در بین اخبار گوناگونِ مثبت و منفیِ این روزها؛ خبرمتاثر کننده ربودن و کشتن آینور سه ساله ( 1 ) در یکی از روستاهای الیگودرز به خاطر دوسه قطعه طلاهای کوچک و کم ارزش (گوشواره و النگوی بچه گانه) توسط زن میان سالِ همسایه افکارعمومی را جریحه دار کرد و خاطره تلخ جنایت هولناک مشابهی که در سال 96 در پاکدشت اتفاق افتاد را دوباره زنده کرد.
به گزارش رسانه ها در آن زمان هم پدر بنیتا در حالی که کودکش روی صندلی عقب خودرو نشانده بود به آرامی از پارکینگ بیرون آمد و غفلتا خودرو روشن را چند لحظه ای برای بستن درب پارکینگ ترک کرد ؛ غافل از اینکه دو نفر سارق ولگرد معتاد برای پیدا کردن طعمه در محل در حال پرسه زدن بودند. سارقان از فرصت استفاده کرده و در کسری از زمان سوار بر خودرو روشن شده و فرار می کنند و فریادهای دلخراش پدر که کودکم داخل خودرو است را بی رحمانه ناشنیده گرفته و به سرعت از محل دور شدند .
تلاش پدر و مادر و نیروی انتظامی برای پیدا کردن کودک به جایی نرسید تا اینکه چند روز بعد جسد بی جان کودک بی نوا در داخل خودروِ رها شده در خیابانی فرعی درحالی پیدا شد که کودک از شدت گرمای سوزان تیرماه از تشنگی و گرسنگی در داخل خودور جان داده بود.
علاوه بر بنیتا و آینور در سال 92 هم در شهر جوین در خراسان رضوی محمد امین 5 ساله هم به شکل دیگری جلو چشم پدر ناپدید شد و متاسفانه تا این تاریخ اثری از او پیدا نشده است.
این اتفاقات ناخوشایند به ویژه در مورد کودکان در حالیست که در اکثر جوامع در قراردادی نانوشته کودکان و نوجوانان به علت ناتوانی در دفاع ازخود معمولا از حمایت غریزی و ضمنی همه افراد و لایه های اجتماعی حتی خلافکاران برخوردار هستند تا جایی که جنایت کاران و گانگسترها هم وقتی در حین انجام جرم و جنایت و سرقت اگر اتفاقا با کودکی رو به رو شوند چشمان وحشت زده و اشک آلود و ملتمسانه کودکان اکثر آن ها را از ادامه کارشان باز می دارد و جان کودک را به خطر نمی اندازند. از این رو ربودن و کشتن بی رحمانه یک کودک 3 ساله به خاطر گوشواره های کوچک و نسبتا کم ارزش او نمی تواند همه انگیزه یک فرد برای کشتن بی رحمانه یک کودک باشد و من فکر می کنم مشکل بسیار فراتر از فقر و استیصال است .
مشکل اصلی در فقرِ فرهنگی ست که ممکن است در بعضی از لایه های طبقات کم برخوردار یک جامعه نهفته باشد.
مشکل را باید در آموزه ها و یا بهتر بگویم بد آموزی های خانواده ها به عنوان اولین الگوهای کودکان جست و جو کرد. خشونتی که در اثر این بد آموزی ها از کودکی در ضمیر ناخودآگاه فرد پنهان شده و با او می ماند . عواملی مثل دعواهای خانگی والدین در مقابل کودکان که بعضا با ضرب جرح و تهدید به قتل یکدیگر همراه است و یا ذبح گاو و گوسفند جلو چشم کودکان در مراسم گوناگون از عروسی و عزا گرفته تا سایر مراسم و سنت ها همه و همه آموزش های خشونت پنهانی ست که در ضمیر ناخودآگاه کودکان حک می شود و بعضا در بزرگ سالی خود را نشان می دهد.
یادش یه خیر در کتاب عربی دوم دبیرستان ضرب المثلی بود با این مضمون « العلم فی الصغر کان نقش فی الحجر » یعنی که آموزه های دوران کودکی مثل نقشی که بر سنگ حک می شود ؛ ماندگار است .
خوب طبیعیست که بد آموزی های خانواده و جامعه نیز در ذهن وروان کودکان مثل نقش حک شده روی سنگ ماندگار بماند و همچون دمل چرکینی در دوران بلوغ و بزرگ سالی صرفا با یک محرک و انگیزه ی خیلی ساده از قبیل حسادت دو همسایه به شکل جنایت سر باز کند.
( 1 ) منبع سایت خبری تابناک. کد خبر1254697 تاریخ 29 امرداد 403
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه استان ها و شهرستان ها/
دوشنبه ۲۹ مرداد ماه ۱۴۰۳ جلسه مشترک مجمع فرهنگیان اصفهان ، کانون صنفی معلمان اصفهان، سازمان معلمان اصفهان، نمایندگان فرهنگیان از شهرستان های نطنز، نجف آباد، خمینی شهر، کانون بازنشستگان ناحیه ۳، نمایندگان ستادهای انتخاباتی دکتر پزشکیان، نماینده رسانه و جمعی از صاحب نظران فرهنگی با موضوع پیگیری انتظارات و مطالبات فرهنگیان از وزیر پیشنهادی و هم چنین بررسی ویژگی های مدنظر گزینههای مدیرکلی و مدیران مناطق و شهرستان های استان اصفهان در ساعت ۱۷:۳۰ در دبیرستان مفید اصفهان برگزار گردید.
این گردهمایی با ۲۰ دقیقه تاخیر آغاز شد.
سخنرانان در این جمع از وضعیت نامطلوب آموزش و پرورش کشور و استان اصفهان ابراز نگرانی کردند و بر لزوم تغییر و تحول در آموزش و پرورش استان تأکید داشته و خواهان اتحاد و یک صدایی تمامی احزاب، نخبگان و صاحب نظران شدند.
جمع حاضر رمز موفقیت را در عدم اختلاف، وحدت، وفاق ملی و همدلی می دانند.
سخنرانان بر اهمیت درس آموزی از گذشته اشاره نموده و استفاده از چهره های تکراری و آزمون پس داده و بعضا مرعوب را برای آموزش و پرورش این استان توصیه نمی کنند.
در ادامه بخشی از صحبت های حاضران در جلسه آمده است.
همواره در آموزش و پرورش عدهای در پشت درهای بسته جلسات برگزار کردند و تصمیم گرفتند ولی امروز میخواهیم در این جلسه تمام کسانی که شرکت کردهاند مشارکت کنند و نظرات و پیشنهادات خودشان را مطرح نمایند.
یا از تاریخ درس میگیریم و آیندهای نو میسازیم یا فصلی از تاریخ میشویم و آینده را ویران میکنیم.
اگر جایی اشتباه کردیم به همان نقطه تاریخ برنگردیم.
آموزش و پرورش باید در تصمیمگیری ها نقش داشته باشد. دیگر زمان آن نیست که پشت درهای بسته برای جامعه تصمیم بگیرند. مدعی نیستیم که همه فرهنگیان اصفهان را دخیل کنیم ولی این ادعا را داریم که بتوانیم از حداکثر توان استفاده کرده تا دوستان در این شرایط بتوانند نظر خودشان را بدهند و در جریان روند کار قرار بگیرند تا این اتحاد برقرار شود و یک برابر با یک باشد.
دیروز جلسهای برگزار شد که در آن مقرر شد ۱۱ نفر از بزرگانی که در اصفهان نقش دارند انتخاب شوند. این ۱۱ نفر متشکل از اعضای اصلاح طلب ستاد فرهنگیان دکتر پزشکیان، افراد حقیقی صاحب نظر، نماینده دانشگاه فرهنگیان و در کل جمعی مورد توافق همه بودند. بدون آنکه در مورد شخص خاصی تاکنون صحبت و یا موضعگیری شده باشد مبنا بر این شده است طی فرایندی رزومه ی گزینهها را جمع آوری کنیم و با شاخصهای مشخص شده امتیاز بندی انجام شود و در نهایت چند نفر را به تهران معرفی کنیم. قطعاً اگر یک صدا و هم صدا باشیم میتوانیم در تهران مؤثر باشیم ولی اگر صداهای مختلف از جاهای مختلفی شنیده شود نه تنها به نتیجه نمیرسیم بلکه اشخاص دیگری از جاهای دیگر که هیچ ارتباطی با این جلسات و برنامهها ندارند انتخاب میشوند.
اما در رابطه با مدیرکل این نکته را توجه کنیم که شخصی انتخاب شود که حداقل شجاعت داشته باشد اگر نمایندهای یا شخصی به او فشار آورد کاری ناحق انجام دهد به خاطر آن که پستش حفظ شود زیر بار نرود.
قطعاً اگر مدیرکلی چنین کاری انجام دهد و صداقت داشته باشد از طرف سیستم آموزش و پرورش حمایت خواهد شد.
می گوییم سابقه اصلاح طلبی داشته باشد. اصلاح طلب نه اینکه ویژگی قلع و قمع داشته باشد. اصلاح طلب کسی است که میخواهد جامعه را اصلاح کند. اصلاح طلب به دنبال تعهد است نه اینکه ما را در وضعیتی نگه دارد که وقت مدارس صرف چیزهایی غیر مرتبط با آموزش و پرورش باشد. ایشان باید در ستاد دکتر پزشکیان حتما فعال بوده باشد.
بعضی وقتها باید مدیری انتخاب کنیم که عوامل زیردست یا اطرافیان نتوانند او را دور ببرند. قانونی داریم تحت عنوان قانون الگوپذیری. نگاه میکنیم ببینیم مدیر مربوطه چه چیزی را دوست دارد از چه خوشش میآید ، چه کارهایی باید انجام دهیم که نتیجه بگیریم. حتماً اطرافیان به دنبال آن میروند. بالاخره اطرافیان زود متوجه میشوند که مدیر چه ویژگیهایی دارد. ما مدیری میخواهیم که ویژگیهای او به گونهای باشد که باعث رشد شود. شجاعت خود را نشان دهد. زیر بار هر عملی نرود قاطع باشد. وقت شناس باشد. معتقدیم که یک مدیر میتواند با رفتارش سیستم را تغییر دهد.
اخلاق، رفتار، کردار و حتی به موقع آمدن و رفتنش روی عوامل زیردست قطعاً موثر است و حتی لباس پوشیدنها را عوامل زیر دست رصد میکنند.
زمانی هست که ما یک زمین بسیار بد قواره را با بدترین متریال به بهترین مهندس میدهیم و میگوییم بهترین ساختمان ممکن را برایمان بساز.
این بهترین مهندس نظرات خود را اعمال میکند. در بحث مدیر کل و انتخاب مدیران استان به طور کلی باید این بحث را در نظر بگیریم که در چه شرایطی داریم کار میکنیم . شرایط، شرایط بغرنجی است. بیشتر از آنکه زوم کنیم که چه کسی مدیر و معاون شود بیشتر زوم کنیم روی آنکه پروسههای مدنی را در هر سازمانی فعال کنیم. هر مدیر کلی که در این جایگاه قرار گرفت ما مطالبات را دستهبندی کنیم آنها را پیگیری کنیم.
نمیتوانیم خیلی جاها برنامهریزی کنیم و بگوییم از حقوقمان برخوردار هستیم. همه افراد در احزاب و یا هر جایی که صدایشان بهتر شنیده می شود پیگیری کنند. چون اگر یک نفر باشیم صدایمان ممکن است کمتر از طیفی که اسمی پشتش باشد شنیده شود.
بدانیم کسی که مدیر کل میشود تا چه حدی دست او باز است و توانایی دارد و ما تا چه حدی مطالبهگری کنیم که حداقل به نتایجی برسیم. سطح فعالیتها و نوع مطالبهگریهایمان را به سطح کشورهای پیشرفته ببریم. پیگیری حقوقی داشته باشیم. نباید کوتاه بیاییم. ما انسانیم و انسانها باید بتوانند حداقل در شعاع چند کیلومتری خودشان تاثیراتی را بگذارند. این شعاع میتواند دوستان و حتی کسبه باشد. امیدواریم که بتوانیم به درجهای از رشد و توانایی برسیم تا گامهایی را برداریم که بتواند حداقل ما را به اهداف کوچک برساند.
امیدواریم این پروسه مشارکتی کار کردن که در ایران ضعیف است و از نداشتن آن آسیب میبینیم را تقویت کنیم. یکی از شاخصههای توسعه ترس است که باید به آن حتماً بپردازیم.
کار مشارکتی کردن، اهداف عالی داشتن، همدلی کردن، همدیگر را قبول کردن.هر کسی را به عنوان یک ذهن پویا قبول کنیم و فقط نگوییم خودمان.
ساز و کاری را فراهم کنیم که دوستانی که میتوانند فعالیت کنند و نظراتی بدهند که نظراتشان مثمر ثمر باشد . معرفی کنیم و با این مشارکت همدلانه به جایی برسیم که بتوانیم حرفمان را بزنیم.
کمیتهای که در رابطه با مراکز تربیت معلم تشکیل شده است کنار دست آن باید یکی هم برای مراکز سمپاد تشکیل شود.
سمپاد در طی این چند سال نتوانسته است آن چیزی باشد که در سه سال قبلتر بوده است.
کسی که به عنوان کارشناس مراکز تربیت معلم گذاشته شده این شخص سابقه خودش در تربیت معلم چقدر است؟ او چقدر در تربیت معلم کار کرده است که بخواهد بیاید از ما ایراد بگیرد؟
یکی از این کارشناسان میگفت میخواهم یک بالن درست کنم و روی آن بنویسم سیستم غلط است و به هوا بفرستم. این سیستم چطور غلط از آب درآمده است؟ زمانی که خودتان بودید چه کار کردید؟
نه در دوره دایناسورها بلکه در دوره آقای خاتمی مطالباتی از مدیر کل داشتیم و نمیتوانستیم تابع انجمنهای علمی یا انجمنهای اسلامی وارد اتاق شویم و با ایشان صحبت کنیم این مطالبات به اعتراضات درب اداره کل کشیده شد و بابت آن کتک خوردیم.
شاید سیستم های قبلی اداره کل دیگر نتواند برای افراد فرهنگی قابل تحمل باشد. علت آن هم این است که مردم داری بلد نیستند.
اگر بخواهیم همان چهرههای تکراری را بیاوریم و دوباره همان آقایان را بنشانیم جز اعصاب خوردی عایدی دیگری ندارد. کار بسیار سخیفی است. یکی از چیزهایی که برای همه دانش آموزان و کارکنان مهم است احترام است.
آنچه از دوره آقای خاتمی و آقای روحانی گذشت متاسفانه دوستانی که بر حسب شانس یا بر حسب قرعه یا به هر شکل دیگری به مقامی رسیدند دوستان خود را فراموش کردند.
اگر اینجا افرادی به نام انجمن یا مجمعی در پست و جایگاهی قرار گرفتند از دوستان خود حمایت کنند. از خود مدیر کل گرفته تا به پایین.
متاسفانه در اصفهان همیشه پدر سالاری حاکم بوده است. از آن دیدگاه، جوان گرایی بیرون نیامده و همیشه یک تعداد در سرشاخه قرار گرفته و همه بر اساس سلیقه تصمیمهایی گرفتند که جمعی نبود.
ایرادی که متاسفانه جنس اصلاحات دارد وقتی به یک جایی میرسند فراموش میکنند کجا بودند و چه کسانی حمایتشان کردند. وقتی تفکر درست باشد همه موفقند و لذت می برند.
اما متاسفانه امروز در جلسات مختلف اگر بخواهند یک استاندار برای یک استان انتخاب کنند حداقل ۲۰ گزینه دارند. همه هم به نوعی کسانی هستند که مسئولیت و عملکردهای ضعیفی داشتند و امروز مجدد برای استانداری خیز برداشته اند. در بحث مدیرکلی هم با اطلاعاتی که در پشت پرده است خیلیها امروز مدعی هستند که متاسفانه با قوانین آموزش و پرورش آشنایی ندارند و فقط بر حسب ریش سفیدی و پدرسالاری وارد شدند. امیدواریم آن جمع ۹ نفری و کار گروههایی که تشکیل میشوند از خود بدنه آموزش و پرورش انتخاب شوند.حال اگر افرادی به عنوان مهمان از خارج از آموزش و پرورش وارد میشوند موردی ندارد از تجربیات و نظرات آنها استفاده شود.
ولی ای کاش ما مدیرسازی میکردیم و به جوان گرایی روی می آوردیم. قرار نیست و نمیگوییم که هرکس مدیر کل شد از دوستان برای رئیس و مناطق استفاده کند حداقل میتواند از نظرات و پیشنهادات او استفاده کند.
هر کدام که از مدیرکل تا پستهای دیگر را دریافت کردید از نظرات و مشاورههای دوستانی که حتی بازنشست شدهاند استفاده کنند و با برنامه سازی مسیر را ساده کنید. مدیرسازی و نیروسازی کنید.
امروز اصلاحات وقتی نگاه میکند میبیند نیرویی برایش نمانده است. زیرا وقتی به قدرت رسید نیروهای خود را زد. اگر به دیدگاه های مثبت افراد نگاه کردید بُرد با اصلاحات است.
اولین ورودی های دانشگاه فرهنگیان می گویند کاری به جناح یا حزب خاصی نداریم با کسی که بخواهد کار کند یا استعداد داشته باشد همکاری می کنیم.
متاسفانه دانشجویان دانشگاه فرهنگیان بعد از فارغ التحصیلی گوشه گیر میشوند. آن پویایی و نشاط تمام میشود.
جوانان فارغ التحصیل دانشگاه فرهنگیان و دوستان جامعه اسلامی، انجمن اسلامی و جمعیت های دانشجویی به شما در این مسیر کمک می کنند و می توانند مثمر ثمر باشند.
در جلسه امروز وفاق ملی هم هست. زیرا از طیف های غیر اصلاح طلب حضور دارند.
در مورد آقای کاظمی وزیر پیشنهادی جای بسی تاسف است که هیچ کدام از نمایندگان به عنوان موافق و مخالف ثبت نام نکرد. جای تاسف برای آموزش و پرورش است که اصلا دیده نشده است.
این حسن برای وزیر پیشنهادی یا ما در آموزش و پرورش نیست.فال نیک یا بد اقبالی.
آموزش و پرورش آن قدر زخم خورده است که در حال حاضر ما باید ببینیم از آقای کاظمی و مدیر کل چه می خواهیم. خروجی این جلسات باید انتظارات ما و رصد کردن کسی که انتخاب می شود باشد.
ما این افراد را انتخاب می کنیم و صندلی به او می دهیم و همین فرد ما را به اتاقش راه نمیدهد !
یکی از فرهنگیانی که با بازنشستگی اجباری مواجه شده بود می گوید: « این که به فرموده دوستمان مدیرکل در بدو ورودش قوری به دست بگیرد و خودش برای خودشان چایی بریزد که مردم داری باشد، از این دست رفتارهای پوپولیستی زیاد داریم. در عوض همین مدیرکل با کمک حراست اداره همکاران خود را از سیستم بیرون کرد. ما باید حواسمان به همه چیز باشد. در حال حاضر باید انتظارات مان مشخص باشد آن هم از وزیری که حتی کسی حاضر نیست نقدش کنند و به عنوان موافق یا مخالف در مورد او صحبت کند و بین ۲۹ تا وزیر، برای وزیر آموزش و پرورش یک نفر حاضر نیست در موردش اظهار نظر کند. این یعنی اصلاً وزیر آموزش و پرورش مهم نیست و این حال آموزش و پرورشیها را روز به روز بدتر میکند و این برای ما نویدبخش نیست و ناامید کننده است » .
همچنین در این نشست حبیب الله گودرزی یکی از سه عضو سابق منتخب فرهنگیان در شورای عالی آموزش و پرورش چنین گفت :
« انتخابات دکتر پزشکیان اولین پیام مثبت و اثربخشش تقویت روحیه مشارکت پذیری و هم افزایی است. هیچ چیز بالاتر از این نیست که کارکنان دولت احساس کنند تصمیماتشان ارزشمند هستند.
با نگاهی به شرایط موجود و اوضاع آموزش و پرورش همه ما متوجه خواهیم شد که نیاز امروز این است که یک عزم ملی برای نجات آموزش و پرورش و دستگاه تعلیم و تربیت به عنوان موتور محرکه تعلیم و تربیت و به نوعی مظهر قدرت نرم شکل بگیرد و همه همکاران با هم افزایی و همدلی و انسجام فکری و عملی آموزش و پرورش را از چنبره تنگ نظری و بیتفاوتی رها کنند فرصت سوزیها را با بازسازی و باز مهندسی مجدد جبران کنند.
با توجه به تعریفی که از آقای علیرضا کاظمی پیرامون تعهد و تخصص ایشان در اکثر مبادینی که مطرح شده است و نقدهایی که صورت گرفته بیشتر موضوع این بوده است که دوستان شناخت کافی در مورد ایشان نداشتند. ایشان دانش آموخته و تجربه اندوختهای هستند که در تعامل با همکاران بینظیر و نگاه سیستمی کم نظیری دارند .
ما مداح نیستیم و خدای ناکرده نمیخواهیم تملق و تمجید کنیم آنچه دیدیم ایشان سه ماه و نیم سرپرست آموزش و پرورش بودند و ریاست شورای عالی را سه ماه اداره کردند. خارج از آن بین تمام معاونین چند طرح و اساسنامه به شورای عالی به تصویب رساندند و اولین سرپرستی بودند که توانستند ریاست جمهوری را به جلسات بیاورند و سند تحول بنیادینی که سالها منابع مالی برای آن در نظر نگرفته بودند مورد توجه قرار بگیرد. طی ماده واحدهای که به تصویب رسید، باعث شدند معاون اول رئیس جمهوری رییس کارگروه شود و آن منابع مالی بعد از ده دوازده سال برای آن تعریف شود. کسی هستند که از تصمیمات احساسی و هیجانی خودداری میکردند. فشارهای جانبی بودند که می خواستند تغییر و تحولاتی در مدیرکلها و معاونتها داشته باشند ایشان قاطعانه ایستادند که تغییر انجام نمیدهم به جز فشاری که همه همکاران آورده بودند و معاونت مالی را تغییر دادند. مواردی را همواره میگفتند که در اسناد بالادستی آمده بودند. ان شاءالله با رأی اعتماد مجلس و همت مضاعف خدمت ماندگار ارائه دهند.
ما معتقدیم که حل مشکلات ما با مدیریت منفعل و بینشاط و پرهزینه و کم بازده هیچ وقت امکان پذیر نیست.
امروز زمان داد و ستد نیست که در آن به نام زحمت کشان به کام دیگران برقرار باشد. میطلبد که همانگونه که دغدغه پیشرفت داریم به همان شیوه هم مطالبهگر باشیم و کمک کنیم به جذب و نگهداشت نیروهای مستعد و توانمندند که ممکن است آسیبهای زیادی ببیند ».
در کمیسیون آموزش چیزی جز به به و چه چه نداریم. بالاخره یک حلقه وصلی باید باشد که به این راحتی از حساسیت موضوع کم می شود.
مدیرکل باید با وزیر و بقیه استانها تعامل داشته باشد. امیدواریم در این جمع بتوانیم فرااستانی فکر نکنیم.
اصفهان ستیزی و اصفهان گریزی در کشور شکل گرفته است.
به طور مثال اصفهان بیست سال است که عضو شورای عالی هلال احمر در کشور ندارد. با وجود آنکه تصور بر این بود که با توجه به خدماتی که ارائه می دهد جزو استان های اول باشد. اگر کارگروه می خواهد تغییر و تحول داشته باشیم نباید این یک سال تحصیلی را از دست بدهیم. این تغییرات در شروع سال تحصیلی باشد و بی برنامگی تا پایان سال ادامه پیدا نکند.
به جوانان می گوییم نیرو و توانایی خودتان را حفظ کنید و در عین حال فریاد هم بزنید.
بازنشستگان به جوانان فرصت فعالیت و زندگی بدهند.
هیچ وقت گوش شنوایی برای آموزش و پرورش در کشور نبوده است.
کشورهای پیشرفته از بازنشسته هایشان استفاده می کنند ولی در کشور ما هوای آن ها را نداریم و برخوردهای قهرآمیز داریم.
شاغلین بازنشسته ها را حمایت نمی کنند در حالی که همه بازنشسته می شوند.
بچه های ما بلد نیستند هیجاناتشان را کنترل کنند. شاد نیستند. مدیرکل آینده به فکر شادی این نسل باشید.
نصر اصفهانی استاد دانشگاه، عضو سابق شورای شهر و مسئول کارگروه شورای راهبردی در این جلسه عنوان کرد که: « آدمی امروز هر چه قدر اطلاعاتش بیشتر باشد مسئولیتش بیشتر است.
امروز اگر کسی به مشکلات آموزش و پرورش چه در سطح وزارت خانه و مدیرکل، واقف باشد نه تنها هیچ تلاشی برای وزیر و مدیرکل شدن نباید انجام دهد بلکه باید خودش را جایی پنهان کند که این اتفاق برایش نیفتد.
من احساس می کنم آن هایی که سر و دست می شکنند و این طرف و آن طرف می دوند نمی دانند در آموزش و پرورش چه خبر است. چون امروز زبان آموزش و پرورش زبان دویدن است نه لمیدن. در ساحت مقدس تعلیم و تربیت که خط مقدم آن کلاس درس است ممکن است چهار اتفاق بیفتد.؛ اتفاق اول آنکه دانش آموز انگیزه دارد معلم انگیزه ندارد؛ اتفاق دوم آنکه معلم انگیزه دارد دانش آموز انگیزه ندارد؛ اتفاق سوم نه معلم انگیزه دارد نه دانش آموز انگیزه دارد؛ اتفاق چهارم معلم و دانش آموز انگیزه دارند .
امروز اتفاق سوم وجود دارد.
قبلاً علم دست معلم بود و معلم خدایی میکرد. دوستان، نسل زد در کارند و نسل آلفا در راه. دیگر این دیدگاههای بسته ما را این نسل نمیپذیرند.
شماهایی که اینجا نشستهاید باید خیلی تلاش کنید که یک چنین مدیر کلی پیدا کنید. مدیرکلی که با این ویژگی ها التماس کنید تا بیاید.
اگر بین تمام گروهها و تشکلها و احزاب یک صدایی باشد و بسیار تلاش کنید شاید بتوانید ۵۰ درصد موفق شوید. توقعات و انتظاراتمان را تنظیم کنیم. آقای پزشکیان مدت تبلیغات انتخاباتی حرفهایی زدند که به دلیل آرمان خواهیهایمان توجه نکردیم. فقط دویدیم و اکنون که همان حرفهایی را که زده است عمل میکند از او ناراضی هستیم. آیا انصافا پزشکیان غیر از چیزی که گفته بود عمل میکند؟ آیا چیزی غیر از قولهایی که داد انجام داده است؟ بله یک سری قول هایی داده است که سازوکارهای خاص خودش را دارد مثلاً قول داده است که فیلترینگ را بردارد یا با برخورد های نامهربانانه با زنان در خیابان مقابله کند و آدم ها را تکریم کند.
که این کار بعد از گرفتن سکان به دستشان ممکن می شود.
اما ایشان حرف هایی که در مورد همدلی، وحدت و وفاق زدند و و اینکه گفتند به دنبال دعوا نیستند و دوست دارند همه بیایند کمک کنند را عمل کردند. اگر این چند روز دمق شدهایم به این دلیل است که آن زمان که ایشان حرف میزدند ما با دقت گوش نمیدادیم چون با خود گفتیم که ایشان فعلاً این حرفها را میزنند تا یک اصلاح طلب ناب داشته باشیم. آقای پزشکیان نه دروغ میگوید نه اهل کلک است. ایشان همان حرفهایی را که زده است صادقانه انجام میدهد.
سعی کنیم خودمان به شکلی عمل کنیم که اگر انگشت اشاره به سمت دیگری گرفتیم آرامش داشته باشیم.
کارگروهی به اسم کارگروه ذیل شورای راهبری تشکیل شده است. کارگروه دیگری به اسم کارگروه فرهنگی داریم که ۵ زیرگروه دارد.
- کارگروه فرهنگیان
- کمیته ورزش و جوانان
- کمیته اداره میراث فرهنگی و گردشگری
- کمیته اداره ارشاد اسلامی
یکی هم دانشگاهیان هستند.
حتی اگر بهترین مدیر کل را انتخاب کنیم کار ما تمام نمیشود باید او را حمایت کنیم و مرتب به عنوان نقاض در مقابل مسیرهای اشتباه حضور داشته باشیم.
کمند یا همان کمیته نظارت مردمی دولت مدنظر آقای پزشکیان در اداره کل که یک نهاد دولتی است باید به صورت مستمر باشد.
سازگاری ایرانی که همه فرهنگیان در آموزش و پرورش بدان عادت پیدا کرده اند هم زیستی با معضلات است.
نداشتن تفکر انتقادی بزرگترین معضلی است که ما در آموزش و پرورش داریم. در صحبتهایتان گفتید که مدیر کل باید اصلاح طلب باشد یعنی تحول خواه باشد. اما نه انتخاب آقای کاظمی به عنوان وزیر پیشنهادی از آخرین نفر لیست تحول خواهی و مورد توقع و انتظار بود و نه رفتار مجلس گویای تحول. هیچ مخالفی نسبت به رزومه ایشان صحبت نکرد. جای بسی اشکال است زیرا قطعاً هر کسی ایراد و اشکالاتی دارند.
در آموزش و پرورش الفبای دموکراسی یعنی شفاف سازی و پاسخ گویی وجود ندارد.
در هیچ کدام از جلسات تشکلها و کمیته های راهبردی رسانهها حضور نداشتند. بیانیهای با ذکر افراد حاضر داده نشد. چه کسانی با چه هویتی صحبت میکنند؟ چه کسانی تصمیم میگیرند؟ چه کسانی پیشنهاد میدهند؟
از چه میگویند و چه میخواهند؟
یقینا همین افرادی که امروز ادعا دارند حامیان آقای کاظمی هستند با کوچکترین مسئله ای بساط استیضاح ایشان را در آینده در صورت رأی آوری رقم میزنند. کاری که قبلترها هم انجام داده اند.
پس مهمترین چیزی که معلم نیاز دارد شفاف سازی است.
اصحاب رسانه نباید با کسی تعارف داشته باشند. به تنها کسی که نمی توان گفت چی بنویس و چی بگو اصحاب رسانه اند. جایگاه رسانه روشن است.
جای رسانه های تخصصی حوزه ی آموزش در آموزش و پرورش بسیار خالی ست.
مسلما هر کدام از شما مدیرکل شوید مطالبه گری تمام نمی شود.
اگر بخواهید به جای جوابگو بودن از پاسخ گویی طفره روید و اجازه ی نقد و پرسشگری را از رسانه بگیرید خودتان زیر سوال می روید.
رسانه آزادانه باید شفاف سازی کند.
بهترین مشاور کنار هر مدیری رسانه ها هستند و همواره بازتاب عملکرد مثبت و منفی شما را بی طرف گزارش می دهند.
هر گزینه ی دیگری هم به جای آقای کاظمی باشد زیر ذره بین رسانه ها قرار می گیرد. مهم این که با رسانه ها صادق باشند.
اگر شعار دادید و عمل نکردید اولین کسی که از شما توضیح می خواهد رسانه است.
قرار نیست به اسم منافع ملی و مسائل بالادستی ولی در واقع توجه به منافع شخصی وقتی شعارها جامه ی عمل نپوشید تقیه کنید و بگویید الان سکوت بهترین راه فرار است.
این کار برای معلمی که لحظه به لحظه به عنوان الگو در دید عموم و ویترین دانش آموزان است دفاع معناداری نیست.
تنویر افکار عمومی همواره باید مطرح باشد. پاسخ گویی صحیح می تواند موجب اعتماد سازی شود.
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
مقدمه
نظام آموزشی ایران، علیرغم تلاشهای فراوان، با چالشهای جدی رو به رو است. یکی از برجستهترین این چالشها، حجم بیش از حد مطالب درسی و در نتیجه، غفلت از یادگیری عمیق و پایدار است. این مسئله نه تنها کیفیت آموزش را به شدت تحت تأثیر قرار میدهد بلکه موجب کاهش انگیزه دانشآموزان و معلمان، افزایش ترک تحصیل و در نهایت، کاهش توان رقابت ایران در عرصه بینالمللی میشود.
در این مکتوب به بررسی ابعاد مختلف این مشکل پرداخته و راهکارهایی برای بهبود وضعیت موجود ارائه خواهیم داد.
بار سنگین حجم بیش از حد مطالب بر دوش دانشآموزان و معلمان
یکی از شاخصترین مشکلات نظام آموزشی ایران، حجم بالای مطالب درسی است. دانشآموزان مجبورند حجم عظیمی از اطلاعات را در مدت زمان کوتاهی فرا بگیرند. این امر نه تنها مانع از درک عمیق مفاهیم میشود، بلکه دانشآموزان را به جای یادگیری، صرفاً به حفظ کردن مطالب وادار میکند.
دلایل این حجم بالای مطالب عبارتاند از:
- حاکمیت رویکردهای سنتی: رویکردهای سنتی آموزش که بر حفظ کردن و تکرار تأکید دارند، همچنان در بسیاری از مدارس حاکم است.
- عدم بهروزرسانی به موقع برنامههای درسی: برنامههای درسی به ندرت بهروزرسانی میشوند و با نیازهای دانشآموزان و جامعه همگام نیستند.
- فشارهای اجتماعی و فرهنگی: خانوادهها و جامعه انتظار دارند دانشآموزان در آزمونها و کنکور موفق باشند و این امر باعث میشود مدارس به جای کیفیت آموزش، به کمیت آن توجه کنند.
پیامدهای زیانبار حجم بالای مطالب
حجم بیش از حد مطالب پیامدهای منفی بسیاری برای دانشآموزان، معلمان و نظام آموزشی دارد:
* کاهش کیفیت یادگیری: دانشآموزان به جای درک عمیق مفاهیم، به حفظ کردن مطالب میپردازند و در نتیجه، یادگیری آنها ناپایدار است.
*افزایش فشار روانی و استرس: حجم بالای مطالب باعث ایجاد استرس و اضطراب در دانشآموزان میشود و بر سلامت روانی آنها تأثیر منفی میگذارد.
*کاهش انگیزه دانشآموزان: هنگامی که دانشآموزان احساس کنند نمیتوانند به همه مطالب مسلط شوند، انگیزه خود را برای یادگیری از دست میدهند.
*کاهش انگیزه معلمان: معلمان نیز تحت فشار هستند تا تمام مطالب کتاب درسی را به دانشآموزان آموزش دهند و این امر باعث کاهش خلاقیت و نوآوری در تدریس میشود.
*افزایش ترک تحصیل: دانشآموزانی که نمیتوانند با حجم بالای مطالب کنار بیایند، ممکن است از ادامه تحصیل منصرف شوند.
گامهایی برای کاهش حجم مطالب و بهبود کیفیت آموزش
برای بهبود وضعیت موجود، میتوان راهکارهای زیر را پیشنهاد کرد:
- بازنگری اساسی در برنامههای درسی: با تشکیل کمیتههای تخصصی، برنامههای درسی را بهطور کامل بازنگری کرده و مطالب غیرضروری را حذف کنیم.
- توجه به یادگیری عمیق و پایدار: به جای حفظ کردن مطالب، بر درک مفاهیم و توانایی حل مسئله تمرکز کنیم.
- استفاده از روشهای تدریس فعال و مشارکتی: با استفاده از روشهایی مانند بحث گروهی، پروژههای کلاسی و یادگیری مبتنی بر مسئله، دانشآموزان را به طور فعال در فرآیند یادگیری مشارکت دهیم.
- ارزیابی مستمر برنامههای درسی: با استفاده از ابزارهای سنجش مناسب، اثربخشی برنامههای درسی را ارزیابی کرده و در صورت نیاز آنها را اصلاح کنیم.
- افزایش اختیارات معلمان: به معلمان اجازه دهیم تا در طراحی برنامههای آموزشی خود نقش فعالتری داشته باشند و به جای تمرکز بر پوشش تمام مطالب، بر یادگیری عمیق دانشآموزان تمرکز کنند.
نتیجهگیری
حجم بیش از حد مطالب درسی یکی از چالشهای اساسی نظام آموزشی ایران است. این مشکل نه تنها بر کیفیت آموزش تأثیر منفی میگذارد، بلکه باعث کاهش انگیزه و افزایش ترک تحصیل دانشآموزان میشود. برای بهبود این وضعیت، باید به صورت جدی به بازنگری برنامههای درسی، تغییر روشهای تدریس و افزایش اختیارات معلمان پرداخت.
با اتخاذ این راهکارها، میتوانیم به آموزش باکیفیت و پایدار دست پیدا کنیم و آیندهای روشنتر برای نسل جوان کشور رقم بزنیم.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
اخیرا با معرفی وزیر پیشنهادی آموزش و پرورش به مجلس، برخی فرصت طلبان اقدام به طراحی و انتشار لیست هایی جعلی به نام کارگروه انتصابات وزیری نموده اند که هنوز دوران وزارت خود را شروع نکرده است و بارها تاکید کرده که اولویت من ساماندهی نیروی انسانی و بازگشایی مدارس است .
البته وزیر محترم ضرورت تغییر و تحول در حوزه مدیران ستادی و استان ها و مناطق را جهت تحقق برنامه های دولت چهاردهم باور دارند اما اولویت ایشان آسیب ندیدن گروه هدف اصلی یعنی دانش آموزان و معلمان از تغییرات در این برهه حساس بازگشایی مدارس و ضرورت ساماندهی نیروی انسانی است.
خبررسانی جعلی، دروغپراکنی یا اخبار جعلی نوعی خبرنگاری زرد یا پروپاگاندا با قصد پخش اطلاعات غلط است که در بستر رسانه انتشار مییابد. «اخبار جعلی» دو مفهوم را در بر میگیرد:
اطلاعات غلط و اطلاعات گمراهکننده .
اطلاعات غلط همان اطلاعاتی است که دروغ است اما فردی که در اصل آن را منتشر میکند بر این باور است که این اطلاعات صحیح است. اما اطلاعات گمراهکننده اطلاعاتی که دروغ است و شخص منتشرکننده به دروغ بودن آن واقف است. این یک دروغ عمدی و تلاشی فعالانه است که هدف از آن انتشار اطلاعات تحقق اهدافی است که منتشرکنندگان آن اطلاعات مدنظر دارند...
رسانه ها و گروه ها و شبکه های فضای مجازی، عرصه گسترده ای برای شایعات و دروغ پردازی ها هستند. راه مقابله با دروغ پردازی های رسانه ای بالا بردن سواد مجازی است. با مطالعه و تحقیق می توان اخبار کذب و شایعه را از اخبار درست تشخیص داد.
باید این حقیقت را به خوبی درک کنیم که شایعه چه ضربه های سنگین وگاه هولناکی را به بدنه فرهنگی و امنیت اجتماعی خواهد زد.
بسیاری از فرهنگیان و معلمانی که از عدم تغییر و تحول در وضعیت آموزش و پرورش در دولت های گذشته مایوس و ناامید شده بودند با دل بستن به صداقت مسعود پزشکیان قهر خود با صندوق های رای را شکسته و به امید تحقق شعارهای وی مبنی بر سپردن امور به کارشناسان و افراد شایسته ای که در دولت های قبل توانمندی آنها مورد اغماض قرار گرفته و برای ایجاد تحول در ساختار نهاد فرهنگ ساز آموزش و پرورش به ایشان رای دادند و بسیاری از ایشان هم با مخاطره انداختن امنیت شغلی خود داوطلبانه و با از خود گذشتگی در کمیته های فرهنگیان و ستادهای انتخاباتی دکتر پزشکیان اهتمام خود را معطوف جلب رای برای انتخاب دکتر پزشکیان و متقاعد نمودن آرای خاکستری و خاموش معلمان و سایر گروه های هدف نمودند.
بعد از انتخاب مسعود پزشکیان به عنوان رئیس جمهور و تشکیل کارگروه های انتخاب وزرا که رویکردی خلاقانه و شجاعانه بود امیدهای فرهنگیان به انتخاب سکاندار شایسته برای وزارت آموزش و پرورش با مبهم بودن چگونگی شکل گیری کارگروه آموزش و پرورش و مطرح شدن برخی از وزرای سابق و مسوولین ارشد دولت های یازدهم و دوازدهم تردیدهایی در ارتباط با خروجی کارگروه ایجاد شد و پس از آن هم اخبار نا امید کننده ی دیگری مبنی بر تثبیت وضعیت موجود منجر به کاهش و تضعیف اعتماد اجتماعی بسیاری از فرهنگیان شد تا سرانجام رئیس جمهور منتخب با درک نارضایتی فراگیر معلمان و با توجه به عدم وجود شرایط برای مطرح شدن برخی گزینه های پیشنهادی کارگروه ترجیح داد که یکی دیگر از منتخبین تشکل های معلمان در کارگروه انتخاب وزیر که در ادامه مسیر با موانع و مشکلات کمتری جهت پیشبرد اهداف دولت چهاردهم در حوزه آموزش و پرورش خواهد داشت را به عنوان وزیر آموزش و پرورش به مجلس معرفی کند.
از زمان معرفی وزیر محترم به مجلس برخی افراد فرصت طلب و آزمون پس داده که تا قبل از معرفی وزیر منتخب به دنبال مطرح کردن گزینه های دیگری بودند در چرخشی آشکار به عنوان حامیان وزیر محترم پیشنهادی جلوه کردند که خود این موضوع بازتاب مطلوبی در میان معلمان نداشت! و تا حدودی بر نگرانی های دغدغه مندان ساختار زمین گیر شده آموزش و پرورش که هنوز زخمی که این قبیل منفعت طلبان و کاسبان در دولت های یازدهم و دوازدهم بر جگر اعتمادشان زده بودندرا احساس می کنند افزود.ضمن آن که گروهی از مدیران و دست اندرکاران آموزش و پرورش در سه دولت گذشته برخلاف شعارهای رئیس جمهور منتخب خود را به کارگروه های پیرامون وزیر نزدیک کرده اند و اخیرا هم لیستی را در فضای مجازی منتشر نموده اند که زیرکانه نام برخی از افرادی که با توجه به شعارهای رئیس جمهور محترم و مطالبات فرهنگیان حامی ایشان از ایجاد تغییرات و تحولات لازم در بخش های ستادی قاعدتا نمی توانند مطرح بشوند در کنار نام برخی از افراد بی حاشیه و خوش نام و مورد وثوق وزیر محترم در لیست مذکور درج شده است که حتی خود ایشان به هیچ عنوان از این موضوع خبر نداشته اند و اتفاقا این اعتبار لیست از سوی یکی از همین افراد نزدیک به وزیر محترم رد شد به عنوان دروغ پردازی رسانه ای توصیف شد.
اما هدف از انتشار چنین فهرست هایی قطعا با هدف فضا سازی و آماده کردن و اقناع اذهان مخاطبان فرهنگی جهت پذیرش مسوولیت برخی از همین افراد دو زیست و سه زیست منفعت طلب است که « فصل جنگ آمد، تماشاگر شدند صلح آمد، لالة پرپر شدند » ...این موضوع منافی با شعارهای رئیس جمهور منتخب مبنی بر فرصت دادن به کارشناسان و افراد شایسته ای است که در دولت های گذشته به دلایل مختلف مجال و فرصت ادای خدمت نیافته اند است و یکی از پاشنه آشیل های وزارت آموزش و پرورش در دولت چهاردهم خواهد بود و تکرار مدیران آزمون پس داده در ساختار ستادی وزارت آموزش و پرورش و ادارات کل استان ها و مناطق تابعه و یا میدان دادن به حامیان نامزدهای جبهه مقابل رئیس جمهور منتخب منجر به عدم همدلی و تعاون وهمکاری ازبین رفتن نشاط و امید درجامعه فرهنگیان؛ و افسردگی و گسترش روحیه بی تفاوتی خواهد شد.
براین اساس اطلاع رسانی به موقع، اصلی ترین روش برای مقابله با اهداف شایعه سازان محسوب می شود که متاسفانه میز رسانه ی کارگروه پیرامون وزیر محترم به یکی از مدیران آزمون پس داده دولت های یازدهم و دوازدهم واگذار شده است تاکنون در مدیریت این گونه موضوعات موفق نبوده است و پیش از این هم در نشست مسوولین ستادهای فرهنگیان دکتر پزشکیان با وزیر پیشنهادی سوء مدیریت جلسه از سوی مسوول میز رسانه وزیر محترم منتج به فراموش کردن فرصت دادن به مسوولین ستاد فرهنگیان دکتر پزشکیان در استان تهران و شهرستان های استان تهران شد و به صورت کاملا سلیقه ای فرصت به افراد دیگری داده شد که قصدشان از صحبت در جمع مذکور مطرح کردن خود برای مناصب و جایگاه ستادی و مطالبه غیر مستقیم این موضوعات از وزیر پیشنهادی بود و این رویکرد بده بستان کارانه از مجری این جلسه دور از ذهن نبود.
البته علی رغم انفعال میز رسانه وزیر پیشنهادی، واکنش زودهنگام و به موقع یکی از مشاوران نزدیک به وزیر محترم نسبت به این لیست جعلی تا حدودی آبی بر آتش تشنگان قدرت بود...
اما به بهانه ی مطرح شدن مجدد موضوع انتصابات ستادی به واسطه طرح این لیست های فیک و ساختگی ضروری است که وزیر محترم و تصمیم گیران انتصابات ستادی و مشاوران مورد اعتماد ایشان یکی از موضوعاتی که در انتصاب مدیران ستادی و ادارات کل استان ها حتما باید در نظر بگیرند این است که در این دوره، سوابق مدیریتی را صرفا به فرم 502 محدود نکنند و اشتباه رتبه بندی در این حوزه تکرار نشود چون خروجی فرم 502می تواند انتخاب را صرفا محدود به آزمون پس دادگان ادوار گذشته کند و قطعا توانمندی های مدیریتی افراد فراتر از فرم 502 و بر اساس شاخصه هایی همچون حداقل مدرک تحصیلی (کارشناسی ارشد و دکتری و رشته تحصیلی)،تجربیات مدیریتی در جایگاه های مختلف دولتی، غیردولتی و سازمان های مردم نهاد و ظرفیت های مدنی و مستندات فعالیت های مدیریتی در عرصه های اجتماعی و فرهنگی و سوابق فعالیت باشد، این خیلی مهم است که کمیته های انتصابات با بررسی و ارزیابی عملکرد دقیق و متقن این فرصت را برای افرادی که به دلیل تنگ نظری ها و رایطه سالاری ها و معیارهای غلط انتصابات امکان ایفای نقش به عنوان مدیردر سطوح پایین و میانی سازمان را نداشته اند را هم بدهند تا خودشان را نشان دهند و در مورد توانمندیها و ظرفیت های آنها برای ایفای نقش در سطوح بالاتر گفتوگو کنند.
به عنوان مثال جایگاه روابط عمومی در وزارت آموزش و پرورش و ستادهای استانی علی رغم در اختیار داشتن امکانات سخت افزاری و نرم افزاری بسیار هیچ گاه تاثیرگذاری و خروجی متناسب با این امکانات را نداشته است!
اگر انتصاب مسوول روابط عمومی وزارتخانه صرفا متکی به فرم 502 و تجربیات مدیریتی داخل ساختار آموزش و پرورش باشد قاعدتا مجددا دور تسلسل باطل تکرار می شود و یکی از مسوولین روابط عمومی استان ها و یا یکی از افرادی که تجربه مدیریت در سطوح ستادی در دولت های یازدهم و دوازدهم را داشته است مجدداً به عنوان مسوول روابط عمومی منصوب می شود و در بر همان پاشنه ی سابق می چرخد و تحولی مورد انتظار نخواهد بو . !اما اگر کارگروه انتصابات متشکل از افراد بدون حب و بغض و دلسوزان و دغدغه مندان آموزش و پرورش تشکیل شده باشد با اندک بررسی متوجه خواهد شد که به عنوان مثال فرهنگیان شایسته و توانمندی هم بوده اند که به صورت مستقل ، رسانه ای تخصصی و خبری و تحلیلی در حوزه آموزش و پرورش را راه اندازی کرده اند و بدون اینکه کوچکترین هزینه ای به بیت المال تحمیل کرده باشند و از امکانات عریض و طویل سخت افزاری و نیروی انسانی ستادی برخوردار باشند، موفق به این مهم شده اند که از طریق رسانه صدای بی صدایان آموزش و پرورش را منعکس کنند و طی سالها به هر قیمت این چراغ آگاهی بخشی را در جامعه فرهنگیان روشن نگاه داشته اند و آیا تحقق این رسالت مهم بر عهده روابط عمومی های آموزش و پرورش نبوده است؟!
و آیا باز هم برای انتصاب مسوول روابط عمومی باید فرم های 502 رو زیر و رو کنند و دامنه ی انتخاب ها به همان شیوه سنتی ارتقای پلکانی افراد محدود شود؟!
یا باید بپذیریم که اتفاقا همان اعمال سلایق و محدودیت ها و چشم بستن بر شایستگی ها از سوی مدیران دولت های گذشته در حوزه آموزش و پرورش منتج به رویش هایی خارج از حوزه آموزش و پرورش شده و باید از این ظرفیت ها در جهت منافع گروه های هدف آموزش و پرورش و تعیین خط مشی روابط عمومی ها و تصمیم سازی ها و تصمیم گیری ها بهره برد؟! و صد البته که در حوزه های دیگر هم مشابه چنین تجربیات زیسته ای وجود دارد که این توانمندی ها و شایستگی ها فراتر از چارچوب فرم های 502 و تنگ نظری مورد توجه قرار بگیرند و محدود نمودن انتصاب ها به افرادی که در حلقه ی مدیریتی بسته ی گذشته امکان تجربه داشته اند خطایی جبران ناپذیر و منجر به بازپس گیری اعتماد ایجاد شده به دولت چهاردهم خواهد شد!
افرادی که توانمندی مدیریت در سطوح بالای ستادی را فارغ از امکان تجربه اندوزی در دولت های گذشته دارند نیز قبل از اینکه خود را برای تصدی پستهای مدیریتی سطوح بالای سازمان داوطلب کنند لازم است مشخص کنند اهداف مورد نظرشان چه ارتباطی با ارتقا یافتن آنها دارند و عنوان شغلی مورد نظر به همراه مسوولیتها و اختیارات مرتبط با آن و مهارتهای مورد نیاز برای تصدی آن پست را مشخص کنند.
از جوانان شایسته و بانوان توانمندی که فرصت و مجال نداشته اند در دولت های گذشته، می توان ابتدا در پستهای مدیریتی سطح پایین یا متوسط استفاده کرد و طبیعی است که بعد از مدتی به دنبال ارتقا موقعیت و رتبه خود در میان مدیران سازمان باشند.
برخورداری از از هوش عاطفی قوی و کافی و کنترل احساسات و عواطف، تقویت خودآگاهی، خودکنترلی، همدردی با دیگران، انگیزههای درونی و مهارتهای اجتماعی و مهارتهای نرم مانند مهارتهای ارتباطی و مهارت در متقاعدسازی دیگران برای افرادی که در جایگاه های مدیریت ستادی آموزش و پرورش قرار می گیرند یک ضرورت اجتناب ناپذیر می باشد .
همچنین لازم است که چالشها و موانع را بهخوبی بشناسند و از قبل خود را برای از میان برداشتن آنها از جمله سوگیری هایی که بدلایل مختلف متوجه مدیر سازمان می شود،آماده کنند تا غافلگیر نشوند.
برای یک مدیر ستادی در سیستم آموزش و پرورش توجه به برخی جزئیات هم بسیار مهم است،از جمله نشستن روی صندلی، با رعایت مناسبات اولیه در برابر حاضران در جلسه یا اتاق کار، تحت تاثیر اضطراب درونی قرار نگرفتن، گوشکردن به صحبتهای مراجعه کننده و یا افراد حاضر در جلسه و عدم استفاده از کلمات و عبارات تهاجمی و تند و پرخاشگری در جریان گفتوگو و واکنش تند و سریع نشان ندادن به گفتههای دیگران، ضمن آنکه یک مدیرآگاه هیچ گاه ارزشها و عقاید خود با هدف جلب موافقت دیگران زیر پا نمی گذارد .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
جمله « من سرباز نظام تعلیم و تربیت هستم » ؛ جملهای است که گاه از زبان وزرای آموزش و پرورش شنیده میشود و ظاهراً حاکی از تعهد و فداکاری آنها به نظام آموزشی است. اما آیا واقعاً این جمله، بیانگر واقعیت نقش وزیر در نظام آموزشی است؟ آیا وزیر باید صرفاً یک مجری سیاستهای از پیش تعیین شده باشد یا میتواند نقش بسیار فعالتر و مؤثرتری در شکلدهی آینده آموزش و پرورش ایفا کند؟
نگاه به وزیر آموزش و پرورش به عنوان یک سرباز، نگاهی سنتی و مبتنی بر یک ساختار سلسله مراتبی است. در این نگاه، وزیر مجری دستورات و سیاستهایی است که از بالا به او ابلاغ میشود و اختیار چندانی برای تصمیمگیری و ایجاد تغییر ندارد.
این نگاه، از چند جهت قابل نقد است:
کاهش خلاقیت و نوآوری: اگر وزیر صرفاً یک مجری باشد، نمیتواند از خلاقیت و نوآوری خود برای بهبود نظام آموزشی استفاده کند. در نتیجه، نظام آموزشی به یک سیستم ثابت و بدون تغییر تبدیل میشود که قادر به پاسخ گویی به نیازهای متغیر جامعه نیست.
کاهش پاسخ گویی: اگر وزیر مسئولیت تصمیمگیری نداشته باشد، پاسخ گویی او نسبت به نتایج سیاستهای آموزشی کاهش مییابد. در نتیجه، مشکلات و چالشهای نظام آموزشی به راحتی قابل حل نخواهند بود.
کاهش انگیزه: این نگاه، میتواند انگیزه و اشتیاق وزیر برای انجام وظایف خود را کاهش دهد. چرا که او احساس میکند که در یک سیستم بیاثر و بیثمر گیر افتاده است.
وزیر به عنوان یک رهبر آموزشی
در مقابل نگاه سنتی، میتوان به وزیر آموزش و پرورش به عنوان یک رهبر آموزشی نگاه کرد. رهبری که مسئولیت هدایت و توسعه نظام آموزشی را بر عهده دارد.
یک رهبر آموزشی باید دارای ویژگیهای زیر باشد:
دیدگاه آیندهنگر: یک رهبر آموزشی باید بتواند آینده آموزش و پرورش را پیشبینی کند و بر اساس آن، سیاستها و برنامههای خود را تدوین کند.
خلاقیت و نوآوری: او باید به دنبال راههای جدید و خلاقانه برای بهبود کیفیت آموزش و پرورش باشد.
توانایی ایجاد تغییر: یک رهبر آموزشی باید بتواند مقاومتها را بشکند و تغییرات لازم را در نظام آموزشی ایجاد کند.
توانایی برقراری ارتباط: او باید بتواند با همه ذینفعان نظام آموزشی از جمله معلمان، دانشآموزان، والدین و سیاستگذاران ارتباط مؤثر برقرار کند.
دانش و تخصص: یک رهبر آموزشی باید به دانش و تخصص کافی در حوزه آموزش و پرورش مجهز باشد.
چالشهای پیش روی رهبران آموزشی
رهبران آموزشی با چالشهای بسیاری مواجه هستند که برخی از آنها عبارتند از:
محدودیتهای بودجه: کمبود بودجه، یکی از مهمترین چالشهای پیش روی رهبران آموزشی است.
مقاومت در برابر تغییر: بسیاری از افراد در برابر تغییر مقاومت میکنند و این امر، کار رهبران آموزشی را دشوار میکند.
پیچیدگی نظام آموزشی: نظام آموزشی یک سیستم پیچیده است که شامل عوامل متعدد و متقابلی است. مدیریت چنین سیستمی، نیازمند دانش و مهارتهای خاصی است.
فشارهای سیاسی: رهبران آموزشی اغلب تحت فشارهای سیاسی قرار میگیرند که ممکن است مانع از اجرای سیاستهای آموزشی مؤثر شود.
نتیجهگیری
نگاه به وزیر آموزش و پرورش به عنوان یک سرباز، نگاهی محدود و ناکافی است. وزیر باید به عنوان یک رهبر آموزشی عمل کند و با استفاده از خلاقیت، نوآوری و تواناییهای رهبری خود، به بهبود کیفیت آموزش و پرورش کمک کند. البته، این کار آسان نیست و نیازمند تلاش مستمر و همکاری همه ذینفعان نظام آموزشی است.
برای بهبود نقش وزیر آموزش و پرورش، میتوان اقدامات زیر را انجام داد:
تقویت جایگاه وزیر: جایگاه وزیر آموزش و پرورش باید تقویت شود تا او بتواند به عنوان یک رهبر مستقل عمل کند.
افزایش اختیارات وزیر: وزیر باید اختیارات کافی برای تصمیمگیری و ایجاد تغییر در نظام آموزشی داشته باشد.
تامین بودجه کافی: برای اجرای سیاستهای آموزشی مؤثر، به بودجه کافی نیاز است.
ارتقای سطح دانش و مهارتهای مدیران آموزشی: مدیران آموزشی باید به دانش و مهارتهای لازم برای مدیریت تغییر و بهبود کیفیت آموزش مجهز شوند.
جلب مشارکت همه ذینفعان: برای ایجاد تغییرات پایدار، مشارکت همه ذینفعان نظام آموزشی از جمله معلمان، دانشآموزان، والدین و جامعه مدنی ضروری است.
با انجام این اقدامات، میتوان به ایجاد یک نظام آموزشی پویا، کارآمد و پاسخ گو به نیازهای جامعه امیدوار بود.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
افرادی که پس از لذت بردن از طبیعت یا هنگام عبور از طبیعت آشغال های خود را در طبیعت رها می کنند نمی توانند از نظر روانی سالم باشند. حتی کودکان نیز می دانند آشغال هایی از جنس پلاستیک آسیب های جدی به سلامت خاک وارد می کنند و زندگی جانوران را به خطر می اندازند و زیبایی طبیعت را مخدوش می کنند.
بنابراین ریختن آشغال در طبیعت نشان دهنده یک اختلال روانی است.
این عمل زشت در اختلالات زیر دیده می شود:
۱. اختلال شخصیت ضداجتماعی
این بیماران به مقررات و حقوق دیگران ارزشی قائل نیستند.
۲. اختلال شخصیت خودشیفته
این افراد برداشتن آشغال را در شان خود نمی بینند و دیگران را خدمتکار خود می دانند.
۳. اختلالات سایکوتیک
این افراد درکی از آسیب به طبیعت ندارند.
۳. کم هوشی
در ناتوانی عقلانی نمی داند چه وظیفه ای دارد.
راه حل :
۱. نصب دروبین های مدار بسته در طبیعت و برخورد قانونی با افراد متخلف
۲. آموزش همگانی
( کانال نویسنده )
محمدرحیم متقی ایروانی در ۲۱ بهمن سال ۱۲۹۹ خورشیدی در خانواده ای تاجرپیشه در شیراز چشم به جهان گشود . مادرش را در شش سالگی از دست داد و محمدرحیم نزد خاله خود که همسر عمویش بود رفت .
تجارتخانه پدر جایی بود که محمدرحیم در آنجا بزرگ شد و کار کردن را آموخت . دبستان را در مدرسه باقریه بود و زبان انگلیسی را در استوارت کالج اصفهان آموخت . یکی از رسوم کالج ، برگزاری اردوهای پایان سال تحصیلی بود . اردوها مجالی بود برای دانش آموزان تا در بازی های دسته جمعی شرکت و تمدد اعصاب کنند .
جهت تقویت روحیه حسن تفاهم از دانش آموزان خواسته می شد ، با همسالان خود در خارج از کشور نامه نگاری کنند . چنین نامه نگاری هایی نه تنها در یادگیری زبان انگلیسی به آنها کمک می کرد بلکه دریچه هایی به سوی فرهنگ های ناآشنا می گشود و راههای فهم آنها را هموار می ساخت . بدین ترتیب ، سالهای تحصیل در کالج اصفهان فرصتی بود تا رحیم زبان انگلیسی ، تساهل ، دیگرخواهی ، نوع دوستی و راست گویی را به خوبی بیاموزد .
پس از اتمام تحصیلات متوسطه و تجربه کار در شرکت نفت آبادان در سال ۱۳۲۱ در رشته حقوق دانشگاه تهران پذیرفته شد و برای ادامه تحصیل از شیراز به تهران آمد . در دانشگاه علاوه بر تحصیل ، نشریه ای دانشجویی به صاحب امتیازی محمدتقی مقتدری به نام « آیین دانشجویان » با گرایشی ملی منتشر میشد که اداره نشریه عملا بر عهده محمدرحیم متقی ایروانی و عباس اردوبادی بود .
بر خلاف تجار ، در میان صنعتگران مدرن ایران کمتر می توان سراغ کسی را گرفت که دستی در کار نویسندگی داشته باشد . در این میان رحیم ایروانی از جمله افراد نادری بود که قبل از ورود به صنعت مقالاتی در روزنامه ها چاپ می کرد و در نشریه ای دانشجویی فعالیت داشت و قلم می زد .
محمدرحیم متقی ایروانی و آغاز مکانیزه کردن صنعت کفش در ایران
ایروانی پس از اجاره پمپ بنزین چهارراه وصال شیرازی و خیابان شاهرضا در زمان تحصیل در دانشکده حقوق و سپس کار در بانک شاهنشاهی ایران ، اولین شرکت تجاری خود را در سال ۱۳۲۷ در سرای محمدی واقع در سبزه میدان بازار ثبت کرد . این شرکت که به نام شرکت سهامی باتا به ثبت رسید ، به منظور تجارت و واردات کفش در تیرماه ۱۳۳۰ در همان محل تاسیس شد . قبل از اینکه این شرکت در اردیبهشت سال ۱۳۳۶ منحل گردد ؛ ایروانی شرکتی به نام استاندارد را در سال ۱۳۳۰ به ثبت رسانده بود . ایروانی کارش را با فروش کفش در خیابان خیام آغاز کرد . در آن زمان او کفش هایی به نام گالوش از چکسلواکی به ایران وارد می کرد . مشتریان گالوش عموما از مناطق سردسیر بودند .
در نخستین اقدام رحیم ایروانی در صدد تولید مشابه داخلی گالوش و جایگزینی آن با نمونه وارداتی بر آمد . به همین منظور راهی چکسلواکی شد و به همراه دو کارشناس و یک اتوکلاو ، که از آن برای گرم کردن لاستیک استفاده می شد ، به ایران بازگشت . بدین ترتیب زمینه ساخت اولین محصول ماشینی کفش در ایران فراهم آمد ، تا با آستر کش باف ، لاستیک های تخت و رویه شبیه گالوش های وارداتی در ایران با هزینه تمام شده ای در حدود سه تا چهار تومان در مقابل مشابه خارجی ده تومانی اش ساخته شود . بدین سان نخستین کفش ماشینی ایران ساخته شد که به گالش های تو سرخ مشهور بود . به عبارت دیگر ، نیازهای مردم که با رشد شهرنشینی و پیشرفت اقتصادی متنوع تر شده بود ، ایروانی را به فکر تولید صنعتی انداخت . در حقیقت کارخانه کفش ملی در سال ۱۳۳۴ در محوطه ای به وسعت ۷۰۰ متر مربع با ۳۵ نفر کارگر کار خود را شروع کرد و پس از انتقال کارخانه به مهرآباد ساختمان استاندارد اجاره داده شد .
تولد " کفش ملی "
ایروانی پس از تخلیه ساختمان استاندارد در خیابان خیام تولید کفش را در مهرآباد با شرکت لیبشه آمریکایی از کارخانه کفش ولکو شروع کرد و برای ثبت شرکت ناچار به تغییر نام انگلیسی شرکت شد . نخست نام « شرکت سهامی کفش » را انتخاب کرد ، اما نراقی رییس اداره ثبت شرکت ها آن را نپذیرفت . پس از آن رحیم ایروانی پیشنهاد نام « ملی » را داد ؛ این بار نیز نراقی به دلیل آن که نام ملی به نام های دولتی نزدیک تر است با آن مخالفت کرد . اما علی رغم مخالفت وی ، ایروانی بر نام ملی اصرار کرد و سرانجام موفق شد نام ملی را ثبت کند و « کفش ملی » متولد شد .
نخستین پارک صنعتی ایران
بعد از تجربه موفق تولید کفش در مهرآباد ، مرحله سوم توسعه صنعت کفش ایران در کیلومتر ۱۸ جاده قدیم کرج ، در اسماعیل آباد شروع شد . گروه صنعتی ملی سال ۱۳۴۷ زمینی به مساحت ۴۰۰ هزار متر را خریداری کرد و سال ۱۳۵۰ کارهای ساختمانی پارک صنعتی ملی پایان یافت و شرکت کارش را شروع کرد . در این پارک صنعتی زمینی برای احداث ۴۰۰ خانه سازمانی برای کارگران در نظر گرفته شده بود .
دو خط آهن راه آهن تبریز و خرمشهر نیز از درون زمین و نزدیکی آن می گذشت . در حقیقت ، از آنجایی که ایروانی به کاهش هزینه تمام شده تولید از طریق کاهش هزینه های حمل و نقل اهمیت می داد ، در فکر استفاده از این دو خط در آینده هم بود . همچنین او با احداث خانه های سازمانی در کنار کارخانه ها سعی داشت ، زمان رفت و آمد کارگران و هزینه های نقل و انتقال کارگران را که بر هزینه تولید موثر بود ، کاهش دهد . در نقشه اسماعیل آباد ، کارخانه کفش استاندارد اولین کارخانه ای بود که بعد از زمین فوتبال و تاسیسات جانبی آن قرار داشت . روبه روی کارخانه کفش استاندارد ، کارخانه کفش تاف ، به عنوان دومین کارخانه ایجاد شد که بعدها با نام کفش صنعتی علاوه بر تولید کفش های ایمنی و صنعتی ، نیازهای پرسنل نیروهای سه گانه ارتش ، شهربانی و ژاندارمری را نیز برطرف می کرد . برای ارزیابی ، خاک نمونه آن به آزمایشگاه فرستاده شد . سپس درختانی از ۱۰ تا ۳۰ تومان خریداری و کاشته شدند که اینک تنها شاهدان توسعه تاریخی گروه صنعتی ملی هستند .
برای هر کارخانه به طور مستقل دفتر مرکزی ، رستوران و مهمانسرا و مهد کودک ساخته شد . غذای کارگرها از صبحانه گرفته تا ناهار و شام در آنجا تهیه می شد . کارخانه ها نانوایی بربری یا سنگکی داشتند که برای مصارف مختلف از جمله برای رستوران ها پخت و توزیع می کردند .
شرکت هایی تاسیس شده توسط گروه توسعه صنعتی ملی در راستای توسعه ایران :
بر اساس اسناد موجود در اداره ثبت شرکت ها ، محمدرحیم متقی ایروانی نخستین شرکت خود را به نام شرکت سهامی باتا در تیرماه ۱۳۳۰ و آخرین شرکتش را به نام چرم سازی خسروی نو در سال ۱۳۵۶ به ثبت رسانده است . طی سالهای ۱۳۳۰ تا ۱۳۵۷ جمعا بیش از پنجاه شرکت مرتبط با گروه صنعتی ملی به ثبت رسید .
نام شرکت های گروه صنعتی ملی و محمدرحیم متقی ایروانی بدین شرح است :
۱- کفش پویا
۲- کفش فارس
۳- کفش صنعتی
۴- سرپایی ملی
۵- کفش گوستاو هوفمن
۶- کفش گابور
۷- چکمه ملی
۸- کفش گنجه
۹- کفش اتافوکو
۱۰- کفش استاندارد
۱۱- شرکت سهامی نگارستان
۱۲- شرکت کفش ملی
۱۳- شرکت کفش یونایتد
۱۴- سانترال گومی ایران
۱۵- ماشین سازی ملی
۱۶- فالکه ایران
۱۷-شرکت ریسندگی و بافندگی مهرآباد
۱۸- صادراتی ملی
۱۹- شرکت پارسی چاپ
۲۰- شرکت نگهدار
۲۱- دسما ایران
۲۲- گودبلت ایران
۲۳- اسکوماب ایران
۲۴- کائوچوگ ملی
۲۵- شرکت پوشاک عمده
۲۶- تنیس ایران
۲۷- یونیون کمیکال
۲۸- شرکت سرمایه گذاری ملی
۲۹- شرکت سرمایه گذاری آذرین
۳۰- شرکت سرمایه گذاری الوند
۳۱- شرکت سام
۳۲- شرکت سهامی باتا
۳۳- شرکت نخکار
۳۴- شرکت انفر وا - سوتالر - ایران ( اوسیک )
۳۵- شرکت کانون مشاوره اقتصادی
۳۶- شرکت اعتباری و تعاونی کارگران کفش ملی
۳۷- شرکت سهامی تولیدی آذربایجان ( چرم آذر )
۳۸- شرکت کنتینتال گومی ایران
۳۹- شرکت چرم اینترنشنال
۴۰- شرکت دی اف سی کول ایران
۴۱- شرکت دستکش رویش ایران
۴۲- شرکت صنایع پوست و چرم ایران
۴۳- شرکت صنایع پوست و چرم لرستان
۴۴- شرکت چرم خراسان
۴۵- شرکت توسعه و خدمات گروه صنعتی ملی
۴۶- شرکت ریسندگی و بافندگی مهربان
۴۷- شرکت چرم بافته ایران
۴۸- شرکت تهیه مواد ایران
۴۹- شرکت صنایع پوست و چرم آذربایجان شرقی
۵۰- شرکت پوشاک شفیق
شرکت صنایع پوست و چرم آذربایجان غربی
۵۱- شرکت پوشاک عمده
۵۲- شرکت تیس ایران
۵۳- شرکت چرم الوند
۵۴- شرکت چرم خسروی تبریز
۵۵- شرکت صنایع کمکی منجیل
۵۶- شرکت تهیه و توزیع مواد اولیه کفش
۵۷- شرکت تجارتی سیتی
۵۸- شرکت چرم خسروی نو
ورود و بومی سازی فن آوری نوین از جمله اقداماتی بود که در گروه ملی انجام می شد . از میان ۲۵ شرکت عضو گروه صنعتی ملی ، شش شرکت دارای ۵۰ درصد و هفت شرکت دیگر تنها دارای ده درصد سرمایه خارجی بودند . بقیه شرکت ها کاملا ایرانی بودند .
در پی اجرای سیاست های حمایت از صادرات دولت در دهه چهل ، ایروانی قدمهای محکم تری برداشت . بازار خلیج فارس و خاورمیانه در کنار بازار شوروی و اروپای شرقی بیش از سایر بازارهای مصرف مورد توجه قرار داشتند . در ادامه دفتر نمایندگی خود در لندن را افتتاح کرد و این دفتر فعالیت هایش را در کشورهای مختلف اروپایی مانند فرانسه ، بلژیک و کشورهای اسکاندیناوی گسترش داد .
گروه تا نیمه دهه ۱۳۵۰ موفق شد برخی از محصولات خود را به کشورهای اروپایی صادر کند .
ایروانی در قامت یک " معلم توسعه " :
( معلمی که اعلام کرد انتقاد کنید جایزه بگیرید )
تحقق شعار « کفش ملی در خدمت ملت ایران » و « حق با مشتری است »
مدیریت هماهنگی دقیق و فنی ایروانی نه تنها هزینه معاملاتی را برای گروه صنعتی ملی به نحو چشم گیری کاهش داد ، بلکه هزینه های دیگر مانند هزینه مدیریتی را نیز افزایش نداد . در سالهای پایانی دهه ۱۳۵۰ گروه صنعتی ملی گروهی بود که توسعه همه جانبه خود را مرهون مدیریت رحیم ایروانی بود .
گروه مانند قطاری با کوپه های متصل به هم ، سریع السیر و هماهنگ بر ریل تولید و توزیع حرکت می کرد . گروه با نیروی قوی و کارآمد ، با استفاده از بهترین مواد اولیه و تولید مدل های مورد قبول مشتری ، استفاده از تکنولوژی روز دنیا ، مشتری سالاری و احترام کامل به خریدار ، به دنبال عینیت بخشیدن به دو شعار خود یعنی « کفش ملی در خدمت ملت ایران » و «حق با مشتری است » حرکت می کرد و ضمن توجه به کارکنان خود ، ظهور نوعی « فوردیسم ایرانی » را نوید می داد .
تحقیق و توسعه در کفش ملی :
گروه صنعتی ملی دریافته بود که افزایش تولید ، توسعه شرکت ها را می طلبد . اما بدون آموزش و تحقیق ، توسعه شرکت ها ممکن نیست . ایروانی از همان زمانی که نقشه اسماعیل آباد را در سر داشت ، محلی نیز برای احداث مرکز آموزش در نظر گرفته بود . توسعه شرکت بدون آموزش و تحقیق ممکن نبود . تحقیق و آموزش تمامی زمینه ها ، از تحقیق و آموزش در تولید و مدیریت گرفته تا فروش را در بر می گرفت .
در همین راستا در سال ۱۳۳۹ گروه کفش ملی مطالعه ای درباره اندازه و مشخصات پای زن و مرد ایرانی در مناطق مختلف انجام داد . برای تنظیم پای مصرف کنندگان ایرانی ، گروه تحقیقی شامل متخصصین داخلی و خارجی تشکیل شد . گروه های تحقیق کفش ملی به مدارس دخترانه و پسرانه کشور می رفتند . آنها پای دانش آموزان را در سنین مختلف اندازه می گرفتند و بر اساس نتایج به دست آمده قالب های کفش را در سنین مختلف اندازه می گرفتند و بر اساس نتایج به دست آمده قالب های کفش ایرانی را می ساختند . همین امر ثابت کرد که کفش سازی صنعتی بومی است .
همچنین مرکز آموزش گروه صنعتی ملی بر اساس قراردادی که با سازمان مدیریت صنعتی گذاشته بود تجربیات خود را با آنها مبادله می کرد . گروه های مختلفی از سازمان مدیریت صنعتی برای بازدید به این مرکز می آمدند و در مقابل گروه صنعتی ملی نیز مدیران و کارکنان خود را به طور مرتب برای طی دوره های پیشرفته مدیریتی به این مرکز و مرکز مطالعات مدیریت ایران اعزام می کرد .
از سوی دیگر ایروانی هر گونه قوانین به نفع کارگران و کارمندانش را که از سوی دولت اعلام شده بود به اجرا می گذاشت . به طور مثال ساعات کار محدود به ۸ ساعت کار روزانه ، برابری حقوق کار زن و مرد ، ممنوعیت کار کودکان زیر ۱۸ سال در کارهای سخت ، ممنوعیت حق فسخ قراردادهای مدت معین با انجام کار معین توسط هیچ یک از طرفین قرارداد و اجرای طرح طبقه بندی مشاغل ، ایجاد مرکز آموزشی و کارآموزی و سهیم کردن کارگران در سود کارخانه ها و تشکیل سندیکای کارگری که برای خلع سلاح کردن گروه های چپ در کارخانه ها هم مفید و لازم بود .
علاوه بر این ها ایروانی خود خلق و خوی انسانی و اخلاقی و نقش حامی و پدری برای کارکنانش داشت . او در پایان هر سال ساعت ها می ایستاد و با فرد فرد کارگران دست می داد . شخصا به آنها پاداش سالانه شان را تقدیم می کرد . برای آنها پیام تبریک می فرستاد و یا هر هفته آنها را به باغ کفش ملی دعوت می کرد . او گروه صنعتی ملی را به مثابه یک خانواده می نگریست . ایروانی با این کار نوع دوستی را در قالب فوردیسم گسترش می داد . ایروانی به رفاه اجتماعی کارگرانش اعتقاد داشت . در فکر احداث خانه های سازمانی برای کارگران بود و بدان عمل می کرد . وامهای کم بهره برای خرید و اجاره واحد مسکونی به آنان داده می شد . به دلیل شیوه رفتاری ایروانی ، مدیران ، شرکت را جزو اموال خود می دانستند . این جمله بارها از او شنیده شده بود که « این شرکت مال شماست » .برای مدیران فرصت هایی جهت شرکت در سمینارها و برنامه های آموزشی در خارج از کشور فراهم می شد . همچنین بورس های تحصیلی دانشگاهی به مدیران و فرزندان آنان اختصاص می یافت . همچنین در موارد ضروری درمان مدیران ، سرپرستاران و کارگران به مراکز درمانی بزرگ بین المللی و داخلی ارجاع داده می شد و گروه صنعتی ملی تمامی هزینه های آن را می پرداخت .
گروه صنعتی در مجاور هر یک از کارخانه های خود واحدی اجتماعی شامل مسجد ، مهد کودک برای نوزادان و کودکان کارگران زن تاسیس کرده بود . هر واحد رستورانی برای همه کارگران و کارکنان داشت . تشویق کارگران از طریق تشویق و تنبیه در حین تولید ، رسیدگی به خواسته های آنان ،فراهم آوردن امکان آموزش آنها تا مراحل بالا ، فراهم ساختن امکان ارتقا و تغییر شغل کارگران ، رسیدگی به درخواست های انسانی و خانوادگی آنان از جمله روابط جاری میان مدیریت کارخانه ها با کارگران و کارکنان بود .
ایروانی در مورد کارگران خاطی یا کم کار سیاست اخراج را به کار نمی گرفت . او در مرحله اول اقدام به جریمه نقدی می کرد ، سپس با ادامه وضعیت ، در اختیار کارگزینی قرار می داد . در مرحله سوم کارگران خاطی و کم کار تنزل مقام می یافتند . او در سال ۱۳۴۳ شرکت اعتباری و تعاونی کارگران را تاسیس کرد و در سال ۱۳۵۰ نام آن را به شرکت اعتباری و رفاهی کارکنان کفش ملی تغییر داد .
از جمله ماموریت های شرکت تهیه خانه های مسکونی برای کارگران و کارکنان شرکت کفش ملی ، اعطای وام به آنها ،تاسیس فروشگاه تعاونی ، رستوران و نانوایی برای کارگران و انجام کلیه امور رفاهی به نفع کارگران و کارمندان کفش ملی بود . بعد از ابلاغ قانون تقسیم سود ویژه در میان کارگران گروه صنعتی ملی ، هر سال سه ماه سود ویژه به کارگران و دو ماه به مدیران پرداخت می شد . همچنین ۴۹ درصد سهام برخی از واحدهای صنعتی از طریق سازمان گسترش مالکیت واحدهای تولیدی در میان کارگران توزیع و از طریق بورس به عموم متقضیان عرضه شد .
ایروانی با مدیران ، کارمندان و سرکارگران شرکت غذا می خورد و به شکایت های آنان گوش می داد و رسیدگی می کرد . با روش کارفرمایی خود بعد از نماز ، یک ساعت استراحت و خواب اجباری به کارگران داده بود تا از فشار کار بر روی آنان بکاهد .
ایروانی با برخورداری از شخصیتی کاریزماتیک یکی از نادرترین رهبران در اقتصاد بخش خصوصی بود . او همان طور که محکم می نوشت ، آن قدر محکم که برخی اوقات قلم در دستش می شکست ، با قاطعیت تصمیم می گرفت و با قدرت عمل می کرد .
او راست گویی را صفت بارز پدرش می دانست و خود نیز بدان پای بند بود . به حسابداری اهمیت می داد و در بدو استخدام به همه توصیه می کرد که با نوشتن دفتر روزنامه کارآموزی حسابداری را آغاز کنند . به حسابگری و عقلانیت بها می داد . به استراحت و تفریح و مسافرت مدیرانش توجه داشت و با شخصیت کاریزمایش پرسنل خود را از صف و ستاد به طور تام و تمام در خدمت گروه صنعتی ملی در آورده بود و در مقابل تمامی مشکلات شان را بر طرف میکرد . همه چیز آنان از اصلاح سر و صورت تا بهداشت خانواده شان برای او مهم بود . زیرا او نمی خواست مشکلات خانوادگی بر بهره وری مدیران تاثیر گذارد ، بنابراین در مواردی حتی از همسر مدیران می خواست به مجموعه بپیوندند تا عمیقا خود را عضوی از گروه صنعتی ملی بدانند .
" خبرنامه کفش ملی "
خبرنامه کفش ملی طرحی ابتکاری بود که ایروانی آن را به یادگار از دوران دانشجویی داشت . انعکاس اخبار مربوط به کفش ملی و خانواده کفش ملی ، همراه با هر گونه اطلاع رسانی درباره تغییر و تحولات و یا تبریک و شادباش ها و همچنین مشکلات یا حوادث روی داده در مجموعه شرکت های کفش ملی و درخواست از همه کارگران و کارکنان شرکت برای ارائه نظرات ، پیشنهادات و انتقادات از جمله مطالب انعکاس یافته در این خبرنامه بود .
در اقدامی قابل تحسین در خبرنامه کفش ملی اعلام کرد :
" انتقاد کنید جایزه بگیرید " .
بسیار پیشرو بود و هنگامی که شرکت های گروه را به سیستم کامپیوتری مجهز کرد ، کمتر شرکتی در ایران مجهز به چنین سیستمی بود . او حتی به سایر شرکت ها خدمات کامپیوتری می داد . در سال چند بار به مسافرت خارجی می رفت و هر بار در بازگشت به نحو مشهودی نوآوری هایی در تولید و توزیع ارائه می داد . در روز ۱۶ الی ۱۷ ساعت کار مداوم انجام می داد و از کار لذت می برد . محمود مهدوی مدیرعامل شرکت سهامی نگارستان می گوید هنگام انجام کار و یا بستن قراردادی ایروانی می گفت :
« تو برو به حساب من اشتباه کن » . او نمونه یک فوردیسم ایرانی بود .
خدمات نیکوکارانه رحیم ایروانی و تاسیس کانون مشاوره اقتصادی و مسئولیت اجتماعی :
از جمله اقدامات عام المنفعه و خیریه ایروانی کمک به جمعیت بیماران سرطانی ( مرکز سانترال بیمارستان هزار تختخوابی ) ، کمک به نابینایان بیمارستان فارابی ، کمک به احداث آسایشگاه سالمندان کهریزک ، کمک به توسعه ساختمان مرکز سانترال کودکان سرطانی ، کمک به کارگران و نیازمندان مسکن ، اعزام افراد به شهرهای مختلف جهت رفع نیازهای معیشتی افراد نیازمند ، تشویق افراد به ازدواج و تشکیل خانواده و کمک به این افراد ، خرید چرخ ویژه معلولین و ...
کانون مشاوره اقتصادی یکی از شرکتهای زیرمجموعه گروه صنعتی ملی بود . این شرکت می تواند نمایه مسئولیت اجتماعی در ایران دوره پهلوی محسوب شود . کانون در دوم تیر ۱۳۴۳ در مهرآباد جنوبی تاسیس شد و به خانه بزرگ معروف شد . نخست ایروانی و سپس همسرش زینت منتخب رییس هیئت مدیره کانون بود .وظیفه اصلی کانون انجام امور خیریه ، قبول وکالت و نمایندگی از موسسات و اشخاص برای اجرای نیات خیر ، قبول مدیریت موسسات اقتصادی ، صنعتی و بازرگانی ، مشاوره اقتصادی ، صنعتی ، حسابداری و حقوقی ، قبول امانت ، وصیت و وکالت بود .
در سال ۱۳۴۳ و ۱۳۴۴ ایروانی بیست نوزاد هفت ماهه تا یک و نیم ساله را از پرورشگاهی در شیراز به تهران آورد و سرپرستی آنها را پذیرفت . تمامی کارهای ثبتی و دادگاهی توسط محمدعلی کاردان ، یکی از مدیران گروه صنعتی ملی انجام شد . موسسه وسایل بهداشت ، تغذیه و استراحت را برای آنان فراهم نمود و تحت مراقبت پزشک متخصص اطفال ، معلمین و پرستاران شبانه روزی نگاهداری شدند .
تمام امکانات برای تحصیلات آنها فراهم شد و تسهیلات لازم برای ادامه تحصیل شان در دانشگاه های داخل یا خارج مهیا گردید . همچنین هیچ یک از کودکان پس از رسیدن به سن ۱۸ سالگی و خاتمه تحصیلات هیچ گونه تعهدی در مقابل کانون نداشتند و مختار بودند که سرنوشت خود را برگزینند . حتی پس از انقلاب هم علی رغم مشکلات مالی ، ایروانی این کودکان را رها نکرد . ایروانی این بچه های ۱۳ و ۱۴ ساله را با خود به انگلستان برد و وسایل زندگی و تحصیل را برایشان مهیا کرد .
فرجام شرکت کفش ملی و اموال و دارایی های آموزگاری که شیفته توسعه ایران بود
با وقوع انقلاب ۱۳۵۷ ایروانی نیز مانند اکثر صاحبان صنایع بزرگ و کارآفرینان دوره پهلوی مشمول اتهامات وابستگی به دربار شاه ، حکومت پهلوی و وابسته کردن اقتصاد ایران به کشورهای غربی و امپریالیست ها شد . در تیرماه سال ۱۳۵۸ سهام ایروانی و ۵۱ نفر از صاحبان صنایع بزرگ مصادره شد و طبق قانون حفاظت از صنایع تحت نظارت دولت در آمد . تمامی صاحبان صنایع بزرگ از معاملات اقتصادی در آینده منع شدند .
در فاصله سی ساله پس از مصادره و دولتی شدن ، تلاش های ایروانی برای نجات اموال و سرمایه زندگی و حاصل عمر خود همچون دیگر کارآفرینان بی نتیجه ماند و دارایی های مصادره شده او به طور غیر قانونی ، غیر شرعی ، غیر انسانی و غیر اخلاقی برای همیشه از دست او و خانواده و وارثینش خارج شد . تولید کفش در کلیه کارخانه های کفش ملی متوقف شد و تنها برخی فروشگاه های کفش ملی باقی مانده اند تا محل عرضه تولیدات سایر کارخانه ها و کارگاه های کوچک باشند .
پارک صنعتی کفش ملی در اسماعیل آباد نیز برای انبار به شرکت خودرو سازی اجاره داده شد و تاسیسات گروه در مهرآباد جنوبی کاملا تخریب شدند تا مبدل به پاساژ تجاری گردند .
ایروانی حتی پس از مصادره اموالش در اندیشه کفش ملی و سرنوشت و حیات و استمرار آن بود . هر سال در اواخر اسفندماه طی نامه مفصلی ضمن تبریک سال نو به همه کارکنان سفارش می کرد ، با علاقه مندی و دلسوزی کار کنند و در حفظ گروه صنعتی ملی کوشا باشند ، چون متعلق به خودشان است .
او پس از بازگشت به ایران در سال ۱۳۷۲ از هر فروشگاهی که بازدید می کرد ، به مسئولانش سفارش می کرد که مراقب کفش ملی باشند ، چون سفره ای است که برای همه شما پهن شده است . او در بازدیدی که از کارخانه چرم خراسان کرد ، در مورد آبگیری کارخانه آن قدر نگران بود که در وهله اول ورود ، نحوه آبگیری و خطرات عدم دقت در آن را گوشزد کرد .
هر بار که مدیرعامل جدیدی به کفش ملی وارد می شد ، برای او گل می فرستاد و آمادگی خود را برای کمک به مدیر جدید اعلام می کرد . درخواستی که هیچ گاه از سوی مدیران یا مصادره کنندگان اموالش پاسخی بدان داده نشد .
محمدرحیم متقی ایروانی روز ۱۲ اسفندماه سال ۱۳۸۴ خورشیدی بعد از طی یک روز کامل کاری در اتاق کارش در ضلع غربی ساختمان محل سکونتش در لندن و پس از بازگشت به خانه چشم از جهان فرو بست و بدین سان یکی از کارآفرینان ایران خواه و توسعه گرا و خاطره ساز فرزندان ایران برای همیشه خاموش شد و به تاریخ پیوست .
* منبع این نوشتار کتاب موقعیت تجار و صاحبان صنایع در ایران عصر پهلوی
( زندگی و کارنامه محمدرحیم متقی ایروانی ) نوشته علی اصغر سعیدی و فریدون شیرین کام از انتشارات گام نو چاپ اول سال ۱۳۸۸ می باشد .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید