صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش

گروه رسانه/

آن چه در زیر می آید گفت و گوی مرکز توانمندسازی حاکمیت و جامعه جهاد دانشگاهی با « علی پورسلیمان » مدیر صدای معلم در موضوع " موانع و راهکارهای مدیریت تعارض منافع در آموزش و پرورش " است که تیرماه 1399 انجام شده است .

منتشرشده در دیدگاه
سه شنبه, 28 ارديبهشت 1400 11:37

" خودخوار انگاری "

درباره خودخوار انگاری و تشخیص و سبب شناسی و درمان

همه ی ما آدمهای از خودراضی و متکبر را دیده ایم و به ایرادهای این اختلال در کنش متقابل انسانی آگاهی داریم. این را هم دیده ایم که اغلب افراد متفرعن و خودبین تصوری اغراق آمیز از خویشتن در ذهن دارند و به دلایلی موهوم خود را می ستایند. یعنی صفت هایی را به خود منسوب می کنند که فاقد آن هستند و همین خطای شناختی و توهم درباره ی خویشتن است که باعث می شود بخش عمده ی خودبینی ها و خودستایی ها گذشته از ناخوشایند بودن، ابلهانه نیز جلوه کنند. با این همه ساز و کارهای روانشناسانه ی زیادی را می شناسیم که این خطای شناختی را توجیه می کند.

این را می دانیم که در کل دستگاه شناختیِ یک انسان عادی و به هنجار به سوی خوش بینی و تاکید بر جنبه های مثبت و نیکِ خودش گرایش دارد و به همین ترتیب ترفندهایی شناسایی شده که افرادِ عادی از آن برای سانسور کردن جنبه های ناخوشایند خود و پنهان کاری نقاط ضعف شان استفاده می کنند. از این رو مرض خودستایی و خودبینی هرچند ناخوشایند و زننده است، اما قابل درک است و می شود دریافت که زیاده روی در همین مدارهای تشکیل خودانگاره است که به چنین اختلالی می انجامد. اما در کنار این اختلال، مرض عجیب و غریب دیگری داریم که از خودستایی و خودبینی زشت تر و زننده تر است، و آن هم وضعیتی است که انگار افتخار کشف اش نصیب من شده و بر همین اساس آن را « خود- خوار-انگاری » نامیده ام.

خودخوارانگاری نقطه ی مقابل خودستایی بیمارگونه و خودبینی متکبرانه ی توهم آلود است. در اینجا فرد به خطا خیال می کند موجودی پست و پلید و خوار است، و عیبها و ایرادهایی را به خود منسوب می کند که در واقع وجود ندارد. برای تعریف بالینی خود-خوار-انگاری باید قدری درباره ی این مفهوم دقیق تر سخن بگوییم و آن را از حالت های طبیعی یا مرضیِ مشابهش تفکیک کنیم.

این اختلال را می توان چنین تعریف کرد: خودخوارانگاری عبارت است از داشتن خودانگاره ی جمعیِ زشت و پلید و خوار و فرومایه، و اعلام کردن و تبلیغ کردن اش، و در ضمن به طور تلویحی ادعای این که خودِ فرد از این خودانگاره ی جمعی برکنار است. یعنی بر خلاف تکبر و خودستایی، خودخوارانگاری به هویت جمعی مربوط می شود و انگاره ی جمعی گروه و خانواده و ملت را شامل می شود. همچنین بر خالف حالت هایی مثل شرم و گناه یا اختلال هایی مثل کم بودن اعتماد به نفس و ترسو بودن، خودخوارانگاری اغلب با خودانگارهای ضعیف و نگون بخت روبه رو نیست. بلکه رگه ای از همان تکبر و خودستایی را می توان در تبلیغ خواری و پستی خودِ جمعی اش تشخیص داد. یعنی فرد خودخوارانگار می کوشد با محکوم کردن « ما » ی بزرگی که به آن تعلق دارد و خوار شمردن اش، و در ضمن مستقل شمردن «من »اش از این « ما »، نوعی برتری برای خود قایل شود. خودخوارانگاری آشکارا یک اختلال جامعه شناختی، یک اغتشاش فرهنگی، یک بیماری روانشناختی و یک نقص کالبدی است.

او در واقع با خوار انگاشتن کسانی که هویتی مشترک با او دارند، و ادعای این که خودش از این خواری پیراسته است، می کوشد تا زیوری برای انگاره ی خویش دست و پا کند. یعنی خودخوارانگاری وضعیتی پیچیده و اختلالی ترکیبی است که از درهم تنیده شدنِ توهمی خودستایانه درباره ی خودانگاره ی فردی با توهمی خوارشمارانه درباره ی خودانگاره ی جمعی حاصل می آید.

اگر خودستایی و تکبر را اختلالی ناخوشایند و زننده در بازنمایی خویشتن بدانیم، باید خودخوارانگاری را شکلی پیچیده تر و زشت تر از همان در نظر بگیریم. در اینجا با شکلی از تحقیرِ افراطی دیگری سر و کار داریم که قرار است زمینه سازِ خودستایی من شود، اما این دیگری همان کسی است که بیشترین شباهت را با من دارد. یعنی خودخوارانگاران با سرزنش و خوار شمردن دیگرانی که هویتی مشترک با خودشان دارند، و با متهم کردنشان به ایرادهایی موهوم می کوشند خویشتن را به صفتهای مطلوب موهوم دیگری بیارایند.

خودخوارانگاری از این رو مرضی لایه لایه و اختلالی پیچیده است که به خاطر دست اندازی به حریم دیگری ماهیتی اخلاقی نیز به خود می گیرد و می توان آن را شرّی نمایان دانست. کسی که متکبر و خودستاست یا آن دیگری که اعتماد به نفس ندارد و خود را فروپایه و ناتوان می بیند، در نهایت به دستکاری خودانگاره ی خودشان مشغول اند و ایرادی شناختی را در فهم خویشتن نمایان می سازند.

خودخوارانگاران اما با اشکالی عمیق تر سر و کار دارند. یعنی تظاهر به خوار شمردن خویش را همچون حقه ای برای پیراستن خویش از همان خواری ها به کار می گیرند و این کار را به قیمت تهمت و سرزنش و حمله به انگارهای جمعی انجام می دهند. خودخوارانگاری در این معنا شکلی افراطی از قربانی کردن دیگران به خاطر خویش است، که در ضمن با دروغ و فریب و تزویر هم در آمیخته باشد. یعنی این عارضه نمونه ای عیان از بازی های برنده- بازنده ایست که مبنای شر اخلاقی به شمار می آیند. احتمالا این اختلال از دیرباز به اشکال گوناگون در حاشیه ی زندگی روزمره ی مردم وجود داشته است. کارکردش هم از ابتدای کار گویا سیاسی بوده باشد. یعنی فرد با تاکید بر خودانگاره ی جمعی ناخوشایند و فرومایه ای، جدایی خویش از آن را اعلام می کرده و به این ترتیب موقعیتی برتر برای خویش قایل می شده است. شبیه این را مثال در گفتار چنگیز خان می بینیم که در مسجد جامع بخارا و در برابر ایرانیان شکست خورده با اشتیاق می پذیرد که مغولها مردمی وحشی و درنده خو و بی تمدن هستند، اما بلافاصله بعد خود را از ایشان برتر می شمارد و می گوید که او عذابی الهی است که برای تنبیه مسلمانان بر ایشان نازل شده است!

شبیه همین گفتمان را در رایزنی های تازیان مهاجم با سرداران ساسانی می بینیم. در آنجا که سرداران مسلمان در پست شمردن اعراب اغراقی به خرج می دهند و ایشان را به هر صفت ناخوشایندی از جمله زنده به گور کردن کودکان متهم می کنند، تا در نهایت نتیجه بگیرند که نودینانِ مسلمان از ایشان متمایز هستند و برگزیده ی خداوند محسوب می شوند. همین گفتمان باعث شده تاریخ اعراب دوران پیش از اسلام «جاهلیت » خوانده شود. در حالی که اعراب هم مانند سایر تیره های ایرانی یکی از اقوام ساکن در سپهر سیاسی و فرهنگی ایران زمین بوده اند و مانند سایر اقوام سامی ساکن این قلمرو برای خودشان فرهنگ و تمدن و تاریخی داشته اند. به ویژه در قلمرو یمن که نویسا و صاحب تمدنی دیرپا بوده، و همواره بیش از نیمی از جمعیت شبه جزیره را هم در خود جای می داده، این فرض که جاهلیتی و فرومایگی ای در کار بوده چندان درست نیست. از این نمونه ها بر می آید که از دیرباز خودخوارانگاری همچون ترفندی سیاسی برای برجسته نمودن خویشتن و در ضمن گسستن بند ناف هویت خویش از گذشته ای تاریخی رواج داشته است.

آن مغولان که به یاسای چنگیزی مسلح بودند و آن اعراب که خود را از سنت مشرکانه ی قدیمی شان جدا می شمردند، با خوار شمردن خویشتنِ قدیمی ترشان مدعی برتری و برجستگی خویشتنِ دگردیسی یافته ی تازه شان بوده اند. پس گفتمان خودخوارانگارانه به پستی و فرومایگی گذشته ی مردمی، و دگرگونی و استعال و فراز رفتنشان به موقعیتی برتر تاکید می کند و از این رو خودانگاره ای رایج و نه چندان ستایشگرانه از هویت جمعی را به شکلی اغراق آمیز مورد حمله قرار می دهد تا آن را یک سره نفی کند و هویتی نوساخته و خصوصی تر را جایگزین آن سازد. یعنی در دوران قدیم خودخوارانگاری ترفندی سیاسی بوده که نوآمدگان تاریخ و فاتحان برای خالص شدن از شر خودانگاره ی فروپایه ی قدیمی شان به کار می گرفته اند.

در دوران جدید اما، با شکلی نو از خودخوارانگاری سر و کار داریم که بیشتر به بیماری ای همه گیر شباهت دارد تا ترفندی سیاسی. البته خواهم گفت که این نمونه از خودخوارانگاری و اصولا این شکل از صورت بندی خودانگاره امری سیاسی است و این بار هم در دسیسه ای سیاسی ریشه دارد. با این همه چنین می نماید که این بار خودخوارانگاران خودشان در این دسیسه نقشی نداشته باشند و بهره ای از آن نصیبشان نشود.

درباره خودخوار انگاری و تشخیص و سبب شناسی و درمان

آن خودخوارانگاری غریبی که امروز گریبان ایرانیان را گرفته، می تواند با این نشانه های رفتاری صورت بندی شود:

الف ) خودخوارانگاران هویت جمعی خویش در مقام ایرانی را مورد حمله قرار می دهند. مشتق هایی دیگر از آن هم هستند که مسلمان بودن، شرقی بودن، خاورمیانه ای بودن، یا مشابه اینها را در خود می گنجانند. اما اگر گفتمان مورد نظر تحلیل شود، می بینیم که منظور همان ایرانی بودن است و اغلب به صراحت با همین کلمه مورد اشاره قرار می گیرد.

ب ) خودخوارانگار معتقد است یک دوقطبی بزرگ و سرنوشت ساز وجود دارد که یک طرفش ایرانی ها و طرف دیگرش غربی ها نشسته اند و شکافی عبورناپذیر هم این دو را از هم جدا می کند. هرچه در این سوست پلید و پلشت و زشت و عقب مانده است و هرچه در آن سو می بینیم سراسر زیبا و خردمندانه و منظم و عادلانه است.

پ ) خودخوارانگار به آن خودانگاره ی ناخوشایند جمعی ای که ترسیم کرده، یک حاشیه ی جزئی اضافه می کند که آن هم به خودانگاره ی شخصی خودش مربوط می شود. او از طرفی به خاطر زاده شدن و زیستن در این جامعه ی عقب مانده ی ایرانی احساس ناخوشایندی دارد که با شرمندگی و ستمدیدگی و جبر جغرافیایی و مشابه اینها صورت بندی می شود و در نهایت به طلبکار بودن فرد از تاریخ و جغرافیا و خداوند و قوانین طبیعی می انجامد.

در ضمن خودخوارانگار معتقد است خودش به شکلی معجزه آمیز از روی این شکافی که بین ایران و غرب دهان گشوده، جهش کرده است. یعنی طوری درباره ی شرق و ایران و اسلام و شبیه اینها سخن می گوید که انگار خودش مسیحی ارتدوکسی است که هزاران سال بعد در ناف اروپا جهانیان را به افتخار زایش خویش نایل آورده است. بنابراین خودخوارانگاری شیوه ای بغرنج و تا حدودی ناسازگون برای ابراز وجودی اغراق آمیز است. خودخوارانگاران کمابیش همان کلیشه ی « نابغه ی تبعید شده در زمان های ناسازگار » را بازتولید می کنند.

همان تصویری تخیلی و موهومی را که در اواخر قرن نوزدهم در اروپا شکل گرفت و نسلی از هنرمندان و ادیبان رمانتیک را به خود مشغول داشت و زندگی بسیاری شان را با افسردگی هایی مصنوعی ضایع کرد و بعد هم دوره اش گذشت و به تاریخ فرهنگ پیوست.

خودخوارانگاری در واقع شکلی بازسازی شده و سیاسی از همین کلیشه ی رمانتیک دستمالی شده است که با سوز و گدازهای سطحی نگرانه، خود-نابغه-پنداری نامستند و برچسب زنی اغراق آمیز بر توده ی مردم همراه است.

اگر خودخوارانگاری تنها تناسخی از یک کلیشه ی بیمارگونه ی قدیمی در فرهنگ اروپایی بود، می شد آن را نادیده گرفت. اما نکته در اینجاست که نهادهایی سیاسی و رسانه هایی عمومی آشکارا با برنامه ای از پیش تعیین شده در حال بازتولید و تبلیغ آن هستند. از این رو این احتمال را باید جدی گرفت که شاید در اینجا با اختلال شناختی چند تن روانرنجور سر و کار نداشته باشیم، و برنامه ای سیاسی در کار باشد که هدفش ناامید کردنِ ایرانیان از ایرانی بودنشان است. برنامه ای که وحدت تمدن ایرانی و پیوستگی منها با تاریخی دیرپا و جغرافیایی دوست داشتنی را خوش ندارد و برای ویران ساختن پیوندهای میان من و دیگری و خدشه وارد آوردن بر اتحاد تیره ها و زیرسیستم های تمدن ایرانی طرح ریزی شده است. کافی است به محتوای گفتمان خودخوارانگارانه بنگریم تا دریابیم که به راستی با چنین برنامه ای سر و کار داریم. برنامه ای که توسط دولتهای منطقه ای و قدرتهای بین المللی بر مبنای منافع نمایان و روشن اقتصادی و سیاسی تدوین شده و مدتهاست که سرمشق عمومی گفتمان درباره ی ایران را بر میسازد.

خودخوارانگاران در این بستر اجتماعی بلندگوهایی ناهشیار و کم عقل هستند که در حال تکثیر پاره گفتمانها و بیانیه های تبلیغاتی هستند که در نهایت نابودی خودشان و ریشه کنی تمدنشان را هدف گرفته است. دم خروس منافع یاد شده تنها به خاطر دوقطبیِ ایرانی-غربی از زیر عبای گفتمان خودخوارانگارانه بیرون نزده است. عناصر دیگری هم در این گفتمان هست که طی دهه های گذشته از بس تکرار شده به امری بدیهی دگردیسی یافته است:

الف ) در کل تاریخ دو جبهه ی شرق و غرب در برابر هم وجود داشته اند که یکی اش ایرانی-اسلامی بوده و دیگری اش یونانی-رومی- مسیحی

ب ) جبهه ی یونانی رومی خاستگاه فرهنگ، هنر، ادبیات، فلسفه، آزادی، فناوری، عدالت، قانونمداری و خالصه همه ی چیزهای خوب است.

پ ) جبهه ی ایرانی یک توده ی درهم و برهمِ مهاجم، ویرانگر، نامتمدن و خشن را شکل می داده که در بیان علمی می توان با برچسب هایی ساده خالصه اش کرد: شیوه ی تولید آسیاییِ برخاسته از برهوتی بوم شناختی، استبداد شرقی ناشی از عقب ماندگی ساخت سیاسی، و شاهانی مستبد و خونخوار مربوط به دوران ستم شاهی، با گروهی مردم عقب مانده، بدبخت، فقیر، غیرآزاد، مردسالار و خالصه خیلی خیلی بد!

ت ) ایرانیان امروزین گسستی فرهنگی و تمدنی را با گذشته ی تاریخی شان تجربه کرده اند که در قالب تقابل سنت و مدرنیته بیان می شود. سنت همان بخش عقب مانده ی ایرانی است و مدرنیته همان ناحیه ی شیک و زیبای غربی. در این معنا زیست جهان امروز ایرانیان امری تازه ساز و نوپا و وارداتی است که از غرب وام گیری شده است. این چهار گزاره که شالوده ی معنایی گفتمان خودخوارانگارانه را بر می سازد، طی دهه های گذشته علاوه بر فرهنگ عمومی تولید شده در نهادهایی مثل هالیوود، حتا در قالبی آکادمیک و دانشگاهی رسوخ کرده و به تدریج پشتوانه ای از متون فرمایشی و تحریف آمیز را هم برای خود پدید آورده است. هرکس که اندکی تاریخ و جامعه شناسی خوانده باشد و یا با نگاهی باز و بی تعصب ایرانیان و بقیه ی مردم دنیا را نگریسته باشد، به سادگی تشخیص خواهد داد که هر چهار گزاره ی یاد شده به شکلی فاحش و نمایان نادرست هستند و چنان که در نوشتارهایم نشان داده ام، می شود به کمک یک روش شناسی علمی و با تکیه بر انبوهی از داده ها و مدارک با قاطعیت نشان داده که همگی شان سراپا غلط هستند و در بستر بند و بست هایی سیاسی تولید و تکثیر شده اند. تا اینجای کار تکلیف مان با گفتمان خودخوارانگارانه روشن شد.

در اینجا با گفتمانی سر و کار داریم که مبانی معنایی آشکار و نادرست، و سوگیری سیاسی نمایانی دارد و به روشنی می توان نشان داد که توسط نهادها و قدرت هایی تولید و تکثیر شده است که منافعی را در ایران زمین دنبال می کنند و اقتدار و نیرومند بودن تمدن ایرانی و سربلند و ارجمند بودن ایرانیان مانعی بزرگ در راهشان محسوب می شود. اما پرسشی که پس از وارسی این گفتمان برابرمان می ایستد آن است که خودخوارانگاران چرا این گفتمان را تکثیر می کنند؟ یعنی ایرانیانی که در صورت چیرگی این حرف ها و به نتیجه رسیدن آن برنامه ها، قربانیان نگون بخت بازی ای غارتگرانه خواهند بود، چرا خود به این گفتمان دامن می زنند؟

با در نظر داشتن ساختار معنایی گفتمان مورد نظرمان، می توانیم به الگوی پخش شدن اش در جامعه نیز بنگریم و ببینیم بلندگوهای تبلیغ کننده اش چه کسانی هستند.

درباره خودخوار انگاری و تشخیص و سبب شناسی و درمان

از این اپیدمیولوژی خودخوارانگاری و تحلیل الگوهای سرایت این اختلال، چهار داده بر می آید:

الف ) کسانی که با بیشترین شور و اشتیاق گفتمان خودخوارانگاری را تبلیغ می کنند برای خویشتن ارج و احترامی اغراق آمیز و نامتناسب با توانمندی ها و داشته هایشان قایل هستند. یعنی اغلب کسانی اند که با تمدن مدرن تماسی سطحی پیدا کرده اند، و بی آن که نگاهی انتقادی داشته باشند محتوای گفتمان مورد نظرمان را بلعیده و جذب کرده و همان را بازپخش می کنند.

مبلغان خودخوارانگاری معمولا از موقعیت اجتماعی خویش ناراضی هستند، اغلب تولید فرهنگی معنادار یا دستاورد ملموس اجتماعی ای ندارند، و برای این که نبوغ و برگزیدگی خاص مورد ادعای خویش را به نوعی با این تهیای دستاورد و غیاب نشانه های خرد و هوشمندی آشتی دهند، گناه را به گردن موقعیتهای بیرونی و شرایط اجتماعی می اندازند. بدیهی است که در این میان گفتمانی ساخته و پرداخته تر از خودخوارانگاری ایرانی نخواهند یافت، که تمام رسانه های داخلی و خارجی برای تکثیرش بسیج شده اند.

ب ) تقریبا همه ی مبلغان خودخوارانگاری ایرانیان، خود با صفاتی که ایرانیان را بدان متهم می کنند تزیین شده اند. تقریبا هیچ یک تفکر انتقادی ندارند و نشانه اش قبول ساده لوحانه همان حرفهایی است که تبلیغ می کنند، و بسیاری شان با اختلال های اخلاقی ای مانند سودجویی و دروغ گویی و مشابه اینها آلوده اند. صفت هایی مانند تنبلی و تن پروری، ناامیدی و سیاه بختی، جبرگرایی و انفعال، استبداد و ستمگری و زورگویی نیز در میان ایشان توزیعی بیش از میانگین جامعه دارد. یعنی خودخوارانگاران جامعه را به صفاتی متهم می کنند که بیشترین تراکم اش در خودشان یافت می شود.

بسیار به ندرت می توان کسی را یافت که در برخورد با نظریه ها و آرای کلان نگاهی انتقادی و عقلانی و روشمند داشته باشد، حساسیتی درباره ی راستگویی و رعایت مسائل اخلاقی داشته باشد، مولد و زاینده و خالق باشد، و باز همین گفتمان را تولید کند. تولید کنندگان این گفتمان اغلب کسانی هستند که این ویژگیها را ندارند، اما ادعایش می کنند، و آن ویژگی ها را دارند، اما انکارش می کنند.

پ ) بسیاری از خودخوارانگاران ( و البته نه همه شان و نه حتا اکثرشان) اصولا در داخل ایران زندگی نمی کنند. یعنی به هر دلیلی به کشوری دیگر کوچیده اند و اغلب نارضایتی و سرخوردگی شان از ترک کشور و زیستن در شرایطی ناهموار با منزلتی فروپایه را با چنین گفتمانی توجیه می کنند. یعنی گویا ناچارند به خود بقبولانند که ایرانیان –لابد چون قدر قدوم مبارکشان را ندانسته اند- مردمی بدبخت و عقب مانده و پلید هستند و ایران هم جای ماندن نیست. به همین خاطر زیستن در همین کنج غربت و در همین شرایط نابه سامان را باید پذیرفت و ارج نهاد.

در میان انبوه مهاجران ایران به کشورهای دیگر –که خوشبختانه من در مقیاس چند هزار نفری بدانها دسترسی و با ایشان ارتباط دارم- آنهایی که فعال و نیرومند و موفق و کارساز هستند و در جامعه ی میزبانشان به ارج و احترام و موقعیتی مناسب دست یافته اند، دقیقا همان هایی هستند که به هویت ایرانی شان می بالند و این گفتمان دروغ آمیز را با تردید و انتقاد واسازی می کنند و در برابر خودخوارانگاران ایستادگی نشان می دهند.

در مقابل آنهایی که در جامعه ی میزبانشان منزوی و گوشه گیر هستند و به خاطر کمبود توانمندی ها یا نامنضبط بودن موقعیتی دندان گیر پیدا نکرده اند، بیشترین جد و جهد را در پخش و تبلیغ خودخوارانگاری نمایش می دهند.

ت ) گذشته از لایه های مولد و مبلغ گفتمان خودخوارانگاری، انبوهی از مردم عادی را هم داریم که به این گفتمان پایبندی و وفاداری چندانی ندارند، اما آن را بازتولید می کنند. بخشی اش به خاطر نارضایتی عمومی – و به حقِ- مردم از وضعیت کشورشان است، و بخشی دیگرش به تخلیه ی عادی هیجان های منفی از راه غر زدن و نالیدن مربوط می شود. یعنی گذشته از آن کوشندگانی که عمر خود را وقف ترجمه و بازتولید و تکثیر گفتمان خودخوارانگارانه کرده اند، بدنه ای از مخاطبان مشتاق و منعکس کنندگان را هم داریم که با ساده لوحی اما بدون نیتی بد در این بازی وارد شده اند. اینان مردم عادی کوچه و خیابان هستند که این گفتمان برای توهین به ایشان طراحی شده است. همان کسانی که خودخوارانگاران ایشان را پست و فروپایه و عقب مانده می دانند. همان کسانی که به هیچ عنوان چنین نیستند، و نابخردی و ساده لوحی شان در همین حد است که حرفهایی از این دست را به چیزی نمی گیرند و غافل از پیامدهای سیاسی اش در آینده، ولنگارانه آن را بازتولید می کنند. خودخوارانگاری آشکارا یک اختلال جامعه شناختی، یک اغتشاش فرهنگی، یک بیماری روانشناختی و یک نقص کالبدی است. یعنی قدرت و لذت و معنا و بقای دارنده اش را و اطرافیانش را کاهش می دهد.

خودخوارانگار با بسنده کردن به افسانه ای بی بنیاد تمدن و هویت و نهادهایی که بدان وابسته است را مورد حمله قرار می دهد، وضعیت نامطلوب و ناشایست خود را با عقایدی جبرانگارانه و نادرست توجیه می کند، و به دست افزاری برای نیروهای سیاسی مهاجم و غارتگر تبدیل می شود. در این معنا خودخوارانگاری در لایه ی جامعه و فرهنگ به بیماریهای خودایمنی در سطح زیستی و روانی شباهتی دارد. به آلزایمری فرهنگی می ماند که نادانی و کم سوادی و از دست رفتن حافظه و خرد را به دنبال دارد و به ام.اس می ماند که عضلات تغییر و سازگاری را در تن اعضای جامعه فلج می سازد.

درباره خودخوار انگاری و تشخیص و سبب شناسی و درمان

راهبرد:

چاره کردن خودخوارانگاری و ریشه کنی اش کاری دشوار و پیچیده است. خودخوار انگاری از نظر تاریخی به خصوص در دههی ۱۳۴۰ همچون بازتابی از انقلاب سپید و مهاجرت بی رویه به شهرها شایع شد و پیامد یارگیری نیروهای سیاسی چپ گرا از روستاییان تازه وارد به شهرها بود. این ماجرا تا انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ همچنان مدی روشنفکرانه و محدود در محفل هایی خاص بود، تا این که به یمن زیر و رو شدن طبقات اجتماعی در جریان انقلاب و همه گیر شدن نارضایتی اجتماعی، به هنجاری عمومی بدل شد. یعنی در اینجا با بیماری ای مزمن سر و کار داریم که نیم قرن است تداوم یافته است.

به نظرم چهار راهبرد برای درمان خودخوارانگاری می توان پیشنهاد کرد:

نخست: دانش افزایی. خودخوارانگاری از نادانی تکان دهنده و سطحی نگری کودکانه ای تغذیه می کند که با داروی خواندن و دانستن و فهمیدن درمان می شود. کسانی که معتقدند شهرنشینی، حقوق مدنی، احترام به زنان، اندیشه ی عقلانی فلسفی و چیزهایی شبیه به اینها در ایران وجود نداشته و اخیرا از غرب وارد شده، کافی است قدری کتاب بخوانند تا به بی پایه بودن این شعارها آگاه شوند. به ویژه خواندن تاریخ و ادبیات در این راه بسیار گره گشاست. به خصوص وقتی اصل متنها – و نه تفسیرهای گاه پرتحریف و سطحی شان- مطالعه شود. البته باید کتابهایی مرجع و معتبر را برای علاج این مرض پیشنهاد کرد، که توسط نسل های قبلی خودخوارانگاران نوشته نشده باشد!

دوم: آموزاندنِ اندیشه ی انتقادی و عقلانی. خودخوارانگاری در نوعی ساده لوحی و تفکر تقلیدگرا و نامنسجم ریشه دارد. این شیوه از نگاه به دنیا از ذهن هایی تراوش می کنند که تناقض های درونی، داده های ناسازگار، و پیامدهای مهیب شعارهای خودخوارانگارانه را تشخیص نمی دهند و درکی درباره اش ندارند. باید پرسشگری منظم و نقد روشمند و عقلانی را آموزاند، تا انسجام از دست رفته به ذهن ها باز گردد. اگر فرد یاد بگیرد درباره ی اعتبار حرف ها کنکاش کند و از پشتوانه ی ادعاها پرسش کند و نتیجه گیری های سست را نقد کند، خودخوارانگاری خود به خود محو خواهد شد.

سوم: پرهیز از پنهان کاری و ترک تعارف هنگام اشاره به نقاط قوت تمدن ایرانی. بسیار به ندرت می توان کسی را یافت که در برخورد با نظریه ها و آرای کلان نگاهی انتقادی و عقلانی و روشمند داشته باشد، حساسیتی درباره ی راستگویی و رعایت مسائل اخلاقی داشته باشد، مولد و زاینده و خالق باشد، و باز همین گفتمان را تولید کند.

جو غالب خودخوارانگاری چنان در روزگار ما شیک و مجلسی شده که همچون روشی عمومی برای جلب توجه و ابراز وجود روشنفکرانه کاربرد یافته است. قدری جسارت الزم است تا این هنجار اجتماعی معیوب و زیان بار درهم شکسته شود. یعنی ضرورت دارد سخنگویانی که وزن و اعتباری دارند و آگاهیای عمیق تر درباره ی خودشان و تمدنشان دارند، پیوند خویش را فرهنگ ایرانی را شجاعانه بیان کنند، از عناصر نیرومند و ارزشمند نهفته در آن – که فراوان و چشم گیر هم هست- سخن بگویند و بی آن که در تله ی خودستایی یا اغراق گرفتار آیند، آنچه که مستند و معقول و پذیرفتنی است را در هویت تاریخی خویش بازگو کنند و از آن دفاع کنند. زشتی این جذام شرمندگی و خطر این سرطان خودستایی فریبکارانه که زیر حجاب بی طرفی روشنفکرانه و نقدِ خویشتن پنهان شده، تنها زمانی آشکار می شود که خیره و مستقیم بدان بنگریم و دیگران را نیز به دیدناش و داوری کردن درباره اش فرا بخوانیم.

چهارم: تمرینِ درست « بودن ». مهمترین نقیضه ی پیش داشته ای خودخوارانگارانه، آن است که با ارجمندی و قدرت و معنا و تندرستی و شادکامی منهای ایرانیِ توانمند و نخبه ناسازگار است. این لایه ی نخبگان فکری که –با پالودن مدعیان دروغین عضویت در این طبقه- جمعیت چشم گیری هم دارند و در برابر درد خودخوارانگاری هم مصون اند، باید آنچه که هستند را به استواری و درستی نمایش دهند، بی آن که به ویروس همه گیر ریاکاری و خودنمایی مبتلا شوند.

لمس بودنِ اصیل و بی حاشیه و تنومند و اثرگذارِ منهایی که عضو تمدن ایرانی هستند، بهترین پادزهر برای تبلیغ های پردامنه ی خودخوارانگاران است. به همان ترتیبی که سرافراز بودن از حضور بزرگانی مشابه که در گذشته ی تاریخی این تمدن نقش آفریده اند و آموختن از شیوه ی بودنشان و فرا خواندنِ حضورشان به اکنون نیز چاره ای برای برخی از دردهای برخاسته از این بیماری است .

سایت سوشیانس


درباره خودخوار انگاری و تشخیص و سبب شناسی و درمان

منتشرشده در دیدگاه

وزارت آموزش و پرورش و حذفیات معلمان و مساله رضایت شغلی

کسری بودجه، داستان جدیدی در اقتصاد کشور ما نیست. تثبیت چنین امری مردان دولتی را واداشته است تا منابعی سهل الوصول از لابه لای مصوبات پیشین، برای جبران آن بیابند. از جمله سازمان هایی که به این کار موظف شده می توان وزارت آموزش و پرورش را نام برد که با نبش قبر ماده و تبصره های چندین دهه ای خود قصد تأمین بودجه و صرفه جویی دارد. باید پرسید آیا وزارتخانه های دیگر نیز همانند ما قانون اداری خود را شیر بی یال و دُم کرده اند یا خیر؟ در چنین وضعیتی اعتمادی به فردا نیست. از کجا معلوم فردا مثلا از ماه بعد حق عائله مندی و اولاد معلمان و فرهنگیان قطع نشود؟ ما که حق دیگری در فیش حقوقی خود نداریم تا بخواهند آن را حذف کنند. مثلا مانند کارگران حق مسکن نداریم یا مانند کارمندان وزارت آب و برق و گاز حق سرویس و ناهار نداریم که بخواهند آنها را حذف کنند.

روزگاری قوانین آن چنان معتبر و با صلابت بود که وضع قانون جدید عطف به ماسبق نمی شد و فقط مشمول مِن بعد می شد. اما دیگر هیچ اعتبار حتمی به حساب و کتاب چند تومان امروز یا زمان بازنشستگی معلمان و فرهنگیان باقی نمانده است. ما شاغلین آموزش و پرورش کم کم به جای طلبکار شدن، به دولت محترم بدهکار هم می شویم و دیگر امروز حساب ما با حساب دولت بر روی راستی آزمایی دو دو تا چهار تا نیست.

وزارت آموزش و پرورش و حذفیات معلمان و مساله رضایت شغلی

اصل عطف به ماسبق نشدن قوانین یعنی چه؟
" اصل عطف به ماسبق نشدن قوانین، یکی از موضوعات مهم و شایع در کنترل قضایی دادگاه های مدنی، کیفری و اداری است. در حقوق اداری نیز به طور مشابهی اصل عطف به ماسبق نشدن اعمال اداری یا اصل عطف به ماسبق نشدن تصمیمات اداری جریان دارد.

ماده 4 قانون مدنی در بیان اصل عطف به ماسبق نشدن قوانین می گوید :
" اثر قانون نسبت به آتیه است و قانون نسبت به ماقبل خود اثر ندارد مگر این که در خود قانون مقررات خاصی نسبت به این موضوع اتخاذ شده باشد."
البته اصل عطف به ماسبق نشدن تصمیمات اداری نمی تواند ناشی از ماده 4 قانون مدنی باشد، زیرا ماده مزبور فقط ناظر به قانون است. این قاعده در واقع ناشی از عرف اداری است که امروزه در حقوق عمومی به عنوان یک اصل کلی پذیرفته شده است. قانون یا تصمیمات اداری فقط بر وقایعی حکومت می کند که پس از وضع آن روی داده است و آنچه در زمان اقتدار قانون یا آیین نامه سابق رخ داده تابع همان قانون یا آیین نامه است و تغییر قوانین نسبت به اعمال گذشته اثر ندارد. اما قانونگذار به جهت ترجیح منافع عمومی آزاد است تا هرگاه صلاح بداند با پیش بینی آن در قانون، آن را به گذشته سرایت دهد. دیوان عدالت اداری نیز در راستای اعمال و تضمین احترام به اصل عطف به ماسبق نشدن قوانین و تصمیمات اداری معمولاً به شکل صریح یا ضمنی در آراء خود به این مسئله توجه داشته است که می توان به نوعی مصادیق عینی تضمین اصل عطف به ماسبق نشدن و نسبت آن با حقوق مکتسبه شهروندان را در آراء دیوان مشاهده نمود. این مسئله که عطف به ماسبق شدن قانون در حیطه صلاحیت های اختصاصی قانونگذار است، به وضوح در آرای دیوان عدالت اداری تأکید می شود. در دادرسی اداری، هر گاه قانون یا تصمیم اداری امتیازات مطلوب تری را نسبت به قانون یا تصمیمات قبلی داشته برخلاف دادرسی های کیفری، موجبی برای تسرّی منافع موجود در قانون جدید به زمان قبل از تصویب قانون تشخیص داده نمی شود و به عطف به ماسبق شدن در چنین مواردی حکم داده نشده است و این امکان در صورتی ممکن بوده که این امر و این جواز توسط خود قانونگذار پیش بینی شده باشد." (1)

به نظر می رسد این قانون یک سویه وضع شده است و از منافع فرد شاغل حمایت نمی کند و ویژگی مهم قانون یعنی جامع و مانع بودن تعریف در آن نقض شده است. چون طبق قانون عطف به ماسبق، قانونگذار به جهت ترجیح منافع عمومی آزاد است تا هرگاه صلاح بداند با پیش بینی آن در قانون، آن را به گذشته سرایت دهد ولی امتیازات مطلوب تر موجبی برای تسرّی منافع موجود در قانون جدید به زمان قبل از تصویب قانون تشخیص داده نمی شود و به عطف به ماسبق شدن در چنین مواردی حکم داده نشده است.
یعنی قانونگذار گذشته را می تواند چنگ بزند و حقی از فرد شاغل ضایع کند، اما قوانینی که امروز به نفع او وضع می شود و امتیازاتی مطلوب شمرده می شود به گذشته قابل سرایت نیست.

حال این سئوال مطرح است که سازمان برنامه و بودجه و دولت یک سال تمام با دستپاچگی و وسواس هر چه بیشتر در پی تعیین درصد افزایش حقوق برای اولین ماه سال بعد هستند و بارها بدون توجه به نرخ تورم، میزان آن را مشخص ساخته اند، این چگونه جریانی است که از یک سو منّت افزایش حقوق گذاشته می شود و از سوی دیگر، ریزفاکتورهایی چندین ساله را نبش قبر می کند؟ البته لازم است که گفته شود نرخ تورم هنگام افزایش حقوق، به طور معجزه آسایی به نصف و ثلث رقم واقعی، نزول می یابد!
هر چند افزایش هر ساله حقوق شاغلان و بازنشستگان، خود چرخه باطلی برای افزایش نرخ تورم محسوب می شود و دولت در ایجاد ثبات اقتصادی، بیش از چهار دهه ناکام و ناتوان بوده است. افزایش حقوق سالانه به نفع اقتصاد خانواده و جامعه نیست و دولت باید بتواند به سقفی از حقوق ثابت برای شاغلین و بازنشستگان برسد که رفاه نسبی آنان تأمین شود و از تکرار هر ساله این فعل نادرست، دست بردارد.

وزارت آموزش و پرورش و حذفیات معلمان و مساله رضایت شغلی

حال به تعدادی از مواردی که از سوی وزارتخانه برای حداکثر صرفه جویی در بودجه آموزش و پرورش اقدام یا بدان فکر شده است و از سوی دولت به مجلس جهت تصویب ارسال شده است، اشاره می کنم. امید که حریم قانون اعتبار و روایی لازم برای اعتماد کردن کارکنان را داشته باشد. و اما مواردی که بر مشمولین قبلِی قانون، اِعمال شده است و یا بدان اندیشیده شده است:

1 - حذف مدت تحصیل از سنوات خدمت دانشجویان دانشگاه فرهنگیان.

2 - حذف بند سختی شغل کلا برای کارکنان اداری و مدیران و 30 درصد برای معلمان .
هر چند بعد طرح موضوع، الهیار ترکمن معاون توسعه مدیریت و پشتیبانی وزارت آموزش و پرورش گفت:
" حذف فوق العاده سختی کار در آموزش و پرورش به دلیل اشتباهی بود که سال 91 اتفاق افتاد، این مزایا به زودی و تحت عنوان دیگری به فرهنگیان پرداخت می شود. دیوان عدالت اداری اشتباه را گوشزد کرد و هم این که دیوان محاسبات به عنوان یک نهاد نظارتی روی اجرای درست قوانین تأکید کرد. آنچه مدنظر دیوان عدالت اداری برای برقراری مجدد این مورد کسر شده از حقوق فرهنگیان می باشد با فوق العاده سختی کار متفاوت است و باید در قالب یک امتیاز دیگر برای فرهنگیان لحاظ شود. اکنون با سازمان اداری و استخدامی در حال رایزنی هستیم و با مصوبه ای که از شورای توسعه مدیریت خواهیم گرفت این مشکل برطرف شده و فوق العاده سختی کار تحت عنوان دیگری در فیش های حقوقی اعمال خواهد شد. وی ادامه داد: یک راه آن است که می توان با بالا بردن امتیاز میان مواد 65 تا 68 قانون خدمات کشوری این میزان کسری را جبران کرد اما به عنوان سختی کار نمی توانیم بدهیم زیرا این بند در قانون تعریف مشخص دارد؛ البته معادل رقمی را که از حقوق فرهنگیان کسر شده است، با عنوان دیگر برقرار می کنیم . " (2)

حال اگر حواس عده ای منتقد جمع نبود و قیل و قال لازم برای اعتراض به این حذف را انجام نمی داد، باز عمل خود را خطا می شمردند و یا از سکوت جمع جهت اجرای حتمی این بند، نهایت استفاده را می بردند.

3 - حذف حق عائله مندی معلمان مجرد که اشتباه از سوی خود وزارتخانه صورت گرفته بود و بدون توجه به معنای لغوی آن، این حق را اجرا کرده بودند. ظاهرا این حق فقط زنان مجرد را شامل می شد چون نامی از مردان مجرد آورده نشد!
حداقل در آموزش و پرورش، بندهای مختلف فیش حقوقی بهانه ای برای افزایش حقوق شمرده می شود که می توانستند به جای حذف این مبلغ ناچیز با تغییر نام به حق رفاه یا درج در سایر موارد، آن را به معلمان مجرد نیز بپردازند، چون بیشتر آنان از والدین پیر و بیمار خود مراقبت می کنند.

4 - حذف یارانه فرهنگیان خصوصا زوجین فرهنگی که هرگز دفاعی از آن نشد.

5 - استفتاء پرداخت حقوق تابستان از مراجع تقلید، منبع دست یازیدنی دیگری برای تحقق صرفه جویی در بودجه آموزش و پرورش محسوب می شد. هر چند اجرای آن به شرط عقل و منطق نیز غیرممکن بود اما اصل مهم پرسشی است که انجام و بدان اندیشیده شده است. مراجع عظام خصوصا مقام رهبری پرداخت حقوق تابستانی فرهنگیان را بلامانع و کاملا قانونی و شرعی دانسته اند. اما شما را به خدا مگر معلم توانایی پس انداز میلیونی در بانک ها را دارد که به اتکای زیادی درآمد و داشتن پس انداز چشمگیر، بر فرض محال بگوییم اشکالی ندارد. اگر چنین هم بود مگر معلم کارگر فصلی است که فصل تابستان قطع حقوق گردد؟ ( 3 ) چند وزارتخانه دیگر به زیر و رو کردن قوانین چند دهه ای خود دست زده اند؟ آیا اگر حقوقی مشابه آنچه که گفته شد از یک نماینده مجلس یا قاضی و کارمند بانک و شاغلین دیگر سازمانها، مشمول عطف به ماسبق قانون گردد، صدایی بلند نمی شود؟

6 - فروش برخی املاک مازاد تحت مالکیت آموزش و پرورش (4 )

7 - "علی رمضانی مدیرکل فرهنگی و هنری وزارت آموزش و پرورش در واکنش به این که به‌ نظر می‌ ر سد به تدریج اردوگاه باهنر از فضای دانش‌آموزی دور می‌شود و قصد دارید هتلی در آنجا احداث کنید تا محلی برای گردهمایی مدیران باشد گفت : ۳۰۴ اردوگاه داریم که در برنامه‌های توسعه‌ای از آنها غفلت شده است، برای خواب و استراحت دانش‌آموزان در اردوها با کمبود مواجه بودیم و از محل درآمد خود اردوگاه، ساختمانی در حال ساخت است. " (5)
که به ساخت هتل برای جذب گردشگر و مسافر اشاره نمی کنند و می گویند ساختمانی برای خواب و استراحت دانش آموزان در حال ساخت است!!

8 - مدیرکل امور اداری وزارت آموزش و پرورش:
" طبق تبصره 2 ماده 3 قانون اصلاح مقررات بازنشستگی و وظیفه قانون استخدام کشوری مصوب سال 1368 مجلس شورای اسلامی، مستخدمین موضوع این ماده که سی سال کسور بازنشستگی و یا حق بیمه پرداخته اند از پرداخت کسور بازنشستگی معاف خواهند بود‌. لکن کسور بازنشستگی سهم کارفرمایی سنوات خدمت قابل قبول مستخدم در تعیین حقوق بازنشستگی و وظیفه آنان وسیله دستگاه متبوع مستخدم به‌صندوق بازنشستگی کارکنان دولت و رفاه بازنشستگان واریز می‌گردد.
همچنین بخشنامه اخیر معاونت فنی درآمد صندوق بازنشستگی کشوری اذعان دارد: با توجه به ماده 14 ضوابط اجرایی قانون بودجه عمومی سال 1399 کل کشور موضوع تصویب‌نامه شماره 8206/ ت 57598 هـ مورخ 02-02-1399 هیئت وزیران و با عنایت به مفاد نامه شماره 43911-4690 مورخ 21-01-1400 معاونت حقوقی ریاست جمهوری؛ مقرری ماه اول از مصادیق کسور بازنشستگی موضوع تبصره (2) ماده (3) قانون اصلاح مقررات بازنشستگی و وظیفه قانون استخدام کشوری مصوب 13-12-1368 تلقی گردیده لذا کسر مقرری ماه اول از احکام ترمیم و افزایش حقوق و مزایای کارکنان مشمول تبصره موصوف که از سوی دستگاه‌های اجرایی صادر خواهد شد منتفی است.
بر این اساس کسر مقرری ماه اول، صرفاً از مستخدمین که دارای 30 سال سابقه کسور بازنشستگی هستند، کسر نخواهد گردید. (6)
یعنی بازنشستگانی که کمتر از سی سال خدمت دارند، مقرری ماه اول آنان کسر خواهد شد که رقم قابل توجهی برای صرفه جویی شمرده می شود! چرا آموزش و پرورش فقط برای یک بار هم که شده پیشقراول نتایج مطلوب و خوشایند از وضع قوانین نیست تا من معلم و فرهنگی شاغل و بازنشسته، با تحسین شما به رضایت شغلی خود ببالیم؟!

9 - مهر ماه ۹۹ دیوان عدالت اداری اقدام به نقض رأی وحدت رویه سال ۸۸ کرده است و بر این اساس صندوق بازنشستگی و وزارت آموزش و پرورش از پذیرش سنوات وقفه پس از فارغ‌التحصیلی امتناع می‌کند.
" بر اساس رأی معاونت قضایی دیوان عدالت اداری در ماده ۶ قانون متعهدین خدمت به وزارت آموزش و پرورش مصوب ۱۳۶۹ تصریح شده است دانشجویان متعهد به خدمت، از آغاز تحصیل خود به استخدام آزمایشی وزارت آموزش و پرورش در می آیند، اما در ‌ماده ۸ به وزارت آموزش و پرورش اجازه داده است در صورت نیاز و تأیید صلاحیت، فارغ التحصیلان دانشسراها را استخدام و در غیر این صورت با آنان طبق ماده ۵ و تبصره ذیل آن رفتار کند، بنابراین مستفاد از مواد ۶ و ۸ قانون مذکور دانش آموزان دانشسراها، بر خلاف دانشجویان تربیت معلم از ابتدای تحصیل به استخدام آزمایشی آموزش و پرورش در نمی‌آیند و آموزش و پرورش نیز تکلیفی به استخدام آنان بعد از فراغت از تحصیل ندارد."
در ادامه این رأی آمده است: "برابر ‌ماده ۷ قانون مذکور در مورد دانش‌آموزان دانشسراهای تربیت معلم، صرفاً پس از استخدام رسمی حداکثر مدت ۲ سال از مدت تحصیل دوره کاردانی آنها جزء سابقه خدمت رسمی آنان منظور و از نظر ترفیع (‌پایه،گروه، بازنشستگی) قابل محاسبه خواهد بود. بنابراین فاصله ایجاد شده پس از فراغت از تحصیل تا زمان استخدام دانش آموزان مذکور قابل احتساب به عنوان سنوات خدمتی نمی باشد." (7)

وزارت آموزش و پرورش و حذفیات معلمان و مساله رضایت شغلی

10 - معاون برنامه ‌ریزی و توسعه منابع وزارت آموزش و پرورش:
" در باره تفاوت تطبیقی که ۱۴۵ هزار نفر از فرهنگیان را شامل می‌شود باید حدود ۱۷ میلیون تومان برای هر نفر مسترد کنیم. یا درخصوص طبقه تشویقی که همه کارمندان آموزش و پرورش را شامل می شود باید از هر کدام ۸۰۰ هزار تومان کسر کنیم و به حساب خزانه بریزیم؛ هفته گذشته هم به شعبه اجرای احکام دیوان احضار شدیم و تأکید کردند حتما باید اتفاق بیفتد وگرنه وارد فاز بعدی پیگیری می‌شود؛ این موضوع از کنترل ما خارج است که بخواهیم مبالغ مسترد کنیم؛ ما جلوی پرداخت را گرفته‌ایم ولی استرداد آن از حیطه آموزش و پرورش خارج است و تشکیل کمیته تعاملی بین آموزش و پرورش و دیوان محاسبات ضروری است. " (8)

11 - " به نظر می رسد اکنون اتفاقاتی برای پاداش پایان دوره خدمت کارمندان در حال رخ دادن است. گذشته از پرداخت با تأخیر پاداش یا ارائه قسطی این مبلغ پول به کارمند، خبرهای تأیید نشده از تلاش دستگاه های دولتی برای لغو این مصوبه حکایت دارد. گویا سازمان برنامه و بودجه به دوایر طرح و برنامه دستگاه های دولتی اعلام کرده است به دلیل نبود بودجه کافی دولت تصمیم دارد قانون پرداخت پایان خدمت سی ساله کارکنان خود را لغو کند." (9)

12 - حذف امتیاز نوار مرزی به موجب رأی دادنامه شماره 1773 مورخ 99.11.28 دیوان عدالت اداری و بر اساس لغو بخشنامه سازمان اداری و استخدامی صورت گرفته است. ( علاوه بر وزارت آموزش و پرورش، کارکنان سایر دستگاه‌های اجرایی مشمول قانون مذکور که در مناطق مرزی خدمت می‌کنند مشمول این مصوبه هستند.)

13 - حذف بند "ی" و جزء 1 بند الف تبصره 12 بودجه مورد اشاره در ماده 5 تصویب نامه شماره 8013 مورخ 1400.01.29 (موضوع افزایش ضریب سال جاری ) نیز مربوط به مجموع کارکنان مشمول قانون مدیریت خدمات کشوری است و برای همه دستگاه‌های اجرایی مشمول قانون مدیریت به طور یکنواخت اجرا می‌شود.( لذا موضوع مطروحه در بند دوم نیز مختص فرهنگیان نیست ولی آموزش و پرورش از طریق مراجع ذی صلاح درخواست کرده تا موضوع را بررسی و درباره آن تجدید نظر کنند.)

14 - حذف " طرح معلم تمام وقت" همان طور که از متن رأی دادنامه شماره 1934 مورخ1399.12.19 هیئت عمومی دیوان‌ عدالت اداری مشخص است، متأسفانه بر اساس شکایت یکی از همکاران آموزش و پرورش، مبنی بر درخواست ابطال بخشنامه شماره 22355 مورخ 1399.11.03 وزارت آموزش وپرورش به دیوان عدالت اداری، منجر به صدور این رأی شده است. (10)
طرح معلم تمام وقت، موافقان و مخالفینی برای خود از ابتدا داشت و ما شاهد دو دستگی در این خصوص در بین معلمان بوده ایم. منتهی مراتب برای کسانی که مشمولیت این طرح را داوطلبانه پذیرفته بودند حق ایجاد شده با حسابگری های شخصی در متن زندگی، ضایع شده است.

جمع بندی
* در مجموع چه با بیان لفظی برخی از حذفیات و احتمال اجرای آنها یا با اجرای برخی تصمیمات علیرغم عطف به ماسبق نبودن قانون، یک خانه تکانی به نفع دولت در حال انجام است. اصولا انتظاری که از قانون می رود اثر مطلوب آن بر مشمولین قانون است، اما ظاهرا در آموزش و پرورش خلاف این اصل عمل می شود. دیگر اعتماد و اطمینانی به هیچ اصل، ماده و تبصره ای وجود ندارد و هر لحظه امکان حذف هر یک از آنها محتمل است.

* به جای حذف برخی از مصوبات، جست و جو در وضعیت استخدام و خدمت 4 دهه ای معلمان و فرهنگیان و یا حراج و فروش اموال دولتی آموزش و پرورش و تغییر کاربری اردوگاه های تفریحی- رفاهی دانش آموزان، به فکر اصلاح عناوین و متن قوانین خود باشید. آموزش و پرورش یک واحد تولیدی در بخش خدمات است و همانند برخی از وزارتخانه ها چون مخابرات و آب و برق و گاز، درآمدزا نیست. این تنها ویژگی آموزش و پرورش کشور ما نیست، در تمام جهان چنین است. اما آنان با صلابت اجرایی قانون، درصدی از درآمدهای حاصل از عوارض شهرداری ها، بخشی از مالیات غیرمستقیم اشخاص حقوقی، بخشی از درآمد صادرات محصولات عمده و درآمد کارخانجات کشور خود را برای آموزش و پرورش پیش بینی می کنند. حتی با آموزش مهارت های فنی و حرفه ای به دانش آموزان و فروش دست تولید آنان به درآمد زایی می پردازند.

وزارت آموزش و پرورش و حذفیات معلمان و مساله رضایت شغلی

* آموزش و پرورش با به تأخیر انداختن برخی از طرح ها، به اندازه کافی صرفه جویی می کند. از یک سو در اجرای طرح هایی چون رتبه بندی معلمان، تبدیل مدرک تحصیلی بالاتر از لیسانس فرهنگیان و یا تبدیل مدرک نیروهای خدماتی برای تغییر سِمت آنان، یا استخدام نیروهای حق التدریس و آموزش دهندگان نهضت، از پرداخت حق قانونی برای سال ها طفره می رود، از سوی دیگر منابع مالی دیگری دارد که معلوم نیست کجا هزینه می کند:

* درآمد هزار میلیاردی حاصل از حق بالاسری کنکور
" به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از تسنیم، احمد حسین فلاحی درباره تحقیق و تفحص از سازمان سنجش اظهار کرد: آقای خدایی، رئیس سازمان سنجش در کمیسیون آموزش اعلام کرد مجوز مؤسسات کنکور با آموزش و پرورش است و این وزارتخانه سالانه هزار میلیارد تومان حق بالاسری از این مؤسسات دریافت می‌کند!" (11)

* یا درآمد حاصل از اسکان نوروزی و تابستانی مدارس برای فرهنگیان و عموم مردم که اصولا منکر آن هستید:
فرشید سیاری مدیرکل تعاون و پشتیبانی وزات آموزش‌ و پرورش:
" متأسفانه برخی هتل‌داران به جای این که تناسبی بین خدمات و نرخ‌های دریافتی خود برقرار کنند تا فرهنگیان و سایر اقشار از امکانات آنها استفاده کنند به فرافکنی نواقص خود پرداخته و به این سئوال پاسخ نمی‌دهند که چرا غیرفرهنگیان نیز متقاضی استفاده از خدمات اسکان آموزش و پرورش می‌شوند؟ درآمد ناچیز حاصله به هیچ عنوان جوابگوی فعالیت شبانه‌روزی 25 هزار نفر از عوامل اجرایی اسکان، هزینه حامل‌های انرژی، مواد شوینده، تأمین آب شرب در مناطق آزاد و از همه مهمتر آسیب‌های فیزیکی به امکانات و ساختمان مدارس نیست و وزارت آموزش‌ و پرورش با مشکلات اعتباری خود سالانه مبلغ هفت میلیارد تومان به منظور تقویت امکانات اسکان در مدارس اختصاص می‌دهد. " (12)
مدیرکل محترم، مگر آموزش و پرورش وکیل و وصی غیرفرهنگیان در برابر گرانی هتل هاست که خود را متولی آن می دانید؟ این غیرفرهنگیان چرا فکری به حال و روز اسفبار فرهنگیان، نمی کنند؟
چرا آموزش و پرورش که همیشه لنگ بودجه است باید طبق گفته شما سالانه مبلغ هفت میلیارد تومان به منظور تقویت امکانات اسکان در مدارس هزینه کند؟! ( در صورت کنجکاوی و یا علاقه می توانید به این منبع مراجعه کنید:

ایسنا. جزئیات اسکان نوروزی فرهنگیان + تعرفه‌ها. کد خبر: 94113019302 . 30 بهمن 1394. عدم درج مطالب این منبع به دلیل مربوط بودن آن به سال 1394 است که یقین حساب امروز با آن فاصله نجومی دارد.)

به شکرانه کرونا، این منبع نیز مسدود گردیده است و اعتبار مدارس امروز فقط با چرایی تعطیلی ناشی از شرایط کرونا زیر سئوال می رود نه قلمداد کردن محل آموزش به عنوان هتل. توسعه امر اسکان توسط آموزش و پرورش آنچنان سریع و وسوسه انگیز بوده است که علاوه بر مدارس و خانه های معلم، 50 دانشگاه پردیس فرهنگیان و 300 اردوگاه تفریحی نیز بدانها اضافه گردیده است.

سئوالی که قابل طرح است این که در مدت 15 ماه تعطیلی مدارس، هزینه های جاری و عمرانی مدارس چه سرانجامی یافته است؟! ( در مورد جزئیات بودجه آموزش و پرورش در سال 1400، در صورت کنجکاوی و یا علاقه می توانید به این منبع مراجعه کنید: " تعطیلی مدارس ؛ فرصتی طلایی برای بازسازی و نوسازی مدارس فرسوده و تخریبی ؟!" صدای معلم)

چند وزارتخانه دیگر به زیر و رو کردن قوانین چند دهه ای خود دست زده اند؟ آیا اگر حقوقی مشابه آنچه که گفته شد از یک نماینده مجلس یا قاضی و کارمند بانک و شاغلین دیگر سازمانها، مشمول عطف به ماسبق قانون گردد، صدایی بلند نمی شود؟ یا اثبات کردید که وزارت آموزش و پرورش همیشه پیش مرگ دیگر وزارتخانه ها برای مُثله و قربانی شدن هست؟

چرا آموزش و پرورش فقط برای یک بار هم که شده پیشقراول نتایج مطلوب و خوشایند از وضع قوانین نیست تا من معلم و فرهنگی شاغل و بازنشسته، با تحسین شما به رضایت شغلی خود ببالیم؟! چگونه می توان همیشه مغبون تصمیمات دولت و مجلس بود و همگان بدین حکم راضی و خشنود باشند؟! باور کنید اگر معلم را جدّی نگیرید، در این کشور آموزش، فرهنگ، اقتصاد و سیاست نیز، اموری مهم و اثرگذار نخواهند بود. گِره کور توسعه نیافتگی ایران در بهبود
وضعیت زندگی معلمان و نوع نگاه آحاد جامعه بدان نهفته است. سرمنشا ایجاد تغییرات سازنده و مثبت در جامعه، از آموزش است و پویایی و بالندگی آن توسط معلمان تحقق می یابد. تا این اصل مهم را باور نکنید، مشکلات فزاینده ای را بر دوش جامعه و مردم تحمیل خواهید کرد.


منابع :

1 ) VIRASCIENCE . اصل عطف به ماسبق نشدن قوانین و تصمیمات اداری در پرتو آرای دیوان عدالت اداری. 1393.
2 ) پورتال مرکز اطلاع رسانی و روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش - کد مطلب : 685415 - 4 شهریور 1397.
3 ) سایت تابناک . کد خبر : 49885 . 24 فروردین 1397
4 ) باشگاه خبرنگاران جوان . کد خبر : 5860233 - 24 آبان 1395.
5 ) چمدان. ماجرای احداث هتل در اردوگاه شهید باهنر توسط وزارت آموزش و پرورش. کد خبر 246857. 4 آبان 1398.
6 ) تسنیم. شرایط فرهنگیان مشمول عدم کسر مقرری ماه اول اعلام شد. 17 اردیبهشت 1400.
7 ) خبرگزاری جمهوری اسلامی. معلمان دانشسرایی از دیوان عدالت اداری چه می‌خواهند؟ 25 فروردین 1400.‏
کد خبر: 84295192.
8 ) سایت خبری - تحلیلی راهبرد معاصر . کد خبر: ۷۲۹۸۳ . تاریخ انتشار: ۱۶ دی ۱۳۹۹ .
9 ) بانک اول. 15 دی ماه 1399 . حذف قانون پاداش بازنشستگی و پرداخت نشدن ثمره سرمایه گذاری ۳۰ ساله کارکنان دولت.
10 ) بند 12. 13. 14 از خبرگزاری تسنیم. توضیحات آموزش و پرورش درباره حذف حق نوار مرزی فرهنگیان و طرح تمام وقت . 19 ارديبهشت 1400.
11) اقتصاد آنلاین . درآمد آموزش و پرورش از کنکور چقدر است؟ کد خبر 519255 . 21 فروردین 1400.
12 ) ایسنا. واکنش آموزش و پرورش به اخباری درباره درآمدهای میلیاردی از اسکان نوروزی. کد خبری: 95010300427. سوم فروردین 1395.


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

وزارت آموزش و پرورش و حذفیات معلمان و مساله رضایت شغلی

منتشرشده در یادداشت

گروه گزارش/

گزارش صدای معلم از نشست رسانه ای و نظر معاون آموزش ابتدایی وزارت آموزش و پرورش در مورد محتوای کتاب های درسی

دوشنبه 27 اردیبهشت نشست رسانه ای معاون آموزش ابتدایی وزارت آموزش و پرورش با خبرنگاران به صورت " حضوری " برگزار گردید .

رضوان حکیم زاده بر خلاف رویه ای که تاکنون در نشست ها داشته اما این بار با 10 دقیقه تاخیر حضور یافت و البته دو بار برای تاخیر خود از خبرنگاران عذرخواهی کرد .

موضوع نشست " ثبت نام مدارس " بود اما همان توضیحات نخستین به عنوان " مسئول ستاد ثبت نام وزارت آموزش و پرورش " که با همراهی و توضیحات تکمیلی " محمود حبیبی "   مدیرکل دفتر فن آوری اطلاعات و ارتباطات صورت گرفت ( این جا ) نکته مبهمی را برای شفاف سازی پیش روی خبرنگاران باقی نگذاشت اما حکیم زاده در برابر پرسش های برخی خبرنگاران که در حوزه آموزش ابتدایی طرح پرسش می کردند اصرار داشت که محور بحث و طرح پرسش ها همان " ثبت نام " باشد .

بسیاری از خبرنگاران که برای طرح پرسش ثبت نام کرده بودند هنگامی که مجری نشست نام آن ها را قرائت می کرد عنوان می کردند که به صورت اختصاصی و در پایان نشست پرسش خود را مطرح خواهند کرد .

پرسشی که در این جا مطرح می شود این است که این گونه امور را می توان به صورت تلفنی هم انجام داد ضمن آن که معنای نشست رسانه ای بیان مسائل و چالش ها جهت طرح آن در " حوزه عمومی " و برانگیختن حساسیت افکار عمومی برای وادار کردن مسئولان و مدیران جهت پاسخ گویی و شفاف سازی در حیطه اختیارات و عملکرد است .

این در حالی است که معاون آموزش ابتدایی وزارت آموزش و پرورش در پاسخ به پرسش صدای معلم در مورد ارزیابی عملکرد " خبرنگاران حوزه آموزش و پرورش " آن را " عالی " ارزیابی کرد .

در پرتال وزارت آموزش و پرورش هم که خبر این نشست منتشر شده است طبق معمول از رسانه های پرسش کننده و پرسش آن ها نامی به میان نیامده است گویی اصلا خبرنگاری پرسش نکرده و فقط جلسه سخنرانی مسئولان ستادی بوده است .

گزارش صدای معلم از نشست رسانه ای و نظر معاون آموزش ابتدایی وزارت آموزش و پرورش در مورد محتوای کتاب های درسی

با آن که خبرنگاران پرسش کننده هنگام طرح پرسش " روز جهانی ارتباطات و روابط عمومی " را تبریک گفتند اما در " گالری تصاویر " پرتال وزارت آموزش و پرورش چیزی منتشر نشده است .

« علی پورسلیمان » مدیر صدای معلم به عنوان دومین رسانه ، پرسش های خود را مطرح کرد . پرسشی که در این جا مطرح می شود این است که این گونه امور را می توان به صورت تلفنی هم انجام داد ضمن آن که معنای نشست رسانه ای بیان مسائل و چالش ها جهت طرح آن در " حوزه عمومی " و برانگیختن حساسیت افکار عمومی برای وادار کردن مسئولان و مدیران جهت پاسخ گویی و شفاف سازی در حیطه اختیارات و عملکرد است .

مدیر صدای معلم در ابتدا گفت :

« روز جهانی ارتباطات و روابط عمومی » را تبریک می گویم . امیدوارم که این بخش بتواند در " حوزه عمومی " آموزش و پرورش نقش موثری ایفا کند .

از مرکز اطلاع رسانی و روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش و معاونت آموزش ابتدایی برای برگزاری این نشست تشکر می کنم هر چند " کرونا " با همه گرفتاری ها و تلخی هایی که داشته اما برای بسیاری از مدیران ستادی وزارت آموزش و پرورش فرصتی طلایی و بادآورده بود تا در برابر پاسخ گویی و مسئولیت پذیری نسبت به رسانه ها و افکار عمومی ، فراری رو به جلو داشته باشند .

پورسلیمان در بخش دیگری به انتقاد از محتوای کتاب های درسی دوره آموزش ابتدایی پرداخت .

مدیر صدای معلم گفت :

« به نظر می رسد دوز توجه به آموزش های دینی و ایدئولوژیک در مقطع ابتدایی خیلی بالاست .

" کتاب هدیه های پایه ی ششم از اول تا آخرش فقط توصیه به اصول دین و فروع دین است .

علاوه بر آن در درسی چون فارسی، آن قدر که به بررسی شهدای دفاع مقدس و کربلا و ... پرداخته شده از زندگی بزرگان و دانشمندان مطلب قابل توجهی نیست .

گزارش صدای معلم از نشست رسانه ای و نظر معاون آموزش ابتدایی وزارت آموزش و پرورش در مورد محتوای کتاب های درسی

حتی در کتاب مطالعات اجتماعی هم همین وضع است .

آن قدر سلسله ها و تاریخ لعن شده و فقط دستاوردهای انقلاب اسلامی گنجانده شده  که  گویا در هیچ دوره ای مردم در رفاه و آسایش نبوده اند الا در این دوره !

در مورد شهدای مدافع حرم صحبت می شود ولی راجع به مدافعان محیط زیست خبری نیست .

 چیزی در مورد شهروند نمونه، حقوق شهروندی و مدنی، دفاع از محیط زیست مشاهده نمی شود . این در حالی است که در حال حاضر و در آینده ای نزدیک به اذعان کارشناسان ، مسائل محیط زیستی  مهم ترین بحران کشور ایران خواهد بود .

با این محتوا چگونه قرار است تفکر انتقادی در دانش آموزان رشد پیدا کند ؟

و چگونه قرار است به کشوری نمونه در منطقه تبدیل شویم ؟ »

معاون آموزش ابتدایی در برابر این پرسش گفت :

« البته سوالات جنابعالی بیشتر از یک مورد بود و فراتر از حیطه ثبت نام .

من مسئولیت معاونت آموزش ابتدایی را بر عهده دارم و مسئول سازمان پژوهش نیستم .

اما به عنوان یک " بازخورد کلی " که می توانم خدمت شما بگویم این است که من فکر می کنم که دوره حاکمیت کتاب های درسی و موضوعات جدا از هم و جزیره ای در ارائه برنامه های درسی واقعا به سر آمده است .

 ما نیازمند یک تحول واقعی در  نوع نگاهی هستیم که در فراهم کردن فرصت های یادگیری برای دانش آموزان خصوصا در دوره ابتدایی داریم  .

حکیم زاده در پاسخ به پرسش صریح صدای معلم که مطرح کرد آیا نسبت به عملکرد سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی انتقاد دارید چنین پاسخ داد :

گزارش صدای معلم از نشست رسانه ای و نظر معاون آموزش ابتدایی وزارت آموزش و پرورش در مورد محتوای کتاب های درسی

« شما سوالات خود را پرسیدید آقای پورسلیمان !

چون موضوع ، موضوع ثبت نام است فرک نمی کنم که الان پاسخ من کمکی بکند .»

این سخنان حکیم زاده معاون آموزش ابتدایی در حالی مطرح می شوند که در خرداد 1399 ایشان به همراه حجت الاسلام سید سعید عاملی، غلامعلی حداد عادل، فخرالدین دانش آشتیانی، محمود مهر محمدی و علی زرافشان از سوی رئیس جمهور به مدت 4 سال به عنوان اعضای شورای سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی منصوب شدند .

مشروح پرسش و پاسخ صدای معلم و معاون آموزش ابتدایی وزارت آموزش و پرورش در این رسانه منتشر می گردد .

پایان گزارش/


گزارش صدای معلم از نشست رسانه ای و نظر معاون آموزش ابتدایی وزارت آموزش و پرورش در مورد محتوای کتاب های درسی

منتشرشده در گفت و شنود

طنز برای گزینه و امتحان  همه می دانیم که پرسش تشریحی چقدر سخت و دشوارتر از پرسش چهار گزینه ای است. همه ما بارها در معرض پرسش های تشریحی و چهار گزینه ای قرار گرفته ایم. سوالات تشریحی می توانند بی نهایت پاسخ درست و نادرست داشته باشند و معمولا به تجزیه و تحلیل بیشتری نیاز دارند در ضمن پاسخ دهنده باید ابتدا راه حل پاسخ را بداند و از مسیر درست اقدام کند سپس راه حل و پاسخ درست را با ادبیات مناسب و قابل فهم روی برگه امتحانی یادداشت نماید. کار راحتی نیست و کار هر کسی نیست ، مخصوصا که بعضی جوابها تو هیچ کتابی نوشته نشده و باید خود آزمون دهنده با تحلیل به پاسخ برسد، بعضی پاسخ های درست امروز درستند ولی فردا ممکن است نادرست شوند . علم و دانش در حال پیشرفت است و همین طور که علم پیشرفت می کند باید بصیرت آزمون دهنده هم رشد کند تا موفقیت حاصل آید. به هر روی پرسشهای چهار گزینه ای پاسخ های محدودتری دارند و البته که نیاز به فهم درست پرسش و راه حل برای یافتن پاسخ هست ولی در انتها فقط نیاز است گزینه درست انتخاب شود، البته ممکن است دانش آموزی پاسخ درست را نداند ولی او هم می تواند بر اقبال و بخت خود تکیه کرده و 25 درصد شانس پاسخ صحیح برای خود قائل باشد و چه بسا بخت هم با او یار باشد و پاسخ همانی باشد از روی شانس قلم آن را پررنگ نموده. در ضمن تقلب هم در اینگونه پرسشها راحت تر می باشد و کافی است دانش آموز سر خودرا کمی به طرف دوستان و همکلاسی های خود خم کرده و اگر بتواند برگه بچه ها را از دور هم نگاه کند دیدن تیک کنار یک گزینه راحت تر از خواندن پاسخ های خرچنگ قورباغه ای است که برای خواندنش نیاز به مترجم هم هست به ویژه که افراد دور و بر ما تقلب نرسان باشند.

خب حالا شما ترجیح می دهید که با پرسش تشریحی مواجه شوید یا 4 گزینه ای؟ دلایل زیادی وجود دارد که 4 گزینه ای راحت و آسان تر است اما اگر قرار باشد کسی نگران تبدیل امتحان به 4 گزینه ای باشد او چه شخصی است؟ شاگرد؟ نه شاگرد کلاس باید از صمیم قلب خوشحال هم باشد که پاسخ های حاضر و آماده 4 گزینه ای مثل یک لقمه در دستان اوست و اگر حتی با اطلاعات پایین وصفر هم به جلسه امتحان برود می تواند از قانون 25 درصد استفاده کند و اگر بدشانس نباشد نمره 5 از 20 را دریافت کند حال اگر بتواند کمی هم تقلب کند می تواند به نمره های بالاتر نزدیک شود مثلا 8 یا 9 و احتمالا معلمی که پرسش تستی پیش روی او گذاشته این قدر باحال هست که نمره 9 او را 10 کند. به همین سادگی دانش آموز با اطلاعات صفر می تواند حکم قبولی بگیرد در حالی که در پرسشهای تشریحی تقریبا محال می نماید که دانش آموز با اطلاعات کم و درس نخوانده و بی بصیرت بتواند نمره قبولی دست پیدا کند.البته همیشه داستان به این سادگی نیست و اگر دانش آموز به اطلاعات نداشته خود اکتفا کند که در این صورت به نمره 5 دست خواهد یافت که نمره قبولی نبوده و از شانس قبولی پایینی برخوردار است .

تصور کنید معلمی که آزمون و سرنوشت همه ما دست اوست خیلی باحال باشد و بخواهد کار را برای دانش آموز راحت تر کند ، در آن حالت چه اتفاقی رخ می دهد؟ این معلم اگر بخواهد بر دانش آموزان خود آسان تر بگیرد پرسشها را از حالت 4 گزینه ای خارج کرده و به 2 گزینه درست و نادرست تبدیل می نماید که در آن صورت فقط 2 گزینه پیش روی پاسخ دهنده است و پاسخ دادن بسیار راحت تر هم می شود. یعنی دانش آموز 50 درصد شانس انتخاب درست دارد و کسب نمره قبولی بسیار ساده تر می شود، در این حالت دانش آموز باید بین 2 گزینه تصمیم بگیرد که کدام درست یا درست تراست و بعدا قرار نیست گزینه درست ، نادرست شود. دانش آموز و آزمون دهنده باید بداند که در نبرد بین خیر و شر باید خیر انتخاب شود خیری که بعدا هم خیر بماند و با علم آیندگان هم خیر باشد ( ملاک وضع فعلی درستی و نادرستی گزینه هاست ولی چون علم و دانش همیشه در حال تغییر است نباید ریسک کرد ) تا نمره قبولی حاصل آید. اگر فرض را اطلاعات پایین دانش آموز قرار دهیم با اینکه شانس بالایی برای موفقیت وجود دارد ولی همچنان یک انتخاب اشتباه می تواند نمره قبولی آزمون دهنده را نابود کند و به قهقرا ببرد و فرصت موفقیت را از او سلب نماید.

طنز برای گزینه و امتحان


حال چاره چیست؟

چاره می تواند معلم خیلی خیلی باحال باشد که پرسش تک گزینه ای پیش روی دانش آموز قرار می دهد. در این صورت کار برای انتخاب کننده بسیار آسان می شود و فقط کافی است پاسخ داده شده را وارد برگه کرده و بنویسد در این حالت دانش آموز، تقریبا از نمره قبولی خود مطمئن می شود. البته باز هم کاملا نمی تواند با اطمینان از نمره قبولی، سخن بگوید زیرا که هنگام نوشتن پاسخ صحیح داده شده شاید اشتباهی رخ دهد و دست بر قضا نتواند نمره خوبی بگیرد که از این اتفاقها هم زیاد رخ داده مثلا دست خط دانش آموز خوانا نبوده و پاسخ اشتباه خوانده شده یا اشتباهی در نوشتن صورت گرفته و مثلا پاسخ سوال 1 در مقابل پاسخ شماره 2 نوشته شده و....

حال چه باید کرد و چگونه می توان از قبولی صد در صدی دانش آموزانی که همیشه در معرض امتحان هستند مطمئن شد ؟ و چه راه حلی پیش پای معلم است که خیال همه راحت باشد؟ فکر می کنم فقط یک راه حل باقی مانده و آن این است که اگر شاگرد بخواهد قبولی تضمین شده ای داشته باشد باید معلم او خیلی خیلی خیلی باحال باشد که خودش پاسخ درست را در برگه دانش آموز بنویسید و نمره قبولی را هم به او بدهد ؛ بله تنها در این حالت است که دانش آموز می تواند از این آزمون سخت انتخابگری خلاص شده و انتخاب را بر عهده خود معلم قرار دهد و اگر معلم قبول کند که خود پاسخ را برای شاگرد بنویسد و خودش برگه خود نوشته را تصحیح نماید . مطمئن هستیم که دانش آموز از این امتحان سرافراز بیرون خواهد آمد و آزمون دهنده شدیدا از آزمون گیرنده ، راضی و سپاسگزار خواهد بود و منتها قدم اول این است که آزمون دهنده پاسخ دادن را به آزمون گیرنده واگذار نماید و اگر معلم لطف کنند با این روش مشکل نداشته باشند در پایان همه خرسند و راضی به منزل خود خواهند رفت و دانش آموز هم بابت اشتباهات خود توبیخ نخواهد شد و پرسش و پاسخ و نمره همه در دستان آزمون گیرنده خواهد بود.

پس کنکوری عزیز که آماده امتحان نیستی به آزمون گیرنده ، گیر ، نده لطفا !
با تشکر از شورای نگهبان ( آزمون گیرنده) که انتخابهای ما را تا جای ممکن محدود و محدودتر می کند تا ما بتوانیم از پس امتحان خود بر بیاییم و به امید خدا این دفعه اگر خودشان پاسخ درست را برای ما بنویسند نمره قبولی خواهیم گرفت.


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

طنز برای گزینه و امتحان

منتشرشده در یادداشت

گروه گزارش/

نظر کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس در مورد خصوص ی بودن صندوق ذخیره فرهنگیان و مخالفت با اضافه شدن در لیست موسسات عمومی غیردولتی

امروز نشست برخی کنش گران و مطالبه گران صندوق ذخیره فرهنگیان و " علیرضا منادی سفیدان " رئیس کمیسیون آموزش، تحقیقات و فناوری مجلس در محل این کمیسیون برگزار گردید .

در این نشست « داود نعیمی » از صندوق ذخیره فرهنگیان ، « لیلا نظرپور » ، « امین الله سالاری » و « محسن مسعودی » منتخبان فرهنگیان عضو در صندوق ذخیره فرهنگیان به عنوان اعضای هیات امنا ، محمد داوری سخنگوی سازمان معلمان ایران ، « محمدتقی سبزواری » از اعضای مطالبه گران صندوق ذخیره فرهنگیان و « علی پورسلیمان » مدیر صدای معلم حضور داشتند .

در ابتدای این نشست نعیمی ضمن انتقاد از طرح مجلس برای قرار دادن صندوق ذخیره فرهنگیان در مجموعه موسسات عمومی غیردولتی انتقاد کرده و تصریح کرد که این حرکت مجلس واکنش های منفی زیادی در بین فرهنگیان عضو صندوق ایجاد کرده است .

« لیلا نظرپور » عضو منتخب فرهنگیان عضو صندوق در هیات امنا در ادامه ضمن اشاره به برگزاری انتخابات در زمان وزارت بطحایی آن را دارای روندی شفاف اعلام کرد که همه استان ها در آن مشارکت خوبی داشتند .

این عضو منتخب در ادامه تاکید کرد که فرهنگیان قبلا خاطره و ذهنیت خوبی نسبت به صندوق ذخیره فرهنگیان نداشتند و سودی که به آنان تعلق می گرفت رضایت بخش و مقبول نبود .

وی از روند برگزاری جلسه هیات امنا در صندوق ذخیره فرهنگیان انتقاد کرد و گفت که به عنوان مثال در سال 1399 این صندوق فقط یک جلسه هیات امنا داشته است و این در حالی است که مطابق اساسنامه سالی حداقل دو بار این نشست باید برگزار گردد .

نظرپور گفت که یکی از اقدامات مثبت افزایش درصد کسر از حقوق از 2 / 1 به 5 درصد بوده است و این می تواند نشانه اعتماد دوباره فرهنگیان به این صندوق باشد .

نظر کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس در مورد خصوص ی بودن صندوق ذخیره فرهنگیان و مخالفت با اضافه شدن در لیست موسسات عمومی غیردولتی

وی تصریح کرد که روند اطلاع رسانی در صندوق نسبت به قبل بهتر شده است .

سپس « محمد داوری » سخنگوی سازمان معلمان ایران از اظهارات علی کریمی نماینده اراک در مجلس انتقاد کرد که بیان آن موجب ایجاد نگرانی های جدی در میان فرهنگیان عضو نسبت به آینده این موسسه اقتصادی شده است .

داوری مهم ترین چالش های این صندوق را در سه بخش مالکیتی ، نظارتی و میزان سود واقعی برشمرد .

سخنگوی سازمان معلمان ایران بر خصوصی بودن این موسسه تاکید کرد و آن را حق طبیعی فرهنگیان عضو دانست .

وی تاکید کرد که فرهنگیان عضو سال ها در اداره این صندوق نقشی نداشته اند و انتخابات اخیر این صندوق گامی در جهت نهادینه کردن مشارکت فرهنگیان ارزیابی می شود .

داوری وجود اختلاس های بزرگ در این صندوق در سال های اخیر را نشانه فقدان نظارت واقعی از سوی سهامداران دانست که ناشی از بی تدبیری مسئولان صندوق بوده است . " نظر این کمیسیون آن است که صندوق ذخیره فرهنگیان خصوصی بماند . "

این عضو سازمان معلمان ایران محاسبه ارزش مالکانه و پرداخت سود واقعی را از اهم مطالبات فرهنگیان عضو این صندوق برشمرد و خواهان توجه نمایندگان و مسئولان به این مهم گردید .

در ادامه « امین الله سالاری » ضمن اشاره به تبصره 63 برنامه دوم توسعه تاکید کرد که سهم الشرکه فرهنگیان در زمان بازنشستگی به آنان پرداخته می شود و این شامل ارزش افزوده مالکانه و سودی است که محاسبه می شود .

سالاری کمک دولت به این صندوق را کمک و اعانه به بخش خصوصی عنوان کرد که در قانون به صراحت به آن اشاره شده است .

عضو منتخب فرهنگیان عضو در هیات امنای صندوق ذخیره فرهنگیان ضمن انتقاد صریح از اظهارات نماینده مجلس در مورد تبدیل این صندوق به یک موسسه عمومی غیردولتی گفت :

این نماینده مجلس بر چه اساسی عنوان می کند که می خواهند این صندوق را عمومی غیردولتی کنند ؟ ایشان باید شاخص ها و فاکتورهای عمومی شدن را اعلام نماید .

صندوق ذخیره فرهنگیان مطابق قانون کار حاکمیتی نمی کند .

سالاری تصریح کرد که برای همه کارمندان دولت این کمک ها ماهانه به حساب آن ها واریز می شود اما در مورد معلمان آخر کار این مبلغ را محاسبه و واریز می کنند .

عضو هیات امنای صندوق ذخیره فرهنگیان گفت :

ما به تهاتر هم راضی هستیم اما مشکل این جاست که دولت بدهی هایش را نمی پردازد . دولت هیچ وقت تاجر خوبی نبوده است .

نظر کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس در مورد خصوص ی بودن صندوق ذخیره فرهنگیان و مخالفت با اضافه شدن در لیست موسسات عمومی غیردولتی

سالاری سود خالص صندوق ذخیره فرهنگیان را قبلا 285 میلیارد تومان ذکر کرد که در سال 1398 به 3400 میلیارد تومان رسیده است و پیش بینی می شود در سال 1399 به 5900 میلیارد تومان برسد .

او یکی از مطالبات مهم را دائمی کردن تبصره 63 دانست که باید در صدر اولویت ها قرار بگیرد .

سالاری گفت که 490 هزار  نفر در صندوق ذخیره فرهنگیان افزایش سرمایه دارند .

وی ضمن اشاره به این که تعداد قابل توجهی از فرهنگیان بازنشسته قصد بازگشت به صندوق را دارند تاکید کرد که مخالف افزایش بنیه مالی صندوق فقط از طریق خود صندوق هستیم و پیشنهاد موکد من این است که سهم دولت برای کمک به این فرهنگیان عضو تا یک و نیم برابر افزایش پیدا کند .

« محمدتقی سبزواری » از گروه مطالبه گران صندوق ذخیره فرهنگیان عنوان کرد که مجلس صلاحیت لازم  برای ورود به بحث اساسنامه را در قالب ۶ بند ندارد . در حال حاضر از روند مدیریت صندوق ذخیره فرهنگیان ناراضی نیستم .

آخرین فرد برای اظهار نظر ، « علی پورسلیمان » مدیر صدای معلم بود .

پورسلیمان گفت :

« نخستین بار است که از سوی کمیسیون آموزش مجلس برای اظهار نظر دعوت می شوم .

از آقای منادی رئیس کمیسیون آموزش مجلس به سبب اظهارات منطقی و کارشناسی شده ای که ابتدا در مورد این مساله داشت تشکر می کنم .

نگاهی بر عملکرد صندوق ذخیره فرهنگیان در مدت فعالیت آن نشان می دهد که مساله اصلی در این صندوق مدیریت علمی و تسلط نظریه اقتصادی جامعه بر یک موسسه اقتصادی بوده است .

قبلا و در حال حاضر کسانی که به سیاسی بودن انتصاب های مدیریتی در این صندوق اعتراض می کنند خود اکثرا از سیاسی ترین طیف ها محسوب می شوند و  به نظر می رسد مشکل اصلی شان این باشد که آدم های خودشان در صندوق حضور داشته باشند نه کسانی که کار بلد بوده و یا دلشان برای معلمان بسوزد و کاری انجام دهند .

اما این حرف ها را در لفافه و با صورت قانونی بیان می کنند .

مدیر صدای معلم در ادامه موضوع بورسی شدن صندوق ذخیره فرهنگیان را از پیشنهادهای این رسانه در قالب چند گزارش تخصصی و کارشناسی شده در این رسانه در سال ها پیش عنوان کرد که باید در قالب یک " برنامه مدون " به آن پرداخته شود .

پورسلیمان گفت :

« یکی از ایرادها و انتقادات اصلی من به مدیران صندوق ذخیره فرهنگیان ، کم رنگ بودن و فقدان عنصر پاسخ گویی در ادبیات مدیران این موسسه به رسانه ها و خبرنگاران بوده است .

چرا باید صندوق ذخیره فرهنگیان در مدت فعالیت بیش از دو دهه ای خود حتی یک نشست رسانه ای با خبرنگاران نداشته باشد ؟

وقتی می گوییم فرهنگیان به صندوق اعتمادی ندارند دلیلش همین است که این نشست ها برگزار نمی شوند .

چه اشکالی دارد که مدیران این صندوق به صورت منظم و برنامه ای به رسانه ها گزارش کار بدهند . این موجب شفاف سازی و در نتیجه اعتماد می شود .

من اطلاع چندانی از کارگروه تشکیل شده برای اصلاح اساسنامه صندوق ذخیره فرهنگیان ندارم اما کار منطقی و حساب شده آن است که اراده عمومی فرهنگیان عضو باید در این اساسنامه متبلور شود .

باید بدانیم که شفافیت و پاسخ گوئی موجب کارآمدی خواهد شد .

 اساسنامه کاغذی بیش نیست اما مهم جلب اعتماد و بازی دادن سهامداران صندوق به عنوان مالکان اصلی است .

فرهنگیان عضو خودشان باید در مورد این صندوق تصمیم بگیرند .

مدیر صدای معلم در پایان تاکید کرد این چه استدلالی است که گفته شود برای افزایش نظارت می خواهیم صندوق ذخیره فرهنگیان را به لیست موسسات عمومی غیردولتی اضافه کنیم ؟

مگر در آن موسسات تاکنون اختلاس و دزدی رخ نداده است ؟

در پایان ، « علیرضا منادی سفیدان » رئیس کمیسیون آموزش ؛ تحقیقات و فن آوری مجلس گفت :

موافق خصوصی بودن صندوق هستم . از دولتی بودن خیری ندیدیم .

همه اموال منقول و غیرمنقول و دارایی های صندوق ذخیره فرهنگیان باید در بورس بیاید .

نظر کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس در مورد خصوص ی بودن صندوق ذخیره فرهنگیان و مخالفت با اضافه شدن در لیست موسسات عمومی غیردولتی

اگر این اتفاق بیفتد ، به جای آن که یک فرهنگی عضو صندوق 30 تا 40 میلیون تومان در هنگام بازنشستگی بگیرد به 300 تا 400 میلیون افزایش پیدا خواهد کرد .

مصوبه مجلس به وزارت آموزش و پرورش سه ماه فرصت داد که یک و نیم ماه آن گذشته است .

دولت لایحه می آورد و ما آن را تصویب می کنیم و اگر هم بار مالی داشته باشد شورای نگهبان آن را رد می کند .

برخی نمایندگان مجلس دلیل می آورند که چون دولت به صندوق کمک می کند باید دیوان محاسبات بر این موضوع نظارت کند و این با خصوصی بودن صندوق ذخیره سازگار نیست .

منادی تاکید کرد که در حال حاضر از روند مدیریت صندوق ذخیره فرهنگیان ناراضی نیستم .

وی از تشکیل نشستی با حضور رئیس مجلس و وزیر آموزش و پرورش با حضور خودش در آینده ای نزدیک خبر داد و اظهار امیدواری کرد که این مساله با گفت و گو و مساعدت رئیس مجلس حل شود .

منادی گفت که نظر این کمیسیون آن است که صندوق ذخیره فرهنگیان خصوصی بماند .

مجلس خواهان تقویت بنیه مالی فرهنگیان و رفع مشکلات معیشتی فرهنگیان است .

مجلس خواهان افزایش نقش فرهنگیان عضو در اداره آن است .

همچنین شفافیت مالی و رفع تعارض از مطالبات مهم مجلس در مورد صندوق ذخیره فرهنگیان است .

نظر کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس در مورد خصوص ی بودن صندوق ذخیره فرهنگیان و مخالفت با اضافه شدن در لیست موسسات عمومی غیردولتی

پایان گزارش/


نظر کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس در مورد خصوص ی بودن صندوق ذخیره فرهنگیان و مخالفت با اضافه شدن در لیست موسسات عمومی غیردولتی

منتشرشده در گفت و شنود

دختران دانش آموزان افغانی و تفکر طالبانیسم

نوشتن در مورد چنین حوادث تلخ و جنایتکارانه به قول بيهقی: گریاندن قلم است بر کاغذ. قربانیانِ معصومی که هیچ گناهی جز مدرسه رفتن نداشتند و اکنون آنچه از آنان مانده توده ای از کفشها، کیفها و کتابهای پاره پاره شده اشان...

چون با تاریخ سروکار دارم، وقتی کتابها و دفترهای خونین این دختران دانش آموز را دیدم بلافاصله فکرم برگشت به 120سال پیشِ تاریخ خودمان و حوالی مشروطیت. که دختران سرزمین خودمان، از چشمِ تیزِ فرهنگِ مردسالاری، نمی توانستند از حصارِ بستر و مطبخ پای بیرون بگذارند و حسن رشدیه برای تحصیل دو دخترش مجبور گشته بود موی سرشان را بتراشد و بدانها لباس مردانه بپوشاند تا دو دخترش (شهناز و مهین بانو) تبدیل بشوند به میرزاعبدالله و بدرالدین!

دختران دانش آموزان افغانی و تفکر طالبانیسم

اما یک نشانه ای همیشه موی دماغشان بود چون از کودکی، گوشهایشان برای گوشواره سوراخ شده بود در مدرسه از آنان مى پرسیدند چرا گوشتان سوراخ است؟
می گفتند ما در بچگى مریض شده و دكتر گفته بود كه گوش تان را باید سوراخ كنید تا خوب شوید!
اما با تمام تلاشها و پنهانکاری ها، سرانجام لو می روند چرا که یک روز می بینند که میرزاعبدالله با شلیته سر حوض نشسته...!

می بینید که تعصبات خشک و جاهلانه در تمام مکانها و زمانها یک شکل و یک رنگ دارد و آن رنگ سیاهی و تاریکی.

در اینجا به یک حادثه ای اشاره می کنم که همیشه در نگرش من نسبت به مردم رنجدیده افغانستان حضور داشته است . این حادثه مربوط به  28 سال پیش است یعنی وقتی که در کوی دانشگاه تهران ساکن بودم و در اتاق دوست شاعرم ( که جزو مفاخر است) رخ داد و عینا تعریف از زبان اوست:

«در اتاق چهار نفره دانشجویی بودیم و یک مرد افغانی مسئول نظافت ساختمان بود . یک روز با بچه ها تصمیم گرفتیم به او خواندن و نوشتن بیاموزیم . کتابهای اول ابتدایی را تهیه نموده ، شروع کردیم...

مردِ افغانی هر روز پس از اتمام کارش بعد از ظهرها، به اتاق ما می آمد و هر کدام به نوبت تقسیم کار نموده یکی معلم فارسی یکی معلم ریاضی و یکی...

کارها خوب پیش می رفت اما دو یا سه ماه بعد، اتفاق بسیار تلخ و غیرمنتظره ای همه چیز را برهم زد! و برای چنین ذهنیاتِ مصداقِ «وصف کَالأنعام یا بل هم اضل» سخن از درس و مشق و آزادی چون گِردَکانی است بر گنبد!

یک روز که از دانشگاه به خوابگاه برگشتم یکی از دانشجویان خبر داد که آن هم اتاقی میانه ای تان را زخمی کرده اند و بردند بیمارستان برای پانسمان کردن...!

با عجله خودمان را رساندیم بیمارستان، دیدیم که سرش خون آلود و باندپیچی شده روی تخت...

پرسیدیم چه کسی تو را به این روز انداخته؟ پاسخ داد آن محصل افغانی مان!  وقتی از دانشگاه به خوابگاه برگشتم یک مرتبه از پشت با چوب جارویش، الله اکبرگویان کوبید بر سرم و دیگر نفهمیدم چی شد، او را هم گرفتند بردند کلانتری...

ما رفتیم به کلانتری که ببینیم چرا چنین کرده، از او پرسیدیم مردِ حسابی! تو چهار تا معلم داشتی و ما به تو سواد می آموختیم، چرا با دوستمان چنین کردی؟!

سرش را پایین انداخته بود و مدام با خشم پاسخ می داد که اون، خونش کثیف بود! خونش کثیف بود!...

پرسیدیم آخه تو از کجا پی بردی که خونش کثیف بود؟!

گفت: همان روزی که در مورد خدا صحبت می کردید...

ما تازه فهیمیدیم که دو روز پیش بعد از ظهری، وقتی این آمده بود اتاق جهت تحصیل ؛ ما که داشتیم چای می خوردیم و برایش درس می دادیم، طبق معمول، بحثهای دانشجویی گل انداخته بود و بحث مان کشید به خدا، و این دوستمان می خواست راههای اثبات وجود خدا را ذکر کنیم و از برهان نظم، اصل علیت، حرکت جوهری...

و این مردِ افغانی در همان حال که به بحث ما گوش می کرده همان جا حکم تکفیر این دوستمان را صادر و بعدا در فرصت مقتضی نیز اجرا نموده...!

در آن زمان نه خبری از شاهکارهایِ طالبان بود نه القاعده و نه داعش...!

اما سالها بعد وقتی در خبرها دیدم گروهی به نام « طالبان » با پتک ها و مواد منفجره به جان مجسمه های بودا در ولایت بامیان افغانستان افتاده اند هرگز تعجب نمی کردم چون بلافاصه، فکرم می رفت به آن حادثهِ شکسته شدن سرِ هم اتاقی مان و عملِ آن محصل افغانی مان...

و با خود می گفتم آن طالبان که از کره ای دیگر نیامده اند، آنها از درون این محصل افغانی ما و هزاران چون او سر می کشند و طالبان در واقع، تنها نوکِ قله ذهنیاتِ این هزاران نفر هستند...

دختران دانش آموزان افغانی و تفکر طالبانیسم

و برای چنین ذهنیاتِ مصداقِ «وصف کَالأنعام یا بل هم اضل» سخن از درس و مشق و آزادی چون گِردَکانی است بر گنبد!

و تعجب نکنیم که زمانی در جامعه خودمان نیز، حتی خوردن سيب‌زمينى و گوجه ‌فرنگى كه از اروپا به ايران آمده بود شجاعت می طلبید! (راوندی، تاریخ اجتماعی ایران...ج ۳،ص۵۲۰)

اما باید با قطعیت بگویم که بهترین و درست ترین راه، همان راهی است که آن دخترانِ دانش آموز می رفتند و مظلومانه رفتند...

کانال تاریخ تحلیلی ایران

( کلیپ ویدئویی زیر را مشاهده فرمایید )


دختران دانش آموزان افغانی و تفکر طالبانیسم

منتشرشده در یادداشت

نظرسنجی

انتصابات علیرضا کاظمی تا چه میزان با تعهدات و قول های مسعود پزشکیان هم خوانی داشته و توانسته رضایت معلمان را جلب کند ؟

خیلی زیاد - 1.9%
زیاد - 0.9%
متوسط - 2.3%
کم - 2.5%
خیلی کم - 92.4%

مجموع آرا: 1986

دیدگــاه

تبلیغات در صدای معلم

درخواست همیاری صدای معلم

راهنمای ارسال مطلب برای صدای معلم

کالای ورزشی معلم

تلگرام صدای معلم

صدای معلم پایگاه خبری تحلیلی معلمان ایران

تلگرام صدای معلم

Sport

تبلیغات در صدای معلم

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش بوده و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلا مانع است.
طراحی و تولید: رامندسرور