گروه گزارش/
همان گونه که پیش تر آمد ( این جا ) ؛ به مناسبت هفته فرهنگی اصفهان روز پنجشنبه ۷ اردیبهشت ماه ۱۴۰۲ در پارک لاله اصفهان با شعار « زنده باد اصفهان » زیر نظر شهرداری منطقه ۱۰ برگزار گردید.
در این مراسم ، دانش آموزان در کنار هم آنچه از اصفهان در ذهنشان تصویر شده بود را روی کاغذ آوردند.
شرکت کنندگان بیشتر از استعداد ذاتی خود برای کشیدن نقاشی استفاده کردند و اکثریت، آموزش حرفه ای نقاشی را ندیده اند.
آن چه در زیر می آید ؛ مشروح گفت و شنود نرگس کارگری خبرنگار صدای معلم با دانش آموزان و اولیای آنان می باشد .
عجلهای خودم را به مدرسه پسرم رساندم. تمام مسیر را از سر خیابان دویده بودم تا بتوانم قبل از آنکه آموزگارش برود، او را ببینم.
ساعت ۸ صبح، جلسه دیدار آموزگار با اولیا برگزار شده بود و من، ساعت ۷ و نیم کلاس داشتم. اگر بعد از ظهرهم برگزار میشد، چندان فرقی نمیکرد. بازهم نمیتوانستم در خود جلسه حاضر باشم. چون تا دو و نیم باید مدرسه میماندم. همسرم هم یک هفتهای میشد که مأموریت اداری رفته بود. برای همین، همان موقع که بروشور جلسه را در گروه اولیا دیدم، تنظیم کردم که دو زنگ آخر را، اجازه خروج بگیرم تا بتوانم قبل از ۱۲ و نیم، از تهرانسر به گیشا برسم.
معاون مدرسه خودم، نپذیرفت که کلاس زنگ آخر بی معلم بماند. یازدهم های ریاضی آن قدر برایش دردسر ساخته بودند که گفت: « لطف کن! جایگزین بذار برا خودت» یکی از همکارانم از خانه آمد و جایگزینم شد. تا او برسد و من راه بیفتم کمی دیر شد.
جلوی دفتر دبستان، دیدم که آموزگار با مادر دیگری صحبت میکند. دورتر ایستادم و به دیوار تکیه دادم. خسته نشده بودم. یک لحظه خیالم راحت شد که به موقع رسیدم و آموزگار نرفته است. نفس نفس میزدم. ماسک روی صورتم اذیتم میکرد. برداشتمش.
مادر، پشتش به من بود. صدایش را هم نمیشنیدم، بس که آرام صحبت میکرد. اما آموزگار بلند صحبت میکرد. دست به سینه ایستاده بود.
به یاد نداشتم در مدت ۲۲ سال معلمی، موقع صحبت با اولیا دست به سینه ایستاده باشم. توجهام جلب خانم معلم جوان پسرم شد.
از روی رفتارهای عصبی و هول شدنهای گهگاهی که داشت، حدس زدم دلیل دست به سینه ایستادنش، نوعی حالت دفاعی است در برابر صحبتهای منطقی مادر.
اینکه به خود اجازه میدادم چنین حدسی بزنم، برخوردهای قبلی آموزگار با خودم و فرزندم بود. اتفاقاتی که سبب شدند، از صبح سختی و استرس را به جان بخرم تا الان در ده قدمی او بایستم و جلوی مشکلات بعدی را برای فرزندم بگیرم. «خیلی از آدما فرصت دارن تاریخ و ادبیات و فیزیک و شیمی و ریاضی و مطالب دیگه تدریس کنن اما فقط حقوق بگیر آموزش و پرورش هستن. معلم بودن به تأثیرگذار بودن فرد مربوط میشه. اینکه زندگی یک نفر رو بتونه از این رو به اون رو کنه یا بسازتش!»
آموزگار یک دفعهای، انگار که مطلب خوبی یادش افتاده باشد تا بتواند برای یکبار هم که شده برگ برنده آن بحث را رو کند، دست راستش را از گره دست چپش باز کرد و بالا آورد و عدد دو را نشان داد و با تندی وسط صحبت آرام مادر گفت: «فقط دو نفر توی درس هدیه ها ، «نیاز به تلاش بیشتر» شدند. فقط دو نفر!
یکی بچه شما و اون یکی هم پسر سرایداره که پدر و مادرش تا پنجم ابتدایی بیشتر نخوندن! شما که ادعای تحصیلات دارید، بهتره منو متهم نکنید. برید ببینید مشکلتون کجاست که بچهتون هم سطح بچهایه که پدر و مادرش بیسوادن. اگر توقع دارین، درس نخوندن دونه دونهی بچهها رو من پیگیری کنم، بدونید که اینجا مدرسه دولتیه! منم نمیرسم».
صحبتهای معلم یک ریز ادامه داشت. هر جمله هم بی رحمانه و عصبیتر از قبلیها. اما من دیگر، هیچ کدامشان را نمیشنیدم.در واقع نمیخواستم که بشنوم. شاید برای اینکه مشابهاش را قبلاً از معلم دیگری نشنیده بودم. افاضاتی که همانند طرز ایستادنش، منحصر به خودش بود.
آن روز گذشت و چند وقت بعد، در گروه اولیا پیامی گذاشته شد بابت جمعآوری مبلغی برای تهیه کادوی روز معلم. پیام بسیار ساده و کوتاه بود اما مثل بمبی در ذهنم ترکید که گرد و خاکش، خاطرات دور و شیرینی بود از معلمان مؤثر در زندگی خودم یا فرهیختگانی که سعادت همکاری با آنها را داشتم.
نگرش و بینش هر کدامشان با سخنان خام آموزگار فرزندم، زمین تا آسمان تفاوت داشت و حالا چه خوب میفهمیدمشان!
خاطره معلمانی که خود را نردبانی میدانستند برای رشد و پیشرفت نسل آینده بی آن که چرتکه بیندازند یا حساب و کتاب کنند و نوع دولتی یا غیردولتی بودن مدرسه را به شمار بیاورند. همچون همکار گرانقدری که دفترچه خاطرات دانشآموزی را زودتر امضاء کرده بود و وقتی به دستم رسید تا من هم برایش متنی بنویسم، دیدم که برای او نوشته است: «عزیز دلم! خوشحالم که در مسیر موفقیتهایی که داشتهای، لحظاتی هم من، همسفرت بودهام».
یادآوری معلمی در دوران دبیرستان خودم که وقتی روزش را در کلاس به او تبریک گفتیم، پاسخ داد: «خدا کنه واقعاً معلم باشم برای تک تکتون». همگی خندیدم که:«خب! معلمومه شما معلممون هستید؟! پس معلمی به چیه؟!»
او هم خندید و گفت:
«خیلی از آدما فرصت دارن تاریخ و ادبیات و فیزیک و شیمی و ریاضی و مطالب دیگه تدریس کنن اما فقط حقوق بگیر آموزش و پرورش هستن. معلم بودن به تأثیرگذار بودن فرد مربوط میشه. اینکه زندگی یک نفر رو بتونه از این رو به اون رو کنه یا بسازتش!»
پاسخش کوتاه بود و در حد و حدود سن ما اما حقیقتی را در پسا پرده داشت که آرزو میکنم، به آن دست یابم حتی شده به اندازه یک دانشآموز در طول دوران کاری باقیماندهام.
اینکه ؛
«معلم باشم و نه حقوق بگیر وزارتخانه!»
بهاره حاصلیان
اردیبهشت۱۴۰۲
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
یکی از موضوعات چالش بر انگیز سال های اخیر سو استفاده نمایندگان مجلس از موقعیت شغلی در جهت منافع شخصی بوده است ؛ به عنوان نمونه می توان از رسوایی رشوه گرفتن خودروهای شاسی بلند ، عزل و نصب مدیران اداری در حوزه های انتخابیه و دور شدن نمایندگان از وظیفه نمایندگی شأن در جهت دفاع از حقوق مردم نام برد.
بارها دیده و شنیده شده که اکثر کاندیداهای نمایندگی مجلس در ماه ها و به ویژه روزهای پیش از «انتصخابات» با پخش کیسه های سیب زمینی , برنج، و دیگر مایحتاج و حتا شام و نهار دادن از بودجه مردم و نیز شرکت در مراسم های ختم و ظاهر شدن در مناسبت های عمومی به دریوزگی رای روی می آورند. به محض اینکه خرشان از پل گذشت ، پل را خراب کرده ، راه ارتباط مردم با خود را مسدود و چشم و گوششان را به نیازها و مطالبات به حق مردم می بندد.
طبق گزارشات مردمی از شهرستان بهبهان در تاریخ ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۲ ، به بهانه روز معلم ، حدود ۱۲۰۰ نفر از معلمان بازنشسته بهبهان با هزینه پالایشگاه بید بلند ۲ برای صرف شام و شنیدن سخنرانی آقای مظلومی نماینده بهبهان در مجلس شورای اسلامی، دعوت شده بودند.
طبق گزارش رسانه « فروغ صبح» ، در تاریخ ۱۳ اردیبهشت نیز تدارک نهاری همراه با سخنرانی همین نماینده برای حدود ۲۰۰ نفر از معلمین بازنشسته در سالن شهرداری از محل بودجه خدمات مردمی شرکت نفت پازنون از توابع بهبهان برنامه ریزی شده بود.
پرسش از مدیران پالایشگاه بید بلند ۲ و مجتمع پازنون این است که رابطه هزینه های چند ده میلیونی که حاصل دسترنج کارکنان زحمت کش مجتمع های نفتی و گازی است چه تناسبی با سخنرانی نماینده مجلس دارد؟!
آیا در روز بزرگداشت معلم ، باید نماینده گان معلمین و بازنشستگان از درد و رنج و شرایط سخت حاکم بر خانواده معلم و بازنشسته و مدارس کپری روستاهای سیستان و بلوچستان و آموزش غیر استاندارد و سرانه خفت بار آموزشی سخن بگویند یا نماینده ای که با گذشت بیش از سه سال از حضورش در مجلس حتا یک بار در دفاع از حقوق معلم و بازنشسته لب به سخن نگشوده است!؟
نماینده ای که حتا یک بار در یک کنفرانس مطبوعاتی برای ارزیابی عملکردش در معرض پرسش رسانه ها ی مردمی حاضر نشده.
تامل برانگیز و پرسش بر انگیز است که چرا مسئولین مجتمع های نفتی و پالایشگاهی و نماینده مجلس بهبهان در سه سال گذشته که معلمان و بازنشسته گان فریادشان از تبعیض و بی عدالتی اقتصادی به آسمان می رسد، به یاد معلم و بازنشسته گان بهبهان نبوده و تنها و تنها در آستانه انتخابات جدید به یاد معلمان و باز نشستگان افتادند؟!
معلمان شریفی که به ناچار برای جبران کسری حقوق اندک شأن ، پس از کلاس درس، به مسافر کشی، کار در بنگاه های معاملاتی و پرداختن به مشاغل دوم و سوم روی می آورند تا پای از مرز شرافت بیرون ننهاده و شرافت مندانه زندگی کنند. پرسش از مدیران پالایشگاه بید بلند ۲ و مجتمع پازنون این است که رابطه هزینه های چند ده میلیونی که حاصل دسترنج کارکنان زحمت کش مجتمع های نفتی و گازی است چه تناسبی با سخنرانی نماینده مجلس دارد؟!
آیا هدف از یک وعده نهار یا شام با مزه سخنرانی نماینده مجلس جز تبلیغات انتخابات چه هدفی را دنبال می کند؟!
بی تردیدی معلمان شریف در حال کار و بازنشسته که نماینده گان شأن چون اسماعیل عبدی ، هاشم خواستار، رسول بداقی و جعفر ابراهیمی به خاطر احقاق حقوق بر آورده نشده معلمان سختی زندان را بر سکوت و بی تفاوتی به جان خریده اند، شرافت معلمی خود را پاس داشته و با تکیه بر وجدان، خرد و شرافت معلمی، نه تنها خود راه آزاد زیستن را پیشه می کنند، بلکه الگویی نسل های آتی در برقراری عدالت اجتماعی خواهند بود. معلمان و معلمان بازنشسته ما، مشعل فروزان فرهنگی و علم و آگاهی را در دست دارند که فروزان تر و مشتعل تر به نسل های آتی خواهند سپرد تا از به قدرت نشاندن افراد نالایق و ناکارآمد پیش گیری نمایند.
با آرمان برقراری پرچم عدالت و برابری اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی به دست معلمان
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/
سرپرست وزارت آموزش و پرورش که به منظور پاسخ گویی برخط به سوالات مردمی در مرکز ارتباطات مردمی ریاست جمهوری در روز یازدهم اردیبهشت حضور یافته بود از معلمانی که 30 سال خدمت خود را تمام کرده اند خواسته است تا خود را بازنشسته نکنند و برای رفع بحران کمبود معلم با وزارت آموزش و پرورش همکاری کنند .
« رضا مراد صحرایی » چنین می گوید : ( این جا )
« از همکارانی که ۳۰ سال خدمت کردهاند میخواهیم درخواست بازنشستگی ندهند و در مهر ۱۴۰۲ نیز استمرار خدمت داشته باشند و همکاری خود را با آموزش و پرورش تداوم بخشند » . مگر می شود این معلمان در فرآیند « ارتقای شغلی معلمان » رتبه معلم عالی را کسب کرده باشند و اکنون و در همین سیستم و ساز و کار رتبه های پایین برای آنان صادر شود ؟
صحرایی همچنین در واکنش به اظهارات تماس یکی از معلمان که به رتبهاش در طرح رتبه بندی معلمان اعتراض داشت چنین پاسخ می دهد :
«. اعتراض شما کاملا وارد است. ۹۰ درصد معلمان با همین شیوه رتبه بندی شدهاند، ۱۰ درصد مابقی هم باید تعیین تکلیف شوند تا بتوانیم به اعتراضات رسیدگی کنیم و پس از پایان رسیدگی به اعتراضات آیین نامه رتبه بندی را اصلاح کنیم. دولت سیزدهم رتبه بندی را به اجرا درآورد و بپذیریم که اگر رتبه بندی اجرا نمیشد اشکالاتش احصاء نمیشد. ۷۰ درصد همکاران از رتبههای اعلامیشان راضی بودهاند و ۳۰ درصد اعتراض کرده بودند که رسیدگی به اعتراضات از اردیبهشت انجام میشود . »
این سخنان سرپرست وزارت آموزش و پرورش در مورد رضایت اکثریت معلمان از رتبه بندی صورت گرفته در حالی بیان می شوند که احسان ارکانی عضو کمیسیون تلفیق مجلس به صراحت اعلام کرده است : ( این جا )
« در مرحله تبیین و اجرای آئیننامه این قانون به گونهای عمل شده که از هر ۱۰ معلم ۹ نفر از اجرای رتبهبندی ناراضی هستند » .
اخبار و گزارش های رسیده به « صدای معلم » بیش از آن که ادعای سرپرست وزارت آموزش و پرورش را صحه بگذارد ؛ سخنان این نماینده ی مجلس را تایید می کند .
پرسش صریح « صدای معلم » آن است که چگونه سرپرست وزارت آموزش و پرورش از معلمان 30 سال خدمت ( کم تر و یا بیش تر ) درخواست همکاری می کند در حالی که بسیاری از این دسته از معلمان و با صرف بیش از سه دهه وقت و انرژی توسط « ارزیابان خیالی وزارت آموزش و پرورش » به رتبه های پایین نائل گشته اند ؟
مگر می شود این معلمان در فرآیند « ارتقای شغلی معلمان » رتبه معلم عالی را کسب کرده باشند و اکنون و در همین سیستم و ساز و کار رتبه های پایین برای آنان صادر شود ؟
اگر تدریس این معلم در این مدت مشکلی داشته چرا به او گوشزد نشده است ؟
اگر فرآیند ارزشیابی عملکرد مصوب توسط همین وزارتخانه بدون آن که معلمان در تهیه و تدوین آن نقشی داشته باشند مشکل دارد ؛ تقصیر معلمان چیست ؟
این چالش ها برای معلمانی که مسائل را می فهمند و تحلیل می کنند چگونه قابل پذیرش است ؟
متاسفانه عملکرد وزارت آموزش و پرورش در اکثریت چنین مواردی پر از خطاهای فاحش و تعارض های ساختاری و محتوایی است .
آیا همکاران ستادی شما برای معلمان انگیزه ای باقی گذاشته اند که بخواهند برای گذر از « بحران کمبود معلم » همکاری و تعامل داشته باشند در حالی که سخنان و رفتار این مقامات از جنس وعده های بی بنیاد و پشتوانه بوده و نظایر این حرف های تکراری و خسته کننده را پیش تر معلمان دیده و آزموده اند .
بارها در این رسانه ی مستقل و منتقد در حوزه ی عمومی آموزش ایران و از سال ها قبل زمانی که « بازنشستگی با سنوات ارفاقی » با توجیه مدیریت « معلم مازاد » و « صرفه جویی در منابع مالی » باب شد هشدار دادیم اما گوش شنوایی نبود .
اکنون وزارت آموزش و پرورش با بحران کمبود معلم رو به روست . اما پس از چند سال و با روش های « جذب فله ای و فست فودی معلمان » به احتمال زیاد به همان دورانی باز خواهیم گشت که این وزارتخانه با بحران معلم مازاد رو به رو بود و به هر قیمتی می خواست تعداد پرسنل این وزارتخانه را کاهش دهد .
آخر آزمون و خطا تا کی ؟
چرا « عقلانیت » و « برنامه ریزی » در این سیستم روزمره و فشل ، تعریف و ضابطه مند نمی شوند ؟
چرا دیدگاه های کارشناسی در این وزارتخانه مورد توجه واقع نمی شوند و کارهای غلط و آسیب زا بارها امتحان و اجرا می شوند ؟
چرا درس نمی گیرید ؟
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه تشکل ها/
به مناسبت فرا رسیدن « روز و هفته ی معلم » انجمن اسلامی معلمان شهرستان های تهران از تشکل های فرهنگیان ، بیانیه ای صادر کرد .
متن کامل این بیانیه که در اختیار « صدای معلم » قرار گرفته به شرح زیر است .
گروه اخبار/
مادر گرامی آقای محمد داوری درگذشت .
« علیرضا هاشمی دبیر کل پیشین سازمان معلمان ایران » به « صدای معلم » گفت :
« باورش سخت و جانکاه است .
مادر محمد داوری هم جان به جان آفرین تسلیم نمود.
در غم این مادر عزیز که سال های متمادی رفت و آمد در مسیر زندان برای دیدار با فرزند دربندش را به جان خرید ، نباید به سوگ نشست که باید تمام قد ایستاد و در بزرگداشت راهش و نامش کوشید.
بر خود فرض می دانم به جناب محمد داوری تسلیت گفته و برایشان صبر مسئلت نمایم.
روانش شاد و یادشان گرامی . »
« صدای معلم » این غم بزرگ را به آقای محمد داوری و خانواده ایشان صمیمانه تسلیت عرض می کند .
پایان پیام/
گروه گزارش/
پس از برکناری « مصطفی بابایی » رئیس پیشین مرکز اطلاع رسانی و روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش توسط « رضا مراد صحرایی » سرپرست وزارت آموزش و پرورش ، خبرگزاری فارس که همواره عملکرد آقای بابایی را می ستود با آقای صحرایی زاویه پیدا کرده است .
« فارس » در خبر دهم اردیبهشت خود با عنوان « چه خبر از آموزش و پرورش؟ / از عدم برگزاری نشست هفته معلم تا استعفا و تغییرات مدیریتی » نوشت : ( این جا )
« استعفای خرازانی، اولین اتفاق مدیریتی در دوران سرپرستی رضا مراد صحرایی بود و دومین اتفاق هم در چند روز اخیر، خداحافظی با مصطفی بابایی رئیس مرکز اطلاعرسانی و روابط عمومی آموزش و پرورش است که البته علیرضا کاظمی که از سابقون حوزه اطلاع رسانی آموزش و پرورش است و پیشینه معاونت رسانه را در کارنامه خود دارد، مسؤولیت این مرکز را بر عهده گرفته است.
اما هفته معلم در شرایطی آغاز میشود که خبری از نشست خبری هفته معلم نیست و اصلا معلوم نیست که این وزارتخانه برای این هفته چه برنامههایی را پیشبینی کرده است . »
پرسش صریح « صدای معلم » از خبرگزاری فارس آن است که این رسانه که دغدغه ی برگزاری « نشست خبری » را دارد قصد طرح کدام پرسش ها را از بالاترین مقام اجرایی وزارت آموزش و پرورش را دارد که قبلا مطرح نکرده است ؟
ضمن آن که مطالعه ی سوابق و پیشینه ی این خبرگزاری نشان می دهد که فارس در نشست های خبری خود اساسا پرسش های جدی را مطرح نمی کند .
چه اتفاقی افتاده است که این خبرگزاری از موضع حامی صرف دولت سیزدهم اکنون پا در کفش « منتقد صحرایی » کرده است ؟
این رسانه ی مستقل و منتقد در حوزه عمومی آموزش ایران در آخرین گزارش خود در این حوزه با عنوان « نخستین اقدام قابل تامل سرپرست وزارت آموزش و پرورش در تغییر ترکیب ستاد : امیدواریم که " صدای معلمان " شنیده شود » نوشت : ( این جا )
« صدای معلم » به عنوان یک رسانه حامی و مروج « تفکر انتقادی » در « حوزه عمومی آموزش » اگر چه این اقدام سرپرست وزارت آموزش و پرورش را قابل تامل می داند اما لازم است که به چند نکته اشاره گردد .
این موضوعی بدیهی است که آموزش و پرورش پر مخاطب ترین نهاد دولتی در جامعه ی ایران است و ارتباط با افکار عمومی از طریق دستگاهی با وظایف تعریف شده گام مهمی در موفقیت و یا ناکامی یک مدیر دارد .
« صدای معلم » عملکرد « مصطفی بابایی » رئیس پیشین مرکز اطلاع رسانی و روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش را مثبت و قابل دفاع در حوزه ی عمومی ارزیابی نمی کند و البته این رسانه ی مستقل و منتقد تاکنون گزارش های متعددی را در نقد عملکرد ایشان در حوزه روابط عمومی منتشر کرده است .
پیشنهاد « صدای معلم » به عنوان « رسانه ی مستقل و منتقد در حوزه عمومی آموزش ایران » آن است فردی برای روابط عمومی و مدیریت آن انتخاب شود که اولا « سواد رسانه ای » داشته و مهم تر این که حامل و عامل به « تفکر انتقادی » بوده و برای اعتماد سازی و کاهش شکاف میان « صف » و « ستاد » برنامه داشته باشد . »
« صدای معلم » در حال حاضر عملکرد سرپرست وزارت آموزش و پرورش در این حوزه را قائم به « استقلال » ارزیابی می کند و از آن جا که روابط عمومی علمی و مردمی با حضور یک فرد متخصص و نقدپذیر را گامی مهم و راهبردی در موفقیت یک مدیر در سطح « ادراکی » می داند این روند را رو به جلو تحلیل می کند .
بدون تردید و همان گونه که در گزارش های متعدد این رسانه به آن اشاره گردیده است ؛ خانه تکانی جدی در طبقه ی چهارم این وزارتخانه با سر در « روابط عمومی » و مرخص کردن افرادی که با آمدن هر مدیر ، اصول حرفه ای و شغلی خود را زیر پا گذاشته و سریعا به رنگ محیط در می آیند می تواند سرپرست وزارت آموزش و پرورش را در فرآیند اعتماد سازی و کاهش دره میان «اداره و مدرسه » و « صف و ستاد » کمک شایانی نماید .
پایان گزارش /
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
امروز وقتی برای چندمین بار در ماه های اخیر به حکمی که به نام انسانیت و وظیفه ای که به عنوان معلم دارم تمکین کردم و در مقام دلجویی ار دانش آموزی که مظلوم واقع شده بود، دل به دریای « نا معلمی ها » زدم، خانم مدیر مان پیش چشم بچه ها، بر سرم فریاد کشید:
« که چرا کاسه داغ تر از آش می شوی؟ »
همچنان که داشتم به این پرسش هستی شناسانه خانم مدیرها و آقا مدیرهای این روزهای آموزش و پرورش، فکر می کردم به واسطه یکی از همکاران از جانب خانم مدیر، انذاری دریافت کردم مبنی بر این که مراقب باش تا در روزهای آخر خدمتت درگیر پرونده های آن چنانی نشوی!
اما آنچه امانم را برید و چون پتک مرتب بر سرم می خورد پرسش بنیادین خانم مدیر بود.
در واقع خانم مدیر در آستانه بازنشستگی آن نظام هستی شناختی و معرفت شناختی که در طی ۳۰ سال معلمی برای خودم ساخته بودم را، یک جا و یک تنه به چالش کشید .
حالا که گرد و غبار احساسات فرو نشسته و نظرگاه اندیشهام شفاف شده و به لطف خدا پاسخ های غرور انگیز و ارضا کننده یک به یک در برابرم به صف شده اند ؛ خودم را به جهت آفریدن چنین موقعیت چالش برانگیزی مدیون خانم مدیرمان می دانم.
خانم مدیر !
وقتی در مقدس ترین جای دنیا یعنی کلاس درس در مقام معلمی برای بچه ها از گوهر عزت نفس و حرمت انسانیت می گویی ... ناگهان کسی وارد کلاس می شود برای این که تذکری انضباطی دهد و از بد حادثه چشمش می افتد به دست بند پلاستیکی که در دست « فاطمه » است. فرد مذکور در یک حرکت سریع خودش را به فاطمه می رساند و با اصرار می خواهد که دست بند پلاستیکی را از دست او خارج کند در حالی که دانش آموز بینوا مرتب تکرار می کند: - وقتی انگ زدن ها و تحقیر بچه های یازدهم انسانی رویه معمول کادر مدیریتی مدرسه می شود ؛ من کاسه داغ تر از آش میشوم.
« خانم ! به خدا هدیه است »
آری !
در چنین موقعیتی من کاسه داغ تر از آش می شوم.
مبادا روزی فرا رسد که آتش خشم این ناکامی ها دامنه همه مان را بگیرد . - وقتی اخراجی های چند روزه در مدرسه آن قدر باب می شود که در هنگام حضور و غیاب مرتباً با غیبت هایی مواجه میشوی که از طرف شورای مدرسه موجه می باشند، باز من کاسه داغ تر از آش می شوم.
- وقتی دانش آموزی را به جرم اهانت به مدیر نه تنها بیش از سه روز از مدرسه اخراج میکنند بلکه مرتب تهدید میکنند که تا آخر سال اجازه حضور در مدرسه را ندارد ؛ باز من کاسه داغ تر از آش می شوم.
- وقتی انگ زدن ها و تحقیر بچه های یازدهم انسانی رویه معمول کادر مدیریتی مدرسه می شود ؛ من کاسه داغ تر از آش میشوم.
- وقتی « محدثه » یک طرف ماجراست و خانم مدیر و معاونانش طرف دیگر ماجرا و دوستان محدثه از سر اضطرار مرا از اتاق دبیران فرا می خوانند تا بلکه یاریگر محدثه شوم در این مواجهه پرکینه، باز من کاسه داغ تر از آش می شوم.
- وقتی می بینم قرائتی که از انسان مکتبی تراز سند تحول بنیادین آموزش و پرورش در مدرسه ما می شود، هم در مقام عمل و هم در مقام نظر مورد بیتوجهی قرار می گیرد، یا وقتی می بینم آموزههای قرآنی که به ما یاد می دهند، سخن « درست و به جا » بگویید در حالی که از خدا پروا می کنید( الله و قولو قولا سدیدا ) و مضافا میخواهند که "قول سدید" را "قولا لینا" بر زبان جاری کنید حتی در برابر طاغوتی چون فرعون ( اذهب الی فرعون انه طغی فقولا له قولا لینا) چه برسد به وقتی که مخاطبانمان نوجوانانی پر شر و شور باشند که به رسم امانت به دست ما سپرده شده اند تا برای فرداهای ایران عزیز توانمند و کارآمد و متخصص تربیت شوند و عمیقا مهجور مانده است ؛ باز من کاسه داغتر از آش می شوم.
خانم مدیرها و آقا مدیرها !
من به عنوان یک معلم جامعه شناسی می دانم که دانش آموز در روند جامعه پذیری ؛ مدرسه ، مدیر معلم و معاون را نمادهایی از جامعه می انگارد لذا وقتی دانش آموزان به جای سوق داده شدن به سوی رعایت مسئولانه قانون و تمکین متعهدانه به قواعد و سنت ها به واسطه آمرانگی بی مورد از خشم لبریز میشوند آن گاه مدرسه به کانونی برای تولید « ناکامی » تبدیل می شود. این در حالی است که روانشناسان اجتماعی متفق القول هستند که ناکامی منشاء خشم و خشونت است و من چون یقین دارم اصرار بر رویههای آمرانه انضباطی در مدرسه نتیجه ای جز باز تولید خشم اجتماعی و فردی ندارد من باب امر به معروف و نهی از منکر کاسه داغ تر از آش می شوم تا ؛
مبادا روزی فرا رسد که آتش خشم این ناکامی ها دامنه همه مان را بگیرد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید