برای یکبار هم که شده، فاسد را از ریشه بزنید؛ دور انداختن میوههای فاسد درمان نیست.
میخواهم متنم را با یک حادثهی تاریخی آغاز کنم؛ برگردیم به سال ۱۹۷۹، کعبه را به گروگان گرفتند. جُهیمَن از سردستهها و محمد عبدالله القحطانی کسی بود که باورش شده بود، منجی موعود است.
طولی نکشید که با ساخت فتوا، ورود گاز اشکآور و نیروهای آموزش دیده از فرانسه، کعبه را از چنگ آن بنیادگرایان عزیز بهدر آوردند. جالب این بود که این آقای جیهمنالعُتیبی و سایر دوستانشان شاگرد افرادی چون عبدالعزیز بنباز بودند! اما جیهمن و یارانش امروز در دار محکومین و کسی چون بنباز از افراد موثر در جلسهی شورای حل بحران برای جمعشدن ماجرای تصرف خانهی خدا.
علی امام اول شیعیان یک جملهی معروف دارد که میگوید، هیچوقت با ترسو مشورت نکن!
خواهید دید که ترس در زمانی، چگونه آفتی شد که هنوز هم گریبان پاره میکند و دست از سر مردم جهان برنمیدارد.
حاکمان عربستان در آن دوره که مدت مدیدی از انقلاب ایران نمیگذشت، خود را در قیاس با ایران میدیدند؛ کمی حول برشان داشته بود. خلاصه تصمیم آن شد که کمی فضا را برای بنیادگرایان باز کنند.
درست است که فردی مثل جیهمن را بهدار آویختند، اما با مفتیهایی که در واقع اساتید او بودند نهتنها کاری نداشتند؛ بلکه فضا را بازتر کردند.
آنقدر اجازهی نفوذ و گسترش دادند که بعدها شخصی مثل اسامه بن لادن نهتنها یک تروریست نبود بلکه تا قبل خرابکاریهایش در عربستان نماد یک مسلمان مجاهد بود و حتی مایهی افتخار.
جیهمنها کشته شدند اما بنلادنها متولد! القاعده زایید و رگههایش را به طالبانی داد که هنوز و در این قرن خواهان گروگان گرفتن آزادی انسانیاند.
و اگر این توالی را خوب دنبال کنیم؛ متوجه خواهیم شد که اتفاقا افرادی مانند محمد عبدالله القحطانی به مراتب کمتقصیرتر از آن مفتیهای بزرگ عربستان بودند؛ شاید اگر پی این دومینو را هم بگیریم در مسیر به محمد بن عبدالوهاب هم برخورد کنیم و همینطور تو بخوان حدیث مفصل از این مجمل.
حال درست است که شخص وزیر، فرد بسیار تاثیری گذاری در وزارتخانهست؛ اما اینکه گردن این و آن وزیر را به بهانهی ناکارآمدی و نابخردی بزنیم، کار خیلی درستی نیست.
اولا که هم خودتان میدانید و هم من، که وقتی نمیخواهید نمیشود؛ وقتی هم ندای کُن رو بلند کنید، فیکون خواهد شد.
وقتی بودجهی آموزش و پرورش مثلا حدود یک بیستم مقدار واقعی آن است (صرفا یک عدد گفتم و الا از این حدود هم بسیار کمتر است) انتظار ندارید که فیل برایتان پرواز دهند؟
ثانیا شمای مسئول حق ندارید از ناکارآمدی وزیرتان بگویید! اینکه چندسالیست کمیسیون آموزش مجلس بهزور پر میشود و همچنین این مسئله که آموزش و پرورش در چند دورهی اخیر تنها وزارتخانهایست که در ابتدا کارش را با سرپرست شروع میکند، این یعنی خودتان نمیخواهید که بشود. یعنی نهتنها آموزش و پرورش در اولویت نیست بلکه اتفاقا سر قهر با آن دارید و بهعمد قصد تخریبش را دارید.
ریشهها را بزنید، بیخود و بیجهت یک چیز را برجسته نکنید و الکی نمایش راه نیندازید! یک موردش کنکور؛ بله من هم میدانم چه اضطرابی دارد، چهقدر سال منتهی به کنکور دانشآموز و خانوادهها را آزار میدهد! و چهقدر از این چهقدرها که به واقع هم مهماند. اما وقتی جایگزینی ندارید بهتر است سکوت کنید؛ کنکور خیلی بد است اما اگر قرار باشد حذف شود تا فقط آقازاده در بهترین دانشگاههای ایران و در تهران درس بخوانند؛ همان کنکور شرف دارد به مدلِ پذیرش با معدل و روشهای مَندرآوردیتان.
بس است شعار! خسته شدیم؛ الان قرن ۲۱ است. باید یادآوری کنم قرون وسطی گذشته! آقا باور کنید این زمین است که به دور خورشید میگردد.
آقای رئیسجمهور اصلا نمیدانسته رتبهبندی چیست، در سخنرانیهای تبلیغاتی قبل از انتخابات با صدای رسا فریاد میزند من رتبهبندی را اجرا خواهم کرد !
این هم یک نخود سیاه دیگریست بعد از سند تحول!
خودشان میدانند سندی نوشتند که آنقدر قابل تقسیر است که نمیشود اجرایش کرد، خیالشان راحت است. رتبهبندی هم همین است.
با طرحهای رادیکال هم قطعا پاسخ نمیگیریم.
اصلا حواسمان نیست که زیست معلم را به مخاطره انداختیم، تربیت دانشآموزان را به وادی مرگ.
کاش کمی اطلب العلم ولو بالصین را الگو میکردیم و میرفتیم و یاد میگرفتیم. یاد میگرفتیم که چطور آموزش و پروش فنلاند و دیگر آموزشهای موفق این شد و ما چرا اینیم؟!
چه شد که معلم هم جرات فریاد زدن ندارد؟ چه شده که آموزش و پرورش یک تشکل قدرتمند صنفی برای دفاع از حقوق خودش ندارد؟ چه شده که امروز معلمان جوان و پیر دست به دامان این گروههای چندهزارنفریِ مزخرف شدهاند؟
چه شد که ذوق را از معلم گرفتیم؟ چه شد که این همه ربات ساختیم؟ معلمهای بخشنامهای! مدیران بخشنامهای! انگار که بخشنامه حکم خداست. اراده و اختیار را به معلم برگردانید.
اما درست برگردانید نه در موارد بیربط! چه میدانم مثلا در مناطق نارنجی حضور یا عدم حضور با شورای مدرسهست. این جمله خزعبل است! بهخاطر اینکه آموزش و پرورش و بهخصوص معلمان و مدیران محدودِ یک مدرسه از اطلاعات جزئی و کافی در مورد وضعیت سلامت و بهداشت منطقه آگاه نیستند و ثانیا کارشان هم این نیست؛ یادتان باشد دادن اراده به معلم هرگز به معنای آن نیست که شما از بار مسئولیتتان شانه خالی کنید. ثالثا وقتی میگویید تصمیم بگیرید بعد دانشآموز را مختار میگذارید، این دیگر بیشتر شبیه اجرای نمایش در یک چادر بزرگ سیرک است.
کمی هم شرم کنید از خودتان؛ معلمی را که اینقدر با طرحهای دروغین سر دواندید، از امکانات خودش به واقع استفاده کرد و چه آسیبهایی که به اموال شخصی، بهخصوص با وجود این شبکهی شاد وارد نشد.
یادتان باشد این شرم و حیا هم حدی دارد. در اولین لحظهای که فنر آن در برود استخوان در گلویتان خواهد شد. هرچند که خواستهی بهحقی هم هست، لزومی ندارد در یک ارگان دولتی، برای یک کار دولتی از اموال شخصی مایه گذاشت؛ این را هم شرع حکم میکند و هم قانون تایید. اتفاقا شاید این دلسوزیها اگر زودتر کنار میرفت مسئولین کاری میکردند! شاید باید مجبورشان کرد کاری بکنند.
چطور آنوریها مدرسهشان آنقدر شاد است و اینجا دانشآموزان در پی بینالتعطیلیناند. آنجا ذوق میکنند برای مدرسه رفتن اینجا شوقشان کور میشود. آنجا یاد میگیرند اینجا طوطی تربیت میشود. خودتان میدانید از این آنجا و اینجاها تا دلتان بخواهد وجود دارد.
نقدا پایتان را از گلوی معلم بردارید تا اگر رمقی برایش مانده نفس را به سیستم برگرداند.
سطح معلم را در حد جنگ برای معیشت پایین نیاورید.
باشد که رستگار شویم.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
انتشار خبر و حواشی گسترده اخراج دکتر بیژن عبدالکریمی استاد دانشگاه آزاد اسلامی توسط هیأت تخلفات انتظامی اعضای هیأت علمی آن دانشگاه، فرصتی است تا با بازاندیشی در مورد قانون مقررات انتظامی اعضای هیأت علمی مصوب سال ۱۳۶۴، زمینه های سو استفاده از این قانون و مرعوب ساختن استادان دانشگاه مورد تحلیل قرار گیرد.
اگر چه حق اظهار نظر و نقد مسائل مختلف مطابق ماده ۲۶ منشور حقوق شهروندی برای عموم شهروندان آزاد است، اما اظهارنظر، نقد همراه با کنشگری فعال برای استادی دانشگاه دیگر صرفا یک حق معمولی نیست، بلکه یک رسالت و وظیفه ذاتی در ماهیت شغل اوست که موظف است در مواقع لزوم و نیاز جامعه و دانشگاه در مورد مسائل گوناگون جامعه اظهارنظر و نقادی کند.
اما به وضوح پیداست که سیستم آکادمیک ما بر خلاف رسالت خویش، آمادگی و ظرفیت چندانی برای کاربست کنشگری از طریق توصیف، تحلیل، واکاوی و بازاندیشی مسائل جامعه توسط اعضای هیأت علمی خود را ندارد. عدم کاربست این کنشگری زمانی دردناک تر می شود که این قابلیت حتی برای پرداخت به مسائل و معضلات درونی خود دانشگاه هم فراهم نیست چه برسد به اینکه از این طریق قادر باشد به جامعه سرویس مناسبی دهد.
نقد افشاگرایانه جدی ترین نوع نقدی است که استادان دانشگاه در مورد رخدادهای دانشگاه و بیرون از آن می توانند داشته باشند. در این نقد کژکارکردها و نارسایی های پنهان شده در پشت ساختارهای معیوب و انباشت فساد آکادمیک فریاد زده می شود. تا دانشگاه با استفاده از پایش ساختارهای معیوب خود، از غوطه ور شدن در منجلاب بوروکراتیک خویش ساخته دور شود. کمبود چنین نقدهایی موجب شده است تا دانشگاه با بهره گیری از سیستم استقلال هیأت امنایی و جلوگیری از نظارت های عمومی، در ورطه نوعی تقدسی مخرب قرار گیرد که متوجه کج روی های به رسمیت شناخته شده خود هم نیست.
قانون و مقررات تخلفات اعضای هیأت علمی، یکی از این نمونه ساختارهای حقوقی معیوبی است که آشکارا و در عمل ابزاری دست مسئولان دانشگاه می دهد تا بتوانند از طریق سرکوب نقد افشاگرایانه یا هر نقدی که مسئولان را خوش نیاید، با سرهم نمودن بهانه های واهی و غیر حقوقی، سکوت و بی تفاوتی و در بسیاری مواقع مجیزگویی را بین استادان ترویج دهد.
تبصره ماده ۸ این قانون به روسای دانشگاهها و موسسات آموزش عالی اجازه داده است تا بدون هیچ چگونه نیازی به تشکیل پرونده و بررسی حقوقی، نسبت به صدور رأی برای هر عضو هیأت علمی که تشخیص دهند حکم صادر کنند. این تبصره به صراحت به رئیس دانشگاه اجازه می دهد هر گونه اظهارنظر، نقد و افشاگری علیه خود و عواملش را سرکوب و مجازات کند.
مطابق ماده ۲ این قانون، اعضای هیأت رسیدگی به تخلفات اعضای هیأت علمی توسط رئیس دانشگاه انتخاب می شوند، لذا بسیار بدیهی است عضوی که توسط رئیس انتخاب می شود نمی تواند قاضی عادلی برای بررسی پرونده ای باشد که خود رئیس یا عوامل آن یک طرف ماجرا باشند. عجیب تر آنکه در این قانون الزامی برای حضور افرادی آشنا با مسائل حقوقی و قضایی در ترکیب اعضای هیأت رسیدگی دیده نشده است!.
کیفیت گنگ و چند پهلوی بسیاری از مفاد این قانون، از جمله اینکه در بسیاری از پرونده های تشکیل شده علیه استادان، شاکی، قاضی و مجری حکم عملا یکی می شوند، دست آویز خوبی برای مسئولان دانشگاه فراهم می کند تا تحت لوای الفاظی چون "رعایت شئون شغلی" هر صدای منتقدی را خاموش کنند. اما آگاهانه یا ناآگاهانه غافلند از اینکه شأن شغلی هیأت علمی با آزاد منشی، آزاد اندیشی، شهامت و شفافیت معنا پیدا می کند، نه سکوت و مجیزگویی که چیزی جز سیطره مصلحت اندیشی، عافیت طلبی استادان را به همراه ندارد.
استادی که قادر نباشد در محیط آکادمیک کاری خویش، نارسایی ها را فریاد بزند چگونه می توان از او انتظار داشت که چالش های جامعه را فریاد کند.
روح این قانون نوعی مالکیت عرفی را به رئیس دانشگاه، مجموعه آن و حتی بالادستان او در وزارت علوم هدیه می دهد تا هنگامی که احساس کنند به عرف خیالی شان حمله می شود وارد عمل شوند و سرکوب کنند. لذا بر همین اساس قانون مذکور در برخی دانشگاهها منجر به شکل گیری نوعی فرهنگ دیکتاتوری آکادمیک شده است. این افراد چون معمولا پایگاهی در بدنه اجتماعی دانشگاهها ندارند تلاش می کنند با پرونده سازی های متعدد علیه همکاران هیأت علمی و کارکنان دانشگاه، به طور تصنعی عنان و اختیار دانشگاه را در دست گیرند. قانون یاد شده قانونی است قدیمی که اجحافی محرز و عیانی را به شأن استادی دانشگاه وارد می کند و لذا ضرورت دارد هر چه زودتر در دستور تجدیدنظر قرار گیرد.
@Beytollahmahmoudi
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
« کسی که سخنگوی تفکر است، شاید ناگزیر شود که بلای آن را به جان بخرد و حتی اساسِ هستیش زیر و زبر شود. اما با این زیر و زبر شدن، سایه-بانی فراهم می شود که مردمان می توانند در پناهِ آن قدری بیاسایند.»
اندیشه ی پست مدرن، ص ۴۵
دکتر رضا داوری اردکانی
نخستین باری که او را دیدم در نشستی بود که انجمن اسلامی معلمان ایران در 29 تیر 1395 در محل این تشکل برگزار کرده بود و برخی از فعالان تشکل های فرهنگیان و کنش گران صنفی – مدنی معلمان در آن حضور داشتند . ( این جا )
آن موقع علی اللهیار ترکمن رئیس آموزش و پرورش عمومی و فنی و حرفه ای سازمان مدیریت و برنامه ریزی بود .
در آن نشست حاضران پرسش های فراوانی را مطرح کردند .
یکی از این پرسش ها که البته موضوع روز آن موقع بود و البته تا کنون هم استمرار یافته است مساله " نحوه ادامه تحصیل و اعمال مدرک تحصیلی جدید فرهنگیان " بود .
اللهیار ترکمن در این نشست که فایل صوتی آن هم موجود است در پاسخ چنین گفت :
« من خودم یکی از آن افراد هستم .در سازمان مدیریت و برنامه ریزی هم همین گونه است .
من موقعی که استخدام شدم لیسانس بودم . فوق لیسانس گرفتم اعمال شد اما دکترایم را اعمال نکردند .
رئیس آموزش و پرورش عمومی و فنی و حرفه ای سازمان مدیریت و برنامه ریزی تصریح کرد که این موضوع فقط در وزارت آموزش و پرورش نیست .
ترکمن عنوان کرد معلمان باید استدلال مسئولان سازمان مدیریت و برنامه ریزی را نیز بشنوند .
استدلال آن ها این است که مدرک تحصیلی در ارتقای حرفه ای یک کارمند تاثیر ندارد .
وی ضمن اشاره به ارتقای حرفه ای معلمان افزود اگر یک پکیج کامل برای ارتقای حرفه ای معلم تعریف شود و از آن استفاده کند خوب است و یا آن که به یک دانشگاه آزاد در فلان منطقه برود و یک مدرک لیسانس و یا فوق لیسانس بگیرد بهتر است ؟
باید به سمت نقطه مطلوب حرکت کنیم .باید سعی کنیم این را درست کنیم . »
همین موضوع بعدا به یکی از موضوعات چالش برانگیز در مورد وضعیت مدرک تحصیلی معاون برنامه ریزی و توسعه مدیریت وزارت آموزش و پرورش تبدیل شد .
« صدای معلم » گزارشی مستند و تفصیلی در این مورد نوشت . ( این جا )
اللهیار ترکمن در کانال رسمی تلگرامی خود ادعا کرده بود که دوره کارشناسی ارشد خود را در رشته " برنامه ریزی و تحلیل آموزشی " در پاریس و دوره دکترای خود را در رشته " سیاست گذاری آموزشی " از دانشگاه آلبرتای کانادا گذرانده و مدارک مربوطه را اخذ نموده است .
با پی گیری های صدای معلم ، سرانجام وزارت آموزش و پرورش اعلام کرد که آخرین مدرک تحصیلی معاون وزیر آموزش و پرورش در رشته " روان شناسی عمومی " و در سطح کارشناسی ارشد در سال 1378 از دانشگاه آزاد اسلامی می باشد . ( این جا )
هیچ یک از رسانه ها در آن زمان این خبر را پی گیری نکردند و حتی به آن اشاره ای هم نکردند .
تنها سایت خبرآنلاین بود که جوابیه وزارت آموزش و پرورش به گزارش صدای معلم منهای خود گزارش را منتشر کرد . ( این جا )
در پایان این جوابیه چنین آمده بود :
"در پايان، ضمن تشكر از همراهي رسانه ها، همه فعالان عرصه مجازي و حوزه خبر را به دقت بيشتر به منظورحصول اطمينان از منابع خبري خود، قبل از انتشار هرگونه ادعا دعوت مي نمايد. بدون شك، هر فردي كه اندك تجربه اي در امر اطلاع رساني داشته باشد، بر اين موضوع واقف است كه آزادي رسانه به معني آزادي تخريب و تهمت نيست و هرگونه اتهامِ بدون ارائه مدارك مستند، نوعي تضييع حق فرد و قابل پيگيري در محاكم رسمي است، ليكن در اين مورد به احترام افكار عمومي فرهنگيان عزيز، به پاسخ فوق بسنده كرده و در صورت تكرار تهمت ها، ساير نكات به همراه مدارك مناسب در مراجع قضايي مطرح خواهد شد."
واقعا برای من این موضوع هنوز هم غیرقابل هضم است چگونه می شود مدارک مستندی دال بر دروغ گویی یک مقام در وزارت آموزش و پرورش منتشر شود و طرف به جای پذیرش اشتباه و عذرخواهی ، فرد و یا رسانه طرف مقابل را مورد تهدید قرار دهد ؟
اما وقتی این مساله را در متن ( Context ) اجتماعی جامعه ایران قرار می دهی خیلی هم عجیب نیست .
بارها و بارها این تجربه برای خیلی ها پیش آمده است که فردی در خیابان ، جاده ، کوچه و یا معابر عمومی دچار خطا و یا تخلف شده است و وی نه تنها عذرخواهی نکرده بلکه طلبکار هم بوده و حتی با رکیک ترین کلمات و سخیف ترین جملات به شما حمله ور گردیده است .
این ها در فرهنگ عمومی ما دیگر به امری عادی تبدیل شده اند .
پلیس هم در صورت احضار در این مواقع بیشتر نقش کد خدا و نه ضابط قانون را ایفا کرده است .
به هر حال اللهیارها هم برخاسته از همین جامعه پرخاشگر ، قانون ستیز ، قانون گریز و خودشیفته هستند و همدیگر را هم پوشانی و تقویت می کنند .
در ایران ، عذرخواهی و فرهنگ عذرخواهی ، وجود خارجی ندارد و در صورت انجام هم بیشتر از آن که برخاسته از تربیت فردی و یا اجتماعی باشند به " نمایش " و " تمسخر " می مانند .
اما نکته قابل تامل آن بود که این رسانه بعضا در نشست های رسانه ای که با حضور اللهیار ترکمن برگزار می شد ایشان را با عنوان " آقای دکتر " خطاب می کردند . پرسش این است که اگر واقعا این فعالان و بدنه معلمان موضوع دروغ گویی معاون برنامه ریزی و توسعه مدیریت وزارت آموزش و پرورش را در" ابتدای کار " جدی می گرفتند و به آن مانند برخی موضوعات دیگر " حساسیت " نشان می دادند و از کنارآن " بی تفاوت " رد نمی شدند ؛ آیا دیگر مجبور بودند که 4 سال ایشان را تحمل کنند و حرص بخورند ؟
روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش که خودش آن جوابیه را منتشر کرده بود ، به این موضوع هم بی اعتنا بود .
برخی اوقات پیش خودم فکر می کردم و به این نتیجه منطقی رسیده ام که با این سنخ و نوع رسانه ها که خبرنگاران آن اکثرا «نقش کارمندی» دارند خیلی نباید به اولویت قرار گرفتن این وزارتخانه و احیای مطالبات و پیاده شدن کارکردهای واقعی آن در توسعه جامعه امیدوار بود .
خبرنگاری که نمی داند و یا از مدرک تحصیلی کسی مطمئن نیست چرا باید از آن استفاده کند ؟
برخی اوقات هم تعدادی از این موضوع آگاه بودند اما به نظر می رسید که رندانه و برای " خودشیرینی " و لوث کردن فعالیت های صدای معلم در این مورد و نادیده گرفتن آن اقدام به این کار می کردند .
این حالتی شایع و متداول در جامعه ایرانی است و ریشه آن هم معمولا در یک چیز خلاصه می شود :
" حسادت " .
تشکل های فرهنگیان هم به این موضوع ورود پیدا نکردند اما برای بی اثر کردن گزارش صدای معلم حتی نشست های مخفیانه با اللهیار ترکمن برگزار کردند . ( این جا )
« صدای معلم » در گزارشی به تاریخ 11 بهمن 1396 چنین نوشت : ( این جا )
«دیدار چراغ خاموش برخی تشکل ها و فعالان رسانه ای حوزه آموزش و پرورش با الهیار ترکمن معاون پشتیبانی وزارت آموزش و پرورش در یک ماه گذشته ، این سوال را ایجاد کرده که هدف از این دیدارها چیست؟
در تاریخ بیست و دوم دی ماه 96 آقای الهیار در دفتر « فرج کمیجانی » حاضر شد و با شورای مرکزی مجمع فرهنگیان ایران اسلامی جلسه ای برگزار کرد. حتی خبر برگزاری این جلسه منتشر نشد. بعدها خصوصی گفته شد که این جلسه در باره بررسی بودجه 97 بوده است.
روز دوشنبه نهم بهمن ماه ساعت 17 برخی از فعالان رسانه ای نشستی را با « علی الهیار ترکمن » برگزار کردند . در این جلسه که حدود 3 ساعت به طول انجامید جواد بابازاده ( رها ) ، محمدرضا نیک نژاد ، مهدی فتحی ، اعظم پویان ، محمد داوری ، محمدتقی فلاحی ، سیدمنصور موسوی و محمد رضاخواه شرکت داشتند .
« مهدی بهلولی » و « شهرام جمالی » که به این جلسه دعوت شده بودند در این نشست حضور پیدا نکردند .
آقای الهیار به لحاظ حقوقی معاون وزیر آموزش و پرورش هستند . این دیدارها با هر هدفی صورت گرفته باشد را می توان در چهارچوب ارتباط مدیران با معلمان ارزیابی کرد. اما ارتباطات یک معاون وزیر از نوع ارتباط خصوصی نیست که به کسی مربوط نباشد.
به احترام افکار عمومی خبر و گزارش این نشست ها از هر دو طرف یعنی هم از سوی روابط عمومی (به خاطر جایگاه معاون وزیر ) و هم از سوی تشکل ها یا فعالان خبری (به خاطر احترامی که باید برای افکار عمومی قایل شوند ) باید اعلام شود ؛ اما تاکنون خبر و یا گزارشی از این نشست ها در رسانه ها منتشر نشده است .
به نظر می رسد آقای ترکمن که بعد از برملا شدن ادعاهای دروغش در باره داشتن مدرک دکتری از دانشگاه آلبرتا و فوق لیسانس پاریس موقعیتش در افکار عمومی متزلزل شده است دست به یارگیری از میان تشکل ها ، فعالان معلمی و مدیران زده است.
این دیدارها به آقای ترکمن روحیه می دهد و ایشان می تواند نزد وزیر و آقای نوبخت ادعا کند که برای جامعه فرهنگیان ، فعالان معلمی و تشکل های معلمی مساله دروغ گفتن او در مورد مدرک تحصیلی اهمیتی نداشته است.
جا داشت که فعالان رسانه ای در این نشست براساس وعده ای که آقای الهیار داده بود ، مدرک دکتری آلبرتا و فوق لیسانس پاریس او را طلب می کردند و با انتشار عکسی از این مدارک به مباحث پیرامون دروغ گویی معاون وزیر پایان می دانند و اگر مدرکی وجود ندارد این دروغ را که مدارک در دفتر موجود است و بیایید ببینید را به چالش بکشند.
ظاهرا جلسه دیماه مجمع با آقای الهیار درباره بررسی لایحه بودجه بوده است، چرا محتوای جلسه علنی نشد و مثلا گزارشی از بحث های بودجه و پرسش و پاسخ ها منتشر نشد؟
به فاجعه عادت کرده ایم. « صدای معلم » از فعالان رسانه ای حاضر در جلسه اخیر انتظار دارد گزارشی دقیق و کامل از محتوای این نشست منتشر کنند.
نکته جالب این است که نشست الهیار با برخی از فعالان رسانه ای حوزه آموزش و پرورش زمانی صورت گرفته که کلیات بودجه در مجلس رد شده است و کار خاصی هم از وزارت آموزش و پرورش در این مورد ساخته نیست .
اگر هدف آقای الهیار آگاهی از دیدگاه فعالان بود این جلسه باید قبل از تقدیم لایحه بودجه به مجلس صورت می گرفت.
این جلسات در بهترین حالت جلسات توجیهی است. الان بحث در باره بودجه نوشداروی بعد از مرگ سهراب است .
فعالان معلمی و تشکل ها باید فاصله خود را با دولت حفظ کنند و خود را متعلق به جامعه مدنی بدانند.
مدیران تمایل دارند که فعالان را با روش های مختلف جذب و هضم کنند.
لحظه ای فقط تصور کنید که این اتفاق در دوره احمدی نژاد می افتاد و مثلا یکی از معاونان وزیر آموزش و پرورش در مورد مدارک تحصیلی خود دروغ گفته بود ... آیا واکنش فعالان اصلاح طلب همین بود؟
کردان و کمپینی که بعد از افشای مدارک جعلی او راه افتاد را به یاد داریم. چرا با معیار دوگانه برخورد می کنیم؟
درست است آقای ترکمن از مزایای رسمی مدارک اعلام شده برخلاف کردان استفاده نکرده است اما از مزایای معنوی این مدارک موهوم هم در سازمان برنامه و هم در آموزش و پرورش برخوردار بوده است و مهم تر اینکه دروغ گفته است. در ایران ، عذرخواهی و فرهنگ عذرخواهی ، وجود خارجی ندارد و در صورت انجام هم بیشتر از آن که برخاسته از تربیت فردی و یا اجتماعی باشند به " نمایش " و " تمسخر " می مانند .
دروغ گویی درباره مدرک تحصیلی در وزارت آموزش و پرورش از سوی یک مدیر ارشد فاجعه است منتهی ما به فاجعه عادت کرده ایم.
ظاهر از دید دوستان نشست با آقای الهیار ایرادی ندارد . اما اگر دلیل گزارش نکردن جلسات این است که دوستان از ملاقات با الهیار خجالت می کشند آیا بهتر نبود در این جلسات شرکت نمی کردند و یا با شجاعت طرح سوال می کردند؟
حالا هم که به هر دلیل و عذری نشست برگزار کرده اند ، بسیار خوب گزارش این نشست ها را اعلام کنند.
سکوت در مقابل فریب و دروغ به منزله تایید فریب و دروغ است آن هم از جانب کسانی که خود را متعهد به مردم و جامعه مدنی می دانند.
« 28 دی ماه 1396 جمعی از اعضای سازمان معلمان ایران با « علی الهیار ترکمن » و همکاران وی در حاشیه نمایش تئاتر «داخائو» عکس دسته جمعی گرفتند . ( این جا )
همواره گفته و بر این نکته مهم و راهبردی پای فشرده ام که ما در آموزش و پرورش «حوزه عمومی » نداریم .
واکنش رسانه ها و تشکل ها که دو رکن مهم در حوزه عمومی هستند در برخورد با چنین موضوعی نشان داد که تا رسیدن به نقطه مطلوب فاصله بسیار زیادی داریم .
زمانی که اللهیار ترکمن از سمت خود کنار گذاشته شد تیتر بسیاری از رسانه ها و حتی تشکل ها در کانال های خود به " برکنار شدن " اشاره داشت و بسیاری از آن ها از این تغییر خوشحال و راضی به نظر می رسیدند اما پرسش این است که اگر واقعا این فعالان و بدنه معلمان موضوع دروغ گویی معاون برنامه ریزی و توسعه مدیریت وزارت آموزش و پرورش را در" ابتدای کار " جدی می گرفتند و به آن مانند برخی موضوعات دیگر " حساسیت " نشان می دادند و از کنارآن " بی تفاوت " رد نمی شدند ؛ آیا دیگر مجبور بودند که 4 سال ایشان را تحمل کنند و حرص بخورند ؟
احتمالا آنان تصور می کردند که پی گیری گزارش صدای معلم در مورد مدرک تحصیلی معاون وزیر آموزش و پرورش ممکن است که صدای معلم را به یک برند رسانه ای و مطرح مبدل کند و از آن جا که معلمان و حتی سایر اقشار جامعه معمولا فردی را بالاتر از خود تحمل نمی کنند و دوست دارند که " همه مثل هم باشند " موجب شد که کل این بدنه 4 سال چوب بی تفاوتی ، حماقت و تنگ نظری خود را بخورد و البته معلوم نیست فردی که در آینده رسما در این سمت قرار بگیرد ، با این وضعیت مطالبه گری و اتمسفر غالب در فضای پرسشگری آموزش و پرورش وضعیت بهتری نسبت به مسئول و یا مدیر پیشین داشته باشد .
خاطرات مختلفی از آقای اللهیار ترکمن در نشست های رسانه ای دارم .
نکته منفی در مورد روحیات و شخصیت ایشان ، استفاده از " ادبیات تحقیر " در برخورد با منتقدان و مخالفان بود .
علی اللهیار ترکمن زمانی که در برابر برخی منتقدان قرار می گرفت و پاسخی نداشت از روی عصبانیت فرد مخاطب را به کم اطلاعی و حتی بی سوادی در مورد موضوع مورد نظر متهم می کرد .
یک بار در یک نشست رسانه ای ، اللهیار ترکمن چنین برخوردی را با خبرنگار روزنامه همشهری داشت .
جالب است که در میان آن همه خبرنگار این فقط من بودم که به این حالت برخورد ایشان اعتراض کردم و " بقیه " منفعل و بی تفاوت بودند .
حتی با آن که ایشان " جنس مخالف " بودند اما همکاران هم جنس ایشان که در اکثریت هم بودند واکنشی نشان ندادند .
معمولا سعی می کنم با مطالعه و پژوهش در نشست های رسانه های حضور پیدا کنم .
یک بار در یکی از نشست ها ، چند پرسش را در مورد بودجه آموزش و پرورش مطرح کردم .
اللهیار ترکمن در جمع به من گفت که تو تحلیل گر خوبی هستی اما اطلاعاتت ضعیف است .
ساده ترین پرسشی که می توان مطرح کرد و من هم آن را بیان کردم این بود که چگونه می شود یک نفر تحلیل خوبی از موقعیت داشته باشد اما داده ها و اطلاعات اندک و یا ضعیفی داشته باشد ؟
این گزاره خود در درونش حاوی تعارض های عمیق محتوایی است . برخی اوقات پیش خودم فکر می کردم و به این نتیجه منطقی رسیده ام که با این سنخ و نوع رسانه ها که خبرنگاران آن اکثرا «نقش کارمندی» دارند خیلی نباید به اولویت قرار گرفتن این وزارتخانه و احیای مطالبات و پیاده شدن کارکردهای واقعی آن در توسعه جامعه امیدوار بود .
اللهیار ترکمن همواره از تدوین " قانون خاص " برای معلمان سخن می گفت .
بارها از او پرسیدم وقتی آموزش و پرورش همین " قانون عام " را نمی تواند و یا نمی خواهد برای معلمان اجرا کند با چه پشتوانه ای می خواهد قانون خاص را تدوین و اجرا کند ؟
آن چه در پایان باید به آن اشاره کنم فلسفه این " تغییر " دیرهنگام در آموزش و پرورش است .
با توجه به ذهنیت منفی و بد فرهنگیان نسبت به عملکرد و نیز ادبیات آقای اللهیار ترکمن ، تغییر ایشان با هر عنوانی به نوعی جلب اعتماد و یا حرکت در جهت اعتماد سازی " صف " و در میان معلمان از سوی سرپرست وزارت آموزش و پرورش و یا دیگران ارزیابی می شود .
اما با شناختی که دارم و حتی ممکن است این موضعی بدبینانه تلقی شود خیلی به این گونه " تغییرات " و حتی تغییر وزیر آموزش و پرورش خوش بین نیستم و این که اتفاق خاصی رخ دهد .
ساده ترین پاسخ به این مشغولیت ذهنی این است :
" چیزی در پایین تغییر نکرده است " .
اللهیار ترکمن رفت .
اما در این قضایا روسیاهی برای کسان و جریان هایی ماند که سعی کردند ادای آدم های مستقل و روشنفکر را دربیاورند .
آنان در درس " صداقت " نمره قبولی نیاوردند .
گروه گزارش/
« نخستین نشست رسانه ای حسن ملکی » رئیس جدید سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی در 19خرداد 1399 در سالن اجتماعات این سازمان برگزار گردید.
قرار بود نشست بعدی با عنوان پنجاهمین جشنواره فیلم رشد توسط سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی در بهمن 1399 برگزار شود که این نشست لغو گردید .
پس از گذشت حدود 8 ماه سرانجام نشست رسانه ای رئیس سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی امروز یکشنبه 21 شهریور در سالن اجتماعات شهید جهرمی این سازمان برگزار گردید .
ملکی در نشست امروز از تدوین برنامه درسی آموزشهای غیرحضوری برای نخستین بار خبر داد و این در حالی است که حدود 2 سال از تعطیلی مدارس به علت کرونا می گذرد .
رئیس سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی در ادامه به ایجاد 6 رشته جدید درسی در شاخه کاردانش اشاره کرد و این که در شاخه کاردانش 6 رشته جدید طراحی و استانداردهای آن به استانها ابلاغ شده است. عناوین: «محیط بانی»، «بهداشت دام روستایی و عشایر»، «تعمیر و نگهداری تجهیزات پرورش دام و طیور»، «چهره پردازی»، «تعمیرات ناوگان و خط و سازههای ریلی»، 6 رشته جدید ایجاده شده در شاخه کاردانش هستند .
وی همچنین ار انتقال درس " آمادگی دفاعی " در این رشته از پایه دوازدهم به پایه دهم خبر داد .
این سخنان آقای ملکی در حالی بیان می شوند که به علت ماهیت دروس رشته های فنی که رویکردی مهارتی دارند و آموزش های مجازی پاسخ گوی این نیاز نیستند ؛ در حال حاضر فلسفه این گونه مدارس زیر سوال رفته است .
رئیس سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی در توضیح انتقال درس آمادگی دفاعی مهم ترین دلیل آن را مصادف شدن با کنکور بیان کرد و این در حالی است که فلسفه تحصیل در مدارس فنی و حرفه ای و کار و دانش تربیت تکنسین است و بیان چنین دلیلی نشان از عدم شناخت از فلسفه تاسیس مدارس کار و دانش دارد .
در این نشست ، خبرگزاری فارس و صدای معلم و یک رسانه دیگر پرسش های خود را به صورت " حضوری " بیان کردند و سایر خبرنگاران که حدود 10 نفر می شدند به صورت مجازی و آنلاین با نشست در ارتباط بودند و بعضا پرسش های را مطرح کردند .
مجری نشست که یک خانم بود جلسه را به صورت اداری و خشک اداره می کرد و این در حالی است که نشست ها در زمان ریاست حجت الاسلام ذوعلم هم منظم و هم بیشتر بود و هم مجری جلسه با خبرنگاران ارتباط صمیمانه ای برقرار می کرد .
« صدای معلم » پرسش های مختلفی را مطرح کرد .
مدیر صدای معلم خطاب به رئیس سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی گفت :
« ضمن تشکر از شما که با یک وقفه طولانی نشست های رسانه ای این سازمان را اعاده فرمودید و امیدوارم که سایر مدیران ستادی و معاونین وزارت آموزش و پرورش خود را در برابر افکار عمومی پاسخ گو بدانند و به بهانه کرونا شانه از زیر بار مسئولیت های قانونی خود خالی نکنند .
وزارت آموزش و پرورش هیچ ابتکاری برای ادامه فعالیت مدارس نداشته و به صورت منفعلانه تنها دستورات ستاد کرونا را اجرا کرده است. به طوری که حتی در جایی که امکان گروه بندی دانش آموزان یا آزمون حضوری وجود داشته، از این امکان استفاده نکرده است و در اثر آن، حضور در مدرسه به چیزی شبیه تابو تبدیل شده است. میلیونها دانش آموز به طور کلی از تحصیل باز مانده و اغلب دانش آموزان افت تحصیلی دارند .
شما به عنوان برنامه ریز حوزه ستادی چرا در مقابل این وضع اسف بار هیچ کار موثری انجام نداده اید؟
ملکی چنین پاسخ داد :
«این که آموزش و پرورش ستاد ملی کرونا را اجرا کرده است این وظیفه قانونی آموزش و پرورش است .
ستاد ملی کرونا یک ستاد قانونی در سطح بالا و فوقانی در کشور است . نه آموزش و پرورش بلکه هم وزارتخانه ها تابع مصوبات ستاد ملی کرونا باید باشند البته مصوبات آن ها را در وزارتخانه خودشان با مدل های متناسب با وزارتخانه خودشان عملیاتی کرده و اجرایی کنند و این کار هم انصافا در آموزش و پرورش و بنده شهادت می دهم و شاهد بوده ام که انجام شده است .
این ها مصوبات ستاد ملی کرونا را در شورای معاونین و سایر کارگروه ها آورده اند و مورد بررسی قرار گرفته و این که آن مصوبات را در این شرایط چگونه اجرایی کنیم و عملیاتی کنیم .
مشروح این گفت و گو در صدای معلم منتشر خواهد گردید .
پایان گزارش/
گروه رسانه/
«خبر یو اس » نوشت :
غلام عباس یحیی پور دبیر ریاضی در شهرستان گراش واقع در استان فارس، به دلیل تنگنای مالی خود را حلق آویز کرد و در اثر مرگ مغزی جان باخت. او از از بانک تقاضای ۵۰ میلیون تومان وام کرده بود اما قادر به تامین ۵ میلیون تومان سپرده (پیش شرط بانک برای دادن وام) نبود.
این معلم در نامهای که با درخواست یک میلیون و ۲۰۰ هزار تومان قرض به یکی از دوستانش نوشته، تاکید کرده است که زجر فراوانی کشیده اما نمیخواهد آرامش خانوادهاش را برهم بزند. او خطاب به دوستش افزوده:
«اگر در توانت هست بزرگی کن و یک و دویست فقط برای چهل و هشت ساعت کمکم کن تا وام ریختن، تقدیم میکنم. اگر میتونی کمکم کن و دستم بگیر تا با خیال راحت مثل آدم اول مهر بتونم برم کلاس و یه نفس راحتی بکشم».
معلمان در سالهای اخیر با تشدید وخامت اقتصادی و عدم افزایش حقوقشان متناسب با افزایش قیمتها با مشکلات معیشتی متعددی روبه رو شدهاند و به رغم بارها اعتراض و تجمع و اعتصاب، گوش شنوایی نیافتهاند.
هفته پیش معلمان سواد آموزی پس از چهار روز تجمع بدون رسیدن به نتیجه به اعتراض خود پایان دادد.
معلمان موسوم به کارنامه سبز امروز جمعه ۱۹ شهریور هفتمین روز تجمع و تحصن خود را از سر گذراندند و معلمانی که خواستار اجرای طرح رتبه بندی هستند، درصدند سه شنبه هفته آینده تجمع اعتراضی بر پا کند.
یکی از معلمان در ارتباط با مشکلات معیشتی معلمان و خودکشی غلامعباس یحیی پور خطاب به همکارانش نوشته است:
«همکاران، اگر رتبه بندی مطابق ۸۰ درصد به تصویب نرسد، آخر و عاقبت همه ما این چنین خواهد بود. اصلا دور از انتظار نیست. یک بار برای همیشه مسأله معیشت مان را اساسی حل کنیم».
کانالهای صنفی معلمان در تلگرام که خبر خودکشی غلام عباس یحیی پور را منتشر کردهاند، نوشتهاند اعضای بدن او اهدا شده است » .
پایان پیام/
سالهاست آرزوی اجرای اصل سیام قانون اساسی را دارم و امیدوارم که در این سال آخر خدمت بتوانم نشانههایی از عزم ملی برای اجرای آن را مشاهده کنم، در این مسیر همه ما معلمان، دانشآموزان و اولیا آنها در یک قایق نشستهایم و مشکلاتِ حوزه آموزش و پرورش، بههیچ عنوان درون سازمانی نیست.
شوربختانه عدهای مغرض و ناآگاه، با تقسیم ما به باسابقه و کمسابقه، معلم و دانشآموز، آموزشی و اداری، شاغل و بازنشسته و ...، چنان تفرقهای بین ما انداختهاند که بخش اعظمی از انرژی ما صرف تقابل با هم میشود.
دقت کنید در جلسات حضوری، گروههای مجازی تلگرام و واتساپ، اغلب بحثها بین خودمان معلمان هست و مقایسه حقوق معلمان با یکدیگر، نه بحث پیرامون معضلات، چالشها و مشکلاتی که گرفتار آن هستیم.
تمام فوقالعاده ویژه در بهترین حالتِ آن یعنی ۵۰ درصد، دو میلیون تومان هم نیست، چرا خود را درگیر چنین موضوعات کم ارزشی کردهایم، نمیدانم!
همه فراموشمان میشود که مشکلات اصلیِ حوزه آموزش از قرار زیر است:
۱. اجرای اصل سیام قانون اساسی
اصل سیام قانون اساسی: دولت موظف است وسائل آموزش وپرورش رایگان را برای همه ملت تا پایان دوره متوسطه فراهم سازد و وسائل تحصیلات عالی را تا سرحد خودکفائی کشور به طور رایگان گسترش دهد.
۲. اجرای تبصره ۳ ماده ۲۹ برنامه توسعه ششم
تبصره ۳ ماده ۲۹ برنامه توسعه ششم: دولت مکلف است طی سال اول اجرای قانون برنامه سازوکارهای مناسب در نظامات پرداخت حقوق و مزایا و نظام مالیاتی را به نحوی مدون نماید که اختلاف حقوق و مزایای بین مقامات، رؤسا، مدیران و کارکنان موضوع این ماده در مشاغل مشابه و شرایط مشابه در هر صورت از بیستدرصد تجاوز نکند و در مسیر تصمیمگیری قانونی قرار دهد.
۳. اجرای تبصره ۱ ماده ۶۵ قانون مدیریت خدمات کشوری
تبصره ۱ ماده ۶۵ قانون مدیریت خدمات کشوری: هر کدام از مشاغل متناسب با ویژگی ها، حداکثر در پنج رتبهٔ مقدماتی، پایه، ارشد، خبره و عالی طبقهبندی میگردند و هر کدام از رتبهها به یکی از طبقات جدول یا جداول موضوع این ماده اختصاص مییابد.
۴. تصویب و اجرای سریعِ بند هفت لایحه رتبهبندی معلمان مصوبِ کمیسیون آموزش مجلس شورای اسلامی
مجموع حقوق و مزایای رتبههای مندرج در لایحه رتبهبندی معلمان، نباید کمتر از ۸۰ درصد از حقوق اعضای هیات علمی رتبه متناظر در وزارت علوم با در نظر گرفتن استان و شهر محل خدمت باشد.
۵. تجهیزِ مدارس توسط وزارت آموزش و پرورش برای آغاز سالتحصیلی جدید،
۶. پرداخت مطالبات معوق حقوق معلمان که بعضاً به قبل از سال ۱۳۹۰ برمیگردد.
۶.۱. حقالتدریس اسفند ۱۳۹۸
۶.۲. حقالتدریس فروردین ۱۳۹۹
۶.۳. حقالتدریس تا شهریور ۱۴۰۰
۶.۴. مطالبات پاداش بازنشستگی
۶.۵. مطالبات آرای ۱۵۵۳، ۴۸۳، ۴۸۴ و ۵۶۷ دیوان عدالت اداری.
۶.۶. مطالبات دیون مربوط به سالها پیش.
۶.۷. حقالزحمه تصحیح اوراق.
۶.۸. حقالزحمه برگزاری امتحانات نهایی
۶.۹. اضافهکار ساعتی همکاران اداری.
۶.۱۰. سایر مطالبات
۷. همسانسازی حقوق بازنشستگان که در مجلس شورای اسلامی در حال پیگیری است.
ماده ۱۲ و ماده ۳۰ برنامه توسعه ششم، اشراف بر متناسب سازی حقوق بازنشستگان، مستمریبگیران و وظیفهبگیران دارد که با رسیدن به پایان اجرای این برنامه، تنها کاری که انجام شده، ارائه لایحه همسان سازی حقوق بازنشستگان بوده که هنوز هم از تصویب مجلس نگذشته است.
ماده ۱ لایحه همسان سازی حقوق بازنشستگان: حقوق کلیه بازنشستگان، موظفین و مستمریبگیران صندوقهای بازنشستگی کشوری و سازمان تأمین اجتماعی نیروهای مسلح، از تاریخ تصویب این قانون توسط هیئت وزیران به نحوی تعیین میشود که از حداقل ۹۰ درصد میانگین حقوق و فوقالعادهها و سایر اقلام مشمول کسور بازنشستگی شاغل سی سال خدمت هم گروه/طبقه، هم رتبه، هم پایه، همدرجه یا عناوین مشابه در همان سال کمتر نباشد.
۸. همسان سازی حقوق شاغلین با دانشگاه،
۹. تاخیرهای مکرر در پرداختهای وزارت آموزش و پرورش،
۱۰. فاصله بسیار زیاد بین دغدغه های معلمان و وزارت،
۱۱. تشکیل سازمان نظام معلمی،
۱۲. انتخاب وزیر آموزش و پرورش بدون در نظر گرفتن دغدغههای معلمان،
هر کدام از این چالشها را که بتوانیم حل کنیم، به توفیق بزرگی دست یافتهایم و اثرات آن تا سالها نیز ماندگار است.
پس به همه همکاران توصیه میکنم که هرگونه اختلاف نظری را کنار گذاشته و در چارچوب قانون، پیگیر خواستههای برحق و برزمین مانده خود باشیم.
اسرار پردهٔ دل، مفهوم حاضران نیست
بیدل ز دور داریم، در گوش همصدایی
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه استان ها و شهرستان ها/
نامه ی زیر توسط یکی از نیروهای مشمول قانون تعیین تکلیف تبصره ۱۰ ماده ۱۷ در انتقاد از عملکرد اداره کل آموزش و پرورش استان لرستان برای صدای معلم ارسال گردیده است .
این رسانه آمادگی خود را برای توضیح و پاسخ مسئولان اعلام می کند .
اوایل مرداد ۱۴۰۰ بود که اسپلیت منزل مادرم به دلیل نوسانات برق از کار افتاد و دیگر خانه را سرد نمی کرد. مادر با خواهر و خواهر زاده ام زندگی می کند. مادرم از من خواست دنبال تعمیرکار بگردم و من ضمن تماس با یکی از دفاتر فروش ال جی - شماره تماس خدمات پس از فروش ال جی را در گوگل نیافتم - توسط خانمی به یکی از تعمیرکاران شهر در زمینه محصولات ال جی معرفی شدم. تعمیرکار مربوطه در اولین فرصت به خانه مادرم آمد و گفت کار او نیست و فرد دیگری را معرفی کرد. سرویس کار مورد نظر آمد و سه نفر دیگر را همراه خود آورد همگی بدون ماسک. در این شرایط اشتباه دوم از مادر و خواهرم بود که نکردند نفری یک ماسک به تیم سرویس کار بدهند ! به هر صورت آنها آمدند و چند ساعتی بدون ماسک در منزل کار کردند و با مادرم صحبت کردند و آخرش هم گفتند اگر قطعه ی سوخته شده - نان بربری- در مغازه موجود باشد دو روزه و اگر نباشد ظرف مدت ۱۰ روز قطعه ، آماده اتصال به اسپیلت میشود. ولی اگر بخواهیم کلا قطعه را تعویض کنیم بلافاصله انجام می شود، با مبلغ ۱۰ میلیون تومان اما تعمیر ۲ میلیون و ۸۰۰ هزار تومان. خلاصه خواهر و خواهرزاده به منزل من آمدند و از گرما، و پناه گرفتند. مادر اما گفت میماند در منزل خودش و با پنکه سر می کند. دو روز از اقامت مهمانها در منزل من گذشت و خواهر شروع به تب و لرز کرد. بهانه شد نزدیک اسپلیت خوابید تا صبح که دخترش گرمایی است و به مادر اجازه نداد خاموش کند اسپلیت را و تا صبح روشن بود.
بلافاصله سه نفری رفتیم دکتر. هر سه معاینه شدیم. مطب ها شلوغ از کرونا. پزشک آشنا بود و گفت برای خواهرم بهتر است اسکن ریه انجام شود. چون خواهرم در حال هورمون درمانی پس از پرتودرمانی و شیمیدرمانی است.Breast Cancer. اسکن ۱۰ تا ۱۵ درصد درگیری با کووید ۱۹ را نشان داد ؛ در نتیجه من ودختر خواهر و مادر هم به احتمال زیاد مثبت بودیم. سرمتراپی اولیه را برگشتیم و در منزل مادر انجام دادیم برای خواهر و خواهرزاده و در منزل خودم برای خودم. من خودم را قرنطینه کردم در منزل خودم و برای خواهر ۵ جلسه ریم دی سیور تزریقی به صورت رفت و آمدی ...
تا اینکه مادر به بعد از ۵ روز پذیرایی از خواهر و خواهرزاده به طور جدی درگیر شد. من مجبور شدم ساک ببندم و بیایم منزل مادر برای سرویس دهی به هر سه. پزشکان تشخیص دادند مادر بستری شود. مادر اما موافق نبود. تخت خودش، توالت فرنگی خودش، خانه خودش را میخواست. 5 جلسه برای مادر هم رفتم تو صف بیمارستان دولتی شهید حسین پور لنگرود گیلان و هر جلسه ۸ تا ۹ ساعت،گاهی ۴ تا ۵ ساعت منتظر شدم تا نوبتم شود و مادر در منزل باشد. نوبت که نزدیک شد تماس گرفتم با خواهر که مادر را با اسنپ یا آژانس بفرستد. درگیری ریه مادر در اسکن اولیه ۳۰% بود.
بعد از پنج جلسه به خواسته خودم نه توصیه هیچ پزشکی، اسکن مجدد گرفتم. درگیری ریه کم نشده بود. باز هم توصیه چهار پزشک مبنی بر بستری شدن بود. تا بیاید بستری شود، در اورژانس دو روز دیگر هم ریم دی سیور گرفت، همه دولتی. بستری شد برای پنج روز. و متخصص عفونی باز ریم دی سیور نوشت حالا با چه دوزی، پزشک می داند و پرستاران.
در نهایت مادر مرخص شد در شب قبل از روز تاسوعا به شرط داشتن اکسیژن در منزل. هر جا زنگ زدم، میگفتند کپسول یا دستگاه اکسیژن ساز برقی ندارند چون بیمار زیاد است ، تعطیلات هم که هست. با خودم گفتم آن قدر مادر را اینجا نگه می دارم تا تعطیلات بگذرد و اکسیژن فراهم کنم بعد ببرمش خانه. بیمارستان فقط اعلام کرد که بیمار زیاد است و مادر مرخص. در عین حال که کارهای ترخیص را انجام می دادم از ترس آلودگی بیشتر و فشار روحی روانی ناشی از بد خوابیدن برای خودم و مادر در اتاق ۴ نفره ای که به ما داده بودند، با خود می اندیشیدم که امضای آخر را نخواهم گرفت تا اکسیژن فراهم کنم و تا دست و پای مرا نگیرند و از بیمارستان بیرون نیاندازند، نخواهند توانست مادر را ترخیص کنند. پس اینجا جایش امن تر است (چون اکسیژن هم هست).
با پزشک آشنا مشورت کردم، گفت: بیا خانه و بیار مادر را . حالا یک روز هم اکسیژن نگیرد چیزی اش نمی شود. خسته سه روز کامل نخوابیدن و 2 روز روزی 3 ساعت خواب آن هم با ضرب و زور کلونازپام ۲ و درگیر بودن با سگ گرفتگی خواهر در این میانه پس از کرونایش و همچنین چند بار خودم و خواهرزاده را به دکتر نشان دادن و دارو خوردن و درگیری ۵% ریه، به پزشک آشنا گفتم: بسیار خوب، می آورمش خانه. ساعت ۵ بعد از ظهر در خانه بودیم . مادر را تندی حمام کردم، داروها را گرفتم و تا 8 حالش بد نبود اما از ۸ تا ۱۱ شب دوباره سرخ شد صورتش، چشمهایش بسته شد، حرف میزد اما نامفهوم. فهمیدم کمبود اکسیژن است. در و پنجره را باز کردیم و بادش زدیم. سرفه ی بسیار ، خلط بسیار، و اصلا حالش خوب نبود. دستگاه تعیین غلظت اکسیژن خون که قبلاً در خانه ۷۰ را نشان میداد الان به زیر ۷۰ رفته بود. مادردر جلو دیدگان خونبار من داشت می رفت و خواهر و خواهر زاده پریشان. دوست داشتم از ریه های های خودم O2 بردارم و به او تزریق کنم. ۱۱ شب یکی از دفاتر خدمات پرستاری به من زنگ زد و گفت یک دستگاه اکسیژن ساز برقی پس آورده شده . من رفتم تا ۱۲ شب آموزش دیدم و وقتی برگشتم با آژانس و وصل کردم اکسیژن را، غلظت اکسیژنش 48 بود. 3 ساعت تمام O2 گرفت و آرام شد. کم کم قرمزی صورت رفت و تنفس عادی شد. صورت حالت عادی گرفت و اندکی به خواب رفت. اشک می ریختم بی صدا به پهنای صورت. روزهای بعدی (سه روز بعدی) اکسیژن می گرفت هر بار یک ونیم تا دو ساعت؛ یک ساعت؛ نیم ساعت. و بالاخره روز چهارم اصلاً O2 نخواست و روز پنجم گفت دستگاه را ببر پس بده و من برای ۶ روز کرایه کرده بودم دستگاه را که چند ساعتی قبل از موعد بردم و پسش دادم. خودم اما تنها استامینوفن ۵۰۰ و ناپروکسن به خاطر درد زیاد سینوسها و سردرد و درد پشت ریه در تمام این مدت مصرف کردم و شربت زوفا عسلی که خلط آور است اما دریغ از اندکی خلط! توصیه به مصرف مایعات فراوان تا جایی که مقدور بود انجام میدادم اما توصیه به استراحت مقدور نبود که تنها من بودم و 4 نفر. از خدمات خانه گرفته تا خرید بیرون تا داروهای خاص خواهرم و مراقبت از دختر خواهرم و رسیدگی به داروهای مادرم. تک سرفه های خشک داشتم ، دکتر بتامتازون زد و گفت حساسیت است. چند باری با دختر خواهرم رفتیم دکتر از ترس اینکه نکند ریه های ما دو نفر هم درگیر شده است. اسکن مجدد کردم. باز هم همان ۵ درصد بود و دختر خواهرم اصلاً درگیر نشده بود. صدای ریه ها طبیعی و غلظت اکسیژن هم بالای ۹۵ درصد بود.
این میان شهریور بود و فصل امتحان تجدیدی ها . به هر دو مدرسه محل کارم زنگ زدم و ضمن تعریف حکایت ، جانشین معرفی کردم. یکی از معلمان همکار و هم رشته از گروه انگلیسی تا به جای من سوال روی کاغذ ببرد به مدرسه. تا مدیر عکس بگیرد و بگذارد هم در شاد و هم در واتساپ من (کلاس های انگلیسی من هم در شاد و هم در واتساپ برگزار می شد) .
یک مدیر گفت چشم و انجام داد و خیلی متاسف شد و آرزوی سلامتی کرد. یکی دیگر هم گفت اصلاً نگران نباشم و هر طوری که صلاح بدانم انجام دهم امتحان شهریور را. اما وقتی همکارم پیشش رفت، گفت معلم باید خودش بیاید و امتحان بگیرد و تصحیح کند و نمره بدهد چون مادرش کرونا گرفته نه خودش!
همکارم گفت این طور نیست خودش هم گرفته تازه همراه بیمار هم هست نمیتواند اصلاً. این همکار گفت من سوال آورده ام اما چشم ندارم که تصحیح کنم ، به خانم هم گفتم فقط سوال می برم. مدیر نکرد بگیرد سوال را و چو فردا شود، فکر فردا کند. منظور اینکه فعلا امتحان بگیرد و بعد با معلم تماس بگیرد و بگوید امتحانت را گرفتم حالا چه کنم؟ تا معلم بگوید چه کند. یا خودش به حالت نزار برود تصحیح کند در شاد یا واتساپ یا فکری دیگری کند.
القصه من که خبردار شدم، برای سازماندهی حضوری مجبور شدم خودم بروم، چون دیگر اعتمادی به آموزش اداره و مدیران گرامی نداشتم!! در حالی که هنوز تا ۱۲ شهریور قانوناً و طبق پروتکل ها در مرخصی کوئید ۱۹ بودم، رفتم در سازماندهی حضوری شرکت کردم. بگذریم حالا که اول سرگروه به من گفت نفر سوم هستم ، بعد در جلسه حضوری سازماندهی معلوم شد انگار چهارم هستم. می گویم انگار چون هنوز وقت نشده بود بروم ببینم در کارگزینی اداره یا هر بخش دیگری که مربوط به امتیازدهی سالیانه است که آیا سوم هستم یا چهارم بگذریم.
( منبع عکس : کانال ویونا )
همکارم که کارشناس آموزش متوسطه است تایید کرد سوم است با تعجب جایش را به من داد و من تعیین جا شدم به عنوان نفر سوم. گروه زبان انگلیسی متوسطه دوم شهر لنگرود برای سال تحصیلی 1400-1399 ابلاغ ۲۰ ساعته ( ۲۷ سال خدمت تا اول مهر ۱۴۰۰). ابلاغ را گرفتم و رفتم بعد از چندین سال اداره آموزش و پرورش شهر لنگرود. تمام مدارک مربوط به پژوهش و آموزش زبان انگلیسی برای برخی مناطق اعم از کومله، لنگرود و رشت، آنهایی که به صورت اکشن ریسرچ، مقاله نویسی،گزارش نویسی، درس پژوهی ..... و نوشتههای فارسی در زمینه های مختلف اعم از یادداشتهایی برای روز معلم، برای ماه رمضان،برای مادران ایتام، مقاله هایی که از پایان نامه ی کارشناسی ارشد من استخراج شده بود، روی میز رئیس اداره گذاشتم و داستان خانم مدیر دبیرستان دخترانه مذکور که خواهر شهید هم هستند را تعریف کردم. اشک در چشمان مدیر اداره حلقه زد و گفت من به عنوان مافوقش از شما پوزش خواهی می کنم. مادر الان چطورند؟ سلام مرا به خانواده برسانید و خیلی مراقب خودتان باشید.
در روزهای آینده خواهید شنید چگونه این خانم را تنبیه خواهند کرد. نوشته ها را از من گرفت تا بخواند و گفت انگلیسی ها را باید بعدا برایش ترجمه کنم . لبخند زدم و گفتم اما رشته ی من آموزش زبان انگلیسی به عنوان یک زبان خارجی است نه مترجمی با این وجود چرا که نه.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید