گروه استان ها و شهرستان ها/
نامه ی زیر توسط یکی از مخاطبان در انتقاد از عملکرد سازمان نوسازی ، توسعه و تجهیز مدارس کشور برای « صدای معلم » ارسال گردیده است .
این رسانه آمادگی خود را برای پاسخ مسئولان اعلام می نماید .
گروه گزارش/
سایت دیده بان ایران نوشت : ( این جا )
رضامراد صحرایی» وزیر آموزش و پرورش خبر هفته گذشته سایت دیده بان ایران درباره اخراج ۲۰ هزار مدیر مدرسه را تایید کرد و این تغییرات را طبیعی دانست! آیا اگر کسی حرفی زد که مخالف طبع و گرایش و خوشایند ما نبود اما در جهت منافع آموزش و مصالح عمومی بود ؛ باید او را کنار زد و حذف کرد ؟
هفته گذشته سایت دیده بان ایران با جلال محمودزاده نماینده مجلس یازدهم گفت و گو کرده بود. در این گفت و گو جلال محمود زاده از « تغییر ۱۵ تا ۲۰ هزار مدیر مدرسه به دلایل سیاسی و اعتقادی » خبر داده بود .
وزیر آموزش و پرورش با تایید این خبر در مورد مطرح کردن موضوع خالص سازی در آموزش و پرورش در پی تغییر ۲۰ هزار مدیر مدرسه توضیح داد: این کار طبیعی است و هر سال چنین اتفاقی میافتد؛ برخی مدیران بازنشسته میشوند و مدیران جدید به جای آنها روی کار میآید.
صحرایی در پاسخ به این سوال که آیا این تعداد جابهجایی مدیران زیاد نیست؟ و آیا چنین تصمیمی در راستای خالصسازی بوده است؟ به ایلنا گفت: اصلا این طور نیست و این حرفها هم یک جور توطئه است. جابهجاییها همیشه فرایندی طبیعی در دستگاه اداری و آموزشی بوده است .
وزیر آموزش و پرورش در ادامه بیان کرد: مدیران مذکور یا بازنشست شدهاند یا در کلاس و مدارس دیگری مشغول به کار هستند مانند سالهای گذشته که از این دست جابهجاییها وجود داشته است » .
نخستین پرسش « صدای معلم » از وزیر آموزش و پرورش دولت سیزدهم آن است که به صورت دقیق توضیح دهد که این میزان از تغییرات مدیریتی آن هم در سطح « مدرسه » در زمان کدام وزیر و دولت روی داده است ؟
در هفته های گذشته ؛ برخی از مدیران برکنار شده مدارس با « صدای معلم » تماس گرفته و وضعیت خود را تشریح کردند و این که مقام بالاتر هیچ گونه دلیل مشخص و یا قانع کننده ای آنان را برکنار کرده اند .
پرسش مشخص این است که منطق آموزشی این گونه تغییرات بر چه اساسی بوده است ؟ سرانجام این گونه یکدست سازی ها جز رواج کوتوله پروری و فرهنگ چاپلوسی و تظاهر و نمایش چیز دیگری خواهد بود ؟
آیا این تغییرات را در زمره ی دستاوردهای وزارت آموزش و پرورش در دولت سیزدهم می توان حساب کرد در حالی که هنوز و پس از گذشت یک ماه و نیم از آغاز سال تحصیلی گزارش ها و اخبار حاکی از فقدان معلم در برخی واحدهای آموزشی دارد ؟ و روابط عمومی این وزارتخانه هم در یک عمل غیر حرفه ای و پوپولیستی برای رفع آن « فراخوان عمومی » داده است ؟
این حجم از بحران کمبود معلم در کدام دولت و وزیر سابقه داشته است ؟
چرا آقای صحرایی مانند هم کیشان و همفکران خود در این دولت و حتی حاکمیت سعی در « عادی سازی » و « حساسیت زدایی » برخی و شاید بسیاری از مسائل و گره ها دارد و آیا این گونه عادی سازی چه کمکی به ارتقای نظام آموزشی و وضعیت کلی جامعه خواهد کرد ؟
آیا اگر فردی و یا رسانه ای به بیان « واقعیت » بپردازد و خواهان توضیح و پاسخ گویی شفاف مسئولان شود ؛ در مسیر « توطئه سازی » افتاده و باید سکوت کند ؟
وزیر آموزش و پرورش دولت سیزدهم و سایر افراد مسئول توضیح دهند که منظور از « خالص سازی » چیست و نسبت این گونه اقدامات با فرآیند « تفکر انتقادی » چیست ؟
آیا اگر کسی حرفی زد که مخالف طبع و گرایش و خوشایند ما نبود اما در جهت منافع آموزش و مصالح عمومی بود ؛ باید او را کنار زد و حذف کرد ؟
سرانجام این گونه یکدست سازی ها جز رواج کوتوله پروری و فرهنگ چاپلوسی و تظاهر و نمایش چیز دیگری خواهد بود ؟
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/
آن چه در زیر می آید ؛ گفت و شنود « صدای معلم » با « مرتضی تمجیدی ؛ مدیر کل پیشین استان آموزش و پرورش زنجان » است که حول اهم مسائل و چالش های آموزش و پرورش در دوات سیزدهم صورت گرفته است .
