
نویسنده که باشی، عاشق قلم هم میشوی! آنقدر که دستانت از نبودنش سرد میشود و جای خالیاش میان انگشتانت درد میکند.
نویسنده که باشی، شیرینترین و گاه سختترین کار دنیا، کلنجار رفتن با کلمات و انتخاب آنهاست؛ و اگر مطلبی ذهن را درگیر کند، آرام و قرار نداری تا دو یار دیرینهات، قلم و کاغذ را بیابی و انرژی سنگین ذهن را با کمک کلمات و اشکِ قلم بر دل سپید کاغذ بریزی.
اکنون بدان که یکی از چاکراهای تو، قلم است. نویسنده که باشی، جایگاهت میشود کُنج اتاق، کنار پنجره، پشت میز مطالعه و سرگرمیات کتاب خواندن و مرتب کردن کتابخانه و لذتبخشترین و حساسترین خرید، مربوط میشود به خرید اوراق و قلم و کتاب و میان همهٔ دغدغههای شیرین نویسندگی و قلمفرسایی، عینکی بر چهرهات مینشیند؛ که یادگار سبز همهٔ بیخوابیها و کتاب خواندنها و قلمزدنهاست.
نویسنده که باشی، گاهی برای استراحت، سر بر بالین سپید کاغذ میگذاری و به جدال دل و عقل میروی، برای انتخاب کلمات و بستر خوابت؛ البته اگر کلمات و صدای چکاچک شمشیر دل و عقل امان دهد؛ میشود همان میز کوچک مطالعه و اینگونه است که عاشق ابزار سادهٔ کارت میشوی.
شغل ما یک ایدهٔ الهی است! میدانی چرا ؟ او، همان بزرگترین نویسندهٔ هستی، در کتاب آسمانیاش به قلم سوگند یاد کرد و اینچنین رسالت این مسئولیت سنگین را بر دوش دل ما اهالی قلم نهاد. آری!
پشت میز مطالعهٔ هر نویسندهای، یک جهان عشق متبلور از ایدهٔ الهی نشستهاست و اینجا، جایگاه تولد همهٔ کتابهاست.
«اول نوامبر، روز نویسنده، بر اهالی دل و قلم، مبارک!»
کانال انشا و نویسندگی

اگر مرغی از جوجکی در قفس بود و باشد؛ شاید هیچ وقت نداند که می توانست زندگی اش به شکل دیگری هم باشد و این حکایت ماست که هر محدودیت و زندان باشی و زندان بان داری را مانند روز روشن، بر زندگی خود به حق می دانیم و دم بر نمی آوریم؛ چرا که عادت موجب مرض است. عادت به تحقیر و اجبار و بله گفتن نسبت به ارباب انگار در وجود ایرانی و روان این انسان کهنسال ریشه های عمیقی دارد به گونه ای که به راحتی آن را می پذیرد و در نبود آن احساس خلا می کند.
در اینجا انسان ایرانی ما یک معلم است. معلمی که برای اداره آموزش یک کشور از او نه سوال می پرسند و نه جواب می خواهند. حتی برای اداره وضع خود معلم و کیفیت زندگی او هم با او کاری ندارند. معلم شده است یک برده آموزشی که هر چه می گویند و می بافند باید به گوش گیرد و به تن پوشد.
یکی از نمونه های بافندگی سران این کشور و این سیستم آموزش، راه اندازی یک برنامه ناکارآمد و کودکانه به نام پیام رسان شاد می باشد. این لباس بافته شده را به اجبار به تن معلم و دانش آموز کردند. این فقط اول راه بود.
اما در قدم بعد و تحقیر بعد، تشکیل گروه های کلاسی با نظارت چندین ناظر (مدیر، راهبر، حراست، رئیس آموزش ابتدایی و ... ) می باشد. کلاسی که باید بین معلم و دانش آموز در مدرسه شکل می گرفت و تنها معلم بود و دانش آموز، الان در یک گروه مجازی به چندین ناظر نیاز پیدا کرده است. آیا می توان گفت قوانین این کلاس مجازی، همان قوانین کلاس حقیقی در مدرسه هست؟ آیا نباید قوانین جاری و مرسوم بر یک کلاس درس حقیقی بر کلاس فضای مجازی نیز حکم فرما باشد؟ با چنین نظارت و حضوری که به نظر می رسد مبنای کارشناسی و علمی ندارد در یک کلاس مجازی، آیا محرمیت معلم و دانش آموز رعایت می شود؟ آیا این حضور نمی تواند صمیمت و راحتی معلم با دانش آموز را ضایع کند؟ آیا این دخالت و حضور در کلاس معلم توهین به شعور و مدیریت و کار و تلاش معلم نیست؟ آیا معلم نیاز به قیم دارد تا کار خود را انجام دهد؟ آیا این حضور نامتعارف و بی ثمر در کلاس مجازی، باعث از بین رفتن تمرکز معلم و دانش آموز نمی شود؟
و ....
چه کسانی چنین وضعی ایجاد کرده اند ؟
آیا خود، معلم هستند ؟

نگارنده بر این موضوع شک دارد، همین که مشخص نیست چه کسانی پشت بخشنامه ها و دستور العمل ها نشسته اند، به همان شکل نیز می توان گفت به احتمال زیاد کسانی که برای معلم ها طرح و برنامه و مدیریت ارائه می دهند از معلم ها نیستند و این موضوع که چنین قوانین و شرایطی مضحک برای کلاس های مجازی در برنامه ناشاد در نظر گرفته اند؛ باز هم نشان دهنده مشکلات فکری و مدیریتی در مراتب بالای تصمیم گیری و اجرای برنامه ها وجود دارد.
واقعا سوال مهمی هست که چرا این تعداد ناظر یا حتی یک ناظر باید در کلاس مجازی معلم باشد؟ اگر کلاس مجازی هم مانند یک کلاس حقیقی اعتبار دارد پس چنین وضعی معنا ندارد و اگر کلاس مجازی مانند یک کلاس حقیقی اعتبار ندارد پس معلم در این گروه ها چه می کند چون با این وضع کلاسی در اصل وجود ندارد. آیا این دخالت و حضور در کلاس معلم توهین به شعور و مدیریت و کار و تلاش معلم نیست؟
از نگاه دیگر می توان گفت که آیا به معلم در آموزش مجازی اعتماد ندارند ؟ اگر نتوان به یک معلم به عنوان معلم اعتماد کرد؛ به چه کسی می توان اعتماد کرد و چگونه اعتماد به معلم کرده اند که ده ها دانش آموز را به او می سپرده اند. پس این حرکت و نشاندن چندین نفر برای نظارت بر کار معلم در یک کلاس مجازی، نشان از بی اعتمادی دارد و این موضوع از دو حالت خارج نیست ؛ یا واقعا معلم هایی وجود دارند که با نام معلم توسط خود سیستم آموزش و پرورش آنها، وارد این ساختار شده است و یا اینکه این بی اعتمادی ناشی از کوته بینی مسئولان در اعتماد به معلم ها هست؛ مسئولانی که نمی دانند در هر حالت به معلم باید اعتماد کرد. به هر شکل با توجه به هر دو نگاه به موضوع بی اعتمادی نسبت به معلم، می توان گفت مشکل اصلی از طرف مدیران بر تخت نشسته هست.
البته نگاه های دیگری نیز می توان بر این حرکت نابخردانه مسئولان داشت و آن اینکه آنها در پی گروگان گیری و تحقیر جامعه معلم ها می باشند. چه این کار عامدانه یا آمرانه یا از روی حماقت و نادان مغزی باشد باز می توان گفت تحقیر و گروگان گیری معلم ها در این بین اتفاق افتاده است و احترام و مقام معنوی معلم هم حتی در چنین موارد کوچکی به بازی گرفته شده و با او به بچگی رفتار می کنند کسانی که برای انجام کار خود نیاز به ناظران، آن هم نه یکی و نه دو تا بلکه چنین نفر ناظر نیاز دارد.
نگاهی این چنین به معلم را می توان در تمام رفتارها و برنامه های سیستم آموزش و پرورش ایران یافت اما نکته چالش برانگیز این موضوع، آن می باشد که خود معلم ها چگونه چنین مواردی را ندیده گرفته و سکوت می کنند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه رسانه/
پرتال وزارت آموزش و پرورش امروز یازدهم آبان نوشت : ( این جا )

« در آیینی با حضور وزیر آموزش و پرورش روسای سازمان مدارس و مراکز غیردولتی و توسعه مشارکتهای مردمی، مرکز امور بینالملل و مدارس خارج از کشور و مدیرکل ارزیابی عملکرد و پاسخ گویی به شکایات و مشاوران وزیر در امور سنجش و ارزیابی و امور شاهد و ایثارگران معرفی شدند.
در این آیین که با حضور وزیر آموزش و پرورش و جمعی از اعضای شورای معاونان در سالن اجتماعات ساختمان شهید رجایی برگزار شد، مجتبی زینی وند بهعنوان قائم مقام وزیر و رئیس مرکز امور بینالملل و مدارس خارج از کشور، محمد حسین کفراشی بهعنوان مدیرکل ارزیابی عملکرد و پاسخگویی به شکایات و شهریار فولادوند بهعنوان رئیس سازمان مدارس و مراکز غیردولتی و توسعه مشارکتهای مردمی منصوب و معارفه شدند.
همچنین با تکریم از فعالیتهای غلامرضا کریمی و زهرا مظفر، غلامرضا کریمی بهعنوان مشاور وزیر در امور سنجش و ارزیابی و زهرا مظفر بهعنوان مشاور وزیر در امور شاهد و ایثارگران منصوب شدند. »
در این نشست از " رسانه ها و خبرنگاران " دعوتی به عمل نیامده بود .
پایان پیام/

وای از روزی که قبای شغلی بر تن شخصی گشاد باشد ، میشود داستان وزیر آموزش و پرورش ما، او با اشاره به اعتراض معلمان به حقوق تضییع شده خود، گفت:: می توانید نپذیرید، هر کسی قرارداد معلمی را امضا کرد یعنی باید با جان و دل کار کند اگر نمیتواند کسی او را مجبور نکرده!
جناب وزیر
قرارداد معلمی، بندهای زیادی دارد، چرا از آن بندهایی که بر ذمه شماست صحبت نمیکنید؟
مگر معلمان امضا کردهاند که با اینترنت شخصی، موبایل شخصی و تجهیزات شخصی تدریس کنند؟!
جناب وزیر
اغلب معلمان هم دوره من، بین بهترین دانشگاههای کشور و معلمی، معلمی را انتخاب کردهاند، پس مجبور نبودهاند.
جناب وزیر
دلخوریم از دست شما و وزارتخانه فشل و بیبرنامهای که حتی سکوت را هم نیاموختهاند.
اگر نمیتوانید از حقوق بر زمین مانده معلمان دفاع کنید، لااقل سکوت کنید که نمک بر زخممان نپاشید.
همین یک موضعگیری شما، کافیاست تا نتیجه بگیریم که به هیچ عنوان صلاحیت بودن در چنین منصبی را ندارید.
لااقل یکبار شرح وظایف خود را بخوانید تا بدانید که دفاع از حقوق معلمان، از وظایف شماست و برای اینکار حقوق دریافت کردهاید.
جناب وزیر
شرممان میآید بگوئیم بین یک میلیون نفر معلم در سراسر کشور، کسی لیاقت وزارت را نداشت و دبیر هیئت دولت را برای وزارت به مجلس معرفی کردند و از بدحادثه شانههای جنابتان موکب باز شاهی شد.
کاش میشد برای وزارت آموزش و پرورش و بهویژه شخص شما، در میان معلمان انتخابات برگزار میکردیم، تا سیهروی شود هرکه در او غش باشد.
جناب وزیر
شک ندارم که هیچ شناختی از ساحتها و سطحهای آموزش ندارید ، چه اگر کوچکترین آشنایی داشته باشید خواهید دانست که این روزها، معلمان، دانشآموزان و خاKوادهها تحت شدیدترین فشارهای روحی و جسمی هستند و اینگونه تاختن بر معلمان بیدفاع، غیرانسانی ترین کار ممکن است.
جناب وزیر
بهعنوان معلمی که سی سال سابقه حضور در کلاس درس را دارد، شما را به یک مناظره زنده دعوت میکنم.
جناب وزیر
یادآوری میشود که موارد زیر، براساس همان قراردادی که معلمان امضا کردهاند، از وظایف شما و حقوق معلمان است:
یکم: اجرای اصل سیام قانون اساسی که اتفاقا در زمان وزارت شما کلا فراموش شده و همان اندک هزینهای که به مدارس داده میشد هم معلوم نیست چه شد!
اجرای اصل سیام قانون اساسی، از وظایف اصلی شما هست یا خیر؟
دوم: تأمین هزینههای جاری مدارس
حتما اطلاع دارید که تقریبا تمام هزینههای مدارس از آب، برق، گاز و تلفن گرفته تا تعمیر تجهیزات، تعمیرات ساختمانی و حتی پول لامپ کلاسها، توسط خانوادههای دانشآموزان پرداخت میشود و شما از این موضوع کاملا اطلاع دارید اما به نفع شما نیست تا بپذیرید دلیل اینکار اهمال و کوتاهی شما و وزارتخانه برای تأمین بودجه است.
سوم: پرداخت حقوق و مزایا در زمان مشخص
ناگفته پیداست که تقریبا هیچگاه این اتفاق رخ نداده است و هنوز هم بخشی از حقوق (حقالتدریس) سال قبل، هنوز پرداخت نشده است، مقصر این اتفاق معلمان معترض به حقوقشان نیستند، هستند؟
چهارم: افزایش حقوق و مزایا حداقل به میزان تورم اعلام شده توسط بانک مرکزی
تقریبا در هیچ سالی از سی سال گذشته، به یاد ندارم که افزایش حقوق با تورم برابری کرده باشد.
در بدو استخدام، حقوق من به عنوان یک معلم ریاضی، حدود ۶۰ هزار تومان و ارزش سکه طلا کمتر از ۳۰ هزار تومان بود، یعنی حقوق یک معلم ریاضی با دوازده ساعت حقالتدریس، حدودا معادل سه سکه طلا بود.
حتما متوجه شدید که شما و وزرای قبل از شما، چه بر سر حقوق معلمان آوردهاید؟
پنجم: پرداخت مطالبات معلمان،
بندهای زیر از مطالبات معلمان، هنوز پرداخت نشده و منتظر پرداخت است:
حقالتدریس امسال و پارسال
اضافهکاری پرسنل اداری
حق ماموریت سالهای گذشته
حق لباس نیروهای خدماتی
پاداش بازنشستگی
مطالبات معلمان اعزامی به خارج
حق سفر از سالها پیش
حقالزحمه برگزاری امتحانات
حقالزحمه برگزاری انتخابات
حقالزحمه تصحیح اوراق
سرانه مدارس
هزینه اینترنت معلمان
هزینه اینترنت دانشآموزان
جناب وزیر
در پایان، بخش کوچکی از مطالبات قانونی معلمان را خدمتتان ارسال میکنم تا بدانید که شما و وزارتخانه، راه را اشتباه رفتهاید و قطعا در پیشگاه محکمه الهی، بازخواست خواهید شد.

۱. عدم وجود تجهیزات و امکانات مناسب جهت تدریس در فضای مجازی و همچنین از دست دادن زمان تابستان گذشته برای آموزش معلمان و دانشآموزان جهت استفاده از اینترنت و فضای مجازی در تدریس.
۲. عدم پرداخت حق التدریس در زمان مقرر.
۳. عدم پرداخت سرانه مدارس به مدت چندین سال
۴. عدم تحقق دو در هزار مناطق نفت خیز و شرکتهای بزرگ و نامعلوم بودن بندهای هزینهای مبالغ دریافت شده
۵. عدم پرداخت پاداش بازنشستگان پس از سال ها بازنشستگی
۶. عدم صدور حکم ارتقاء رتبه بندی همکارن واجد شرایط از دوم مهر 1394 به بعد به بهانه اجرای نظام رتبه بندی
۷. وصول سهم آموزش و پرورش از شهرداریها و اینکه مبالغ دریافت شده کجاها هزینه شده است؟
۸. عدم پیگیری کسر ساعات اضافهکاری همکاران اداری.
۹. عدم پیگیری مشکلات همکاران سرایدار و مستخدمین مدارس.
۱۰. پیگیری نحوه هزینه شدن درآمد ستادهای اسکان فرهنگیان.
۱۱. واگذاری وام های کلان از صندوق ذخیره فرهنگیان به افراد خاص به نام های مختلف مانند "واگذاری خودرو" و مشخص نشدن پیگیریها.
عدم تحقق اعطای وام بدون بهره از صندوق ذخیره فرهنگیان، البته شاید پرداخت شده و ما بیخبریم.
۱۲. لحاظ نمودن "تدریس" به عنوان مشاغل سخت و زیان آور در دولت.
۱۳. شأن از دست رفته فرهنگیان، به دلیل موضعگیریهای وزرای سابق و فعلی.
۱۴. عدم تثبیت نظام رتبه بندی معلمان.
۱۵. عدم اجرای بند 5 ماده 38 نظام هماهنگ پرداخت.
۱۶. مشکلات دفتر تالیف کتب درسی و نامعلوم بودن شیوه انتخاب مؤلفین.
۱۷. عدم تحقق اهداف نظام جدید آموزشی و گزارش در مورد دسترسی به اهداف آن.
۱۸. عدم برنامهریزی جهت استفاده بهینه از زمان تعطیلات تابستان جهت بهره وری از امکانات.
۱۹. بررسی بودجه وزارتخانه و اقناع افکار عمومی، جهت بالابردن سهم بودجه آموزشوپرورش از درآمد ناخالص ملی، به قصد ارائه خدمات تفریحی و آموزشی به دانشآموزان و خانوادههای آنها
۲۰. عدم تحقق قولهای جناب وزیر در زمان اخذ رای اعتماد از مجلس
۲۱. عدم پرداخت کمک هزینه فوت و ازدواج از سال 90
۲۲. پولی شدن ضمن خدمت جهت بسیاری از دورهها
۲۳. عدم تعیین تکلیف گواهینامه نوع دوم برای فرهنگیان، در تمام وزارتخانهها و نهادها، براساس آموزشهای ضمن خدمت، ارتقا شغلی و مدرک تحصیلی دریافت میکنند در حالی که در آموزش و پرورش، چنین نیست.
۲۴. عدم تحقق به موقع لایحه بودجه یالانه در مورد تخصیص اعتبارات به آموزش و پرورش.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/

محسن حاجی میرزایی، وزیر آموزش و پرورش در ویدیویی که به تازگی از او منتشر شده است خطاب به معاونین و مدیران کل آموزش و پرورش استان ها می گوید:
« معنای حقوقی که می گیریم این است که ما این خدمت را کامل ارائه میکنیم.
هرکسی قبول ندارد نباید پای آن قرارداد را امضا کند.
هر کسی امضاء کرد یعنی به هیچ عامل دیگری ربط ندارد.
به هیچ عامل دیگری ربط ندارد .
فلانی خوب رفتار کرد ، فلانی بد رفتار کرد .
حقوق ما را دیر دادند ، حقوق ما را زود دادند ، کم دادند ، زیاد دادند . به فلانی زیاد دادند ، با دستگاه این جوری است . معیار برای داوری در مورد گفتار و کردار افراد در این بحران " صداقت " است .
هیچ معیار نیست.
چون پذیرفتیم ، می توانیم نپذیریم . کسی ما را مجبور نکرده است .
اگر نمیتوانیم زیر بار این مسئولیت قد علم کنیم ، بکشیم کنار .
طریق عشق طریقی عجب خطرناک است
نعوذ بالله اگر ره به مقصدی نبری
وارد بازی بزرگی شدیم . خواسته و ناخواسته زیر برگه مهمی را امضا کرده ایم. »
این سخنان در شبکه ها و گروه های مجازی انعکاس وسیعی داشته و بسیاری به آن اعتراض کرده و خواهان عذرخواهی وزیر آموزش و پرورش شده اند .
این معلمان می گویند که حاجی میرزایی به معلمان توهین کرده و برخی حتی خواهان استعفای و یا کناره گیری وی شده اند .
البته در این نشست از رسانه ها و خبرنگاران دعوتی به عمل نیامده بود تا بتوان با مشاهده همه نشست و سخنان ایراد شده نسبت به آن نظری بیان کرد .
قیچی کردن یک تکه بدون توجه به کل جریان ضمن آن که با متدولوژی علمی سازگار نیست ؛ راه را بر قضاوت های سطحی و پوپولیستی هموار خواهد کرد و این بزرگ ترین انتقاد بر روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش است که چرا این گونه نشست ها علی رغم انتقادات همیشگی « صدای معلم » پشت درهای بسته برگزار می شوند و چرا روابط عمومی این وزارتخانه به نقش " تحلیل گری " آگاهانه و مسئولانه خود عمل نکرده و رویکرد غالب " انفعال " است ؟

و اما پرسش « صدای معلم » از منتقدان و معترضان آن است که آن ها دقیقا و به صورت مستند و شفاف توضیح دهند که کجای سخنان وزیر آموزش و پرورش در این مقیاس ، غیر منطقی ، توهین آمیز و یا گستاخانه است ؟
آیا اگر کسی برای انجام کاری تعهد بدهد می تواند به هر بهانه و یا توجیهی از ایفای تعهدات داده شده سر باز بزند ؟
به زبان ساده تر ؛ اگر معلم ، مدیر ، مربی و... حقوق مکفی نداشته باشند می توانند از کار خود بزنند ؟
البته این به آن معنا نیست که معلمان چون تعهدی داده اند نباید انتقاد کرده و نسبت به وضعیت موجود و احصا و پاسخ گویی به مطالبات قانونی شان توسط مسئولان و مدیران با سکوت و بی تفاوتی مواجه شوند ؛ اما پرسش بنیادین « صدای معلم » آن است که فضای مطالبه گری و پرسش گری در فضای کنونی آموزش و پرورش و در میان " معلمان " چگونه است ؟

آیا رفتار غالب معلمان با مسائل پیرامونی در حوزه شغلی و حتی مسائل صنفی ، یک رفتار مسئولانه و حرفه ای بوده است ؟ آیا می توان از مسئولیت های حرفه ای خویش صرف نظر کرده و همیشه توپ را به زمین دیگران حواله کنیم ؟
آیا قاطبه ی معلمان در زمینه حقوق و مطالبات قانونی خویش آگاه بوده و از ظرفیت های قانونی و مدنی برای احیای آن ها استفاده کرده اند ؟
وزیر آموزش و پرورش هفتم آبان سال جاری در نشست مشترک مدیران کل آموزش و پرورش استانها با فرماندهان بسیج دانشآموزی و فرهنگیان در بخشی گفته است : ( این جا )
« اعتقاد داریم جامعه مطالبهگر جامعه زندهای است که در مطالبهگری باید مطالبه را از خود آغاز کند . » چرا روابط عمومی این وزارتخانه به نقش " تحلیل گری " آگاهانه و مسئولانه خود عمل نکرده و رویکرد غالب " انفعال " است ؟
آیا معلمانی که وزیر آموزش و پرورش را آماج انتقادهای خود قرار می دهند به این مهم توجه داشته اند و آن را به یک فرهنگ سازمانی غالب در آموزش و پرورش تبدیل کرده اند ؟
برخی از منتقدان به توئیت جدید حاجی میرزایی خطاب به خانواده ها اشاره کرده که در آن به " معلمان و تلاش های " آنان اشاره شده و آن را نوعی تناقض گویی دانسته و دست آخر آن را گل به خودی و نشانه سردرگمی وزیر آموزش و پرورش تلقی کرده اند .

به نظر می رسد این دو ارتباط ماهوی با هم نداشته و نمی توانند به لحاظ معنایی و مفهومی خنثی کننده یکدیگر باشند .
هستند معلمانی که " صادقانه " در این عرصه فعالیت کرده و به معیارهای " حرفه ای " عمل کرده اند . این معلمان شایسته تقدیر هستند و قطعا باید جایگاه آنان در جامعه مورد بازیابی و تقدیر قرار گیرند اما این موضوع نمی تواند قابل تعمیم به همه جامعه فرهنگی کشور باشد .

« صدای معلم » پیش تر و در گزارش های متعدد و مستند خود در ارتباط با " تعطیلی مدارس به علت کرونا " به عملکرد مدیران و معلمانی در نظام آموزشی اشاره کرده که به صورت " مستقیم " و " غیر مستقیم " بر طبل تعطیلی مدارس کوبیده و حتی " آموزش " را از اساس لوث کرده و هویت حرفه ای و استقلال مدرسه را مخدوش کرده اند .
عملکرد این دسته از فرهنگیان در قالب مدیر ، معلم و... موجب شده است تا ذهنیت منفی جامعه در مورد تعطیلی فرهنگیان تشدید شود .
این گروه که البته تعداد شان هم کم نیست ؛ به انحاء مختلف سعی کرده اند تا در مدرسه بسته بماند و حتی گزارش های مستند صدای معلم در مورد تجربیات جهانی در مورد بازگشایی مدارس چه در کشورهای توسعه یافته و چه در حال توسعه را از ابتدای تعطیلی مدارس در 9 ماه گذشته را یا به تمسخر گرفته و یا در مورد آن سکوت کرده و در بسیاری موارد به توجیه روی آورند .
معیار برای داوری در مورد گفتار و کردار افراد در این بحران " صداقت " است .
عملکرد همه در هر سطحی باید مورد نقادی قرار بگیرد اما این گونه حملات به وزیر آموزش و پرورش اخلاق مدارانه نیست .
هیچ بهانه ای از سوی هیچ فرد در هر سطحی برای " کم کاری " پذیرفته نیست .
پایان گزارش/

قطعاً برای شما هم پیشآمده است که در پیادهروهای شهر و بهویژه در مقابل اسباببازیفروشیها و یا سوپرمارکتها کودکانی را دیده باشید که جیغ میزنند؛ پایشان را بر زمین میکوبند و از والدین میخواهند که چیزی را برایشان بخرند. آنان با شنیدن هر « گفتم نهِ » پدر یا مادر؛ مشتی محکم بر ران او میکوبند و به جیغوداد خود ادامه میدهند تا بلکه به هدف برسند!
والدین در این شرایط هر نوع توجیهی را که به ذهنشان خطور کند برای کوتاه آمدن کودک به کار میگیرند. ولی کمتر پیش میآید که این توجیهات اثرگذار شود. این کودکان در لحظه به دنبال لذت از آن شی یا خوراکی هستند. بسا اینکه نیم ساعت بعد دلزده شوند و بدون هیچ حسی؛ آن خوراکی یا اسباببازی را به گوشهای پرتاب کنند. من از کودکان عذر میخواهم که برای انتقال منظورم آنها را سوژه این نوشته کرده ام چون گویا این ویژگی دیگر فقط متعلق به کودکان نیست. گسترش لذت فوری، پیامدهای اجتماعی خاص خودش را نیز خواهد داشت. «سطحی شدن امور» یکی از آنهاست.
برخی از اندیشمندان مطالعات فرهنگی، ویژگی زندگی امروز را « لذت فوری» instant gratification یا به تعبیر دیگری، «ارضاء آنی خواستهها» میدانند. این مفهوم به کمتحملی و بیصبری افراد برای دست یابی به لذت اشاره دارد و بیانگر آن است که در زندگی امروز به تأخیر انداختن لذت امری ناموجه شده است، بهگونهای که افراد تمایل دارند تا دقیقاً مانند آن کودکی که در ابتدای این مطلب مثال زدم لذتهایی را که طالب آن هستند در لحظه تجربه کنند. جمله « من همین الآن اونو میخوام» به بهترین شکل بیانگر معنی لذت فوری است. گویا ما دیگر نمیخواهیم و نمیتوانیم برآورده شدن خواستههایمان را به آینده موکول کنیم و یا به تعویق اندازیم. گسترش چای کیسهای فوری، قهوه فوری، خداحافظی با طبخ غذا و خرید غذای آماده، دوستیهای فوری و به دنبال آن صدای جیر جیر تختخواب، بیانگر آن هستند که تحمل و صبوری برای دست یابی به لذت کاهش یافته است.
لذت فوری، در مقابل «لذت پس از صبوری» قرار دارد. منظور آن است که دستیابی به لذت نیازمند تحمل سختیهایی است. تجربه لذتِ نویسنده شدن، تجربه لذتِ مشهور شدن، تجربه لذتِ معلم شدن، تجربه لذتِ ثروتمند شدن، تجربه لذتِ مادر شدن، تجربه لذتِ شاعر شدن، تجربه لذتِ عارف شدن، تجربه لذتِ فوتبالیست شدن، تجربه لذتِ رانندگی با یک ماشین مدرن از آن جملهاند. درواقع این لذتها، در لحظه و فوری به دست نمیآیند و مرهون تحمل قدری رنج و صبوریاند. بین آرزو، و لذت بردن از تحقق آن آرزو پلی به نام رنج و صبوری قرار دارد.

هرچند لذت فوری ویژگی زندگی امروز بشر تلقی شده است ولی به نظر میرسد که تعجیل برای رسیدن به لذتهای زندگی و برآورده شدن فوری خواستهها به شکل پررنگی به یکی از مهمترین ویژگیهای جامعه ایرانی بدل شده است. شاید در اطرافمان کم نیستند افرادی که در طول یک سال به دنبال دوازده هنر یا حرفه رفتهاند و بهمحض آنکه دریافتهاند که این هنر یا حرفه نیازمند طی مسیری سخت و زمانی طولانی است آن را رها کردهاند. ولی این همه ماجرا نیست. این روزها یافتن شاعر فوری، ترانهسرای فوری، عکاس فوری، سلبریتی فوری، ثروتمند فوری، مکانیک فوری، نقاش فوری، نویسنده فوری، معلم فوری، راننده فوری، دانشجوی فوری و ورزشکار فوری چندان دشوار نیست. امروزه افراد بهسختی قبول میکنند که برای مثال اگر میخواهند یک عکاس حرفهای شوند باید مدتها در نیمههای شب از خواب شیرینشان صرفنظر کنند و به انتظار طلوع خورشید بنشینند تا درنهایت عکسی حرفهای از طلوع خورشید بگیرند، و یا بهدشواری میپذیرند که ممکن است برای نوشتن یک رمان ده سال و شاید هم بیشتر زمان صرف کنند.
گسترش لذت فوری، پیامدهای اجتماعی خاص خودش را نیز خواهد داشت. «سطحی شدن امور» یکی از آنهاست. شاید به همین دلیل است که این روزها مدام به دنبال آدمهای اصیل، و نه فوری، میگردیم. شاید به همین دلیل است که این روزها با شنیدن هرفردی که اسمی در کرده است، بلافاصله نام او را در اینترنت جست و جو میکنیم تا بدانیم که جزو « فوریهاست» یا صبوری و رنج متحمل شده است.
سخن پایانی:
برخی از اندیشمندان معتقدند که در مقابل لذت فوری، َملال فوری هم وجود دارد. در کنار لذت فوری، یکی از ویژگیهای انسان امروز دلزدگی یا َملال فوری است. انسان امروز زود از لذتهایش خسته میشود. زود به دنبال لذتی دیگر میدود، بله میدود! لذت و ملال فوری، توصیف زندگی انسان امروزی است.
کانال دکتر فردین علیخواه

بخش اصلی آموزش کودکان در مدرسهها را طبعا باید آماده ساختن آنها برای ایجاد آیندهای بهتر برای خود و دنیا دانست. آیندهای که همراه با تواناییهای مهارتحل مساله، مدیریت صحیح زندگی، آمادگی برای شرایط غیر معمول و... باشد.
ماده ۲۹ پیمان نامه حقوق کودکان اهداف آموزش در کودکان را در راستای رشد شخصیت و استعداد و تواناییهای جسمی و روحی کودک، احترام به حقوق اساسی بشری، آمادگی برای یک زندگی مسئولانه، صلح، مدارا، تساوی زن و مرد، دوستی میان همه مردمان و... توصیف میکند.
اما حقیقت آنچه در مدارس ما و اکنون در پاندمی کرونا به طور آنلاین و روی صفحات موبایلهای هوشمند و در نرمافزارهایی چون «شاد» در جریان است چگونه است.
یکی از مهمترین ویژگیهای این روش ریختن حجم زیادی از مطالب درسی بر سر دانشآموزان است که اکثرا سنخیتی برای آمادگی آنان برای آینده و زندگی ندارد و بیشتر با الزام یادگیری طوطی وار و توام با فشار مفاهیم درسی همراه است.
مسالهای که دانشآموزان را تحت فشار خود، به تدریج فرسوده میکند و فرصتی برای شکوفایی خلاقیت و استعداد و حتی بازی آنان باقی نمیگذارد. این مساله در سطح والدین نیز گاهی به صورت مسابقهای پرتنش و بازی «مال من بهتره» در جریان است که رگههای چشم گیری از خشونت نمادین، در آنها دیده میشود.

مسالهی سوال برانگیز دیگر، نبود بعضی از مطالب درسی تعریف شده در کتابهای درسی و پیشنهاد ارجاع این مباحث به کتابهای کمکآموزشی است که هم پیشنهاد این ارجاع با اصل ۳۰ قانون اساسی که تحصیل تا پایان دوره متوسطه را رایگان میداند، در تضاد است، هم قیمت آن برای طبقات متوسط و آسیب پذیر اقتصادی گران است و هم باعث افزون تر شدن بار سنگین روی دوش دانشآموزان میگردد. مسابقهای پرتنش و بازی «مال من بهتره» در جریان است که رگههای چشم گیری از خشونت نمادین، در آنها دیده میشود.
مساله دیگر این است که گزارشهایی از اینجا و آنجا به گوش میرسد که در برخی از این کتابهای کمکدرسی به بهانه تجدید چاپ با کمترین تغییر در محتوی و صرفا با تغییر جای مطالب! کتاب چاپ جدید عرضه میشود تا استفاده از کتابهای قبلی مثل استفاده از کتاب کودک بزرگتر خانواده برای کودک کوچک در یک خانواده یا... غیرممکن گردیده و به خرید اجباری کتابهای چاپهای جدیدتر با قیمتهای جدید و طبعا گرانتر منجر میشود که در صورت درستی این گزارشها واقعا ناراحتکننده است.
شاید هم موضوع خاصی در تالیف کتابهای کمکدرسی وجود دارد، که شاهد ایجاد انتشاراتیهای بزرگ مختلف در مورد آن هستیم، که روز به روز بر تعداد شعبههای آنها نیز در سراسر کشور افزوده میگردد و البته قضاوت آن بر عهدهی مخاطبان گرانقدر است.
در کنار همه این موارد قرار دادن آزمونهای مکرر و استرس زا مانع پیشروی دانشآموزان و نتیجه آن تنها تحمیل استرس فراوان بر همه دانشآموزان است که به دو دسته تقسیم می شوند؛ برندهای که مضطرب برای حفظ جایگاهش در آزمون بعدی می کوشد و بازنده سرخوردهای که شوق درس خواندن را از دست میدهد. این مسیر در نهایت به کنکور که پراضطرابترین آزمون از این دست است، میرسد.
دانشآموزان در جوی چنین که گوشهای از آن شرح داده شد تحصیل میکنند و پس از پایان تحصیلات متوسطه یا کنکور سرنوشتهای مختلف مییابند.
اما در پایان تحصیلات دوره متوسطه آیا آنچنان که باید استعدادها و خلاقیتهایشان برای انتخابهای درست شکوفا شده است؟ آیا برای قرارگرفتن در برابر آینده و زندگی آموزش لازم را دیدهاند؟!
اندیشه انتقادی