
کلیات لایحه بودجه ۱۴۰۰ دارای اشکالات فراوانیست. شاید بتوان گفت که بخش آبِ این بودجه یکی از بدترین بخشهاست. در این بخش بیشترین بودجه برای سدسازیها و انتقالات آب بین حوزهای و کارخانجات "پرآببر" کویری در نظر گرفته شده است که بیشترین خسارات را متوجه محیط زیست و آب خواهند کرد. به عنوان مثال فقط برای سه استان شمالی کشور که نیاز به ساخت هیچ سد دیگری نیست برای ۹ سد ردیف بودجه در نظر گرفته شده است. این بودجههای هنگفت علاوه بر دو بودجه کلان دیگر ؛ یکی پروژه مطالعه و انتقال آب از سرشاخههای دوهزار و سه هزار به سه استانهای قزوین، کرج و تهران است. رودخانههایی مهم و سرنوشتسازی که اگر منتقل شوند، منطقه مبدا باید منتظر سرنوشت بسیار بدی در آینده باشد. (قابل توجه نماینده محترم شهرستانهای تنکابن، رامسر و عباس آباد) و دیگری دادن ردیف بودجه ۵ میلیارد تومانی به طرح مافیایی، مخرب و برانداز محیط زیست ایران یعنی "طرح انتقال آب خزر به فلات مرکزی ایران" است.

این طرح به خاطر مقاومت مدنی مردم از لایحه برنامه ششم در صحن علنی مجلس حذف شد (بند ح ماده ۴۵ به تاریخ ۱۳۹۵/۱۰/۷) با این حال هر ساله دولت برای آن ردیف بودجه مطالعاتی و اجرا تعریف میکند.
معلوم نیست افق نگاه وزارت نیرو که به تازگی مدعی مالکیت حریم رودها و تالابها نیز شده است به کدام نوع توسعه است که این گونه برای آبهای کشور برنامه ریزی میکند.
حال که کلیات این لایحه رد شد پیشنهاد میکنم که کارشناسان، استادان دانشگاه، به ویژه شبکه تشکل های محیط زیست و منابع طبیعی کشور وارد میدان شوند و با رایزنی با نمایندگان به اصلاح لایحه بودجه ۱۴۰۰ کمک نمایند تا شاید بتوان بخشی از این بودجه که برای تخریب آب و محیط زیست در نظر گرفته شده است را به بخشهای احیاء آبها و منابع طبیعی اختصاص داد.
کانال دکتر خدیجه گلین مقدم

ماهیت کلی کار در کلاسهای درسیِ آموزش و پرورش یکیست؛ تدریس.
اما "تدریس کنندهها" عناوین گوناگونی دارند.
نیروهای رسمی، نیروهای غیر رسمی، نیروهای موظف، نیروهای غیرموظف، معلمان حقالتدریس، معلمان خرید خدمت، معلمان شاغلِ حقالتدریس، معلمان قراردادی، معلمان حقالتدریس آزاد، معلمان باز نشستهی حقالتدریس،... و این همه عنوان برای ایفای یک نقش، ناشی از کمبود شدید معلم و ترس از خالی ماندن کلاسهای درسی درست شده است. طوری که در سال ۹۸ حتی بعد از گذشت یک ماه از سال تحصیلی و تا اواخر مهر، کلاسهای زیادی در سراسر کشور بدون معلم بودند و تمام روشهایی که با استفاده از آن میشد اوضاع را مدیریت کرد، به کار گرفته شد؛ رساندن جمعیت کلاسهای درسی به بالای ۴۰ نفر و به کار بردن روشهایی همچون خرید خدمات آموزشی و استفاده از بازنشستگان فرهنگی و واگذاری ادارهی کلاسهای درسی به معلمان شاغل به صورت حقالتدریس و به کار گیری آموزشیاران نهضت سواد آموزی در مدارس روزانه و... از جمله روش های مدیریت این بحران بود.
وضعیت قرمز کمبود معلم را آقای اسفندیار چهاربند رئیس مرکز برنامهریزی و نیروی انسانی وقت آموزشوپرورش در سال ۹۷ اعلام کرده و هشدار داده بود که :
"شدت کمبود نیرو تا سال ۱۳۹۹ آموزش و پرورش را از پا در میآورد"!
این موضوع، در آذرماه ۹۸ نیز از آقای الهیار ترکمن معاون برنامهریزی و توسعه منابع وزارت آموزش و پرورش نیز شنیده شد که گفت: "از هماکنون باید برای سال ۹۹ چارهاندیشی کنیم چون ادامه شیوههای فعلی با توجه به تعداد افرادی که از آموزش و پرورش بازنشسته میشوند، غیرممکن است و باید حجم قابل قبولی از نیروی انسانی داشته باشیم تا بتوانیم کلاسهای درس را پوشش دهیم".
۲۷ تیر ۹۹ نیز وزیر آموزش و پرورش اعلام کرد که برای سال تحصیلی پیشرو (امسال) ۱۹۷ هزار معلم کم داریم.
بدیهیست که این کمبود با افزایش تراکم کلاسها و سپردن امر تدریس به نیروهای غیر رسمی و خرید خدمت و شاغلین و بازنشستگان فرهنگی به صورت غیر موظف جبران شد.
چیزی که عیان است، این است که نیروی کارِ غیررسمی غیرموظف، ارزانتر از نیروی کارِ موظف رسمی است و به کارگیری نیروی حقالتدریس با هر عنوان که باشد برای آموزش و پرورش با صرفهتر از استخدام معلم رسمی متخصص است.
اما در کل معلمان حقالتدریس با هر عنوان و از هر گروهی که باشند، کسانی هستند که به دلیل بیکاری مطلق و یا وجود شکاف بین میزان درآمد و مخارج زندگی و برای پر کردن این شکاف، مجبورند به صورت ساعتی در آموزش و پرورش کار کنند و در ازای هر تعداد ساعتی که به تدریس اشتغال مییابند، از کارفرمای خود (وزارت آموزش و پرورش) حقوق دریافت نمایند. در این میان برخی نیروها، به دلیل بیکاری، تن به امضای قراردادی با وزارت آموزش و پرورش میدهند که در آن حتی حقوق کارگران قراردادیِ سفید امضا نیز لحاظ نشده است و آنها حتی حقوق پایهی قانون کار را نیز دریافت نمیکنند!
معلمان بازنشستهی حقالتدریس نیز معلمانی هستند که بعد از بازنشستگی، به دلیل ناچیز بودن حقوقشان و خم شدن کمرشان زیربار تورم و گرانی، دوباره به کلاس درس برمیگردند و برای حفظ شأن و مقام رفیع معلمی، سراغ مشاغل دیگر و کارفرمایان دیگر نمیروند.
همهی این عزیزان در حالی که از "بد حادثه اینجا به پناه آمدهاند"، همیشه با اتفاق بدتر دیگری نیز مواجهاند و آن اینکه؛ حقالتدریس خود را معمولاً با تأخیر یک سال دریافت میکنند! یعنی امسال مشغول به کار میشوند به امید اینکه سال آینده پولی به دستشان بیاید و آن را به زخمی از زخمهایشان بزنند! و میدانند که در این فاصلهی زمانی ارزش دستمزد خوابیده در حساب کارفرمایشان یا خزانه و یا... به دلیل تورم و گرانی و اُفت ارزش پول ملی، نصف میشود. گاهی نیز مقامات وزارت آموزش و پرورش در آستانهی آغاز سالتحصلی به دلیل موجهه با کمبود وحشتناک نیروی تدریس و کلاسهای بدون معلم، وعده میدهند که دستمزد معلمان حقالتدریس را ماهانه پرداخت خواهند که این وعده نیز همیشه دروغ از آب درمیآید!
اما بهمنماه امسال (۹۹) اتفاق جالبی افتاد؛ در حالی که معلمان یک ترم از سالتحصیلی پر مشقت را پشت سر گذاشتهاند و ریالی بابت حقالتدریس خود دریافت نکردهاند، بعد از بارها رسانهای شدن خبر پرداخت حقالتدریس پارسال، حقالتدریس اسفند و فروردین سالتحصیلی قبل را به بهانهی تعطیلی مدارس به دلیل شیوع بیماری کرونا پرداخت نکردند! این در حالیست که پارسال معلمان با تعطیلی فیزیکی مدارس، برنامهی درسی را تعطیل نکردند و کار تدریس را از طریق فضای مجازی دنبال نمودند.

حقالتدریس اردبیهشت و خرداد را نیز تقریباً نصف حساب کردند که از فرمول محاسبهی آن کسی سردرنیاورد! اتفاق جالبتر اینکه معاون توسعه مدیریت و منابع انسانی آموزش و پرورش بعد از اعتراض معلمان نسبت به این بیعدالتی آشکار، روز ۱۱ بهمن در بخش خبری اخبار سیما اظهار کرد: "موظف هستیم بر اساس میزان کارکرد، حق التدریس معلمان را پرداخت کنیم و بر خلاف حقوق که عدد ثابتی است، این حق الزحمه براساس کارکرد خواهد بود. بنابراین کاهشی در میزان آن نیست"! او در ادامه با بیان اینکه پرداختیها براساس رقمهای اعلامی از استان بوده گفت: "برخی همکاران به میزان پرداختی اعتراض داشتند، اما براساس کارکرد، حق التدریس پرداخت میشود".
مفهوم سخن جناب الهیار ترکمن پرداخت بیکم کاست حقالتدریس معلمان است و متأسفانه مضمون این گفتار، انکار زحمات شبانهروزی معلمان در فضای مجازی و تقلیل ارزش کار معلمان حقاتدریس به سطح همین پرداختیهای ناچیز و مضحک است!
البته خودداری از پرداخت دستمزد آموزگاران حقالتدریس و تضییع حقوق خانوادههای آنها تنها بخشی از ماجراست. بخش دیگر ماجرا ، تخفیف و کوچک شمردن کار ارزشمند معلمان در فضای مجازیست که تاکنون در وصف سختیها و پیچدگیهای آن بسیار گفته شده است.
انگار جناب الهیار کمبود ۱۹۷ هزار معلم و وعدهی پرداختهای ماه به ماه معلمان حقالتدریس را فراموش کرده که این چنین دچار بحران عیارسنجی در کار آموزگار شده است و آن را کم ارزش جلوه میدهد.
لازم به ذکر است که اظهارات اخیر ایشان موجی از نارصایتی و دلسردی و اعتراض معلمان حقالتدریس را بر انگیخته که امید است مقامات محترم وزارتی را به بازنگری در رفتار خود با نیروهای تحت امر، وادار سازد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه رسانه/
« مصطفی ملکیان » فیلسوف و روشنفکر ایرانی در سلسله گفتارهایی به ۲۰ مشکل فرهنگی ساری و جاری در میان « ایرانیان » پرداخته است .
بخش عمدهٔ پژوهشهای او در حوزهٔ اخلاق، دین، فلسفهٔ دین، اگزیستانسیالیسم، روانشناسی، علوم انسانی، روش تحقیق و روشنفکری است. نظریه عقلانیت و معنویت پروژهٔ مهم اوست. ملکیان از منتقدان روشنفکری دینی است .
به اعتقاد ملکیان، روشنفکران باید به تقلیل مرارت و تقریر حقیقت سرگرم باشند. او میگوید:
من نه دل نگران سنّتم، نه دل نگران تجدّد، نه دل نگران تمدّن، نه دل نگران فرهنگ و نه دل نگران هیچ امر انتزاعی از این قبیل. من دل نگران انسانهای گوشت و خون داری هستم که میآیند، رنج میبرند و میروند.
سعی کنیم که اولاً: انسانها هرچه بیشتر با حقیقت مواجهه یابند، به حقایق هرچه بیشتری دست یابند؛ ثانیاً هرچه کمتر درد بکشند و رنج ببرند و ثالثاً هرچه بیشتر به نیکی و نیکوکاری بگرایند و برای تحقّق این سه هدف از هرچه سودمند میتواند بود بهرهمند گردند، از دین گرفته تا علم، فلسفه، هنر، ادبیات و همه دستاوردهای بشری دیگر.
ملکیان معتقد است ریشه مشکلات جامعه را عمدتاً باید در فرهنگ و اخلاق جست و جو کرد و توجه به سیاست برای حل مشکلات، نوعی سطحینگریست. او میگوید:
حتی اگر نهادهای اجتماعی ما سامانهای را که باید و شاید ندارند، به علت این است که کسانی که در آن نهادها دستاندرکارند، از لحاظ روان شناختی یا اخلاقی یا هر دو ناسالماند و عیب و نقص دارند. هر چه کندوکاو میکنم، میبینم که هیچ مسئله و مشکل اجتماعی و از جمله سیاسیای نیست، الا این که با یک یا دو یا سه یا چند واسطه به مسئله و مشکل روانشناختی یا اخلاقیای میرسد.
او خاطرنشان میکند:
هیچوقت با رضا و رغبت و علاقه قلبی و باطنی در مسائل سیاسی اظهار نظر نکردهام و فقط وقتی چنین کردهام که خود را اخلاقاً موظف به اظهار نظر دیدهام و آن هم وقتیست که یک امر سیاسی آثار و نتایج آشکار در روان و اخلاقیات مردم دارد.
ملکیان به اولویت فرهنگ بر سیاست معتقد است و بنابراین وظیفه روشنفکر را بیشتر نقد فرهنگی جامعه میداند تا نقد سیاسی دولت. روشنفکران و مصلحان اجتماعی به جای اینکه همیشه مجیز مردم را بگویند و فکر کنند تمام مشکلات متوجه رژیم سیاسی است، باید از مجیزگویی مردم دست بردارند و به مردم بگویند چون شما اینگونهاید حاکمان هم آنگونهاند. حاکمان زاییده این فرهنگ اند، جامعهای که فرهنگش این باشد ناگزیر سیاستش و اقتصادش هم آن میشود. خطاست که روشنفکران و مصلحان اجتماعی برای دست یافتن به محبوبیت اجتماعی مجیز مردم را بگویند و بگویند که مردم هیچ عیب و نقصی ندارند، چراکه رژیم سیاسی ناشی از مردم است و رژیم سیاسی بهتر به فرهنگ بهتر نیاز دارد. ( 1 )
« صدای معلم » در جهت آسیب شناسی فرهنگی جامعه ایرانی و ایجاد فرآیند « خودانتقادی » به منظور تحقق جامعه ای سالم و دموکراتیک این بحث ها را از فایل های صوتی که در کانال تلگرامی ایشان در بیست بخش منتشر شده پیاده کرده و جهت بررسی و گفت و گو تقدیم شما می نماید .

زنده یاد استاد محمد بهمن بیگی، معمار و بنیاگذار آموزش عشایر ایران ، در فصلی از خاطرات خواندنی خود تحت عنوان داستان « مادر» نوشته است :
من سرپرست مدارس عشایری بودم . در کارم اقتدار و اختیار بسیار داشتم ، از دامن دشت ها تا قله ی کوه ها همه جا را با ماشین و اسب و گاه پیاده می پیمودم . بچه ها را می آزمودم . آموزگاران را راهنمایی می کردم .
در تل و تپه های جنوبی طایفه ای… بود . ماه دوم سال غوغایی به پا کرده بود .
گل های زمین ستاره های آسمان را از یاد برده بودند و من سرمست هوای بهار از پیچ و خم راهی دشوار می گذشتم .
پیرزنی سراسیمه راهم را گرفت . لباسش مندرس و سر و صورتش ژولیده و چروکیده بود .وسط جاده ایستاده بود . تکان نمی خورد جز اطاعت و درنگ چاره نداشتم .
از حال و کارش جویا شدم .
اشک ریخت و گفت :
خبر آمدنت را داشتم، از کله سحر چشم به راهت هستم .
گفتم : دردت چیست ؟
گفت : پسرم معلم شده است . من بیوه ام . سال هاست که بیوه ام .می بینی که پیر و زمین گیرم .من جان کنده ام که این پسر بزرگ شده و به معلمی رسیده است .
او حالا نوکر دولت است ، حقوق می گیرد … برای عروسش لباس های نو می خرد .به مهمانی می رود . مهمان می آورد . رادیو دارد . سیگار می کشد، ولی یک شاهی به من نمی دهد .تو رئیسش هستی . راهت را گرفتم تا به پسرم بگویی تا رفتارش را با من عوض کند . هدف ما از این همه دوندگی جز این نبوده است و جز این نیست که انسان هایی مهربان بپروریم .
اشک های مادر نه چنان آتشین و روان بود که بتوانم طاقت بیاورم . مژه هایم تر شد .
نام معلم و جای کارش را پرسیدم .
آموزگار را می شناختم . از چهره های مشخص آموزش عشایری بود . یک تنه چندین کلاس را درس می داد .
از چنان معلمی چنین رفتاری بعید بود با آن که ناله مادر گواه صادق گناه فرزند بود، به خیال تحقیق افتادم . معلوم شد که حق با پیرزن است .
پس از مدتی کوتاه به مدرسه رسیدم . معلم ، کدخدا و تنی چند از ریش سفیدان به پیشوازم آمدند .بچه ها هلهله کردند. پاسخی درخور به محبت های آنان کردم و کارم را آغاز کردم .
از کودکان پرسیدم که آیا می توانند شعری در باره مادر بخوانند . بسیاری از آنان دست بلند کردند .
خدا پدر ایرج میرزا را بیامرزد که کار ما را ، دست کم در باره مادرها آسان کرده بود . یکی از دانش آموزان را… انتخاب کردم … خواند :
با مادر خود مهربان باش
آماده خدمتش به جان باش
از کودک پرسیدم که آیا می تواند آن چه را که خواند بنویسد ؟ قطعه گچی به دست گرفت و خطی خوش تخته سیاه را آراست .
آن گاه از او خواستم که توی چشم آموزگار خیره شود.
شعرش را با صدای بلند بخواند. خواند .
سپس از همه بچه ها تقاضا کردم که به آموزگار خود بنگرند و با صدای بلند ، خطاب به آموزگار شعر مادر را بخوانند . همه نگریستند و همه با صدای بلند خواندند :
با مادر خویش مهربان باش
آماده خدمتش به جان باش
رنگ بر چهره معلم نمانده بود .
همین که سرود دست جمعی مادر پایان یافت ، گفتم :
« هدف ما از این همه دوندگی جز این نبوده است و جز این نیست که انسان هایی مهربان بپروریم . انسانی که نتواند حتی با مادر خویش مهربان باشد به درد معلمی نمی خورد. .. از این پس این مدرسه معلم ندارد . … به بچه ها وعده دادم که به زودی معلمی مهربان ، معلمی که با مادر خود مهربان باشد، به سراغشان خواهد آمد .
هفته ای بیش نگذشت که من از سفر خود بازگشتم . پیش از من کدخدا …معلم و مادر معلم به شیراز آمده بودند . همه با هم به دیدارم آمدند .
مادر بیش از همه پای می فشرد. دو چشمش دو چشمه آب بود و در میان سیل اشک می گفت :
فرزندم را ببخش . فرزندم جوان و بی گناه است . گناه از من پیر است که تاب نیاوردم و شکایت کردم . او مهربان است . کدخدا ، راهنما و خود من التزام می سپاریم که او مهربان باشد ..
مگر می توانستم از فرمان مادر ، آن هم چنان مادری سر پیچی کنم ؟!

( استاد محمد بهمن بیگی و فرزندش خجسته بهمن بیگی و همسرش بانو سکینه کیانی در ییلاق خانوادگی شان )
گروه گزارش/

پرداخت بخشی از حق التدریس معلمان شاغل در ایام تعطیلی مدارس و فعالیت آنان در آموزش مجازی ( شبکه شاد ) موجب بروز واکنش های گسترده به نحوه محاسبه این حق الزحمه توسط وزارت آموزش و پرورش گردیده است .
برخی از معلمان در اعتراض به عملکرد وزارت آموزش و پرورش در این مورد ، کلاس های مجازی خود را تعطیل کرده و یا گفته اند که از فعالیت در این حوزه انصراف خواهند داد . آیا معلمان اخبار و گفته های مسئولان وزارت آموزش و پرورش مانند آن چه در بالا اشاره شد را مطالعه نکرده بودند ؟ چرا همان زمان و در همان مقطع به این گفته ها و فرمول ها اعتراض نکردند ؟
« حمزه علی نصیری » با انتشار یادداشتی در صدای معلم نوشت : ( این جا )
« متأسفانه ارقام پرداختیهای اخیر هیچ رابطهی منطقی با میزان فعالیت و سختی کار معلمان در فضای مجازی ندارد؛ ملاحظهی ناچیز بودن این ارقام نشان میدهد که نه تنها وزارتنشینان محترم زحمات خودجوش معلمان در اسفندماه ۹۸ و فروردین ماه ۹۹ را نادیده گرفتهاند، بلکه فعالیتهای شبانه روزی آنها در خردادماه ۹۹ را نیز ندیدهاند و بدتر از آن، در عیار سنجی کار همکاران خود در مابقی ایامِ فعالیت نیز دچار اشتباه شده و ارزش کار آنها را تا نصف میزان واقعی تقلیل دادهاند. این در حالیست که معلمان چندین ساعت در روز علاوه بر ساعات فعالیت مقرر روزانه در شبکهی آموزشی دانشآموز، مشغول تولید محتوای آموزشی قابل ارائه در فضای "شاد"اند. همهی ملزومات تدریس در فضای مجازی را خودشان تأمین میکنند. برای تدریس در فضای مجازی از وسایل و امکانات شخصی استفاده میکنند. هزینهی اینترنت را از جیب خودشان میپردازند. برای اینکه بتوانند جای خالی آموزش حضوری را پر کنند، در نقش بازیگر و فیلمبردار و تدوین گر و کارگردان و تهیهکننده و گوینده و تایپیست و ویراستار و... ظاهر میشوند. در هر ساعتی از شبانهروز به سوالات دانشآموزان و اولیاء پاسخ میدهند و به رفع اشکالات درسی دانشآموزان خود میپردازند. صدها عکس نوشته را از طریق صفحهی کوچک گوشی میبینند و تصحیح مینمایند و بازخورد لازم را ارائه میکنند.
اینها فقط گوشهای از هزاران دردسر آموزش آنلاین برای معلمان است. آموزش آنلاین بهداشت جسمی معلمان و آرامش روانی آنان را نیز دچار مخاطرات جدی کرده است؛ التهاب چشم و درد کتف و گردندرد و سردرد ناشی از زلزدنهای طولانیمدت بر صفحهی نورانی گوشی و درد انگشتان و دستان چنگک شده برای گرفتن و نگهداشتن گوشی و آشفتگی روحی و روانی ناشی از این همه فشار جسمی واقعاً هم فقط جزئی از آسیبهای تدریس آنلاین بر معلمان است.... »

این اعتراضات معلمان در حالی صورت می گیرد که « سیدحسن الحسینی » مشاور وزیر و مسئول شبکه آموزشی دانش آموز ( شاد ) 18 شهریور 1399 زمان بندی ساعات آموزش در شبکه شاد را اعلام کرد و گفت: ساعت حضور در شبکه شاد در هر روز حدود ۲ تا ۲.۵ ساعت است. ( این جا )
الحسینی درباره ساعات کلاس ها تصریح کرده بود :
عمدتا کلاس های ما ۲۵ دقیقه برای ابتدایی، ۳۰ دقیقه برای متوسطه اول و ۳۵ دقیقه برای متوسطه دوم است. استانداردهایی که فضای مجازی در دنیا دارد و همچنین ظرفیت یادگیری افراد در شبکه محاسبه شده است و باید طبق این ضابطه کار کنیم.
وی با اشاره به اینکه کلاس ۹۰ دقیقه ای به ۳۰ دقیقه کاهش یافته است گفت: تایم زمانی آموزش در هر روز برای هر مقطع تحصیلی بین دو تا دو و نیم ساعت خواهد بود. » وقتی شما مدارس را تعطیل می کنید ؛ چه الزام قانونی برای وادار کردن آنان به آموزش مجازی با استفاده از وسایل و امکانات شخصی وجود دارد ؟
دوشنبه 13 بهمن 1399 ، « علی باقرزاده » رئیس مرکز هماهنگی حوزه وزارتی آموزش و پرورش گفت : ( این جا )
« ۷۲۷ هزار معلم بهعنوان ادمین کلاسها در شبکه شاد هستند و روزانه متوسط ۶۰ دقیقه در کلاس فعالیت دارند . »
مقایسه این اظهارات نشان می دهد که بر اساس اظهارات این مقامات مسئول ، متوسط میزان حضور معلمان در بازه زمانی شهریور تا بهمن به کم تر از نصف کاهش یافته است .
نخستین پرسش « صدای معلم » از وزارت آموزش و پرورش آن است که اگر محاسبه میزان حق التدریس بر اساس میزان زمان حضور در شبکه شاد و فعالیت آنان در فضای مجازی صورت گرفته است ؛ چرا این فرمول شامل ساعات موظف معلمان نشده است ؟
این دوگانگی را چگونه می توان توضیح داد ؟
ساعت ، ساعت است !
چه فرقی می کند حق التدریس باشد و یا غیرموظف ؟!
مخاطب دیگر صدای معلم ؛ معلمانی هستند که به این عملکرد وزارت آموزش و پرورش انتقاد دارند .

آیا معلمان اخبار و گفته های مسئولان وزارت آموزش و پرورش مانند آن چه در بالا اشاره شد را مطالعه نکرده بودند ؟ چرا همان زمان و در همان مقطع به این گفته ها و فرمول ها اعتراض نکردند ؟
آیا تصورشان بر این بود که ممکن است معجزه و یا تغییر خارق العاده ای در این مدت و محاسبات مربوطه صورت گیرد ؟
معلمان در نوشته ها و گفته های خود دائما به فعالیت های اضافی و نیز طاقت فرسا در حوزه آموزش مجازی اشاره می کنند .
پرسش این است که آیا آموزش حضوری نیاز به تمهیدات و یا تهیه مقدمات و آمادگی های پیش از تدریس مانند طرح درس ، استفاده مناسب و جامع از تکنولوژی آموزشی و... ندارد ؟
پس از اظهارات سخیف و مداخله جویانه « معاون امنیتی انتظامی استانداری تهران » در نیمه نخست مهر ماه سال جاری ، « صدای معلم » در نشست رسانه ای مسئول شبکه شاد انتقاد صریح و شدید خود را به این اظهارات بیان کرد . ( این جا )

این مقام امنیتی در پی اعلام تعطیلی یک هفته ای شهر تهران اعلام کرده بود :
« این تعطیلی تنها مربوط به عدم حضور دانش آموزان در مدارس است و آموزش مجازی طبق روال قبلی انجام می شود بنابراین آموزش دانش آموزان تعطیل نیست و به صورت آنلاین و غیرحضوری ادامه دارد .
هرگونه تعطیلی آموزش مجازی و شبکه شاد پیگرد قانونی خواهد داشت و دانش آموزان باید آموزش را از طریق فضای مجازی و تدابیر اتخاذ شده برای این منظور دنبال کنند . »
صدای معلم گفت :
« آیا ما قانونی داریم که معلمان را وادار به آموزش در حوزه مجازی کند ؟
آیین نامه ها و قوانین " همه " برای آموزش حضوری تعریف شده اند .
نه شورای عالی آموزش و پرورش و نه مجلس برای این قانونی ندارند .
از طرف دیگر ، وقتی شما مدارس را تعطیل می کنید ؛ چه الزام قانونی برای وادار کردن آنان به آموزش مجازی با استفاده از وسایل و امکانات شخصی وجود دارد ؟
آن مقام استانداری چه حقی دارد که معلمان را تهدید کند ؟
مگر آموزش و پرورش حراست و نهادهای نظارتی و کنترل ندارد ؟ نخستین پرسش « صدای معلم » از وزارت آموزش و پرورش آن است که اگر محاسبه میزان حق التدریس بر اساس میزان زمان حضور در شبکه شاد و فعالیت آنان در فضای مجازی صورت گرفته است ؛ چرا این فرمول شامل ساعات موظف معلمان نشده است ؟
آیا این دخالت آشکار در امور آموزش و پرورش نیست ؟
چرا این مقامات با چنین لحنی با اساتید دانشگاه و مدیران آموزش عالی سخن نمی گویند ؟
انتظار از مسئولان وزارت آموزش و پرورش ، پاسخی منطقی و کارشناسی و درخور به این گونه اظهار نظرهاست . »
واکنش تشکل های فرهنگیان ، رسانه های حوزه آموزش و پرورش و فعالان صنفی به این اظهارات " سکوت " بود .
موضع این جریان ها در طول یک سال تعطیلی مدارس اکثرا حمایت مستقیم و یا ضمنی از استمرار تعطیلی واحدهای آموزشی بوده است .
نخستین بار ، مدیر صدای معلم در نشست مناظره ای در اداره کل آموزش و پرورش استان البرز که با موضوعیت " نقد شبکه شاد و آموزش مجازی " در اول اردیبشهت 1399 برگزار شد چنین بیان کرد : ( این جا )

« من قبلا هم در رسانه « صدای معلم » نوشته ام که واقعا برای مسئولین وزارت آموزش و پرورش متاسف هستم که از کرونا به عنوان یک ابزار برای جلوگیری از پاسخ گویی سوء استفاده می کنند و پاسخ گو نیستند.
متاسفانه اخباری هم که می رسد یا گزارشاتی که می رسد حاکی از آن است که در فضا یا اتمسفر آموزش و پرورش ، وزارت آموزش و پرورش با دستورات آمرانه و بخشنامه های دستوری و بعضا فاقد منطق ، ذینفعان آموزش و پرورش را تحت فشار قرار داده که حتما باید عضو این شبکه شوید و حتی طبق سخنانی که آقای میرزاده که در رسانه ها اعلام شد که تهدید شدند که اگر معلمان یا مدیران در این شبکه عضو نشوند پرونده آن ها را به هیات تخلفات می فرستیم و برخورد می کنیم. غافل از این که محیط تعلیم و تربیت یک محیط داوطلبانه است. یک محیطی است که در آن باید تلطیف صورت بگیرد .
مدرسه پادگان نیست و معلمان هم سرباز نیستند !
مخصوصا این اقداماتی که دارد انجام می شود و صد در صد اثرات مخرب خودش را در نظام آموزش و پرورش ما خواهد گذاشت.
به نظر من نظام آموزشی ما قبلا دچار بحران بود شاید این هم یک بحرانی بشود اضافه بر بحران های دیگر. البته من نمی خواهم با دیدگاه های بدبینانه موضوع را تحلیل کنم.
من با کلیت آموزش آنلاین و آموزش مجازی در حوزه آموزش موافق هستم به عنوان مکمل نه به عنوان جایگزین یا آلترناتیو .
من با کلیات آن موافق هستم اما در متدولوژی این مساله مخالف شیوه هایی هستم که وزارت آموزش و پرورش الآن دارد در این محیط حساس در حال به کار گرفتن است . »
پایان گزارش/
گروه استان ها و شهرستان ها/
گزارشی از خانه معلم پونل ( رضوانشهر ) در 29 خرداد 1394 در صدای معلم منتشر گردید . ( این جا )
پس از انتشار این گزارش ، وضعیت این خانه معلم تغییر کرد . ( این جا )
« احمدرضا شبانیان » با ارسال یادداشتی برای صدای معلم از عملکرد اداره کل آموزش و پرورش گیلان در این مورد انتقاد کرده است .
این رسانه آمادگی خود را برای انتشار پاسخ مسئولان اعلام می کند .

واژه آزادی ، به اندازه کافی برای بیشتر افراد جامعه ملموس هست اما برخی اوقات ، خودمان نیز متوجه نیستیم که در زندگی خود از آن بی بهره ایم یا با آن فرسنگ ها فاصله داریم . برای همین ترجیح می دهم ابتدا معنا و تعریف آزادی را با یکدیگر مرور کنیم.
معنای لغوی آزادی
در فرهنگ لغت دهخدا ، معنای لغوی آزادی عبارت است از : حریّت . اختیار . خلاف بندگی و رِقیّت و عبودیت و اسارت و اجبار . قدرتِ عمل و ترک عمل . قدرت انتخاب .
تعریف آزادی
" واژهٔ آزادی ، به مفهوم مختلطی اشاره دارد که شامل مفاهیم پایهای خودمختاری ، حکومت بر خود و استقلال از یک سو ، و توانایی کلی در انجام کارها ، داشتن انتخاب های مختلف و توانایی کسب هدفهای انسانی از سوی دیگر میباشد. داشتن انتخابهای مختلف در مورد انجام یک کار (optionality) به این معنی است که اگر شخص بخواهد آن را انجام دهد ، حد بالای این قابلیت انتخابی است که حتی عوامل درونی - روانی نیز مانعی در انجام انتخاب ایجاد نکنند. میزان وجود این قابلیتِ انتخابِ شخصی لزوماً ربط مستقیمی به خودمختاری حکومتی یک جامعه ندارد . آزادی ، در وسیع ترین معنای کلمه ، حالتی است که چیزی محدود به چیزهای دیگر نباشد و بتواند در فضا جابهجا شود ، و در مورد انسان ، حالتی است که در آن ارادهٔ شخصی برای رسیدن به مقصود خویش به مانعی برنخورد. " (1)
طبق تعریف آزادی هیچ چیز نباید یک فرد را از انجام کاری بازدارد و اگر نخواهد آن را انجام دهد ، هیچ چیز نباید او را مجبور به انجام آن کند . و اما جمله ای از سخنگوی شورای نگهبان : " در برخی از کشورها افراد وقتی پای صندوقها نروند ، مجازات میشوند ولی در جمهوری اسلامی ایران این طور نیست ، حال یک نفر آمریکایی میگوید در ایران انتخابات اعتبار ندارد. " (2)
امیدواریم که با احترام به مفهوم آزادی ، ما از این برخی کشورها ، پیروی نکنیم و حرمت رأی آزاد را به جهت افزایش آمار رأی در هیچ یک از انتخابات ، نشکنیم . در کشورهایی که مهد آزادی اند عمل انجام شده اهمیت دارد نه سیاهی لشکر . لذا آنان هنگام اعتراض به تصمیم و یا تفکر و سیاستی ، با جمع شدن جمعیت زیر 10 نفر و با برداشتن پلاکارد و یا زدن ماسک هایی معنادار بر صورت خود و بسط نشستن در جلوی سازمانی خاص ، با رعایت سکوت ، صدای اعتراض خود را به گوش هموطنان خود و حتی جهانیان می رسانند. چون ارزش ذاتی انسان و آزادی در این سرزمین ها بسیار ارزشمند است .

از سویی دیگر باید دانست توانایی داشتن انتخاب های مختلف و کسب هدفهای انسانی ، برای ما چگونه تعریف می شود و یا چگونه اجرا می شود؟ ما برای انتخاب رشته تحصیلی ، شغل و محل خدمت ، مسکن ، محل زندگی و دیگر انتخاب های خود ، تا چه میزان با اختیار و آزادی ، عمل کرده ایم یا می کنیم ؟ توانایی ها و اهداف ما در این نوع انتخاب ها دخیل بوده است ؟ شما چنین اراده ای داشته اید ؟ فاکتورهایی چون جبر اداری ، محدویت ها و جبر منطقه ای ، وضعیت اجتماعی ، قدرت اقتصادی ، قوانین ، قواعد ، آئین نامه ها ، نوع گویش زبان و پوشش لباس محلی ، هر یک به نوعی ، توانایی شما را محدود و سرنوشت محتومی را برای تان رقم زده است ؟
داشتن فرصت و امکان انتخاب بیشتر در مورد انجام یک کار ، به این معنی است که اگر شخص بخواهد آن را انجام دهد، حد بالای این قابلیت ، انتخابی است که حتی عوامل درونی - روانی نیز مانعی در انجام انتخاب ایجاد نکنند ، چه رسد به عوامل سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و حتی فرهنگی .
اگر سئوال شود محدودیت ها برای ما از سوی کدام یک از این عوامل بیشتر اِعمال می شود ، با یک نگاه به پیرامون خود و وضعیت و جایگاه خود در جامعه ، می توان گفت : نسبت به محله ، خیابان ، شهر یا روستا و استانی که در آن زندگی می کنیم این میزان متغیر است. برای برخی از افراد ، محدودیت های فرهنگی بسیار زیاد است و برای تعدادی دیگر محدودیت های اجتماعی یا اقتصادی . و برای تعدادی دیگر همه این محدودیت ها اِعمال می شود. شاید تنها محدودیتی که تقریبا به توازن اجرا می شود نوع سیاسی آن است که همه از آن نصیب خود را می برند. البته شدت و ضعف این مورد از محدودیت نیز ، از دیگر سو با میزان مشارکت و درگیری با آن و نوع فعالیت شما در جامعه ، تعیین می شود . یعنی آیا عضو سندیکا و یا حزب و انجمنی هستید یا خیر ؟ در وفاداری به آن ، اهداف آنها را پیگیر و مجری هستید یا خیر ؟ شاعر یا نویسنده ای منتقد هستید یا خیر ؟
دلیل و عامل اصلی عقب ماندگی فرهنگی و اجتماعی ما در ذهن و باور و روش زندگی خودمان است .
در یک کشور دموکراتیک ، وقتی برای یک شهروند واژه آزادی تلفظ می شود ، چهره او مفرح و شاداب و هیجان زده می گردد و در کشور ما این مفهوم واحد با برداشت هایی بسیار متفاوت و با توجه به جایگاه اجتماعی فرد در جامعه ، نمایش داده می شود. گاه اصلا عکس العملی نسبت بدان مشاهده نمی شود ، گاه مفهوم و معنای این واژه توسط عده ای به سُخره گرفته می شود ، و بیشتر بود و نبود آن ، اهمیتی در زندگی عده ای ندارد.
جمله نغز و پرمایه علی اکبر دهخدا عمیق ترین و مهمترین دلیل برای حتمیّت وجود آزادی در بین انسانهاست. او می گوید :
" آزادی اندیشه ، قلم ، زبان ، مجامع ، شغل ، منزل (جایگاه و مقام ) ، موجب آبادی و عمران ممالک است ".
وقتی انسانها بتوانند با رعایت ادب و اخلاق ، با دیگران سخن بگویند ، یا شعری بسرایند و یا مطلبی بنویسند ، محترم شمرده می شوند و برای همین ، اصل مهم حیات بشری را به جا می آورند یعنی به دیگران احترام می گذارند . این بده و بستان افراد در جامعه به تولید فرهنگی منجر می شود و محتوای فرهنگی با زایش همواره خود ، بهترین ساز و کار برای ترویج روابط انسانی و تعالی تعاملات اجتماعی است . خردجمعی و یا شعور اجتماعی ، مقوله ای است که روش و منش زندگی افراد یک جامعه ، آن را رقم می زند. انسان موجودی است که بدون آزادی و خرد و شعور ، طُفیلی بیش نیست .
به قول دهخدا ، اگر آزادی در حیطه های گوناگون رفتار بشری حاکم باشد انسانهای متعادل به جای تخریب و تحریف منابع طبیعی و انسانی ، به باز تولید هر یک از آنها و عمران و آبادی بیشتر مملکت خود می اندیشند. یعنی انسانها در جامعه و برای جامعه مفید واقع می شوند و قوای آنان بیهوده تلف نمی شود .
اگر امروز در هر حیطه ای ما نتوانسته ایم به پیشرفت و تعالی یا رشد و توسعه نائل آئیم به همین دلیل است. چون ما تمامی انرژی و نیروی خود را برای خودسانسوری و یا دگر سانسوری مصروف داشته ایم . ما اگر فوق تخصص رشته ای هم باشیم در مرحله تفهیم " شناخت " ناتوانیم . مدام عمل کردن و انجام فعالیت واحد ، به ما فرصت تفکر نمی دهد و چون تفکر برای چرایی و چگونگی عمل نیست همانند چارلی چاپلین در عصر جدید ، خودباخته ایم . بدون شناخت و تأمل همانند کارگران کندوی عسل ، فقط تلاش می کنیم تا معاش برای زندگی کردن داشته باشیم . اما تنها هدف زندگی این نیست و این فصل مشترک انسان و حیوان است . باید به وجوه تمایز و تشخیص خود با حیوان ، بیشتر بیندیشیم و بدان عمل کنیم .

اگر هر یک از ما تجربه ارتباط با کودک زیر 6 ساله را داشته باشیم ، لابد مشاهده کرده ایم که با ترجیح نظر خود و محدود کردن حوزه بازی کودک یا انتخاب نوع اسباب بازی او هنگام بازی و خرید ، نوع و نحوه انتخاب غذایی که می خورد ، لباسی که برای امروز می خواهد در مهمانی بپوشد ، کودک ما خشمگین و برافروخته و کنترل ناپذیر می گردد . او اعتراض خود را با صدای فریاد و جیغ همراه می سازد و بدین شکل نارضایتی خود را از تحمیل نظر پدر و مادرش نشان می دهد . او کودک هست و هنوز تجربه ای برای زندگی ندارد. پس آزادی عمل یا تفکر یک واقعیتی ذاتی و فطری است که جلوه ای از خلقت بشر است.
آزادی یک منش اکتسابی نیست که نیاز به یادگیری داشته باشد . اما چون از ما سلب می شود و یا حیطه آن محدود می گردد پس ما باید یک چیز را یاد بگیریم و آن این که چگونه سخن بگوییم ، چگونه عمل کنیم ، چگونه فکر کنیم و چگونه بنویسیم که اجبار اجتماعی جهت دستکاری آن تلاش نکند .
آزادی همانند نعمت سلامتی و هوش و بسیاری دیگر از توانایی ها در وجود ما نهفته است. جسم و روح ما زمانی سرزنده ، مفید و ارزنده هست که محدود ، تحقیر ، توبیخ و مجازات نشود . لابد برای نیل به این هدف ما نباید خطایی مرتکب شویم . اما کدامیک از کار کودک زیر 6 سال ، خطا و یا خلاف است ؟ دنیای او چنان معصوم و منزه از هر نوع آراستگی متظاهرانه ما بزرگ ترهاست که هرگز از او خطایی عمدی سر نمی زند. او فقط به عنوان یک موجود انسانی هر چند کوچک ، می خواهد تا حریم آزادی برای عمل خود را حفظ کند .
ما به عنوان پدر یا مادر ، مربی یا معلم خیلی از خواسته های کودکان را محدود می کنیم و یا نادیده می گیریم . لذا فرصت های لازم برای شکوفا شدن استعداد و علایق همان کودکان با محترم شمردن حق آزادی آنان ، به وجود نمی آید . پس کودک نیز خود را مچاله می کند ، قیچی می کند. ما خود چنین سرنوشتی داشته ایم و با انتقال نسل به نسل آن ، به کم رنگ و بی رنگ شدن سیطره آزادی بر اعمال و افعال خود صحّه می گذاریم . در دوران کودکی یا هنگام بزرگ شدن با ما هر طور که معامله شده است ما نیز با کودکان خود به همان مِنوال رفتار می کنیم . در نتیجه هر یک از ما با برعهده گرفتن نقش های گوناگون در هرم مشاغل ، از بالا به پایین و برعکس ، با همان انتظار ات و مصادیق رفتار می نماییم . یعنی فقط حکومت ها نیستند که حریم و حدود آزادی ما را محدود می سازند و یا با زنجیر اسارت فرهنگی و سیاسی ، ما را از بهره مندی نعمات زندگی محروم می سازند ، همه ما به نوعی به دلیل نداشتن شناخت درست و یا کامل از یک اصل یا فرآیند و پدیده ، به محدود ساختن حریم آزادی خود و دیگران در حیطه گفتار ، کردار ، نوشتار و تفکر می پردازیم و برای توجیه رفتار خود آن را با احتمال بی بند و باری ، محکوم می سازیم .
مدافعان آزادی در این بین مقاومت و سرسختی از خود نشان داده و برای مشروع خوانده شدن حق طبیعی خود ، با اسامی گوناگونی چون روشنفکر و مبارز و فعال سیاسی معروف می شوند. در واقع رفتار نامناسب ما به کارکرد نامناسب منجر شده است. چون آزادی حالتی است که در آن ارادهٔ شخصی برای رسیدن به مقصود ، نباید به مانعی برخورد کند. دلیل اصلی رفتار بازدارنده ، خود ما هستیم . در واقع ما یک نعمت ارزنده را با ندانم کاری خود ، حیف و میل کرده ایم . " آزادی اندیشه ، قلم ، زبان ، مجامع ، شغل ، منزل (جایگاه و مقام ) ، موجب آبادی و عمران ممالک است "
ما انسانیم و آزادی جلوه گری شگفت انگیز و تحسین برانگیز از انسانیت ماست. با احترام گذاشتن به حریم آزادی خود و دیگران ، بالندگی در جامعه بیشتر و عمران و آبادی سرزمین ها هم ممکن می گردد. کشورهای پیشرفته با پاسداشت همین حریم به بازتولید فرهنگی خود موفق شده اند و برخلاف ما که تصور می کنیم " فرهنگ رسمی " بسیار قوی و اثرگذاری داریم آنان در سایه ارج نهادن به مفهوم آزادی در هر حیطه ای صاحب " فرهنگ عمومی " بسیار غنی تری از فرهنگ رسمی ما شده اند. سرزمین آنان خرّم و آباد است و ما بی نصیب از هر دو . شاید تنها نصیب و بهره ما از واژگان آبادی و حقیقت آن ، بخش و کشیده گفتن این کلمه در کلاس اول ابتدایی باشد ، چون در سال های بعد و زندگی خود اثر و تلاش و همتی برای نیل به آن ندیده ایم .
در بررسی هنجارها ، به نبایدهای کشور سنگاپور اشاره کردم ( این جا ) ، مشاهده کردیم که چگونه آنان برای مطلوب کردن زندگی یکدیگر در جامعه تلاش می کنند. آنان با رعایت نبایدها ، ارزش هایی خلق می کنند که جلوه گری آزادی را بیشتر می سازد . و این تصور در جامعه ما معکوس است ، یعنی ما عمل به چنین نبایدها را تحدیدی برای آزادی خود می دانیم . در واقع نوع برداشت ، نتایج متفاوت و متمایزی برجا می گذارد که اثربخشی هر یک از آنها ، تلقی ما از آزادی می گردد.
در سرزمین هایی که دموکراسی حاکم است ، مردم آن جامعه با واقع بینی پیش رو را می بینند و بدان می اندیشند و با پاسداشت حریم آزادی همدیگر به ساختن آینده ای درخشان تر امیدوار می گردند. آنها شاداب و با نشاط اند . آنان از لحظات زندگی لذت می برند و ما با مقاومت درونی و یا رفتار ناهنجار ، فقط خود را در معرض فشارهای مضاعف قرار می دهیم . آنان در "حال " زندگی می کنند و " آینده " را می سازند و ما در " گذشته " زندگی می کنیم و " حال " را برای دسترسی به حسرت ها و رؤیاها در آینده از دست می دهیم . امیدواری رنجور ما برای خرید خانه، اتومبیل یا لوازم خانگی لوکس ، علیرغم درک ناتوانی مان ، موجب فرسودگی روح و جسم مان می شود . ما لحظات زندگی را برای رسیدن به مدینه فاضله خیالات خود ، از دست می دهیم لذا جز روزمرگی کُشنده ، نصیب دیگری نداریم و افسردگی و دلمردگی ، نتیجه ای کاملا طبیعی برای ماست ، ما همیشه حسرت نداشته ها را داریم لذا از داشته های خود هرگز لذت نمی بریم چون اصلا آنها را نمی بینیم .

و یا با یک پُز و ژست روشنفکر مآبانه بدهکار ، مدام با خود تکرار می کنیم که دلیل عقب ماندگی ما چیست ؟ در حالی که دلیل و عامل اصلی عقب ماندگی فرهنگی و اجتماعی ما در ذهن و باور و روش زندگی خودمان است ، ما با محکوم کردن دلایلی اَزبر ، آن را در بیرون از خود جست و جو می کنیم . می توانیم در شرایط و موقعیت های گوناگون ، تلاش کنیم تا با ارزش قائل شدن به فکر ، شغل ، تفکر و سلیقه خود ، ابراز وجود نموده و با احترام به آزادی خود و دیگران ، تلاشی مؤثر از خود نشان دهیم . بی تفاوتی و بی اعتنایی ما یکی از دلایل بی خاصیت شدن مفهوم آزادی در روابط اجتماعی است.
در محله و آپارتمانی که زندگی می کنیم ، در شورا و جلسات اداری که شرکت می کنیم و یا در همین سایتی که آن را مطالعه می کنیم ، بی تفاوت نباشیم و با صراحت لهجه و شهامت اخلاقی ، نظر خود را محترمانه بیان داریم . تا روح آزادی در بین ما شکوفا شود ، رونق یابد و عناصر و عواملی خارج از اراده ما ، به کنترل و تحدید آزادی مان اقدام نکند . با نادیده گرفتن حق و حقوق خود یا بی اعتنایی بدان و یا با مستحیل شدن در آرای دیگران ، ما هرگز موجودی آزاد نخواهیم بود که لیاقت آبادی مملکت را هم داشته باشیم . با سکوت خود ، آزادی همدیگر را خنثی و بی اثر نسازیم .
منابع :
1) ویکی پدیا . دانشنامه آزاد . آزادی .
2) خبرگزاری ایسنا . کد خبر: 98112922012 . ۲۹ بهمن ۱۳۹۸ .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید