در کشمکش لایحه غمانگیز رتبهبندی معلمان، یکی از اساتید دانشگاه تبریز در کمال بیادبی به ساحت معلمان تاخت. هنوز مرکب این توهین خشک نشده بود که گروهی موسوم به «شورای هماهنگی تشکلهای صنفی اعضای هیات علمی دانشگاهها و پژوهشگاههای ایران» بیانیهای در اوج غرور، نخوت و تکبر صادر نمود و در آن از دولت و مجلس خواست که معلمان را با اساتید قیاس نکنند تا مبادا به شأن و شوکت کاذب و عبا و قبای توخالی برخی از استاد نماها بر بخورد و قس علی هذا...
اظهار فضل این تشکل در مورد «لایحه رتبهبندی معلمان»فاقد مبانی حقوقی و وجاهت قانونی است، لذا به عنوان یک معلم منتقد آموزش و پرورش از همین جا از «تشکلهای صنفی اعضای هیات علمی و...»درخواست میکنم در مناظره با نمایندگان معلمان منتقد در دفتر "صدای معلم" و یا یکی از دانشگاهها اعلام آمادگی نماید تا به قول شاعر: تا سیهروی شود هر که در او غش باشد...
درنگی در وضعیت دانشگاههای کشور
با کسب اجازه از ساحت اساتید واقعی و پیشکسوت که بر گردن امثال بنده حق استادی داشته و علاوه بر متن از آنها منش آموخته و کماکان ریزهخوار سفره پربرکتشان بوده و هستم، جملاتی که در پیش رو میخوانیم به تأسی و ملهم از اظهارات اساتید منصف، پیشکسوت و واقعی است. لذا این جملات احتمالا قریب به یقین بوده و نشانگر سیمای واقعی دانشگاهها و مراکز آموزشی ماست.
همانطور که همگان واقفیم جای نق و نقد در دانشگاهها و بدتر از آن در آموزش و پرورش به شدت خالی بوده و سیستم آموزشی ما تولیداتی یکدست، بیخاصیت، ناهنجار و فاقد قوه ممیزه و روحیه انتقادی، تولید، تکثیر و تایید مینماید. متأسفانه دانشگاههای مملکت در کنار آموزش و پرورش فاقد تفکر و روحیه انتقادی بوده و به هویت مستقل مدنیشان توسط استاد نماها و معلم نماها چوب حراج زده شده است.
اصالت؛ گمشده دانشگاههاست
امروز اصالت، صداقت، شجاعت، شهامت، آزاد منشی و روحیه انتقادی حلقههای گمشده مراکز آموزشی ماست. کافیست سری به کتاب «روایت دگرگونی در دانشگاههای ایران» نوشته خانم دکتر زهرا محمدی بزنیم تا با بخشهایی از سیمای واقعی و اوضاع اسف بار دانشگاههای دولتی، آزاد، پیام نور، پژوهشگاهها و بدتر از همه با مراکز علمی کاربردی و دانشگاههای خصوصی آشنا شویم.
اساتید ساندویچی
نسل اساتید و معلمان اصیل و نجیب رو به انقراض بوده و اساتید تازه به دوران رسیده متاسفانه بعضا در حال کاسبی در دانشگاهها و مدرک و نمره فروشی در مراکز به اصطلاح علمیاند.
جنبههای اخلاقی و منشی اساتید ساندویچی سیر قهقرایی داشته و بیش از پنجاه درصدشان سواد خواندن و نوشتن درست و حسابی ندارند. حضرات معمولا از راههای میانبر و غیر اخلاقی رزومههای بالا بلند و کیلومتری و کیلویی تلنبار کردهاند و بعضا زودتر از اساتید پیشکسوت و استادیار خود به درجه ممتاز استادی دست یازیده اند، در حالی که در علم راه میانبری نیست مگر برای استثناها و نوابغ علمی.
نیم میلیون دکترای ...
در اثر سیاستهای فرهنگی مبتذل وزارت علوم بیش از نیم میلیون نفر با مدرک دکترا در حال تدریس در انواع و اقسام دانشگاهها و مراکز آموزشیاند. به جرأت می توان گفت که بیش از ۷۰ درصدشان فاقد شأنیت استادی بوده و حاصل ابتذال پروژه دکترسازی و استاد پروری اند. امروزه متأسفانه دانشگاههای ایران آکنده از استاد نماهای نیمه باسواد، مدعی، فاقد هنجارهای اجتماعی و تهی از ارزشهای انسانی هستند. سواد هنری و آداب معاشرت در استاد نماها تعطیل بوده و حضرات در حال کاسبی در دانشگاهها و استثمار دانشجو در قالب سرقت تحقیق و پژوهش دانشجویانند و البته هر از گاهی مجموعه تحقیقات دانشجویان را در قالب کتابی علمی بنام خود سکه زده و به عنوان یک اثر علمی پژوهشی به خورد اجتماع میدهند.
مراکز آموزشی یا طبلهای توخالی
متأسفانه دانشگاههای مملکت در کنار آموزش و پرورش فاقد تفکر و روحیه انتقادی بوده و به هویت مستقل مدنیشان توسط استاد نماها و معلم نماها چوب حراج زده شده است.
البته نباید از معرفی کاندیداهای وزارت آموزش و پرورش از نسل به اصطلاح اساتید دانشگاه توسط دولتها غافل شد. در حالی که آموزش و پرورش خود همواره صادرکننده مدیران با کفایت بوده امروزه باید تحقیر تحمیل وزیرانی آبکی و طبلهای توخالی را بر سیمای خراشیده خود تحمل نماید و البته چه تحقیری بالاتر از این خفت و تنازل!
تکرار درخواست مناظره
اینجانب به عنوان یکی از خادمان آموزش و پرورش «شورای هماهنگی تشکلهای صنفی اعضای هیات علمی دانشگاهها و پژوهشگاهها» را به مناظره دعوت کرده و انتظار دارم این عزیزان شهامت و جسارت لازم برای پذیرش این درخواست را داشته باشند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
اینگمار برگمان در توصیف پیری جمله بسیار زیبایی دارد که می گوید: «پير شدن به کوهنوردی شباهت دارد: هرقدر بالاتر می روی نیرویت کمتر می شود، اما اُفق دیدت وسیع تر می گردد»
واقعیت همین است. انسان با بالاتر رفتن سن احساس می کند از آن دنیای کوچک فکری و خامی و تعصبات نوجوانی و اوایل جوانی فاصله گرفته و افق دیدش گسترده تر شده است.
گاهی به گذشته نه چندان دور خود که می اندیشیم یا به نوشته ها و سخنان گذشته خود می نگریم با خود می گوییم فلان هنگام چقدر خام و ساده و متعصب بودم یا چه نگاه ساده و رمانتیکی به جهان و جامعه و مسائل اجتماعی داشتم و حتی گاهی هم لبخندی به یقین و تعصب و بلاهت و سادگی آن دوران خود می زنیم.
بالا رفتن سن این حسن را دارد که انسان را به شک در یقین به تفکرات و باورهایش رهنمون می سازد. بالا رفتن سن با خود گستردگی افق دید آورده و خاطرنشان می کند که روی نظرات و عقاید امروز خود تعصب بیجا نداشته باشیم و همانگونه که به بسیاری از باورهای سالهای نه چندان دور خود می خندیم، دوباره ممکن است چند سال دیگر پوست اندازی دیگری کرده، قله های جدیدی را کشف نموده و مسیرهای جدیدی را بیازماییم و به امروز خود لبخندی زده و با خود بگوییم فلان هنگام چه ساده و نادان بودیم..
اما فاجعه و بدبختی بزرگ هنگامی است که انسان از لحاظ جسمانی پیر می شود، اما ذهن و فکر و باورها و عقاید و به اصطلاح افق دیدش همانی بماند که در نوجوانی و جوانی داشته است. فاجعه آنجاست که انسان در پیری هم از همان چیزی لذت ببرد که در جوانی برایش نهایت لذت بوده است. فاجعه آنجاست که انسان در پیری و کهنسالی همان تعصبات دوره بلوغ و نوجوانی را داشته باشد. فاجعه زمانی است که انسان در پیری همان ذائقه، همان علایق، همان نگرش سیاسی و اجتماعی، همان فهم از اجتماع و حقوق دیگران، همان شناخت از معنویت، همان نگاه به همسر و خانواده و.. را داشته باشد که در نوجوانی و جوانی داشته است.
چنین انسانی شبیه «مرداب» است. سالها در یک جا مانده و تکان نخورده و بوی گندش اطرافیان را می آزارد، اما خود خبر ندارد. چنین پیر شدنی حقیقتا تلخ و رنج آور است. اینکه روز به روز قوت و توان جسمانیت کاهش پیدا کند، اما هیچ چیزی به قوه و درک و اندوخته فکریت اضافه نگردد.
چنین پیری در هر جایگاهی که قرار گیرد، چیزی جز سرشکستگی برای اطرافیان و فرزندان و.. چیزی جز مایه افسوس و تاسف نخواهد بود. ( کانال خرمگس )
***
صدای معلم :
تصویر زیر مربوط به پیست دوچرخه سواری پارک جنگلی چیتگر است .
سه نفر آدم مسن در حالی که کاملا عرض پیست دوچرخه سواری را اشغال کرده اند ، بدون اندکی تفکر و در عالم خودشان در حال ورزش و پیاده روی هستند .
نه به علایم هشدار دهنده توجهی می کنند و نه حتی به سلامتی خود می اندیشند . راه رفتن با اضطراب و استرس در حالی که ممکن است دوچرخه ای با شتاب و در جهت مخالف به سوی آنان در حال حرکت باشد ...
ممکن است کسی به آنان تذکری هم بدهد اما فقط لایه « لجبازی » قطورتر شده است !
این صحنه ها را تاکنون چند بار دیده و از کنار آن « بی تفاوت » رد شده ایم ؟
پس از دهه ها زیستن در این جامعه هنوز خیلی ها نمی دانند کجا و چگونه راه بروند و مزاحم آرامش دیگران نشوند . در حالی که فکر می کنند همه چیز را می دانند .
این ها پیش خودشان ریش سفید خانواده ، محله و شهرشان محسوب می شوند و خود را برتر از دیگران می پندارند ....
شاید سگی که پست سر آنان ایستاده متوجه خطر شده است . احتمالا درک ناشی از غریزه حیوانی او از شعور انسانی ما بیشتر باشد .
***
بدون شرح !
کلیپ ویدئویی زیر را از یکی از کشورهای توسعه یافته مشاهده فرمایید :
گروه استان ها و شهرستان ها/
نامه ی زیر توسط یکی از آموزگاران منطقه هریس آذربایجان شرقی برای صدای معلم ارسال گردیده است .
این رسانه آمادگی خود را برای تنویر و پاسخ مسئولان اعلام می کند .
پرسش مهر امسال که ریاست جمهوری در ابتدای سال تحصیلی مطرح کردند به ویژگیهای ایران قوی و نقش دانش آموزان و معلمان در شکلگیری آن مربوط است. نقش آموزش و پرورش و فرهنگ سازی در رشد همه جانبه کشور از مهمترین مواردی است که باید بیش از پیش به آن پرداخته شود. از آنجا که ریشه بسیاری از مشکلات و مسائل اجتماعی و فرهنگی ریشه در آموزش و پرورش دارند لذا باید توجه بیشتری به امر آموزش و تربیت دانش آموزان نمود، کسانی که آینده سازان و مدیران فردای ایران اسلامی هستند.
در سند تحول بنیادین آموزش و پرورش به شش ساحت تربیتی اشاره شده که ساحت تربیتی اجتماعی و اقتصادی دو حوزه مهم در این زمینه به شمار می روند.
در ساحت تربیتی اجتماعی به تعامل شایسته آموزش و پرورش با نهاد دولت و سایر نهادهای مدنی و سیاسی و کسب شایستگی هایی نظیر رعایت قانون، مسئولیت پذیری، مشارکت اجتماعی و سیاسی و پاسداشت ارزشهای اجتماعی و در ساحت تربیتی اقتصادی نیز به درک و فهم مسائل اقتصادی خود و جامعه در زمینه، تاریخی فرهنگی و اجتماعی و تلاش فردی و جمعی برای تحقق غنا، کفاف، عمران، رشد، و استقلال اقتصادی، حفظ و پیشرفت ثروت ملی اشاره شده است.
بسیاری از نهادهای دولتی و غیردولتی مانند شهرداری و شوراهای شهر و آموزش و پرورش وظایف مشترکی دارند و می توان گفت که تربیت شهروند مطلوب از اهداف اصلی و مشترک این نهادها می باشد. آموزش شهروندی می تواند هدف مشترک آموزش و پرورش و مدیریت شهری باشد که با آموزش دانش آموزان و خانواده هایشان و فرهنگ سازی، بسیاری از مشکلات شهری را به صورت ریشه ای و اصولی حل کند. در کشور ژاپن بهترین ساختمانها در بهترین نقاط شهری مربوط به مدارس و در کشور ما بهترین ساختمانها در بهترین نقاط شهر مربوط به بانکها می باشند.
مدارس «اجتماع محور» در جامعه کنونی می توانند در تربیت شهروندی نقس به سزایی داشته باشند. روش بهرهبرداری از مدارس جامعه محو.ر به نحوی است که در ساعات غیردرسی از حیاط و فضای مدارس در شهرها برای آموزش و یادگیری در قالب موضوعات فرهنگی و اجتماعی برای دانش آموزان و خانواده ها استفاده می شود. این تجربه در بسیاری از کشورهای جهان و شهرهای پیشرفته دیده شده است.
یکی از طرحهای خوبی که در برخی از مدارس کشور با همکاری آموزش و پرورش و شهرداریها در سالهای گذشته اجرا شده بحث «شهردار مدرسه» است. دستیابی به مدیریت مشارکتی، حصول بخشی از اهداف عالیه آموزش و پرورش همانند مشارکتپذیری دانشآموز، مربیان و مدرسه از مهمترین اهداف طرح شهردار مدرسه بوده است. دانشآموزان شهردار مدرسه در زمینه تصمیمگیریهای کلان و خرد در مدیریت محله و مدرسه مشارکت دارند و نوعی تمرین دموکراسی برای دانشآموزان است. اساس این طرح مشارکت و مسئولیتپذیری است، دانشآموزانی در طرح شهردار مدرسه داوطلب میشوند که مسئولیتپذیر و علاقهمند بوده و در محیطهای مشارکت اجتماعی رشد خواهند کرد و در آینده تعاملات خوبی را با شهرداریها برای حل مشکلات شهری خواهند داشت.
بی شک برای رسیدن به یک شهر مطلوب باید برنامه مشارکت دانش آموزان و خانواده ها و آموزش را در رأس برنامه ریزی های خود در مدیریت شهری قرار دهیم. ترافیک، آلودگی هوا، کمبود فضاهای سبز و پارکها برخی از مشکلات رایج در شهرهای بزرگ هستند که شهرداریها با توجه به سرمایه گذاریها و هزینه های فراوانی که انجام می دهند به تنهایی نمی توانند این مشکلات را مرتفع نمایند. برای حل این مسائل و مشکلات دروهله اول احتیاج به فرهنگ سازی و آموزش شهروندان داریم که بهترین راه حل می باشد و پیشگیری قبل از درمان است. این امر می تواند با همکاری شهرداریها و آموزش و پرورش صورت پذیرد. معاونت فرهنگی، ورزشی، اجتماعی، شهرداری می تواند محتواهای مناسبی را آماده کند و با همکاری مدارس و انجمنهای اولیاء همایشها، سمینارها و جشنواره ها و کلاسهای آموزشی لازم را در خصوص رعایت مسائل ترافیکی و مشکلات به وجود آمده و حفظ و ضرورت نگهداری فضاهای سبز در شهرها برای دانش آموزان و خانواده ها اجرا نماید. همچنین این آموزشها می تواند در قالب فیلم، تیزر و مستندهای آموزشی از صدا و سیمای استانها نیز پخش شود و در رسانه ها و فضای مجازی نیز منتشر گردند. استفاده از طرح شهردارمدرسه و مدارس ترافیکی و یا شهرکهای ترافیکی برای آموزش و یادگیری دانش آموزان نیز می تواند مهم و کارگشا باشد.
یکی دیگر از مشکلات شهرداریها بحث مدیریت پسماند، هزینه های جمع آوری زباله ها، مکانهای دفع زباله، مسائل زیست محیطی و آلودگیهای هوا و خاک است. زباله گردی نیز از چالش های پیش روی مدیریت شهری است که با توجه به مشکلات اقتصادی روز به روز بیشتر شده و نگرانیهای زیادی را به دنبال دارد که ساماندهی و سازماندهی زباله گردها نیز باید در دستور کار مسئولین شهری قرار گیرد. تفکیک زباله ها در منازل، می تواند خیلی از دغدغه ها در این مورد را کاهش دهد زیرا با تفکیک و بازیافت زباله ها که به طلای کثیف معروف هستند، علاوه بر اشتغال زایی، منابع اولیه کمتری مصرف می شود، مشکلات زیست محیطی زباله ها و دفن آن و زباله گردی نیز کاهش می یابد.
همان طور که اشاره شد فرهنگ سازی و آموزش شهروندان به ویژه دانش آموزان می تواند در این زمینه نیز مؤثر و مفید باشد. در بحث مقابله و مواجهه با زلزله نیز در 8 آذر ماه هر ساله در بسیاری از مدارس کشور مانورهای زلزله برگزار می گردد که با همکاری مدارس، آتش نشانی، هلال احمر، مدیریت بحران و سایر ارگانهای مربوطه اجرا می شود. در مانورهای زلزله هم دانش آموزان، هم اولیاء و هم همسایگان مدارس آموزشهای مربوط به مواجهه با زلزله را در پناه گرفتن هنگام زلزله، کمکهای اولیه و اطفاء حریق به صورت عملی یاد می گیرند.
در کشور ژاپن بهترین ساختمانها در بهترین نقاط شهری مربوط به مدارس و در کشور ما بهترین ساختمانها در بهترین نقاط شهر مربوط به بانکها می باشند.
کشورهای پیشرفته و علمی به امر آموزش اهمیت زیادی می دهند و سرمایه گذاریها در آموزش و پرورش را به دید هزینه نگاه نکرده و توسعه کشور را به توسعه آموزش گره می زنند. بیشتر مدارس کشور از فضاهای مناسب آموزشی، پرورشی، ورزشی و حتی فضاهای سبز مناسبی برخوردار نیستند و عدم وجود فضاهای آموزشی مناسب وعدم وجود محیط های شاداب و جذاب مدارس در کاهش شور و اشتیاق دانش آموزان به حضور در مدرسه می افزاید.
سازمان نوسازی مدارس با کمک و همکاری خیرین مدرسه ساز و شهرداریها می توانند در جانمایی و مکان فیزیکی مدارس ملاحظات لازم و ضروری انجام دهند که مدارس بتوانند از موقعیت و امکانات خوبی برای آموزش و پرورش در اختیار داشته باشند. در شهر اراک نیز مانند سایر شهر های کشور به علت مشکلات مالی و نبود امکانات و تجهیزات کافی، به فضاهای آموزشی و پرورشی و تجهیزات آموزشی توجه چندانی نشده است و بسیاری از مدارس ما در شهر اراک حتی امکانات اولیه آموزشی، پرورشی و ورزشی را نیز ندارند و این مشکلات در شهرهای کوچک و روستاهای دور افتاده بیشتر به چشم می خورد. این معضلات در مدارس غیرانتفاعی و مؤسسات آموزشی خصوصی که معمولاً از ساختمانهای مسکونی به جای مدرسه استفاده می کنند بیشتر و بیشتر است که ضروری است مسئولین و ناظرین این موضوعات را پیگیری و بررسی نمایند.
امیدواریم که شوراهای شهر و شهرداریها با همکاری و تعامل با آموزش و پرورش و مدارس کشور بتوانند در تربیت شهروندان مطلوب و آگاه به مسائل شهری و فرهنگ سازی در مدیریت شهری، بسیاری از مشکلات و معضلات شهر نشینی را کاهش دهند و با افزایش حس تعلق خاطر شهروندان، شاهد شهرهایی زیبا، شاداب و پویا باشیم.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
وزیر پیشنهادی اول دولت سیزدهم برای وزارت آموزش و پرورش متاسفانه به قدری نامناسب بود که مجلس یازدهم که کاملا هم رای و همراه دولت جدید است نیز نتوانست به ایشان رای اعتماد بدهد و سرنوشت این وزارت خانه به غایت مهم به محاق بلاتکلیفی و سر درگمی رفت و فرصت سه ماهه معرفی فرد پیشنهادی بعدی برای این وزارت خانه هم رو به اتمام بود که دوشنبه هفدهم آبان ماه آقای مسعود فیاضی به عنوان وزیر پیشنهادی به مجلس معرفی گردید.
فرد معرفی شده در رزومه خویش چیزی که حاکی از دانش یا تجربه ای در کار معلمی یا مدیریت آموزشی قابل قبولی در سطوح اولیه، میانی و عالی وزارت خانه باشد و صلاحیت اولیه ایشان برای معرفی به عنوان وزیر آموزش و پرورش را نشان دهد ارائه ننموده است.
ایشان واجد دانش حوزوی در اصول فقه است و برای پژوهش و تدریس در حوزه های علوم دینی مناسب به نظر می رسد.
وزیر آموزش و پرورش هر که باشد طبیعتا نمی تواند در همه حوزه های این وزارت خانه واجد دانش، مهارت و تجربه مدیریتی باشد ولی اگر از آزمون مدیریت در یکی از حوزه های نظام تعلیم و تربیت موفق بیرون آمده باشد می تواند مخاطبان فرهیخته این مجموعه را نسبت به امکان موفقیت خود در این بزرگترین دستگاه اجرایی کشور امیدوار سازد.
آنچه برای نامزد وزارت آموزش و پرورش در احراز حداقل صلاحیت های این شغل لازم است سنواتی از تدریس در مدارس و کسب تجربه در مدیریت های صف و ستاد نظام تعلیم و تربیت است. داشتن معلوماتی در حوزه های فقه و اصول چه ارتباطی با الزامات مدیریت عالی در نظام تعلیم و تربیت دارد؟
طبیعتا کار در سطوح عالی مدیریت کارنامه ای قابل بررسی برای تحلیل وزیر پیشنهادی فراهم می کند و اگر شخص فاقد دانش مرتبط، سابقه تدریس و سوابق مدیریتی باشد باید به این سوال پاسخ داد که حجت نمایندگان مجلس برای دادن رای اعتماد به فرد پیشنهادی چیست؟
آیا نمایندگان مجلس می توانند بر مبنای مقاله یا کتابی که فرد در مباحث فقه و اصول نوشته است به توانایی وی برای مدیریت بر وزارت آموزش و پرورش پی ببرند؟
آیا رئیس جمهور محترم که چنین فردی را برای وزارت آموزش و پرورش معرفی کرده اند می پذیرند که در وزارت آموزش و پرورش یک درس خوانده الهیات ریاضیات درس بدهد و یا دبیر تربیت بدنی زبان و ادبیات فارسی درس بدهد؟
وقتی برای تدریس در یک کلاس درس تناسب رشته و دوره تحصیلی معلم با ماده درسی پایه مربوطه ضرورت دارد؛ آیا مدیریت در عالی ترین سطح نظام تعلیم و تربیت نیاز به دانش، صلاحیت و تخصص ویژه ای ندارد؟
وزارت آموزش و پرورش علاوه بر شش معاونت آموزش متوسطه، آموزش ابتدایی، پرورشی و فرهنگی، تربیت بدنی و سلامت، حقوقی و امور مجلس و توسعه مدیریت و پشتیبانی از سازمان ها و مراکز مهمی تشکیل شده که در سطح معاونت وزیر به عنوان مجموعه های وابسته به این وزارت خانه تعریف و ساختار دهی شده اند و تحت مدیریت وزیر آموزش و پرورش اداره می شوند.
مجموعه های مدیریتی بزرگ، مهم و پیچیده ای چون سازمان های پژوهش و برنامه ریزی آموزشی، نوسازی توسعه و تجهیز مدارس، آموزش و پرورش دانش آموزان با نیازهای ویژه، سازمان ملی پرورش استعدادهای درخشان، دبیرخانه شورای عالي آموزش و پرورش، پژوهشگاه تعلیم و تربیت، مرکز سنجش و پایش کیفیت آموزشی، دانشگاه فرهنگیان با نزدیک به یک صد پردیس دانشگاهی و دانشگاه تربیت دبیر شهید رجایی و کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و صندوق ذخیره فرهنگیان و دهها دستگاه ریز و درشت دیگر که توسط وزیر تولیت می شوند و علاوه بر این ها ادارات کل آموزش و پرورش استانها که وظیفه نظارت بر آنها نیز با وزیر آموزش و پرورش است.
یقینا هیچکس نمی تواند بر همه این مجموعه بزرگ و قوانین، مقررات و ضوابط حاکم بر آنها اشراف کامل بیابد ولی به دلیل بزرگی این سیستم انتظار می رود فرد معرفی شده سابقه مطلوبی از مدیریت در سطح حداقل یکی از معاونت های وزارت آموزش و پرورش را در کارنامه داشته باشد.
ایفای مسئولیت و انجام خدمت در یک بازه زمانی معقول در یکی از معاونت های وزارت آموزش و پرورش موجب می شود تا معاون مربوطه به دلیل عضویت در شورای معاونان وزارت و سایر شوراها و مجامع وزارتی و شرکت در جلسات مرتبط در خارج از وزارت خانه به اشرافی نسبی بر سایر حوزه های عمل در وزارت آموزش و پرورش نیز توفیق یابد و با این مجموعه بزرگ و چگونگی نظامات تصمیم سازی و فرایند تصمیمگیری در آن آشنایی حاصل نماید.
رزومه ای که از آقای مسعود فیاضی منتشر شده است به غیر از یک بازه زمانی کوتاه مسئولیت اداری هیچ ارتباطی با آموزش و پرورش ندارد و اصلا معلوم نیست چرا این رزومه ارائه شده است؟
داشتن معلوماتی در حوزه های فقه و اصول چه ارتباطی با الزامات مدیریت عالی در نظام تعلیم و تربیت دارد؟ ارائه این رزومه مانند ارائه کارنامه تحقیق و پژوهش در حوزه کشاورزی برای اثبات صلاحیت یک مدعی جراحی مغز و اعصاب است!
فرد پیشنهادی قبلی اگر چه از کارنامه تدریس و مدیریت مناسبی برای احراز مسئولیت وزارت آموزش و پرورش برخوردار نبود اما تحصیل دانشگاهی مرتبطی داشت و آقای فیاضی از این ویژگی نیز محروم است.
امید است مجلس شورای اسلامی در بررسی وزیر پیشنهادی برای تصدی وزارت آموزش و پرورش به ارتباط میان سوابق تحصیلی و شغلی فرد پیشنهادی برای این مسئولیت توجه کرده و وزارت آموزش و پرورش را به فردی بسپارند که دوران وزارت برایش دوره شگفت زدگی از مشاهده و درک مسائل این دستگاه نباشد و وزارت به عنوان دوره کارآموزی وزیر تلقی نشود.
با توجه به این که معمولا وزیر جدید تیم مدیریتی وزارت خانه و مدیران کل استانها را نیز به فوریت با تیم جدیدی جایگزین می سازد انتصاب وزیر فاقد دانش و تجربه کافی به معنای اختراع دوباره چرخ و آگاه شدن این تیم از مسائل و مشکلات وزارت خانه پس از بغرنج و سر درگم کردن هر چه بیشتر کلاف مسائل در دوره چهار ساله وزارت خواهد بود.
کانال هفت جوش
@haftjoosh
«سرپرست وزارت آموزش و پرورش گفت در حال حاضر آمارها نشان میدهد حدود ۲۱۰ هزار دانشآموز دوره ابتدایی و حدود ۷۶۰ هزار دانشآموز دوره متوسطه، تارک تحصیل داریم که این یک آسیب جدی است و باید برای آن برنامه داشته باشیم.» در جامعهای که نوکیسههای سیاسی و اقتصادی قدر میبینند و از صدر تا ذیل جامعه را تحت تأثیر خود قرار دادهاند، دستیابی به سرمایه فرهنگی بیهوده تلقی میشود.
این خبر را باید جدی گرفت و نباید به سادگی از آن گذشت، چرا که نشان میدهد تغییرات مهمی در جامعه روی داده و پیامدهای آن نیز میتواند، مشکلساز و بسیار جدی باشد. شاید علت دمدستی ترک تحصیل دانشآموزان، شیوع ویروس «کرونا» و پیامدهای اقتصادی و اجتماعی آن باشد. این سخن اگر چه درست است اما تبیینگر تمام ماجرا نیست و باید به متغیرهای دیگری که بر افزایش میزان ترک تحصیل دانشآموزان مؤثر هستند، پرداخته شود.
کرونا آنچه را که در زیر پوست جامعه میگذشت، آشکار کرد و نشان داد که وضعیت اقتصادی به حدی بحرانی است که مردم برای تأمین معاش و هزینههای زندگی، ناچارند قبل از هر چیز از سبد مصرف خود، کالاهای فرهنگی و آموزشی را حذف کنند. اولویت یافتن سرمایه مادی بر سرمایه فرهنگی یکی از علل اصلی ترک تحصیل است که فرآیند آن از سالها قبل آغاز شده و در جریان گسترش بیماری کووید 19 خود را نشان داده است. این امر علاوه بر پیامدهای فراوان فرهنگی، به لحاظ اقتصادی نیز آسیبهای عمدهای ایجاد میکند و بسیاری از کسبوکارهای مرتبط با آموزش و سرمایه فرهنگی را ورشکسته و نابود میسازد.
در جامعهای که نوکیسههای سیاسی و اقتصادی قدر میبینند و از صدر تا ذیل جامعه را تحت تأثیر خود قرار دادهاند، دستیابی به سرمایه فرهنگی بیهوده تلقی میشود.
علاوه بر این، واقعیت آن است که آموزش چنان بیارزش گشته و نمودهای عینی و مدافعان اصلی آن، یعنی معلمان، چنان دلشکسته و نادیده گرفته شدهاند که آموزش، اولویت خود را از دست داده است. از این گذشته، محتوای کتابهای درسی و فرآیند آموزش و پرورش، آن به صورت روزافزون، ایدئولوژیکتر شده و ارتباط آن با واقعیتها و نیازهای عینی جامعه از یک سو و اقشار و گروههای مختلف و متنوع جامعه از سوی دیگر از دست رفته است. این بدان معناست که در حذف کالاهای آموزشی و فرهنگی از سبد مصرفی خانوادهها اجبار چندانی وجود ندارد.
آموزش و پرورش جذابیت و مطلوبیت خود را از دست داده و احتمالاً کرونا بهانهای بیش نبوده تا طفلان و حتی خانوادهها از مدرسه گریزان شوند.
دیدگا: کانال رسمی خالد توکلی
گروه رسانه/
مهلقا ملاح معروف به مادر محیط زیست ایران صبح امروز (۱۷ آبان ماه) درگذشت.
« صدای معلم » صمیمانه و با تاسف بسیار درگذشت این بانوی حافظ محیط زیست و فراتر از خود را تسلیت می گوید .
گزارشی درباره زندگی و زمانه مه لقا ملاح مادر محیط زیست ایران را می خوانید .
به راستی ! سهم معلم در ساخت جامعه ای ممتاز و فراگیر تا چه حدی ست ؟ آیا اصلا جایگاه او قابل اندازه گیری ست ؟ پایگاه و جایگاه معلمی در جامعه ی ما کجاست ؟ آیا معلمان در اجتماع ما اصلا جایگاهی دارند؟
تا زمانی که معلم برای تداوم زندگی خود به ناچار تن به چندین کار می دهد تا بلکه زندگی اش را از چرخه و ورطه ی نابودی برهاند ، واقعا چه جایگاهی می تواند در میان مردم داشته باشد؟ چرا دانش آموزان ما هیچ تمایلی به شغل معلمی ندارند؟ مگر جزاین است که از ترس بیکاری و آینده ی نامعلوم خود به آغوش این شغل می گریزند؟
معلم کسی ست که همه ی افراد جامعه را برای زندگی مطلوب و ایده آل می سازد و آماده می کند. یکی از اهداف مهم و مسلم معلمی اساسا پرورش انسان هایی فرهنگمند و فرهیخته ، عالم و متخصص ، اخلاقمدار ، بزرگمنش و... است تا افراد جامعه ، دلسوزانه میهن و وطن خود را به سوی توسعه و پیشرفت سوق دهند . بنابراین هیچ شغلی با شغل معلمی قابل قیاس و سنجش نیست . متاسفانه برخی شغل معلمی را در یک کفه و مشاغل دیگر را در کفه ی دیگر ترازو قرار می دهند و نتایج ابلهانه و بی خردانه ای می گیرند. مگر غیر ازاین است که صاحبان مشاغلی از قبیل پزشکی، مهندسی ، پرستاری و ... روزی از مجرای تحصیل در مدارس گذشته اند و به واسطه ی معلمان دلسوز به تدریج به مدارج بالا و والا دست یافته اند ؟ چرا برخی تصور می کنند که چون آموزش و پرورش همانند دیگر نهادها و سازمانها علی الظاهر وجه نقدی به دست نمی آورد و درآمدزا نیست ، پس نیاز به توجه ویژه ندارد . این تفکر بیمارگونه قطعا کشور ما را عنقریب رو به اضمحلال و نابودی خواهد برد.
با این توضیح می خواهم عرض کنم که ای کسانی که به تدریج عمدا یا سهوا از اهمیت و محبوبیت شغل معلمی کاستید از خواب حمق و نادانی برخیزید و عنان کار را به کاردانان و کارگردانان حقیقی و حقوقی بسپارید تا این جامعه روی نشاط و شادکامی را ببیند.
بسیاری از کشورها را می شناسیم که معلمانشان بالاترین درآمد و حقوق را دارند . چون دریافته اند که جامعه خوب و مطلوب تنها به واسطه ی معلمان به وجود می آید. در ایران شغل معلمی به ظاهر شغل ارزشمند و مقدسی ست و حتی در آموزه های دینی ما جایگاه آن رفیع و بلند است ولی عملا دریغا دریغ که توجهی بدان نمی شود و کماکان معلم از اقشار آسیب پذیر جامعه محسوب می شود. میزان حقوق هر شغل در جامعه ی ما متاسفانه نشانگر اهمیت و ارزشی ست که جامعه برای شغل ها قائل است و از آنجایی که معلم از کمترین حقوق در کشورمان برخوردار است لذا جوانان من هیچ رغبتی به شغل معلمی ندارند.
همه ی ما می دانیم که سطح درآمد و رفاه معلمان ما با توجه به هزینه ی کمرشکن زندگی این سال ها زیر خط فقر است.به این دلیل معلمان ناگزیر به مشاغل دیگر هم روی می آورند. یکی از دلایل عمده ی عدم رضایت شغلی معلمان ما همین است . بی شک هرگز دانش آموزان ، معلمان را الگوی خود قرار نخواهند داد و هیچ اعتمادی به گفته های آنها نخواهند کرد و در نتیجه کیفیت آموزشی به شدت رو به تنزل و فروپاشی خواهد گذاشت.
بنابراین توضیحات معلم چه منزلتی در جامعه خواهد داشت؟ هیچ .جامعه زمانی برای معلم منزلتی قائل است که معلم پایگاه اجتماعی والایی داشته و از هر حیث به ویژه رفاه زندگی بهره مند باشد.
به زعم من معلم کمترین حرمت را در جامعه ی ما دارد .چون دچار فقر مالی و اقتصادی ست. به همین سبب والدین دانش آموزان هم از این که بچه هایشان به شغل معلمی روی آورند ، ناراضی اند. جامعه ی سالم و رشد یافته، معلم سالم را طلب می کند نه آنکه معلمانش به شدت با مشکلات مالی دست به گریبان باشند. منفعت کار معلم چون در درازمدت احساس می شود و مانند مشاغل بازاری ، منافع آن عینی و زودبازده نیست افراد جامعه آن را به چشم نمی بینند. کدام کشورهای پیشرفته و مترقی را می بینید که حرمت معلمانش را پاس ندارند؟ در جهان امروز آموزش و پرورش ، کلید توسعه و شکوفایی
هر سرزمینی ست .بنابراین اگر می خواهیم کشوری والامقام داشته باشیم باید آموزش و پروش را عملا در یابیم وگرنه باید به زودیِ زود شاهد نابودی کشور عزیزمان ایران باشیم .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
1- حکایت کنند که روزی در مزرعهای آقای کشاورز برای خلاص شدن از شر موش؛ چند تله موش کار گذاشت. موش سراسیمه به مرغ و گوسفند و گاو گفت: دوستان کمک کنید، چارهای بیاندیشید. آنها بسیار محترمانه گفتند: تلهموش مشکل شماست و به ما ربطی ندارد.
از قضا ماری به تله افتاد و زن کشاورز را که میخواست مار را بکشد، نیش زد.
از مرغ برایش سوپ درست کردند تا خوب شود!
گوسفند را برای عیادت کنندگان سر بریدند!
زن بیچاره بعد از چند روز فوت کرد و گاو را هم برای مراسم ترحیم کشتند!
2- مارتین نیمولر، شاعر و ادیب ضد هیتلر، میگوید:
نازیها اول سراغ کمونیستها آمدند،
سکوت کردم چون کمونیست نبودم.
بعد سراغ سوسیالیستها آمدند،
سکوت کردم زیرا سوسیالیست نبودم.
بعد سراغ اتحادیه کارگران رفتند،
سکوت کردم چون کارگر نبودم.
بعد سراغ یهودیها آمدند،
سکوت کردم چون یهودی نبودم.
بعد سراغ کولیها رفتند،
سکوت کردم چون کولی نبودم.
سراغ خودم که آمدند،
هرچه فریاد زدم؛ دیگر کسی نبود تا به کمکم آید.
3- کارگردان بزرگ؛ عباس کیارستمی در اثر قصور پزشکی جانش را از دست میدهد. هواداران و فرزندش بهجای اینکه از این فرصت استفاده کنند و گامی در راه اصلاح نظام پزشکی کشورش بردارند، موضوع را شخصی میکنند و فقط از ظلمی که به کیارستمی شده میگویند. بعد از مدتی خسته میشوند، و خون کیارستمی هم پایمال میشود.
4- هنرپیشه عزیز؛ خانم سحر جعفری جوزانی به دلیل خطای دندانپزشکی، قدرت تکلم خود را از دست میدهد. وقتی اسیر راهروهای دادگاه و کمیسیون و پزشک قانونی میشود؛ تازه میفهمد هیچ فریادرس منصفی در این سیستم ناعادلانه نیست. چندتا پست میگذارد و موجی در جامعه ایجاد میکند. اما به محض اینکه مشکل خودش را دندانپزشکان آلمانی حل میکنند؛ خداحافظ همگی ! دیگv این معضل به من مربوط نیست.
5- رئیس جمهور در سفرهای استانی به شهرهای مختلف کشور سفر میکند. در هر شهر دهها و صدها هزاران نامه دریافت میکند که در اکثر آنها درخواستهای شخصی اما مشابهای مطرح میشود. اما این هزاران نفر به این درک نرسیدهاند که درد مشترکشان هرگز جدا جدا درمان نمیشود.
بله، بدبختی ما ایرانیها این است که خیلی زرنگیم و زرنگی را در این میبینیم که فقط مشکل خودمان رو حل کنیم. یعنی تا نوک دماغ خودمان را میبینیم نه بیشتر.
کانال نویسنده
***
صدای معلم :
تصویر زیر مربوط به پیست دوچرخه سواری پارک جنگلی چیتگر است .
سه نفر آدم مسن در حالی که کاملا عرض پیست دوچرخه سواری را اشغال کرده اند ، بدون اندکی تفکر و در عالم خودشان در حال ورزش و پیاده روی هستند .
نه به علایم هشدار دهنده توجهی می کنند و نه حتی به سلامتی خود می اندیشند . راه رفتن با اضطراب و استرس در حالی که ممکن است دوچرخه ای با شتاب و در جهت مخالف به سوی آنان در حال حرکت باشد ...
ممکن است کسی به آنان تذکری هم بدهد اما فقط لایه « لجبازی » قطورتر شده است !
این صحنه ها را تاکنون چند بار دیده و از کنار آن « بی تفاوت » رد شده ایم ؟
پس از دهه ها زیستن در این جامعه هنوز خیلی ها نمی دانند کجا و چگونه راه بروند و مزاحم آرامش دیگران نشوند . در حالی که فکر می کنند همه چیز را می دانند .
این ها پیش خودشان ریش سفید خانواده ، محله و شهرشان محسوب می شوند و خود را برتر از دیگران می پندارند ....
شاید سگی که پست سر آنان ایستاده متوجه خطر شده است . احتمالا درک ناشی از غریزه حیوانی او از شعور انسانی ما بیشتر باشد .