در دنیا هیچ کاری سختتر از صداقت و صمیمیت نیست، هیچ کاری هم آسانتر از تملق و چاپلوسی.
در صداقت و صمیمیت، حتی اگر یک درصد دروغ و تزویر باشد، فوری نغمهی ناسازش بلند میشود و کار را به رسوایی میکشاند. برعکس، اگر همهی حرفها تا نقطهی آخرش دروغ و تزویر باشد، مثلِ نغمهی گوشنواز به دل مینشیند و لذت میبخشد.
چاپلوسی، هرچقدر هم که نتراشیده و زننده باشد، دستِکم نیمی از آن همیشه به نظر حقیقت میآید. ربطی هم به موقعیت اجتماعی آدمها و این طبقه و آن طبقه ندارد، همه را دربرمیگیرد. حتی یک راهبه را هم میشود با تملق از راه به در کرد. آدمهای معمول که جای خود دارند.
داستایوفسکی
کتاب: جنایت و مکافات
***
« روند انتخابات و نیز رفتارشناسی احزاب و گروه های سیاسی در 45 سال اخیر نشان می دهد که همیشه الفبای ریل گذاری توسعه با « توسعه سیاسی » بوده است و خبری از « توسعه ی فرهنگی » نبوده است .
وقتی وقایع و اتفاقات زمان شاه در پیش از انقلاب را زیر ذره بین و رصد قرار می دهیم به یک نتیجه می رسیم که توسعه ی اقتصادی بدون توسعه فرهنگی منجر به مسائلی شد که پیش آمد و اکنون در این وضعیت به سر می بریم .
گفته می شود انقلاب سال 57 هم از جنس انقلاب فرهنگی بوده است .
در حال حاضر به نظر می رسد کشور اساسا از ریل توسعه و حتی برنامه های تعریف شده ای که حاکمیت برای خود تعریف و تایید کرده عقب افتاده و خارج شده است .
آیا « جبهه ی اصلاحات » و یا جریان اصلاحات در جمهوری اسلامی برنامه و یا اولویتی برای ریل گذاری واقعی و غیر شعاری در توسعه ی فرهنگی و یا انسانی دارد ؟
با توجه به این که در 4 دهه ی گذشته نیز معمولا ضعیف ترین و صریح تر بگوییم ؛ بی عرضه ترین فرد برای تصدی وزارت آموزش و پرورش تعیین شده است .
چیزی که تاکنون دیده ایم و تشکل هایی هم شما اشاره کردید ؛ افکار عمومی معلمان تا جایی که من رصد می کنم این را می گویند که یک انتخاباتی برگزار می شود و همین که پیروز شدند بلافاصله پست ها و مناصبی را بین خودشان تقسیم می کنند و همه چیز تمام می شود ! پرسش مهم و استراتژیک در این گونه موارد آن است که آیا این کار گروه و نیز افرادی که مسئولیت هایی را در شاخه ها و کمیته های مختلف بر عهده گرفته اند ؛ حامل و حاوی « سرمایه اجتماعی » لازم و کافی هستند که جامعه ی هدف به آنان اعتماد کنند و « کنش مورد انتظار » را تحقق بخشند ؟
در واقع آن توسعه ی انسانی و یا فرهنگی که به معنای واقعی باشد کاملا به حاشیه می رود .
در واقع ؛ تغییر دولت و مناسبات قدرت در حوزه دولت و آموزش و پرورش به تغییر آدم ها و چینش پست ها و تقسیم مناصب محدود و مقید می شود .
هیچ گونه رفرم و یا تحول و یا به عبارت بهتر هیچ رنسانسی در حوزه فرهنگ و آموزش رویت نمی شود .
مخاطب من در این جا و در این نشست ؛ « قدرت » مستقر است و شما هم در ساز و کاری می خواهید در بخشی از قدرت سهیم شوید و طرح پرسش صدای معلم ناظر بر این وضعیت می باشد » .
این ها بخشی از پرسش هایی هستند که من به عنوان مدیر صدای معلم شنبه 19 خرداد و پیش از اعلام کاندیداهای ریاست جمهوری از سوی شورای نگهبان در نشست خبری جبهه اصلاحات مطرح کردم . ( این جا )
اما از پاسخ های ارائه شده در نشست قانع نشدم .
جالب و قابل تامل است که این خبر توسط خانم نرگس ملک زاده در گروه تلگرامی خبرنگاران حوزه ی آموزش و پرورش اطلاع رسانی شد و فقط من در آن نشست حضور پیدا کردم و تنها رسانه ای هم که در حوزه آموزش و پرورش پرسش مطرح کرد رسانه « صدای معلم » بود .
در این جا باید با صراحت تاکید کنم در میان شش کاندیدای موجود تنها کسی که می توان به «صداقت » او باور داشت ؛ بدون تردید « مسعود پزشکیان » است .
کارنامه و پیشینه ی او قابل دفاع است ضمن آن که فرد باسواد و مجربی است که دارای قدرت بیان قابل قبول و منطق اقناع می باشد .
سه شنبه 22 خرداد علی عبدالعلی زاده رئیس ستاد انتخاباتی مسعود پزشکیان ، محمد بطحایی وزیر پیشین آموزش و پرورش را به عنوان رئیس کارگروه فرهنگیان اعلام کرد .
عبدالعلیزاده همچنین درباره ساز و کار انتخاب رئیس کارگروه فرهنگیان گفت: در کارگروه فرهنگیان به صورت کاملاً مردم سالارانه، درون جامعه فرهنگی کشور بر اساس ساختار سازمانی که تشکلهای داخلی این قشر دارند، رای گیری کردند و یک نفر را به عنوان رئیس ستاد انتخاباتی خود رسیدند و جناب آقای محمد بطحایی را انتخاب کردند و من نیز با افتخار حکم فعالیت ایشان را صادر کردم .
به عنوان فردی که نزدیک به سه دهه کار رسانه ای کرده و و نیمی از این زمان را هم در فعالیت های حزبی و تشکیلاتی گذرانده ام واقعا متوجه عبارات و کلمات به کار برده شده توسط آقای عبدالعلی زاده نشدم .
آن کار گروه فرهنگیان با چه ساز و کاری انتخاب شده اند ؟
موازین و معیارهای دموکراتیک برای رای گیری چه بوده اند ؟
منظور از تشکل های داخلی کدام ها هستند و آیا این تشکل ها چند درصد از جامعه فرهنگیان کشور را نمایندگی می کنند ؟
آیا به جز آقای بطحایی افراد دیگری هم مطرح بوده اند ؟
پرسش مهم و استراتژیک در این گونه موارد آن است که آیا این کار گروه و نیز افرادی که مسئولیت هایی را در شاخه ها و کمیته های مختلف بر عهده گرفته اند ؛ حامل و حاوی « سرمایه اجتماعی » لازم و کافی هستند که جامعه ی هدف به آنان اعتماد کنند و « کنش مورد انتظار » را تحقق بخشند ؟
به عبارت دیگر ؛ آیا جامعه ی معلمان کشور به ویژه « بخش کنش گر » آن از عملکرد محمد بطحایی در کسوت وزیر آموزش و پرورش رضایت دارند که اکنون بخواهند دوباره به او اعتماد کرده و برای او تبلیغ کنند ؟
به عنوان مثال ؛ آقای بطحایی در مورد عملکرد خویش در مورد شکایت از برخی معلمان توسط مدیران منصوبش و نیز شکایت علیه صدای معلم در زمان وزارت ایشان چه پاسخی دارند ؟ ( در این مورد و سایر موارد گزارش ها ، یادداشت ها و مطالب مبسوط و مستندی وجود دارند که در زمان وزارت ایشان پاسخی نگرفتند ).
در خبری که منتشر شده ؛ « اعضای شورای سیاست گذاری ستاد فرهنگیان مسعود پزشکیان » معرفی شده اند . ( 1 )
ترکیب غالب متشکل این شورا را ستادی های پیشین تشکیل می دهند که در سمت ها و پست های مختلف وزارتخانه کار کرده اند .
قصد ورود موردی به این اسامی و عملکرد آنان را ندارم اما با قاطعیت و صراحت می توانم بگویم که این افراد کسانی نیستند که بخواهند « افتخار اعتماد » جامعه مخاطب و یا هدف را به خود جلب و جذب کنند .
تا دیر نشده است ؛ « عقل و منطق » ایجاب می کند که تصمیم گیرندگان و سیاست گذاران امر در این مساله تدبیری اندیشیده و با در نظر گرفتن فضا و رویکرد کلی جامعه و این که انتخابات در این مقیاس با انتخابات شورای معلمان در مدرسه و یا تعیین شورای معاونین وزارتخانه تفاوت ماهوی دارد فرمان کشتی به حرکت در آمده را به ناخدایی آگاه و یک رهبر آموزشی بسپارند که این جا و این سرمایه اجتماعی است که حرف اول و آخر را می زند .
( 1 )
اعضای شورای سیاست گذاری ستادفرهنگیان دکتر پزشکیان :
1- علی اصغر فانی رئیس شورا و رئیس ستاد
2- محسن حاجی میرزایی
3- سیدمحمد بطحایی
4- سیدجواد حسینی
5- علیرضاکمره ای
6- علیمحمد مصلحی
7- عبدالرضا فولادوند
8- سالار قاسمی
9- فرج کمیجانی
10- حمیدرضا کفاش
11- عبدالرسول عمادی
12- سعید آگاه
13- صفر اسلامی
14- طاهره نقی ئی
15- مرضیه گرد
16- فاطمه مهاجرانی
17 رضا زینی وندمقدم ( دبیر اجرایی شورا )
مسئولین و اعضای کمیته های ستاد فرهنگیان دکتر پزشکیان:
1- کمیته هماهنگی امور استان ها:
تشکلهای فرهنگی؛ انجمن اسلامی معلمان ایران ، مجمع فرهنگیان ایران اسلامی، سازمان معلمان ایران و آقایان سیدجوادحسینی علیرضا کمره ای، علیمحمد مصلحی، عبدالرضافولادوند، سالارقاسمی، حمیدرضاکفاش
و جعفر پاشایی .
2- کمیته رسانه و تبلیغات:
رسول پاپایی و نمایندگان رسانه ای تشکلهای فرهنگی و جمعی از فرهنگیان جوان رسانه ای و خوش فکر
3- کمیته تحلیل، تدوین و تولید محتوا:
عبدالرسول عمادی، میرضا شفیع پور
4-کمیته دانشگاه فرهنگیان:
غلامرضاکریمی و عباسپور
5- کمیته پشتیبانی و مالی:
قاسم پوستین دوز و حسن مظفری
6- کمیته همایشها و مراسمات:
محمدداوری با عضویت نمایندگان تشکلهای معلمان و احزاب
7- کمیته بازنشستگان:
آقای پویان رئیس کانون بازنشستگان فرهنگیان
***
دقایقی کوتاه از سخنرانی ویلیام فاکنر ؛ رمان نویس آمریکایی و برنده ی جایزه ی نوبل ادبیات :
نظرات بینندگان
آقا / خانم معلم
اگر این افراد در زمان تصدی « مقام » امتحان خوبی پس داده بودند ؛ حرفی نبود .
مشکل این جاست که اکثرا پیشینه ی قابل دفاعی ندارند که اثبات کند از فعلی ها بهتر هستند و بتوان به آن ها اعتماد کرد .
پایدار باشید .
درود
به نظر می رسد شما تاریخ انقلاب ایران را خوب مطالعه نکرده اید .
عامل سرنگونی شاه خود شاه و دستگاه ساواکش بود .
بقیه فقط نقش « کاتالیروز » را ایفا کردند .
فرح دیبا در یک مصاحبه با آقای نوری زاده تاکید می کند مشکل ما از زمانی آغاز شد که پول نفت سرسام آور وارد کشور شد .
هویدا هم این را تایید می کند .
رفرم های شاه متناسب با سطح فرهنگی مردم در آن دوران نبود و شتاب غیر منطقی در اجرای آن مشاهده می شد .
در این موضوع حرف برای گفتن زیاد است .
علي اميني ديپلمات، سياستمدار، وزير و نخست وزير پيشين كه در پاريس درگذشت و در جريان انقلاب بارديگر دست به فعاليت سياسي زده بود در مصاحبه اي كه در لندن انتشار و سي ام مهر سال 1357 در روزنامه هاي تهران انعكاس يافت گفت كه تنها برحسب وظيفه ملي و ميهني ريشه هاي بيماري مزمن وطن را عيان مي كند تا مورد توجه قرار گيرد و درمان شود.
وي سپس به تشريح اين ريشه ها پرداخته و گفته بود: در ايران، ريشه بيماري بايد كنده شود؛ نه عمل تسكين درد. در طول دهها سال گذشته به «ايران بيمار» فقط داروي مسكن داده شد و درد باقي ماند. درد ايران با آزادي زندانيان سياسي، افزايش دريافتي كارمندان دولت و دادن پايه و گروه تازه به آنان، لغو سانسور مطبوعات و انحلال اداره نگارش (بازبيني كتابها پيش از انتشار)، آزادي زيارت عتبات و ... درمان نمي شود.
يك ريشه بيماري ايران در سازمانهاي قضايي ناسالم اين كشور نهفته است و اين دستگاه از آغاز كار ناسالم بوده و تا اصلاح نشود نمي توان انتظار برقراري عدالت و امنيت اجتماعي و تامين رضايت عمومي در وطن را داشت. از يك قانون خوب، اگر دستگاه سالمي نباشد كه ناقض، و فرد بي اعتنا به آن را كيفر دهد و سركوب كند كاري ساخته نخواهد بود و همانا سطوري خواهد بود در يك كتاب در قفسه اي دربسته.
ريشه ديگر اين بيماري نداشتن دلسوز اقتصادي است. براي مثال: پس از افزايش درآمد ايران از نفت كه از سال 1352 هجري (1973 ميلادي) آغاز شد و جنگ اعراب و اسرائيل و تحريم نفتي اعراب باعث آن بود، به جاي توجه به كشاورزي و صنايع مربوط به آن و خودكفا ساختن كشور از اين بابت، آمدند به بذل و بخشش پرداختند و به ولخرجي دست زدند؛ فروش دلارهاي نفتي را آزاد كردند، با هدف خودنمايي؛ به كشورهاي ديگر وام دادند، بازپرداخت وام برخي كشورها را بخشيدند و به زندگي لوكس روي آوردند و شكاف ميان فقير و غني را چنان عميق و عيان ساختند كه طبقه محروم از درآمد نفت، به پا خاست و تا به نتيجه نرسد آرام هم نخواهد گرفت. وقتي كه به مسئولان گفتند چرا چنين مي كنيد، نفت كه يك محصول دائمي نيست پاسخ دادند كه كويت و عربستان هم چنين مي كنند، ولي حساب نكردند كه جمعيت كويت يك پنجاهم ايران است. اگر مشكلي در صدور نفت ايران پيش آيد، با اين كشاورزي ناتوان نمي شود شكم مردم را سير كرد. قطع واردات محصولات صنعتي را ده سال هم مي شود تحمل كرد، ولي محصولات كشاورزي و خوراك مردم را به هيچ وجه.
به مسئولان گفتند كه درمعاملات سرمايه گذاري با خارجي بدانند كه اگر به منافع خارجي لطمه بخورد و تضمين ها عملي نشود بيم تحريم جهاني و بلوكه شدن همه سرمايه ايران وجود خواهد داشت كه توجه نكردند.
ريشه سوم بيماري ايران "ساواك (دستگاه اطلاعاتی وقت)" است كه نتوانست مشكلات مردم را كشف و به موقع و بدون ملاحظات به گوش رئيس كشور، اعضاي دولت و مجلس برساند و به آنان اخطار دهد تا براي رفعشان اقدام كنند. ساواك تنها براي جاسوسي بر ضد مردم و دادن گزارش راست و دروغ و افزودن بر حجم پرونده هاي محرمانه اشخاص كه جز مشكل سازي و دشمن تراشي دردي را درمان نمي كند به وجود نيامده است. وظيفه آن جمع آوري اطلاعات است، در درجه اول اطلاعات مربوط به مشكلات مردم، نارضايي ها، خواستها و ناخواستها و رساندن اين اطلاعات به گوش مقامات مربوط است تا راه حل بيابند و پيش از اين كه دير شود مشكل را از ميان بردارند. اين سازمان (ساواك) با اين كاركنان (که واجد شرایط لازم نیستند) و تشكيلات ناقص و نيز وابستگي اش به كابينه و نداشتن استقلال كامل در امور خود نمي تواند در جهت تشخيص بيماري و پيشنهاد تجويز دارو، موثر باشد.
كار اين سازمان در طول عمر خود شده است پرونده سازي و در نتيجه دردسرسازي براي مردم و دولت و ايجاد ناراضي و دشمن و دورساختن ميهن دوستان و دلسوزان وطن از خدمت. فساد اداري و انجام امور از راههاي بوروكراتيك كه عمدتا از انتصابات غير اصولي مديران و روساي دواير و توصيه بازيها ناشي مي شود يك ريشه ديگر بيماري ايران است و ....
منبع : http://rahbordesabz.blogfa.com/
پایدار باشید .
فقط من
چقدر خودخواه و
نارسیسم هستید
سلام
اتفاقا آدم های دیکتاتور معمولا به جای ضمیر متکلم وحده از ضمیر « ما » استفاده می کنند .
ما گفتیم ....
ما این کار را کردیم ....
و...
اما آدم منطقی می گوید : من این طور فکر می کنم .نظر من این است و..
در ضمن ؛ واژه صحیح « نارسیست » است .
آدم خودشیفته برای بیان دلایل خود فکت و مصداق نمی آورد و فکر می کند خودش حقیقت مطلق است .
پایدار باشید .
و سپاس از قلم نقاد شما که همواره نیش قلمتان وزارت نشینان فرصت طلب را نشانه رفته است
به قول خودتان پایدار باشید
خانم ایازی
سپاس از محبت شما .
تنها هنری که می دانم نوشتن است و البته تنها راه سعادت و توسعه هر جامعه هم همین آگاه سازی است .
سکوت همیشه نشانه انفعال و تایید بوده است .
« پایدار بودن » در راهی که انتخاب می کنیم نشانه ی بلوغ و پختگی هر انسان است .