آذربایجان شرقی
و رفت سال 98 و هم اینک "پارسال"شد.
به پاس و چشم داشت آیین کهن سرزمینم-مادرم ایران- همه گاه ،در زیباترین لحظه آفرینش،به سبزه و آب و سیب و "سین"های دیگر به پیشباز رویش دوباره و هماره "خاک، آب، آتش و باد"می رویم.
به پنجره هامان ،به درخت های تازه باغچه هامان،به گنجشک های تازه روی شاخه های اقاقیای پشت پنجره، به هوای میانحال اول فروردین که" مژده" رویش و رهایی و آرامش می آورد، دلمان را هدیه می دهیم و دلخوشیم:
- که سالی دیگر گذشت و "اشارت ز جهان گذران ما را بس"؛
- که خانواده، همسر، فرزندان ، مادران، پدران، خواهران و برادرانمان را درکنار خویش داشته ایم؛
- که دوستانی همدل و همراه و همجان داشته ایم؛
- کسانی یافته ایم که "راحت روحمان"بوده اند و گاه ،کمی به قد و قامت حرف ها و اندیشه ها و رفتارهامان افزوده اند؛
- زنان و مردانی را در کنار خویش داشته ایم که روحمان را درخشش و زبانمان را رویش و جانمان را آرامش ارمغان آورده اند؛
- که زمانمان فراهم شد تا بخوانیم، هرچه سرود، هر چه شعر و به آواز درآییم و تمام ترانه هایی را که یاد داشته ایم و دوست داشته ایم ،با آنان که دوستمان داشته اند و دوستشان می داشته ایم ،دست در دست" هم زبانان و هم دلان"به بانگ رها سربدهیم؛
- که کوچه ها و خیابان هایی را با کسانی که در هوای ما بوده اند و هواخواهشان بوده ایم ،همدلانه گام زده ایم؛
و پس پشت نهاده ایم:
- هر آن تلخی و ناگواری و نادلخوشی و سردی و سرما و رنج و دلنگرانی را؛
- هر آن رنجی که از دست و توانمان بیرون بود و بر جان و روحمان آوار شد و رنجمان بخشید و به سوگمان نشاند و تیره کرد حالمان را.
و گرامی می داریم نام و یاد کسانمان را که با ما نبوده اند و یادشان و نامشان "زمزمه روزان و شبانمان شده است؛ زنان و مردانی که راه را برای امروز و فردایمان روشن خواستند و ساختند.
و هم اینک که ؛
"ما را سر دوست بر کنار است" و "باد صبح نوروز/در باغچه می کند گل افشان" باور داریم که "خوش آن ساعت نشیند دوست با دوست/که ساکن گردد آشوب رقیبان"و "سزای دشمنان این بس که بینند/حبیبان روی در روی حبیبان".
چراغ دل هاتان به نسیم باد نوروزی برافروخته باد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه استان ها و شهرستان ها/
جمعی از معلمان استان فارس در نامه ای به صدای معلم به وضعیت پرداخت حق التدریس معلمان توسط وزارت آموزش و پرورش انتقاد و خواهان پاسخ گوئی و رسیدگی به این مطالبه قانونی شدند .
"مارسیاس" در اسطورههای یونان، نوازندهی فلوت بوده است؛ او که به روایتی، نیِ دور انداختهشدهی "آتنا" (ایزدبانو) را مییابد، چنان در نواختناش اهتمام میورزد که روزی تصمیم میگیرد با داوری الهگان موسیقی، با آپولون رقابت کند. اما این مسابقه، مارسیاس را به کام مرگ میفرستد؛ او از خدای المپنشین شکست میخورد.
شکل مرگ او، تجسد رنج است؛ بهعبارتی، او طوری میمیرد که گویی قرار است هر بار در روایتی از شکنجهاش احضار شود. در این کارناوال مرگ، "پیجویی لذتهای خصوصی" را بهخوبی میتوان دید؛ زیرا پیشتر، تعهد، درگیریهای مدنی و مشارکت اجتماعی در مسلخ قلمرو عمومی جان سپردهاند .
آپولون، پوست مارسیاس را میکَند و او را در جریان آرام مثلهشدن، به مرگی شدتمند محکوم میکند؛ سرنوشتی که در هر روایت، بایستی حاضر شود تا دوباره پوستکنده و در احتضاری طولانی، نفسبُر گردد. اما مرگ او را پایانی نیست؛ چرا که رود "ماروساس" که از خوناش سرچشمه گرفته؛ مرگ او را نیز به حیاتی ابدی محکوم کرده است!
جیمز جورج فریزر در کتاب "شاخهی زرین"، از این مرگ مدید، در توضیح مناسک آیینی که تا دوران تاریخی بهطول انجامیده؛ کار میکشد. وی معتقد است در اوایل دسامبر، هنگام آمادهسازیِ زمین برای کِشت، زمان قربانیکردن بردهای نیز بوده؛ درواقع قربانی را بهعنوان تاوان سال خوبی که سپریشده و تضمین برکت سال آینده، پوست میکندند. جنازههای تکهپاره، که با بهراه انداختن حمام خون، ضمانتی برای آیندهای پربرکت بودند، گویی زمین را با وعدهی طراوت بهار، از گناه جنایت میشستند!
این تنگهی باریک رستگاری در مغاک، که خون را منادی بهار میدانست، به دوران بدوی و جوامع ابتدایی محدود نشد و به شکل اندیشهای اسطورهای، گریبان روزگار ما را نیز گرفته است. چیزهای زیادی را میتوان برشمرد که ذبح میشوند و با رگ و پی بریده، در خدمت برقراری دوبارهی یک نظم پیشینِ از دستشده، نفس به نفسِ مرگ میدهند؛ گویی زندگیِ "وضع موجود" دقیقن به قربانیکردن آنها وابسته است؛ بهعنوان مثال: فقط نظری به "اعتماد عمومی" بیندازید!
جامعهای که به ساختارِ حکومت-دولت معتمد است، مشارکت میکند؛ نقش خود را بهعنوان حاکم بر سرنوشت خود میفهمد، نسبت به تعلیق سازوکارها در ادارهی امور حساس است و با زندگی در هوای این اعتماد، "قلمرو عمومی" را بهمثابهی میدان گفتوگو با گفتمان رسمی، خالی نمیگذارد؛ پس درست اینجا، اندیشهی اسطورهای در سیستم حاکم، به لب تشنهاش اشاره میکند؛ او برای سیرابشدن، خون میخواهد تا "برقراری" ممکن شود!
دهههاست که "اعتماد عمومی"، قربانیایست که بایستی به درخت بلوطِ وضعیتِ حاکم چهارمیخ گردد؛ چرا که ادامهی کار به روال، به "بیحسیِ" ناشی از مرگ آن محتاج است؛ اعتماد باید قلع و قمع شود تا توازیهای ساختاری میان بدنهی اجتماعی و گفتمان رسمی از کار بیفتد؛ تا نهاد قدرت -بهمثابهی تنها صدایی که حق زندگی دارد- برای شاخههای فرتوت آینده، شکوفههای مصنوعی بادام برسازد!
این روزها که وزارت بهداشت، مدام از عدم همکاری ایرانیها میگوید و برخی از ما به خیابانهای خلوت اروپایی و چگونگی مجابکردن شهروندان به قرنطینهی خانگی با حسرت نگاه میکنیم؛ به جادههای نفسبریدهی گیلان چشم میدوزیم و "بیشعوری" را دمدستیترین صفت آنها که تن به آب بلا زدهاند، و در دریای مرگ رو به شمال پارو میزنند، عنوان میکنیم؛ پیش از هر چیز باید به "قربانگاه" روی بگردانیم.آنچه قربانی شده، همواره امکان احیا ندارد!
آن پوست برچیده که به وضعیتهای دستکاریشده حساس بود؛ آن انداموارهی از شکلافتاده که نهادهای واسط میان سرِ حکمران و قلب عمومی را در خود داشت؛ آن رگ بریده که از سرمایههای اجتماعی خود خالی شد؛ آن نبض منجمد که در احساس تعلق به خاکاش میتپید، تجزیهی جامعهایست که با تمامیتِ پیوندهای اساسیاش از نفس افتاده؛ و در شکل ذرهای شدهاش، اعتماد عمومی را وانهاده است.