بخش دوم این گفت و گو را می خوانید .
شکست ایرانیان در جنگ با روس، حادثه سرنوشت سازی بود که معدودی ایرانیان را از عقب ماندگی خود و اوضاع جهانی آگاه کرد ؛ بنگرید به سخنان دردمندانه عباس میرزا با ژوبر، فرستاده ناپلئون و به دنبال آن، لزوم اصلاحات، اعزام دانشجو و تلاش برای اخذ تمدن غرب.
از این زمان، بزرگ ترین و ابر تضاد 200 ساله ایران آغاز می گردد که تا زمان ما کشیده شده، یعنی:
ستیز کهنه و نو یا سنت و مدرنیته.
شیفتگی روشنفکران مشروطه به دنیای مدرن را بهار چنین سروده:
یا مرگ یا تجدد و اصلاح راهی جز این دو پیش وطن نیست
ایران کهن شده است سراپای درمانش جز به تازه شدن نیست...
اما روشنفکران چپ زده انقلاب 57 بزرگترین رسالت شان نه اخذ فرهنگ جدید و آگاهانیدن توده جاهل، بلکه مبارزه با امپریالیسم سرمایه داری بود!
اما مواجهه طبقه حاکمه ایران (شاهان و روحانیون) با دنیای جدید:
آنان پی بردند که آمدن دنیای مدرن، قدرت و سیطره آنها را تضعیف می کند ؛ لذا طبقه روحانیت، در کل در مقابلِ هر آنچه از دنیای غرب می آمد با سلاح تحریم ایستادند با فهرست بلند بالایی از حرام ها از تلگراف تا تلگرامِ زمان ما...!
اما شاهان، برخوردشان با دنیای مدرن دو گانه بود:
اینان، از بخشی از دنیای جدید که مربوط به فن آوری و تکنیک بود استقبال و حتی مروج آن شدند، اما با بخشِ توسعه یعنی اندیشه و فرهنگ سیاسی مدرن که قدرت شان را تحدید و تهدید می کرد به شدت به مبارزه پرداختند ؛ مثالها:
⚡️ناصرالدین شاه از آمدن راه آهن، قطار، بیمارستان، برق، تلفن، تلگراف، فتوگراف، عکاسی.. استقبال کرد. اما از قانون چنان نفرت داشت که به نوشته رشدیه، به ذکاءالملک دستور داد هر کجا به کلمه قانون برخورد، آنرا به «قاعده» ترجمه کند!
(زندگی نامه پیر معارف رُشدیه، ...ص21).
به ناصرالدین شاه خبر دادند شبها 6 یا 7 نفر در محله سنگلج اجتماع کرده در امور سیاسی مذاکره می کنند . جمعی فرستاد، شبانه آوردند . «آنها را به چاهی انداخت و خود تفنگ به دست گرفته و متجاوز از سی فشنگ از پی آنان در چاه شلیک کرد...»
( تاریخ بیداری ایرانیان...ج۱،ص۲۵۲)
رضاشاه نیز برخوردش با دنیای جدید دو گانه بود . در حوزه فن آوری طالب پیشرفت بود اما از فرهنگ سیاسی غرب نفرت داشت، در ۱۳۰۷ش در اعزام محصلان به خارج گفت: «شما را به مملکتی اعزام میکنیم که جمهوری است، نظام آنها با نظام ما متفاوت است. شما نباید نظام سیاسی آنها را برای ما بیاورید، بلکه صنعت آنها را بیاورید...!»
برخورد محمدرضاشاه نیز به شدت دو گانه بود . او به صنعتِ دنیای غرب علاقه داشت، اما از دموکراسی و سیستم سیاسی آن، چنان نفرت داشت که در مصاحبه با هیکل می گفت: ایرانیان برای رسیدن به دنیای جدید، راهی نه هموار بلکه بسیار خونبار، پر سنگلاخ و پر اشتباهی را برگزیدند.
«غرب غرق در انحطاط و تباهی است. چیزی ندارد که ما از آنجا بیاموزیم. آنها میخواهند اندیشههای منحط خودشان را که دموکراسی مینامند احیا کنند…»
( ایران: روایتی که ناگفته ماند... ص ۱۷۸)
110سال پیش، عضدالملک نامه ای از تهران به ثقةالاسلام تبریزی نوشته و به دردهایی اشاره کرده که همچنان تازه هستند!
تاریخ نامه 20 شهريور 1288ش است زمانی که مشروطه خواهان تهران را فتح و محمدعلی شاه را کنار گذاشتند و برایش 75هزار تومان سالانه حقوق تعیین کردند تا در خارج کم نیاورد! اما امپراطور روسیه، فشار می آورد که 100هزار تومان بکنند و کردند !
( آموزگار مکتب همراه با چای و منقل...در حال تدریس شاگردان ، سال ۱۳۲۵ )
بخشی از نامه:
«...هیچ قومی در زمانِ تغییر وضع، دچار این همه اشکالات نبود. انگلیس یا فرانسه روزی که با سلطان وقت، امرشان یک سره شد، دیگر به آن سلطان سالی یکصد هزار تومان ندادند که در ممالک خارجه خوشگذرانی نماید.
ابداً روی سعادت و خوشی در این مملکت دیده نمیشود. مستبد می شویم بد، مشروطه میشویم بدتر. با این مردم بیعلم ما مشروطه نخواهیم شد سهل است به استبداد اولی نیز به قهقرا عودت نخواهیم کرد. خسر الدنیا و الآخره ذلک هو الخسران المبین.
امپراطوری روس تلگراف کرد سالی 75 کم است 100هزار تومان بدهند. گفتیم سمعنا و اطعنا. دو سه روز قبل امالمؤمنین(همسر محمدعلی شاه) گفتند به شوهرم 100هزار می دهند ؛ به من که 18 ماه نورین و نیرین (احمد و محمدحسن، پسران محمدعلی شاه)را در شکم خود پرورانده ام چه می دهند؟ ... ایران باید از عهده تمام اینها برآیند با مالیات از دهات ویران...
چه ها نکردیم که فرانسویها کردند؟ انقلاب نکردیم؟ مشروطه نشدیم؟ پارلمان برپا نشد؟ کودتا نکردند؟ پارلمان ما را به توپخانه نبستند؟ بعد دوباره مجلس نگرفتیم؟ پادشاه خلع نکردیم؟ پادشاه جدید انتخاب نکردیم؟...»
(مجله خاطرات وحید، ش ۵، اسفند ۱۳۵۰، صص ۸۳-۸۶.)
این نامه، تنها نشانگرِ برگی از کشمکش دردناکِ ایرانیان برای آوردن دنیای جدید و عوض کردن آن پوستین کهنه است ؛ به قول اخوان ثالث!
ایرانیان برای رسیدن به دنیای جدید، راهی نه هموار بلکه بسیار خونبار، پر سنگلاخ و پر اشتباهی را برگزیدند...
( کانال تاریخ تحلیلی ایران )
در روزهای اخیر سخنان علیرضا پناهیان در مورد آموزش و پرورش با واکنش های فراوانی روبه رو شد . حجت الاسلام پناهیان در تجمع روز جمعه 28 مهر میدان فلسطین در حمایت از مردم غزه اعلام کرد که اگر آموزش و پرورش نمی تواند به دانش آموز ایرانی ، حمایت از مظلومین را آموزش دهد باید تعطیل شود .
سخنرانی وی شاید تا حدی یک سخنرانی عادی تلقی شود ولی اگر به اخبار مربوط به ارتباط حجت الاسلام پناهیان و آموزش و پرورش توجه کنیم به اهمیت سخنان وی پی می بریم . از جمله خبری که در 29 آذر 1401 در مورد نشستی با عنوان بازنگری در کتب درسی منتشر شد . نشستی که با حضور حجت الاسلام والمسلمین نیک زاد، مشاور وزیر و دبیر ستاد همکاریهای حوزه علمیه و آموزش و پرورش ؛ علی لطیفی، رئیس سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی و حجت الاسلام والمسلمین پناهیان برگزار شده است و در مورد موضوع بازنگری در محتوای کتابهای درسی به بحث و بررسی پرداخته اند.
این خبر نشانه ی وجود جریان هایی قدرتمند است که می خواهند روش آموزش و پرورش را تحول دهند و آنچه امروز بر آموزش و پرورش می گذرد را انقلابی و مطلوب نمی دانند .
سخنان حجت الاسلام پناهیان یک واژه مهم دارد که عصاره تفکر وی در مورد آموزش و پرورش است . پناهیان تاکید دارد که دانش آموز ایرانی باید حمایت از مظلومان را فریاد بزند. در مورد اینکه حمایت از مظلومان امر درستی است شکی نیست ولی این « باید » چهره ای از رویکرد به آموزش و پرورش را نشان می دهد .
کلمه باید اصل سخنان وی است که اگر از دهان دانش آموزان خارج نشود ؛ آموزش و پرورش بیهوده است . از منظر وی آموزش و پرورش همچون کارخانه ای است که از یک سوی آن محصولاتی وارد می شوند و از سوی دیگر باید محصولاتی مطلوب تولید شوند . در اندیشه وی جایی برای پرسش و پاسخ وجود ندارد و باید این اتفاق رخ دهد .
سخنان فوق بیان صاف و سرراست برنامه های آموزش و پرورش است و انتظاری است که جریان هایی تاثیرگذار از آموزش و پرورش دارند و همین انتظارات سنگین موجب شده است آموزش و و پرورش از وظایف اصلی خود در مورد تامین نیروی انسانی ، افزایش کیفیت آموزشی ، عدالت آموزشی و ... باز بماند .
نگرش فوق جایگاه مدرسه را به عنوان مرکز تعلیم و تربیت مخدوش کرده است و آموزش بیشتر به منزله یک کالا محسوب می گردد . بحران گفتمانی در آموزش و پرورش مانع هر نوع تحول مثبت در آموزش و پرورش می شود . وجود بحران های دیگر محصول همین بحران گفتمانی است .
در شرایط موجود آموزش و پرورش با یک بحران گفتمانی روبه رو است که تمام ساختار از مرکز تا مدرسه را تحت شعاع قرار داده است .
گفتمان رسمی آموزش و پرورش تکثر موجود در جامعه را به رسمیت نمی شناسد و سعی در القای یک نوع خاص سبک زندگی و تفکر را دارد که در برنامه های رسمی و محتوایی آموزش و پرورش ابلاغ شده اند . این رویکرد زمینه دور شدن فضای رسمی از فضای واقعی را فراهم کرده است .از یک سو آموزش و پرورش رسمی درصدد است تا محصولاتی یکسان تربیت نماید و از سوی دیگر جامعه خواستار به رسمیت شناخته شدن تنوع و تکثر است .
گفتمان رسمی آموزش و پرورش ؛ مدرسه را محلی برای تربیت نیروی همفکر می خواهد و فضای مدرسه در برابر آن مقاومت می کند .
این دوگانگی موجب می شود تا طر ح هایی مانند اعزام روحانیان به مدرسه در نظر گرفته شوند زیرا مسئله اصلی را در فقدان نیروهایی می دانند که ایدئولوژی رسمی را به گوش دانش آموزان برسانند . در حالی که گوش دانش آموزان از حرف های رسمی پر است و همین پر بودن گوش دانش آموزان مقاومت آن ها را در پی دارد.
گفتمان رسمی تاکنون تن به آسیب شناسی خود نداده است و حاضر نیست خطای راهبردی خود را بپذیرد.
بحران گفتمانی در آموزش و پرورش مانع هر نوع تحول مثبت در آموزش و پرورش می شود . وجود بحران های دیگر محصول همین بحران گفتمانی است .
سخنان افرادی همچون حجت الاسلام پناهیان مهم است زیر ا می توانند بر آموزش و پرورش فشار بیاورند و بر شدت این بحران بیفزایند . حتی در دولت قبل نیز فضای گفتمانی آموزش و پرورش در اختیار همفکران حجت الاسلام پناهیان بود و از همین رو کمتر سخن متفاو تی از زبان مسئولان آموزش و پرورش شنیده می شد .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/
بر اساس شنیده ها و گزارش های مردمی ؛ مدیر مدرسه شاهد شهید عباس راصد توسط رضا مراد صحرایی برکنار شده و فرد دیگری جایگزین ایشان شده است . مگر قرار نیست قانون مداری و احترام به قانون مقدم بر هر چیز باشد؟
گفته می شود فرزند آقای صحرایی در این مدرسه مشغول تحصیل است .
اگر چنین چیزی صحت داشته باشد ؛ پرسش «صدای معلم » از وزیر آموزش و پرورش دولت سیزدهم آن است که آیا شان وزیر همین است ؟
پس از گذشت نزدیک به یک ماه از آغاز سال تحصیلی و در حالی که برخی مدارس در سراسر کشور هنوز معلم ندارند و وزیر و سایر مسئولان مشغول ارائه پاسخ های غیرکارشناسی و آدرس های غلط به افکار عمومی هستند ؛ پرسش صریح « صدای معلم » از وزیر آموزش و پرورش دولت سیزدهم آن است که آیا دغدغه و یا دل مشغولی دیگری جز عزل مدیر یک مدرسه ندارد ؟
آیا شان یک وزیر در جمهوری اسلامی همین است ؟
5 اردیبهشت سال 1395 نیز « صدای معلم » در گزارشی با عنوان « آقای فانی ! شأن یک وزیر والاتر از دخالت در عزل و نصب مدیریت یک مدرسه است! EFQM همین بود؟ » چنین نوشت : ( این جا )
« شنیده ها حاکی است ؛ در اقدامی عجیب و شبهه برانگیز ، مدیر عزل شده ی دبیرستان دکتر موحد در ناحیه ۴ تبریز پس از معرفی مدیر جدید در روز ۲۱ فروردین از سوی اداره ناحیه برای مدیریت در روز ۲۳ فرودین به سمت سابق خود بازگشت .
بنا بر شنیده های موثق دستور بازگرداندن مدیر عزل شده توسط شخص وزیر و به دلیل فشار و درخواست یکی از نمایندگان مجلس از او بوده است. این در حالی است که گفته می شود این فرد قبلا هم از مدیریت عزل و بازگردانده شده بود.
با این که چندین روز از انتشار این خبر گذشته است اما هنوز پاسخی از سوی مسئولان آموزش و پرورش ارائه نشده است.
سال قبل وزیر آموزش و پرورش، مدیر کل آموزش و پرورش استان بوشهر را بدون آن که دلیل خاصی بر آن مترتب باشد عزل کرد!
این رسانه ی مستقل و منتقد در حوزه ی عمومی آموزش ایران در ادامه گزارش چنین آورده بود :
« اگر عزل یک مدیر کل بدون اقناع و پاسخ گویی به این راحتی صورت می گیرد پس آن دفاع جانانه و سرسختانه ای که فانی در مقام پاسخ به توضیحات نمایندگان پرسش کننده در قضیه ی استیضاح و در ارتباط با عملکرد « کمیته ی انتصابات » ارائه نمود چه بود؟
در نشستی که تشکل های معلمان در هفتم تیرماه 1394 با علی اصغر فانی داشتند ؛ وزیر آموزش و پرورش خطاب به نمایندگان تشکل های معلمان چنین گفت :
" سعی ما تعالی آموزش و پرورش بر اساس EFQM اروپاست و در این زمینه سعی داریم تا استانداردها را در راستای " مدرسه محوری " ارتقا بدهیم ." ( این جا )
در واقع ، یکی از مهمترین برنامه های فانی که از ابتدا اعلام شد « ارتقای مدیریت آموزشگاهی » و « تاکید بر تمرکز زدایی و مدرسه محوری » بوده است. آیا به اعتمادسوزی و فرصت سوزی که نتیجه ی طبیعی و منطقی این گونه اقدامات است فکری کرده اند؟
چندی پیش در صدای معلم مطلبی با عنوان « برنامه های فانی و دو پرسش ؟! » مطرح شد. ( این جا )
که باز هم پاسخی نیافت !
حال ، در ماجرای عزل مدیریت یک مدرسه، فانی باید به این پرسش پاسخ دهد که بر اساس چه منطق و یا دلیلی اقدام به این کار کرده است؟
آیا وزیر آموزش و پرورش نقطه و یا نقاط ضعفی دارد که سعی می کند با دادن امتیاز به این گونه نمایندگان زیاده خواه و قانون شکن آن ها را بپوشاند ؟
مگر قرار نیست قانون مداری و احترام به قانون مقدم بر هر چیز باشد؟
آیا وزیر آموزش و پرورش تاکنون به بازخورد عملکرد خویش در این گونه موارد و در میان افکار عمومی فرهنگیان اندیشیده است؟
آیا به اعتمادسوزی و فرصت سوزی که نتیجه ی طبیعی و منطقی این گونه اقدامات است فکری کرده اند؟
این سیاست سکوت و رد شدن تا کی ادامه خواهد یافت؟
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
فغان ز جغد جنگ و مرغوای او
که تا ابد بریده باد نای او
بریده باد نای او و تا ابد
گسسته و شکسته پر و پای او
ز من بریده یار آشنای من
کزو بریده باد آشنای او
چه باشد از بلای جنگ صعبتر
که کس امان نیابد از بلای او
شراب او ز خون مرد رنجبر
وز استخوان کارگر غذای او
همیزند صلای مرگ نیست کس
که جان برد ز صدمت صلای او
همیدهد ندای خوف و میرسد
به هر دلی مهابت ندای او
همی تند چو دیوپای در جهان
به هر طرف کشیده تارهای او
چو خیل مور، گرد پاره شکر
فتد به جان آدمی عنای او
به هر زمین که باد جنگ بر وزد
به حلقها گره شود هوای او
در آن زمان که نای حرب دردمد
زمانه بینوا شود ز نای او
به گوشها خروش تندر اوفتد
ز بانگ توپ و غرش و هرای او
جهان شود چو آسیا و دم به دم
به خون تازه گردد آسیای او
رونده تانک، همچو کوه آتشین
هزار گوش کر کند صدای او
همی خزد چو اژدها و درچکد
به هر دلی شرنگ جانگزای او
چو پر بگسترد عقاب آهنین
شکار اوست شهر و روستای او
هزار بیضه هر دمی فرو هلد
اجل دوان چو جوجه از قفای او
کلنگ سان دژ پرنده بنگری
به هندسی صفوف خوشنمای او
چو پاره پاره ابرکافکند همی
تگرگ مرگ، ابر مرگزای او
به هرکرانه دستگاهی آتشین
جحیمی آفریده در فضای او
ز دود و آتش و حریق و زلزله
ز اشک وآه و بانگ های های او
به رزمگه «خدای جنگ» بگذرد
چو چشم شیر، لعلگون قبای او
امل، جهان ز قعقع سلاح وی
اجل، دوان به سایهٔ لوای او
نهان بگرد، مغفر و کلاه وی
به خون کشیده موزه و ردای او
به هر زمین که بگذرد بگسترد
نهیب مرگ و درد، ویل و وای او
دو چشم و کوش دهرکور و کر شود
چو برشود نفیر کرنای او
جهانخوران گنجبر به جنگ بر
مسلطند و رنج و ابتلای او
بقای غول جنگ هست درد ما
فنای جنگبارگان دوای او
زغول جنگ و جنگبارگی بتر
سرشت جنگباره و بقای او
الا حذر ز جنگ و جنگبارگی
که آهریمن است مقتدای او
نبینی آنکه ساختند از اتم
تمامتر سلیحی اذکیای او؟
نهیبش ار به کوه خاره بگذرد
شود دوپاره کوه از التقای او
تف سموم او به دشت و درکند
ز جانور تفیده تاگیای او
شود چو شهر لوط، شهره بقعتی
کز این سلاح داده شد جزای او
نماند ایچ جانور به جای بر
نه کاخ وکوخ و مردم و سرای او
به ژاپن اندرون یکی دو بمب از آن
فتاد وگشت باژگون بنای او
تو گفتی آنکه دوزخ اندرو دهان
گشاد و دم برون زد اژدهای او
سپس بهدم فروکشید سر بسر
ز خلقو وحشو طیر و چارپای او
شد آدمی به سان مرغ بابزن
فرسپ خانه گشت کردنای او
بود یقین که زی خراب ره برد
کسی که شد غراب رهنمای او
به خاک مشرق از چه روزنند ره
جهانخوران غرب و اولیای او
گرفتم آنکه دیگ شد گشادهسر
کجاست شرم گربه و حیای او
کسی که در دلش به جز هوای زر
نیافریده بویه ای خدای او
رفاه و ایمنی طمع مدار هان
زکشوری که کشت مبتلای او
به خویشتن هوان و خواری افکند
کسی که در دل افکند هوای او
نهند منت نداده بر سرت
وگر دهند چیست ماجرای او
بنان ارزنت بساز و کن حذر
ز گندم و جو و مس و طلای او
بسان کَه کِه سوی کَهرُبا رود
رود زر تو سوی کیمیای او
نه دوستیش خواهم و نه دشمنی
نه ترسم از غرور وکبریای او
همه فریب و حیلتست و رهزنی
مخور فریب جاه و اعتلای او
غنای اوست اشگ چشم رنجبر
مبین به چشم ساده در غنای او
عطاش را نخواهم و لقاش را
که شومتر لقایش از عطای او
لقای او پلید چون عطای وی
عطای وی کریه چون لقای او
*
*
کجاست روزگار صلح و ایمنی
شکفته مرز و باغ دلگشای او
کجاست عهد راستی و مردمی
فروغ عشق و تابش ضیای او
کجاست دور یاری و برابری
حیات جاودانی و صفای او
فنای جنگ خواهم از خدا که شد
بقای خلق بسته در فنای او
زهی کبوتر سپید آشتی
که دل برد سرود جانفزای او
رسید وقت آنکه جغد جنگ را
جدا کنند سر به پیش پای او
*
*
بهار طبع من شگفته شد، چو من
مدیح صلح گفتم و ثنای او
برین چکامه آفرین کند کسی
که پارسی شناسد و بهای او
بدین قصیده برگذشت شعر من
ز بن درید و از اماصحای او
شد اقتدا به اوستاد دامغان
«فغان از این غراب بین و وای او»
استاد محمد تقی بهار (ملک الشعراء)
در مقدمه کتابی به نوشته شاه یا منتسب به او (پهلوی دوم) با عنوان « انقلاب سفید » که در دبیرستان های قبل از انقلاب تدریس می شد ؛ چنین آمده بود (نقل به مضمون) : [ می گویند لویی چهاردهم دستور داده بود تا روی لوله یک عراده توپ مستقر در ورودی کاخ ورسای این جمله حک شود : "این برهان قاطع پادشاهان است" و در ادامه نویسنده با توضیحات بعدی و تاکید بر اینکه دوران زور و برهان قاطع زور به سر آمده است؛ سعی کرده بود نظرات خود در مورد انقلاب سفید (1) را توجیه کند....] البته منظور این نوشته ورود به آن کتاب و محتوای آن نیست بلکه یادآوری ظلم و تعدی و زورگویی ایست که پشت این برهان قاطع همواره در ضمیر زورگویان به عنوان یک کاتالوگ و بروشور عملیاتی حضور داشته و به رغم پیشرفت های شگرف علمی و فلسفی بشریت؛ با ماسک ها و نقاب های فریبنده در اشکال مختلف تقریبا در تمام تحولات تاریخی بشریت نقش اصلی را به عهده داشته است . گاه با عنوان دین و ایدئولوژی گاه با عنوان برتری نژادی و گاه با عنوان ملی گرایی از نوع شوینیستی آن و یا هر بهانه فریبنده دیگر ؛ بلای جان بشریت شده و منشاء جنگ های خانمان سوز و ویرانگری شده و هنوز هم می باشد.
به قول بزرگی که نامش را به خاطر نمی آورم : « بشر هیچ گاه دست از جنگ نکشیده . اگر می بینید که در دوره ای جنگ نیست به این علت است که بشر دارد تدارک و مقدمات جنگ بعدی را فراهم می کند »
این روز ها محتوای رسانه ها و شبکه های اجتماعی مملو از صحنه های تکان دهنده ای است که در جنگ اخیر خاورمیانه اتفاق می افتد و قربانی اصلی آن قبل از همه کودکان هستند. کودکانی که فرقی نمی کند که والدین آنها در کدام طرف منازعه قرار دارند چون به لحاظ طبیعت کودکی شان نه از اسلام ، نه از مسیحیت و نه از یهودیت و نه از ملیت ! سر در نمی آورند. تنها دین و دغدغه آنها آغوش گرم مادر و لبخند پدر موقع ورد به خانه در کانون گرم خانواده آنهاست و اینکه آن برهان قاطع!! زور همچون همیشه این موهبت الهی و طبیعی را شرورانه از آنان می گیرد و اگر هم شانس بیاورند بمانند و بزرگ شوند تبدیل به مجسمه هایی آکنده از نفرت شده و پیاده نظام دوره های بعدی همان برهان قاطع می شوند و البته تاریخ هم همچون همیشه از چهره های معصوم و چشمان وحشت زده این کودکان تصاویر غم باری را ثبت خواهد کرد بدون اینکه وجدان بشری از خلق تصاویری زشتی که خود خود عامل ترسیم آن است عبرتی بگیرد.
شگفتا که این روز ها مصادف با روز جهانی کودک هم هست ! بماند ....
بنجامین فرانکلین می گوید : « هزینه جنگ در زمان جنگ پرداخت نمی شود؛ بلکه صورت حساب آن بعدها می آید » .
جنگ کنونی خاورمیانه صورت حساب هزینه های دو جنگ جهانی ست که توسط قدرت های بزرگ ، ظالمانه به حساب مردم خاورمیانه گذاشته شده و مردم منطقه دارند این بهای سنگین را پرداخت می کنند چرا که این صورت حساب نتیجه تصمیم جابرانه قدرت های استعماری پیروز جنگ جهانی اول و تجزیه امپراتوری عثمانی و افراز (تقسیم اراضی اشغالی بین زمین خواران) سرزمینهای آن (2) بین خودشان می باشد که عمدتا توسط دولت های وابسته اداره می شود .این افراز که توسط قدرتهای فاتح جنگ اول به ویژه انگلیس و فرانسه صورت گرفته به نحوی به عمل آمده که عامل تاسیس کشورهای خلق الساعه با مرز بندی و یا بهتر بگوییم خط کشی هایی باشد که هرخط آن آبستن یک کانون بحران باشد و مثل یک دمل چرکین هر وقت لازم شد بتوان به به آن نیشتر زد و بحران خلق کرد.
آیا اکنون و در قرن بیست و یکم و در دنیای انفجار اطلاعات وقت آن نرسیده است که مردم و رهبران فکور و آینده نگر منطقه با عقل و درایت و به دور از کینه نفرت برای همیشه این صورت حساب بیگانگان را پاره کرده و اگر با هم حسابی دارند و با تفاهم و گفت و گو عادلانه تصفیه و با صلح صفا در کنار هم زندگی کنند. به خصوص که همه مردم این منطقه پیرو ادیان ابراهیمی هستند .
1-کتاب انقلاب سفید حاوی تشریح اصول شش گانه ای بود که شاه برای اصلاحات اجتماعی و اقتصادی به رفراندم گذاشت و بعدها به مرور 6 اصل دیگر به آن اضافه شد.
2- امپراتوری عثمانی نیز تا قبل از جنگ جهانی اول یکی قدرتهای استعماری تاثیر گذار بود و کشور ما به ویژه از تعدیات این امپراتوری در امان نمانده بود. اما به دنبال پیشرفت سریع تر اروپائیان و عقب ماندگی عثمانی ها دول اروپایی لقب مرد بیمار اروپا را برای این دولت انتخاب کرده بودند که دارد می میرد و ماترکش باید تقسیم شود .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/
آن چه در زیر می آید ؛ گفت و شنود « صدای معلم » با « مرتضی تمجیدی ؛ مدیر کل پیشین استان آموزش و پرورش زنجان » است که حول اهم مسائل و چالش های آموزش و پرورش در دوات سیزدهم صورت گرفته است .
بخش نخست این گفت و گو را می خوانید .
پاییز را موسم عاشقی میدانند و فصل عشاق مینامند. از آنجایی که اولین پاییزی را تجربه می کنم که فراغت حاصل است، گمان میبردم به محض اینکه از شدت آفتاب تموز و حدت گرمای آن کاسته شود، مهر با خودش حال و هوای عاشقی میآورد و بساط عشق میگستراند و نوای مهربانی ساز میکند و لاجرم ایام پس از مدت ها به کام میشود.
زهی خیال باطل !
از قرار ؛ قهر طبیعت از یک سو و سازوکارهای نامبارک جهان اجتماعی زرسالار و زورمدار، از سویی دیگر دستاندرکار آراستن صحنه ای بس ناگوار و پرخشونت شدهاند.
مرگ و تباهی ، بمب و موشک، آوار و خانه خرابی و در یک کلام رنج انسانی عناصر چیدمانی این صحنه هولناک هستند.
هنوز تلخی خبر زمین لرزه ۶/۳ ریشتری در آن سوی مرزهای شرقی را در کام جانم مزمزه میکردم که غرش موشکها و سفیر گلولهها از غرب خاورمیانه جهان را در بهت فرو برد.
خبر آمد که فلسطینیان بعد از ۷۰ سال دست به هجومی سریع ،نفس گیر و بسیار موثر زدهاند و دمار از روزگار اشغالگران درآوردهاند. علی القاعده موقعیت تجاوزکارانه و خشونت عریان اسرائیل در این سالها برهان قاطعی می توانست باشد که به واسطه آن حس « خشنودی » ام از تلافی ۷۰ سال تباهی و انتقام خونهای ریخته شده از غیرنظامیان فلسطینی را توجیه کند.
« طوفان الاقصی » چنان مهیب و پر سر و صدا بود که مصیبت هرات و زنده جان در میان آن گم شد . سیاست ورزی که از منظر مادرانگی به جهان اجتماعی مینگرد نمیپذیرد که بازیهای سیاسی در مورد مهاجران افغان موضعگیری و اقدامات عملی برای کمک رسانی به مناطق زلزله زده را تحت تاثیر قرار دهد.
اما چه کنم که « مادرانگی » را نمیتوان در چهار دیواری خانه محصور کرد. مادری که دغدغه امر اجتماعی دارد و جهان اجتماعی و سیاست را از منظر « زنانه » مینگرد ؛ « مادرانگی » را حسی غریب و نیرویی عشق آفرین مییابد که میل به خروج از عرصه خصوصی و تسری به عرصه عمومی دارد. از این رو « مادرانگی » ایستگاهی میشود که پدیده های اجتماعی و طبیعی را با استانداردهایی فراتر از استانداردهای معمول و رویههای مالوف تحلیل می کند. لذا گفتمانی میسازد که دال مرکزی آن از رقابت و انتقام به مراقبت و پرواداری جابه جا می شود.
در گفتمان حاکم فقط این یک دلیل که از ۲۰۰۸ تاکنون بیش از ۱۵۰ هزار غیرنظامی فلسطینی به ناروا جان خود را از دست دادهاند، میتواند حجت را بر انتقام گرفتن و برقراری عدالت و نهایتا آغاز جنگ هولناک دیگری تمام کند ولی در سیاستی که نشان از « مادرانگی » دارد جنگ و خشونت به هر دلیلی تقبیح میشود. چون جنگ به هر توجیهی که اتفاق بیفتد نه تنها از رنج انسان های رنج کشیده نمی کاهد بلکه رنج و درد و تباهی را مکررا بازتولید می کند.
در این نوع سیاست ورزی برقراری عدالت یا گرفتن انتقام نمیتواند مجوزی برای مقابله به مثل باشد. در این نگاه بدن زنان و کودکان میدان جنگ نیست همچنان که شهرها و غیرنظامیان ساکن آنها هدفهای جنگی نیستند.
تحلیلهای مبتنی بر مادرانگی بر نمیتابد که بر سر پرتراکمترین منطقه مسکونی جهان دست و دل بازانه بمب ریخته شود. محاصره کامل غذایی و قطع آب و برق و گاز بیش از ۲ میلیون غیرنظامی از منظر سیاست ورزی مادرانه به هیچ وجه قابل توجیه نیست.گفتمان مادرانه، ۷۰ سال سکوت و بی عملی و نادیده گرفتن عدم تمکین اشغالگران فلسطین به قطعنامه ها و تعهدات بین المللی را خشونتی آشکار علیه فلسطینی ها و در راستای همراهی با متجاوز می داند.
سیاست ورزی مادرانه نه تنها نمیتواند از کنار کودک و زن بودن دو سوم از کشتههای زلزله هرات به راحتی بگذرد بلکه آن را پیامد مهم جنگ درازمدت در افغانستان میداند. کنش مبتنی بر مادرانگی عدم امکان کمک رسانی سریع و نبود ابزارآلات پیشرفته کمک به زلزله زدگان هرات را نیز یکی دیگر از پیامدهای استمرار وضعیت جنگی در آن جا میداند و به آن معترض است.
برای تحلیل گری که مادرانگی را فهم کرده است ؛ آوار خشونت طالبانیسم بر زنده جان و روستاهایش اظهر من الشمس است. سیاست ورزی که از منظر مادرانگی به جهان اجتماعی مینگرد نمیپذیرد که بازیهای سیاسی در مورد مهاجران افغان موضعگیری و اقدامات عملی برای کمک رسانی به مناطق زلزله زده را تحت تاثیر قرار دهد.
پیش خودم می گویم اگر گفتمان های حاکم بر زمانه اندکی - فقط اندکی- رنگ مادرانگی به خود می گرفتند، آن وقت عاشقی نه تنها برای پاییز بلکه برای همه فصول باقی ماند و با سیاست هم می شد عاشقی کرد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید