
یکی از دوستان می گفت، آقای تشکری در بین اعضای شورای شهر فعلی از همه بهتر است. اخیرا در صحن شورا به بستن بیدود اعتراض کردند. در تلویزیون هم از مردم به دلیل عملکرد زیر صفر شهرداری در ترافیک و رساندن آن به مرحله فوق بحران از مردم عذر خواهی کردند.
آقای تشکری، تشکر می کنم از این یک ذره وجدانی که دارید. این یک ذره وجدان در اوضاع بلو بشوی مدیریتی هم در گرانبهاهی است این روزها. ولی راستی شما از سال ۸۵ تا ۹۵ یعنی یک دهه معاون قالیباف در حمل و نقل و مدیر عامل سازمان ترافیک بودید. چرا نتوانستید مشکل ترافیک را حل کنید؟
یک مدیر باید قدرت پیش بینی داشته باشد، به خصوص مدیریتی که یک دهه آن هم در زمان سردار قالیباف مسئول ترافیک شهر بوده است. شما زمانی مسئول ترافیک شهر بودید که پروژه نجومی پل صدر ساخته شد. چرا نتوانستید جناب شهردار را از اجرای چنین پروژه ای منع کنید و پولش را خرج توسعه حمل و نقل عمومی کنید؟

آیا شما هم در تایید و اجرای این پروژه نقش داشتید؟
در زمانی که شما در پست خود بودید، در همان روزنامه ارگان شهرداری به تاریخ ۴ تیر ۱۳۸۷، که قیمت بنزین ۱۰۰ تومان و قیمت اتوبوس ۱۰۰ میلیون تومان بود من راه حل مشکل ترافیک و بنزین را ارائه دادم.
شک ندارم که همکاران شما این یادداشت را در کارتابل تان گذاشته بودند. آیا حاضر شدید به من زنگ بزنید و با یک مذاکره شاید راه حل من برایتان مفید بود. الان ۱۵ سال از آن زمان می گذرد و شک ندارم که کسی جرات ندارد دست به قیمت بنزین بزند.

تحریم های کشنده کار را به جای رسانده که شاید از چین هم نشود جنسی وارد کرد. برای این دوستان ارزشی شما ، دوچرخه برابر مرکب ابلیس است و هر کس می آید به این وسیله لگدی می زند.

سالی ۴۰ میلیارد دلار بنزین مفت به مردم می دهید و آنها را در گرداب آلودگی و ترافیک خفه کرده اید در صورتی که کافی است با ۲-۳ سال برنامه ریزی جلوی این فاجعه را بگیرید. البته برای گرفتن جلوی این فاجعه به سه پیش شرط نیاز دارید: اول عوض کردن بیسوادان سیاسی و یا فرصت طلبان و جایگزین کردن آنها با سوادان و افراد فاقد تضاد منافع، دوم اصلاح روابط بین الملل جهت بهره وری از تکنولوژی و ورود تکنولوژی به روز به کشور و سوم همراه کردن مردم با برنامه ها که بدون همراهی و اعتماد آنها هیچ کاری جلو نمی رود.
هم شما می دانی و هم بقیه که هیچ کدام از این سه شرط قابل انجام و اجرا نیست و طبیعی است که داستان همچنان ادامه دارد ...
تا کی ؛ نمی دانم!
کانال دغدغههای محیط زیستی و دانشگاهی
گروه گزارش/

موضوع پرداخت پاداش پایان خدمت معلمان سال هاست که به داستانی تکراری و ملال آور تبدیل شده است .
پرداخت قطره چکانی ، طولانی مدت و همراه با وعده های خسته کننده مسئولان .
پس از گذشت نزدیک به یک و نیم سال ؛ وزیر آموزش و پرورش دولت سیزدهم اعلام می کند که فقط 30 درصد از کل مبلغ به بازنشستگان پرداخت می شود ؛ اما خبری هم نمی شود .

آیا وضعیت پرداخت این پاداش در سایر دستگاه ها ، سازمان ها و حتی ستاد وزارت آموزش و پرورش هم به همین روال است ؟
آیا « قانون » ماده و یا تبصره ای برای اعمال این تبعیض وضع کرده است ؟

علیرضا کریمیان مدیر کل آموزش و پرورش شهر تهران در آیین تجلیل از پیشکسوتان فرهنگی آموزش و پرورش منطقه ۱۸تهران ، بازنشستگان را گنجینههای خرد و تجربه خوانده و می گوید : فرهنگیان عمر گرانبهای زندگانی خویش را در راه به بار نشستن گلستان پرگل تعلیم و تربیت سپری کردهاند و شایسته بهترین تقدیرها و سپاسگزاری ها هستند » .

آیا معلمان برای دریافت همان حداقل مطالبات قانونی هم باید در صف بایستند و به مسئولان التماس کنند ؟

تنها اتفاقی که افتاده این است که در دولت پیشین ، معلمان برای دریافت این حق از ظرفیت های قانونی مانند اصل 27 قانون اساسی استفاده می کردند اما در حال حاضر و از ترس برخوردهای امنیتی ، این « مطالبه گری » برای مطالبات قانونی به حد « نالیدن » و یا « فحش های مجازی » تنزل یافته است .

پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه اخبار/

عصر پنجشنبه ۹ آذر ۱۴۰۲ آئین نکوداشت استاد رحیم رشتچی از موسسین دانشگاه زنجان و پایهگذاران شهرک کارمندان در سالن گفت و گوی ارشاد اسلامی کرج با حضور اساتید، فرهنگیان، همشهریان و سایر علاقه مندان فرهنگ و ادب استانهای تهران، البرز و زنجان با شکوه هر چه تمامتر برگزار گردید.
در این مراسم سه ساعته پس از خیرمقدم گویی دکتر آزیتا رشتچی (دختر استاد) ؛ پروفسور نصیری قیداری (معاون اسبق وزارت علوم ) ، دکتر حسین عسگری (نویسنده و البرز پژوه) ، مهندس درویش امیری (استاندار سابق زنجان) ، دکتر مهراب رجبی (مشاور استاندار البرز) ، دکتر حسن تقیلو (رییس هیات مدیره انجمن زنجانیهای البرز - اشراق) ، دکتر زالی (وزیر اسبق کشاورزی) ، خانم نازخند صبحی (نویسنده و ژورنالیست) ، دکتر آیدین تبریزلی(شاعر و ژورنالیست) به ایراد سخنرانی پرداختند.
اواسط برنامه استاد عطا شاهمرادی (خواننده و هنرمند پاپ زنجانی) با اجرای خود مورد تشویق حضار قرار گرفتند.

به معلم بهای لازم را ندادهایم
پروفسور نصیری قیداری به عنوان اولین سخنرانِ مراسم ضمن اشاره به خدمات نیمقرنی استاد رشتچی در زنجان افزود: استاد رشتچی عمری را در وادی فرهنگ و مدنیت زنجان تاخته است.
وی بنیانگذار دانشگاه زنجان و از پایهگذاران شهرک کارمندان زنجان و پیگیر دهها پروژه عامالمنفعه دیگر در گوشه و کنار مملکت بودهاند و بدون شک استاد حق بزرگی بر گردن زنجان و زنجانیها دارند.
رئیس سابق دانشگاه شهید بهشتی افزود: کشور اگر میخواهد به جایی برسد این مهم به دست معلمان خواهد بود. در ژاپن هر کسی را به عنوان « معلم » استخدام نمیکنند ؛ ما در استخدام و نگهداشت معلمان قصور کرده و به معلم بهای بایسته و شایسته لازم را ندادهایم.از منظر یونسکو هرچه در راه آموزش خرج کنیم سرمایه گذاری برای آتیه کشور خواهد بود.چرا که دانایی و زلالیت از خطر سیاهیها خواهد کاست و البته چهره فرهنگی کشور زیباست. توسعه امری چند بعدی و مقولهای چند ساحهای است.
متاسفانه اخلاق به اندازه تکنولوژی پیشرفت و ترقی نداشته است.
من خاستگاه دانشگاه زنجانی داشته و تا حدودی در جریان خدمات استاد رشتچی بودهام . از خدای متعال آرزوی صحت و سلامت برای خانواده و آرامش و آسایش برای این زوج فرهنگی فرهیخته دارم.

تنوع و تکثر از خصوصیات زنجانیهاست
حسین عسکری (نویسنده و البرزپژوه) در سخنانی کوتاه، میهن دوستی و توجه به عناصر قوام بخش آن همانند مکتب تشیع و زبان فارسی، به رسمیت شناختن تنوع و تکثر و رواداری فرهنگی و اجتماعی را از ویژگیهای قابل توجه زنجانی ها دانست و گفت: «این صفات به وضوح در بینش، منش و کنش فرهنگی و اجتماعی استاد رشتچی قابل مشاهده است.»
وی در ادامه به برخی پیوندهای فرهنگی و تاریخی استانهای البرز و زنجان اشاره کرد و گفت: «زنجانیها که از نخستین مهاجران به البرز بودند در معرفی فرهنگ و پیشینه این استان و آبادی و توسعه آن نقش به سزایی داشته و دارند و خود را شهروند البرز و یک البرزی تمام عیار میدانند. کسی که خانه، موطن و خاستگاه خود را جانانه دوست داشته باشد میتواند همسایه و موطن دوم خود را نیز از عمق جان، دوست داشته باشد.»
عسکری حضور آیت الله سید محمود علایی طالقانی (فقیه نواندیش و مجاهد البرزی) در آذر ماه ۱۳۲۵ در جبهه زنجان برای روحیه بخشی به نیروهای ارتش جهت نجات آذربایجان از دست تجزیه طلبان فرقه دموکرات به سرکردگی سید جعفر پیشهوری را از پیوندهای تاریخی زنجان و البرز برشمرد و گفت: «آیتالله طالقانی علیرغم مخالفت بنیادین با حکومت پهلوی، ۷۷ سال پیش داوطلبانه به جبهه زنجان رفت چون استقلال و یکپارچگی ایران برایش مهم و اساسی بود. از دیگر سو، زنجانیها به تجزیه طلبان دست پرورده شوروی سابق که ایدئولوژی الحادی داشتند، روی خوش نشان ندادند چون استقلال و تمامیت ارضی ایران و مذهب تشیع برایشان مهم بود.»

حضور پر رنگ و بالنده زنجانیها در البرز
دکتر مهراب رجبی رئیس بنیاد البرز پژوهی با اشاره به حضور پررنگ و بالنده زنجانیها افزود: در کرجِ قدیم محله ذوبآهن یک کوچه به نام زنجان وجود دارد.حضور زنجانیها در کرج از راس تا ذیل توام با متانت و خدمت بوده و زنجانی هم به سان سایر اقوام در توسعه و پیشرفت ایران کوچک نقش به سزایی دارند.یک نمونه بارز از مفاخر زنجان که در چهارگوشه مملکت منشا اثر بودهاند استاد رحیم رشتچی است . وی موسس دانشگاه زنجان بوده و با این کار سترگ خدمتی ماندگار در فرهنگ و مدنیت آن خطه انجام دادهاند.
حضور نیم قرنی استاد رشتچی در تهران کرج و مشارکت در امور عامالمنفعه حکایت از نیک اندیشی و خیرخواهی این بزرگمرد دارد.
مشاور البرزپژوهی استاندار البرز افزود:
خانم طالقانی با اصالت سوهانِ طالقان همسر و یار وفادار استاد رشتچی در تحمل مصائب و صعوبتهای زندگی پر فراز و نشیب ۹۴ سال زیست سرافرازانه میباشد.
امروز اینجا جمع شدهایم تا به احترام این زوج فرهنگی کلاه از سر برداشته و رسم ادب و تجلیل از زحمات نیم قرنی استاد را به جای آوریم.

جای صدا و سیما در برنامه خالیست
خرسندم بار دیگر توفیق حضور درجمع دوستان و عزیزان زنجانی برایم فراهم شده است . آقای رضا قاسمپور سپاسگزارم همت کردند و این اقدام شایسته و مجلس نکوداشت استاد حاج رحیم رشتی را برگزار نمودند . این گونه مجالس و نکوداشتها برای شخصیتهای فرهنگی،علمی، هنری و پیشکسوت میتواند برای الگوی سازی مناسب برای نسل جدید موثر و مفید باشد.
خوشبختانه در زنجان چهره های علمی، فرهنگی و رجال بزرگ مذهبی کم نداریم و در همه بخشها چهره های ماندگار زنجانی حضور موثر دارند.
در این فرصت کوتاه خوب است اشاره کنم استاد رشتی و هم نسلانش از چه نسلی بودند و با افتخار ۹ دهه از عمر پر ثمر خود را گذرانیده و در این جمع از چهار نسل حضور دارند ؛ خوب است بدانند استاد رشتی و هم نسلان ایشان و اندکی هم نسل ما در دورهای رشد یافتیم و در مدرسه دانشگاه پا به عرصه تحصیل و کسب مدارج علمی گذاشته ایم که تکنولوژی و امکانات امروزی همانند کامپیوتر، اینترنت، شبکه های مجازی، موبایل ،ایمیل در اختیار نبود و حداکثر امکانات در اختیار آنها کاغذ، خودکار کتاب و یک عدد چراغ گرد سوز برای روشنایی، و یک عدد چراغ علاالدین نفتی برای گرمایش بوده.
ما نسل پرورش یافتهای بودیم که از داشتن یک عدد پاککن عطری رنگی، یک عدد مداد سوسمار نشان ، یک جعبه مداد رنگی و یک دفترچه نقاشی از خوشحالی تا صبح خوابمان نمیبرد، اما همین نسل با کمترین امکانات و با تحمل رنج ،سختی و تلخی روزگار نسلی بود که در مرام شان کمترین نامردی و آدم فروشی و خیانت در امانت دیده میشد.
ای کاش رسانه ملی از زندگی و گذشته مفاخر علمی و فرهنگی و اجتماعی کشور برای شناساندن به نسل جدید اینجا حضور پیدا میکرد و در معرفی استاد رشتی سهمی داشت.
در زنجان استاد رشتی خدمات شایسته ای از خود به یادگار گذاشت از جمله دانشکده کشاورزی و شهرک کارمندان.

۶۷ کتاب منتشر کردهام...
خانم نازخند صبحی نویسنده و ژورنالیست پیشکسوت زنجانی نیز با اشاره به خدمات استاد رشتچی در زنجان افزود: ۶۷ کتاب در حوزههای مختلف محیط زیست، شعر، و ادبیات و سایر مقولات به زبانهای ترکی، فارسی و آلمانی منتشر کردهام . برخی از آثارم در آلمان و ترکیه باز نشر شدهاند.تقریبا هیچ روزنامه و نشریهای نداریم که مقالات و یاداشتهای من در آن منتشر نشده باشد.
خانم صبحی در پایان شعری ترکی قرائت و مورد تشویق حضار قرار گرفت.

استاد رشتچی معلمي تمام عیار
در ادامه برنامه دکتر آیدین تبریزلی شاعر،محقق و نویسنده صدا و سیما ضمن بر شمردن خصوصیات مثبتی از زنجان و زنجانیها و خدمات آنها به فرهنگ و مدنیت آذربایجان، استاد رشتچی را نمونه بارز تلاش و پشتکار یک معلم سرزنده و فرهیخته در عرصههای فرهنگی اجتماعی برشمرد.
وی در پایان شعری پرمغز و زیبا به زبان ترکی قرائت کرده و مورد تشویق حضار قرار گرفت.
دکتر تقیلو رئیس هیات مدیر اشراق (موسسه زنجانیهای مقیم استان البرز) نیز ضمن یادآوری خدمات ارزنده استاد رشتچی در عرصههای عامالمنفعه، خیرخواهانه و عمومی افزود: قبلا با آقای قاسمپور در گلشهر خدمت استاد رشتچی رسیده و شاهد تلاشهای صادقانه و فرهنگی ایشان بودهام.
تقیلو با قرائت اشعار ترکی و فارسی مورد تشویق حضار قرار گرفت.

اکران فیلم مستند استاد رشتچی
پایان بخش برنامه پخش فیلم مستند ۴۵ دقیقهای زندگی استاد رحیم رشتچی مشتمل بر مرور وقایع پیشهوری و نقش سلطان محمودخان ذولفقاری، چرایی و چگونگی تاسیس دانشگاه زنجان،شهرک کارمندان، هنرستان صنعتی، چالشهای بی امان با خاندان سلطان محمود ذولفقاری، ارتباطات خانوادگی با عزالدین حسینی (امام جمعه اسبق زنجان) و پرداختن به سایه روشنهای پروسه نفسگیر استان شدن زنجان و...بود.
لازم به ذکر است که مستند استاد رشتچی(راوی تاریخ شفاهی قرن اخیر زنجان) با حمایت دکتر آزیتا رشتچی و همت مهدی حسنی، رضا قاسمپور و مجتبی جعفرلو ساخته شده و به زودی در زنجان اکران عمومی خواهد شد.
روزنامههای زنگان امروز،شهروند و سایت های صدای معلم و کرج رسا در انعکاس و انتشار مطالب استاد رشتچی به قلم رضا قاسمپور سنگ تمام گذاشتهاند.

پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/

سال ها پیش و پیش از آن که شهرنشینان ما به دروازه های تفکر و تمدن برسند ؛ مدارس را به خاطر بارش برف و لغزنده بودن معابر آن هم در شرایط خاص تعطیل می کردند اما در حال حاضر و به مدد برنامه ریزی ها و دلسوزی های بی وقفه ی مسئولان و البته کنش گری مستمرانه و هدف مند همان شهرنشینان ، مدارس را به خاطر « آلودگی هوا » تعطیل می کنند و البته اسم رمزش را هم به « غیرحضوری » تغییر داده اند که ظاهر قضیه درست و بی نقص باشد و حساسیتی ایجاد نکند .

از کدام « آموزش غیرحضوری » سخن می رانید ؟
پرسش « صدای معلم » این است که 26 ماه تعطیل کردن مدارس در دوران کرونا و غیرحضوری خواندن آن در حالی که هیچ گونه بستر و یا زیر ساختی برای این نوع آموزش در مدارس عادی دولتی پیش بینی نشده ؛ چه نتایجی برای نظام آموزشی ایران جز افت تحصیلی ، ترک تحصیل و عوارض جسمی و روانی و.... را در پی داشت که دوباره همان رویه ی غلط در مناسبت های دیگر تکرار می شود ؟
آیا این موضوع را مقامات استانداری می دانند ؟ و یا برای آنان مهم است ؟
آیا این گونه تصمیم گیری ها نوعی رفع تکلیف و مسئولیت گریزی در برابر نظام آموزشی و آینده ی آنان نیست ؟

آیا در حال حاضر مساله ای مهم تر از « محیط زیست » برای آینده این کشور متصور است ؟ پایگاه اطلاعرسانی استانداری تهران امروز شنبه 11 آذر چنین نوشت : ( این جا )
« میر محمد غراوی معاون هماهنگی امور عمرانی استاندار تهران اظهار داشت: با توجه به تشدید آلودگی هوا و بر اساس مصوبه کارگروه هماهنگی شرایط اضطرار آلودگی هوا، مهدکودکها تعطیل و فعالیت آموزشی کودکستانها و مدارس مقاطع دبستان استان تهران غیر از شهرستانهای دماوند و فیروزکوه و بخش رودبارقصران در دو نوبت صبح و عصر شنبه ۱۱ آذرماه به صورت غیرحضوری و مجازی برگزار میشود .
وی با اشاره به برگزاری کمیته اضطرار برای تصمیم گیری در صورت لزوم ادامه داد: همه مقاطع تحصیلی مدارس استثنایی نیز غیرحضوری میباشد، همچنین پلیس راهور تهران بزرگ و پلیس راهور شرق و پلیس راهور غرب تهران، از تردد شبانه خودروهای گازوئیلی سنگین که آلایندگی قابل روئت دارند، جلوگیری نمایند...
استانداری مطابق معمول و رویه های تکراری پیشین نصیحت ها و توصیه هایی هم به مردم و دستگاه ها و سازمان ها و.... برای گذشتن از این پیچ خطرناک ارائه کرده است اما هنوز این پرسش با قوت مطرح است که :
چرا « قانون هوای پاک » اجرا نمی شود ؟

آقای استاندار !
قبلا هم گفتیم و می گوییم :
مگر مدارس عامل و مولد آلودگی هوا هستند که ماشه « تعطیلی » را بر پیشانی نحیف مدارس می چکانید ؟

آیا مسئولان نمی دانند و یا خبر ندارند که وضعیت هوا از قبل چگونه خواهد بود و تازه پس از وارد شدن به مرحله ی « بحران » به فکر چاره می افتند و حرف هایی می زنند که همان دانش آموزان مدارس ابتدایی از حفظ بلدند و پیشاپیش دست آنان را خوانده اند ؟!
و لابد افکار عمومی هم نگویند که مسئولان بیکار هستند و یا کاری نمی کنند .
آیا در حال حاضر مساله ای مهم تر از « محیط زیست » برای آینده این کشور متصور است ؟
مسئولان وزارت آموزش و پرورش و به ویژه معاونت تندرستی و تربیت بدنی آن در این زمینه جز اجرای بی چون و چرای فرامین دستگاه های بی اطلاع و بی تفاوت از فرایند آموزش و تربیت چه کرده اند ؟
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

این روان شناسی مردم است؛ وقتی که کشوری به دیکتاتوری تبدیل میشود؛
آنها فریاد میکشند: این تقصیر من نیست، من فقط میخواستم دولت قیمتها، دستمزدها، سود، صنعت، علوم، بهداشت و درمان، هنر، آموزش، تلویزیون و مطبوعات را کنترل کند. من هرگز طرفدار دیکتاتوری نبودهام.
آین رند
ادیب لیبرتارین امریکایی
***
چهارشنبه هشتم آذر ماه ، مدیر مدرسه اطلاع داد که قرار است فردی در مورد آموزش رفتارهای ترافیکی به مدرسه بیاید .
انتظارم این بود که این فرد در معیت ناظم مدرسه که سمبل نظم آهنین باشد در کلاس ها حاضر شده و برای دانش آموزان سخنرانی و وعظ و خطابه کنند .

بر خلاف این ذهنیت که البته طبیعی است و در این بیش از سه دهه به صورت روزمره تکرار شده است اما مشاهده کردم که دانش آموزان را در حیاط مدرسه جمع کرده و خانمی برای آنان صحبت می کند .
با شتاب خود را به آن جا رسانده و در میان دانش آموزان ایستادم .
فردی که موتورسوار بود اما مدارکی نداشت با عجله خود را به داخل مدرسه و حیاط آن رسانده در حالی که از دست « پلیس » فرار می کرد .

پلیس به دنبال آن فرد متخلف بود تا وسیله ی او را توقیف کند و آن موتورسوار به صورت مکرر و ملتمسانه از دانش آموزان می خواست تا در این مناقشه میانجی شده و از آن مامور پلیس بخواهند تا او را « ببخشد » و از کنار آن « رد شود » .
دیالوگ هایی که میان آن موتورسوار متخلف و پلیس رد و بدل می شد برای من بسیار جالب و قابل تامل بود .
آن موتورسوار دقیقا از عبارات و جملاتی استفاده می کرد که بارها از زبان متخلفان میلیونی در سطح جامعه و البته در مقام « توجیه رفتار غلط » شنیده ایم :

این که ترافیک است . عجله دارم . این همه پول و مالیات می گیرند و این وضع مملکت است . مسئولان به فکر مردم و آسایش آنان نیستند و...
نکته ی قابل تامل این بود که آن فرد متخلف به هیچ عنوان از رفتار خود نادم نبود و دائما تخلفات خود را به انحای مختلف توجیه می کرد .
و اما در این میان رفتارهای بسیاری از دانش آموزان در این میان قابل توجه و تامل بود .
زمانی که پلیس به دنبال آن فرد متخلف بود ، احساسات برخی دانش آموزان به غلیان آمده و فریاد می زدند :
« ولش کن ! ولش کن ! »
برخی هم شعارهای سیاسی می دادند ...
آری !
برخی از دانش آموزان با جدیت می خواستند که پلیس دست از سر آن فرد متخلف بردارد و از آن فرد حمایت می کردند .
حتی زمانی که جامعه مخاطب پلیس ، دانش آموزان بودند و پلیس به توضیح مفهوم قانون و ضرورت آن می پرداخت و با دانش آموزان به پرسش و پاسخ می پرداخت ، برخی و شاید بسیاری از دانش آموزان جبهه گرفته و حرف هایی می زدند که کاملا از جنس « تقابل » بود .
فقط تعداد بسیار اندکی از دانش آموزان بودند که حرف های پلیس را تایید می کردند و رفتار موتور سوار متخلف را نکوهش می کردند .
این وضعیت با آمدن سر زده یک خانم دیگر که به سمت آن موتور سوار متخلف حمله ور شد به کلی دگرگون شد .

آن زن با فریاد به موتور سوار می گفت که بچه ی او را در پیاده رو زده و فرار کرده است و متعاقبا شماره او را از جیبش بیرون آورد .
انصافا این افراد آن قدر طبیعی رفتار می کردند و ایفای نقش شان حرفه ای بود که واقعا نمی شد حدس زد در حال « ایفای نقش » هستند . آن چه مهم است آن که « مدرسه » باید جای آموزش این موقعیت ها ها و طرح پرسش برای دانش آموزان بدون محدودیت و قضاوت های ایدئولوژیک باشد .
با رفتار خشمگینانه ی آن زن قربانی به یک باره وضعیت تغییر کرد و فضای مدرسه بر علیه آن موتور سوار متخلف شد .
زمانی که داشت این نمایش به پایان می رسید در میان دانش آموزان دست خود را به عنوان « پرسش » بالا بردم .
از آن زن و مامور برای این کار و خلاقیتی که برای « فرهنگ سازی » داشته اند ؛ تشکر کردم .
از آنان پرسیدم که بیرون از محوطه مدرسه و درست رو به روی مدرسه انبوهی از اتومبیل ها پارک شده اند به صورتی که واقعا عبور و مرور شهروندان پیاده را مختل کرده اند و این در حالی است که پلیس قبلا هشدار داده بود اجازه نمی دهد کسی با پارک کردن در پیاده روها ، به حریم دیگران تجاوز کند .

آیا شما و مسئولان این صحنه ها را نمی بینید ؟
این همه مسامحه و سهل انگاری از کجا می آید ؟

پاسخ آن زن برای من قابل پیش بینی بود .
وی تعداد این صحنه ها را زیاد و غیر قابل شمارش عنوان کرد و این که پلیس قادر به برخورد با این همه « تخلفات » نیست .

به او پاسخ دادم که در حال حاضر سازمان ها و از جمله پلیس به وظایف قانونی خود عمل نمی کنند و بعضا وارد حیطه و حوزه هایی می شوند که به آنان ارتباطی ندارد .... »
آن ها حرفی برای گفتن نداشتند و مراسم پایان یافت .
پس از آن تعدادی از دانش آموزان از من و پرسش هایی که مطرح کردم ، تشکر می کردند .

( پارک در برابر کلانتری و در پیاده رو )
آن چه مهم است آن که « مدرسه » باید جای آموزش این موقعیت ها و طرح پرسش برای دانش آموزان بدون محدودیت و قضاوت های ایدئولوژیک باشد .
این که « همه » دانش آموزان در وضعیت « حل مساله » قرار گیرند و تلنگری اساسی و ستبر بر « تربیت پیش ساخته » اکثرا غلط و سنتی آنان نواخته شود .

این را بسیاری از دانش آموزان می فهمند اما آن چه قابل گذشت و اغماض نیست انفعال و بی برنامگی وزارت آموزش و پرورش برای خلق و ایجاد چنین موقعیت هایی در مدارس و استمرار منطقی آن است .
رقابت های منفی و مخرب در مدرسه که شاکله و ساختار شخصیتی و اجتماعی بسیاری از ایرانی ها در سنین بعدی است می باید که جای خود را به تلاش برای فهم عینی مفهوم قانون و نهادینه کردن آن در ذهن و روان و شخصیت دانش آموزان باشد به طوری که « کنترل درونی » زودتر و کارآتر از « کنترل های بیرونی » عمل کند .
مساله ای که بیش از 4 دهه نادیده گرفته شده و در بحران های اجتماعی و سیاسی به یک باره سر باز می کند .
احتمالاً من هم اگر امکاناتش را داشتم شب عید موهایم را زرد عقدی میکردم، هرچه زردتر، عیدتر!
شاید بشر با همین دلخوشکنکها، گاهی خودش را از وسط جنگها و مصیبتها نجات داده. حالا نه لزوماً با ناخن دراکولایی و مژه جادوگری و لب اردکی و ابرو کتلتی ولی با چیزهایی شبیه به اینها!
اما این روزها:
- عموم مردم تلویزیون نمیبینند
- رادیو گوش نمیدهند
- ماهواره مثل سابق مشتری ندارد
- تیراژ کتاب و مجله و روزنامه فاجعه است
پس خوراک فکری «عموم مردم» از کجا تامین میشود؟
گوشیهای موبایل و اینستاگرام!
بیشتر مردم اخبار، ویدیوها، ماجراهای روز را در اینستاگرام میبینند. فضایی که هر روز دارد به یک ابزار بزرگ حواسپرتی تبدیل میشود.
قصد شورش علیه اینستاگرام را ندارم اما اینجا دیگر چیزی به اسم «تحلیل» وجود ندارد . ذهنها جوری دو قطبی شده که به هر نظر مخالف بگوییم خفه شو بابا!

هر طرف یک زن، شوهرش را زیر بغل زده و با رکیکترین شوخیها دارد برای ملت تولید محتوا میکند! هیچ خط قرمز و شرمی هم وجود ندارد. لایک حُکم میکند، فالوور خدا شده.
لابهلای اینها هم چند نفر نخود و لوبیا به دست میرقصند، غذا میچپانند توی دهنشان، از توی یخچال در میآیند تبلیغ لباس زیر میکنند و … چند نفری هم تولید محتوای واقعی میکنند که زیر سایه شوخیهای جنسی پرفالوور اصلاً به چشم نمیآیند.
اینجا قرار نیست کسی چیزی یاد بگیرد یا آگاه شود. اینستاگرام به مخدری برای فرار از رنجهای زندگی تبدیل شده، ماشین بلعیدن زمان آدمها با خروجی تقریباً صفر.

اینطور نیست که خود من مدام در حال چشیدن دریای علم و دانش باشم. اتفاقاً علایق مبتذل و خاک برسری هم دارم.
یادتان میآید پارسال همینجا میگفتند مهران مدیری با قایق رفته علی کریمی را گول بزند و تحویل رژیم بدهد؟
هر کس گفت آقا مگه میشه؟ گفتن خفه شو مزدور جمهوری اسلامی!
مدیری تا مرز خودکشی رفت . علی کریمی حتی تکذیب کرد ولی … ولی چون صدای بلندی بود، خشم و کینه بود، گلوله و باتوم بود عقل خیلی از ما تعطیل شد. شما فرق میکنید.
یاد دیوار نوشته عربی افتادم:
«از خوشبختیهای این حکومت این است که مردمش فکر نمیکنند!»

ما به آگاهی مثل نان شب محتاجیم.
این درجه از قهر با خرد، بلعیدن غذای آماده و تکرار آنچه با صدای بلند گفته شده و لابد درست است، این درجه از تعصب خطرناک است. عامدانه دارد ترویج میشود، درک کنیم … سلاح حواسپرتی دسته جمعی را بفهمیم.
حالا باز زبالهسازهای مجازی را فالو کنید و منتظر باشید حکومت بیاید آموزش بدهد، فرهنگ سازی کند و ایران بشود عینهو سوئیس!
کانال روزنوشتهای احسان محمدی

فرانسویها را به انقلابی گری شان میشناسند. بعد از ۳۳ سال که من مجددا به پاریس آمدم، با شهر جدیدی مواجه شدم. تحولاتی که در این مدت در این شهر اتفاق افتاده شبیه یک انقلاب است. بی خود نیست که بزرگترین پیمان اقلیمی جهان در این شهر امضا شده است. شهردار پاریس با کمک مردم به سرعت شهر را در مسیر یک شهر زیست پذیر، انسان و طبیعت محور تغییر داده است.
مردم با انتخاب مجدد خانم آنه هیدالگو (Anne Hidalgo) شهردار طبیعت گرا و دوچرخه سوار، همراهی خود را از سیاستهای خودروزدایی از شهر اعلام کردند.
شهر پر از خطوط دوچرخه است، نه تنها خطوط دوچرخه اختصاصی، بلکه خطوط ویژه اتوبوس هم با دوچرخهها مشترک شده است. دوچرخههای اشتراکی فراوان و بسیار ارزان کل شهر را پر کرده است. خطوط دوچرخه پر از دوچرخه سواران زن و مردی است که کودکان و حتی نوزادان خود را با دوچرخه و سه چرخه در هوای سرد و بارانی پاریس جابه جا میکنند.
پیاده روها به حدی خوب شده که با کاهش عرض خیابانها، شهر را برای پیاده روها، به خصوص افراد کم توان راحت تر کردهاند. مسیرهای خودروها بسیار تنگ و سخت شده است. اساسا خودروسواری در این شهر به کاری قبیح و زشت تبدیل شده است. اکثر پارکینگهای کنار خیابانها را جمع کردهاند. به جای پارکینگ، محل شارژ خودروهای برقی زیاد شده است. اگر هم پارکینگی باشد آن قدر گران است که برای چند ساعت پارک گاهی باید تا ۳۰- ۴۰ یورو بدهی و یا خودرو را در پارکینگهای زیر زمینی و دور از دسترس پارک کنی.

محیطهای طبیعی در حال گسترش هستند. هدف ؛ ایجاد کریدورهای طبیعی و بازسازی محیطهای زندگی گیاهان خودرو و جانوران خود زی است. جانور هم سگ و گربه ولگرد نیست. حتی یک سگ و گربه ولگرد در شهر وجود ندارد. جانوران همان موجودات خود زی مانند پرندگان هستند که غذای خود را خود تامین میکنند.
یک اتفاق عجیب کوچک کردن مسیر و فضای خودروها در اطراف میدانهاست. مثلا میدان جمهوری که سمبل انقلاب فرانسه است، دچار یک انقلاب بزرگ شده است. میدانی که تا چند سال پیش محل عبور و مرور خودروها بود، الان محل عبور پیاده روها و دوچرخه سوارهاست.
تحولاتی که من در پاریس دیدم با آنچه در تهران، اراک، اهواز، اصفهان، تبریز و مشهد میگذرد از زمین تا آسمان فرق دارد
. رویکرد شهر سازی در دنیایی که گرمایش زمین آن را تهدید میکند، کاهش مصرف انرژی و عدم استفاده از سوختهای فسیلی در حمل و نقل است. محور حمل و نقل پاک هم دوچرخه است که متاسفانه شهرداریهای ما، نه تنها با آن بیگانهاند که گاهی (مانند شهردار فعلی تهران و شورای شهر تهران) با آن در ستیزاند.

شهردارهای ما که تا خرخره در سیاست فرورفته، به دور از دانش در راستای منافع بتونگرایان و مافیای ساخت بزرگراه، خیابان، پل و زیر گذر دنبال چاله کنی برای به هدر دادن منابع مالی شهراند. مدیرانی که ساخت یک باغ گیاه شناسی کوچک در شهر را تحمل نکردند و برج ها را بر فراز باغ گیاه شناسی قدیمی عَلُم میکنند؛ در حالی که پارادایم جدید شهرسازی کم کردن خودروها و ساده کردن زندگی جهت کاهش آلودگی و حفظ سلامت مردم است.
بدون اغراق بگویم که من شاهد انقلاب دیگری در فرانسه بودم، در قرن بیست و یکم و از جنس دیگر.
انقلابهای جدید در دنیا مدل شان عوض شده است.
در فضای ذهنی مردم ما (چه موافق و چه مخالف دولت) و مسئولین، انقلابی گری تداعی به هم ریختن، درگیری و مرگ بر این و فحش بر آن است. در دنیایی که کابوس گرمایش کره زمین جان کره زمین را در خطر قرار داده است، آرمان گرایی مفهوم دیگری دارد. امروز مرگ بر آمریکا گفتن، با عمل نکردن به رفتارهای مخرب زندگی آمریکایی قرن بیستم معنی دارد.
عمل نکردن به رفتار آمریکایی، یعنی مرگ بر خودرو گفتن و زنده باد دوچرخه است!

امروز یک انقلابی باید هدفش هوای پاک باشد . هدفش زندگی باشد .
یک انقلابی دو آتشه، فرقی نمی کند کدام طرفی باشد ؛ باید شعارش نجات مردم ایران از کابوس آلودگی و ترافیک و رفتارهایی باشد که زندگی را از ما گرفته است.
هدف ما باید حذف مدیران و شهردارانی باشد که صد برابر بدتر از بمب شهرهای ما را آلوده کردهاند و جان ما و فرزندانمان را در معرض خطر قرار دادهاند.

ایجاد صنایع آلوده کننده در جهت تامین نیازهای کمپانیهای غربی و چینی، جنایت علیه مردم خودمان است.

( علیرضا زاکانی - شهردار تهران )
دشمنان ما امروز کسانی جز آلوده کنندگان هوا نیستند. آنهایی که باران سرب و انواع آلایندهها را بر میلیونها ریه میریزند و زیست ما را چنان سخت کردهاند تا مردم ما یکی یکی از کشور بروند.
ما باید این دشمن را بشناسیم و علیه اش انقلاب کنیم ؛ انقلابی سبز، با آرمان آسمانی آبی.
کانال دغدغههای محیط زیستی و دانشگاهی