گروه گزارش/

« محسن حاجی میرزایی » وزیر آموزش و پرورش 9 بهمن به منظور بازدید از آموزش و پرورش استان اصفهان و دیدار با کادر آموزشی به اصفهان سفر کرد.
پرتال وزارت آموزش و پرورش در بخشی از برگزاری نشست صمیمی نمایندگان معلمان آموزش و پرورش استان اصفهان با حضور محسن حاجی میرزایی وزیر آموزش و پرورش، رضوان حکیم زاده معاون آموزش ابتدایی، علیرضا کاظمی معاون فرهنگی و پرورشی، مهراله رخشانی مهر رئیس سازمان نوسازی مدارس کل کشور، علی باقر زاده رئیس مرکز هماهنگی حوزه وزارتی و محمد اعتدادی مدیر کل آموزش و پرورش استان اصفهان خبر داده است اما به محتوای این نشست و سخنان این نمایندگان معلمان اشاره نگردیده است .

مدیر کل آموزش و پرورش استان اصفهان گفته است معلمان استان اصفهان انصافاً جهاد آموزشی را به معنای واقعی پیاده کردند و این در حالی است که مدارس استان اصفهان از نیمه شهریور سال 1399 که به گفته وزیر آموزش و پرورش بیش از نیمی از دانش آموزان در مدارس حضور یافتند از همان ابتدا تعطیل بوده و آموزش به صورت مجازی دنبال شده است .
و نکته قابل تامل آن که وزیر آموزش و پرورش نشستی را با رسانه و خبرنگاران برگزار نکرده است .
محسن حاجی میرزایی، وزیر آموزش و پرورش در ارتباط زنده با معلمین سراسر کشور در شبکه شاد اظهار داشت:
کشور ما در شرایط خاصی است و فشار سنگینی به دلیل تحریم ها روی مردم است و همه تلاش ما بر کم کردن این فشارها است.
وی ضمن تشکر از کمک خیرین و نهادها و استانداران در امر آموزش و پرورش خاطر نشان کرد: کرونا آفاتی را به همراه خود داشت. تاثیر این ویروس د رحوزه آموزش، تاثیر خاموشی است. در این حوزه اهمیت اول سلامت دانشآموزان است اما دوری از مدرسه نیز ممکن است به سلامت روانی و اجتماعی آنها خسارت وارد کند. باید تلفیق هوشمندانهای بین سلامت روحی و جسمی دانش آموزان انجام داد.

از زمانی که وزارت بهداشت به ما اجازه برگزاری کلاس ها را به صورت حضوری داد، برای پایه های اول و دوم ابتدایی کلاس ها به صورت اختیاری با حداکثر ده دانش آموز برگزار شد. در برخی از استانها تا ۸۰ درصد از طرح حضوری استقبال شد و به طور متوسط در کشور، حدود ۶۰ درصد از دانش آموزان به صورت حضوری به مدارس می روند.
حاجی میرزایی گفت: مدارسی داریم که زیر ۵۰ نفر دانش آموز دارند، بنابراین در مکان هایی که وضعیت آبی است، حضور دانش آموز با اختیار خانوادهها است. همچنین برگزاری کلاسها برای دروس عملی هنرستانها که ساعات محدودی دارند به صورت حضوری است.
اما در گزارش ها و اخباری که منتشر شده است اشاره ای به وضعیت آموزش حضوری در استان اصفهان نشده است .

نشست ها و جلسات با وزیر در خانه فرهنگیان شماره 3 اصفهان بدون حضور خبرنگاران انجام شد .
در حاشیه این نشست و برخاست ها ، « نرگس کارگری » خبرنگار صدای معلم گفت و گوهایی را با برخی از مسئولان وزارت آموزش و پرورش انجام داد .
یکی از این گفت و گوها با « سیدمحمد میرپور » معاون توسعه مدیریت و پشتیبانی اداره کل آموزش و پرورش اصفهان بود .
به این گفت و گو توجه کنید ؛
صدای معلم:
سؤالات تعدادی از فرهنگیان استان اصفهان راجع به چرایی بازنشسته نشدن شما و خانم جوانی به دست ما رسید. مطرح کنندگان این سؤال می گویند چگونه است که آنان بعد از بازنشستگی نمی توانند با آموزش و پرورش همکاری کنند ولی شما با وجود بازنشسته شدن در این سمت مشغول هستید. بهتر است خودتان برایشان توضیح دهید. و نکته مهم تر و قابل تامل آن که آیا « مدرسه » به عنوان سلول بنیادین آموزش باید محلی برای تجمع افرادی باشد که مجال و یا توان کار در ستاد و اداره را پیدا نمی کنند و دست آخر باید به « مدرسه » تبعید شوند ؟
میرپور:
هر وزیری با اجازه ی سازمان امور اداری و استخدامی و طبق ماده 103 قانون مدیریت خدمات کشوری می تواند تعداد محدودی را با توجه به بحث کاری که به این افراد مربوط می شود و نیاز داردند هم در وزارت خانه و هم استان ها در سمت خود نگه دارد.
من هنوز به سن 60 سالگی نرسیده ام . یک نیرو می تواند یا 35 سال با اضافه خدمت فعالیت کند و یا 60 سال تمام . در استان نیرویی جوان تر از من که در این سمت بوده باشد نبود و بنده در خدمت عزیزان هستم.
البته در هیچ کجا خبری نیست و تا کسی کار نکند برایش خبری هم نخواهد بود. جهت اطلاع در حال حاضر در این پستی که هستم، چنانچه به جای آن در یک هنرستان یا دبیرستان مدیر می بودم ، حداقل 800 هزار تومان اضافه حقوق داشتم. این ها را کسی نمی داند. دوستان گمان می کنند اگر امثال بنده این کار را انجام می دهیم نیاز به آن داریم . من نه نیاز به این پست دارم و نه نیاز به مسائل دیگر. امیدوارم جواب دوستان را داده باشم.
صدای معلم:
به نظر شما چرا آموزش و پرورش قدرت و جایگاه خوبی در زمینه نیروی انسانی ندارد؟
میرپور:
همه از آقای وزیر می خواهند که آموزش و پرورش را در جایگاه قدرت قرار دهد. ولی به جای حرف به ایشان کمک کنند که آموزش و پرورش به این جایگاه برسد. این کار تنها در دست وزیر نیست. این کار به کل دولت و مجلس بر می گردد.
با توجه به تجربه ی کاری ، آموزش و پرورش روی بحث های کاری و عملیاتی می تواند خیلی کار انجام دهد ولی بقیه نیز باید کمکش کنند. مقام معظم رهبری دائما بر این موضوع اصرار دارند و متأسفانه دوستان در حوزه های دیگر عمل نمی کنند. دید مقام معظم رهبری فوق العاده به آموزش و پرورش مثبت است . بنابراین دولت و مجلس هم باید بیایند به کمک آموزش و پرورش و این کار انجام شود. »

پیش تر در « صدای معلم » گزارشی در مورد وضعیت بازنشستگی نیروهای اداری اداره کل آموزش و پرورش بازنشستگان منتشر گردید . ( این جا )
چند پرسش در این جا مطرح می شود .
بخشنامه آموزش و پرورش در مورد بازنشستگی سال ۱۳۹۹ در بند ۵ تصریح می کند : ( این جا )
« ادامه خدمت کارکنان شاغل در مشاغل اداری که مطابق بند "الف "ماده 103 قانون مدیریت خدمات کشوری واجد شرایط بازنشستگی می شوند ، مجوزی ندارد. استمرار خدمت این قبیل افراد در صورت اشتغال در واحد های آموزشی مطابق مفاد بند 1 این دستورالعمل بلامانع است. »
پرسش این رسانه آن است که تکلیف این دستور العمل چه می شود ؟
« صدای معلم » در جهت شفاف سازی و احترام به افکار عمومی از آقای میرپور دعوت می کند تا تصویر مجوز استمرار فعالیت خود از وزیر آموزش و پرورش را منتشر کند .
آیا معاونت توسعه مدیریت و پشتیبانی اداره کل آموزش و پرورش اصفهان و نیز « محمد اعتدادی » مدیر کل این استان مطمئن هستند که نیرویی جوان تر ، کارآمد و باسوادتر در استان اصفهان یافت نمی شود ؟

پرسش این رسانه از مسئولان وزارت آموزش و پرورش که این گونه بخشنامه ها را صادر می کنند آن است که اولا چرا نظارتی بر اجرای درست و بی کم و کاست آن نمی شود چرا که بر اساس منابع و اخبار ما این وضعیت منحصر به اصفهان نیست و کم و بیش در سایر مناطق و ادارات آموزش و پرورش کشور مشاهده می شود .
و نکته مهم تر و قابل تامل آن که آیا « مدرسه » به عنوان سلول بنیادین آموزش باید محلی برای تجمع افرادی باشد که مجال و یا توان کار در ستاد و اداره را پیدا نمی کنند و دست آخر باید به « مدرسه » تبعید شوند ؟
این نگاه پیش تر هم توسط « زهرا مظفر » مدیر کل پیشین ارزیابی و رسیدگی به شکایات وزارت آموزش و پرورش در نشست رسانه ای بیان شده بود . ( این جا )
با چنین نگاه و دیدگاهی نسبت به جایگاه مدرسه واقعا چه امیدی برای تحول و اصلاحات آموزشی در سیستم آموزشی می توان داشت ؟

پایان گزارش/

امسال برای اولین بار در نظام آموزش و پرورش و آموزش عالی شاهد برگزاری امتحانات پایان ترم مدارس و دانشگاهها به صورت مجازی بودیم، امری که نهادهای آموزشی به دلیل شیوع کرونا مجبور به اجرای آن شدند و سیستم آموزش کشور تجربهی امتحانات مجازی را از سر گذراند. در طول این ایام بیشتر دغدغهها به کسب تجربه از کلاسداریِ مجازی برمیگشت و انتقادات و پیشنهاداتی نیز جهت بهبود شکل جدید آموزش مطرح شد که باید در جای خود مورد توجه و بررسی قرار گیرد. اما آنچه که در جریان امتحانات مجازی نظرم را به خود جلب کرد مسئلهی دیگری بود که پیشتر نیز در بررسی مشکلات آموزشی با آن رو به رو بودهایم، اما این بار با نسخهی جدیدی از این آسیب در نظام آموزش و پرورش برخورد کردیم. واقعیتِ امروزِ جامعه آن است که بخشی از الگوهای ارزشیِ ما خود به الگوهایی ضدارزش تبدیل شدهاند .
"تقلّب"، مسئلهای است که همیشه در مدارس و دانشگاههای ما وجود داشته و میان دانشآموزان اتفاق جدیدی به حساب نمیآید، اما کلاسهای مجازی و تلفنهای هوشمند ورژن جدیدی از این آسیب تولید کردند و باعث شدند ما در جریان امتحانات با پدیدهی "تقلّب مجازی" رو به رو شویم. این اتفاق موجب شد یک روند منفی در زمینهی تربیتی جامعه شکل بگیرد و آن تقلّبرسانیِ کسانی است که زمانی مانع تقلبهای امتحانی بودند، اما در روزهای کرونایی به یکی از عوامل این مشکل تبدیل شدند. پیرامون ورژن جدید تقلب مشخصاً انگشت اتّهامم به سمت دو گروه مهم و تأثیرگذار در عرصهی تربیت دراز است، بی آنکه این اشکال را به همهی آنان تعمیم دهم: یکی والدین و دیگری دانشجومعلّمان، که خود نیز جزو گروه دوم محسوب میشوم.
سالهایی که ما دانشآموز بودیم، وجه غالب این بود که والدین به عنوان عوامل اصلی تربیت فرزند به دانشآموزان در یادگیری درسهایش کمک میکردند و همواره بچههایشان را به مطالعه برای کسب نمرهی بهتر تشویق کرده و مانع تقلب نوشتنهای آنان پیش از امتحان میشدند. اما آنچه که در جریان امتحانات مجازی دیدیم، تلاش برخی والدین برای تقلب رساندن به فرزندانشان بود؛ گاهی خود آنها تا جایی که سوادشان اجازه میداد به فرزند خانواده پاسخ سؤالات را میگفتند و گاهی نیز از طریق تماس با افراد تحصیل کرده درخواست کمک به فرزندشان در تایم امتحان را داشتند. یعنی والدینی که در گذشته مانع تنبلیهای کودکانه و عامل درس خواندن بچهها بودند، کمکم به مشوّق و مجوّزی برای تقلب کردنشان تبدیل شدند!

در میان بعضی از دانشجومعلمان -که معلمان آینده خواهند بود- نیز وضع بهتر از این نبود. هرچند تقلب حین امتحان در میان دانشجویان کشور -اعم از دولتی، آزاد، پیام نور و فرهنگیان- امری طبیعی و فراگیر است و مختص دانشگاه خاصی نیست، اما در اینجا باید یک سوزن به خودمان بزنم.
واقعیت آن است که علاوه بر تقلبهای برخی دانشجومعلمان در جریان امتحان، تقلبرسانیِ بعضی از آنان به دانشآموزان آشنا نیز در ایام امتحانات مجازی شروع شد. حتی بعضی پا را فراتر گذاشته و علناً در وضعیتها (Story) و گروهها اعلام میکردند که "هرکس فردا فلان ساعت فلان درس رو بلده پیام بده تا ازش کمک بگیرم..." درواقع این اقدام برای پیدا کردن فرد مناسب جهت تقلب رساندن به بچههای دوست و فامیل بود که این بار از سوی معلمان آینده مشاهده می شد. همان الگوها که دانشآموزانِ دیروز را متقلّب بار آوردهاند، حالا از رذیلتهای اخلاقیِ مدیرانِ امروز نظیر پارتی، رشوه، تخلّف، تقلّب و رانت در ادارات و سازمانهای مختلف مینالند؛ یعنی دهنشان از همان آشی میسوزد که خود پختهاند!
نمیدانم چه نامی برای تبدیل شدنِ الگوهای تربیتی به افرادی متقلّب انتخاب کنم. وقتی پدر و مادر که اولین و قویترین نمونههای الگوگیریِ فرزندند، به جای تشویق کودک به تلاش و درس خواندن او را به سمت تقلب هُل میدهند، چه باید گفت؟ وقتی والدین به جای اینکه فرزند خود را تشویق به مطالعه و تلاش کنند تا "یاد" بگیرد، برعکس عمل کرده و با رفتارهای اینچنینی به او میآموزند با تنبلی و تقلب "نمره" بگیرد، چه انتظاری باید داشت؟ انتظار داریم این دانشآموز فردی اهل مطالعه، اهل تلاش و آگاه بار بیاید؟
وقتی دانشجومعلمانِ یک مُلک که معلمانِ آیندهی آن مملکتاند خود در امتحاناتشان به طور گسترده تقلب میکنند و حتی پا را فراتر نهاده و به عاملِ تقلب برای دیگران و انجامِ کارهای غیرقانونی در جریان امتحانات مدارس تبدیل میشوند، چگونه میخواهند فرداروز به دانشآموزان شان بگویند که "درس بخوانید و تقلب نکنید"؟ چگونه میخواهند دانشآموزانشان را اهل درس و مطالعه و تلاش بار بیاورند؟ دانشجومعلمی که برای تقلب رساندن به شاگرد مدرسه استوری میگذارد و از دیگران استمداد تقلب مینماید و شأنِ معلمیِ خویش را زیر پای این استمدادهای غیراخلاقی لگدمال میکند، چگونه میخواهد در مدرسه که خانهی دومِ دانشآموزان است به عنوان الگوی دوم فرزندان به آنان درسِ تفکّر و مطالعه و صفات اخلاقی بدهد؟ اصلا رویش میشود دانشآموزانش را از تقلب سر جلسهی امتحان منع کند؟ رطب خورده که منعِ رطب نمیکند!

وقتی الگوهای فرزند در خانهی اول و دومش به او تقلب کردن میآموزند، نباید انتظار داشت دانشآموز اخلاقی تربیت شود. نباید انتظار داشت فردی که از پدر و مادر یا معلم خود تقلب یاد میگیرد، فردا با ورود به ادارات یا پس از رسیدن به مناصب مهم، به شیوهای اخلاقی رفتار کرده و جهت رسیدن به منافع شخصی دست به کارهای غیرقانونی نزند. در واقع او این کار را در کودکی و نوجوانی به خوبی آموخته است؛ او یاد گرفته که از راههای غیراخلاقی و غیرقانونی (تقلب) برای رسیدن به منفعت شخصی (کسب نمره) بهره ببرد و با این رفتار بار آمده است؛ آن هم توسط کسانی که قرار بود الگوهای اخلاقیاش باشند! شاید از این سطور بوی سیاهنمایی به مشامتان برسد و آن را بیازارد، اما بهتر است به جای چشمپوشی بر واقعیات با آنها روبهرو شویم. مگر مسئولانِ آیندهی ما کیستند؟ از مریخ که وارد نمیشوند، همین دانشآموزانی هستند که پشت میز و نیمکتهای مجازی نشستهاند و با کمک والدین و معلمان آینده تمرینِ تقلب میکنند! آنها سالها بعد وقتی که در جامعه به جایگاهی رسیدند، مهارتِ امروزشان را در جهت منافعِ جدیدشان به کار خواهند گرفت.
"وارونگی تربیتی" یعنی همین وانفسایی که الگوهای کودکانِ ما به جای تربیتِ اخلاقی، دانشآموز را با صفات غیراخلاقی و گاه ضداخلاقی تربیت میکنند. دانشآموز از طریق این الگوها یاد میگیرد که تقلب کند، غیراخلاقی رفتار کند، کاری به قانون نداشته باشد و برای رسیدن به نفع شخصیاش از روابطش با دیگران سوءاستفاده کند. فردا همین دانشآموزان مسئول میشوند و همین رفتار را پی میگیرند، و جالب اینجاست که همان الگوها که دانشآموزانِ دیروز را متقلّب بار آوردهاند، حالا از رذیلتهای اخلاقیِ مدیرانِ امروز نظیر پارتی، رشوه، تخلّف، تقلّب و رانت در ادارات و سازمانهای مختلف مینالند؛ یعنی دهنشان از همان آشی میسوزد که خود پختهاند!

کاش این سخن من اشتباه باشد و امیدوارم امروز خوگرفتنِ دانشآموزان با نفع شخصی و الگوگرفتنهای منفی باعث نشود فردا روز در سازمانها و اداراتمان نیز شاهد تقلبهای غیرقانونی -به شکلهای دیگر- جهت رسیدن به منافع شخصی باشیم و در نهایت از طریق همین منفعت طلبیها و پارتی بازیها و رانتها افراد شایسته حذف و الگوهای متقلّبِ جدیدی بر فرهنگ جامعه حاکم نشوند.
امیدوارم که چنین نباشد و نشود، اما واقعیتِ امروزِ جامعه آن است که بخشی از الگوهای ارزشیِ ما خود به الگوهایی ضدارزش تبدیل شدهاند و متأسفانه با توجه به نقش مؤثرشان در تربیت ممکن است نسلی با اخلاقیات منفی نیز به بار بیاورند.
شاید این جمله برایمان گران بیاید، اما «در جامعهای که ارزشهایش عوض شوند، عوضی هایش باارزش میشوند!»
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

چند سال قبل تدریس در کلاس درس تاریخ و جامعهشناسی سوم دبیرستان انسانی دانشآموزی داشتم که تقریباً همه همکاران از رفتارها و سخنان او در کلاس احساس نارضایتی و ناخرسندی میکردند و من هم که همیشه سعی میکردم با همه دانشآموزان رابطهٔ دوستانهٔ آمیخته با صمیمیت و شوخی داشته باشم، هیچ گاه نمیتوانستم اندکی اعتماد او را جلب نمایم و حتی گاهی هم با تشویقهایی مانند نمرات بالا که خودش هم میدانست حقش نیست، سعی در جلب اعتماد او داشتم اما نه تنها موفق نمیشدم بلکه با واکنش منفی بیشتر او مواجه میگشتم.
یک روز سر کلاس چند فحش و ناسزای رکیک از آخر کلاس شنیدم و متوجه شدم که همان دانشآموز در حال تهدید بغلدستی خود به کتک و کشتن، با رکیک ترین کلمات با صدای نسبتاً بلند است. آن روز دیگر تصمیم گرفتم او را از کلاس بیرون کرده و پدر او را به مدرسه بخواهم.
ناظم مدرسه هم که سابقهٔ از کلاس بیرون کردن دانش آموزی را از من سراغ نداشت با جدیت برخورد کرد و به آن دانش آموز گفته بود تا زمانی که والدینش نیامدهاند اجازهٔ ورود به کلاس به او داده نخواهد شد.
فردای آن روز حین تدریس دیدم مرد میانسالی پشت در کلاس مرا صدا میکند. بعد سلام علیک گرمی که داشت گفت من پدر فلان دانشآموز هستم و بدون آنکه منتظر توضیحات من دربارهٔ چرایی اخراج فرزندش از کلاس شود شروع کرد به عذرخواهی و گفتن اینکه از دیروز که خبر اخراج پسرم از کلاس را شنیدم او را در توالت خانه زندانی کردهام و تا الان که آمدهام در خانه و در توالت زندانی بود و از شما میخواهم بزرگواری کنید و اجازه بدهید که دست شما را ببوسد و در کلاس حاضر شود.
من که از شنیدن این واکنش و سخنان سخیف دچار تعجب و شرم و عصبانیت شده بودم صحبت او را قطع کرده و گفتم نیازی به توضیح بیشتر نیست و پسر را که احساس میکردم از خجالت صحبتهای پدرش در حال آب شدن است (به گونهای که هیچگاه چنین حالت شرم آمیخته با خشم را در صورت او ندیده بودم) به کلاس فراخواندم و به پدرش گفتم اشتباه ازطرف من بوده و بعداً متوجه شدم پسر شما تقصیری نداشتهاست، و سریعاً با او خداحافظی کردم. بعد آن روز از اینکه دانشآموز را از کلاس بیرون کرده و پدرش را به مدرسه خواسته بودم احساس پشیمانی میکردم.
بعد آن اتفاق آن دانشآموز به یکی از ساکتترین و آرامترین دانش آموزهای کلاس تبدیل شد به گونهای که همیشه سربهزیر و آرام میآمد و میرفت و با هیچکس ارتباط خاصی برقرار نمیکرد و من هم تا آخر سال هرچه تلاش کردم موفق نشدم ارتباطی مانند رابطهام با سایر دانشآموزان با او برقرار نمایم. احساس میکردم او از اینکه دستش پیش من رو شدهاست و من متوجه شدهام که پدر او چگونه فردی است و در چه خانوادهٔ پر از نفرت و خشونتی زندگی میکند، احساس شرم و خجالت میکرد.
در مواقع بسیار همان یک برخورد با دانشآموز و کودک به ما نشان میدهد که او در چه محیط و خانوادهای زندگی میکند و یا اینکه پدر و مادر با او چه نوع برخوردی دارند.
دانشآموزان و کودکان آینهٔ تمامنمای والدین و خانواده و جامعهٔ خویش هستند و اگر کودکان و نوجوانانمان مشکلات رفتاری و تربیتی زیادی دارند نه خود آنها بلکه والدینشان باید مورد بازخواست قرار بگیرند.
کانال خرمگس

تقلب یکی از میان بر های شایع برای رسیدن به موفقیت در بین دانش است. میان بری که در واقع کج راهه و بی راهه ای تاریک است که متاسفانه به علت کژتابی های فرهنگی آرام آرام به عادتی مالوف در بین دانش آموزان تبدیل شده است.آسان گیری در موضوع تقلب و تسامح نسبت به آن اثرات جبران ناپذیری بر پیکره تعلیم و تربیت به جای خواهد گذاشت. دهشتناک تر آنکه از تقلب نوعی زرنگی و موفقیت فهم شود.
تحقیقات و پژوهش ها به گستردگی و عمق فاجعه در بین دانش آموزان اذعان دارند.چنانچه ضریب نفوذ تقلب در بین دانش آموزان تا ۹۵ درصد برآورد شده است.این بزهکاری عمیق که اتفاقا عادی انگاری شده است ، صرفا به درس و نمره دانش آموزان محدود نخواهد شد ، بلکه به شکلی نهادینه شده رفتار دانش آموزان را نیز متقلبانه خواهد کرد.
دانش آموز متقلب که قرار است در آینده پزشک، مهندس، وکیل، بازاری و یا دارای شغل آزاد باشد تقلب با گوشت و پوست او آمیخته می شود و آنگاه راه میان برد تقلب نزدیک ترین راه موفقیت او خواهد بود .
نظام تعلیم و تربیت متاسفانه تاکنون نتوانسته راه برون رفتی از این انحراف بزرگ پیدا کند. صد البته این چالش عظیم ریشه در فلسفه ناکارآمد آموزش و پرورش دارد. سیاست های غلط این نهاد در ترسیم نقشه راه تعلیم و تربیت و بی توجهی به پژوهش های علمی و سیاست زدگی باعث شده است که آموزش و پرورش در چنبره ای از خود کرده های بدون تدبیر گرفتار شود. کافی است سری به منابع و محتواهای آموزشی در مدارس به ویژه در دوره ابتدایی زده شود .

تحلیل محتوای این منابع نشان دهنده این است که نظام تعلیم و تربیت در تشخیص نیاز دانش آموزان برای زیست در دنیای کنونی دچار سوء تفاهم شده است. منابع آموزشی موجود و سیاست های تربیتی حاکم بر نهاد آموزش و پرورش از واقعیت های زندگی دانش آموزان به دور بوده، و نوعی تربیت بانکی را موجب شده است که در این فضا دانش آموز به جای آموزش مهارت های مناسب زندگی و حقوق و تکالیف شهروندی ، مجبور است به مخزنی از اطلاعات تبدیل شود که قسمت عمده آن هیچ گره ای از مشکلات او را نخواهد گشود.
اکنون که در شرایط کرونایی و پیرو آن شکل گیری آموزش مجازی هستیم متاسفانه بستر انجام رفتار متقلبانه برای دانش آموزان بیش از پیش فراهم شده است .
نظام ارزشیابی در هژمونی تقلب کار کرد خود را از دست داده و به نوعی دچار فروریزش شده است.اکنون این کژتابی فرهنگی بیش از گذشته خود نمایی می کند و تصویری از شکست سیاست های تربیتی آموزش و پرورش مخابره کرده است.
کافی است تصمیم سازان و تصمیم گیران از پشت میزهای ریاست بلند شوند و سری به مدارس بزنند و برق سکه رایج تقلب را با چشمان خود ببینند .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

اگر بپذیریم که آموزش رایگان حق عمومی بشر است در این صورت در باب نسبت آموزش و ساحت اجتماعی می توان سرفصل هایی تامل برانگیز گشود. آموزش در مجموعه ساختار اجتماعی چه جایگاهی دارد؟ تحت تاثیر طبقه اجتماعی چه تغییری می کند؟ آیا خصلت های اقتصادی زیستن بر فرماسیون آموزش اثر گذار است؟ این اثرگذاری در چه سطحی قابل بحث می باشد؟ این پرسش ها و پرسش هایی از این دست در جهان کرونا زده، جلدی نو بر تن نموده اند و نسخه ای جدید عرضه کرده اند. این نسخه ها در کشورهای کمتر توسعه یافته همچون ایران، نمود متفاوتی نیز دارند. در این رابطه نکات زیر قابل بحث است:
۱. در فهمی جامعه شناختی می توان از پنج نهاد ثابت در ادوار تاریخ بشر نام برد که زاینده دیگر نهادها بوده اند. خانواده، آموزش، اقتصاد، حکومت، دین. این پنج نهاد در خصلتی “فرامکانی” و “فرازمانی” قابل ردیابی هستند. از این حیث در همه بازه های تاریخی و در قلمروهای جغرافیایی مختلف حضور دارند. آنها اگرچه نمودهای متمایزی داشته اند و ریخت شناسی متنوعی را آشکار نموده اند لکن عناصر ثابت زیست اجتماعی بوده اند. بنابراین این ادعا قابل طرح است که عناصر مذکور دارای درهم تنیدگی ویژه ای می باشند بدان معنا که تغییر در هر کدام بر تجلیات دیگری موثر است. رابطه آموزش و اقتصاد نیز از این زمره خواهد بود. گشایش عمده، در اصلاح ساختار طبقاتی و تقویت توان رفاهی خانوارها قرار دارد.
۲. مباحثی نظری در تحلیل ساختار اجتماعی وجود دارد که تلاش می کند روابط اجزا را بر اساس “زیربنا - روبنا” توضیح دهد. مارکس اقتصاد را در جایگاه زیربنا می نشاند و سایر موارد را به خصایل روبنا ارجاع می دهد. البته این فهم از آرای مارکس ساده گرایی است لکن می توان با مسامحه آن را پذیرفت. دارندورف در نقد مارکس، قدرت را پاشنه آشیل بحث قرار می دهد که احتمالا دقیق تر است. پارسونز این خصلت را برای تک تک ساب سیستم ها قائل است. هگل _در جهتی دیگر جهان ذهنی را محل تاکید می داند. گرامشی بر هژمونی تاکید می نماید که از جنس فرهنگ و سیاست است. آنچه در این نظریه ها و نظریه های هم ردیف، قابل مشاهده است اینکه اقتصاد چه در جایگاه زیربنا چه هم سطح یا روبنا بر نهاد یادگیری اثر مستقیم دارد. آن را تحت شعاع قرار می دهد. کیفیت و کمیت آموزش در قالب معیشت شکل می گیرد. اگرچه تنهاعامل موثر نیست.
۳. نهاد آموزش در جهان جدید تحت الشعاع عقل مدرن قرار دارد. علم نوین خصلت هایی را به نمایش می نهد که متمایز از معرفت های کهن است. مدرسه و دانشگاه همچون ظرف هایی عمل می کنند که مسولیت شکل دهی ذهنی و آیینی را بر عهده دارند. تفکر را در مسیر تحقق کانالیزه می کنند. آداب جمعی را فرم می دهند. زیست انسانی را در قالب هایی نمادین برساخت می نمایند تا با همایشی بزرگ در مناسبات روزمره مواجه باشیم. گردهمایی شدیدا نمادین و آیینی که به جهان ذهنی، خصلتی پیچیده می دهد و در عین حال بر الگوهای تکرار شونده ای استوار است که همه چیز را به نمایشی ساده در می آورد. طبقه یکی از این الگوهای آیینی است که همه چیز انسان را دستکاری می کند. “امر انسانی” الزاما “امری طبقاتی” می شود از آنجا که به معیشت خویشتن گره می خورد. این الزام یک وجه نمادین و آیینی است بی آنکه چندان ارادی باشد. گویی معیشت و طبقه به مثابه یک قالب ذهنی عمل می کند که در سطحی خرد، رفتار فردی را می سازد و در سطوح میانی و کلان به بازتولید ساختار اجتماعی می انجامد.

۴. پدیداری پاندمی ها، نوع روابط اجتماعی و نتیجتا نوع ارتباطات آموزشی را تغییر می دهد. ظهور و بروز کرونا در سال اخیر بر این مدعا صحه نهاده است. جهان بشری ناگزیر از تغییر رویه اموزشی به سمت مجازی شد. شیوه های آنلاین و آفلاین آموزش جایگزین دیدارهای حضوری و کلاس درس شد. با این حال این تغییر در کلیت جهان، برابر نبود. آنچنان که زیست آدمیان در کلیت جهان، برابری را منعکس نمی کند. کشورهای توسعه نیافته یا در حال توسعه با فقدان زیرساخت های ارتباطی از یک سو و تولید سرانه پایین تر از سوی دیگر طرحی متفاوت از فعل اجتماعی را نمایش دادند. سه ضلع شاگرد، مدرسه و خانواده، بازیگران اصلی این موقعیت بودند که نگارنده بر آن عنوان “مراسم آموزشی” می نهد. مراسم از این حیث که رفتارها با نوعی الگوهای نمادین همراه بوده که در استانداردهای مجازی از تعین یافتگی پیشین، خلاصی داشته است. مواجهه معلم و شاگرد، والد و شاگرد در موقعیتی به نام درس همچون مراسم عشای ربانی مسیحیت عمل نموده اما مراسمی که از تقدس مذکور تهی است و امر روزمره، اتمسفر آن را سامان می دهد. این مراسم تحت تاثیر خصایل طبقاتی، مختصات خود را تعریف نموده است. اقتصاد چه در جایگاه زیربنا چه هم سطح یا روبنا بر نهاد یادگیری اثر مستقیم دارد. آن را تحت شعاع قرار می دهد. کیفیت و کمیت آموزش در قالب معیشت شکل می گیرد. اگرچه تنهاعامل موثر نیست.
۵. “مراسم آموزشی” در ایران عهد کرونا، خصلت های معیشتی را بازتولید نموده است. سالهای پایانی دهه نود در قبض ارتزاق قرار گرفته و از بسط سفره خانوار خبری نبوده. این امر بر کوچک شدن بسته معیشتی خانوار دلالت دارد. تصاویر دردناک این انقباض، در انبساط طبقه نیازمند و فقیر عیان شده است. طبقه فرودست، بزرگ شده و طبقه متوسط لاغر گردیده. انسان ایرانی در بزنگاه معیشت و آموزش بیش از پیش “حاشیه ای” گشته است. دور افتاده از رفاه و یادگیری در تبعید نان و دانایی. دانش آموز این “مراسم” در فقدان ابزار آموزشی مناسب (موبایل و اینترنت) از نقش حقیقی خود دور مانده و از حق خویش کمتر بهره مند شده است. تعداد خانوارهای ناتوان در تهیه امکانات مناسب آموزش مجازی، چشمگیر است. این در حالی است که آمار دانش آموزان شاغل رو به فزونی نهاده و تعطیلی مدارس و مهاجرت تدریس به فضای مجازی، توامان به اشتغال کودکانی انجامیده که در نان آوری خانواده سهیم هستند. آنها طردشدگان آموزش در جبر معیشت می باشند. اشاره های خشن واقعیت که از جنس فقدان است. این نمونه ها در بافت روستایی و حاشیه شهری فزونی دارد.

۶. “تجربه زیسته” در کنج خیابان چمباتمه زده است. برف می بارد. جاده می خواهد سفید پوش شود. راه روستایی می خواهد سفید پوش شود. تعمیرگاه های بدون قاب، بدون ویترین، بدون عایق، در کنج جاده رژه می روند. جاده از کنارشان رژه می رود یا آنها از کنار جاده؟ انسان در زمان عبور می کند یا زمان در انسان؟ روح جاودانگی فقر از سیمای ساختمان ها می بارد. در عبور اتومبیل ها، کسی بر گذر ایستاده. در انتظار ماشین های مسافربر. در انتظار خودرویی که بایستد و او را از این “موقعیت” به موقعیتی دیگر برساند. در آن واحد تصمیم می گیرم. ترمز می کنم. بلکه از سرما رهایی یابد. از انتظار رهایی یابد. به اشتیاق می آید. می رسد. درب را باز می کند. هنوز ننشسته با شوق می گوید: “عه! آقا شمایید!”. نگاهم صدا را کندوکاو می کند. قد کودکانه لای درب نیمه باز خودرو ایستاده. “محمد” است. دانش آموزم که باید در کلاس درس باشد در تعمیرگاه خودرو بین دو روستا کار می کند. اینجا وسط این جاده ی آزگار و مزارع اکنون خالی از برنج! همدلانه حرف می زنیم. میگوید : ۸ صبح تا ۱ ظهر، ۳ بعدظهر تا ۹ شب کار می کنم. می گویم: می دانی تو برای من بسیار محترمی؟ چهره اش می خندد. با او می خندم و درونم می گرید. برف، پیام شادی نیست برای دست های کارگر! پیام سفیدبختی نیست برای سیاهی گریس روی لباس محمد! برف مساله آموزش و اقتصاد را تشدید می کند.
۷. در یک جمع بندی می توان اذعان داشت نهاد آموزش تحت الشعاع بحران معیشت، گرفتار بحران مضاعف شده است. فقر بر سپهر آموزش سیطره یافته است. امر یادگیری خاصه در ادوار مدرسه تضعیف گشته. این تضعیف، تا حدود زیادی متاثر از تغافل های اقتصادی و جامعه شناسی توسعه است که در بزنگاه کرونا و فقدان زیرساخت های ارتباطی، واقعیت خود را عریان کرده. اکنون نهاد آموزش در مهلکه ای قرار دارد که هر سه ضلع معلم، اولیا و دانش آموز را خسته و فرسوده نموده است. همیاری این نقش های سه گانه، سازنده و فرصت آفرین خواهد بود؟ بله! اما گشایش عمده، در اصلاح ساختار طبقاتی و تقویت توان رفاهی خانوارها قرار دارد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید


این روزها دو مشکل بزرگ در اقتصاد ایران وجود دارد :
مشکل نخست گرانی شدید مسکن است ؛ دوم حجم بسیار نقدینگی .
گرانی مسکن ، خانه دار شدن برای مستاجران و زوج های جوان را به آرزویی دست نایافتنی بدل کرده است.
در شهرهای کوچک کف قیمت مسکن متری شش میلیون و در شهرهای بزرگ ده و پایتخت و کلان شهرها دوازده میلیون می باشد که این قیمت ها با درآمد خانوارهای بدون مسکن همخوانی ندارد.
قیمت مسکن به مقدار عرضه و همچنین قیمت زمین و مصالح و هزینه های تشریفات قانونی و اداری و دستمزد کارگران بستگی دارد.
از این میان دستمزد کارگران را نمی توان کاهش داد ، چراکه همین دستمزدها حداقلی می باشند ، اما افزایش عرضه ، کاهش قیمت زمین یا کاهش هزینه های پروانه و...می تواند تا حد زیادی قیمت مسکن را متعادل کند .
برای کاهش قیمت زمین باید زمین هایی که در حال حاضر در محدوده شهرها به نهادهای نظامی ، دولتی و یا شبه دولتی تعلق دارد در اختیار سازمان مسکن قرار گیرد( و این نهادها به خارج از شهرها منتقل شوند) .
با توجه به حجم نقدینگی بسیار که در دست مردم است، این روزها شاهد تلاطم در بازارهای مالی، مسکن ،خودرو ،ارز و طلا هستیم. هدایت این نقدینگی به سمت ساخت مسکن می تواند هم عرضه مسکن را افزایش دهد هم اشتغال فراوان ایجاد کرده و نقدینگی را نیز مهار کند .
یکی از راهکارهای هدایت نقدینگی به سمت ساخت مسکن ، ساخت مسکن متری تحت مدیریت و نظارت سازمان مسکن و بانک مسکن و سازمان نظام مهندسی می باشد. این طرح قابلیت جذب نقدینگی های چندده میلیونی تا چند میلیاردی را داراست.

این طرح به دو شکل می تواند اجرا شود ؛
شکل اول برای کسانی که مسکن ندارند :
در این طرح زمین مجانی به پروژه تعلق می گیرد. واجدین شرایط به میزان توانایی خود در پروژه سهیم می شوند و بعد از خاتمه پروژه اگر حداقل سی درصد از هزینه تمام شده واحد مسکونی را پرداخته اند واحد به آنها به صورت اجاره به شرط تملیک واگذار می شود و باقیمانده در اقساط ۲۰ ساله با سود ده درصد از آنان دریافت می شود . واحدهای این نوع پروژه ها در متراژهای حداکثر ۷۵ متری طراحی می شوند .کسانی که آورده آنها کمتر از سی درصد می باشد آورده آنها با سود سالانه ۲۵،درصد به آنها برگردانده می شود .
در شکل دوم این طرح همه اقشار جامعه می توانند مشارکت کنند. به عنوان مثال پروژه ای ده هزار متر مربعی تعریف شود و هر متر مربع آن با ۱۵ درصد زیر قیمت فعلی مسکن، قیمت گذاری و پیش فروش شود .هر شخص حقیقی مجاز باشد حداکثر بیست درصد پروژه را خریداری کند و حداکثر یک سال و نیم بعد پروژه آماده شده و به مزایده گذاشته شود . (کسانی که حداقل در یک سوم متراژ هر واحد از پروژه سهیم بوده اند در خرید واحدها در اولویتند).
متراژ واحدهای این پروژه ها از ۷۵ تا ۱۲۰ متر طراحی می شوند. ساخت و تحویل به موقع پروژه توسط دولت باید تضمین شود و در صورت خلف وعده به مشارکت کنندگان بهره بانکی سالانه ۲۰ تعلق گیرد . عرضه گسترده مسکن می تواند قیمت مسکن را منطقی و متعادل کند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

داستان واقعی دهقان فداکار نیز سهم خود را از حذف و یا تغییر ماهیت اصلی عکس در کتاب فارسی دوره ابتدایی دریافت کرده است و از تغییرات و تحولات عظیم فرهنگی ! تألیف کتب درسی در آموزش و پرورش بی نصیب نمانده است. داستان ریزعلی ، سال ها با عنوان " دهقان فداکار " در کتاب فارسی مدارس کشور به چاپ رسیده بود ولی حدود چهار پنج سال قبل ، از متن کتاب های درسی کنار گذاشته شد. او در کتب درسی جدید با پیرهنی بر تن ، آمده است تا عشق ، دلاوری و ایثار را بار دیگر نه با حرف بلکه با عمل بر فرزندان ایرانی یاد دهد.

ازبر علی حاجوی معروف به ریزعلی خواجوی ، از این که نامش به درستی در کتاب فارسی نوشته نشده است گلایه داشت . او در آذرماه 1340 شمسی ، در سن سی و دو سالگی شب هنگام در حالی که در کنار ریل قطار حرکت میکرد ، متوجه مسدود شدن مسیر قطار به علت ریزش کوه شد و برای نجات قطار و مسافران آن ، کُت ( پیراهن ) خود را آتش زد و به سمت قطار حرکت کرد. این کار نتوانست راننده و کارکنان قطار را آگاه سازد و در نهایت با شلیک چند گلوله از تفنگ شکاری خود ، توانست باعث توقف قطار شود. به گفتهٔ او پس از توقف قطار ، مردم و مأموران ، با تصور این که او دزد است و یا قصد مردم آزاری دارد از قطار پیاده شده و او را کتک زدند ولی بعد از آن که متوجه جریان شده بودند به شدت به شعف آمده و به هر شکلی که می توانستند از قهرمان کودکی مان تشکر کردند.
البته روایت زمان ما پیراهن بود نه کت ، این تحریف و یا دستکاری کوچک را می توان ندید گرفت. از یک ماجرای کوچک تاریخی اما با نقشی عظیم ، چقدر ابتکار که بیرون نمی آید. وای به حال دیگر ماجراهای تاریخ که در باور آنها ذهن و قلب مان جرأت شهامت پذیرش خود را از دست می دهد. و این از قصه های تلخ مکرّر تاریخ است. روایت این و یا آن ؟ کدام یک صحیح و واقعی است؟
قهرمان آذری زبان دوران دبستان ما سرانجام در 11 آذر 1396 در سن 86 سالگی در بیمارستان امام رضای تبریز از قطار زندگی پیاده شده و سوار بر قطار آخرت لبیک گویان به دیدار حق راهی شد.

و داستان دهقان فداکار 13 ساله امروز
محمد عباسی دانشآموز ۱3 ساله اهل روستای قلعه نو شفیع آباد شهرستان جغتای در استان خراسان رضوی می گوید :
توپ ما به سمت ریل راه آهن پرتاب شد و من هنگام برداشتن توپ از کنار ریل متوجه شکستگی بخش زیادی از ریل شدم و شکستگی به قدری بود که انگشتان دست در آن جا می گرفت . ریل راه آهن قطار تهران – مشهد از وسط روستای قلعه نو شفیع آباد شهرستان جغتای در خراسان رضوی عبور می کند. دانش آموز نوجوان 13 ساله جغتایی در خراسان رضوی با گزارش به موقع خود از شکستگی ریل راه آهن به مسئولین راه آهن ، از وقوع یک حادثه پیشگیری کرد.

عباسی می گوید : بلافاصله بعد از دیدن این صحنه خود را به خانه رساندم و موضوع را با مادرم در میان گذاشتم . این نوجوان فداکار گفت : مادرم سریع با مسئول ایستگاه آزادوار تماس گرفت و موقعیت دقیق شکستگی را به آن ها گزارش داد. مسئولان تعمیر و نگهداری بلافاصله پس از شنیدن این خبر به محل حادثه اعزام شدند و برای رفع مشکل شکستگی اقدام کردند.
گفتنی است مدیرکل راه آهن شمال شرق کشور پس از شنیدن این خبر دیروز در حضور خانواده این دانش آموز ، مدیران آموزشگاه ، شورای اسلامی روستا و مسئولان راه آهن با اهدای لوح و کارت هدیه از این دانش آموز فداکار تجلیل کردند.
سخن آخر
پس تکرار تاریخ ، حقیقتی قابل تجربه و ادراک هست . امروز تاریخ فداکاری یک ایرانی دیگر تکرار شده است . می توان معتقد و امیدوار بود که هنوز وجدان هایی بیدار و هوشیار وجود دارد و بی تفاوتی مطلق بر آسمان ایران سیطره نیافته است و در گوشه و کنار شهرستان های کوچک ما قهرمانانی زندگی می کنند.
یک سوال :
برای شهرهای بزرگ با رعایت اصل تازگی و امنیت ، چنین اتفاقاتی نمی افتد و اصل کهنگی و عدم تضمین جانی مردم روستاها و شهرستان های کوچک ، محل تکرار تاریخ گردیده است ؟ یا وجدان انسانها در مناطق محروم از شهرهای کلان ، بیدارتر هست؟ می توان معتقد و امیدوار بود که هنوز وجدان هایی بیدار و هوشیار وجود دارد و بی تفاوتی مطلق بر آسمان ایران سیطره نیافته است و در گوشه و کنار شهرستان های کوچک ما قهرمانانی زندگی می کنند.
دانش آموز قهرمان ،
لطفا تکلیف ما را با لباسی که بر تن داشتی و بدو بدو پیش مادرت برای گزارش وقع رفته ای که ستودنی است و بدون مشورت خطر نکرده ای ، مشخص کن تا همین امروز بدانیم چه لباسی بر تن داشته ای ؟ مبادا چون فوتبال بازی می کردی شورت و زیر پیراهن بر تن داشته باشی که فردا در کتب درسی ، حذف و یا بعد تغییر لباس بدهی . چون ما بالاخره نفهمیدیم ریزعلی فداکار پیراهن خود را درآورد یا کت خود را ؟ هر دو هم در فصل سرما ؟ در ضمن دعا کن که مانند دهقان فداکار شماره یک ، توسط مردم و مأموران کتک نخورده ای و برچسب دزد و مردم آزار نیافته ای . چنین برداشت ها از نواهای فرهنگی ما است که گوش به گوش و دهن به دهن ، تسرّی می یابد. ظاهرا کارهای بزرگ را انسان های کوچک باید انجام دهند.

و این ظاهری که این همه ما را مشغول خود ساخته و اهمیت یافته است و موجب فراموشی عبرت گرفتن از درس اصلی گردیده است ، نیز از ماهیت فرهنگی ما تأثیر پذیرفته و گر نه اصل اساسی اهمیت دادن به جان هموطنان است که ستودنی است و با گرفتن لوح و کارت هدیه هم ، همسنگی نمی کند.
کاش جنابان مدیران آموزشگاه ، شورای اسلامی روستا و مسئولان راه آهن ، از آرزوهای نوجوانی تو سوال می کردند و در به جا آوردن آنها تلاش می کردند. این قدر که تو می فهمی لابد آب آشامیدنی ، برق ، جاده آسفالت و یا خانه بهداشتی برای روستایت می خواستی . یا حداقل، امکانات تحصیلی ات را فراهم می ساختند. ما که از این لوح های کاغذی تذهیب شده بسیار گرفته ایم و نه در آخرت که در همین دنیا ، فایده ای مادی و معنوی برای مان نداشته است. کارت هدیه ات نیز تصور نمی کنم در حد خرید یک خانه باشد شاید یک دوچرخه هم نتوانی بخری . به هر حال دانش آموز نوجوان عزیز ، افتخار می کنم که هموطن تو هستم . دست مریزاد .
سایت خبری تحلیلی عصر ایران . کد خبر ۷۶۶۹۲۴ . ۰۵ بهمن ۱۳۹۹ -
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید