صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش

آموزش مجازی در ایران و امنیت و ثبات شغلی معلمان

چندی پیش خبری از « محسن حاجی میرزایی » وزیر آموزش و پرورش منتشر گردید مبنی بر آن که  : « معلمان غیررسمی بعد از سال ۹۲ استخدام نمی‌شوند » .

در خبر چنین آمده بود :

« محسن حاجی میرزایی وزیر آموزش و پرورش درباره تقاضای معلمان غیررسمی که بعد از سال 92 با آموزش و پرورش همکاری می‌کنند، برای استخدام اظهار کرد: قانون درباره افرادی که بعد از سال 92 به اشکال مختلف با آموزش و پرورش همکاری کردند تعهد ایجاد نکرده است.

توصیه بنده به افرادی که در این سال‌ها با آموزش و پرورش همکاری کردند این است که در آزمون‌های مربوطه شرکت کنند یعنی اگر لیسانس دارند در آزمون ماده 28 و اگر دیپلم هستند از طریق دانشگاه فرهنگیان وارد آموزش و پرورش شوند.

وزیر آموزش و پرورش در پاسخ به این پرسش که برخی از این افراد سنشان بالا رفته و نمی‌توانند در آزمون استخدامی یا دانشگاه فرهنگیان متقاضی شوند، گفت: روزی که این افراد به آموزش و پرورش آمدند، آگاه بودند تعهدی برای استخدام آنها وجود ندارد و این افراد باید قید استخدام را بزنند. »

آموزش مجازی در ایران و امنیت و ثبات شغلی معلمان

این خبر در بسیاری از شبکه ها ، کانال و گروه های اجتماعی چرخید اما من یادداشت و نقد جدی و مستندی را در این مورد مشاهده نکردم .

به نظر می رسد آن هایی هم که این خبر را برجسته کردند بیش تر به جهت آن بود که به نوعی " وزیر ستیزی " و " مدیر گریزی " خود را برای فربه تر کردن هر چه بیشتر " پوپولیسم ایرانی " و در جهت " تایید بی قید و شرط دیگران " و  سندرم " همرنگی با جماعت " به معرض نمایش بگذارند بدون آن که حتی زحمت فکر کردن در مورد تحلیل و تعلیل این تصمیم را به خود بدهند .

چرا وزارت آموزش و پرورش پیش از کرونا  و در هنگامه «  بحران کمبود معلم » و یا بهتر بگوییم : « سونامی فقدان معلم » بی پروا  چنین سخنانی را در حوزه عمومی بیان نمی کرد ؟ بحران کمبود معلم زمانی معنا و مفهوم پیدا می کند که این وزارتخانه موظف به تشکیل کلاس های حضوری و فرستادن معلم به کلاس درس باشد .

چه اتفاقی افتاده است ؟

چرا امسال و در میانه « بحران کرونا » مسئول و یا مدیری در آموزش و پرورش حرفی از کمبود معلم و یا خالی بودن کلاس نزد و یا نمایندگان مجلس وزیر آموزش و پرورش را به این علت مورد پرسش و یا استیضاح قرار ندادند ؟

« مصطفی قادری » در کانال « نوفهمی در مطالعات برنامه درسی » در یادداشت کوتاهی چند پرسش مطرح می کند اما این استاد دانشگاه هم وارد تحلیل و چرایی این موضوع نمی شود .

ایشان می پرسد :

« چرا همه معلمان حق التدریس حتی کسانی که مدارک کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکترای مرتبط با آموزش و پرورش دارند را استخدام نمی کنیم؟  چه بهانه ای برای استخدام نکردن اینها داریم؟

چرا نسبت به حقوق اولیه ی این افراد که تمام وقت برای فرزندان ما کار می کنند، در همین مدت همکاری محدود، طبق ضوابط و آیین نامه های قانون کار رفتار نمی کنیم؟

در کجای دنیا پدیده ای به نام «معلم حق التدریس» داریم و تازه  این چنین ناامید و بی پناه که حقوق وی لابه لای ساختار کلان آموزش و پرورش و سیاست معلم آزاری دولتها دفن شود؟

چرا معلمان حق التدریس را چندین سال پیاپی در حالت بی مهارتی و فقدان امنیت شغلی رها کرده ایم و نگاهی به اثرات منفی این وضعیت نمی کنیم؟ »

برای تحلیل این مساله باید کمی به عقب بازگردیم .

« صدای معلم » در گزارشی به تاریخ سوم شهریور 1399 نوشت : ( این جا )

آموزش مجازی در ایران و امنیت و ثبات شغلی معلمان

« معاون برنامه ریزی و توسعه منابع وزارت آموزش و پرورش در آخرین اظهار نظری که در مورد وضعیت ساماندهی نیروی انسانی در پاسخ به پرسش ایسنا که آیا طرح معلم تمام وقت و ثبت نام از متقاضیان سال تحصیلی پیش رو نیز ادامه می یابد؟ گفته است :

طرح معلم تمام وقت با توجه به برقراری فوق العاده ویژه خرداد ماه دیگر از کاربرد خارج شده است.

در بخش دیگری از این گزارش آمده بود :

« با شیوع کرونا و تعطیلی مدارس از ابتدای اسفند 1398 و برگزاری اکثریت کلاس ها به صورت " غیرحضوری " به نظر می رسد که نگرانی وزارت آموزش و پرورش و مسئولان آن برای بحران کمبود معلم تا حد  بسیار زیادی برطرف شده است .

بحران کمبود معلم زمانی معنا و مفهوم پیدا می کند که این وزارتخانه موظف به تشکیل کلاس های حضوری و فرستادن معلم به کلاس درس باشد .

حال اگر کلاس های مدارس تعطیل باشند و وضعیت مطابق تمایل مسئولان این وزارتخانه مبنی بر تاکید بر استمرار آموزش غیرحضوری ادامه یابد ؛ چه بسا وزارت آموزش و پرورش در آینده ای نزدیک با بحران " معلم مازاد " هم رو به رو شود !

اگرچه مطابق تجارب جهانی و مدل بازگشایی مدارس در کشورهای توسعه یافته ، محور سیاست گذاری آموزش بر تشکیل کلاس های حضوری و استمرار آموزش غیرحضوری به عنوان فقط " یک مکمل " مورد تاکید است اما به نظر می رسد کرونا در آموزش و پرورش ایران کاربردی دیگر یافته و توانسته تا حد زیادی مانع عیان شدن بیشتر سیاست های ناکارآمد ، غیرکارشناسی و روزمره این وزارتخانه حداقل در حوزه " مدیریت منابع انسانی " گردد .

حال پرسش «  صدای معلم »  آن است که آیا همان سیاست فریب معلمان در زمینه طرح معلم تمام وقت قرار است در حوزه " مدیریت منابع انسانی " و به بهانه کرونا دوباره تکرار شود ؟

این پرسشی راهبردی و قابل تامل نخست برای " معلمان " است که  مصالح آموزش و پرورش را بیش از هر چیز مقدم بر منافع آنی و ناپایدار بدانند . »

اسفندیار چهاربند رئیس مرکز برنامه‌ریزی و نیروی انسانی وقت آموزش‌ و پرورش در سال 97 اعلام کرد : تا سال 1401 خروج نیرو از آموزش‌ و پرورش خارج از عرف متداول است . در سال 97 حدود 65 هزار نفر مشمول بازنشستگی هستند که پیش‌بینی می‌کنیم 55 هزار بازنشسته شوند و اگر بدین صورت که تا امروز بوده واکنش نشان داده شود شدت کمبود نیرو تا سال 1399 آموزش و پرورش را از پا در می‌آورد!

آموزش مجازی در ایران و امنیت و ثبات شغلی معلمان

چهاربند رئیس مرکز برنامه ریزی و نیروی انسانی وزارت آموزش و پرورش 8 اردیبهشت 1397 گفته بود : ( این جا )

«  35 سال است که در آموزش و پرورش با شاخص‌های نیاز توافق نکرده‌ایم و این دولت و آن دولت ندارد. مشکل ما در آموزش و پرورش این است که مسائل را با عینک سیاسی می‌بینیم و باید فارغ از گرایش‌های حزبی و سیاسی باید به نیازهای این دستگاه توجه داشت. برخی دوستان سفارش می‌کنند برخی از این آمارها را نگویید اما چرا نباید بگوییم ؟

باید واقعیت‌های آموزش و پرورش را شفاف بگوییم .

اگر قرار است 370 هزار نفر تا سال 1400 بازنشسته شوند اقتضائات تامین آن بر عهده ما نیست و این افراد به حجم بار صندوق بازنشستگی اضافه می‌شوند از سوی دیگر استخدام نیروی جدید بار مالی را به همراه خواهد داشت. فقدان " سازمان نظام معلمی " در سپهر آموزش ایران موجب شده است تا  امنیت و ثبات شغلی معلم ایرانی پیوسته در معرض خطر و توام با ریسک باشد چرا که آموزش واقعی و اصیل ،  « معلم حرفه ای » می طلبد و معلم حرفه ای و سازمان نظام معلمی در یک جریان پوششی و علمی مکمل یکدیگر خواهند بود   .

چگونه می‌شود با تعدیل شاخص‌ها و نیازها انتظار کیفیت را داشت و این زنگ خطر است و دیگر نمی‌پذیریم که بحران کیفیت را به ما هشدار دهند و آستانه تحمل را طی کرده‌ایم و هیچ دستگاهی نمی‌تواند 194 هزار نفر کمبود نیرو را از داخل خود تامین کند.

اگر قرار است الکترونیکی کردن خدمات بدنه دولت را کاهش دهد این مسئله در آموزش و پرورش نمی‌تواند اتفاق بیفتد و آموزش الکترونیک نمی‌تواند جای آموزش معلم را بگیرد. »

به نظر می رسد ایده جایگزین کردن « آموزش مجازی » به جای « آموزش حضوری » سال ها پیش از بحران کرونا به ذهن تصمیم گیرندگان و تصمیم سازان در آموزش و پرورش خطور کرده بود اما ظهور کرونا بهانه ای شد تا بدون کم ترین مخالفت و حتی در سایه استقبال عمومی و گرم  بدنه آموزش و پرورش یعنی " معلمان " جامه عمل بپوشد .

در واقع ؛ وزارت آموزش و پرورش و سایر نهادهای مرتبط با این دستگاه که از بی برنامگی و روزمرگی مزمن رنج می برند توانستند پیامدهای بحران مدیریت چند دهه ای خود و عوارض مخرب آن را در میانه کرونا پنهان کرده و سونامی کمبود معلم را تا حدی به تاخیر بیندارند .

به نظر من ؛ علت استقبال معلمان هم از این وضعیت و تعطیلی کلاس ها بیشتر ریشه در " فرهنگ تنبلی " دارد اما چه باید کرد که در فرهنگ ایرانی ، آینده جایگاهی ندارد و فقط  "حال  " را می نگریم و بس .

چو فردا شود ، فکر فردا کنیم ( 1 )

( این بحث بسیار محل مناقشه است .  مهم ترین دلیل طرفداران تعطیلی مدارس که البته در میان معلمان هم گرایش غالب دارد حفظ سلامت و جان است . اما نگارنده این حس بیان شده را ناشی و برآمده از صداقت نمی داند و موارد بسیاری می توان بیان کرد که خلاف آن را در جریان آموزش نشان می دهد . در این مورد در آینده به تفصیل خواهم  نوشت )

در این بازه زمانی کم نبودند معلمان و کادر آموزشی که با صدای معلم تماس می گرفتند و به " در اختیار گذاشته شدن " توسط مدیران مدارس به اداره آموزش و پرورش انتقاد می کردند .

نباید فراموش کرد ؛

مدیر مدرسه زمانی که آموزش حضوری در جریان باشد و کلاس ها دایر باشند باید نگران تامین معلم و حضور آنان در کلاس باشد اما در آموزش مجازی چنین مسائلی حداقل عیان نیست و می توان آن را تا حدی مدیریت و یا به قول معروف " ماستمالی "  کرد .

آموزش مجازی در ایران و امنیت و ثبات شغلی معلمان

آموزش مجازی در ایران تعریف علمی ، استاندارد و پایداری ندارد . همان گونه که در دوران پیشا کرونا استفاده از هر گونه ابزار هوشمند مانند موبایل ، تبلت و... در مدرسه در خطوط قرمز جای می گرفت و ممنوع بود ؛ این گونه تاکید افراطی بر آموزش الکترونیکی و تعطیل کردن آموزش حضوری در دوران کرونا هم چندان قابل اعتنا و اعتماد نمی تواند باشد با تصریح این نکته که آموزش مجازی محدودیت های آموزش حضوری مانند تراکم کلاسی را ندارد . ضمن آن که  شواهد و داده ها نشان می دهند که آموزش مجازی در نظام آموزشی ایران به بارگذاری چند فایل صوتی ، تصویری و نیز چت روم در شبکه  ناقص و غیراستانداردی مانند شاد محدود و محصور گردیده است و انجام این قبیل امور  هم نیاز به " معلم حرفه ای " در اکثر موارد ندارد .

آموزش مجازی در ایران و امنیت و ثبات شغلی معلمان

حتی شاید در آینده نیازی به این همه معلم پراکنده و طلبکار هم نداشته باشند و این قبیل امور را می توان به صورت شبکه ای ، خوشه ای و... در قالب پیمانکاری و سایر صور انجام کار به راحتی سامان داد .

این قبیل اقدامات احتمالی در آینده که امکان وقوع آن هم بالاست و تجارب پیشین هم موید این مدعاست در قالب سیاست هایی مانند کوچک سازی ، بهره وری ، چابک سازی و... قابل توجیه خواهند بود .

و اما از همه این ها گذشته باید به این اصل مهم و لایتغیر باید توجه داشت که تعلیم و تربیت واقعی و رشد ناشی از فرآیند آموزش فقط در " کلاس " و در مواجهه حضوری و در قالب پرسشگری و گفت و گوی اقناعی رخ می دهد .

در جریان آموزش حضوری است که سایر کارکردهای مدرسه مانند جامعه پذیری ، ایجاد و رشد مهارت های زندگی ، همبستگی اجتماعی ، توجه به بهداشت روان و پویایی آن و... مجال طرح و بالندگی می یابد .

آموزش مجازی در ایران و امنیت و ثبات شغلی معلمان

اگر در مدرسه ما و در جریان عادی چنین کارکردی رخ نمی نماید مشکل از فلسفه مدرسه و کارکردهای جهان شمول آن نیست .

مشکل از ماست که با نگرش و عملکرد خود مدرسه را به گند کشیده و آموزش را در مفهوم و عمل لوث کرده ایم.

اگر جز این بود جوامع توسعه یافته و حتی در حال توسعه هزینه ها و مصائب آموزش حضوری را نمی پذیرفتند و بر آن تاکید نمی کردند .

آموزش مجازی در ایران و امنیت و ثبات شغلی معلمان

آیا  آن کشورها که البته در این نوع " آموزش ها " بسیار از ما جلوترند نمی فهمند و یا متوجه نیستند  که مثل ما " شادی " درست کنند و این همه به خود زحمت ندهند ؟

و اما نکته ی مهم تر در مورد امنیت شغلی معلم ایرانی فقدان تشکل ها و اتحادیه های معلمی برای حمایت از حقوق قانونی و صنفی آنان است درست بر عکس کشورهای دیگر جهان به ویژه توسعه یافته که این تشکل ها حضوری قدرت مند و تعیین کننده دارند .

از سوی دیگر ؛ فقدان " سازمان نظام معلمی " در سپهر آموزش ایران موجب شده است تا  امنیت و ثبات شغلی معلم ایرانی پیوسته در معرض خطر و توام با ریسک باشد چرا که آموزش واقعی و اصیل ،  « معلم حرفه ای » می طلبد و معلم حرفه ای و سازمان نظام معلمی در یک جریان پوششی و علمی مکمل یکدیگر خواهند بود   .

آموزش مجازی در ایران و امنیت و ثبات شغلی معلمان

جالب است که تشکل های مدعی با پسوند " صنفی " در 9 ماه گذشته دائما بر طبل تعطیلی مدارس کوبیده و با برجسته کردن اخبار فوت دانش آموزان و معلمان سعی کرده اند  تا وضعیت غالب تعطیلی مدرسه در وضعیت ثابتی بماند .

این افراد و جریانات بیشترین کمک و مساعدت را به آن  مدیران و مقامات ناکارآمد کرده اند که پیش از این وصف آن رفت .

آیا معلمان به این مسائل اصلا فکر می کنند ؟

آیا معلمان بر سبیل " عادت " تصور می کنند  با هر چیزی ولو آن که منطق و تفکری در آن نهفته باشد مخالفت و لجاجت کنند  فقط برای آن که خود را اثبات کنند ؟

معلم اندیشه ورزم آرزوست ...

( 1 )

محمد مظفر سرسلسله مظفریان در قرن هشتم به شیراز لشکر کشید. فرمانروای آن زمان فارس، ابواسحاق بود؛ وی مردی عیاش و به حکومت بی توجه بود. نقل است که هر چه به او گفتند برای نابودی مهاجمان باید فکری کرد، ثمری نداشت و وی فقط به فکر عیاشی بود و به حرف اطرافیان توجهی نمی کرد. تا این که یکی از وزیران او را به بهانه ای به پشت بام قصر برد. ابواسحاق از بالای بام لشکر محمد مظفر را دید و تبسمی کرد و گفت: این محمد مظفر ابله مردکی است که در چنین نوبهاری عیش را بر خود و ما حرام کرده است و سپس این بیت را خواند:

همان به که امشب تماشا کنیم ؛ چو فردا شود فکر فردا کنیم

و آن گاه از بام به زیر آمد. اما پس از اندک زمانی محمدمظفر موفق شد که شیراز را فتح و ابواسحاق را سرنگون کند. از آن زمان این مصرع «چو فردا شود فکر فردا کنیم» به واسطه عاقبت شوم ابواسحاق به عنوان مثل مطرح شد تا دیگران بیاموزند که از امروز باید به فکر فردا بود. ( این جا )

( کلیپ ویدئویی را مشاهده فرمایید )

منتشرشده در یادداشت

آموزشِ صداقت و صراحت و رک گویی در مدارس ما و گوشه هایی از دورویی ایرانیان

* در اکثر برهه های تاریخی، کثیری از ایرانیان حاضرند در پشت علی (ع) نماز بخوانند اما در عین حال بر سر سفره معاویه بنشینند!
اما دورویی و یا صداقت یک امر ذاتی نیست بلکه عرضی و اکتسابی است. این محیط تربیتی ، شرایط اقتصادی، اجتماعی و....است که آنها را دورو بار می آورد و یا برعکس. بنابراین، آموزشِ صداقت، صراحت و رک گویی در مدارس ما از نان شب واجب تر است.

این داستان ها را وقتی آدمی می خواند نمی داند گریه کند یا بخندد:

* جمالزاده نقل می کند که در منزل حاکم، مراسم روضه خوانی بود . یکی از بزرگانِ متملق وارد مجلس شد و چهار زانو روبه روی حاکم و پشت به منبر نشست. حاکم با متانت به او فهماند که پشت اش به منبر است اما او با چاپلوسی و با صدای بلند به حاکم گفت که منبر و قبله ما شما حضرت اشرف هستید! در این هنگام خبر رسید که حاکم معزول شده است. فورا رو به منبر و پشت به حاکم کرده گفت : "پشت کردن به منبر حضرت سیدالشهدا بدترین معصیت ها و بی ادبی هاست»(کشکول جهانی...ص231) « با اينكه ايرانيان از ديرباز آن همه راستگوئى را ستوده ‏ و از دروغ گوئى به بدى ياد كرده ‏اند، اما چندان علاقه‏ اى به راستى ندارند»

* ناصرالدین شاه هنگام دیدار از طاق کسری، در وسط خرابه ها ایستاد و از درباریان پرسید به نظر آنها او عادل تر است یا انوشیروان ساسانی؟ درباریان به تملق گویی افتادند ولی شاه گفت من خیلی از انوشیروان عادل ترم، برای اینکه انوشیروان وزیری مانند بزرگمهر داشت که از انحراف او جلوگیری می کرد در صورتی که من احمقایی مثل شما دارم»( گزارش ایران،هدایت...ص116)

* ملكم می نويسد:

«دروغ گوئى و دوروئى‏ ايرانيان ضرب المثل است و خودشان نيز انكار ندارند اما می گويند اين به سبب طرز حكومت و نتيجه وضع رعيت است ؛ شك نيست كه در كشورى كه ظلم و ستم و غارت پيشه حكام است، لابد رعاياى مظلوم به خدعه و نيرنگ متوسل می شوند و ادامه اين وضع سبب دنائت و پستى طبع می شود»(تاريخ اجتماعى ايران،راوندی...ج‏6ص143)

* گوبينو نیز می نویسد :

«ايراني ها تمام آنچه را عرب ها از فهم آن عاجزند، می فهمند و هوش آنها هر معنائى را در می يابد...ولى آنچه ايرانيان فاقد آن هستند وجدان است»!.در جاى ديگر می گويد: « زندگى این مردم عبارتست سر تاپا توطئه و پشت هم ‏اندازى. فكر و ذكر ايرانى فقط متوجه اين است كه كارى را كه وظيفه اوست انجام ندهد.  ارباب، مواجب گماشته خود را نمی دهد و نوكرها نیز ارباب خود را سركيسه می کنند ، دولت يا اصلا حقوق به مستخدمين خود نمی دهد مستخدمين هم، تمام كوششان در راه دزديدن مال دولت و اختلاس است از بالا گرفته تا پائين اين ملت جز حقه ‏بازى و كلاهبردارى بى‏ حد و حصر ... چيز ديگرى ديده نمی شود ... محال است كه انسان يك ربع ساعت با يك نفر ايرانى باشد بدون آنكه اصطلاحاتى از قبيل ماشاء الله، انشاء الله، استغفرالله، سبحان الله، الحمدلله بگوشش نرسد...همه جانماز آب می کشند ولى يك نفرشان صادق نيست واقعا جاى تعجب است كه چگونه افراد ملتى بدين درجه گرفتار دوروئى‏ و نفاق و تزوير باشند» (سه سال در ايران...ص83)

آموزشِ صداقت و صراحت و رک گویی در مدارس ما و گوشه هایی از دورویی ایرانیان

* سرجان ماكدونالد در مورد ايرانيان می گوید :

« ايرانيان، نژادى خوش ‏سيما و مردمانى مهمان نواز می باشند و نسبت به بيگانگان مهربان هستند...ليكن در تمام فنون مكر و حيله و دوروئى‏ ماهرند و نسبت به زيردستان شقى و غدار»  .تئودور نولدكه آلمانى بى ‏وفائى را از صفات بارز ايرانيان می داند و می گويد : « با اينكه ايرانيان از ديرباز آن همه راستگوئى را ستوده ‏ و از دروغ گوئى به بدى ياد كرده ‏اند، اما چندان علاقه‏ اى به راستى ندارند».

واتسون انگليسى نیز در سال 1865میلادی نوشته که «ايراني ها به طور كلى باهوشند اما هوش آنها غالبا توام با نادرستى و فقدان استقامت اخلاقى است» .

* اما ژوبر در سفرنامه خود می نویسد :

« ایرانیان براى فرمان بردارى ارباب حاضرند بجنگند ولى براى آزادى ، آن كلمه ‏اى كه به هيچ وجه معادلى در زبانشان ندارد نمى‏ جنگند. آنان بى‏ شرمانه از كسى كه به ايشان زور مى‏ گويد تملق می گويند و هميشه اين پند بیزار کننده ورد زبانشان‏ است که «دستى را كه نمی توانى ببُرى ببوس».(مسافرت در ارمنستان و ايران… ص248)

* كنت دوگوبينو می نويسد :

«...امروزه وقتى كه شما با پنجاه نفر ايرانى صحبت می کنيد همگى مخلص و چاكر شما هستند ولى همين كه رفتيد به شما ناسزا می گويند» (نامه‏ هاى گوبينو...ص137)

* البته، بدتر از دورویی هم داریم و آن، سه رویی است! گردیزی نقل می کند که: «...ولایتی است که آن را جندان گویند مردم این جندان سه دین دارند: چون روز آدینه باشد با مسلمانان به مسجد آدینه آیند و نماز آدینه کنند؛ چون شنبه باشد با یهود پرستش کنند و چون یکشنبه باشد اندر کلیسا آیند و با ترسایان به رسم ایشان عبادت کنند و اگر کسی پرسد چرا چنین می کنید؟ گویند این هر سه مخالف یکدیگرند و هر کس همی‌ گوید که حق به دست من است پس ما با هر سه گروه موافقت می کنیم تا مگر حق اندر آن دریابیم.» (زین الاخبار، گردیزی... چاپ عبدالحی حبیبی...ص157)

تاریخ تحلیلی ایران

( کلیپ را مشاهده فرمایید )


آموزشِ صداقت و صراحت و رک گویی در مدارس ما و گوشه هایی از دورویی ایرانیان

منتشرشده در یادداشت

گروه رسانه/

در پی درج مطلبی با عنوان : « مدیریت کل آموزش و پرورش استان یزد را بر عهده کسی گذاشته‌اند که انتقاد و اعتراض را برنمی‌تابد ! » در صدای معلم ( این جا ) ؛ « اداره کل آموزش و پرورش استان یزد » جوابیه ای برای این رسانه ارسال کرده است .

ضمن سپاس از پاسخ گویی ، عین جوابیه به شرح زیر است .

یکشنبه, 03 آبان 1399 18:03

مصرف خشونت

رابطه مصرف خشونت و تربیت

‏در ویدئوی آزار "‎مهرداد سپهری" توسط پلیس در مشهد، چیزی که از خشونت پلیس آزار دهنده تر است، حضور شاهدان کودک و نوجوان و شادی و خنده و لذت آنها از این سرگرمی فراهم شده توسط پلیس است. مردم به گونه ای دور این مرد حلقه زده و می خندند که انگار به سیرک یا نمایش مفرح خیابانی آمده اند..

در جامعه ما تفاوتی نمی کند که مراسم اعدام باشد یا اقدام به خودکشی فردی جان به لب رسیده، یا آزار فرد دست بسته توسط پلیس یا جنگ و دعوایی خیابانی‌ ؛ عده ای همیشه حضور دارند تا با شور و ولعی خاص نمایش مرگ و تحقیر و جان کندن همنوع خود را به تماشا بنشینند.. لذت تماشای جان کندن یک فرد بالای دار. لذت تماشای مرگ فجیع کسی که دست به خود کشی می زند. لذت تماشای صورت خونی فرد در آستانه احتضاری که بر زمین افتاده، لذت تماشای تحقیر فردی بازداشت شده و..

ولع و علاقه بخشی از جامعه به ویژه کودکان و نوجوانان به تماشا و مصرف خشونت عریان ریشه در شیوه تربیتی آنها دارد. از عادی بودن کشتار حیوانات در وسط کوچه و خیابان تا تماشای اعدام و شلاق زدن در ملاء عام یک کارکرد مهم دارد و آن تبدیل خشونت به یک کالای مصرفی مانند تخمه و چیپس و پفک و فوتبال و سرگرمی برای کودکان است که با لذت و شعفی خاص سِرو و مصرف می شود.

رابطه مصرف خشونت و تربیت

یکی از موضوعات پرداخته شده توسط برخی از کارگردانان بزرگ تاریخ سینما روایت زندگی مطرودان و حاشیه نشینان است. برخی از این کارگردانان با پرداختن به زندگی این خانواده ها، چگونگی تبدیل کودکان و نوجوانان به انسانهایی بی رحم، آزارگر، خشن و گاهی پوچ و افسرده را روایت کرده اند. فیلم هایی مانند "آلمان سال صفر" روبرت رسلینی، "چهارصد ضربه" فرانسوا تروفو، "واکسی ها" دسیکا، "روبان سفید" میشاییل هانکه، "شهرخدا" میرالس، "موشت" اثر روبر برسون و "فراموش شدگان" بونوئل را می توان از شاخص ترین فیلم هایی دانست که تاثیر جامعه بر نهادینه شدن خشونت در میان کودکان و نوجوانان را به تصویر می کشند و چگونگی از بین رفتن معصومیت کودکانه و تبدیل او به موجودی قسی القلب و مصرف کننده خشونت را به نمایش می گذارند.

کانال خرمگس


رابطه مصرف خشونت و تربیت

منتشرشده در یادداشت

ابتذال در سواد و علم در جامعه ایران

اوایل انقلاب ، مسئولان ، خاکی و متواضع بودند و به هم خواهر و برادر می گفتند و عنوان های دکتر و مهندس را متعلق به طاغوتی ها یا مذهبی های لیبرال و غرب زده می دانستند. عنوان دکتر در رشته های غیرپزشکی چیزی مثل کت و شلوار و کراوات بود.

مسئولان انقلابی کمی که جا افتادند شدند حاج آقا و حاج خانم ! اما بعد از جنگ، "حاجی" کم کم از مد افتاد . به لطف دانشگاه آزاد و بعضی دانشگاه های وابسته به نیروهای مسلح، حاج آقاها و حاج خانم ها ی سابق مدرک گرفتند و یک دفعه شدند دکتر! همزمان مسئولان اورکت ها را در آوردند و کت و شلوار پوشیدند و ریش های انبوه آنکادره و کوتاه شد.

در تحولی دیگر مسئولان از محلات فقیر نشین و متوسط نشین شهرها به به محلات اعیان نشین مانند خیابان افریقا و سعادت آباد و زعفرانیه و نیاوران کوچ کردند.

عنوان دکتری حالا دیگر جزء لوازم اصلی پیشرفت در هرم سیاسی شد. یک عده با رانت سیاسی و بده و بستان بدون کنکور و حضور در کلاس و زحمت درس خواندن شدند دکتر .

ابتذال مدرک از همین جا شروع شد. نظامی کودنی که به اظهار نظرهای احمقانه معروف است مدعی شد که از دانشگاه تهران با معدل 18 دکتری اقتصاد گرفته است و آبروی این دانشگاه معتبر را بر باد داد. یک عده زرنگ رفتند به کمک دلال ها از دانشگاه های درپیت آذربایجان و تاجیکستان و بلاروس و هند و فیلیپین و با چند صد دلار مدرک اصلی خریدند.

یک عده هم با شعار "کی به کیه " همین جا مدرک جعلی از آکسفورد و.... با دوسه هزار دلار خریدند و از مزایای مادی و معنوی آن برخوردار شدند. عضویت در هیات علمی دانشگاه ها هم بین مسئولان تبدیل به یک ارزش سیاسی شده است که لازمه آن علاوه بر مدرک دکتری و استفاده از پارتی برای ورود ، مقاله سازی و کتاب سازی برای ارتقا است. تهیه مقاله و کتاب سازی تبدیل به یک صنعت شده است.

شما وزیر که باشی یا نماینده مجلس می توانی یک عده را اجیر کنی که برای تو مقاله بسازند و کتاب سرهم بندی کنند و مزدشان را هم از کیسه دستگاه بدهی .

خانم سوسن کشاورز سه کتاب برای حاجی بابایی ساخته است. خانم سویزی یک کتاب و آقای یوسف نوری یک کتاب و بقیه را هم به کمک جمعی از مولفان ساخته است. چقدر رسوا است که فردی به نام مهدی هاشمی با مدرک جعلی مهندسی عمران رییس سازمان نظام مهندسی و نیز رییس کمیسیون عمران مجلس نهم می شود.

ابتذال در سواد و علم در جامعه ایران

معمولا در دعواهای جناحی برخی از این مسایل عنوان می شود. همین حالا اگر مدارک فوق لیسانس و دکتری نمایندگان مجلس یازدهم راستی آزمایی شود ، باید انتخابات مجدد برگزار کرد!

وضع طوری شده که افراد با سواد و دارای مدرک واقعی که با کوشش علمی به عنوان دکتری دست یافته اند از اینکه به آنها دکتر بگویند خجالت می کشند.

ابتذال در سواد و علم در جامعه ایران

دکترهای قلابی و رانتی به آلاف و الوف می رسند در حالی که دکترهای واقعی مخصوصا در رشته های علوم انسانی که اهل ریا و تظاهر نیستند برای پیدا کردن کار این در و آن در می زنند و به نتیجه نمی رسند و اگر هم کاری پیدا کنند حقوقشان تناسبی با سواد و تخصص شان ندارد. حتی برخی مجبورند که برای بقا خودشان را به خنگی بزنند و از تخصص شان استفاده نکنند.

ما با یک طبقه حاکم روبه رو هستیم که همه ارزش های واقعی از سواد و مدرک و تحقیق تا استادی دانشگاه و مقاله نویسی و تالیف کتاب را به گند کشیده اند.


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

click

منتشرشده در یادداشت

گروه گزارش/

مدارس در نظام آموزشی ایران از ابتدای اسفند 1398 تعطیل شدند .

هم زمان ؛ " صدای معلم " بر اساس مانیفست رسانه ای و در حوزه " مطالبه گری آگاهانه و کنش گری مسئولانه " به آسیب شناسی وضعیت موجود پرداخته و ضمن  انجام گفت و گو ها ، گزارش های توصیفی و انتقادی و نیز انتشار تجربیات جهانی در حوزه " آموزش و پرورش تطبیقی " سعی کرد تا ضمن حفظ فاصله منطقی خود با روزمرگی و نیز پوپولیسم رسانه ای غالب و رایج ؛ نگاهی منطقی ، جامع و کارشناسی به موضوعات مرتبط داشته باشد .

در ادامه سلسله گفت و گوها این بار صدای معلم با " رضوان حکیم زاده " معاون آموزش ابتدایی وزارت آموزش و پرورش مصاحبه ای تفصیلی انجام داد.

در بخش پیشین حکیم زاده تصریح کرد :

«افکار عمومی والدین برای ما خیلی مهم است. همه ما به بهداشت روانی جامعه مان فکر می کنیم. به نگرانی ها و دغدغه های خانواده ها فکر می کنیم. انتظار ما این است که همکاران ما با درک ابعاد ملی این مسئله اتفاقا بیایند فضای آرام بخش را و رفع دغدغه ها و نگرانی ها را برای خانواده ها ایجاد کنند و خانواده ها را در مقابل ما بر سر موضوع " سلامت "  قرار ندهند. ما نمی توانیم با خانواده ها وارد مجادله شویم. این مسئله نباید وسط قرار بگیرد. ما نمی توانیم هزینه های روانی که برای خانواده ایجاد می شود را به آن ها تحمیل کنیم .

همه جامعه باید روی باز بودن مدرسه و حضور دانش آموزان در مدرسه به عنوان یک " مساله ملی " هم افزایی کنند.

 باید نگرانی ها را رفع کنند. اما  طبیعتا برای این که این نگرانی رفع شود اقدامات ما به تنهایی کافی نیست.

امروز رسانه افکار عمومی را شکل می دهد .

شما قدرت شبکه های اجتماعی را دست کم نگیرید و وقتی این نگرانی ایجاد می شود ممکن است بسیاری از این تلاش هایی که ما می کنیم تحت الشعاع قرار بگیرد اما ما امیدوار هستیم هر چقدر بتوانیم  بر اساس تجربیات جهانی مدارس را  بازگشایی کنیم .

من خودم رصد کردم .

رسانه های خارج از کشور به صورت خیلی مشخص در انعکاس نگرانی بسیار شدید خانواده ها در این جا خیلی حساب شده عمل کردند در حالی که در کشور خودشان مدارس باز بود و  اتفاقا تلفات کرونا خیلی بیشتر هم بود !

گفتم یک جریان رسانه ای خیلی قوی خارج از اینجا این جریان را دامن زد و کاملا همسو بود. انگار که فقط در دنیا بچه های ایرانی هستند که خانواده های نگران دارند و خانواده های انگلیسی ، فرانسوی ، آلمانی و... نگران نیستند. خانم مرکل در سخنرانی گفتند بازگشایی مدارس یک اولویت ملی برای ماست.  انگار که این مسئله فقط متعلق به جمهوری اسلامی است .

من تایید می کنم صحبت های شما را . فشار خیلی زیاد است. یک خبری در دانشگاه پزشکی در کهکیلویه و بویراحمد منتشر شد. یک آماری از کرونا داده بود که گفته بودند سی و هفت نفر خانه دار، بیست نفر کارمند ، سه نفر دانشجو و چهار معلم به کرونا مبتلا شدند. ( جمعیت مبتلا شدگان را ذکر کرده بودند )

 تیتر این خبر ابتلای چهار معلم به کرونا بود !

 این می توانست تیترش فرضا سی و هفت نفر خانه دار به کرونا باشد.

شما خودتان رسانه ای هستید و این بازی ها را خوب می فهمید !

قصدشان القای یک مطلبی بوده است .

اگر این خبر را کلیک کنید می فهمید این گروه جزء شهروندان هستند ؛ معلمش کرونا می گیرد ، پزشکش هم می گیرد ، پرستارش هم می گیرد وکارمندش هم می گیرد و... خوب ادارات باز هستند ، بانک ها باز هستند ، حمل و نقل باز است و زندگی جریان دارد .

بله ! شاید این شیطنت ها در بین این طبقات که فقط در تیتر می زنید : " معلم " ؛ این کاملا سوگیری دارد .

سیاست ما این است که آن چیزی که وظیفه و ماموریت ماست ، زنده نگه داشتن جریان آموزش و تاکید بر آموزش حضوری. این را با قوت داریم دنبال می کنیم ، از هر فرصتی برای آگاهی بخشیدن به خانواده ها از طریق انجمن اولیاء و مربیان ، از طریق معاونت های آموزشی در استان ها به خصوص برای کلاس اولی هایمان . برنامه های خاصی داریم برای استان ها اگر شده با تک تک خانواده ها گفت و گو کنیم و اهمیت این تصمیم را برای آنها توضیح دهیم . »

بخش سوم گفت و گو را می خوانید .

منتشرشده در گفت و شنود

رفتارشناسی مردم و جامعه ایران

1. صادقانه با خودمان روبه رو شویم . ما مردمان ایران مردمان درب و داغونی هستیم. البته که این ما یک مای یکدست و یکپارچه نیست،اما بخش عظیمی از جمعیت این جامعه را می توان مردم درب و داغونی دانست که هنوز در مراحل نخستین تربیت فردی و رشد مدنی باقی مانده اند.

2. این ادعا را به واسطه خشم از رفتارهای نادرست برخی از افراد جامعه نمی گویم. تحلیل من حاصل نگاهی است که من به جمعیت جامعه ایران دارم.

3. این جامعه هر سال در حدود دوازده میلیون دانش آموز دارد که در یک کلمه می توان آن ها را بیکاران و علافان مدرسه نامید. هنوز چهل درصد جمعیت این جامعه را زنانی تشکیل می دهند که هشتاد درصد آن ها خانه دارند و می توان آنها را بیکاران و زندانیان خانه دانست.جمعیت زنان خانه دار این جامعه عددی نزدیک به سی میلیون نفر است.این جامعه سالانه چهار میلیون دانشجو دارد که می توان آنها را بیکاران درس و دانشگاه دانست، دانشگاه هایی منحط که هیچ چیزی در چنته ندارند و چیزی به این جمعیت اضافه نمی کنند. این جامعه سالانه در حدود پنج میلیون سالمند دارد که می توان آن ها را بیکاران و زندانیان سن و پیری دانست.این جامعه سالانه نزدیک به پنج میلیون کارمند دارد که با احتساب بازنشستگان چیزی در حدود ده میلیون نفر از جمعیت ایران را شکل می دهند.این جمعیت را می توان علافان نظام اداری و بوروکراسی دانست.این جامعه سالانه جمعیتی در حدود پنج میلیون بیمار دارد که از پس انجام هیچ کاری بر نمی آیند.این جامعه سالانه در حدود پنج میلیون معتاد دارد که گرفتار در بند اعتیاد تنها به فکر نئشه گی یا خماری خودند.این جامعه سالانه نزدیک به یک میلیون سرباز دارد که فقط عمر می گذرانند.این جامعه سالانه نزدیک به سیصد هزار طلبه دارد که از طلبگی فقط نام آن را دارند. این جامعه سالانه در حدود یک میلیون نوزاد دارد که نوزادند.این جامعه سالانه جمعیتی در حدود شش تا ده میلیون بیکار دارد که بیکارند.این جامعه سالانه دارای....

رفتارشناسی مردم و جامعه ایران

( این جا ایران است . این اتوبان برای 4 باند طراحی شده است . شما چند باند را تشخیص می دهید ؟! )


4. با این وضعیت جمعیتی که جامعه ایران گرفتار در آن است چه چیزی را می توان از این جامعه انتظار داشت ؟

اگر فرهنگ را نظام دانایی و شخصیتی یک جامعه بدانیم که می تواند آن جامعه را در مسیر توسعه انسانی قرار دهد، واقعا رابطه این جمعیت با فرهنگ چگونه است ؟

تصور کنید جامعه ای با این وضعیت گرفتار بحران های جدی اقتصادی و سیاسی نیز باشد.چه چیزی در انتظار این جامعه است و آینده این جامعه را می سازد؟

بی شک در چنین جامعه ای می توان در هر لحظه وقوع یک فاجعه انسانی را انتظار کشید که ما با این وضعیت خود فاجعه ایم.ما ایرانیان فاجعه ای بر بشریت ایم.

کانال رخداد تازه


رفتارشناسی مردم و جامعه ایران

منتشرشده در یادداشت

گروه رسانه/

اداره کل آموزش و پرورش یزد هیچ گاه در مورد گزارش های منتشر شده در صدای معلم پاسخ گو نبوده است .

این اداره کل حتی به نقدهای تشکل ها هم در مورد عملکردش بی اعتناست . ( این جا )

مدیر مسئول هفته نامه " آیینه یزد " در یادداشتی در رسانه اش از عملکرد « دانافر » مدیر کل آموزش و پرورش انتقاد کرده است .

منتشرشده در یادداشت
جمعه, 01 آبان 1399 19:13

آب ارس در دیدگانم

ارس و جنگ قره باغ و صدای معلم

آب ارس در دیدگانم[1]

در میانۀ سلسلۀ صفویان، در روسیه پتر در ده سالگی بر تخت سلطنت نشست و به مدت چهل و سه سال، پایه های حکومتش بر خون و جنگ دوام یافت. با دیو سیرتی، ملت های بسیاری را قربانی کرد و زیر نفوذ گرفت. به این ترتیب در کنار امپراتوری عثمانی، قدرت متجاوز و جهانخوار دیگری در مرزهای شمالی ایران زمین سر برآورد. پتر می گفت :

« گرجستان و سرزمین قفقاز رگ حیاتی ایران است. همین که نوک نیشترِ استیلای روسیه به آن برسد، فوراً خون ضعف از دل ایران برون خواهد رفت و چنان ناتوان خواهد شد که هیچ پزشک حاذقی نتواند آن را بهبود بخشد . . .» و آنچه هشت صد سال پیش خاقانی شروانی در باب سیاست فهمید، اینست که ثبات حکومت در  اقتدایش بر ملت است .

روسیان و عثمانی ها بر تصرف سرزمینهای ایرانی به مسابقه برخاسته بودند. پس از بر افتادن شاه سلطان حسین صفوی توسط محمود افغان، پتر فرمان تهاجم به ایران زمین را صادر کرد و از آن پس مرزهای شمالی ایران نا امن گشت. گرچه این نا امنی دیر نپایید و نادرشاه رادمرد ایرانی، دیوسیرتی روسیان و ترکتازی[2] عثمانی ها را فرو نشاند. این اقتدار تا درگذشت کریم خان زند برای ایران باقی ماند. پس از وی با آغاز زد و خورد میان مدعیان سلطنت، ایران دوباره دست خوش هرج و مرج شد. در این هنگامه کاترین، جانشین پتر با بهره گیری از اوضاع آشفتۀ ایران، در پی اجرای وصیت پتر برآمد. آقامحمدخان که در آن زمان بر بخش هایی از شمال ایران استیلا داشت با اقتدار، اهداف کاترین را بر کامش زهر کرد و جلوی خیانت بازماندگان زندیه را گرفت.

ارس و جنگ قره باغ و صدای معلم

علی مرادخان زند که در سال 1160 خورشیدی ( 1781 مسیحی ) در اصفهان تاجگذاری کرد، به کاترین امپراتور روسیه گفت : در قبال شکست آقامحمدخان و تثبیت سلطنتش، حاضر است همۀ سرزمین های بالای ارس را به روسیان بدهد.

آقامحمدخان پادشاهی مدبّر، موقع شناس، سخت کوش و یکی از بزرگترین مردان تاریخ ایران بود که در پی بازسازی دولت فراگیر ملی تصمیم بر « وحدت ملی » و « حفظ تمامیت ارضی ایران » و « تأمین امنیت ایران » گرفت. آقامحمدخان همانند نادر از وصیت نامۀ پتر و نیّات جهان خواری روسیان آگاه بود. او به درستی دریافته بود که امپراتوری روسیه، تنها نیروی تهدید کنندۀ مستقیم ایران است. چرا که با درهم کوبیده شدن ارتش عثمانی به وسیلۀ نادر، عثمانی ها دیگر توان دست اندازی به سرزمین های ایران را ندارند.

ارس و جنگ قره باغ و صدای معلم

اما در یازده خرداد 1176 خورشیدی ( 31 می 1797 ) هنگامی که آقامحمدخان در قلعۀ شیشه ( شوشی ) در تجهیز نیرو برای درهم کوبیدن روسیه تلاش می کرد با خنجر خیانت به قتل رسید. آن مرد بزرگ دامن یکی از خائنانِ ایران را گرفت و به درستی فریاد برآورد :

« تو آقامحمد را نکشتی، ایران را کشتی. »

آقامحمدخان به ما نشان داد که روسیه شکست ناپذیر نیست. گرچه تا زمانی که ما « سیاست » و « تاریخ » را علم ندانیم، این را نخواهیم فهمید. برخورد غیر علمی با « تاریخ » و « سیاست » به علت آفت راحت طلبی به ناتوانی در تجزیه و تحلیلِ تجربه های انسان در طول تاریخ و حتی به حذف تجربۀ تاریخ و فرهنگ از زندگی انسان می انجامد.

جايگاه امروز انسان و انسانيت مديون تجربه هاي بشر در طول تاريخ است. تا زمانی که « سیاست » و « تاریخ » را علم ندانیم، به قول معروف همین آش است و همین کاسه. حکومتها می آیند و می روند و ما شاهد خیانت ها و شکست ها خواهیم بود. اوهام کور، شم سیاسی و تاریخی را در جامعه تنزل داده و به جای اینکه با « سیاست » و « تاریخ » علمی برخورد کنیم، با نگاهی متحجرانه، یکی را بی پدر و مادر و دیگری را نوشتۀ فاتحان خوانده و از غزل پر مغز حافظ، فقط بر لب جوی نشستن و گذر عمر نظاره کردن را برمی گزینیم. 

مقصر اصلی نه ترکیه بلکه به اصطلاح مقامات فرهنگی کشورمان هستند؛ با آموزش و پرورش بی مایه ای که ساخته اند.  روسیان در جنگ اول با ایران در طی ده سال نبرد نه تنها به پیروزی چشم گیری در قفقاز نرسیده بودند، بلکه با وجود خیانت انگلیسی ها و فرانسویان، ضربۀ سختی نیز از ارتش ایران خورده بودند. با اینکه در جنگ ایران و روس، دولت انگلیس متحد ایران بود، هنگامی که انگلیسی ها دیدند، ایران در جنگ دست بالا را دارد، پیمان خود را زیر پا گذاشتند.

« گوراوزلی » سفیر انگلیس در ایران در حضور روسیان به شاه و سرداران ایران ناسزا می گفت و اطمینان می داد که از آن پس هیچ انگلیسی در میدان جنگ به ایران یاری نخواهد رساند. گوراوزلی می گفت : « چرا ما باید به این مسلمانان وحشی کمک کنیم تا در مقابل روسیان مسیحی به پیروزی برسند. » هنگامی که فتحعلی شاه از امضای قرارداد گلستان شانه خالی می کرد، گوراوزلی به دولتمردان ایران گفت : « دولت انگلیس، متحد شما، خواهان آشتی است. شما این آشتی را بپذیرید، دولت متبوع من سرزمین های از دست رفتۀ قفقاز را باز خواهد گرداند. » و ما به لبخندها و قول گوراوزلی دل بسته و قرارداد ننگین گلستان را امضا کردیم؛ چون « سیاست » و « تاریخ » را علم نمی دانیم. سالها بعد به قول « مکدونالد کینیر وزیر مختار انگلیس »[3] دل بسته و قرارداد ترکمن چای، ننگین تر از هر ننگی را امضا کردیم. چون « سیاست » و « تاریخ » را علم نمی دانیم. خیانتِ میر فتاح مجتهد تبریزی و مقلدانش و سازشِ عباس میرزا با روسیان و مبارزه و شجاعت سرداران و سربازان و همت شاه ایران را در راندن روسیان از سرزمین های ایرانی عوضی دیدیم[4] چون « سیاست » و « تاریخ » را علم نمی دانیم[5]  و  . . .

مشروطیت آغازی بود برای ارتقای فهم ما که کودتاهای ناجوانمردانه، آن را ابتر گذاشت. نخستین کودتا در دوم تیر 1287 خورشیدی توسط محمدعلی شاه با برنامه‌ریزی لیاخوف روسی، دومین کودتا در سوم اسفند ۱۲۹۹ توسط رضاخان و سید ضیاءالدین طباطبایی با برنامه‌ریزی افسر انگلیسی آیرونساید، سومین کودتا در 28 اَمرداد 1332 با برنامه‌ریزی سازمان اطلاعات و امنیت امریکا. این کودتا علیه مشروطیت چشم اسفندیار حکومت پهلوی دوم نیز شد و او را در 22 بهمن 1357 سرنگون کرد و به این ترتیب ظاهراً آخرین میخ را بر تابوت مشروطیت زدند. با این اوصاف این همه نکبت، پیش نمی آمد یا بسیار کم رنگ می گشت اگر ما « سیاست » و « تاریخ » را در جرگۀ علم می دانستیم.

ارس و جنگ قره باغ و صدای معلم

دژ شیشه ( شوشی ) استوارترین و مستحکم ترین پدآفند قفقاز در قره باغ، قتلگاه آقامحمدخان یکی از مدبّرترین پادشاهان ایران شد. این موضع استراتژیک ( سیاسی -  نظامی ) امروز طرف جنگ آران و ارمنستان شده است. مسألۀ قره باغ با جنگ حل نخواهد شد. امروز بمباران مردم غیر نظامی از دو طرف، نشانگر عدم سیاست صحیح در منطقه و رشد کینه ورزی است. سیاست بازان منطقه، کوردلانی هستند که کم ارزش ترین چیز برای آنها جان انسان ها است.

جهان خواری پوتین در روسیه کم از اسلاف خود، پتر، کاترین، رومانوف ها و استالین نیست. راه برون رفت از بن بست فقط و فقط اینست که « تاریخ » و « سیاست » را علم بدانیم و باور کنیم که ما نه منجی بلکه مسئول هستیم در قبال بشریت، محیط زیست و ایران.

دولتمردان آرانی رویای پوچِ پانترکیسم را در سر می پرورانند و یهودیان افراطی اسرائیل در تقویت آن می کوشند. رئیس جمهور آران در سال 1991 پس از جدایی از شوروی گفت : « ایران قصد کمک داشت ولی من قبول نکردم. ما به کمک ایران نیازی نداریم. من اگر بدانم که قره باغ را می توانم به کمک ایران پس بگیرم، آن را به ارمنستان تقدیم می کنم. قره باغ یک مشکل اساسی نیست و در مدت زمان کوتاهی خود به خود حل خواهد شد. جنگ ما با ایران است، ما باید خود را آماده جنگ با ایران بکنیم. دشمن اصلی ما ارمنستان نیست، بلکه ایران است. »

دولتمردان آرانی که تحت تأثیر افکار پانترکیسم قرار داشتند، به جای تمرکز قوا برای آزادسازی قره باغ، به فکر جدایی آذرپایگان از ایران بودند. این رویای شوم تا به امروز نیز در اذهان آنها غوطه ور است. نقشۀ آذربایجان را تا استان البرز در کتاب های درسی تاریخ و جغرافی ( تأکید می کنم در کتاب های درسی ) چاپ می کنند و به خورد فرزندانشان می دهند. حتی مردم آران اختیار خود را دست سیاست مداران هوسران داده و پشت پا به نام اصیل و دیرین سرزمین خود زدند. به قول احمد کسروی تاریخدان و زبانشناس بزرگ « تاریخ مانند چنین کار شگفت سراغ ندارد. » آران به بخش های وسیعی از شمال رودخانۀ ارس گفته می شد. ديدگاه نژاد پرستانۀ روسیان که در پشت انترناسیونالیسم و سوسیالیسم سنگر گرفته بود، شروع به خشکاندن ریشه های درخت کهنسال و با شکوه فرهنگ ديرين ايران کرد. نام اصیل و دیرین آران را به منطقۀ کوچکی محدود کردند و نام آذربایجان را بر شمال ارس نهادند. زیر پا گذاشتن اصالت خود و صحه گذاردن شرق و غرب به آن، در مسیر سیاست های استعمار نو ( به قول صمد بهرنگی ) برای تشکیل بالا و پایینی دیگر بوده است؛ به سان کرۀ شمالی و جنوبی دیگر. آیا تنها هدف دولتمردان آران در همکاری با یهودیان افراطی اسرائیل و جنگجویانِ حکومت اسلامی داعش، آزادی قره باغ است؟

اردوغان با توهّم عثمانی گرایی، دست در دست یهودیان افراطی اسرائیل بر طبل توسعه طلبی می کوبد. امروز در ترکیه ائتلاف شئونیسم ترک و اسلامگراها ( بنیادی نهاده بر فشل )[6]، هیولای ترکتازی را بیدار کرده که در اذهان حاکمانش دست نیافتنی و شکست ناپذیر می نماید. آنچه هزار سال پیش فردوسی دربارۀ جهانخواری دولتمردان عرب ( که هدف اصلی آنها عربیزه کردن منطقه بود و اسلام مرکبی برای آن هدف ) گفته بی کم و کاست دربارۀ اسلامگرایان سیاست باز منطقه صدق می کند.

زیان کسان از پی سود خویش          بجویند و دین اندر آرند پیش

در ترکیه ائتلاف انآیین شئونیسم ترک و اسلام گراها، هر گونه مداخله ای را در لیبی، سوریه، مرزهای یونان و آران بر خود روا می داند. جنگجویانِ حکومت اسلامی داعش را از سوریه جمع کرده و علیه ارمنستان در جنگِ قره باغ به نزدیکی مرزهای ایران منتقل می کنند. قدرت، آنها را آن قدر کور کرده که نمی فهمند، اکثریت مردم ترکیه را در مجموع کردها، علوی ها و سکولارها تشکیل می دهند. قره باغ باتلاق ائتلاف شئونیسم ترک و اسلامگراهای تمامیت خواه خواهد شد.

این وقایع در بالای ارس، بیخ گوش ایران رخ می دهند، در حالی که دولتمردان ما در رویاهای خود غرق هستند. چون ما « سیاست » و « تاریخ » را علم نمی دانیم. وزیر خارجه از روی شکم سیری، « داشتن دکترا در دور زدن تحریم ها » را به رخ جهانیان می کشد. نمی بینند یا چشم می پوشند از آگهیِ « تحصیل بهتر در ترکیه » در شبکه های تلویزیونی صد من یه غاز و روی برگه های تبلیغاتی و نیز در بیلبوردهای میادین شهرهای ایران. مقصر اصلی نه ترکیه بلکه به اصطلاح مقامات فرهنگی کشورمان هستند؛ با آموزش و پرورش بی مایه ای که ساخته اند.

ارس و جنگ قره باغ و صدای معلم

من از بیگانگان هرگز ننالم            که با من هر چه کرد آن آشنا کرد

آقای وزیر آموزش و پرورش، آقای وزیر ارشاد اسلامی، آقای رئیس جمهور، آقای دیپلمات عالی رتبۀ وزارت خارجه که ادعا دارید هیچ کس نمی تواند یک ایرانی را تهدید کند، دبیرستان های ترکیه ( ائتلاف شئونیسم ترک و اسلام گراها ) از نوجوانان ما چه خواهند ساخت؟ آنچه هفتصد سال پیش سعدی در باب سیاست فهمید و دولتمردان ما هنوز نفهمیده اند، اینست :

دلایل قوی باید و معنوی           نه رگهای گردن به حجت قوی

و آنچه هشت صد سال پیش خاقانی شروانی در باب سیاست فهمید، اینست که ثبات حکومت در  اقتدایش بر ملت است :

بى مقتداى ملت نه کلک و نه کتاب          بى شهسوار زابل نه رخش و نه ستام

کودتاگران علیه مشروطیت و حاکمان دوران مختلف، عدم حاکمیت دموکراسی در جامعه را بی لیاقتی مردم نسبت به آزادی می خوانند و ما آن را می بلعیم. چون « سیاست » و « تاریخ » را علم نمی دانیم. راه برون رفت از بن بست فقط و فقط اینست که « تاریخ » و « سیاست » را علم بدانیم و باور کنیم که ما نه منجی بلکه مسئول هستیم در قبال بشریت، محیط زیست و ایران.

 

منابع :

  • تاریخ تجزیۀ ایران « دفتر چهارم » ( تجزیۀ قفقاز ) - نوشتۀ دکتر هوشنگ طالع - انتشارات سمرقند
  • عباس میزا - نوشتۀ دکتر هوشنگ طالع - انتشارات سمرقند
  • آذربایجان و اَرّان ( آلبانیای قفقاز ) - نگارش عنایت الله رضا - بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار یزدی
     

 

[1]  -  تا یکی دو نسل پیش مادران در آذرپایگان این لالایی را با خون دل در گوش کودکان خود زمزمه می کردند.

کوشک بالابان، آرازا باخار          آرازئن سویی دیدمدن آخار

-  کوشک بالابان، دیده بر ارس دوخته  -  آب ارس ( چون اشک ) از دیدگانم روان است.

-  کوشک بالابان، از صحنه های جنگ میان ایران و روسیان بود.

[2]  -  اصطلاحی در ادبیات کلاسیک در قبال تازش و ددمنشی ترکان آسیای میانه، مغول، تاتار و  . . .

[3]  -  « مکدونالد کینیر » نیز مانند « گوراوزلی » به یاری روسیان برخاست و سالها پس از وی خیانت سلف خود را در امضای قرارداد ترکمن چای تکرار کرد.

[4]  - عباس میرزا به علت فرسایش روح و روان در طی جنگهای ایران و روس و در اواخر، بی خیالیش، چون ولیعهدی خود را در خطر دید، برای نهادینه کردن سلطنت خود و فرزندانش در دور دوم این جنگها تن به سازش با روسیه داد.

[5]  -  اگر از خیانت انگلیسی ها سخن گفتم به هیچ وجه نگاه دایی جان ناپلئونی ندارم بلکه بخشی هایی از تاریخ را حسب نیاز بازگو کردم.

[6]  -  دین به تیغ حق از فشل رَسته است          باز بنیادش از فشل منهید    ( خاقانی شروانی )


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

ارس و جنگ قره باغ و صدای معلم

منتشرشده در یادداشت

چه کسی مسئول بار مالی ناشی از وضعیت کرونایی مدارس است

دولت و وزارت آموزش و پرورش ایران شاید به صورت ظاهری و ضعیف هزینه های تحصیل برای دانش آموز و همین طور کار معلم در این دوران را تامین کرده باشد اما در واقعیت ما شاهد بیشتر شدن هزینه های زندگی برای معلم ها و خانواده ها بوده ایم و این موضوع خلاف قانون اساسی و همین طور خلاف قوانین کار می باشد. و با وجود چنین قانون شکنی و قانون گریزی توسط دولت، کسی نه اعتراضی دارد و نه دولت مسئولیت این بی عدالتی آموزشی و کاری را بر عهده می گیرد تا جبران کند.

حداقل امکانات را دولت برای مدارس فراهم نکرده است و می توان گفت هیچ هزینه ای تقبل ننموده است. مدارس نیاز به پکیج یا بسته های بهداشتی مرتبط با کرونا دارند و همین طور معلم ها، آن هم نه برای یک بار بلکه حداقل هفته ای یک بار باید این امکانات فراهم شود، ولی نه تنها یک ماسک در مدارس به خوبی توزیع نمی شود بلکه امکانات دیگر مانند تست کننده کرونا، تب سنج و ... در بسیاری از مدارس یافت نمی شود.

چه کسی مسئول بار مالی ناشی از وضعیت کرونایی مدارس است

این موضوع در رابطه با کلاس های حضوری و امکانات آنها است که باعث شده بسیاری از افراد نتوانند به درستی از امکانات پیشگیری از همه گیری استفاده کنند و یا بسیاری از مخارج این ماسک ها بر دوش خود افراد باشد و در این وضع متورم اقتصادی بار مالی دو چندان بر دوش دانش آموزان و معلم ها ایجاد گردد.

و غیر از این موضوع چه به صورت کامل یا محدود از فضای مجازی استفاده هایی می شود، معلم ها و دانش آموزان نمی توانند منتظر حرکت های دولت در جهت کمک یا اختصاص بودجه یا امکانات بمانند ؛ در نتیجه معلم ها و دانش آموزان مجبور به خرید بسته های اینترنتی یا خرید گوشی برای پیگیری درس ها می شوند.  قرار دادن بار مالی آن بر دوش معلم به روش های مختلف، باعث سوء استفاده های بعدی خواهد بود.

با تبلیغات بسیار، وزارت آموزش و پرورش اعلام کرد که برنامه ناشاد رایگان می باشد و در اختیار همه، اما باز حقیقت و واقعیت خارج از نمایش های تبلیغی آنهاست. بسیاری از دانش آموزان به دلایل مختلف نمی توانند از برنامه ناشاد به صورت رایگان استفاده کنند و مجبور به خرید بسته های اینترنتی می شوند و همچنین بسته 20 گیگ اینترنت هم برای بسیاری از معلم ها فعال نگردیده است و مجبور به خرید بسته های اینترنت هستند که در این اقتصاد بیمار گران تر شده است. و همچنین در بسیاری از مواقع برنامه مذکور، یا کارآیی ندارد و یا کارآیی لازم را ندارد و معلم و دانش آموز عطای آن را به لقای آن می بخشد و حاضر می شود از خود هزینه کند اما از این برنامه استفاده نکند که باعث مشکلات روانی می شود و عمر را تلف میکند.

و این مشکلات در کنار موضوع گوشی های شخصی معلم هاست که وسیله کار در آموزش و پرورش شده است و کافی است کوچکترین مشکلی برای گوشی دانش آموزان و یا معلم ها ایجاد شود و دیگر تمام.

چه کسی مسئول بار مالی ناشی از وضعیت کرونایی مدارس است

چه کسی مسئول این وضعیت است یا پاسخ گو ؟

بسیاری از مشکلات بالا با راه حل های کم هزینه یا مختلف قابل حل هستند اما آن طور که مشخص است وزارت و دولت اصلا خود را مسئول این وضعیت نمی داند و به راحتی تمام بار مالی مشکلات پیش آمده را بر دوش معلم و دانش آموز رها کرده است.

می توان یارانه ها یا کمک های مالی برای خانواده ها و معلم ها قرار دهند اما انگار نه انگار که دولت در قبال تحصیل رایگان و امکانات آموزش مسئولیت دارد.

طبق قانون، تحصیل باید برای جامعه رایگان باشد. همچنین در جایی از قانون کار  نیامده است که معلم یا کارگر  موظف است از وسایل شخصی خود در کار استفاده کند.

حال اگر معلم از وسایل شخصی خود در کار استفاده می کند چرا تا کنون هیچ گونه یارانه یا کمک مالی برای او در نظر نگرفته اند. آیا این وضعیت با منطق و قانون همخوانی دارد ؟

ضروری است تا دولت مسئولیت این وضعیت و هزینه های آن را بپذیرد .

 قرار دادن بار مالی آن بر دوش معلم به روش های مختلف، باعث سوء استفاده های بعدی خواهد بود.


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

چه کسی مسئول بار مالی ناشی از وضعیت کرونایی مدارس است

منتشرشده در یادداشت

نظرسنجی

با کدام گزینه موافق هستید ؟

دیدگــاه

صدای معلم پایگاه خبری تحلیلی معلمان ایران

تلگرام صدای معلم

Sport

تبلیغات در صدای معلم

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش بوده و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلا مانع است.
طراحی و تولید: رامندسرور