حالا که نزدیک به شروع سال ۱۴۰۴ هستیم، نگاهها به آینده ایران بیشتر از هر زمان دیگری برجسته شده است.
زمانی که دانشآموز بودم، در کلاس پنجم ابتدایی، اولین بار با سند چشمانداز ۱۴۰۴ آشنا شدم. در کتاب تعلیمات اجتماعی نوشته شده بود که ایران در سال ۱۴۰۴ باید به کشوری پیشرفته تبدیل شود. آن زمان، با چشمان و ذهن کودکانه از خودم پرسیدم:
«سال ۱۴۰۴ من کجا هستم؟ ایران عزیزم کجا خواهد بود؟» شاید نمیدانستم که در آینده، سال ۱۴۰۴ برای من چطور خواهد بود، اما با هر چیزی که به آن فکر میکردم، امید داشتم که روزی کشورم به جایگاهی برتر در جهان برسد.
الان که خودم معلم شدم و به مرور زمان نگاه میکنم، میبینم که این سؤال هنوز برایم مهم است. ایران ۱۴۰۴ در کجا ایستاده است؟
در زمینههای فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی چه پیشرفتی کردهایم؟ آیا به اهداف سند چشمانداز رسیدیم؟
واقعیت این است که در بسیاری از زمینهها، به دلایلی چون مشکلات داخلی و تحریمها، نتوانستهایم به آن نقطهای که برایش برنامهریزی کرده بودیم، برسیم. این اتفاقات از دستمان خارج است، اما باز هم باید در مسیر پیشرفت حرکت کنیم.
یکی از مفاهیمی که در تمام این سالها به آن فکر کردهام، نظریات توسعه است. یکی از این نظریات مهم میگوید که توسعه باید ابتدا در ذهن و نگرش افراد جامعه رخ دهد و سپس به سطح جامعه و ساختارهای اجتماعی سرایت کند. همان طور که آنتونی گیدنز، جامعهشناس بزرگ، اشاره کرده است، «توسعه اجتماعی زمانی اتفاق میافتد که ذهنیتها و رفتارهای فردی تغییر کند».
اگر جامعهای بخواهد پیشرفت کند، باید افراد آن جامعه ابتدا به تغییرات فکری و فرهنگی دست یابند. در غیر این صورت، توسعه نمیتواند بهطور واقعی در جامعه رخ دهد.
در این رویکردها، تغییرات ذهنی افراد بهعنوان نقطه شروع توسعه تلقی میشود، زیرا وقتی افراد به سطحی از آگاهی و مهارتهای فردی برسند، میتوانند تحولی در جامعه ایجاد کنند.
به عبارت سادهتر، توسعه فردی مقدمهای برای توسعه اجتماعی و جمعی است.
این روزها، وقتی به کلاس درس میروم و از دانشآموزان میپرسم که چرا اینقدر از درسها فراری هستند و به مدرسه نمیآیند، میفهمم که مشکلاتی جدی در ذهنیتها وجود دارد. وقتی افراد به مسئولیت خود در جامعه اهمیت ندهند و به پیشرفت فکر نکنند، به سختی میتوان انتظار داشت که جامعه در مسیر رشد قرار گیرد.
دانشآموزان میگویند: «آقای معلم، هفته اول پاییز درس نده، هفته اول بعد امتحان دی ماه درس نده، پانزده روز مونده به عید هم که اصلاً مدرسه نمی آیند !» اینها فقط کلمات سادهای نیستند؛ اینها نشان میدهند که ذهنیت توسعه محور در بسیاری از جوانان ما وجود ندارد.
این نگرشها نمیگذارند که ایران به آن جایی برسد که در سند چشمانداز ۱۴۰۴ پیشبینی شده بود.
وقتی افراد به مسئولیت خود در جامعه اهمیت ندهند و به پیشرفت فکر نکنند، به سختی میتوان انتظار داشت که جامعه در مسیر رشد قرار گیرد.
نکتهای که باید به آن اشاره کنم این است که بخش زیادی از این مشکلات به سیاستها و رویکردهای دولتها در سالهای گذشته برمیگردد. اگر دولتها به جای اتکا به منابع نفتی و سیاستهای کوتاهمدت، به زیرساختهای فرهنگی، آموزشی و اقتصادی توجه بیشتری میکردند، امروز با چنین چالشهایی روبهرو نبودیم.
توسعه از درون یک جامعه باید آغاز شود، اما دولتها باید نقش تسهیلگر را ایفا کنند، نه اینکه مانع پیشرفت شوند.
دولتها میتوانستند با ایجاد شرایط مناسب برای ارتقای آموزش و فرهنگ، با برنامهریزی صحیح در حوزههای مختلف، این تغییرات ذهنی و رفتاری را در مردم ایجاد کنند. اگر تغییرات ذهنی و نگرشها از طرف افراد و دولت همزمان پیش نمیروند، جامعه به سختی میتواند به رشد پایدار برسد.
ما معلمان بهعنوان افرادی که در خط مقدم آموزش و پرورش نسل آینده کشور هستیم، باید ذهنیت توسعه محور را در دانشآموزان ایجاد کنیم. این کار، همانطور که نظریات توسعه میگویند، از تغییرات در ذهن شروع میشود.
اگر بخواهیم ایران آینده را در جایگاه قابل قبول جهانی ببینیم، باید برای امروز خود فکری بکنیم. باید در هر کلاس درس، در هر نگاه، در هر رفتار فردی، توسعه را از ذهن آغاز کنیم و آن را در جامعه بسط دهیم.
در نهایت، اگر میخواهیم ایران در آینده به کشوری پیشرفته تبدیل شود، باید برای امروز خود فکری بکنیم. باید در هر کلاس درس، در هر نگاه، در هر رفتار فردی، توسعه را از ذهن آغاز کنیم و آن را در جامعه بسط دهیم.
***
این جامعه با این مختصات فکری و فرهنگی محکوم به تکرار و ناکامی و پسرفت است :
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
شورای عالی انقلاب فرهنگی در تقویم خود « چهارشنبهسوری » را به روز « تکریم همسایهها » تغییر داده است.
هر دم از دشمنی با سنتهای ایرانی برگ دیگری ورق میخورد.
گویا در اتاق فکر دشمنان سنتهای کهن ایران زمین، پس از نفی واقعیت آیینهای ملی، مشغول اتخاذ تدابیری برای استحالهی عناصر ساختاری هویت ملی میباشند.
عجیب است که برای این مأموریت نامبارک بودجهی هنگفت میلیاردی از سرمایههای ایران زمین نیز دریافت میکنند.
ستیز بنیادگرایان با هویت ملی تمامی ندارد.
بنیادگرایان اسلامی از پیش از انقلاب با مظاهر هویت ملی در ستیز بودهاند. رهبران فکری این جریان واپس گرا همچون ابوالاعلی مودودی، ملیگرایی را در تضاد با اسلام میدانند. آنان بر آن بودهاند که در سایهی ستیز با مظاهر هویت ملی، بنیادهای هویت اسلامی مدنظر خود را در جامعه بهجای آن بنشانند و نهادینه کنند.
تلقی نادرست آتشپرستانه از آیین چهارشنبهسوری که ستیز آنان با این سنت ایرانی را نزد آنان توجیه مینموده، درک اشتباه آنها از سنتهای فرهنگی و میراث باستانی را برملا نموده است.
قضاوت مخدوش آنان نسبت به نقش عناصر هویتساز ملی در حیات مردم، ناشی از سلطهی ایدئولوژی اندیشی بر اندیشهی ناب و رها از وابستگی و عدم درک زبان نمادهای فرهنگ باستانی است. لذتبریِ آنان از انفجارهای مرگ بار به بهای تخریب جان و آرامش دیگران، توحش است.
اما تلاش آنها برای بیرونسازی این سنت ملی نه تنها پس از حدود نیم قرن به حذف آن از برنامهی زیست فرهنگی مردم نینجامیده، بلکه این سنت کهن در مسیر نافهمیدگی شوربختانه ره انحراف پیموده و سر از بازی با مواد انفجاری مرگبار درآورده و چهارشنبهسوری را به "چهارشنبهسوزی" تبدیل نموده است.
مسئولیت آسیبهای این تبدیل شوم تا حد قابلتوجهی برعهدهی ستیزندگان با آن است.
اما از سویی دیگر، نفی واقعیت آیین چهارشنبهسوری و چنددهه تلاش برای طرد آن، سبب عدم شناخت فلسفهی عمیق حقیقی آن از سوی نوجوانان و جوانانی گردید که از قضا شوربختانه بسیاری از آنان نیز زبان نمادهای باستانی را فهم نمیکنند و با روشن کردن سه دسته آتش و پریدن از روی آنان ارتباطی همدلانه برقرار نمیسازد و چهارشنبهسوری را تنها به فرصتی برای تخلیهی جنگ درون به بیرون و سرایت ناآرامیهای درونی به محیط بیرونی تبدیل نموده و در این راستا این شب را به ارتکاب انفجارهای هرچه شدید و خلق صداهای مهیب و درنتیجه مردم آزاری، حیوان آزاری، آلودگی صوتی، ایجاد رعب و وحشت برای همهی جنبندگان و ابراز وجود از طریق برهم زدن آسایش همهی باشندگان میپردازد.
آنان بدون آن که تلاشی در راستای فهم این مراسم تاریخی و انجام رفتاری متناسب با فلسفهی باستانی آن داشته باشند، با سوء استفاده از فرصت این شب، رفتاری غیرمسئولانه با همهی موجودات زنده ابراز میدارند و موجبات آسیبهای متنوعی برای خود و دیگران را فراهم میآورند.
لذتبریِ آنان از انفجارهای مرگ بار به بهای تخریب جان و آرامش دیگران، توحش است.
اینان نیز با فاصلهگرفتن از هویت ملیِ باستانی، گروه اولِ دشمنانِ چهارشنبهسوری را در سرکوب و نفی این رسم نمادین یاری میرسانند.
این دو گروه در ستیز ناآگاهانه با هویت ملی ایران زمین، سال هاست که همکاری نانوشتهای را در نابودی این آیین باستانیِ ایرانی عملیاتی ساختهاند.
کانال نویسنده )
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نبض توسعه در هر جامعه در مراکز آموزشی می تپد و معیار سنجش نیز آنجاست اما ما ایرانیان هنوز اهمیت آن را در نیافته ایم.
امیرکبیر دارالفنون را حتی دو سال زودتر از دارالفنون ژاپن تاسيس کرد اما پس از کشته شدنش، آن دارالفنون که قرار بود انسانِ جدیدی تربیت کند به چنان وضعی افتاد که به قول بیهقی می خواهم در زیر «قلم را لختی بر وی بگریانم»...
اولین مسئله، درایت امیرکبیر در برگزیدن اساتید آن بود که از اتریش آورده بود . به خاطر نفوذ دیرین دو کشور استعماری روسیه و انگلیس، امیر از نیروی سومی استفاده کرد که بیطرف بود و دارای پیشینه استعماری نبود یعنی اتریش.
این زمان دسیسه ها بر علیه امیر آغاز شده بود که ناخرسندی و خشم روحانیون نیز به خاطر استخدام معلمین خارجی اضافه شد.
معلمان اتریشی وقتی به ایران رسیدند که ده روز قبل از آن، امیر مغضوب و در فین کاشان کشته شده بود.
دكتر پولاك یکی از اساتید اتریشی مىنويسد:
«در ۲۴ نوامبر ۱۸۵۱ به تهران رسيديم . پذيرايى سردى از ما شد، احدى براى تهنيت به استقبال ما نيامد و به زودى آگاه شديم كه صحنه در اين فاصله به زيان ما تغيير كرده ؛ چند روزى پيش از ورودمان، اميركبير در اثر توطئههاى داخلى دربار دچار بی مهرى شاه شده بود...»
موانع بی شماری در مقابل دارالفنون بود: قرار بوده انسان مدرن از آنجا بیرون بیاید و ایرانِ ویران را به قول امین الدوله، مدرن کند...
برجسته ترین مخالف، خود میرزاآقاخان نوری بود . چون دشمن امیر بود پس از مرگ امیر جانشین او شده می کوشید تمام آثار امیر را نابود کند.
انگلیسی ها نیز مخالف دارالفنون بودند چون معلمانش اتریشی بودند حتی سرهنگ شیل انگلیسی به شاه توصیه می کرد دارالفنون را ببندد چون به ضرر سلطنتش است.
نیروهای سنتی نیز سرسختانه مخالف دارالفنون بودند چون آن را مروج تجدد و فرهنگ غربی می دانستند.
طرفداران پزشکی سنتی نیز که شغل خود را در خطر می دیدند پس به لشکرِ مخالفین پیوستند چون دارالفنون، پزشکی اروپایی را آموزش می داد . اینها باعث شد در کلاس های پزشکی دارالفنون، مدتها تنها به تدریس نظری اکتفا کرده و از ترس تکفیر شدن از هر گونه کالبد شکافی پرهیز نمایند و همین باعث شد پیشرفتی نکند اما خوشبختانه در ۱۲۳۲ش یکی از بیگانگان مسیحی به طرز مشکوکی درگذشت و بازماندگانش براینکه علت مرگش را بدانند از دکتر پولاک خواستند کالبدشکافی کند و اولین کالبدشکافی توسط او و شاگردان دارالفنون صورت گرفت.
البته این مخالفت ها تنها مختص رشته طب نبود ؛ برخی رشته های دیگر نیز بودند مانند اجرای تئاتر!
تالار تئاتر به خاطر عقايد دينى متروك مانده فقط گاهی نمايش هاى خصوصى براى شاه و رجال دولت به وسيله «لومر» فرانسوى، معلم موزيك و مزين الدوله (نقاش باشى) در آن اجرا می شد که پس از چندى به جاى تئاتر نمازخانه شد.
سرانجام دارالفنون، این یادگار بی همتای امیر به وضعی افتاد که جان کلام را «فورو كاوای» ژاپنی که سی سال بعد در ۱۸۸۰ ، از آن دیدن کرده بر زبان رانده!
او می نویسد:
«اتاق سوم، كلاس جغرافيا بود . معلم فرانسوى درس جغرافيا می داد. معلم از شاگردى كه درجه سرهنگی داشت خواست كه نقشه آسيا را روى تخته سياه بكشد و به من اجازه داد از او پرسش كنم. نقشه ای که كشيد نادرست بود.
پرسيدم كوه هاى كونلون كجاست؟ نمی دانست.
پرسيدم مملكت كره كجاست و او به جايى در حدود كانتون چين اشاره كرد.
در اين وقت، معلم جغرافيا خواست كه درباره محلى نزديك به ايران از او بپرسم. پس درباره طول و عرض جغرافيايى تهران سؤال كردم ؛ باز نتوانست جواب بدهد.
فهميدم كه اطلاع او در حد شاگرد دبستانى بى دانشى است.»
(سفرنامه فورو كاوا...ص۱۰۴)
پس، فورو كاوا که سرگرد بود از سرهنگِ ایرانی در مورد تهران سئوال می کند و او نمی داند!
نیم قرن پس از مرگ امیر و احداث دارالفنون در دو کشور، مخبرالسلطنه که از ژاپن دیدن کرده و همه جا با راهن و كشتى به راحتی سفر کرده بود وقتی به انزلی می رسد دچار اندوه می گردد که چگونه از انزلی به تهران برسد!
«كالسكه هاى شكسته، اسب هاى وامانده، چپرخانه هاى خشك و خالى»
و وقتی به حضور مظفرالدین شاه می رسد می نویسد:
«در فرح آباد جرگۀ معتاد دور شاه را گرفته همه روى زمين نشسته، مجلس به مزاح مي گذرد، از من پرسيدند پسر بحرينى بدگل تر است يا ژاپنىها...؟
مي بايست عرض كرد كه به بدتركيبى او در ژاپن نديدم كه تفريحى بشود! ببين تفاوت راه از كجاست تا به كجا...»!
به دوران احمدشاه که می رسیم خزانه چنان تهی بود که دولت حتی توانایی پرداخت حقوق معلمان دارالفنون را نداشت. در ۱۲۹۳ شش ماه بود حقوق نگرفته و برای مطالبه حقوق معوقه اعتصاب کردند ولی پس از ۲۰ روز دست خالی به کلاس ها بازگشتند زیرا دولت به آنها حواله داده بود که بروند سه هزار آجر کهنه از یک ساختمان دولتی در خیابان جلیل آباد بردارند و خودشان بفروشند!
قرار بوده انسان مدرن از آنجا بیرون بیاید و ایرانِ ویران را به قول امین الدوله، مدرن کند...
( کانال نویسنده )
گروه اخبار/
تعدادی از معلمان در پیام های مکرری که به « صدای معلم » ارسال کرده اند خواهان عمل به وعده وزارت آموزش و پرورش در مورد یک ماه پاداش معلمانی که استمرار خدمت دادند شدند .
چهارشنبه ۲۴ مرداد ماه بود که علی فرهادی سخنگوی وزارت آموزش و پرورش در یک نشست خبری البته بدون دعوت از « صدای معلم » چنین بیان کرد : ( این جا )
« هرکدام از فرهنگیان بازنشسته که داوطلب استمرار خدمت هستند و یا معلمانی که در شهریور امسال بازنشسته می شوند ، داوطلب استمرار خدمت و بازنشستگی خود را یک سال عقب بیاندازند، ۱۳ ماه حقوق می گیرند » .
یکشنبه 16 دی ماه در نشست خبری علی فرهادی سخنگوی وزارت آموزش و پرورش که در یک مدرسه ابتدایی در دورترین نقطه جنوب شرقی تهران در بلوار ابوذر برگزار گردید ؛ این موضوع یکی از پرسش های « صدای معلم » بود . ( این جا )
مدیر صدای معلم به وعده اعطای یک ماه پاداش حقوق توسط ایشان به معلمانی که استمرار خدمت داده اند اشاره کرد .
فرهادی با صراحت بیان کرد که این مبلغ به آن دسته از معلمان پرداخت خواهد گردید . ( این جا )
اکنون در روزهای پایانی اسفند 1403 خبری از تحقق وعده های وزارت آموزش و پرورش نیست .
***
بخشنامه پاداش به معلمان دارای استمرار خدمت
مجوز پرداخت یک ماه پاداش به معلمان دارای استمرار خدمت و پرداخت یک ماه اضافهکار به معلمان دارای اضافه تدریس
(بخشنامه شماره ۷۰۰/۲۵ مورخ ۱۴۰۳/۰۶/۰۵ معاونت برنامه ریزی و توسعه منابع وزارت آموزش و پرورش)
مدیران محترم آموزش و پرورش استان
با سلام و احترام
به منظور استفاده بهینه و حداکثری از ظرفیتهای همکاران شاغل برای تأمین کسری نیروی انسانی مورد نیاز برای بازگشایی مدارس در اول مهرماه ۱۴۰۳ مراتب زیر که حسب تصمیمات و توافقات در جلسه مشترک با سازمان برنامه و بودجه و سازمان اداری و استخدامی کشور اتخاذ و مطابق نامه شماره ۸۰۸۱۱ تاریخ ۱۴۰۳/۰۵/۲۷، این تصمیم توسط رئیس دفتر محترم رئیس جمهور به آموزش و پرورش و سازمانهای مزبور ابلاغ شده است تا با بهره مندی از ظرفیت حق التدریس نیروهای شاغل در ساعات غیر موظف و همچنین استمرار خدمت همکارانی که در شرایط بازنشستگی اجباری تبصره ۲ ماده ۱۰۳ قانون مدیریت خدمات کشوری قرار نگرفته اند با مشوقهایی به شرح زیر برای جبران کسری نیروی انسانی اقدام شود خواهشمند است در این خصوص اقدامات لازم معمول دارند :
۱ - به معلمانی که علاوه بر ساعات موظف هفتگی در ساعات غیر موظف نیز تدریس نمایند. به ازای ۹ ماه تدریس غیر موظف، مطابق بندهای الف و ب زیر علاوه بر حق التدریس غیرموظف، یک نهم حقوق و مزایای آنان نیز به عنوان پاداش به صورت ماهانه پرداخت میشود.
الف - معلمانی که ماهانه ۸ تا ۷۹ ساعت تدریس غیر موظف دارند یک ماه حقوق و مزایای آنان تقسیم بر ۹ شود و حاصل آن تقسیم بر ۹۶ شود و در تعداد ساعات تدريس غير موظف ماهانه ضرب و حاصل آن به عنوان پاداش ماهانه پرداخت شود.
ب - معلمانی که ۸۰ ساعت و بالاتر تدریس غیر موظف ماهانه دارند. حقوق و مزایای آنان تقسیم بر ۹ شود و حاصل آن به عنوان پاداش ماهانه پرداخت شود.
۲- به آن دسته از معلمانی که در شرایط بازنشستگی اجباری تبصره ۲ ماده ۱۰۳ قانون مدیریت خدمات کشوری ۳۰ سال سابقه خدمت و ۶۰ سال سن برای مدرک کارشناسی و پایین تر و ۳۵ سال سابقه خدمت و ۶۵ سال سن برای مدرک کارشناسی ارشد و بالاتر قرار نگرفته اند، در صورت نیاز آموزش و پرورش و استمرار خدمت آنان یک ماه پاداش بر اساس آخرین حکم کارگزینی به عنوان مشوق پرداخت شود و حداکثر تا قبل از پایان اسفند دریافت دارند .
علی فرهادی
معاون برنامه ریزی و توسعه منابع وزارت آموزش و پرورش
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
خاطره، نه یک شیء جامد، بلکه جریانی سیال است که در رگهای زمان جاریست. انسان، جز مجموعهای از این جریانهای سیال چه دارد؟ خاطرات، ریشههایی هستند که ما را به خاک گذشته پیوند میدهند و شاخههایی که به سوی آسمان آینده قد میکشند. انسانشناسی، با نگاهی کاوشگر به این ریشهها و شاخهها مینگرد، به زیستشناسی تن، تاریخچه زندگی، زبان جاری در ذهن و فرهنگ تنیده در رفتار. در هر کدام از این ابعاد، خاطره حضوری بیچون و چرا دارد. خاطره، مادهی خام انسان بودن است، همان چیزی که ما را میسازد، میشکند و دوباره سرپا میکند.
حافظه، انبار غبارگرفتهی گذشته نیست، بلکه کارگاهی پویاست که همواره در حال بازسازی و تفسیر است. هر لحظه، خاطرات جدید بر خاطرات کهنه افزوده میشوند، رنگ و بوی زمان را به خود میگیرند و در تار و پود هویت ما تنیده میشوند. این کارگاه، همان جاییست که ما خود را مییابیم، همان جاییست که معنای زندگی را جست و جو میکنیم.
بدون خاطره، انسان گویی در یک لحظهی ابدی و بیمعنا زندانی میشود، بیآنکه بداند از کجا آمده و به کجا میرود.
خاطره، همان ریسمانیست که ما را به خودمان و به دیگران متصل میکند، همان چیزی که ما را انسان میسازد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/
اخبار و گزارش ها نشان می دهند که اکثریت مدارس – دخترانه و پسرانه – به صورت خودسر و آشکار از روز شنبه ( 25 اسفند ) و حتی پیش تر از آن تعطیل شده اند . پرسش « صدای معلم » آن است که تا کنون با چند مدیر ، معاون و یا معلم متخلف به علت نقض قانون « برخورد قانونی » شده است ؟
سابق بر این حتی در صورت تعطیلی کلاس ها اما عوامل اجرایی مدرسه مانند مدیر و معاون در محل کار حضور داشتند اما در حال حاضر و به واسطه شلختگی و بی حساب و کتاب بودن نظارت و ارزیابی در مدارس علنا بسته شده اند.
یکشنبه 19 اسفند ؛ علیرضا کاظمی، وزیر آموزش و پرورش در چهل و یکمین جلسه شورای معاونین بر استمرار کلاسهای درس تا آخرین روزهای پایان سال تأکید کرده و می گوید :
« نظام تعلیم و تربیت همواره از تعطیلیها خسارت دیده است، از این رو انتظار میرود به هیچ وجه کلاسها و مدارس در روزهای پایانی سال به بهانههای مختلف تعطیل نشود. این موضوع باید در قالب بخشنامه ابلاغی به مدیران استانی نیز اعلام شود » .
وقتی مسئولی حرفی می زند و یا بر دستورالعملی تاکید می کند باید که به چگونگی اجرای آن نظارت داشته و با احدی تعارف نداشته باشد وگرنه کسی او را جدی نگرفته و وقعی به سخنان و مواضع او نمی نهد .
پرسش « صدای معلم » آن است که تا کنون با چند مدیر ، معاون و یا معلم متخلف به علت نقض قانون « برخورد قانونی » شده است ؟
وظیفه واحد بازرسی در آموزش و پرورش به صورت دقیق چیست و آیا بودن و نبودن آن توفیری برای آموزش و پرورش و فعالیت های آن دارد ؟
چگونه است که حراست وزارت آموزش و پرورش هنگام تعطیلی و یا اعتصاب در کلاس ها و مدارس به دلیل پی گیری مطالبات صنفی شدیدا با موارد برخورد می کند و برای عوامل و یا عاملان آن ها در هیات های تخلفات اداری پرونده سازی می کند ؛ اما در برابر این گونه تعطیلی های بی قاعده و سلیقه ای مدارس سکوت کرده است ؟
این گونه همراهی ها چه معنایی دارند ؟
و حتی در آخرین نمونه ؛ برگزاری یک نشست صنفی با حضور فرهنگیان را بر نمی تابد و با وجود هماهنگی های صورت گرفته به صورت یک طرفه آن را تعطیل می کند ؟ ( این جا )
زمانی که علی فرهادی؛ سخنگوی وزارت آموزش و پرورش صریحا اعلام می کند هر روز تعطیلی مدارس بیش از یک هزار میلیارد تومان بار مالی ایجاد می کند و عملاً انگار هزینه مالی از بین رفته است ؛ اما چگونه است که از کنار این تعطیلی ها و خسارت ها به سادگی عبور می کند در حالی که « نهاد آموزش و تربیت » خود راسا و به صورت « ذاتی » باید که موسس و مقوم « قانون و احترام به قانون » در جامعه بوده و الگوی بخش های دیگر در این گونه مفاهیم باشد ؟
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
در بین اخبار حوادثِ عجیب و غریب این روزها؛ خبرتلخ لگد پرانی آقای معاون مدرسه به دانش آموز نوجوان کلاس چهارم در یکی از مدارس دولتی در مشهد و آسیب دیدگی شدید این دانش آموز از ناحیه لگن خود به تنهایی جای نگرانی و تامل فراوان دارد چون عکسی که سایت خبری عصر ایران از دانش آموز مصدوم روی تخت بیمارستان منتشر کرده نشان می دهد که یک پا و کمر و لگن دانش آموز صدمه دیده و صورت تثبیت شده بانداژ و احتمالا در گچ می باشد.
از این رو می توان به شدت ضربه و میزان عصبانیت نهفته پشت این واکنش رزمی کارانه آقای معاون پی برد.علت این همه عصبانیت غیرطبیعی هم همان طور که در متن خبرآمده ظاهرا به خاطر شیطنت کودکانه دانش آموز در بازیگوشی و دویدن و پریدن به محل تجمع آب باران در حیاط مدرسه بوده که باعث ترشح آب گل آلود به اطراف و در نتیجه گل آلود و ملکوک شدن لباس آقای معاون می شود.
اینکه آیا آقای معاون از جایی دیگر عصبانی بوده و حرکت شیطنت آمیز و بچه گانه دانش آموز سبب سر ریز شدن ظرفیت روانی ایشان شده و یا اینکه این خشونت ها همچنان زیر پوست محیط آموزشی کم و بیش جریان دارد دقیقا بحث جامعه شناسانه و مبسوطی می طلبد که کار اهل فن است و امید است که مسئولین و برنامه ریزان آموزشی می باید حوادث این چنینی را از زوایای مختلف تجزیه و تحلیل و آسیب شناسی کنند.
اما با احترام فراوان به اکثریت معلمان دلسوز که شخصا از همه آنها درس می آموزم می خواهم بگویم که شرایط اجتماعی به گونه ای است که تقریبا همه مردم به دلایل مشکلات مالی و اجتماعی معمولا کم حوصله و پرخاش جو شده اند و در برخورد با هر حادثه جزئی در زندگی روزمره ناگهان به قول عوام از کوره به در می روند و قبول دارم که معلمین عزیز هم در همین جامعه و با همین شرایط و چه بسا سخت تر زندگی می کنند ؛ اما تفاوت بزرگ شغل شریف معلمی به خصوص در مقطع ابتدایی با دیگر مشاغل در این است که طرف و مخاطب آنان نوجوانان و آینده سازان این کشور هستند و نه مردم عادی کوچه و بازار. این دانش آموز حتی اگر سهوا دست به این کار زده باشد قطعا باید تنبیه می شد اما تنبیه به معنای واقعی کلمه ؛ یعنی متنبه شدن از رفتار خود و آموزش دیدن از رفتار معلم نه ضرب و جرح فیزیکی آن هم به این شدت و حدّت!
این معلم عزیز می توانست با یک کار تربیتی ضمن محروم کردن دانش آموز از حضور در کلاس با احضار اولیای او به آنها بگوید که پول لباس شویی و اتوی لباس های من اصلا مهم نیست و ارزش چندانی ندارد ولی شما می بایست حتما جلو فرزندتان و ترجیحا با کسر از مقرری تو جیبی او و جلو چشم خودش این هزینه را بپردازید تا دانش آموز هم هزینه اشتباه خود را بپردازد و هم بفهمد که :
هر اشتباهی در اجتماع به تناسب میزان اشتباه هزینه خاص خود را دارد و نه کمتر و نه بیشتر.
در واقع معلم عزیز اگر این گونه رفتار می کرد به این دانش آموز و سایر همکلاسهایش به جای آموزش و ترویج خشونت درس تساهل و مدارا و قانون مداری و رفتار و کنش و واکنش های متناسب در رفتار اجتماعی را می داد تا در آینده و در زندگی شخصی با کوچک ترین مسئله فورا دست به چاقو و چماق و مشت و لگد نشوند و بدانند که مشکلات پیش رو از طرف هر کسی که باشد منطقا و قانونا با آرامش و با کمترین هزینه قابل حل است.
بسیاری از این رفتارها و ناهنجاری هایی که متاسفانه این روزها در اطرافمان می بینیم ریشه در همین خشونت های کلامی و فیزیکی دارد که کودکان و نوجوانان دیروز در محیط های خانواده و مدرسه از بزرگترها دیده اند و امروزه آنها را منعکس می کنند.
به قول حضرت مولوی ؛
این جهان کوه است و فعل ما ندا
سوی ما آید نداها را صدا
فعل تو كان زايد از جان و تنت
همچو فرزندی بگيرد دامنت
و کلام آخر این که ؛
همان طور که در بالا اشاره شد شغل شریف معلمی به خاطر مسئولیت سنگین با سایر مشاغل و حَرف تفاوت زیادی دارد . اگر کسی می خواهد وارد حوزه تدریس و معلمی شود باید عاشق باشد و نهاد آموزش و پرورش کشور هم باید همه تلاش خود را به کار گیرد تا عشق تدریس و معلمی را به اهلش واگذارد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
در طول سالهای اخیر ، تعطیلی مدارس در روزهای پایانی اسفند به یک مسئله برای وزارت آموزش و پرورش تبدیل شده است. در روزهای اخیر وزیر آموزش و پرورش و معاونانش بر فعال بودن مدارس تا پایان اسفند تاکید داشتهاند. برگزاری امتحانات دو نوبته و عدم برگزاری امتحان در روزهای پایانی سال را باید مهمترین عامل تعطیلی مدارس در پایان اسفند برشمرد. مدرسه تا زمانی به محلی برای خلاقیت و رشد دانشآموزان و پرسش و اندیشیدن تبدیل نشود زمینه تعطیلی زودرس همچنان وجود دارد و خلقیات خود را به شکلهای دیگری نشان میدهند.
درسال تحصیلی فعلی، مجازی شدن ممتد مدارس و تعطیلات مربوط به کمبود گاز و برق نیز مزید بر علت شد و تعطیلات زودرس را تشدید نمود .
برگزاری امتحانات سه ثلثی موجب میشدکه دانشآموزان مجبور به حضور در مدرسه بودند و مدارس تا 27 و 28 اسفند در حال برگزاری امتحانات بودند .
دو نوبتی شدن امتحانات مدارس با این هدف انجام شد که نمرات مستمر و فعالیتهای کلاسی اهمیت بیشتری داشته باشد. مهندس عزیززاده دبیرکل اسبق شورای عالی آموزش و پرورش به عنوان طراح نظام دونوبتی معتقد است که اجرای این طرح موجب شد خانوادههایی که فرزند دانشآموز دارند تمام سال درگیر امتحان نخواهند بود .
وی معتقد است : از مهمترین رویکردهای طرح دو نوبتی توجه به ارزشیابی مستمر بود، البته نه امتحانهای مکرّر که نمره دانش آموز از طریق بررسی فعالیتهای دانشآموز درمدرسه و خارج از آن (فعالیتهایی مثل کتابخوانی ، شرکت در فعالیتهای کلاسی، انجام تکالیف درسی ) و نیز نمره دانشآموز در امتحانهای درون کلاسی و غیره از سوی معلم تعیین میشد.( نیم رخ ، من و آموزش و پرورش، هادی عزیززاده، تهران ،نشر مبتکران،1400 ص120). بر اساس همین دیدگاه تعطیلی مدارس در هنگام برگزاری امتحان نوبت اول ممنوع است.
طرح دو نوبتی میتوانست تغییراتی مثبتی در نظام آموزشی کشور ایجاد کند ولی با توجه به مسائل مختلف به اهداف اصلی خود دست نیافت. در برابر این ناکامی ، مهمترین ابزار برای مقابله با مسائلی همچون تعطیلی مدارس ، صدور بخشنامه در نظر گرفته میشود در حالی که دلایل اصلی این ناکامیها را در کنار مدیریت و نیروی انسانی باید در مسائل فرهنگی و اجتماعی جست .
یکی از نیازهای اساسی طرحهای آموزشی توجه به مسائل فرهنگی و شرایط اجتماعی است و عدم توجه به آنها طرحها را به شکست میرساند.
رویکرد به حل تعطیلی زودرس مدارس بر مبنای نوع نگرش به آن ارائه میشود. در صورتی که مسئله را فقط محدود به کمبود تاکید مقامات بالاتر بدانیم برای حل مشکل به تاکید بیشتر به صدور بخشنامه اکتفا میشود.
اما اگر مسئله را فراتر از مقررات بدانیم باید به عمق فرهنگ و خلقیات ایرانی مراجعه کنیم. تعطیلی در طول ایام عید بخشی از فرهنگ ایرانی شده است در حالی که تعطیلات رسمی نوروز منحصر به چهار روز ابتدای فروردین است ولی تعطیلات نوروز از منظر افکار عمومی تا پایان سیزدهم فروردین در نظر گرفته میشود. همین روند را میتوان تضاد بین آموزش و پرورش و خلقیات ایرانی دانست .
تعطیلی زودرس در کنار تعطیلیهای دیگر و آموزش مجازی ضربات سختی را به آموزش کشور وارد می کنند. همین خلقیات ایرانی نیز موجب شده است تبدیل امتحانات سه ثلثی به دو نوبتی منجر به تعطیلی زود رس مدارس شود .
دکتر مقصود فراستخواه در کتاب « ما ایرانیان، زمینه کاوی تاریخی و اجتماعی خلقیات ایرانی » کوشیده است دریچهای علمی به خلقیات ایرانی بگشاید . وی در ابتدای کتابش تاکید دارد که فرهنگ قابل فروکاستن به خلقیات نیست و می نویسد:
« فرهنگ ( و از جمله خلقیات و روحیات مردم) طی زمان و در شرایط مختلف در تعامل با محیطهای متفاوت هرچند به کندی تطوّر مییابد.در مجموع فرهنگ و رفتار جمعی قابل یادگیری و اکتساب است و تغییر می کند. بنابراین سخن گفتن از فرهنگ ایرانی و به طور خاص روحیات ایرانی به مثابه یک مفهوم ایستا و امری ثابت توجیه منطقی و علمی ندارد . (مقصود فراستخواه ، ما ایرانیان ،زمینه کاوی تاریخی و اجتماعی خلقیات ایرانی ، نشر نی ،چ سوم ، 1394، ص15)
نگرش دکتر فراستخواه به مسئله فرهنگ و خلقیات زمینه شکلگیری رویکردی آموزشی است که مسئولیت خود را تغییر روحیات وخلقیات غلط بداند .
مسئله اصلی را باید در آنجا دید که نظام آموزشی نتوانسته است در برابر آنچه فرهنگ و خلقیات ایرانی است رویکرد مشخصی داشته باشد و موفق به تغییر آن گردد .
دکتر نعمت الله فاضلی جامعه شناس در کتاب « مسئله مدرسه » فصلی را به فرار از مدرسه اختصاص داده است و تاکید دارد که : مدرسه به موقعیت بحث برانگیز و چالش انگیزی در جامعه تبدیل شده است .مدرسه از آن ایدههای اولیه ای که در گفتمان تغییر دردوره قاجار شکل گرفت دور افتاده است .گفتمان تغییر هنوز وجود دارد، هنوز احساس میکنیم چیزی که هستیم مطلوب ما نیست ؛ میخواهیم چیز دیگر، جور دیگری باشیم . انتظارداریم مدرسه به ما و فرزندان ما کمک کند تا تغییر کنیم. اما گفتمان حاکم بر مدرسه « ایستایی » است . ( نعمت الله فاضلی، مسئله مدرسه، انتشارات هوش ناب ،چ اول،1401،ص191)
تعطیلی زودرس در مدارس محصول دو نوبتی شدن مدارس و غلبه خلقیات ایرانی بر نظام آموزشی است .
در نگاه زیربناییتر ؛ گفتمان ایستایی حاکم بر مدرسه نیز نقش مهمی در به وجود آمدن این مسئله داشته است . برای حل این مسئله نمیتوان با مصاحبه و بخشنامه برخورد کرد . تدابیری کلان مورد نیاز است که شرایط موجود را تغییر دهد .
در طول سالهای اخیر کمتر به این موضوعات پرداخته شدهاست.
تعطیلی زودرس در کنار تعطیلیهای دیگر و آموزش مجازی ضربات سختی را به آموزش کشور وارد می کنند.
دکتر فراستخواه در کتاب « ما ایرانیان » به نقش نهادها در اصلاح خلقیات می پردازد و می نویسد: « اصلاحات نهادی مانند نهاد دولت، آموزش و پرورش ،مالکیت، مناسبات تولید و روابط کار مهمترین قدم برای ایجاد تحول در خلقیات است . رفتارهای تازه به نهادهای تازه نیازدارند، فقط ( زیست-نهادهایی) مناسب هستند که میتوانند الگوهای تازه زیست اجتماعی را تسهیل و بقای آن را تضمین کنند . برای این که تجربههای جدید پایدار شوند و منجر به یادگیری تازه شوند نیازمند شرایط و لوازم نهادینهای هستند .
آموزش و نیز مداخلات سیستمی مانند اصلاح قوانین و فرآیندها میتوانند قواعد بازی انسانی را ارتقا بخشند . ( مقصود فراستخواه ، ماایرانیان ، ص 222)
یکی از مهم ترین گام های حل مسئله تغییر تقویم آموزشی و آئیننامه های مرتبط به منظور مداخلات سیستمی برای ارتقای قواعد به شمار میرود . برگزاری امتحانات در ماه اسفند، مدارس را سرپا نگه میدارد و باعث میشود که دانشآموزان ملزم به حضور در مدرسه شوند . اینکه مدارس در آذر ماه امتحانات رسمی برگزار نکنند و بر اساس عملکرد و امتحانات داخلی دانشآموزان نمره داده شود و امتحان اسفند ماه به صورت رسمی برگزار شود فضای موجود را تغییر میدهد.
گام دوم بازگرداندن گفتمان تغییر به مدرسه است .
آنچه خلقیات نادرست را تغییر میدهد گفتمان تغییر است . مدرسه تا زمانی به محلی برای خلاقیت و رشد دانشآموزان و پرسش و اندیشیدن تبدیل نشود زمینه تعطیلی زودرس همچنان وجود دارد و خلقیات خود را به شکلهای دیگری نشان میدهند.
هدف دونوبتی شدن امتحانات اهمیت دادن به کتابخوانی و فعالیتهای کلاسی بود ولی در مصاف با ایستایی مدرسه زمینگیر شد و نتیجهای جز تعطیلی زودرس به همراه نداشته است.
آموزش و پرورش به عنوان یک زیست نهاد میتواند شرایط و لوازم مناسب را فراهم سازد .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید