گروه گزارش/
همان گونه که پیش تر نیز آمد ( این جا ) ؛ مدیر صدای معلم بر اساس دعوتی که سازمان نوسازی ، توسعه و تجهیز مدارس کشور کرد سفری یک روزه به استان محروم سیستان و بلوچستان داشت .
برنامه عبارت بود از بازدید از چند پروژه عمرانی مانند پروژه دارالفنون ، مدرسه با مدیریت سبز و چند مدرسه که در حال ساخت بودند که با همت و پی گیری این سازمان در حال ساخت هستند .
هدف« صدای معلم » از انتشار این گزارش ها ، اعلان هشدار به مسئولان و نیز توجه وافی و کافی به مناطق محروم و حاشیه ای است که انتظار می رود در عمل و فارغ از شعار و تبلیغات در صدر برنامه ها و توجه برنامه ریزان و تصمیم گیرندگان قرار گیرد.
در این بخش ، گزارشی از ساخت « مدرسه با مدیریت سبز » منتشر می گردد که حاصل گفت و گوی این رسانه با میثم حاجی پور مسئول روابط عمومی سازمان نوسازی ، توسعه و تجهیز مدارس کشور است.
امشب یلداست!
آیینی تاریخی که بهانه ای می شود برای دورهمی های خانوادگی. بساط هم جور است: سماور ذغالی، چراغ گردسوز، کرسی قدیمی، شاهنامه، دیوان حافظ، و پذیرایی از جنس انار و انگور و آجیل.
چند سالی است که برپایی یلدا به شمایل گذشته های نه چندان دور، به یک پدیده اجتماعی در ایران تبدیل شده و هر سال هم رونق بیشتری می یابد. با پررنگ شدن شبکه های اجتماعی هم اینک شاهد احیای هر چه بیشتر سنت های دورهمی فامیلی در قالب تصاویر و ویدئو های کوتاه هستیم. همه جا سخن از آرزوی بازگشت به گذشته ای است که درآن همه اعضای دور و نزدیک خانواده در منزل بزرگ خاندان جمع شده و شبی ماندگار و خاطره ساز را رقم می زدند.
شاید بتوان گفت ما اکنون با یک نوستالژی مواجه شده ایم. اما چرا؟
هر چند که ملت ها همواره خاطره های جمعی تاریخی و دل نشینی داشته اند که از آن برای یادآوری گذشته افتخارآمیز خود بهره می برده اند ولی پررنگ شدن بیش از پیش این نوستالژی در ایران می تواند نشانی از برخی مسائل اجتماعی داشته باشد که ما امروزه با شدت بیشتری با آنها مواجه شده ایم .
به نظر می رسد بخش مهمی از این نوستالژی در واکنش به نارسایی های موجود در ایران به دلیل انباشت بحران ها و مدرنیته بدقواره ای است که به آن دچار شده ایم. شاهد ما زیستن در وضعیتی که نه تنها بسیاری از مشکلات ناشی از توسعه برون زای قبل از انقلاب حل نشده باقی مانده، بلکه معضلات بسیار بیشتری هم بر آنها افزوده شده است.
اگر در گذشته دین پناهگاهی تلقی می شد که مردم از سر استیصال می توانستند به آن پناه ببرند و آرامش یابند، امروزه به دلیل دستمالی شدن سیاسی، بخش عمده ای از این ماوای امن فروریخته و کم اثر شده است.
اگر در روزگار گذشته شب نشینی ها در شکل طبیعی و متناسب با شرایط اجتماعی و خانوادگی خود انجام می گرفت، امروزه با رشد فردگرایی منفی و حاکمیت منفعت طلبی ها، شاهد احساس حسرت عمیق برای گذشته جمعی خود هستیم. آرزومندی برای روزگاری که دیگران هم برایمان مهم بودند، به یکدیگر اعتماد داشتیم، و اگر چه در ابراز محبت کاستی داشتیم ولی برق" مهم انگاشتن دیگران" همواره در دیدگان مان می درخشید.
خلاصه بگویم مشکل امروز ما این است که زمان و زمانه مان دگرگون شده است ولی ما از آفرینش منظومه فکری، عملی، اخلاقی و اجرایی لازم برای نوسازی نوعی تفکر انتقادی، همبستگی اجتماعی، اخلاق مدنی و جامعه ای پویا و توانمند در حل و فصل بحران های خود بازمانده ایم. این عوامل موجبات شکل گیری و رونق بیش از پیش یک نوستالژی را برای جامعه ایران فراهم آورده اند. گذشته ای که اگر چه بی ایراد نبوده است ولی در مقایسه با امروز پر ایراد ما، می تواند دست کم برای لحظاتی کوتاه هم که شده اوضاع نابه سامان کنونی را از خاطرمان محو سازد!
کانال مهران صولتی
یکی از نمایندگان مجلس که اتفاقا عضو کمیسیون آموزش و تحقیقات هم هست، بدون توجه به عملکرد هتاکانه و رویه مغرضانه نسبت به معلمان، به قصد عدم پاسخگویی در مورد به کارشکنیهای خود و برخی دیگر از نمایندگان در تصویب لایحه رتبهبندی که موجب اعتراضات ماههای اخیر معلمان بودهاست، با فراری رو به جلو، گفته است :
به نظر من نباید اعتراضات کف خیابانی به جای قانون بنشیند و این در درازمدت باعث از هم پاشیدگی نظم عمومی میشود. تجمع صنفی اگر واقعا صنفی باشد، آیا همه مردم باید جمع بشوند تا یک موضوع را بگویند؟ آن افراد میتوانند یک نماینده داشته باشند که این موضوع را به حاکمیت منتقل کند.
در عجبم،
احتمالا دچار آلزایمر نشدهاید که رفتار اخیر خود را فراموش کردهاید، مگر نمیدانید که چندین بار نمایندگان معلمان برای گفتن همین موضوعات به شما مراجعه کرده و پاسخی نگرفتهاند!
مردم چگونه باید پیامشان را به شما برسانند و اگر پاسخی نگرفتند تکلیف چیست؟
جلوگیری از حضور مردم در خیابان که به انگاره شما موجب از هم پاشیدگی نظم عمومی میشود، نه تنها لطمهای به نظم عمومی وارد نخواهد کرد بلکه روشی کاملا منطقی، دینی و اخلاقی برای پیشگیری از ایجاد فساد توسط افرادی چون شماست ؛ تجمع مردم راهی برای پیشگیری از قانونگریزی و جلوگیری از ایجاد دیکتاتوری است نه لطمه وارد کردن به نظم عمومی.
اینکه میفرمائید اگر تجمعات صنفی است باید این کار یا آن کار انجام میشد، بفرمایید : معلمان کدام روش منطقی و صنفی را باید پیگیری میکردند که از نگاه شما انجام ندادهاند؟
هزاران پیامک برای شما ارسال شده و خواسته معلمان اعلام شد اما دریغ، حرف مردم چگونه باید به شما منتقل شود که شنیده شود؟
- پیامکها ارسال شدند
- پیامها ، حضوری گفته شدند
- معلمان با شما صحبت کردند
- مشکلات به صورت کتبی برایتان ارسال شدند
- در روزنامهها نوشتیم
- در فضای مجازی نوشتیم
- مشکلات را گفتیم
- راهحل را هم گفتیم
اما شما نخواستید و نشنیدید !
البته معلمان از تریبون سداوصیما! بیبهرهاند که قرار بود ملی باشد اما ضدملی ترین نهاد در کشور است. (نام سداوصیما به نظرم صحیح تر است برای چنین نهادی)
معلمان قبل از تجمع، چه باید میکردند که نکردند؟
جناب نماینده مجلس!
دلیل اینکه معلمان به خیابان کشیده شدند را خوب میدانید ؛ اگر شما با نمایندگان معلمان در جلسه کمیسیون آموزش، آن برخوردهای توهین آمیز را نداشتید، احتمالا تجمعات به خیابان کشیده نمیشد.
مگر شما به صحبتهای نمایندگان معلمان توجه کردید؟
مطالبه معلمان را در تصویب لایحه رتبهبندی اعمال کردید که معلمان تجمع نکنند؟ مدتهاست که سیستم آموزشی کشور را به یک سیستم تربیت افراد قانونگریز تبدیل کردهایم چون طی دوازده سال تحصیل آنان، برخلاف متن آشکار قانون اساسی، دانشآموز مجبور است هزینههای تحصیل خود را پرداخت کند ؛ از چنین تربیت شدهای در بستر تخلفات قانونی، انتظار قانونمندی نداشته باشیم .
این حرفهای شما، به شدت بوی نفاق و تَبختُر میدهد.
اتفاقا اعتراضات معلمان زمانی شدت گرفت که شما و افرادی چون شریعتی و نادران به پشتیبانی هیئت رییسه مجلس، لایحه را سلاخی کرده و بودجه اندک آن را برای یک میلیون معلم، موجب شروع دومینوی سقوط اقتصادی خواندید اما در مقابلِ شش برابر همان بودجه برای یک وزارتخانهٔ به مراتب کوچکتر از آموزش و پرورش، سکوت کردهاید که البته دلیل این سکوت کاملا روشن است.
پس خود را به ناآگاهی نزنید که نیک میدانید دلیل تشدید اعتراضات معلمان و کشیده شدن این اعتراضات به کف خیابان، موضعگیری شما و همراهان شما بود نه هیچ عامل دیگری.
شوربختانه چند سالی هست که دولتها و مجلسها، بدون فشار حاضر به شنیدن صدای مردم نیستند مگر اینکه شرایط جامعه به سمت تقابل کشیده شده یا مردم از روی اجبار به کف خیابان آمده باشند.
ما هم میگوئیم که تبدیل این فرآیند به یک رویه مرسوم، میتواند برای جامعه به شدت زیانآور بوده و جامعه را به سمت آنارشیسم اجتماعی هدایت کند اما راه حل آن برخورد قهری با معترضان نیست . با بررسی اعتراضات چند سال اخیر، میتوان ریشه تمام آنها را در عملکرد منفیِ مجلس و دولت جست و جو کرد.
ناگفته پیداست که اگر مجلس با تصویب قوانین و دولت با اجرای آن قوانین، مشکلات کارگران را برطرف میکردند، طبعا کارگران دلیلی برای حضور در خیابان نداشتند.
اگر عدالت در پرداخت حقوق رعایت میشد و اگر اختلاف حقوقها این همه فاجعهبار نبود، کارمندان دولت دلیلی برای اعتراض نداشتند. استفاده از واژه ابرنجومی برای برخی از حقوقها، نشانهای آشکار از تخلف دولت و مجلس در تحقق عدالت است.
اگر دولتِ قبل، لایحه رتبهبندی معلمان را در زمان مقرر به مجلس ارائه میداد و مجلس در تصویب آن ماهها تاخیر نداشت، معلمان هیچ دلیلی برای تجمعهای اعتراضی اخیر نداشتند.
در مورد رانندگان، کارگران عسلویه، مستمریبگیران تأمین اجتماعی، کارگران هفتتپه و معلمان دانشسرایی و فاصله خدمتی نیز موضوع از همین قرار بود.
بیش از سه ماه از بازنشستگی معلمان در سال ۱۴۰۰ گذشته در حالیکه به تازگی پاداش بازنشستگی سال قبل پرداخت شده است . اگر دولت فرآیند پرداخت پاداش بازنشستگی بازنشستگان ۱۴۰۰ را انجام داده و پرداخت کند، لزومی به حضور آنان در اعتراضات وجود ندارد، اما بازنشستگان جدید بر این باورند که تا چند بار تجمع نکنند، دولت صدای آنان را نخواهد شنید و پاداش قانونی آنان پرداخت نخواهد شد؛ پس توصیه میشود تا قبل از شروع اعتراضات جدید بازنشستگان، پاداش بازنشستگی آنان را پرداخت کنید.
در مورد لایحه دائمیشدن همسانسازی حقوق بازنشستگان، اگر مجلس سریعا نسبت به تصویب آن اقدام کرده و دولت هم آنرا اجرا کند، آیا دلیلی برای اعتراضات این دسته از بازنشستگان وجود دارد؟
نمایندگان محترم مجلس و اعضای هیئت دولت !
چرا نمیخواهید واقعیت را بپذیرید ؟ تمام اعتراضات انجام شده توسط مردم و نارضایتیهای پیش آمده، همگی ریشه در عملکرد ضعیف شما دارد نه زیادهخواهی مردم، لطفا صورت مسأله را پاک نکنید.
در دنیای مدرن امروزی، راهحل پیشگیری از وقوع اعتراضات خیابانی را شناخته و به آن عمل میکنند، راه حل ساده است:
- عدالت در پرداخت حقوق
- عدالت آموزشی
- عدالت قضایی
قانون اساسی در بند نهم از اصل سوم قانون اساسی، دولت را مکلف به استفاده از تمام امکانات برای برقراری عدالت و حذف تبعیضات ناروا کردهاست ؛ آیا مردم احساس وجود عدالت در جامعه دارند؟
اگر صداقت داشته باشید، برای پیشگیری از تکرار حضور حقوق بگیران در کف خیابان، برای تحقق عدالت در پرداخت حقوق، قوانین محکمی وضع کرده و دولت مستقر را در شفافسازی بودجه و حقوقها یاری کنید. دولت موضوع شفاف سازی در پرداخت حقوق را آغاز کرده که اتفاقا مجلس کمترین همکاری را در اعلام حقوق به دولت داشتهاست.
در اصل سیام قانون اساسی ؛ دولت مکلف به مهیا نمودن شرایط تحصیل رایگان برای همه مردم ایران است . چرا مردم هم تمام هزینههای تحصیل فرزندان، هم تمام هزینههای جاری مدارس و هم بخشی از هزینههای ادارات را نیز پرداخت میکنند؟
مدتهاست که سیستم آموزشی کشور را به یک سیستم تربیت افراد قانونگریز تبدیل کردهایم چون طی دوازده سال تحصیل آنان، برخلاف متن آشکار قانون اساسی، دانشآموز مجبور است هزینههای تحصیل خود را پرداخت کند ؛ از چنین تربیت شدهای در بستر تخلفات قانونی، انتظار قانونمندی نداشته باشیم .
شاید نسل انسانهای قانونمند در کشور به زودی منقرض شده و از آن پس باید با یکدیگر با زبان زر و زور سخن بگوئیم.
نمایندگان محترم !
اگر صداقت دارید، برای پیشگیری از حضور معلمان در خیابان برای مطالبه اجرای اصل سیام قانون اساسی، در بودجه ۱۴۰۱ برای هزینههای مدارس، ردیف بودجه کافی و مستقل تخصیص دهید، چون قطعا در صورت عدم تخصیص اعتبار مناسب و کافی برای هزینههای جاری مدارس، اجرای اصل سیام قانون درباره تحصیل رایگان دانشآموزان، میتواند مطالبهٔ بعدیِ معلمان باشد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
مدت زمان مدیدی است که متخصصان امور دینی عادت کرده اند در مورد هر آنچه که مربوط به دین است با تکلف و پیچیدگی بی حد و حصری صحبت کنند و مخاطبانشان را با القای این حس که اندیشمندی در امور دینی نیاز به سالها ریاضت و بحث و فحص و مکاشفه دارد، از دایره پرسشگری و خردورزی بیرون برانند. این موضوع در خصوص مسائل مربوط به "تربیت دینی" نیز مصداق دارد. از آرمان گرایی افراطی در تنظیم اهداف تربیت دینی گرفته تا تنظیم سامانه تربیتی بر مبنای فلسفه صدرایی همه در چنین سنت ناپسندی ریشه دارند. متون تعلیم و تربیت اسلامی از متقدمین گرفته تا متاخرین آنان، در تعیین اهداف تربیت دینی راه به گزافه رفته و اهدافی همچون "به کمال رسیدن" (بدون ارائه تعریف درستی از کمال)، "نیل به قرب الهی"، "متصف به صفات الهی شدن"، "رسیدن به حیات طیبه" و . . . را بدون اینکه مصداق عینی چنین مفاهیم انتزاعی را مشخص کنند در دستور کار تربیت دینی قرار داده اند و برای باز کردن گره های ناگشودنی در تربیت دینی به جای قبول شکست این سیستم و چاره اندیشی برای ریشه یابی این معضل، به مبهم گویی و غامض نویسی رو آورده اند و به این شکل تربیت دینی را بیش از پیش در بن بست گرفتار کرده اند و در توجیه دلایل شکست ، به پیاده نشدن تربیت دینی واقعی در طول 14 قرن و وجود سیستمهای تربیتی رقیب که قوی تر عمل می کنند اشاره کرده اند که همه مصادیق عذر بدتر از گناه است. برای ریشه یابی دلایل شکست این مدل تربیتی بهتر است کارمان را با یک پرسش بنیادین آغاز کنیم که آیا اصولا تربیت دینی، فعلی قابل تحقق است یا خیر؟
واقعیت امر این است که تربیت دینی هنگامی که در بافت و موقعیت جوامع اسلامی قرار می¬گیرد، دچار یک تناقض مفهومی شده و در پی آن تربیت از معنای اصیل خود تهی می¬شود.
تربیت را در هر مکتب تربیتی و با هر معنایی که در نظر بگیریم، پرورش قوه عقل به عنوان تنها ابزاری که شاخصهای تمیز حق از باطل و خوب از بد را ارزانی می¬دارد، از اجزای تفکیک نشدنی مفهوم تربیت است. یکی از راه های پرورش عقلانیت، دادن امکان و حق انتخاب به انسانهاست. تنها در موقعیت انتخاب "این" یا "آن"، انسانها به تمرین عقلانیت می¬پردازند. سوال مهم و بسیار چالشی در اینجا این است که وقتی در جامعه¬ای، دین و مذهب هر دو از طریق شناسنامه و بدون داشتن حق انتخاب و به عنوان تنها گزینه ممکن به فرزند منتقل می¬شود و فرد اگر پس از رسیدن به بلوغ فکری تصمیم به تعویض دین خود یا خروج از دین داشته باشد محکوم به مرگ می¬شود پرورش عقلانیت در کجای امر تربیت دینی تحقق می¬یابد؟ تربیت دینی در این حالت بدون توان پرورش قوه تعقل، در بهترین حالت فقط می¬تواند دانش دینی را منتقل کند و افراد را با مناسک و آیینهای دینی آشنا کند که در نهایت به همان سیستم تربیتی با مدل بانکداری تبدیل می¬شود که وظیفه اش انباشتن حافظه انسانها از اطلاعات تهی از معناست و اینجاست که تربیت دینی راهش از تربیت معنوی نیز جدا می¬شود. یعنی دینی که در اصل برای ایجاد معنویت و ادای رسالت معناسازی در زندگی انسانها مبعوث شده است در نهایت در سیستم تربیت دینی به پدیده ای بر ضد خود تبدیل میشود.
از سوی دیگر تربیت دینی در جوامعی که پیش فرض آنها دیندار بودن انسانها از بدو تولد است به دلیل ناکارآمدی در پرورش عقلانیت، از مدار تربیت اخلاقی نیز دور می شوند. در گفتمان سنتی از تربیت اخلاقی، اخلاق یعنی مزین بودن فرد به فضائل اخلاقی. در این گفتمان، روشهای تربیت اخلاقی، پند و موعظه و اسوه سازی است که مطابق بسیاری از پژوهشهای متخصصان تعلیم و تربیت دینی از جمله ناکارآمدترین روشها در تربیت اخلاقی انسانهاست. در دنیای کنونی با وجود پیچیدگی هایی که در سبک زندگی ایجاد شده و مناسبات حاکم میان انسانها دستخوش تحولات عمیق شده است، تقلیل مفهوم اخلاق به تعین یافتن فضائل در افکار و رفتار انسانها، بسیار ساده انگارانه و گمراه کننده خواهد بود. در عصر حاضر، اخلاق ناظر بر عقلانیت و قدرت حل مساله در دوراهی های بغرنج زندگیست، انتخاب میان بد و بدتر، خوب و بهتر، بی مسئولیتی و مسئولیت پذیریست. اخلاق یعنی مسئولانه انتخاب کردن و متعهدانه پاسخگو بودن. در سیستم تربیت دینی که افراد حتی امکان تعقل و تامل در مورد اصول دین خود را ندارند و آنها را همچون پیش فرضهای قطعی و محتوم و غیر قابل تشکیک زندگی خود باید بپذیرند، عقلانیتی که پیش نیاز زیست اخلاقیست چگونه پرورش می یابد؟
بهترین راه ارزشیابی در مورد اثر بخشی یک مدل تربیتی، بررسی خروجی های آن مدل است. آنچه که از خروجی های نظام تعلیم و تربیت جمهوری اسلامی در طول بیش از چهار دهه دیده شده است، همه شواهدی دال بر خروج جوانان از دایره اخلاق و معنویت است. شاید زمان تجدید نظر در رویکردهای تربیتی فرا رسیده باشد. اگرچه نسلهای بسیاری قربانی ندانم کاریهای مدعیان بی دانش و بصیرت شده اند ولی توقف امروز این سیستم ناکارآمد و آسیب رسان بی شک بهتر از فردا خواهد بود.
تربیت جنسی در محاق تربیت ایدئولوژیک
سالهای بسیاریست که تغییر شیوه زندگی انسانها و زیستن در عصر ارتباطات و اطلاعات، ضرورت تربیت جنسی در دوران کودکی و نوجوانی را بر جوامع انسانی آشکار کرده است. صرف نظر از مطلوبیت یا عدم مطلوبیت ذاتی تربیت جنسی که کانون تمرکز این نوشتار نیست و صرفا با در نظر داشتن این مساله که امر تربیت همواره باید تابعی از اقتضائات و مسائل جاری جوامع باشد تا انسانها را برای زندگی در یک جغرافیا و زمان خاص بپروراند و همچنین وجود اندیشه های جهان وطنی و ضرورت تربیت شهروندان جهانی، همواره این سوال مطرح است که چرا تولید گفتمان تربیت جنسی و ورود آن در عرصه تعلیم و تربیت رسمی، تبدیل به یکی از بزرگترین تابوهای حاکمیت شده است؟
گفتمانی که توسط حاکمیت در پاسخ به این پرسش تولید شده است و به شدت میان عامه مردم گسترش پیدا کرده است، گفتمانی است که من نام آن را "شرم مومنانه" گذاشته ام. این گفتمان در صدد القای این ذهنیت میان اقشار کوته فکر جامعه است که انسانها نسبت به مسائل جنسی، به جز محدوده روابط زناشویی خود، باید شرم و حیا داشته باشند تا جامعه از شر بی حیایی و فسادهای جنسی ناشی از آن در امان بماند و از آنجاییکه تربیت جنسی متضمن شرم زدایی از روابط میان والدین و فرزندان و معلم و دانش آموزان است، اگر به تربیت جنسی تن دهیم با یک جامعه شرم زدایی شده مواجه خواهیم شد و به این ترتیب حاکمیت با این گفتمان، رگ خواب ملتی را در دست میگیرد تا در یک بازی سیاسی با محکوم کردن سند 2030 با برچسب ابزار شرم زدایی، برای همیشه موضوع تربیت جنسی را با تایید عوام در محدوده غیر مجاز گفتمان دینی قرار دهد. آنچه که حاکمیت از تربیت جنسی به ما گفته، نازل ترین سطح آن است که اصولا در خود قاموس تربیت جنسی کمترین اهمیت را دارد.
سوال مهم در این قسمت این است که آیا به راستی در متن گفتمان دینی در رابطه با طرح مسائل جنسی، بازدارنده هایی از جنس شرم و حیا وجود دارد یا این موضوع صرفا برساخته حاکمیت است و در پشت پرده ایدئولوژی دینی اتفاقات دیگری در حال رخ دادن است؟
دستیابی به پاسخ این پرسش کار دشواری نیست و با یک نگاه ساده ولی دور از سوگیری، می توان راهی به سوی حقیقت گشود. واقعیت قضیه این است که طرح عریان و بی شرمانه مسائل مرتبط با امور جنسی در متون اسلامی اظهر من الشمس است و کسانی که در تولید گفتمان "شرم مومنانه" دستی دارند در اصل از عوام زدگی شدید و عمیقی که در کلیه لایه ها و طبقات جامعه دینی رایج و حاکم است سو استفاده می کنند. نگاهی به رساله های عملیه مراجع تقلید که دخترانمان از 9 سالگی و پسرانمان از 13 سالگی آنها را در دست می گیرند، غیر واقعی بودن ادعای برساخته حاکمیت را تایید می کند. در جای جای این رساله ها از احکام مربوط به نماز و روزه و حج تا نکاح و غسل و احکام مربوط به بانوان، اثری از گفتمان "شرم مومنانه" نیست و یک دختر 9 ساله یا پسر 13 ساله اگر تا آن سن کمبودی در زمینه کسب اطلاعات جنسی داشته باشد، همه را می تواند بی کم و کاست و بی پرده و با جزئیات کامل و تصویرسازیهای دقیق از این رساله ها به دست بیاورد. در متون مرتبط با سیره بزرگان دینی نیز به همین شکل اثری از گفتمان شرم نیست. تعدد زوجه های بزرگان دین اعم از پیامبر اسلام و امامان و شرح تفصیلی ویژگیهای این زوجه ها و روایتهایی که گاهی حتی از هم خوابگیهای این بزرگان با همسران و کنیزانشان در کتابهای سیره و روایت آمده و برخی از آنان توسط روحانیون در رسانه ملی بازگو شده، همه دلایل متقنی بر این ادعاست که در گفتمان دینی، چیزی به نام شرم نسبت به امور جنسی وجود ندارد. متون فقهی و قانونی نیز که با صراحت و با استناد به نص صریح قرآن، به شدت در صدد ترویج چند همسری برای مردان هستند نیز شاهدی دیگر بر این مدعاست. تعارف که نداریم. تعدد زوجات یعنی تنوع طلبی در ارتباط جنسی. در گفتمان رسمی و حقوقی هیچ آیین و مذهب و مسلکی تا این حد بی پرده مهر تایید بر لجام گسیختگی غریزه جنسی نزده اند.
پس اگر گفتمان شرم منطبق بر گفتمان دینی نیست، آبشخور تابو سازی از تربیت جنسی در کجاست؟
پاسخ این سوال را باید در تعارض میان تربیت جنسی و تربیت ایدئولوژیک جست و جو کرد و برای شفاف شدن این تعارض باید با اهداف و ماهیت هر دو نوع تربیت آشنا باشیم. تربیت دینی در جوامعی که پیش فرض آنها دیندار بودن انسانها از بدو تولد است به دلیل ناکارآمدی در پرورش عقلانیت، از مدار تربیت اخلاقی نیز دور می شوند.
تربیت ایدئولوژیک از نوع دینی آن، اولویت اهداف خود را بر تکوین ذهنیت افراد و تنظیم و ساماندهی جهان بینی و باورهای آنان قرار می دهد. در این نوع تربیت با گونه ای دوآلیسم مواجهیم. یعنی تقابل ذهن و بدن. جدایی ذهن و روح از بدن. در این دوگانه پنداری، آنچه برتر است ذهن و روح است و آنچه فرودست و بی ارزش است بدن است. در تکوین ذهنیت آنچه ضروری است سلب عاملیت از انسان و تبدیل کردن او به ابژه است یعنی سلب همه امکانهای تعقل و انتخاب و رهنمون شدن به مرز تابعیت محض و بدون اختیار از آموزه های تربیتی. این یعنی سلب امکان خود آگاهی از انسان. از سوی دیگر، بدن که از ذهن و روح جدا مانده و به نظر می رسد که به شدت مهجور است، توسط ایدئولوژی محاصره می شود. این بدن از سویی به دلیل شعار بی ارزش بودن سرکوب می شود و از سوی دیگر چون باید تبدیل به نماد باورهای فرد شود، همچون ذهنیت فرد تبدیل به ابژه می شود. یعنی بدن از دایره آگاهی های فرد خارج می شود و تحت کنترل ایدئولوژی قرار می گیرد. تشویق افراد به ریاضت و تبدیل کردن فقر به یک ارزش ایدئولوژیک، کم بها بودن جان انسانها، تعیین نوع پوشش و رنگهای مورد تایید، حمله به آراستگی و تایید تلویحی شلختگی در ظاهر و پوشش و بسیاری موارد دیگر از نشانه های حصر بدن توسط ایدئولوژی است که علیرغم سرکوب، به طور همزمان به شکل تمام و کمال سعی در تسخیر آن دارد.
آنچه که حاکمیت از تربیت جنسی به ما گفته، نازل ترین سطح آن است که اصولا در خود قاموس تربیت جنسی کمترین اهمیت را دارد. اینکه در تربیت جنسی به کودکان و نوجوانان آموزش روابط جنسی می دهند، یک آموزه برساخته حاکمیت برای تخریب مفهوم تربیت جنسی است.
در تربیت جنسی آنچه که با آن مواجهیم خروج از ابژگی و رسیدن به مرزهای خود آگاهی کامل اعم از خود اگاهی ذهنی و بدنی در حوزه کارکردهای جنسی است. تربیت جنسی شاخه ای از مفهوم "خرد بدن" (Body Wisdom ) است. خرد بدن یعنی شناخت تمام و کمال بدن، آگاهی از نیازهای بدن، آگاهی از تاثیرات مواد غذایی و محیط زیست بر بدن، یادگیری احترام به بدن، مراقبت از بدن و . . .
پیامد تربیت جنسی، خرد جنسی است. لازمه خرد ورزی در هر حوزه ای عاملیت فرد و خروجش از انقیاد و حصر و حصار گفتمان های تحمیلی و غالب است. فردی که خرد جنسی دارد زیر بار گفتمان چند همسری و کودک همسری نمی رود و به زن به چشم دستگاه تولید مثل نگاه نمی کند و اینها دقیقا همان چیزهایی هستند که با آموزه های ایدئولوژیک در تعارض قرار می گیرند. در نگاه دوگانه پندار ایدئولوژیک که بدن بی ارزش است و ارتباطش با عواطف قطع است معلوم نیست روابط جنسی چگونه معنا پیدا می کند؟ ارتباط دو بدن پست عاری از احساس صرفا برای اطفای شهوت؟ دقیقا در همین بستر است که مرد مجاز می شود چهار زن عقدی و بی شمار زنان صیغه ای اختیار کند چرا که در این گفتمان احساسات متعالی انسانی در بدنهای بی ارزش سکونت ندارند. بدن کار خود را می کند و راه خود را می رود و احساس هم اگر باشد سرکوب و مدفون می شود.
تربیت جنسی به انسانها می آموزد که آنها یک کل واحد هستند و هنگام ارتباط با جنس مخالف باید با بدن و ذهن و احساس خود وارد رابطه شوند و بدنشان همانقدر عشق بورزد که قلبشان می ورزد. در چنین قاموسی هیچ مردی نمی توانند در یک زمان بی شمار شرکای جنسی داشته باشد.
سخن آخر اینکه گفتمان حاکمیت از روابط جنسی یک گفتمان تک جنسیتی و به شدت مرد سالار است ولی تربیت جنسی برای مرد و زن در بهره مندی از لذت جنسی و مراقبت از بدن و کنترل بر روی بدن حقوق برابر قائل است و جنس مذکر را مالک بدن جنس مونث نمی داند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
سالهاست که با سیر صعودی بازنشستگی معلمان، بحران کمبود معلم در کشور به صدا درآمده و پیش بینی ها نشان می دهند که تعداد بازنشسته ها در آموزش و پرورش در سال های 1400 و 1401 به اوج خود خواهد رسید. بر اساس پیشبینی سازمان برنامه و بودجه، جمعیت بازنشستگان آموزش و پرورش تا سال 1406، 463.272 نفر خواهد بود که حدود 71 درصد از این تعداد قبل از سال 1402 بازنشسته خواهند شد!
عده زیادی از معلمان بازنشستگی خود را به علت اجرای رتبه بندی به تعویق انداخته اند تا از مزایا و افزایش حقوق این لایحه بهره مند شوند. لایحه نظام رتبه بندی معلمان پس از ده سال بالاخره در روز چهارشنبه 24 آذرماه در مجلس تصویب و برای تأیید به شورای نگهبان ارسال شده است. بی شک با اجرایی شدن این لایحه در آموزش و پرورش، عده زیادی از معلمان در سال جاری یا سال آینده، بازنشسته خواهند شد که این سونامی بازنشستگی می تواند مشکلات زیادی را در آموزش و پرورش به وجود آورد.
بیکاری یکی از مشکلات اساسی امروز کشور بوده و دغدغه اصلی مردم و دولت به حساب میآید. در این بین یکی از نهادهای مهم کشور به مشکل نیروی انسانی برخورده و باید برای آن فکری جدی کنند. دولت میتواند با یک سازماندهی درست بخشی از نیروی کار توانمند را وارد حوزه آموزش و پرورش کرده و با آموزش مهارتهای لازم به آنها هم عده زیادی از افراد جامعه را به شغلی رسمی و مشخص برساند و همچنین مشکلات بزرگترین دستگاه اجرایی کشور را سامان دهد.
وزارت آموزش و پرورش باید از هم اکنون برای جبران کمبود معلم در سال آینده برنامه های عملیاتی را از مجاری قانونی دنبال کند تا علاوه بر جذب معلمان و جبران کمبود معلم، کیفیت آموزش را نیز مد نظر قرار دهد و به هرگونه استخدام غیر کارشناسی اقدام نکند. آموزش و پرورش علاوه بر کمبود معلم دچار بحران کمبود «مشاور» و «مربی بهداشت» و سایر نیروهای اداری و خدماتی در مدارس نیز می باشد.
با اجرای رتبه بندی معلمان، سیل بازنشستگی به شدت افزایش می یابد و جمعیت دانشآموزان نیز رو به افزایش است و برای این فاصله عمیق باید فکری کرد، این بحران سال به سال عمیق تر میشود برهمین اساس ضروری است که سازمان اداری و استخدامی، برنامه و بودجه و آموزش و پرورش در جلسات مشترک وضعیت نیروی انسانی، کاستیها و روند آینده آموزش و پرورش در این حوزه را در اسرع وقت پیگیری نمایند.
( مدرسه ای واقع در روستای ریگ ملک سیستان و بلوچستان )
دانشگاه فرهنگیان و دانشگاه تربیت دبیر شهید رجایی مسئولیت تأمین نیروی انسانی آموزش و پرورش را برعهده دارند که فعلاً بهترین راه برای جذب معلمان توانمند و با تجربه هستند. البته مهارت آموزان ماده 28 دانشگاه فرهنگیان نیز با آزمون از فارغ التحصیلان دانشگاههای دیگر و گذراندن دوره یک ساله در دانشگاه فرهنگیان وارد آموزش و پرورش می شوند تا کمبود معلم را جبران کنند. معمولاً معلمان ماده ۲۸ که یک سال دوره دیده و فارغ التحصیلان دوره چهارساله دانشگاه فرهنگیان هنوز نیاز دارند چند سال در موقعیت مناسب در کنار مدرسه و پیشکسوتان قرار گرفته و تجربه کسب کنند تا تجربه های لازم و ضروری معلمی را کسب نمایند. کاهش دوره چهار ساله آموزش به سه سال در دانشگاه فرهنگیان نیز از راه کارهای موجود برای حل این مشکل است. دانشگاه فرهنگیان نیاز دارد در مؤلفههای اجرایی و آموزشی از روشهای نوین استفاده کند، اما متاسفانه در زمینه استاد و اعضای هیأت علمی، امکانات و تجهیزات آموزشی فاصله زیادی تا وضعیت مطلوب دارد و باید این مشکلات نیزحل شوند.
یکی دیگر از اقدامات برای حل مشکل کمبود معلم، بالا بردن جمعیت کلاسهای درس در دوره ابتدایی و متوسطه است که این امر هم کیفیت آموزشی را کاهش داده و هم در شرایط کرونایی که در سالهای آینده نیز باید شیوه نامه ها رعایت شوند، حضور همه دانش آموزان در کلاس امکان پذیر نخواهد بود. راه دیگر برای حل مشکل کمبود شدید معلم استفاده از حق التدریس معلمان به صورت اضافه خدمت شاغلان و تدریس بازنشستگان در سقف ساعات مجاز تدریس است، البته این موضوع فرصت خوبی برای استفاده از توان بازنشستگان است ولی برخی از بازنشسته ها انگیزه لازم و توانایی استفاده از فن آوری های نوین آموزشی به ویژه در فضای مجازی را ندارند. اما با وجود استفاده از انواع روشهای نام برده بازهم جای خالی معلم دوره دیده، توانمند و دارای شایستگی های معلمی در دستگاه تعلیم و تربیت دیده می شود.
امید است مجلس و وزارت آموزش و پرورش با در نظر گرفتن شرایط بحرانی کمبود معلم و سونامی بازنشستگی در ماه های آینده، هرچه سریعتر نسبت به اتخاذ راهکارهای مناسب برای جذب معلمان با تجربه، توانمند و با صلاحیت حرفه ای، اقدامات لازم را انجام دهند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
در چند سال اخیر در کنار انواع و اقسام موضوعات و مشکلات ریز و درشت آموزش و پرورش دو موضوع برای فرهنگیان پُر رنگ تر از سایر موارد دیگر بوده است. به طوری که فعالان رسانه ای حوزه آموزش و پرورش تلاش کرده اند در این زمینه در رسانه های حقیقی و شبکه های فضای مجازی نسبت به تبیین آنها و عمومی شدن این دو موضوع در بین فرهنگیان اهتمام داشته باشند.
این دو موضوع عبارتند از :
" رتبه بندی معلمان" و " حق مالکیت بر دارایی های صندوق ذخیره فرهنگیان ".
در مورد رتبه بندی معلمان گر چه نه چندان دلچسب، ولی در مجموع تبدیل به قانون شد و به احتمال زیاد مراحل تائید و اجرا را طی خواهد کرد.
اما مطالبه ای که در سایه فضای بحث، تبادل نظر و اعتراض در مورد رتبه بندی معلمان تا حدود زیادی کم رنگ شده است، مطالبه به حق و بسیار مهم تحقق مالکیت فرهنگیان عضو صندوق ذخیره فرهنگیان بر همه ی دارایی های این صندوق است.
در راستای تلاش برای اینکه مالکیت دارایی های صندوق که شامل چندین هلدینگ بزرگ و ده ها شرکت می باشد، به معلمان عضو تعلق بگیرد، گروهی از فرهنگیان شاغل و بازنشسته عضو صندوق ذخیره که دغدغه این موضوع را داشته اند . به مرور و در طی زمان همدیگر را پیدا کرده، و جلسات واقعی و مجازی برای همفکری و هماهنگی با خود و مدیران صندوق ذخیره فرهنگیان در طی سه سال گذشته برگزار کرده اند .
عمده مطالبات این گروه که ریشه در گروه های دهها هزار نفره فضای مجازی دارند، در سه محور خلاصه می شود :
اول اینکه همهی دارایی های صندوق احصاء شده و شفاف برای فرهنگیان عضو صندوق اعلام شود. زیرا تمام املاک، مستغلات، تاسیسات، و هر آنچه ساختمان مرکزی صندوق و هلدینگ ها و شرکتهای آن دارند با واریزی ماهیانه معلمان عضو خریداری و بنا شده است.
دوم اینکه حق مالکیت فرهنگیان عضو صندوق ذخیره به صورت قانونی و با تصریح در اساسنامه و سایر اسناد این صندوق به رسمیت شناخته شود. باید همگی با هم تلاش کنیم که با عرضه دارایی های آن در بورس، از حجم این همه مدیر و کارمند آن بکاهیم و به جای موسسه ای که هزاران مدیر، مشاور، عضو هیات مدیره و پرسنل عادی دارد ، با حدود ده نفر که مدیریت سهام را خواهند داشت در هزینه های جاری و پرسنلی آن به شدت صرفه جویی شود.
سوم اینکه با عرضه این دارایی ها در بورس و تخصیص سهام به فرهنگیان عضو صندوق، این مالکیت تحقق عینی پیدا کند.
برای پیگیری تحقق مطالبات فوق همان گونه که اشاره شد، طی سه سال گذشته از طرف " گروه پیگیری کننده مطالبات" جلسات متعددی با مدیرعامل و برخی از مدیران صندوق برگزار شده است. در هر جلسه مدیران صندوق مدام بر تایید مطالبات ما صحه گذاشته اند و هر بار وعده تحقق آنها را در آینده بسیار نزدیک داده اند، ولی بعد از گذشت سه سال از پیگیرهای گروه مطالبه گران متاسفانه هنوز با عدم تحقق وعده و وعیدها روبه رو هستیم .
متاسفانه در اکثر جلسات به جای حضور مدیر عامل و اعضای هیات مدیره با مطالبه گران، شاهد حضور مدیران دست چندم صندوق ذخیره فرهنگیان با گروه مطالبه گران بوده ایم، مدیرانی که حقوق بگیر صندوق هستند و فقط برای توجیه عملکرد خود، هیات مدیره و هیات امنای صندوق در جلسات شرکت می کنند.
لازم است به این نکته مهم اشاره شود که چون سرمایه اولیه و سرمایه جاری صندوق از جیب و حساب مدیران این موسسه نیست، چندان دلسوزی و نگرانی برای حفظ و افزایش سرمایه موجود و همچنین هزینه کرد منصفانه آن ندارند . آنان با سرمایه ای که از قبل با پول معلمان گردآمده، و همچنین پولی که ماهیانه حدود ۱۲۰ میلیارد تومان مستقیم از فیش حقوقی فرهنگیان عضو دریافت می کنند و به حساب صندوق واریز می شود، با ریخت و پاش به مانند سایر شرکت هایی که از این سنخ هستند آن را باری به هر جهت اداره می کنند که همگی می دانیم مدیریتی که با سرمایه و دارایی دیگران باشد هر کسی را با هر ناتوانی، قادر می سازد که ادعای مدیریت کند.
متاسفانه فردی به نام آقای رنجبران که علاوه بر مدیریت داخلی موسسه، در هولدینگ های صندوق هم مسئولیت هایی را بر عهده دارد و با گرفتن ژست اینکه پیشینه معلمی دارد، در جلسات گروه مطالبه گران مدام درصدد زبان بازی و توجیه بسیار سطحی مسایل و مشکلات صندوق بوده و در هر جلسه از تحقق قریب الوقوع مطالبات خبر می دهد، تا امروز را به فردا و فردا را به پس فردا بدوزد و رفع تکلیفی امور را بگذراند.
پرداخت حقوق های بالا به هیات مدیره، مدیران و همچنین پرسنل عادی و بسیار مازاد صندوق، نشان از عدم دلسوزی در جهت مدیریت بهینه و به صرفه این موسسه و بنگاه بزرگ اقتصادی دارد. به صورت نمونه در زمانه ای که مشکلات اقتصادی کمر معلمان را شکسته است شاهد توزیع اقلام رفاهی به پرسنل «شاغل» در صندوق ذخیره از جیب فرهنگیان عضو صندوق هستیم . در زمانه ای که مشکلات اقتصادی کمر معلمان را شکسته است شاهد توزیع اقلام رفاهی به پرسنل عضو صندوق ذخیره از جیب فرهنگیان عضو صندوق هستیم. مدیران و پرسنلی که تقریبا همه آنها یا معلم نیستند یا تعداد معدودی معلمانی بازنشسته هستند که از خواص و مدیران زمان خود بوده اند.
معلمان عزیز !
صندوق ذخیره فرهنگیان و موضوعات پیرامون آن آن قدر مهم هستند که فرهنگیان توجه ویژه ای همانند رتبه بندی به آن داشته باشیم. باید همگی با هم تلاش کنیم که با عرضه دارایی های آن در بورس، از حجم این همه مدیر و کارمند آن بکاهیم و به جای موسسه ای که هزاران مدیر، مشاور، عضو هیات مدیره و پرسنل عادی دارد ، با حدود ده نفر که مدیریت سهام را خواهند داشت در هزینه های جاری و پرسنلی آن به شدت صرفه جویی شود.
طبق شنیدهها، وزیر فعلی آموزش و پرورش نگاه مثبتی به حق مالکیت فرهنگیان عضو صندوق ذخیره بر همه ی دارایی های صندوق دارد و حتی طبق شنیدهها ماموریت هایی برای تحقق مطالبات فوق الذکر و تسریع در بورسی شدن دارایی های صندوق داده است. ضمن احترام به افراد و مدیرانی که با رعایت اخلاق و مسائل شرعی به صیانت از اموال و دارایی های فرهنگیان عضو صندوق همت داشته اند، امیدوارم با پیگیری و حساسیت عموم فرهنگیان شاهد تحقق سریع این مطالبات باشیم.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه رسانه/
آن چه در زیر می آید ؛ سخنان دکتر محسن رنانی در نشست هم اندیشی «شناسایی مسائل و چالشهای امروز و آینده آموزش و پرورش و پیشنهادهای کاربردی برای ترمیم و بهروزرسانی سند تحول بنیادین» است که توسط دبیرخانه شورای عالی آموزش و پروش به تاریخ ۱۱ آبان ۱۴۰۰ منتشر گردیده است .
رنانی با بیانی صریح و بی پرده به نقد و واکاوی سند تحول بنیادین از زاویه کودکی و توسعه می پردازد .