه وزرای این دولت جز وزیر آموزش و پرورش در مسند خود فعلا مشغول به کار هستند .

نکته مثبت و خوش بینانه این قضیه می تواند این فرضیه باشد که آموزش و پرورش به تدریج و با تاسیس و تقویت « حوزه عمومی » در آن که پیش تر نبوده و یا بسیار کم رنگ بوده توانسته با حساس کردن افکار عمومی و بازتعریف مفهوم سنتی آن به جایگاه اصلی و بی بدیل خود نزدیک شود و البته این می تواند سرآغاز فصلی نوین در نگاه به امر آموزش به عنوان محور توسعه و اغنا و ارتقای ظرفیت و جایگاه از مرتبه یک دستگاه مصرفی به یک ارگانیسم مولد و محور توسعه باشد .

ارتقای سطح کنش گری و پرسش گری در حوزه آموزش در اشکال مختلف آن و توسط معلمانی که پیش تر برای آنان نقشی فراتر از « کارمند » در نظر گرفته نمی شد می تواند حامل این پیام مهم و راهبردی برای حاکمیت باشد که مقوله آموزش در ایران در حال پوست اندازی است .

نمی توان و شایسته هم نیست که افراد تصمیم گیر و سیاست گذار خارج از اتمسفر آموزش و تربیت بخواهند فارغ از دغدغه ها و نیازهای اصلی و واقعی این رکن مهم آموزش یعنی « معلم » برای آنان تعیین وزیر کنند .

البته برخی نمایندگان مجلس هم با سخنان و تذکراتی که می توان بخشی از آن ها را « حرف دل معلمان » نامید نشان دادند که نقشی فراتر از « ماشین رای » برای معلمان قائل بوده و به تدریج « نگاه ابزاری » در این جامعه در حال نزدیک شدن به « نگاه انسانی » و « خرد محور » است .

در حال حاضر آموزش و پرورش ما با مسائل و حتا بحران های مختلفی درگیر است .

«حل مساله» و فائق آمدن بر چرخه ناکارآمدی و فلاکت چیزی نیست که با دستور ، بخشنامه و یا سخنرانی حاصل شود .

حل مشکلات این بخش گسترده و تاثیرگذار در کشور در مرحله نخست نیازمند اعتماد سازی و کاهش فاصله میان دیدگاه بالا و پایین فارغ از تسویه حساب های سیاسی و خطی است .

معلمان که همواره در گروه های نخست مرجع قرار داشته می توانند سرمایه اجتماعی را به بیرون از دستگاه متبوعشان اشاعه دهند مشروط بر آن که خودشان در خانه شان به بازی گرفته شوند و « صدای معلمان » شنیده شود .

این امری دشوار و خیلی پیچیده نیست مشروط بر آن که حاکمان و کارگزاران از روزمرگی مزمن رها شده و نگاهی نو ، علمی و مدرن بر الزامات یک آموزش کارآمد با محوریت تربیت انسان منتقد و پرسشگر داشته باشند .

صفحه یک روزنامه همشهری :

انتخاب وزیر آموزش و پرورش و ضرورت بازخوانی صدای معلمان

منتشرشده در یادداشت

گروه گزارش/

پیشنهاد صدای معلم به شورای عالی آموزش و پرورش برای تدوین قانون انتخاب وزیر آموزش و پرورش

انتخاب وزیر آموزش و پرورش در حال حاضر به یک « مساله » بزرگ و چالش برانگیز تبدیل شده است . هر چند این موضوع تازگی نداشته اما در دولت سیزدهم با معرفی افرادی که سابقه چندان مفید و موثری در حوزه آموزش نداشتند به یکی از دغدغه های قابل توجه جامعه معلمان کشور تبدیل شده است . هر چند گزینه سومی که بلافاصله پس از عدم رای اعتماد مجلس شورای اسلامی به مسعود فیاضی معرفی شده است اخبار حاکی از آن است که  « یوسف نوری » با وجود داشتن سوابق پیشین در آموزش و پرورش در حال حاضر کارمند دانشگاه علوم پزشکی و خدمات درمانی شهید بهشتی می باشد .

هر چند انتخاب و معرفی وزرا حق طبیعی هر دولت می باشد اما « مقبولیت » در دستگاهی که فرهنگ ساز  و محور توسعه پایدار است و معلمان در عداد گروه های نخست مرجع جامعه به شمار می آیند مقوله ای نیست که قابل حذف و یا کتمان باشد .

زمانی که نوبت به معرفی و انتخاب وزیر آموزش و پرورش در دولت های مختلف و با گرایش های مخالف می رسد بسیاری سخن از ویژگی های و معیارهای لازم و حداقلی برای وزیر می رانند اما قانون مدون و یا راهنمای مشخصی در این زمینه وجود ندارد .

پیشنهاد صدای معلم به شورای عالی آموزش و پرورش برای تدوین قانون انتخاب وزیر آموزش و پرورش

چگونه می توان پذیرفت فردی که تاکنون و به اذعان برخی نمایندگان مجلس حتی سابقه یک روز تدریس در کلاس و یا مدیریت یک کودکستان را هم نداشته و فاقد تحصیلات و دانش مرتبط با آموزش و علم پداگوژی است ، به یک باره برای تصدی مقام وزارت آموزش و پرورش جهش کند ؟ این در حالی است که ضوابط و آیین نامه های فراوانی در آموزش و پرورش برای تصدی پست هایی مانند معلم ، مدیر مدرسه ، معاون و... تدوین شده است .

 انتصاب در این دستگاه برای یک جایگاه معمولی اداری نیز نیازمند فاکتورها و طی فرآیندهای مشخصی است .

آیا این منطقی و عقلانی است ؟

حتا در صورت رای اعتماد مجلس ، این شخص در جایگاه وزیر دچار بحران مشروعیت و مقبولیت نخواهد شد ؟ « از ظرفیت قانونی و از پتانسیل شورای عالی آموزش و پرورش که بالاترین و عالی ترین مرجع سیاست گذاری و تصمیم گیری در آموزش و پرورش هستید استفاده کنید و آن را به مجلس ارائه کنید»

آیا این وضعیت به روند کاهش شکاف « ستاد » و « صف » که خود به یک بحران تبدیل شده است کمکی خواهد کرد ؟

در نشست رسانه ای دبیر کل شورای عالی آموزش و پرورش که اخیرا برگزار شد ؛ یکی از خبرنگاران حاضر پرسشی را در این زمینه مطرح کرد . ( متن کامل این پرسش و پاسخ در صدای معلم منتشر خواهد شد ).

پس از توضیحات تفصیلی دبیر کل شورای عالی آموزش و پرورش ، مدیر صدای معلم خطاب به ایشان چنین گفت :

پیشنهاد صدای معلم به شورای عالی آموزش و پرورش برای تدوین قانون انتخاب وزیر آموزش و پرورش

« آقای دبیر کل ! شما این ویژگی ها و شاخص را در قالب « طرح » قابل ارائه مستند کنید . این دقیقا مطابق با وظایف مصرح شورای عالی آموزش و پرورش مستند به ماده 6 است . شما در پاسخ به این پرسش از آرزوهای خود گفتید اما این باید با خرد جمعی و بر اساس موازین علمی و مطالعات تطبیقی به صورت یک « قانون » درآید تا افراد و دولت ها سلیقه ای عمل نکنند .

شما از ظرفیت قانونی و از پتانسیل شورای عالی آموزش و پرورش که بالاترین و عالی ترین مرجع سیاست گذاری و تصمیم گیری در آموزش و پرورش هستید استفاده کنید و آن را به مجلس ارائه کنید . »

بدون تردید ، برداشتن این گام بزرگ و راهبردی می تواند در ارتقای جایگاه آموزش و پرورش کشور و سپردن سکان این کشتی نجات به فردی که لیاقت و شایستگی آن را دارد سهم بسیار بزرگی را ایفا نماید .

پیشنهاد صدای معلم به شورای عالی آموزش و پرورش برای تدوین قانون انتخاب وزیر آموزش و پرورش

پایان گزارش/


پیشنهاد صدای معلم به شورای عالی آموزش و پرورش برای تدوین قانون انتخاب وزیر آموزش و پرورش

منتشرشده در گفت و شنود
چهارشنبه, 25 آبان 1400 10:06

در قفس تقلید

مدارس مقلد پرور دیروز و امروز

در باره‌ی تجربه‌ی مشترک دوران دانش‌آموزی، مطلبی از دکتر محمدرضا سرگلزایی (13 آبان 1400) در پایگاه خبری- تحلیلی «صدای معلم» نظرم را جلب کرد که از نحوه‌ی تمیز دادن دانش‌آموزان خوب از بد توسط مبصر کلاس نوشته شده بود: "ﻫﺮﻛﺲ دﻫﺎن ﻣﻲﮔﺸﻮد و ﺣﺮف ﻣﻲزد ﺑﺪ ﺑﻮد و ﻫﺮﻛﺲ دﻫﺎن ﻣﻲﺑﺴﺖ و ﺧﺎﻣﻮش ﺑﻮد ﺧﻮب ﺑﻮد، ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺳﺎدﮔﻲ!" و نگارنده در ادامه نوشته بود: "این ماجرا ﺑﺎ ﻫﻤﻪي ﺳﺎدﮔﻲ‌اش، ﻧﻤﻮﻧﻪ اي ﺑﻮد از ﻃﺮز ﻓﻜﺮﻫﺎي ﻛﻼن در ﺟﺎﻣﻌﻪي آن روز. ﺳﻜﻮت در ﺟﺎﻣﻌﻪ، ﺧﻮب ﺗﻠﻘﻲ ﻣﻲﺷﺪ و ﮔﻔﺖوﮔﻮ، ﻫﻤﻬﻤﻪ و ﺳﺮوﺻﺪا، ﺑﺪ ﺗﻠﻘﻲ میﺷﺪ."

در نقد این ﻣﺎﺟﺮا، به زعم وی، مدرسه و جامعه خواهان ﺷﻬﺮوﻧﺪ ﻣﻄﻴﻊ و آرام بود و کسی که ﺳﺮش ﺑﻪ ﻛﺎر ﺧﻮدش ﮔﺮم نبود و ﻛﻨﺠﻜﺎوي، ماجراجویی و ﺳﺆال پرسیدن شیوه‌ی رفتارش بود مطلوب نظر نبود.

Imitation

این تجربه‌‌ی مشترک، یادآور اوضاع و احوال مدارس مقلد پرور دیروز و امروز است که در وصف آن، پیش از این ذیل عنوان «در قفس تقلید» نوشته بودم:

نونهالی بودم

بردنم به باغ مدرسه

کآفتاب دانش بتابد بر من

بشکفد گل‌های اندیشه‌ام

روز اول، روز دوم خوش گذشت

لیک بعد روزها و ماه‌ها

با تو بگویم چون گذشت

چو سیراب شدم ز درس و گفتارها

احوالم پژمرده گشت

آن همه آموختن شادم نکرد

پر شدم ز دانش ولی

زندگی را برایم معنا نکرد

چون ز مدرسه فارغ شدم

در گشودم به باغ اندیشه‌ام

نو شدم

بیدار شدم

آن هنگام دیدم

ایام درس چو نوحه‌گران طوطی‌وار کار ما هر روز تقلید بود

در فضای خالی از حس آزادی

نقل قول‌ها جاری

در پی گفتارها، پندارها محذور

«من فکر می‌کنم» مهجور

تجربه‌ها مفقود

پرسش ز اسرار درون ممنوع

در قفس تقلید، کهنه آموز بودیم ما


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

مدارس مقلد پرور دیروز و امروز

منتشرشده در یادداشت

 تاملی بر رای منفی مجلس به گزینه پیشنهادی رئیس دولت سیزدهم برای آموزش و پرورش مهرماه امسال « مجید بدرقه» یکی از نیروهای پای کار (از کادر اداری آموزش و پرورش) با سوابق مکفی و چندگانه را برای معاونت پرورشی معرفی کردم و علی رغم رد صلاحیت شان در شورای معاونین (لویی جرگه ناحیه ۳ کرج) دوباره و سه باره بر پیشنهادم پافشاری کردم ؛ نهایتا زور دوستان ناحیه فائق آمد و به خاطر همین لطف دوستان؛ امروز در انتهای آبان هنوز از نعمت معاون پرورشی محرومم .

دلیل ظاهری مخالفت اداره با گزینه پیشنهادی معاونت پرورشی، نداشتن دو سال سابقه مربی گری بود.

امروز علی رغم دفاع تمام قد رئیس جمهور ، « مسعود فیاضی» وزیر پیشنهادی برای آموزش و پرورش در جلب نظر و کسب رای اعتماد مجلس ناکام ماند.

واقعیت آن که  قصد دارم آقای « مسعود فیاضی » را غایبانه به عنوان معاون پرورشی شهیدستان به اداره معرفی نمایم ، هم یک دلجویی از وی باشد و هم آزمونی برای لویی جرگه!

به نظر شما ؛  اگر اسم و فامیل مسعود فیاضی را فاکتور بگیرم ، تنها با رویت رزومه ؛ فیاضی شرایط احراز پست معاونت پرورشی شهیدستان کرج را دارا خواهد بود؟

 

معلمان در صدر گروه‌های مرجع

معلمان قشری هستند که یک عمر غلط‌های املایی و انشایی دانش‌آموزان را گرفته و با مهر پدرانه و عطوفت ما‌درانه دستان کوچک شاگردانشان را صمیمانه می‌فشارند. مضاف بر این نباید از کنار لایوهای شتاب زده و غیرکارشناسی باغگلی در اینستاگرام و نشست های فیاضی با سلبریتی های مجازی (به جای نشست با تشکل های نسبتا مستقل معلمان و رسانه های مستقل ) به سادگی عبور کرد، برنامه‌هایی که در آن سوتی پشت سر سوتی موج می زد.

از منظری دیگر ، فرهنگیان همچنان از گروه‌های پیشتاز مرجع بوده و با وجود تنزل منزلتی و سقوط آزاد معیشتی کماکان مورد وثوق مردمند. به پاس تحصیلات بالا و تیزبینی خاص همواره با نکته‌سنجی تحولات جامعه پیرامونی خود را رصد و پایش می‌نمایند.

 

 ضرورت بازشناسی جامعه فرهنگیان

در دول قبلی به واسطه ظرفیت جامعه بزرگ فرهنگیان دولت‌ها در هر دستگاه و نهادی که کم می‌آوردند از مدیران پرتوان آموزش و پرورش استفاده می کردند و همچنین در ادوار مجلس حداقل ثلث نمایندگان مجلس شورای اسلامی ریشه و تبار معلمی دارند.

حال معرفی گزینه هایی بی تجربه، مدعی و خارج از آموزش و پرورش برای اداره جامعه میلیونی معلمان با مختصات یادشده در آغاز ، بی‌توجهی و توهین آشکار به شعور معلمان و نادیده گرفتن ظرفیت‌های بالای آنان است.

در این راستا جا دارد رییس‌جمهور محترم بی‌واسطه مشاورانش جامعه فرهنگیان را مجددا مطالعه و اطلاعات خود را از این حوزه پرچالش به‌روز نماید تا در انتخاب وزیر آموزش و پرورش آتی ، گاف باغگلی و فیاضی تکرار نشود.

تاملی بر رای منفی مجلس به گزینه پیشنهادی رئیس دولت سیزدهم برای آموزش و پرورش

فیاضی نسخه ضعیف شده باغگلی

در عرض چند روز وقوع برخی اتفاقات چون کاتالیزوری قوی باعث شد تا علیرغم میل و رغبت دولت و تأکیدات مؤکد رییس‌جمهور باغگلی و فیاضی وزیران پیشنهادی آموزش و پرورش از اوج تکبر و غرور به کف مجلس هبوط نمایند.

این در حالیست که در ایام تبلیغات انتخابات ، رییسی بر لزوم توجه خاص بر آموزش و پرورش و پرداختن بر عدالت آموزشی تأکید کرده بود .

همچنین خبر نسبت فامیلی باغگلی جوانِ غیرمعلم با همسر رییس‌جمهور و فیاضی با زاکانی شهردار پایتخت ، جامعه خاموش و خموده فرهنگیان را نسبت به موضوع چیستی و کیستی وزیران پیشنهادی حساس نمود. در ادامه برخورد و انکار ساده‌لوحانه واقعیت باعث مضاعف شدن حساسیت‌ها و تیز شدن شاخک‌های جامعه فرهنگیان نسبت به موضوع گردید.

تاملی بر رای منفی مجلس به گزینه پیشنهادی رئیس دولت سیزدهم برای آموزش و پرورش

خلط برنامه با اهداف سند تحول

در دیدار باغگلی با کمیسیون آموزش آش چنان شور شد که یکی از نمایندگان گفت: « برادر برو انصراف بده ! تو این کاره نیستی، نه وقت خودتو تلف کن و نه وقت مجلس و ...

برآیند ارزیابی کمیسیون آموزش از برنامه های ارائه شده توسط باغگلی و فیاضی؛ شعاری بودن برنامه‌ها و خلط برنامه‌ها با اهداف بالادستی سند تحول بود.

مضاف بر این نباید از کنار لایوهای شتاب زده و غیرکارشناسی باغگلی در اینستاگرام و نشست های فیاضی با سلبریتی های مجازی (به جای نشست با تشکل های نسبتا مستقل معلمان و رسانه های مستقل ) به سادگی عبور کرد، برنامه‌هایی که در آن سوتی پشت سر سوتی موج می زد.

 

جنبش معلمان نتیجه داد

دید مصرف گرایانه و برباد دهنده بودجه توسط دولت در معنای عام به آموزش و پرورش رویکردی ویرانگر در حوزه تعلیم و تربیت است ، این دید معیوب باعث شده که آموزش و پرورش در بین ده اولویت اول دولتها هم دیده نشود.

البته نباید از معرفی کاندیداهای وزارت آموزش و پرورش از نسل به اصطلاح اساتید دانشگاه توسط دولت‌ها غافل شد. در حالی که آموزش و پرورش خود همواره صادرکننده مدیران با کفایت بوده امروزه باید تحقیر تحمیل وزیرانی آبکی و طبل‌های توخالی را بر سیمای خراشیده خود تحمل نماید .

معلمان نیز با درک و لمس برخوردهای تبعیض آمیز و متکبرانه دولتمردان نسبت به آموزش و پرورش دست به کار شده و در نتیجه هژمونی قلمی و رایزنی و فشار جنبش معلمان به نمایندگان، جو مجلس واقع بینانه تر گردید.

نمایندگان نیز که معمولا پا بر دوش معلمان راهی پارلمان شده‌اند ، به ناچار  و شاید علیرغم میل باطنی خود تحت فشار و هژمونی جامعه فرهنگیان به وزیران نامتجانس و ناهمگون پیشنهادی رییسی یک نه معنادار دادند.

امیدواریم وزیر پیشنهادی بعدی از جنس معلمان بوده و عاریتی نباشد.


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

تاملی بر رای منفی مجلس به گزینه پیشنهادی رئیس دولت سیزدهم برای آموزش و پرورش

منتشرشده در یادداشت

نظرسنجی

اجرای رتبه بندی پس از دو سال چه تاثیری در کیفیت آموزش داشته است ؟

دیدگــاه

تبلیغات در صدای معلم

درخواست همیاری صدای معلم

راهنمای ارسال مطلب برای صدای معلم

کالای ورزشی معلم

تلگرام صدای معلم

صدای معلم پایگاه خبری تحلیلی معلمان ایران

تلگرام صدای معلم

Sport

تبلیغات در صدای معلم

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش بوده و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلا مانع است.
طراحی و تولید: رامندسرور