پیشنهاد می شود قبل از مطالعه این مطلب انیمیشن کوتاه 10 دقیقهای «شام اقلیت (خواص)» (Dinner for Few) را تماشا کنید.
انیمیشن تحسین شده «شامی برای خواص (اقلیت)» ساخته ناسوس واکالیس کارگردان و انیماتور یونانی در سال 2014 استعاره و تمثیلی از نظامها و حکومتهایی است که در آنها منابع، قدرت و پستهای کشور توسط گروهی اندک و خاص که در اقلیت مطلق به سر میبرند مورد استفاده (یا سوءاستفاده) قرار می گیرد. این گروه کوچک برای حفظ ظاهر و ادامه حیات خود و وضعیت حاضر و خالی نماندن عریضه و ادامه حیات خود اندکی هم از منابع و درآمدها را بین مردم عادی توزیع میکنند. ظاهرا سیستم بدون اشکال جلو میرود (موتور یا دستگاهی که در فیلم به خوبی روغن کاری شده و روان کار می کند) و با گذشت زمان و با کاهش ثروت و منابع (به علت فساد و ناکارآمدی و بهره وری پایین و سوءمدیریت!) دسترسی اکثریت به منابع را هر چه بیشتر محدودتر میکنند (گربه های لاغر و گرسنه در اتاق هتل که در کف زمین در جست و جوی غذا هستند و ته مانده ناچیز غذاهای مهمانان دور میز را که به زمین می ریزد یا مهمانان از سر لطف و ترحم میدهند میخورند).
اعضای این گروه یا به تعبیر بهتر «حلقه/باند» که دسترسی به منابع را برای اعوان و انصار و قوم و خویش خود نیز تسهیل می کنند منافع مشترک داشته، وابسته به هم بوده و رابطه ای تنگاتنگ با هم دارند (زنجیرهای مخفی شده در زیر میز که پاهای مهمانان را محکم به هم بسته است). آنها معمولا هوای همدیگر را دارند و به غیر از اعوان و انصار و قوم و خویش خود به ندرت کسی را به گروه خود راه می دهند (سرنوشت تلخی که برای گربه سیاهی که به زیر میز سرک می کشید رقم خورد!).
این گروه اقلیت ممکن است به بهانه های مختلف یا زیر لوای یک ایدئولوژی که ممکن است دست ساخت و اختراع بشر یا نسخهای تحریف شده از آموزه های آسمانی یا یک دین یا شکلی قدیمی و تحریف شده از یک ایدئولوژی یا مکتبی باشد که خود قبلا ابداع کرده اند و آن را به نفع خود مهندسی و تغییر داده یا به آن شاخ و برگ داده اند باشد. با چسبیدن به این ایدئولوژی ممکن است مخالفان خود را سر به نیست و حذف کرده و خود بر همه چیز تسلط پیدا کنند.
گروه تازه پاگرفته ، گردش نخبگان را متوقف کرده یا برای آن اما و اگر و موانع متعددی ایجاد کرده و با توزیع برابر ثروت و منابع سر ناسازگاری داشته و خود را صاحب همه چیز می دانند. سرآغاز انحصاری کردن دسترسی به منابع و ثروت ملی ممکن است با اعتراض، انقلاب یا آشوب و شورش شروع شود. گروهی که جدیدا سرکار می آید ابتدا عقاید و شعارهایی از عدالت و آزادی مطبوعات و بیان و دادن سهم هر کس از منابع و سهیم کردن همه در قدرت را می دهند اما با گذشت زمان با محکم کردن جای پای خود و تثبیت سیستم موردنظر خود و چیدن آن به سلیقه خود گروه های رقیب را کنار زده و همه چیز را انحصاری کرده و برای خود کنار میگذارند.
به نظر می رسد سرنوشت و چرخه بیشتر انقلابات در قرن های اخیر کم و بیش به همین شکل رقم خورده است.
به تدریج با گذشت زمان دست اکثریت از سهم ها و منابع کوتاهتر و کوتاهتر میشود و سهم ناچیزی نصیب آنها می شود. اما منابع هم نامحدود نیستند و یک روز ته می کشند و این چرخه کنار رفتن گروه قبلی و به قدرت رسیدن گروهی دیگر ممکن است تکرار شود. داستان سهم خواهی و رانتخواری مخصوصا بعد از انقلابات سیاسی و به تبع آن فساد همه گیر در عرصه های مختلف انگلی است که به جان دستاوردهای انقلاب می افتد و آن را از درون می خورد و خالی می کند. گروه اقلیت که در انقلاب یا شورش شرکت داشته اند حسابی به خود می رسند و در مداری بسته که با گذشت زمان تنگ تر می شود مخصوصا در جوامعی که منابع طبیعی و بازمانده از سیستم قبلی به وفور در آنها یافت می شود منابع و درآمدها را میبلعند. این گروه برای درآوردن ادای دموکراسی و نمایش مردمسالاری ممکن است هر از چندی به صندوق رای متوسل شوند (سکانس هوشمندانه در آوردن قاشق و چنگال از جعبهای شبیه صندوق رای) و از طریق آن بیشتر به مهره های موردنظر خود وجه مقبولیت و مردمی بدهند.
این چرخه تصاحب قدرت و منابع که با انقلاب، شورش یا کودتا شروع می شود ممکن است به صورت چرخه ای و هربار توسط گروهی که بر سر کار می آیند به صورت یک سیکل معیوب (Vicious Circle) ادامه پیدا کند که نتیجهاش بلعیدن منابع توسط گروهی خاص و اقلیت است بدون آنکه به گروه اکثریت توجهی شود.
اگر اقدام و اراده ای برای تبدیل آن به چرخه مطلوب (Virtuous Cycle/Circle) نباشد فرجام این چرخه معیوب (دور و تسلسل باطل) کم شدن منابع و درآمدهاست.
نتیجه را می شود به آسانی پیش بینی کرد: فقیر شدن کشور و ته کشیدن منابع و خیزش و اعتراض اکثریت. گروه اکثریت به پا می خیزد و دوباره از بین آنها (شش خوک که نماد و تمثیلی از ارکان و ستون های حکومت و کشور هستند) قدرت را به دست می گیرند و روز از نو و روزی از نو.
حاکمان (مهمانان دور میز) که توجهی به گذشت زمان ندارند با کم شدن منابع شروع به پروپاگاندا و دادن وعده های توخالی به مردم کرده، به فریبکاری و عوامفریبی پرداخته و به رفتارهای پوپولیستی روی می آورند (موش کوکی).
اگرچه انگیزه و محرک ساخت این انیمیشن بنا به گفته سازنده اش به رکود اقتصادی کشورهای جنوب اروپا در کل و یونان به طور اخص برمی گردد اما صرف نظر از پیام کلی این کارتون سیاسی بینندگان با توجه به بافت و منطقه ای که در آن ساکن هستند و نیز سیستم زمامداری که بر آنها حکومت می کند برداشتها و فهم و تعمیم های خودشان را دارند.
مضافا کارگردان یکی دیگر از موضوعات فرعی اشاره شده در فیلم خود را حرص و آز و خودخواهی بشر می داند.
از همان ابتدای فیلم دوربین بعد از پشت سرگذاشتن صحنه های رعد و برق و طوفان در دریا بلافاصله به سراغ اتاقی روشن در هتل می رود. هتل در جایی خطرناک روی صخره ای کنار دریا بنا شده و هر از چندی تکه سنگ هایی از زیر آن جدا و در دریا می ریزد. به محض دیدن 6 خوک در این اتاق که سر میزی نشسته و گارسن یا میزبانی در هیات بشری از آنها پذیرایی می کند ناخودآگاه خوک های داستان مزرعه حیوان جورج ارول به ذهن خطور می کند چرا که در هر دو داستان خوک ها نقشی کلیدی بازی می کنند. واکالیس در پاسخ به این سوال که چرا کاراکترهای فیلم را به صورت حیوانات به ویژه خوک، گربه و ببر به تصویر کشیده و فقط یک کاراکتر انسانی در فیلم گنجانده است می گوید: «ساخت فیلم را به نوعی از کتاب مزرعه حیوان جورج ارول الهام گرفته ام. مانند داستان مزرعه حیوان خوک ها خود را بالا می کشند و به جایگاه رهبری می رسند.»
او معتقد است که از زمان انتشار کتاب مزرعه حیوان خوک ها مترادف با «حرص و فساد» شده اند و این دو خصیصه را از ویژگیهای مهم خوک ها به حساب می آورند. به طور کلی خوک در فرهنگ غرب بار معنایی منفی داشته و مظهر طمع، پرخوری، کثیفی و بی نظمی است. همچنین به کسی که پرخور است و بیش از سهم و اندازه خود می خورد یا برای خود کنار می گذارد و نیز به کسی که کثیف و نامرتب است خوک گفته می شود. همین طور مواقعی برای ابراز انزجار از پلیس آنها را خوک می نامند و خوک شوونیست به مردی می گویند که اعتقادی به برابری حقوق زن و مرد ندارد و برای آدم بی ادب و بی نزاکت از عبارت «خوک کثیف» استفاده می کنند.
این کارتون بدون دیالوگ که تمثیلی سیاسی-اجتماعی از اوضاع جهان به خصوص کشورهایی با سیستم دیکتاتوری، توتالیتر یا تک حزبی توصیف می شود برای رساندن پیام خود از استعارههای حیوانی استفاده میکند. در این اثر موسیقی به خوبی جای کلام را گرفته و کمک شایانی در رساندن پیام ها در صحنه های مختلف دارد.
سازنده این اثر در مصاحبه ای می گوید: «شام اقلیت یک تمثیل و استعاره ای از جهانی است که امروز ما میشناسیم. کاراکترها هم بازیگران و هم قربانیان در سیستمی هستند که مانند یک ماشین روغن کاری شده به خوبی و روان کار می کند و تنها تعدادی قلیل و گزینش شده را که به شکل ۶ خوک های پشت میز نمایانده شده اند در این اکوسیستم تغذیه می کند. خوک ها بیملاحظه و غیرمعقول تمام منابع را مصرف می کنند و می خورند در حالی که بقیه یعنی اکثریت که به شکل گربه هایی که بدنبال غذا در اطراف میز و کف زمین پرسه می زنند به تصویر کشیده شده به خرد ریزه هایی که از میز به زمین می ریزد یا هر از چندی خوک ها می ریزند اکتفا می کنند. به طور غیرقابل اجتناب ناپذیری وقتی منابع ته می کشد و به تدریج کمتر و کمتر می شود کشمکش و دعوا بر سر آنچه باقی مانده به یک «تغییر فاجعه بار» منجر می شود.
شوربختانه نتیجه این انتقال عمیق و اساسی نه تنها هیج نشانه ای از امید در خود ندارد بلکه تکرار چیزی است که واقعا این وضعیت را به وجود آورده است. یک گروه جدید از خوک ها شبیه گروه قبلی دوباره ظهور می کنند که صندلی های دور میز را اشغال می کنند و ثروت و سرمایه را می خورند در حالی که بقیه دسترسی به غذاهای روی میز ندارند و دوباره در جست و جوی ته مانده غذاهای روی میز هستند. این عدم توازن و تعادل به بحران می انجامد. این فیلم قصد جانبداری از یک دیدگاه سیاسی و ترجیح دادن آن بر دیگری را ندارد. تاکید فیلم بر طبیعت چرخه ای و ادواری مشکل است که این خود جلوهای از ذات و طبیعت بشری است.»
سازنده این کارتون ایده گنجاندن گربه ها در فیلم را از قهوهخانههای یونانی (تاورنا) گرفته است. واکالیس در مصاحبهای می گوید: «هر کس در قهوه خانه های یونانی بیرون شهر که در فضای باز و بیرونی هم میزهایشان را می چینند بوده باشد این گربه ها را دیده که اطراف میزها پرسه می زنند و غذا می خواهند. ببر جلوه و تجلی گربههایی است که شورش می کنند و به نیرویی غیرقابل کنترل و توقف ناپذیر تبدیل می شوند. انسان یا کسی که او را قصاب (قاتل) می نامیم تنها کاراکتری است که هیئت انسانی اما شکلی بدقواره، خشک و خشن و بیرحمانه دارد. این یک تصمیم خلاقانه بود که که فکر کردم به خوبی می تواند با داستان چفت و جور شود. بیشترین سوالی که از من می کنند درباره این کاراکتر است.»
به دنبال رکود و وخیم تر شدن وضعیت اقتصادی جهان مخصوصا وضعیت اقتصادی یونان در سال 2011 واکالیس مردم را با گربههای قهوه خانه های یونانی مقایسه می کند و این سوال را مطرح می کند که چه وقت گربه ها درخواست غذای ته مانده را متوقف و روی میز خواهند پرید و مالک غذای مانده روی میز خواهند بود و آن را خواهند خورد.
واکالیس میگوید: «من توقع ندارم که ذهن مردم یا دیدگاه آنها را درباره موضوعی خاص عوض کنم اما امیدوارم کاری کنم که مردم درباره موضوعات خاصی دوباره تفکر کنند. هر چه باشد تفکر ریشه تغییرات است و اگر من بتوانم مردم را وادار به تفکر کنم در این صورت بیشتر چرخ درک و شهود و تشخیص آنها را به حرکت درآوردهام.
اگر از من سوال کنید که به چه چیز امید بسته ام که مردم درک کنند و تشخیص دهند جوابم در واقع این است که همه بخشی از نظامی هستیم که این نظام عادلانه و بر اساس عدالت بنا نهاده نشده است و به طور مساوی به همه خدمات و امکانات ارائه نمی دهد.
ما هنوز با یک دولت (حکومت) ایدهال که بر اساس اصول تدوین شده و تعریف شده «دولت-شهر» یونانی یعنی عصر روشنگری افلاطون (The Age of Enlightenment/The age of Reason) یا پدران بنیانگذار امریکایی (The Founding Fathers) باشد فرسنگ ها فاصله داریم.»
شاید بد نباشد که این انیمیشن پر معنی را دوباره تماشا کنیم و نگاهی دقیق تر به صحنه ها و نمادهای استعاری و تمثیلی و عناصر استفاده شده در آن بکنیم.
در صحنه آغازین این انیمیشن کوتاه که داستان و پیام خود را در کوتاه ترین و موجزترین حد ممکن می رساند در پس زمینه ای سیاه جمله معروفی از برتولت برشت (1956- 1898)، نمایشنامه نویس و شاعر آلمانی نقش میبندد:
«آنانی که تا خرخره (گلو) میخورند با گرسنگان از روزهای آفتابی و آینده روشنی صحبت می کنند که قرار است بیاید و روزهای سخت تمام شود.»
در شبی تاریک که با رگبار شدید باران و رعد و برق همراه است ساختمانی از یک هتل (شاید نماد جهان و سیستم های حاکم بر آن باشد، با ویژگیهایی که از یک هتل سراغ داریم مانند اقامت موقت و استفاده تمام و کمال از امکاناتی که در اختیار ما می گذارد) را می بینیم که روی صخره و جایی خطرناک بنا شده و ظاهرا مستحکم به نظر می رسید و هنوز متروکه نشده چرا که 12 چراغ دیواری آن روشن هستند. رعد و برق که می زند لحظه ای نمای کاملی از هتل را می توانیم ببینیم بنای ساختمان با موج های سنگین دریای متلاطم شسته و تکه هایی از سنگ ها در حال ریزش هستند و به پایین سرازیر می شود. طوفان و باران تا پایان فیلم ادامه دارد. دوربین (بیننده) از شکاف بزرگی که در دو دیوار فروریخته متصل به هم یکی از اتاق های گوشه چپ هتل ایجاد شده وارد اتاق می شود. این تنها اتاق روشن هتل است. مهمانان (خوک ها) با لباس رسمی مشغول صرف شام هستند و اوقات خوشی را سپری می کنند. بر خلاف هوا و جو بیرون که مشوش و متلاطم است داخل اتاق به ظاهر مجلل و پرنور ظاهرا فضای آرامی به چشم می خورد که تا حدودی در تضاد با فضای بیرونی است. 6 خوک دور میزی نشسته اند و خدمتکار یا به قول کارگردان همان سیستم حاکم آنها را تغذیه می کند. او برای این کار قطعات و لوازمی از خانه را در ماشینی که به خوبی کار میکند تبدیل به غذا کرده و آنها را برای مهمانان سرو می کند.
همان طور که اشاره شد به محض دیدن خوکها که دور یک میز نشسته اند ناخودآگاه داستان مزرعه حیوان جورج ارول مخصوصا بخش پایانی آن یعنی تسلط خوک ها بر اوضاع و تصاحب رهبری و تشکیل حکومت توسط آنها و ادامه این روند در ذهن تداعی می شود.
به نظر می رسد این انیمیشن دارد به نوعی دنباله و بقیه داستان مزرعه حیوان را در میدیوم و ژانری متفاوت روایت می کند، یعنی از همان جا که حیوانات مزرعه از پنجره خوک ها را نگاه می کنند که تبدیل به انسان می شوند و با آقای پیلکینگتون و دوستانش کارت بازی می کنند، به هم شراب تعارف می کنند به سلامتی هم می نوشند. ممکن است سازنده کارتون ایده تبدیل بچه گربه ها و مسخ آنها به ببر و خوک ها را از همین قسمت داستان گرفته باشد.
در آخرین بند داستان، حیوانات مزرعه با صدای فریادهای عصبانی 12 شخصیت که به نظر بر سر بازی کارت تضاد منافع پیدا کرده اند دوباره بر می گردند و از پنجره نگاهی دوباره به داخل اتاق می کنند: خوک ها به انسان مسخ شدهاند و تمایز آنها با مهمانان همسایه که بشر هستند ناممکن است.
مهمانان دور میز 6 خوک هستند که با لباس های رسمی که پوشیده اند هر کدام نماد یکی ار ارکان و بنیان های نظام و سیستمی هستند که آنها را تغذیه می کند. بر اساس آنچه در وب سایت رسمی کارتون «شام اقلیت» آمده خوک ها و عناصر داستان نماد و تمثیلی از ارکان، نهادها و شخصیت های زیر هستند:
میزبان منابع موجود در اتاق (نمادی از کشور و سرمایه ملی) را به غذا تبدیل می کند و به مهمانها می دهد اما این منابع پایان ناپذیر نیستند و یک روزی به پایان می رسد. اولین علایم کم شدن منابع محروم کردن گربه ها از هر نوع غذایی است و در مرحله بعد عصبانیت مهمانان و لیسیدن بشقاب ها و خوردن ظرف ها بعد از صفر شدن منابع و اعلام آن توسط میزبان است. خوک با کراوات قرمز (نماینده جناح قرمز) با خوکی که کلاه گیس دارد (قاضی) سر اندکی ته مانده غذا با هم نزاع می کنند (تضاد منافع). گربهها از این فرصت استفاده کرده و با ادامه بحران به روی میز جهیده و شورش می کنند.
در ادامه گربه های گرسنه تبدیل به نیروی بزرگی به شکل ببری میشوند که اول از همه به سراغ قاضی که بر صدر مجلس جلوس زده می رود و او را در مقابل چشمان ترسان و حیرت زده مهمانان دیگر تکه پاره می کند. مهمانان دیگر به خود آمده و به تقلا می افتند تا خود را از زنجیرهای زیر میز که بر پاهایشان بسته شده رها سازند اما کاری از پیش نمی برند.
دومین قربانی خوک با کراوات آبی (سیاستمدار نماینده حزب) است. در دریایی از خون همه میهمانان توسط ببر لت و پار و خورده می شوند. میزبان که به نظر می آید به این بازی آشنایی دارد با خونسردی در جایی مخفی شده و صحنه را به دقت زیر نظر دارد و منتظر و مترصد است. او در هیات انسانی بازی را ادامه می دهد.
ببر که کاملا سیر شده به خوابی خوش فرو می رود و میزبان از این رخوت ببر استفاده می کند و با خونسردی شکم او را می درد و تعدادی توله ببر سیاه و سفید را درآورده و در کلاهی که شبیه کلاه شعبده بازهاست می گذارد. اتاق دیگری انتخاب و نورانی می شود و توله ببرها در اتاق رها شده و به 6 خوک با شکل و شمایل ۶ خوک اول فیلم و تعدادی گربه مسخ پیدا می کنند و با همان آرایش و ترکیب اولیه ابتدای فیلم پشت میز می نشینند (فقط با این تفاوت که صندلیهای حزب آبی و قرمز عوض شده است!).
گربه ها به تعداد زیاد در اطراف میز در پایین حضور دارند و غذا می خواهند. قبل از شروع به خوردن شام خوک کراوات قرمز جعبه ای را که به بی شباهت به جعبه صندوق رای نیست باز می کند و از درون آن کارد و چنگال درآورده و به مهمانان می دهد. بیشتر منتقدین فیلم و سینما هوشمندانه ترین و معنادارترین سکانس فیلم را همین صحنه می دانند. نقدها و تفاسیر زیادی از این سکانس شده است. بعضی تحلیل ها کارد و چنگال را نماد قدرت و ابزار برای بلعیدن غذا (منابع) می دانند. مهمانان اوقات خوشی را سپری می کنند و صدای ملتمسانه گربه ها که غذا می خواهند در پس زمینه شنیده میشود. دوربین با سرعت مهمانان و میزبان را در اتاق تنها گذاشته و از صحنه خارج می شود. بیرون هوا تغییری نکرده و همچنان طوفانی است و بارش باران و فروریختن سنگ های زیر هتل ادامه دارد. اتاق اول فیلم تاریک و اتاق دیگری روشن شده و ۱۲ چراغ کناری هتل همچنان روشن هستند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
امروز ( 14 مرداد ) یکی از درخشان ترین روزهای تاریخ ماست روزی که مردم مشروطه گرفتند.
غالبا پرسیده می شود :
چرا مشروطیت ناکام ماند؟!
من می گویم چون مشروطه چندین دشمن کوچک داشت اما یک دشمن بزرگ!
مشروطه بر دشمنان کوچکش مانند تبعید محمدعلی شاه، اعدام شیخ فضل الله، امیر بهادر...پیروز شد اما عاقبت از آن دشمن بزرگش شکست خورد، این دشمن بزرگ همانا فرهنگ سیاسی عقب مانده بود!
وقتی مظفرالدین شاه خواست فرمان مشروطیت را امضا کند کثیری از رذل ترین افراد مانند امیر بهادر وزیر دربار اطرافش را گرفته مخالف بودند امیر بهادر گفت: اگر مشروطه بدهید خودم را خواهم کشت!
مظفرالدین شاه به آنها توجهی نکرد و داد!
اما بزرگترین مشکل این بود که آن مردم نمی دانستند چه گرفته اند؟!
پس، آنچه گرفته بودند نتوانستند نگه دارند، مدام می لغزید و از دست شان می افتاد و سرانجام نیز سر از دیکتاتوری رضاشاه درآوردند!
برای روشن شدن آن بزرگترین دشمنی که مشروطه ایرانی از آن شکست خورد دو حکایت می آورم.
حکایت اول:
در آن زمان، هيچ مدرسه دخترانه نبود . زنان فرانسوی، یک مدرسه دخترانه در تهران (دروازه قزوين) باز کردند كه به «ژاندارک» معروف شد و برای تحصیل دختران ارمنی ایرانی بود.
وقتی شرایط تحصیل دختران در تهران چنین بود اوضاع شهرستانها را حدس بزنید.
در آستانه مشروطه، زنان مبلغ انگليسی در یزد، يك درمانگاه زنانه برپا كرده و کنار آن، يك مدرسه سه كلاسه نیز ساختند كه به دختران زرتشتی آموزش دهند. نایب الحكومه يزد كه آدم روشنی بود خواست دخترانش خواندن و نوشتن یاد بگیرند. دخترانش را مخفيانه و با پوشش چادر به مدرسه انگليسيها فرستاد؛ اما اندکی بعد، وقتی قضیه برملا شد مردم يزد شوریدند و چنان خشمگین بودند که بازار را تعطيل و آشوب بزرگی به راه افتاد.
نايب الحكومه در اوضاع خطرناک، از ترس جان به تهران گريخت و خانواده اش نیز در يزد مخفی و سپس راهی تهران شدند...مدرسه دخترانه انگليسی نیز به سرعت منحل گردید» .
(سیروس سعدونديان، اولين های تهران...صص۳۲۸الی۳۳۰)
به قول ایرج میرزا:
ایمان و امان به سرعت برق می رفت که مومنین رسیدند!
حکایت دوم:
در زمان مشروطه، روزنامه حبل المتین مطلبی نوشته با عنوان «واقعه عبرت انگیز»:
«حاجی میرزا ابراهیم نام که در قزوین دوافروش بود صبح جمعه وفات کرد، خانواده اش می روند عقب غسال. چون حاجی مزبور شخص وطن پرست و غالب اوقات تواریخ و کتب و روزنامه می خوانده، به خاطر این بعضی به او تهمت می زدند که بابی است.
به این خاطر غسال می رود خدمت یکی دو نفر از آقایان علما که چه می فرمایید؟ آقایان اجازه دادند که اگر نزد تو اقرار به بابی نکرده غسل او تکلیف تو است. غسال مشغول می شود اما در این بین، سیدی می آید و می گوید که حاج سیدجمال مجتهد فرموده این مرده را نباید بشویی . بابی است و نجس می شوی و سایر مرده های مسلمانان را هم نجس می کنی.
غسال بیچاره هرچه می گوید من سوال کردم ؛ آقایان علما اجازه دادند برای شستن. اما نشد. حاج سیدجمال مجتهد هم در بیرون مشغول جمع آوری عوام بوده که بیائید و نگذارید نعش را بردارند.
تا ظهر مرده بیچاره روی زمین بود . چون تحریک باعث شد کسی نیاید نعش را حرکت بدهد. مقصود این بود که پولی بگیرند تا مانع نشوند. اما چون صاحب مرده، سرپرستی نداشت مقصود را نفهمیدند. عاقبت فرستادند چهار تا حمال آمده، چهار تومان به آنها دادند که نعش را حرکت بدهند.
سید موصوف اظهار کرد که آقا فرمودند این مرده را نباید در شهر بشویید، ببرید بیرون شهر. باز هم حضرات نفهمیدند مقصود از این مذاکرات گرفتن پول است. همین که نعش را حرکت دادند ؛ اطفال را تحریک کرده بنای فحش دادن گذاردند، حمال ها را هم چون تحریک کرده بودند حمال ها نیز قدم به قدم، نعش را زمین انداخته، به نعش فحش زیادی می دادند و دو مرتبه نعش را برمی داشتند.
با این وضعیت، نعش را بردند بیرون شهر.
آقا در تهیه جمعیت بود که مبلغی بگیرد چون به مقصودش نرسید مردم را تحریک کرد در بیرون شهر مرده را از دست خانواده اش گرفته به درخت تکیه داده اول کبریت زدند، زلف و ریشش را آتش زدند و بعد نجاست آوردند به تمام سر و صورت و بدنش مالیدند، سپس حدود ۳۰۰ نفر عوام سنگ بارانش کردند و نگذاشتند دفن شود . همین طور مرده را انداخته به شهر آمدند، کسی جرأت نکرد که میت را دفن نماید!
از هیچ کس صدایی نیامد که در کدام دین با مرده این طور رفتار کنند، ولو کافر باشد.
مردم هم از ترس نرفتند دفن نمایند. شب در بیابان، مرده بدون کفن مانده سگ ها آمده قدری از بدنش را خورده...»
(روزنامه حبل المتین، ش ۴۶، ۴جمادی الثانی ۱۳۲۵)
و این عاقبت کتاب خواندن و روزنامه خواندن بوده...!
این جامعه مثل اینکه سرِ تعادل ندارد، و حکایتش قیر و قیف است، گاهی شاه می دهد مردم نمی خواهند، گاهی مردم می خواهند و شاه نمی دهد...!
( کانال نویسنده )
گروه گزارش/
بعد از انتخاب حسن روحانی به عنوان رئیس دولت یازدهم، نوبخت در تاریخ ۲۶ مرداد ۱۳۹۲، به عنوان معاون برنامه ریزی و نظارت راهبردی رئیسجمهور و سرپرست معاونت توسعه مدیریت و سرمایه انسانی رئیسجمهور در دولت یازدهم منصوب شد و به دنبال آن در تاریخ ۱۹ آبان ۱۳۹۳، با دستور رئیس جمهور و تصویب شورای عالی اداری، با ادغام دو معاونت برنامه ریزی و نظارت راهبردی و توسعه مدیریت و سرمایه انسانی، سازمان مدیریت و برنامهریزی کشور احیاء شد و در تاریخ ۸ دی ۱۳۹۳ محمدباقر نوبخت به عنوان معاون رئیسجمهور و رئیس سازمان مدیریت و برنامهریزی کشور منصوب شد .
نوبخت که برای چهار دوره متوالی، در ادوار سوم، چهارم، پنجم و ششم مجلس شورای اسلامی به عنوان نماینده رشت در مجلس حضور داشت، پیش از دولت یازدهم بهعنوان معاون پژوهشهای اقتصادیِ مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام در کنار حسن روحانی فعالیت میکرد » . ( این جا )
آن چه در زیر می آید ؛ مرور مختصر عملکرد نوبخت در حوزه ی آموزش و پرورش با استناد به گزارش های « صدای معلم » می باشد .
دروغ بزرگ نوبخت در مورد رتبه بندی معلمان ؟
فروردین 1394 ؛ نوبخت به عنوان سخنگوی دولت چنین گفت : ( این جا )
« طرح رتبهبندي معلمان با اعتبار ويژه ۱۳۵۰ ميليارد تومان از اول مهرماه امسال اجرايي خواهد شد، همچنين براي همين طرح در سال ۹۵ سه هزار و ۵۰۰ ميليارد تومان پيشبيني شده كه اين ارقام مازاد بر آن سقف بودجه جاري و عمراني وزارت آموزش و پرورش است » .
سه شنبه 2 اردیبهشت 1399 ؛ « صدای معلم » در گزارش خود با عنوان : « پرسش های صدای معلم از نوبخت رئیس سازمان برنامه و بودجه ؟! » نوشت : ( این جا )
« پرتال معاونت برنامه ریزی و توسعه منابع وزارت آموزش و پرورش نوشت : ( این جا )
"رییس سازمان برنامه و بودجه با اشاره به اصلاح و ترمیم رتبهبندی معلمان گفت: صدور احکام رتبهبندی معلمان تا هفته گرامی داشت مقام معلم انجام میشود.
به گزارش روابط عمومی معاونت برنامه ریزی و توسعه منابع وزارت آموزش و پرورش، محمدباقر نوبخت درباره نتیجه جلسات خود با تشکلهای فرهنگیان اظهار کرد: رتبهبندی معلمان که از مهر سال 98 اجرا شد در 5 ماه نخست یعنی از مهر تا بهمن مورد رضایت بود اما در اسفندماه بهدلیل همزمانی اجرای رتبهبندی و امتیازات فصل دهم قانون مدیریت خدمات کشوری اشکالاتی به وجود آورد که موجب نارضایتی فرهنگیان شد.
وی افزود: برای انجام وظیفه قانونی خود از همکارانم در سازمان اداری و استخدامی، وزارت آموزش و پرورش و نمایندگان تشکلهای معلمان دعوت کردم تا رایزنی کنیم حال که قرار است اصلاحاتی در این زمینه صورت گیرد بهنحو شایسته باشد، باید از نمایندگان فهیم تشکلهای فرهنگیان که طی 3 جلسه گذشته رایزنی و کمک فکری به ما انجام دادند تشکر کنم.
رییس سازمان برنامه و بودجه گفت: با نکاتی که نمایندگان فرهنگیان گفتند، شرایطی را فراهم خواهیم کرد که قانون از اول فروردین 99 با ترمیم و اصلاح در قالب نظام رتبهبندی انجام شود البته آنچه آموزش و پرورش انجام داد اجرای قانون بود اما انتقاداتی که از سوی فرهنگیان مطرح شد قابل پذیرش بود به همین دلیل اصلاحیه صورت گرفت.
نوبخت ادامه داد: نظام رتبهبندی با مرمت و اصلاحی که در چارچوب قانون صورت گرفت از اول فروردین 99 لازم الاجرا است و تمام معلمان در 5 رتبه مقدماتی، پایه، ارشد، خبره و عالی از آن بهره میبرند.
ییس سازمان برنامه و بودجه بیان کرد: اگر فردی تصور میکند قانون اجرا نمیشود به ما مراجعه کند و نظرات آنها را میشنویم، دو پیشنهاد دارم؛ بهجای تشویش اذهان عمومی و انجام تحرکاتی در فضای مجازی که در راستای قانون هم نیست، نظرات خود را با سازمان برنامه و بودجه مطرح کنند و اگر احساس کردند در چارچوب قانون نیست برای استیفای حقوق خود به مراجع قانونی مراجعه کنند » .
رئیس سازمان برنامه و بودجه با استناد به کدام نظرسنجی و یا سند پژوهشی می گوید که اجرای رتبه بندی معلمان مورد نظر وزارت آموزش و پرورش " مورد رضایت " فرهنگیان بوده سپس معلمان ناراضی شده اند ؟
اگر به روایت آقای نوبخت این " اشکالات " مورد نارضایتی معلمان شده است ؛ چرا از آنان " عذرخواهی " نمی کنید ؟
آیا عذرخواهی کردن از معلمانی که شما خاستگاه خود را در این نشست ها ، از معلمی معرفی کرده اید کار دشوار و طاقت فرسایی است ؟
« صدای معلم » از همان ابتدا به عنوان " تنها رسانه ی حوزه آموزش و پرورش " به عدم دعوت از رسانه ها و خبرنگاران به منظور " شفاف سازی " انتقاد کرد .
چرا نباید رسانه ها در این گونه نشست ها حضور نداشته و اطلاع رسانی به صورت قطره ای و کانالیزه شده صورت گیرد ؟
و اما بخش مهم تر سخنان رئیس سازمان برنامه و بودجه که " منشور حقوق شهروندی " در این دولت تصویب و ابلاغ شده است ؛ متهم کردن " منتقدان " و "مخالفان " به تشویش اذهان عمومی است » .
واقعیت آن است که ؛
نه سازمان مدیریت و برنامه ریزی و نه وزارت آموزش و پرورش در طول 8 سال ریاست جمهوری حسن روحانی اهتمامی برای تدوین « قانون رتبه بندی معلمان » نداشتند .
افزایش هایی هم که در این راستا صورت گرفت در راستای قانون مدیریت خدمات کشوری بود که قبلا اکثر دستگاههای دولتی بیسروصدا از این امتیازات استفاده کرده بودند .
برای نوبخت آموزش و پرورش دولتی و رایگان اولویت نبود
نوبخت در بهمن 1393 به عنوان معاون برنامهریزی و نظارت راهبردی رئیسجمهور چنین می گوید: ( این جا )
«هر چقدر آموزش و پرورش بتواند از بخش غیردولتی در مدیریت مدارس استفاده کند موفقتر است، البته تعارض با نوعی تحمیل هزینه به خانوادهها به وجود میآید. اما با توجه به علاقهای که خانوادهها به فرزندان شان دارند حاضرند از برخی از مخارج بزنند اما فرزندشان در یک مدرسه مناسب تحصیل کند. میزان سهمی که به وزارت آموزش و پرورش تخصیص یافته است به خاطر بیمهری ما نیست بلکه دولت در شرایط نداری است و همچنان همانند یک پدر که درآمد ناکافی دارد باید میان فرزندانش این درآمد را تقسیم کند » .
محمدعلی نجفی 5 اردیبهشت 1396 چنین گفته بود : ( این جا )
« در دولت اول آقای دکتر روحانی اولویت هایی از لحاظ برنامه ریزی و اجرا در برنامه های دولت بود مانند برطرف کردن تحریم ها و لغو قطعنامه ها اما در دولت دوم آقای دکتر روحانی برنامه این است که آموزش و پرورش و بخش فرهنگ در اولویت اول قرار بگیرد » .
ماجرای تشکر رئیس سازمان مدیریت و برنامه ریزی از وزیر آموزش و پرورش به خاطر برنامه ششم توسعه !
« صدای معلم » در گزارش خود به تاریخ 22 تیر 1395 نوشت : ( این جا )
« به تازگی ، محمدباقر نوبخت از وزیر آموزش و پرورش به جهت برنامه ششم توسعه تقدیر نموده است .
در بخشی از این پیام به نقل از مرکز اطلاع رسانی و روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش چنین آمده است :
" وزير محترم آموزش و پرورش و رئيس شوراي برنامه ريزي آموزش تدوين برنامه ششم توسعه در سايه توجهات حضرت باري تعالي و تلاش مستمر و صادقانه ، همكاران، توفيق تهيه و تدوين برنامه ششم توسعه اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران فراهم گرديد تا در پرتو عنايات آن حضرت ، با بهره مندي از نتايج ارزيابي برنامه هاي گذشته، برنامه ششم با رويكردي همه جانبه و جامع نگر با نگاه ويژه به موضوع هاي خاص و بر پايه سياست هاي كلي ابلاغي، به ويژه محورهاي سه گانه «اقتصاد مقاومتي»، «پيشتازي در عرصه علم و فناوري» و«تعالي و مقاوم سازي فرهنگي» و برنامه هاي رئيس جمهور محترم در قالب برنامه هاي بخشي و فرابخشي در مهلت مقرر تدوين و به صورت سند و لايحه احكام موردنياز تقديم مجلس شوراي اسلامي شود.
بدين وسيله مراتب تقدير و تشكر خود را از جناب عالي كه در تحقق اين مهم مشاركت فعال داشته ايد ابراز مي دارم. اميداست با اتكال به الطاف پروردگار متعال ، با تحقق اهداف سند چشم انداز، همچنان شاهد اعتلاي روزافزون نظام جمهوري اسلامي ايران باشيم ."
با مطالعه این برنامه و در یک ارزیابی ساده از محتوای آن، معلوم میشود که از مجموع 46 صفحه و با محاسبه تقریبی 9 هزار کلمهای متن برنامه، تنها یک بار عبارت « آموزش و پرورش » آمده است؛ آن هم در بند یک ذیل ماده 14 است.
در ابتدای این ماده و در ترسیم خط مشی کلی آن آمده است:
«به منظور تحقق اقتصاد دانش بنیان، افزایش بهرهوری، تنظیم رابطه متقابل تحصیل و اشتغال، گسترش همکاری و تعاملات فعال بین المللی و افزایش نقش مردم در مدیریت علمی و فناوری کشور:
وزارت آموزش و پرورش مجاز است در جهت ارتقاء کیفیت، عدالت آموزشی و بهرهوری نسبت به خرید خدمات از بخش خصوصی و تعاونی اقدام نماید. ارائه خدمات آموزشی در این گونه مدارس با استفاده از نیروی انسانی، تجهیزات و امکانات بخش خصوصی و تعاونی و یا با مشارکت در استفاده از امکانات و تجهیزات بخش دولتی و نیروی انسانی خصوصی و تعاونی بر اساس ضوابطی که به تصویب هیأت وزیران میرسد، صورت میگیرد. آموزش عمومی دولتی در طول سال های برنامه ششم رایگان میباشد.
این در حالی است که حتی هیچ یک از موارد احکام پیشنهادی تشکل معلمان در برنامه ششم توسعه مورد توجه قرار نگرفته است ! ( این جا )
چشمانداز علمی کشور و هم سند تحول، به رفع « مشکلات مادی و معیشتی معلمان »تاکید دارند اما رد پایی از این مساله در برنامه ششم توسعه دیده نمی شود !
از سوی دیگر ، به نظر می رسد کارشناسان و برنامهریزان اقتصاد و توسعه آموزش و پرورش در تدوین این برنامه نقشی نداشتهاند ، زیرا تنها بند مربوط به آموزش و پرورش در این سند، خرید خدمات آموزشی، امری نبوده که در گذشته اتفاق نیفتاده باشد. لذا این امر را می توان در واقع « تمدید صدور مجوز» به حساب آورد !
بنابر این شاید بتوان گفت که وزارت آموزش و پرورش از لحاظ مشارکت در تدوین برنامه ششم، پر فراغت ترین سال خود را سپری کرده است!
با عنایت به موارد فوق ، برای ما جای بسی پرسش و ابهام است که رئیس سازمان مدیریت و برنامه ریزی به چه مناسبت از وزیر آموزش و پرورش تقدیر کرده اند !
قصه ی بی پایان پرداخت معوقات و مطالبات معلمان !
داستان پرداخت دیرهنگام مطالبات و معوقات معلمان در زمان ریاست نوبخت بر سازمان برنامه و بودجه هم ادامه داشت .
بخش « نامه های دریافتی » در صدای معلم مملو از این گونه اعتراضات است .
ماجرای فروش اردوگاه شهید باهنر تهران برای پرداخت پاداش پایان خدمت بازنشستگان !
از نقاط منفی دولت دوم روحانی در حوزه آموزش و پرورش و مطالبات معلمان ، فروش بی سر و صدای اردوگاه شهید باهنر تهران ( منظریه ) به دلیل پرداخت پاداش پایان خدمت معلمان بازنشسته بود .
اگر پی گیری های بی وقفه رسانه های مستقل و منتقد نبود ؛ این ملک آموزش و پرورش سرنوشت غم انگیزی پیدا می کرد .
« صدای معلم » در مطلبی با عنوان : « ماجرای اردوگاه شهید باهنر و حکایت خر برفت و خر برفت و خر برفت! نوشت : ( این جا )
« آقای الهیار ترکمن معاون پشتیبانی وزارت آموزش و پرورش خودش را از ماجرای اردوگاه باهنر کنار کشیده و تمایل زیادی به پاسخگویی در این زمینه ندارد. برعکس آقای منصور مجاوری مشاور اقتصادی آقای بطحایی که گفته می شود در جریان اجاره به شرط تملیک اردوگاه، نماینده آموزش و پرورش بوده و الان هم رقیب الهیار ترکمن است ، سعی می کند تصویر خوش بینانه ای از ماجرا ارائه دهد و بگوید همه چیز خوب است و آسمان آبی است و اردوگاه مشکلی ندارد. پیشنهاد می کنم آقای مجاوری حکایت "خر برفت" مثنوی معنوی مولانا را یک بار دیگر بخواند.
* مجاوری در تازه ترین اظهار نظر خود 21 مرداد 97 در گفت و گو با باشگاه خبرنگاران جوان گفته است : " عرصه اردوگاه باهنر با نظر کارشناسان دادگستری قیمت گذاری شده و براساس مصوبه قانونی و ... چهار هزار میلیارد تومان تامین منابع شد." وی ادامه داد: "آموزش و پرورش هیچ گونه بدهکاری به کسی ندارد ... دولت خودش بدهکار است. طی 2 سال گذشته اقساط را پرداخت کرده است و می توانیم امیدواریم باشیم که 2 سال آینده هم پرداخت اقساط به موقع باشد."
اگر افکار عمومی حساس نشود ، دولتی که خزانه اش خالی است و هزار درد بی درمان دارد به اردوگاه باهنر فکر نمی کند.
آقای مجاوری گفته است : " اردوگاه هم اکنون در اختیار آموزش و پرورش است." حرف آقای مجاوری درست است. فقط عرصه ملک (زمین 49 هکتاری ) به شرکت وام دهنده در قالب عقد اجاره به شرط تملیک منتقل شده است. اعیان آن (ساختمان ها ) متعلق به آموزش و پرورش و در اختیار این وزارتخانه است . اما این دلیل مالکیت بر تمام اردوگاه نیست. عرصه واگذارشده است. اگر اقساط سر موقع پرداخت نشود عرصه 49 هکتاری ملک به آموزش و پرورش بر نمی گردد و ساخت و ساز در زمین های اردوگاه آغاز می شود.
دو سال آینده و در شرایط تحریم اولویت های دولت تغییر می کند. دو هزار میلیارد و 800 میلیون تومان باقیمانده مبلغ کمی نیست. اگر دولت این مبلغ را به هر دلیلی نپردازد یا دیر پرداخت کند ، شرکت طرف قرار داد می تواند سند قطعی عرصه اردوگاه شهید باهنر را به نام خود بزند. آبها که از آسیاب افتاد و دولت عوض شد شرکت قد علم می کند که 50 هکتار زمین اردوگاه مال من است و چندین ساختمان ( اعیان ) مال شما و بیایید مصالحه کنیم.
در یک توافق بخش هایی از اردوگاه در دست آموزش و پرورش می ماند اما قسمت اعظم اردوگاه از کف می رود . آن موقع نه مجاوری هست و نه دانش و نه بطحایی و نه ترکمن ».
این تنها گوشه ای از عملکرد پرسش برانگیز «محمدباقر نوبخت » در مقام رئیس سازمان برنامه و بودجه بود .
فردی که برخی سعی دارند با شوآف رسانه ای و قلب واقعیات ، او را به عنوان وزیر آموزش و پرورش معرفی کنند .
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/
اخبار و گزارش های رسیده به « صدای معلم » حکایت از آن دارند که برای تعدادی از دانشجو معلمان در دانشگاه فرهنگیان خراسان رضوی و نیر سایر استان ها به ویژه آن هایی که در شرف فارغ التخصیل شدن هستند پرونده تشکیل شده است .
به گفته تعدادی از این دانشجو معلمان ؛ موضوعات این احضارها و پرونده سازی ها به چیزهایی مانند حجاب ، فعالیت در شبکه های اجتماعی و... بر می گردد .
پرسش « صدای معلم » در ابتدا از گزینش وزارت آموزش و پرورش آن است که چرا پس از چند سال تحصیل این دانشجو معلمان و درست در آستانه ورود به کلاس و مدرسه ، این چنین موجب استرس و سلب آرامش فکری برای آنان شده اند ؟
آیا اعمال این گونه رفتارهای سلیقه ای و بی ضابطه موجب افزایش انگیزه و کارایی در این گروه و سایر کسانی خواهد شد که می خواهند عمری را برای آموزش و پرورش صرف کنند ؟
بالا نگاه داشتن شمشیری چون « گزینش » در بالای سر دانشجو معلمان بر اساس « رفتارها و معیارهای سلیقه ای » و اعمال خودسانسوری در آنان مطابق با کدام منطق و دپیلماسی آموزشی ( 1 ) است ؟
آیا فلسفه و معنای اصلی گزینش این است ؟
و اما پرسش مشخص « صدای معلم » از مسئولان دانشگاه فرهنگیان و کسانی که در مناصب خود باید متعهد به ارتقای کیفیت آموزشی و تربیت « معلم حرفه ای » باشند آن است که چقدر به « منشور حقوق و تکالیف دانشجو معلمان در دانشگاه فرهنگیان » آشنایی داشته و خود را متعهد به انجام آن می دانند ؟ ( این جا )
1- عزت، حرمت و کرامت به پاس انتخاب حرفه مقدس معلمی و با عنایت به جایگاه کلیدی آن در تعیین آینده میهن اسلامی
2- حضور در محیطی مساعد و مستعد دست یابی به شایستگی های عام و حرفه ای مورد نیاز معلمان در ابعاد گوناگون
3- برخورداری از آموزش های دارای کیفیت ممتاز و روزآمد بویژه از نظر فن آوری های جدید
4- ورود هر چه گسترده تر به فعالیت های مدرسه ای (کارورزی) برای کسب، تثبیت و ارتقاء شایستگی های حرفه ای
5- دسترسی به انواع فرصت های یادگیری انتخابی و اختیاری مبتنی بر شایستگی های موردنظر در برنامه درسی/ آموزشی
6- دسترسی به انواع فرصت های یادگیری در جهت کسب شایستگی های انتخابی و اختیاری مبتنی بر علائق و استعدادها، در طول سال و بدون انقطاع، به ویژه در تابستان
7- زندگی در محیط شبانه روزی برخوردار از امکانات رفاهی، بهداشتی - درمانی، مشاوره ای، فرهنگی و ورزشی در سطحی شایسته جایگاه معلم در نظام جمهوری اسلامی ایران
8- دسترسی به امکانات و ظرفیت های عوامل و نهادهای سهیم و موثر در سطوح محلی، منطقه ای، ملی و بین المللی برای نیل به طیف شایستگی های معلمی.
9- دسترسی به تجربیات ممتاز تربیتی نسل های پیشین معلمان
10- برخورداری از محیطی امن، ایمن، آرام و با نشاط، آکنده از صمیمیت، همدلی، اعتماد و درک متقابل ما دیپلماسی را هنر ایجاد رابطه با جامعه و گروه های مرتبط تعریف می کنیم که از حساسیت ، درایت ، فهم و راهبرد برای مدیریت و توسعه ظرفیت هایی بهره می جویند تا ارتباطات معنادار ، مولد و تعامل محور را ایجاد کنند .
11- مشارکت در فرآیند شکل گیری تصمیمات ناظر به مدیریت واحد دانشگاهی
12- اظهارنظر انتقادی، منصفانه و تعالی جویانه درباره عملکرد مدیران و مسئولان دانشگاه در تمام سطوح و ارائه پیشنهادهای سازنده
13- اظهارنظر درباره مسائل گوناگون فرهنگی-اجتماعی به ویژه مسایل سیاسی با استفاده از ظرفیت های قانونی
و....
آیا به این موارد و سایر مواد قانونی عمل می شود ؟
به عنوان مثال ؛
دانشجویان در کجا باید بند 13 و حق اظهار نظر سیاسی را عملی کنند؟
بند 28 از این منشور در مورد « حجاب » تاکید می کند :
« رعایت عفاف، حجاب وپوشش اسلامی، آراستگی و بهداشت فردی و مشارکت در حفظ پاکیزگی و آراستگی محیط دانشگاهی
کجا گفته شده که حتما باید دانشجو معلمان از « چادر » استفاده کنند ؟
چندی پیش ؛ « صدای معلم » در گزارش خود با عنوان : « از حسین خنیفر تا رجبعلی برزویی در دانشگاه فرهنگیان و رنکینگی که بر زمین ماند ؟ ! نوشت : ( این جا )
« به تازگی ؛ رجب علی برزویی رئیس جدید دانشگاه فرهنگیان در گفتوگو با رستا دوباره حرف هایی در این مورد زده است .
برزویی گفته است :
« یقین دارم به لطف خداوند و تلاشی که در همه ی همکارانم بالاخص وزیر محترم آموزش و پرورش داریم در دو سال آینده این دانشگاه در بالاترین و بهترین جایگاهی که در واقع همه انتظار دارند قرار خواهد گرفت و یکی از مهم ترین و اثرگذارترین دانشگاه های این کشور خواهد بود و بهتون قول می دم به زودی هر هیات علمی ، هر کارمندی ، هر دانشجویی آرزو کند که در این دانشگاه درس بخوند به خاطر اهمیت و جایگاهی که این دانشگاه و اثری که می تونه در آینده ی این کشور داشته باشه » .
آیا در دانشگاه های دیگر هم مانند شما رفتار می کنند ؟
جایگاه پرورش و ترویج « تفکر انتقادی » در دانشگاه فرهنگیان کجاست ؟
این رسانه ی مستقل و منتقد در حوزه ی عمومی آموزش ایران ضمن ارجاع مسئولان دانشگاه فرهنگیان و نیز گزینش وزارت آموزش و پرورش به « قانون » خواهان پایان دادن هر چه سریع به این گونه رفتارهای سلیقه ای می باشد .
( 1 )
در سایت "Center for Education Diplomacy " در تعریف « دیپلماسی آموزش » ( Education Diplomacy ) چنین آمده است :
« ما دیپلماسی را هنر ایجاد رابطه با جامعه و گروه های مرتبط تعریف می کنیم که از حساسیت ، درایت ، فهم و راهبرد برای مدیریت و توسعه ظرفیت هایی بهره می جویند تا ارتباطات معنادار ، مولد و تعامل محور را ایجاد کنند .
دیپلماسی آموزش حوزه تازه ای از « عمل » در بخش آموزش جهانی ( the global education ) است که از مهارت هایی در عرصه دیپلماسی استفاده می کند تا پیشرفت آموزشی را پشییانی کند از طریق :
طراحی چشم انداز جمعی حول اهداف مشترک برای امر « آموزش » .
از این اهداف مشترک به عنوان مبنایی برای کنش های مبتنی بر همکاری ، هماهنگی و یکپارچگی در میان ذی نفعان متعدد استفاده می کند تا چالش های مهم و پیچیده آموزشی را حل کند . ( این جا )
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه رسانه/
« شما مطالبه گرید. مطالبه گری یعنی آدمی بیاید و شما پشت او بایستید و بتواند مطالبات شما را پیگیری کند »
مسعود پزشکیان
هفته هاست که افکار عمومی فرهنگیان درگیر و نگران تعیین « وزیر آموزش و پرورش » در « کابینه مسعود پزشکیان » است .
کابینه ای که قرار است نماد و تجسم « علم و تخصص » در ایران بحران زده باشد و مسیر امید و اعتماد را برای همه ایرانیان بگشاید .
بیانیه ی چهارم « گروه پرسش گران و کنش گران » پرسش های اساسی را در مورد آغاز و پایان و گردش کار « کارگروه انتخاب وزیر آموزش و پرورش مطرح کرد . ( این جا )
پرسش ها و نگرانی ما همچنان بر محور راهبرد « شفافیت » و « صداقت » به قوت خود باقی است .
ما به عنوان « پرسش گران و کنش گران حوزه آموزش » از مسعود پزشکیان به جد انتظار داریم که به حرف ها و وعده های داده شده در نشست دوم با فرهنگیان پای بند باشد .
ما از آقای پزشکیان می خواهیم فردی به عنوان « وزیر آموزش و پرورش » به جامعه معرفی شود که بتواند حداقل همان قول های داده شده رئیس جمهور منتخب را به نحو احسن و اکمل عمل نموده و گزارش کار بدهد .
وزیری که بتواند با برنامه و تیم مناسب با اولویت نخست ایجاد تحول اساسی و عمیق در مناسبات و روابط درونی ستاد و رابطه آن با « مدرسه » به عنوان « سازمان راهبردی و تعیین کننده » اعتماد از دست رفته معلمان را جلب نموده ضمن تعامل موثر و جامع با همه رسانه ها به عنوان « رکن چهارم دموکراسی » در برابر آنان پاسخ گو باشد .
وزیری که با شجاعت و به دور از مصلحتاندیشی و محافظهکاری خودساخته و ترسهای بلاموضوع، مدیران و تیم خود را از افرادی انتخاب کند که قدرت راهبری حرفهای بخش مورد تصدی خود را داشته باشند و تحولات مثبتی در راستای بهبود کیفیت آموزش و پرورش ، حرکت در جهت تحقق واقعی عدالت آموزشی و اعتماد سازی ایجاد کنند .
در پایان متذکر می شویم :
اگر چه معرفی معاون اول توسط رئیس جمهور منتخب، حداقل برای شهروندانی که سخنان « مسعود پزشکیان » را در رقابتهای انتخاباتی شنیدهاند و با ترجیع بند « امید و تحول » به پزشکیان رای دادند منطقی و قابل قبول نبوده و تاکنون نتوانسته آنان را در اتخاذ این تصمیم اقناع کند با این حال جامعه مطالبه گر معلمان به تصمیم و نخستین گام رئیس جمهور منتخب در موضوع انتخاب « وزیر آموزش و پرورش » بسیار حساس بوده و آن را نشانه میزان توجه و اولویت دولت چهاردهم تلقی خواهند کرد .
بی دقتی ، سهل انگاری و یا مصلحت سنجی غیر عقلانی و غیر منطقی و صرفا بر اساس جلب نظر اقلیت را نخواهند پذیرفت .
جمعی از پرسش گران و کنش گران آموزش و پرورش :
- علی پورسلیمان
- اسماعیل جعفری
- سیدمرتضی حسینی
- محمد حیدری
- کامران رحیمی
- سیما زنجانی
- علی زینلی
- مهدی سورگی
محمدرضا شهریاری
- رضا قاسم پور
- زهرا قاسم پور دیزجی
- نرگس کارگری
- علیرضا کاشفی
- طهماسب کاوسی
- نرگس ملک زاده
- سعاد موسوی شرقی
- حمزه علی نصیری
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
در این وانفسای سیاست، در این هیاهوی قدرت و جاه، زمزمههایی از جنس مادرانه به گوش میرسد. نغمهای که از دل خاک برمیخیزد و ریشه در مهر و عاطفه دارد. گویی مادر ایران، از فراز قلههای بلند تاریخ، نگران فرزندان خود شده و نجوای دلسوزانهاش را در گوش نسلی که غرق در تار و پود قدرت شده، زمزمه میکند.
این زمزمهها، از جنس سیاستی نیست که مردان در میدانهای قدرت به رخ میکشند. سیاستی از جنسِ نوازش، از جنسِ مرهم گذاشتن بر زخمها، از جنسِ آشتی دادن و مهربانی. سیاستی که در آن، قدرت نه برای سلطه، بلکه برای صیانت و حفظ جان فرزندان به کار گرفته میشود.
مادر ایران در این زمزمهها، از فقر و فلاکت میگوید، از فساد و تباهی، از جنگ و ستیز. از تاریکیهایی که بر سرزمین مادری سایه افکنده و قلبش را به درد آورده است. او از فرزندانش میخواهد که دست از این بازیهای قدرت بکشند و به دادِ این خانه پرمهر برسند.
او زمزمه میکند که: « ای فرزندان من، چرا در این تاریکیها غرق شدهاید؟ چرا به جای مهرورزی، به کینه و دشمنی رو آوردهاید؟ چرا به جای آباد کردن این سرزمین، آن را ویران میکنید؟ »
مادر ایران در این زمزمهها، راه را نشان میدهد. راهی که از دلِ مهر و عاطفه میگذرد. راهی که مبنای آن، همدلی و همبستگی است. راهی که در آن، همه فرزندان ایران، دست در دست هم، برای آبادانی این سرزمین تلاش میکنند.
او زمزمه میکند که: « ای فرزندان من، بیایید با هم متحد شویم. بیایید دست از کینه و دشمنی بکشیم و با مهر و محبت، برای ساختن ایرانی آباد و سربلند تلاش کنیم » .
این زمزمههای مادرانه، در گوشِ جانِ هر ایرانی که نغمه عشق به ایران در سر دارد، نجوا میشود. زمزمههایی که بذر امید را در دلها میکارند و نویدبخش آیندهای روشن برای ایران هستند.
در این میان، ما چه میتوانیم بکنیم؟
ما میتوانیم صدای این زمزمههای مادرانه را به گوش دیگران برسانیم. میتوانیم با ترویج مهر و محبت، و با تلاش برای صلح و آشتی، گامی در جهت تحقق آرمانهای مادر ایران برداریم.
میتوانیم با انتخاب درست، با دوری از فساد و تباهی، و با تلاش برای آبادانی ایران، سهم خود را در ساختن آیندهای روشن برای این سرزمین ایفا کنیم.
بیایید همگی گوش به زمزمههای مادرانه بدهیم و برای تحقق آرزوهای او تلاش کنیم.
به امید روزی که ایران، در سایه مهر مادری، به سرزمینی آباد و سربلند تبدیل شود.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
آموزش و پرورش و اهمیت آن برای جامعه به منزله قلب تپنده ی پیکر جامعه است و کارآمدی آن به کارآمدی جامعه و کشور منجر می گردد . آدام اسمیت ، اقتصاد دان معروف کلاسیک در مورد نقش و اهمیت آموزش و پرورش چنین می گوید : انسانها با آموزش به سرمایه مبدل می شوند و جامعه می تواند از توان تولید آنها به صورت بهتری بهره مند شود .
همگان خوب می دانند که ریل توسعه از ایستگاه آموزش و پرورش آغاز می شود و این نهاد بزرگترین نهاد مدنی محسوب می شود . آموزش و پرورش در عین حال هم سرمایه ملی است و هم سرمایه ی ملی را بازتولید می کند .
در باب اهمیت و نقش آموزش و پرورش می توان مثنوی هفتاد من نگاشت اما در آستانه تشکیل دولت چهاردهم ، آنچه باید توسط کنشگران و دلسوزان جامعه و کشور مدنظر قرار بگیرد ، نوع نگاه و نگرشی است که در آینده بر بزرگترین و پرجمعیت ترین خانواده ی ایران اسلامی حاکم می گردد .
پرسش اصلی آن است که اگر ساختارها در آموزش و پرورش تعیین شده و حتی بودجه ی آن نیز در حد حقوق پرسنل مشخص شده است ؛ پس نقش وزیر در این وزارتخانه چگونه و تا چه حدی راهگشا و هدایت کننده است ؟
با نگاهی به چهره ها و شخصیت هایی که برای به دست گرفتن سکان وزارت آموزش و پرورش پیشنهاد شده اند ؛ ضمن احترام برای همه ی آنها ، آقای سید جواد حسینی چهره ای برتر و باتجربه است که در یک فرایند عادی و معمولی مناصب و پست های مختلفی را از معلمی و معاونت مدارس تا معاونت وزارت و سرپرستی آن عهده دار بوده اند .
معجزه ی مدیران موفق در همین عادی بودن و معمولی بودن آنهاست .
سکاندار وزارت آموزش و پرورش باید که از معلمی و به قول معروف : از گچ تخته سیاه خوردن آغاز کرده باشد .
آقای حسینی علاوه بر اینکه تجربه عملی دارند ، دانش آموخته ی جامعه شناسی می باشند . بنابراین دارای دیدگاه جامعه شناسی بوده و همین مورد باعث ادراک بهتر مسایل پرجمعیت ترین جامعه ی ایران و مهارت ادراکی وی برای تحلیل ، تفسیر و تصمیم گیری ها در سطح کلان و ملی می شود .
وزیر آموزش و پرورش هم باید یک تئوری پرداز باشد و هم بر تئوری ها و مکاتب تعلیم و تربیت تسلط داشته باشد و هم در میدان عمل مدیری توانا و هدایت کننده باشد به طوری که بتواند در عمل از خرد جمعی همه ی اندیشمندان حوزه ی تعلیم و تربیت بهره ببرد و در برقراری ارتباط با انجمن های علمی و تشکل های صنفی و مدافع حقوق فرهنگیان و رسانه ها بویژه رسانه های نقاد ، تعامل داشته باشد .
آقای حسینی با نگرشی فرهنگی به نهاد انسان ساز آموزش و پرورش اعتقاد دارند که با نگاه امنیتی نمی توان و نمی شود دردها و آسیب های آموزش و پرورش را حل و فصل نمود و در همین جهت بودند که در دوران سرپرستی وزارت آموزش و پرورش طی نامه ای از همه ی اعضای ستاد و مدیران میانی آموزش و پرورش خواستند که شکایات خود را از رسانه ها و اهالی رسانه پس گرفته و با آنها همکاری و تعامل نمایند .
آقای حسینی در فرایند توجه و تمرکز بر برنامه محوری برای اجرای عدالت آموزشی و تقویت منزلت و معیشت فرهنگیان کاندیدای سکانداری بر وزارت آموزش و پرورش هستند و به خوبی با دردها و آسیب های وزارت آشنایی دارند و می توانند به عنوان درمانگر و طبیبی حاذق ، نسخه های علمی و استانداردی را برای آموزش و پرورش تجویز و اجرایی نمایند .
آقای حسینی به گفتمان دولت چهاردهم ایمان و اعتقاد قلبی دارند و این مولفه ای مهم برای وزیر شدن در وزارت آموزش و پرورش و سایر وزارتخانه ها است زیرا که گفتمان دولت چهاردهم مبتنی بر کار کارشناسی و علمی بوده و بر توسعه و پیشرفت با محوریت نیروی انسانی تاکید دارد ، اما در عین اعتقاد به گفتمان و راهبردهای دولت با رویکردی جامع و کلی به آموزش و پرورش به عنوان یک نهاد ملی می نگرد و بر حق و حقوق همه ی فرهنگیان و دانش آموزان از یک طرف و تکلیف آنها از سوی دیگر به عنوان دوکفه ی میزان تاکید دارند .
آقای حسینی به استفاده حداکثری از همه ی نخبگان و اندیشمندان در وزارتخانه ی آموزش و پرورش اعتقاد دارند و حذف و نفی بر دایره ی گفتمانی فرهنگ را نمی پسندند و حوزه ی فرهنگ را فراتر و پیشروتر از حوزه ی سیاست و سیاست زدگی می دانند و بنابراین حرمت همه ی فرهنگیان و منتقدان دلسوز را پاس داشته ، تقدم و الویت و ثقیل بودن فرهنگ را بر سیاست زدگی و جناح زدگی در این وزارتخانه ی انسان ساز نهادینه خواهند کرد .
گرچه ساختار نقش تعیین کنندگی در وزارت آموزش و پرورش دارد اما یک کارگزار جامعه شناس و با تجربه و برنامه محور می تواند با دوری از خوانش هژمونیک و آنتا گونیستی در آموزش و پرورش ، نقش ماندگاری در منعطف نمودن ساختار و برجسته نمودن نیروی انسانی به عنوان سوژه ی موثر گام های ماندگاری بردارد .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
هرچند مسعود پزشکیان نهمین رئیس جمهور ایران است ولی او اولین رئیس جمهوری بود که هیچ وعده انتخاباتی نداد .در تحلیل رفتار انتخاباتی کمپین برای ایران آنجا که نوبت به تحلیل مفاهیم و کلید واژهها میرسد هیچ واژهای به اندازه عدالت به هیچ مفهومی به اندازه حق پر تواتر نمیشود . به عبارت دیگر دال مرکزی گفتمانی که رئیس جمهور پزشکیان در قالب کمپین برای ایران عرضه کرد حق بود و عدالت.
از آغاز حیات تاکنون در جهانهای اجتماعی که انسانها ساختهاند و در روابط و مناسباتی که برقرار کردهاند آرمان حق خواهی و عدالت طلبی به هیچ وجه مفهوم بدیع و نویی نبوده و نیست. تاریخ بشریت و به تبع آن تاریخ سیاسی -اجتماعی ایران مملو از جنگهای خشن و انقلابهای خونینی است که از انواع تبعیضها قومی و زبانی و نژادی گرفته تا جنسیتی و دینی و طبقاتی نشئت می گیرد.
در واقع تبعیض در هر نوعش کرامت اخلاقی انسان را مخدوش میکند و پیآمدی جز عقب ماندگی و متضرر شدن افراد و جامعه و در یک کلام رنج جانکاه برای بی صدایان به ارمغان نمیآورد. لذا در سراسر تاریخ حق خواهی و عدالت طلبی توان بسیج عمومی بیصدایانی که مورد تبعیض قرار گرفتهاند را داشته است و همچنان نیز دارد.
این گفتمان پرقدرت و غالب بر اساس کل گرایی کانتی با حذف دیگری خاص بر دیگری عام تاکید میکند و به این ترتیب با دور شدن از فردیت و هویتهای متکثر دیگریهای خاص با تاکید صرف بر حقوق و وظایف انسانی در آرمانیترین شکل خود به رهیافت « احترام به حقوق دیگران » میانجامد.
به سخن دیگر ؛ این نگاه کل گرایانه عدالت محور هرچند به ظاهر بر حقوق انسانی صحه می گذارد ولی حقوق را به مثابه مکانیسمهای دفاع از خویشتنی میداند که احترام به آنها از طریق رها کردن دیگران به حال خود تامین میشود.
کارول گلیگان در نقد این رهیافت می گوید : در این نگاه به جهت تمرکز بر حقوق و وظایف، مسئولیتها به گردن دیگران انداخته می شود. به عبارت دیگر در این رویکرد وظایفی که انسان بر اساس احترام به حقوق دیگران دارد حداکثر به عدم دخالت متقابل در دایره دیگری محدود میشود.
لازم به توضیح است که این رویکرد به حق و عدالت تنها نظریه فلسفه اخلاق در مورد عدالت و حق نیست و رویکرد مراقبت محور به عنوان گفتمان مقابل آن تعریف میشود .در گفتمان مراقبتی ، دالهای مرکزی گفتمان از حقوق و وظایف به مسئولیتها و روابط انسانی جابه جا میشود .
در حالی که در گفتمان عدالت خواهی ،قیام به حق فارغ از خشونتها ، رنجها و زخمهای مترتب بر آن و بدون توجه به روابط و مسئولیتها ،هم وظیفه انسانی و هم تکلیفی اجتماعی و هم امری اخلاقی محسوب میشود، در گفتمان مراقبت محور عدالت طلبی گوش دادن به صدای بی صدایان به قصد شنیدن و فهمیدن آنهایی است که به صورت نظام مند از دایره قدرت حذف شدهاند. در این گفتمان حق خواهی بدون ترمیم روابط از هم گسیخته و به کین آمیخته مردم با مردم یا مردم با حاکمان محقق نمیشود .
در منطق مراقبت محور ، مادرانگیها و تجارب زنانه میتواند پیشنهاد دهنده گفتمانی باشد که با شجاعت از نزاع دائمی و جنگهای مستمر اعلام بیزاری میکند و طالب ترمیم است نه طالب عدالت محض.
گفتمان پرواداری از تجارب پرستاری و تیمارداری زنان و مادرانگی آنها برای مرهم گذاشتن بر زخمهای خونریز و چرکین شده پیکر جامعه که ریشه در انواع تبعیضها ،ترسها ،ناکامیها ،خشونتها و در وطن خویش غریب بودنها دارد ،دست به مدل سازی میزند.
رجوع به مشی سیاسی و سبک زندگی وفادارانه و تمرکز بر کلید واژههایی که رئیس جمهور پزشکیان در کمپین انتخاباتی برای ایران به کار گرفت و در کنار هم قرار دادن همه این ها، آنها را به مثابه قطعاتی از یک پازل سیاسی از ایده ای نو در سپهر سیاسی ایران رونمایی میکند که حق را برخورداری از احترام برای همگان و همدلی با تمام بی صدایان ایران تعریف میکند.
رای دهندگان به دکتر مسعود پزشکیان امید دارند که دولت ایران بتواند زخمهای ملی مان را ترمیم کند و با شناسایی مسیرهای منتهی به حاشیه ، حل مشکلات به حاشیه رانده شدگان را در اولویت سیاست گذاری بگذارد و با توکل به خداوند متعال و همراهی همه دغدغهمندان ملک و میهن نسبت به حل آنها اقدام کند و دقیقاً به همین خاطر است که باور داریم امروز تا اطلاع ثانوی ایران عزیز و ایرانیان سرافراز بیشتر از رئیس جمهور به پرستار جمهور نیاز دارد .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
پس از انتخاب دکتر پزشکیان به ریاست جمهوری ، شورایی به نام شورای راهبری زیر نظر ایشان و به ریاست دکتر ظریف تشکیل شد تا مقدمات انتقال دولت سیزدهم به چهاردهم را فراهم سازد . این شورا نیز اقدام به تشکیل کمیته ها و کارگروه هایی نمود تا وزرای دولت جدید از طریق کارگروه های فوق معرفی گردند . این اقدام در مورد وزارت آموزش و پرورش با چالش های فراوانی رو به رو شد و بازتاب های مختلفی یافت .
اقدام به تشکیل کارگروه و بهره گیری از نظریات جمع های متفاوت به ویژه نیروهای هم سو ابتکاری قابل توجه بود که توانست تا حد زیادی نوعی مشروعیت مدنی برای داوطلبان وزارت فراهم کند ولی با اما و اگر های فراوانی هم رو به رو شد که قابل بررسی است . این نقد به دکتر فانی و دغدغه مندانی مانند ایشان وارد است که در کنار کارگروه و ترکیب آن و معرفی شدگان آن به برنامه خروج از بحران توجه نداشته اند .
نگاه اول: چرا کار گروه آموزش و پرورش پرحاشیه شد
آیین نامه ای که در ابتدا برای کارگروه های معرفی وزرا اعلام شد جمع محدودی را در نظر گرفته بود ولی در مورد آموزش و پرورش تعداد زیادی به کارگروه دعوت شدند. تعداد اعضای این کارگروه قریب به 40 نفر شد که تصمیم گیری را دشوار ساخت و گروه جدید با 11 نفر تشکیل شد .
آموزش و پرورش نهادی گسترده و وسیع و دارای تشکل های سیاسی و صنفی و فعالان مستقل و رسانه های مرتبط با خود است . مجموع این موارد یک « حوزه عمومی » را تشکیل می دهد . ذی نفعان متفاوت نیز می کوشند در زمینه آموزش و پرورش تاثیر گذار باشند .
برخی وزرای سابق نیز یا سودای وزارت دارند یا همچنان دست بالا را در مناسبات آموزش و پرورش حفظ کرده اند. حضور عوامل متفاوت موجب می شود که کارگروه آموزش و پرورش با سایر کارگرو ها متفاوت باشد .
اهمیتی که مسئولین شورای راهبردی درک چندانی از آن نداشتند و از ابتدا فردی ناآشنا به پیچیدگی های درونی نهاد تعلیم وتربیت را به ریاست آن انتخاب کردند . همین نیز به صورت سلسله وار مسائل بعدی را به وجود آورد .
به نظر می رسید در مواردی کارگروه محل تاخت و تاز دیدگاه های متفاوت شده است . تشکیل کارگروه اقدامی ابتکاری و صحیح بود ولی مهم ترین دلیل پرحاشیه بودن را باید بر عهده مسئولین مربوط در شورای راهبردی دانست که اهمیت بدنه آموزش و پرورش و به ویژه حوزه فعالان سیاسی و رسانه ای معلمان را نمی دانستند و یا به آن اهمیتی ندادند. همین ناآشنایی در مورد انتخاب رئیس ستادفرهنگیان دکتر پزشکیان نیز قابل مشاهده بود که پیام روشنی به معلمان نمی داد .
نگاه دوم : آیا نتیجه کارگروه اشتباه بود؟
انتخاب وزیر بر عهده رئیس جمهور است و باید رای اعتماد مجلس را کسب کند . در مورد وزرایی همچون وزیر آموزش و پرورش نیز حساسیت هایی فراوانی وجود دارد. از جمله اینکه در طول سه سال گذشته اندیشه های ایدئولوژیک در آموزش و پرورش غلظت بیشتری یافته است . در این شرایط کارگروه با انتظار تحول در بین حامیان رئیس جمهور رو به رو بود که انتظار دارند وزیری تحول گرا و متفاوت بر کرسی وزارت بنشیند . عموم کاندیداهای وزرات نیز سبقه مدیریت و اصلاح طلبانه دارند .
شاخص هایی که از سوی کارگروه تدوین و اعلام شد بیشتر بر ویژگی های فردی و مدیریتی تاکید داشتند . در شرایط فعلی و فضای موجود حضور مدیران اصلاح طلب تر طبیعی است. معرفی تعدادی از مدیران دوران دولت حجت الاسلام روحانی که منش خاصی در مدیریت داشتند پیام ناامید کننده ای برای جامعه معلمان دارد .
عملکرد کارگروه آموزش و پرورش به صورت نسبی و با توجه به شرایط موجود و فقدان سازوکارهای مشخص که نظرات حوزه عمومی معلمان را دریابد و از سیطره دایره تنگ مدیران خسته خارج شود را نمی توان غیر قابل انتظار دانست .
نگاه سوم : وزیر مطلوب یا وزیر محتمل؟
بدنه معلمان چندان با روند فعالیت تشکل های سیاسی و صنفی و رسانه های اصلاح طلب همراه نیست . از سوی دیگر از آموزش و پرورش به عنوان یک نهاد حاکمیتی انتظاراتی وجود دارد که از توان این نهاد خارج است و نمونه بارز آن سند تحول بنیادین می باشد . در چنین شرایطی مدیریت در آموزش و پرورش سخت و تا حدی ناممکن است . مدیری که بخواهد دست به تحولات بزند و از سوی دیگر بتواند نهادهای حاکمیت را در مورد لزوم تحولات توجیه کند کاری صعب و تا حدی غیر ممکن را پیش رو دارد .
وزیر مطلوب وزیری است که بتواند با تحولات در عرصه های معیشتی و درسی و تربیتی حمایت جامعه معلمان را کسب کند و از سوی دیگر هم بتواند حاکمیت را با خود همسو کند .
وزیر محتمل وزیری است که می تواند روند انتخاب را تا مرحله آخر طی کند و از جلسه رای اعتماد مجلس نیز پیروز بیرون بیاید . مسئله مهم امروز حامیان دکتر پزشکیان این است که بتوانند بین گزینه های مطلوب را به گزینه های محتمل تبدیل کنند نه اینکه از ابتدا از گزینه های مطلوب بگذرند .
نگاه چهارم: انتخاب وزیر یا گذاشتن بار سنگین وزارت
وزارت رسالت سنگینی است که در شرایط امروز آموزش و پرورش بر دوش هرکسی قرار گیرد راه سختی را پیش رو خواهد داشت .
وزرای سابق آموزش و پرورش هر کدام روشی را برای مدیریت بر می گزیدند . برخی وزرا در دولت دوازدهم تا حدی با نمایندگان مجلس شورای اسلامی همکاری می کردند که گویی آموزش و پرورش زیر مجموعه مجلس است . برخی از وزرا می کوشیدند استقلال بیشتری داشته باشند . برخی وزرا طرح هایی برای تحول در نیروی انسانی داشتند .
سه سال گذشته سال های بی برنامگی برای آموزش و پرورش بوده است
وزارت آموزش و پرورش با تعداد بالای ترک تحصیل و بازمانده از تحصیل رو به رو است . آموزه های آموزش و پرورش مشروعیت چندانی در بین نسل جوان ندارد و شکاف نسلی آموزش و پرورش با بحرانی رو به رو کرده است که کسی یارای بیان آن را در میان عموم ندارد ولی در زیر پوست مدارس جاریست .
عدالت آموزشی در مسلخ است و نتایج کنکور و آزمون های تیمز و پرلز نمایانگر وضعیت کیفیت آموزشی می باشد .
مجلس فعلی نیز از منظر فکری و عملی همراهی چندانی با برنامه های تحول گرایانه نخواهد داشت . در چنین شرایط جبه وزارت جز سختی نیست . شاید عده ای گمان می کنند می توانند با بازگشتن به وزارت راه خود را برای مقامات بالاتر فراهم کنند ولی باید گفت این راه ظلمات است و باید از خطرهای آن ترسید .
حرف آخر : وزیر و برنامه هر دو مهم هستند
مهم تر از وزیر ، برنامه های وزارت برای عبور از بحران های فعلی است . وزیر باید درک روشن و مشخصی از شرایط موجود داشته باشد . وزرایی همچون دکتر فانی درک درستی از شرایط آموزش و پرورش داشتند .
فانی با فضای عمومی و رسانه ای همراه نبود ولی توانست آموزش و پرورش را از بحران های آن برهه برهاند .
دکتر فانی به عنوان معلمی که درک درستی از معلمی دارد در انتخاب وزیر قابل اعتماد است .
این نقد به دکتر فانی و دغدغه مندانی مانند ایشان وارد است که در کنار کارگروه و ترکیب آن و معرفی شدگان آن به برنامه خروج از بحران توجه نداشته اند .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید