گروه گزارش/
حدود چهار ماه از انتشار آخرین گزارش « صدای معلم » در مورد اردوگاه کوهستانی کلکچال با عنوان « نمونه ای از مدیریت های تعطیل و مدیران کوتوله ! ؛ آیا اردوگاه کوهستانی کلک چال آموزش و پرورش صاحب دارد ؟! » می گذرد ( این جا ) اما نه هیچ مقامی به آن پاسخ داده و نه تغییری محسوس در وضعیت این مجموعه ورزشی - فرهنگی رخ داده است . ( در این گزارش بیش از 50 عکس از نقاط مختلف اردوگاه بارگذاری گردیده است ).
پیش از آن هم چندین گزارش تفصیلی در مورد این اردوگاه آموزش و پرورش منتشر شده بود .
در این گزارش آمده است :
« با شیوع کرونا ، مجموعه کلک چال بیش از یک سال است که تعطیل است با این حال وزارت آموزش و پرورش ، خانه های معلم خود را هیچ گاه به صورت طولانی تعطیل نکرده است .
با این حال مجموعه های مشابه کلک چال درسایر نقاط تهران به کار خود ادامه می دهند .
در واقع ، جاهایی مانند کلک چال را می توان نمونه ای از مدیریت در آموزش و پرورش به شمار آورد .
همیشه این پرسش مطرح است چگونه می شود که در این کشور اصل آموزش برون سپاری می شود اما مکان هایی که باید محل درآمد دستگاه و در عین حال رضایت ذی نفعان و سایر اقشار جامعه باشند ، این چنین با سوء مدیریت و ناکارآمدی مدیران بی کفایت رو به رو می شوند ؟
- تابلوهای هشدار دهنده ! اما به علت ضعف فرهنگ عمومی و فقدان نظارت ، کم تر کسی به آن ها توجه می کند . چرا نباید همانند کشورهای توسعه یافته ، وقتی کسی به « محیط زیست » آسیب می زند جریمه نشود ؟ چرا مجازات های بازدارنده اعمال نمی شوند ؟ چرا همانند آن کشورها ، افراد نباید هزینه رفتارهای پر خطر خود و ناقض حقوق مدنی دیگران را بپردازند و در اعتبار اجتماعی ( Social Security ) آنان لحاظ نشود ؟ آزادی تا چه حد ؟ »
علیرضا افشاری، کنشگر میراث فرهنگی در یادداشتی چنین می نویسد : ( این جا )
« برج کُلَکچال تهران، برجی یادمانی است. این برج، که نزدیک پناهگاه کلکچال قرار دارد، از آن رو ارزشمند، نمادین و منحصر به فرد است که در بنای آن گروههای مختلفِ پیشاهنگی در سراسرِ کشور با آوردنِ سنگهایی از محل زندگیِ خود مشارکت داشتهاند. به این ترتیب، افزون بر یادمان و نشانهای از کار گروهی و همیاری، جنبهای نمادین از همبستگی ایرانیان هم دارد. برجی که نشانهای برای انبوه کوهنوردان است و میتوانست مانند فانوسهای دریایی برای کوهپیمایانِ شبانه نیز نشاندهنده مقصد باشد، اما سالهاست رها شده و نه تنها مورد هیچ رسیدگیای قرار نگرفته بلکه نشانهای از برنامهای برای احیا و مرمت و راهاندازی آن هم به چشم نمیخورد...
برج 27 متر ارتفاع دارد و از قطری 14 متری برخوردار است؛ 168 پله دارد و در جدار خارجیِ آن 12500 قطعهسنگِ 30 در 10 به کار رفته (فصلنامه کوه، ش 10، ص 11، ابراهیم صدری)؛ اندازهای که دکتر بنایی، پیشنهاددهنده ساختِ آن برج و سازنده اردوگاه کلکچال، آن را تعیین کرده و از همه پیشاهنگان یا علاقهمندان به امور ورزشی خواسته بود از محل زندگی خود تهیه کنند و شخصا به آنجا بیاورند. از این رو، آنهایی که گروهی به آن مکان رفتند ــ چه گروههای پیشاهنگیِ مدرسههای گوناگونِ تهران و چه رسدهایی (رسد: دسته، گروه، بخش، سهم؛ واژهای فارسی که دکتر برای گروههای پیشاهنگی پیشنهاد کرده بود و گویا رصد معرب آن باشد) از سراسر کشور ــ نام گروه یا مدرسه و شهر خود را هم بر آن قطعه سنگ کندهاند و نیز شخصیتهایی که آنها نیز خود به آن بالا رفته و سنگهایشان را به دست سازندگانِ آن برج مردمی رساندند. یکی از پیشکِسوتان کوهنوردی به نقل از دکتر بنایی میگوید قرار بود که هر طبقه از برج به موضوعی اختصاص یابد: کتابخانه، موزه پیشاهنگی و جایی برای رصد اجرام سماوی و نیز شهر تهران!
وزارت آموزش و پرورش، که مالک این اردوگاه کوهستانی بسیار زیباست (اردوگاه دانشآموزی شهید باهنر)، نه تنها برج و حتی محوطه آن را رها کرده و امکانات ورزشیِ ارزشمند آن از کار افتادهاند بلکه خبر میرسد برای باغ ارزشمند و وسیعِ آن در پای کوه هم نقشهها در سر دارد تا مانند دیگر داشتههای ارزشمند دولتی به سرنوشتِ شومِ نابودی و ساختوساز دچار شوند. اگر دولتهای نهم و دهم با جابهجاییها و مدیریتهای نادرست ضربهای جبرانناپذیر بر میراث کشور، در هر معنیای که بنگریم، زد، دولتهای یازدهم و دوازدهم با فروش آن میراث کارِ ناتمامِ نابودیِ هر آنچه داریم را تکمیل میکند...
نمیشود از این اردوگاهِ زیبا سخن گفت و یادی نکرد از شادروان دکتر حسین بنایی. او در طی مدیریتش بر سازمان پیشاهنگی ایران چنان وجههای به آن داد که در جهان به عنوان نمونهای از مدیریت و پیشرفت شناخته میشد و پیرامونیانش چنان به وی عشق میورزیدند که ذرهای در کارهای بزرگی که برایشان انجام داد تنهایش نگذاشتند. نمونهاش همین اردوگاه عظیم، که زمینش را در سال ۱۳۳۹ با هزینه شخصی خرید و طی ده سال با یاری مردم و پیشاهنگان چنان گام به گام مجهزش ساخت که هرکسی که یک بار آن مسیر را تا پناهگاه برود شیفتهاش میشود.»
پرتال معاونت پرورشی و فرهنگی وزارت آموزش و پرورش نوشت : ( این جا )
« جلسه شورای هماهنگی تشکلهای دانشآموزی پیرامون برنامههای روز 13 آبان روز مبارزه با استکبار جهانی و روز دانشآموز صبح امروز با حضور مدیرکل فرهنگی هنری، اردوها و فضای پرورشی، مشاور وزیر آموزش و پرورش و قائم مقام معاون وزیر در سازمان دانشآموزی و تشکلهای دانشآموزی برگزار شد.
به گزارش روابط عمومی و امور بین الملل معاونت پرورشی و فرهنگی، علی رمضانی نیز در این جلسه با تاکید بر اهمیت نقش دانشآموزان در شکل گیری و پیروزی انقلاب اسلامی اظهار کرد: در این مدت همکاری با تشکلهای دانشآموزی به یک زبان مشترک رسیدیم و فعالیتهای صورت گرفته در یک راستاست.
وی افزود: لازم است برای دانشآموزان با زبان آمار از انقلاب بگوییم . زبان آمار بسیار ارزشمند است. میزان دانشآموزان، مدارس، امکانات در کشور و ... از جمله موارد مهم در این راستاست.
رمضانی ادامه داد: انقلاب اسلامی خدمات بسیاری به مردم کرده است که باید تمام این موارد را برای دانشآموزان بازگو و در این راستا تلاش کنیم.
مدیرکل فرهنگی هنری، اردوها و فضای پرورشی بیان کرد: امیدواریم در روز ۱۳ آبان حضور پررنگ دانشآموزان را داشته باشیم چراکه روز ۱۳ آبان یک مانور جریان ساز است که حضور دانشآموزان را میطلبد. »
آیا این مقام محترم و سایر مسئولان تاکنون سری به این اردوگاه و سایر جاها زده اند ؟
پرسش « صدای معلم » آن است که این همه بی مسئولیتی و بی خیالی در برابر این خرابی ها و آسیب ها از چه ناشی می شود ؟
عملکرد مسئولان در برابر مسئولیتی که بر عهده گرفته اند بهترین آمار و برترین « زبان » است و نیازی به تبلیغات و داستان سرایی برای مردم و مخاطبان نیست .
آیا این مقامات به اندازه حتی اندکی مانند شادروان دکتر حسین بنایی در مورد محیط زیست و آینده کشور احساس مسئولیت می کنند ؟
وصیت نامه دکتر بنائی در سال 1349/4/30 ( این جا )
« چون همسرم را زنی با شرف با وجدان و دلسوز برای فرزندانمان می دانم و صیت می کنم که پس از مرگم کلیۀ اموالم متعلق به همسرم خواهد بود که با فرزندانش تا آخر عمرش زندگی کند و به هر طریقی که مصلحت بداند صرف اسایش اطفالش کند فقط از او خواهش دارم که یک دبستان 6 کلاسه در یکی از روستاهای دور خراسان از ماترک اینجانب بسازد و برای آموزگاران مربوطه هم دو اطاق در مجاورت دبستان بسازد و وقف آموزش و پرورش کنند و اگر همسرم زودتر از من فوت کرد کلیۀ ماترک من طبق سنت جاریه در مذهب اسلام به فرزندانم خواهد رسید ولی مشروط به اینکه از سهم کلیۀ آنها دبستان مورد نظرم را در محل دور افتاده ای نزدیک مرز بسازند و مابقی را به نحو تذکر داده شده در بالا پس از هزینه دفن و کفن بین خود تقسیم نمایند الا اینکه برای فرزندانی که تحصیلات کمتری دارند تا پایان تحصیلات لا اقل ششم متوسطه هزینه تحصیل آنها را بپردازند.
پایان گزارش/
نظرات بینندگان
حفظ اموال دولتی از اهم وظایف هریک از مدیران دستگاه های دولتی است و قصور در نگهداری، موجب مجازات است اما افسوس که کسی نیست به داد بیت المال برسد.
جای تاسف داره