گروه گزارش/
پرتال وزارت آموزش و پرورش در خبری در بخش « اسلاید » خود با عنوان : « معاون آموزش ابتدایی وزارت آموزش و پرورش در بین پراستنادترین اساتید دانشگاه تهران » نوشته است : ( این جا )
« به گزارش مركز اطلاعرسانی و روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش، مؤسسه استنادی و پایش علم و فن آوری جهان اسلام (ISC) به تازگی فهرستی از «پژوهشگران ایرانی پراستناد در حوزههای علوم انسانی، علوم اجتماعی، هنر و معماری» در بازه زمانی آغاز سال ۱۳۹۲ تا پایان سال ۱۴۰۱ منتشر کرده است. در این گزارش، در مجموع ۴۸۹ محقق به عنوان پژوهشگر پراستناد معرفی شدهاند و دانشگاه تهران با ۵۵ عضو هیأت علمی پراستناد، در صدر دانشگاههای ایران و بالاتر از دانشگاه تربیت مدرس با ۳۵ و دانشگاه علامه طباطبایی با ۳۴ عضو هیأت علمی پراستناد قرار گرفته است.
دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی با ۱۲ استاد، دانشکده مدیریت با ۹ استاد و دانشکده جغرافیا با ۸ استاد بیشترین سهم را در فهرست اساتید پراستناد دانشگاه تهران در حوزههای علوم انسانی، علوم اجتماعی، هنر و معماری را دارند.
شایان ذکراست در فهرست منتشرشده، نام رضوان حکیمزاده معاون آموزش ابتدایی وزارت آموزش و پرورش و استاد تمام و عضو هیئت علمی دانشگاه تهران نیز دیده میشود » .
نخستین پرسش آن است که آیا حضور رضوان حکیم زاده به عنوان استاد و عضو هیات علمی دانشکده روان شناسی و علوم تربیتی دانشگاه تهران موجب ارتباط و یا اتصال میان نهاد « آموزش و پرورش » و « دانشگاه » شده است ؟ واقعا تاثیر آموزش های مجازی بر دانش آموزان ابتدایی در حالی که دچار فقر یادگیری بیش از 44 درصدی هستند ؛ چقدر موثر است ؟
شواهد و نیز گفته های برخی اساتید دانشگاه نشان می دهد که این ارتباط قطع است .
آیا معاون آموزش ابتدایی وزارت آموزش و پرورش تاکنون به صورت شفاف مطرح کرده که تولیدات دانشکده های روان شناسی و علوم تربیتی در نظام تعلیم و تربیت به چه دردی می خورند ؟
« صدای معلم » گفت و شنودی را در آذر ماه 1393 با « مظفر الدین واعظی » استاد دانشگاه ؛ در ارتباط با نقش مغفول دانشکده های روان شناسی و علوم تربیتی در ایران انجام داد و وضعیت مطلوب را در مقایسه با جوامع توسعه یافته مورد تدقیق کارشناسی قرار داد . ( این جا )
عضو هیات علمی دانشکده روان شناسی و علوم تربیتی چنین می گوید :
« دانشگاه و آموزش و پرورش پس از ستاد انقلاب فرهنگی ، هر کدام راه خود را طی کردند و جدا شدند . در زمان ستاد انقلاب فرهنگی ، همواره دانشگاه و آموزش و پرورش از طریق این ستاد به هم پیوند می خوردند مخصوصا در زمان برنامه ریزی تربیت دبیر ، همواره حضور معاون آموزشی وزارت آموزش و پرورش در جلسات برنامه ریزی الزامی بود .
در مجموع ، برنامه طوری تنظیم می شد که مطابق با نیازهای آموزش و پرورش باشد و از طرف دیگر، معلم امکان ادامه تحصیل در رشته مورد نظر را داشته باشد . مثلا دانشکده علوم ، معلم فیزیک ، شیمی ، زمین شناسی تربیت می کرد ، همین طور مثلا دانشکده تربیت تربیت بدنی ، دبیر ورزش تربیت می کرد .
در همین دانشکده روان شناسی و علوم تربیتی در زمان دکتر کاردان ، آزمایشگاه وجود داشت و دبیر تربیت می شد ، اما بعدا و تقریبا در سال 1380 و هم زمان با وزارت آقای مظفر ، کم کم آموزش و پرورش و دانشگاه از هم جدا شدند به ویژه دانشکده های علوم تربیتی که دیگر برای آموزش و پرورش کار نمی کنند .
این دانشکده ها و آموزش و پرورش ، هر دو از بودجه عمومی کشور تغذیه می کنند اما آموزش و پرورش متاسفانه پایش را در کفش دانشگاه کرده که موجب اتلاف بودجه می شود .
از نظر قانون هم این مشکل دارد ؛ چرا که از نظر قانون اساسی کار آموزش و پرورش ، تربیت دانش آموز از دوره ابتدایی تا پایان دوره متوسطه است و امر « تربیت دبیر »در حوزه ی آموزش عالی است .
اگر واقعا به وجود دانشکده های روان شناسی و علوم تربیتی نیازی نیست ، می توانند آن ها را تعطیل کنند !
از نظر عرف جهانی ، آموزش عالی عهده دار تربیت معلم از طریق دانشگاه ها و مثلا دانشکده های علوم تربیتی است .
اگر در حال حاضر ، اساتیدی هم در دانشگاه فرهنگیان وجود دارند باید به دانشکده های روان شناسی پیوند بخورند و کار کنند . ضمنا ، پژوهشگاه های آموزش و پرورش به نظر می رسد تاسیسات زائدی باشند که نقش آن ها را دانشکده های روان شناسی و علوم تربیتی از طریق پایان نامه های کارشناسی ، کارشناسی ارشد و دکتری می توانند به صورت کاربردی پوشش دهند .
دانشکده های علوم تربیتی رسالت خود را گم کرده اند . این دانشکده ها ، اقدام به تربیت نیروی انسانی می کنند که مورد پذیرش آموزش و پرورش نیست و عملا باری بر دوش دولت و جامعه می گذارند و عده ای ناراضی و بیکار تحویل جامعه می دهند . چرا خانم حکیم زاده از زمان انتصاب خود تاکنون حتی یک نشست خبری با رسانه های فعال و پی گیر برگزار نکرده است ؟
بسیاری از این نیروهای ناراضی ، جذب رشته های غیر مرتبط می شوند . حتی استادان دانشکده های روان شناسی و علوم تربیتی به جای تمرکز بر بر توسعه و ارتقاء کیفیت آموزش و پرورش به موسسات غیر مرتبط مانند بیمه ، خودروسازی و... روی آورده اند و استاد دانشکده علوم تربیتی ، تحقیقاتش مرتبط با آموزش و پرورش نیست و همه این ها به صورت یک کلاف سردرگمی آمده است که آینده آن نگران کننده است .
در صورتی که در کشورهای صنعتی ، دانشگاه بر آموزش و پرورش اشراف دارد و در رشته های مختلف و مورد نیاز آموزش و پرورش ، کارشناس تربیت می کند و آن را در اختیار آموزش و پرورش و جامعه قرار می دهد .
در این کشورها ، دانشکده های علوم تربیتی ، عهده دار نظارت بر کیفیت آموزشی فارغ التحصیلان هستند و تا 4 سال معلم فارغ التحصیل خود را از طریق استاد و دانشجوی رشته رهبری و سیاست گذاری آموزشی تحت پوشش قرار می دهند . بدین ترتیب که دانشجوی رشته رهبری و یا مدیریت آموزشی با ارشدیت استاد درس خود ، نیازهای آموزشی ، فنی و ارتباطی معلمان را مورد ارزیابی قرار می دهد و بر اساس این نیازسنجی هر ساله در تابستان دانشکده علوم تربیتی کلاس های آموزشی در قالب رشد کارکنان برگزار می کند که تنگناهای تخصصی آن ها را مرتفع می کند و به همین ترتیب ، ارزشیابی دیگری در سال آینده از آن معلم در مورد کاربست آموزش ها در فرآیند آموزش به عمل می آورد و به همین ترتیب تا 4 سال ، دانشگاه بر ارزیابی معلم فعلی خود که دانشجوی قبلی خود باشد نظارت دارد و فرآیند کیفیت بخشی آموزش از این طریق به روز می شود .
« صدای معلم » از ایشان می پرسد :
در واقع ، ما در کشورمان به نوعی با موازی کاری روبه رو هستیم که نتیجه ای جز اتلاف منابع انسانی و مالی و... ندارد ؟
آقای واعظی چنین پاسخ می دهد :
همان گونه که پیش نیز گفته شد ، این موازی کاری ها و دخالت آموزش و پرورش در فرآیند آموزش عالی و تربیت معلم ، فقط باعث اتلاف بودجه عمومی کشور می شود و ما در کشور مان محدودیت منابع مالی داریم در حالی که کشورهای صنعتی هم از نظر اقتصادی و هم از نظر فنی از ما جلوترند و اتلاف بودجه آن ها واقعا در سطح بسیار پایینی است » .
پرسش « صدای معلم » از خانم حکیم زاده آن است که آیا ایشان هم مانند همکار دانشکده ای شان شجاعت و شهامت بیان چنین مسائلی را دارند ؟
اخیرا نتایج شرکت دانش آموزان ایرانی در آزمون تیمز 2023 منتشر شده است .
این رسانه ی مستقل و منتقد در حوزه ی عمومی آموزش ایران در گزارش خود با عنوان : « گزارش « صدای معلم » در آذر 1398 : « از زمانی که زمان آموزش مان را کم کردیم عملکرد آموزشمان هم در مطالعات تیمز و پرلز به شدت کاهش پیدا کرده است ؛ ما در کل دنیا یکی مانده به آخر هستیم » - کارنامه ی تاسف بار دانش آموزان ایرانی در آزمون بینالمللی تیمز 2023 ... چه کسی در مورد پایین بودن " زمان آموزش " پاسخ گوست ؟ به آن پرداخت . ( این جا )
حتی در پرتال آموزش ابتدایی وزارت آموزش و پرورش اشاره ای به این مساله نشده و واکنش خانم دکتر تاکنون سکوت بوده است .
چرا ؟
بر خلاف دوران کرونا که حکیم زاده موضع مستقل و شفافی در مورد تعطیلی مدارس داشت اما در تعطیلی مدارس به دلایلی مانند آلودگی هوا ؛ پراستنادترین استاد دانشگاه تهران هیچ حرفی در این مورد نمی زند ؟
این که به فرض ؛ چرا قانون هوای پاک اجرا نمی شود ؟
واقعا تاثیر آموزش های مجازی بر دانش آموزان ابتدایی در حالی که دچار فقر یادگیری بیش از 44 درصدی هستند ؛ چقدر موثر است ؟
چرا خانم حکیم زاده از زمان انتصاب خود تاکنون حتی یک نشست خبری با رسانه های فعال و پی گیر برگزار نکرده است ؟
آن چه « صداقت » یک فرد را عیار و عیان می کند ؛ عملکرد او در مواجهه با « حوزه عمومی » است .
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
من مردی هستم شریک دیگران در گناه
(بایزید بسطامی)
سرنوشتی که نزدیک به نیم سده ما را در بر گرفته و روزگار سیاهی بر ما چیره کرده، سرنوشتی بدنهاد و کینه توزانه است که به سان تیری آغشته به عقدۀ حقارت از ظلماتِ باطن قشریان متحجر، به سوی آفتاب فرهنگ و تمدن هزاران سالۀ ایران پرتاب شده است. عقدۀ حقارت از بی هنری و سست نظمی و خدای نشناسی نشأت می گیرد که هر سه در قشریان متحجر متبلور است. به گفتۀ سعدی : « بی هنران هنرمندان را نتوانند که بینند » .
حافظ نیز به سان سعدی می اندیشد :
حسد چه می بری ای سست نظم بر حافظ قبول خاطر و لطف سخن خدا داده است
مولوی نیز با حافظ و سعدی هم رأی است :
تصویرهای ناخوش و اندیشۀ رکیک از طبع سست باشد و این نیست سوی دوست
این برداشت را بیشینۀ هر سه نسلِ پس از حوادث 57 با پوست و گوشت و استخوان لمس کرده و در ژرفای وجودشان درک کرده اند.
بیشینۀ مردم به این نتیجه رسیده اند که این سرنوشت برون زا است و از ژرفنای فرهنگ و تاریخ ملت دیرین ایران نجوشیده است. لذا نا آشنا، دژخیمانه و کینه توزانه است؛ مذموم عقل و مکروه شرع است. سرنوشتی که نه با هویت ملی ایرانی، نه با اعتبار تاریخ و فرهنگ هزاران ساله ایران، نه با ادبیات جهانگیر پارسی، نه با حقوق شهروندی، نه با رگه های ریز و درشت آزادی[1]، نه با ارزش های تمدن بشری، نه با مسئولیت پذیری در برابر میهن، نه با پاسخ گو بودن به ملت و نه با علایق و سلایق آنها، هیچ پیوندی ندارد. سرنوشتی که منشأ آن ژرفنای فرهنگ و تاریخ ملت ایران نیست، عاملی برون زا دارد و جز جنگ و کشتار و تباهی چیزی از آن برنخیزد.
منظور از عامل برون زا گرد غباری است که به گاه درست، غبار روبی نشده و با سهل انگاری در طول تاریخ بر روی رگه های فرهنگ ماسیده است. باید جامعه را به این نکته آگاه سازیم که جنایت برآیند حوادثی است که از کنش های جمعی پدید می آید.
نتیجۀ چنین سرنوشتِ بدنهادی؛ افسردگی، بی انگیزگی، بی روحیگی، گسترش مادی گرایی و راحت طلبی و عدم اعتماد به نفس در جامعه است.
در یک کلام ، سرنوشت برون زا نخوت نفس به بار می آورد. چرا که روح تجاوز شده، روحی که از قضاوت شدن وحشت دارد، نمی تواند استقلال اندیشه داشته باشد. چنین سرنوشتی محکوم به توقف و گذار از آن است.
اما سرنوشت درون زا که از ژرفنای تاریخ و فرهنگ دیرین ایران می جوشد، عزت نفس به بار می آورد. هر چه شناخت و آگاهی از بی مایگی سرنوشت برون زا بیشتر شود، بسته به ارادۀ هر ملت، مبارزه با سازه های تباهی و بردگی افزایش می یابد.
تنها راه گریز از تباهی و ویرانی، خروج از انزوا و بازگشت به جامعۀ جهانی و درک جهان امروز است؛ البته با شناخت فرهنگ و تمدن روزگاران ایران در هزارگان تاریخ پیوسته و مشترک ملت.
در یک کلام شناخت راز جاودانگی ملت ایران که بر چهار بنیاد استوار است. این چهار بنیاد چهار ستون اصلی و تغییر ناپذیر روح ملی و کیان معنوی هر ایرانی هستند و نباید آنها را با معیارهای جهان وطنی، فدای رویا پردازی ها و ماجراجویی های خود کنیم :
بنیاد نخست : تاریخ پیوسته و مشترک هزارگان ایران؛
بنیاد دوم : زبان و ادب پارسی، فراتر از زبان رسمی، زبان علم و هنر و فرهنگ ایران؛
بنیاد سوم : عرفان ایرانی؛
بنیاد چهارم : جشن های ملی ایران؛
قوام و استحکام هر ملت به وجود مردمی است که گوهر و ریشه دارند و زندگی خود را به آرمانی گره زده و در راه رسیدن به آن کوشا و پایدارند. قضاوت دربارۀ ارزش های تمدن و فرهنگ ملتی دیرین که میراثش در طی هزاره ها پا فراتر از مرزهای سیاسی خود نهاده و آثار آن را بر فرهنگ و تمدن جهانی نمی توان نادیده گرفت، بسیار دشوار است.
سخنوران تراز اول زبان و ادب پارسی از سیزده سده پیش راز سرگذشت و سرنوشت بشر و مبارزۀ بی پایان نیک و بد و هویت انسانی و هویت ملی را تبیین کرده اند. نام ایران به واسطۀ همین آفریده هایش بر تارک فرهنگ جهان می درخشد.
به گفتۀ بهرام بیضایی ؛
« فقط ایرانی بودن کافی نیست، گرچه ایرانی بودن مهم است و بار بزرگی بر دوش ما می نهد. وقتی دربارۀ هزاران سال تاریخ حرف می زنیم، مسئولیتی بر دوش ما قرار می گیرد که چگونه آن را باید حفظ کرد، بازسازی کرد و پیش برد؟
در یک کلام ما با آنچه می سازیم ایرانی هستیم نه با آنچه از دست می دهیم . . . »
نزدیک ده هزار سال است که ملت و سرزمین ایران در ملی گرایی پیوسته و مشترک ایرانی در عرض هم رشد کرده اند و در این گاه و جاهِ کهن و دیرین از دلِ ملی گرایی ایرانی، حقوق بشر و سکولاریسم برخاسته است.
ملی گرایی ایرانی، پناهگاهی برای ملت ایران در برابر استبداد و توتالیتریسم و امت سازی و هر گونه ایدوئولوژی است.
با انقلاب های 1848 مسیحی در اروپا که به بهار مردم اروپا نیز مشهور شد، تتمۀ حاکمیت کلیسا فرو ریخت و برای نخستین بار در اروپا ، دولت- ملت هایی بر پایۀ حاکمیت های سیاسی- اقتصادی پدید آمدند. بر خلاف حاکمیت قرون وسطی که اُمت مسیحی تعریف کرده و آن را با درفشِ فقه در گرداب خرافات و بی خردی ( تحمیق ) فرو برد، دولت- ملت های جدید نخست چهره ای سکولار به خود گرفتند و دخالت های فقه را در دولت، پس زده و سپس در سالهای پایانی سدۀ نوزدهم حکومتهایشان را به سوی لائیسیته ( آزادی نهادهای مدنی به ویژه آموزش ) سوق دادند.
در این راه برای ایمن سازی منافع اقتصادی و سیاسی خود نیازمند سست جلوه دادن بنیادهای فرهنگی ملتهای دیگر بودند. خواست آنها به زانو درآوردن ملتی با تاریخ و فرهنگ دیرین بوده است حتی اگر شد با تکه تکه کردن سرزمین. برای این منظور در وهلۀ نخست شناخت عمیق سرزمین ها و ملت ها بسیار مهم بود هر چند آن را پیش از فروپاشی حاکمیت کلیسا بیش و کم با مبلغان مذهبی و سازمان های فراماسونری آغاز کرده بودند.
بسیار مضحک می نماید جمع ضدینِ سکولاریسم و به خدمت گرفتن مبلغان مسیحی برای سلطه بر فرهنگ عمومی جوامع غیر غربی. در جاهایی که با یک حوزۀ تمدنی و یک ملت رو به رو شدند، از مرتجعان و قشریان درون آن جامعه بهره بردند. به هیچ وجه نگاه دایی جان ناپلئونی ندارم؛ منظورم اینست که اگر سیاست را علم می دانستیم و سیاست ورزی عاقلانه ای داشتیم، بیگانگان خود را در برابرِ سیاست ورزانِ عاقل می دیدند نه یک مشت وطن فروش و یا سفیه.
« سیاست بی مقتدای ملت، بی عاری و لودگی است. » هر مستبدی در وهلۀ نخست می خواهد نظر جمهور مردم را به نظر خود نزدیک کند، قطعاً اگر هم امکان پذیر باشد کوتاه مدت خواهد بود. لذا دستگاه پروپاگاندایی راه می اندازد و با تحمیق و تغنیِ کاسه لیسانش و ایجاد ترس در دل مردم، استبداد خود را مونارشی ( به زعم خود بر اساس حقیقت و فضیلت ) نام می نهد. امروز مونارشی از نظر اجتماعی همان استبداد است. قشریان نیز از هر نوع و در هر زمان که همواره یا یکی از بازوهای استبداد بوده و یا خود بر مسند حکومت نشسته، عدم آزادی در جامعه را بی لیاقتی مردم نسبت به آزادی می خوانند و ما آن را می بلعیم. چون « سیاست » و « تاریخ » را علم نمی دانیم.
برخورد غیر علمی با « تاریخ » و « سیاست » به علت آفت راحت طلبی به ناتوانی در تجزیه و تحلیلِ تجربه های انسان در طول تاریخ و حتی به حذف تجربۀ تاریخ و فرهنگ از زندگی انسان می انجامد.
جايگاه امروز انسان و انسانيت مديون تجربه هاي بشر در طول تاريخ است. گرچه هیچ حادثه ای بیش از یک بار تکرار نمی شود، تنها راه پیشرفت، اندیشیدن و تجربه اندوختن و آزمودن و دوباره راه های گوناگون را به پشتوانۀ اندیشۀ جمعی و تجربۀ ملت، آزمودن است.
تجربه اندوزی جزء جدا ناپذیر زندگی انسان است و مقوله ای پویا است نه ایستا. لذا راه های گذشتگان، راه های اختصاصی آنها بوده، می توان از آن راه ها یاد گرفت اما به گفتۀ هراکلیتوس « نمی توان در یک رودخانه دو بار پا گذاشت. » به این همین دلیل اگر با « سیاست » و « تاریخ » به مثابۀ علم برخورد نکنیم، به قول معروف همین آش است و همین کاسه. حکومت ها می آیند و می روند و ما شاهد خیانت ها و شکست ها خواهیم بود.
دریغا که اوهام کور، شم سیاسی و تاریخی را در جامعه تنزل داده و به جای اینکه « سیاست » و « تاریخ » را علم بدانیم، با نگاه سطحی، یکی را بی پدر و مادر و دیگری را نوشتۀ فاتحان خوانده و از غزل پر مغز حافظ، فقط بر لب جوی نشستن و گذر عمر نظاره کردن را بر می گزینیم. راه برون رفت از این بن بست فقط و فقط اینست که با « تاریخ » و « سیاست » همانند علم برخورد کرده و باور کنیم که راه نجات ؛ مسئولیت پذیری در قبال بشریت، محیط زیست و ایران است.
انسان دو بار متولد می شود؛ بار نخست از مادر و بار دوم هنگامی که مسئولیت پذیری را درک کند. به عبارت دیگر با مسئولیت پذیری، انسان زندگی خود را می آفریند و از آن پس چون می اندیشد، خطا می کند؛ چرا که هر کنشی دارای ضریب خطا است. کنش انسان بر پایۀ آزمودن و تجربه اندوختن است. هر چه بنیادهای تجربه مستحکم تر باشد، ضریب خطا کاهش می یابد. اما انسانی که موانع اندیشه را کنار نزده و بر خویشتن تاریخی خود چیره نگشته بلکه اسیر و بندۀ آن است، هیچ گاه مسئولیت پذیری را درک نخواهد کرد و از او جز تقلید و سر سپردگی و دنباله روی کاری ساخته نیست. مأمور و معذور بودن، ما را از گناه و مسئولیت مبرا نمی کند. فرمانبردار محض و مجری دستورهای غیر قانونی شدن و خود را ماشین کشتار و شکنجه کردن و در یک کلام، نیندیشیدن بزرگترین بزه و گناه است. آنی درنگ و تمرکز کنیم آیا اعدام و شکنجه، برای تأمین امنیت مردم و میهن بوده یا برای بسط خفقان و ترس در جامعه؟
مجازات اعدام هرگز باعث کاهش ظلم و ستم نشده است و به تجربه آموخته ایم که ترس از اعدام، کمترین بازدارندگی را در خود دارد. برای آزاد شدن کافی است بدانیم، مبنای احترام به انسان دو چیز است، انسان بودنش و زندگی اش. به عبارت معروف انسان هم به ماهو انسان محترم است و هم به ماهو حی. البته احترام به انسان ها آنها را محق نمی کند که لزوماً اعقاید آنها محترم شمرده شود و محدودیت هایی که در ظاهر به خود قائل می شوند به جامعه نیز تسری بخشند.
باید بپذیریم که اعمال محدودیت ها در جامعه صرفاً به واسطۀ قانون باشد. با این تذکر که قانون وحی منزل نیست و سه عامل مسبب تغییر آن می تواند باشد ؛ نخست اقتضای منافع ملی، دوم مقتضیات زمان، سوم رشد و شکوفایی باورها و اندیشه ها در اثر به چالش کشیده شدن آنها. برخورد غیر علمی با « تاریخ » و « سیاست » به علت آفت راحت طلبی به ناتوانی در تجزیه و تحلیلِ تجربه های انسان در طول تاریخ و حتی به حذف تجربۀ تاریخ و فرهنگ از زندگی انسان می انجامد.
بارها و نه همیشه تاریخ گواهی می دهد که ستمدیدگان پیشین به ستمگران پسین تبدیل شده اند. وظیفۀ ما آموزش و نهادینه کردن کنترل خشم و حذف کینه و انتقام جویی در دل و جان مردم است و سپردن مجرم به قانون بدون شکنجه و اعدام است.
یازده سده پیش محمد غزالی راه کار ارائه می دهد. او « توبه » را به عنوان یک تجربۀ عام انسانی و نتیجۀ ضروری خودشناسی می خواند. او می گوید : « توبه، شناخت تنهایی خویش است که مسئولیت در برابر کارهای گذشته را در خود دارد. » به بیان دیگر تغییر صرفاً به معنی دگرگونی ایدئولوژی و نگرش نیست، تغییر یعنی فروتنی و مسئولیت پذیری ؛ در قبال بشریت، محیط زیست و میهن.
هانا آرنت هشت سده پس از محمد غزالی باور دارد، سیاست بی بخشایش، امکان تغییر و راه گشایی به آینده ای روشن را می بندد. البته « بخشایش » در کلام آرنت یک موضوع شخصی یا حکم دینی و یا حتی اخلاقی نیست. در کلام او « بخشایش » در بستر سیاسی ارائه می شود و در تحول اجتماعی و سیاسی و ساخت جامعه یک امر کلیدی است. به این معنا که جنایت کار چون آسیب های جبران ناپذیر به افراد و خانواده ها و به روح جامعه زده و در یک کلام جنایت علیه انسان و انسانیت کرده، باید دادگاه های آزاد و عادلانه و حقیقت یاب او را پاسخ گو کنند، صرفاً برای حقیقت یابی و بسط عدالت نه به قصد انتقام. این فرق دادخواهی با انتقام است.
انتقام صرفاً چرخۀ خون ریزی را تکرار و تکرار می کند و هیچ تغییر و اندیشۀ نو را بر نمی تابد. اما خروجی این دادگاه ها، جست و جوی دلایل جنایت توسط روان شناسان و جامعه شناسان خواهد بود تا علل وقوع چنین حوادثی در جامعه ریشه یابی شود. یکی از وظایف امروز ما پی ریزی چنین دادگاه هایی نخست در اذهان عمومی مردم است.
باید جامعه را به این نکته آگاه سازیم که جنایت برآیند حوادثی است که از کنش های جمعی پدید می آید. بسیار خطرناک و نادرست است اگر به این نتیجه برسیم که جنایت کاران در جامعۀ ما رشد نیافتند و از کرات دیگر آمده اند. گرچه رفتار جنایتکاران، اشغالگرایانه است، آنها سایه و شبه جامعۀ ما هستند و مبارزۀ ما با آنها همانند مبارزه با تقدیر شوم است و تغییر سرنوشت بدنهاد و جامعه موظف و موکلف است نسبت به رفتار مجرم، که بر آمده از شرایط جامعه است احساس مسئولیت کند.
رویدادهایی از گذشته به طور اخص و تاریخ به طور اعم صرفاً محمل عبرت نیست. گرچه باید از تاریخ یاد بگیریم، نباید اسیر آن شویم. اسارت در بند گذشته از ما یک انتقام جو می سازد. اسیر گذشته شدن ناشی از کینه و عقده است و جدا شدن از بند کینه و عقده، مسیر جدیدی و آیندۀ روشنی پیش روی ملت باز می کند که پا فراتر از گذشته گذاشته نه به این معنی که از سیر تاریخ اجتماعی و فرهنگی خویش جدا شود. ممکن است در گذشته کسانی عمدی یا سهوی در ستایش اعمال جنایت کاران مطلبی نوشته یا گفته باشند یا کسانی در دوره ای، قشری بوده و امروز روشن و روشنگر شده باشند؛ انسان خردمند از استعداد و توانایی آنها در مسیر هدفش سود می جوید و تغییر آنها را نادیده نمی گیرد. به عبارت دیگر نگاه انسان خردمند به تغییر اعقاید و باورهای دیگران، شخصی نیست.
مذهبی یان قشری، سرنوشت را از ازل نوشته شده می دانند و به رشد و تغییر آن باور ندارند. آنها خواستار تداوم استبداد و گروگان گیری مردم هستند. به بهانۀ حفظ شریعتِ خود خوانده، آزادی را با نگاه قشری به دین، در بند کشیده و زندگی ملت را سیاه کرده اند. به علت عدم درک از فراوانی در فرهن گها و اندیشه ها و ناپویا انگاشتن رفتارهای انسانها در برابر زندگی، مقتضیات زمان را نادیده گرفته و بر ذهن ظاهربین آنها این وهم واهی می نشیند که تاریخ تکرار می شود و نتیجه می گیرند حتی با پیشرفت تکنولوژی نیز قوانین گذشتگان بی قید و شرط چراغ راه امروز نیز می تواند باشد.
ناگفته نماند که این راه برای آنها دارای منافذ مالی سرشاری نیز است. با شعار کینه توزانۀ « هدف، هر وسیله ای را توجیه می کند » برای رسیدن به هدف، با برنامه ریزی مزدوران، تماشاگران سینما را جزغاله می کنند؛ ارتشیان را تیرباران می کنند؛ جنگ را نعمت خوانده و پس از آزادسازی خرمشهر بیش از شش سال جنگ را کش می دهند؛ محیط زیست را تخریب و در جاهایی معدوم می کنند؛ جوانان را بی روحیه و بی انگیزه و افسرده می کنند و تخم آرزوی فرار از کشور ( نه مهاجرت ) را در دل آنها می کارند؛ با نخوت نفس، شلیک به سر و سینۀ جوانان را توجیه کرده و با افتخار می گویند تنها به سر شلیک نکردیم، به پا هم زدیم؛ صندوق رأی را که ابزار دموکراسی است نه اصل و بنیاد آن، با نظارت استصوابی و قلع و قمع احزاب سیاسی میهن پرست و انسداد رسانه های آزاد و اتحادیه ها و سندیکاهای صنفی، مخدوش کرده و انتخابات را به یک نمایش مضحک تبدیل می کنند. چون نقد علمی را بر نتابیدند و اعقاید و باورهای خود را در معرض چالش قرار ندادند که هیچ حتی از آنها بت ساختند.
امروز وظیفۀ نخست ما دفاع از منافع ملی ( نه منافع ایدئولوژی و منافع قبیله گریان ) و حفظ تمامیت ارضی است که مقدم بر هر چیز است. سپس پی ریزی و بسط بنیادهای دموکراسی است تا در دل و جان مردم ریشه بیفکند.
بیش از دوازده دهه است ایرانیان پی برده اند که تنها راه حل برون آمدن از عقب ماندگی و مقابله با استبداد، « قانون» است. اما آنچه در انقلاب مشروطیت اتفاق نظر نبود و موجب اختلاف گردید این بود که این قانون آیا باید برآمده از شریعت الهی باشد یا بر آمده از تجربه و خرد بشریت.
امروز پس از دوازده دهه، بیشینۀ مردم راه سعادت میهن را در قانون بر آمده از تجربه و خرد بشریت پی گرفته اند. در این راستا باید سرنوشت ایران و ایرانیان را به تجربه های کوروش هخامنشی، مارتین لوترکینگ و نلسون ماندلا گره بزنیم. هدف این بزرگان ساخت جامعه با همدلی و عشق و امید بود و به تجربه آموخته بودند که خشم و کینه و انتقام، ویرانگر است نه سازنده.
اگر امروز ما برای فرو نشاندن عطشِ :
از جام خشم و نفرت و کینه و در یک کلام بی خردی بنوشیم، ظلم و استبداد و حتی بی غیرتی و بی عاری را باز تولید خواهیم کرد و این بنا به مثل معروف « آفتاب را به گِل اندودن » است. با اینکه آوردن دلیل و برهان بر عهدۀ انکار کننده نیست، امروز وظیفۀ ما نفی دین نیست. بلکه شکستن بت هایی است که هالۀ نور و قداست گرفته و خود را از محضر نقد مبرا ساخته اند و تاریخ و فرهنگ ملتی دیرین را جولانگاه هوا و هوس خویش قرار داده اند.
[1]- تنها قید آزادی، منافع ملی و قانون است. قانون وحی منزل نیست و می تواند تغییر کند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/
آزمون بینالمللی تیمز (درسهای علوم و ریاضی در پایههای چهارم و هشتم) از سال ۱۹۹۵ توسط مؤسسۀ بینالمللی ارزیابی پیشرفت تحصیلی اجرا میشود.
اخیراً گزارش آزمون ۲۰۲۳ منتشر شده است. در این دوره بیش از ۱۲۳۰۰ دانشآموز از ایران شرکت داشتهاند. در آزمون تیمز نمرۀ ۴۰۰ بهعنوان معیار عملکرد پایین لحاظ میشود .
در این دوره در ریاضی پایۀ چهارم و هشتم و علوم پایۀ هشتم تنها ۵۹ درصد دانشآزمون ایرانی موفق به کسب نمرۀ ۴۰۰ به بالا شدهاند که بین ۲۰ تا ۳۰ واحد درصد پایینتر از میانگین آزمون است. در دورۀ قبلی ۳۲ درصد دانشآموزان ایرانی موفق به کسب این معیار نشده بودند که در این دوره به ۴۱ درصد رسیده است.
در پایۀ هشتم حدود ۸ درصد دانشآموزان موفق به کسب نمرۀ ۵۵۰ به بالا شدهاند (دورۀ قبل حدود ۱۳ درصد) که این نسبت برای میانگین کل کشورها حدود ۲۸ درصد بوده است (تقریباً معادل دورۀ قبل).
در علوم، پایۀ چهارم ۱۴ درصد دانشآموزان ایران موفق به کسب نمرۀ ۵۵۰ به بالا شدهاند (دورۀ قبل ۱۱ درصد) که این نسبت برای میانگین آزمون حدود ۳۱ درصد (معادل دورۀ قبل) بوده است » .
تاکنون مسئولان وزارت آموزش و پرورش موضع مشخصی در این مورد نداشته اند .
در گزارشی که در آذر 1398 با عنوان : « از زمانی که زمان آموزش مان را کم کردیم عملکرد آموزشمان هم در مطالعات تیمز و پرلز به شدت کاهش پیدا کرده است ؛ ما در کل دنیا یکی مانده به آخر هستیم !
از قول « مسعود کبیری » عضو هیات علمی پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش منتشر کرد چنین آمده بود : آیا زمان تغییرات اساسی در حکمرانی آموزش و الگوهای حکمرانی فرا نرسیده است ؟
« از زمانی که زمان آموزشمان را کم کردیم عملکرد آموزشمان هم در مطالعات تیمز و پرلز به شدت کاهش پیدا کرده است. این خودش یک هشدار بزرگ است برای ما که به هر حال زمان آموزش عامل تعیین کننده ای در عملکرد تحصیلی است. مثلا 190 روز را تبدیل می کنیم به 150 یا 160 روز که در مورد عملکرد دانش آموز می افتد. ما هیچ چاره ای نداریم به جز این که زمان آموزش مان را نگوییم که افزایش دادیم برگردانیم به آن استانداردی که از قبل تعریف کردیم. استانداردی که از نظر ما تعریف می شود حداقل در مورد برنامه درسی هفتاد و پنج درصد از زمانمان را داریم اجرا می کنیم. مقایسه بین المللی که داریم نگاه می کنیم کشورها در مطالعات تیمز و پرلز هستیم از لحاظ زمان آموزش . استانداردهای یونسکو هم برای دوره ابتدایی 1000 ساعت در 200 روز آموزش توصیه یونسکو برای کشورها است که زمان خودشان را می خواهند انجام بدهند » .
و اما نکته ی مهمی که در این مساله باید به جد پرداخته شود آن است که وزیر آموزش و پرورش و سایر همکاران وی به هر قیمتی می خواهند تعطیلی مدارس به دلایل غیر موجه و نامتعارف را با « آموزش غیرحضوری » توجیه کنند و این در حالی است که : آموزشهای مجازی در بهترین حالت توانایی جبران تنها ۵۰ درصد از ظرفیت ها و قابلیت های آموزش های حضوری را دارا هستند » . ( این جا )
در گزارش دیگری که « صدای معلم » با عنوان : « آقای وزیر ... احیا و به رسمیت شناختن مراسم صبحگاهی نیاز به هوای پاک دارد نه شعار ! » منتشر کرد ( این جا ) این پرسش را به جد مطرح کرد که :
« آیا فاجعه و شرم آور نیست که عنوان شود در یک سال تحصیلی از چهار ماه دانش آموزان فقط 40 روز در مدارس حضور پیدا کردند ؟ » ( این جا )
با توجه به افقی که سند چشم انداز برای ما مشخص کرده ما باید در منطقه اول باشیم .
اکنون کجا هستیم ؟
مسئولان می باید که در مورد این « عقب گرد تحصیلی » شفاف توضیح دهند .
نسبت ما با سایر کشورهای دیگر چیست ؟
این سکوت و انفعال نشانه ی چیست ؟
آیا زمان تغییرات اساسی در حکمرانی آموزش و الگوهای حکمرانی فرا نرسیده است ؟
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه رسانه/
« پوپولیسم » از کلمه مردم است و به کلمه عام یا عوام ربط پیدا میکند. پس هر کدام از ما میتواند در پوپولیسم نقش داشته باشد : این نقش گاه مثبت و گاه منفی است. پس نقش ما فقط در صورت تامل میتواند مثبت گردد زیرا به صورت ناخودآگاه همه ما پوپولیست هستیم.
پوپولیسم به بخش ناخودآگاه مغز و تفکر ما باز میگردد. همان بخشی که ناخودآگاه و به سرعت رعد و برق میترسد و دچار انگیزه فرار می گردد ولی عقلانیت و خردورزی و تفکر و تامل، هرچند سریع در برخی افراد، باعث شهامت و نجات خود، سپس نجات دیگران می گردد. و خردورزی جمعی باعث نجات جمعی و حقیقی می گردد. این چنین است که در شرایط سیل، برای مثال، بدون خرد جمعی بسیار گسترده، همه مردم به سرعت فرار میکنند.
حال آن که در صورت ایجاب خرد جمعی بسیار گسترده، همان مردم میتوانند جلوی سیر تخریبی سیل را در درازمدت بگیرند و آینده ای عاری از خطرات سیل، « با هم بسازند » .
ولی در پوپولیسم یک فرد فقط میگوید من ناجی شما هستم و برای به قدرت رسیدن، ترس و هراس را گسترش میدهد تا خود را مطرح کند. ولی در نقطه تقابل، اشخاصی ناشناس میتوانند ارزنده ترین خدمات و دانش ها را گسترش دهند زیرا چشم داشتی فردی از این کار ندارند.
بلی، رضا بابایی باری به درستی نوشت تربیت ما بیش از این نبوده است که به بزرگترها احترام بگذاریم . کلمات زشت نگوییم . پیش دیگران پای خود را دراز نکنیم . حرفشنو باشیم . صبحها به همه سلام کنیم . دست و روی خود را با صابون بشوییم . لباس تمیز بپوشیم . دست در بینی نبریم و غیره.
سادهترین و ضروری ترین مسائل زندگی را به ما یاد ندادند !
کجا به ما آموختند که چگونه نفس بکشیم ؛ چگونه اضطراب را در خود مدیریت کنیم تا گاه از یک تنفس در هراس و پنیک خفه نشویم ؟ یا موفقیت حقیقی و درازمدت چیست؟ ارزش های درازمدت و پایدار کدامند؟ هدف درازمدت از ازدواج چیست؟ یا در مواجهه با مخالف چگونه رفتار کنیم؟
در کودکی به ما آموختند که چموش (برای حال حاضر) نباشیم، اما پرسشگری و آزاداندیشی و شیوههای نقد را به ما (برای آینده مان) کجا آموختند؟
داگلاس سیسیل نورث، اقتصاددان آمریکایی و برنده جایزه نوبل اقتصاد میگوید:
« اگر میخواهید بدانید کشوری توسعه مییابد یا نه، سراغ صنایع و کارخانههای آن کشور نروید. اینها را بهراحتی میتوان خرید یا دزدید یا کپی کرد. میتوان نفت فروخت و همه اینها را وارد کرد. برای اینکه بتوانید آینده کشوری را پیشبینی کنید، بروید در دبستانها؛ ببینید آنجا چگونه بچهها را آموزش میدهند. مهم نیست چه چیزی آموزش میدهند؛ ببینید چگونه آموزش میدهند. اگر کودکان شان را پرسشگر، خلاق، صبور، نظمپذیر، خطرپذیر، اهل گفتوگو و تعامل و برخوردار از روحیه مشارکت جمعی و همکاری گروهی تربیت میکنند، مطمئن باشید که آن کشور در چند قدمی توسعه پایدار و گسترده است » .
از نفس کشیدن تا سفر کردن تا مهرورزی به آموزش نیاز دارد. بخشی از سلامت روحی و جسمی ما در گرو تنفس صحیح است. آیا باید در جوانی یا میانسالی یا حتی پیری، گذرمان به یوگا بیفتد تا بفهمیم تنفس انواعی دارد و شکل صحیح آن چگونه است و چقدر مهم است؟!
به ما حتی نگاه کردن را نیاموختند. هیچچیز بهاندازه « نگاه » نیاز به آموزش و تربیت ندارد. کسی که بلد است چطور ببیند، در دنیایی دیگر زندگی میکند؛ دنیایی که بویی از آن به مشام بینندگان ناشی نرسیده است. هزار کیلومتر، از شهری به شهری دیگر میرویم و وقتی به خانه برمیگردیم، چند خط نمیتوانیم درباره آنچه دیدهایم بنویسیم. چرا؟ چون درواقع ندیدهایم !
همهچیز از جلو چشم ما گذشته است؛ مانند نسیمی که بر آهن وزیده است. اگر حرف مولوی درست باشد که: در کودکی به ما آموختند که چموش (برای حال حاضر) نباشیم، اما پرسشگری و آزاداندیشی و شیوههای نقد را به ما (برای آینده مان) کجا آموختند؟
فرع دید آمد عمل بیهیچ شک
پس نباشد "مردم" الا "مردمک" ؛
باید بپذیریم که آدمیت ما بهاندازه مهارت ما در نگاه است.
جان راسکین، آموزگار بزرگ نگاه، در قرن نوزدهم میگفت: « اگر دست من بود، درس طراحی را در همه مدارس جهان اجباری میکردم تا بچهها قبل از این که به نگاههای سرسری عادت کنند، درست نگاه کردن به اشیاء را بیاموزند. کسی که به کلاسهای طراحی میرود تا مجبور شود به طبیعت و پیرامون خود، بهتر و دقیقتر نگاه کند، هنرمندتر است از کسی که به طبیعت میرود تا در طراحی پیشرفت کند » .
اگر در خانه یا مدرسه، یاد گرفته بودیم که چطور نگاه کنیم، چطور بشنویم و چطور بیندیشیم، انسانی دیگر بودیم. انسانی که نمیتواند از چشم و گوش و زبان خود درست استفاده کند، پا از غار بدویت بیرون نگذاشته است.
عجایب را در آسمانها میجوییم، ولی یکبار به شاخه درختی که جلو خانه ما مظلومانه قد کشیده است، خیره نشدهایم.
نگاه کردن، شنیدن، گفتن، نفس کشیدن، راه رفتن، خوابیدن، سفر کردن، بازی، تفریح، مهرورزی، عاشقی، زناشویی و اعتراض، بیشتر از املاء و انشاء نیاز به معلم و آموزش دارند.
پوپولیسم از موانع اصلی دموکراسی است . راه حل آن هم مردم بسیار آگاه فعال است .
( کانال پوپولیسم ، مانع دموکراسی )
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه رسانه/
شب سهشنبه ۲۷ آذر ۴۰۳ به دعوت آقای شهسوارزاده در جلسه مجازی تعدادی از کنشگران فرهنگی کشور در بستر گوگل میت با عنوان « بررسی راهکارهای برون رفت از بحث عمومی غیر دولتی بودن صندوق ذخیره فرهنگیان » و همچنین کندوکاو شیوههای مطالبه گری و ترسیم نقشه راه با مدیریت آقای خزائی توفیق حضور داشتم.
در این نشست سه ساعته حاضرین در جلسه نقطه نظرات، پیشنهادات و انتقادات خود را در خصوص چرایی و چگونگی مواجهه با دستور وزیر آموزش و پرورش مبنی بر تشکیل کارگروهی چهارنفره برای تنظیم اساسنامه جدید صندوق ذخیره فرهنگیان با رویکرد فرصتطلبانه مالکیت و ماهیت « عمومی و غیردولتی» به اشتراک گذاشتند که در ادامه فرازهایی از مباحث کنشگران فرهنگی را نقل به مضمون و در شرایط سخت قطع و وصل مکرر نت و بیبرقی تورق مینمائیم.
۵۰۰ هزار میلیارد تومان ثروتِ صندوق ذخیره
کاظمی: وزیر آموزش و پرورش در قالب دستور تشکیل کمیته چهار نفره بازنویسی اساسنامه، نقشههای شومی برایمان تدارک دیدهاند . ما امروز به درستی احساس خطر کرده و باید با هشدارهای به موقع به دولت و توضیح فرایندهای ارزش مالکانه، ذینفعان را متوجه خطرات احتمالی این حرکت مرموز نمائیم.
با عمومی شدن صندوق، ارزش مالکانه اعضا به خطر افتاده و زیر سوال میرود.
در صندوق ذخیره بدون احتساب مساعدتهای دولت در قالب هبه بیش از ۵۰۰ هزار میلیارد تومان ثروتِ معطوف به یک میلیون هشتصد هزار فرهنگی شاغل و بازنشسته بین فرصتطلبان دست به دست میشود .
اگر صندوق دولتی شود ما عملا مالباختهایم.
باید با راه اندازی کارزار مجازی محکم جلوی زیاده خواهی وزیر بایستیم. هیات امنای صندوق باید از بدنه معلمان ذینفع باشد.دادن وام با بهره ۴ درصد به مدیران از صندوق ذخیره استثمار ذینفعان است.
عمومی شدن صندوق یعنی باخت فرهنگیان
شهسوارزاده : با وجود اساسنامههای مصوب هیات امنا در سالهای ۷۴، ۹۲ ،۹۷ و ۱۴۰۰ وزیر دستور بازنویسی اساسنامه صندوق را صادر کرده است. کمیتهای چهار نفره متشکل از فرجی، لاشکی، امانی و فرهادی با مدیریت لاشکی ظرف یک هفته مسئول این مسئله شدهاند. متاسفانه تاکنون اساسنامه مصوب ۱۴۰۰ در خصوص ارزش مالکانه اجرا نشده و نخواهد شد. با عمومی شدن صندوق ذخیره کلاه گشادی بر سر ذینفعان گذاشته شده و اختیار داراییهای صندوق از دست صاحبانش در خواهد آمد.
مدیریت، ماهیت و مالکیت صندوق
داوری: اساسا مشکل صندوق در سه مقوله مجزای ناکارآمدی مدیریتی ، ارزش مالکانه ماهیتی و نظارت و مالکیت مشارکتی در فرآیندهای مستقل و ایزوله بوده که معطوف به مشکلات ساختاری اساسنامه صندوق ذخیره میباشد.
خصوصی بودن صندوق به نفع ماست ؛ لذا باید تلاش کنیم اساسنامه پیشنهادی وزیر تدوین نشده و یا با پیشفرض عمومی غیردولتی نباشد.
ختم کلام اینکه ما باید با دفاع از خصوصی بودن مانع تصویب اساسنامه پیشنهادی عمومی دولتی وزیر شویم.
ما تا امروز هشدارهای لازم را به دولتیان دادهایم .
باید اعضا و ذینفعان را سریعا متوجه خطرات اساسنامه جدید نمائیم.
بازگشت به اساسنامه سال ۱۳۹۲
سورگی: از نظر من ماهیت صندوق مبنی بر خصوصی و دولتی بودن کاملا مبهم و به یک اندازه غیرقابل اثبات است لذا دامن زدن به این مباحث بیهوده و دنبال نخود سیاه رفتن است.آنچه که برای منِ سهامدار مهم است استیفای تمام و کمال ارزش مالکانه میباشد.
هر اساسنامهای که تامین کننده ارزش مالکانه میلیاردی ما باشد مطلوب بوده و قابل دفاع است.در دنیای مدرن و کشورهایی مانند کانادا و هلند نیز صندوقهای بازنشستگی با ماهیت ژلهای همانند صندوق ذخیره ما وجود دارند و از باب بلاتکلیف بودن ماهیتی در دنیا مسبوق به سابقه هستیم.
راهکار پیشنهادی من بازگشت به اساسنامه سال ۹۲ و اجرای ماده ۷ و ۸ آن است.
برده داری مدرن در صندوق ذخیره
پیشداد: چالش اصلی ما در ساختار اساسنامه و معطوف به ارزش مالکانه میباشد. مافیایی عظیم حول صندوق شکل گرفته و مدیران حاضر عموما خارج از صندوق در تاخت و تازند. خصوصی بودن صندوق ذخیره در اساسنامه ۱۴۰۰ به وضوح قید شده است.
ما امروز در صندوق ذخیره فرهنگیان درگیر بردهداری مدرن هستیم. پیشنهاد من در ابتدا کنشگری منطقی و تعاملی میباشد ؛ اگر موفق نشدیم مجبور به انتخاب راههای سختتر هستیم.
چو دزدی با چراغ آید گزیدهتر...
سبزواری: داستان ما رنجنامه صندوق ذخیره فرهنگیان است. من در صندوق دخیره با کمترین حقوق مشغول کار بوده و با چالشهای آن از نزدیک مواجهم. امروز حداقل سی نفر از نهادهای دولتی و عمومی به صورت غیرقانونی مامور به صندوق هستند.
اگر اساسنامه صندوق ذخیره به عمومی غیردولتی تغییر یابد به مثابه ضرب المثل چو دزدی با چراغ آید گزیدهتر ببرد ؛ خواهد بود.
در ادامه آقایان باقری، خداشناس، دوستی، خراسانی، خانم منصوری، قریشی، نظری، قاسمپور و...نیز نظرات تلطیفی و تکمیلی خود را به اشتراک گذاشتند.
آقایان کمیجانی،مزبان حبیبی و خانم طاهره نقیئی نیز سری به جلسه مجازی زده ولی صحبت خاصی نداشتند.
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
مقایسه نتایج معدل امتحانات نهایی بین سالهای ۱۳۹۸ و ۱۴۰۳ برای رشتههای مختلف نظری دوره دوم متوسطه در پایه دوازدهم نشاندهنده کاهش قابلتوجه میانگین نمرات است، این کاهش ممکن است به دلایل افزایش سختی سؤالات و به عبارتی دیگر تغییر در ساختار امتحانات و استانداردسازی سختگیرانهتر موجب سطح دشواری امتحانات شود.
این روزها تغییر قوانین امتحانات و تأثیر مستقیم نمرات نهایی در نتایج کنکور، فشار روانی بیشتری بر دانشآموزان وارد کرده است، و از طرفی دیگر تغییرات در شیوه آموزش، از جمله کاهش کلاسهای حضوری در سالهای اخیر بهویژه در دوران کرونا، کیفیت یادگیری را کاهش داده است؛ این موارد نیز در کاهش میانگین بیتاثیر نیستند.
البته ناگفته نماند موارد زیر نیز میتواند از دیگر عوامل موثر در کاهش میانگین امتحانات نهایی محسوب شوند، یکی اینکه دسترسی نابرابر به منابع آموزشی و کلاسهای تقویتی در مناطق محروم کشور و همچنین افت کیفیت آموزش به دلیل کمبود معلمان متخصص، عامل دیگری که شاید به صورت ضمنی و مستتر موجب کاهش میانگین معدل در پایه دوازدهم باشد و نیاز به تحقیق بیشتری دارد مشکلات روانی و استرس میان دانشآموزان است.
- افزایش استرس ناشی از تأثیر مستقیم نمرات در پذیرش دانشگاهها و نبود حمایت روانی کافی میتواند از کیفیت یادگیری کاسته و تاثير آن در کسب نمرات نهایی هویدا شود.
- افت معدل دانشآموزان میتواند تأثیر منفی بر اعتماد بهنفس آنها بگذارد و کاهش میانگین معدلها ممکن است نشاندهنده کاهش کیفیت آموزش باشد.
- به نظر میرسد کارگروههای مشورتی آموزش و پرورش در استانها میتوانند از الگوهای مناسب آموزشی و تربیتی برای ترمیم این شاخص با تقویت آموزش حضوری، آنلاین و با ارائه برنامههای آموزشی تکمیلی و کلاسهای تقویتی برای جبران کمبودهای آموزشی اقدام کنند.
- در اقدام بعدی با طراحی سوالات استاندارد امتحانی متناسب با سطح توانایی دانشآموزان و محتوای آموزشی تدریسشده به صورت آزمایشی اجرا کنند. نهایتا با دعوت از مشاوران و صاحب نظران با برگزاری کارگاههای مدیریت استرس، افزایش انگیزه تحصیلی و حمایت روانی میتوان کیفیت فرآیند یاددهی و یادگیری را در بین دانش آموزان بهبود بخشید.
- کاهش میانگین معدلهای نهایی بین سالهای ۱۳۹۸ و ۱۴۰۳ زنگ خطری برای سیستم آموزشی است. برای جلوگیری از افت بیشتر، باید به مشکلات ساختاری، روانی و آموزشی دانشآموزان از سوی دستگاه تعلیم و تربیت توجه بیشتری شود.
- میانگین نمرات امتحانات نهایی سال ۴۰۳ در رشتههای علوم تجربی، علوم ریاضی و علوم انسانی به ترتیب ۱۲، ۱۱.۸۲ و ۹.۱۳ بوده است که در مقایسه با میانگین امتحانات نهایی سال ۱۳۸۹ تغییرات و اثر کاهشی دارد.نمرات سال ۹۸ به ترتیب رشتههای ذکر شده ۱۳.۷۷، ۱۳.۲۸ و ۱۰.۷۶ بوده است.
- نظر به اینکه در آزمونهای بین اللملی همواره ۱۵ و ۲۵ درصد پائینتر از کشورهای شرکت کننده هستیم، متاسفانه نتایج نامطلوب امتحانات داخلی نیز خطر مضاعفی برای سیستم آموزشی تحمیل میکند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/
به جز یک روز یعنی سه شنبه 20 آذر ماه که عدم تعطیلی مدارس مورد پرسش یک خبرنگار و البته پاسخ های حکیمانه ؛ آموزش محور و اقناع گرایانه ی فاطمه مهاجرانی سخنگوی دولت پزشکیان قرار گرفت ؛ مدارس از 17 آذر تا به امروز و البته فردا چهارشنبه 28 آذر به دلایلی مانند آلودگی هوا و برودت هوا تعطیل شده اند . دانش آموزان ایرانی به ویژه در دوره ابتدایی حداقل در بین کشورهای در حال توسعه یا توسعه یافته کمترین میزان آموزش را در مدرسه دریافت می کنند .
صدای معلم :
فاطمه مهاجرانی سخنگوی فعلی دولت پزشکیان و رئیس وقت مدارس سمپاد در گفت و شنود با " صدای معلم " در اسفند 1396 : مگر غیر از این است که من حرف کارشناسی ام را می خورم مبادا که من جایم را از دست بدهم ؟! فراموش نکنیم !
راه حل خانم سخنگو برای رفع آلودگی هوا : بچه هایتان را به مدرسه نفرستید ... خانم مهاجرانی ! ما هم فراموش نکردیم ! ( این جا )
البته مسئولان وزارت آموزش و پرورش و سایر مقامات ترجیح می دهند که به جای تعطیلی مدارس از « غیرحضوری کردن آموزش » بهره جویند .
علیرضا کاظمی وزیر آموزش و پرورش در حاشیه مراسم تجلیل از پژوهشگران برتر وزارت آموزش و پرورش که 24 آذر در اردوگاه شهید باهنر تهران برگزار شد گفت : در زمان آلودگی هوا، فعالیتهای آموزشی را ما از طریق شبکه شاد پیگیری میکنیم و در هیچ شرایطی آموزش را تعطیل نخواهیم کرد .
آموزش در جریان است و اگر کافی نبود قطعاً به فکر کلاسهای جبرانی هم خواهیم بود » .
دوشنبه 26 آذر ؛ کاظمی دراولین کارگروه تحول دانشگاه های فرهنگیان و تربیت دبیر شهید رجایی چنین بیان کرد : ( این جا )
« آموزش و پررش به سبب این تعطیلات، بیشترین آسیب و خسارت را می بیند. بنابراین باید روی فرهنگ سازی میان دانش آموزان و خانواده ها جهت مصرف بهینه، سرمایهگذاری های لازم صورت پذیرد » .
وزیر آموزش و پرورش شنبه 24 آذر در مراسم تجلیل از دانشآموزان و معلمان پژوهشگر چنین عنوان می کند : ( این جا )
« ضروری است سیاستها و تصمیمات کلان آموزش پرورش براساس دادههای علمی و پژوهشی اتخاذ شود » .
پرسش « صدای معلم » آن است که مشخص شود بر اساس پژوهش و مستندات آیا فعالیت در شبکه شاد با مشکلات عدیده ای که دارد تا چه میزان با تعریف « آموزش » و الزامات ذاتی و تطبیقی آن مطابقت دارد ؟
نقش وزیر آموزش و پرورش در تعطیل کردن مدارس به دستور مقاماتی مانند استانداری چیست و آیا آنان حاضر هستند که تبعات و عواقب تصمیمات خویش را بپذیرند ؟
بارها و بارها گفته و نوشته ایم که « مدرسه » هیچ گاه نباید تعطیل شود .
مدرسه آخرین جایی باید باشد که تعطیل می شود اما تصمیم های مسئولان در دوران کرونا و نیز آلودگی هوا و ... به وضوح نشان می دهد که بر خلاف شعارها در مورد اولویت بودن آموزش و محور بودن مدرسه ؛ مدرسه معمولا نخستین جایی است که تعطیل می شود و هیچ فرد و مقامی هم تاکنون مسئولیت این اقدامات را نپذیرفته است در حالی که عواقب آن گریبان « همه » را گرفته است .
« در حوزه ی آموزش ابتدایی آن چیزی که در برنامه درسی ملی ایران تدوین شده این است که ما 925 ساعت باید آموزش داشته باشیم .
به عبارت دیگر ؛ دانش آموزان باید سی و هفت هفته آموزشی در مدرسه تحصیل کنند .
اما در خوش بینانه ترین حالت دانش آموزان 155 روز به مدرسه می روند .
دانش آموزان ایرانی به ویژه در دوره ابتدایی حداقل در بین کشورهای در حال توسعه یا توسعه یافته کمترین میزان آموزش را در مدرسه دریافت می کنند . ( این جا )
وقتی که « زمان آموزش » در ایران پایین رقم را دارد ؛ جدا از عواقب جبران ناپذیری که تعطیلی مدارس دارد ؛ آیا اساسا می شود روی مقولاتی مانند « فرهنگ سازی » کار کرد ؟
آیا این نظام آموزشی با چالش هایی که دارد و فرد و مقامی در موردش پاسخ گو نیست ؛ اساسا فرصتی برای پرداختن به چنین موضوعاتی را دارد ؟
هزینه ی « آینده « را چه متقبل می شود .
***
اینجا شهر یاکوتسک در روسیه، دما ۴۰ تا ۴۵ درجه زیر صفر است .
دانش آموزان ابتدای صبح خیلی عادی در حال عزیمت به مدرسه هستند .
در این مستند مشاهده می کنید یکی از دانش آموزان که منتظر رسیدن سرویس مدرسه است، فقط با چند دقیقه انتظار ابروهایش منجمد می شود :
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
از نظر من علیرضا کاظمی یک وزیر اصولگرای محترمِ معتدلِ متشخصِ مومنِ بسیار سالم و دارای تجارب مدیریتی موفق هست. ساده انگاری نسبت به اداره ی یک ابر مجموعه مانند آموزش و پرورش، نشانه ی عدم شناخت فرد نسبت به این سازمان بسیار بزرگ است. قطعا اهرم ها و عاملان داخلی و خارجی زیادی مدیر مجموعه را در تنگناهای فراوان قرار می دهند، گویی که مجموعه تنها یک مدیر ندارد و مدیریت ابرچالش ها و بحران ها نیاز به همراهانی قدر، صادق و کاردان دارد.
شنیدن برخی شایعات مرتبط با انتصابات که کاملا با شناختم از شخصیت آقای کاظمی و یاران مورد وثوقش به دور بود باعث شد از سر دلسوزی چند خط پیش رو را برایش بنویسم تا مبادا آبرویش قربانی سپردن امور به نااهلش شود.
حسین صادقی رئیس فعلی مرکز روابط عمومی و اطلاع رسانی با سی و اندی سال سابقه در حوزه های دیگر از اولین انتخاب های علیرضا کاظمی بود.
چهره ی نامقبول و شایعاتی که در فضای مجازی، به ناحق از علیرضا کاظمی شکل گرفته و گاه به ناحق مواردی در حق او عنوان می شود، و علاوه بر آن مسائلی مانند حس منفی و نگرانی استان ها در امر انتصابات یا دلشوره های بازنشستگان در بحث مطالبات ، قطعا چالش هایی هست که در صورت مدیریت درست رئیس مرکز ، بخش زیادی از موارد تا به این میزان آسیب رساننده نمی شدند. آقای وزیر باید بداند گاهی اوقات با یک اشتباه نوزده نمی شوند ؛ صفر می شوند…!
علیرضا کاظمی اگر می خواهد خط پایانی بر این شکست در اعتماد و اعتبارش در جامعه ی معلمان بکشد و آنها تا حدودی با او همدل و همراه شوند، قطعا باید قاطعانه انتخاب خود را اصلاح کند.
یکی از الزامات اصلی برای موفقیت در روابط عمومی، تسلط بر ابزارها و تکنیکهای ژورنالیستی، خصوصا از نوع مدرن و مربوط به فضای سایبری و ارتباطات مجازی است.
رئیس فعلی مرکز روابط عمومی و اطلاع رسانی به وضوح با این ابزارها آشنا نیست و چند توییت کم بازدیدش هم نشان داده که نمیتواند پیامهای مؤثر و جذابی را به جامعه منتقل کند.
اخبار هفتگی امید بخشش هم که مضحکه ی اصحاب رسانه شده است! عدم توانایی در استفاده از رسانهها، تحلیل اخبار و تولید محتوای مناسب، باعث شده که او نتواند در ایجاد ارتباط و تعامل مؤثر با رسانهها و جامعهی هدف خود موفق باشد.
محبوبیت و اعتبار در بدنهی آموزش و پرورش برای یک مدیر روابط عمومی بسیار حائز اهمیت است. رئیس فعلی مرکز روابط عمومی و اطلاع رسانی نتوانسته اعتماد و احترام معلمان و کارکنان وزارت آموزش و پرورش را جلب کند و به سختی میتواند نظرات و خواستههای آنها را به مقامات بالاتر منتقل کند. این عدم محبوبیت متاسفانه به عدم همکاری و همدلی از طرف معلمان و دیگر کارکنان منجر شده است.
روابط عمومی قوی نه تنها نیازمند مهارتهای ارتباطی است، بلکه الزامات و استانداردهای فراوانی دارد. رئیس فعلی مرکز روابط عمومی و اطلاع رسانی نتوانسته به درستی وظایف خود را شناسایی کند و در ساده ترین شبکهسازی ها هم موفق نبوده چه برسد به ایجاد شبکه های مؤثر!
این عدم توفیق باعث ایجاد یک تصویر منفی از وزارت آموزش و پرورش و شخص وزیر شده است. از سویی نداشتن درک صحیح از نیازها و انتظارات جامعهی آموزشی به ضعف در عملکرد او منجر شده.
یکی از وظایف اصلی روابط عمومی ایجاد شبکههای ارتباطی مؤثر بین ذی نفعان داخلی و خارجی مختلف است. رئیس فعلی مرکز روابط عمومی و اطلاع رسانی نتوانسته یک شبکهی ارتباطی قوی میان معلمان، مدیران مدارس و مقامات وزارتخانه برقرار کند و نظرات و نیازهای آنها را به درستی به وزیر منتقل کند. این امر همان گونه که عنوان شد منجر به عدم همدلی میان معلمان و وزیر آموزش و پرورش شده و موجب بروز نارضایتیها و چالشهای بیشتر هم خواهد شد.
با توجه به چالشهای فوق، رئیس فعلی مرکز در نقش خود به عنوان با مشکلات جدی مواجه شده و عدم آشنایی با ابزارهای ژورنالیستی، فقدان محبوبیت در بدنهی آموزش و پرورش، ناآشنایی با الزامات روابط عمومی و عدم توانایی در ایجاد شبکههای ارتباطی مؤثر، همگی عواملی هستند که مانع موفقیت او شده اند.
در نهایت، پیشنهاد می کنیم آقای وزیر برای نجات خود، خیلی زودتر تصمیم صحیح برای تغییر رئیس روابط عمومی بگیرد.
آقای وزیر باید بداند گاهی اوقات با یک اشتباه نوزده نمی شوند ؛ صفر می شوند…!
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه رسانه/
طراحی و برنامهریزی نظام آموزشی یکی از مهم ترین تصمیمات هر کشور است و تاثیرات فراوانی بر آینده کشورها دارد . ساختار نظام آموزشی ایران از ابتدای دهه پنجاه تاکنون چهار مرتبه تغییر کرده است و همچنان مورد نقد قرار می گیرد. برگزاری نهایی امتحانات پایه های دهم و یازدهم ، جدید ترین تصمیمی است که نقدهای جدّی به آن وارد میشود ونتایج و آثار فراوانی خواهد داشت .
گفتوگو پیرامون ساختار نظام آموزشی به ویژه دوره متوسطه دوم که بیشترین دغدغه صاحب نظران و مدیران آموزش و پرورش معطوف به آن است ؛ امری ضروری محسوب میشود .
کتاب « طرح دبیرستان خویش بال » به قلم یکی از مدیران موثر آموزش و پرورش در دهه 60 و 70 نگاشته شده و در سال 1403 منتشر شده است ، طرحی را برای تحول در دوره متوسط ارائه میدهد.
معرفی نویسنده
کتاب « دبیرستان خویش بال » اثر مهندس هادی عزیززاده است که مدت پنج سال دبیرکل شورای عالی آموزش و پرورش بوده است . دو نوبتی شدن امتحانات و نظام سالی واحدی از جمله مصوباتی محسوب میشود که در طول تصدّی عزیززاده به تصویب شورای عالی آموزش و پرورش رسیده است .
نویسنده پس از قبولی در دانشگاه به دعوت مدیر دبیرستان محل تحصیلش در نازیآباد تهران شروع به تدریس میکند و در سال های پس از انقلاب اسلامی به صورت رسمی به استخدام آموزش و پرورش در میآید .
وی در زمان وزارت دکتر اکرمی به مدیرکلی آموزش متوسطه منصوب می شود ولی در سال 1371 و در اعتراض به نظام نیم سالی – واحدی استعفا می دهد و به کلاس درس برمیگردد .
عزیززاده که از سال 76 تا 81 دبیرکل شورای عالی آموزش و پرورش بوده است؛ سال 81 مسئول دفتر منطقهای آیسسکو ( سازمان آموزشی ، علمی و فرهنگی اسلامی ) میشود و سه سال بعد به عنوان معاون دبیرکل سازمان مذکور انتخاب میشود و به مراکش میرود .از این جهت هم با قوانین آموزشی داخلی و مقرارت آموزشی سایر کشورها آشنایی دارد.
ساختار کتاب
کتاب شامل یک مقدمه و سه فصل است . مقدمه کتاب به بیان دلایل ارائه طرح میپردازد . در فصل اول کتاب طرح دبیرستان خویش بال و ساختار پیشنهادی برای دوره دوم متوسطه به صورت تفصیلی توضیح داده میشود .
فصل دوم کتاب هم به نظرهای کارشناسان در مورد کتاب اختصاص دارد و دیدگاه 27 تن از صاحب نظران و مدیران سابق آموزش و پرورش در موردکتاب درج شده است .
فصل سوم را چهار مقاله از دکتر آرش رستگار، دکتر محمود مهرمحمدی ، دکتر احد نویدی و دکتر عباس عباسپور در مورد موضوع کتاب تشکیل میدهد. .
پیوست کتاب نیز طرح نویسنده در مورد کلیات ساختار آموزش و پرورش عمومی ( ابتدایی و متوسطه اول) است .
مسئله کتاب : پویایی برای حل بحران کیفیت و بحران عدالت
مهندس هادی عزیززاده با توجه به حضور در سمتهای مختلف آموزشی و مشارکت در تهیه طرح تغییر نظام قدیم به نظام نیم سالی – واحدی و سپس تصویب واجرای نظام سالی- واحدی بر قوانین آموزشی تسلط دارد. وی در تلاش است تا طرحی برای پویایی ساختار دوره دوم متوسطه و مقابله با بحران کیفیت و بحران عدالت ارائه دهد؛ از همین رو در مقدمه به تجربه خود در مورد طرح تغییر بنیادی نظام آموزش و پرورش در سال 67 می پردازد؛ طرحی که از ابتدا سرنوشت محتوم آن شکست بوده است و مینویسد :
« من حق دارم نگران باشم؛ زیرا دیده ام و دیده ایم که ناگهان شوراهای سیاست گذار تصمیم گرفتند امتحانات دهم ، یازدهم و دوازدهم به صورت نهایی و کشوری برگزار شود ، تصمیمی که از ابتدا مشخص بود مدارس را به کلاس کنکور تبدیل خواهد کرد و فعالیتهایی از قبیل کتاب خوانی ، کارگروهی ، پروژههای دانشآموزی و فوق برنامه را نادیده خواهد گرفت » . ( ص10)
وی سپس مینویسد : طی دوران خدمتم در آموزش و پرورش دیدهام و شما هم حتما دیدهاید که چگونه افرادی برای رسیدن به مقام یا حفظ آن، رای خود را با رای مقامات هم سو می کنند حتی اگر با آنها اختلاف نظر جدی داشته باشند و البته دیدهام افرادی را هم شجاعانه و بدون لکنت زبان ، نظرات خودرا ابراز کردهاند و در برابر کجرویها ایستادگی میکنند ؛ هر چند به از دستدادن مقام شان بینجامد . ( ص 11)
وی دلیل نام گذاری کتاب را هم به معنای دبیرستانی می داند که به خود میبالد و افتخار میکند و هم به معنای دبیرستانی است که خود بالنده است و دائما خود را با شرایط و روزگار تطبیق میدهد و پیشرفت میکند .
فصل اول کتاب به ارائه و توضیح طرح پیشنهادی مهندس عزیززاده اختصاص دارد .
مهمترین دغدغه نویسنده این است که باید ساختار بدون انعطاف دوره متوسطه فعلی را با اقداماتی به ساختاری منعطف و پویا تبدیل کرد، به صورتی که تغییرات تدریجی را پذیرا باشد و برای بهروز کردن محتوا نیاز به تغییر دفعی و انقلابی آن احساس نشود .( ص 28).
عزیز زاده معتقد است که باید ساختار نظام آموزشی را از حالت نظام سالی قدیم به نظام واحدی با تعیین دروس مشترک ( که دانش آوزان به اجبار می خوانند ) و دروس غیر مشترک ( که به اختیار انتخاب می کنند) تبدیل کرد .
آنچه برای نویسنده مهم است ، حل دو بحران کیفیت و بحران عدالت است . وی مهمترین گام برای حل این دو بحران را انعطافپذیری برنامه آموزشی در جهت پویایی دبیرستان می داند و می کوشد از طریق انعطافپذیر ساختن دوره دوره دوم متوسطه ، طرح دبیرستان خویش بال را طراحی نماید .
طرح پیشنهادی دبیرستان خویش بال:
کتاب دبیرستان خویش بال می کوشد با برشمردن مزایا و معایب نظام نیم سالی واحدی ، مزایای آن را تا حد ممکن حفظ کند ولی معایب آن را کاهش دهد تا قابل مدیریت باشد . از این رو نظام آموزشی منعطفی را پیشنهاد میدهد. دبیرستان خویش بال درصدد است که نظام آموزشی تا 25 درصد انعطاف داشته باشد که قابل افزایش است. کتاب در میان دو نظام نیم سالی - واحدی که در دهه هفتاد اجرا شد و شکست خورد و نظام سالی- واحدی کنونی که انعطاف ناپذیر است راهی را پیشنهادمی دهد که دبیرستان بتواند به پویایی برسد و دچار شلختگی و در هم ریختگی نیز نشود .
طرح دبیرستان خویش بال بر مبنای شکل گیری یک نظام انعطاف پذیر و شکل گیری آموزش و پرورش واقعی و نه تبدیل دبیرستان به کلاس کنکور و فراموشی پرورش طراحی شده است .
مهمترین نکات این طرح را میتوان به ترتیب ذیل بیان نمود :
الف) دو روش نظام واحدی است و نظام سالی برای دبیرستان خویش بال پیشنهاد میشود. . در هر دو روش تعدادی واحد یا درس به صور ت مشترک و تعدادی درس به صورت انتخابی به دانشآموزان ارائه میشود. به این ترتیب دانش آموزان میتوانند درس های اختصاصی را بگذرانند و در تعدادی درس انتخابی شرکت کنند که به انتخاب خودشان خواهد بود.
ب) براساس طرح دبیرستان خویش بال ، نیازی به رشته های تحصیلی نیست . به نظر نگارنده در دنیای جدید نیازی به ایجاد رشتههای تحصیلی در دوره متوسطه ( جز برای رشته های خاص مهارتی ) نیست و بهتر است دانشآموزان در انتخاب دروس آزادی عمل داشته باشند . از نظر وی اگر به دانش آموزان حق انتخاب درس داده شود ، فارغالتحصیلانی وجود خواهند داشت که مثلا در درس ریاضی قویتر از دیپلمههای ریاضی فعلی باشند یا در درس ادبیات فارسی قویتر از دیپلمههای رشته ادبیات و علوم انسانی و .... ( ص 40) به کتابهایی همچون دبیرستان خویش بال نیاز است تا روزنهای باشد برای گفت و گو در مورد نظام آموزشی.
ج) دانشآموزان مستعد مدارس مناطق محروم اجازه خواهند داشت تعداد بیشتری از دروس انتخابی را طی دوره سه ساله متوسطه دوم بگذرانند که به استقرار عدالت آموزشی کمک خواهد کرد .
ه) مدارس استعداد های درخشان بلا موضوع میگردد و دانش آموزان ممتاز و سرآمد مدارس عادی میتوانند تعداد بیشتری از واحدهای اختصاصی انتخابی را متناسب با استعداد ، علایق و تواناهیهای خود انتخاب کنند .
و) آموخته های خارج از مدرسه در زمینه های علمی ، هنری ، ورزشی ، مهارتی و زبان نیز به عنوان واحد های اختصاصی انتخابی پذیرفته خواهد شد.
ز) دروس گذارنده شده توسط دانشآموزان در مدارس بزرگسالان پذیرفته میشود .
ک) دروس مشترک در جهت یادآوری و تکمیل مباحث دورههای آموزش عمومی و کاربرد آموختههای قبلی و جدید در زندگی تاکید داشته باشد و مباحث عمیق نظری به دروس انتخابی اختصاصی واگذار شود .
ل) سامان دهی مدارس : در این طرح امکان تشکیل مجتمعهای آموزشی وجود دارد که یک دبیرستان به عنوان مدرسه فراگیر مرکزی ( جایگاه ارائه دورس تک درسی اختصاصی ) و مدارس اقماری ( جایگاه ارائه دورس مشترک در قالب نظام سالی ) تقسیم میشوند . مدارسی فوق زیر نظر اداره کل آموزش وپرورش استان قرار میگیرند و ادارات آموزش و پرورش مناطق به صورت محدود بر آنها نظارت می کنند . امکان ارائه برخی دروس اجباری در صورت فراهم بودن شرایط در مدارس اقماری هم وجود دارد .
م) تاکید بر کار گروهی و پرهیز از رقابت: یکی از نکاتی که دبیرستان خویش بال برآن تاکید دارد تاکید بر کار گروهی است. . برای مثال به معلمان دروس اجباری و انتخابی اجازه داده میشود، نمرات دانشآموزان را بر اساس پروژه یا کار گروهی محاسبه کنند .
ن) بر اساس این طرح کتب مربوط به دروس اختصاصی انتخابی را وزارت آموزش و پرورش تهیه میکند ولی چاپ و تالیف کتب دروس انتخاب به بخش خصوصی واگذار میشود .
ح) برگزاری کنکور تغییر میکند و نیازی به برگزاری کنکور به صورت رشتهای نیست و دانش آموزان باید در آزمون دروس مورد نظر خود شرکت کنند .
محاسن طرح دبیرستان خویش بال
طرح دبیرستان خویش بال میتواند تصلب را در آموزش و پرورش کاهش دهد . براساس این طرح میتوان در مناطق محروم یا مناطقی که معضل کمبود هنرستان دارند، کلاسهای عمومی در دبیرستان برگزار شود و دانش اموزان کلاس های مهارتی را در هنرستان بگذرانند . بر پایه این طرح ، با برگزاری کلاس های تخصصی در دبیرستانهای اصلی امکان استفاده از دبیران بهتر وجود دارد . ضمن اینکه رقابت بین دانش آموزان و تبدیل مدرسه به محلی برای رقابت کاسته می شود . به انتخاب دانش آموز احترام گذاشته می شود . به ترتیب فوق دانش آموز مجبور نیست به دلایل مختلف، در رشته ای تحصیل کند که علاقه چندانی به آن ندارد و میتواند تا پایان دوره متوسطه با دروس و مهارتهای مختلف آشنا شود .
با اجرای این طرح معضلات هدایت تحصیلی در پایه نهم کاهش می یابد و دانشآموزان میتوانند دروس مورد علاقه خود را در کنکور آزمون بدهند .
جمع بندی :
کتاب دبیرستان خویش بال بر خلاف مباحث کلان و تئوریک در مورد آموزش و پرورش یا مباحث انتقادی در مورد مسائل نهاد تعلیم و تربیت به یک نکته مهم و اساسی نگاهی کاربردی و اصلاح گرانه دارد .
نویسنده کتاب که خود شاهد تصمیم گیریهای موثر نظام آموزشی در دورانهای مختلف بوده است میکوشد تا به مهمترین مسئله دبیرستان و دوره دوم متوسطه از منظری کاملا حرفهای و راهگشا بنگرد و راهکار ارائه دهد .
این راهکار برداشتن جوّ انعطاف ناپذیر و متصلّب دوره دوم متوسطه در جهت هماهنگی با تحولات جهانی و روزآمدی ساختار آموزش و پرورش است . در شرایطی که تصمیمات در اتاقهای بسته و بدون در نظر گرفتن منافع دانش آموزان و جامعه اتخاذ می شود .
به کتابهایی همچون دبیرستان خویش بال نیاز است تا روزنهای باشد برای گفت و گو در مورد نظام آموزشی.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید