شریعتی نیاسر، معاون وزیر علوم:
«به طور طبیعی دانش آموختگان دکتری آینده شغلی خود را در دانشگاه میبینند."
"در مقطع دکتری، ۱۰۰ هزار دانشجوی دکتری مشغول به تحصیل هستند که از این تعداد چهار هزار نفر جذب دانشگاه شدهاند ."
چند نکته:
۱- در ایران دانشگاه به عنوان ضربه گیر بحران عظیم بیکاری عمل می کند و بسیاری از جوانان جویای کار را به امید کسب تخصص و آینده شغلی بهتر به خود جذب می کند.
۲- ایران به نسبت جمعیت بیش از پنج برابر کشورهای توسعه یافته دانشگاه دارد. دانشگاه در ایران نه به عنوان یک کانون علمی آموزشی بلکه به عنوان یک بنگاه اقتصادی عمل می کند. این بنگاه اقتصادی با استخدام عده قلیلی کارمند در قالب "استاد" و نیروهای اداری در قبال فروش مدرک در طی روندی چند ساله، میلیاردها تومان سود نصیب سرمایه گذاران خود می کند. نمونه اعلاء چنین بنگاهی دانشگاه آزاد، غیر انتفاعی و پیام نور و فراگیر است.
۳- در ایران ارتباطی میان جامعه و دانشگاه وجود ندارد و هر کدام برای خود جزیره هایی جدا از هم هستند که ساز خود را می نوازند ؛ به عنوان مثال جامعه با این شرایط مدیریتی اصلا به فارغ التحصیل تاریخ، فلسفه، علوم سیاسی و جامعه شناسی و امثالهم نیازی ندارد و اصلا آنها را به رسمیت نمی شناسد اما سالیانه هزاران نفر دانشجوی این رشته ها وارد دانشگاه و پله به پله مدارک دانشگاهی را طی کرده و در پایان سن جوانی با مدرک دکتری در دست و بیکار و افسرده و عصبانی به جامعه پس فرستاده می شوند.
۴- بهترین روش برای به تاخیر انداختن بحران بیکاری، تشویق دانشجویان به تحصیل در مقاطع بالاتر است. در این روش هم بازار فروش مدرک بیشتر شده و هم پول بیشتری را از متقاضیان مدرک بالاتر دریافت می شود .
۵- به علت فضای خاص جامعه، ایده آل فارغ التحصیلان دکتری بسیاری از رشته های علوم انسانی، استخدام در همان سیکل دانشگاهی بی معنی به عنوان " استاد -کارمند" است. در واقع جامعه هیچ نیازی به فارغ التحصیل این رشته ها جز ادامه دادن این سیکل احساس نیاز نمی کند.
۷- شرایط حاکم در بسیاری از رشته های علوم انسانی نه پرورش جامعه شناس و اندیشمند سیاسی و متفکر و فیلسوف و تحلیلگر تاریخی بلکه پرورش کارمند برای اداره برق و ثبت احوال و.. شهرستان است که آن هم بیشتر از تخصص به سابقه عضویت در بسیج دانشجویی، پرس و جو از امین و امام جماعت محل، میزان اشراف به رساله احکام، سربه زیر بودن در دانشگاه و امثالهم بستگی دارد.
۸- اغلب دانشجویان دوره دکتری در رشته های علوم انسانی دو دسته هستند. یک: کارمندان و سیاسیون و مدیرانی با سابقه کاری بالا که برای پرستیژ و بالا رفتن حکم حقوقی و پست مدیریتی نیاز به برچسب دکتری دارند و حضورشان در دانشگاه برای دریافت مدرک است و نه چیزی چندانی از رشته تخصصی خود می دانند و نه نیازی به دانستن احساس می کنند. (در دوره دکتری علوم سیاسی همکلاسی هایی داشتم که نام حسین بشریه را نشنیده یا هانا آرنت را هانا آر،نت می گفتند و فکر می کردند والتر بنیامین بچه هم محل بابک احمدی است. یا در موردی همکلاسی داشتم که معنی واژه "الیت" را نمی دانست)
گروه دوم دانشجویانی هستند که از مقطع لیسانس به صورت پیوسته در همان رشته تحصیل کرده و به امید کسب موقعیت شغلی و اجتماعی بهتر به تحصیل در مقاطع بالاتر هم ادامه داده و در پایان با هزاران فشار روانی و گیرهای عجیب و غریب با مدرکی در دست به خانه بازگشته و در اسنپ یا مزرعه و مغازه پدری مشغول فعالیت می شوند..
( کانال خرمگس )
ساعدی داستان کوتاهی دارد به نام «دایره درگذشتگان» که در آن کارمند اداره ثبت احوال کارش «نوشتن اسامی دفن شدگان» و ابطال شناسنامه مردگان است یعنی مراجعين با شناسنامه درگذشتگان خود، دم در ظاهر می شوند و وظیفه کارمند ثبت و احوال، بی هیچ صحبتی فقط نوشتن اسامی دفن شدگان و كوبيدن مهر بر روی شناسنامه هاست!
در «مراسم معارفه» هم که هر چند ماه يك بار مديركل ثبت احوال و آمار عوض می شود، هر بار مديرکل جديد سخنرانی پر آب و تابی درباره لزوم اصلاحات اساسی و ایجاد تحولی عظیم در اداره مربوطه ايراد می كنند...
اما جالب است که همیشه آقای ميركريم سيدی، رياست محترم حوزه هفت، بعد از استماع سخنان مديركل جدید، با جمله هایی كليشه ای، عين خطابه ايی را كه برای مديركل قبلی گفته بود، برای مدير كل جدید نيز ایراد ميكند:
«جناب آقای مدیرکل، افتخار دارم که از طرف خود و سایر همکارانی كه در اينجا حضور دارند از حسن ظن و پشتكار آن جناب تشكر كنم سخنان شما آتش اميد را در دل ما و قاطبه اهالی روشن كرده است اميد است كه تحت توجهات خاص آن جناب بتوانيم آن چنان كه شايد و بايد در صدور رونوشت شناسنامه ها و باطل كردن سجل مردگان انجام وظیفه نماییم.
چه بيم از موج بحر او را كه باشد نوح كشتيبان...!"
یعنی زحمت حتی عوض کردن آن قطعه شعر پایانی را هم بر خود نمی داد!
و مدیرکل جدید بیچاره هم فکر می کرد که این ابراز لطف و چاپلوسی...اختصاصی است در حالی که همین کلمات را قبل از این بر چند مدیرکل قبلی خرج کرده بود!
سال ها پیش در یک اداره ای کار می کردم ، یک مدیرکلی داشتیم که ویار نطق و سخنرانی داشت و عاشق این بود که وقتی هم سخنرانی می کند مستمعین، مخصوصا آن ردیف اول که همیشه مدیران میانی می نشستند حتما باید کاغذی و خودکاری آماده در دست داشته و یادداشت بردارند!...
همیشه سر این موضوع باهم مشکل داشتیم چون اصلا کاغذی با خود سر سخنرانی نمی بردم چه برسد اینکه چیزی بنویسم...!.
البته افراد زیادی اکثرا همیشه کاغذی برای نوشتن و یا وانمود برای نوشتن داشتند! مخصوصا، یک همکار متملقی داشتیم که همه چیز را می نوشت حتی وقتی آقای مدیرکل سکسه ای یا آروغی می زد بلافاصله، این رفیق ما به تحریر درمی آورد! مثل آن پسره در فیلم مارمولک بود که به محض اینکه از دهن رضا مارمولک چیزی بیرون می پرید بلافاصله کاغذ و خودکار را از جیب اش در می آورد و می نوشت...
اول تعجب میکردم که این همه حساسیت برای یک کار معمولی چیست؟
آخه عزیزم، تو مگر چیز قابل نوشتن می گویی که ارزش نوشتن داشته باشد...!
البته، بعدا دیدم این یک نوعی باد کردن و کلاس گذاشتن است! وقتی بارها در فیلم ها دیدم این جناب کیم جونگ اون کره شمالی هم وقتی لبانش تکان میخورد چهار یا پنج تا پیرمرد لاغر اندام و کاغذ به دست، دنبال این پسره ی چاق و خپله می دوند و می نویسند...!
غالبا در فرهنگ لغات و اصطلاحات در معنی باد کردن نوشته اند:
"یعنی تکبر کردن، کبر فروختن، کبر کردن، فیس کردن، عجب و نخوت نمودن..." این یعنی تملق یعنی کم کم فرعون شدن است!
اما در مورد نتیجه باد کردن و اینکه سرنوشت فرد باد کرده چه می شود و عاقبت چه بلایی سرخود می آورد هیچ چیزی ننوشته اند که اینجا من اشاره می کنم:
در روستاهای آذربایجان ما، وقتی حیوانات را می خواهند ذبح کنند پس از سربریدن، آویزان کرده یک جایی از پوست پای حیوان را سوراخ کرده از آنجا می دمند و وقتی حیوان حسابی پف کرده و مثل توپ باد شد، چند مشت هم به بدن حیوان می کوبند و آن وقت حیوان، آماده برای پوست کندن می شود...!
تملق چون گردابی است که هم گوینده اش و هم مخاطب اش هر دو را به درون خود می کشد و هر دو را به مرور زمان از سجایای اخلاقی تهی می کند.
( کانال تاریخ تحلیلی ایران )
گروه گزارش/
پس از انتشار گزارش " صدای معلم " با عنوان : " پرونده " معلم تمام وقت " با یک جمله بسته شد ؟! " ( این جا ) ؛ علی اللهیار ترکمن معاون برنامه ریزی و توسعه منابع وزارت آموزش و پرورش در پرتال اداره متبوع خویش به آن پاسخ داد . ( این جا )
پرتال معاونت برنامه ریزی و توسعه منابع وزارت آموزش و پرورش نوشت :
« معاون برنامه ریزی و توسعه منابع وزارت آموزش و پرورش گفت: آموزش و پرورش با سازماندهی فراگیر معلمان و آماده سازی حداکثری مدارس با حمایت دولت و نهادهای ذیربط آمادگی کامل برای استقبال از دانش آموزان عزیز را دارد
به گزارش روابط عمومی معاونت برنامه ریزی و توسعه منابع وزارت آموزش و پرورش، علی الهیار ترکمن گفت: طرح معلم تمام وقت به جهت ویژکی های مثبتی که دارد همچنان در دستور کار وزارت آموزش و پرورش می باشد و حذف نشده است . آیا مسئولان این وزارتخانه فکری برای پس از " کرونا " هم کرده اند ؟ و آن که دوباره بر عادت مالوف مسئولیت ها و ندانم کاری ها را به گردن قبلی ها و دیگران خواهند انداخت ؟
معاون برنامه ریزی و توسعه منابع وزارت آموزش و پرورش، در خصوص بازگشایی مدارش نیز گفت: آموزش و پرورش با سازماندهی فراگیر معلمان و آماده سازی حداکثری مدارس با حمایت دولت و نهادهای ذیربط آمادگی کامل برای استقبال از دانش آموزان عزیز را دارد و ان شاأ الله سال تحصیلی جدید را با نهایت رعایت پروتکل های بهداشتی آغاز خواهیم کرد و اولویت این وزارتخانه سلامت معلمان و دانش آموزان بوده و کاملا تابع مصوبات ستاد ملی کرونا هستیم . »
برای نخستین بار اسفندیار چهاربند رئیس مرکز برنامهریزی و نیروی انسانی وقت آموزش و پرورش در سال 97 اعلام کرد : تا سال 1401 خروج نیرو از آموزش و پرورش خارج از عرف متداول است در سال 97 حدود 65 هزار نفر مشمول بازنشستگی هستند که پیشبینی میکنیم 55 هزار بازنشسته شوند و اگر بدین صورت که تا امروز بوده واکنش نشان داده شود شدت کمبود نیرو تا سال 1399 آموزش و پرورش را از پا در میآورد!هنوز و براساس گفتههای مسئولان پیشین و فعلی این وزارتخانه، فاقد «سند جامع نیروی انسانی» است.
پیش از این ؛ اللهیار ترکمن 4 آذر 1398 در گفت و گو با تسنیم گفته بود : ( این جا )
« از هم اکنون باید برای سال 99 چارهاندیشی کنیم چون ادامه شیوههای فعلی با توجه به تعداد افرادی که از آموزش و پرورش خارج شده و میشوند غیرممکن است و باید حجم قابل قبولی از نیروی انسانی داشته باشیم تا بتوانیم کلاسهای درس را پوشش دهیم.
امسال کار دیگری انجام دادیم و از الان به پیشواز سال 99 رفتیم یعنی منتظر نماندیم که سال جدید بیاید و بعداً یک حالت انفعالانه داشته باشیم و حتی نتوانیم نظر دستگاههای سیاست گذار مانند سازمان برنامه و بودجه و اداری و استخدامی را جلب کنیم، کارگروهی با دستور وزیر آموزش و پرورش و موافقت آقای نوبخت و انصاری تشکیل شده و در حال کار کردن بر روی این موضوع است تا در درجه اول کمبود معلم را کامل شناسایی کنیم چون اولویت با معلم است و در کنار آن تأمین نیروهایی همچون مشاور، مربی پرورشی، مربی بهداشت و بحث مدیریت مدارس را دنبال کنیم.
22 هزار نیروی انسانی با فرض به تعویق انداختن بازنشستگی برای بعد از 30 سال یعنی اگر بتوانیم همه را تا فرجه 35 سال اشتغال نگه داریم تا سال 1403 نیاز داریم اما قانون گفته است تمام دستگاههای اجرایی از جمله آموزش و پرورش به ازای هر سه خروجی یک ورودی میتوانند داشته باشند ما برای اینکه این قانون را با نیازهای آموزش و پرورش منعطف کنیم، این کارگروه را تشکیل دادیم و اگر قرار بود براساس قانون اقدام کنیم، تکلیف ما مشخص است. »
نخستین پرسش " صدای معلم " از معاون برنامه ریزی و توسعه منابع وزارت آموزش و پرورش آن است به جای کلی گویی و دادن آدرس های غلط و انداختن توپ به زمین دیگران ؛ نخست پاسخ دهد که آیا و یا وجود هشدارهای متعدد قبلی ؛ اساسا برای سال تحصیلی جدید ، چیزی به نام کمبود معلم در آموزش و پرورش داریم ؟ چگونه است که مسئولان این وزارتخانه و سایرین در دستگاه های دیگر در تعطیلی نخستین مدارس و در دوران اولیه همه گیری کرونا به تجارب سایر کشورها استناد می کردند اما اکنون از تجارب همان کشورها در بازگشایی مدارس سخنی به میان نمی آورند و خود را به " نشنیدن و ندیدن " زده اند ؟
چهاربند رئیس مرکز برنامه ریزی و نیروی انسانی وزارت آموزش و پرورش 8 اردیبهشت 1397 گفته بود : ( این جا )
« 35 سال است که در آموزش و پرورش با شاخصهای نیاز توافق نکردهایم و این دولت و آن دولت ندارد. مشکل ما در آموزش و پرورش این است که مسائل را با عینک سیاسی میبینیم و باید فارغ از گرایشهای حزبی و سیاسی باید به نیازهای این دستگاه توجه داشت. برخی دوستان سفارش میکنند برخی از این آمارها را نگویید اما چرا نباید بگوییم باید واقعیتهای آموزش و پرورش را شفاف بگوییم اگر قرار است 370 هزار نفر تا سال 1400 بازنشسته شوند اقتضائات تامین آن بر عهده ما نیست و این افراد به حجم بار صندوق بازنشستگی اضافه میشوند از سوی دیگر استخدام نیروی جدید بار مالی را به همراه خواهد داشت.
چگونه میشود با تعدیل شاخصها و نیازها انتظار کیفیت را داشت و این زنگ خطر است و دیگر نمیپذیریم که بحران کیفیت را به ما هشدار دهند و آستانه تحمل را طی کردهایم و هیچ دستگاهی نمیتواند 194 هزار نفر کمبود نیرو را از داخل خود تامین کند.
اگر قرار است الکترونیکی کردن خدمات بدنه دولت را کاهش دهد این مسئله در آموزش و پرورش نمیتواند اتفاق بیفتد و آموزش الکترونیک نمیتواند جای آموزش معلم را بگیرد. »
آیا اللهیار ترکمن و سایر مسئولان وزارت آموزش و پرورش که از کرونا به عنوان ابزاری برای توجیه سیاست های ناکارآمد و روزمره استفاده کرده و دائما خود را تابع سیاست های ستاد کرونا معرفی می کنند به اندازه چهاربند " صداقت " دارند که بدانند و بفهمند :
" آموزش الکترونیک نمیتواند جای آموزش معلم را بگیرد . "
و این که آموزش الکترونیکی نمی تواند جای آموزش حضوری را بگیرد ؟ و صرفا نقش آن تکمیل کننده است ؟
چگونه است که مسئولان این وزارتخانه و سایرین در دستگاه های دیگر در تعطیلی نخستین مدارس و در دوران اولیه همه گیری کرونا به تجارب سایر کشورها استناد می کردند اما اکنون از تجارب همان کشورها در بازگشایی مدارس سخنی به میان نمی آورند و خود را به " نشنیدن و ندیدن " زده اند ؟
آیا وضعیت نظام آموزشی ایران از همسایه ما افغانستان هم بدتر و پایین تر است ؟
" صدای معلم " پیش تر در مطلبی نوشت : ( این جا )
« بحران کمبود معلم حداقل تا سال 1404 را میتوان نمادی از شلختگی، ناکارآمدی و مدیریت جزیرهای و روزمره در آموزش و پرورش دانست؛ وزارتخانهای که قرار است براساس سند تحول بنیادینش، در افق 1404، ترسیمگر ایرانی توسعهیافته با جایگاه اول اقتصادی، علمی و فناوری در سطح منطقه با هویتی اسلامی، انقلابی، الهامبخش جهان اسلام همراه با تعاملی سازنده و مؤثر در عرصه روابط بینالمللی باشد. نخستین پرسش " صدای معلم " از معاون برنامه ریزی و توسعه منابع وزارت آموزش و پرورش آن است به جای کلی گویی و دادن آدرس های غلط و انداختن توپ به زمین دیگران ؛ نخست پاسخ دهد که آیا و یا وجود هشدارهای متعدد قبلی ؛ اساسا برای سال تحصیلی جدید ، چیزی به نام کمبود معلم در آموزش و پرورش داریم ؟
در مواجهه با چنین چشماندازی از آیندهای که چندان هم دور نیست، این پرسش راهبردی مطرح است که دستگاه مادری که هنوز در رفع نیازهای اولیه درونیاش درمانده است، چگونه و با چه سازوکاری میخواهد یا میتواند از عهده چنین ماموریتی برآید؟
در اینجا و داخل پرانتز میتوان به بحث استراتژیک «توسعه انسانی و آمایش سرزمین» اشاره کرد.
« در برنامه آمایش سرزمین، ما با 3 پروسه از رابطه انسان، فضا و فعالیت روبهرو هستیم. با آنکه هیچ بخش از فرایند توسعه نباید جدای از سایر بخشها تحقق یابد، ولی در بخش توسعه اجتماعی و فرهنگی، بیش از هر چیز بر «توسعه انسانی» تأکید شده است.
با وجود آن، مسئولان در ردههای مختلف، آموزش و پرورش را «نهاد حاکمیتی» مینامند اما پرسش اینجاست که تا چه میزان به سهم آموزش و پرورش در این آمایش و نقش آن در توسعه انسانی توجه شده است؟
با اینکه ماده خام و اولیه آموزش و پرورش «انسان» است اما هنوز و براساس گفتههای مسئولان پیشین و فعلی این وزارتخانه، فاقد «سند جامع نیروی انسانی» است.
درواقع نخستین مشکل در آموزش و پرورش آن است که مدیریت منابع انسانی که یک موضوع راهبردی و بسیار مهم در علم مدیریت آموزشی است، هنوز و پس از گذشت 4دهه بهصورت عینی، غیرشعاری و عملیاتی تعریف و تبیین نشده است.»
آیا مسئولان این وزارتخانه فکری برای پس از " کرونا " هم کرده اند ؟ و آن که دوباره بر عادت مالوف مسئولیت ها و ندانم کاری ها را به گردن قبلی ها و دیگران خواهند انداخت ؟
پایان گزارش/
گروه استان ها و شهرستان ها/
نیروهای بلاتکلیف آموزشی بعد از 91 روز دوم شهریور 1399 در مقابل ساختمان وزارت آموزش و پرورش در مخالفت با اجرای آزمون ماده 28 تجمع کردند. این تجمع که در پی انتشار خبر تعیین تکلیف گروه های بلاتکلیف آموزشی آموزش و پرورش از سوی احمدی لاشکی معاونت پارلمانی وزارت آموزش و پرورش برگزار گردید متشکل از گروههای آموزش دهندگان نهضت سوادآموزی، سرباز معلم ها مربیان پیش دبستانی ، معلمان قراردادی و نیروهای خرید خدماتی بود.
کلیه گروههای مذکور و در راس آنها آموزش دهندگان نهضت سوادآموزی بعد از 92 در این تجمع خواهان تغییر روند جذب با ماده 28 سهمیه دار هستند و درخواست جذب با آزمون داخلی بین گروههای مشمول را دارند.
متن زیر توسط یکی از آموزش دهندگان برای " صدای معلم " ارسال گردیده است .
اول شهريور ۱۳۶۹؛ ۳۰ سال پيش در چنين روزی پرويز ناتل خانلری در تهران درگذشت. در شعر "عقاب" سروده است: "گر بر اوج فلكم باید مرد / عمر در گند به سر نتوان برد."