مدت زمان مدیدی است که متخصصان امور دینی عادت کرده اند در مورد هر آنچه که مربوط به دین است با تکلف و پیچیدگی بی حد و حصری صحبت کنند و مخاطبانشان را با القای این حس که اندیشمندی در امور دینی نیاز به سالها ریاضت و بحث و فحص و مکاشفه دارد، از دایره پرسشگری و خردورزی بیرون برانند. این موضوع در خصوص مسائل مربوط به "تربیت دینی" نیز مصداق دارد. از آرمان گرایی افراطی در تنظیم اهداف تربیت دینی گرفته تا تنظیم سامانه تربیتی بر مبنای فلسفه صدرایی همه در چنین سنت ناپسندی ریشه دارند. متون تعلیم و تربیت اسلامی از متقدمین گرفته تا متاخرین آنان، در تعیین اهداف تربیت دینی راه به گزافه رفته و اهدافی همچون "به کمال رسیدن" (بدون ارائه تعریف درستی از کمال)، "نیل به قرب الهی"، "متصف به صفات الهی شدن"، "رسیدن به حیات طیبه" و . . . را بدون اینکه مصداق عینی چنین مفاهیم انتزاعی را مشخص کنند در دستور کار تربیت دینی قرار داده اند و برای باز کردن گره های ناگشودنی در تربیت دینی به جای قبول شکست این سیستم و چاره اندیشی برای ریشه یابی این معضل، به مبهم گویی و غامض نویسی رو آورده اند و به این شکل تربیت دینی را بیش از پیش در بن بست گرفتار کرده اند و در توجیه دلایل شکست ، به پیاده نشدن تربیت دینی واقعی در طول 14 قرن و وجود سیستم های تربیتی رقیب که قوی تر عمل می کنند اشاره کرده اند که همه مصادیق عذر بدتر از گناه است.
برای ریشه یابی دلایل شکست این مدل تربیتی بهتر است کارمان را با یک پرسش بنیادین آغاز کنیم که آیا اصولا تربیت دینی فعلی قابل تحقق است یا خیر؟
واقعیت امر این است که تربیت دینی هنگامی که در بافت و موقعیت جوامع اسلامی قرار می گیرد، دچار یک تناقض مفهومی شده و در پی آن تربیت از معنای اصیل خود تهی می شود. آیا اصولا تربیت دینی فعلی قابل تحقق است یا خیر؟
تربیت را در هر مکتب تربیتی و با هر معنایی که در نظر بگیریم، پرورش قوه عقل به عنوان تنها ابزاری که شاخص های تمیز حق از باطل و خوب از بد را ارزانی می دارد، از اجزای تفکیک نشدنی مفهوم تربیت است. یکی از راه های پرورش عقلانیت، دادن امکان و حق انتخاب به انسانهاست. تنها در موقعیت انتخاب "این" یا "آن"، انسانها به تمرین عقلانیت می پردازند. سوال مهم و بسیار چالشی در اینجا این است که وقتی در جامعه ای، دین و مذهب هر دو از طریق شناسنامه و بدون داشتن حق انتخاب و به عنوان تنها گزینه ممکن به فرزند منتقل می شود و فرد اگر پس از رسیدن به بلوغ فکری تصمیم به تعویض دین خود یا خروج از دین داشته باشد محکوم به مرگ می شود پرورش عقلانیت در کجای امر تربیت دینی تحقق می یابد؟ تربیت دینی در این حالت بدون توان پرورش قوه تعقل، در بهترین حالت فقط می تواند دانش دینی را منتقل کند و افراد را با مناسک و آیین های دینی آشنا کند که در نهایت به همان سیستم تربیتی با مدل بانک داری تبدیل می شود که وظیفه اش انباشتن حافظه انسانها از اطلاعات تهی از معناست و اینجاست که تربیت دینی راهش از تربیت معنوی نیز جدا می شود. یعنی دینی که در اصل برای ایجاد معنویت و ادای رسالت معناسازی در زندگی انسانها مبعوث شده است در نهایت در سیستم تربیت دینی به پدیده ای بر ضد خود تبدیل می شود.
از سوی دیگر تربیت دینی در جوامعی که پیش فرض آنها دیندار بودن انسانها از بدو تولد است به دلیل ناکارآمدی در پرورش عقلانیت، از مدار تربیت اخلاقی نیز دور می شوند. در گفتمان سنتی از تربیت اخلاقی، اخلاق یعنی مزین بودن فرد به فضائل اخلاقی. در این گفتمان، روش های تربیت اخلاقی، پند و موعظه و اسوه سازی است که مطابق بسیاری از پژوهشهای متخصصان تعلیم و تربیت دینی از جمله ناکارآمدترین روشها در تربیت اخلاقی انسانهاست.
در دنیای کنونی با وجود پیچیدگی هایی که در سبک زندگی ایجاد شده و مناسبات حاکم میان انسانها دست خوش تحولات عمیق شده است، تقلیل مفهوم اخلاق به تعین یافتن فضائل در افکار و رفتار انسانها، بسیار ساده انگارانه و گمراه کننده خواهد بود. در عصر حاضر، اخلاق ناظر بر عقلانیت و قدرت حل مساله در دوراهی های بغرنج زندگیست، انتخاب میان بد و بدتر، خوب و بهتر، بی مسئولیتی و مسئولیت پذیریست. اخلاق یعنی مسئولانه انتخاب کردن و متعهدانه پاسخگو بودن. در سیستم تربیت دینی که افراد حتی امکان تعقل و تامل در مورد اصول دین خود را ندارند و آنها را همچون پیش فرض های قطعی و محتوم و غیر قابل تشکیک زندگی خود باید بپذیرند، عقلانیتی که پیش نیاز زیست اخلاقیست چگونه پرورش می یابد؟
بهترین راه ارزشیابی در مورد اثر بخشی یک مدل تربیتی، بررسی خروجی های آن مدل است. آنچه که از خروجی های نظام تعلیم و تربیت جمهوری اسلامی در طول بیش از چهار دهه دیده شده است، همه شواهدی دال بر خروج جوانان از دایره اخلاق و معنویت است. شاید زمان تجدید نظر در رویکردهای تربیتی فرا رسیده باشد. اگرچه نسلهای بسیاری قربانی ندانم کاریهای مدعیان بی دانش و بصیرت شده اند ولی توقف امروز این سیستم ناکارآمد و آسیب رسان بی شک بهتر از فردا خواهد بود.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نیک زاد نائب رئیس مجلس در مورد افزایش حقوق ها در سال 1401 اعلام می کند: متأسفانه دولت دوازدهم به صورت غیرقانونی 37 هزار میلیارد تومان بودجه حقوق برخی وزارتخانهها را افزایش داده که این مسئله زمینه نارضایتی برخی کارکنان دیگر شده و به همین منظور از دولت و سازمان برنامه و بودجه انتظار میرود حقوق کارکنان در سال آینده 10 درصد افزایش یابد تا نسبت به کنترل تورم و کاهش قیمت برخی کالاهای اساسی اقدامات لازم انجام یابد. این که برخی فیش حقوقی نامتعارف دارند نیز به هیچ عنوان قابل قبول نبوده و نیاز است در راستای ساماندهی این وضعیت اقدامات لازم مبنای کار باشد.
به دنبال انتشار این خبر و به نشانه اعتراض به افزایش 10 درصدی حقوق ها توسط نمایندگان مجلس، حاجی بابایی رئیس کمیسیون برنامه، بودجه و محاسبات مجلس گفت: اخبار منتشر شده مبنی بر افزایش 10 درصدی حقوق کارکنان دولت در لایحه بودجه 1401 غیرواقعی است. تاکنون بین دولت و مجلس برای تعیین میزان افزایش حقوق کارکنان دولت در سال آینده هماهنگی صورت نگرفته است. در شرایط کنونی که تورم بالای ۵۰ درصد است، چطور میشود حقوق کارمندان ۱۰ درصد افزایش یابد و انتظار هم داشته باشیم که اعتراضی صورت نگیرد و همه راضی باشند ؟
وی افزود: میزان افزایش حقوق در سال آینده بستگی به شاخصهای کلان اقتصادی، وضع تورم و نوع درآمدها و هزینهها در لایحه بودجه دارد.
آنچه مسلم است طبق قانون برنامه ششم توسعه باید افزایش حقوق ها بر اساس میزان تورم باشد؛ وقتی حقوق ها کمتر از میزان رشد تورم افزایش پیدا می کند، حقوق بگیران ثابت، کارمندان دولت و بازنشستگان بیشترین ضرر را می کنند و مشکلات اقتصادی آنها افزایش پیدا می کند.
بعد از مدتی و در راستای مخالفت با این موضوع صحبت از افزایش پلکانی حقوق ها شد و میرکاظمی رئیس سازمان برنامه و بودجه کشور درباره افزایش حقوق ها در سال 1401 اظهار می دارد: کسانی که حقوقهای پایین میگیرند بیش از ۳۰ درصد افزایش حقوق داشته باشند و کسانی هم که چندین بار افزایش حقوق داشته اند، کمترین افزایش حقوق شامل آنها شود، یعنی همه کارمندان ۱۰ درصد افزایش حقوق نخواهند داشت. سیاست دولت، مهار تورم و افزایش سطح رفاه است که کارمندان نیز باید کمک کنند با افزایش پلکانی حقوق، در پرداخت حقوقها عدالت ایجاد شود.
در شرایط کنونی که تورم بالای ۵۰ درصد است، چطور میشود حقوق کارمندان ۱۰ درصد افزایش یابد و انتظار هم داشته باشیم که اعتراضی صورت نگیرد و همه راضی باشند ؟ اگر قرار باشد طبقه حقوق بگیر تورم ۵۰ درصدی را تحمل کنند و فقط ۱۰ درصد به حقوقشان اضافه شود، یعنی ۴۰ درصد از قدرت خرید آنها کم و مشکلات اقتصادی بیشتر میشود و با افزایش ضریب جینی فاصله طبقاتی نیز بیشتر شده و عده کثیری به خط فقر نزدیک می شوند.
کارشناسان و فعالان اقتصادی معتقدند که دولت باید در بودجه 1401 با استفاده از درآمدهای مالیاتی، صرفه جویی منابع انرژی، جمع آوری یا ادغام شرکتهای دولتی زیان ده، عدم وابستگی به فروش نفت و فروش دارایی های مازاد در دولت و کاهش حقوقهای نجومی و جلوگیری از پرداختهای غیر متعارف، کسری بودجه کشور را جبران نمایند و علاوه بر افزایش حقوق کارمندان و بازنشستگان بر اساس نرخ تورم و شرایط فعلی کشور، جهت کمک به معیشت آنان نیز بسته های حمایتی در نظر گرفته شود.
اگر تورم و گرانی در کشور نباشد افزایش کم حقوقها نیز خیلی نگران کننده نیست و امید است که دولت و مجلس در شرایط سخت اقتصادی در بودجه سال آینده مهار تورم و گرانی را بیش از پیش مورد توجه قرار دهند تا مجبور نشوند برای جبران کسری بودجه اموال دولتی را بفروشند و یا دست در جیب مردم و کارمندان دولت کنند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
بالاخره پس از سالها انتظار، اساسنامه صندوق ذخیره فرهنگیان تغییر و مقدمات برای اجرای آن فراهم شد. عمده این تغییرات که خواست اولیه و اصلی فرهنگیان بوده به دو قسمت تقسیم می شود: در یک جامعه فسادزده، با تغییر یک اساسنامه نمی توان به سادگی جلوی سوءاستفاده ها را گرفت.
الف) افزایش تعداد معلمان در هیئت امنا صندوق ذخیره فرهنگیان و حضور سه نفر از اقتصاددانان به تائید منتخبین فرهنگی عضو در هیئت امنا.
معلمان برای اولین بار توانستند در تاریخ صندوق ذخیره فرهنگیان، سه نفر را از جمع خود به هیئت امنا این صندوق بفرستند. این کار در دوران وزارت سید محمد بطحایی در سال ۱۳۹۷ صورت گرفت. این انتخاب خیلی زود و سریع تر از آنچه پیش بینی می شد، آچمز شد. منتخبین به ظاهر جایگاهی فراتر از هیئت مدیره و مدیرعامل صندوق ذخیره دارند ولی عملا یا بی تفاوت شدند و یا طرد شدند و یا به عامل و نشردهنده افکار و توجیه کننده رفتار بعضی از مدیران صندوق تبدیل شدند.
بنابراین اگر درب به همین پاشنه بچرخد، با افزایش صد درصدی نماینده فرهنگیان، باز هم اراده فرهنگیان در تغییر سیاست های صندوق ذخیره موثر واقع نخواهد شد. قطعا کسانی که به راحتی منتخبین دوره اول را آچمز کردند، از عهده ناکارآمد کردن مابقی اعضای هیئت امنا نیز برخواهند آمد.
تا زمانی که نماینده فرهنگیان در هیئت امنا برای حضور در تهران و دیدار با وزیر و دیگر اعضای هیئت امنا و یا مدیران صندوق باید منتظر تائید درخواست از سوی مقامات وزارت باشد، نباید انتظار فرجی در مسیر مطالبه گری داشت. تا زمانی که عضو هیئت امنا برای تهیه بلیط پرواز باید هزار جور منت بکشد و یا درخواست مرخصی بدهد، نباید هیچ توقعی از منتخبین داشت.
متأسفانه روابط در کشور بر اساس نیازهای فردی و نه جمعی شکل می گیرد. با فرض مذکور، این ظن و گمان پیش می آید که به راحتی می شود، پس از طرد و تحقیر، منتخبین را به همکاری خارج از حیطه وظایف دعوت کرد. این دعوت به همکاری عمق فاجعه را خواهد رساند.
ب) تعیین ارزش مالکانه
از بدیهی ترین و اصلی ترین خواسته های فرهنگیان تعیین ارزش دارایی های خود به هنگام تسویه حساب می باشد. متأسفانه طی بیش از ۲۶ سال گذشته، فرهنگیان هنگام تسویه حساب هرگز در افزایش بهای اموال و املاک صندوق ذخیره شریک نبودند و تنها سود حاصل از دارایی شان به آنها تعلق می گرفت. این نحوه محاسبه باعث نارضایتی جمیع فرهنگیان بود. خوشبختانه با اصلاح اساسنامه قرار بر این شده است که اموال صندوق که شامل شرکت های تابعه است با ورود به بورس، به روز رسانی شده و فرهنگیان از اموال خود سهم ببرند. ورود به بورس تنها راه شفاف سازی عملکرد شرکت هاست.
اهل سیاست و اقتصاد به خوبی می دانند که در یک جامعه فسادزده، با تغییر یک اساسنامه نمی توان به سادگی جلوی سوءاستفاده ها را گرفت. قطعا اتوبوسی آمدن و اتوبوسی رفتن فساد زاست. وقتی جماعتی از اتوبوسی آمدن ها برای جلوگیری از اتوبوسی رفتن، دست به دامان تیم اتوبوسی جدید می شوند، فساد به طور تصاعدی افزایش می یابد.
بیش از پنج ماه است که کار تعیین ارزش مالکانه تمام شده است. اساسنامه به تصویب رسیده است. با این وجود تیم مدیریتی از تخصیص سهام به سهام داران صندوق ذخیره خوددای می کند. تعدادی از مطالبه گران که نماینده کمپین های فرهنگی می باشند، مدت هاست برای برگزاری یک جلسه، لَه لَه می زنند و بعضی از مدیران توپ را به زمین دیگری می اندازند.
مطابق با آخرین اخبار، تیم مدیریتی که در غیاب و یا تفویض اختیارهای مدیرعامل صندوق، تقریبا مبسوط الید است، سعی کرده است تا با امروز و فردا کردن اجرای اساسنامه، آن را به وزیر جدید تقدیم کند. خوشبختانه وزیر جدید با شفاف سازی در صندوق موافق است ولی بالفرض که مخالف بود و ورود به بورس و اعطا سهام به اعضا را قبول نداشت، مدیران صندوق این تعلل خود را چگونه توجیه می کردند؟ آیا در آن صورت شائبه ماندن خود به هر قیمتی و به قیمت پایمال شدن حقوق اعضا را چگونه توجیه می کنند؟
امیدوارم مدیران صندوق بالاخره به برگزاری یک جلسه با مطالبه گران و منتخبین استانی رضایت دهند و پاسخ سئوالات مشابه را بیان کنند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
هرچند از قدیم گفتند؛ درد گفتن به مردم بی درد، خود دردی است، لیکن در لابه لای همدردی ها شاید همنوایی پیدا گشت و مرهمی بر زخم کهنه درون گذاشت.
آنچه می نگارم تحلیل یا یک یادداشت پژوهشی و علمی نیست. دل نوشته ای از یک معلم است که تدریس از پایتخت کشور تا روستاهای محروم نقطه صفر مرزی را در کارنامه سابقه کاری خود دارد.
صبح جمعه از خواب بیدار شدم ، راستش را بخواهید بعد از کمی گریه کردن، با گلوی بغض گرفته و ذهنی ریش ریش شده و درونی آشفته و درگیر با خبرهای دل گزا به سراغ لپ تاپم رفتم تا اگر رمقی باشد چند سطری بنگارم.
می دانم شاید در کانون داغ خبرهای چون چشم به راهی مذاکرات وین، نتایج اعتراض به آبی کشور، نتایج اعتراضی به وضعیت اسفناک معیشتی، گوی سبقت از همدیگر را ربودن جهت به گردن انداختن بار مصیبت وضعیت فعلی به فلان جناح، گروه و دولت، الی ماشاءالله این تیپ گرفتاری و درگیری های در یک طرف قضیه داشته باشید.
از طرف دیگر، در حوزه آموزش و پرورش؛ خبرهای ضد و نقیض و اعصاب خورد کن راجع به نحوه باز و بستن مدارس در شرایط کرونایی، اعتراضات معیشتی فرهنگیان و شرایط مبهم نحوه اجرایی رتبه بندی معلمان، وعده و وعید متناقض مجلسیان و دولت در مورد پاس کاری لایحه رتبه بندی و لاف و گزاف های تکراری و بی پشتوانه، دغدغه مندی وزیر جدید برای تربیت دانش آموزان ولایی و مبارزه با سرکردگان سند ۲۰۳۰، پیشنهاد روزنامه تأثیرگذار، عریض و طویل و با سابقه کشور به وزیر جدید آموزش و پرورش به عنوان شاه کلید حل مشکلات تربیتی دانش آموزان را در سرازیر نمودن خیل طلبه و روحانیون به مدارس کشور و... این ها را هم در سویه دیگر ماجرا داشته باشید. به هوش باشید من انسان هستم. عاطفه و احساسات دارم، با تربیت نسلی با این شرایط روبه رو هستم. من رُبات نیستم!
می دانم شاید درگیرودار چنین قضایایی، سخن راندن یک معلم شهرستانی در حوزه ای و به سبک و سیاق خاص برای بعضی ها غریب و نامأنوس باشد ولی آنچه نگاشته می شود بازگو کردن تنها بخش و شمه ای از واقعیت های کاری و زندگی تعداد زیادی از معلمان و دانش آموزان این دیار است.
در طول حیات کاری خودم گرچه به صفت انسانی ممکن است دچار خطاهای رفتاری غیر عمدی شده باشم ولی هیچ گاه نتواستم بیش از یک جلسه حتی رفتار ناپسند دانش آموزانم را هم در ذهنم نگه دارم. تاکنون با هیچ کس و طیفی به اندازه دانش آموزانم رو راست، صمیمی و بی پرده صحبت نکرده ام.
شاید کم کار و شلوغ ها را از بقیه هم دوست تر داشته ام. فکر می کنم این احساس دوست داشتن و صمیمیت تا اندازه زیادی متقابل بوده است. بنابراین به اندازه توان و فرصت سنگ صبور و پای ثابت درد دل خیلی هاشان بوده ام.
شاید باور کردنش سخت باشد ولی سخت تر از آن توصیف کردن دقیق فضایی است که سال های سال با آن به عنوان یک معلم پی در پی روبه رو می شوید.گاهی چند ماه از سال تحصیلی می گذرد، موقع حضور و غیاب و خواندن اسامی از روی لیست با این پاسخ های دانش آموزان مواجه می شوید:
آقا اجازه فلانی خانواده اش هنوز از کوره آجر پزی برنگشتند.
آقا اجازه فلانی تازه برای سیب زمینی چینی به شهرها دیگر رفتند.
آقا اجازه فلانی هنوز از سیب چینی برنگشتند، آقا اجازه و...
چند دانش آموز که آخر کلاس می نشستند و اکثراً هم خواب شان می برد بعد از کلاس یکی یکی احضار می کنم و علتش را می پرسم.پاسخ همگی آقا به خدا قصد بی توجهی و بی ادبی نداریم، به خدا من دوست دارم درس بخوانم، به کلاس شما هم علاقه مند هستم، به خدا دیشب نخوابیدم رفتم کولبری و...پس از کلی زور زدن، نصیحت و پیشنهاد این که کولبری کار خطرناکی است ، از این روش کسب در آمد دست بردارید.
پس از شنیدن پاسخ های گوناگون غمناک، یکی پاسخم می دهد آقا من دیگر بزرگ شدم دیگر رویم نمی شود از پدرم پول بگیرم ، دور از چشم پدرم به کولبری می روم.
از رفیق صمیمی دانش آموز پرخاشگر و لجوجی، چرایی وضعیت و دلایلش را پیگیر می شوم در پاسخم می گوید آقای عباسی فلانی شرایطش داغان است ، سر به سرش نگذارید . پدرش چند سالی است به جرم "قاچاقچیتی" زندانی شده است.
دانش آموزی گوشه کلاس اکثراً کز کرده است. موقع امتحان نوبت اول چند تا از رفیق هایش واسطه می شوند که به ایشان نمره دهم و تجدیدش نکنم. می گویند ایشان مادرش خودکشی کرده است. پارسال در شرایط کرونایی که امتحانات غیر حضوری و آنلاین شده بود، چند تا از دانش آموزانم پیغام در خصوصی فرستاده بودند که این زمان تعیین شده برای امتحان، ما سر کار هستیم و التماس می کردند که فرصت بیشتری برای پاسخ دهی به آن ها بدهم. این موارد تنها شمه ای دردناک از واقعیت های روزمره کاری یک معلم بودند.اکنون چند مورد و ماجرا را از واقعیت های سوزناک دیگر که در حیطه شغلی ام با آن ها روبه رو بودم برایتان بازگو می کنم.
"علی" دانش آموز سرحال و درس خوان کلاسم بود، صدای نسبتاً خوبی هم داشت ، گاهی برای دوستانش آواز محلی هم می خواند. چیزی حدود ۱۵سال سن داشت. سال ۹۵ به همراه چند تن دیگر از کولبران در زیر آوار بهمن جانش را از دست داد. مرور خاطرات، دیدن عکس ها و دیدن وضعیت خانواده اش چهار ستون بدنم را لرزاند.
"متین" دانش آموز بی سر و صدا و تقریباً درس خوان کلاسم بود.همسایه دیوار به دیوار، دوست صمیمی و هم نام پسر خودم، پدرش راننده تاکسی و صاحب چهار پسر است. چند ماه قبل یک روز پدرش را دیدم گفت: هرچه در توانم داشتم و مقداری هم قرض کردم و متین را راهی خارج نمودم، الان بیش از سه ماه است پسرش هنگام انتقال از یونان به دیگر کشورها، گویی آب شده رفته داخل زمین، هیچ اثر و نام و نشانی نه مرده و نه زنده از ایشان نیست،که نیست. شنیدن این خبر آن قدر متأثرم نمود . هنوز جرأت نمی کنم و تحملش را ندارم رو درو ماجرا را از پدرش پیگیر کنم.
امروز صبح وقتی از خواب بیدار شدم در یکی از کانال های مجازی، کلیپ مصاحبه پدری را دیدم که گریه می کرد.کمی با دقت بیشتر نگاه کردم."وستاابوبکرحلاج"همسایه قدیمی مان بود.درباره ماجرای پسرش صحبت می کرد."سیروان" شاگرد کنجکاو و شوخ کلاسم بود . گاهی وقت ها بازیگوشی می کرد، چیزی وسط کلاس درس می پراند. من هم دوستش داشتم. شوخ تر از او پاسخ های به ایشان می دادم.
پدرش تعریف می کرد که چطور پسرش به همراه ۳۳ نفر دیگر در آب های کانال بین فرانسه و انگلیس قایق بادی شان دچار آب گرفتگی شده و متأسفانه ۲۷ نفر از جمله پسرش سیروان جانشان را از دست داده اند.اکنون تنها آرزو و درخواست پدر و مادر داغدار رسیدن و دیدن جنازه فرزند دلبندشان است.
آنچه بازگو شد تنها گوشه ای از واقعیت های تلخ زندگی مردمان سرزمین من است.
حال جناب مدیر! آقای وزیر، جناب رئیس جمهور و سایر تصمیم گیران این مملکت !
به هوش باشید من انسان هستم. عاطفه و احساسات دارم، با تربیت نسلی با این شرایط روبه رو هستم. من رُبات نیستم!
شما بگویید با کدام روحیه، انگیزه، چشم انداز برنامه ریزی شده توسط شماها سر کلاس درس بی دغدغه حاضر شوم و مُر قوانین و بخشنامه های پی در پی، بی پشتوانه و زیر ساخت را اجرا کنم ؟
بزرگواران!
تا می توانید به شعار گویی، لفاظی، ماجراجویی و لجبازی، سیاسی کاری و جناح بازی، وعده های تکراری، فرافکنی های کذایی و فشار به روح و روان مردم به ویژه معلمان و دانش آموزان را ادامه دهید امّا مطمئن باشید اگر به فرصت سوزی ها ادامه دهید، به موقع چاره اندیشی نکنید، برنامه ریزی واقع گرایانه و عملگرای راستین نداشته باشید، واقعیت های زندگی مردم را نفهمید و درک نکنید. سرنوشت نسل آینده ساز مملکت را بازیچه سلایق، وهم و خیال پردازی های خود پندارید.بدانید که برای آه مظلومانه و سوزناک پدران و مادران داغدار و رنج کشیده ها حسرت به دل، مفری وجود ندارد و دیر یا زود بیخ یقه تان را خواهد چسبید.
این وعده بی چون و چرایی الهی است! کاسه صبرها هم ظرفیت مشخصی دارد.
( سیروان علی پور )
( متین مصطفی پور)
( علی محمدنژاد )
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/
۱۱ آذر مصادف با یکصدمین سال شهادت میرزاکوچک خان جنگلی، تریبون آزاد دانش آموزان دبیرستان شهیدستان کرج با حضور رئیس سازمان دانش آموزی استان البرز، اعضای شورای دانش آموزی،رئیس انجمن،رئیس بسیج دانش آموزی و سایر مسئولین مدرسه برگزار گردید.
در این جلسه ،هیات رئیسه و مسئولین کمیته های شورای دانش آموزی هر یک ضمن معرفی حوزه فعالیت های خود به بیان عریان دغدغه ها، انتقادات و پیشنهادات خود پرداختند.
با توجه به زمزمه حضوری بودن امتحانات دی ماه، مخرج مشترک مباحث دانش آموزان حول چرایی و چگونگی آموزش حضوری و کم و کیف امتحانات دی ماه چرخ می زد.
گلایه از کم کاری برخی از معلمان در آموزش تلفیقی (حضوری - مجازی) ، مقاومت و ترس بی دلیل برخی از اولیا از تداوم آموزش حضوری، تنبلی و باد خوردن پشت دانش آموزان در دوره کرونا ویروس از دیگر مباحث مطروحه در جلسه بود.
برگزاری اردوهای علمی، تفریحی،ورزشی و زیارتی و...از دیگر خواسته های دانش آموزان حاضر در تریبون آزاد بود.
برخی از دانش آموزان معتقدند که دولت در خصوص بازگشایی حضوری مدارس باید جدی تر بوده و دانش آموزانی که عذر موجهی ندارند الزاما در کلاس حاضر شوند . در نقطه مقابل عده ای از بچه ها با توجه به جهش کرونا و پیدایی اومیکرون که جامعه هدفش بیشتر جوانان است خواهان برچیدن شدن بساط کلاسهای حضوری و برگشت به آموزش مجازی بودند.
به زعم دانش آموزان ، روشهای تدریس برخی از معلمان سنتی بوده و با ذائقه دانش آموزان هماهنگ نیست . باید تدابیری اندیشید تا موانع حضوری بودن کلاسها برچیده شده و آموزش حضوری به صورت رسمی در مدارس مسقر گردد چرا که آموزش مجازی علاوه بر اشکالات خاص خود باعث افت شدید تحصیلی، ترک تحصیل گسترده، منزوی شدن دانش آموزان و سایر مشکلات روحی - روانی و کم تحرکی دانش آموزان شده است.
در این نشست علاوه بر دانش آموزان خانم ناظریان رئیس انجمن اولیا و همچنین آقایان سلمانی و عاشورلوئی معاونین شهیدستان نیز نظرات خود را در خصوص مسائل جاری مدرسه بیان کردند.
رضا قاسم پور مدیر شهیدستان ضمن اشاره به تلاش برای گفتمان سازی در شهیدستان در حوزه های مختلف افزود:
در تلاشیم تا با شیب ملایم شهیدستان را بر مدار احیای همه جانبه و کیفیت بخشی آموزشی کوک کنیم.
وی با اشاره به مسائل دوره کرونا و پسا کرونا افزود:
هدف از برگزاری تریبون آزاد دانش آموزی تمرین دموکراسی، تحمل نظرات مخالف و تلاش برای تربیت شهروندان مسئول و مطالبه گر عنوان کرده گفت:
برای اولین بار در تاریخ سواد رسانه ای دانش آموزان از معلمان پیشی گرفته است.
در پایان محسن صادقیان رئیس سازمان دانش آموزی استان البرز ضمن تشکر از برپایی تریبون آزاد دانش آموزی گفت: طبق نظرسنجی سازمان دانش آموزی در شهریور ماه ، ۸۵ درصد دانش آموزان و ۸۳ درصد اولیا موافق بازگشایی مدارس و آموزش حضوری بودند. ولی در عمل محقق نشده است.
بررسی مسائل دانش آموزان در فضایی تعاملی، صمیمی،شفاف، حقیقی و بدون کلیشه های رایج فرصت مغتنمی در آسیب شناسی از عملکرد و کارکرد شورای دانش آموزی است.
صادقیان افزود:
بیشتر مسائلی که در جلسه مطرح شد جنبه اجرایی و آموزشی داشته و با اینکه به حوزه سازمان دانش آموزی ارتباط مستقیم ندارد ولی قطعا انتقادات ،پیشنهادات و دغدغه های دانش آموزان در سطح استان به سمع و نظر مسئولین مربوطه خواهد رسید.
وی با اشاره به تعطیلی مدارس در طول دوسال گذشته و ایجاد وقفه در آموزش حضوری گفت: باید بازگشایی مدارس تدریجی و با لحاظ پروتکل ها و اقتضائات هر مدرسه صورت گیرد. به خاطر میدانداری کرونا ویروس، بخش های مختلف اقتصادی، اجتماعی و آموزشی دچار آسیب و خسران شده و کشور را دچار چالش های جدی کرده است.
صادقیان ضمن اشاره به مزایا و معایب آموزش مجازی گفت: مشکلات جسمانی، انزوا و فردگرایی ، پرخاشگری،افسردگی و آسیب های روحی و روانی دانش آموزان از جمله پیامدهای آموزش مجازی و الکترونیکی است.
رئیس سازمان دانش آموزی استان با اشاره به مسئولیتهای سازمانی و اجتماعی افراد افزود: در مباحثات و تریبون های آزاد توجه کنیم که همیشه حق به جانب ما نیست و ضمن احترام به نظران متفاوت باید در بازگشایی حضوری مدارس از فنون اقناع و جلب مشارکت اولیا بهره مند شویم.
وی با اشاره به اینکه حدود ۳۰ درصد از دانش آموزان در سطح کشور به دلایل متفاوت دسترسی مناسبی به آموزش مجازی ندارند افزود: طبق نظرسنجی سازمان دانش آموزی در شهریور ماه ، ۸۵ درصد دانش آموزان و ۸۳ درصد اولیا موافق بازگشایی مدارس و آموزش حضوری بودند. ولی در عمل محقق نشده است.
صادقیان در پایان ضمن استقبال از مطالبه گری دانش آموزان گفت:
یکی از کارکردهای شورا و مجلس دانش آموزی نهادینهسازی فرهنگ گفت و گو، نقد و مطالبه گری است، لذا سعی کنیم در مطالبه گری ضمن داشتن صراحت و شفافیت ،با حفظ حرمت و کرامت افراد و طرف مقابل به سمت یافتن راهکار مناسب و حل مسأله حرکت کنیم.
پایان گزارش/
در مصوبات شورای عالی آموزش و پرورش ویژه مدارس به طور خاص به آموزش حقوق شهروندی و مدنی به عنوان جزئی از آموزش های فعال پرداخته نشده و نسبت به ارتقای آن راهکاری وجود ندارد. شاید نیاز باشد به این موضوع رسیدگی عاجلی شود. برای تعطیلی ۲۲ ماهه آموزش حضوری و نداشتن اهتمام در بازگشایی جدی مدارس می توان تک تک مسئولین را در این برهه مقصر شناخت. هر چند برخوردی با آنان نمی شود. مخالفان بازگشایی مدارس، ماده ۶۰ مصوبات شورای عالی آموزش و پرورش را بدون در نظر گرفتن مدت زمان و عواقب عدم بازگشت دانش آموزان به مدرسه بهانه کرده اند و باعث بی تفاوتی خطرناکی در جامعه لجام گسیخته امروز شدند. بدتر از آن این است که مسئولین آموزش و پرورش خطاهای خود را هم پوشانی می کنند و عدالت آموزشی را نادیده می گیرند. در مورد ۱۳ از اهداف اخلاقی عنوان شده که دانش آموز امیدوار و با نشاط است و از مواجهه با مشکلات نمی هراسد. در همین یک مورد نکات قابل توجهی وجود دارد و که می تواند اهداف اخلاقی را زیر سوال ببرد. تعطیلی مدارس خود مشکل و بحران است.چگونه دانش آموز در برابر این تهدید، راه حلی برای مقابله جز فرار و پنهان شدن در خانه پیدا کرده است؟ آیا با این همه خبرهای ضد و نقیض، می تواند بر ترس های درونی خود غلبه کند؟
تمیز دادن را هم به خوبی نیاموخته است.
مسئولین در این شرایط، امیدوار و با نشاط بودن را توضیح دهند.
چگونه می توان عوامل محرک دلهره را در خانواده ها دید ولی از آنان خواست با آموزش حضوری همراه شوند؟
خانه دوم کودک از او سلب شده است. شما چگونه می خواهید آنها به آینده اجتماعی خود امیدوار باشند؟ راه حل بسیاری از والدین نسبت به از دست دادن تنها فرزند خود، دور کردن وی از مدرسه است تا به مرگش نینجامد. در حالی که در همین زمان او را به سفر و زیارت می برند. در مهمانی ها شرکت می کنند. در مجامع و مراسم های همیشگی حضور دارند و حتی در فروشگاه ها، بانک ها و ادارات کودکان را همراه آنان می بینیم.
دانش آموز کلاس اولی از زمان تشخیص کرونا در کشور تا به امروز که در پایه سوم به صورت مجازی تحصیل کرده است، رنگ مدرسه و کلاس و همکلاسی را ندیده است. چگونه باید اشتیاق فرصت با هم بودن در مدرسه را تجربه کرده باشد تا درک روشنی از نشاط روزهای خوب مدرسه برایش ماندگار شود؟ این دانش آموز چگونه باید به همسالانی که هرگز ندیده است در انجام وظایف یادگیری کمک کند؟ از وظایفی که مدنظرتان است چه چیزی را به خوبی یاد گرفته است که به دوستان خود نیز یاد دهد؟ دوستان مجازی این دانش آموز بیش از دوستان حقیقی وی شدند که معلوم نیست چه آیندهای برای او رقم خواهند زد. آیا این دانش آموز با این سبک از آموزش و زندگی بدون حضور در اجتماع مدرسه می تواند مورد هفتم اهداف اخلاقی را به خوبی کسب کرده باشد؟ یعنی شجاع و صبور است و این گونه بار خواهد آمد؟ با تعطیلی مدارس شاید تنها موردی که در اهداف اخلاقی البته وارونه به تحقق پیوسته باشد، مورد دوازدهم است. اوقات فراغت خود را با فعالیت ها و بازی های نامناسب پر می کند. نتایج آزمون های تیمز و پرلز را ببینید. به خوبی متوجه می شوید که تمام شبانه روز یک دانش آموز به اوقات فراغت تبدیل شده است. نه تلفیقی از آموزش و یادگیری همراه با اوقات فراغت! تمام وقت دانش آموزان و بالاخص معلمانی که برای راحتی خود آموزش مجازی را به آموزش حضوری ترجیح دادند استراحت مطلق منظور شده است.
در مورد شانزدهم گفته شده دانش آموز برای رفتارهای خود با دیگران دلیل دارد. در این دست موارد بچه ها به بزرگترها نگاه می کنند و رفتارهایشان را الگوبرداری میکنند. والدینی که دلیل هر خطایی در وظایف خود را توجیه کرده و دلیل تراشی می کنند، یا معلمانی که کوتاهیهای خود را نمی پذیرند و ادله آن ها در تمام کم کاری ها، پایین بودن حقوق و نبود رتبه بندی است و از همه مهمتر مسئولینی که به عنوان خدمتگزار انتخاب می شوند ولی همه چیز را در عدم تعهد خویش به گردن خدا می اندازند و زرنگی را در سرگردانی مردم می پندارند. کدام یک نمونه های خوبی برای کودکان هستند تا بفهمند در کدام جهت رفتارهای خود را اصلاح کنند و تلاش نمایند. چنانچه خطایی مرتکب شوند آن را قبول کرده و دلیل منطقی ارائه دهند و شهروند نمونه ای برای جامعه باشند؟
مورد بیستم اهداف اخلاقی در مصوبات شورای عالی آموزش و پرورش را باهم بخوانیم: « در برابر رفتارهای ناپسند خود پوزش خواسته و رفتار خود را اصلاح می کند» .
دقایق زیادی باید بر این مورد تامل کرد. نمیدانم آیا شما توانسته اید از میان سه دسته فوق کسی را بیابید که نسبت به رفتارهای نادرست خویش از فرزند، دانش آموز و کل جامعه عذرخواهی کرده باشد و خاص تر، رفتارش را اصلاح نموده باشد؟
کودک معصوم چگونه این مورد را یاد بگیرد؟ از کجا؟ از کی؟ مردم ما خود باید لیاقت داشتن زندگی خوب و مرفه را پیدا کنند تا با توقعشان در واقعیت هم خوانی داشته باشند. ظرفیت که بالا برود، پُر شدن مقدور خواهد بود.
این کودک رفتارهای ناپسند را به خوبی فراگرفته است. حتماً آموخته هایش را به جامعه بر می گرداند.
بدون آن که تلاشی انجام شده باشد، آموزش های غلط منتقل شده است. مدرسه و اجتماع همه با هم فرزند این وطن را با رفتارهای خبطشان ضایع کردند.
با این اوصاف نمی توان از دانش آموز خواست که مورد ۲۱ اهداف اخلاقی را طبق استاندارد عمل کند. در حالی که هیچ کس رعایت نمی کند.
« مورد ۲۱- نظم و انضباط را در خانه در مدرسه و اجتماع رعایت می کنند» .
۲۲ ماه از تعطیلی مدارس می گذرد. از وزیری که ظاهرا تازه آمده است، این پرسش را میکنم که بازگشایی نیم بند مدارس، با هفته ای یک یا دو روز، آن هم به اختیار خانواده ها و محول کردن تمام مسئولیت ها به دوش شورای مدرسه، کدام وظیفه اخلاقی و تعهد شغلی را از وزارتخانه مرتفع کرده و می کند؟
یعنی همراه با شورای عالی آموزش و پرورش، راضی و خرسند از این نوع بازگشایی مدارس باز هم شعار مدرسه محوری سر می دهید؟ تلاش شما در بدو ورود، برای بازگشایی مدارس و برقراری عدالت آموزشی را کجا باید ببینیم؟ قطعا قبل از وزیر بودن، اخبار آموزش و پرورش را دنبال کرده اید و برنامه هایی در ذهن دارید. همه چیز را از روی کاغذ نمی توان خواند. اگر دلسوزی های ما عمقی باشد، از بَر شده ایم و با تمام وجود دنبال می کنیم. آیا تصمیم دارید مانند سایرین، گام هایتان را به اندازه ی خرده فرمایشات ستاد مقابله با کرونا و موافقان تعطیلی مدارس بردارید؟ مستنداتی از همت شما در بازگشایی مدارس در قالب یادداشت یا پیامی مستدل در هیچ کجا پیدا نکردم. امید است در تریبون های حاضر توقعات جامعه دانش آموزی و کنشگران حقیقی عرصه آموزش را به حق بیان کنید و آینده سالم برای فرزندان این کشور به نفع افرادی خارج از مجموعه مصادره نشود.
نظرات کارشناسان موافق بازگشایی مدارس را بشنوید. از اعضای شورای عالی آموزش و پرورش که در نوشتن مصوبات تببین شده نقش داشتند انتظار می رفت تمام قد از آموزش حضوری دفاع کنند که لااقل توقع آنان از دانش آموزان در انجام مورد دهم اهداف اخلاقی، عیب دار نگردد.
« مورد ۱۰- برای رسیدن به موفقیت، پشتکار دارد و تلاش می کند» .
اغلب والدین، زحمت تکالیف شخصی روزانه فرزند خود را تقبل می کنند. برخی معلمان، هم راضی از ارسال به موقع این تکلیف، سعی دارند تا بتوانند به ادارات ثابت کنند که مورد نهم اهداف اخلاقی توسط آموزش های جان بر کفشان محقق شده است.
« مورد ۹- تکالیف شخصی روزانه خود را شخصاً انجام می دهد » .
به عَهد خود در خدمتگزاری به خلق و جلب رضایت الهی پای بند باشیم تا بتوانیم از دانش آموز بخواهیم مورد سوم اهداف اخلاقی را رعایت کند.
« مورد ۳- به تعهد خود پای بند است» .
در بیان واقعیت ها به جامعه صادق و امانت دار باشیم. اولین مورد از اهداف اخلاقی را در جامعه به دانش آموز بیاموزیم.
« مورد ۱- راستگو و امین است» .
در صدد جبران مخاطرات ناشی از تعطیلی طولانی مدت مدارس، هر روز که دیرتر اقدام شود، سنگینی بار حق الناس هم بیشتر میشود. برخی مواقع در مقابل تضییع حقوق دیگران جای جبرانی باقی نمی ماند. با آینده میلیون ها دانش آموز نمی توان بازی کرد و به سادگی از آنان خواست که بتوانند مورد پانزدهم اهداف اخلاقی را نشان دهند.
« مورد ۱۵- خطا و اشتباه دیگران را در مورد خود می بخشد » .
به نظر نمی رسد حفظ ظاهر کردن، اخلاقی محسوب شود. اولین جایی که در کشور در معرض هر اتقاقی تعطیل می شود، مدارس است. در حالی که در دنیا به بهانه وجود کرونا نیز مدارس در زمان کوتاهی تعطیل شد. همه مسئولین دانش آموخته کشور، به خوبی از عواقب آسیبهای اجتماعی ناشی از تعطیلی مدارس آگاهند ولی مصلحت را بر آن دیده اند که نادیده بگیرند. پاسخ به مطالبه گران و پرسشگران حوزه های آسیب های اجتماعی و کارشناسان آموزشی را نیز رها کرده اند و پاسکاری سرلوحه ایشان شد. حواستان باشد بچه ها می بینند و می فهمند. دست هر دانش آموز یک گوشی ست و در اکثر شبکه های اجتماعی رفتار، گفتار و کردار شما را می بیند. اگر با علم به این مسئله پیش می روید و قصدتان یاددهی سبک مدیریت غیراصولی به آنان است، موفق شده اید. هیهات از زمانی که نه این رنج باشد و نه خیری دیگر!
مدرسه خانه دوم دانش آموزان است. دانش آموزی که بعضا از داشتن خانه اول محروم است، سرپناه دوم را هم ندارد. در جامعهای که اخلاق نباشد مصالح آن رعایت نخواهد شد. احترامی در کار نیست و نقض قوانین به وفور دیده می شود.
نظرات کارشناسان موافق بازگشایی مدارس را بشنوید. شاید راهی برای درمان مشکلات آموزشی کشور باز شود. آیندگان از رفتار شما خواهند گفت. با مردم و خانواده ها با محبت و عشق صحبت کنید. تاثیر آن را در روابط دوستانه میان خود و آحاد ملت خواهید دید. شاید بتوانید مورد هفدهم اهداف اخلاقی را نیز هویدا سازید. مدرسه بدون دانش آموز صفایی ندارد. وقتی در این دو هفته از ابتدای آذر ماه، دانش آموزان کلاسم را به صورت حضوری دیدم حداقل زنده بودن را در همان یک روز در کلاس و حیاط مدرسه احساس کردم. انرژی بیشتری نسبت به قبل پیدا کردم.
حضور دانش آموز در مدرسه برای معلمان و کادر آموزشی کارآمد، سرشار از انگیزه، شور و نشاط و زندگی عاشقانه در این شغل سخت را در بر دارد.
آری! فعالیت در آموزش و پرورش کشوری پیشرفته، کار بسیار دشواری ست. شرط لازم برای داشتن حاصلی مطلوب، برخورداری از نیروی توانمند با امکانات و پاداش خوب در قبال عملکرد منحصر به فرد است که مستعد توجه ویژه مسئولان در هر دولت و مملکتی خواهد بود. صادق باشیم در کشور ما نه این هست و نه آن. ۲۲ ماه از تعطیلی مدارس می گذرد. از وزیری که ظاهرا تازه آمده است، این پرسش را میکنم که بازگشایی نیم بند مدارس، با هفته ای یک یا دو روز، آن هم به اختیار خانواده ها و محول کردن تمام مسئولیت ها به دوش شورای مدرسه، کدام وظیفه اخلاقی و تعهد شغلی را از وزارتخانه مرتفع کرده و می کند؟
در پس بازگشایی مدارس، دانشآموزان نیز احساس بهتری نسبت به زندگی پیدا میکنند. اقلیتی که هیچ گاه در مدارس عادی نبودند و به سبک تجزیه شده آموزش دیدند، لذت حضور در جمع مردم معمولی را ندارند. نه اینکه خاص باشند، بلکه توانایی و مهارت زندگی کنار جمع بزرگتر از سه الی چهار نفر را ندارند. ناچار باید در انزوا پرورش یابند.
مردم ما خود باید لیاقت داشتن زندگی خوب و مرفه را پیدا کنند تا با توقعشان در واقعیت هم خوانی داشته باشند. ظرفیت که بالا برود، پُر شدن مقدور خواهد بود.
همکاران فرهنگی هم از بقیه جامعه جدا نیستند.
با دانش آموزانم در دو روز کلاس حضوری گفت و گویی داشتم که در ادامه می خوانید.
حرف هایی که تمایل دارم با شما به اشتراک بگذارم.
- دختران گل چقدر خوشحالید که به مدرسه آمده اید؟
دانش آموزان: «خیلی زیاد. خانم نمی شود گفت. زیاد است. از ماندن در خانه خسته شدیم. چشمانمان کور شد. دلمان پوسید » .
المیرا می گوید:"خانم! تو را خدا بیشتر از یک روز بیاییم. هر روز در مدرسه باشیم من میخواهم کنار دوستانم درس بخوانم » .
ریحانه می گوید:« آنقدر امروز خوشحالم که حد ندارد. برای آمدن به مدرسه لحظه شماری کردم. دیشب نخوابیدم که نکند صبح خوابم ببرد» .
ثمین می گوید:«خدا را شکر که امروز کنار هم هستیم. اگر هر روز بیاییم یعنی واقعاً داریم درس می خوانیم» .
عسل می گوید: « من در مدرسه بهتر درس را می فهمم. چرا نباید هر روز بیاییم؟ مگر مدرسه باز نشد؟ »
حدیث میگوید:« تمرینات کتابهایم را تکمیل کردم که شما ببینید و خوشحال شوید . »
بهنوش و ریحانه داوطلب هستند تا زنگ نخورده سریعا مسائل پای تخته را حل کنند.
ملیکا می گوید:« خانم ! زمانی که مدرسه می آییم کوتاه است. کم می توانیم از آموزش حضوری شما استفاده کنیم آیا امکان دارد.
قول دهیم پروتکل ها را رعایت کنیم و بیشتر بیاییم؟»
به او گفتم آرزوی من نیز حضور مداوم شما سر کلاس است. تلاش کرده ام صدایمان را برای بازگشایی مدارس برسانم ولی هنوز گوشی برای شنیدن پیدا نکردم. متاسفم که موفقیتی در این زمینه نداشته ام.
سی تن از دانش آموزان با ظاهری آراسته و معصومیتی قشنگ از اول آذر ماه یک روز در هفته حدود دو ساعت در سه گروه ده نفره به مدرسه می آیند. هفت نفر نیز در منزل آفلاین هستند. علیرغم علاقه شدیدشان به حضور در مدرسه والدینشان ترجیح می دهند در منزل باشند.
صدای خنده هایشان انسان را مدهوش می کند. تعداد درخواست ها برای آمدن با گروه اول زیاد است می گویند اگر همان گروه اول بیاییم شاید بیشتر بتوانیم پیش شما و دوستانمان در مدرسه باشیم.
هر چند با اولیا هماهنگ شده است که راس ساعت مقرر در مدرسه باشند.
مهدیه، سحر، ستایش، فاطمه و یکتا از قبل با یکدیگر هماهنگ کرده بودند هر طور شده مرا راضی کنند در یک گروه باشند تا باهم به مدرسه بیایند.
چقدر از دیدن همدیگر خوشحالند.
ثنا می گوید:" خانم اجازه ! شاد دیگر ما را شادمان نمی کند. دیدن مدرسه و معلمان ما را شاد میکند. خسته شدیم از بس به گوشی نگاه کردیم » .
مهدیس می گوید: « خانم به مادرم کلی التماس کردم بگذارد به مدرسه بیایم. خدا را شکر میکنم که آمدم».
آتنا می گوید: « خانم همیشه حضوری بیاییم شما درس بدهید. بهتر یاد می گیریم».
المیرا مجدداً می گوید:« خانم اردو هم برویم».
صدای خنده بلند میشود و به هم دیگر میگویند نمی شود به خاطر کرونا هیچ جا نمی برند.
در حیاط مدرسه معاون آموزشی را حلقه کردند تا برای بازگشایی مدرسه به او هم التماس کنند.
یگانه می گوید:« خانم من در خانه با وجود تلاش بسیار شما و آموزش های خوبتان متاسفانه به صورت مجازی نمی توانم درست درس را یاد بگیرم. شما باور می کنید که سعی کردم تمرینات کتاب ریاضی را خودم بدون کمک مادرم بنویسم تا شما خوشحال شوید و زحماتتان هدر نرود؟».
کمی به او خیره شدم و پاسخ دادم. بله دخترم ، صداقت شما برایم قابل تقدیر است و من نیز از آموزش مجازی رضایت کامل ندارم.
ریحانه و ملیکا می گویند: «خانم اگر در مدرسه باشیم و پای تخته بیاییم و سوالات را با هم حل کنیم، آزمایشها را انجام دهیم، کاردستی درست کنیم و زنگ ورزش داشته باشیم بهتر درس را یاد می گیریم».
همه حرف ریحانه و ملیکا را تایید می کنند و می گویند:« چه کار کنیم که هر روز مدرسه بیاییم؟ همه جا باز است. مدرسه هم باز شود. دو ساعت در هفته نه. هر روز بیاییم. هر روز بیاییم».
جناب آقای نوری
اولین خواسته من و دانش آموزانم از شما این است که مدارس را باز کنید. آن هم نه یک روز یا دو روز در هفته. بلکه هر روز.
دانش آموزان را از حضور در مدرسه محروم نکنید. معلمان نیز بایستی به محل خدمت شان باز گردند. فضای مجازی و سامانه سفارشی شاد مدرسه نمی شود.
ترستان را از بازگشایی مدارس کاهش دهید.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
خردهروایتها افشاگرند، دقیقاً آنها که در پستو نشسته و زیر پوستی که با سیلی سرخشده، نفس میکشند. روایتهای ضعیفان، زندگی موازی با واقعیت بزک کردهاند. آنها که در روتوش وضع موجود محو میشوند، در رسانهها جایی ندارند و گوشهی رینگ زندگی تک افتادهاند؛ قدرت هم دارند. آنها میتوانند برملا کنند و مغاک را نشان دهند.
یکی از شاگردانم، بسیار کوشا و خلاق است. همواره جزو نخستین کسانیست که هم اعلام حضور میکند و هم پرسشگر است. روزی مادرش از من خواست به مدرسه بیاید تا حضوری صحبت کنیم. او را که دیدم، صدا و تصویرش بسیار ناهمخوان بودند. چهرهای رنجکشیده و صدایی جوان! در همشکسته، کمسن و سال، اما امیدوار!
از اضطراب پسرش گفت، قبل از شروع کلاس و سرنخ حرف رسید به اعتیاد شدید پدر، به گیتار پسرک که در درگیری پدر و او شکسته و سرانجام به کمپ. مادر گفت: همسرش در حالحاضر کمپ است؛ اما هر بار که مهلت ملاقات میسر میشود، انگشت تهدیدش را بالا میبرد و میگوید: «دعا کن نیام بیرون.»
او در حالی که سعی میکرد قطرههای اشکاش را مهار کند، به پسر که پشت پنجره ایستاده بود، نگاهی انداخت و گفت: «فقط تلاش میکنم این نجات پیدا کنه از جهنم!»
وضعیت پسرک و ناامنی نهادین او، آینهی خانه نیست؛ خانهای در بیتابترین شکل ممکن، که در قلب کوچک او مضطرب است؟
پدر و مادر دیگری، هر دو کر و لال هستند؛ اما فرزند حاصل از پیوند آنها سلامت است. پسرک، کلاسهای حضوری را نمیآید؛ چون پدر و مادرش، در را قفل میکنند و «از آدمها میترسند».
مادربزرگ با عزمی راسخ، دنبال رتق و فتق امور است. او تعریف میکرد؛ غذا درست کرده، تدارک دیده تا عروس و پسرش را به خانه دعوت کند، بلکه بتواند به بهانهی مهمانی، به درس و مشق پسرک برسد. اما هر چه زنگ میزند، تلفن را پاسخ نمیدهند. بار و بندیل را جمع میکند، سبد پُر را ۷۰ پله بالا میکشد، هر چه در میزند، هیچ. فقط صدای جیغ پسرک میآید. مادربزرگ میگوید: «پشت در شروع کردم به کتکزدن خودم، شروع کردم گریهکردن و بعد از یکربع بالأخره در باز شد. پسرک با پهنای صورتاش که غرق اشک بود، در آغوش مادربزرگ پناه میگیرد. پدر و مادر نمیخواهند بچه بیرون برود. آنها از بیرون میترسند.»
شاگرد دیگری هست کلاس اول، با مادری ۴۹ ساله. مادر پس از اعتیاد همسر، از او جدا میشود و بعدها در مدت صیغه با دیگری، پسرک را به دنیا میآورد. پسر حالا هفتساله است، بیشناسنامه!
پدر او پس از بارداری، زن را ترک کرده. حالا مادر چه میکند؟ هر روز، ساعت ۴ صبح، پسرک را بیدار کرده و با هم سوار اتوبوس میشوند، به تهران میروند برای خدمتکاری. پسرک روی صندلی مینشیند، با یک چشم به تمیزکاری مادر نگاه میکند، با یک چشم تمرکز میکند روی کتاباش.
او شاگرد خواهرم است. در یکی از کلاسهای حضوری به خواهرم گفت: «خانم معلم من میخوام درس بخونم مامانم کار نکنه، کارش سخته، اما علومم ضعیفه، میتونم دکتر بشم؟»
مادر، دلنگران آیندهی احسان است. از پدر شکایت کرد تا حضانت را به او بدهد، بلکه احساناش کنار دختر دندانپزشکِ مَرد، و در تمکن خانهی او ببالد؛ اما در دادگاه شکست خورد.
او میگوید در کرج نمیتواند کار خوب گیر بیاورد؛ چون هم سنش بالاست، هم اینجا بیمه نمیکنند. و دوباره به این فکر میکند که فردا باید ساعت ۴ صبح پسرک را بیدار کند، سوار اتوبوس شوند و زندگی سخت را روی سربالایی ابدی به دوش بکشند.
دیگری در کلاسها غیبت داشت، پس از تماسهای مکرر معلوم شد همسر، اعتیاد دارد و گوشی بچه را فروخته است. دست به دست دادیم، پولی جمع کردیم تا دخترک به جمع کلاس بپیوندد. حالا هروقت پدر، کیف مادر را خالی میکند تا پول موادش را بردارد، دخترک به اتاق میدود و گوشی را لای رختخواب میچپاند. او شاگرد کلاس اول است. خانواده برای ما تصویری آشناست؛ از این منظر آشنا که همواره مورد مخابره بوده است؛ از سوژهی رسانهایِ بیخطر تا تصویری گرم و محافظ روی جلد کتابها. آن خانوادهی هستهای با نقش پدری حمایتگر، مادری پرستار، و فرزندانی که چون جوجههای کرچ، زیر پر و بال آنها پف میکنند، چقدر با تجربهی زیستهی ما قرابت دارد؟
خواهرم میگوید؛ او هر روز با مادر به تهران میرود. مادرش مستخدم یک پزشک است و روزی «سیصد هزار تومان» بابت تمیز کردن «قصر» آنها دریافت میکند. گاهی هم برای آنها ترشی، رب، سبزیجات سرخکرده و مربا درست میکند و با خود میبرد.
مادر میگوید: «خانهی دکتر دوبلکس است، پلههای آینهکاری دارد و مجبورم آینهها را برق بیندازم.» دخترک هم روی فرش دستبافت، دفترش را باز میکند و به دنیای مجازی از دریچهی گوشی پناه میبرد تا کار مادر تمام شود، بعد مثل دو پرندهی خیس در هم کز میکنند، پشت خستهشان را به صندلی نرم فشار میدهند و قبل از دیدن پدر و چشمهای حریصی که به کیف زن زل میزند، سعی میکنند کمی رؤیا ببینند.
شاگردی دارم که سر کلاس، خوشزبانی میکرد. در آغاز گفتوگوی صوتی همیشه میگفت: «من کلی انرژی دارم دوستای عزیزم، خانم معلم عزیزم، برای شما هم انرژی آرزو میکنم.» حرفزدن با او، همیشه برای من جذاب بود، از تهدل میخندیدم تا اینکه او خاموش شد.
علی بسیار عصبی شده بود، سربالا جواب میداد، وقتی در گفتوگوی صوتی سربهسرش میگذاشتم، پاسخی نمیداد. تا اینکه با مادرش صحبت کردم. گفت: همسرش او و دو پسرش را ترک کرده و تنها حکم عابربانک را برایشان دارد. مادر در تمام این یکسال به بهانهی کار و مأموریت، حضور کمرنگ پدر را توجیه میکرده، تا اینکه زنی به او زنگ میزند و میگوید شوهرش با او همخانه بوده، با زنهای زیادیست و بیماری مقاربتی دارد. یکهفتهست با هم زندگی نمیکنند و تازه فهمیده او زن دارد.
مادر، پای تلفن دچار حملهی عصبی میشود. چند روز بعد که مرد به خانه برمیگردد تا خرجی بدهد، دعوا بالا میگیرد و علی که کلاس چهارم است؛ علت عدم حضور پدر را میفهمد. وضعیت روانیاش دگرگون میشود. او حالا مدام از مادر میپرسد «زنباره» یعنی چی؟ شغل بابا چیه؟ مادر هم از هم پاشیده است؛ خانهای که گرم نبود، برای آن سهنفر یخزده است.
و من به آینده از دریچهی چشمهای ترسخوردهی اینها نگاه میکنم؛ به آن مفهوم گنگ با آغوشی تاریک و دعوتکننده!
دوازدهم آذرماه، روز علوم اجتماعیست، روزی که شاید بهانهای باشد برای افشا کردن خردهروایتهایی که روی روایت رسمی از وضع موجود را خطی بیندازد. بهانهای باشد برای بازتعریف مفاهیمی چون «کانون خانواده»، «حمایت پدر»، «بهشت مادرانه». بهانهای باشد برای بازتعریف نقش مدرسه که چطور در دوزخ خردهروایتها میسوزد و همچنان در تلاش است؛ شعار کارخانهی انسانسازی، روی دیوارهای تاریک شهر پاک نشود.
سال گذشته دانشآموزی داشتم که امسال روی نیمکت مدرسه ننشست. یکسال تلاش من برای وصلکردن امیدی در او به آینده ناکام ماند. مادرش با معشوقاش فرار کرده و پدر در جنونی نابه هنگام گرفتار شده بود. مادربزرگ و عموها، او را زیر بال و پر گرفتند و خرج پدر مریض را هم میدادند؛ اما پسرک دل نمیداد، خسته بود!
هر بار که با او صحبت میکردم؛ تصویر مادر، بین من و او میایستاد. هنوز کلاس چهارم بود؛ اما از زنها تنفر داشت. الآن که میفهمید فرار مادر یعنی چه، خود را باخته بود. فقط سؤال داشت، بیاینکه تاب پاسخشنیدن داشته باشد.
مادربزرگ و عموها زمین کشاورزی داشتند و او دوست داشت؛ میان صیفیها چرخ بزند. میگفت: «تنها کاری که دوست دارم این است که ول بچرخم.» من نتوانستم دستهای زندگی را برایش پُر نشان دهم، آن خالی بیپایان نگذاشت او باور کند به زندگی میشود وصل شد. پسرک به کلاس درس برنگشت و مادربزرگ حتماً در بد و بیراههایش هنوز میگوید: «به مادر هفتخطت رفتی.»
«خردهروایتهای نهانی ضعیفان» آن طنین آرمانشهری پیچیده در روابط قدرت را از کار نمیاندازد؟ این انقیاد نظاممند که به خصوصیترین حریم ما دستدرازی و سلسلهمراتب قدرت را در خانهها نیز نهادین کرده، تا جاییکه آن تصویر آرمانی پدر-مادر حامی را در اشکال متنوع خردهستمگر تعین بخشیده، تا چه حد، مقوم «امید به زندگی» است؟
خانواده برای ما تصویری آشناست؛ از این منظر آشنا که همواره مورد مخابره بوده است؛ از سوژهی رسانهایِ بیخطر تا تصویری گرم و محافظ روی جلد کتابها. آن خانوادهی هستهای با نقش پدری حمایتگر، مادری پرستار، و فرزندانی که چون جوجههای کرچ، زیر پر و بال آنها پف میکنند، چقدر با تجربهی زیستهی ما قرابت دارد؟
کودکی که حاصل ازدواج مادر است و به خانهی مردی میآید که چندین فرزند دارد و بعد از مدتی صاحب برادر یا خواهری میشود، در چند کلاس ما وجود داشته باشد، تا «تقارن ساختی خانواده» را دستخوش تلاطمی در نقشها، نقشپذیریها، جریان جامعهپذیری و الگوهای رفتاری بفهمیم؟
پسری که در آپارتمان ما مادرش را کتک میزند، پنجره را باز میکند و با فریاد میگوید: «ایهاالناس مادر من خراب است.» از پس چه خشمی برنمیآید که کهنالگوی مادر را به صلیب میکشد و تصویر خاکمالیشدهی «کانون مقدس خانواده» را از پنجرهی اتاقاش در کوچه ریز ریز میکند؟!
رادیوگرافی خانوادهی ایرانی، تصویر بدنهای نیست که لابهلای چرخدندههای ایدئولوژی، سیاست، ساخت فرهنگی و سیستم ناکارآمد، در حال از دستشدن است؟ این بدن نیمهجان و محتضر -که تمامی افقهای ممکناش را از دستداده- را چطور میتوان به تصویری از آینده متصل کرد؟ آیا این پرسش، مسئلهی شما نیست؟
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه اخبار/
امروز پنج شنبه 11 آذر باز معلمان در شهرهای مختلف کشور با تجمع در برابر ادارات آموزش و پرورش خواهان توجه عملی مسئولان و مقامات نسبت به اجرای مطالبات صنفی و حقوق قانونی خود شدند .
این تجمعات در تهران و البرز در برابر مجلس شورای اسلامی صورت گرفت .
همسانسازی بازنشستگان مبتنی بر قانون مدیریت خدمات کشوری و رتبهبندی شاغلان بر اساس هشتاد درصد حقوق اعضای هیات علمی از مهم ترین مطالبات مطرح شده در این تجمعات اعتراضی بوده است .
پیش از این ، دو تشکل فرهنگیان ، « سازمان معلمان ایران » و « انجمن اسلامی معلمان ایران » با ارسال نامه ای رسمی به وزارت کشور خواهان اخذ مجوز برای برگزاری تجمع شده بودند . ( این جا )
محورهای اصلی این دو تشکل برای طرح عبارت بودند از :
«1- اجرای رتبه بندی معلمان طبق تبصره 3 ماده 23 قانون برنامه ششم توسعه به میزان حداقل 80 درصد حقوق اساتید دانشگاه به صورت هم ترازی پایه به پایه
2- اجرای همسان سازی دائمی حقوق بازنشستگان با شاغلین
3- اجرای سازمان نظام معلمی مانند سازمان نظام مهندسی ، سازمان نظام پزشکی و نظایر آن
4- خصوصی ماندن صندوق ذخیره فرهنگیان و دادن اوراق سهام به اعضا »
با عدم پاسخ این مقام رسمی ، دو تشکل یاد شده به همراه مجمع فرهنگیان ایران اسلامی با صدور اطلاعیه ای نوشتند :
« به اطلاع می رساند انجمن اسلامی معلمان ایران و سازمان معلمان ایران با همراهی مجمع فرهنگیان ایران اسلامی، بنابر وظایف ذاتی خود در حمایت و دفاع از حقوق صنفی معلمان و بازنشستگان سراسر کشور، تقاضای «تجمع بزرگ فرهنگیان» را برای تاریخ ۱۱ آذر ماه ۱۴۰۰ در وزارت کشور ثبت کردند.
پس از پی گیریهای مکرر متاسفانه پاسخ روشنی داده نشد.این در حالیست که ما وفق اصل ۲۷ قانون اساسی مبنی بر آزادی اجتماعات صنفی و مدنی، احزاب و جمعیت های سیاسی به شرط عدم حمل سلاح و عدم اخلال در مبانی اسلام، به عنوان یک سند بالادستی، مجاز به برگزاری این تجمع اعتراضی بودهایم، اما بر مبنای مشی رواداری، تعامل و مذاکرات حزبی، موضوع را بر اساس بند ۶ ماده ۱۱ قانون احزاب مصوب ۱۳۹۵، به عنوان یک سند پایین دستی، از وزارت کشور تا رده های پایین تر دنبال کرده و برای حل و فصل مسائل صنفی معلمان درخواست مجوز و تامین امنیت تجمعات را ارائه کردیم ، انتظار میرفت از جانب مسئولین وزارت کشور در ارتباط با این تقاضا تشریک مساعی بیشتری صورت گیرد.
ضمن اظهار تاسف از عدم توجه و پاسخ گویی روشن به این درخواست مسئولانه و دلسوزانه، امیدواریم در آینده چنین فرصت های مغتنمی برای تقویت جمهوریت نظام به سادگی از دست نرود.»
یکی از معلمان شرکت کننده در این تجمعات به « صدای معلم » گفت :
« چندین بار است که برای بیان حداقل مطالبات قانونی و انسانی مان تجمع کرده ایم . اما دریغ از اقدام و پاسخ موثر . آخر چرا ؟ مسئولان چه می کنند ؟ وظیفه آن ها در برابر اجرای اصول قانون اساسی چیست ؟
تقریبا همه معلمان کشور زیر خط فقرند . من معلم اگر تمام حقوق یک سال را پس انداز هم کنم نمی توانم با آن نصف یک پراید را هم خریداری کنم ؟ یعنی قدرت خرید ما سقوط کرده است .
مسئولان و مقامات اگر راست می گویند و امکانات کشور اجازه افزایش حقوق را نمی دهد لطف کرده و حقوق و مزایای خودشان را با میانگین دریافتی معلمان و خیلی از کارمندان حداقل بگیر ، همسان سازی کنند .»
پایان پیام/
رفتار ما ایرانیانِ معاصر از حاکمیت تا مردم با محیطزیست و طبیعتِ کشور مترادف با تصرّف عُدوانی است. ما به حق و حریم کوه و رودخانه، کویر و دریا و آبهای زیرسطحی، خاک و درخت و حیوانات وحشیِ سرزمینمان تجاوز کردهایم.
ما در سراشیبیهایی که حتی بز کوهی هم بهسختی از آن صعود میکند فنس و تابلوی ملک شخصی کاشتهایم، سرتاسر دریای خزر را تبدیل به ساحل خصوصی کردهایم.
در دل کوهها، هر کجایی که قطرهای آب و چند اصله درخت یافتیم ویلا و آپارتمان رویاندهایم .
باغات اطراف تمام شهرها را تفکیک و تکهتکه کرده و فروختهایم.
بهجای ساخت هتلها و اقامتگاههای مدرن و ارزان مردم را به داشتن یک چهاردیواری (بهاصطلاح ویلا) در روستاهای مازندران و گیلان ترغیب کردهایم.
روستانشین و بومی را آلوده به ولع و دلّالیِ ملک کردهایم.
از قانونگذار و مسئول و بهرهبردارِ کلان مانند وزارتخانهها و اَبرکارخانهها تا مردم عادی هرکجای محیطزیست و عرصه کشور که دستمان رسیده برای منافع شخصی خراشیدهایم. هیولای تنش آبی را با هیچ سلاحی نمیشود شکست داد مَگر با علم و خِرَد...
ما کوههای کشورمان را هم خوردهایم.
در نبودِ قوانین بازدارنده، هرکجا که شده چاه حفر کردهایم، مرز بین روستاها و شهرها را با ساختوساز و تغییر کاربریِ مراتع و مزارع از صفحه روزگار پاککردهایم.
ما خاکِ قشم و نخلهای جنوب را هم تبدیل به دلار کردهایم.
بدون توجه به اقلیمِ استانها در آنجا کارخانههای صنعتیِ آب بَر ساختهایم.
به استانهای مرزی بیمحلی کردهایم، موجبات مهاجرت اقتصادی به مرکز را تسریع کردهایم و حالا ابتدای قرن پانزدهم خورشیدی است.
پس از سالها کجرفتاری با مادرِ طبیعت، صدای اعتراضِ زمین با فرونشست، با خشکیِ رودها، کمرمقی چاهها و جاری شدنِ سیلابها برخاسته است... اینها صدای اعتراض زمین است به خاطر تصرف عُدوانیِ فرزندانش... این روزها که زخمِ کهنه میهن سر باز کرده و صدای خشکیدگی و بیآبی بیشازپیش شنیده میشود، در کنار اصلاحِ بنیادینِ قوانینِ مربوط به محیطزیست و منابع آب، باید الگو و نوع نگاه مردم نیز به منابع طبیعی تغییر کند.
انتقال صورتمسئله از یک استان و اقلیم به استانهای مجاور نهتنها هیچ کمکی به حل مشکل نخواهد کرد بلکه باعث فوت وقت است. درحالیکه هیولای تنشِ آبی سالبهسال به میهن ما نزدیک میشود توجه به راهکارهای علمیِ دلسوزانِ وطن تنها و تنها چاره در این روزگارِ سخت است. هیولای تنش آبی را با هیچ سلاحی نمیشود شکست داد مَگر با علم و خِرَد...
ما باید بیاموزیم بقای ما با بقای محیطزیست کشورمان گرهخورده است، اگر نیاموزیم طبیعت آن را به ما خواهد آموخت...
روزنامه همدلی