« آنتوان سیمونویچ ماکارنکو (1939-1888) معلم و مربی معروف روسی، اندیشمند بزرگی است که دکترین و روش و فعالیت هایش تاثیری شگرف در نظام آموزش- پرورش شوروی سابق و چه بسا بلوک شرق بر جای نهاد. هر چند وی را متعلق به مسکو و متاثر از دیدگاه فلسفی مارکس و لنین می دانند، اما از چند جهت مطالعه و بررسی آثار و آراء وی قابل توجه و در خور تدقیق است.
اول این که در سلسله دانشمندان علوم تربیتی و پژوهشی و آثارشان، ناگزیر از کنکاش و مطالعه و شناخت می باشیم تا از این رهگذر تجارب لازم و مفید را فرا چنگ آوریم و پازل مطالعاتی و تحقیقاتی ما ناقص نباشد.
دوم آن که این متفکر و روان شناس بزرگ با توجه به ویژگی هایی که داشت متعلق به کل جهان و تاریخ و وجدان بشری است و مطالعات و آثار و پروسه ی فکری وی مفید فایده می باشد.
سوم آن که ماکارنکو فردی متصلب و انضباط گرای حزبی و کمونیست و مطیع و برده ی حکومت وقت نبود و به رغم دکترین و تعالیم کمونیستی و حزبی و دیپلماسی آهنین مسکونشینان حزبی، پارامترهای معنوی، اخلاقی و خانوادگی را هم چاشنی منشور و مانیفست فکری خود قرار می داد و او را فردی چند وجهی با یک تعهد عالی دانسته اند.
به نظر ماکارنکو ، خانواده نقش بارزی را در پروسه ی تربیت بازی می کند. آزادی تفکر نیز در آراء وی دیده می شود و همین موضوع وی را از دانشمندان دربست در اختیار حکومت شوروی سابق متمایز می نماید. وی به آموزش اخلاقی اعتقاد خاصی داشت. این که او دیدگاه فلسفی- تربیتی خود را با فلسفه ی تربیت پراگماتیسم مخصوصا نظریه های جان دیوئی عجین نمود قابل توجه می باشد.
ماکارنکو در تاریخ و زبان نیز مهارت داشت. به آموزش- پرورش کودکان بی خانمان علاقه مند بود و برای گردآوری و تربیت این گونه کودکان که غالبا بزهکار بودند، نهادی پدید آورد که نه تنها نمونه ای برای کار کردن با کودکان بزهکار بلکه الگویی برای آموزش- پرورش به طور اعم شد.(فلسفه ی جدی تربیت)
بخشی از فعالیت درسی و تربیتی این دانشمند به صورت تئاتر و نمایش بود و در فعالیت های هنری، اجتماعی و عام المنفعه نیز شرکت می جست.
در عین حال او همدلی فراوانی نسبت به شاگردانش از خود نشان می داد. با لذاتی در بازی های آنان شرکت می جست، کوچکترین تفاوت ها در رفتار فردی آنان را در می یافت و حساسیت و علاقه بسیار به آینده ی آنها با آنان رفتار می کرد. ضمن آن که برای شاگردان خود به عنوان آدمیانی بزرگ با روح مستقل احترام قائل بود، از آنان نیز چون از خود توقعات زیادی داشت و توقعاتش نیز کمتر بی پاسخ می ماند....او مانند بسیاری از آموزگاران خوب در استفاده از صدای خویش و در نمایش پاره ای از برخوردهای خود با شاگردانش کمی تئاتری رفتار می کرد.
ماکارنکو نیز مانند همه پیشگامان آموزش- پرورش پیشرفته بر این باور بود که آموزش- پرورش و معلمان باید هدف های خود را از بررسی و کشف نیازهای جامعه شان بگیرند زیرا منشاء اساسی این هدف ها جز نیازهای اجتماعی نیست.
او معتقد بود که مدرسه باید شهروندانی بار آورد و تحویل جامعه دهد که بتوانند با شرایط زندگی هماهنگ و برای بهتر ساختن آنها کوشا باشند. سازمان دهنده ی فعال، مودب، سخت کوش و پولادین، خویشتن دار و موثر بر دیگران باشند. از زندگی پر مهری برخوردار باشند و سعادتمند باشند. البته نه در آینده، بلکه هم امروز نیز باید چنین باشند.
به نظر ماکارنکو، آموزش باید به همه ی ابعاد شخصیت فرد بپردازد و آموزش های فکری، حرفه ای، سیاسی و اخلاقی با هم انجام گیرند. همچنین شخص فرهیخته باید منضبط، متعادل، هدف مند و آینده نگر باشد.
او در کتاب داستان پداگوژی خود می نویسد که انسان نو، زندگی نو لازم دارد و زندگی نو به تربیت نو نیاز دارد و تربیت نو بدون استفاده از روش های نوین آموزش- پرورش غیر ممکن است. این چهار ویژگی احترام به شخصیت انسان، ذهنیت اجتماعی، اعتقاد خوش بینانه به استعداد انسان و گرایش به مهندسی انسان ؛ مشخصات بینش تربیتی بود که ماکارنکو پیگیرانه در سرتاسر کار خود به نمایش گذاشت.» ( این جا )
در بخش های پیشین ؛ نگاه این « آموزگار فقید » نسبت به موضوع « تربیت جنسی » بیان گردید .
این بار موضوع « انضباط » مورد بررسی قرار گرفته است .
فرض کنیم فرد و یا هیاتی از یکی از کشورهای آسیایی وارد ایران شده و می خواهد ببیند که نظام آموزشی ایران – از زمانی که مدرسه دارالفنون توسط امیر کبیر بنیان نهاده شد تاکنون که در قرن بیست و یکم به سر می بریم – و پس از این همه فراز و نشیب چه چیزی برای عرضه دارد ؟
مدتی است که این پرسش را از طیف ها و سطوح مختلف در نظام آموزشی می پرسم :
سه ویژگی مثبت برای آموزش و پرورش ایران را بیان کنید ؟
تاکنون حتی یک نفر هم نتوانسته است تا حداقل یک ویژگی مثبت و قابل دفاع که در برون دادهای نظام آموزشی قابل مشاهده و سنجش باشند را بیان نماید .
البته زمانی که سخنرانی های مقامات و مسئولان را می شنوی به مصداق همان مثل قدیمی که می گوید : هیچ بقالی نمی گوید که ماست من ترش است شروع به تشریح و فهرست کردن انواع آمارها و دست آوردها می کنند در حالی که خط تولید نظام آموزشی باید در محصولات آن قابل رویت باشد .
یکی از مغالطه های مرسومی و شایعی که البته توسط مسئولان و مقامات برجسته می شود و سعی می کنند آن را نشانه ی موفقیت عملکرد و وضعیت نظام آموزشی معرفی کنند ، مدال آوری دانش آموزان ایرانی در عرصه های مختلف جهانی است .
بر اساس اظهار نظری که قبلا معاون علمی و فن آوری رییس جمهور داشته ، ایران جزو کشورهای دارای بیشترین مدال المپیاد ارزیابی شده است . ( این جا )
بر اساس گزارش انجمن بینالمللی ارزیابی پیشرفت تحصیلی(IEA) که دو آزمون مهم یعنی آزمون تیمز هر ۴ سال یکبار و آزمون پرلز را هر ۱۰ سال یکبار برای ارزیابی عملکرد کشورها در آموزش علوم و ریاضیات و سواد خواندن برگزار میکند، رتبه ایران در سالهای برگزاری این دو آزمون، پایینتر از میانگین سطح جهانی بوده است . ( این جا )
و این نکته را نیز نباید از نظر دور داشت که مدال آوران همچون نتایج کنکور متعلق به « مدارس خاص » بوده است و البته بر اساس برخی آمارها بین ۷۷ تا ۸۲ درصد دانشآموزان دارای مدال طلای المپیادها متأسفانه ایران را ترک کردهاند .
واقعا این پرسش مطرح است که این نخبه گرایی محض چه دست آوردی برای جامعه ی ایرانی داشته است ؟
آیا تاکنون وضعیت دانش آموزان ایرانی در زمینه ی سوادهای مورد نظر « یونسکو » مورد سنجش و پایش قرار گرفته است ؟
دانش آموزان ایرانی در حوزه های زیر ، چه نمره ای می گیرند : ( این جا )
سواد عاطفی: توانایی برقراری روابط عاطفی با خانواده و دوستان
سواد ارتباطی: توانایی برقراری ارتباط مناسب با دیگران و دانستن آداب اجتماعی
سواد مالی: توانایی مدیریت مالی خانواده، دانستن روشهای پسانداز و توازن دخل و خرج اساسی ترین پرسشی که در راستای فراگرد « خودانتقادی » می توان و باید مطرح کرد این است که واقعا آموزش و پرورش ما در دوران مدرن چه حرفی برای گفتن و چه متاعی برای عرضه دارد ؟
سواد رسانهای: این که فرد بداند کدام رسانه معتبر و کدام نامعتبر است.
سواد تربیتی: توانایی تربیت فرزندان به نحو شایسته
سواد رایانهای: دانستن مهارتهای راهبری رایانه
سواد سلامتی: دانستن اطلاعات مهم درباره تغذیه سالم و کنترل بیماریها
سواد نژادی و قومی: شناخت نژادها و قومیتها بر اساس احترام و تبعیض نگذاشتن.
سواد بوم شناختی: دانستن راههای حفاظت از محیط زیست
سواد تحلیلی: توانایی شناخت، ارزیابی و تحلیل نظریههای مختلف و ایجاد استدلالهای منطقی بدون تعصب و پیشفرض
سواد انرژی: توانایی مدیریت مصرف انرژی
سواد علمی: علاوه بر سواد دانشگاهی، توانایی بحث یا حل و فصل مسائل با راهکارهای علمی و عقلانی مناسب
در حال حاضر و از نظر یونسکو ؛ ملاک باسوادی ؛ « توانایی ایجاد تغییر » است . ( این جا )
نظام آموزشی ایران در زمینه « تربیت معلم » چه حرفی برای گفتن دارد ؟ هم و غم کنش گران آموزش به جای آن که معطوف به نظر یه پردازی برای شکل گیری الگوی « تفکر انتقادی » باشد معمولا روی « نرخ » چانه می زنند گویی اگر در رقابت کنکور وضعیت رتبه ها و دهک ها تغییر کنند ؛ انقلابی در نظام آموزشی رخ داده است !
چرا سواد و شهامت کنش گری آموزشی و مدنی ( Social mobility ) در میان معلمان ایرانی در حد و مقیاس نازلی قرار دارد ؟
این پرسش به جد مطرح است که پس از گذشت بیش از چهار دهه از انقلاب اسلامی و حضور سازمان عریض و طویلی مانند « نوسازی مدارس » چرا باید بیش از یک سوم مدارس در ایران در وضعیت « فرسوده و ناایمن » به کار خود ادامه دهند ؟
آیا تاکنون کسی به جد از خود پرسیده است که این حجم از « تقلب » در آزمون های مختلف نشانه ی چیست ؟
چرا تحول خاصی در موضوع « فرهنگ فحاشی » که قدمتی دیرینه در فرهنگ ایرانی دارد با وجود گسترش شبکه های اجتماعی صورت نگرفته و حتی تشدید هم شده است ؟
چرا در نظام آموزشی ایران به جای ارائه و بسط الگوهای « همکاری » دائما روی « رقابت » تاکید می شود و کسی هم به صور جد و بی رحمانه این وضعیت را مورد نقد قرار نمی دهد ؟
هم و غم کنش گران آموزش به جای آن که معطوف به نظر یه پردازی برای شکل گیری الگوی « تفکر انتقادی » باشد معمولا روی « نرخ » چانه می زنند گویی اگر در رقابت کنکور وضعیت رتبه ها و دهک ها تغییر کنند ؛ انقلابی در نظام آموزشی رخ داده است !
از این جنس پرسش و دغدغه ها بسیار و بسیار می توان مطرح کرد .
اساسی ترین پرسشی که در راستای فراگرد « خودانتقادی » می توان و باید مطرح کرد این است که واقعا آموزش و پرورش ما در دوران مدرن چه حرفی برای گفتن و چه متاعی برای عرضه دارد ؟
و ما به عنوان « عاملان ترسیم و تثبیت و استمرار » این وضعیت ، چه نمره ای به خود می دهیم .
گروه گزارش/
همان گونه که پیش تر نیز آمد ( این جا ) ؛ چهارشنبه هفتم تیر ، شاخه ی علوم تربیتی گروه علوم انسانی فرهنگستان علوم میزبان برخی کارشناسان و صاحب نظران برای نقد و ارزیابی « لایحه برنامه ی هفتم توسعه » بود .
در این نشست تخصصی ؛ عباس صدری ، رئیس دفتر منطقه ای آیسسکو ؛ محسن حاجی میرزایی ، وزیر پیشین آموزش و پرورش ؛ علی زرافشان معاون پیشین متوسطه وزارت آموزش و پرورش حضور داشتند .
این نشست توسط محمود مهرمحمدی استاد بازنشسته دانشگاه تربیت مدرس و سرپرست پیشین دانشگاه فرهنگیان اداره می شد .
در این نشست که سه ساعت به طول انجامید برخی از فرهنگیان که به صورت آنلاین در نشست حضور داشتند پرسش هایی را مطرح کردند .
در این بخش ، بخش دوم سخنان «« محسن حاجی میرزایی » وزیر پیشین آموزش و پرورش» را می خوانید .
فرزندان ما در هر سنی به چه میزان با مسائل جنسی آشنا باشند؟
همه پدر و مادرها باید سواد جنسی را بدانند.
الف- تا سن ۵ سالگي بچه ها باید بدانند:
1- نام صحيح و علمی اعضاي بدن از جمله اعضاي تناسلي مثل واژن، آلت تناسلی.
2- درک کنند که نوزادان از رحم مادر متولد ميشوند.
3- مفهوم فضاي خصوصي را هنگام تعويض لباس و رفتن به توالت بدانند. به ويژه کودکان 5 ساله تفاوت خصوصي و سِري را بفهمند.
4- بتواند به راحتي با والدين يا فرد بزرگسال قابل اعتماد ديگري، درباره جنسيت صحبت کنند.
5- نسبت به هويت مذکر يا مونث خود عزت نفس داشته باشند و به هویت جنسی خود افتخار کنند.
ب- بين 6 تا 9 سالگي:
1- بتوانند توليد مثل حيوانات و گياهان را به عنوان بخشي از چرخه زندگی درک کنند.
2- در پاسخ به سوالاتي چون «نوزادان از کجا ميآيند؟ » ؛ «چطوري به دنيا ميآيند» مطالب علمی شنيده باشند.
( از دروغ گفتن خودداری شود مثلا" از دهان تو را زائیدم و... )
3- از تفاوت بين دو جنس آگاه باشند و بتوانند نام صحيح اندام تناسلي خود و هر دو جنس را نام ببرند.
4- درک کلي از ايدز و عفونتهاي ديگري که از طريق جنسي منتقل ميشود را داشته باشند.
5- نسبت به سلامت کلي و نيازهاي ايمني بدن خود مسئوليت روزافزون پيدا کنند و بهداشت شخصي خود را با مسواک زدن، دوش گرفتن، تغذيه مناسب و ...حفظ نمایند.
6- مفاهيم و شاخص های دوستي و عدالت را بفهمند و بتوانند احساسات خود را با والدين يا افراد بزرگسال قابل اعتماد ديگر در ميان بگذارند.
ج- بين 9 تا 13 سالگي:
1- جنسيت را به عنوان بخشي طبيعي از زندگي درک کنند.
2- با تغييرات فیزیولوژیکی دخترها و پسرها در دوران بلوغ (عادت ماهيانه و احتلام یا خروج منی درخواب) آشنا شوند.
3- شاخص دوستی را بدانند، بتوانند با ديگران دوست شوند و دوستيهايشان را حفظ کنند.
4- روند توليد مثل و از جمله مفاهيمي چون: آميزش جنسي، پدر و مادرشدن، سقط جنين و روش های بارداري را درک کنند.
5- بدانند سوء استفاده جنسي چيست؟ چگونه ميتوان آن را تشخيص داد و در موقعيتهاي بالقوه خطرناک چگونه بايد رفتار کرد؟
با توجه به مراحل رشد کودک، به پرسشهاي او پاسخ دهيد. هر چه سن او کمتر است پاسخها را عيني تر و با لحن جدي بگوئيد. جواب آنها را حداکثر در دو تا سه جمله بدهيد. بچههاي١٢-١٠ ساله به اطلاعات بيشتري نياز دارند که ميتوان از طريق کتابها،CD و آموزش مجازی به آنها دست يافت.
آموزش جنسی در سه سطح در مدارس توسط معلمان یا کارشناسان مدعو مسلط به سواد جنسی توصیه می شود:
1- از اول دبستان تا سوم دبستان در مورد بهداشت اندامهای جنسی از طریق نمایش ، بازی عروسکی ، داستان و آموزش نحوه تولید مثل درحیوانات.
از سکس در حیوانات گفته شود مثلا"پنگوئن وفادار به جنس مکمل اش است و تا آخر عمر آن را ترک نمی کند.
از به کار بردن جنس مخالف خودداری شود و به جای آن از جنس مکمل یا غیر هم جنس استفاده شود زیرا کلمه مخالف بارمنفی دارد و گاهي منجربه ترس از جنس مكمل و گرايش به هم جنس مي شود.در این سن به بچه ها آموزش منطقه ممنوعه داده می شود که اگر کسی به جز والدین به دستگاه های جنسی دست زدند آن را به والدین بگويند .
همچنین به بچه توضیح داده شود که از واژن به دنیا آمده است و از واژه های پزشکی و آناتومی استفاده گردد .
به سوالات بچه ها پاسخ علمی داده شود و از گفتن جملاتی مانند : « بزرگ می شوی و می فهمی خودداری گردد » .
2- از چهارم دبستان تا هشتم در مورد نحوه به دنیا آمدن و تشكيل جنين ، جداکردن بستر خواب، مفهوم خانواده، ازدواج و طلاق، درخصوص سلول های جنسی و سوءاستفاده جنسی توضیح داده می شود.
3- از کلاس نهم تا قبل از ازدواج در مورد روابط جنسی مشروع و نامشروع ، نحوه انتخاب جنس مکمل، روش جلوگیری از حاملگی و تفاوت فیزیولوژیکی زن و مرد.
* اگر آموزش متناسب با سن کودک نباشد باعث بلوغ زودرس جنسی در کودک می شود.
بايد دقت شود دختران در سنين ۱۵-۱۳سالگي و پسران ۱۷-۱۵سالگي در حساس ترين دوره بلوغ هستند زيرا بلوغ عاطفي و جنسي در اين سن با هم تلاقي پيدا مي كنند و نیاز به مربیان حرفه ای دارند.
4- بعد از ازدواج تا 5 سال اول زندگی زوجین؛ مشکلات روانی و عملی فعالیت جنسی شرح داده شده و اختلالات توسط مشاوران برطرف شود.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
آیا تا کنون فکر کرده اید شاید همه و یا بسیاری از باورها، رفتارها و آداب و عاداتی که در اجداد ما جهت تنازع بقا، در تحتِ سلطه ی حکومتهای خودکامه به وجود آمده و به ما منتقل شده اند به موانعی در مقابل پیشرفت ما تبدیل شده اند؟
لحظه ای درنگ کنید و از خود بپرسید:
- آبروداری چیست؟
- مهمان به چه کسانی اطلاق می شود و چرا باید مهمان را بنوازیم؟
- خونگرمی یعنی چه؟
- چرا باید حرمت نان و نمک را نگه داریم؟
- نان و نمک از چه اهمیتی در تاریخ و فرهنگ ما برخوردار است و چرا ملل مترقی چنین آداب و عاداتی ندارند؟
- این همه تاکید در فرهنگ ما بر حرمت استاد، پدر، موی سپید، همسایه، و فلان و بهمان ریشه در کجا دارد؟
- اصولا حرمت چیست و چه نوع رفتارها و گفتارهایی حرمت نام گرفته اند و اگر این حرمت ها با حرمت حق و حقیقت و انسانیت در تضاد قرار گرفت چه باید کرد؟
- چرا بلند شدن جلوی پای دیگران و تعظیم کردن و بوسیدن دست حرمت محسوب می شود؟
- چرا کودک احترام کمتری دارد تا بزرگ و اصولا چرا نباید همه انسان ها محترم شمرده شوند؟
- چرا با دیدن یک خصلت که در کسی نمی پسندیم بر ویژگی های خوب او نیز خط بطلان می کشیم؟
- چرا وقتی رابطه مان با کسی به هم می خورد با تمامی خویشان او نیز قطع رابطه می کنیم؟
- چرا تمایل به تحمیل عقیده مان به ضعیف تر از خود را داریم؟
- چرا اشتباهاتمان را به سختی قبول می کنیم و چرا معذرت خواهی برایمان مشکل است؟
- چرا تمایل به دخالت در زندگی دیگران داریم؟
- شکسته نفسی چیست و چرا کسی باید نفس خود را بشکند؟
- تمایل در به اشتراک گذاشتن مسایل شخصی (رازهای) دیگران از کجا در ما به وجود آمده است؟
- چرا حرف های دیگران را بدون تحقیق در مورد آنها قبول می کنیم؟
- چرا ما به زودآشنایی و خونگرمی معروف شده ایم؟
- چرا به یکدیگر اعتماد نداریم؟
- چرا مسائل را شخصی می گیریم؟
- چرا کمترین انتقادی را توهین به خود تلقی می کنیم؟
- چرا از شنیدن تعریف و تمجید لذت می بریم؟
- چرا ضعف ها و شکست هایمان را از یکدیگر مخفی می کنیم؟
- چرا تمایل به بزرگ نشان دادن موفقیت های خود داریم؟
- چرا به قضاوت دیگران در مورد خود اهمیت می دهیم و تمایل به قضاوت کردن در مورد دیگران داریم؟
- چرا استفاده از عناوین و القاب در جامعه ما به شدت نامعقولی ، رواج دارد؟
- چرا از خوش رویی یکدیگر سوء استفاده می کنیم؟
- چرا خانه خودمان را تمیز نگاه می داریم اما به نظافت محیط زیست توجهی نمی کنیم؟
- چرا از اموال خودمان محافظت می کنیم اما از اموال عمومی محافظت نمی کنیم؟
- چرا از آداب و عاداتی دنباله روی می کنیم که دیگر هیچ دلیلی برای انجام شان نیست؟
- چرا شایعاتی را که اطمینانی نیز از آنها نداریم به دیگران منتقل می کنیم؟
- چرا دیگران را به دلیل سن و جنس و قومیت و لهجه و در یک کلمه به خاطر شبیه نبودنشان به خودمان مورد تمسخر قرار دهیم؟
- چرا کارها را جدی نمی گیریم؟
چرا در لفافه سخن می گوییم و از صراحت بیان عاجزیم و چرا...
چه راهکارهایی برای تعدیل یا ترک این رفتارها به نظر شما می رسد؟
کانال در اسارت فرهنگ
گروه رسانه/
تهیه برنامههای توسعه، سابقه بیش از هفتادساله دارد که بررسی و تحلیل توفیق یا ناکامی هریک از برنامهها، بحث درازدامنی است که از حوصله مخاطب خارج است. گرچه مطالعات و بررسیهای انجامشده نشان میدهد «طی ۶ دوره گذشته از برنامههای توسعه، بهطور میانگین تنها ۳۰تا ۳۵ درصد از آنها به منصه ظهور یا اجرا رسیده است» که قطع بهیقین، عواملی مانند تمرکزگرایی، آمرانگی، تدوین برنامه در فضایی بلندپروازانه و رؤیایی، دوری جستن از مدل چندبعدی مأموریتگرا در برنامهریزی یا توجه به اولویتهای اصلی کشور، نبود ثبات اقتصادی و سیاسی، فقدان زیرساختها و پیشنیاز لازم، تعارض منافع، تعیین تکلیف نشدن برخی از تضادها و دوگانگیها، دیوانسالاری و ناکارآمدی دولتها در این ناکامیها بیتأثیر نبوده است.
اما در این میان، آموزش و پرورش بهرغم برخورداری از جایگاه بهظاهر پرآوازه و بیبدیل در اسناد فرادستی مانند سیاستهای کلی تحول در آموزش و پرورش و حمایتهای همیشگی رهبر انقلاب از شأن و جایگاه تعلیم و تربیت، تاکنون نتوانسته است در هیچیک از برنامههای توسعه، در زمره اولویتهای اصلی کشور قرار گیرد. این گزاره نه یک ادعا، که به گواه دادهها و اطلاعات موجود، یک واقعیت است.
براین اساس سه کارشناس و صاحبنظر، نگرش و تحلیل خود را درباره جایگاه آموزش و پرورش در برنامه هفتم توسعه و جهتگیری فعالیتهای حوزه تعلیم و تربیت کشور تا ۵ سال آینده مطرح کردهاند که در ادامه میخوانید.
وزن و جایگاه آموزش و پرورش در برنامههای توسعه
ابراهیم سحرخیز- معاون اسبق آموزش متوسطه وزارت آموزش و پرورش: به نظر میرسد با پشت سر گذاشتن ۶ برنامه توسعه، هنوز هم محض خالی نماندن عریضه، فصل مربوط به آموزش و پرورش صرفا با همان عبارات کپی پیست شده از سند تحول بنیادین آموزش و پرورش به مثال وعده سر خرمن، پرشده است. همان بلایی که در برنامه پنجم و ششم توسعه بر سر آموزش و پرورش آمد.
با مروری در فصل نوزدهم لایحه پیشنهادی دولت برای برنامه هفتم توسعه میتوان به این واقعیت پی برد که آموزش و پرورش و معلمان هنوز هم با اولویتهای اصلی کشور فرسنگها فاصله دارند.
تنها عقبنشینی آشکار دولت رئیسی نسبت به حرفهای پیشین خود در سند تحول دولت یا سند انتظار از وزیر آموزش و پرورش، ظاهرا عدول از اسم رمز «مردمی سازی مدارس» یا همان واگذاری آنها به بخش خصوصی است که امید است در عمل نیز اینگونه باشد.
اما درمجموع، حرف تازه و اتفاق بارزی در برنامه هفتم توسعه مشاهده نمیشود! بهعنوانمثال باید همراه با جدول شماره ۲۰ با عنوان اهداف کمی سنجههای عملکردی ارتقای نظام آموزشی در ذیل ماده ۸۶، سنجههای عملکردی دیگری مربوط به اقتصاد آموزش و پرورش گنجانده میشد از جمله اینکه:
1- نسبت اعتبارات پرسنلی به اعتبارات غیر پرسنلی (سرانه مربوط به کیفیتبخشی ) در برنامه هفتم چه تغییر کمی را تجربه خواهد کرد؟
2- میانگین سهم آموزش و پرورش از بودجه عمومی دولت، از میانگین ۱۰ درصد سالهای اخیر، در طول مدت اجرای برنامه چه میزان افزایش خواهد یافت؟
3- نسبت کمی اعتبارات عمرانی مربوط به توسعه، تجهیز و نوسازی مدارس به چقدر در سال آخر برنامه خواهد رسید؟
البته همین جدول نیز با اشکالات آشکاری روبهرو است که دستکم میتوان به دو مورد اشاره کرد:
1- به صفر رساندن تراکم کلاسهای بالاتر از ۴۰ نفر تا پایان برنامه به چه معناست؟ مفهوم این گزاره خبری آن است که ما در عمل کلاسهای تا چهل نفر را طبیعی و نرمال تلقی کرده و آنها را به رسمیت شناختهایم؛ این در حالی است که پیشتر از سوی شورای عالی آموزش و پرورش تراکم مورد انتظار در دوره ابتدایی به ازای هر کلاس عدد ۱۹ و در دورههای متوسطه اول و دوم ۲۳تا ۲۵ نفر اعلام شده است.
2- به آسانی از متن سند تحول بنیادین آموزش و پرورش میتوان فهمید مراد از آموزش یک مهارت برای تمامی دانش آموزان شاخه نظری همراه با اخذ مدرک دیپلم، یک مهارت شغلی برای کسب و امرار معاش است. بنابراین تقلیل آن خواسته به یک مهارت فرهنگی، هنری و … از مصادیق رفع تکلیف یا تحریف در سند محسوب میشود.
همچنین لایحه پیشنهادی دولت در فصل نوزدهم، در مواردی مانند زمان بندی اجراشدن نظام جامع هدایت تحصیلی، پژوهش محور شدن ارزشیابی از عملکرد دانش آموزان، چگونگی استقرار نظام جامع سنجش تربیتی دانش آموزان ، تبیین رویکرد اصلاحی آموزش و پرورش در مواجهه با ارزشیابی کیفی (توصیفی) دوره ابتدایی برای ارتقای مهارت سواد خواندن و نوشتن باهدف بهبود جایگاه ایران در آزمون بینالمللی «پرلز »، الگو یا مدل مطلوب برای ساخت و ساماندهی منابع کالبدی و فضاهای آموزشی در قالب ایجاد و توسعه مجتمعهای تربیتی شهری و روستایی منطبق باسیاستهای کلی تحول که از اولویتهای بیشتری برخوردارند، سکوت پیشه کرده است.
متن ماده ۸۷ برنامه پیشنهادی نیز حرف و حدیث کم ندارد. بهعنوانمثال گره زدن آيیننامه انضباطی معلمان به تصویب شورای عالی انقلاب فرهنگی بدون دخالت دادن دیگر مراجع رسمی و ذیصلاح مثل مجلس یا شورای عالی آموزشوپرورش بسیار محل تأمل است!
روشن نیست چرا این لایحه در برابر تأسیس و راهاندازی تشکیلاتی همچون سازمان نظام معلمی، به رسمیت شناخته شدن جایگاه قانونی گروههای درسی و آموزشی، انجمنهای علمی تخصصی معلمان و مشارکت فعال آن در فرآیند سنجش یا احراز صلاحیت حرفهای همکاران و رتبهبندی آنان بیتفاوت مانده است؟! یا در حالیکه آموزش و پرورش با بازنشسته شدن سالانه ۷۰ تا ۱۰۰ هزار معلم، با کمبود ۳۰۰ هزار نفری معلم روبه رو است، تخصیص حداکثر ۳۰ درصد از ظرفیت دانشگاههای فرهنگیان و شهید رجایی به دورههای کارشناسی ارشد واقعا اولویت اول ماست؟
در مجموع به نظر میرسد دولت سیزدهم نیز در برنامه هفتم توسعه در خصوص آموزش و پرورش هنر تازهای جز گفتاردرمانی برای عرضه ندارد.
برنامهای برای طبقاتیتر شدن آموزش!
علی پورسلیمان- مدیر صدای معلم و کارشناس آموزش:
برنامههای توسعه معمولا در تحقق اهداف خود ناکام میمانند و هیچگاه نهادی بهصورت مشخص با مسئولیتهای تعریفشده و قانونی در مورد موانع و دلایل عدم اجرای این برنامهها به افکار عمومی گزارش نمیدهد. برای اینکه بتوانیم وضعیت قابل قبولی برای آموزش و پرورش در برنامه هفتم توسعه داشته باشیم، علاوه بر آسیبشناسی مشکلات فعلی نظام آموزش و پرورش، باید برنامه ششم و حتی برنامههای قبلی را مورد بررسی قرار داد تا با نگرش واقعبینانهتری سهم آموزشوپرورش را در توسعه کشور ارتقا بخشیم.
با نگاهی به برنامه ششم توسعه در بخش ۱۲ که اختصاص به آموزش عمومی، آموزش عالی و علم و فن آوری دارد متوجه خواهید شد که اجرای سند تحول بنیادین، نظام رتبهبندی معلمان، ارتقای جایگاه آموزش و پرورش، هوشمندسازی مدارس و اختصاص ۳ میلیارد دلار از صندوق توسعه ملی برای تجهیز و مقاومسازی و بازسازی مدارس از مهمترین موارد برنامه ششم توسعه در حوزه آموزش عمومی است. اما باگذشت بیش از چهار دهه از انقلاب اسلامی هنوز بیش از ۳۰ درصد مدارس فرسوده و ناایمن هستند و عدم تحقق و اجرای این موارد سؤالبرانگیز است.
با شعارهایی چون «آموزش و پرورش به مثابه امر ملی» نمیتوان تغییری در واقعیت موجود به وجود آورد! جایگاه آموزش و پرورش در برنامههای توسعه از آن جهت اهمیت دارد که جهتگیری فعالیتهای حوزه تعلیم و تربیت کشور تا ۵ سال آینده را مشخص میکند و بیشک اگر برنامه هفتم توسعه مبنای برنامهریزیهای کلان سیاستگذاران آموزشی قرار گیرد، افق روشنی را در تحول نظام آموزشوپرورش خواهیم دید.
فصل نوزدهم لایحه برنامه هفتم، به ارتقای کیفیت نیروی انسانی آموزش و پرورش اختصاص پیداکرده که میتوان آن را نقطه قوت این برنامه دانست. در ماده ۸۷ این فصل آمده است، «سند جامع سرمایه انسانی آموزشوپرورش» ظرف مدت ۶ ماه پس از ابلاغ برنامه، با پیشنهاد وزارت آموزش و پرورش و تأيید سازمان اداری و استخدامی کشور به تصویب هیئتوزیران میرسد. بیتردید نگاشتن این سند میتواند به ورود و نگهداشت نیروی انسانی کمک کند. در حال حاضر بحران کمبود معلم سبب شده که آموزش و پرورش در زمینه گزینش و جذب نیرو به بیبرنامگی و حتی شتابزدگی دچار شود. از طرفی ضعف در مدیریت منابع انسانی طی سالیان گذشته گریبان آموزش و پرورش را گرفته و وضعیت نقلوانتقال معلمان بهگونهای ساماندهی شده است که در برخی شهرها و مناطق برخوردار با پدیده مازاد معلم و در برخی مناطق کم برخوردار و حاشیهای با کمبود معلم مواجهیم. بنابراین اگر سند مذکور بهدرستی تدوین و اجرایی شود بسیاری از مشکلات در این بخش حل خواهد شد و به یک تعادل در ورود و خروج نیروی انسانی دست مییابیم.
ماده ۸۷ در بخش دیگری، هرگونه بهکارگیری نیروی جدید از طریق خرید خدمات آموزشی، حقالتدریس آزاد و آموزشیار نهضت سوادآموزی در مدارس و مراکز آموزشی و پرورشی دولتی را ممنوع اعلام و البته عنوان شده است که مقررات این حکم مانع از مشارکت افتخاری نخبگان بدون ایجاد هرگونه تعهد استخدامی برای دولت، نیست. پرواضح است که آنچه میتواند در سالهای آینده وزارت آموزش و پرورش را از پای درآورد . کمبود شدید نیروی انسانی درنتیجه افزایش نرخ بازنشستگی کارکنان این وزارتخانه در سالهای آتی است. آموزش و پرورش دستکم تا سال ۱۴۰۴ با بحران کمبود معلم مواجه است و پیشبینیها حاکی از آن است که امسال صد هزار معلم از آموزش و پرورش خارج میشوند و حتی براثر تشدید چالشهای نظام آموزشی، ممکن است این عدد به ۲۰۰ هزار آموزگار افزایش یابد. مادامیکه مسئله کمبود معلم در نظام آموزش و پرورش جدی است و سند جامع سرمایه انسانی تدوین، اجرا و ابلاغ نشده، برنامههای توسعه نمیتوانند درصد قابل توجهی از برنامه را محقق کنند. هماکنون خروجی دانشگاه فرهنگیان، ۲۵ هزار نفر است که با احتساب ماده ۲۸ ممکن است به ۴۰ هزار نفر برسد. اما همانطور که اشاره شد، همین امسال حداقل بیش از صد هزار معلم از سیستم رسمی آموزش و پرورش خارج میشوند.
مطابق ماده ۸۸ برنامه هفتم توسعه، وزارت آموزش و پرورش مکلف است بهمنظور برخورداری دانشآموزان از فرصتهای تعلیم و تربیت باکیفیت و تأمین و بسط عدالت تربیتی، با همکاری دستگاههای ذیربط تا پایان سال اول برنامه، بودجه مدارس را متناسب با سطح کیفیت آموزشی و تربیتی تعیین و به هر واحد آموزشی ابلاغ کند. براساس اصل ۴۳ قانون اساسی، بهداشت و درمان و آموزش و پرورش باید برای عموم مردم رایگان باشد. اما دهههاست که دولتها به این موارد پای بند نیستند. طبق اصل ۳۰ قانون اساسی، دولت موظف است امکانات آموزش و پرورش رایگان را بهطور یکسان برای همه کودکان در کل ایران فراهم کند. سالها است که مدیران آموزش و پرورش در رسانهها ادعای ممنوع بودن دریافت شهریه از والدین در مدارس دولتی را مطرح میکنند اما آنچه در عمل اتفاق میافتد، این است که مدارس تحت عنوان کمک به مدرسه، از والدین هنگام ثبتنام پول طلب میکنند و میگویند برای تأمین هزینههای خود کسری بودجه دارند.
از سویی دیگر، در برنامههای قبلی توسعه در طول چهار دهه اخیر، نسبت دانشآموزان غیردولتی بهکل دانشآموزان یکی از اهداف کمی در عرصه آموزش بوده است و نتایج این روند امروز بهروشنی نشان میدهد که آموزش در ایران به عرصه تمایزیابی طبقاتی تبدیل شده است. اینک و در چنین شرایطی ماده ۹۱ لایحه برنامه هفتم توسعه به «آموزش و پرورش به مثابه امر ملی» پرداخته و بند الف این ماده دستگاههای اجرایی را مکلف کرده که «نسبت به در اختیار گذاشتن امکانات و منابع خود بر اساس اعلام نیاز واحدهای آموزشی، پرورشی و ورزشی وزارت آموزش و پرورش اقدام نمایند.» اما واقعیت میگوید آموزش در ایران نه ملی که طبقاتی است و با شعارهایی چون «آموزش و پرورش به مثابه امر ملی» نمیتوان تغییری در واقعیت موجود به وجود آورد! این عبارتها روی کاغذ زیباست، چراکه از یکسو هیچگاه آموزشوپرورش بهعنوان امر ملی دیده نشده و از سوی دیگر، همکاری و تعاملی بین دستگاهها و نهادها وجود ندارد و در این برنامه بهصورت مصداقی نام هیچ دستگاهی ذکر نشده است.
در ماده ۸۹ برنامه هفتم به جذب بازماندگان از تحصیل با اولویت دوره ابتدایی اشاره شده است. در سه بند این ماده اقداماتی به وزارت آموزش و پرورش تکلیف شده: ایجاد انعطاف در نحوه اجرای برنامهها، شیوهها و ساعات آموزشی و اصلاح تقویم آموزشی مدارس، تهیه و تأمین کتبی درسی و تغذیه رایگان، بستههای حمایتی (نوشتافزار و کیف، کفش و پوشاک) و منابع آموزشی و کمکآموزشی برای دانشآموز یا اعطای کمک نهادهای حمایتی به خانواده، توسعه مدارس شبانهروزی، روستا مرکزی، استثنایی و آموزش از راه دور با تأمین هزینههای سرویس ایاب و ذهاب برای دانشآموزان روستایی و استثنایی (بهویژه دختران).
اما بهجای این موارد شعاری، باید مسیرهایی که به بازماندگی از تحصیل منجر میشود را مسدود کرد. همواره به علت سیاستگذاری و برنامهریزی ناصحیح و مدیریت ناکارآمد، دانش آموزان از تحصیل بازمیمانند و تازه پسازآن، مسئولان چارهاندیشی و برنامهریزی کرده و میکوشند با صرف بودجه، دانش آموزان تارک و بازمانده از تحصیل را به مدرسه بازگردانند. راه صحیح آن است که آموزش و پرورش در اقدامی پیشگیرانه، در همان گام نخست اجازه ترک تحصیل را به دانش آموزان ندهد، اما نگرش مادی و پولساز به عرصه آموزش عمومی در طول چند دهه به این موضوع دامن زده است که یکی از نتایجاش حذف بخش قابلتوجهی از دانشآموزان از چرخه آموزش بوده است. در چنین وضعیتی هدفگذاری برنامه ۵ساله دولت این است که با چند اقدام جزئی، که تجربه نشان میدهد همانها هم اجرا نخواهند شد، بازماندگان از تحصیل را کاهش دهد.
گزارشهای رسمی ازجمله گزارش دبیرخانه شورای عالی رفاه و تأمین اجتماعی درباره سرشماری کودکان بازمانده از تحصیل که به سال ۹۹ مربوط است میگوید ۵۸ درصد از کودکان بازمانده از تحصیل در بازه سنی ۶ تا ۱۱ سال، مربوط به پنج دهک درآمدی اول هستند. گزارش دیگری از وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی هم میگوید در سال ۱۳۹۹ حدود ۷۰ درصد از کودکان بازمانده از تحصیل در دهک یک تا پنج قرار دارند و استان سیستان و بلوچستان با بیش از ۷۳ درصد دارای بیشترین نرخ فقر کودکان بازمانده از تحصیل است.
طبق آمار مرکز پژوهشهای مجلس، تعداد کل افراد بازمانده از تحصیل در سال تحصیلی ۱۳۹۵-۱۳۹۴ برابر ۷۷۷۸۶۲ نفر است که در سال تحصیلی ۱۴۰۱-۱۴۰۰ با ۲۶ درصد رشد به ۹۱۱۲۷۲ نفر افزایشیافته است. طبق گزارش سال تحصیلی ۱۴۰۱-۱۴۰۰، پنج استان سیستان و بلوچستان، خراسان رضوی، تهران، خوزستان و آذربایجان غربی دارای بیشترین فراوانی مطلق بازماندگان از تحصیل هستند. از این میان، استان سیستان و بلوچستان «وضعیت بغرنجی» دارد بهگونهای که از سال تحصیلی ۱۳۹۵-۱۳۹۴ تاکنون بیشترین فراوانی مطلق و نسبی را در شاخص مذکور داشته و در سال تحصیلی ۱۴۰۰۱-۱۴۰۰ تعداد ۱۴۵۳۴۰ کودک بازمانده از تحصیل دارد.
گزارش مرکز پژوهشهای مجلس میگوید علیرغم سیاستگذاریهای مکرر در قبل و بعد از انقلاب در خصوص پوشش کامل تحصیلی و جذب همه کودکان بازمانده از تحصیل، این اهداف تحققنیافته است و تعداد ۹۱۱۲۷۲ کودک لازمالتعلیم در سال تحصیلی ۱۴۰۰-۱۴۰۰ از تحصیل بازماندهاند و تعداد ۲۷۹۰۱۹ دانشآموز در همین سال ترک تحصیلکردهاند. در گزارش این نهاد آمده است که «خانوارهایی که در دهکهای پایین، فاقد بیمه، فقیر، فاقد درآمد ثابت و… هستند بیشتر در معرض بازماندگی از تحصیل قرار دارند. بهطورکلی میتوان گفت که بازماندگی از تحصیل با وضعیت رفاه خانوار مرتبط است.» این گزارش تأکید دارد که نرخ جذب بسیار ناچیز کودکان بازمانده از تحصیل در کنار تعداد بالای ترک تحصیل سالیانه (از ۳۴۷ هزار نفر تا ۲۷۰ هزار نفر) سبب شده است تا روند بازماندگی از تحصیل در نظام آموزشوپرورش تا سال ۱۴۰۰-۱۳۹۹ رو به رشد باشد. بر این اساس میتوان گفت برنامه هفتم توسعه در این زمینه هیچ توجهی به آمارهای موجود و گزارشهای نهادهای مختلف نداشته و ظاهرا تدوینکنندگان آن اطلاعی از این آمارها و گزارشها نداشتهاند.
این نگاه غیرواقعبینانه در برنامه هفتم ابعاد دیگری هم دارد: آموزش یک مهارت در پایان هر دوره تحصیلی، به صفر رساندن کلاسهای با تراکم بالای ۴۰ دانشآموز. آمارهای رسمی در هر دو زمینه میگوید که اینها تنها آرزوهای دستنیافتنی است. در مورد آموزش مهارت در پایان هر دوره تحصیلی باید به این نکته هم توجه کرد که در شرایط نابرابری که در مدارس دولتی و غیردولتی وجود دارد چگونه میتوان به همه دانشآموزان «یک مهارت» آموخت.
برنامه آمال و آرزوها
خسرو سلجوقی- مؤلف کتابهای درسی:
برنامه هفتم توسعه بیشتر به آمال و آرزو شبیه است و بهمراتب از ۶ برنامه قبلی ضعیفتر است. البته این ضعف تنها مختص دولت سیزدهم نیست و مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی، برنامههای توسعهای ۶ دوره گذشته در کشور را موردبررسی قرار داده که این برنامهها نیز به علت نقاط ضعف، حدود ۳۰ تا ۳۵ درصد اجرایی شدهاند.
برنامه هفتم توسعه با واقعیتهای نظام تعلیم و تربیت فاصله دارد و «اقتصاد» آموزش و پرورش بهعنوان مهمترین مسئله نادیده گرفتهشده، حال آن که بخشنامه آموزش و پرورش مبنی بر ممنوع بودن دریافت کمک به مدرسه از والدین در تمام سالهای گذشته جدال میان مسئولان و خانوادهها را در پی داشته است؛ درصورتیکه آموزش و پرورش باید یکبار برای همیشه و صادقانه اعلام کند که، تحصیل رایگان نداریم!
کسری زمینگیر کننده بودجه باعث کاهش نیروهای رسمی و درنتیجه افزایش تراکم دانشآموزی در کلاس شده است که پیامد آن افت بیشتر کیفیت آموزش است. اکنون در استانهای تهران، البرز، اصفهان و مشهد ۵۰ درصد مدارس دو شیفته و کلاسهای درس ۴۰ نفره هستند و تأکید برنامه هفتم توسعه براینکه تراکم کلاسی بالای ۴۰ نفر باید به صفر برسد، مصداق «سنگ بزرگ، نشانه نزدن» است.
ماده ۸۷ این برنامه، هرگونه به کارگیری نیروی جدید از طریق خرید خدمات آموزشی، حقالتدریس آزاد و آموزشیار نهضت سوادآموزی در مدارس و مراکز آموزشی و پرورشی دولتی را ممنوع اعلام کرده است. اما استخدام نیروی انسانی هم مستلزم اختصاص بودجه است و وزارت آموزش و پرورش همواره این نیروها را به خدمت گرفته، تا بار مالی برای دولت به همراه نداشته باشد. یکی از مصادیق آشکاری که نشان میدهد دولت قادر نیست بودجه بیشتری به این بخش اختصاص دهد، مسئله رتبهبندی معلمان است.
هدف اصلی این طرح ارتقای کیفی آموزش و پرورش بود. تصویر منعکسشده از جانب دولت و خاصه وزارت آموزش وپ رورش که در رسانهها و جامعه معلمی از این طرح ارائه شد، عملا نشانگر طرحی برای افزایش حقوق معلمی بود و از همین رو مسئولان وزارت آموزشوپرورش به تکرار از میزان افزایش حقوق فرهنگیان ناشی از اجرای طرح مذکور سخن گفتهاند.
این امر موجب شد تا نوعی توقع و انتظار در جامعه فرهنگیان و اذهان عمومی جامعه ایجاد شود. ارائه تصویر نادرست از طرح رتبهبندی فرهنگیان، بهمثابه نسخه شفابخش وضعیت معیشتی فرهنگیان، سبب شد که این طرح در همان ابتدا نسبت به هدف اصلیاش به انحراف کشانده شود، کما اینکه دولت به دلیل مسائل اعتباری، در بهبود وضعیت معیشتی معلمان هم ناکام ماند.
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/
آن چه در زیر می آید ؛ گفت و شنود « صدای معلم » با « عبدالرسول عمادی » رئیس پیشین مرکز سنجش و پایش کیفیت آموزشی وزارت آموزش و پرورش می باشد که به موضوع « برنامه هفتم توسعه » و « جایگاه آموزش » در آن پرداخته شده است .
این رسانه مستقل و منتقد در حوزه ی عمومی آموزش ایران گزارش های متعدد و تخصصی را در مورد جایگاه آموزش و پرورش در برنامه هفتم توسعه و سایر برنامه های توسعه منتشر کرده است .
گروه گزارش/
وزیر آموزش و پرورش در در آیین امضای چندین تفاهم نامه با مجمع خیرین کشور گفته است :
« کارهای بزرگ را باید از مدارس شروع کرد و مدرسه بستری مناسب برای ساخت آینده این کشور است .
پرتال وزارت آموزش و پرورش نوشت : ( این جا )
« به گزارش مرکز اطلاع رسانی و روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش، رضامراد صحرایی صبح امروز در آیین امضای تفاهمنامههای «بانک زمان»، «نذر تخصص» و «روزی به یاد دیروز» مابین وزارت آموزش و پرورش و مجمع خیرین کشور که در ساختمان مجمع خیرین کشور برگزار شد، اظهار کرد: اگر نگاه به آینده، مبنای تمامی برنامهریزیها باشد متوجه میشویم که دولت نمیتواند به تنهایی از عهده بسیاری از کارها بر بیاید و قطعا نیاز به حضور مردم، خیرین و گروههای اجتماعی دارد . آیا ترسی از مشارکت واقعی و کامل اولیای دانش آموزان در امور مدرسه و آموزش وجود دارد که با ساختار بوروکراتیک و از بالا به پایین و نیز نگاه های امنیتی به نهاد آموزش در ایران تعارض و یا تضاد پیدا می کند ؟
وی ادامه داد: هرکاری که میخواهیم شروع کنیم، باید هدف مند و جهتدار باشد و در راستای رسیدن به یک هدف نهایی حرکت کند؛ چراکه اگر فعالیتها بدون جهت باشد تابع سلایق و علایق خواهند شد.
وزیر آموزش و پرورش عنوان کرد: در مدرسهسازی و مدرسه یاری از خیرین مدرسهساز کمک گرفتهایم؛ واقعیت این است که مدرسهسازی کاری بسیار بزرگ و خداپسندانه به شمار میآید. در همین راستا مدیریت اداره مدارس عامالمنفعه و خیرساز با مشارکت خیرین در آینده نزدیک ایجاد خواهد شد که گامی بزرگ در راستای مردمیسازی آموزش و پرورش است.
صحرایی در پایان با تاکید بر اینکه هر کار بزرگی که قرار است در عرصههای مختلف کشور اثر داشته باشد را باید در مدرسه شروع کنیم و آن را در محیط و فضای مدرسه انجام دهیم،گفت: مدرسه بستری مناسب برای ساخت آینده این کشور است . »
نخستین پرسش « صدای معلم » از آقای صحرایی آن است که آیا ایشان قدرت و اختیارات کافی برای تحقق این امر و این گونه سخنان را دارد ؟
در حالی که مدیر مدرسه حتی اختیاری برای جذب و گزینش نیروی مورد نیاز مدرسه را ندارد و گزینش های آموزش و پرورش با معیارهای ایدئولوژیک ، سیاسی و فاقد استانداردهای جهانی آموزش برای صلاحیت منابع انسانی تعیین تکلیف می کنند ؛ وزیر آموزش و پرورش به صورت دقیق از کدام کارهای بزرگ نام می برد و کدام آینده مد نظر است ؟
آیا وزیر آموزش و پرورش می تواند توضیح دهد که « قانون تشکیل شوراهای آموزش و پرورش » تا چه میزان به اهداف خود رسیده است و موانع اجرای آن که تجلی واقعی مشارکت می تواند باشد ؛ چیست ؟
آیا نهاد « انجمن اولیا و مربیان » در مدرسه و تا سطوح بالاتر توانسته است مشارکتی واقعی و غیرشعاری در امور مدرسه داشته باشد ؟
چرا در سال های اخیر آن قدر که نقش « خیرین » بزرگ و تعیین کننده نشان داده می شود ؛ نام و نشانی از نهاد مردمی انجمن اولیا و مربیان نیست ؟
آیا ترسی از مشارکت واقعی و کامل اولیای دانش آموزان در امور مدرسه و آموزش وجود دارد که با ساختار بوروکراتیک و از بالا به پایین و نیز نگاه های امنیتی به نهاد آموزش در ایران تعارض و یا تضاد پیدا می کند ؟
لازم است که مقامات جمهوری اسلامی بار دیگر در حوزه اختیارات مدرسه و آینده آموزش که آینده کشور به آن ارتباط دارد به صورت جدی و البته علمی و غیرایدئولوژیک یک بازنگری اساسی داشته باشند .
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید