گر خون تازه میرود از ریش اهل دل
دیدار دوستان که ببینند مرهم است (سعدی)
مقدمه
صله رحم یا به قول سعدی دیدار دوستان، یعنی درمان درد و رنج انسانی. حس با هم بودن، محترم و مورد توجه بودن. پذیرش اجتماعی داشتن. همفکری و همدلی کردن. درد دل کردن. یعنی تخلیه فشارهای عصبی.
یعنی هیجان شادی در روزمرگی زندگی که اغلب خسته کننده و آزاردهنده است. یعنی تضمین سلامتی روحی و جسمی. اما برای تداوم چنین سلامتی و تثبیت و تداوم آن، فقط افراد یک جامعه انتخاب گر یا تصمیم گیرنده نیستند بلکه شرایط اجتماعی، اقتصادی و شدیدا سیاسی روی این رفتار افراد اثر می گذارد.
تداوم تورم و گرانی افسارگسیخته، چه بلایی بر سر صله رحم و تعاملات اجتماعی ما آورده است ؟ دیگر کمتر موعظه ای در مورد صله رحم می شنویم، اما چرا؟ چون امروز، رفت و آمد جمعی در بین خویشاوندان، دوستان، همسایگان و همکاران، با بیماری و بحران اقتصادی حاکم، عملا غیرممکن شده است. حتی نام چهارشنبه سوری را به روز تکریم همسایگان تغییر داده اند که متوجه از دست دادن نعمتی باشیم که سلامتی روح و روان و جسم ما را به خطر انداخته است و صد البته سلامتی جامعه را.
امروز افسردگی؛ انرژی زیستی فرد و اجتماع را تقلیل داده است. افسردگی در جایگاه سوم بیماری ها در ایران است. بر اساس نتایج آخرین پیمایش غربالگری سلامت روان، حدود 30 درصد در کشور به اختلالات روان مبتلا هستند.
به نظر می رسد مفهوم « تسلای اجتماعی » با توجه ویژه از سوی ما و مسئولان، بهترین درمان دردهای انباشته شده ما طی دهه ها بی اعتنایی باشد. دردهایی که از کارکردهای نامناسب و ویرانگر مدیرانی بر ما تحمیل شده است که گاه منافع شخصی خود را بر ملت ارجح دانسته اند، گاه نادانی، ناتوانی و ضعف مدیریتی خود را بی رحمانه ندید گرفته و بر ملت تحمیل کرده اند و گاه انتخاب ناشایست خود را اقرار نکرده اند.
آنان دلسوز ایران و ایرانی نبوده اند. آنان با بی کفایتی و جاهلیت کردانیسم خود، هر دو را به ورطه بیماری و بحران کشانده اند.
امروز ایران و ایرانی زخم خورده به تسلای اجتماعی نیاز دارد تا شادی، همدلی و انسان بودن خود را بیشتر از این فراموش نکند. تا منجی انسانیت و روابط سالم و اثرگذار انسانی باشد.
تسلای اجتماعی یعنی چه؟
تسلا یعنی آسایش، اطمینان، خشنودی و شادکامی. فرد فاقد آسایش ناراحت شناخته میشود. گذر از غم فشارهای اجتماعی، به معنای بازیابی آرامش است، به معنای بازپسگیری فضاهای آرام در زندگیمان است، فضاهایی که میتوانیم در آن استراحت و بازیابی انرژی کنیم.
« تسلای اجتماعی » هر چند در علم روان پزشکی و روان شناسی، کاربرد دارد، اما به توجه به بحران های پی در پی جامعه ما و وجود آسیب های اجتماعی و اقتصادی بسیار ناشی از آن ها و برای حفظ سلامت روان افراد، شدیدا به تسلای اجتماعی نیازمندیم.
هادی خانیکی، استاد ارتباطات در همایش سلامت روان و رسانه، از رابطه میان تسلای اجتماعی و ارتباطات می گوید :
« مسأله " تسلا " در روان پزشکی و روان شناسی بسیار مطرح است و یکی از عوامل مهم ترمیم روانی اجتماعی است. من احساس میکنم که جامعه ما در وضعیت ترومایی قرار دارد و در این وضعیت طبیعتا فقط و فقط بلایای طبیعی و سیل، زلزله، جنگ، بیماری همهگیر و ... نیست. گسیختگی اجتماعی، بحران اقتصادی و سیاسی این ها مسائلی است که وضعیت را ترومایی میکند.
او معتقد است که باید به وضعیت تسلای اجتماعی بازگشت. " (1)
انواع رنج های انسان
« اروین یالوم (Irvin David Yalom) ، روان درمانگر هستیگرا و نویسنده برجسته آمریکایی در کتاب ارزنده « روان درمانی اگزیستانسیال » که با ترجمه دکتر سپیده حبیب منتشر شده است به برخی رنجهای وجودی، روانی و اجتماعی اشاره میکند که در شرایط بحرانی نظیر بیماریهای سخت یا وضعیت ترومایی جامعه تشدید میشوند . گویند مذهب و ایمان، معنویت افراد را بیشتر می کند و چنین افرادی اصولا خرسند و راضی زندگی می کنند. پس چرا واقعیت های جامعه ما این گفته را تأیید نمی کند؟
در این میان چهار رنج برجسته هستند :
1- رنج از مرگ؛ به معنای آگاهی از فناپذیری که اضطراب برآمده از آن در بیماریها و بحرانها شدت مییابد.
2- رنج از تنهایی؛ که انسان را به بنیادیترین سطح وجودی خود یعنی تنهایی سوق میدهد و در متن بیماری و بحران آشکارتر میکند.
3- رنج از بیمعنایی؛ که در مواجهه با بیماریها و بحرانها به پیدایش و رشد حس بیثمری و سرباربودگی میانجامد.
4- رنج از آزادی و مسئولیت؛ که در بیماری و بحران امکان برخورداری از آزادی در انتخاب و مسئولیت برآمده از آن را در مخاطره قرار میدهد.
تسلای اجتماعی با تقویت شبکههای ارتباطی و همبستگیهای جدید اجتماعی، افراد را در فهم و پذیرش مسائل هستیشناسانه، اجتماعی و انسانی توانمند میکند. " (2)
گویند بیماری جسم برخاسته از بیماری روح و روان است.
وحشت عده ای از مرگ نزدیکان یا خود به حدی است که هر روز بخشی از گفت و گوی ذهنی فرد با خودش را تشکیل می دهد. اضطراب ناشی از این تفکر، فشار مضاعفی بر مغز و قلب فرد به وجود می آورد. یا در تعقیب همین تفکر رنج آور، ترس از تنهایی بعد فوت پدر، مادر، همسر و فرزند، بار اضطراب را تشدید می بخشد.
رنج بردن از بی معنایی برخلاف دو رنج قبلی، به حدی از شعور و آگاهی نیاز دارد. از این لحاظ این نوع رنج دارای بار ارزشی است. کسانی که جهت زدودن این رنج، هدف، جهت و برنامه ای جهت خلاصی خود دارند، امکان خلاص شدن از این رنج را دارند. مثلا با پرداختن به انواع هنر، شعر و نویسندگی دنبال چاره اندیشی هستند. یا در دل طبیعت به دنبال یادگیری های جدید، خویشتن خویش را جلا می دهند.
همه این موارد در صورتی ممکن است که فرد جسم و روانی سالم داشته باشد و یا مشکلات زندگی او را در برنگرفته باشد، و گرنه به پوچی و بی هدفی بیشتری خواهد رسید.
رنج از آزادی و مسئولیت، برای فرد در شرایط بیماری و بحران، فرصت مناسبی برای بهره مندی از آن یا تحقق اهداف مفید نخواهد بود. خود امر انتخاب از چند راهکار یا موقعیت، به اندازه کافی گیج کننده است.
شرایط بحران و بیماری، مخاطرات این مواجه را تشدید می کند.
انسان در دوران بیماری جسمانی در هر سن و پایگاه اجتماعی که باشد خصوصا در سنین کودکی و سالخوردگی، به توجه و تسلی بیشتری نیاز دارد. حتی افراد بیگانه و ناآشنا نیز می توانند با قدری مهربانی، درد و رنج بیماری فرد را بکاهند.
فرد بیمار منتظر نگاه مهربانی است تا بودن با دیگران را باور کند. همین حس در بیماران روحی - روانی نیز صادق است. تنها گذاشتن و جداسازی آنان از متن جامعه، آزردگی را بیشتر می کند و بیماری را شدت می بخشد.
« توجه » حس خوشایندی است که تمامی افراد جامعه بدان نیازمندند. این توجه موجب تسلای خاطر می گردد. وقتی دختر یا پسری، داماد یا عروسی دست یک سالخورده را که پدر و مادر هستند، گرفته و او را به خانه سالمندان می گذارد، روانی متلاشی پر از سئوالاتی بی جواب را به آنان هدیه می دهد. حال اگر با پدر و مادر هر دو چنین معامله ای کنند، جدا ساختن آنان که بیش از نیم قرن با هم زیسته اند، دردی مضاعف است. ( در جایی سندی برای خانه سالمندان متأهل نیافتم)
افسردگی جمعی ؛ درد ایران امروز
افسردگی؛ قاتل انرژی زیستی فردی و اجتماعی است. بر اساس نتایج آخرین پیمایش غربال گری سلامت روان، حدود 30 درصد در کشور به اختلالات روان مبتلا هستند و افسردگی در جایگاه سوم بیماری ها در ایران است.
قدر مسلم تنها روان و جسم انسان، بیمار و رنجور نمی گردد.
« افسردگی جمعی » دردی است که این روزها درگیر آن هستیم. جامعه یا هر بخش موجود در جامعه یعنی بخش های اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی نیز می تواند بیمار باشد. لذا جامعه بحران زده و بیمار نیز به توجه و تسلی نیازمند است.
تسلی چنین جامعه ای با توجه به کیفیت زندگی جمعیت موجود در آن و با شناخت و بررسی مشکلات جامعه، قبل از تبدیل شدن به معضلات لاینحل و با رعایت عدالت در تمامی بخش های موجود در آن ممکن است.
حس بی عدالتی بدترین تجربه تلخ زندگی اجتماعی است. امروزه شدت بی عدالتی در جامعه در هر حیطه ای تا حدی است که حتی کودکان نیز آن را خارج از خانواده حس می کنند. جامعه ما بیمار اورژانسی است و نیاز به درمان و توجه عاجل دارد.
چرا ایران نود و نهمین کشور شاد دنیاست؟ فقط دولت ها جامعه را رنجور و بیمار نساخته اند، بلکه من و شما هم در ایجاد شرایط موجود مقصریم.
ایران در رتبه 99 بین کشورهای شاد دنیا قرار دارد. لابد باید خوشحال باشیم که در بین 147 کشور که آخرین آن کشور افغانستان است، رتبه 99 زیاد بد نیست و رتبه قابل قبولی است. البته این رتبه را هم مدیون مردم ایران هستیم چون رتبه 13 شهروندان در سخاوت و کمک به دیگران باعث شده است تا رتبه ایران در مجموع پایینتر نیاید.
باید تجزیه و تحلیل کرد که چرا کشورهای فنلاند، دانمارک، ایسلند، سوئد، اسرائیل، هلند، نروژ، لوکزامبورگ، سوئیس و استرالیا، به عنوان ده کشور شاد دنیا معرفی شده اند؟ خصوصا اسرائیل که دائما در حال جنگ است، چگونه پنجمین کشور شاد شناخته شده است؟
مشخص است که اشتغال کامل و نبود بیکاری، تولید انبوه، سرمایه گذاری و رفاه اجتماعی در این کشورها بیشتر است. آنان در شرایط رفاه و توانمندی، تنبل و تن پرور نشده اند، بلکه با بالفعل درآوردن امکانات بالقوه کشور خود، رفاه و شادی را به عنوان یک حق انسانی و طبیعی، برای همه افراد جامعه فراهم ساخته اند.
آنان دارای ثبات اقتصادی هستند و همانند ما در ساعات متفاوت یک روز و در مغازه های گوناگون، با قیمت های چندگانه مواجه نیستند. یعنی اقتصادی منتظم و پربازده دارند و همانند ما به دلیل قوانین دست و پا گیر یا غلط، کارخانه ها و کارگاه های آنان ورشکسته و تعطیل نمی شود.
امروز برندهای ملی ایرانی که در 50 یا 60 سال پیش رشد کرده بودند کجا هستند؟
سیاست آنان برخلاف سیاست ماست. گرسنه نگه داشتن افراد در سنین و طبقات گوناگون و سپس دادن انواع کمک مالی بلاعوض یا با بهره کم توسط دولت، با تصور تثبیت محبوبیت دولت ها، چهره فقر مطلق را در کشور توسعه داده است.
بیشتر مردم ایران با سیلی صورت خود را سرخ نگه می دارند تا ثابت کنند که سرپا و زنده هستند. اما به چه بهایی؟ به بهای غمگینی و درماندگی. تنبلی و سربار خانواده و جامعه بودن. با تولید ناکافی و اتکا به درآمد نفت و گاز به بهای بیماری و بحران در جامعه که نهایتی برای مرتفع شدن آن ها دیده نمی شود.
در شرایط بحران و بیماری جامعه، جهت گرفتن تصمیم درست باید به اطلاعات درست و واقعی، دسترسی داشته باشیم. چرا همیشه تورم؟ چرا همیشه تحریم؟ چرا همیشه مشکل مسکن و اشتغال، بحران قاچاق کالا و سوخت؟ چرا غایتی برای حل این بیمارهای اجتماعی و اقتصادی وجود ندارد؟ چرا رفاه و شادی برازنده ملت ایران نیست؟
اینجاست که عده ای برای جستن آن وطن را رها می سازند و ما چرا به نکوهش آنان می پردازیم. آنان از حاد شدن بیماری جامعه و خود، هراس داشته و با جسارت و شهامت، مهاجرت را عین رهایی یافته اند.
زمانی باید ماند که امید به تسلای اجتماعی از سوی مردم و دولت باشد. یقین اگر چنین بود کشور من هم حداقل جزو 20 کشور شاد دنیا بود.
گویند مذهب و ایمان، معنویت افراد را بیشتر می کند و چنین افرادی اصولا خرسند و راضی زندگی می کنند. پس چرا واقعیت های جامعه ما این گفته را تأیید نمی کند؟
بدترین خصلت یک انسان که بیشتر ما درگیر آن هستیم انتظار بیهوده برای فرجی معجزه آسا آن هم از سوی دیگران است.
آگاهی از وضعیت اسفبار می بایست به حرکتی درمانگر منجر شود و گرنه هرگز با حلوا گفتن دهن کسی شیرین نشده است.
حداقل من و شما در تعاملات اجتماعی خود بر فشارهای جامعه از هم گسیخته خود، قدری با یکدگیر مهربان باشیم و به همدیگر احترام بگذاریم و اگر مرهم دردی نمی شویم با رفتار نادرست خود، شدت بیماری اجتماعی را بیشتر نکنیم.
فشارهای وارده بر ما را کوه با آن همه سختی و استواری قادر به تحمل نیست.
فقط دولت ها جامعه را رنجور و بیمار نساخته اند، بلکه من و شما هم در ایجاد شرایط موجود مقصریم.
بیماری روح و روان سرایت می یابد و دامن ما را هم می گیرد. با خود روراست باشیم و از سلامتی روح و روان مان مطمئن شویم تا مبادا جسم مان درگیر بیماری های ناعلاج کشنده شود. آن هم در روزگاری که هزینه درمان سر به فلک کشیده است.
و باز به قول سعدی شیرین سخن:
بر احوال آن كس ببايد گريست
كه دخلش بود نوزده، خرج بيست
منابع :
(1) جامعه ایران به تسلای اجتماعی نیاز دارد. منبع آپارات. چهاردهمین همایش روان و رسانه. یکم اسفند 1403
(2) روزنامه اعتماد؛ یادداشت دکتر هادی خانیکی؛ در باب تسلای اجتماعی.1403/12/07
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
طبیعت ایران گنجینهای ارزشمند از مناظر بکر، اقلیمهای متنوع و منابع طبیعی منحصربهفرد است. یکی از مهمترین مسائلی که در سالهای اخیر مورد توجه قرار گرفته، اهمیت حفظ این منابع برای نسلهای آینده است. گردشگری پایدار یکی از راههایی است که میتواند همزمان با بهرهبرداری از طبیعت، از تخریب آن جلوگیری کند.
نمونهای از این چالشها، برداشت بیرویه از منابع طبیعی بهعنوان سوغات است. هرچند که هدیه دادن یک تکه سنگ، خاک یا گیاهان منطقهای ممکن است نشانگر علاقه به طبیعت باشد، اما در بلندمدت باعث کاهش جذابیت گردشگری و حتی نابودی تدریجی زیستبومها میشود. تصور کنید که اگر هر بازدیدکننده از مناطقی مانند جزیره هرمز یک مشت از خاک نقرهای آن را با خود ببرد، در آینده چیزی برای دیدن باقی نخواهد ماند.
در این میان، مسئولیت ما بهعنوان شهروندان آگاه و علاقهمند به توسعه پایدار این است که این موضوع را با دیگران در میان بگذاریم، حتی اگر موجب ناراحتی آنان شود. آگاهیبخشی درباره اهمیت حفاظت از طبیعت نه تنها یک وظیفه فردی بلکه یک ضرورت و ماموریت اجتماعی است.
با ترویج فرهنگ مسئولیتپذیری در سفر، میتوان به جای برداشت منابع، تجربههای ارزشمندی را به یادگار برد و به دیگران نیز فرصت داد تا زیباییهای طبیعت را همانگونه که هست، ببینند و از آن لذت ببرند. تنها در این صورت است که میتوانیم میراث طبیعی ایران را برای نسلهای آینده حفظ کنیم و توسعه صنعت گردشگری را در مسیری پایدار و مسئولانه پیش ببریم.
***
صدای معلم :
- آن چه در تصویر مشاهده می کنید فاجعه ای است که مردم و مسافران برای ساحل نقرهای جزیره هرمز ایجاد کرده اند .
بسیاری از گردشگران و مسافرانی که به هرمزگان رفته اند ؛ خاک نقره ای سواحل آن جا را در بطری ریخته و با خودشان برده اند طوری که سواحل هرمزگان تقریبا از این خاک خالی شده است .
به قول معروف :
شمال را خراب کردیم؛ حالا نوبت جنوب است !
- کلیپ زیر متاسفانه ؛ «سواد محیط زیستی ایرانی ها » را در برخورد با طبیعت و محیط زیست نشان می دهد که چقدر بی رحمانه و بدون مسئولیت پذیری و آینده اندیشی کمر به نابودی آن بسته اند :
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَىٰ أَهْلِهَا
سوره نساء، آیه 58
ترجمه: «همانا خداوند شما را امر میدارد که امانتها را به صاحبان آن ادا کنید.»
حوزه مشارکتهای مردمی و مدارس غیردولتی یکی از ارکان کلیدی نظام آموزشی کشور است که میتواند به کاهش بار مالی دولت، ارتقای کیفیت آموزشی و توسعه عدالت آموزشی کمک کند. در شرایطی که سیاستهای کلان کشور بر افزایش سهم مدارس و مراکز غیردولتی تأکید دارد، مدیریت صحیح این حوزه اهمیتی دوچندان مییابد. اما مشاهدات میدانی از روند مدیریت و سیاستگذاری این بخش نشان از ناکارآمدی، عدم تخصص و رویکردهای غیرعلمی دارد.
نگارنده این سطور، معلمی با ۲۸ سال سابقه خدمت در نظام تعلیم و تربیت با پیشینهای از فعالیتهای آموزشی و اداری است که بهعنوان یکی از نامزدهای تصدی ریاست حوزه مشارکتهای مردمی در یکی از استانهای غرب کشور است. پس از مصاحبه و رد و بدل پرسشها و پاسخها، قصد نقد سلیقه تیم حاکم بر مجموعه مدیران مشارکتهای مردمی وزارت آموزش و پرورش بهجامانده از دولت سیزدهم را دارم تا خطراتی که در این روند به چشم میخورند، به اطلاع مقام عالی وزارت آموزش و پرورش برسد.
مدیریت بدون تخصص و تصمیمگیری بدون تحلیل
مدیران حوزه مشارکتها فاقد درک صحیح از مأموریت و مسئولیتهای خود هستند. این نقیصه در نحوه طراحی ساختار، برنامهریزی و حتی مصاحبههای جذب مدیران استانی به وضوح قابل مشاهده است.
برخی از مهمترین مشکلات عبارتند از: گوش باشید، بشنوید، تحقیق کنید و عمل کنید. شاید کلام منِ معلم، راهگشای کم کاری شما در این جا به جایی باشد.
1- نبود شفافیت و اطلاعات بهروز
وبسایت این مجموعه فاقد آمار دقیق، اطلاعات جامع و شفافیت در ارائه عملکرد خود است. در شرایطی که تصمیمگیریهای کلان باید مبتنی بر دادههای مستدل باشد، عدم وجود یک پایگاه اطلاعاتی قوی نشان از ضعف مدیریتی است.
2- غلبه نگاه سیاسی و امنیتی و ایدئولوژیک بر نگاه تخصصی
به جای استفاده از متخصصان برای سیاستگذاری، انتصابات بر اساس گرایشهای سیاسی و جناحی صورت میگیرد. این امر منجر به تصمیمگیریهای ناکارآمد و غیرکارشناسی شده است.
3- عدم درک صحیح از وظایف حوزه مشارکتها
در مصاحبهها، بهجای طرح پرسشهای مرتبط با برنامههای اجرایی و توسعه مدارس غیردولتی، برخی سوالات پیرامون مدیریت گروههای تلگرامی و امکان اعتصاب دانشآموزان مطرح میشود!
همچنین، پرسشهایی نظیر نحوه مدیریت نمازخانه مدارس غیرانتفاعی مطرح میگردد که خارج از محور اصلی وظایف این حوزه است. این نوع پرسشها نشاندهنده ناآگاهی عمیق مدیران از محدوده و ماهیت واقعی مشارکتهای مردمی و مراکز و مدارس غیردولتی بوده و گرایش آنها به مسائل امنیتی و فرعی، مانع ارائه راهکارهای سازنده میشود.
4- نبود نگاه علمی و پژوهشی در سیاستگذاری
سؤال شد که برنامه شما برای بهبود آموزشی و پرورشی مدارس و مراکز غیردولتی چیست؛ پیشنهاد دادم کارشناسان تخصصی در معاونتهای پرورشی و آموزشی وزارت برای ارتقای کیفیت مدارس غیردولتی داده شوند؛ اما در کمال ناباوری پاسخی مبهم نظیر «عمر خدمت من و شما به این موضوع نمیرسد که خواهان تغییر در چارت معاونتهای وزارت و ادارات کل و ... باشیم» دریافت گردید. این پاسخ نه تنها نشاندهنده فقدان دید کلان و بلندمدت است، بلکه بیانگر بیتوجهی به ضرورت استفاده از دادههای آماری و پژوهشهای میدانی در تدوین سیاستها میباشد.
لزوم اصلاحات بنیادی در مدیریت مشارکتهای مردمی
جناب وزیر!
کشتی توفانزده آموزش و پرورش ناخدایی بیدار میخواهد. حوزه مشارکتهای مردمی و مدارس و مراکز غیردولتی وزارت نیازمند اصلاحات بنیادین در ساختار مدیریتی با نگرش علمی، پژوهشی و تخصصی در فرایندهای تصمیمگیری است.
نیازمند اصلاح قوانین در حوزه مدارس هیات امنایی برای خروج از بن بست گستزش این مدارس است . اهمیت این مطلب وقتی نمایانتر میشود که طبق برنامه دولت پیشین ( ابراهیم رئیسی )، سهم مدارس غیردولتی و هیئتامنایی از ۱۶٪ موجود باید تا دو سال آینده به ۴۵٪ افزایش پیدا کند.
عدم توان اجرایی مدیران حاضر، نداشتن تخصص حقوقی و استفاده از دادههای آماری در تصمیمگیریهای کلان کشوری و همچنین نگاه سطحی آنان به مشکلات این حوزه کاری، پیامدهای جدی در گسترش مدارس و مراکز باکیفیت در کشور به همراه خواهد داشت.
جناب وزیر!
در حوزه مشارکتها وقت تغییر رسیده است. شما امانتدار فرهنگیان هستید. میز خدمت و مسئولیتی که به شما رسیده است، پاسخگویی شما را باید در پی داشته باشد. بهعنوان یک فرهنگی ذی نفع و یک پدر نگران آموزش فرزندان ایران، خواهان جواب روشن شما در علت نگهداشتن تیم بهجامانده از دولت سیزدهم، بدون داشتن عملکرد مثبت و کارنامه قابل دفاع هستم.
وزارت آموزش و پرورش ناخدایی بیدار و عملگرا میخواهد؛ کسی که بتواند امانت را در جای درست خود قرار دهد. مشارکتهای مردمی و مراکز و مدارس غیردولتی نیازمند اصلاحات فوری و اساسی با بهرهگیری از کارشناسان متخصص است.
تحقق این هدف با مدیریت آقای احمد محمودزاده و تیم همراه ایشان امکانپذیر نیست.
این امانت را در جای درست آن قرار دهید.
آقای وزیر
شما مسئول و خادم جامعه بزرگ فرهنگیان و ملت شریف و نجیب و با فرهنگ ایران هستید.
گوش باشید، بشنوید، تحقیق کنید و عمل کنید. شاید کلام منِ معلم، راهگشای کم کاری شما در این جا به جایی باشد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
« وقتی از مارگارت مید، انسان شناس مشهور، در مورد اولین نشانه تمدن در یک فرهنگ سوال شد، بینش شگفت انگیز و عمیقی ارائه کرد. او به جای اشاره به ابزار یا مصنوعات، تأکید کرد که نشانه واقعی تمدن، کشف استخوان ران بهبودیافته در اسکلت انسان از یک جامعه باستانی است.
توضیح مید آن است که در طبیعت، یک موجود زخمی در برابر شکارچیان آسیب پذیر می شود، نمی تواند از خطر فرار کند یا شکار کند. زنده ماندن با استخوان ران شکسته برای اکثر حیوانات غیرممکن است.
از این رو، وجود استخوان ران التیامیافته در بقایای انسان باستانی چیزی قابل توجه است زیرا نشان می دهد که در این جوامع اولیه، افرادی بودند که در طول بهبودی از مجروحان حمایت و مراقبت میکردند.
مید میگوید : شفقت و کمک در مواقع دشواری، پایه و اساس تمدن است.
دیدگاه مید به ما یادآوری می کند که تمدن نه تنها از دستاوردهای تکنولوژیکی یا پیشرفتهای مادی بلکه از تمایل افراد برای کمک به یکدیگر پدید می آید. در اصل از مراقبت و همکاری است که ریشه های تمدن شکل می گیرد و در نهایت جوامعی را شکل می دهد که با حمایت و همبستگی مشترک شکوفا می شوند » . ( 1 )
***
پوسته ی درختان را می کَنند تا بتوانند بلکه با آن آتشی بر پا کنند . به قول خودشان ، جوجی بزنند و قلیانی چاق کنند .
نگارنده خود به دفعات شاهد چینن صحنه ها و اتفاقاتی بوده است اما وقتی که با این قاتلان درخت و دشمنان محیط زیست صحبت می کنی و تذکر می دهی گویی ملک شخصی خودشان است .
بر آشفته می شوند و شاید هم چند فحش آبدار بارتان کنند .
چقدر زمان می برد تا یک نهال تبدیل به یک درخت شود ؟
هنوز و با گذشت سال ها از عمر بی حاصل شان و سوادی که فقط برچسب مدرک خورده و از تاریخ انقضایش مدت ها و فرسنگ ها می گذرد ؛ و هنوز تفاوت میان « حریم شخصی » و « مکان عمومی » را تمیز و تشخیص نمی دهند و فکر می کنند در مکان عمومی مجاز به انجام هر کاری هستند و کسی هم نباید معترض عمل غلط آنان شود .
محرومیت های اجتماعی و جریمه های سخت و بازدارنده در حوزه محیط زیست در ایران یک چیز خنده دار و بی ارزش است و حکومت هم خیلی با این مسائل کاری ندارد مبادا سر و صدایی بلند شود و احیانا تبدیل به « سیلی ویرانگر » در فقدان « جنگل ریشه دار انسانیت » شود .
اما ایرانی ها خیلی فکر و ذهن خود را درگیر این چیزها و آینده نمی کنند آن هم در کشوری که وضعیت محیط زیست از بحران و هشدار گذشته است .
فردی و یا نهادی هم معمولا با این چیزها کاری ندارد و از فرط تکرار این چیزها صورت کاملا عادی و طبیعی به خود گرفته است .
وقتی شهرداری تهران که ظرف چند سال گذشته چندین هزار درخت را به بهانه های مختلف قطع کرده است و در روز درختکاری سال 1403 از آن همه درخت کشته شده فقط 2000 درخت را با تبلیغات بسیار کاشت ( این جا ) که البته مشخص نیست این درختان با توجه به مشکل شدید آبیاری و چیزی که مسئولان به عنوان « آفت زدگی » از آن نام می برند سرنوشت بهتری از بقیه داشته باشند .
نخستین بار ؛ « صدای معلم » در هفدهم شهریور 1402 در گزارشی خبر از قطع حداقل 4000 اصله درخت در پارک ملی سرخه حصار داد . ( این جا )
آیا درختی که به دلیل عدم مراقبت و نگهداشت علمی دچار بیماری و آفت می شود را باید قطع کرد ؟
افراد عادی با بی مبالاتی و تنبلی و مهم تر از همه « خودخواهی » از یک سو و نهادهایی که در زمینه محیط زیست به به وظایف خود عمل نمی کنند ؛ محیط زیست ایران را در معرض نابودی کامل قرار داده است .
به ندرت جایی را پیدا می کنی که از گزند این تخریب چی های محیط زیست در امان مانده باشد .
فردا ، سیزدهمین روز از تعطیلات دراز مدت و فرساینده نوروز یعنی « سیزده به در » یا به اصطلاح جمهوری اسلامی « روز طبیعت » است و تنها نشانی که ندارد احترام و تکریم طبیعت است .
سال قبل و در چنین روزی ، یادداشتی با عنوان : « سیزده به در ؛ امتداد لوث کردن سنت های باستانی و اعلان جنگ به طبیعت ؟! » نوشتم . ( این جا )
در این یادداشت به نقل از یک رسانه آمده بود : محرومیت های اجتماعی و جریمه های سخت و بازدارنده در حوزه محیط زیست در ایران یک چیز خنده دار و بی ارزش است و حکومت هم خیلی با این مسائل کاری ندارد مبادا سر و صدایی بلند شود و احیانا تبدیل به « سیلی ویرانگر » در فقدان « جنگل ریشه دار انسانیت » شود .
« آن گونه که خبرگزاری صداوسیما روایت کرده، وزارت کشور اعلام کرد: با توجه به در پیش بودن روز طبیعت و همزمانی آن با ایام ماه مبارک رمضان به ویژه سالروز شهادت مولای متقیان حضرت علی (علیه السلام) و حرمت این ماه مقرر شده در روز ۱۳ فروردین همه پارک ها، بوستانها و تفرجگاهها مثل سنوات قبل که مصادف با ماه مبارک رمضان بود بسته است و یک ساعت قبل از اذان مغرب بازگشایی شود.
فارغ از صحت و یا سقم این گونه اخبار ؛ آرزو می کنم ای کاش مقامات و مسئولین در جمهوری اسلامی آن همه حساسیت و دغدغه ای که نسبت به برخی مناسک مذهبی دارند را نسبت به طبیعت بحران زده ایران ، فرهنگ رو به انحطاط و میراث تاریخی و مهم تر از همه « منافع ملی » می داشتند » .
در آن مطلب آورده بودم : افراد عادی با بی مبالاتی و تنبلی و مهم تر از همه « خودخواهی » از یک سو و نهادهایی که در زمینه محیط زیست به به وظایف خود عمل نمی کنند ؛ محیط زیست ایران را در معرض نابودی کامل قرار داده است .
« سیزده به در به اسم، به عنوان "روز طبیعت" و انس گرفتن با محیط زیست سیزده شناخته شده اما در عمل آنچه در این روز رخ می دهد دست کمی از اعلان جنگ به طبیعت ندارد.
( این آمار مربوط به 10 سال پیش است ) :
آمارها ، غیر رسمی و جسته گریختهاند اما مسئولان ایران در سالهای قبل برآورد کردند که میزان آلودگی محیط زیست در روز سیزده به در ده برابر روزهای معمولی است.
این برآورد در شرایطی ارائه شد که مقامات شهرداری تهران گفتند در روز سیزده بهدر، تنها در مناطق حفاظت شده پایتخت، ۶ تن زباله در دامان طبیعت رها میشود. این رقم در کل استان تهران به ۱۰ هزار و ۳۰۰ تن زباله می رسد.
اوضاع در دیگر نقاط ایران بهتر نیست. چهار سال پیش مدیر کل محیط زیست استان لرستان از کارشناسان نقل کرد که ایرانیان در روز سیزده بهدر، طبیعت خود را معادل "۵۸ سال" در ژاپن تخریب می کنند.
در این یک سال ؛
آیا چیزی در « خود » ما تغییر کرد .
آیا تلنگری بر « اندیشه ، گفتار و کردار » ما احساس کردیم .
( 1 )
کانال ساسان حبیب وند
در سالهای اخیر، یکی از چالشهای مهم نظام آموزشی کشور، بیتوجهی به دروسی مانند « مدیریت خانواده و سبک زندگی » بوده است؛ دروسی که نقش کلیدی در آمادهسازی دانشآموزان برای زندگی اجتماعی، خانوادگی و شغلی دارند.
متأسفانه در بسیاری از مدارس غیر انتفاعی ( غیر دولتی )، این دروس در حاشیه قرار گرفتهاند و اولویت اصلی فقط بر دروس خاص و کنکوری گذاشته شده است. در نتیجه، دانشآموزان بهجای اینکه مهارتهایی مانند مدیریت استرس، تصمیمگیری صحیح، شناخت روابط سالم، و مسئولیتپذیری اجتماعی را بیاموزند، تنها در مسیری تکبعدی بهسوی موفقیت تحصیلی سوق داده میشوند.
این روند، آسیبهای اجتماعی متعددی را در پی دارد. وقتی نظام آموزشی صرفاً به انتقال دانش تئوریک بسنده کند و دانشآموزان را از مهارتهای اساسی زندگی محروم کند، آنها در آینده در مواجهه با چالشهای اجتماعی، خانوادگی و شغلی دچار مشکلات جدی خواهند شد. افزایش طلاق، ناتوانی در حل تعارضات، بیمسئولیتی اجتماعی و حتی گرایش به رفتارهای پرخطر، همه و همه از نتایج چنین سیاستهای غلطی هستند.
جامعه پذیری ناقص در مدارس، دانشآموزان را بدون درک مناسبی از مسائل واقعی زندگی وارد جامعه میکند.
البته، این مشکل تا چند سال پیش در مدارس دولتی هم بهشدت محسوس بود، اما خوشبختانه وزارت آموزش و پرورش در سال جاری اقداماتی نظیر برگزاری کلاسهای ضمن خدمت برای معلمان این دروس و افزایش نظارتها را در دستور کار قرار داده است. این نشان میدهد که سیاستگذاران آموزشی به اهمیت این دروس پی بردهاند، اما هنوز در مدارس غیر دولتی، بسیاری از مؤسسات آموزشی به دلیل رویکرد تجاری خود، کمتر به این مباحث توجه دارند.
بیایید روراست باشیم!
درسی مثل « مدیریت خانواده و سبک زندگی » چیزی نیست که بشود نادیده گرفت. زندگی فقط ریاضی و فیزیک نیست، فقط تست زدن و قبول شدن در دانشگاه نیست. یک نوجوان باید بداند چطور احساساتش را مدیریت کند، چطور در شرایط سخت تصمیم بگیرد، چطور با دیگران تعامل داشته باشد. باید یاد بگیرد که زندگی فقط موفقیت تحصیلی نیست، بلکه دانستن شیوه درست زیستن است.
اما آیا مدارس این آموزش را میدهند؟
متأسفانه، بسیاری از مدارس فقط به فکر افزایش آمار قبولی کنکور هستند، بدون اینکه توجهی به آینده اجتماعی و فردی دانشآموزان داشته باشند. نظام آموزشی باید از نگاه تکبعدی به موفقیت خارج شود و به رسالت اصلی خود که همان « تربیت انسانهای آگاه، مسئول و آماده برای زندگی » است بازگردد.
از منظر جامعهشناسی آموزش و پرورش، نظریاتی مانند دیدگاه بوردیو درباره بازتولید فرهنگی و اجتماعی، نشان میدهد که مدارس نقشی اساسی در شکلدهی به سرمایه فرهنگی و اجتماعی دانشآموزان دارند. وقتی مدارس فقط به دروس کنکوری اهمیت میدهند، در واقع در حال بازتولید نابرابری اجتماعی و طبقاتی هستند، چراکه مهارتهای زندگی، قدرت تفکر انتقادی و تواناییهای اجتماعی که برای همه دانشآموزان ضروری است، نادیده گرفته میشود.
در مقابل، نظریه دورکیم درباره کارکردگرایی در آموزش و پرورش تأکید دارد که مدارس باید دانشآموزان را برای نقشهای اجتماعی آماده کنند، نه اینکه صرفاً آنها را به ابزارهای حل مسائل ریاضی و علمی تبدیل کنند.
ما در حال تربیت نسلهایی هستیم که نمیدانند چطور با چالشهای واقعی زندگی مواجه شوند. نسلی که وقتی با مشکل خانوادگی روبهرو میشود، نمیداند چطور باید آن را مدیریت کند.
نسلی که در برابر سختیهای زندگی، استقامت کافی ندارد، چون مهارتهایی مثل تابآوری، خودآگاهی، مسئولیتپذیری و مدیریت بحران را یاد نگرفته است. این مسئولیت چه کسی است؟
برای حل این معضل، باید گامهای جدی برداشته شود:
1- الزام مدارس غیر دولتی به تدریس جدی دروس مهارتهای زندگی: وزارت آموزش و پرورش باید نظارت بیشتری بر کیفیت آموزش این دروس در مدارس غیر دولتی اعمال کند.
2- تربیت معلمان متخصص در حوزه مهارتهای زندگی : صرف داشتن مدرک تدریس کافی نیست؛ باید به معلمان آموزش داده شود که چگونه این دروس را کاربردی و اثربخش تدریس کنند.
3- توسعه برنامههای مکمل : برگزاری کارگاههای عملی، اردوهای آموزشی و پروژههای دانشآموزی در حوزه سبک زندگی و مسئولیت اجتماعی میتواند به یادگیری عمیقتر کمک کند.
4- ایجاد فرهنگسازی در خانوادهها : خانوادهها باید نسبت به اهمیت این دروس آگاه شوند و از مدارس بخواهند که به آنها توجه بیشتری داشته باشند.
نظام آموزشی باید از نگاه تکبعدی به موفقیت خارج شود و به رسالت اصلی خود که همان « تربیت انسانهای آگاه، مسئول و آماده برای زندگی » است بازگردد.
دانشآموزان تنها با حفظ کردن فرمولهای ریاضی و قواعد فیزیک نمیتوانند جامعهای سالم و پویا را شکل دهند.
آنها نیاز دارند تا زندگی را در مدرسه یاد بگیرند، نه فقط آزمون دادن را!
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
جستارگشایی
تعطیلات عید ۴۰۴ در برگشت از شهر مشهد به دعوت دکتر لطفی سری به سیاهکل گیلان زده و در ادامه برای برگزاری جشن تولد دکتر سهند با یک استاد تمام آرشیتکت (موسس بومگردی سپیدگاه) در یکی از نقاط سحرآمیز فشتال سیاهکل آشنا شدیدم. دکتر مهرداد رازجو فارغ التحصیل دبیرستان ماندگار دهخدای کرج و دانشآموخته دانشگاه علم و صنعت ایران، استاد معماری دانشگاه آزاد ابهر، ساکن قزوین و عاشق منطقه بکر روستای اسبراه و فشتال سیاهکل با اصالت سلطانیهایست.
تقریبا تمام اسباب و اثاثیه قدیمی و مظاهر زندگی سنتی به همت مهراد با جانمایی هنرمندانه و مبلمان عالمانه خبردار ایستادهاند.
در اثنا جشن گپ و گفت دوستانهای با این استاد متفاوت و دگرانديش زده که در ادامه نقل به مضمون به اشتراک میگذارم.
از دهخدای کرج تا فشتال سیاهکل
مهرداد معتقد است که ما بیش از حد غرق در زندگی ماشینی و اسیر تکنولوژی شدهایم. اولین مرحله رشد، خودشناسی است که برای رسیدن به آن باید با خویشتن خلوت نمائیم و این خلوتگزینی در دامن پرمهر و محبت طبیعت بکر سیاهکل راحتتر اتفاق میافتد.
شش سال پیش در جست و جوی حس گمشده، به نوعی با هدایت تکوینی سر از منطقه اسبراهان و فشتال سیاهکل درآوردم. انگار قبلن در رویاهای خود کاراکتر بومگردی و حتی زمین و صاحبش را با تمام وجود لمس کرده بودم. پایان نامه دکترایم « خانههای سنتی گیلان » است . برای تجسم تخیلات ذهن چموشم دنبال خلق بومگردی متمایز و متفاوتی بودم آن هم در مسیر قدیمی سیاهکل، مکانی با جاده بکرِ مالرو و با کول کردن اسباب و مصالح ساختِ بنایی کاملا سنتی و چوبی.
با اینکه برای ساخت بوم گردی با چالشهای بیامانی مواجه بودم ولی سرانجام همه مشکلات را با اعجاز صبر و اشتیاق پشت سر گذاشته و امروز بومگردی آماده افتتاح رسمیست.
مشتریهای بومگردی را انتخاب میکنیم
خوشبختانه وابستگی مالی به مجموعه بومگردی ندارم لذا به جای اینکه مشتریها ما را انتخاب کنند ما مشتریهای خاص خود را سفارش و صید میکنیم.
اگر ژول ورنها داستانهایی چون سفر به اعماق زمین را نمینگاشتند معلوم نبود خیلی از رویاهای دست نیافتنی بشر به این زودی در دسترس باشند ؛ تکانههای تاریخ و کارهای بزرگ مدیون نویسندگان خلاق، اندیشمندان عاشق پیشه و هنرمندان دگراندیش است.
من هم به سهم خود دنبال شناسایی و جذب آدمهای متفاوت برای خلق دنیایی بهتر میباشم. برخی از دانشجویانم برای گذراندن دوره کارورزی و آشنایی با جنس کار و آموزش عملی کارآفرینی، روزها و ماهها در مشارکت داوطلبانه غور میکنند.
ادبیات مادر هنرهاست
مهرداد با تشریح سویههای مختلف سواد میافزاید: سواد؛ کندوکاو در ابعاد نادانی خویش است.
در بوفکور صادق هدایت ، سوژه با ارائه کاراکترهای مختلف ظاهر میشود.
معتقدم فرهنگ به تدریج و در بستر زمان تغییر و تکوین مییابد. تورق ویژهنامهای از موسسه رسانههای تصویری در دوره نوجوانی باعث شد امروز بیش از چهار هزار فیلم مورد علاقه در آرشیوم آرام بگیرند. من شخصا در نوشتههای کلاسیک و مدرن در قالب شعر و داستان به جلال آل احمد و تا حدود به آنتوان چخوف شبیهام و بیامان در جست و جوی معشوقه پنهانیام. مولوی محبوبترین شخصیت زیست فرهنگی و هنریام بوده و سعدی را بزرگترین شاعر تغزلی و البته حافظ را با تمام بزرگیش شاعری درباری میدانم. به جِد معتقدم ادبیات مادر هنرهاست. در خصوص بزرگان معماری نیز جمله معترضهای دارم معتقدم شیخ بهایی را چون دیگران بر سر زبانها انداختهاند یک مجهول بزرگ و کلاهبرداری تاریخیست در حوزه معماری نکات مبهم زیادی بدون فکت تاریخی به ایشان منسوب است.
از بومگردی تا دریاچه سحرانگیز فشتال
از بوم گردی سپیدگاه مهرداد تا دریاچه فشتال سیاهکل پنج دقیقه راه بوده و این دریاچه یکی از زیباترین دریاچههای ایران است و به دلیل آب زلال و طبیعت بکر، مقصدی محبوب برای گردشگران است. در نزدیکی آبگیر سحرانگیز و زیبا با یه تک درخت بید نیمه مغروق و کلی پوشش گیاهی وجود دارد. میتوان همزمان هم از منظره دریاچه و هم از منظره جنگل فشتال نهایت لذت برد.
دریاچه فشتال در منطقهای کوهستانی واقع شده است و دارای پوشش گیاهی متنوع و قارچهای سمیست. در اطراف دریاچه میتوان انواع درختان، از جمله بلوط، راش، ممرس و توس را مشاهده کرد. همچنین در این منطقه انواع گیاهان دارویی و خوراکی مانند گل گاوزبان، آویشن و نعناع وجود دارد. دریاچه زیستگاه انواع پرندگان، پستانداران و خزندگان است. برخی از حیوانات رایج در این منطقه عبارتند از: عقاب، شاهین، کبک، قرقاول و اردک، گراز وحشی، پلنگ، خرس قهوهای، گرگ و روباه، همچنین انواع ماهی قزلآلا، کپور و ماهی سفید.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
در آخرین روزهای اسفند طی حکمی با امضای وزیر آموزش و پرورش، منوچهر ضیایی به عنوان مدیرکل آموزش و پرورش استان هرمزگان معرفی شد و محمد قویدل لاری از این سمت برکنار شد. منوچهر ضیایی، مدیرکل جدید آموزش و پرورش استان هرمزگان، دانشآموخته رشته ریاضی در مقطع دکترا است. وی در آخرین مسئولیت خود، عهدهدار ریاست پردیسهای دانشگاه فرهنگیان هرمزگان بود.
وی در مراسم معارفه خود گفته است:
«عدالت آموزشی، ارتقای کیفیت آموزش و بهبود وضعیت فضاهای آموزشی از جمله برنامههای کلیدی ما خواهد بود و در این راه از تمامی ظرفیتهای استان بهره خواهیم گرفت.»
گرچه تجربه منِ معلم نشان داده است که برکناری و انتصابها در آموزش و پرورش از روی عدم شایستگی یا صلاحیتها نبوده، بلکه تابع سیاست و قدرت گرفتن این جناح و آن گروه سیاسی است. در زمان مدیر کل سابق که من در روابط عمومی یکی از ادارات آموزش و پرورش این استان بودم، با انتشار مطلبی و نقد وضعیت خبرنویسی و اطلاعرسانی در رسانه «صدای معلم» از این سمت برکنار شدم. مشکلات بنیادین آموزش و پرورش استان هرمزگان، مانند مدارس فرسوده، ترک تحصیل و ناهنجاریهای اجتماعی، همچنان پابرجاست و با تغییر مدیران حل نمیشود، بلکه نیازمند اصلاحات عمیق و ارادهای جدی در سطح کلان است.
اگرچه از این اتفاق ناراضی نیستم و تدریس در کلاسهای درس را افتخاری باارزشتر برای یک معلم میدانم، اما فکر میکنم شخص مدیر کل پیشین، مطلب مرا و حتی خبرهای مربوط به خودش را نه میخواند و نه میدید. احتمالاً گاهی مشاوران و دوستان، نظر و دیدگاهی را به او میرساندند و او هم میپنداشت که تصمیم درست همان است؛ وگرنه لزومی نداشت برای کسی که از سر دلسوزی برای نظام تعلیم و تربیت نظر میدهد، شمشیر را از رو ببندد و او را در میانه سال از کار برکنار کند.
از این اتفاق که بگذریم، برای مدیرکل سابق، فقط اخبار یکطرفه سایت اداره کل مهم بود و مثلاً از ۱۴ اسفند ۱۴۰۱ که من برکنار شدم تا الان، حتی پنج خبر هم در سایت اداره مذکور منتشر نشده است!
همکارانی که نسبت به مسائل آموزش و پرورش دغدغه دارند و برنامههای آن را رصد میکنند، بهخوبی میدانند که این وضعیت بحرانی در حوزه اطلاع رسانی، تنها بخش کوچکی از مشکلات دستگاه تعلیم و تربیت است.
مسائلی چون مدارس فرسوده، ترک تحصیل، کیفیت نامطلوب آموزشی، انواع مدارس و ناهنجاریهای اجتماعی، از دیگر مشکلات نظام آموزشی هستند که نه با تغییر یک مدیرکل حل میشوند و نه ارادهای برای اصلاح آنها، از وزارتخانه تا استانها و شهرستانها وجود دارد.
در آبان سال ۱۴۰۳، مدیرکل نوسازی مدارس استان هرمزگان در مصاحبهای با روزنامه محلی «دریا» گفته بود: «در حال حاضر، با بررسیهای صورتگرفته، در مجموع ۲۴۳ مدرسه با ۱۴۰۰ کلاس درس غیرایمن و ۸۵ مدرسه با ۴۸۳ کلاس درس نیازمند مقاومسازی هستند که در مجموع، جهت استانداردسازی این کلاسهای درس، به اعتباری بالغ بر ۳۵۰۰ میلیارد تومان نیاز است.»
اما در مراسم تودیع مدیرکل پیشین و معارفه مدیرکل جدید چند نکته نظرم را جلب کرد.
محمد قویدل در این مراسم گفت:
قویدل به توسعه زیرساختهای اداری و آموزشی استان نیز اشاره کرد و افزود: «زمانی که این مسئولیت را برعهده گرفتم، درگیر بازگشایی مدارس و تأمین امکانات مورد نیاز بودیم. با وجود شرایط سخت اقتصادی، توانستیم فضاهای آموزشی متعددی را تجهیز و توسعه دهیم.» تجربه شخصی نگارنده در برخورد با فضای بسته اطلاعرسانی و حذف منتقدان نشان میدهد که مدیریت پیشین نقدپذیر نبود و اطلاع رسانی یک سویه را ترجیح میداد.
وی همچنین افزود: «در سال ۱۳۹۷ که معاون آموزش و پرورش استان شدم، تعداد قبولیهای رشته پزشکی کمتر از ۵۰ نفر بود، اما امروز این عدد به حدود ۲۰۰ نفر رسیده است.»
وی ادامه داد: «در زمان آغاز مسئولیتم، استان هرمزگان بالاترین میزان درگیری با آسیبهای اجتماعی در میان دانشآموزان را داشت. با توسعه مراکز مشاوره از ۹ مرکز به ۲۳ مرکز در سطح استان، توانستیم میزان آسیبهای اجتماعی، از جمله آمار خودکشی دانشآموزان را، به میزان چشمگیری کاهش دهیم.»
البته، آمارهای دیگری از اردوهای دانشآموزی، افزایش سطح رفاه فرهنگیان استان و املاک آموزش و پرورش، در این مراسم توسط مدیرکل پیشین به عنوان عملکرد مثبت مطرح شده است. اما اینکه آمار قبولی در رشته پزشکی را بهعنوان برگ برنده آموزش و پرورش اعلام کنیم، نکته قابلتأملی است.
از نگاه مدیران، کمیت ارزشمندتر از کیفیت است و وظیفه مدارس را در رساندن افراد به شغلهایی مانند پزشکی میدانند، در حالی که رسالت مدارس فراتر از این است . نهادینهسازی فرهنگ، قانون و علم، که در نهایت منجر به پرورش شهروندانی فهیم و آگاه میشود. شهروندانی که حتی اگر پزشک نباشند، حداقل انسانهایی سالم خواهند بود.
در مورد اینکه بالاترین آسیبهای اجتماعی نیز مربوط به دانشآموزان هرمزگان بوده است، به گفته مدیرکل، و اینکه اکنون کاهش چشم گیری داشتهایم، اگرچه مستنداتی ارائه نشده است، اما بعید است که طی سه سال، از بدترین شرایط به جایگاهی مطلوب رسیده باشیم!
تغییر مدیریت آموزش و پرورش هرمزگان، فرصتی برای بررسی عملکرد و چالشهای این نهاد است.
تجربه شخصی نگارنده در برخورد با فضای بسته اطلاعرسانی و حذف منتقدان نشان میدهد که مدیریت پیشین نقدپذیر نبود و اطلاع رسانی یک سویه را ترجیح میداد. تمرکز بر آمار قبولی پزشکی نیز نشان دهنده رویکرد کمّی گرا در آموزش است؛ در حالی که رسالت اصلی مدارس پرورش شهروندانی آگاه و مسئولیت پذیر است.
مشکلات بنیادین آموزش و پرورش استان هرمزگان، مانند مدارس فرسوده، ترک تحصیل و ناهنجاریهای اجتماعی، همچنان پابرجاست و با تغییر مدیران حل نمیشود، بلکه نیازمند اصلاحات عمیق و ارادهای جدی در سطح کلان است.
اگر در چند جمله پایانی این مطالب را خلاصه کنیم، علیرغم گزارش مدیرکل سابق، حال آموزش و پرورش در هرمزگان خوب نیست و خصوصاً مدارس عادی جایگاه بسیار ضعیفی دارند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
در کدام بخش کشور ما روحانیون حضور ندارند؟ برخورد بی تفاوت گونه یا عادی نسبت به هر نوع خبری؛ به مرور محتوای آن خبر را جزئی از فرهنگ رایج یا عمومی مردم می کند. شاید با قدری تأنی و اندیشه متوجه فحوای خبر شویم.
این که امسال چقدر حال و هوای ماه رمضان، رمضانی بود بماند چون همه ما در شهر خود یا جاهایی که بدان سفر کرده بودیم شاهد روزه خواری بی محابای تعداد بیشتری از افراد نسبت به سال های گذشته بودیم.
شاید بهانه، سفر نوروزی بود. اما به هر حال تعداد مشاهدات بسیار بود. اما برای فطریه چرا جدول قیمت گندم و برنج با تفکیک استان به استان داده شده است؟
فلاحزاده، رئیس مرکز موضوع شناسی احکام فقهی حوزه علمیه قم:
برای اولین بار؛ تعیین مبلغ فطریه "به تفکیک استانها" + جدول
« به گزارش تسنیم، رئیس مرکز موضوع شناسی احکام فقهی حوزه علمیه با بیان این خبر افزود: این اقدام برای اولین بار در کشور انجام شده تا ساکنان هر یک از استانهای کشور، مبلغ زکات فطره منطقه مورد سکونت خود را بدانند. کارشناسان معتقدند که این شیوه محاسبه، میزان پرداخت زکات فطره را واقعی تر کرده و امکان مشارکت حداکثری مردم را فراهم میکند.
مهمترین اهداف این طرح شامل متناسبسازی زکات فطره با توان اقتصادی هر استان، افزایش عدالت اجتماعی و توزیع عادلانه کمکها و همچنین تسهیل در پرداخت و حمایت بهتر از نیازمندان اعلام شده است » .
اگر ارائه جدول برای رعایت عدالت است ؛ چرا قیمت گندم در سیستان و بلوچستان به عنوان یک استان محروم از کلان شهرهایی چون تهران، تبریز، اصفهان، شیراز و مشهد بیشتر است؟
یا چرا قیمت برنج برای همه استان ها بسیار بیشتر از قیمت واقعی آن در دو نوع داخلی و خارجی است؟
نکته مهم دیگر در این جدول، عنوان جدول است که نوشته شده است برای هر نفر به تومان. بهترین برنج ایرانی را می توان کیلویی 230 یا 250 هزار تومان خرید، این قیمت های بالای 300 هزار تومان برای برنج ایرانی و بالای 200 هزار تومان برای برنج خارجی چگونه محاسبه شده است؟
اصولا در پرداخت زکات فطره، خانواده ها با توجه به شرایط اقتصادی خود تصمیم می گیرند که بالاترین یا پایین ترین قیمت گندم یا برنج را پرداخت کنند. تفاوت قیمت داده شده توسط مراجع، خود گواهی است بر این مهم که قیمت کالاهای اساسی در کل و برای دو کالای ذکر شده، در بین شهرها و استان های مختلف تفاوت فاحشی دارد و این گواهی آشکار بر عدم ثبات اقتصادی در کشور است. شاید میزان تولید، مصرف و جمعیت هر استان در تفاوت قیمت این دو کالا نقش تعیین کننده دارد.
در حالی که مبلغ زکات فطره امسال (۱۴۰۴) به قیمت گندم برای هر نفر، حداقل 75 هزار تومان به طور عمومی مشخص شده است، با طرح جدول استان به استان، این قیمت ها افسار گسیخته اعلام شده است.
از بین مراجع، آیتالله نوری همدانی فطریه را بیشتر از همه و بر اساس قیمت گندم ۸۰ هزار تومان و برنج ایرانی را حدود ۴۵۰ هزار تومان و برنج غیر ایرانی ۲۰۰ هزار تومان برای هر نفر اعلام کرده است .
چه غم؛ حداقل اگر حکومت ما فدرالیستی نیست، قیمت کالاها و خدمات اساسی و غیراساسی، برای ما چنین است.
اگر اوج گیری مبالغ این زکات هم تراز تورم افسارگسیخته مهارنشدنی دهه های قبل و پیش رو ، مشخص شود شاید پرداخت آن به عنوان یکی از واجبات که به منزله شکرانه ماه پر برکت رمضان در انتهای این ماه پرداخت میشود و ادای آن بر همه مسلمانان، چه روزه گرفته باشند یا خیر، واجب است، دیگر ممکن نباشد. شاید اگر قیمت فطره را هم همانند مصرف بنزین برای پرمصرف و کم مصرف جداگانه تعیین می کردید بیشتر عادلانه می شد!
آقای فلاح زاده گفته اید:
« مهمترین اهداف این طرح شامل متناسبسازی زکات فطره با توان اقتصادی هر استان، افزایش عدالت اجتماعی و توزیع عادلانه کمکها و همچنین تسهیل در پرداخت و حمایت بهتر از نیازمندان اعلام شده است » .
باور کنید ما ایرانی ها فقط برای پرداخت زکات فطره آن هم سالی یک بار، به عدالت اجتماعی و توزیع عادلانه نیاز نداریم تا از نیازمندان حمایت شود. اما برای هر روز یک سال به صورت متوالی مردم همین مناطق محروم و کم برخوردار به توزیع امکانات بهداشتی و آموزشی عادلانه شدیدا نیاز دارند.
عدالت آموزشی و بهداشتی در سطح کشور یعنی تضمین برخورداری آحاد جامعه از حق مسلم زندگی.
نمی دانم ؛
چرا روحانیون محترم برای اشتغال در مدارس نیازمندی را حس می کنند اما برای مدرسه سازی و مقابله با تعطیلات فله ای هیچ سخنی نمی گویند ؟!
مدارس ما از استانداردهای جهانی فاصله بسیاری دارند. حداقل اگر حکومت ما فدرالیستی نیست، قیمت کالاها و خدمات اساسی و غیراساسی، برای ما چنین است.
نتایج آزمون های بین المللی را طی سال های گوناگون بررسی و مطالعه نمایید و سپس برای عدالت آموزشی فکری اساسی بنمایید.
در کدام بخش کشور ما روحانیون حضور ندارند؟
پس از همه چیز باخبرید اما مراجع بزرگوار چرا از قدرت معنوی خود در جهت ایجاد تحولی عظیم در آموزش سنتی واپس گرای کشورمان، نهایت استفاده را نمی کنند؟
تکلیف مدارس کپری و کانکسی را یک سره کنید چون این مدارس گواهی آشکار بر عدالت گمشده در نظام آموزشی ایران است.
سپس ؛ تکلیف مدارس روستایی را که دختران و پسران روستایی برای رفتن و رسیدن به آن کیلومترها مسیر را طی می کنند و از دل پل های شکسته و آب های خروشان با تمامی مخاطرات لحظه ای، عبور می کنند.
مدارس مناطق جنوب هر شهر که تفاوتی با مدارس مناطق محروم روستایی ندارند. بعد آن مدارس شهری را که ظاهرا در کلان شهر هستند اما با چندگانگی نظام آموزشی و وجود حدود 20 نوع مدرسه، رعایت عدالت یا رفاه آموزشی در آن ها ناممکن است.
روحانیون محترمی که قدم رنجه کرده و آموزش مدارس را به دست گرفته اید لطفا ساختار عتیقه نظام آموزشی ما را همانند زکات فطره امسال نزدیک به عدالت کنید.
مردم زیر فشار سنگین درمان در حال له شدن هستند و هر روز تعداد بیماران بیشتر و امکان درمان کمتر می شود.
بیمه ها هم تراز تورم و همانند زکات فطره، رو به افزایش هستند و شاید در آینده ای نزدیک از آن نیز محروم شویم.
عدالت خداپسند، تضمین سلامتی و دانش یک ملت و کشور است تا در معادلات بین المللی عقب نماند و حرفش مشتری داشته باشد.
برای مقبولیت ملی و بین المللی رعایت عدالت در تمامی بخش های جامعه اجتناب ناپذیر است.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید