گروه استان ها و شهرستان ها/
نامه ی زیر توسط یکی از فرهنگیان استان خراسان شمالی برای « صدای معلم » ارسال گردیده است .
این رسانه آمادگی خود را برای توضیح و شفاف سازی مسئولان اعلام می کند .
« من در برابر آنچه می کنم و آنچه انتخاب می کنم که نادیده بگیرم، مسئولم »
در همین لحظه که من در حال نوشتنم، در گوشه ی دیگری از جهان، انسان های زیادی گرسنه اند. اگر «ژان پل سارتر» بود می گفت من در برابر این گرسنگی مسئولم.
البته من اعتراض می کردم: من نمی دانم آنجا چه خبر است و برای تغییر وضع اسفبار موجود، کار چندانی از دستم برنمی آید.
ولی سارتر می گفت این منم که انتخاب کرده ام بی خبر بمانم و به جای آنکه خود را درگیر این وضع اسفبار کنم، در این لحظه ی خاص فقط بنویسم. می توانستم فراخوانی بدهم و اعانه جمع کنم یا از طریق ارتباطاتی که در اصحاب رسانه دارم، توجه همگان را به وضع موجود جذب کنم، ولی انتخاب کرده ام آن را نادیده بگیرم» .
اروین د یالوم
کتاب: روان درمانی اگزیستانسیال
***
لا به لای صفحات پرتال وزارت آموزش و پرورش را می گردم تا بلکه پیام و یا خبری به مناسبت « روز خبرنگار » در آن پیدا کنم .
این خبر در بخش اسلاید ( ویژه ) پرتال جلب توجه می کند :
« تقدیر از خبرگزاری پانا بهعنوان رسانه پیشرو در تربیت کودک و نوجوان
در همایش بزرگداشت روز خبرنگار و رونمایی از «پوستر دومین جام رسانه امید» از خبرگزاری پانا به عنوان رسانه پیشرو و برترین رسانه تربیت کودک و نوجوان تقدیر شد.
در این همایش که امروز دوشنبه ۱۵ مردادماه با حضور فرماندهان سپاه و بسیج و جمعی از خبرنگاران داخلی و خارجی و مسئولان و خانواده شهدا در سالن همایشهای بین المللی دانشگاه انقلاب اسلامی برگزار شد، از محمد باجلان، مدیرعامل خبرگزاری پانا تقدیر شد.
خبرگزاری پانا با توسعه زیست بوم فضای مجازی در حوزه کودک و نوجوان و تولید محتوای آموزشی در فضای مجازی به کادرسازی در حوزه رسانه و فضای مجازی در راستای گام دوم انقلاب پرداخته است » .
معنای مستقیم و پیام مشخص این خبر آن است که دولت سیزدهم در حال تقدیر از خودش می باشد .
پانا ( خبرگزاری دانش آموزی ) متعلق به وزارت آموزش و پرورش است .
همایش بزرگداشت روز خبرنگار بوده اما آن گونه که در تصویر مشخص است مشخص نیست افراد با یونیفورم های نظامی در آن چه می کنند ؟
این موضوع به وضوح نشان دهنده ی افول و انحطاط روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش در دولت سیزدهم است که در این مدت نشان داد نه رسانه را می شناسد ، نه فرهنگ سازمانی آموزش و پرورش را و نه قصد و اراده ای برای ارتباط با بدنه ی معلمان در حداقل 3 سال گذشته داشت .
در واقع ؛ نمره روابط عمومی در حوزه ی اعتماد سازی و تعاما با بدنه آموزش و پرورش منفی ارزیابی می شود .
سه شنبه 17 مرداد 1402 هم در یادداشتی با عنوان : « روز خبرنگار و نوشابه باز کردن دولتی ها برای همدیگر ... مبارک است ! » به این مساله پرداختم . ( این جا )
بخشی از یادداشت را می خوانیم : اگر واقعا صدا و سیما مرکز فرهنگ و فکر است پس این همه مشکلات و چالش های فرهنگی از کجا آمده و تا 45 سال استمرار یافته است ؟
« امروز 17 مرداد مصادف با « روز خبرنگار » است .
رئیس دولت سیزدهم و مقامات ارشد این دولت به این مناسبت به تحریریه خبرگزاری صدا و سیمای جمهوری اسلامی رفته و از « برخی » تقدیر کرده اند .
« روزنامه ایران ، ارگان دولت » در شماره امروز خود ؛ صدا و سیمای جمهوری اسلامی را « رسانه ملی » نامیده است اما کسی نمی پرسد چگونه رسانه ای که از پول مردم تغذیه می کند اما « صدای مردم » نیست و به کسی هم پاسخ گو نیست ؛ متصف به صفت « ملی » می شود ؟
رئیسی می گوید : ( این جا )
« خبرنگاران و اهالی رسانه نقش مهمی در تبیین خواستههای مردم عزیزمان برای مدیران و دولتمردان و همچنین نقش مؤثری برای بیان دیدگاههای مسئولان برای مردم دارند. رسانه و اصحاب آن پل ارتباطی بین مردم و مسئولان هستند و باید تلاش شبانهروزی این عزیزان در عرصههای مختلف مدنظر قرار بگیرد. اصحاب رسانه نقش فعالی در دفاع مقدس داشتند و هرچه خبر و تصویر از آن دوران داریم، مرهون تلاش خبرنگاران و رسانه است.
حضور رسانه ملی و رسانهها در جهاد تبیین نقش مؤثری دارد و صداوسیما مرکز فرهنگ و فکر است. رسانهها در مقابله با جریانسازی دشمن و ترویج سبک زندگی ایرانی و اسلامی نقش مهمی دارند.
دولت در میدان عمل و اقدام است و تبیین عملکرد دولت بهعهده رسانههاست؛ البته شاید به این اقدامات نقدهایی هم وارد باشد ولی ما فرد منتقد را «بیشناسنامه» نمیخوانیم و معتقدیم باید حرف منتقد را شنید و دولت گوش شنوا دارد. اصحاب رسانه ممکن است تحلیل یا نظری داشته باشند و ما این را برای دولت نعمت میدانیم. انصاف جای خود را دارد و این انتقادها برای دولت مفید خواهد بود . »
آیا منطقی و عقلانی نبود که در عصر رسانه های دیجیتال و شبکه های اجتماعی ؛ رئیس دولت سیزدهم به جای که به یک مرکز دولتی برود و برای هم نوشابه باز کنند همه ی رسانه ها را با هر گرایش و طیف فکری یک جا جمع می کرد و با آنان به طرح پرسش و گفت و گو می پرداخت .
اگر واقعا صدا و سیما مرکز فرهنگ و فکر است پس این همه مشکلات و چالش های فرهنگی از کجا آمده و تا 45 سال استمرار یافته است ؟
اساسا ضریب نفوذ صدا و سیمای جمهوری اسلامی در داخل کشور تا چه میزان است و آیا این رسانه دولتی می تواند ادعای مرجعیت رسانه ای داشته باشد ؟
... شما که حتی تحمل یک گزارش انتقادی را ندارید و با استفاده ی ابزاری از دیگران و برخی مفاهیم و مناسک ایدئولوژیک سعی در توجیه ناکارآمدی و بی کفایتی خود دارید ؛ آیا بهتر نیست به جای سخنرانی در باب تربیت « دانش آموز خبرنگار » ؛ به فکر تربیت شهروندانی باشید که ضمن آگاه بودن به حقوق قانونی خود ، آراسته و مجهز به « تفکر انتقادی » باشند .
چه اگر این بود دیگر شاهد استبداد مدیران و این همه صرف انرژی و زمان برای خنثی کردن همدیگر و انسداد در مفهوم « حکمرانی خوب » نبودیم و مسیر در جهت هم افزایی برای فعلیت یافتن تربیت به معنای واقعی کلمه قرار می گرفت » .
در این حوزه مطالب و مکتوبات فراوانی داشته ام اما از آن جا که در آستانه تعیین وزیر آموزش و پرورش در دولت مسعود پزشکیان قرار داریم و دیر یا زود فردی سکان دار وزارتخانه تعلیم و تربیت خواهد شد توصیه نگارنده به آن همای تعلیم و تربیت آن است که گام نخست برای موفقیت در چنین دستگاه عریض و طویل و پر مخاطبی ؛ انتخاب یک فرد متخصص و نقدپذیر برای بخش راهبردی روابط عمومی است که در وهله ی نخست خودش دارای روابط عمومی مقبولی باشد .
همان گونه که قبلا نیز اشاره کرده ام ؛ دستور العمل ممنوعیت شکایت از رسانه ها برای « نخستین بار » و در زمان سرپرستی « جواد حسینی » بر وزارت آموزش و پرورش و با پیشنهاد و پی گیری رسانه ی « صدای معلم » به سرانجام رسید اما مطابق با عرف و فرهنگ رایج در این مملکت و مثل خیلی چیزهای دیگر ،؛ آن گونه که بایسته و شایسته بود توسط مدیران و مسئولان جدی گرفته نشد و از سوی دیگر « پرسش گری و کنش گری » لازم و کافی در این باره از سوی « بدنه آموزش و پرورش » هم مشاهده نشد .
بدون تردید اگر قرار است که آموزش و پرورش بر خلاف 45 سال گذشته در اولویت و صدر امور و برنامه ریزی ها قرار گیرد ؛ پله نخست شکل گیری مفهوم « سواد رسانه ای » و غنی شدن جایگاه رسانه به عنوان « رکن چهارم دموکراسی » در این ساز و کار « بودن و شدن » خواهد بود .
وزارتخانه ای که تاکنون جز طی مسیر در تسلسل روزمرگی و سوزاندن فرصت و تفکر و مسئولیت پذیری کار دیگری نکرده است .
گروه استان ها و شهرستان ها/
روز گذشته، یک معلم شهر« نلاس» از توابع شهرستان سردشت حین نجات دانش آموز خود، در رودخانه «زاب» غرق شد.
« صدای معلم » این واقعه ی غم انگیز را به خانواده محترم ایشان و همه فرهنگیان تسلیت عرض می کند .
جستارگشایی
به مناسبت ۱۷ مرداد (شهادت محمود صارمی) « روز خبرنگار » سری به خانه مطبوعات استان البرز در دل ارشاد اسلامی کرج میزنم. پس از خوشوبش کوتاه با تعدادی از اهالی رسانه، گپی مختصر با رضا عباسزاده (رئیس ساعی خانه مطبوعات استان البرز) میزنیم.
وی با مروری تیتروار بر عملکرد خانه مطبوعات به چالشهای حرفه خبرنگاری پرداخته میافزاید:
نبود امنیت و ثبات شغلی شاید مهمترین مشکل حوزه رسانه و خبر باشد.
ما برنامههای ویژهای برای آموزش خبرنگاران و افزایش سواد رسانهای همکاران تدارک دیدهایم اما در تولید محتوای دست اول و بههنگام مشکل داریم . در واقع نویسنده و خبرنگار شش دانگ و حرفهای چندانی تربیت نکردهایم و این یکی از آسیبهای جدی حوزه رسانه و خبر در سطح کلان کشوری میباشد.
ما در البرز با ۱۵ نفر خبرنگار پایکار و مجرب، کارگروه خبرنگاران بحران را ساماندهی کردهایم.
این کارگروه باید توسعه پیدا کرده و با تشکیل کارگروههای مطالبهگری، نشستهای تخصصی و گپهای محفلی عملا در اتفاقات مهم، اخبار پیرامونی و تولید محتوا سهیم باشند...
معلم خبرنگارانی که نیستند...
خلج از خبرنگاران جوان و انرژیک در جلسهای میگوید: اگر در البرز یک معلم خبرنگار پایکار واقعی داشته باشیم آن هم رضا قاسمپور است(نقل به مضمون). متأسفانه امروزه نسل معلمان دست اندرکار حوزه رسانه و خبر رو به انقراض بوده و بسیاری از فرهیختگان فرهنگی کنج عزلت اختیار و در زندگی شخصی خویش غوطهورند. از طرفی برخی باجنیوزها با شانتاژ و پروپاگاندای رسانهای جای خبرنگاران دغدغهمند و روزنامهنگاران محجوب را گرفتهاند.
خبرنگاری یا راه رفتن بر لبه تیغ
خبرنگاری در عصر انفجار اخبار و اطلاعات به ویژه در جهان سوم راه رفتن بر لبه تیغی است که هر لحظه امکان سقوط و هبوط در آن محتمل است. بدون شک هرکسی در وجودش بعدی از ابعاد متکثر خبرنگاری را داراست.
تلاش برای درک بی کم و کاست حقایق در نهاد ماست. امروزه خبرنگاری دنیای بی سر و تهی است که چهار مقوله صحت، سرعت، دقت و کیفیت اضلاع اصلی آن است.
تأثیرات فضای مجازی بر رسانه و خبر
گرچه گوشیهای هوشمند تمام عرصههای اجتماعی از جمله عرصه خبر و ژورنال را متحول کرده و محدودیتهای زمان، مکان، زبان، امکان و جغرافیا را درنوردیده است و ما به طور روزافزون با انبوه شهروند خبرنگار مواجه هستیم، لیکن هنوز هم مسئولیت انعکاس اخبار راستین، بدون دخل و تصرف جناحی و گروهی و همچنین پای بندی به تعهد اجتماعی نسبت به درستی و صحت خبر بیشتر معطوف به خبرنگاران و روزنامهنگاران حرفهای است.
چالشهای حوزه رسانه و خبر
یکی از مشکلات عینی این روزها، تأخیر فاز نشریات کاغذی نسبت به نشریات الکترونیکی است. همچنین گستره منطقهای مخاطب، تیراژ نازل و حوزه تأثیرگذاری اندک آنها نسبت به تلگرام، اینستاگرام، فیسبوک، واتس اپ، توئیتر و امثالهم از دیگر مشکلات این عرصه میباشد.
سینه سپر کردن یک خبرنگار در ثبت درست وقایع و به تصویر کشیدن چهره عریان واقعیت، به معنای دست کردن در لانه زنبور قدرت و ثروت بوده و علاوه بر خطر سقوط، احتمال گزیدگی همیشه وجود دارد.
روزنامه یا روزینامه ؟!
- خودسانسوری و تدارکاتچی روابط عمومی ادارات بودن
- دستمزد نازل، فقدان امنیت شغلی، عدم حمایت حرفهای و بیمهای
- ورود افراد غیرحرفهای و مصادره بخشهای مدیریتی رسانه توسط سیاسیون
- رویکرد جناحی و نتیجتا تقلیل منافع ملی و عمومی به منافع حزبی و جناحی
- کمبود خبرنگار مبتنی بر آموزش علمی و آکادمیک، استیلای فضای ناامن و شائبه آلود و مبتنی بر شایعه در فضاهای مجازی
- خدشهدار شدن اعتماد عمومی و...
از چالشهای جدی و مشکلات عینی حوزه رسانه و خبر میباشد.
تحلیل یا تکثیر؟ مسئله اینست!
از چالشهای های مثبت خبرنگاران و اهالی مطبوعات میتوان به:
* کارکرد مثبت در ارتقای کیفی زندگی اجتماعی
* پرتوافکنی بر تاریک خانه های قدرت و ثروت
* بیان مشکلات واقعی مردم در قالب گزارشهای تحلیلی، یادداشتهای پژوهشی و نتیجتاً امید آفرینی و... اشاره نمود.
به هر حال نشریات کاغذی نیز همانند کتاب در معرض تهدید و تحدیدند و مطبوعات کاغذی هم به سان کتاب برای بقای خود محکوم به ارتقاء کیفیت و انطباق خود با تکنولوژیهای نوین و تحلیل رویدادهای مهم جاری هستند.
ضرورت نظام جامع رسانههای همگانی
در پایان امیدواریم ضمن حرکت تدریجی اهالی رسانه و خبر به سوی حرفهای و مستقل شدن از حکومت، حاکمیت نیز در قبال بهرهمندی از خدمات دوستان رسانه و خبر، در خصوص تأمین حداقلهای معیشت و منزلت این قشر شریف گامهای عملی برداشته و با تدوین، تصویب و عملیاتی کردن نظام جامع رسانههای همگانی پاسدار حقوق اهالی رسانه و خبر باشد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
در آن اتاق بزرگ و پرنور، سکوت سنگینی حکمفرما بود. گویی دیوارها نفس در سینه حبس کرده بودند و منتظر بودند که ببینند چه سرنوشتی در انتظار من، آن نوجوان لرزان، است.
سوال در هوا معلق بود، تیز و برنده: « کفن یک مسلمان چند تکه است؟ »
ذهنم درهم پیچید.
مگر من برای معلم شدن نیامده بودم؟ مگر قرار نبود به کودکان علم و دانش بیاموزم؟ چرا ناگهان در این آزمون غریب، از مرگ و میر و کفن و دفن سوال می شد؟
قلبم تندتر از همیشه می تپید. صورتم از گرما داغ شده بود و عرق سردی بر پیشانی ام نشسته بود.
می خواستم فریاد بزنم:
« من می خواهم به مدرسه بروم، نه غسالخانه! »
اما زبانی برای فریاد زدن نداشتم. ترس و خجالت، قفسی آهنین به دور وجودم تنیده بود و مانع از هرگونه واکنشی می شد.
نگاهم به صورت مصاحبه کننده افتاد. مردی میان سال با چهره ای جدی و موهای جوگندمی که با دقت به من خیره شده بود. گویی منتظر بود که از اعماق وجودم، پاسخی برای سوالش بیرون بکشد.
اما من پاسخی نداشتم. هیچ چیز در مورد کفن و تکه هایش نمی دانستم. فقط می دانستم که آرزوی من معلم شدن بود و بس.
سکوت همچنان ادامه داشت. سنگین و خفه کننده. گویی زمان متوقف شده بود و فقط من و آن سوال در آن اتاق حضور داشتیم.
بالاخره، با صدایی لرزان و ضعیف، گفتم: « من نمی دانم » .
سکوت اتاق را فرا گرفت. مصاحبه کننده ابروهایش را در هم گره زد و به من خیره شد. گویی از پاسخ من شگفت زده شده بود.
من منتظر بودم که او چیزی بگوید، چیزی که سرنوشت من را روشن کند.
اما او سکوت را شکست و گفت: « متاسفم، شما در این آزمون قبول نشدید » .
دنیا روی سرم آوار شد. گویی صاعقه ای بر من فرود آمده بود. تمام آرزوهایم در آن لحظه فرو ریخت.
از اتاق مصاحبه بیرون آمدم و در راهرو قدم میزدم. بغض گلویم را گرفته بود و اشک در چشمانم حلقه زده بود.
زمانی که معلم شدم، به همه آن استعدادهای نابی فکر میکردم که با پرسشهای عجیب و غریب و بیربط از آرزوی خود محروم شده بودند. جوانانی پرشور و اشتیاق که رؤیای معلم شدن را در سر میپروراندند، اما به خاطر عدم آگاهی از مسائل غیرمرتبط، از رسیدن به هدفشان بازمانده بودند.
هنوز هم بعد از سال ها، آن سوال در ذهنم باقی مانده است: « کفن یک مسلمان چند تکه است؟ »
سوال مسخره ای که هیچ ارتباطی با معلم شدن نداشت.
( این خاطره مربوط به سال 1364 است »
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید