صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش

سهمیه استخدامی برای روحانیون و طلاب برای ادبیات فارسی و حفظیات بی مسئولیت

رؤسای هفت انجمن علمی علوم اجتماعی نامه‌ای به وزیر آموزش و پرورش نوشته‌اند و به مجاز شدن استخدام دانش‌آموختگان سطح 2 و 3 حوزه علمیه برای دبیری تاریخ و علوم اجتماعی اعتراض کرده‌اند. «چرا کسانی فکر می‌کنند قرار دادن دانش‌آموختگان رشته‌های غیرمرتبط – از جمله سطح 2 و 3 حوزه علمیه – در جایگاه تدریس تاریخ و علوم اجتماعی درست است؟» یک پاسخ، کاملاً روشن، صریح و مؤثر است:

رابطه قدرت. کسانی به پشتوانه قدرت به علم و تخصص توجه نمی‌کنند؛ اما ریشه دیگری هم دارد و فقط رابطه قدرت نیست.

قدرت از ترس آبرویش، مدعی نشاندن آدم‌های غیرمتخصص هر سطحی از علوم حوزوی به جای پرستار، پزشک، مهندس، برنامه‌نویس و ... نمی‌شود. قدرت می‌داند که افکار عمومی را نمی‌شود برای نشاندن غیرمتخصصان در جای پزشک و مهندس توجیه کرد، اما فکر می‌کند متخصص علوم دینی می‌تواند تاریخ و علوم اجتماعی هم تدریس کند، و به این ترتیب هر دو تخصص علوم دینی و علوم اجتماعی و تاریخ را کم‌اعتبار می‌کند. چرا؟

یک. یک کلمه حداقل از دوره دبیرستان در ذهن دانش‌آموزان می‌کنند: «حفظیات». هر دانش‌آموزی که درس نمی‌خواند، حال و حوصله ریاضی و فیزیک نداشت، صرف‌نظر از این‌که چه قابلیتی داشت، می‌گفتند «برود حفظیات بخواند.» ادبیات، تاریخ، جغرافیا، دینی، فلسفه، اقتصاد و علوم انسانی و اجتماعی را یک‌جا با این کلمه مزخرف «حفظیات» جمع می‌بستند و یک‌کاسه داخل گونی‌ای می‌ریختند که می‌شد روی دوش هر غیرمتخصصی گذاشت.

سهمیه استخدامی برای روحانیون و طلاب برای ادبیات فارسی و حفظیات بی مسئولیت

مورخ، جامعه‌شناس، فیلسوف، اقتصاددان‌ (یک کم کمتر چون با ریاضیات هم سروکار دارند)،‌ عالم علوم سیاسی، مردم‌شناس، ادیب، جغرافی‌دان و ... همه انگار حافظه‌اند، ذخائر حفظیات که از سر ناتوانی در علوم دیگر، چون نمی‌توانسته‌اند ریاضی یاد بگیرند، زیست‌شناسی و آناتومی و فیزیولوژی بفمند، سر از حفظیات درآورده‌اند.

از پیرمرد روستایی پرسیده بودند فلانی – از بستگانش - چه رشته‌ای می‌خواند، با بی‌میلی گفته بود «نمی‌دونوم، میگن عنقول و منقول می‌خونه.» (الهیات در دانشگاه تهران «معقول و منقول» نامیده می‌شد. معقول (فلسفه و حکمت) و منقول (فقه) را شامل می‌شد.)‌ برخی تصورشان درباره علوم انسانی و اجتماعی همین قدر ساده‌انگارانه است.

دو. مهندس ساختمان اگر اشتباه کند، مسئولیت‌ دارد؛ یک نفر می‌میرد یا چهار نفر زیر آوار می‌مانند؛ اما برخی در این فکرند که علوم انسانی و اجتماعی هیچ مسئولیتی ندارد؛ تاریخ را هر جور دلت خواست درس بده، هر چه دل تنگت می‌خواهد به اسم علوم اجتماعی بگو، فلسفه هم که متر و معیار ندارد، چه اهمیتی دارد و چه مسئولیتی؟

واژه «حفظیات» گمراه‌کننده است. جامعه‌شناسان، مورخان، روان‌شناسان و بقیه علوم اجتماعی و انسانی که حتماً در گام‌های بعدی سراغ‌شان می‌روند، چیزی حفظ نمی‌کنند، اگر هم ادیبان یا بقیه اصحاب علوم انسانی و اجتماعی چیزی حفظ کنند، به جهت «حفظیات» بودن این علوم و دانش‌ها نیست. اشتباه به عرض رسانده‌اند. این‌ها هم مثل بقیه علوم عرصه خلاقیت، تحلیل، مفهوم‌سازی، مدل‌سازی، پژوهش بی‌طرفانه، اخلاق علمی، تحلیل پیچیدگی و کار تجربی روش‌مند مبتنی بر آزمایش، مشاهده، تاریخ‌پژوهی و گردآوری دقیق داده و تولید اطلاعات است.

علوم انسانی و اجتماعی هم مسئولیت دارند، مسئولیت تمدنی دارند. هویت، تاریخ، عقل معاش و تدبیر سیاسی، توسعه، نظام‌سازی برای اداره حکومت، کرامت انسانی، اخلاق، آسیب‌های جامعه انسانی، معناسازی، و تدوین سازوکارهای اداره جوامع با این علوم است. تهی کردن این علوم، تهی کردن جامعه و عاقبت توسعه‌نیافتگی است.

شما شاید نمی‌شناسید، ولی ما دیده‌ایم که مغزهای علوم انسانی و اجتماعی جهان و ایران، اندازه بزرگان ریاضیات، پزشکی و مهندسی زحمت کشیده‌اند، خلاقیت داشته‌اند، برخی جهان را تکان داده‌اند، چیزی هم حفظ نمی‌کرده‌اند.

باور کنید فیلسوف، جامعه‌شناس، مورخ، اقتصاددان، روان‌شناس، روانکاو، استراتژیست سیاسی و بین‌المللی شدن، که کار علوم انسانی و اجتماعی است، آسان نیست، به اندازه بقیه علوم تخصص، کوشش، تجربه، استعداد و هوش می‌خواهد؛ درست همان گونه که متخصص فقه، اصول، الهیات و اندیشمند دینی بزرگ شدن به هوش، سخت‌کوشی، خلاقیت و حتی وارستگی نیاز دارد. علوم انسانی و اجتماعی «حفظیات بی‌مسئولیت» نیستند.

کانال محمد فاضلی


سهمیه استخدامی برای روحانیون و طلاب برای ادبیات فارسی و حفظیات بی مسئولیت

منتشرشده در یادداشت

گروه گزارش/

پرسش های صدای معلم از وزیر آموزش و پرورش چرا آمار بیش از 50 درصدی آموزش حضوری در مدارس در کم تر از دو هفته به 10 درصد سقوط کرد

« محسن حاجی میرزایی » وزیر آموزش و پرورش در یادداشتی که در روزنامه ایران با عنوان سال تحصیلی جدید و سخنی با مردم نگاشته است در 7 بند به تشریح سیاست‌ها و برنامه‌های وزارت آموزش ‌و پرورش برای اجرا در سال تحصیلی جدید پرداخته است . ( این جا )

  این مدل بازگشایی مدارس در کدام یک از کشورهای جهان جز ایران در حال اجراست ؟حاجی میرزایی می نویسد :

« خانواده‌های معزز در انتخاب شیوه آموزش فرزندان خویش که شامل حضوری، ترکیبی (حضوری و غیرحضوری) و غیر حضوری (تلویزیون و شبکه شاد) می‌باشد، مخیر بوده و حضور دانش‌آموزان در مدرسه نیز کاملاً اختیاری و به دور از هرگونه اجبار و اکراه است. »

نخستین پرسش " صدای معلم " از وزیر آموزش و پرورش آن است که به طور دقیق مشخص کند در حال حاضر در چند درصد مدارس آموزش حضوری در جریان است ؟

در گفت و گویی که  این رسانه با " رضوان حکیم زاده " معاون آموزش ابتدایی وزارت آموزش و پرورش چهارشنبه داشت و متن کامل این نشست منتشر خواهد شد این پرسش مطرح شد .

حکیم زاده آماری اعلام نکرد .

اما ایرج حریرچی معاون کل وزارت بهداشت این میزان را 10 درصد اعلام کرده است . آیا وزیر آموزش و پرورش " اقتدار " لازم برای اجرای قوانین و مقررات مصوب و حتی سخنان خویش را دارد ؟

در گزارشی که صدای معلم ، سه شنبه 18 شهریور منتشر کرد ( این جا ) ؛  از قول وزیر آموزش و پرورش چنین آمده بود :

« این تصمیمات وزارت آموزش و پرورش نیست. تصمیم به آغاز تحصیلی در ۱۵ شهریور و تاکید بر آموزش حضوری تصمیم ستاد ملی کروناست و ما هم ملزم به رعایت آن هستیم.

بر اساس اطلاعات به‌دست‌آمده در چند روز گذشته بیش از 50 درصد دانش آموزان، به مدرسه آمدند و آموزش حضوری را انتخاب کردند و بقیه دانش آموزان آموزش مجازی و تلویزیونی را ترجیح دادند. ... »

چه اتفاقی افتاده است که آمار بیش از 50 درصدی به حدود 10 درصد تنزل کرده است ؟

پرسش های صدای معلم از وزیر آموزش و پرورش چرا آمار بیش از 50 درصدی آموزش حضوری در مدارس در کم تر از دو هفته به 10 درصد سقوط کرد

" صدای معلم " در پایان به وزیر آموزش و پرورش هشدار داده بود :

« اگرچه سیاست های نابخردانه ، ایدئولوژی زده و نمایشی بسیاری از مسئولان آموزش و پرورش در سطوح و رده های مختلف سازمانی به فرآیند " مدرسه گریزی " و " مدرسه ستیزی " دانش آموزان دامن زده که نمونه اخیر آن در گزارش صدای معلم از نخستین روز بازگشایی مدارس در آموزش و پرورش استان البرز هویداست ( این جا ) و به نظر می رسد " کرونا " فقط بهانه ای برای فرار از " زندان مدرسه " باشد اما استقبال بیش از 50 درصد از خانواده های ایرانی از آموزش حضوری در مدارس می تواند نشانه بازگشت اعتماد ، عقلانیت و بازشناسی هویت حرفه ای مدرسه نزد آنان باشد به شرط آن که در سایه سیاست های آزمون و خطا ، روزمره و مدیریت ناکارآمد مسئولان وزارت آموزش و پرورش به سرنوشت فرصت سوزهای ویران گر مبتلا و استحاله نشود و گوش شنوایی برای " صدای تغییر " پای کار بماند .

پرسش های صدای معلم از وزیر آموزش و پرورش چرا آمار بیش از 50 درصدی آموزش حضوری در مدارس در کم تر از دو هفته به 10 درصد سقوط کرد

پرسش دیگر این رسانه از وزیر آموزش و پرورش آن است که این مدل بازگشایی مدارس در کدام یک از کشورهای جهان جز ایران در حال اجراست ؟

در جامعه ی جنگ زده افغانستان که از توحش طالبان و داعش در امان نیست و مدارس و مراکز آموزشی در معرض آتش زدن و پرتاب مواد انفجاری قرار دارند اعلام شده با تصویب کابینه ابتدا دانشگاه‌ها و بعد از اول سنبله/ شهریور تمام مکاتب خصوصی و کلاسهای ۱۱ و ۱۲ مدارس دولتی باز شدند.

اما اکنون وزارت بهداشت افغانستان گفته که با وزارت آموزش و پرورش (معارف) بر سر طرح جدید کار می‌کند که علاوه بر کلاس ۱۱ و ۱۲ تمام کلاس‌ها در مدارس دولتی نیز دایر شوند.

تحلیل چنین وضعیتی این گزینه را به ذهن متبادر می سازد که در این کشور و سایر کشورها ، برنامه و اتاق فکری طراحی شده است و بر اساس واقعیات و دورنمای توسعه در حال پیاده شدن است .

آیا وضعیت نظام آموزشی ایران غیرقابل اعتماد تر از این کشور است ؟ به نظر می رسد " کرونا " فقط بهانه ای برای فرار از " زندان مدرسه " باشد اما استقبال بیش از 50 درصد از خانواده های ایرانی از آموزش حضوری در مدارس می تواند نشانه بازگشت اعتماد ، عقلانیت و بازشناسی هویت حرفه ای مدرسه نزد آنان باشد به شرط آن که در سایه سیاست های آزمون و خطا ، روزمره و مدیریت ناکارآمد مسئولان وزارت آموزش و پرورش به سرنوشت فرصت سوزهای ویران گر مبتلا و استحاله نشود و گوش شنوایی برای " صدای تغییر " پای کار بماند .

آیا نظارتی بر مدارسی که با تعداد کم دانش آموزان تشکیل می شود و متاسفانه برخی معلمان ، مدیران و کادر آموزشی با ترساندن دانش آموزان و حتی رفتارهای دفعی و " غیر حرفه ای "  قصد " تعطیلی مدارس " را دارند صورت می گیرد ؟

آیا اگر خانواده ای گزینه ی " آموزش حضوری " را انتخاب کرد نظارتی بر وضعیت مدارس از نظر پارامترهای آموزشی می شود ؟

حاجی میرزایی تاکنون و به دفعات بر اولویت داشتن آموزش حضوری در مدارس تاکید کرده است اما به نظر می رسد هنوز " صدای واحدی " از درون وزارت آموزش و پرورش و مدیریت های ستادی و اداری علی رغم تاکید دائم وزیر آموزش و پرورش مبنی بر اولویت بودن آموزش حضوری مشاهده نمی شود .

آیا این وضعیت " آشفتگی " موجب استفاده جریان های فرصت طلب و ضد آموزش و سلب اعتماد خانواده به نهاد آموزش نمی شود ؟

آیا وزیر آموزش و پرورش " اقتدار " لازم برای اجرای قوانین و مقررات مصوب و حتی سخنان خویش را دارد ؟

پرسش های صدای معلم از وزیر آموزش و پرورش چرا آمار بیش از 50 درصدی آموزش حضوری در مدارس در کم تر از دو هفته به 10 درصد سقوط کرد

واقعا تدبیر و برنامه ی وزارت آموزش و پرورش برای جلوگیری از لوث شدن آپشن آموزش حضوری چیست ؟

آیا تلاش برای " بازگشایی امن مدارس " یک وظیفه اخلاقی و ملی برای همگان نیست ؟

پایان گزارش/


پرسش های صدای معلم از وزیر آموزش و پرورش چرا آمار بیش از 50 درصدی آموزش حضوری در مدارس در کم تر از دو هفته به 10 درصد سقوط کرد

منتشرشده در گفت و شنود

دموکراسی واقعی از کجا آغاز می شودو نقش خانواده و مدرسه

در فرایند آموزش پرسش را قدر بدانیم

این تصاویر در ایران برای همه ما آشناست: به نانوایی می‌رویم، با فروتنی درخواست چند عدد نان می‌کنیم و معمولاً هم به نانوا نمی‌گوییم نان را برای من با چه کیفیتی بپز (کاملاً برشته،‌ یا نیمه‌برشته یا سفید یا خمیر). هر‌چه از تنور درآمد بر روی چشم می‌گذاریم و پولش را می‌پردازیم و می‌بریم. وقتی به مطب پزشک‌ می‌رویم خیلی فروتن می‌نشینیم تا پزشک از ما سؤال کند و اگر یکی دو تا سؤال داشته‌ باشیم با کلی شرمندگی می‌پرسیم و جرات هم نمی‌کنیم از پزشک بپرسیم فلان قرص برای کدام مشکل من است و فلان آمپول برای چه بود و آیا با توجه به اینکه فشار خون دارم، فلان دارو برای من ضرر ندارد؟ وقتی به شهرداری می‌رویم خیلی مهربان و سربه‌زیر درخواست خود را می‌گوییم و اگر مهندس شهرساز درخواست ما را رد کرد اغلب نمی‌پرسیم به استناد کدام آیین‌نامه یا کدام مصوبه؟ بلکه باز با فروتنی می‌گوییم حالا شما یک لطفی بکنید این کار را حل کنید. تصاویری از این دست در ساعت به ساعت زندگی ما ایرانیان قابل مشاهده است.

البته متقابلاً من هم که در نانوایی و مطب و شهرداری سربه‌زیر و فروتن هستم، در موضع شغلی خودم، حکومت می‌کنم؛ یعنی اگر فرضاً اپراتور تلفن اداره‌ای هستم، وقتی فردی تماس بگیرد و بیش از یکی دو سوال بپرسد، جواب سربالا می‌دهم و تلفن را قطع می‌‌کنم. اینها همه تصاویر جامعه‌ای است که افرادش انباشته از خوی و رفتار سلطه‌گری و دیکتاتوری هستند. در چنین جامعه‌ای همه افراد در هر موقعیتی در اغلب موارد محکوم و در موضع دست پایین هستند و فقط در یک مورد (جایی که مرتبط با شغل و مسئولیت خودشان است) حاکم و در موضع بالا هستند. بنابراین در جامعه سلطه‌گر، افراد در همه موارد محکوم و سلطه‌پذیرند و در یک موضع، حاکم و سلطه‌گر و چنین می‌شود که روح سلطه‌گری و سلطه‌پذیری در همه زندگی ما رسوخ می‌کند. چنین جامعه‌ای اگر هفته‌ای یک انتخابات هم برگزار کند، دموکرات و آزادمنش نیست. در چنین جامعه‌ای انتخابات بیشتر به یک نمایش می‌ماند و البته حاکمانش در انتخابات دخالت می‌کنند و کسی هم نمی‌تواند آنها را به دادگاه بکشاند.

حالا داستان را بر عکس کنید. اگر هر فردی فقط در یک موضع (جایی که موضع شغلی اوست و مسئولیت دارد) محکوم، یعنی پاسخگو باشد، آنگاه در همه موارد دیگر،‌ یعنی در تمامی مواضعی که با شغل دیگران سر و کار دارد، حاکم خواهد بود. در چنین جامعه‌ای هر فرد فقط در یک مورد محکوم و در اغلب موارد حاکم است و چه دلپذیر است زیستن در چنین جامعه‌ای. جامعه دوم قطعاً یک جامعه دموکرات‌تر و آزادمنش‌تر است. حتی اگر حکومتش پادشاهی باشد و هیچ انتخاباتی در آن برگزار نشود.

بنابراین دموکراسی واقعی ربطی به انتخابات ندارد.‌ انتخابات فقط یکی از شیوه‌های تجربه‌شده گردش قدرت سیاسی است؛ دموکراسی واقعی، آن مناسباتی است که در بین ما رواج دارد. یک پادشاه غیرمنتخبِ پاسخگو (مثل امپراتور‌های ژاپن)، قطعاً دموکرات‌تر از ژنرالی است که با انتخابات فرمایشی سرکار آمده باشد (مثل ژنرال السیسی در مصر).

دموکراسی واقعی از کجا آغاز می شودو نقش خانواده و مدرسه

پس دموکراسی تنها با یک تغییر کوچک در رفتار ما تحقق می‌یابد. یعنی اینکه بپذیریم در موضع شغلی خودمان، هرجا هستیم، پاسخ گو باشیم اما روحیه چنین پذیرشی کجا شکل می‌گیرد؟ در خانه و مدرسه. اولین پیامد یک نظام آموزشی‌ که در آن، معلم، گوینده صرف و دانش‌آموز شنونده صرف باشد، شکل‌گیری رابطه سلطه میان دانش‌آموز و معلم است. قاعده روان‌شناسی این است که دیکتاتورها در موضع ضعف، سلطه‌پذیر هستند و در موضع قدرت، سلطه‌گر و دیکتاتور خواهند شد. اگر در جامعه‌ای در همه بخش‌ها و همه مشاغل اداری و غیر‌اداری و همه تعاملات روزمره تا جایی که امکان دارد سلطه‌گری صورت می‌گیرد به دلیل آن است که در مدارس از کودکی به‌طور آشکار یا پنهان یا به‌ صورت رسمی یا ضمنی، سلطه‌پذیری آموزش داده شده است و در نتیجه همان کودکان، زمانی که به اولین دستاویز‌های قدرت مجهز می‌شوند، سلطه‌گری می‌کنند. برای نمونه آن معلمی که روی زمین، دور نیمکت بچه‌ها با گچ قرمز، خط می‌کشد و به کودکان می‌گوید حق ندارند پای خود را از این خط بیرون بگذارند،‌ نه نظم بلکه سلطه‌‌گری را آموزش می‌دهد.

 معلمان ما باید با همین تغییرات کوچک آغاز کنند و راه رهایی به‌سمت توسعه را باز کنند؛ آنگاه به‌زودی شاهد امواج تغییر و تحول بزرگ خواهیم بود. شاید در نگاه نخست رفتار و گفتار این طیف از دانش‌آموزان در کلاس‌های درس با نوعی نظم ظاهری و پذیرش همراه باشد اما باید گفت دانش‌آموزان پیش و بیش از کتاب‌های درسی از فضای حاکم در مدارس، برنامه‌های غیررسمی و فرهنگ آموزشی یاد می‌گیرند. آنها در چنین ساختاری، فرمان‌پذیری و تبعیت بی‌چون‌ و‌ چرا را یاد می‌گیرند، آنها یاد می‌گیرند کسی که در مدرسه قدرت و مرجعیت بالاتری داشته باشد می‌تواند نقش بیشتری در تصمیم‌گیری‌ها ایفا کند و آنها یاد می‌گیرند در مدرسه بسیاری از سؤال‌ها را نمی‌شود و نباید پرسید. در چنین فضایی، وقتی دانش‌آموزان نمی‌توانند آزادانه، رویدادها و اتفاقات را به پرسش بگیرند، وقتی نظرات و دیدگاه‌های دانش‌آموزان در فعالیت‌های جاری مدرسه جایگاهی ندارد و وقتی مدرسه، دغدغه‌ها و نیازهای بنیادی و طبیعی دانش‌آموزان را برنمی‌تابد و پاسخ نمی‌دهد، نه‌تنها میل و شوق یادگیری همچون بذر یک گیاه، درون جان کودکان خشکیده و از بین می‌رود بلکه مدرسه به محیطی تبدیل می‌شود که ارتباطی عمودی و یک‌سویه با مخاطبانش دارد و کارکردی غیر از قفس و تجربه سلطه‌گری و سلطه‌پذیری نمی‌تواند برای دانش‌آموزان بیافریند.

بنابراین، مسئله مهم برای حرکت در مسیر توسعه این است که این رابطه یک‌ طرفه شکسته شود. در همین راستا پائولو فریره [۱] خیلی صریح می‌گوید: «در فرآیند تعلیم و تربیت روش سخنرانی به سلطه ختم می‌شود و روش گفت‌وگو به خلاقیت و خود‌شکوفایی منجر می‌شود.[۲] نسلی می‌تواند موجب توسعه باشد که در کودکی، گفت‌وگو را در فرآیندهای آموزشی دیده، چشیده و لمس کرده باشد». برای همین فریره باور دارد «نقطه رهایی‌بخش برای حرکت به سمت توسعه، شکستن چرخه سلطه‌گری و سلطه‌پذیری در خانه و در مدرسه است[۳].»

برای لحظه‌ای هم که شده به کودکان خود نگاه کنید. تازگی، طراوت، معصومیت، نگاه نو به همه‌چیز و همه‌کس، کنجکاوی، معنا‌داری زندگی، حیرت، عشق‌ورزی، دیگر‌دوستی، جاودانگی، خلوص، آزادگی و آزادی، جاندارپنداری، معنویت، شور، سادگی، مهربانی، شفقت و هر آنچه که زیبنده عارفان، هنرمندان و فیلسوفان است در نهاد تک‌تک کودکان وجود دارد اما به محض اینکه همین کودکان پا به مدرسه می‌گذارند، مانند درختانی می‌شوند که تکانده شده باشند یا شب هنگام، طوفانی سهمگین را از سرگذرانده باشند و شکوفه و میوه‌ای بر شاخه‌هایشان باقی نمانده باشد. مدرسه و دیگر نهادهای آموزشی با کودکان چنین می‌کنند.

همه می‌دانیم هیچ‌کسی نمی‌تواند با کفشِ دیگری با آسودگی و راحتی راه برود. همه می‌دانیم روش نگهداری از گیاهان و گل‌ها متفاوت است و هر گیاه و گلی، دما و میزان آب متفاوتی را لازم دارد تا شکفته شود. همه می‌دانیم که حتی در بدن یک انسان، هر سلولی نقشه کوانتومی متفاوتی دارد و هیچ سلولی مانند دیگری نیست. حال چگونه انتظار داریم که می‌توانیم همه دانش‌آموزان را با یک روش و با یک قالب آموزش دهیم، چنان‌که به رشد همه آنها بینجامد؟ برای همین، تنها راه این است که آموزش را تبدیل به بستری برای گفت‌وگو کنیم و اجازه دهیم دانه‌های کودکی به روش خودشان شکوفا و بارور شوند. این، کلید رهایی برای حرکت به‌سمت توسعه است.

دموکراسی واقعی از کجا آغاز می شودو نقش خانواده و مدرسه

اما در ایران موضوع سلطه‌پذیری و سلطه‌گری بسیار شدید‌تر است چرا که رابطه سلطه از خانواده شروع می‌شود. ما عموماً در خانواده‌ها گفت‌وگو نمی‌بینیم زیرا در خانواده یک تقسیم کار سنتی شکل گرفته است و هر‌کسی کار خودش را می‌کند و نظر‌خواهی و گفت‌وگو شکل نمی‌گیرد. به همین دلیل،دقیقاً همین رابطه در مقیاس بزرگ‌تر در جامعه تکثیر شده است و تبدیل به رابطه سخنوری، موعظه و خطابه شده است. همه روابط در سطح جامعه یک‌طرفه و سلطه‌گرانه‌ است. یک جایی این رابطه باید شکسته شود تا این روابط سلطه‌گرانه از بین برود و مسیر رهایی به سمت توسعه باز شود. شکسته‌شدن این رابطه در خانواده بسیار مشکل است؛ تغییر رفتار والدین، اراده،‌ زمان و هزینه بسیار زیادی می‌طلبد و در شرایط امروزی با دغدغه‌ها و مسائل فراوانی که مادران و پدران با آنها روبه رو هستند و فرصت یادگیری و تغییر ندارند، چنین کاری مشکل‌تر نیز می‌شود. در مدارس از کودکی به‌طور آشکار یا پنهان یا به‌ صورت رسمی یا ضمنی، سلطه‌پذیری آموزش داده شده است و در نتیجه همان کودکان، زمانی که به اولین دستاویز‌های قدرت مجهز می‌شوند، سلطه‌گری می‌کنند.

در سطح مقامات سیاسی و جامعه نیز غیر‌ممکن است زیرا این مقامات نیز با همین ساختار پرورش یافته‌اند و در همین خانواده‌ها رشد کرده‌اند و امکان تغییر آنها وجود ندارد و تنها باید منتظر تغییر نسل سیاسی باشیم اما در نظام آموزش چنین تغییری ممکن است. فقط عزم، تعهد و صبر می‌خواهد.

چه اِشکالی دارد که معلمان به جای مشق شب، «موضوع شب» یا «قصه شب» داشته باشند و فردای آن روز همه دانش‌آموزان و معلمان با یکدیگر در رابطه با یک موضوعی گفت‌وگو کنند. از این تغییرات می‌توان شروع کرد. چه اِشکالی دارد بچه‌ها به جای انشاء، بیایند جلوی کلاس و از تجربه‌های خودشان با بقیه همکلاسی‌های‌شان گفت‌وگو کنند. از همین کارهای کوچک باید شروع کرد چرا که قله‌های بلند با گام‌های کوچک فتح شده‌اند. تجربه تاریخی به ما می‌گوید که معمولاً افرادی که می‌خواسته‌اند یک‌باره تغییرات بزرگ ایجاد کنند و انقلابی عمل کنند، خسارت‌‌های‌ سنگینی به جامعه خودشان زده‌اند. معلمان ما باید با همین تغییرات کوچک آغاز کنند و راه رهایی به‌سمت توسعه را باز کنند؛ آنگاه به‌زودی شاهد امواج تغییر و تحول بزرگ خواهیم بود.

در پایان، دوباره به نظرات فریره باز می‌گردیم تا بگوییم بیایید در فرآیند آموزش، «پرسش» را قدر بنهیم. پرسش، پرسش و باز هم پرسش. ما نیاز داریم به جای جواب‌ دادن، پرسش کنیم. ما نیاز داریم رویدادها را با هم کاوش و بررسی کنیم. ما نیاز داریم نیازها و دردهای‌مان را به هم بگوییم. ما نیاز داریم با هم صحبت کنیم. ما نیاز داریم یکدیگر را بشنویم. ما نیاز داریم کثرت و تفاوت‌های یکدیگر را بپذیریم و ما نیاز داریم با هم گفت‌و‌گو کنیم تا به توسعه برسیم.

دموکراسی واقعی از کجا آغاز می شودو نقش خانواده و مدرسه

به‌عنوان جمع‌بندی، ما شاخص های زیر را برای اندازه‌گیری «ظرفیت دموکراسی» در یک کشور معرفی می‌کنیم:

شاخص اول: تعداد دقیقه‌هایی که دانش‌آموزان ما در کلاس درس صحبت می‌کنند، نسبت به تعداد دقیقه‌هایی که معلمان ما در کلاس صحبت می‌کنند.

شاخص دوم: تعداد پرسش‌هایی که دانش‌آموزان از معلم و از یکدیگر می‌پرسند، نسبت به تعداد پرسش‌هایی که معلم از دانش‌آموزان می‌پرسد.

شاخص سوم: تعداد فعالیت‌های مشارکتی که در کلاس انجام می‌شود (مانند املای چند‌نفره، انشای گروهی، نقاشی گروهی و…)، نسبت به تعداد فعالیت‌های انفرادی که در کلاس انجام می‌شود.

شاخص چهارم: سرعت و اشتیاق دانش‌آموزان و معلمان هنگام ورود به کلاس و مدرسه، نسبت به سرعت و اشتیاق آنها هنگام زنگ‌خوردن و بیرون رفتن از کلاس و مدرسه.

شاخص پنجم: مقایسه امکاناتی که در سرویس‌های بهداشتی معلمان وجود دارد، نسبت به امکانات موجود در سرویس‌های بهداشتی دانش‌آموزان.

شاخص ششم: تعداد جلسات شورای معلمان و کادر آموزشی مدرسه، نسبت به تعداد جلسات شورای دانش‌آموزان که در طول یک سال تحصیلی در مدرسه برگزار می‌شود.

شاخص هفتم:میزان انعطاف و کیفیت میز و صندلی‌های مدیران و معلمان مدرسه، نسبت به میز و صندلی‌های دانش‌آموزان در کلاس درس.

شاخص هشتم: تعداد داستان‌ها و خاطراتی که معلمان در کلاس می‌گویند، نسبت به تعداد داستان‌ها و خاطراتی که دانش‌آموزان در کلاس می‌گویند یا در دفتر مشق می‌نویسند.

شاخص نهم: تعداد بازخوردهای توصیفی که معلم‌ها در دفتر مشق و کتاب‌ها می‌نویسند،نسبت به تعداد بازخوردهای توصیفی دانش‌آموزان و والدین.

و شاخص دهم: تعداد سؤالات امتحانی تستی، جای خالی و جورکردنی، در مقایسه با تعداد سؤالات تشریحی که یک معلم در طول یک سال تحصیلی طراحی و به اجرا می‌گذارد.

امیدواریم اکنون که ویروس مبارک کرونا، نظام آموزشی ما را به‌سمت کلاس‌های مجازی سوق داده است، معلمان گرامی فرصت بدهند تا کودکان ما از این بستر برای گفت‌وگو و هم‌شنوی استفاده کنند و دوباره کلاس‌های مجازی را به کلاس‌های سخنرانی و خطابه‌خوانی تبدیل نکنند.

از وزارت آموزش و پرورش نیز انتظار می‌رود در بستر نرم‌افزار «شاد» نیز امکان هم‌شنوی و گفت‌وگو میان معلمان، دانش‌آموزان و والدین را بیشتر فراهم کند و راه‌های ارتباط یک‌طرفه معلم با دانش‌آموزان را مسدود کند.

منبع : پویش فکری توسعه

منابع:

فریره،پائولو (۱۳۹۴).آموزش ستم‌دیدگان. ترجمه: احمد بیرشک و سیف‌الله راد. تهران: نشر اینترنتی رهایی.

پی نوشت: 

[۱]. Paulo Freire

[۲]. از نظر فریره آموزش بانکی به سلطه ختم می‌شود که مصداق آن روش سخنرانی است و آموزش رهایی‌بخش به آزادی ختم می‌شود که مصداقش روش گفت‌و‌گو خواهد بود. فریره بیان می‌کند: «ظرفیت آموزش بانکی در به حداقل‌رسانیدن یا نابودکردن قدرت خلاقه دانش‌آموزان و در برانگیختن ساده‌لوحی آنان به نفع ستمگران است که نه می‌خواهند راز جهان برملا شود و نه میل دارند که آن را دگرگونه ببینند. آموزش بانکی به‌وسیله رفتارها و کاربردهایی که هم‌اکنون برمی‌شماریم و بر روی هم جامعه‌ای ستم‌پیشه را منعکس می‌کنند این تضاد را حفظ و حتی تشدید می‌سازند:

۱. معلم می‌آموزاند و شاگردان آموزانده می‌شوند.

۲ . معلم همه‌چیز می‌داند و شاگردان هیچ نمی‌دانند.

۳ . معلم فکر می‌کند و شاگردان درباره‌شان فکر می‌شود.

۴ . معلم حرف می‌زند و شاگردان – با فروتنی – گوش می‌دهند.

۵ . معلم انضباط برقرار می‌کند و شاگردان منضبط می‌شوند.

۶ . معلم برمی‌گزیند و گزیده خود را تحمیل می‌کند و شاگردان، هم داستانی می‌کنند.

۷ . معلم عمل می‌کند و شاگردان با دیدن عمل معلم گمان می‌برند که عمل می‌کنند.

۸ . معلم محتوای برنامه را انتخاب می‌کند و شاگردان (که طرف مشورت نبوده‌اند) خود را با آن هماهنگ می‌سازند.

۹ . معلم قدرت معرفت را با قدرت حرف‌های خود که مقابل آزادی شاگردان قرار می‌دهد، خلط می‌کند.

۱۰ . در جریان یادگیری، معلم کارساز است در حالی که شاگردان فقط کارپذیراند.

عجیب نیست که مفهوم بانکی آموزش، آدمیان را موجوداتی تطابق‌پذیر و اداره‌شدنی می‌داند. هرچه دانش‌آموزان بیشتر برای ذخیره‌کردن امانت‌هایی که به آنان سپرده شده است کار کنند، کمتر به گسترش آگاهی نقادانه‌ای نائل می‌شوند که نتیجه مداخله آنان در جهان به‌صورت دگرگون‌کنندگان جهان تواند بود. هرچه کامل‌تر نقش منفعلانه را که به آنان تحمیل می‌شود بپذیرند خود را بهتر با جهان، بدین‌گونه که هست، مطابقت می‌دهند و دید پاره‌پاره شده‌ای از واقعیت را که در آنان رسوخ داده شده است، قبول می‌کنند.


دموکراسی واقعی از کجا آغاز می شودو نقش خانواده و مدرسه

منتشرشده در دیدگاه
چهارشنبه, 02 مهر 1399 19:07

روز اول مدرسه ، کرونا و احتیاط

روز اول مدرسه در بحران کرونا و خاطرات یک معلم

انتظار چند ماهه به سر آمد و پایم به مدرسه رسید. یادتان که هست؟! معلم جایگزین هستم. اولین روز کاری من تدریس به کلاس ششمی ها بود.
چیدمان میز و صندلی ها با فاصله و رو به تخته و جایگاه معلم بود. همه ماسک زده بودند. مثل قبل‌ها آن چنان خبری از شیطنت ها و دست‌انداختن و خندیدن بی‌مهابا نبود. انگار از بد حادثه اینجا به پناه آمده بودند. این آرام بودنشان و ندیدن لبخندهایشان دلم را کمی سوزاند اگرچه ساکت بودن کلاس، کمکی به اداره کردن کلاس محسوب می شود.
همان جلوی در کلاس، جایگاه معلم بود و میز و صندلی معلم و تخته سیاه. با یک چسب نواری سبز روی زمین، محدوده ی معلم نشان داده شده بود که دانش آموزان نمی بایست از آن خط جلوتر بیایند. روی تخته نوشته شده بود قبل از خوردن غذا و خوراکی دست هایتان را با آب و صابون بشویید.
زنگ خوراکی که شد بچه ها در روشویی داخل کلاس، به صف و با فاصله دست هایشان را شستند و به صندلی خود برگشتند تا ماسک را بردارند و خوراکی بخورند. زنگ تفریح که شد به صف و با فاصله به حیاط رفتند تا در محدوده ای که برای هر کلاس مشخص شده بود هوای تازه بخورند البته باز هم با ماسک.
برای معلمان جایگزین هم با بودجه دولت ماسک بهداشتی تهیه شده که اول صبح از دفتردار مدرسه تحویل می گرفتند.
محافظ صورت (شیلد) هم تهیه شده است.
بر زمین راهروها هم برچسب هایی نصب شده که جهت راه رفتن را نشان می دهد درست عین خیابان دوطرفه.
همه کلاس ها بطری بزرگ پمپ داری برای مواد ضدعفونی دست و یک ظرف بزرگ دستمال مرطوب ضدعفونی کننده دارد.
هر بار که کلیدی را تحویل دفتردار می دادیم باید ابتدا ضدعفونی می کردیم.
همه معلم ها ترجیحا در اتاق خود ناهار می خوردند و در اتاق معلمان هم می بایست فاصله را رعایت می کردیم. دستگیره درها و محل های تماس دست را کارکنان نظافت چندبار در طول روز ضد عفونی کردند.

روز اول مدرسه در بحران کرونا و خاطرات یک معلم

جای شکرش باقی بود که اکثر کارکنان و معلمان مدرسه از دیدن هم خوشحال بودند و با هم چاق سلامتی می کردند تا مبادا لبخندشان زیر ماسک بیات شود.
مدیر پشت بلندگوی مدرسه با صدایی اطمینان بخش که اندکی اضطراب را قایم کرده بود یادآوری هایی برای رعایت فاصله و داشتن ماسک داشت تا زنگ تفریح به همه خوش بگذرد.
سالن ورزش بسته است و از برخی فعالیت های دسته جمعی دیگر خبری نیست ولی محیط سرزنده مدرسه داخل ساختمان محکم و زیبای مدرسه دوباره برپاست به مدد حضور دانش آموزان. این گروه که مدرسه حضوری را انتخاب کرده اند یا والدین را متقاعد کرده اند، یا امکان در خانه ماندن و تحصیل از راه مجازی نداشته اند. ولی به طور محسوسی جمعیت مدرسه کمتر بود.

من از بالای ماسک ها، در چشم آنان آمیزه ای از شادی و ذره ای احتیاط و غم دیدم و روز کاری ام که در مدرسه به پایان رسید تصمیم گرفتم باز هم برایتان بنویسم و از آموزش مجازی و آموزش حضوری در تورنتو کانادا برایتان تعریف کنم.

کانال رویش دوباره


روز اول مدرسه در بحران کرونا و خاطرات یک معلم

منتشرشده در یادداشت

گروه گزارش/

"  رضا علیزاده " متولد پلدشت و فارغ التحصیل رشته علوم انسانی که اکنون دانشجوی دانشگاه فرهنگیان است و در رشته آموزش ابتدایی در پردیس ارومیه دانشگاه امام خمینی سلماس مشغول به تحصیل است . وی دبیر شورای صنفی این پردیس است .

" علیزاده " را مخترع می نامند .

اختراع وی  دزدگیر مدرن و تفنگ کنترل از راه دور است و وظیفه این دستگاه حفاظت از مکان های مهم است.

وی در تشریح مشخصات این دستگاه می گوید : به محض صادر کردن دستور تردد ممنوع، دستگاه به وسیله سنسورهای خود محیط را تحت کنترل خود در می آورد و به محض ورود فردی به این محیط تمام سیستم های امنیتی، آژیر ها را فعال می کند.

علیزاده جوان پرانرژی و فعالی است که از ماکو به تهران آمده است .

" صدای معلم " در مورد مسائل دانشگاه فرهنگیان با وی گفت و گویی داشته است .

بخش پایانی این گفت و گو را می خوانید .

منتشرشده در گفت و شنود
سه شنبه, 01 مهر 1399 18:32

مانی دانش آموز تنها نیست!

دانش آموزان کولبر و ادامه تحصیل

پدیده کودکان کار یکی از معضلات و آسیب های اجتماعی است که سال هاست دامن گیر وضعیت اجتماعی و شرایط اقتصادی جامعه ما شده است. اگر چه در این حوزه برنامه های زیادی اجرا شده است و تحقیقات متنوع هم به شکل و شیوه های متفاوت صورت گرفته است. آنچه واقعیت کنونی جامعه ماست نه تنها این پدیده تأسف بار و به دور از شأن و کرامت انسانی کاهش پیدا نکرده بلکه برعکس روز به روز درحال افزایش و تغییر سیمای ناخوشایندش است. به عنوان معلمی که سال ها تجربه تدریس در شهرها و مناطق کم تر توسعه یافته مرزی دارد بارها سرکلاس درس شاهد خواب آلودگی و بی حالی شاگردانم بودم. وقتی علت را جویا شدم در پاسخ گفتند که شب گذشته جهت تأمین وسایل مورد نیاز خود ناچار به کولبری رفتند.

معضل دانش آموزان کار یکی از این آسیب های اجتماعی ـ اقتصادی است که شعار تحصیل رایگان برای همه تا آخر مقطع متوسطه را با چالش جدی مواجه ساخته است.

امروز کم نیستند دانش آموزانی که به تنهایی یا به همراه والدین شان جهت کاهش بار فشار اقتصادی بر اعضای خانواده با سن کم و  وضعیت جسمانی ضعیف، مسؤولیت نان آوری برای خانواده را به دوش می کشند.

مانی نوجوان کولبر 14 ساله ای بود که هفته قبل در اثر تهدید مأمور مرزبانی فرار و از کوه سقوط نمود. سقوط ایشان از کوه و آسیب دیدگی از ناحیه چشم و صورت سوژه رسانه ها شد.این حادثه بار دیگر این نکته را یادآوری و تأکید نمود که پدیده دور از کرامت انسانی و شغل کاذب و تحمیلی کولبری فراگیر و عام شده است.

دانش آموزان کولبر و ادامه تحصیل و عدالت آموزشی

بنابراین پیر، جوان، نوجوان، زن و مرد، باسواد و بی سواد را نمی شناسد و به معنای واقعی کلمه در شرایط کنونی کشور ما «احتیاج شیران را روباه مزاج نموده است.»

دانش آموزان کار یعنی کسانی که ضمن تحصیل به شغل های سخت و خارج از توان و ظرفیت شان به ناچاری مشغول هستند. کارها طاقت فرسا مثل کولبری، شاگردی مغازه، دست فروشی، چیدن میوه باغها و... بخشی از این شغل ها هستند.

نگارنده به عنوان معلمی که سال ها تجربه تدریس در شهرها و مناطق کم تر توسعه یافته مرزی دارد بارها سرکلاس درس شاهد خواب آلودگی و بی حالی شاگردانم بودم. وقتی علت را جویا شدم در پاسخ گفتند که شب گذشته جهت تأمین وسایل مورد نیاز خود ناچار به کولبری رفتند.

بارها وقتی از خطرات راه و عواقب کارشان با همدیگر گفت و گو نمودیم، در جوابم گفتند که ما همین جوری هم آینده درخشان و روشن شغلی  و... را برای خود نمی بینیم پس یا باپیدا کردن درآمد و پول به آرزوهای روزمره خودمان می رسیم یا مرگ هرچه زودتر تکلیف مان را با زندگی مشخص خواهد نمود!

واقعاً باید پدر باشی، معلم این طیف بچه ها در این مناطق باشی، آن وقت مفهوم این پاسخ ها تلخ را درک می کنید.چقدر دل گزا و آزار دهنده است این که گاهی بعد از دو ماه یا سه ماه از شروع سال تحصیلی می گذرد وقتی از علت غیبت دانش آموزت یا ورود دیر هنگامش به مدرسه را  می پرسید پاسخ دردناک که ایشان هنوز از کار چیدن میوه باغ ها یا کوره آجرپزی و... در شهرهای دورست برنگشته است با گوش های خود بشنوید.

حال در چنین شرایط تأسف باری وزیر محترم آموزش و پرورش و سایر مسؤولان تصمیم گیر این حوزه، خیلی محکم و بی محابا 15 شهریور ماه را آغاز سال تحصیلی اعلام می کنند. واقعاً واکنش در برابر چنین دستورهای، پارادوکسی از گریه و خندهمی آفریند.

لابد چاره ای نیست جز این که بگویید ای دل غافل جناب وزیر! ایران فقط تهران نیست! سرنوشت و زندگی آینده سازان این دیار را بیش از این ناامیدکننده و ابهام آلود نکنید، شاید این پایین دست ها، هنوز چشمان منتظر مادر جگر سوخته دانش آموز کولبر،کارگر و... به نان آوری امثال مانی هاست!

هرگز یادم نمی رود چند سال قبل در پی فوت یکی از شاگردانم که به همراه چند تن از همراهان کولبرش در منطقه «دوله قره دان بیوران سردشت»گرفتار بهمن و کولاک شده بوده اند و متأسفانه جان شان را از دست دادند.

وقتی پیامی برای معاون وزیر وقت در آموزش متوسطه فرستادم که حداقل در برابر این حادثه جانکاه و دردناک پیام همدردی برای خانواده ایشان و مجموعه آموزش و پرورش منطقه صادر کنند، در کمال خونسردی و ناباوری برایم نوشت خبرش را شنیدم همان نوجوانی که رسانه های خارجی خبر فوتش را منعکس نمودند!؟

به هرحال حادثه دردناکی که برای مانی پیش آمده است، نه اولین بار بوده و نه آخرین بار هم خواهد بود.تا زمانی که پدیده ناخوشایند کولبری رخت شوم خود را از این دیار بر نبندد، تا زمانی که درِ عدالت آموزشی، اقتصادی و اجتماعی روی همین پاشنه بچرخد، باید شاهد وقوع بدتر از این حوادث هم باشیم.

جناب وزیر و سایر مسؤولان تصمیم گیر!

صرف صدور بخشنامه و ظاهر شدن در مصاحبه های رنگارنگ تلویزیونی کار چندان شاقی نیست، مهم آن است درک کنیم که مدیریت قضایا با اعتمادسازی، شفافیت، انگیزه بخشی راستین، صداقت و احترام متقابل تکامل می یابد.


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

دانش آموزان کولبر و ادامه تحصیل

منتشرشده در دانش آموز

گروه استان ها و شهرستان ها/

گفت و گوی صدای معلم و مدیر کل پست استان البرز و  پخش کتاب های درسی دانش‌آموزان از طریق پست
 با شروع سال جدید تحصیلی یکی از مشکلات مدیران مدارس ثبت سامانه‌ای کتب و مهم‌تر از آن توزیع بین دانش‌آموزان است.
قطعا راهکار مناسب برای حل این معضل را می‌توان در همکاری دوجانبه پست و آموزش و پرورش جست و جو کرد. به همین منظور، با هماهنگی قبلی و به بهانه در پیش بودن روز جهانی پست (۱۷ مهر مصادف با ۹ اکتبر) با همراهی دکتر حسن تقی‌لو از دوستان شاعر و نویسنده‌ام در دفتر مدیرکل پست استان البرز حاضر شدیم. میزبان متواضعانه به استقبالمان آمد و در فضایی صمیمی در خصوص نحوه خدمات‌رسانی پست و چگونگی توزیع کتب دانش‌آموزان همکلام شدیم.

فرزین دانش‌آموخته ریاضی و مدیری آرام است. ایشان با طی سلسله مراتب اداری از سال ۹۴ مدیریت پست البرز را در دست دارد و همچنین با بیش از ۲۳ سال سابقه مسئولیت در استان‌های مختلفی چون تهران، زنجان و البرز را در کارنامه خود دارد.

فرزین گفت: با توجه به چند برابر شدن حجم کار پست در زمان شیوع ویروس کرونا و با شرایط موجود امکان جابه جایی و توزیع کتاب‌های بیش از ۱۵ میلیون دانش‌آموز میسر نیست و این مهم فقط در سایه توافق وزارتخانه‌های آموزش و پرورش و ارتباطات و فناوری اطلاعات و نیز تمهیدات لازم به منظور تقویت زیرساخت‌ها قابلیت اجرا پیدا می‌کند.

وی افزود: در سال‌های گذشته مطالعه علمی و میدانی در خصوص مکانیزه شدن پست در ایران و تشکیل مراکز تجزیه در ۹ مرکز تهران، تبریز، اهواز، همدان، شیراز، کرمان، اصفهان، مشهد و زاهدان انجام شده است که متاسفانه تاکنون اجرایی نشده است، ولی پس از شیوع کرونا قدم‌های موثری برداشته شده که راه‌اندازی هاب‌های استانی و تمرکززدایی از مرکز مکانیزه تهران شاهد این مدعا است.

مدیرکل پست استان البرز در بخش دیگری از صحبت‌های خود خاطرنشان کرد: کاربری اصلی فرودگاه پیام پستی است و تخصیص ۸ هکتار زمین برای تاسیس هاب پستی اهمیت استان به عنوان نقطه تلاقی استان‌های شمالی و جنوبی و شرقی و غربی را نشان می‌دهد.

 فرزین با اشاره به جایگاه پست البرز در کشور افزود: علیرغم جوانی استان البرز به دلیل پتانسیل بالا رقیبی جدی برای استان‌های بزرگ‌تر و پرجمعیت تر است. وی اپراتورهای خصوصی مانند پیشگامان کویر یزد و تیپاکس را مکمل پست دولتی خوانده و می‌افزاید پست در دنیا دستگاهی دولتی است و اساسا ما ملتی مسرف هستیم و به جای استفاده از خدمات پست و دولت الکترونیک از فرهنگ خودپستچی‌گری استفاده می‌کنیم. درحال حاضر سرانه مرسولات ما به ازاء جمعیت عددی حدود ۱۰ مرسوله در سال است که متوسط جهانی و بالاخص کشورهای پیشرفته این عدد چندین برابر ماست.

 ایشان در پایان با اشاره به این که پست دارای مهم‌ترین بانک اطلاعاتی املاک کشور است و سازمان‌ها می‌توانند از این امکان استفاده بهینه نمایند گفت در همین راستا و پیاده‌سازی پروژه GNAF در استان تعامل بسیار خوب و سازنده‌ای با مدیریت عالی استان داریم.

پایان پیام/


گفت و گوی صدای معلم و مدیر کل پست استان البرز و  پخش کتاب های درسی دانش‌آموزان از طریق پست

آغاز مهر و سال تحصیلی جدید و مدرسه بیمارخدا بیامرز، قیصرامین پور هم اگر بود، الان چنین می گفت. راستی که پیشترها، مهرماه می آمد و مهرها با خود می آورد. امسال اما مهر آمد ولی زجر آورد و قهر. زجر دانش آموز و معلم برای یاددادن و یاد گرفتن. قهر اولیا با مدرسه و قهر مدرسه با نظام آموزشی. بازگشایی مدارس ، این بار مثل هیچ از سالهایی که به یاد داریم نبود. شهریور و مهر در هم آمیخت و شد شهریمهر. شری برای معلمان و مدیران در پاسخ گفتن به توقعات دانش آموزان و اولیا. آموزش ابتدایی و متوسطه ، ناگهان به شکل آموزش عالی شد. مثل دانشگاه. هرکس، هر موقع خواست کلاس بگیرد و بیاید. مدرسه در انحصار و محاصره خانواده واقع شد. والدین مانع از رفتن بچه به مدرسه شدند. در خیال آنها ، هر آموزشگاه چه بسا به یک قربانگاه تبدیل شده است. در حالی که می دانستند در خانه های هیچ کدامشان، مقررات بهداشتی به اندازه مدرسه رعایت نمی شود. تنها ذوق والدین در این وانفسا، شانه خالی کردن از زیر بار پرداخت شهریه و کمک هزینه تحصیلی به بهانه وجود کرونا و نبودن آموزش حضوری بود. مدیران نیز مثل هرسال نمی توانستند با پیش کشیدن حرف هزینه آب و برق و سوخت برای قانع کردنشان، دقایقی منبر بروند.

حال، صدای سرود صبحگاهی بچه ها و نرمش صبحگاهی و های و هوی زنگ تفریح، از مدرسه رخت بربسته است. کلاغ های غصه در حیات مدرسه، لانه کرده اند.دیگر والدین برای بردن بچه هایشان، دم در مدرسه صف نمی کشند. بیم تضعیف اقتدار مدیران می رود. بندگان خدا به دانش آموزان سرگردان در مدرسه، با تواضع بسیار می گویند؛ می بخشید که می پرسم اما کلاس تشریف نمی برید؟! راستی که چه سالی شود امسال. کرونا که آمد، فاصله گذاری اجتماعی ایجاد نمود و همه را از هم جدا کرد. فاصله گذاری اجتماعی اما فقط در حوزه ایمنی و بهداشتی نبود که بین جامعه انسانی هم بود. حتی در پیوند نمادین خانه و مدرسه که اکنون دیگر به تار مویی بند شده است. مدرسه، اولیا، دانش آموزان و معلمان، هریک دارند به راه خودشان می روند. ویروس نوظهور حتی اسرار مگوی نظام آموزشی را افشا کرد.افت تحصیلی، بی انگیزه بودن دانش آموزان، تصمیم گیری های ناشیانه نظام آموزشی، جدایی خانه از مدرسه، مشکلات شغلی معلمان و بسیار چیزهای دیگر را جارزده است.کرونا به ناگاه، سخنگوی هرچه سمینار و صنف و سندیکای فرهنگیان شد و با صدای رسا اعلام کرد که اوضاع خیلی خراب است و این نظام به انتهای خودش رسیده است.

ما که یک عمر شعار داده بودیم؛ مدرسه، مدار سلامت جامعه است و درب هر مدرسه ای را ببندید؛ درب زندانی را گشوده اید و تعلیم و تعلم ، عبادت است و ... اکنون چه ساده، چه به سادگی توقع تعطیلی مدرسه را داریم. البته که سلامت بچه ها، مقدم بر معرفت آنهاست اما از نرمش و کرنش معنی داری که در این موضوع رخ داد، خوب می شد فهمید که همه گناه گردن کرونا نبوده است. راستش ، پیشتر هم مدرسه های فرسوده و عبوس، نیمه تعطیل بودند و نظام آموزشی بی بودجه هم ناکارآمد شده بود. این را هم از سیاست های یک بام و دو هوای این نظام و طرح و برنامه های تکراری و شعاری آن می شود حدس زد و هم از خلال حرف اولیا که وقتی بچه هایشان را به مدرسه نمی فرستند و از پشت تلفن می گویند: بچه من چه نفعی از فارغ التحصیلی می برد که برای یک سال بیشتر ماندن در مدرسه ضرر بکند؟ مگر در جامعه شغل ریخته است؟

آغاز مهر و سال تحصیلی جدید و مدرسه بیمار

کرونا به ناگاه، سخنگوی هرچه سمینار و صنف و سندیکای فرهنگیان شد و با صدای رسا اعلام کرد که اوضاع خیلی خراب است و این نظام به انتهای خودش رسیده است. نظامی که محصور در یاد دادن  نوشتن و حساب کردن و امتحان گرفتن و نمره دادن و بی اعتنا به پروررش مهارت های زندگی شده است. نظامی که چه بسیار استعدادها و احساس های ناب انسانی، زیر دندانه های چرخ هایش له شدند. نظامی که سردی و زمختی از چهره اش می بارد. نظامی که نه پیشرو که پیرو سیاست و اقتصاد است. البته که آموزش حضوری خوب است  اما خوب تر سالم و مطمئن نشستن در کلاس های آن است.بنا براین شاید شایسته تر آن است که به وضع موجود ولو علی رغم میل باطنی، تن دهیم و اندکی از تاکید و تربیت کردن های شفاهی و دستوری دست بکشیم و در عوض در آنچه به نام آموزش و پرورش کرده ایم و می کنیم، تامل و تدبر نمائیم تا فردا نگویند مگر نظام آموزشی تا الان چه گلی بر سر بچه ها زده است که الان با تعطیل شدن مدارس، قادر به تداوم آن نباشند. تا نگویند که با یک گوشی و یک خط اینترنت و با یک شبکه شاد بین مشتی دانش آموز ناشاد هم می شود بی نیاز مدارس و معلمان، کار آموزشی کرد.

آغاز مهر و سال تحصیلی جدید و مدرسه بیمار

باری، کرونا، مثل تمام حادثه ها، آینده و رونده است. خطرش خواهی نخواهی برطرف خواهد شد اما خاطره اش تا همیشه می ماند. خاطره ای که درس آموز و عبرت آفرین است. همین که همگان پی به ارزش حضور و نفوذ معلمان بردند که با پیشرفته ترین آموزش  های مجازی نیز، جایگزینی برایشان قابل تصور نیست. برای آنها که بی ریا و باصفا ،غم آموزش بچه های مردم را می خورند، آنها که حتی وقتی دولتمردان آئین بازگشایی مدارس را به صورت مجازی برگزار می کنند، خود به طور حقیقی و حضوری، پانزده روز زودتر در مدرسه حاضری زدند، آنها که نمی توانند و نباید مثل دیگران شاد باشند و  چالش رقص راه بیندازند، آنها که که با یک پراید لیزینگی خود را به مدرسه می رسانند و در یک موبایل قسطی و به زحمت شبکه شاد را نصب می کنند، آنها که شماره موبایلشان دست عالم و آدم افتاد و کوچکترین اشتباهات لپی و لفظی شان ، اسباب خنده برخی بی درد و خونسرد در خانه های آن چنانی شد، آنها که با ماسکی خفه کننده در خط مقدم آموزش نشستند اما مدافع و ایثارگر هم لقب نگرفتند. آنها که به خاطر چند روز تعطیلی ناخواسته، به راحت طلبی و مفتخوری متهم شدند و... کرونا زحمت داشت اما رحمت هم داشت ؛ همین که به اولیا یاد داد تا در جای خالی مدرسه ها، قدرشان را بدانند که در طول روز، حداقل جای امنی برای مواظبت از آنها بود.همین که به نظام آموزشی گوشزد کرد به جای این همه آموزش های سیاسی، کمی هم در صدد اعمال سیاست های آموزشی باشد. همین که به مسئولین سفارش کرد در عوض آموزش عدالت اسلامی، به فکر برقراری عدالت آموزشی باشند.

باری، ما دیر یا زود، دوباره به مدرسه برمی گردیم اما تا آن زمان دلمان برای های و هوی بچه ها و شلوغی مدرسه ها و اصلا برای با هم خندیدن هایمان تنگ خواهد شد.


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

آغاز مهر و سال تحصیلی جدید و مدرسه بیمار

منتشرشده در یادداشت

بازگشایی مدارس و رفتارهای دوگانه مردم

ایرج حریرچی معاون کل وزارت بهداشت درخصوص میزان استفاده از ماسک در کشور بیان کرد: روند استفاده از ماسک کشور ما در حدود ۴۸ الی ۵۰ درصد است و پیش‌بینی می‌شود که متاسفانه در همین حد نیز باقی بماند. ژاپن، کروه جنوبی، ویتنام که توانستند ویروس کرونا را کنترل کنند، بیش از ۹۹ درصد از مردمشان از ماسک استفاده می‌کردند. در این کشور‌ها استفاده نکردن از ماسک به معنای یک انگ اجتماعی، خلاف و بی احترامی به عموم و بی فرهنگی تلقی می‌شود.
او ادامه داد: برخی از شهروندان ایرانی در پاسخ به اینکه چرا ماسک نمی‌زنید می‌گویند که اعتقادی به این کار نداریم یا می‌گویند در جیبمان است. ماسک از هنگام خروج از خانه تا رسیدن به خانه بدون وقفه باید استفاده شود و هیچ بهانه‌ای غیر از موارد خاص و برای افراد خاص بر انجام ندادن این عمل وارد نیست. زدن ماسک به یک چانه، یا آویزان کردن از گوش و کار‌های این چنینی اسمش ماسک زدن نیست؛ اگر استفاده از ماسک توسط مردم به ۹۵ درصد برسد اتفاق‌های خوبی خواهد افتاد.
معاون کل وزارت بهداشت گفت: رفتار برخی از مردم خیلی عجیب است، فرزندان خود را به مدرسه نمی‌فرستند تا کرونا نگیرند، اما برای تفریح راهی شمال می‌شوند. برخی از افراد واقعا رعایت می‌کنند و درخانه مانده‌اند، اما در مقابل، برخی اصلا رعایت نمی‌کنند و مدام در گردش‌اند. روند کاهش استفاده از ماسک و کم شدن رعایت شیوه‌نامه‌ها توسط مردم در آمار صعودی مبتلایان به کرونا بسیار ملموس است و اهمیت توجه به شیوه‌نامه‌های بهداشتی با سهل انگاری مردم بیشتر و بیشتر می‌شود.
او درخصوص تاثیر بازگشایی مدارس بر افزایش مبتلایان به کرونا ادامه داد: خوشبختانه با سیستم شاد و آموزش مجازی و استقبال حدود ۱۰ درصد از دانش‌آموزان برای حضور در مدارس، هنوز اثر جدی بعد از دو هفته از بازگشایی مدارس ندیدیم.
حریرچی درمورد اعمال رفتار‌های بازدارنده بر افرادی که در تردد‌های خود مراقبت بهداشتی ندارند، گفت: توصیه مراکز بین‌المللی جریمه‌ است. در کشور‌های دیگر شاهد جریمه‌های سنگین نقدی و حتی حکم زندان درعوض دور زدن شیوه‌نامه‌های بهداشتی هستیم. باتوجه به شرایط اقتصادی در ایران نمی‌توانیم جریمه سنگینی را اعمال کنیم، اما ادارات را موظف کردیم که به افرادی که رعایت بهداشتی ندارند ارائه خدمت ندهند.

پایان پیام/


بازگشایی مدارس و رفتارهای دوگانه مردم

نظرسنجی

انتصابات علیرضا کاظمی تا چه میزان با تعهدات و قول های مسعود پزشکیان هم خوانی داشته و توانسته رضایت معلمان را جلب کند ؟

خیلی زیاد - 1.9%
زیاد - 0.9%
متوسط - 2.3%
کم - 2.5%
خیلی کم - 92.4%

مجموع آرا: 1986

دیدگــاه

تبلیغات در صدای معلم

درخواست همیاری صدای معلم

راهنمای ارسال مطلب برای صدای معلم

کالای ورزشی معلم

تلگرام صدای معلم

صدای معلم پایگاه خبری تحلیلی معلمان ایران

تلگرام صدای معلم

Sport

تبلیغات در صدای معلم

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش بوده و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلا مانع است.
طراحی و تولید: رامندسرور