در پی گسترش بی حد و حصر کرونا و تعطیلی اجباری مدارس از سوی وزارت بهداشت (نه آموزش و پرورش) و حصر خانگی دانشآموزان، گروه کثیری از معلمان با غیرت کشور دوشادوش کادر درمانی (پزشکان، پرستاران و...) اقدام به برگزاری کلاسهای مجازی نمودند.
یاد دارم که به عنوان اولین نفرات، فردای انتخابات به استاندار و مدیرکل آموزش و پرورش البرز پیشنهاد تشکیل کلاسهای مجازی را دادم و...بدیهی است که کلاسهای مجازی امری جا افتاده در دنیای متمدن و امری نوین در فرهنگ ماست. برای تشکیل کلاسهای مجازی مقدمات و تمهیداتی لازم است که تقریبا هیچ کدام از لوازمات اصلی آن از جمله آموزشهای فنی لازم، اینترنت و... مهیا نبوده و نیست. با این حال معلمان متعهد با حس مسئولیت فوج فوج به جمع کلاسداران مجازی می پیوندند.
به دلیل حضور اکثریت مردم در تلگرام معلم ضمن صرف دهها ساعت از وقت خود در پشت کامپیوتر، لپ تاپ و گوشیهای هوشمند مجبور است ضمن پرداخت ماهی فلان قدر پول اینترنت از هفت لایه کمند فیلترینگ نیز بگذرد تا با آزمون و خطا مطالب خود را در قالب صوت، تصویر، فیلم و... به سمع و نظر دانشآموزان گریزپای دم عیدی برساند و...در این فضای توام با ایثار معلمان یکی به دلیل نداشتن وایت برد از درب یخچال کمک میگیرد و دیگری در آستانه بازنشستگی ممکن است آنلاین را آیلاند تلفظ نماید، ولی هیچکدام از موانع فوق موجب دلسردی معلمان نشده و شمع جانشان دلسوزانه وقف دانش آموزان میشود.در ترکی زنجانی مثلی هست و البته در مثل مناقشه نیست:
"بو شهرین یاریسی دلی دی
یاریسی دلی باز ! "
مطابق این ضربالمثل، عدهای با اهداف متفاوت (خیرخواهانه و آوردن لبخند بر لبان مردم افسرده و قورخیده و جمعی نیز بدخواهانه و با تمسخر دیگران با سوء استفاده از کوچکترین آتوهای احتمالی) همواره مترصد شکار لحظهها هستند.
منتها دست انداختن و تمسخر معلمی دلسوخته که به جای استراحت و تفریح، با امکانات حداقلی در تلاش است با آن لهجه ملیح و نمکین ترکی آستارا دانشآموزان گریزپایش را در پای کلاس مجازی جمع و جور نماید، نشانهای از بیماری مزمن و البته تاریخی ماست.
باید بپذیریم که برخی از ما به شدت عقده حقارت داریم و در تلاشیم با تمسخر دیگران، خود را ارضا و اشباع نماییم. عالمان حوزه روان شناسی ریشه اصلی تمسخر و استهزا را عمدتاً فقر آن هم از نوع فرهنگی میدانند که جنبه تخلیه روحی و روانی فرد بیمار دارد. در حالی که ما طبق آموزه های دینی و فرهنگ چند هزار ساله خود باید به مردم شخصیت بدهیم؛ بلال که عبد حبشی بود آن قدر اوج گرفت، در حالی که چهره زیبایی نداشت، و سلمان فارسی نیز تا جایی پیش رفت که «منا اهل البیت» شد
.در پایان شما را با یادداشت انسان دوستانه هنرمند متعهد، شهیر و با غیرت؛ پرویز پرستویی تنها میگذارم. پرویز پرستویی در این باره پست جالبی همراه با عکس مادرش گذاشته است که متن آن را در ادامه میخوانید:
"این روزها صدای معلم با غیرتی که میخواهد در این شرایط به بچههای کلاسش درس دهد را میشنویم، (خانم آیلاند). شاید خیلی از ما به لهجه شیرینش خندیدیم. چون خود من! من اما به شخصه دستش را میبوسم و در برابر غیرت و همتش سر تعظیم فرود میآورم.
یادم میآید در بحبوحه جنگ مادرم به کمپ بی میرفت تا به کودکان جنگزده درس بدهد. کمپ بی نزدیک سربندر و ماهشهر بود و خانوادههای جنگزده در آنجا سکنی داده شده بودند. من را همراهش میبرد، بمباران مرتب و هر روزه بود، به کمپ بی رسیدیم و کلاس خالی بود از ترس بمباران. مادر به تک تک خانههای کمپ رفت و با آرامش آنها را دعوت به کلاس کرد، پیگیری معلمی برای برگزاری کلاس، به خانوادههایشان قول میداد تا با صدای آژیر آنها را به پناهگاه ببرد، و من را هم مثال میزد که بچه خودم هم همراهم هست، شرایط زندگی هر لحظه تغییر میکند مهم عکسالعمل ماست، آن روزها هیچگاه از خاطرم فراموش نمیشود."
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه رسانه/
سایت کارزار از پتیشنی خبر داد که بیش از 125 هزار معلم به نحوه اجرای افزایش ۵۰ درصدی قانون مدیریت خدمات کشوری اعتراض کرده اند .
در این پتیشن آمده است :
" جناب آقای دکتر محسن حاجی میرزایی
وزیر محترم آموزش و پرورش
همان گونه که استحضار دارید در مورخه ۹۸/۱۱/۳۰ بخشنامه شماره ۶۹۶۴۸۸ با موضوع افزایش ۵۰ درصدی حقوق کارکنان دولت بر اساس فصل دهم قانون مدیریت خدمات کشوری برای اجرا به ادارات آموزش و پرورش ابلاغ شده و متعاقب آن احکام جدید صادر گردیده است.
اما در کمال ناباوری، اجرای ناقص این مصوبه، علیرغم هیاهوی بسیار زیاد، تغییر چندانی در زیر حکم نیروهای آموزشی به وجود نیاورده است.چرا که باعث حذف حق شغل حرفهای شده که قبلا با پیگیریهای بیوقفه، از طریق اجرای رتبهبندی اعمال شده بود.
اعمال رتبهبندی به دلیل ماهیت متفاوت شغل معلمی و ایجاد انگیزه در نیروی آموزشی و در راستای مطالبات سند تحول بنیادین است و اجرای آن ربطی به مصوبه اخیر ندارد.
ما فرهنگیان شاغل در مدارس، که بار اصلی تعلیم و تربیت را بر دوش میکشیم ضمن نارضایتی از نحوه اجرای این مصوبه، استدعا داریم دستورات لازم را در خصوص اصلاح نگارش و صدور احکام جدید صادر بفرمایید.
نخستین بار « صدای معلم » در 6 دی ماه 1398 به اجرای ناقص و غیرعلمی رتبه بندی معلمان هشدار داد . ( این جا )
این رسانه در گزارش های متعدد و تکمیلی بعدی ضمن انتقاد از تصمیم مسئولان بیان کرد که اجرای رتبه بندی معلمان و افزایش امتیازات فصل دهم از قانون مدیریت خدمات کشوری دو مقوله جداگانه اند و این پرسش را از مسئولان وزارت آموزش و پرورش مطرح کرد که آیا برای حذف رتبه بندی معلمان آیا مجوز هیات دولت را کسب کرده اند . ( این جا )
پایان پیام/
گروه اخبار/
پانا در تیتری با عنوان " تأکید وزارت آموزش و پرورش بر تداوم لغو اسکان مدارس " نوشت :
" معاون پشتیبانی و برنامه ریزی وزارت آموزش و پرورش در گردهمایی ویدئوکنفرانسی مدیران کل آموزش و پرورش استانها با اعضای شورای معاونان وزارتخانه آموزش و پرورش برگزار شد، اعلام کرد تاکید وزیر بر لغو اسکان مدارس است.
به گزارش اداره اطلاع رسانی و روابط عمومی آموزش و پرورش، علی اللهیار ترکمن در ادامه جلسه از مدیرانکل استانها قدردانی کرد که این روزها بیش از هر زمانی با حساسیت و دقت مسائل را در آموزش و پرورش رصد میکنند و انصافا به همت شما و تدبیر وزارت، یک جنبش در آموزش و پرورش کشور به راه افتاد.
معاون پشتیبانی و برنامه ریزی وزارت آموزش و پرورش گفت: « در خصوص حقوق اسفندماه، رتبهبندی و افزایشهای فصل دهم نیز همه نظرات و اعتراضاتی که مطرح بود، بررسی شد، اعتراضاتی که واکنش سازمان برنامه و بودجه را به دنبال داشت و نگرانیهایی را برانگیخت و همین موجب شد وزیر آموزش و پرورش با رئیس سازمان برنامه و بودجه جلساتی داشت و نهایتا سوء تفاهمها مرتفع شد و ظرف چند روز آتی حقوق اسفندماه نیز براساس همین افزایشها پرداخت خواهد شد.»
اللهیار ترکمن با طرح احتمال استمرار چرخه کروناویروس تا پایان اردیبهشت ماه گفت: «برنامههای قبلی اعم از دورکاری همکارانی که ریسک بالا محسوب میشوند، لغو جلسات و همایشها و سایر برنامههای پیشگیرانه همچنان به قوت خود باقی است.»
او در ادامه گفت: «عدم اسکان مدارس حتی برای یک نفر مورد تاکید شخص وزیر آموزش و پرورش است و از مدیران میخواهم در این زمینه حساسیت لازم را داشته باشند.»
پایان پیام/
گروه گزارش/
همان گونه که پیش تر نیز آمد ( این جا ) ؛ پنج شنبه 17 بهمن نشست فرهنگیان شهر ری با موضوع " تشکیل شورای سازمان معلمان شهر ری " در مرکز آموزشی – فرهنگی شهر ری برگزار گردید .
در ابتدای این نشست ، « علی پورسلیمان » مدیر صدای معلم به ارائه دیدگاه های خویش در حوزه جامعه مدنی و نهادهای موثر آن یعنی " رسانه و تشکل " پرداخت .
در ادامه مدیر صدای معلم در فرآیند پرسش و پاسخ با فرهنگیان شهر ری شرکت کرد و به مدت بیش از 90 دقیقه به گفت و گو با همکاران پرداخت .
بخش پایانی گزارش این نشست را می خوانیم .
در جامعه شناسی سیاسی مردمان به دو گروه عوام people و شهروند citizen تقسیم می شوند. مردم عوام بدون توجه به حقوق و تکالیف شهروندی، زندگی مبتنی بر عادات مألوف دارند و در مواقع بحران، منافع فردی را بر مصالح اجتماعی ترجیح می دهند.
در حالی که شهروندان با آگاهی از حقوق و تکالیف شهروندی در مواقع بحران منافع جمعی را بر مصالح شخصی مرجح می دانند.
جامعه مدنی در هر اجتماعی از شهروندانی تشکیل شده اند ،که ایشان موتور محرکه تمدن ها خواهند بود. در حالی که عوام صرفاً شلاق خور ارابهرانان سیاست و پوپولیست های موج سوار خواهند شد و در مواقع خطر خود باعث ایجاد مخاطره خواهند شد.
ویروس کرونا بار دیگر ضعف جامعه مدنی و خصلت جامعه توده ای در کشور ما را نمایان ساخت. جامعه ای که خط روشنی از مصالح جمعی در آن ترسیم نشده است.
باید عنوان کرد که جامعه ما شوربختانه به شدت متفرد است و این به خاطر ضعف در سیستم تعلیم و تربیت در کشور ماست. در جامعه ای که نهادهای مدنی، قانون، احزاب و به ویژه نظام آموزش و پرورش شهروند ساز حضور ندارد، بحران هایی چون کرونا به شدت هراس برانگیز خواهند بود.
به نحوه برخورد با ویروس کرونا در جامعه ما که بنگریم، تصویر هولناکی از حضور عوامانه خواهیم یافت.
هجوم مردم برای مسافرت با وجود هشدارهای متعدد برای منع مسافرت نمونه ای از این ضعف حوزه مدنی و قوت سکنات عوامانه است. البته عوام لزوماً بی سوادان یا کم سوادان مصطلح نیستند، بلکه همه کسانی که مسئولیت اجتماعی خود را نمی دانند و عمل نمی کنند را نیز شامل می شوند. اکنون این بحران فرصتی فراروی تصمیم سازان جامعه قرار داده تا ضمن بازنگری در سیستمهای حکومتی، بار دیگر اهمیت توجه به نظام تعلیم و تربیت را مورد مداقه قرار دهند.
ما به آموزش و پرورشی محتاج هستیم که خروجی آن انسان شهروند باشد. انسانی که در مواقع بحران مسئولیت شهروندی خود را بدانند و به آن عمل کنند. پوپولیسم هنوز سکه رایج جامعه ماست و ترسناک تر و هولناک تر از کرونا، ضعف و لاغری جامعه مدنی و حضور تعیین کننده عوامان است. تجدید نظر در نظام تعلیم و تربیت اکنون از نان شب برای ما واجب تر است. نظام آموزشی که خروجی آن جامعه مدنی مقتدر باشد.
تربیت و توسعه | شهروندی
بنا به گزارشات رسمی، آموزش و پرورش کشور در مهرماه ۹۸ با کمبود ۱۰۸ هزاران مواجه بوده است. این یعنی ۱۰۸ هزار کلاسِ بدونِ معلم!
همه ساله بار کلاسهای بدون معلم را عمدتاً معلمان شاغل و بازنشسته در قبال دستمزد نه چندان گره گشا آن هم به صورت نسیه تحت عنوان تدریس غیرموظف بر دوش میکشند و نمیگذارند هیچ کلاس و مدرسه ای در بسته و یا بلاتکلیف بماند. آنها در واقع فداکاری و آبروداری میکنند اما مقامات مسئول یا قدرت درک این نوع فداکاری و آبروداری را ندارند و یا اصلاً از این منظر به این موضوع مهم نگاه نمیکنند.
در آغاز سال تحصیلی ۹۹-۹۸ این ظن و گمان و واهمه شدت گرفته بود که به دلیل خُلف وعده های مکرر مسئولین آموزش و پرورش در پرداخت حق التدریسها و عدم پرداخت به موقع دستمزدها و تعویق آن به مدت چندین ماه تا یک سال و حتی بیشتر، بسیاری از معلمان مایل به تدریس غیرموظف نباشند و کلاسهای درسی بدون معلم بمانند. واقعیت امر هم همین بود؛ شاهد بودیم که برخی از کلاسهای درسی دوره ابتدایی و بعضی از مواد درسی در برخی از مدارس متوسطه تا اواخر مهرماه و اوایل آبان ماه فاقد معلم بودند! لذا مسئولان محترم ستادی به تکاپو افتادند که برای راغب کردن معلمان شاغل و بازنشسته به تدریس غیرموظف -که بعدها جناب حاجی میرزایی آن را گذران اوقات فراغت در مدرسه نامید!- تدابیر زیبا تری بیندیشند و وعده های فریبا تری بدهند؛ یکی از آن وعده ها این بود که گفتند در سال تحصیلی ۹۹-۹۸ حق التدریس معلمان را ماه به ماه پرداخت میکنند و نمیگذارند به تعویق افتد و مثل همیشه بر روی هم تلنبار گردد. حتی برای جدّی جلوه دادن این طنز زیرکانه، از معلمان حق التدریس خواستند که علاوه بر شماره حساب بانکی، شماره شبای حساب خود را نیز در اختیار ذیحسابی های ادارات مطبوع قرار دهند. تدبیر دیگر این بود که به معلمان بازنشسته که همه ساله فقط مجوز ۸ ساعت تدریس در هفته داده میشد، تا سقف ۱۴ ساعت در هفته مجوز تدریس داده شد.
جالب اینجاست که معلمان محترم هم اعم از شاغل و بازنشسته، با اینکه هنوز ۶ ماه از حق التدریس سال قبل را دریافت نکرده بودند و به اصطلاح، مثل همیشه "دم خروس" برای شان پیدا بود، اما "قسم حضرت عباس" مسئولان ستادی آموزش و پرورش را باور کردند و شماره شبا هم دادند.
اکنون اواخر اسفند ۹۸ است. معلمان حق التدریس نه تنها هنوز دستمزد ۶ ماهه خود در این سال تحصیلی را دریافت نکرده اند، بلکه چشم به راه دستمزد فروردین و اردیبهشت و خرداد سال تحصیلی ۹۸-۹۷ نیز هستند!
لازم به یاد آوری ست که آنهایی که در دستگاه تعلیم و تربیت بر صدر نشسته اند و در روزمرگی به سر میبرند و هر تدبیر و ترفندی را برای برپایی کلاسهای درسی نیم بند و حفظ ظاهر، به کار می گیرند الّا صداقت در گفتار و کفایت در کردار، بدانند که مسئله فقط دستمزد معلم نیست که داده نشود و معیشت معلم تأمین نگردد. بلکه مسئله بسیار فراتر از این است و آن، بر باد رفتن اعتماد معلمان به وزارت متبوع است و حضورشان در خط مقدم تعلیم و تربیت با حسّ مشمئز کننده فریب خوردگان!
لازم به یادآوری ست که تعلیم و تربیت، رکن توسعه مملکت و صداقت و کفایت در انجام رسالت، رکن تعلیم و تربیت است. آنچه در دستگاه تعلیم و تربیت به کار آید، "کِلک" است نه "کَلَک"!
لطفاً اشتباه نگیرید.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
دکتر «فرخرو پارسا» نخستین زن ایرانی بود که در دوران حکومت پهلوی به مقام وزارت رسید و نیز نخستین نماینده زن «مجلس شورای ملی» بود. پست وی وزارت آموزش و پرورش ایران در کابینه دوم و سوم «امیرعباس هویدا» بود.
مادر وی «فخرآفاق پارسا» از فعالان حقوق زنان و مدیر مجله «جهان زنان» بوده و پدرش «فرخدین پارسا» کارمند وزارت بازرگانی و مدیر مجلههای «اتاق بازرگانی و صنایع و معادن ایران» و «عصر جدید» بود. «فرخرو» در اسفند سال ۱۳۰۱ در باغی خارج از شهر قم به دنیا آمد زیرا مادرش به دلیل نشر مقالهای با عنوان «لزوم تعلیم و تربیت مساوی برای دختر و پسر» در تبعید به سر میبرد.
این مقاله اعتراضات گستردهای را در بین روحانیون آن دوران برانگیخت و موجب تبعید مادر وی گشت ولی پس از تولد وی با میانجیگری «میرزاحسن خان مستوفیالممالک» (نخستوزیر وقت) به تهران بازگردانده شد.
«فرخرو پارسا» در سال ۱۳۲۱ دانشسرای عالی را با اخذ مدرک لیسانس در رشته علوم طبیعی به پایان رسانید و به دانشگاه تهران راه یافت. وی تحصیلات دانشگاهی خویش را در رشته پزشکی ادامه داد و توانست در سال ۱۳۲۹ با اخذ درجه دکترا از «دانشگاه تهران» فارغالتحصیل گردد.
«فرخرو پارسا» پس از اخذ مدرک لیسانس از دانشسرای عالی به تدریس در دبیرستانهای تهران پرداخت. او پس از پایان تحصیلات دانشگاهی تا مقطع دکترا، علیرغم اینکه در رشته پزشکی دانشآموخته شده بود کار طبابت را رها کرد و ترجیح داد که به کار فرهنگی بپردازد؛ بدین ترتیب او در وزارت فرهنگ آن دوران مشغول به کار شد.
«فرخرو پارسا» در سال ۱۳۴۷ به عنوان وزیر آموزش و پرورش انتخاب شد. در هنگام وزارت وی «آیتالله سید محمد بهشتی» و «دکتر محمدجواد باهنر» در امر تهیه کتابهای درسی از مشاوران «فرخرو پارسا» و از آن وزارتخانه حقوق میگرفتند.
«مرکز اسلامی هامبورگ» سالها زیر نظر «دکتر محمد بهشتی» از «فرخرو پارسا» بودجه دریافت میکرد. «دکتر محمدجواد باهنر »نیز از وزارت آموزش و پرورش تحت وزارت «فرخرو پارسا» امتیاز تأسیس چند مدرسه ملی-مذهبی را گرفته بود که در نقاط مختلف تهران قرار داشتند.
پس از انقلاب ۱۳۵۷ ، دکتر «فرخرو پارسا» با اتهاماتی چون: «حیف و میل اموال بیتالمال و ایجاد فساد در وزارت آموزش و پرورش و کمک به نشو و نمای فحشا در آموزش و پرورش و همکاری مؤثر با ساواک و اخراج فرهنگیان انقلابی از وزارت فرهنگ ایران و غیره…» در «دادگاه انقلاب اسلامی» شعبه تهران به ریاست «آیتالله صادق خلخالی» محاکمه شد و به عنوان «مفسد فی الارض» (عامل فساد بر روی زمین) در تاریخ ۱۸ اردیبهشت سال ۱۳۵۹ اعدام گردید.
گروه رسانه/
پرویز پرستویی در این باره پست جالبی همراه با عکس مادرش گذاشته است که متن آن را در ادامه میخوانید...
"این روزها صدای معلم با غیرتی که میخواهد در این شرایط به بچههای کلاسش درس دهد را میشنویم، (خانم آیلاند)، شاید خیلی از ما به لهجه شیرینش خندیدیم، چون خود من، من اما به شخصه دستش را می بوسم و دربرابر غیرت و همتش سر تعظیم فرود می آورم،
یادم میآید در بحبوحه جنگ مادرم به کمپ بی میرفت تا به کودکان جنگ زده درس بدهد، کمپ بی نزدیک سربندر و ماهشهر بود و خانوادههای جنگ زده در آنجا سکنی داده شده بودند، من راهمراهش میبرد، بمباران مرتب و هر روزه بود، به کمپ بی رسیدیم و کلاس خالی بود از ترس بمباران، مادر به تک تک خانههای کمپ رفت و با آرامش آنها را دعوت به کلاس کرد، پیگیری معلمی برای برگزاری کلاس، به خانوادههایشان قول میداد تا با صدای آژیر آنها را به پناهگاه ببرد، و من را هم مثال می زد که بچه خودم هم همراهم هست، شرایط زندگی هر لحظه تغییر میکند مهم عکس العمل ماست، آن روزها هیچ گاه از خاطرم فراموش نمیشود."
در این روزهای سخت و سنگین، در شبکه های اجتماعی پیام های مختلفی درباره سال 1398 منتشر می شود. در این پیام ها همه بلایای طبیعی، فجایع، مصیبت های ناشی از خطاهای انسانی و حیوانی! یک به یک، و با آرامش و تواضع برشمرده می شوند و در نهایت سوال می شود که مصیبت بعدی مان چیست ای پروردگار عالم؟
برخی از این پیام ها از سهم معینی از مصیبت ها می گویند که پروردگار به طور ثابت و روزانه به ایرانیان اختصاص می دهد. وفور و فراوانی این پیام ها محدود و مختصِ شبکه های اجتماعی نیست. در گفت و گوهای عادیِ روزمره نیز چنین تلقی ها و تفسیرهایی از مصیبت های جاری دیده می شود و گهگاه با رویی گشاده نقل می شوند.
شاید ما ببینیم و بخندیم ولی مشاهده این پیام ها به همراه شکلک های قهقۀ خنده در زیر یا بالای آنها، لزوما به معنای خنده دار بودن شان نیست. حداقل آنکه، طنزی تلخ و جگرسوز است. دلالت های نهفته در این سنخ پیام ها نشان از تغییری تدریجی و آهسته در روان شناسی اجتماعی ما ایرانیان در یکی دو سال اخیر دارد:
عبورِ جامعه از تغییر گرایی به تقدیرگرایی، که بی تردید رخدادی ناگوار است.
مهمترین ویژگی «تقدیرگرایی»(fatalism)، داشتن این احساس است که من قدرت تغییر مسیر حوادثی را که رخ خواهند داد ندارم. به بیان دیگر، احساس بی قدرتی، عجز و ناتوانی در مرکز تقدیرگرایی قرار دارد. در اینجا فرد می پذیرد که هر آنچه می آید از پیش مقدّر شده و در واقع، گریز ناپذیر تفسیر می شود. در نتیجه آنچه با رواج و گسترش تقدیرگرایی رخت برمی بندد نقش و قدرت انتخاب، کنشگری و اراده انسانی است. سرنوشت، کتابی است که از قبل نوشته شده است. هر چند در علوم انسانی دیدگاههای مختلفی درباره تقدیرگرایی طرح شده است ولی در مجموع آن قسم از تقدیرگرایی که به انفعال، پذیرش منفعلانه، و تسلیم محض در برابر هر آنچه پیش می آید نزدیک شود نامطلوب، و مورد نقد است.
باید توجه داشت که این توصیف از تقدیرگرایی، مشابه آن چیزی نیست که در جوامع سنتی همواره با نام ها و عناوین مختلفی وجود داشته است. تقدیرگرایی در جامعه سنتی یا در ادبیات دینی بحث این مطلب کوتاه نیست. آن شکل از تقدیرگرایی که کانون توجه این نوشته است به تدریج دارد در طبقه متوسط شهری، در اجتماع کتابخوان، در اجتماع تحصیل گرده و حتی در اقشار معتقد به کنش گری رخ می دهد.
خیره شدن به جایی نامعلوم از آسمان یا سقف خانه، خود را غرق در خواندن رمان یا تماشای فیلم کردن، اتخاذ تدریجی نگاهی فلسفی یا معنوی به حیات به معنای کلی آن و عزیمت تدریجی به سوی تفکر « هر چه پیش آید خوش آید» از مختصات این تقدیرگرایی است. همچنین واقعیت گریزی و تکیه بر قدرت تخیّل، شانه به شانۀ تقدیرگرایی مذکور پیش می رود.
باید توجه داشت که ایستگاه پیشین این نوع تقدیرگرایی، تغییرگرایی بوده است و شاید همین امر عامل تمایز آن از تقدیرگرایی در برداشتی سنتی و مرسوم باشد. این نوع تقدیرگرایی از پیامدهای یک جامعه خسته از تغییرگرایی و حاصل یک جامعۀ عاری از دستاورد است.
سوق یافتن یا سوق دادن جامعه به سوی آنچه توصیف شد به نفع هیچ حاکمیتی، هیچ تفکر و هیچ سلیقه سیاسی نیست. نوع افراطی و آسیب شناسانه این شکل از تقدیرگرایی را مدتی قبل در زندگی روزمره دیدم و بسیار ترسیدم. آن شکل از تقدیرگرایی که کانون توجه این نوشته است به تدریج دارد در طبقه متوسط شهری، در اجتماع کتابخوان، در اجتماع تحصیل گرده و حتی در اقشار معتقد به کنش گری رخ می دهد.
محترمانه به یکی از دانشجویانم در خصوص مصرف آب تذکر دادم. با لبخند تلخی واکنش نشان داد: « استاد، من چه در مصرف آب صرفه جویی یا احتیاط کنم و چه نکنم در سرنوشت سیاه ما هیچ تأثیری نخواهد داشت. پس بهتر است به خودم سختی ندهم.» هر چند در خصوص نگاهی که این دانشجو داشت با او به بحث و گفت و گو پرداختم ولی این جمله نشانه ای از بروز یک تقدیرگرایی کور و جدید در بخش هایی از جامعه ایران است.
کرونا، گویی تیر خلاصی بر حوادث، رخدادها و اتفاقات تلخ سال 98 بود تا بخش هایی از جامعه را بیش از پیش به سوی تقدیرگرایی سوق دهد.
در پایان آیا می توان این پرسش را طرح کرد که بخش هایی از گروه های اجتماعی که این روزها علیرغم شیوع کرونا به شمال می روند گرفتار همین نوع تقدیرگرایی اند و معتقدند که در این کشور اگر کرونا هم نباشد قطعا مصیبتی دیگر خواهد بود!
آنچه طرح شد از موضع نگرانی از شیوع ویروسی اجتماعی در جامعه ایرانی است. آنچه که می توان آن را تقدیرگرایی یک جامعه خسته و بدون دستاورد دانست. بدون تردید گسترش این تقدیرگرایی با کاهش مسئولیت پذیری اجتماعی همراه است و به همین دلیل باید آن را جدی گرفت.
کانال نویسنده: @fardinalikhah