بهتعبیری، اگر خوب نگاه کنیم؛ شقایقها همیشه با این پیام نمیرویند که: خاک، کشتگاناش را بازپَس داده است! گاهی مرگ چنان قطعیست که امید به رستاخیز را درست در آخرین نفساش میبُرد؛ امری که بهخوبی در جادههای پرتردد، عریان شده و "میل به ویرانی" را به نمایش گذاشته است؛ در حالیکه جسد پوسیدهی "قلمرو عمومی" را بهعنوان نمادی از جامعهی مرده، روی دست تشییع میکند.
در این کارناوال مرگ، "پیجویی لذتهای خصوصی" را بهخوبی میتوان دید؛ زیرا پیشتر، تعهد، درگیریهای مدنی و مشارکت اجتماعی در مسلخ قلمرو عمومی جان سپردهاند؛ مرگی در طول چند دهه که امکان احیای آن، ضمن الگوی تکواحدیِ عملِ دستگاه قدرت وجود ندارد؛ درواقع ایجاد وابستگی متقابل در یک جامعهی ذرهایشده، رؤیای دوردستی است که واجد قابلیت تحقق نیست؛ و بزنگاه بحران اخیر نیز، برای ساختن بدیل سرمایههای از دسترفتهی اجتماعی، فرصتی نمیدهد.
کانال صور ما
گرامشی جستارِ کوتاهی دارد با عنوان «چرا از سال نو متنفرم؟» می نویسد که «این چرخش ها [نوشدنِ سال و اساساً مناسبات تقویمی] باعث شدهاند که پیوستگیِ زندگی و روح آن را از دست بدهیم. در واقع به سبب شکاف یک باره و عمیق بین دو سال (سال جدید و سال کهنه) فکر میکنیم که تاریخی جدید در حال آغازشدن است؛ تصمیمهایی میگیرید و به خاطر تصمیمهای اجرا نشده افسوس میخورید.
این مسئله به طور کلی همان ایراد اصلی تاریخ تقویمی است...
تاریخ تقویمی به چنان مانع و خاکریزی تبدیل شده که جلوی دید ما را نسبت به اینکه تاریخ بدون توقفهای آنی و بر روی خط زمانی ثابتی تداوم مییابد، گرفتهاست».
حالا، محبوس در خانه هایمان شاید فکر کنیم که این تنها کروناست که زمین گیرمان کرده. که اگر نبود، نوشدنِ سال معنای دیگری می یافت. همان معنایِ «آشنا»: به تن کردنِ جامه هایی نو، آراستنِ خانه ها، چندی تعطیلی و یورش به طبیعت و باز برگشتن به همان زندگیِ دهشتناک؛ ذیل همان مناسباتِ قرون وسطایی، بگیر و ببندها، فجایع، فساد و تماشای به تاراج رفتنِ مملکت و ویرانیِ خودمان. تا سالِ نویی دیگر.
کاش آن توهمِ تاریخ تقویمی حقیقت داشت، کاش با آغاز سالی نو می شد از مناسباتی جدید گفت، کاش می شد همه آن چه که بر ما رفته است را پای کوبان و رقصان در آتش نوروز دود کنیم و به هوا بفرستیم.
کاش می شد تیشه زد به ریشه ظلم و فساد. آن وقت است که نوشدگی معنا می یابد. اما مگر می شود؟
جامعه شناسی علامه
این روزها مطالبات دانشجومعلمان دانشگاه فرهنگیان بیش از گذشته بسامد پیدا کرده است. بزرگترین دانشگاه دولتی با نزدیک به ۱۰۰ پردیس و مرکز آموزش عالی تابع، در مراکز استانها و شهرستانهای کشور و با جمعیتی بالغ بر ۷۰ هزار دانشجوی در حال تحصیل همچنان بیش از یک دهه از تاسیس آن ، از بسیاری از امکانات اولیه سایردانشگاه های دولتی محروم است.
مواجهه مسئولین دانشگاهی و وزارتی به مطالبات دانشجویان دانشگاه به بهانه نو پیدا بودن و عمر کوتاه دانشگاه به محاق می رود .
دانشگاه فرهنگیان با مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی با تجمیع مراکز تربیت معلم و مجتمع آموزش عالی پیامبر اعظم(ص) در بهمن ۱۳۹۱ اولین دانشجویان کارشناسی پیوسته خود را پذیرش کرده است ، لیکن با اندکی دقت در تاریخ آموزش عالی کشورمان درمییابیم که نخستین دانشگاه های ایران معاصر تربیت معلم دارالفنون و سپس دانشسرای تربیت معلم بوده اند و صحیح تر آن است که برخلاف ادعای مسئولین مبنی برعمر تقریبا ده ساله دانشگاه ، تاریخچه ی یکصدساله تربیت معلم ایران را مطمح نظر قرار دهیم. البته مقامات دانشگاهی این ادعا را تنها در برابر مطالبات دانشجویان بیان میکنند و خود در اردیبهشت ماه سال جاری جشنی با شکوه به مناسبت یکصدسالگی تاسیس تربیت معلم با حضور رئیسجمهورو در سالن اجلاص سران برگزار نمودند!
( ماده ۶ قانون متعهدین خدمت به وزارت آموزش و پرورش )
در اغلب کشورهای توسعه یافته و یا در حال توسعه که ضرورت عدالت آموزشی و اهمیت تربیت نسل صحیح را به خوبی دریافته اند دانشگاه ها و کالج های تربیت معلم از بیشترین میزان بودجه ، پشتیبانی و نیروی متخصص برخوردارند. حال آنکه دانشگاه فرهنگیان به عنوان متولی اصلی تربیت معلم در قوانین و شرایط کنونی کشورمان علی رغم شعارها و لفاظی ها مورد بیمهری فراوان است. تنها حمایت قوی و موجود از این طرح توسط خیرین صورت می گیرد و جای خالی وزارت آموزش و پرورش و وزارت عتف به شدت احساس می شود. بسیاری از دانشجومعلمان در حال حاضر در مراکزی تحصیل می کنند که از مدارس محل کار آنها در آینده کمبود هایی جدی تر دارد .
این دانشگاه در دو سال گذشته میزبان بلندپایه ترین مقامات کشوری یعنی رهبری جمهوری اسلامی در اردیبهشت ۱۳۹۷ و ریاست جمهوری در مراسم روز دانشجو در ۱۸ آذر ۱۳۹۸ بوده است . اگرچه این حضورهمراه با تاکیدات بسیار مبنی بر حمایت از دانشگاه فرهنگیان و اهمیت تربیت معلم بود لیکن این دانشگاه و اهالی آن همچنان از محرومیت هایی اساسی رنج می کشند. دانشجویان دانشگاه فرهنگیان به استناد ماده ۶ قانون متعهدین خدمت به وزارت آموزش و پرورش مصوب ۱۳۶۹ مجلس شورای اسلامی در حکم کارمندان دولت حقوق دریافت می کنند ، امری که از دیرباز در قوانین کشور وجود داشته است و این سوبسیدها و مقرری ها امری مرسوم در نظامهای تربیت معلم جهانی و البته رایج در دانشگاه های وابسته به دستگاههای کشوری و لشکری همچون قضات ، افسران و نظامیان و... است . اما اختصاص همین حقوق بهانهای شده است تا دولت خود را معاف از پرداخت یارانهها و سرانه های دانشجویی به دانشگاه فرهنگیان بداند و بخش اعظمی از بودجه رفاهی این دانشگاه از ابتدای تاسیس وابسته به کسر نیمی از حقوق دریافتی دانشجویان باشد. اگرچه تبصره اده قانونی یاد شده دانشگاه را مجاز به کسر بخشی از حقوق دانشجویان مینماید اما حکایت آنجایی جالبتر میشود که قریب به ۴۵ درصد از حقوق دانشجویان دانشگاه فرهنگیان بابت خدمات غذایی و خوابگاهی چه از تمام خدمات استفاده کنند و یا حتی یک وعده غذایی در طول سال تحصیلی صرف نکرده باشند ، به طور ماهیانه کسر می گردد. با یک حساب سرانگشتی درمی یابیم هزینه خدمات این دانشگاه پس از پردیس های بین الملل دانشگاه های دولتی ،حائز رتبه دوم و بالاتر از دانشگاههای شهریه پرداز ای همچون آزاد پیام نور و غیر انتفاعی قرار می گیرد!
( ماده ۷ اساسنامه و ماده ۴ آیین نامه داخلی هئیت امنای دانشگاه فرهنگیان )
به موجب بند ب ماده ۲۰ قانون پنجم توسعه تصمیم گیری های مالی و معاملاتی در اختیار هیئت امنای دانشگاه ها و مراکز آموزش عالی است و این کسر ۴۵ % نیز در اولین نشست هیئت امنای دانشگاه فرهنگیان در تاریخ ۱۳۹۱/۰۴/۲۴ تصویب گردیده است و هر گونه تغییر در این کسر از حقوقِ بی معنی که به نوعی دست بردن در جیب دانشجویان محسوب میشود ، منوط به تصویب هیئت امنا است و خانواده دانشگاه فرهنگیان این روزها چشم انتظار تشکیل جلسه هیئت امنا جهت اصلاح این مصوبه ظالمانه است . اما برای درک بهتر مضالم و بی قانونی ها بهتر است نگاهی دقیق تر به هیئت امنای دانشگاه فرهنگیان و مصوبه اولین نشست آن داشته باشیم. مطابق با ماده ۷ اساسنامه دانشگاه فرهنگیان مصوب ۱۳۹۰/۱۰/۰۶ شورای عالس انقلاب فرهنگی ( و پیش از اصلاح و الحاق تبصره ای به این ماده مبنی بر ریاست وزیر آموزش و پرورش بر جلسات هیئت امنا در غیاب رئیس جمهور به تاریخ ۱۳۹۲/۱۲/۰۶) رئیس جمهور ریاست هیئت امنای دانشگاه فرهنگیان را برعهده دارد و مطابق با آیین نامه داخلی هیئت امنای دانشگاه فرهنگیان (که البته در جلسات بعدی مصوب شده است!) و آیین نامه داخلی هیئت امنا های دانشگاه ها ابلاغی از سوی وزارت عتف(آیین نامه تیپ) ، جلسات هیات امنای دانشگاه ها با حضور رئیس هیئت امنا و حضور دو سوم اعضا رسمیت مییابد و مصوبات با رای نصف به علاوه یک تن حاضرین معتبر است . این در حالی است که در جلسه یاد شده به تاریخ ۱۳۹۱/۰۴/۰۲۴ محمود احمدینژاد رئیسجمهوری وقت غایب بوده و به جای نام او در مصوبه هیات امنا نام محمدرضا رحیمی معاون اول وی به چشم میخورد که جای امضای او نیز خالی است! به دیگر سخن ، ساده تر و به لحاظ حقوقی نه تنها مصوبه کسر از حقوق دانشجویان بلکه تمامی مصوبات اولین جلسه هیئت امنای دانشگاه فرهنگیان به دلیل عدم رعایت شرط حضور رئیس هیئت امنا و عدم رسمیت جلسه ، رسمیت نداشته و این مصوبات اعتبار اجرایی ندارد!
( عدم حضور محمود احمدی نژاد در نخسیت جلسه هیئت امنای دانشگاه فرهنگیان که به معنی عدم رسمیت جلسه است. )
حتی به فرض صحت برگزاری و رسمیت آن جلسه نیز ، پیوست مربوط به کسر از حقوق در این مصوبه هیئت امناء (پیوست دوازدهم که موارد مورد اشاره آن در تصویر مشخص است) اشاره بر این دارد که دانشجویانی که از خدمات استفاده ننمایند کسر هزینه ای نیز پرداخت نکرده و همچنین موارد هزینه کرد کاملا تعیین شده است ، در حالی که امروزه کسر از حقوق دانشجویان در زمینه های مختلف مورد استفاده قرار گرفته و حتی به خدماتی که موضوع دریافت آن هزینه است نیز تخصیص نمی یابد.
اگرچه بعدا و در جلسه ای به تاریخ ۱۳۹۴/۰۷/۰۸ میزان کسر از حقوق دانشجویان یک ماه و نیم افزایش یافته و حتی استثنائات قبلی نیز نادیده گرفته شد که با تلاش فعالین صنفی وقت مورد اجرا در نیامد.
البته ایرادات حقوقی این چنینی در ساختار و مصوبات هیات امنا دانشگاه فرهنگیان محدود به نخستین جلسه آن نمی شود. جلسات بعدی هیئت امنا در دولت های یازدهم و دوازدهم بوده است وعلیرغم عدم حضور حسن روحانی در تمامی جلسات هیئت امنای این دانشگاه تا به اکنون ، نام ایشان به عنوان عضو حاضر در جلسه در تمامی مصوبات قید شده است در حالی که مصوبات بعداً به حضور ایشان رسیده و به توقیع رئیسجمهور میرسد! از دیگر ایرادات میتوان به وقفه های بیش از شش ماهه درتشکیل جلسات هیئت امنا یاد کرد که بر خلاف اساسنامه دانشگاه و آیین نامه داخلی دانشگاه فرهنگیان است. به نظر تشکیل چندباره جلسه هیئت امنا نیز مادامی که عزم جدی و عملی در رسیدگی به مطالبات این دانشگاه وجود نداشته باشد راه به جایی نخواهد برد و انتظار تحولات اساسی تنها با تشکیل یک جلسه هیات امنا در نبود پشتیباتی مالی و معنوی کافی از سوی قوای اجرایی و تقنینی بیهوده و عبث می نماید.
( امضای رئیس جمهور غایب در جلسات به عنوان عضو حاضر در جلسه )
دانشگاه فرهنگیان اگرچه دانشگاه ماموریت گرا و پر اهمیت در کلام مسئولین کشوری و مدیران آموزش عالی است ، در عین حال بزرگترین و تنها دانشگاه دولتی است که از سرانه های غذایی و رفاهی و برخی پشتیبانیهای صندوق رفاه دانشجویان بیبهره است. برای مثال دانشجویان این دانشگاه چنانچه وعده غذایی را رزرو کرده باشند یا نه ، می بایست هزینه آن را پرداخت نمایند(!) و در رابطه با شرایط اسکان نیز معافیتی تنها برای ۲۰ درصد از دانشجویان این دانشگاه به شرط سرپرستی خانوار یا تاهل و یا فاصله محل زندگی و تحصیل بیش از ۳۰ کیلومتر وجود دارد تا از حضور در خوابگاه ها و پرداخت هزینه آن معاف شوند و کسر از حقوق ایشان به ۲۵% بدل گردد. برای ۸۰ درصد مابقی جمعیت دانشجویی حضور در خوابگاه هایی با میانگین عمر نیم قرن و عمدتاً ساخته شده در پیش از انقلاب ، و در اتاقهایی آسایشگاهی با جمعیت نزدیک به ۲۰ نفر یا در بهترین حالت اتاق های 8 نفره الزامی است. حال آنکه بیشترین رشد تاسیس دانشگاه ها و مراکز آموزش عالی و فراهم سازی زیرساخت های لازم در مراکز استان ها و شهرستان ها پس از انقلاب اسلامی بوده است ، و اگر عزم جدی در پرداختن به تربیت معلم وجود میداشت قطعاً طی دوران ۴۰ ساله پس از انقلاب شاهد گسترش کیفی این مراکز به لحاظ سختافزاری و نرمافزاری میبودیم. البته تلاش ها در خانواده دانشگاه فرهنگیان و مدیران دانشگاهی این مجموعه ادامه دار است اما کم لطفی ها و بی مهری ها در فضای سیاستزده آموزش و پرورش عمومی و آموزش عالی حرکت این قطار حیاتی را نهتنها با کندی مواجه کرده است که بسیاری نیز از درون دولت و آموزش عالی با مشاهده کوچکترین حرکت و پیشرفت در این مجموعه سنگ اندازی ها را با تمام قوا شروع میکنند. به تازگی طرحی از سوی رئیس این دانشگاه ، دکتر حسین خنیفر ، موسوم به طرح ۳۱-۱۰۰ یا تاسیس ۳۱ مرکز دانشگاه فرهنگیان با مساحت ۱۰۰ هکتاری در مراکز استان ها ارائه شده است اما تنها حمایت قوی و موجود از این طرح توسط خیرین صورت می گیرد و جای خالی وزارت آموزش و پرورش و وزارت عتف به شدت احساس می شود. بسیاری از دانشجومعلمان در حال حاضر در مراکزی تحصیل می کنند که از مدارس محل کار آنها در آینده کمبود هایی جدی تر دارد .
دانشجویان این دانشگاه تنها در حوزههای رفاهی درگیر کاستیها نیستند. در زمینه حقوق آموزشی و پژوهشی نیز ضعف هایی وجود دارد که نخستین آن سرانه آموزشی و نسبت اساتید به دانشجویان است. ۷۰ هزار دانشجو معلم در حال تحصیل و بیش از ۵۰ هزار دانش آموخته این دانشگاه در ۱۰۰ دانشکده(پردیس/مرکز) این دانشگاه ، مجموعا تحت آموزش و راهنمایی کمتر از ۱۰۰۰ عضو هیئت علمی رسمی بوده اند و باقی اساتید بهصورت مدعو و یا معلمین شاغل در آموزش و پرورش با مدارک کارشناسی ارشد و معدود معلمین واجد مدرک دکترا به امر تدریس در دانشگاه فرهنگیان پرداخته اند.
اگرچه این دانشگاه در بخش عمدهای از بودجه خود وابسته به وزارت آموزش و پرورش است و در قوانین اجرایی و دانشگاهی زیرنظام وزارت علوم، تحقیقات و فناوری محسوب می شود و در واقع می بایست مورد حمایت هر دو وزارتخانه مهم کشور باشد، اما محروم تر از دانشگاه های وابسته به تنها وزارت عتف یا وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی به گذران امور می پردازد. مطالبات دانشجویی و کنش های صنفی نیز در این دانشگاه از چارچوبی خاص خارج نمی شود و به جهت وابستگی شغلی محصلین این دانشگاه به قوه مجریه یعنی تعهد ۸ ساله ایشان به وزارت آموزش و پرورش و رصد از سوی گزینش ادارات کل آموزش و پرورش استان ها ، امکان ابتکار عمل و رساندن صدای خویش را همچون دیگر دانشگاه ها نداشته و ندارند.
امید است متانت و وجهه معلمی دانشجویان دانشگاه فرهنگیان مورد سوء استفاده مقامات و مسئولین قرار نگیرد و حقوق اولیه ای همچون امکان تشکل یابی و آزادی برابر با دانشجویان دانشگاههای دیگر ، امکان انتخاب پوشش و نه الزام یک نوع پوشش خاص ، مقررات رفت و آمد برابر با دیگر دانشگاه ها ، بهره مندی از برترین اساتید کشور همچون نظام های تربیت معلم برتر در دنیا ، و مهمتر از همه تخصیص سرانه غذایی و رفاهی به دانشجویان انسان ساز این دانشگاه ، به سرعت برقرار گردد. و در نهایت با به کارگیری پشتیبانی های فراسازمانی و استفاده از ظرفیت های کشور در رفع مشکل برخورداری دانشجومعلمان از فضاهای آموزشی، پژوهشی، ورزشی، خوابگاهی و غذاخوری در شان دانشجویان دانشگاه همت بگمارند و محدودیت تک جنسیتی بود نیز با ساخت مراکز جامع تربیت معلم در استان ها مرتفع گردد.
این نوشته نه در نکوهش کمبود های دانشگاه فرهنگیان، که در مذمت کم لطفی ها و بی مهری ها به نظام تربیت معلم کشور به رشته در آمده است و نگارنده به عنوان عضوی قدیمی از خانواده دانشگاه فرهنگیان امیدوار است دلسوزان آموزش عالی و آموزش و پرورش و کسانی که به سرنوشت فرزندان خود اهمیت میدهند توجه بیشتر دولت و وزارت عتف را به این دانشگاه معطوف نمایند.
همچنین از مدیران دانشگاهی به ویژه شخص وزیر علوم، تحقیقات و فناوری درخواست دارم وظایف وزارتخانه تحت امر خود را در قبال حقوق مسلم و اولیه این دانشجویان همچون دیگر دانشگاه های زیرمجموعه آن وزارتخانه ، محترم شمرده و در اسرع وقت به آنها جامه عمل بپوشاند.
شوراهای صنفی دانشجویان کشور
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید