- ویژگی ممتاز قوانین راهنمایی و رانندگی، علاوه بر برقراری نظم، غیر ایدئولوژیک و اخلاقی بودن آن است. این قانون که احتمالاً عامترین قانون موجود در جهان است، بر خلاف بسیاری از قوانین موجود در جامعه، در تدوین آن به هیچ ایدئولوژیی استناد نشده است و رعایت آن نیز مستلزم باور به هیچ ایدئولوژیی نیست.
در حقیقت آنچه مبنای اصلی تدوین و تصویب این قوانین است برقراری نظم با در نظر گرفتن تام و تمام حقوق و وضعیت «دیگری» در یک فضای غیر ایدئولوژیک است. بهعبارت دیگر، دیگری در این قوانین، در معنای عام آن – فارغ از مرزبندیها و هویتهای اعتقادی، جنسیتی، ملی، سیاسی و ... از اهمیت برخوردار است، جایگاه منحصربهفردی دارد و همین امر است که آن را بهشدت اخلاقی کرده است. توجه به دیگری و رعایت احوال و موقعیتی که در آن قرار دارد، مبنای «اخلاق اجتماعی» است که در قوانین راهنمایی و رانندگی (از سبقت گرفته تا سرعت و پارک و ...) و حتی در تولید خودروها (آینهها، چراغها و ...) و احداث خیابانها و بزرگراه ها و ... به صورت حداکثری، مورد توجه قانونگذار قرار گرفته است. شاید به همین دلیل است که با کمترین مقاومتی از سوی جوامع مختلف پذیرفته شده و بدون دستکاری و یا کمترین مقاومتی، رعایت آن را اجباری اعلام کردهاند.
- احتمالاً مهمترین و عامترین تعرض به این قانون و نادیده گرفتن کارکردها و ویژگیهای اصلی آن – نظمدهی، غیر ایدئولوژیک و اخلاقی بودن – از سوی مردسالاران بوده است. تمسخر رانندگی زنان و آزار دادن ایشان در خیابانها به هنگام رانندگی، از اصلیترین نمودهای بیتوجهی به دیگری و ایدئولوژیهای جنسیتی را مبنای کنش و رانندگی قرار دادن است.
علاوه بر این مورد، در سالهای اخیر، در ایران نیز تلاشهایی دیده میشود که به صورت رسمی درصدد ایدئولوژیک کردن قوانین راهنمایی و رانندگی هستند. یکی از آنها این است که فرمانده نیروی انتظامی اظهار داشته است: «این وعده را به زائران اربعینی میدهیم که خودروهایی که در راه مسیرهای ۷ گانه مرزهای زمینی و یا فرودگاه هستند به دلیل خلافی بالای ۵ میلیون تومان توقیف نمیشوند».
علاوه بر این، نمودی دیگر از نگاه ایدئولوژیک به قوانین راهنمایی و رانندگی، جریمه کردن راننده خودروها به علت عدم رعایت «حجاب» است که تحت عنوان «تخلف کشف حجاب در خودرو» نام گرفته است، جریمه 5/ 1 میلیونی برای آن در نظر گرفته اند و در صورت تکرار کشف حجاب به 3 و 5 / 4 میلیون نیز افزایش مییابد.
- مشکل ایدئولوژیزه کردن قوانین راهنمایی و رانندگی قبل از هر چیز آن است که اخلاق – در معنای رعایت حقوق دیگری – از آن رخت برمیبندد و تبعیضآمیز میشود. افزون بر آن، کارکرد دیگر این قوانین را نیز تضعیف میکند و برقراری نظم در خیابانها و به تبع آن در جامعه را به نسبت رعایت ایدئولوژی در درجه دوم اهمیت قرار میدهد.
کسی که در شرایط عادی، بالای 5 میلیون خلافی دارد، یعنی هم بهکرات قوانین را زیر پا گذاشته و هم از پذیرش مجازات سرباز زده است، در نتیجه، بیش از هر چیز برای نظم و امنیت جامعه تهدید بهشمار میآید و به جای این که معافیت برای او صادر شود، فوراً باید توقیف گردد (البته این که فرمانده فراجا میتواند، چنین معافیتی صادر کند نیز خود جای سوأل است).
در مورد «کشف حجاب در خودرو» نیز این نکته دارای اهمیت است که رعایت یا عدم رعایت آن ربطی به قوانین راهنمایی و رانندگی و کارکرد اساسی آن که برقراری نظم و رانندگی درست است، ندارد و کشف حجاب موجب تعرض به حقوق دیگری یا بهبود عملکرد رانندگی و ترافیک در خیابانها نمیشود که خودرو توقیف و راننده آن مجازات میشود؛ ضمن این که تبعیضآمیز نیز است، چون، مبتنی بر نگاه جنسیتی و ایدئولوژیک به امر رانندگی است و شامل تمامی سرنشینان و رانندههای خودروها نمیشود.
- نگاه ایدئولوژیک به قوانین راهنمایی و رانندگی، نه تنها گرهی از کار فروبسته ترافیک نمیگشاید و کیفیت رانندگی را بهبود نمیبخشد، بلکه از آنجایی که دیگری را نادیده میگیرد و مبتنی بر تبعیض است، غیر اخلاقی نیز محسوب میشود.
اکنون، آمار تلفات جانی تصادفات جادهای به شکل وحشتناکی افزایش یافته است، خیابانها و جادهها و خودروها ناامن و غیر استاندارد هستند، ابتداییترین قواعد و قوانین راهنمایی و رانندگی رعایت نمیشود، سرعتها و سبقتهای غیر مجاز، شمارههای دستکاریشده خودروها، خودروهای بیشماره، صداهای آلوده اگزوزها، مزاحمتهای خیابانی و ... مردم را بهستوه آورده است.
برای یک نگاه ایدئولوژیک که دیگری را بر اساس مرزبندیهای عقیدتی، جنسیتی و ... تعریف میکند، برخورد با هیچ کدام از این تخلفات در اولویت نیست و ممکن است – در شرایط ویژهای - این متخلفان مورد عفو نیز قرار بگیرند و بدینترتیب قانون عام و جهانشمولی مانند قوانین راهنمایی و رانندگی بومی شود و به صورت محلی اجرا گردد!
کانال دیدگا: کانال رسمی خالد توکلی
گروه رسانه/
« شما مطالبه گرید. مطالبه گری یعنی آدمی بیاید و شما پشت او بایستید و بتواند مطالبات شما را پیگیری کند »
مسعود پزشکیان
ایرانیانی که در چهاردهمین دوره ی انتخابات ریاست جمهوری شرکت کرده و به طور مشخص به « مسعود پزشکیان » رای داده و سعی کردند تا دیگران و به ویژه تحریم کنندگان انتخابات را برای شرکت در آن « اقناع » نمایند در حال حاضر مورد تمسخر و نیز ملامت بسیاری قرار گرفته اند .
ما معلمانی که مجدانه بر باب بسته شده مشارکت سیاسی در انتخابات - به واسطه تل انبار شدن ناکامی ها حاصل از ناکارآمدی های سازمانی و صنفی در میان همکاران - کوبیدیم و با مورد اقبال قرار گرفتن از جانب جامعه فرهنگی توانستیم جمعی از آنان را دوباره با صندوق رای آشتی دهیم ؛ این روزها مورد پرسش همکاران قرار گرفته ایم.
در بیانیه ی ششم نیز تاکید و تصریح کردیم که :
« متاسفانه انتصابات رئیس جمهور منتخب در مجموع و تاکنون نتوانسته رضایت حداقلی پایگاه رای مسعود پزشکیان را تامین کند » .
تصور و ذهنیت افکار عمومی به ویژه در میان « پایگاه رای » پزشکیان در دوران رقابت ها و مناظره ها این بود که دولت چهاردهم کابینه ی « علم و تخصص » خواهد بود و تاکید فراوان پزشکیان بر استفاده از « کار کارشناسی » روزنه ای برای رهایی از وضعیت و بن بست موجود و روزنه و گشایشی برای آینده بهتر و مطمئن تر خواهد بود .
دست بر قضا نهاد آموزش و پرورش و نقد فضای کلی حاکم بر آن بارها و بارها مورد اشاره آقای دکتر پزشکیان قرار گرفت.
ایشان در رویکردشان به آموزش و پرورش با پذیرفتن وجود تبغیض آموزشی بر آمده از عدم تمکین به اصول توسعه پایدار در سیاست گذاری های کلان و طراحی و تدوین برنامه های بر تحقق عدالت آموزشی تاکید ویژه داشتند.
این نگاه ، نوید بخش تحولی عمیق و تغییری اساسی در چهارچوب قوانین بالادستی در آموزش و پرورش بود.
با این حال و بر خلاف خوش بینی هایی که داشتیم ؛ معرفی کابینه در دولت چهاردهم و به ویژه معرفی « علیرضا کاظمی » به عنوان گزینه ی پیشنهادی وزارت آموزش و پرورش واکنش های منفی بسیاری را در جامعه ی معلمان برانگیخته است .
مروری بر عملکرد کاظمی در دوران مدیریت اش در آموزش و پرورش نشان می دهد که نوع فعالیت ایشان از جنس « تحول خواهانه » نبوده و به نظر نمی رسد با توجه به مدیرانی که در آینده و در صورت گرفتن رای اعتماد توسط مجلس شورای اسلامی به کار خواهد گرفت وضعیت « متفاوتی » نسبت به قبل ایجاد کند . ضمن آن که ایشان بر اساس اظهار نظرهای پیشین ، رویکردی ایدئولوژیک نسبت به چالش های آموزش و تربیت و حل مساله دارند . تصور و ذهنیت افکار عمومی به ویژه در میان « پایگاه رای » پزشکیان در دوران رقابت ها و مناظره ها این بود که دولت چهاردهم کابینه ی « علم و تخصص » خواهد بود و تاکید فراوان پزشکیان بر استفاده از « کار کارشناسی » روزنه ای برای رهایی از وضعیت و بن بست موجود و روزنه و گشایشی برای آینده بهتر و مطمئن تر خواهد بود .
( به عنوان مثال و در پاسخ به واکنش رئیس جمهور در مورد تخصص و سابقه ی گزینه پیشنهادی برای وزارت آموزش و پرورش در مبارزه با اعتیاد و مواد مخدر می باید اذعان کرد که اعتیاد دانش آموزان هم محصول و دست آورد همین رویکرد ایدئولوژیک و در نظر نگرفتن واقعیت های مدرسه و نیازهای جامعه بوده است )
مطالعه ی برنامه ی منتشر شده توسط علیرضا کاظمی در مواردی مانند « آسیب شناسی وضعیت » و« اهداف و برنامه های پیشنهادی » حاوی نکته و یا نکات جدیدی نبوده و به نوعی « کلی گویی » و تکرار برنامه های وزرای پیشین است .
نمی توان وظایف روزمره و ذاتی آموزش و پرورش را تحت عنوان « برنامه » آورد .
برنامه نقشه راهی است برای حل مساله و طراحی مسیری است که سازمان را از وضعیت موجود به وضعیت مطلوب می رساند نه رویا فروشی و نشان دادن آدرس های غلط و یا غیر مرتبط .
ضمن آن که تجارب و عملکردها در این چند دهه نشان داده آن چه به عنوان « برنامه » نوشته و تصویب می شود با آن چه اجرا می شود تفاوت معناداری داشته و نتوانسته اند گامی در جهت « حل مساله » و « خروج از روزمرگی » بردارند .
نکته ی قابل اعتنا و توجه در این برنامه و در بخش ج ) پرهیز از سیاست زدگی همانا « تاسیس سازمان نظام معلمی » است که به نظر نمی رسد آقای کاظمی به دلایل مختلف امکان و یا توانایی اجرای آن را داشته باشد .
علیرضا کاظمی در گذشته موضع گیری شفاف و یا قابل ذکری در این مورد نداشته و از این جهت نمی تواند اعتماد بخش کنش گر و تحول خواه جامعه ی فرهنگیان را به خود جلب نماید .
ما با عنوان « جمعی از پرسش گران و کنش گران حوزه آموزش » با مطالعه ی جوانب و تحلیل شرایط بر این باوریم که اصرار پزشکیان در معرفی چنین گزینه ای فقط پایگاه اجتماعی و اعتماد عمومی را در میان فرهنگیان متزلزل خواهد کرد پیش از آن که مانند برخی وزرای پیشین که اکنون به حمایت از ایشان برخاسته اند به سرنوشتی مانند « برکناری » و یا استیضاح دچار شود .
تجدید نظر در این تصمیم مطالبه ی ماست .
با توجه با مطالبه مهم و راهبردی « عدالت » انتظار می رود رئیس جمهور منتخب با تعیین یک وزیر زن توان مند برای اولین و آخرین بار به این دور باطل و ذهنیت های غلط و بسته پایان داده و « مشارکت و اعتماد را در جامعه بحران زاده ایران بازآفرینی کند .
جمعی از پرسش گران و کنش گران آموزش و پرورش :
- علی پورسلیمان
- اسماعیل جعفری
- سیدمرتضی حسینی
- محمد حیدری
- سیما زنجانی
- علی زینلی
- مهدی سورگی
- محمدرضا شهریاری
- سیدهادی عظیمی
- رضا قاسم پور
- زهرا قاسم پور دیزجی
- نرگس کارگری
- علیرضا کاشفی
- طهماسب کاوسی
- نرگس ملک زاده
- سعاد موسوی شرقی
- حمزه علی نصیری
- شیرین یوسفی
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
چکیده
از سنی که بسیار تاثیر پذیر بودیم ، به ما این تفکر القا شده است که مدرسه داور نهایی برای این است که چه کسی موفق خواهد شد و چه کسی قطعا به بیراهه خواهد رفت! در واقع جهان بینی مبتنی بر مدرسه، اول و بیش از هر چیزی این باور را القا می کنند که صاحب منصبان می دانند چه کار می کنند و وظیفه عوام اطاعت است.
به ما یاد داده نشده است که ارزشمندی خود را بدون در نظر گرفتن موفقیت هایمان ارزشیابی کنیم و بدون در نظر گرفتن نظر دیگران در مورد خودمان خود را قضاوت کنیم و یا اینکه چگونه شاد زندگی کنیم و چگونه خلاق باشیم و چگونه سوگواری کنیم؟! چگونه نه بگوییم؟ چگونه تنها باشیم؟ چگونه عذرخواهی کنیم و چگونه ببخشیم؟! (دوباتن،2021)
همه ی این نکات نشان می دهد که ما برای مشکلات، جنگ، قهر، دادگاه ، تنبیه و زندان و شکنجه را بیش از آموزش و پرورش مهم می دانیم! شاید به همین دلیل است که کشور ما از نظر پرونده ی قضایی نسبت به جمعیت، آمار نگران کننده ای دارد (فرهیختگان،1394 وخبرگزاری دولت ایرنا،1398 )!
همچنین از نظر شاخص های فقر و فلاکت که ایران در بین 20 کشور با بدترین وضعیت این شاخص، نوزدهم هست.( به نقل از بورس نیوز،2022) شاید به همین دلیل است که علاوه بر بیکاری 5000 نفر فارغ التحصیل مقطع دکتری هنوز با شدت بیشتر در حال پذیرش دانشجوی دکتری هستیم (اعتماد نیوز،1402).
در این مقاله کوشیده ام به نقش روان شناسی در بهبود و پیشبرد اهداف و روش های زندگی در مدرسه و جامعه بپردازم و راهبردهای اصلاحی ارائه دهم .
کلیدواژگان: روانشناسی تدریس- مهارت های زندگی-معلم یادگیرنده- سوالات کلیدی – قرارداد روانشناسانه
مقدمه
امروزه دانش آموزان در مدارسی زیست می کنند که از آنها انتظار ساکت بودن، اطاعت کردن و در نهایت بهتر شدن آن هم از نظر تحصیلی مد نظر است و شاید معلمان هم در همین نوع نظام آموزشی زندگی می کنند و نظام آموزشی هم در این نوع از نظام حکمرانی تنفس می کند . جالب اینکه از همان نظر تحصیلی هم با توجه به نتایج آزمون های بین المللی (تیمز و پرلز،2019) و معدل های کتبی در دبیرستان (کانال صنفی معلمان ایران،1402)، به توفیق چندانی نرسیده ایم و چه بسا سقوط کرده ایم.
بیشترین چیزی که در روش تدریس های موجود در عمل به چشم می خورد آمادگی برای ارزشیابی و بازرسی و نظارت است تا یادگیری روش های هوشمندانه و مهارت های کیفیت بخش به تحصیل و زندگی . این نوع روش تدریس برخلاف نظام های آموزشی جوامع متمدن و دموکراتیک که آموزش و پرورش در آنها عنصری رهایی بخش است تا ضامن بالندگی و سعادت مردمانش باشد، نه تنها باعث جهالت ملت بلکه باعث متملق و فرصت طلب شدن افراد نیز خواهد شد.(حسینی،2020)
( دانش آموزان در سنگاپور )
با توجه به مدارس کنونی و شرایط منابع درسی و نیروی انسانی و امکانات آموزش، ضروری است نقشه ای برای اصلاح وضعیت سلامتی ، رشد و پایداری روانی اجتماعی دانش آموزان و به تبع آن جامعه طراحی کرد و برای جلوگیری از آسیب های جدی و همچنین رشد و بالندگی بیشتر که قطعا در درازمدت به توسعه خواهد انجامید بهره برد.
امروزه توسعه که همان پیشرفت و تکامل (دهخدا) و در نهایت هماهنگی بین رشد سیاسی، اقتصادی و اجتماعی است که موجب کاهش فقر و نابرابری و افزایش مشارکت همه جانبه ملت ها است که مرهون یادگیری فرهنگ توسعه است (رنجه،1401).
یکی از مهمترین و ریشه ای ترین ارکان توسعه در هر کشوری آموزش و پرورش است که می تواند نیروی انسانی توسعه یافته را که مهمترین سرمایه ی هر جامعه است را تربیت کند.از طرفی می دانیم که سهم تولید دانایی در جهان در ایران 5 صدم درصد است در حالی که در آمریکا 36 درصد است (همان).
این آمارهای مستند نشان می دهد کشور ما از نظر توسعه چه در سطح بین المللی و چه در سطح داخلی عقب هست .
- حالا از نظر آموزشی و پرورشی به زعم خود چه کرده ایم تا این عقب ماندگی جبران شود؟
- اسناد بالا دستی طراحی کرده ایم .آیین نامه های اجرایی ابلاغ شده است.
- محتوای درسی را طراحی و بهبود داده ایم.
- جلسات کارگاهی و ضمن خدمت برگزار کرده ایم.
- نظارت ها و ارزشیابی از کلاس های درسی به عمل آورده ایم.
- ارزشیابی کیفی توصیفی را ایجاد و تبیین کرده ایم.
- مراسم ملی و مذهبی را پاس داشته ایم.
- مسابقات قرآن و فرهنگی برگزار کرده ایم.
- مدارس مختلف را تولید کرده ایم.
- شیوه ی برگزاری کنکور و ملاک ها را اصلاح کرده ایم.
- طبق گفته وزیر آموزش و پرورش دهک های پایین هم برای تحصیل در مدارس سمپاد، برای هزینه ی تحصیل، هدیه رهبری و دولتی دریافت خواهند کرد و سهمیه خواهند داشت.(کانال صنفی معلمان،1402)
- طرح نماد را ابلاغ و اجرا کرده ایم .(این طرح بدون اجرایی سیستمی، تخصصی و منسجم به پیگیری آسیب های روانی اجتماعی می پردازد و معمولا بعد از وقوع بحران است تا قبل از وقوع بحران!)
- رتبه بندی را اجرا کرده ایم.( اجرای این طرح بر مبنای ملاک های تعریف شده برخی از معلمان را از گردونه رتبه بندی خارج کرد وبه علت ناهمخوانی آن با تورم، خط فقر و شرایط بغرنج اجتماعی و اقتصادی موجب نارضایتی اکثریت معلمان شد.) (صدای معلم،1402)
نتیجه ی این همه فعالیت از تولید محتوا گرفته تا ارزشیابی های مختلف چه بوده است؟ شهروند خوب ؟ تحصیل با کیفیت و مطبوع؟ کاهش آسیب های روانی اجتماعی ؟ رضایت ارکان آموزش و پرورش از وضعیت این ارگان مهم؟ مشارکت بیشتر سیاسی و اجتماعی مردم؟طبق کدام آمار ؟
به نظر می رسد بی توجهی به کیفیت رابطه در همه ی سطوح آموزش و پررش با همه ی اعضای آن موجب شده تا انتصابات سیاسی، دادن آمار و گزارش نوشتاری و تصویری از گام برداشتن عینی و عملی در مسیر بهبود رفتارهای آموزشی و پرورشی مهمتر باشد. رابطه ی معلم و دانش آموز در انتقال محتوا به دانش آموز و نوع ارزشیابی و روش تدریس نهفته نیست و به نظر مهمترین رکن فراموش شده در نظام آموزشی فعلی ما روانشناسی تدریس معلم و ارکان آموزش و پرورش است که خود را در این بین به وضوح نشان می دهد .
می دانیم مهمترین نکته ی مدیریتی در کلاس درس نسل آلفا توجه به رشد خود مدیریتی در دانش آموزانی است که طبق پژوهش ها بی ثبات ترین نسل را تشکیل می دهند و به طور میانگین در عمر خود 6 شغل را تجربه خواهند کرد.
یورتسون (به نقل از تقی زاده و رمضان نژاد،1402) روان شناسی تدریس یعنی هنگام زندگی، معلم بر مبنای توانمندی های خود بخواهد در جامعه و مدرسه به نیازهای جسمی، روانی و اجتماعی خود، دانش آموزان و والدین توجه کند و طبق میانگین آن، ارتباط، انتخاب ،ارائه و ارزشیابی صورت گیرد ؛ طوری که دانش آموز و والدین در کلاس حس نکنند که این ارتباط فقط با 5 دانش آموز انجام شد و معلم ، معلم 5 دانش آموز است و بقیه نقش سیاه لشگر دارند!
پس ما با سوالاتی مواجه هستیم:
- معلم چگونه رفتار کند تا دانش آموزی که مطلب را نگرفته است این احساس را به راحتی ابراز کند، و در پی اصلاح برآید؟
- معلم چگونه رفتار کند تا دانش آموزی که مطلبی را گرفته است مشتاق یادگیری مطالب بیشتر شود؟
- او چگونه رفتار کند که دانش آموز در برابر مشکلات و آسیب ها سالم ترین واکنش را برگزیند و برای زندگی در جامعه فردا آماده شود؟
- همچنین معلم چگونه رفتار کند که دانش آموز حس کند وجود او در جهان ارزشمند است و موفقیت و شکست او مراحلی از فرایند یادگیری است؟
و در آخر معلم و به نوعی بالا دستی ها چگونه رفتار کنند تا الگوی مناسبی برای شهروند خوب باشند؟
همین سوالات در رابطه ی بین مدیران آموزشی و معلمان هم مطرح است و می بایست پاسخی قانع کننده به آنها داده شود :
* آیا این نیاز در بین معلمان و ارکان آموزشی وجود دارد ؟
* آیا فضا و نگرش رجوع به مشاور در میان معلمان برای کسب مهارت و یا هدایت درست نگرش و احساسات موجود است؟
* در فرم های ارزیابی عملکرد آیا جایی برای روان شناسی تدریس معلمان وجود دارد ؟
* آیا برخوردهای صرفا قانونی و سیاسی با معلمان جو معلمی را سالم تر کرده است یا ناسالم تر؟
* آیا یک معلم به این باور رسیده است که چیزی به نام موفقیت فردی و منافع فردی اساسا وجود ندارد و یک توهم بیش نیست ؟
* آیا این معلم می تواند به دانش آموز بفهماند که اگر دوستت غرق شود تو هم آسیب خواهی دید؟!
* آیا یک معلم راهنمای هیجان شده است؟ اگر نشده است علت در کجاست؟
* آیا در نظام تدبیر آموزش و پرورش ما درکی برای تمایز سهل انگاری اعضا و شرایط بغرنج فرهنگی و اقتصادی وجود دارد؟ که مثلا معلمی بتواند به راحتی بگوید در این مشکل من هم مقصر بوده ام و مسئولیت را می پذیرم؟! یا اینکه چون وضعیت کشور رو به وخامت است پس من به هیچ وجه مسئولیتی در این اوضاع ندارم؟!
در جلسات مشاوره و روان شناسی که جلسات درمانی محسوب می شود راپورت یا همان اتحاد درمانی که با مراجع انجام می شود به اذعان اکثر نظریه پردازان هسته اصلی و ریشه ی مهم درمان محسوب می شود .
اهمیت به باور، احساس و رفتار جمعی :
اروین یالوم در یکی از آثار خود می گوید بیمار و روان درمانگر همسفر هستند و مهمترین بیمار برای درمانگر خودش است. یالوم (ترجمه یاسایی،1387)
به نظر می رسد رسیدن به نتیجه ای مطلوب برای جواب به سوالات بالا مرهون بررسی دقیق باورها ، احساسات و رفتارهای سیستماتیک است . هر فرد می تواند برای خود یک روان شناسی باور در تدریس داشته باشد که به کمک آن بتواند احساسات سالمی در خود ایجاد کند و به دنبال آن رفتارهای کارآمد و مناسبی از خود بروز دهد . در درجه ی اول معلمی که می خواهد رفتاری شفابخش داشته باشد ، خود باید در جاده ی شفا در حرکت باشد و تلاش خود را در این زمینه و در ابعاد مختلف نشان دهد و آن هم میسر نیست جز با ایجاد یک همخوانی گسترده بین شخصیت، ذهنیت و رفتار معلم و این به این مفهوم است که معلم نقش بازی نکند بلکه خودش باشد.
یک معلم قبل از درگیر شدن در تدریس می باید در چارچوب سوالات بالا قرارداد روان شناسانه داشته باشد که بر مبنای آن به احساسات و رفتار خود جهت دهد مثلا در سطح شناختی وقتی یک معلم باور به یادگیرنده بودن در کلاس را در خود به شیوه های مختلف تقویت کند قطعا خشمش به شکل دیگری بروز خواهد کرد . مثلا او برای یادگیرنده بودن گوش دهنده ی فعالی خواهد شد و به همان نسبت در او همدلی تقویت خواهد شد و هنگام خشم برنامه ای ورزشی برای خود دارد و از این رشته برای ورزش و یا یاددادن یک رشته رزمی به دانش آموزانش در بعضی زنگ های تفریح استفاده خواهد کرد همچنین او از مهارت های دانش آموزان با عشق و احترام در کلاس استفاده خواهد کرد . اینجاست که این معلم بیش از احتیاج به کارگاه هایی برای امتیاز رتبه بندی و تقدیرنامه، تلاش خواهد کرد مهارت هایی را کسب کند تا به نگرش او برای بروز سالم احساسات و انجام رفتارهای مناسب کمک کند تا بتواند دانش آموزان را به سمت مردمی سوق دهد که همواره به ساختن و شوق یادگیری فکر می کنند نه به امتیاز و کمالگرایی مطلق.
من در طول تدریس به این رسیده ام که اگر مدارس کارایی لازم را در ساختن جامعه ای مطالبه گر، خلاق ، عاشق و شاد نداشته اند به این دلیل بوده است که احتمالا ما مدرسه نداریم . از امکانات سخت افزاری تا نرم افزاری دچار نقص و کمبود هستیم. وقتی دانش آموزان در زنگ های آخر از مدرسه فرار می کنند ، وقتی هنگام تعطیلات عاشق نیامدن به مدرسه هستند و هنگام مدرسه عاشق نیامدن معلم در واقع ما خود را فریب داده ایم که مدرسه ساخته ایم و حتی با سواد تربیت کرده ایم! وقتی به دانش آموز گفته ایم نظم و ادب یعنی فحش ندادن و سروصدا نکردن در واقع به او به صورت غیر مستقیم گفته ایم چرا هوش زبانی شما بهتر از بقیه است ؟! و به عبارت دیگر من توان هدایت و توسعه هوش خاص شما را ندارم و اعتقادی به تفاوت های فردی هم ندارم!
پگوئت می گوید : « با مردم طوری رفتار کنید که گویی آنان، آنچه باید باشند ، هستند در این صورت به آنان کمک کرده اید تا به آنچه می توانند باشند، تبدیل شوند » . چرا یک معلم در تدریس از ساحت های 6 گانه غافل است ؟ چرا در تدریس نباید هوش های چند گانه مثل هوش موسیقیایی، حرکتی ، منطقی ، کلامی،مکانی،میان فردی،درون فردی ،طبیعت گرا و وجودی که مد نظر گاردنر بود مورد توجه باشد و امکانات و مهمتر از آن مجوزهای مربوط به آن به بن بست شناختی،احساسی و رفتاری رسیده باشد؟! و معلم و دانش آموز در یک محیط تکراری و خسته کننده در کلاس درس و مدرسه زیست کنند .آرمسترانگ (به نقل از صفری،1390)
راهبردهای حل مسئله:
1- پرسشنامه ای برای دانش آموزان به صورت جداگانه لازم است تا آنها بگویند آیا از مدرسه راضی هستند یا خیر ؟؟! اتفاقا در فضای ادارات آموزش و پرورش هم همین پرسش نامه ها باید طراحی شوند که آیا معلمان هم همین احساسات را دارند یا خیر؟! می دانیم مهمترین نکته ی مدیریتی در کلاس درس نسل آلفا توجه به رشد خود مدیریتی در دانش آموزانی است که طبق پژوهش ها بی ثبات ترین نسل را تشکیل می دهند و به طور میانگین در عمر خود 6 شغل را تجربه خواهند کرد.
به نظرم به جای تغییرات ظاهری و مداوم کتب درسی و تقسیمات کلی و افتخار به اول شدن شهرستان ها از نظر آماری در یک ملاک خاص در سطح استان، با دعوت از اساتید برجسته دانشگاهی در زمینه ی روان شناسی و جامعه شناسی که به آمار و روش تحقیق مسلط هستند زمینه طراحی ، اجرا و تفسیر این آزمون ها در سطح صف و ستاد ایجاد شود . هنگام تفسیر این پرسشنامه به بررسی علل و راه حل ها پرداخته شود . به نظر می توان طراحی و اجرای این پرسشنامه را در پروژه مهر هر سال در تابستان اجرا و عملیاتی کرد.
2- در ابتدای گزینش ، آموزش و اشتغال معلمان به دانش و بینش روان شناسی آنها توجه ویژه شود و کارگاه هایی با محتوایی آسیب شناسی روانی کودک و نوجوان و روانشناسی سازمانی و رابطه علاوه بر واحدهای درسی دانشگاهی برگزار گردد.
3- صمیمت معلم با دانش آموزان کلاس و مدرسه بالاترین امتیاز را در بین مولفه های ارزشیابی معلمان داشته باشد و نسبت به سابقه و تقدیرنامه و شرکت در همایش ها و... سهم بیشتری داشته باشد که این هم توسط همان آزمون که در شماره یک آورده شد سنجیده خواهد شد .
4- معلمانی که برای بهبود و درمان های روان شناختی خود اقدام می کنند امتیازی ویژه داشته باشند و بیمه تکمیلی نسبت به این عمل به آنها تعلق بگیرد (پزشک خانواده برای معلمان تعریف شود) . و همچنین در حوزه در حوزه ی پرورشی بودجه ای برای شادی و نشاط روانی جسمانی معلمان تعریف شود و اقدام برای این امر نظارت و بازرسی گردد.
5- هر 3ماه یکبار سمینارهایی برای آموزش و هدایت روان شناسی برای والدین مدارس برگزار شود و والدین موفق و ناموفق در آن به ارائه نظرات و تبادل آرا بپردازند .
6- به جای کتب غیر مفیدی که فقط جنبه ی تجاری دارند، کتبی مثل نظریه انتخاب، مدارس بدون شکست، هر دانش آموزی می تواند موفق شود و مهارت های زندگی در روی میز دفتر همه مدارس وجود داشته باشد و معلمان با خلاقیت مدیر مدرسه در زنگ های تفریح آنها را مرور کنند .
7- کارگاه هایی همچون آموزش معاملات ارزی، تعمیرات گوشی هوشمند و خودرو و...در سطح ادارات منطقه و استان با همکاری فنی حرفه ای برای معلمان برگزار شود تا خلاءهای اقتصادی تا حدودی پوشش داده شود . سامانه ضمن خدمت دانشگاه فرهنگیان از یک طرف در حال تجاری سازی است و از طرف دیگر در حال از دست دادن فایده ی محتوایی است.
8- زنگ های تفریح مدارس نیم ساعته شود و نهایتا دانش آموزان در این مدارس 4 ساعت در کلاس باشند. ساعت شروع کلاس ها 8 و تعطیلی 13:30. پنجشنبه ها هم مدارس باز باشند و فعالیت کنند.
9- صفحه ای آنلاین به صورت وبلاگ یا ویکی در فضای مجازی شاد از مهر هر سال تا آخر اردیبهشت باز باشد و معلمان بتوانند راه حل های موفق یا ناموفق خود را در کلاس درس برای مشکلات در آن یادداشت کنند و در تابستان هرسال تبدیل به کتاب شود و سال بعد در قالب ضمن خدمت برای همه ی معلمان اجرا شود و 500 ساعت تخصیص یابد .
10- معلمان با توجه به اهمیت به روان شناسی تدریس و کلاس های خلاق که از طریق مصاحبه با دانش آموز عالی ، متوسط و ضعیف کلاس و میانگین آن به دست می آید و پرسشنامه ی ابتدایی که در بالا بحث شد تغییر حکم کارگزینی و حقوق و مزایا داشته باشند .
11- طراحی کارنامه والدین برای تقویت مشارکت و اصلاح رفتارهای مداخله ای والدین از ضروریات غفلت شده در آموزش و پرورش فعلی ما است که در زیر مجموعه ی روان شناسی تدریس قرار می گیرد .
12 - ایجاد زنگی به نام مهارت آموزی برای یاددهی مهارت های پایه در مدرسه (تنفس، خوردن، راه رفتن، دوچرخه سواری ذهن آگاهی و همکاری کانون های پرورش فکری کودکان و دارالقرآن و...)
منابع :
1. معلم نسل آلفا ، بورتسون ترجمه تقی زاده –محرم و رمضان نژاد- کیارش، تهران ، موسسه ی مدارس یادگیرنده مرآت،1402)
2. موهبت روان درمانگری، یالوم-اروین د،ترجمه یاسایی-مهشید، انتشارات ققنوس، چاپ ششم، تهران،1398.
3. هوش های چندگانه در کلاس درس ، تامس آمسترانگ، ترجمه صفری-مهشید،زیر نظر انجمن نظارت و برنامه ریزی متون درسی-ویرایش2، تهران موسسه فرهنگی مدرسه برهان(انتشارات مدرسه،1390.
4.آنچه در مدرسه به شما یاد نمی دهند،دوباتن- آلن،ترجمه عالی-توران،تهران، انتشارات کتاب سرای نیک،2021.
4.نظریه آموزشی سیاسی ، حسینی- سید محمد حسن- 2020-
research gate.net
5.نقش آموزش و پرورش در توسعه کشور-رنجه_علی،دوازدهمین کنفرانس بین المللی پژوهش های مدیریت و علوم انسانی در ایران،1401.
6سایت مطالعات استراتژیک ریاست جمهوری،1400
7.کانال صنفی معلمان،1402
8.سایت خبرگزاری دولت(ایرنا)،1398
9.سایت بورس نیوز،2022
10.خبرگزاری اعتمادنیوز،1402.
11.سایت صدای معلم،1402.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
در زمستان ۱۴۰۲ خورشیدی که آفتاب عدالت در اثر پارگی رباط صلیبی، توان کافی برای رقابت با سرمای دوپینگی تبعیض و عدالت گریزی نداشت، سرانجام در اصلاحیه بودجه ۱۴۰۳ برای اجرای متناسب سازی حقوق بازنشستگان، «افزایش یک درصدی مالیات بر ارزش افزوده» به عنوان منبع تامین اعلام شد تا :
۱ـ بندِ ناف اجرای متناسب سازی، دور گلوی معیشت مردم گره بخورد تا آنها ترمیم حقوق بازنشستگان را علت العلل گران تر شدن قیمت نفس کشیدن قلمداد نمایند. (آش نخورده و دهان سوخته)
۲ـ حلوای نقدِ «افزایش درآمد»، نصیب دولت و سرکه نسیه «متناسب سوزی» ، سهم بازنشستگان گردد و از این رهگذر، سهام عدالت برای ازالتِ عطش سیری ناپذیر عاشقان سینه چاک قدرت و شکارچیان زبردست ثروت به مسلخ برود.
۳ـ منبع تامین بودجه رویاپردازی کاخ نشینانِ کوخ ستیز در لفافه قوانینی که روی یخ نوشته می شوند فراهم گردد و همچنان اختلاس مجال کافی برای ربودن گوی سبقت از اختلاص را داشته باشد.
اما بعد ؛
قانون نوشته شده بر روی یخ را مقابل آفتابِ تمـوزِ کویر عدالت سوزی و سوء مدیریت قرار دادند تا لاک پشتِ معیشت بازنشستگان همچنان در سودای رسیدن به سمند تیزتگِ تورم و گرانی، نفس هایش به شماره بیفتد و هرآینه دستان مرگ را لمس کند.
سراسر در زمستان ۱۴۰۲ دولت و مجلس، با موسیقی پس زمینه و جادویی رسانه ملی، برای تصویب متناسب سازی، شاباش گفتند و مژده وصالِ عروسِ عدالت را دادند غافل از اینکه مقرر است عجوزه ای کریه المنظر با هنرمندی مشاطگان سیاست و مستسقیان قدرت به ریش سوخته بازنشستگان بسته شود.
حدود پنج ماه از سال ۱۴۰۳ می گذرد اما اجرای متناسب سازی همچنان در گردنه گردن کشی قانون ستیزانِ عدالت شعار در گروگان به سر می برد.
در گرماگرم انتخابات اخیر ریاست جمهوری، سه میلیون تومان را به صورت «علی الحساب» به حساب بازنشستگان واریز نمودند تا با این پرداخت صدقه گونه و قانون گریزانه، از حقی بدیهی، ابزاری سیاسی و موسمی بسازند و همچنان بر استخوان های پوسیده زندگی بازنشستتگان، اسب چموش سیاست بتازند.(زهی عدالت چپکی و شگفتا از این همه فتح قله های مدیریتی !)
اکنون نیز که سال به نیمه خود نزدیک شده، تلاش برآنست که با خلوص نیت ! واژه ی «خالص» در تعریف متناسب سازی گنجانده شود تا کسور بازنشستگی و مالیات حقوق شاغلان به صورت نامحسوس و چراغ خاموش بر بازنشستگان تحمیل شود و با این شیوه پلشت، جفای مستمر براین آشنایان غریب به کمال برسد.
کدام دشمن خارجی تا این حد بر قومی، ستم روا می دارد که شما بر بازنشستگان روا داشته اید؟ چگونه مردمانی هستید که سنگِ عدالت حقوقی را بسته اما سگ هارِ گرانی و تورم را رها ساخته اید؟
اصل ۵۶ قانون اساسی را بخوانید تا بدانید شما صاحب منصبان و تصمیم سازان، خدای ما نیستید که هرگونه میل داشته باشید تصمیم بگیرید و عمل کنید.
دشمن تر از هر دشمن
مسئول قانون شکن
( کانال خبری انجمن صنفی معلمان کرمانشاه )
تحول به معنای تغییر اساسی و بنیادین در چیزی است. این تغییر نه تنها در ظاهر و شکل، بلکه در ماهیت و هسته اصلی موضوع رخ میدهد. تحول یک فرآیند پویا و مداوم است که منجر به رشد، پیشرفت و نوآوری میشود.
به زبان سادهتر، تحول یعنی از یک حالت یا وضعیت به حالت یا وضعیت بهتر و کاملتری حرکت کردن. این تغییر میتواند در ابعاد مختلفی مانند فردی، اجتماعی، سازمانی و حتی جهانی رخ دهد.
تحول در آموزش و پرورش، فرایندی پیچیده و چندجانبه است که نیازمند فراهم شدن شرایط خاصی است. این شرایط در سطوح مختلفی از جمله فردی، سازمانی و کلان قابل بررسی هستند:
شرایط در سطح فردی (معلم، دانشآموز، والدین):
- تغییر نگرش: همه افراد درگیر در فرآیند آموزش باید نسبت به آموزش و پرورش نگرشی فعال و پویا داشته باشند.
- آمادگی برای یادگیری: همه افراد باید آمادگی لازم برای یادگیری روشهای جدید و پذیرش تغییرات را داشته باشند.
- ارتقای دانش و مهارتها: معلمان باید به طور مستمر دانش و مهارتهای خود را بهروز کنند و دانشآموزان نیز باید مهارتهای یادگیری خود را تقویت کنند.
- مشارکت فعال : همه افراد باید در تصمیمگیریها و اجرای برنامههای آموزشی مشارکت فعال داشته باشند.
شرایط در سطح سازمانی (مدرسه):
- وجود ساختار مدیریتی منعطف: ساختار مدیریتی مدرسه باید به گونهای باشد که امکان نوآوری و تغییر را فراهم کند.
- تامین منابع کافی: مدرسه باید به منابع مالی، انسانی و تجهیزاتی کافی دسترسی داشته باشد.
- فراهم کردن محیط یادگیری مناسب: محیط یادگیری باید جذاب، پویا و مبتنی بر مشارکت باشد.
- ترویج فرهنگ یادگیری مستمر: در مدرسه باید فرهنگ یادگیری مستمر و پژوهشگری ترویج شود.
- ارزیابی مستمر و بهبود عملکرد: عملکرد مدرسه باید به صورت مستمر ارزیابی شود و بر اساس نتایج ارزیابی، بهبودهای لازم صورت گیرد.
شرایط در سطح کلان (سیاستگذاری):
- وجود اراده سیاسی: دولت باید اراده سیاسی لازم برای ایجاد تغییرات بنیادین در نظام آموزشی را داشته باشد.
- تدوین سیاستهای آموزشی جامع: سیاستهای آموزشی باید جامع، روشن و قابل اجرا باشند.
- تامین منابع مالی پایدار: دولت باید منابع مالی پایدار برای اجرای برنامههای آموزشی را تامین کند.
- حمایت از پژوهش و نوآوری: دولت باید از پژوهشهای آموزشی و نوآوری در این حوزه حمایت کند.
- تغییر قوانین و مقررات: قوانین و مقررات آموزشی باید به گونهای اصلاح شوند که مانع تحول نباشند.
سایر شرایط مهم:
- همکاری بین بخشهای مختلف: برای تحقق تحول در آموزش و پرورش، همکاری بین بخشهای مختلف مانند آموزش و پرورش، فرهنگ، رسانه و خانواده ضروری است.
- توجه به نیازهای محلی: برنامههای آموزشی باید با توجه به نیازها و ویژگیهای هر منطقه طراحی شوند.
- استفاده از فن آوریهای نوین: استفاده از فن آوریهای نوین در آموزش و پرورش میتواند به تسریع و بهبود فرآیند تحول کمک کند.
در نهایت ؛ تحول در آموزش و پرورش یک فرآیند پیچیده و تدریجی است که نیازمند تلاش همه جانبه و همکاری همه ذینفعان است.
بیشک تحول در آموزش و پروش با تحول در معلم آغاز میشود. معلمان را میتوان با آموزش مستمر و بهروزرسانی دانش، توسعه مهارتهای آموزشی، توجه به رشد شخصی، ایجاد ارتباط مؤثر با دانشآموزان و ترویج فرهنگ پرسش گری و کنجکاوی و با نگاه ویژه به بحث مقام و جایگاه و معیشت آنها متحول ساخت تا با شرایط بهتری بتوان آموزش و پرورش کشور را متحول ساخت.
دولت چهاردهم باید در انتخاب وزیر آموزش و پرورش به این مهم بپردازد و فردی را به عنوان وزیر پیشنهادی به مجلس معرفی کند که به بحث تحول و تحول آفرینی در آموزش کشور معتقد باشد و بتواند فرایند و زیر ساختهای این تحول را دنبال و پیگیری نماید.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
« جامعهی سوداگر در همه چیز و همه کس سودی میجوید.
روشنفکران و مردمان اهل دانش نیز در صورتی مزد میگیرند که به منافع تجاری خدمت کنند.
همه چیز کالاست، حتی اندیشه و انسان...
کتاب را تقدیس میکنند، اما به هر حال کالایی است مقدس...! »
برتولت برشت
از کتاب " زندگی گالیله "
***
دبیر کل سه تشکل فرهنگیان ( انجمن اسلامی معلمان ایران ، سازمان معلمان ایران و مجمع فرهنگیان ایران اسلامی ) در نامه ای خطاب به رئیس جمهور منتخب مسعود پزشکیان در مورد « معرفی وزیر آموزش و پرورش » هشدار می دهند .
در این هشدار نامه چنین آمده است :
« این روزها در حالی که جنابعالی و همکاران نزدیکتان صادقانه در تلاش هستید تا براساس سازوکارهای مردمی و مشارکتجویانه و با بهره گیری از خرد جمعی و نظرات نخبگانی، براساس سنجه های طراحی شده در راستای رای و اندیشه آحاد ملت ایران، کابینهای مقتدر، کاردان و باتجربه برای تغییر در وضع نامناسب موجود تشکیل دهید اما اخبار نگرانکنندهای در خصوص معرفی گزینه برای وزارت آموزش و پرورش به عنوان گستردهترین نهاد دولتی و حلقه اصلی وصل دولت شما با ملت به گوش میرسد.
ما تشکلها به همراه جمعی از نخبگان آموزش و پرورش در کارگروهها و کمیتههای شورای راهبری، افراد توانمند و برجستهای را معرفی کردیم اما اینکه افرادی خارج از آن چارچوب و بدون اندک هم سویی سیاسی، فکری با جریان پیروز انتخابات و در واقع عاملان و تصمیمگیران اقدامات غیرکارشناسی و مخرب کنونی که بیشترین نقش را در افزایش نارضایتی اولیا و دانشآموزان داشتهاند در لیست نهایی برای وزارت آموزش و پرورش قرار گرفتهاند بسیار نگرانکننده است .... » فردی که وزیر می شود بیشتر از آن که باید به فکر « حل مساله » باشد باید دائما به دنبال بر آوردن انتظارات و حوائج دیگران در سطوح مختلف جامعه و قدرت باشد و این در نهایت موجب سلب بیشتر اعتماد عمومی و انحطاط بیشتر جامعه می شود .
چه شده است که پس از گذشت هفته ها از نشست های طویل المدت این تشکل ها و برخی جریان ها البته بدون دعوت و یا حضور رسانه ها و خبرنگاران به یک باره این سه تشکل به فاز « هشدار » رسیده اند و آن را عمومی کرده اند جای بسی پرسش و تعجب است .
هر چند این نامه هشدار در فضای رسانه ای و کنش گری معلمان خیلی جدی گرفته نشد و تاثیرگذار نبود .
در واقع ؛
مقصر اصلی و نخست در این بن بست فعلی همین تشکل های فرهنگیان و نیز کمیته فرهنگیان هستند که با « خودخواهی » و « بسته عمل کردن » افکار عمومی را ناامید کردند تا جریان های خارج از آموزش و پرورش و البته غیر مسئول ، ابتکار عمل را به دست بگیرند .
عملکرد تشکل ها نشان داد که شایستگی رهبری و هدایت جریان مطالبه گری در آموزش و پرورش را ندارند و اراده ای هم برای تقویت و فربه سازی « حوزه ی عمومی » و « پی ریزی جامعه مدنی » در اتاق فکر آنان مشاهده نمی شود .
دغدغه ی آنان بیشتر رقابت برای تصاحب فرصت ها و مناصب و از جنس « دعوا سر لحاف ملا » بوده است .
از سوی دیگر در سایه فضای مجازی بی ضابطه و بی در و پیکر ، هر از چندگاهی افرادی معرفی می شوند که هدف آن بیشتر فضا سازی برای آینده است و به صورت منطقی و بر اساس علم « رسانه » نباید چندان وقعی بر آن نهاد و آن را جدی گرفت .
« حسین آخانی استاد دانشگاه تهران » در یادداشتی به مناسبت نشست برای انتخاب رئیس سازمان حفاظض از محیط زیست کشور به نکات قابل تامل و البته تاسفی اشاره می کند :
« هر چه فکر کردم دیدم هیچ چیز تغییر نکرده است و اوضاع بدتر هم شده است.
ما گرفتار سندرم تکراریم. تکرار می کنیم چون آدم های تکراری دست از سرمان بر نمی دارند. چون خودمان هم گرفتار تکراریم . در برابر تغییر سبک زندگی مان مقاومت می کنیم. تکرار برای کشوری که به خوردن منابع ثابت عادت دارد کیف دارد، زحمت نمی خواهد.
تکرار چیزی شبیه سیگار کشیدن است. سیگاری ها به عشق تکرار سیگار می کشند، به سلامت خود آسیب می زنند تا کیف تکرار را از دست ندهند. خوردن هم از نوع تکرار است. گاهی آن قدر می خوریم که چربی رگهایمان را پر کند، ولی باز می خوریم چون کیف دارد، خوردن.
آخرش هم سکته می کنیم، مگر چی شده!
این روزها که در جلسات انتخاب گزینه مناسب برای مدیریت کلان محیط زیست کشور مشغولم، تکرار ذهن من را سخت مشغول کرده است.
راستش را بگویم ؛ من نمی توانم از بین افرادی که خودشان را برای ریاست سازمان کاندید کرده اند، فردی را پیدا کنم که توانایی سکانداری تشکیلات محیط زیست کشور بحران زده ایران را داشته باشد. اگر نگویم همه، اما اکثر آن ها تکرارند.
دست روی هر کس می گذاری، سیاهه ی از نقاط منفی در کارنامه اش است. خیلی ها را خودم می شناسم. آنها را نیز که نمی شناسم و می پرسم، چیزی دستم را نمی گیرد.
در عالم خیال داشتم فکر می کردم مگر بنا نیست قول های آقای پزشکیان عملی شود. خوب بیایید آدم نو پیدا کنیم. اگر نبود برویم و از خارج بیاوریم.
وقتی آدامس و چیپس و غذای سگ و گربه و میخ طویله مان از خارج می آید، چرا نمی توانیم رئیس محیط زیست یا متخصص محیط زیستی از خارج بیاوریم ؟ »
وضعیت در این کشور به گونه ای شده که همه روابط و تعاملات بر اساس « منفعت های شخصی و متقابل » تنظیم و تعریف شده اند .
هر کسی در این مملکت به قول معروف « کاره ای » شود ؛ بستگان ، دوستان ، همشهری ها ، همسایه ها ،آشنا و... هر یک برای خود و طرف مخاطب توقعاتی تعریف کرده اند و انتظار دارند که آقا و یا خانم رئیس آن ملاحظات را حتما در نظر بگیرد و آن ها را اجرا کند .
البته این وضعیت بیمار گونه قابل تسری به هرم بالای قدرت که به موضوعات و مسائل « نگاه ایدئولوژیک » دارند نیز قابل تسری می باشد .
دعوا و بگو و مگو سر این نیست که آینده کشور چه می شود ؟ چه بلایی سر منافع ملی می آید ؟ با بحران محیط زیست و سایر بحران ها چه کنیم و چه تدبیری بیندیشیم و مسائل و بحران هایی از این دست .
دعوا سر این است که چرا من در بازی نیستم .
در واقع ؛ فردی که وزیر می شود بیشتر از آن که باید به فکر « حل مساله » باشد باید دائما به دنبال بر آوردن انتظارات و حوائج دیگران در سطوح مختلف جامعه و قدرت باشد و این در نهایت موجب سلب بیشتر اعتماد عمومی و انحطاط بیشتر جامعه می شود .
این که آن فرد مدیر و صاحب منصب شده بخواهد خلاف این عرف تاریخی و نهادینه شده عمل کند در ذات خود دارای ریسک بالاست و می توان عاقبتی چون « امیر کبیر » و یا « دکتر محمد مصدق » را برای او رقم بزند .
اولی را در سکوت جامعه ، رگ زدند و دومی توسط یک « دیکتاتور مدرن و تحصیل کرده » تا آخر عمر در خانه اش زندانی شد .
پرسش من این است که چرا در این کشور برای « فوتبال » از خارج مربی و بازیکن می آورند ؟
چیزی جز « اهمیت » و « جایگاه » را نشان می دهد ؟
چرا این وضعیت برای مسائل مهم و آینده سازی مانند « آموزش و پرورش » قابل اجرا نیست در حالی که ماحصل و دستاورد حاکمیت را پس از 45 سال به وضوح مشاهده می کنیم ؟
این نشان می دهد که در این کشور چیزهایی مانند فوتبال ارزش بسیار فراتری از سواد و آموزش دارند که محور « توسعه پایدار » را تشکیل می دهد .
ممکن است برخی و شاید بسیاری این مکتوب من را در حالت « طنز » ببینند و جدی نگیرند .
اما این یک واقعیت است .
برای یک بار هم که شده آن را امتحان کنید .
مقدمه
انیمیشن درون و بیرون 2 (Inside Out 2024) یک تلاش تحسین برانگیز از به تصویر کشیدن دستاوردهای علمی و پژوهشی در حوزه روان شناختی است؛ مخاطب قرار دادن میلیون ها انسان، هنری است که کمتر مقالات و حتی کتب، موفق به انجام آن در کوتاه مدت بوده اند. فروش فوق العاده این اثر می تواند توجه سینماگران را به تولیداتی از این دست بیش از گذشته جلب کند و پنجره ای نو در کوتاه کردن مسیر ارتباط دانش و کاربرد بگشاید. البته انتقاداتی به پرداخت های این انیمیشن به لحاظ روان شناسی وجود دارد، اما وجود یک تیم خبره از درمانگران و پژوهشگران در کنار سازندگان این اثر، آن را به شدت تاثیرگذار و ارزشمند کرده است؛ در این نوشتار نگاهی چند بعدی به این اثر سینمایی خواهم داشت:
نگاهی به مهمترین نقدها
سادهبودن و تکبعدی بودن احساسات؛ در انیمیشن جهتگیری احساسات خیلی ساده و مشخص هستند که باتوجهبه اینکه مخاطب هدف این انیمیشن عمدتاً گروه کودک و نوجوان است، قابلفهم و مناسب است، البته تلاش شده با نشاندادن همکاری بین احساسات و گفت و گوهایی که بین شان جریان دارد قدری پیچیدگی را هم به نمایش بگذارد، اما بههرحال جای احساساتی شبیه احساس گناه (Guilt) در کنار احساس شرم (Shame) یا احساس رشک (Jealousy) در کنار حسادت (Envy) و احساس استرس (Stress) در کنار اضطراب (Anxity) و... احساس میشود .برخی تحقیقات تا بیش از 25 نوع احساسات شناسایی و نام گذاری شده را نام می برند، لذا محدود بودن احساسات مختلف کاملا محسوس است.
ظهور دیر هنگام احساسات مهمی چون اضطراب، حسادت، خجالت و بی حوصلگی در نوجوانی دقیق نیست و احتمالا دیدن این صحنه به خصوص برای نوجوانانی که در کودکی بیشتر با احساساتی مثل اضطراب دست و پنجه نرم کرده اند، ناخوش آیند باشد. اما توضیحی در این باره در دل انیمیشن نهفته است، احتمالا جوی (شادی) و هویتی که شکل داده است این احساسات را عقب رانده اند و در ناخودآگاه رایلی فرستاده بودند؛ همان طور که در ادامه فیلم زمانی که اضطراب کنترل را در دست دارد شادی، خشم و... را به همان بخش تاریک و دور از دسترس رایلی که احتمالا نماد نا خودآگاه اوست می فرستد و در آنجا احساسات دیگری را هم در اتاق های تاریک تر ملاقات می کنند.
پرداختهای کوتاه اما عمیق به نقش والدین
آنچه ابتدائاً در این بخش توجه من را به خودش جلب کرد، کوچکشدن جزیره خانواده و بزرگتر شدن جزیره دوستی نسبت به درون و بیرون ۱ بود که بهخوبی پررنگشدن نقش و اهمیت گروه دوستی در دوران نوجوانی را نشان میدهد.
اما چند نکته مهم و عمیق دیگر وجود دارد که خاصه میخواهم به آن اشاره کنم؛ در تارهای «هویت» رایلی قبل از پیداشدن سروکله احساسات جدید، صدای مادر (خانواده) رایلی شنیده میشود، وقتی که جوی به یکی از تارها دست میزند انعکاس صدای «تو ارزشمندی» با صدای مادر طنینانداز میشود؛ اما قدری بعدتر وقتی که رایلی در کمپ مسابقات بهدور از خانواده در حال تجربه احساسات و اتفاقات جدید است و هویت جدید او دارد سروکلهاش پیدا میشود؛ وقتی تارها را تکان داد صدایی که طنینانداز شد، صدای خود رایلی است! دقیقاً و بهصورت شگفتانگیزی فرایند هویتیابی و اهمیت «استقلال» نوجوان جهت توسعه «خود»، «خود تنظیمی»، «تنظیم هیجان» و… نمایان میشود.
خانواده رایلی ویژگیهای ارزشمند زیادی داشتند، مثلاً وقتی رایلی به فکر پیشرفت در ورزش هاکی بود خانواده نگران نشد که نکند رایلی بخواهد درس را رها کند [کنایه به رفتار خیلی از والدین]؛ مهمتر از آن احترام به حریم شخصی است . در سکانسی که درب اتاق رایلی باز است مادر برای واردشدن به حریم اتاق ابتدا دستش را میآورد و در میزند و بعد خود جلو میآید [چه برسد به زمانی که درب اتاق بسته باشد]. پذیرش و شناخت نسبت به ویژگیهای دوره نوجوانی؛ وقتی مادر رایلی فریادزدن، تنفر او از بوی بدن، بههمریختگی خلقوخو را در رایلی دید بهسرعت متوجه وضعیت جدید او شد و با صبوری سعی در همدلی داشت و تنش را با واکنشهای دماسنجی افزایش نداد.
میتوان گفت مجموعه این ویژگیهای خانواده است که ساختار شخصیتی و سلامت روانی و عاطفی رایلی را برای عبور امن از دوران نوجوانی فراهم کرده بود؛ کودکان تروما دیده، با خانوادههای ناامن و بیثبات چالشهای پیچیدهتری را در این دوره از زندگی خود تجربه خواهند کرد.
نقش اصلی داستان: اضطراب
از دیدگاه من نقش اصلی این سینمایی برای «اضطراب» بود. از پیداشدن سروکلهاش گرفته تا حمله پنیک و در نهایت نشستن بر صندلی ماساژ و چای خوردنش چشمها را از نبوغ داستانپردازی آن برق میاندازد.
اضطراب با یک عالمه چمدان که نشان از پیشبینیکردن اتفاقات مختلف در آینده است ظاهر میشود، شادی و دیگر احساسات را پس میزند، مشکلات را در غیاب خشم و شادی بزرگنمایی میکند، ظرفیت و توانمندیهای رایلی را دستکم میگیرد و او را تا تجربه یک حمله پنیک تمامعیار پیش میبرد، اما در این لحظه چند المان طلایی در سکانس حمله اضطرابی در بیرون و همراهی بقیه احساسات در درون او را از این وضعیت عبور میدهد، رایلی دستش را روی چوب هاکی میکشد، نور بر روی پوستش را حس میکند، نفس عمیق میکشد؛ در واقع کارگردان در صحنه حمله پنیک یک کلاس درس کوتاه ذهنآگاهی (Mindfulness) را نمایش میدهد، تمرکز بر تنفس، اسکن بدن، وصلشدن به احساسها و توجه به لحظه حال، او را از این وضعیت خارج میکند و در سکانس پایانی فیلم درحالیکه اضطراب دارد ترس از دعوتنشدن به تیم را بزرگنمایی میکند و مجدد میخواهد او را ناتوان کند، این بار اما رایلی یاد گرفته است که چگونه با اضطراب کنار بیاید، ضمن تشکر از او جوی دستش را میگیرد و او را روی صندلی مینشاند و چای به او میدهد.
مکانیسم سرکوب
باورپذیر بود که بشود احساسات را اینگونه به تصویر کشید؛ اما مکانیسم سرکوب را نه! چه نمایشی چه خلاقیتی...
جوی (شادی) دستگاهی دارد که هر احساس منفی و اتفاقی را به تاریکخانه ناخودآگاه پرتاب میکند (سرکوب) و آن را اختراع خود میداند؛ کار به جایی میرسد که وقتی آژیر بلوغ به صدا درمیآید هم آن را با همین دستگاه پرتاب میکند به این امید که از شرش خلاص بشود، اما زور بلوغ بیشتر است و شیشه را میشکند و وارد عمل میشود. در ادامه شادی برای نجات رایلی از اضطراب در ناخودآگاه با کوه احساسات و خاطرات سرکوب شدهای که حاصل آن دستگاهی است که ساخته بود روبهرو میشود و تا آنها را آزاد نمیکند نمیتواند به اتاق کنترل برگردد؛ در واقع این صحنه بهخوبی توضیح میدهد که در واقع جوی (شادی) کنترل را بهخاطر همین احساسات سرکوب شده ازدستداده بود؛ اما در سکانس پایانی فیلم دیگر خبری از دستگاه سرکوب نیست، در این سکانس جوی، اضطراب را به گذشته پرتاب نمیکند، بلکه او را میپذیرد، میشنود و در کنار خودش نگه میدارد؛ نقش سرکوب را در نوجوانی گاهی تنبلی (Ennui) یا کنارهگیری هم بر عهده میگیرد، برای فرار از حضور در جمع نوجوان تنها در خانه میماند و کنارهگیری میکند و با این قبیل از انتخابها سعی در تجربهنکردن احساسات یا افکار خود دارد؛ پادزهر مهم اما این است که ما باید صدای احساسات و پیامی که با خود دارند را بشنویم، سرکوب و نادیدهگرفتن احساسات، حال ما را به جز در لحظاتی کوتاه بهتر نمیکند.
ما با همه احساساتمان خوب هستیم
خوببودن با «مطلقاً خوب» بودن حاصل نمیشود، شما شجاع هستید حتی اگر گاهی بترسید، شما فرزند خوب و دوستداشتنی هستید حتی اگر گاهی خانواده خود را ناامید کنید؛ این یک جمله غلط است که شما فقط زمانی خوبی هستید که احساسات خوبی داشته باشید؛ این تفکر است که ما را بهسرعت سراغ سرکوب به هر طریق و قیمتی میفرستد، نسخه را پر از دارو میکند تا سریعاً بهمحض تجربه هر احساس منفی یا حال بدی آن را خوب (ساکت، سرکوب) کنیم.
در مجموع انیمیشن درون بیرون به خصوص نسخه اخیر آن را میتوان تلاشی خلاقانه و مؤثر در توسعه شناخت و مواجه درست با احساسات دانست .
در نقدهای وارده بر آموزش و پرورش هم رفتهرفته توجهکردن به آموزش احساسات و پرورش تفکر هیجانی سروکلهاش پیدا شده و در آینده معنادار و عمیقتر هم خواهد شد و این میتواند نویدبخش جامعهای سالم و آگاهتر در زمینه سلامت روان باشد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید