برای نوشتن یادداشت این هفته به دنبال مناسبت میگشتم که در تقویم رومیزیمان دیدم چهاردهم تیر "روز ملی قلم" است؛ روزی برای گرامیداشت و پاسداشت کسانی که با همه گرفتاریهای گوناگون و خُردکنندهی این دوران باز هم مینویسند و تلاش میکنند تا چراغ راهی باشند در شبِ تاریک و بیشمار کوره راههایی که بیشترشان به ناکجا آبادهایی میرسند که جز پایمال کردن عمر نتیجهای در پی ندارد.
کسانی که مینویسند تا ما را از آشوبِ ذهنیِ برآمده از آشفته بازارِ فضای مجازی برهانند و جزیرههای ثباتی باشند در برابر موجهای خطرخیزِ بی سوادی و نادانی و نابلدی و البته حسِ باسوادی و همهچیزدانی و سطحینگریِ برآمده از طلسمِ جادویی اینترنت و شبکههای اجتماعی و ....
"پیشینۀ نامگذاری چهاردهم تیرماه به نام روز قلم به سال 1381 برمیگردد. اعضای انجمن قلم ایران مدتها در پی اختصاص دادن و انتخاب یک روز خاص برای اهالی فرهنگ و قلم بودند تا در این روز بتوانند برنامههای فرهنگی مناسبی برای اهالی قلم برگزار کنند. تا اینکه در سال 1381 و پس از بررسی تاریخهای متفاوت تصمیم بر این گرفته شد که روز قلم ریشه در فرهنگ و تاریخ ملی داشته باشد و به همین خاطر روز چهاردهم تیرماه از طرف این انجمن به عنوان روز قلم پیشنهاد شده و در نهایت به تصویب شورای عالی انقلاب فرهنگی رسید ...
با کمی جستوجو در سایت انجمن قلم ایران و گوگل به دو دلیل برای انتخاب چهاردهم تیرماه به عنوان روز قلم میرسیم: اولین دلیل، جشن تیرگان و به رسمیت شناختن کاتبان در زمان هوشنگ، از پادشاهان پیشدادی و دلیل دوم روز سیارۀ عطارد یا همان تیر که به عنوان کاتب ستارگان شناخته میشود...." (بخشی از یادداشتِ سعید داوودی) ؛ اما از میان دغدغهمندانِ اهل قلم در این دوران، روزنامه نگارانند؛ کسانی که چند سالی است فشارهای گوناگون، از اقتصادی گرفته تا سیاسی-امنیتی به شدت آزارشان داده است.
روزنامه و روزنامه نگاری، شبکهی عصبیِ هر جامعه هستند که اگر درست کار نکنند و یا آسیب ببینند، گام به گام بخشهای اندامواره جامعه، یا از کار میافتند و یا کارایی خود را از دست میدهند و این میشود که امروز میبینیم. اگر روزنامه و روزنامهنگاری کار خودش را میکرد، آیا امروز با این حجم از اختلاسها و زد و بندهای سیاسی-اقتصادی و انحرافها و ناکارآمدیها روبرو بودیم؟
اگر خبرنگاران می توانستند آزادانه بنویسند و از پیامدهای نوشتنشان هراس نداشتند، آیا امروز شاهد این همه خبرهای بد، از آتشسوزیهای زاگرس گرفته تا فاجعهی پلاسکوی دوم، یعنی بیمارستان سینای اطهر و ... بودیم؟ آیا اگر روزنامه و روزنامه نگار از خودسانسوری و دگرسانسوری رهایی مییافت، آیا امروز با این حجم از آسیبهای اجتماعی، فرهنگی، آموزشی و ... روبرو بودیم؟
واپسین و شاید کمرشکنترین گرفتاری این شبکههای عصبی، دشواریهای اقتصادی و فشارهای ناشی از تعدیل نیرو و اخراج و بیکاری و ... است. در نزدیک دو دههای که بنابر کوششهای صنفیام به عنوان معلم ، با روزنامه نگاران سر و کار داشتهام، بخش بزرگی از آنان را انسانهایی پر تلاش، دارای انگیزههای پر رنگ انسانی- اخلاقیِ سازنده، کارشناسانی خبره و دلسوز در زمینهی کاری خویش و البته گرفتار در پیچ و خم اقتصادی و دستمزدهای ناچیز دیدهام.
این روزها روزنامه نگاران به عنوان بخشی از اهل قلم، روزگار خوبی ندارند. دست اندرکاران و البته شهروندان باید بدانند که اگر این بخش از جامعه، که به نوعی دستگاه عصبیی جامعه به شمار میآیند، درست کار نکنند انواع بیماریهای اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی به آرامی اندامواره جامعه را از درون میفرساید و از پای در میآورد.
ضمن شادباش روز قلم به روزنامه نگاران، امید است که به زودی شاهد گشایشهای اثرگذاری در زندگی فردی و حرفهای آنان باشیم.
صفحه آخر روزنامه شرق، 14 تیر 99 (این یادداشت با عنوان "وقتی همه، همه چیز را میدانند" به چاپ رسید!)
امام صادق (علیهالسلام) در روایتی فرمودند:
«الْمُؤْمِنُ أَعْظَمُ حُرْمَةً مِنَ الْكَعْبَةِ؛ حرمت مؤمن از حرمت کعبه بالاتر است.»
نفاق در تعالیم دینی به عنوان یکی از بزرگترین رذایل اخلاقی شناخته می شود که خود منشأ بسیاری از زشتی های دیگر است. شکی نیست که رذایل اخلاقی در هر مکان و هر زمان وجود داشته و خواهد داشت اما آن رذیله ای که در جامعه امروزی مان بیشتر از هر صفت زشت دیگری می بینیم، نفاق است... خداوند متعال می فرمایند:
"یحْسَبُونَ کلَّ صَیحَةٍ عَلَیهِمْ ( منافقون/4 ) هر فریادی را بر ضدّ خود می پندارند و هر آوازی را به زیان خویش! چنین افرادی(منافقان) از این می ترسند که مبادا چیزی رخ دهد"...
از زمان ورودم به مرکز تربیت معلم به عنوان دانشجو معلم تاکنون که حدود ربع قرن را درسیستم آموزش و پرورش و در عرصه ی فعالیت های اجتماعی فرهنگی در تعامل با دستگاه های اداری سپری نموده ام، همواره با این پدیده ی شوم "زیرآب زنی" مواجه بوده ام گه به انحاء مختلف و معمولاً بدون هیچ گونه سند و مدرک و از سوی افراد بی مایه و کوتوله های فرهنگی انجام می شود!
در همان دوران دانشجویی در خاطر دارم که معدود دانشجو معلمانی که به وضعیت اداره مرکز و تکیه بر الفبای زورمداری انتقاد داشتند، مورد اجحاف قرار می گرفتند و انگ های سیاسی متوجه آنها می شد،در حالی که فقط به تزویر برخی مسوولین و نحوه اداره مرکز تربیت معلم انتقاد داشتند، و یا در ادوار بعدی در مدارس و بخش هایی که فعالیت داشته ام و یا مصاحبت های متعددی که به واسطه ی تعامل ها و ارتباطات اجتماعی و فعالیت های گسترده فرهنگی، اجتماعی و حضور در عرصه سازمان های مردم نهاد و تشکل های معلمان داشته ام،با بسیاری از همکاران خوشفکر و خلاق و مبتکری مواجه شده ام که به دلیل زخم خوردن از :زیرآب زنی"ها و تجسس ها و ظن ها، بسیار دلسرد از همکاری با سیستم آموزش و پرورش شده اند؛ و به واسطه ی نقض حقوق شهروندی اولیه خود و عدم احساس امنیت، رضایت شغلی لازم را ندارند!
متاسفانه این پدیده شوم و رذیله ی نامیمون كه در بخشی از ساختارهای معمولاً اداری جامعه رسوخ كرده و شدت گرفته و گاهی منجر به بی اعتباری یا ریختن آبروی افراد می شود و به صورت معمول با قصد تخریب و تخطئه فرد یا افرادی موثر و تحول آفرین از سوی افرادی فاقد اصالت و هویت و تربیت انجام می شود ؛ به عنوان مثال در خاطر دارم حدود 13سال پیش در سال86 حسب اتفاق و برخلاف رویکرد غالب سیستم اداری، امکان حضور گروهی از همکاران تحول آفرین و خلاق و مبتکر که به کار تیمی باور داشتند در یک کانون فرهنگی تربیتی در قبله تهران فراهم شد و در عرض دو سال یک کانون فرهنگی تربیتی متروکه و واقع در منطقه ای دورافتاده؛ از یک عمارت تاریکی و حیاط خلوت پرت و فراموش شده مطابق قاعده مقبول " شرف المكان بالمكين" به یک مرکز تحول آفرین و مرکز ثقل فعالیت های اجتماعی، فرهنگی در آن منطقه مبدل شد و تیمی از بهترین همکاران شاغل در آن منطقه از آموزش و پرورش با تدابیر مدیر جوان کانون به عنوان مربی در آن کانون مشغول به کار شدند اما این تحول آفرینی و تأثیرگذاری از سوی حاسدان و تنگ نظران و عاجزان بدسگال، نه به عنوان یک حسن و امتیاز و یک "فرصت خیر" بلکه به عنوان یک تهدید تلقی شد و چون هیچ تخلفی انجام نشده بود،از هر کرانه ای تیری روانه شد تا حرکت و تحول را در آن کانون متوقف کنند و اتفاقاً هرزنامه های بی سند و مدرک و زائیده ی خیال افراد فاقد هویت و بیمار روحی و روانی بر سیستم معیوب مدیریتی منطقه کارگر افتاد و بدون هیچ گونه دلیل موجهی اقدام به تغییر در مدیریت کانون نمودند و تیم همکاران منتخب وی نیز به نشانه ی اعتراض کانون را ترک گفتند و وضعیت کانون به همان حیاط خلوت قبل عودت داده شد و هیچ کس در سیستم ستادی و اداری آموزش و پرورش اساساً شکایات متعدد و درخواست اعاده حق را ترتیب اثر نداد، اما تا یک دهه بعد هرزنامه های صادره که منشاء و منبع آن فردی مغرض و بیمار بود، مورد توجه قرار گرفت و همین مسبب تشویق و ترغیب هرزه نویسان و توزیع کنندگان شب نامه ها در آن منطقه شد که با ایمان و باور به کارگر افتادن هرز نامه های سمی شان، آبرو و حیثیت هرکسی که در مقابلشان قرار می گرفت را هدف قرار دهند!
پدیده زیرآب زنی می تواند به انحاء مختلف و بر اساس عقده گشایی افراد مغرض و ناپرهیزکار انجام شود ؛ به عنوان مثال ارائه گزارش خلاف واقع و ساختگی و یا تفسیر و بزرگ نمایی موضوعات با هدف تخریب جهت دار در خصوص یک موضوع یا یک شخص و یا موضوعات و اشخاص مختلف به مسوولین و بخش هایی از ادارات و یا سازمان هایی است که می توانند در فرآیند امنیت شغلی و یا ارتقاء جایگاه یا شغل فرد موثر و تحول آفرین تاثیرگذار باشند که اتفاقاً با توجه به رویکرد محافظه کارانه و عافیت اندیشانه ی عمده ی مدیران و مسوولان این هرزنامه ها، بی تاثیر هم نیستند!
این پدیده اجتماعی مذموم که بیشتر در ادارات مرسوم است و بر روابط افراد اثر گذار است، زیر آب زنی در هر قسم به معنی بدگویی از فردی در مقابل دیگران است که در نتیجه آن فرد مذکور موقعیت اجتماعی ، کاری و یا محبوبیتش را از دست بدهد.
این پدیده و رفتار زشت كه بیشتر در مراكز جمعی مانند دستگاه های اداری، گاهی منجر به از دست رفتن اعتبار شغلی یك فرد یا افرادی می شود آن چنان ریشه دوانده كه به صورت یك عادت روزانه برای برخی از افراد بیمارفکری و مغرض و ناپرهیزکار در آمده است .
در ادوار مختلف اشتغال خود درسیستم آموزش و پرورش همواره به این موضوع اندیشیده ام که چگونه برخی افراد بدون اینکه شناخت و یا سابقه ی همکاری با فردی که زیرآب وی را می زنند داشته باشند ، هر زمان که موضوع انتصاب شخصی در جایگاهی مطرح شده است، به صورت خودجوش و خودانگیخته اقدام به اظهار نظر در مورد وی می نمایند؟! و اساساً چرا مدیران ارشد به این حرف های بی پایه و اساس توجه می کنند؟! و چرا مستندات و کارنامه فعالیت و رزومه یک فرد در سیستم اداری و استعلام های قانونی که از مراجع مختلف میتوان اخذ نمود، به کناری گذاشته می شود و به "شب نامه" های بی پایه و اساس و زائیده ی ذهن بیمار حرف های حاسدان و تنگ نظران نگران به مخاطره افتادن جایگاه خود توجه می شود! رسانهها، نخبگان و فعالان فرهنگی جامعه در این زمینه نقش پررنگ تری را می توانند ایفاء نمایند، باید با این تضادهای ارزشی، در جامعۀ خود، شجاعانه روبه رو شویم .
شاید رفتارهای زشتی مانند سخن چینی، تجسس، تزویر، استفاده ابزاری از باورها و فرهنگ عمومی، حسادت و ...، ریشه در ناهنجاریهای رسوخ كرده در فرهنگ یك جامعه آن هم در طول قرنهای متمادی و حاصل حضور فرهنگهای مهاجم در یك سرزمین باشد اما زیر آب زنی و شب نامه نویسی، سابقه ای طولانی ندارد و عادت و رفتاری زشت و ناپسند است كه از سوی برخی از افرادی که محصول تربیت نادرست هستند و باوری به پارسایی و پرهیزکاری ندارند به جمع رذایل اخلاقی پیوسته و طی سالهای اخیر بر شدت آن افزوده شده است.
البته شب نامه نویسی یکی از راههای ظهور و بروز رذیله "زیرآب زنی" است که در بخشهای جمعی و محیط های كاری خودنمایی می كند، مردم و گاهی مسئولان را به واكنشهای مخرب وا می دارد و حتی نمونه هایی از این هرزه نویسی ها را گاهی به صورت کامنت با نام های مستعار و ساختگی در ذیل مطالب تاثیرگذار و مهم در همین رسانه ی مستقل و شفاف صدای معلم می توان رصد نمود که خود گویای اهمیت و تاثیرگذاری مطلب و جایگاه نگارنده است.
بخش اعظمی از عادت زیرآب زنی در افراد به گذشته، روش های تربیتی و نوع زندگی خانوادگی افراد بستگی دارد. بخش دیگری از این پدیده اجتماعی به سازمان ها و افرادی که گزارش هایی از این دست را می پذیرند هم بستگی دارد.
* انواع زیر آب زنی:
1) ارائه گزارش نادرست در خصوص یک فرد
این بدان معنی است که عملی که از سوی فردی سر نزده است به وی نسبت داده شود و تلاش شود با استفاده از شواهد و مدارک ساختگی کاری را به فردی نسبت داده یا از او سلب کنند.
2) ارائه گزارش صحیح در خصوص یک فرد
در این شیوه یک عمل نادرست فرد برجسته شده و با بزرگ نمایی به رئیس گزارش می شود تا به این ترتیب موقعیت کاری وی تضعیف شود و یا آنکه جایگاه اجتماعی او تخریب گردد.
3) ترکیب اطلاعات صحیح و نادرست در خصوص یک فرد
زیرآب زن حرفه ای معمولا از این شیوه برای دستیابی به اهداف خود بهره می برد بدان معنا که کارها و رفتار های کسی که قصد تخریب او را دارد به شیوه دلخواه خودش تفسیر کرده و نظرات شخصی خودش را به دیگران القا می نماید.
بدترین شرایط زیر آب زنی این است که فرد مذکور به صورت ناشناس زیرآب زنی کرده باشد و شما از هویت او مطلع نباشید،که باصطلاح همان شب نامه نویسی را انجام داده باشد و همانند حرامیانی که در دل شب به قافله می زدند...از طریق شب نامه به آبرو حیثیت و جایگاه و اعتبار افراد هجمه وارد شده باشد!!
بحثی که در این خصوص بسیار مهم است آنست که مدیران باید نهایت دقت خود را به کار ببرند که در دام زیر آب زنان گرفتار نشوند ضرب المثل شنونده باید عاقل باشد از مصادیق چنین مواردی است! که متاسفانه این نقیصه در رویکرد مدیران در ادوار مختلف مشهود بوده است و البته شدت و ضعف داشته است! و این اتفاقا نکته ای است که مدیران ارشد باید مورد توجه ویژه قرار دهند ؛ این رفتار و شب نامه نویسی و زیرآب زنی تنگ نظران و کوتوله های فرهنگی می تواند مدیران عزیز ما را به یاد جمله ی معروف شهید مطهری به عنوان "چرا به قطار بی حرکت کسی سنگ نمیزند؟" بیاندازد که دکتر مطهری در کتاب حق و باطل جملاتی به این مضمون نوشتهاند: "از کودکی همیشه این سوال برایم مطرح بود که: چرا قطار تا وقتی ایستاده است کسی به او سنگ نمیزند... اما وقتی قطار به راه افتاد سنگباران میشود....این معما برایم بود تا وقتی که بزرگ شدم و وارد اجتماع شدم دیدم، این قانون کلی زندگی ماست که هر کسی و هر چیزی تا وقتی که ساکن است مورد احترام است، تا ساکت است مورد تعظیم است...اما همینکه به راه افتاد و یک قدم برداشت نه تنها کسی کمکش نمیکند، بلکه سنگ است که به طرف او پرتاب می شود و این نشانه یک جامعه مرده است، ولی یک جامعه زنده فقط برای کسانی احترام قائل است که: متکلم هستند نه ساکت، متحرکند نه ساکن، باخبرترند نه بی خبرتر".
این جمله می تواند نشانه و تلنگری باشد برای شناسایی تحول آفرین ترین و تاثیرگذار ترین نیروها در یک مجموعه!! چرا هیچ سنگی به سوی افراد ساکن و بی تحرک درجامعه و محیط های کاری پرتاب نمی شود اما همواره افراد تاثیرگذار در معرض هجمه های مختلف و ترور شخصیت هستند؟!
ترور شخصیت، در واقع تلاش برای لکه دار کردن جایگاه یک فرد است، این عمل شامل اشاعه موارد گمراهکننده و اغراقآمیز یا دست کاری در حقایق به جهت ارائه تصویر نادرست از فرد مورد هدف است. ترور شخصیت نوعی از افترا است که میتواند علاوه بر فرد، خانواده و اطرافیان و دوستان او را نیز شامل شود،ترور شخصیت پیشینهای تاریخی دارد و در طول تاریخ از آن به عنوان جایگزینی برای حذف فیزیکی افراد به کار گرفته شدهاست، در این روش افرادی که منافع فرد یا گروهی دیگر را به خطر انداختهاند، به قصد منزوی شدن و بدنام ساختن، توسط آنان مورد حمله قرار میگیرند. نوک پیکان سمی ترور شخصیت شب نامه نویس ها و هرزنامه نویس ها و زیرآب زن ها متوجه مولدترین و صاحب نظرترین و موثرترین نیروهاست!! همانند ترور های کور از ابتدای انقلاب تاکنون که شخصیت های بی بدیل و سرمایه های جامعه ی ما را مورد هدف قرار داده است...و به شهادت رسانده است با این تفاوت که هدف شب نامه نویس و هرزنامه نویس بی هویت،ترور شخصیت به جای حذف فیزیکی است.
سازمان ها و محیط های اجتماعی که نسبت به بهداشت روانی در محیط کار بها می دهند و بر پایه اصول مدیریتی صحیحی بنا می شوند کمتر با این پدیده مذموم اجتماعی دست به گریبان خواهند بود.
معمولا در هر سازمانی افرادی هستند که سبب توانایی های منحصر به فردشان و نقش آنها در تحول آفرینی مورد حسادت سایرین قرار می گیرند اما اگر افراد حسود سلطه جو هم باشند مشکل زیر آب زنی بروز خواهد کرد . یکی از راههای پیشگیری از این پدیده شوم و رذیله ی اخلاقی در سازمان ها و ادارات، نقش موثری است که مشاوران مدیران ارشد در تصمیم سازی ها و تصمیم گیری ها می توانند ایفاء کنند و با توجه به حجم و تراکم مشغله های مدیر ارشد یک سازمان بتوانند این موضوعات را مورد رصد قرار دهند و با بسترسازی و ایجاد فرهنگ گفت و گو و رصد رعایت اصول اولیه حقوق شهروندی در ادارات و برگزاری نشست های تبادل نظر و آراء و مشارکت دادن کارکنان سازمان در مباحث مربوط به سازمان،همدلی و انسجام را در یک سازمان بیشتر کنند و با استماع نقطه نظرات و با لحاظ شایستگی ها و توانمندی های مغفول مانده ی نیروهای انسانی و انتقال به مدیران ارشد، بتوانند ایفاگر نقش تسهیلگر در سازمان باشند که متاسفانه بدلیل آنکه نوع نگرش به جایگاه مشاوران مدیران ارشد به عنوان یک جایگاه راهبردی و اثرگذار نیست و معمولاً عده ای بازمانده از غنایم و توزیع سمت و پست در این جایگاه ها قرار می گیرند که قاعدتاً فاقد توانمندی های راهبردی هستند، این اتفاق حادث نمی شود و برخی از تنگ نظران و زیرآب زن ها و هرزه گویان و هرزه نویسان نیز به طور معمول با تغییر نظر مدیران ارشد مانع از قرار گرفتن افراد تحولگرا و دارای اندیشه مولد و راهبردی در جایگاه های مشورتی مدیران ارشد می شوند تا در همچنان بر همان پاشنه سابق بچرخد و جایگاهی که برخی بدور از شایستگی و کارآمدی اشغال نموده اند مورد تهدید قرار نگیرد...چون قاعدتاً یک مشاور تاثیرگذار و تحول آفرین به ظرایف و دقایق امور در بخش های مختلف آگاهی کامل دارد و میتواند چراغ روشن و سرشار از اطلاع و آگاهی از وضعیت موجود دستگاه برای یک مدیر ارشد در ترسیم نقشه راه فراهم نماید و این از سوی افراد ضعیف و حقیر تحمل نمی شود!!
امروزه رشته ای با عنوان روانشناسی صنعتی یا روانشاسی صنعت و مدیریت وجود دارد که متخصصان این رشته چنین افرادی را شناسایی می کنند و به صورت مشاوره ای و بهداشت روانی به آنها کمک می کنند. تا از این حقارتی که دارند نجات یابند و کمک شان می کنند تا به این شیوه ها متوسل نشوند تا نه مزاحم دیگران شوند و نه خودشان را عذاب بدهند.
شاید نگاه طنز به این موضوع، موجب شده كه عده ای به قبح آن توجه نكنند، در حالی كه پیامدهای مخرب آن در محیط های كاری بسیار شایع است و زندگی و آبروی بسیاری از مردم را به چالش كشیده است.
این پدیده ناپسند و مخرب، متأسفانه ریشه در زشتی هایی دارد كه بزرگان دین ما، انسان را از آن نهی كرده اند.
زیرآبزنی یا به عبارت ساده تر تخریب ناحق دیگران برای حفظ منافع نامشروع و جایگاه و اعتبار پوشالی خود و یا مطرح كردن خود یا رسیدن به منافع ناحق و نامشروع، ریشه در حسادت، غیبت، شایعه، تملق، جستوجو در زندگی و حریم خصوصی دیگران، سعایت، دروغ، وارونه جلوه دادن واقعیت و دهها خصوصیت ناپسندی است كه زشتی آن بر كسی پوشیده نیست.
البته پدیده های اجتماعی علل متعدد و مختلف دارند و زیر آب زنی هم ریشههای مختلفی دارد. سازمان ها و محیط های اجتماعی که نسبت به بهداشت روانی در محیط کار بها می دهند و بر پایه اصول مدیریتی صحیحی بنا می شوند کمتر با این پدیده مذموم اجتماعی دست به گریبان خواهند بود.
مهمترین دلایل وجود این اخلاق زشت در افراد جامعهپذیری و تربیت ناكافی و نامطلوب، حسادت، رقابت، كینه و دشمنی، ضعف در تخصص و كمبود اعتماد اجتماعی از جمله دلایل زیر آب زنی است.
شایستگی و كارآمدی هر فرد در نظام اداری به عوامل گوناگونی چون استعداد، هوش، انگیزش، كیفیت ابزار كار، آموزش و مهارت مورد نیاز، فرهنگ سازمانی، شرایط محیط كار و مهمتر از همه اخلاق حرفهای او بستگی دارد.
متأسفانه در جامعهای كه نسبت به اخلاق و تعهد حرفهای بیتفاوت است، ارتقای شغلی بر اساس تخصص و تجربۀ كاری فرد اتفاق نمیافتد و كاركنان برای دستیابی به مزایا و مدارج بالای شغلی، باید هرچه بیشتر خود را به جایگاه قدرت نزدیك كنند و از این رو رفتارهایی چون دروغ، زیر آب زدن یا تخریب رقبا رواج مییابد.
در چنین شرایطی است كه كاركنان یك سازمان نیز برای جبران ناكامی خود در رقابت برای دستیابی به منزلت، رو به تخریب همكاران خود میآورند.
به طور كلی، عدم توجه به اخلاق و فرهنگ اشتغال، نزول جایگاه و ارزش فینفسۀ كار در جامعه، شیوۀ مدیریت غیرمشاركتی و متمركز در سازمانها، توسعۀ اقتصادی شتابزده و عدم توجه به توسعۀ فرهنگی را میتوان از جمله عوامل مؤثر بر این پدیدۀ شوم و ترویج آن در بین كاركنان نام برد.
رسانهها، نخبگان و فعالان فرهنگی نیز در این جوامع از ارائۀ یك الگوی رفتار اجتماعی صحیح باز ماندهاند و به نظر میرسد سبك زندگی ایرانی ـ اسلامی همچنان یك شعار آرمانی و دستنیافتنی باقی مانده است.
رسانهها، نخبگان و فعالان فرهنگی جامعه در این زمینه نقش پررنگ تری را می توانند ایفاء نمایند، باید با این تضادهای ارزشی، در جامعۀ خود، شجاعانه روبه رو شویم.
راه حل دیگر پیشنهادی برای مدیران؛ ایجاد پیوندها و روابط حرفهای صحیحی است كه تمامی كاركنان سازمان را ارزشمند دانسته و مشاركت همگان را می طلبد ؛که همان طور که قبل تر هم اشاره شد در این زمینه مشاوران مدیران ارشد و مدیران در مناطق می توانند نقش تاثیرگذاری در تعامل و ارتباط با همکاران داشته باشند!!
زیر آب زنها، رشد اخلاقی طبیعی ندارنداز نظر روانشناختی، افرادی به این رفتار اقدام می كنند كه رشد اخلاقی طبیعی ندارند و اغلب موفقیت خود را در گرو تضییع جایگاه دیگران رقم می زنند.
این گروه اعتماد به نفس ندارند و به جای تقویت خصایص مطلوب خود و بالا بردن مهارت های فردی و بین فردی، همواره با ابزارهای بیرونی بر محیط تسلط می یابند و سعی می كنند آن را كنترل كنند.
از جنبه دیگر، افرادی كه به سادگی تحت تاثیر گفته های دیگران در مورد مسائل، تصمیم گیری می كنند و تفكر نقادانه ای ندارند اصولا در دام گروه اول می افتند و با این سطحی نگری باعث تقویت رفتار آنها می شوند.
● سخن آخر:
مغزهای بزرگ درخصوص ایده ها بحث می کنند.
مغزهای متوسط در مورد حوادث صحبت می کنند.
مغزهای کوچک در باره مردم گفت و گو می کنند.
* همگی بر این باور یم که دنیا راه عبور است نه سرای ماندن ، پس اوقات گرانبهای مان را به خوشه چینی زیبا ترین و بهترین اعمال صرف کنیم نه زشت ترین و بیهوده ترین آنها.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
عفو و گذشت انسان از حقوق خود یکی از فضیلت های اخلاقی است، زیرا عفو از مصادیق احسان است و در اخلاق و آموزه های قرآنی بر احسان به دیگری تشویق و ترغیب فراوان صورت گرفته است. در آیه ۳۴ سوره فصلت برتری عفو و گذشت، نسبت به مقابله با بدی ها تاکید شده است. قرآن در سوره حج به مسلمانان مورد ستم واقع شده از سوی مشرکان با آنها در مورد عفو و گذشت توصیه نموده است. از نظر قرآن به طور کلی عفو و گذشت انسان از حق خویش امری ارزشمند و حتی مستحب است. و ان تعفوا اقرب للتقوی گذشت کردن به تقوا و خداپرستی نزدیکتر است.
شکایت وزیر آموزش و پرورش از رضا نهضت مدیر کانال تلگرامی حرف حساب تحت عنوان نشر اکاذیب و افترا و توهین توسط بازپرس دادسرای فرهنگ و رسانه بررسی و دو مورد اول را وارد ندانسته و در مورد توهین ،پرونده به دادسرای کارکنان دولت فرستاده شده است.
آموزش و پرورش نهاد متولی فرهنگ یک جامعه است، در آموزش و پرورش یک نظام اسلامی بایستی آموزههای قرآنی فرهنگسازی شود .اگر در آموزش و پرورش سجایای اخلاق اسلامی ترغیب و عمل نشود از کدام نهاد دیگری می توان توقع فرهنگ سازی داشت؟
اقدامات امنیتی در یک نهاد فرهنگی جواب معکوس خواهد داد. وزیر آموزش و پرورش در ابتدای کار از معلمان خواست که انحرافات سیستم را به او گوشزد کنند. سرپرست قبل از ایشان بخشنامهای صادر فرمودند مبنی بر ممنوعیت شکایت از رسانه های حوزه آموزش و پرورش ،البته که از جناب حسینی با توجه به تفکر اصلاح طلبی توقع دیگری وجود نداشت .بارها فعالان رسانهای از وزرای مختلف خواستهاند که اجازه ندهند امنیت فرهنگی تحت تاثیر فرهنگ امنیتی قرار بگیرد، اما آنچه که به جایی نرسد فریاد است.
در سیستم های نظارت ناپذیر و غیر شفاف احتمال شکلگیری فساد زیاد است . فعالان رسانهای و به طور کلی رسانه ها عامل شفاف سازی زوایای فساد پذیر سازمانها هستند. انسداد، حذف، سکوت ارمغانی جز شکنندگی فرهنگی نخواهد داشت، این شکنندگی باعث آسیب پذیری اجتماعی میشود. اتهامات نشر اکاذیب و افترا توسط بازپرس رد شده است، آيا رضا نهضت میتواند در این دو مورد از دادگاه تقاضای اعاده شرف نماید؟
آيا تمامی مشکلات آموزش و پرورش فقط یک کاریکاتور یا توهین یک رسانه به آقای وزیر است؟
وزارت آموزش و پرورش به روایتی رتبه دوم در شکایات را در سازمان بازرسی قوه قضاییه دارد، چرا وزارت تحت امر شما این همه شاکی دارد؟
گزارش مدیر کل ارزشیابی و عملکرد وزارت آموزش و پرورش از مدارس غیر دولتی فارس و دیگر تخلفات مالی حوزه وزارت آموزش و پرورش را توهین نمی دانید؟
آقای وزیر فرهنگیان از دربند بودن همکاران خود ناراحت هستند ، محمد حبیبی در هیاتهای تخلفات تحت امر شما حکم اخراجش صادر شده است.نیک می دانید پروردگار عالم میفرمایند "و من لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الظالمون" فاولئک هم الفاسقون" فاولئک هم الکافرون" هر کس به غیر آنچه خدا فرو فرستاده است حکم کند فاسق است، ظالم است ،کافر است .
پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم می فرمایند: بدترین مردم کسی است که خطای دیگران را نمی بخشد. یا امیر مومنان می فرمایند: چقدر زشت و ناروا ست که انسان گناه کاری را که از او پوزش می طلبد عقوبت کند.
فعالان رسانهای فرهنگی منتظرند که با توجه به سجایای اخلاق اسلامی قبل از ورود پرونده مدیر کانال حرف حساب به دادسرای کارکنان دولت عدم پیگیری و رضایت شما اعلام شود.
ضمنا یادآوری می گردد مطابق ماده ۶۰۸ قانون مجازات اسلامی : مجازات توهین به افراد از قبیل فحاشی و استعمال الفاظ رکیک چنانچه موجب حد قذف نباشد، شلاق تا ۷۴ ضربه یا ۵۰۰۰۰ ریال تا یک میلیون ریال جزای نقدی خواهد بود. احتمالاً هر دو مجازات یعنی هم شلاق و هم جریمه نقدی صادر نخواهد شد. آیا شلاق خوردن یا جریمه نقدی یک فرهنگی بر لذت گذشت برای شما ارزشمند تر است؟
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
اسلاوی ژیژک در کتاب "خشونت" با کمک گرفتن از طنزی عامیانه در شوروی سابق، نکته مهمی را گوشزد می کند. ژیژک می نویسد:
" در دوران سوسیالیسم توصیه لنین به جوانانی که از او می پرسیدند چه کار باید بکنند این بود: "آموختن، آموختن، آموختن". این توصیه همیشه در برابر چشمان همه بود و بر در و دیوار مدارس نقش بسته بود و لطیفه ای هم در این خصوص ساخته بودند که از مارکس، انگلس و لنین می پرسند ترجیح می دهند همسری برای خود اختیار کنند یا معشوقه داشته باشند. مارکس که در مسائل خصوصی تا حدودی محافظه کار بود همان گونه که از او انتظار می رود؛ می گوید "همسر" ولی انگلس که خوش گذران تر از او است؛ معشوقه داشتن را انتخاب می کند. در کمال شگفتی لنین می گوید "هر دو". آیا در پشت تصویر انقلابی خشکی که از او وجود دارد؛ رگه ای از خوش گذرانی منحط پنهان است؟ نه. او توضیح می دهد: "زیرا بدین ترتیب می توانم به همسرم بگویم که پیش معشوقه ام می روم و به معشوقه ام بگویم می خواهم پیش همسرم باشم..." "و بعد چه می کنی؟"، "یک گوشه ی خلوت پیدا می کنم و می آموزم و می آموزم و می آموزم!"شاید این گزاره تاکیدی و سه کلمه ای لنین بزرگترین نیاز امروز جامعه ما باشد..
آنچه که امروز می تواند ما را از یاس و ناامیدی و استیصال نجات دهد نه کنار رفتن رئیس جمهور و نماینده مجلس و رئیس فلان قوه اداری و اعدام فلان مقام فاسد و.. بلکه آموختن و یادگیری چرایی تشکیل جامعه و ایجاد نظام سیاسی است.
آنچه که می تواند ما را از تکرار کورکورانه تاریخ رهایی بخشیده و کورسوی امیدبخشی را مقابل دیدگانمان قرار دهد، یادگیری و آموختن و آموختن است.
جامعه امروز ما بیشتر از آنکه نیاز به پرخاش و شعار و فریاد داشته باشد، نیاز به آموختن و اندیشیدن دارد.
جامعه امروز ما نیاز دارد که به جای دهان با مغز و فکرش سخن بگوید و به جای فریادهای همیشگی زنده باد و مرده به خواسته و اندیشه پشت این، زنده بادها و مرده بادها بیاندیشد.
جامعه ما نیاز به آموختن دارد تا از زیست جنینی و صِغارت فکری خود خارج شده و کم کم راه رفتن و ایستادن روی پاهای خود، بدون تکیه دادن به هیچ پهلوان و قهرمانی را بیاموزد.
جامعه ما نیاز به آموختن دارد تا بدون کمک "ارباب" و "پدر" دستی به سر و روی خانه و زندگی اش بکشد و مسئولیت کردار و گفتار خود را بپذیرد.
جامعه ما نیاز به آموختن دارد تا در مواجهه با هر مسئله ای به ساده ترین و دم دستی ترین ابزارها و روشها که هیچ گاه هم راهگشا نبوده است، چنگ نزند.
جامعه ما نیاز به آموختن و آموختن دارد تا توان برقراری ارتباط و دیالوگ و فهم و پذیرش زیست جهان "دیگری" را به دست بیاورد.
جامعه ما نیاز به آموختن دارد تا بتواند نسلهای بعدی خود را درست پرورش دهد.
تا زمانی که جامعه این نیاز اساسی که از نفت سر سفره و نان شب هم واجب تر است را احساس نکرده و در راستای تحقق آن تلاش نکند، هیچ چشم انداز و افق نوید بخشی را پیش روی خود نخواهد دید ...
کانال خرمگس
تحریف واقعیت که مفهوم سادهای از دستکاری در دادهها برای فریب مخاطب است، یک مفهوم رسانهای است ولی یک واقعیت اجتماعی نیز هست.ما هر لحظه در معرض انبوه خبرهایی هستیم که بهویژه از سوی شبکههای اجتماعی به سمتمان هدایت میشوند. کانالهای تلگرامی در ایران در حال حاضر از بسیاری از رسانههای مهم داخلی و خارجی فراگیرتر شدهاند و هر روز دهها خبر و داستان تازه یا کهنه را برای ما تعریف میکنند.
بسیاری از ما وقتی برخی از این داستانها را میخوانیم، ممکن است بهشدت خشمگین، شاد یا غمگین شویم. این واکنش روانی همان نتیجهای است که نویسنده داستان یا گزارش انتظارش را میکشد. او قصد دارد در گام اول احساسات ما را تحریک کند تا راحتتر بتواند قصهاش را به ما بفروشد.
احساساتی بودن ما مشکل اساسی و اصلی نیست. بسیاری از خوانندگان و شنوندگان و بینندگان، هر روز که از خواب بیدار میشوند، سراغ روزنامه یا سایت یا شبکه محبوب خودشان میروند و در شبکههای اجتماعی نویسنده یا اکانت دلخواهشان را دنبال میکنند. خیلی وقتها ما انتظار داریم که آدمها و رسانههای محبوبمان همان مطالبی را برای ما گزارش کنند که دوست داریم و مهمتر اینکه باورها و اطلاعات قبلی ما را تأیید و تکمیل کنند.
فرض کنید مثلاً من بر اساس اطلاعات قبلی یا گرایش سیاسی، باور دارم که گرم شدن زمین هیچ ربطی به افزایش گازهای گلخانهای ندارد. در این صورت، هر گزارش تازهای که بتواند این موضوع را بیشتر نشان دهد، من را خوشحال میکند و به من انگیزه میدهد تا این گزارش تازه را با دیگران بهسرعت در میان بگذارم.این دو موضوع، یعنی احساساتی بودن و میل به دریافت اطلاعات دلخواه، دقیقاً مثل یک «تله» ما را گیر میاندازد، چون در شرایطی که احساساتمان برانگیخته شده و خوشحال از تأیید باورها و اطلاعات قبلیمان هستیم، استعداد بالایی داریم که هر گزارش تحریفشدهای را بپذیریم. ما در این لحظات جنس تقلبی از بازار خریدهایم.
در این بازار مکاره، ما میتوانیم انگشت اتهام را به سمت کسانی که گزارشهای تحریفشده تولید کردهاند بگیریم و مسئولیتپذیریشان را به چالش بکشیم، ولی برخی اوقات آنها دقیقاً کارشان همین است. به همین خاطر، ما باید کلاه خودمان را بچسبیم.
احتمالاً این سؤال مطرح میشود که «خب، چه باید کرد» در «گردابی چنین هایل»؟
پاسخ آسان است ولی انجام دادنش خیلی سخت.اولین توصیه رایج این است که حداقل یک بار خبرها و پیامها را معاینه فنی کنیم، بعد برای دیگران بفرستیم. معاینه فنی کار سختی است، ولی کارهای اولیه، مثل اینکه مطمئن شویم که یک منبع معتبر خبر را فرستاده و یک یا دو منبع دیگر را کنترل کنیم که از درستی دادهها مطمئن شویم، چندان هم سخت نیست. شاید وقتگیر به نظر برسد، ولی ارزشش را دارد.کار سختتر این است که دست از تعصب به باورهای قدیمی جانسخت خودمان برداریم و دنبال درک بیشتر از حقیقت باشیم. دقت کنید که لازم نیست دست از باورهای خود برداریم، بلکه دست از تعصبورزی به باورها برداریم. بپذیریم که ممکن است برخی باورهای ما درست نباشند یا اینکه لازم است تغییر کنند و اصلاح شوند.این کار خیلی سختتر است، چون مشخص نیست حقیقت نزد کیست، ولی اگر با انگیزه درک بیشتر از موضوع و نه برای تأیید باورها و تبلیغ عقاید خودتان مطالعه کنید و رسانهها را مرور کنید، انگیزه و قدرت بیشتری برای مشارکت در بحثها و کمک به درک و فهم خودتان و دیگران خواهید داشت.این موضوع، یعنی مشارکت فعال و بدون تعصب در بحثهای مختلف، هم به درد مبارزه با «تحریف واقعیت» میخورد و هم بستری مفید برای گسترش فرهنگ رواداری محسوب میشود. پس خیری که در این مسیر کسب میکنیم، شخصی نیست؛ ما به فرهنگسازی عمومی کمک میکنیم و خیرمان به همه میرسد.
نکته مهمتر این واقعیت تلخ است که واقعیتهای تحریفشده و گزارشهای دستکاریشده، بهسرعت قادر به جریانسازی و تأثیرگذاری بر روی انبوهی از مردم هستند. ساده نیست، ولی مهم است که بخشی از این جریانسازیهای هدفمند و انحرافی نباشیم. شاید گفته شود این راهحلها خیلی کلی و ارشادی هستند، ولی این هم یک واقعیت است که در این وضعیت آشفته که هر لحظه ممکن است فریب بخوریم، چارهای جز مسئولیتپذیری بیشتر نداریم.
هنوز بشر نتوانسته است نرمافزاری اختراع کند که این مشکل را برای ما حل کند و بگوید داستانها و روایتها تحریفشده هستند یا نه؛ باید خودمان آستین بالا بزنیم.ما باید تمرین کنیم و یاد بگیریم جزئی از تبلیغات و پروپاگاندای جناحهای سیاسی یا کمپانیهای بزرگ اقتصادی نباشیم و بهراحتی فریب حکومتها را نخوریم. این درست است که به طور طبیعی ما جامعه هدف آنها هستیم، ولی به اندازه کافی از قدرت اختیار و انتخاب و مهمتر از آن قوه تشخیص برخوردار هستیم که بادشان ما را با خود نبرد.
وقتی شما مسئولیتپذیری دارید و با تعصب کمتری در بحثها مشارکت میکنید، دارید قدرت و اراده انسانی خود را برای ساختن جهانی بهتر و مطمئنتر برای خودتان و دیگران به رخ دستاندرکاران تحریف واقعیت میکشید.البته آنها سمج هستند و هر روز به کارشان ادامه میدهند، ولی هر لحظه و هر بار که یک نفر کمتر فریب بخورد، یک باخت در کارنامه آنها ثبت میشود.
طبیعی است که اگر همین حالا تلاش کنید درباره وقایع مختلف با تحقیق و مطالعه بی طرفانه به حقیقت ماجراپی برده و به دیگران نیزانتقال دهید و به آنها کمک کنید تا درک دقیقتری از چیزی که رخ داده به دست آورند، با مقاومتهای زیادی که گاه آزاردهنده هم هست مواجه میشوید. ممکن است خیلیها به شما بگویند خب! که چه؟ گاهی ممکن است خسته شوید یا احساس کنید در این اقیانوس فریب و روایتهای تحریفشده، کار شما بیهوده است؛ ولی چنین نیست؛ کار شما مهم است، هر انسان مسئولیتپذیری باید به تلاش خود در این زمینه ادامه دهد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گويا از سرگروههای درسی در مدارس خواسته شده كه معايب و محاسن را جهت بهبود اين برنامهی آموزش مجازی مكتوب كنند و به گروههای آموزشی منطقه خود بفرستند.
البته ناگفته نماند كه در گرفتن گزارش و پيشنهاد در همهی سطوح و البته پس از اندی به بايگانی و زبالهدان سپردن يد طولایی داشتهايم كه نياز به توضيح نيست، به طور قطع اين هم از اين قاعده مستثنی نخواهد بود.
باری ... ما هم كما فیالسابق انجام تكليف كرده و نكاتي چند را هر چند تكراری يادآوری میكنيم؛ به اميد آن كه شايد گوشی براي شنيدن پيدا شود و گوشه چشمی انداخته شود.
از حق كه نگذريم اسم قشنگی برای اين برنامه برگزيده شده، كه عمدا يا سهوا سر واژهی شبكه اجتماعی دانشآموزان بوده است. در اطلاعات اين شبكه كه در گوگل جست و جو میكردم، كلی تعريف شده بود كه اين پلتفرم چنين است و چنان و دانشآموزان میتوانند ٢٤ ساعته از امكانات كامل يك مدرسهی مجازی با دانلود سريع در محيطی امن برخوردار باشند. ظاهرا كه همه چيز عاليست و مشكلی وجود ندارد و در اقصی نقاط ايران همه به طور يكسان میتوانند از اين آموزشها در راستای عدالت آموزشی بهرهمند باشند. آرزوها محقق شدهاند و فرزندان ايران در كرامت و فراغ میتوانند با بهترين آموزشها همگام با دنيا پيش بروند.
شعارها فريبنده و اغواگرند... تا اينجا همه چيز عاليست... و امّا...
در مرحله اجرا همهی نقشهها بر آب شد و كارايی آن عملاً چيزی نبود كه شعارش را در بوق و كرنا كرده بودند و هزاران و شايد چندين ميليون معلم و دانشآموز را مجبور به نصب يك برنامهی ناكارآمد يك شبه كنند كه هنوز در مرحلهی آزمون و خطا بود.
محتوا توسط دبيران هوشمند و توانمند بسيار توليد شد و نهايتا هم هر كس در حد بضاعت خود بدون آموزش درست با هر برنامهای كه در دسترس داشت رسالتش را كم و بيش در روزهای سخت قرنطينه به انجام رساند و اندكي از اضطراب روانی دانشآموزانش كاست.
اما فقط خود میدانيم چگونه و چطور ؟!
اينجاست كه ناخودآگاه به ياد اين مثل افتادم كه اين طرح يكشبه و بدون هيچگونه زيرساخت مانند هزاران طرح ناكارآمد ديگر شايد "اگر براي ما آب نداشت براي خيلي ها نان داشته است"
باری !
سخن كوتاه
خود را به عنوان يك فرهنگي كه میبايست از آگاهترين قشر احاد مردم باشد بيش از اين فريب ندهيم و در حالي كه راهكارها را خوب میدانيم به بيراهه نرويم.
اينترنت رايگان و يا حداقل ارزان و دستگاه و لپتاپ و گوشی طبق آخرين توليدات روز بازار و برداشتن فيلتر و فراخوان مهندسان كارآمد برای نوشتن بهترين برنامهی آموزشی و يا پرداخت هزينه بهترين اپليكيشنهای آموزشی به شركتهای معتبر دنيا و همچنين آموزش معلمان باهوش و متخصص و به روز از نظر علمی و... علاج درد است كه نه در دست من است و نه هيچ همكار ديگر.
در آن صورت است كه میتوانيم حرفی برای گفتن داشته باشيم كه اين برنامه چند درصد در راستای اهداف آموزشي ما بوده است و تا چه انداره دانشآموزان اين مرز و بوم را پوشش داده است و يا آيا همه توانستهاند در اقصی نقاط ايران به طور مساوی بهرهمند باشند، گفت و گو كنيم.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
در ابتدای این بحث نیاز است سری به روال رتبه بندی موجود در آموزش و پرورش ایران بزنیم. برای این موضوع نگاهی به اظهارت و رفتار معاون شورای عالی آموزش و پرورش داشته ایم.
در اوایل تیرماه 1399 هجری شمسی پس از 5 سال از زمان شروع قانون برنامه ششم توسعه و موضوع ایجاد شایسته سالاری در نظام آموزشی می گذرد. در این بین در آخرین سال این برنامه قانون شده، یعنی سال 1399، بار دیگر معاون شورای عالی آموزش و پرورش، در رابطه با رتبه بندی اظهاراتی داشته اند. نکته ای که در این اظهارات توجه نگارنده را جلب کرد که ایشان ادعای علمی و تطبیقی بودن این رتبه بندی را داشته اند. در حالی که موارد و گفته های او نشان دهنده این موضوع نیست و همین طور اجرای رتبه بندی اسمی و ناکارآمد در دفعات قبل نیز این موضوع یعنی غیر علمی و غیر منطقی و غیر تطبیقی بودن کار این شورای عالی آموزش و پرورش را تایید می کند.
معاون مذکور، پس از بیان یک سری مفاهیم شعارگونه در مورد معلمان، اظهارتی عجیب و غیر علمی و غیر منطقی بیان داشته است به طور مثال:
"یکی از اهداف رتبه بندی تغییر نظام حقوق و دستمزد است یعنی افراد در قبال عملکرد از ارتقای حقوق بهره مند میشوند."
یا " رتبه بندی بر روی سه مولفه اساسی تاکید دارد؛ نخست توانمندی و صلاحیت معلمان، ویژگی توانمندی و صلاحیت، کسب کردنی است یعنی افراد باید تلاش کنند و توانمندی را به دست بیاورند؛ دوم، عملکرد یعنی صرفاً دانستن کفایت نمیکند و فرد باید بتواند دانسته و مهارت خود را به مرحله ظهور برساند و بتوان عملکرد او را ارزیابی کرد و سوم، رقابت پذیر بودن ماجراست یعنی باعث میشود معلمان در کسب صلاحیتها از یکدیگر پیشی بگیرند، بنابراین اگر مدرک تحصیلی و سابقه جزو رتبه بندی باشد این کار غلط است"
"رتبهبندی مانند مسابقه است و از فردی که در مسابقه دو شرکت کرده است نمیپرسند سیاه هستی یا سفید، قدت کوتاه است یا بلند، مدرک دکتری داری یا فوق لیسانس، بلکه میگویند فردی که توانست در این میدان نفر اول شود، روی سکو میایستد؛ در رتبه بندی حداقل سابقه را لحاظ کرده و گفتیم افرادی میتوانند رتبه را کسب کنند که حداقل ۵ سال سابقه داشته باشند یعنی ما معتقدیم ۵ سال طول میکشد که افراد صلاحیتها را کسب کنند"
"بخش زیادی از کارهای پژوهشی و تدوین شاخصها انجام شده است و ملاحظاتی وجود دارد که در حال بازنگری هستیم"
این اظهارات نشان دهنده عدم مطالعه و بررسی نظام های آموزشی برتر جهان توسط او و شورای عالی آموزش و پرورش است و این بسیار عجیب و نگران کننده هست. اظهارات فوق الذکر را می تواند به طور کامل خلاف آنچه که در سیستم های آموزشی جهان در حال اتفاق هست دانست و در این مقاله ما وقت خود را نمی خواهیم صرف بررسی این سخنان کنیم چون به نظر ارزش بررسی ندارد. اما به طور مثال در آنجا که گفته است : " یکی از اهداف رتبه بندی تغییر نظام حقوق و دستمزد است " به طور کامل سطح علمی و پژوهشی سخنان او را زیر سوال می برد. چرا که با بررسی نظام های برتر آموزشی جهان، رتبه بندی یا نردبان شغلی در بسیاری کشور ها برای افزایش حقوق نیست بلکه در جهت کیفیت بخشی آموزش است هر چند در بسیاری از کشورها، ارزیابی یک مقوله ضعیف و بی اهمیت در نظام آموزشی هست و به آن توجه زیادی نمی کنند چه برسد که در زمینه افزایش حقوق تاثیر زیادی داشته باشد. تمام تلاش نظام های آموزشی برتر جهان بر گزینش و استخدام نیروی انسانی با کیفیت و این موضوع را در اولویت می دانند و حتی کافی.
یا دیگر سخن آقای معاون شورای عالی آموزش و پرورش مبنی بر قرار دادن سنوات 5 ساله برای وارد شدن در رتبه بندی و .. یک سخن کاملا غیر علمی و غیر تطبیقی می باشد، در بسیاری از کشورها چنین سنجشی ندارند که 5 سال بگذرد تا فرد وارد سیستم رتبه بندی شود چرا که به طور منطقی نیز این روند کاملا با نفس رتبه بندی شایسته سالار منافات خواهد داشت زیرا در این صورت افراد تازه استخدام به طور کامل انگیزه خود را از دست خواهند داد و معلوم نیست مسئول مذکور، چنین سخنان غیرکارشناسی و عوامانه را می گویندکه در ادامه مقاله با آوردن مثال هایی از نظام های آموزشی دیگر کشورها به این موضوع می پردازیم.
آقای معاون شورای عالی آموزش و پرورش، گفته است که ما کار پژوهشی و علمی انجام داده ایم تا به این نتایج رسیده ایم . نگارنده مانند بسیاری ، از جزئیات جعبه سیاه رتبه بندی شورای عالی آموزش خبر ندارد ولی طبق آنچه که معاون این شورای اظهار داشته است مشخص است که این رتبه بندی وجهه علمی و منطقی و با کیفیت ندارد و اگر اجرا نشود بهتر از اجرا شدن یک ساختار ضعیف و مشکل دار و غیر علمی هست.
البته نکته جالب دیگر اینکه چند ماه قبل از اظهارات چند سطر بالا در این مقاله، ایشان به نظر می آید اظهارات منطقی تر و علمی تر هر چند شعارگونه داشته اند.
آقای معاون مذکور، در تاریخ 30 / 10 / 98 در مطلبی عنوان می کند که : " مطالعات تطبیقی، بررسی منابع علمی موجود، بررسی تجارب گذشته و پژوهش مستقل به روش خبرگانی با حضور بیش از ۴۰ نفر از صاحب نظران، کارشناسان، مدیران و نمایندگان سازمانها از جمله اقداماتی بود که برای تدوین اصولی آن صورت گرفت"
در ادامه نگارنده در پی گشودن ساختار رتبه بندی یا نردبان شغلی موجود در کشورهای توسعه یافته می باشد تا به این طریق بررسی شود چقدر گفتار معاون مذکور و همچنین مفاد رتبه بندی ارائه شده با واقعیت علمی و جهانی ارتباط داشته و آیا واقعا مسئولان مربوطه در پی برپایی یک نظام شایسته سالار و با کیفیت هستند ؟
به نظر می رسد از این رهگذر ضررهایی بس گران بر پیکر بیمار وزارت آموزش و پرورش ایران وارد نمایند و آن را هر چه بیشتر به عمق تاریکی و ناکارآمدی فرو برند.
ادامه دارد
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه اخبار/
عصر چهارشنبه 11 تیر ، محسن حاجی میرزایی در گردهمایی مشترک مدیران کل آموزش و پرورش و معاونین آموزش ابتدایی استان ها که از طریق ویدئو کنفرانس برگزار شد، اظهار کرد: این یک جلسه عادی نیست بلکه این یک جلسه استراتژیک و راهبردی است زیرا در این جلسه جهت گیری ها برای حرکت جدی و اساسی در دوره ابتدایی بررسی می شود، لذا همه همکاران با تمام وجود حضور داشته باشند.
وی افزود: در سی سال گذشته در هرجا حضور و مسئولیتی داشتم وقتی به مسائل و مشکلات کشور می اندیشیدم اگر سه راه حل پیدا می کردم که راهگشا بودند بدون شک یکی از آنها توجه به آموزش های عمومی بود.
حاجی میرزایی گفت: هیچ توسعه و پیشرفتی در کشور بدون توسعه آموزش های عمومی اتفاق نمی افتد و مقطع ابتدایی در جایگاهی است که می تواند در این زمینه مشگل گشا باشد.
وی ادامه داد: براساس آیات قرآن، ظرفیتی که در انسان نهفته است بسیار عظیم است و این ظرفیت در دوران ابتدایی و در اختیار ما قرار دارد، لذا مخاطبان ما در دوره ابتدایی کسانی هستند که دارای هدف هستند و دغدغه پیشرفت دارند.
وزیر آموزش و پرورش تصریح کرد: ما دائما در محیط های جدید یادگیری قرار می گیریم و دنیا به سرعت پیش می رود و این حرکت و تغییر در نظام هستی عمیق تر جریان دارد.
وی ادامه داد: توصیه می کنم هرکس در هر عرصه ای قرار گرفت نباید منفعل باشد زیرا جامعه ای که در برابر مشکلات می ایستد؛ شکست نمی خورد و در جامعه توسعه یافته، افراد در برابر مشکلات می ایستند.
عضو کابینه تدبیر و امید خاطرنشان کرد: هر تغییری، محیط اطراف خود را تحت تاثیر قرار می دهد و چیزی را می آورد؛ حال اگر افراد درک درستی از این موضوع نداشته باشند این تغییرات از بین می روند.
وی با بیان اینکه جوامع در برابر هر نوع تغییراتی، سه واکنش نشان می دهند؛ اضافه کرد: برخی حوادث را پیش بینی می کند و برای رویارویی با آن آماده می شوند، عده ای در اثنای حوادث و دگرگونی ها به سختی می افتند اما مقاومت می کنند اما برخی جوامع خود را رها می کنند و در تلاطم ها ازبین می روند؛ لذا تمام مشکلات برای این دسته آخر است. بنابراین آموزش و پرورش نیز از این قاعده استثنا نیست.
حاجی میرزایی اظهار کرد: امروزه همه چیز در حال تغییر است کرونا خیلی از تحولات را ایجاد کرد امروز باید ببینیم قدرت از چه حوزه ای به چه حوزه دیگری منتقل می شود، ظرفیت ذهنی آدم ها هستند که قدرت را برای انسان ها به وجود می آورند.
وی گفت: دوره ابتدایی یکی از مواردی است که برای حل مشکلات کشور به آن نیاز مندیم، فقر، عدالت اجتماعی، تورم و رشد تولید مسائلی هستند که علیرغم تغییر دولت ها همچنان باقی هستند.
وزیر آموزش و پرورش تصریح کرد: طلایی ترین دوره یادگیری مربوط به دروس فیزیک و ریاضی نمی شود بلکه آن چیزی است که مربوط به آموزش های عموی و دوره ابتدایی می شود.
وی گفت: نگاه ما باید آینده نگرانه باشد نه نگاه منفعلانه به گذشته و مشکلات موجود، باید ببینیم چقدر برای آموزش ها آمادگی داریم و چقدر نگاه ما واقع بینانه است .
حاجی میرزایی ادامه داد: هر مجموعه ای تلاش دارد مسائلی را مشخص کند و در سبد خود قرار می دهد اما معتقدم باید به جای برشمردن مشکلات، شایستگی ها را ارائه کرد و باید دید چقدر می شود به آنها اعتماد کرد.بنابراین همه ما در هر عرصه ای که هستیم باید با بیانی قوی تر در کنار بیان مشکلات، شایستگی ها را مدنظر داشته باشیم و راه حل های منطقی برای آن مشخص کنیم.
وی افزود: باید بررسی کنیم ببینیم رویکردها در دوره ابتدایی چیست؟ آیا عزم کافی برای کار وجود دارد؟ در همه آموزش های دوره ابتدایی آنچه را که می خواهیم این است که فردی را تربیت کنیم تا توانایی؛ نوشتن، گفتن، دیدن، شنیدن، اندیشیدن و روی پای خود ایستادن را داشته باشد .
عضو کابینه تدبیر و امید اظهار کرد: به روش هایی نیازمندیم تا افراد جریان یادگیری رابیاموزند اینکه چگونه از طبیعت، از حوادث، از مشکلات جامعه، از دیگران و... بیاموزند و چگونه با آنها تعامل برقرار کنند.
حاجی میرزایی افزود: یادگیری، انباشت دانش نیست بلکه مهارت یادگیری است یعنی؛ خوب دیدن، خوب شنیدن و خوب اندیشیدن است.
وزیر آموزش و پرورش خاطرنشان کرد: آموزش دوره ابتدایی را نمی شود بدون خانواده فهم کرد . آموزش ابتدایی با مشارکت سایر بخش های یک جامعه قابل آموختن است، لذا باید محتواها را اصلاح کرد البته در سازمان پژوهش تلاش داریم تا مواردی از تغییر محتواها را در شورای عالی آموزش و پرورش مصوب و ابلاغ کنیم.
وی با بیان اینکه در تلاش هستیم، چطور می توان یادگیری دانش آموز را با خانواده اش پیوند داد، اظهار کرد: اگر ایده های روشن و کاربردی داشته باشیم در جامعه خریدار خواهیم داشت، بنابراین معاونان آموزش ابتدایی باید عمیقا فکر کنند لذا باید توجه داشت با اندیشه های کوچک نمی شود اهداف بزرگ را محقق ساخت.
حاجی میرزایی افزود: نمی گویم مشکلات را نگویید بلکه در کنارش راه حل نیز باید ارائه داد.
وی گفت: توصیه می کنم، با وجود تمام محدودیت ها و مشکلات باید قدم برداشت و تلاش کنید کار را جذاب تر و شیرین تر کنید، لذا در این شرایط باید از ظرفیت عظیم شاد استفاده کرد و بسیاری از مشکلات را رفع کرد.
وزیر آموزش و پرورش بر اهمیت تعامل تاکید و عنوان کرد: باید به درجه ای از توسعه یافتگی برسیم که بتوانیم حرفی را که امروز می گوییم آن را در کمترین زمان به دورترین نقاط کشور منتقل کنیم در غیر اینصورت نتوانسته ایم از ظرفیت شبکه شاد به خوبی استفاده کنیم.
وی ادامه داد: هنر ما این است که تعامل و حس مشترک در یک مجموعه را از بالاترین مرتبه سازمانی تا پایین ترین سطح آن توسعه دهیم و برقرار کنیم و این موضوع بسیار مهم است.
وزیر آموزش و پرورش خطاب به مدیران کل و معاونانشان گفت: به اندیشه و تفکر میدان بدهید و آن را توسعه دهید، آرمان های جامعه در دوره ابتدایی وجود دارد بنابراین کار در این دوره، جزو خطیرترین مسئولیت هاست.
حاجی میرزایی اظهار کرد: مشکلات در برابر اراده بزرگ آدم ها، تعظیم می کنند لذا آرمان ها را جدی بگیرید تا مشکلات رنگ ببازند.
مرکز اطلاع رسانی و روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش
پایان پیام/
گروه گزارش/
نشست علمی – تخصصی با عنوان " تببین ابعاد جامعه شناسی ، روان شناختی و تربیتی خشونت خانگی و ارائه راهکارهای تربیتی چهارشنبه یازدهم تیر از ساعت 30 / 8 تا 12 با حضور دکتر غلامعلی افروز استاد دانشگاه تهران ، دکتر علی اصغر احمدی عضو هیات علمی دانشگاه تهران و دکتر بهمن حوری زاد عضو هیات علمی دانشگاه کسرا و نیز دکتر فرهاد کریمی رئیس پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش با همراهی اعضای هیات علمی و کارشناسان پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش ، سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی و حوزه ستادی وزارت متبوع برگزار گردید .
در این نشست خبرنگاران از تسنیم ، فارس ، پانا ، مجله شوق و... تغییر حضور داشتند .
همچنین در این نشست « صدای معلم » پرسش هایی را مطرح کرد .
افروز گفت :
ریشه های روان شناختی و تربیتی رفتارهای تهاجمی کلامی و غیرکلامی و بعضا خشونت های خانوادگی را در چند مولفه اساسی می دانم .
در این میان مولفه های زیستی هم بسیار مهم هستند .
بدخوابی ها ، بدغذایی ها ، کاهش قندخون می تواند زمینه خشونت و پرخاشگری را در میان آقایان و خانم ها فراهم کند .
اعتقاد دارم کلافگی فکری ، کوفتگی ذهنی ، ناامنی روانی ، تعارضات درونی ، از دست دادن امید ، تعارض هایی که در درون انسان ایجاد می شود ، تعارض بین تلاش و برنامه هایی که پیش بینی شده است و ماندن در خانه موجب ایجاد تعارض می شود .
فقر مهارت های ارتباطی یک مولفه جدی است . متاسفانه نوعی عادت زدگی در کاربرد واژه های انضباطی در خانواده حاکم می شود و این را پی می گیریم و کاربرد این واژه ها زمانی که در خانه هستیم میزان آن افزایش می یابد .
واژه های انضباطی زاویه دارد و خسته می کند و فاصله های عاطفی را بیشتر می کند و زمینه کلام تهاجمی و رفتار تهاجمی در خانواده بیشتر می شود .
یکی دیگر از مولفه هایی که زمینه خشونت ایجاد می کند غفلت از حاکمیت آرامش است .
مغفول ماندن حقوق عاطفی فرزندان در خانواده باعث می شود که مشکلات چند برابر شود و اشاره خواهم کرد .
این استاد دانشگاه تصریح کرد که حقوق عاطفی از حقوق فقهی و شرعی خیلی مهم تر و اساسی تر است .
خیلی از اولیا در حال حاضر نمی دانند حقوق عاطفی چیست ؟
حقوق عاطفی باید حاکم باشد . اگر در خانواده آرامش نباشد مشکل پدا می کنیم .
در ادامه حوری زاد عنوان کرد :
وقتی به مسائل و پدیده های فردی و فرهنگی و اجتماعی می پردازیم که رسانه ای می شوند . چه کار باید کنیم که قبل از رسانه ای شدن با پدیده ها ، مفاهیم خشونت و با مفاهیم مهربانی و دل آرامی آشتی کنیم و برای دل آرامی فضا ایجاد کنیم تا مهربانی ها ، عطوفت و عشق و صمیمیت بیشتر رواج پیدا کند .
از خودمان سوال کنیم جعبه سیاه آموزش و پرورش ما چه می گوید ؟
اگر جعبه سیاه آموزش و پرورش را با تشبیه پردازی و بدیعه پردازی و قیاس مستقیم با هواپیما ؛ این دو خیلی به هم شبیه هستند .
ده ها مورد شباهت می شود پیدا کرد .
شباهتی که امروز می خواهم صحبت کنم این است که هواپیما جعبه سیاه دارد .
جعبه سیاه آموزش و پرورش کجاست ؟
کجا باید جعبه سیاه آموزش و پرورش ، جعبه سیاه خانواده را بازخوانی کنیم تا بفهمیم در مدرسه و خانواده چه می گذرد ؟
داریم چه کار می کنیم ؟
من همیشه به مدیر مدرسه و معاون مدرسه می گویم هیچ می دانید وقتی معلم به سر کلاس می رود و در کلاس را می بندد در کلاس چه اتفاقی می افتد ؟
تعاملات بچه ها با هم چگونه است ؟
تعاملات معلم با دانش آموز چگونه است ؟
آیا خبر داریم ؟
آیا هیچ دوربینی در مدرسه و خانواده – منظور دوربین دلی است و نه دوربین الکترونیکی – در آن جا کاشته ایم که هر از گاهی بتوانیم این جعبه سیاه را بازخوانی کنیم ؟
سپس احمدی ضمن اشاره به نقاط مشترک دو ارائه پیشین گفت :
من روی مساله ارتباط و آمادگی های طبیعی که در درون وجود دارد مانند پرخاشگری در درون همه ما هست و باید توجه داشته باشیم که در این آمادگی محاسبات مان را وارد کنیم و توجه کنیم که چه باید کنیم ؟
در اصل وزن اصلی صحبتم این است که ارتباط را هسته اصلی صحبتم قرار می دهم و آن هم ارتباط در درون خانواده است چون موضوعی که در مورد خشونت های خانوادگی است روی بستر ارتباط در خانواده معلوم می کنم و سپس مشخص می کنم که خشونت چه جایگاهی در این فضای ارتباطی دارد ؟
در بررسی ها و ارتباطاتم با خانواده ها می گویم که مهم ترین مشکل خانواده ها در برقراری ارتباط با اعضای خانواده است .
خانواده یک شرایطی دارد . از قدیم می گفتند که زن و شوهر همدیگر را درک نمی کنند .
خود درک این مطلب که زن و شوهر همدیگر را درک نمی کنند شاید 30 تا 40 سال برای خود من طول کشیده است تا بفهمم درک نکردن همدیگر به چه معناست ؟
امروزه شاهد هستم که پدر و مادر فرزند خود را درک نمی کنند و این که با چه دنیایی سر و کار دارند ؟
درک نکردن یعنی یک ارتباط ناقص . ارتباطی که کامل نیست . شناخت کافی پشت سرش نیست . اعضای خانواده همدیگر را بشناسند و بدانند چه حساسیت هایی دارد . فرد چه پس زمینه ای دارد . چه چیزی برای او مهم است و چه چیزی برایش مهم نیست ؟
اصلا وقتی کاری می کند و یا حرفی می زند چه چیزی را به فرد منتقل می کند ؟ این فرد چه دریافت می کند ؟ این ها همه در آن اختلال وجود دارند .
در 100 درصد خانواده های ما این اختلال وجود دارد . در بعضی ها کم تر و در برخی دیگر بیگانگی محض حاکم است .
با آن که مطابق اعلام روابط عمومی قرار بود که به ابعاد جامعه شناختی مساله خشونت خانگی پرداخته شود اما صحبتی به میان نیامد .
این موضوع توسط برخی از اعضای حاضر بیان گردید و قرار شد تا این نشست ها با رویکرد مورد نظر استمرار داشته باشد .
یکی از نکات قابل توجه در این نشست وجود سر و صدا و پارازیت های ارتباطی از ابتدای نشست بود .
با آن که صدای معلم با کنایه آلودگی صوتی را یکی از عوامل تولید خشونت در محیط معرفی کرد اما این وضعیت تقریبا تا پایان نشست ادامه داشت .
مشروح این نشست در صدای معلم منتشر خواهد گردید .
پایان گزارش/
برخی پیشینه شورای عالی آموزش و پرورش را به دوره سلطنت مظفرالدین شاه و تشکیل «انجمن معارف»، به سال ۱۲۷۵ خورشیدی، با هدف گسترش مدارس جدید بر می گردانند. اما از سال 1343 شمسی که وزارت فرهنگ به دو وزارتخانه فرهنگ و هنر و آموزش وپرورش و یک سازمان به نام اوقاف تفکیک شد؛ بیش از نیم قرن می گذرد؛ و از آن زمان و به تبع تفکیک صورت گرفته بود که شورای عالی فرهنگ به دو قسمت «شورای برنامهریزی» در وزارت فرهنگ وهنر و «شورای عالی آموزش وپرورش» در وزارت آموزش و پرورش تقسیم شد.
از همین رو می توان شورای عالی آموزش و پرورش را قدیمیترین شورا با کارویژه تعلیم و تربیت دانست که پیشینه آن و شخصیت های آمده و رفته از آن و سابقه نگاه های حاکم بر آن موضوعی در خور مطالعه و پشتوانهای برای حرکت به سوی آینده باشد.
ماههاست که هر از گاهی بانگی از گوشه ای بر می خیزد و شایعه تغییر در دبیرخانه این شورای عالی به گوش میرسد؛ لکن از شواهد و قراین اینگونه هویداست که این بار این موضوع از حد شایعات فراتر رفته است.
این تغییر، اگر رخ دهد، سومین تغییر پیاپی در سه بخش اصلی وزارت آموزش و پرورش است: اصلاح ساختار و سیستم، از حاصل جمع اصلاح های جزیی حاصل نمی شود. به پیوند بین اجزا و پیوستگی گام ها هم باید اندیشید
نخست، تغییر رییس سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی؛
سپس، حکم مستقیم شخص وزیر محترم برای رییس پژوهشگاه آموزش و پرورش که به تحلیل کارشناسان به منزله تعالی جایگاه پژوهشگاه است؛
و اینک، تغییر دبیر شورای عالی آموزش و پرورش. طبیعی است که رؤسای جدید این سه بخش در حال برنامهریزی برای سازمان های خود باشند؛ و چه نیکوست اگر این هم زمانی در تغییر، همافزایی برنامهها را نیز در پی داشته باشد و بتوان آن را به منزله جریان خونی تازه در رگ های آموزش و پرورش قلمداد کرد.
در این نوشته سخن از شورای عالی است. شورایی که می تواند بیش از گذشته مایه مباهات و سربلندیِ نه تنها خویشتن، که کلِ ساختار و سازمان آموزشی و پرورشی کشور باشد؛ مشروط به آن که در این ترکیب واژگانی، هم کلمه ی «شورا» درست معنا شود، هم تعبیر «عالی» در به شیوه ای متعالی معنی شود، و هم حوزه عمل و ماموریت، یعنی «آموزش و پرورش» در میانه های راه و بیراهه های اداری تحدید یا تهدید نشود یا در مواقع ضرورت و مصلحت دستخوش بلا و ابتلا نگردد.
قرار نیست، که شورای عالی آموزش و پرورش با اضافه کردن واژه عالی، عالی شود؛ که اگر قرار بر این بود و کارها را می شد با اسم های فاخر به سامان رساند؛ لابد جا داشت این شورا نیز محض خاطرجمعی، از ابتدا شورای خیلی عالی آموزش و پرورش نام می گرفت. اگر در اسم، نام این نهاد شورای عالی است؛ در رسم و عمل، باید شورایی متعالی باشد؛ تا دیگر بخش های گوناگون آموزش و پرورش بتوانند سایهنشین این رکن باشند.
به باور نگارنده، اگر مجلس شورا «عصارهی فضایل ملت است» و «در راس امور»؛ شورای عالی آموزش و پرورش و دبیرخانه آن نیز باید عصارهی فضایل آموزش و پرورش کشور باشد و «در راس امور» آموزش و پرورش قرار گیرد و این مهم بر وظایف و اختیارات و مسئولیتها و حقوق و تکالیف دبیر محترم نیز تاثر به سزایی خواهد داشت.
با این مقدمه و پس از تاملاتی، پیشنهادی چند را پیشکش می کنم؛ به دبیر محترم این شورا، که به زودی راهی «ساختمان مرحوم علاقمندان» می شود و در مرکز امید و نگاه دلسوزان و علاقه مندان می نشیند.
یک. در آییننامه داخلی شورای عالی آموزش و پرورش، مصوب سوم اسفند 1381، آمده است:
ماده 1- جلسات شورا به ریاست رییس جمهور و در غیاب وی وزیر آموزش و پرورش و با حضور حداقل 15نفر از اعضاء رسمیشورا رسمیت مییابد... .
ماده 2- جلسات شورا هر دو هفته یکبار در محل دفتر رییس جمهور یا دفتر وزیر آموزش و پرورش و با دعوتکتبی که توسط دبیر کل شورا انجام میشود تشکیل میگردد.
ماده 3- اعضاء موظفند در تمام جلسات حضور یابند و در مواردی که به دلیل موجه امکان حضور در جلسه را ندارند موضوع را حداقل 48 ساعت قبل از موعد جلسه به اطلاع دبیرخانه شورا برسانند.
ماده 4- موضوعاتی در دستور کار شورا قرار میگیرند که از سوی رئیس جمهور یا وزیر آموزش و پرورش به دبیرخانه شورا ارجاع شوند و یا حداقل 8 نفر از اعضاء متقاضی طرح آن در شورا باشند.
تبصره 1- دستور هر جلسه توسط دبیر شورا و با هماهنگی رئیس جمهور یا وزیر آموزش و پرورش تنظیم و بههمراه دعوت نامه به اطلاع اعضاء میرسد.
جناب دبیر !
شما دبیر شورایی خواهید شد که جلسات آن باید در عالی ترین سطح مدیریت اجرایی کشور و در مهم ترین مرکز راهبری امور اداری کشور برگزار شود.
بعید می دانم هم اکنون این گونه باشد و اصلا نمی دانم در این هفت سال که از دولت می گذرد، شخص رییس جمهور در چند جلسه شرکت کرده است.
شاید حرف گزافی نباشد؛ اگر ادعا کنیم از اهم مسئولیتهای جنابعالی و از ضروریترین گامهای مقدماتی تان، تعالی جایگاه شورای عالی در ساختار اداری و مطالبه اجرای قانون و آیین نامه اجرایی شوراست.
دو. هرچند عالی ترین مقام آموزش و پرورش شخص وزیر محترم است؛ لکن بر اساس آیین نامه، «ابلاغ مصوبات شورای عالی»، که میتوان آن را به منزلة پیگیری مصوبات هم دانست، در حوزه وظایف دبیرکل شورای عالی است؛ و این را می توان شاخص و نشانه ای از جایگاه پیش بینی شده برای چنین مسئولیت مهمی قلمداد کرد. این جایگاه را جدی بگیرید و از آن برای پیشبرد اهداف استفاده کنید.
سه. کمیسیون های تخصصی که هم اکنون نیز در شورا فعال هستند، باید مرکز آمد و شد و گفت و گو های تخصصی و راهبردی اندیشمندان حوزه تعلیم و تربیت باشند.
به باور نگارنده یکی از راه های نیل به چنین مطلوبی، فراهم آوردن امکانی برای جذب اعضای هیئت علمی، دست کم برای ریاست کمیسیون ها است.
چهار. اداره امور اجرایی و مالی دبیرخانه و انعقاد قراردادهای پژوهشی و اختیار استخدام، نصب ، عزل ، ارتقاء و اعطای پاداش به کارکنان بر اساس قوانین و مقررات از دیگر وظایف و اختیارات دبیر شوراست.
اجرای این اختیارات و بهرمندی از این امکان به تامین منابع و پشتوانه های مالی نیازمند است. شواهد و قراین حاکی از تنگناهای سخت و دشوار مالی است. پیش از ورود به صحنه برای این مهم تدبیری بیندیشید.
پنج. اقتضای رسالت و ماموریت شورای عالی داشتن بنیادها و بنیان های محکم نظری و پژوهشی در تصمیم ها است. این مهم باید از دو طریق پیگیری شود:
الف) تامین و تقویت استعدادها و زمینه های درونی
ب) تحکیم پیوندهای بیرونی.
ارتقای جایگاه پژوهشگاه آموزش و پرورش می تواند کمک بزرگی به این مهم باشد تا منافع و رشد و بلوغ حاصل از این تعامل نصیب هر دو نهاد شود.
ارتقای جایگاه پژوهشگاه آموزش و پرورش می تواند کمک بزرگی به این مهم باشد تا منافع و رشد و بلوغ حاصل از این تعامل نصیب هر دو نهاد شود.
شش. هر تغییری هزینه ها و دردها و فشارهایی در پی دارد. بهتر است برای مدیریت تکانه های حاصل از تغییر، ابتکارها و طرح هایتان را، با اطلاع دقیق از روند های عملکردی فعلی در کل سیستم طراحی و اجرا کنید؛ تا تغییرات در مسیری پیوسته و با کمترین مقاومت سیستمی محقق شود.
هفت. بهبود باید مستمر و خود پیگیر باشد. بهبود را باتوجه به اندازه گیری سطح عملکرد کل سازمان رصد و ارزیابی و مدیریت کنید. بهبودِ بخشی از مجموعه با اصلاح کل سیستم مساوی نیست. حتی اصلاح ساختار و سیستم، از حاصل جمع اصلاح های جزیی حاصل نمی شود. به پیوند بین اجزا و پیوستگی گام ها هم باید اندیشید.
هشت. با توجه به زمان باقیمانده از عمر دولت فعلی، به تغییر دولت و تبعات ناشی از آن توجه و تصمیم ها را به کوتاه، میان و بلند مدت تقسیم کنید و برای تصمیم های بلند مدت چنان تدبیر کنید که تغییرات سیاسی آسیبی به آنها وارد نکند.
نه. تعامل سازنده با رسانه ها و مدیریت افکار عمومی، چه در بدنه آموزش و پرورش و چه در جامعه مخاطبان خاص و عام، از مهم ترین ارکان موفقیت و معرفی و ارائه موفقیت های شماست. روابط عمومی شورا را باید بسیار جدی گرفت.
ده. به ضرورت سازگاری تصمیم ها با واقعیت های کلاس درس و کف میدان تعلیم و تربیت بیش از همیشه توجه کنید و راه تعامل و ارتباط با معلمان و مدیران و فعالان این عرصه را بیش از گذشته هموار کنید.
یازده. احیا و تقویت ایده مدارس تجربی را شاید بتوان از عوامل تقویت مبنای علمی تصمیم ها و سیاستهای آموزشی و پرورشی و آزمودن آنها و به بلوغ رساندن آنها و استحکام ودوام بیشتر تصمیم های شورای عالی دانست.
دوازده. مسایل و موضوع های آموزشی و پرورشی بسیار پیچیده و مهم و به سرعت در حال گذر و تحول است و نمی توان به داشته های خود بسنده کرد. همه چیز را همگان دانند؛ و همگان، مسایل و مصایب بیش و کم مشترک دارند. رصد تجربیات موفق و شکست خورده دیگر کشورها و سیاست های ماندگار و پایدار یا موقتی و زودگذر آنها، از طریق تقویت ارتباط ها و تعاملهای بین المللی می تواند دریچه های ارزنده و نابی را برای شورا و به تبع آن برای آموزش و پرورش بگشاید.
سیزده. گردآوری اسناد مربوط به مصوبات و تاریخچه سیاست ها و فراز و فرود های شورای عالی کاری اساسی، ماندگار و کاملا موجه برای مطالعات تخصصی و علمی است که تاثیر آن در ارتقای کیفیت امور جاری شورا نیز مشخص خواهد شد.
کانال معلم : یادگیرنده مادام العمر باشیم