در این مکتوب و پیش از طرح بحث اصلی مقدمه ای البته طولانی را را گزارش از پارک جنگلی چیتگر تهران و در نقد رفتار افراد به رشته ی تحریر درخواهم آورد و سپس به موضوع اصلی که پرداختن به وضعیت آغاز سال تحصیلی و پیشینه ی آن است را مورد تحلیل قرار خواهم داد .
پارک جنگلی چیتگر یکی از پارک های بزرگ و زیبای اطراف تهران است که مساحت آن بالغ بر 950 هکتار است و اخیرا در برخی نقاط آن آتش سوزی هایی به وقوع پیوست .
این پارک جنگلی در فاز یک دارای یک پیست دوچرخه سواری به طول 6 کیلومتر است .
با آن که کاربری این مسیر برای دوچرخه سواران تعریف شده است اما شاهد هستیم که افراد زیادی هر روزه در حال " پیاده روی " در این مسیر هستند .
بنا بر مشاهدات و تجربیات تاکنون تصادفات و برخوردهای زیادی میان دوچرخه سواران و افرادی که در این مسیر اقدام به پیاده روی و دویدن می کنند رخ داده است که حتی منجر به جرح و آسیب های جسمانی شدیدی هم گردیده اما کماکان این وضعیت مدت مدیدی است که پایدار مانده است و اقدامی برای بهبود صورت نگرفته است .
با آن که این پارک بزرگ ترین پارک جنگلی در استان تهران است و از زمان شیوع کرونا و کمی پس از آن ورود اتومبیل به آن ممنوع گردیده است اما پیاده روها علی رغم فراهم بودن مسیرهای دیگر همچنان بر حسب " عادت " و البته " لجبازی " ترجیح می دهند با گام گذاشتن در این مسیر که ویژه دوچرخه سواران است موجب تولید استرس و خلق حوادث تلخ هم برای خود و هم برای دیگران شوند .
با آن که علایم هشدار دهنده به فواصل و در جاهای مختلف مسیر نصب شده است اما بر اساس یک " قانون نانوشته " در " فرهنگ ایرانی " کسی به آن ها توجهی ندارد و کار خود را انجام می دهد .
به عنوان فردی که در هیات " دوچرخه سوار " هر هفته به این مکان می آیم بارها شده است که با پیاده روها صحبت کرده و دلیل رفتارشان را پرسیده ام .
بسیاری از آنان دلیل خاصی برای این " رفتار " خود ندارند و در واقع اقدام به تقلید از دیگران کرده اند .
حتی برخی با توهین و خشونت کلامی برخورد کرده و می گویند که این مسیر " عمومی " است و به قول معروف " جاده سلامت " است و به کسی ربطی ندارد .
وقتی از آنان می پرسم اگر ادعای آن در این مورد صحیح باشد پس این همه علایم هشدار دهنده برای چیست ؟ زمانی که این پرسش ها مطرح می شود بسیاری از معلمان و نیز مدیران با محافظه کاری و چهره حق به جانب پاسخ می دهند که این مسائل درست است اما الان زمان طرح چنین مسائلی نیست .
و این در حالی است که در جاهای مختلف خواسته شده از پیاده روی اجتناب کنند .
" خود خواهی " ، " قانون گریزی " و " خوشیفتگی " را به عینه می توان در رفتارهای تک تک آنان مشاهده کرد .
در اثر کثرت این گونه رفتارها و مهم تر از آن سکوت و بی تفاوتی سایرین ، هیچ گونه آثاری از شرم و حتی عذرخواهی هم در بین آنان دیده نمی شود .
جالب است که این گونه رفتارهای غیرمدنی ، توحش مدار و طلبکارانه عمومی شده است .
زن و مرد ، پیر و جوان ، بی سواد و تحصیل کرده ، کارمند و کارگر ، سنتی و مدرن ، باحجاب و بی حجاب و...
جمعه 17 مرداد 99 با جمع کثیری رو به رو شدم که در دو ردیف در حال دویدن در پیست دوچرخه سواری بودند .
با توجه به عرض کم پیست ، دوچرخه سواران با زحمت و استرس فراوان از آنان عبور می کردند .
در این مدت کم تر مشاهده کرده ام که کسی از دوچرخه سواران به رفتار آنان اعتراض کند .
ایستادم و از رفتار آنان انتقاد کردم .
یکی از آنان که دختر جوانی بود و خود را کاملا به فرم " اروپایی ها و جوامع متمدن " درآورده بود خودش را در میان جمع وسط انداخت و گفت که این مسیر عمومی است .
او حتی گفت که با انتظامات پارک صحبت کرده و حرف ایشان را تایید کرده و اعتراض من کاملا بی جاست .
یکی از آنان که مرد میان سالی بود گفت که کُرد است و از چیزی هم نمی ترسد .
از آن مرد پرسش کردم اگر تصادفی منجر به جرح در این مسیر رخ دهد و پلیس بیاید حق را چه کسی خواهد داد ؟
او در پاسخ گفت در این بر و بیابان ، مگر پلیسی هم یافت می شود ؟
گفتم شما یک درصد احتمال بدهید که بیاید .
پاسخی نداشتند . خندیدند و رفتند ...
در دور آخر تصمیم گرفتم که عکس هایی از مسیر گرفته و بر اساس آن گزارشی تهیه کنم .
زمانی که به انتهای مسیر رسیدم همان جماعت خودشیفته ، مغرور و مدل امروزی را دیدم که خلاف مسیر حرکت می کردند .
از آنان عکسی گرفتم .
یکی از آنان که هیکل تنومندی هم داشت جلو آمد و با قلدری تمام گفت که حق گرفتن عکس ندارم و از من خواست که موبایل را تحویل او دهم .
وقتی امتناع کردم اقدام به ضرب و شتم من نمود .
به پلیس زنگ زدم .
اصلا انتظارش را نداشت .
انتظار او درگیری و مقابله به مثل با توسل به عضله و مکانیک بود !
با مقاومتی که کردم از من خواست که به سمت " انتظامات " برویم .
من هم قبول کردم .
انتظامات مستقر در برابر جایی که دوچرخه اجاره می داد فردی میان سال بود که هیچ گاه ندیده بودم بابت پیاده روی به کسی تذکر دهد .
در واقع او تفاوت چندانی با یک " مترسک " نداشت .
به نظر می رسید بر اساس هماهنگی انجام شده آن مسئول انتظامات حرف آنان را تایید کرد و حتی گفت که شهردار منطقه 22 برخی اوقات با هیات همراه برای پیاده روی به این پیست تشریف می آورند .
از او پرسیدم که آیا می تواند این حرف خود را اثبات کند ؟
او حتی گفت که شهردار نوشته ای داده که پیاده روی در این مسیر اشکالی ندارد .
از او خواستم که آن نوشته و مستند را نشان دهد اما چیزی برای عرضه و حرفی برای گفتن نداشت .
حدود 20 دقیقه گذشت .
در حال گفت و گو و انتظار برای آمدن پلیس بودیم که آقایان و خانم های مدعی و مغرور ، " فرار " را بر " قرار " ترجیح دادند !
آن افراد حتی شجاعت عذرخواهی و پذیرش مسئولیت کار اشتباه خود را هم نداشتند .
وقتی پیش خود به تحلیل و تعلیل چرایی این رفتار متجاوز به حقوق مدنی و شهروندی دیگران فکر می کردم به این نتیجه منطقی رسیدم که سکوت و بی تفاوتی دیگران و حتی آنانی که از این رفتار معذب و متعسِّر می شدند موجب ایجاد نوعی " حق " برای آن عده شده بود .
در اثر گذشت زمان و ادامه بی تفاوتی غالب این موضوع به یک " نرم " و " هنجار " برای آنان و حتی بقیه مبدل شده است .
وقتی هم که بر برخورد کنش گرانه و مطالبه محور یک شهروند رو به رو شدند محبور به ترک صحنه شدند و حرفی برای گفتن نداشتند .
این مقدمه برای مساله ی دیگری است که ماه هاست نظام آموزشی ما را معطل خود کرده است .
از زمان اعلام رسمی شیوع کرونا و متعاقب آن تعطیلی مدارس سعی کردیم تا با ارائه گزارش های مستند و تطبیقی از سایر نظام های آموزشی جهان ، مسئولان را متوجه هویت حرفه ای مدرسه و مباحثی مانند تمرکز زدایی ، مدرسه محوری و توجه عملی به ارکان مدرسه به عنوان یک سازمان یگانه در امر یاددهی – یادگیری در فرآیند آموزش کنیم .
بارها نوشتیم و گفتیم که استمرار تعطیلی مدارس بدون برنامه و صرفا اتکا بر " بخشنامه " اتوریته ( Authority ) مدرسه را دچار اختلال اساسی در هویت و کارکرد می کند . اگر مدرسه جایگاهی در نظام تصمیم سازی و تصمیم گیری ها ندارد ، مقصر مدیران و معلمانی هستند که بدون در نظر گرفتن استقلال حرفه ای مدرسه و هویت ذاتی آن حتی مصوبه شورای معلمان را نادیده گرفته و تمام قد مجری بی چون و چرای بخشنامه هایی شدند که نه تنها جایگاه قانونی و حقوقی نداشتند بلکه حتی فرصت تنفس ، خلاقیت و بازآفرینی را از " مدرسه " ستاندند .
به کرات یادآوری کردیم که اصل باید آموزش حضوری باشد و آموزش های مجازی فقط نقش تکمیلی و کمک کننده دارند .
اما وزارت آموزش و پرورش با علم کردن شبکه شاد و دقیقا بر اساس اعمال یک سویه اقتدار سازمانی خویش و نادیده گرفتن هویت نحیف مدرسه و استقلال حرفه ای آن نشان داد که ارزشی حتی برای اسناد بالادستی مانند سند تحول قائل نیست و در چنین مواقعی ماهیت اصلی خود را بروز می دهد .
به جرات می توانم ادعا کنم این تنها صدای معلم بوده که بر اساس یک طرحواره مشخص و چارچوب تعریف شده به نقد و تحلیل وضعیت پرداخته و هیچ گاه در موضع " عمومی " مستغرق نگشته و دچار روزمرگی نشده اما بر اساس اعلام رسمی مسئولان وزارت آموزش و پرورش همه مدیران و قاطبه معلمان رویه ستاد را در برخورد با چنین بحرانی پذیرفتند .
از سوی دیگر افزایش کم سابقه حقوق معلمان در اوایل سال پیش از آغاز تورم کمرشکن موجب شد تا معلمان با اراده خواست خویش کاملا با جریان رسمی همراهی کنند . کلید ما برای خروج از این بحران ، معلمانی فکور ، منتقد و حرفه ای هستند
جمعه 9 اسفند 1398 در یادداشتی نوشتم : ( این جا )
« صدایی که در این مدت از جامعه آموزش و پرورش و اضلاع درگیر آن برخاست بر یک محور غلبه داشت :
" تعطیلی مدارس " .
شیوع چنین ویروس هایی بحران ناکارآمدی را حداقل در نظام آموزشی به وضوح عیان می سازد .
در این مدت بسیاری از کانال ها و گروه ها در شبکه های اجتماعی و مجازی و با برگزاری انواع نظرسنجی ها و... دست به دست هم دادند تا از موضعی دلسوزانه و مشفقانه این فرضیه را اثبات کنند که بهترین ، منطقی ترین و عاقلانه ترین راه در شرایط فعلی " تعطیلی مدارس " است غافل از آن که مدارس و نظام آموزشی در حالت معمولی و غیربحرانی خود نیز در " تعطیلی پنهان " به سر می برند و از آموزش و کارکردهای آن ، مناسکی بیش بر جای نمانده است .
در این اوضاع کم تر کسی به بهداشت مدارس به عنوان یکی از مهارت های مهم زندگی پرداخت که چرا واحدهای آموزشی فقدان متولی بهداشت حداقل در درون خود هستند و چه کسی باید در این موارد پاسخ گو باشد ؟
کسی به این پرسش پاسخ نمی دهد که برون داد و بازده حدود 100 هزار مربی تربیتی و نهاد امور تربیتی در مدارس چیست ؟
آیا در مدارس و در شرایط بحران کمبود نیروی انسانی به مربی بهداشت نیاز داریم و یا مربی تربیتی که کارکرد آن در شرایط فعلی قابل توجیه و یا پذیرش نیست ؟
کسی نپرسید که چرا معاون پرورشی و فرهنگی وزارت آموزش و پرورش با آب و تاب باید خبر از ایجاد رشته جدید « کارشناسی برنامه ریزی امور تربیتی » در دانشگاه فرهنگیان بدهد اما رشته ی مراقب سلامت باید از طریق آزمون استخدامی پذیرش داشته باشد ؟
بسیاری از مدارس ما در حوزه بهداشت فردی و آموزش آن فقیر هستند .
بسیاری از مدارس حتی صابون و مایع دستشویی ندارند و یا کادر مدرسه اهمیتی به آن نمی دهند .
سرویس های بهدشتی مناسب نیست و رسیدگی نمی شود .
پرسش این است ؛ آیا حساسیتی که فرضا شهرداری در پارک های عمومی و در مورد بهداشت سرویس های بهداشتی و پر کردن ظرف مایع دستشویی دارد همان اهتمام ، پی گیری و دقت از سوی وزارت آموزش و پرورش و مناطق و نواحی صورت می گیرد ؟
وزیر آموزش و پرورش شفاف پاسخ دهد که سرانه بهداشتی هر دانش آموز چقدر است ؟
در حالی که سال هاست سرانه مدارس پرداخت نمی شود و یا با تاخیر فراوان انجام می شود ؛ می توان در مورد این گونه سرانه ها صحبتی کرد ؟
زمانی که این پرسش ها مطرح می شود بسیاری از معلمان و نیز مدیران با محافظه کاری و چهره حق به جانب پاسخ می دهند که این مسائل درست است اما الان زمان طرح چنین مسائلی نیست .
اما مشخص نیست این مسائل و چالش ها باید کی مطرح شوند ؟
آیا حتما باید ویروسی بیاید تا چاره ی کار کنیم ؟ »
در یادداشت دیگری به تاریخ سه شنبه 9 اردیبهشت 1399 نوشتم : ( این جا )
« در این مدت مسئولان و مقامات ریز و درشت در این وزارتخانه نشان دادند که به " مدرسه " و " استقلال حرفه ای " آن علی رغم شعارهای فراوان و قشنگی که در باب " مدرسه محوری " می دهند باور چندانی نداشته و حتی نوع دفاع آنان از " جایگاه معلم " و " مدرسه " نیز از جنس " پوپولیستی " و " ابزاری " است .
از نظر مسئولان آموزش و پرورش ،" سند تحول بنیادین " به نوعی قانون اساسی آموزش و پرورش البته در حد " حرف " به شمار می رود .
در راستای همین موضوعاتی که در سند با همه اشکالات محتوایی و ساختاری که بر آن وارد است پرسش هایی مطرح است از جمله آن که ؛
1- چقدر به اصل " تفویض اختیار " در مدیریت ها باور داشته و به مدرسه اعتماد دارند ؟
2- تا چه میزان تمام مولفهها و عوامل درون مدرسهای " استاندارد سازی " شده است ؟
3- واقعا تعریف مسئولان و مقامات از مفهوم " مشارکت " در آموزش و پرورش و در ارتباط با ارکانی چون مدرسه و معلمان و دانشآموزان چیست ؟
در طراحی شبکه موسوم به " شاد " این مشارکت چگونه تعریف و تببین شد ؟
4- وزارت آموزش و پرورش در زمینه تدبیر برای پیش گیری و نیز مدیریت بحران هایی مانند کرونا چقدر روی توان مندی های معلمان برنامه ریزی کرده است ؟
آیا در نظام آموزشی که چتر " ایدئولوژی " به انحاء محتلف و با توجیهات گوناگون بر روی آن سنگینی می کند و چالاکی و به روز رسانی را از آن سلب کرده است و حتی محتوای آموزشی دوره های ضمن خدمت نه بر اساس نیازسنجی واقعی از معلمان که بر اساس یک سری برنامه های از پیش مشخص شده و دیکته شده طراحی و اجرا می شود ؛ می توان به مشارکت واقعی ذی نفعان آموزش دل بست و امیدوار بود ؟
در حالی که سند تحول بنیادین بر " معلم محوری " و " مرجعیت معلم " تاکید دارد ؛ چگونه مسئولان این وزارتخانه به خود اجازه می دهند که معلمان را تحت فشار و اجبار برای نصب برنامه ای خاص آن هم روی یک وسیله شخصی قرار دهند بدون آن که حتی زیر ساخت های لازم که مهم ترین آن اینترنت پر سرعت و رایگان است را فراهم کنند ؟
تا کی این وزارتخانه و سایر نهادی مشابه و هم عرض قرار است همه چیز را به " مدرسه " دیکته کنند ؟
سهم معلمان در اتاق های فکر این وزارتخانه چگونه و تا چه حد تعریف شده است ؟
در حالی که در نظام های آموزشی توسعه یافته ، معلم حتی اختیارات کامل در تعیین محتوای آموزشی و سایر آیتم های آموزشی را دارد ؛ در کشور ما حتی اختیار تعیین سر گروه آموزشی خود را تا این لحظه علی رغم صدور آیین نامه و قوانین مختلف پیدا نکرده است و حتی رتبه بندی معلمان که باید توسط خود آنان و سازمان تخصصی خودشان که با رای آنان تشکیل و جاری می گردد یعنی " سازمان نظام معلمی " صورت گیرد ؛ توسط افرادی در سیستم اداری که اکثرا درکی از آموزش نوین و استلزامات نظام های آموزشی تطبیقی ندارند و نگاه غالب شان به تعلیم و تربیت اداری است ؛ ساخته و پرداخته می شود .
البته صحبت ها و سخنرانی مسئولان در سطوح مختلف در زمینه " مدرسه محوری " هم خواندنی و متکثر است و البته مایه ی تاسف !
بزرگ ترین و برجسته ترین توجیه وزارت آموزش و پرورش در نادیده گرفتن استقلال حرفه ای مدرسه این بوده است که خواسته به زعم خویش آموزش های مجازی معلمان را سامان دهی کند !
و اما پرسش مهم و راهبردی که در این جا مطرح می شود این است که مسئولان شعارهای زیبا در مورد " مدرسه محوری " می دهند اما در عمل به آن وقعی نمی نهند ؛ اما چرا تحرکی از سوی معلمان و ارکان مدرسه برای تحمیل " هویت خود " و ابراز " استقلال حرفه ای " مشاهده نمی شود ؟
از زمان آغاز بحران کرونا بعضا معلمانی را دیده ایم که تحت عنوان " فداکار " مورد توجه مسئولان این وزارتخانه و به ویژه وزیر واقع شده اند .
از زمانی که اجبار و تهدید وزارت آموزش و پرورش برای نصب و عضویت در شبکه شاد روی معلمان افزایش یافته است ؛ اخبار فداکاری های معلمان نیز در پرتال وزارتخانه سیر صعودی پیدا کرده است !
(وزیر آموزش و پرورش در توئیتی تاکید می کند: معلمان در بحران کرونا تا پای جان ایستادهاند ؛ اما علی رغم درگذشت ده ها معلم بر اثر بیماری کرونا حتی یک پیام تسلیت هم صادر نمی کند ! )
قطعا این گونه فداکاری ها و حرکات انسانی که توسط معلمان صورت می گیرد قابل چشم پوشی نیست و باید که مورد تقدیر قرار گیرد اما پرسش نگارنده به عنوان یک " معلم " آن است که فرضا در جامعه ایرانی ارزش و جایگاه یک استاد دانشگاه نزد مردم و افکار عمومی بالاتر است و یا معلم ؟ علی رغم آن که جنس کارشان از نوع " آموزش " است .
آیا پس از آغاز بحران کرونا که دانشگاه ها را همچون مدارس به تعطیلی کشانده است ؛ این گونه صحنه ها را هم از سوی اساتید دانشگاه دیده و یا شنیده ایم ؟
استاد دانشگاهی که ساعت کاری اش به مراتب کم تر از معلم هم مدرک خودش در آموزش و پرورش است ، تراکم کلاسی اش قابل مقایسه نیست ، فرصت مطالعاتی با هزینه دولت برایش فراهم است ، حقوق و مزایایش اشل خاص خود را دارد و.... وقتی پیش خود به تحلیل و تعلیل چرایی این رفتار متجاوز به حقوق مدنی و شهروندی دیگران فکر می کردم به این نتیجه منطقی رسیدم که سکوت و بی تفاوتی دیگران و حتی آنانی که از این رفتار معذب و متعسر می شدند موجب ایجاد نوعی " حق " برای آن عده شده بود .
آیا جامعه در برخورد با معلمان و مطالبات قانونی آنان بر اساس عادت دیرینه تعطیلات زیاد را همچنان به رخ شان نمی کشد ؟
و یا بسیار کم اتفاق افتاده است که جامعه در کلیت خویش از مطالبات حتی قانونی معلمان حمایت و پشتیبانی کند !
آیا وزیر علوم هم مانند وزیر آموزش و پرورش این گونه از استادان تقدیر و ستایش می کند ؟
از مدرسه محوری هم که بگذریم ؛ آیا وزیر آموزش و پرورش ما هم به فکر معلمان و رضایت شغلی آنان هست و یا باید به این واقعیت تلخ اعتراف کرد که بزرگ ترین خریدار پوپولیسم در آموزش و پرورش خود " معلمان " هستند .
اگر نقصانی در " دیده شدن " معلمان در سیستم از سوی برنامه ریزان و تصمیم گیرندگان هست ؛ در درجه نخست باید انگشت اتهام را به سوی خودمان یعنی " ما معلمان " بگیریم .
اگر مدرسه جایگاهی در نظام تصمیم سازی و تصمیم گیری ها ندارد ، مقصر مدیران و معلمانی هستند که بدون در نظر گرفتن استقلال حرفه ای مدرسه و هویت ذاتی آن حتی مصوبه شورای معلمان را نادیده گرفته و تمام قد مجری بی چون و چرای بخشنامه هایی شدند که نه تنها جایگاه قانونی و حقوقی نداشتند بلکه حتی فرصت تنفس ، خلاقیت و بازآفرینی را از " مدرسه " ستاندند .
پیش تر و بارها گفته شده است که این گونه الزام ها ، اجبارها و تهدیدها فاقد مبنای حقوقی و قانونی هستند اما قضیه آن جا تاسف برانگیز می شود که بسیاری از معلمان بیشتر بر اساس " ترس موهومی " ، رودربایستی و... عهده دار تکالیفی می شوند که به مرور زمان برای آن ها و البته آیندگان به صورت یک " نرم " و " قانون نانوشته " در می آید و دیگر کاری نمی توان کرد ...
کلید ما برای خروج از این بحران ، معلمانی فکور ، منتقد و حرفه ای هستند .»
و اکنون و پس از اجبار رسمی و صریح وزارت آموزش و پرورش در مورد عضویت در شبکه شاد بدون آن که این وزارتخانه تعهدی در برابر انجام وظایف قانونی خویش ابراز کند قصد ادامه رویه گذشته را دارد .
معلمانی که در آغاز همانند ابتدای داستان چیتگر و نقش کاراکترهای آن ؛ چشم خویش را بر واقعیات بسته و آینده را نمی دیدند از موضع معترض و امروز به همان چیزی رسیدند که ما در ابتدا گفته و هشدار داده بودیم .
***
تصاویری از پارک جنگلی چیتگر تهران :
( پیاده رفتن در مسیر اختصاصی به یک " حق " برای خاطیان تبدیل شده است )
( همه مثل هم نیستند . هستند کسانی که عاشق محیط زیست هستند . اما در اقلیت اند )
( یک عمر به دور زدن قانون و قانون شکنی عادت کرده است و کسی هم با او کاری نداشته )
( انسان مدرن ! )
( این علایم برای چه کسی نصب شده و چه کسی بر آن نظارت دارد ؟ )
( ورزش با طعم زیر پاگذاشتن حقوق شهروندی دیگران ! )
( آیا در این جنگل 950 هکتاری جای دیگری برای این گونه حرکات یافت نمی شود ؟! )
( آیا با کندن و معدوم کردن علامات هشدار دهنده خود را به " ندیدن " زده اند ؟ ! )
( حائلی هست ؟ )
( بدون شرح ! )
( فقط یک نام و یک مکان ؟! )
( فنس نیمه تمام و رها شده ... در این جامعه ، معمولا کارها نصفه انجام می شوند ! )
( قابل توجه شهردار منطقه 22 تهران ! )
( اتاق مدیریت بحران ! )
بخوانید پارک جنگلی چیتگر اما مشاهده کنید بیابان .... )
( وضعیت آسفالت هم وضعیت بهتری از محیط زیست ندارد ! همه چیز به هم می آیند ... )
( هنوز زخم آتش سوزی بر تن جنگل هویداست ... )
( طبیعت گردی بدون آتش سوزی و انهدام طبیعت مزه ندارد ! )
*معنی ضرب المثل خود کرده را تدبیر نیست
وقتی کسی خودش را دچار مشکل کند و خودش برای خودش گرفتاری و ناراحتی درست کند، مردم به او می گویند: «خود کرده را تدبیر نیست.» یعنی هر بلایی هست، خودت بر سر خودت آورده ای؛ پس باید مشکلاتش را هم تحمل کنی و دم بر نیاوری
داستان ضرب المثل:
روزی بود، روزگاری بود. آسیابان مهربانی بود که توی آسیاب خودش گندم دیگران را آرد می کرد و کاری به کار مردم نداشت.
روزی، ناگهان در آسیاب باز شد و غولی وارد آسیاب شد. غولی بزرگ و پشمالو. غولی که آسیابان نمی دانست برای چه از آسیاب او سر در آورده است.
آسیابان تا غول را دید، ترسید اما خودش را نباخت و از غول پرسید: «تو کی هستی؟» غول در جواب گفت: «تو کی هستی؟»
آسیابان گفت: «من خودم هستم.»
غول گفت: « من هم خودم هستم.»
آسیابان هر چه می گفت، غول هم حرف او را دوباره تکرار می کرد. علاوه بر این، آسیابان هر کاری می کرد، غول هم همان کار را می کرد. مدتی آسیابان با غول حرف زد، اما هیچ چیز از حرف ها و کارهای او نفهمید.
آسیابان به دردسر افتاده بود و نمی دانست چه بکند. یک بار که از کارهای تقلیدی غول خیلی عصبانی شده بود، به او گفت: «می روی یا بکشمت.»
غول هم رو به آسیابان کرد و گفت: «می روی یا بکشمت.»
آسیابان این بار از غول خیلی ترسید. این را فهمید که به راحتی نمی تواند غول را از آسیابش بیرون کند. چاره ای جز فرار نداشت.
در یک فرصت خوب، با عجله از آسیاب خارج شد. از آسیاب که بیرون آمد، گوشه ی دنجی نشست و نفس راحتی کشید. خیلی فکر کرد که چه باید بکند و چگونه خودش را از شر غول نجات بدهد، اما فکرش به جایی نرسید. عاقبت تصمیم گرفت به دیدن مرد دانا و آگاهی که توی روستا بود برود و تمام ماجرا را برای او تعریف کند.
آسیابان از جا بلند شد و به دیدن مرد دانا رفت.
مرد دانا فکری کرد و به آسیابان گفت: «پس می خواهی هر طور شده از شر غول خلاص بشوی و به کار آرد کردن گندم ها بپردازی. این که کاری ندارد جواب های، هوی است به آسیاب برو و کارهایی را که می گویم انجام بده؛ مطمئن باش از دست غول خلاص می شوی.»
حرف های مرد دانا که تمام شد، آسیابان بدون ترس و ناامیدی به آسیاب خودش برگشت به پیشنهاد مرد دانا، هنگام برگشتن به آسیاب، دو کاسه در دستش بود در آسیاب را با پا باز کرد و با صدای بلند به غول سلام کرد. غول هم گفت: «سلام.»
آسیابان توی یکی از کاسه ها نفت ریخته بود و توی آن یکی آب. آسیابان جایی ایستاد که نزدیک غول باشد و او تمام کارهایشان را ببیند او کاسه ی نفت را روی زمین گذاشت، کاسه ی آب را روی سر خودش ریخت و به لباس خودش کبریت کشید. غول هم همین کارها را کرد او نفت را روی سرش ریخت، کبریت را روشن کرد و شعله ی کبریت را به بدنش نزدیک کرد غول یک باره آتش گرفت. فریادش بلند شد و با عجله به طرف رودخانه دوید.
اما تا به رودخانه برسد، کلی از موهایش و چند جای بدنش سوخته بود غول خودش را داخل آب انداخت و آتش بدنش را خاموش کرد و سلانه سلانه، در حالی که از درد ناله می کرد، پیش غول های دیگری که با آن ها زندگی می کرد رفت.
غول های دیگر دور و برش جمع شدند و پرسیدند: «چه شده است؟ چرا به این حال و روز افتاده ای ؟ چه کسی تو را آتش زده؟»
غول گفت: «خودم.» و بعد تمام ماجرای آشنایی با آسیابان و تقلید حرف ها و کارهای او را برای غول ها تعریف کرد. غول ها به او خندیدند و گفتند: «پس، خود کرده را تدبیر نیست.»
( در زیر کلیپی از " بی تفاوتی " مردم را نسبت به برخی وقایع مشاهده می کنید )
نظرات بینندگان
آقا / خانم احمدی
سپاس از این که وقت گذاشته و مطالعه کردید .
پایدار باشید .
در کلیپ هنگام تبر زدن سربازی عبور نمود
این همان سربازی نیست که در پشت دفترچههای ثبت نام پستی نظام وظیفه در اوایل دهۀ هشتاد درست یا غلط اینگونه مینوشتند:
" سرباز نگهبان دین، پاسدار شرف و حرمت قانون است " (امام علی(ع)).
بار الهی !! وزرای آموزش و پرورش، سند تحوّل بنیادین، قانون استخدامی کشور و ... را از نقص نظری و عملی و توهّم در جذب نیرو دور بدار تا نسلی نیکو تربیت کنند!
عارضه توهّم عرفاً و قانوناً و بیوفایی نسبت به مسئولیت پذیر تربیت نسلی مسئولیت ناپذیر است !!
مدرس آزاد
در گزارش هم آمده است :
سرباز و غیرسرباز ندارد !
در این زمانه " انسان بودن " کاری است بس مشکل و رنج آور .
به امید رهایی از بی تفاوتی و حصول خودآگاهی .
خداوند عاقبت ما را با این جماعت مختوم به خیر بفرماید !
پایدار باشید .
گزارش مستند و لحظه به لحظه و طولانی تان عالی بود
امیدوارم روح پرسشگری و شهروند محوری شما به سایر همکاران خاموش تسری یابد
ایام به کام عزت مستدام
آقای قاسم پور
سپاس از محبت و همکاری شما .
پایدار باشید .
بیشترین تعداد رقم و امار نیروی انسانی متعلق به فرهنگیان است اما شما به نقدها و واکنش های این قشر فرهیخته در جای جای کشور کنید می بینید چقدر اندک است.
نوشتن بی تاثیر نیست و باشد همین گزارش ها و قلم ها روزی جوانه آگاهی و حق خواهی را در جامعه شکوفا سازد.
هر چند مقوله نظارت در همه زمینه ها ضعیف است و افرادی ک۶ برای همین وظیفه حقوق می گیرند کاری به کسی!ندارند
درود
همین گونه است .
باید نوشت . نقد کرد و تحلیل کرد حتی اگر فکر کنیم نتیجه ای ندارد .
پایدار باشید .
سلام
خوب هستید ؟
سپاس از محبت شما .
بسیاری از این موارد و تکلیف ها جنبه قانونی ندارند اما آن ها تحت عنوان مصوبات ستاد کرونا می توانند توجیه کنند !
پایدار باشید .
به نظرم ؛ همان اصل سوم و سی ام قانون اساسی مستندات خوبی هستند و محکمه پسند .
با توجه به اصل تفکیک قوا می توان امیدوار بود .
البته می شود از گزارش های صدای معلم هم در موارد مذکور مستنداتی استخراج کرد .
پایدار باشید .
حس مسئولیت پذیری باعث شد سراغ تولید ماسک بروم هر چند که ثروتمندانی را سوق دادم که با من در تولید ماسک صنعتی همکاری کنند ولی حاضر نشدند ریسک پذیری را به گوشهای از ثروت مازاد خود بمالند ولی توانستم با وجود بازارهای سیاه و انحصاری شدۀ مواد اولیه به تولید دستی ماسک بپردازم و با کیفیت خوب و بطور غیرانتفاعی حقیقی با سود مالی صفر به بیمارستانها و داروخانهها و همایشها و اجتماعات و عامه مردمِ مراجعه کننده بفروشم و گوشهای از بحران تولید ماسک کشور را بکاهم. هرچند که اکنون به دلایلی تولید خود را به شدّت کاهش دادهام دیروز حالم از این حس مسئولیت پذیری گرفته شد چون دیدم از معاینه فنی اتومبیلم که با آن ماسک جابجا میکردم غافل شده و در تیرماه چند صد هزار تومان جریمه پشت سر هم از جنس 51 هزار تومان از طریق دوربین شده ام و مرداد ماه معلوم نیست چقدر دیگر به آن اضافه شود. .... ادامه
در قدیم افسر جلوی راه را برای معاینه فنی میگرفت نهایتاً یکبار جریمه میشدیم و از غفلت در زمینه معاینه فنی آگاه شده و اینهمه جریمه سیستم پلیس راهور ثبت نمیشد. ترجیح اینکه دوربین بی شعور بین مردم قضاوت کند تا پلیسان فهمیده از نفهمی پلیسانی دیگر و حامیان این کم فهمی است.
ناجوانمردی و بیانصافی و ستمگری و پول محوری و جفا کاری و حرام خواری و تنبیه نابجا و ناحق کمرشکن و تخریب کننده تا کی؟ این است عاقبت حسّ مسئولیت پذیری
خداوندا اگر ما را مستضعف در امر به معروف و نهی از منکر میبینی و وسعش را در حدّمان نمیبینی، به حق فاطمه(س) و حسین بن علی(ع) که به زودی این ایام مخصوص اوست بر اساس حکمت و صلاحدیدت که گاه به ستمگران فرصت میدهی که بلایی بزرگتر در دو دنیا برایشان نازل کنی و ستمدیدگان صبور را به ابتلاء میآزمایی، بلایی بزرگتر بر ستمگران و بیتالمال جمع شده از طریق غصب بفرست.
تشکر از وقتی که گذاشتید و این مطالب را با جزئیات و ریز بینی ، مو به مو عنوان کردید.
جناب پورسلیمان بنده هم چند باری رفتم پارک جنگلی چیتگر و پیست دوچرخه سواری و این موارد تاسف برانگیز رو از مردم دیدم و چندبار گوشزد کردم اما انگار نه انگار . بشدت این رفتارهاشون آزاردهنده س و بدتر از اون نفهمی و بیشعوری بعضی از مردم که بجای عذرخواهی و قبول تقصیر، مقابله به مثل میکنند و طلبکارن میشن . در مورد آموزش و پرورش هم همونطور که خودتون فرمودید این قضیه به سان پارک جنگلی چیتگره. سکوت خیلی وقتا میتونه بزرگترین ظلم به بقیه و حتی خودمون باشه .وقتی ما میبینیم و سکوت اختیار میکنیم برای مسئولین حق ایجاد کردیم و بها دادیم. متاسفانه معلمان ما اکثریت سکوت میکنن و این سکوت ظلم به خودشون و بقیه س و این یه فاجعه س در سیستم آموزش و پرورش .
حرف آخرم اینه کاش به خودمون بیاییم و انقدر بی تفاوت نباشیم و در مورد اعمال خودمون تفکر کنیم و تجدید نظر داشته باشیم .
با سپاس فراوان از شما
پایدار باشید
خانواده ها و والدین و رسانه ها عامل اصلی در انتقال و تخریب ارزش ها و هنجارهای اجتماعی است که با تربیت غلط و آموزش های ضد اجتماعی فرزندان خود بار می آورند و آنها را به جان دیگران می اندازند .
ما انسانها عمداً و با غرض و از روی جهل ، سنت ها و فرهنگ و هنجارها را قربانی خواسته ها و مطامع خود کرده ایم ، انگار پول و اقتصاد و گرانی بهانه ای شده برای نابودی ارزش ها و انسانیت . سوء مدیریت و بی کفایتی مسئولان نیز مزید بر علت های دیگر است . نشر و ترویج نادانی ارمغان نادان هایست که برای مردم الگوهای دروغین ساخته اند .