گروه رسانه/
« صدای معلم » از ابتدای بحران کرونا مخالف تعطیلی مدارس بوده و آموزش های مجازی را همچنان مکملی برای آموزش حضوری دانسته و می داند . بر این اساس آزمون های مجازی از روایی و اعتبار لازم برای سنجش آموخته های دانش آموزان برخوردار نیستند .
گروه گزارش/
در روزهای گذشته ، تعدادی از دانش آموزان در سراسر کشور برای یک خواسته صنفی و مطالبه دانش آموزی تجمعاتی را در برابر ادارات آموزش و پرورش برگزار کردند .
بر اساس گزارش های رسیده به این رسانه ، نیروهای انتظامی در برخی شهرها در برابر این اعتراضات مسالمت آمیز و مدنی متوسل به خشونت و برخورد فیزیکی شده و برخوردهایی صورت گرفته است که در شان دانش آموزان به عنوان یکی از ارکان مهم تعلیم و تربیت نیست .
مطابق قانون ، " اعتراض " حق تک تک شهروندان است و نمی توان کسی را از آن محروم کرد به ویژه دانش آموزان که آینده سازان این کشور بوده و این نوع برخوردها برای یک « مطالبه ساده » تصویر ذهنی خوشایندی برای آنان در آینده را رقم نخواهد زد .
سکوت و انفعال وزارت آموزش و پرورش در برابر این مساله قابل دفاع نیست به ویژه مسئولانی که مرتبا در تریبون های مختلف بر حق نقادی و اعتراض دانش آموزان پافشاری می کنند .
« صدای معلم » از ابتدای بحران کرونا مخالف تعطیلی مدارس بوده و آموزش های مجازی را همچنان مکملی برای آموزش حضوری دانسته و می داند . بر این اساس آزمون های مجازی از روایی و اعتبار لازم برای سنجش آموخته های دانش آموزان برخوردار نیستند .
این رسانه اگر چه اعتراض دانش آموزان در این مورد را بر اساس دلایل و مستندات ارائه شده در گزارش های پیشین منطقی و قابل دفاع نمی داند اما هیچ نهادی و در هیچ سطحی حق ابراز خشونت در برابر اعتراضات مدنی و مسالمت آمیز دانش آموزان و نیز سایر اقشار را ندارد .
وظیفه نیروی انتظامی در این موارد حضور در « کنار دانش آموزان » و برقراری آرامش و حفظ نظم است .
پایان گزارش/
« از پسرم کار بخواهید. چون او را هتل نمیآورم، به اولین سال دبیرستان میفرستم. اجازه دهید بریدههای کاغذ و تراشههای چوب را زمین بریزد اما خودش هم جمع کند. به بابای مدرسه بگویید مدیون من است اگر به جای پسرم چیزی را جارو کند. کاش ماهی یک بار از بچهها بخواهید شیشهها را تمیز کنند، خاک نیمکتهای کلاسشان را بگیرند. به پسرم نوبت دهید تا درختها و گلدانهای مدرسه را آب دهد و برگهای زردشان را بگیرد. »
" علیاکبر زینالعابدین - نامه یک پدر به مدیر مدرسه پسرش در آستانه آغاز سال تحصیلی " ( 1 )
بیش از سه روز است که شهرها و مراکز استان ها در ایران شاهد اعتراض دانش آموزان است .
در این اعتراضات خیابانی که دانش آموزان حضور دارند مطالبه اصلی ، لغو برگزاری امتحان ها به شیوه حضوری است .
البته سال قبل و هم زمان با برگزاری امتحانات نهایی چنین فضایی را شاهد نبودیم .
باید دید در عرض این یک سال چه اتفاقاتی رخ داده است که این چنین محوطه جلوی ادارات آموزش و پرورش صحنه اعتراضات دانش آموزان و حتی برخورد نیروی انتظامی با آنان شده است .
آن چه در این میان قابل کتمان این نیست آن است که از زمان تعطیلی مدارس تا کنون وزارت آموزش و پرورش دچار نوعی بی برنامگی ، روزمرگی مفرط و بی عملی بوده است .
از یک طرف و هنگام بازگشایی مدارس در 15 شهریور دستورالعملی صادر می کند اما در کم تر از یک ماه از اجرای آن عقب نشینی می کند .
با آن که این دستور العمل بازگشایی مصوب شورای عالی آموزش و پرورش بوده است اما مسئولان وزارت آموزش و پرورش با بهانه قرار دادن مصوبات ستاد ملی مقابله با کرونا آن را به بایگانی فرستادند .
با آغاز تجمعات خیایانی دانش آموزان و گسترده تر شدن آن ، رئیس مرکز سنجش و پایش کیفیت وزارت آموزش و پرورش چنین می گوید :
« بر اساس مصوبه ۹۷۷ مورخه ۱۳ مرداد ۱۳۹۹ شورای عالی آموزش و پرورش در مورد « نحوه خدمات آموزشی و تربیتی مدارس در دوره بیماریهای همهگیر»، امتحانات پایههای نهم و دوازدهم به دلیل تأثیر نتایج آنها در سرنوشت تحصیلی دانشآموزان بهصورت حضوری برگزار میشود . »
این سیاست ها و تصمیمات متناقض را چگونه می توان پاسخ داد ؟
پیش تر « صدای معلم » در گزارشی به تحلیل اعتراضات دانش آموزان پرداخت . ( این جا )
در این گزارش چند پرسش اصلی مطرح شده بود :
« پرسش نخست آن است که اگر این دانش آموزان نسبت به کیفیت آموزش غیرحضوری معترض هستند چرا در مدت یک سال تحصیلی که از آن گذشته نسبت به آن اعتراضی نکرده اند ؟
برخی دانش آموزان و خانواده های آنان که در هر گونه مراسم ، مسافرت ها و... کم نمی گذارند اما چگونه است که دیوار مدارس را همیشه کوتاه می بینند و مدرسه را به تنهایی مسئول مستقیم سلامتی آنان فرض می کنند ؟
آیا اگر وزارت آموزش و پرورش در یک سال گذشته و با تخصیص بودجه مناسب و اعتبارات کافی ، بهداشت مدارس را به سطح قابل قبولی برای اعتماد عمومی می رساند ؛ آیا باز هم بهانه ای برای تعطیلی مدارس باقی می ماند ؟ و این که عده ای از موضع " طلبکار " با مدرسه برخورد نکنند ؟
آیا دانش آموزان و اولیای آنان در بیش از یک سال گذشته مطالبه اصلی آنان ارتقای بهداشت مدارس و مهم تر از آن اولویت قائل شدن برای دانش آموزان و معلمان در امر واکسیناسیون بوده است ؟ »
اما سخن منطقی این دانش آموزان که البته بارها و بارها در گزارش های صدای معلم از زمان آغاز تعطیلی مدارس مطرح بوده آن است که :
« مبنای این درجه بندی و تفاوت گذاری در شیوه برگزاری امتحانات در میان پایه های مختلف چیست ؟ »
هر چند " تبعیض " در همه سطوح و در میان اقشار مختلف جامعه ایران از دیر باز وجود داشته و مسئولان و تصمیم گیرندگان هم به نوعی آن را " توجیه " کرده اند .
در واقع ، تبعیض در ساختار اجتماعی و اداری ایران تئوریزه و نهادینه شده است .
طنز تلخی بر این اعتراضات مترتب است که چگونه می شود دانش آموزانی که به شیوه برگزاری امتحان به صورت حضوری معترض است اما از همان ابزاری بهره می جوید که با آن مخالفت می ورزند ؟
شاید این جا به یک بیماری شایع تاریخی برسیم که همیشه : " هدف ، وسیله را توجیه می کند . " بیش از چهار دهه است که از تربیت سیاسی در مدارس ایران صحبت و تبلیغ می شود .
و این سندرم تاریخی در رفتار ایرانیان نهادینه شده است .
این دقیقا رفتاری در تضاد با " صداقت " است که جامعه را از دست یابی به هم افزایی و تلاش در جهت توسعه کشور بازداشته است .
در رفتار این دانش آموزان نیز جوهره " صداقت " همچون بسیاری اضلاع و اقشار دیگر ، بسیار کم رنگ است .
و اما نکته ای پرتامل و به مراتب مهم تر ، جنس مطالبات است .
جنس و نوع مطالبات نوع نگاه حاملان و معترضان را مشخص می کند .
« " گرتا تانبرگ " اولین دانشآموزی است که در اوت ۲۰۱۸ سر کلاس درس نرفت و پلاکارد در دست به اعتصاب نشست و در کمتر از چند ماه، صدایش به سراسر اروپا رسید. سپس صدها، بعد هزارها و حالا دهها هزار دانشآموز دست به اقدامی مشابه زدند .
مطالبه این دانشآموزان چه بود ؟ ( این جا )
بنابر تازهترین برآوردهای دفتر تغییر اقلیم سازمان ملل متحد، تا دهه ۲۰۳۰، یعنی کمتر از ۱۲ سال دیگر، فعالیت صنعتی بشر باعث میشود تا زمین از آستانه 5 / 1 درجه سانتیگراد عبور کند. این آستانهای امن است که تا پیش از آن، کاهش سرعت گرمایش زمین و معکوس کردن روند آن، با استفاده از فناوریهای موجود، امکانپذیر است.
پس از آن، زمین همچنان به گرمتر شدنش ادامه خواهد داد.
این دانشآموزها میگویند تلاشهای چند دهه گذشته سیاستمدارها برای مهار تغییر اقلیم به نتیجه نرسیده است و آینده آنها در خطر است. در کشور ما دانش آموزان معمولا به خاطر سخت بودن سوالات امتحانی تجمع و یا اعتصاب می کنند و برخی اوقات کتاب ها را هم آتش می زنند و یا این که در امتداد اعتصاب معلمان از تعطیلی کلاس ها و مدرسه اظهار خرسندی می کنند .
چون وقتی دوره تحصیل شان در مدرسه و دانشگاه تمام شود و بخواهند دنبال کار و زندگی بروند، زمین دیگر مانند امروز نخواهد بود.
آن هم در حالیکه میدانند شرایط زندگی هر سال سختتر از گذشته میشود . »
دامنه ی این اعتراضات دانش آموزی به لحاظ زمانی و مکانی گسترده بود و به کشورهایی مانند افغانستان، نامبیا و ازبکستان هم کشیده شد .
اما در ایران هیچ خبری نبود .
« صدای معلم » در گزارشی نوشت : ( این جا )
" در حال حاضر محیط زیست در جهان به یک موضوع مهم تبدیل شده است .
در ایران که از سوء مدیریت و بحران مدیران ناکارآمد همواره در رنج است ، بحران محیط زیست یکی از ابربحران ها می باشد اما تحرک خاصی حداقل در نظام آموزشی مشاهده نمی شود .
رسانه ها هم عموما با این گونه مسائل کاری ندارند و اولویت ها چیزهای مهم تر و مهیج تری هستند ! طنز تلخی بر این اعتراضات مترتب است که چگونه می شود دانش آموزانی که به شیوه برگزاری امتحان به صورت حضوری معترض است اما از همان ابزاری بهره می جوید که با آن مخالفت می ورزند ؟
در 2 روز گذشته خبر اعتراضات دانش آموزی در سراسر جهان علیه پدیده تغییرات اقلیمی تیتر بسیاری از رسانه های جهان بوده است .
با وجود آن که شماری از وزرا در کشورهای مختلف نگرانی خود را از تعطیلی مدارس توسط دانش آموزان ابراز کردهاند اما در ایران و تاکنون مورد خاصی مشاهده نشده است .
وزیر آموزش و پرورش و رئیس سازمان محیط زیست در این مورد سکوت کرده اند .
تشکل های دانش آموزی مانند سازمان دانش آموزی ، مجلس دانش آموزی ، اتحادیه انجمن های اسلامی دانش آموزان و... انگار این اخبار و رویدادها را مشاهده نمی کنند .
در نظام آموزشی ایران دانش آموزان غالبا و زمانی که سطح سوالات امتحانی سخت باشد برای اعتراض به خیابان ها می آیند . »
25 اسفند 1397 در یادداشتی نوشتم : ( این جا )
« در کشور ما دانش آموزان معمولا به خاطر سخت بودن سوالات امتحانی تجمع و یا اعتصاب می کنند و برخی اوقات کتاب ها را هم آتش می زنند و یا این که در امتداد اعتصاب معلمان از تعطیلی کلاس ها و مدرسه اظهار خرسندی می کنند .
دانش آموزان ما حتی به خاطر لو رفتن سوالات امتحانی هم اعتراض نمی کنند و در عوض سعی می کنند تا از قافله عقب نمانند .
در مجموع فرآیند نظام آموزشی و سیطره حافظه محوری و رقابت و عریان شدن آن از عنصر " تفکر " و " بازاندیشی " موجب شده است تا دانش آموزان نیز همچون سایر ارکان نظام آموزشی و جامعه ما به "منفعت طلبی " گرایش پیدا کرده و روحیه حق طلبی و عدالت طلبی در آن ها رشد و نمو نیابد . نمره بخش مهمی از هویت دانش آموزان ایرانی را شکل می دهد .
به نظر می رسد با این تفاسیر فلسفه نظام آموزشی و استمرار آن با این توصیفات به شدت مورد پرسش قرار گرفته است و تحرکی هم برای خروج از این بن بست مشاهده نمی شود . »
چند روز اخیر خبری کوتاه ذهن مرا به شدت مشغول کرد .
خبر چنین بود : ( این جا )
« دانشآموزان در نیجر در اعتراض به پایگاههای نظامی خارجی در این کشور به مدت 3 روز سر کلاس حاضر نخواهند شد.
بر اساس بیانیه منتشر شده از سوی اتحادیه مدارس نیجر (USN) دانشآموزان جهت اعلام اعتراض خود به فعالیتهای پایگاههای نظامی خارجی به ویژه فرانسوی به مدت سه روز سر کلاس حاضر نخواهند شد.
در این بیانیه با اشاره به اینکه پایگاههای نظامی خارجی باید در اسرع وقت تعطیل شوند، بر لزوم بهبود شرایط آموزش نیز تاکید شد.
گفتنی است اتحادیه مدارس نیجر (USN) دارای بیش از 100 هزار عضو است، سال گذشته نیز به پایگاههای نظامی خارجی که آنها را «ادامه امپریالیسم غرب» میداند، اعتراض کرده بود
کشور نیجر در میان ده کشور ضعیف جهان از نظر آموزشی قرار دارد .
در مورد کشور نیجر چنین می خوانیم : ( این جا )
« یک کشور محصور در خشکی است که حدود ۸۰ درصد از مساحت آن توسط بیابانها پوشیده شدهاست. این کشور از لحاظ شاخص توسعه انسانی وضعیت بسیار ناخوشایندی دارد، به گونهای که در سال ۲۰۱۴ مطابق با آمار و اطلاعات جمعآوری شده توسط سازمان ملل متحد، نیجر در رتبه ۱۸۸ جهان جای گرفت. هزینههای گزاف تحصیلی در این کشور فقیر باعث شده است که کودکان حتی نتوانند دو سال در مدارس بمانند. این عقبماندگی تحصیلی دانشگاهها را نیز تحت تاثیر قرار داده است و دانشگاهها با کمبود دانشجو مواجه هستند.
آذر ماه سال 1399 بود که صدها دانش آموز نیجری توسط گروه تندروی اسلامی " بوکوحرام " ربوده شدند . ( این جا )
با این حال این کشور و علی رغم پاندمی کرونا کلاس های خود را تعطیل نکرده است و برای اعتراض به وضعیت آموزش و یک مساله سیاست خارجی و با دعوت اتحادیه مدارس نیجر به مدت سه روز از رفتن به کلاس های درس خودداری کردند .
بیش از چهار دهه است که از تربیت سیاسی در مدارس ایران صحبت و تبلیغ می شود .
بودجه های قابل توجهی در بخش های پرورشی و فرهنگی صرف آموزش های ایدئولوژیک به دانش آموزان می شود .
تشکل های ریز و درشت دانش آموزی مانند بسیج دانش آموزی ، اتحادیه انجمن های اسلامی دانش آموزان ، شورای دانش آموزی ، مجلس دانش آموزی و... در حال فعالیت بوده اند .
دانش آموزان در انواع مراسم و مناسک دینی و مناسبت های سیاسی شرکت داده می شوند .
اما نتیجه چه بوده است ؟
بارخورد این همه آموزش های پر هزینه و وقت گیر با صرف نیروی انسانی فراوان چه بوده است ؟
واقعیت آن است که ساختار نظام آموزشی و محتوای آن بر اساس " نمره " شکل گرفته است .
نمره بخش مهمی از هویت دانش آموزان ایرانی را شکل می دهد .
طبیعی است در چنین سیستم معیوبی ، دغدغه دانش آموزان و خانواده های آنان نه محیط زیست خواهد بود و نه حقوق شهروندی و نه مهارت های زندگی .
هدف غایی در یک چیز خلاصه می شود :
تلاش بی وقفه برای " حفظ نمره " و نهایتا اخذ مدرک .
چیزهایی که معلوم نیستند واقعا در آینده گره ای از مساله باز کنند .
***
( 1 )
نامه یک پدر به مدیر مدرسه پسرش در آستانه آغاز سال تحصیلی
«جناب آقای حسن محمدی
با سلام
- از ما خواستهاید تا پیش از شروع سال تحصیلی توقعاتمان را از مدرسه بیان کنیم. دوستتر داشتم به جای پر کردن آن فرم، خواستههایم را در نامهای برایتان بنویسم:
- از پسرم کار بخواهید. چون او را هتل نمیآورم، به اولین سال دبیرستان میفرستم. اجازه دهید بریدههای کاغذ و تراشههای چوب را زمین بریزد اما خودش هم جمع کند. به بابای مدرسه بگویید مدیون من است اگر بجای پسرم چیزی را جارو کند. کاش ماهی یکبار از بچهها بخواهید شیشهها را تمیز کنند، خاک نیمکتهای کلاسشان را بگیرند. به پسرم نوبت دهید تا درختها و گلدانهای مدرسه را آب دهد و برگهای زردشان را بگیرد.
- کاش صبحانه را در مدرسه بخورند و از پسرم بخواهید سفره پهن کند، چای دم کند، نان خرد کند و آخرش هم به همراه بچههای دیگر جمع کنند و بشویند.
- ای کاش همین اول سال قلممو و رنگ و اسپری دهید تا کلاسشان را خودشان رنگآمیزی کنند. روی دیوارهایش به سلیقه روزآمدشان چیزهایی بنویسند، خطهایی بیندازند. شاید نشانی از فیلمها، انیمیشنها، فوتبالیستها و ترانههایی که دوست دارند بر دیوار بیفتد و دیوار کلاس، پنجره رهایی باشد.
- بیشتر سرویسهای بهداشتی عمومی کشور ما بهداشتی نیستند! هر کاری لازم است بکنید تا پسرم و همه بچهها سرویسهای مدرسه را مثل سرویس خانههایشان نگه دارند.
- از پسرم بخواهید شما را نقد کند، رفتار و برنامههای دبیران و مشاوران و معاونان را. نترسد از گفتن. توبیخ نشود از فکر کردن. از او بخواهید برای حرفهایش دلیل بیاورد و تا قانع نشد دست نکشد. از مدرسه شما توقع دارم گفتوگو سکه رایج باشد. رفتارهای پسرم را هم ارزیابی کنید و بخواهید در فضای امن گفتوگوی همکلاسیها از دوستانش راه حلهای کارآمد بگیرد. این کار موثرتر از تذکر و توبیخ دبیران است.
- لطفا به دبیران مدرسه بگویید جواب سوالهای پسرم را ندهند. هر وقت سوال پرسید، کمکش کنند تا خودش دنبال پاسخ بگردد.
- بعد از صبحگاه و قبل از شروع اولین زنگ، پنج دقیقه را اختصاص دهید تا هر کسی در مدرسه است کتاب بخواند. از خود شما گرفته تا تک به تک عوامل اجرایی و دبیران و دانشآموزان، کسی با کسی صحبت نکند و هر کس کتابی که دوست دارد بخواند. مدرسه بشود یک کتابخانه بزرگ. کتابهای درسی نشوند همه دنیایش. دنیایش را بزرگ کنید.
- آقای محمدی عزیز، از پسرم بخواهید داستان بنویسد، شعر بگوید، مقاله بنویسد. بخواهید برای پژوهش فیلم بسازد، عکس بیندازد. برود در آزمایشگاه خطر کند. به او بگویید پژوهش فقط در کتابخانه نیست. برود وسط شهر جستجو کند، سوال بتراشد. از پسرم بخواهید در کارگاه با چوب و فلز و چکش و اره وسیله بسازد، اختراع کند. از آنها بخواهید اپلیکیشن بازی طراحی کنند، انیمیشن تولید کنند.
- در بوفه مدرسه پسرم را دخالت دهید تا در کنار مسوول بزرگسال بوفه شیوه کاسبی را یاد بگیرد، حساب و کتاب و طرز برخورد با مشتری را. بگذارید خوراکیها را در قفسه بچیند. بار خالی کند و بعد کارتونها و مقواها را در سطل مخصوص بازیافتیها بیندازد.
- هنگام مراسم نماز یا صبحگاه فضایی شکل نگیرد که به زور و با خوابآلودگی، پسر ۱۳ ساله با خدا مناجات کند. لحظاتی را شکل دهید که وقتی پسرم با خدا خلوت میکند بداند که خدا نزدیکترین است و ارتباط قلبی او با خدا برای خودش تعالی میآورد نه اینکه دل مدیر و مربی پرورشی را راضی کند و کارت امتیاز بگیرد. به او و بچههای دیگر اجازه دهید نیایشهایی را که به زبان خودشان نوشتهاند بخوانند. نیایشهای ساده که خواستههای واقعی خودشاناند و با صداقت هستند.
- از معلمهایتان بخواهید قوانین کلاسها را تنهایی وضع نکنند. از بچهها کمک بگیرند و با هم قانون بگذارند. چون این قوانین را بچهها باید اجرا کنند.
به پسرم حالی کنید به جای آنکه از ضعف و نمره کمِ همکلاسیهایش خوشحال شود، احساس بد کند. کاری کنید تا به جای احساس کمبود از نمره پایینِ خودش از کمک نکردن به دوستانش شرمنده باشد.
- از پسرم نخواهید در همه درسها و مهارتها نفر اول باشد. راستش او هم مثل بقیه بچهها در خیلی کارها کماستعداد است. به او بگویید همه آدمها برای همه کارها ساخته نشدهاند، راه خودت را پیدا کن.
- مدیر محترم، به پسرم اجازه دهید اشتباه کند، خراب کند، گند بزند. بگذارید بارها ویران کند و بسازد.
اشتباه کردن را امتیاز بدهید. بگویید فقط یک اشتباه نابخشودنی وجود دارد و آن هم هیچ کاری نکردن و بالتبع اشتباه نکردن است.
با آرزوی خوبی و زیبایی
علیاکبر زینالعابدین
۳۱ شهریور ۹٨
نخبگان ، سرمایه های ملی کشورها به شمار می روند که می توانند موجب توانمندی کشور خود در زمینه های اقتصادی ، اجتماعی ، فرهنگی و سیاسی شوند.
آنها به دلیل داشتن تخصص در حوزه های علمی و آشنایی با استاندارد های جهانی قادرند علم ، فناوری ، صنعت و افزایش تولید را در یک جامعه ایجاد کنند و چنانچه زمینه مناسبی برای فعالیت شان فراهم شود ، با تولید علم ، می توانند هم شرایط اشتغال را بهبود بخشند و هم از روش های نادرست و ضررآفرین در طرح های اجرایی کشور جلوگیری کنند.
در جامعه ای که توانمندی های نخبگان نادیده گرفته می شود و نیروهای متخصص و کارآمد ، کنارگذاشته می شوند ، مسئولیت های خطیر در حوزه های علمی ، اقتصادی ، فرهنگی و سیاسی به دست کسانی می افتد که توانایی لازم را برای مدیریت ندارند. عواقب این سوءمدیریت ها ، دامنگیر یک کشور می شود .
زمانی که نخبگان به موقعیت شغلی و اجتماعی مناسبی دست نمی یابند ، انگیزه مهاجرت در آنها تقویت می شود. عوامل متعددی زمینه مهاجرت نخبگان را فراهم می سازد که دلایل زیر برخی از آنهاست.
بی توجهی به توانمندی علمی و تخصص افراد نخبه
در کشور ما ، بسیاری از گزینش های تحصیلی ، شغلی و انتخاباتی ، نه بر اساس صلاحیت علمی افراد که بر اساس معیارهای سیاسی و ایدئولوژیک صورت می گیرد.
در کنکور سراسری ، بخشی از ظرفیت های پذیرش دانشگاهها ، به سهمیه ها اختصاص می یابد . سهمیه هایی که بدون توجه به رتبه علمی آنها ، بخشی از ظرفیت رشته های پزشکی و مهندسی دانشگاه های معتبر ، نصیب شان می شود .این در حالی است که استعدادهای درخشان با توان علمی و رتبه های بالا ، برای ورود به دانشگاه ها ، به جایگاه واقعی خود نمی رسند .در واقع سهمیه های مختلف ، جای نخبگانی را اشغال می کنند که رتبه های خوبی در کنکور کسب کرده اند. در ادامه ، برای تحصیلات تکمیلی ، فرصت مطالعاتی و استخدام نیز این تبعیض ها اعمال می شود.
در مجموع ارتقای رتبه و استخدام ها با جهت گیری سیاسی ، شبکه ای از فساد اداری را بنیان گذاشته اند . چنین وضعیتی سالهاست موجب یاس و دلسردی دانش آموزان و دانشجویان مستعد شده و زمینه فرار مغزها را فراهم کرده است.
نبودن شرایط مناسب برای فعالیت های پژوهشی و تولید علم
فعالیت های علمی و پژوهشی ، نیازمند امکانات پیشرفته آموزشی و تکنولوژی است. امروزه برخورداری از فن آوری نوین اطلاعاتی و ارتباطی و تبادل داده ها با مجامع علمی یک نیاز ضروری است .
بدیهی است ایجاد چنین شرایطی مستلزم بودجه کافی برای فعالیت های پژوهشی و تحقیقات علمی است. علاوه بر بودجه ، شیوه مدیریت و نظام آموزشی کارآمد ، در این حوزه ها نقش مهمی دارد.
مدیریت های ضعیف ، عدم برنامه ریزی مناسب ، بی توجهی به تخصص های لازم و اعطای مدارک دانشگاهی نامعتبر ، موجب آشفته بازای در حوزه علم شده است . در نتیجه بسیاری از پست های کلیدی به مدیرانی سپرده می شود که تخصص و مهارت کافی ندارند . حتی در بعضی دانشگاه ها و مراکز تحقیقاتی ، کارهای پژوهش های از استانداردهای مناسبی برخوردار نیستند.
اگر هم در بخش هایی، مدیریت ها به افراد متعهد و شایسته واگذار شده است ، کمبود بودجه ، قوانین دست و پاگیر اداری و دخالت نهادهای غیرمرتبط ، مانع توسعه و پیشرفت می شوند .
اخیرا مشکلات این حوزه ها آنقدر زیاد شده اند که حتی در رسانه ها هم ، نخبگان ، تولید کنندگان ، کارآفرینان و صادرکنندگان کالا از ضعف های مدیریتی و موانعی که بر سر راه فعالیت های خود دارند ، انتقاد می کنند.
چه بسیار طرح هایی که با زحمت فراوان فراهم می شوند ولی درحین اجرا با موانع زیادی مواجه می شوند تا آنجا که در نیمه راه ، عقیم می مانند. این شرایط نامطلوب ، استعدادها را سرکوب می کند.
محدودیت های اجتماعی و سیاسی
تولید علم ، خلاقیت و ایده پردازی ، بستر مناسبی می خواهد که شکوفا گردد .
در جامعه ای که آزادی های اجتماعی ، محدود می شوند ، جلوی رشد استعدادها گرفته می شود . زمانی که امور فرهنگی ، هنری و ورزشی با اهداف سیاسی آمیخته می گردد ، خلاقیت ها شکوفا نمی شوند.
محدودیت های اجتماعی و سیاسی به اشکال گوناگون ، در برخورد با نهادهای مدنی ، نظارت نهادهای فرهنگی بر امور شخصی شهروندان و.... اعمال می شود. امروزه گردش اطلاعات در جهان از طریق فضای مجازی به سهولت انجام می شود و یکی از نیازهای نسل جوان محسوب می شود .
در جوامعی که فیلتر کردن و سانسور مطبوعات حاکم است ، کمترین آزادی ها سلب می شوند ؛ در چنین جوامعی ، حتی سازمان های مردم نهاد ، برای فعالیت های عادی خود با موانعی روبه رو می شوند. قهرمانان مدال آور ورزشی زیر سایه موضع گیری های سیاسی باید به حریف ببازند . فعال محیط زیست ، هنرمند ، ورزشکار ، خبرنگار و مجری رسانه با یک اظهار نظر شخصی ، موقعیتش به خطر می افتد ، صدای اعتراض معلم و کارگر و بازنشسته برای طرح خواسته های صنفی ، شنیده نمی شود و معیارهای ایدئولوژیک بر همه امور سایه افکنده اند . در این جوامع ، فعالیتهای کنشگران اجتماعی برای رفع محدودیت ها ، هزینه های سنگینی در پی دارد.
در چنین شرایطی نمی توان انتظار داشت که نخبگان علمی ، سالهای مفید عمر خود را ، نظاره گر این وضعیت اسفناک بنشینند و راه پیشرفت خود را ببندند . امروزه به مدد تکنولوژی ، ارتباطات جهانی به سهولت انجام می گیرد.
شبکه های اجتماعی ، در زمان کوتاهی حجم انبوهی از اطلاعات را در اختیار کاربران قرار می دهند . با یک جست و جوی سطحی در اینترنت ، می توان از سبک زندگی ، شرایط تحصیل و آزادی های اجتماعی در کشورهای صنعتی ، اطلاعاتی کسب کرد.
بدیهی است نخبگان و حتی غیرنخبگان نیز برای رسیدن به یک زندگی بهتر ، تلاش می کنند. اگر شرایط تحصیل ، اشتغال و رفاه اجتماعی را در کشوری دیگر بهتر از کشور خود ارزیابی کنند ، انگیزه مهاجرت در آنها تقویت می شود .
جوانان امروزی با مفاهیم حقوق شهروندی ، آزادی های اجتماعی ، ارگان های مدنی و ..... آشنا گشته اند . درک آنان از حقوق اجتماعی نسبت به گذشتگان افزایش یافته است و برای آینده خود ، برنامه ریزی می کنند .
وقتی نخبگان ایرانی شرایط تحصیلی و حمایتی را در جای دیگری بهتر از کشور خود می بینند ، برای مهاجرت اقدام می کند. اغلب نخبگان ایرانی که در دانشگاه های اروپایی به تحصیل و کارهای پژوهشی جذب شده اند ، از حمایت های قابل توجه کشور مهاجرپذیر برخوردار گشته اند.
در مجموع ، مهاجرت یک پدیده اجتماعی است و از جنبه های گوناگونی قابل بررسی است . سالهاست آمار مهاجرت نخبگان از ایران افزایش یافته است و در سالهای اخیر ، علاوه بر نخبگان ، مهاجرت غیرنخبگان و حتی مهاجرت های خانوادگی نیز افزایش یافته است .
عواملی مثل ، مشکلات اقتصادی ، عدم امنیت سیاسی و اجتماعی ، دستیابی به یک زندگی بهتر و .... انگیزه مهاجرت را تقویت می کنند . نخبگانی که با صرف هزینه و زحمت به تخصصی دست یافته اند ، سرمایه ملی کشور محسوب می شوند و می توانند کشور خود را آباد کنند . این سرمایه های ملی به دلایل متعدد ، ترک وطن می کنند و جذب دانشگاه های کشورهای دیگر می شوند. اگرچه مهاجرت به هر شکل ، سختی هایی دارد .
بدیهی است برای دانشگاه های مهاجر پذیر ، بسیار به صرفه خواهد بود که افراد پژوهشگر و آماده به کار را به جمع دستیاران خود برگزینند و مسیر توسعه علمی جامعه خود را ا دامه دهند.
از آن طرف کشوری که نیروهای متخصص و کارآمد را از دست می دهد ، روز به روز از سرمایه های علمی خود تهی می گردد . کمبود متخصص و اندیشمند در چنین جوامعی و گزینش های غیراستاندارد موجب می شود تا مدیریت های خُرد و کلان به کسانی واگذار شود که توانایی چندانی ندارند . نتایج این مدیریت ها ، در عرصه های گوناگون مشهود است :
اجرای طرح های عمرانی و اقتصادی غیرعلمی چون ساختن سدهای غیر استاندارد و رشد بی رویه موسسات مالی ، عدم نظارت و سوء استفاده در مدیریت صادرات و واردات ، تداخل وظایف سازمانها در یکدیگر ، نظام آموزشی ناکارآمد ، تنزل استانداردهای علمی در دانشگاه ها ، دخالت نهادهای دینی در تمام حوزه ها و سپردن مناصب قانون گذاری و اجرایی به افرادی که تخصص کافی ندارند .
در نهایت این شرایط وضعیت نابه سامانی ایجاد می کند که انگیزه مهاجرت را در جوانان تقویت می کند. بیش از چهل سال است بر اساس موضع گیری های سیاسی ، گزینش کرده اید . حال که به اینجا رسیده ایم ، ناگزیریم شایسته سالاری را بپذیریم. با شعار دادن ، لجاجت و دشمن هراسی ، نمی توان کشور را اداره کرد .
مهاجرت به عنوان یک پدیده اجتماعی پیامدهای مثبت و منفی می تواند داشته باشد.
اگر مغزهای اطلاعاتی که به کشورهای صنعتی مهاجرت می کنند ، پس از کسب تخصص ، به میهن خود بازگردند ، می توانند با استفاده از تجارب جدید و توانمندی های علمی که کسب کرده اند ، زمینه توسعه اقتصادی و ارتقای علمی را در کشور خود فراهم کنند . ولی اگر مهاجرت ها به بازگشت منتهی نشود ، آسیب های فراوانی به کشورهای در حال توسعه می رسد . زیرا به تدریج جامعه از مغزهای متفکر ، از پویایی علمی و از اندیشمندان تهی می گردد.
بدیهی است اگر نخبگان ، چشم انداز روشنی برای توسعه در کشور خود ببینند ، به کشورشان بازمی گردند تا تخصص و مهارت های کسب شده را در سرزمین خود به کارگیرند.
در یک جامعه استاندارد ، امنیت اقتصادی و اجتماعی ، اشتغال ، بهداشت و آموزش حق طبیعی هر انسانی است . دستیابی به این ها که بخشی از حقوق شهروندی است ، باید برای همه فراهم شود .
وقتی اندیشمندان ، برای اشتغال و یا انتقال مهارت و تخصص خود ، با موانع زیادی روبه رو می شوند ، بی انگیزه می گردند . اگر هم در بخش هایی، مدیریت ها به افراد متعهد و شایسته واگذار شده است ، کمبود بودجه ، قوانین دست و پاگیر اداری و دخالت نهادهای غیرمرتبط ، مانع توسعه و پیشرفت می شوند .
وقتی معیار انتصاب ها ، نه علم و تخصص بلکه رابطه و باندبازی است ، وقتی هر روز یک پرده از فساد در ارکان حکومتی ، برملا می شود در چنین جامعه ای ، راه پیشرفت برای نخبگان بسته است . از طرفی وقتی در آن سوی مرزها ، دانشگاه های معتبری هستند که به تخصص آنها ، احترام می گذارند و امنیت اجتماعی و رفاه بیشتری را می بینند ، ترجیح می دهند سختی های مهاجرت را به جان بخرند و شرایط بهتری را برای زندگی خود فراهم سازند.
اگرچه نهاد مشخصی در ایران آمار دقیقی از مهاجرت ها ارائه نمی کند اما اظهارات اهالی فرهنگ و آنچه که در جامعه می بینیم ، حاکی از این است که آمار مهاجرت در ایران فزونی یافته است و این پدیده زمانی خطرناک تر می شود که انگیزه به بازگشت هم تصور نمی شود.
در هر صورت برای آبادانی ایران باید شرایط را برای شکوفایی استعدادهای جوانان و بازگشت سرمایه های ملی فراهم کنیم و دست یاری به سوی نخبگان و اندیشمندان کشور دراز کنیم .
باید مسئولیت های کلیدی را به کسانی بسپاریم که دانش و مهارت کافی در مدیریت دارند. معیارهای گزینش برای پست های کلیدی ، به یک بازنگری اساسی نیاز دارند.
بیش از چهل سال است بر اساس موضع گیری های سیاسی ، گزینش کرده اید . حال که به اینجا رسیده ایم ، ناگزیریم شایسته سالاری را بپذیریم. با شعار دادن ، لجاجت و دشمن هراسی ، نمی توان کشور را اداره کرد .
ده بار از آن راه بدان خانه برفتید
یک بار از این خانه بر این بام برآیید
این روزها که خرید کتاب کم کم به فراموشی سپرده شده، اگر سری به کتابفروشی ها و دکه های کتاب بزنیم؛ کم نمی بینیم قفسه هایی پر شده از کتابهای روانشناسی بازاری و زرد و در خوشبینانه ترین حالت روانشناسی مثبت گرا. در فضای مجازی هم افراد بی شماری هستند که مطالب زیادی در راستای مثبت اندیشی و روانشناسی تیپ شخصیت و فال و ... به اشتراک می گذارند.
فراوانی این تیپ نوشته ها آن قدر زیاد شده است که اکنون عامه مردم ایران روانشناسی را با همین نوشته های بی منزلت می شناسند.
"روانشناسی علمی جایگاه خود را از دست داده است".
اگر امروزه از هر ایرانی پرسیده شود به چه چیزی علاقه دارید بی شک یکی از علایق آنها روانشناسی است....اما کدام روانشناسی؟ عموما منظورشان این مدل نابه هنجار روانشناسی هست که من اسمش را روانشناسی زرد و بازاری می گذارم.
حال سوال این است که کارکرد این مطالب و مهمتر از آن علل گرایش مردم به آن چیست؟
اگر به محتوای این گونه مطالب که اکثرا مثبت اندیشی را ترویج می دهند بیاندازیم؛ متوجه خواهیم شد که این گونه مطالب در پی تربیت انسانی خاص هستند: مثبت اندیشی نه تنها نمی تواند باعث بهبود وضعیت یک جامعه شود بلکه جامعه را محافظه کار هم می کند.
انسانی محافظه کار که انتقادش به جامعه یک نوع بیماری و جامعه ستیزی تلقی می شود !
در مکتب روانشناسی بازاری موفقیت و مثبت اندیشی ارج نهاده می شود. اما کدام موفقیت؟ موفقیتی که با تلاش استثنایی فردی به دست می آید. به فرد گفته می شود:
"خودت عامل موفقیت خودت هستی در هر شرایطی. به راحتی می شود با تلاش فردی استثنا شد : بيل گيتس شدن، استيو جابز شدن. آنها هم از هیچ شروع کردن. تو هم مي تواني موفق باشي. تمام چيزها به خودت برمي گردد، ساختارهای اجتماعی بیرونی بي معناست، فقط ذهن و فکرت مشکل دارد. نابرابري ها، فسادها، اختلاس ها، كلاهبرداري ها، هيچ چيز مهم نيست. روان و ذهنت مشکل دارد باید خودت را اصلاح کنی تا موفق باشی.. "
روانشناسی مثبت گرا به خوبی برای سرپوش گذاشتن بر عوامل کلان و نادیده گرفتن ساختارهای بیمار سیاسی و اجتماعی و فساد های پشت پرده طبقه سرمایه دار و مراکز قدرت به کار برده می شود.
آنچه مارتین سلیگمن به عنوان مبدع روانشناسی مثبت گرا در نظر داشت توجه به توانمندی انسانها بود ولی متاسفانه امروزه به عنوان مخدری برای ذهن توده ها استفاده می شود .
متاسفانه امروزه در شبکه های مجازی درصد قابل تاملی از محتوا به این گونه مطالب اختصاص داده شده است. هزاران کانال تلگرامی به ترویج روانشناسی زرد و بازاری می پردازند.
همچنين اين دروغ ها در بازار نشر در ايران توانسته است در آگاهي عموم ريشه كند و با بازي با عبارات علمي مانع از ايجاد تفكري انتقادي نسبت به اجتماع در نزد مردم عادي شوند.
روانشناسی زرد مسائل سياسي، اجتماعي و تاريخي را به فرد فرافكني مي كنند. آنچه اتفاق مي افتد بي توجهی محض نسبت به عوامل كلان است.
به نظر می رسد هرگز این گونه استدلالهای مثبت اندیشی و موفقیت به مرحله آزمون نرسیده اند ولی افراد کورکورانه به آنها ایمان دارند.
سوال این است اگر مثبت اندیشی چاره همه مشکلات است پس چرا کارگران با مثبت اندیشی با وضعیت معیشت بهتری مواجه نمی شوند؟
آیا محیط زیست با مثبت اندیشی به وضعیت بهتری باز می گردد؟
توحش دنیای سرمایه داری غرب با مثبت اندیشی کم می شود؟
بنیاد گرایی اسلامی در خاورمیانه کم رنگ می شود؟
فساد، فحشا، فقر و بیکاری با مثبت اندیشی از بین می روند؟
به نظر می رسد مثبت اندیشی نه تنها نمی تواند باعث بهبود وضعیت یک جامعه شود بلکه جامعه را محافظه کار هم می کند.
به راستی چرا به جای مثبت اندیشی فرهنگ پرسشگری را در جامعه باب نکنیم؟
صفحه facebook
تشکیل اجتماعات و راهپیمایی طبق اصل ۲۷ قانون اساسی آزاد است، ولی برگزاری آن در پارکها، میادین و معابر عمومی منوط به کسب مجوز از وزارت کشور است. با وجود این که متن این ماده، ظاهرا میل به آزادی تجمعات دارد اما در نهایت معنای آن محدودیت است. از یک سو برگزاری راهپیمایی و تجمع را صرفا یکی از حقوق احزاب و گروهها میداند و نه هر یک از شهروندان و از سوی دیگر مجلس شورای اسلامی علاوه بر دو شرط برگزاری تجمع یعنی بدون حمل سلاح و مُخلِّ مبانی اسلام نبودن، شرط مجوز وزارت کشور را نیز بدان اضافه کرده است.
طبق قانون احزاب مصوب سال 1360 مجلس، و قانون جديد فعاليت احزاب مصوب سال 1394، تأكيد بر اين شده است كه تشكيل تجمعات نياز به مجوز دارد. آنان می توانند با استفاده از پلاكارد یا راهپيمايی سكوت، شعارهایی برحسب عرف و قانون بدهند که ساختارشكنانه نباشد و یا در جلوی سازمانی خاص بست بنشینند. هدف برجسته کردن حقوقی است که از آنها ضایع شده است یا به نوعی ترجیح می دهند تا شرایطی بهتر از وضعیت موجود داشته باشند.
ظرفیتهای اصل ۲۷ قانون اساسی جمهوری اسلامی به دلایل مختلف و تا حد زیادی مغفول و بلااستفاده مانده است. وضعیتی که منجر به مسدود شدن مسیر مستقیم انتقال مطالبات مردم به مسئولان و در نهایت افتراق سیاسی شده است. و عیب اساسی اصل 27 این است که فقط احزاب را مدنظر دارد و به دلایل اعتراض آمیز دیگر گروه ها بی تفاوت مانده است.
وقتی با هجمه ای از تجمعات اعتراض آمیز اقشار گوناگون در جامعه خود مواجه می شویم چند سئوال به ذهن خطور می کند:
1 - ما چون ملتی انقلاب کرده هستیم، تجمعات اعتراض آمیز در جامعه ما فرهنگ سازی شده و به یک نوع عادت اجتماعی تبدیل شده است؟
2 - افزایش روزافزون اعتراضات در بین اقشار گوناگون جامعه حتی در بین دانش آموزان، گویای نبود بِسترهای مناسب برای گفت و گو مابین افراد است؟
3 - نابرابری های اجتماعی و اقتصادی در جامعه ما به قدری افزایش یافته است که آستانه تحمل افراد بسیار کم شده است؟
4 - کانال های مدیریتی در جامعه ما با ضعف و ناشایستگی خود، افراد را هنگام برخورد با هر نوع تضییع حق و حقوقی، ناخودآگاه به سوی تجمعات اعتراض آمیز هدایت می کنند؟
5 - نبود تشکل های مدنی به عنوان واسطه مابین دولت و مردم، برای اقشار گوناگون راهی به جز تجمع اعتراض آمیز جهت بیان خواسته ها نمی گذارد؟
6 - زبان مشترکی برای بیان مسأله و درک آن بین مسئولان و مردم، وجود ندارد؟
7 - بی اعتنایی و عدم پاسخگویی به موقع مدیران به خواسته های اقشار گوناگون، چنین تداعی می کند که با برجسته سازی موضوع در یک تجمع، می توان حقانیت خود را به کرسی نشاند؟
8 - مسئولان برای جلب رضایت مردم، بیشتر به دادن شعار تمایل دارند تا عمل به قوانین. تضاد مابین این دو به ایجاد نارضایتی و بیان اعتراض آمیز منجر می شود؟
9 - ما آزادی را در قانون پیش بینی کرده ایم اما از برابری که برادر تنی آزادی است مغفول مانده ایم، برای همین هراز چندگاهی توسط برخی از گروه ها، صدای اعتراض بلند می شود؟
موضوع تفاوت و یا تبعیض از سوی هیچ گروه سنی و جنسی قابل پذیرش نیست. وقتی با همه در برابر یک قانون کلی به طور مساوی برخورد نمی شود، طبیعی است که صدای اعتراض بلند شود. فرض کنید از سوی وزارتخانه چنین اعلام شود که فقط دبیران ریاضی باید به طور حضوری امتحانات خود را برگزار کنند. به نظر شما آنان این استثنا را در شرایط کرونایی خواهند پذیرفت؟ یعنی مرگ خوبست برای همسایه؟ آنان نیز معترض می شوند و البته با سازوکاری مشابه. علیرغم این که تمامی مجامع دارای انجمنی مستقل هستند و از مجموع افرادی جهت نیل به اهدافی مشترک گرد هم آمده اند، اما ظاهرا انجمن ها کارکرد مدنی ندارند و فقط به رتق و فتق امور معمول می پردازند.
پس یکی از دلایل اعتراض دانش آموزان ، حضور استثنا شده آنان برای جلسات امتحانی بوده است که این تمایز منطقا قابل قبول نیست. اگر این امر برای پیشگیری از انجام هر نوع تقلب احتمالی صورت می گیرد، پس تکلیف دیگر پایه ها چیست؟ این که با جبر و زور بخواهیم یک دانش آموز را از انجام کار بد بازداریم، پسندیده است یا با ایجاد شیدایی اخلاق حسنه، او خود از کار خلاف دور بماند؟ بهتر نیست در همین فرصت آموزش مجازی، باور کنیم که ما در تربیت اخلاقی کودکان ناکام مانده ایم و با بها ندادن به یادگیری ارزش ها و هنجارها، وجدان آنان را در خوابی عمیق فرو برده ایم؟
همه آنانی که به طور مستقیم و غیرمستقیم در دستور دستکاری کتب درسی قرار دارید، شما نیز در این ورشکستگی سهیم و مقصرید.
سئوال: چرا برخی از همان دانش آموزان اصفهانی نسبت به حفظ آثار باستانی یا فرهنگ و تمدن خود کج کاری کرده اند و به آنها در شب چهارشنبه سوری یا دیگر روزها آسیب وارد ساخته اند اما کسی تجمع اعتراض آمیز نکرد؟
کودکان و نوجوانان برای انجام یک رفتار مناسب نیازمند الگوی عملی هستند. یعنی تمامی آنان قادر نیستند خود الگو باشند. همچنان که ما بزرگترها نیز چنین ظرفیتی نداریم یا حداقل جامعه ما چنین قابلیتی ندارد. این که گرتا تونبرگ نوجوان 15 ساله، صدای نظام آموزشی سوئد گردید و به نمادی جریان ساز در دیپلماسی سیاسی بدل شد، که علاوه بر نامزدی جایزه صلح نوبل، یکی از مهمانان دائم سازمان ملل متحد گردید و در بسیاری از مجامع بین المللی سخنرانی کرد و به عنوان مذاکره کننده ای قابل احترام با رهبران کشورهای بزرگ به گفت و گو نشست، فقط حاصل نظام آموزشی کشور سوئد نیست، بلکه محیطی که در آن زندگی می کند و دیدگاه والدین او نسبت به محیط زیست نیز تعیین کننده الگوی رفتاری تونبرگ بوده است.
برعکس الگوی رفتاری که در جامعه ما برای کودکان و نوجوانان جا افتاده است همان تجمع اعتراض آمیز است. چون ما نیز برای دادخواهی خود تنها کانال معتبر را در همان عمل می یابیم. نبود فرهنگ گفت و گو و یا وجود مرجع قانونی برای شنود مشکلات، درد کلی جامعه ماست. باید قبول کنیم که ضعف مدیریتی، آثار خود را در تمامی لایه های اجتماعی به نمایش می گذارد .
با بیان خاویر کرمنت نویسنده و روانشناس آمریکایی از تفاوت اعتراض دیروز و امروز کاملا موافقم:
" اعتراض مدنی، مد روز است. سابقا روال بر این بود که مردم اعتراض میکردند تا به آزادی و حقوق خود برسند، اما گویا امروزه افراد زیادی آزادی و حقوق خودشان را در راه اعتراض کردن استفاده میکنند. آنها همیشه در حال اعتراض مدنی و شعار دادن هستند. شعار دادن در نزدشان حتی از یافتن راه حل منطقی برای مسئله ای که به آن اعتراض دارند هم مهم تر است....."
اگر به گذشته دور نگاهی بیندازیم و تاریخ انقلاب های گوناگون را مطالعه کنیم بیشتر آنها برای دسترسی به آزادی و برابری به پاخاسته اند، اما امروز افراد آزادی و حقوق خود را برای اعتراض کردن هزینه می کنند ، گویی از این طریق ارتزاق می کنند و به حس روشنفکری می رسند، ولی این فقط یک عادت اجتماعی است که نتایج مورد انتظار از طریق آن تحقق نمی یابد.
چند پدر و مادر یا معلم در کشور ما دوست دار محیط زیست یا آثار تاریخی هستند که این حس را برای فرزند یا دانش آموز خود الگوسازی کنند؟ آنان در این حیطه ها به چه درجاتی از شناخت رسیده اند؟
در جامعه ما الگوی مناسب عبارت است از تخریب آثار تاریخی و ساخت محلی بزرگ و باشکوه برای برگزاری نماز جمعه و پارکینکی مناسب برای آن است.( ارگ علیشاه تبریز ). یا برای درک آثار فرهنگی چند نفر از ما کودکان خود را به موزه ها و بناهای تاریخی می بریم؟ خود ما بازدید از آنها را فقط در سفرهای خود فرض واجب می دانیم.
یک کودک چگونه متوجه شود که می تواند آنها را دوست بدارد یا باید در پاسداشت آنها بکوشد؟ یا وقتی کتب درسی ما به تدریج همان آثار تاریخی را به جرم تأسیس در زمان شاهان که تاریخ جدایی ناپذیر این کشور است، حذف می کنند، چگونه حس ملی گرایی در او ایجاد شود؟ کدام فیلم یا نمایشی در مورد مسایل فرهنگ و تمدن ایرانی به طور متناوب از طریق رسانه ها تولید و پخش می شود که عِرق ملی این کودک تحریک شود؟ او حتی رنگ پرچم خود را اَزبر می کند و احترام به پرچم را به عنوان یک نماد فرهنگی، رفتار ی مقدس نمی شناسد. متولی آشنایی کودکان با فرهنگ و تمدن کدام سازمان است؟ چند کشور برای تحقق این منظور وزارتی به نام وزارت فرهنگ و ارشاد ( اسلامی ) دارند؟ در این حیطه تا چه اندازه موفق عمل نموده است؟
( پرچم ایران در میانه خرابه ها )
( در تصویر بالا که از یکی از شهرهای ایالت پنسیلوانیا گرفته شده است ، نقش پرچم آمریکا را بر شیر آتش نشانی مشاهده می فرمایید . )
باید قبول کنیم که ضعف مدیریتی، آثار خود را در تمامی لایه های اجتماعی به نمایش می گذارد اما چون بیشتر ما تحلیل همه جانبه نسبت به موضوع نداریم، پس به بیان ویژگی های فیل در تاریکی می نشینیم و با کنار هم قرار دادن تجربه حاصل از حس لامسه خود، تصویری نسبتا واقعگرایانه تر از فیل به دست می آوریم.
تفسیر مولوی از فیل در تاریکی به فرامرزها نیز رسیده است و معتقدم که اگر ما قدر مغزمایه های فرهنگ و تمدن خود را ندانیم و وقعی برای آنها قائل نشویم، فردا چیزی برای گفتن نخواهیم داشت.
تعبیری که پیتر سنگه ( Peter Senge ) دانشمند آمریکایی در علوم سامانه ها، از داستان فیل برای توصیف تفکر سیستمی استفاده میکند و هنری مینتز برگ ( Henry Mintzberg ) دانشمند کانادایی در زمینه تجارت و مدیریت، برای اشاره به درستی هم زمان مکتب های استراتژی به آن تکیه میزند. یا مارشال ریو ( Johnmarshall Reeve ) دانشمند آمریکایی در زمینه روانشناسی آموزش، وقتی میخواهد کاربردی بودن هم زمان همه نظریه های انگیزش را در کتاب انگیزش و هیجان خود شرح دهد، دست به دامان فیل در اتاق تاریک میشود. (1)
علت اساسی افزایش تجمعات اعتراض آمیز در اصول مهم زیر نهفته است:
1 - ضعف نگرش نسبت به علم مدیریت
2 - نبود نگرش سیستماتیک نسبت به مسایل گوناگون
3 - عدم وجود شایسته سالاری در انتخاب و انتصاب مدیران
4 - تشدید نابرابری های اجتماعی
5 - ضعف و نبود تشکل های مدنی
6 - به روز نبودن قانون
7 - نادیده انگاری برخی از اصول مهم قانون اساسی
8 - باور مسئولان نسبت به تجمعات اعتراض آمیز به عنوان سوپاپ تخلیه خشم و نارضایتی
9 - رسانه ها به روشنگری و افشاگری مسایل اجتماعی - سیاسی کمتر می پردازند.
10 - آداب گفت و گو در جامعه ما فرهنگ سازی نمی شود و برای آن کانال قانونی وجود ندارد.
11 - بی تفاوتی و بی اعتنایی مردم نسبت به مسایل جاری، باعث انفجار موضوع می شود.
چند سئوال:
* با توجه به این که این تجمعات توسط دانش آموزان انجام شده است، آیا آنان با مجوز و اطلاع والدین خود شرکت جسته اند یا خیر؟ یعنی والدین نیز مخالف برگزاری امتحانات پایه نهم به صورت حضوری هستند؟
* فردا بعد از اتمام ایپدمی کرونا، که مدارس رسما باز خواهد شد، اگر دانش آموزان دیگر استانها با چنین تجمعاتی در حیاط مدرسه آن را وسیله ای برای مطالبات خود قرار بدهند، نحوه برخورد مدیران چگونه خواهد بود؟ باز تهدید نمره انضباط؟ که گمان نمی کنم مؤثر باشد یا گزارش به حراست اداره یا پلیس؟ کدام راهکار بهتر خواهد بود؟ بازدارندگی یا تسلیم در برابر خواسته آنان؟
* حال باید پرسید که چرا فقط کارگران و معلمان در جامعه ما به تجمعات اعتراض آمیز دست می زنند؟ چرا وکلا، قضات، پزشکان، مهندسان و روحانیون، هرگز تجمع اعتراض آمیزی نداشته اند؟ آیا آنان حق پایمال شده ای برای اعتراض ندارند یا راههای حل مشکلات برای آنان به صورت سازمان یافته پیش بینی شده است؟ یا وزرا و پیشقراولان آنان از همان ابتدا برای تأمین بهترین شرایط شغلی و زندگی، تلاش لازم را نموده اند؟ یعنی حقی پایمال نشده است که قصد اعاده آن را داشته باشند.
به نظر می رسد ضعف کارکردی وزرا و مدیران ارشد به تزلزل ساختار اداری بیشتر بخش ها منجر شده است که اثرات سوء آن بر کار و تولید اجتناب ناپذیر است. مثلا معلمان جوان نیز از معلمان دیروز یاد گرفته اند که معترض باشند. یعنی این رویه تبدیل به یک فرهنگ عمومی شده است. یا بازار بورس ایران که روزگاری دارای نظم و نظام اقتصادی بود و به طور متعادل می چرخید در یک دو سال اخیر با جذب سرمایه های همه مردم دارا و ندار و شهری و روستایی، تبدیل به عرصه ای پیشتاز برای تجمعات اعتراض آمیز شده است. به نظر شما آن دانش آموز که پدر خود را به عنوان مالباخته بازار سرمایه پیشتاز تجمعات اعتراض آمیز روزها و ماههای اخیر می یابد یا به عنوان معلم و کارگری در زیر خط فقر می شناسد، به غیر از تجمع، فریاد اعتراض آموز خود را چگونه به گوش وزیر آموزش و پرورش برساند؟ که من به عنوان یک دبیر بازنشسته از تناقض تصمیمات ایشان سردرگم و گیج هستم.
باید متوجه باشیم که آنان الگوی رفتار نامناسب برای مطالبات خود را در همین جامعه یافته اند و تا منابع و مراجع تعدیل قانون و عدالت در جامعه جولان ندهد، چنین رفتارهایی بازدارنده سازندگی، ما را از رسیدن به یک تفاهم و توافق درست باز خواهد داشت. در این میان آنچه که رنگ خواهد باخت مدنیت و عقلانیت خواهد بود. بالا بودن حجم شکایات مربوط به حق و حقوق حرفه های گوناگون که سرآمد همه آنان آموزش و پرورش است در محاکم قضایی و دیوان عدالت اداری، جای افتخار و مباهات ندارد. برعکس این حجم از اعتراض و شکایت، لزوم ایجاد کانال هایی حسابگر و حسابرس را در لایه های سطوح پایین اداری جهت رسیدگی به ضعف ها و وضع قوانین جامع و مانع ضروری می سازد.
یعنی وزیر آموزش و پرورش به حجم رکوردداری شکایات سازمان خود می بالد یا به گلوگاه های وزارتخانه در تمامی سطوح می اندیشد و به دنبال راهکارهای مناسب است؟ شاید برای همین تاکنون وزیری شایسته و موفقی به جز شادروان غلامحسین شکوهی پدر " علم تعلیم و تربیت " ایران نداشته ایم.
1) متمم. حکایت فیل در تاریکی. داستان فیل مولانا در مثنوی.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/
یکشنبه 12 اردیبهشت مراسم تشییع و تدفین شهید خوش نام (گمنام ) با سخنرانی « حسین خنیفر » رییس دانشگاه فرهنگیان و با حضور مدیران ارشد دانشگاه مذکور در سازمان مرکزی این دانشگاه برگزار شد .
مرکز اطلاع رسانی و روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش هم از خبرنگاران و رسانه ها برای حضور و تهیه خبر در این نشست دعوت به عمل آورده بود .
از آخرین نشست رسانه ای رئیس دانشگاه فرهنگیان با رسانه ها بیش از یک سال است که می گذرد .
وزیر آموزش و پرورش در نشستی که 25 شهریور 1399 با رئیس و اعضای هیات رئیسه دانشگاه فرهنگیان داشت چنین گفته بود ( این جا ) : دانشجو معلمی که این تناقض ها و تظاهرها را مشاهده می کند فردا در کلاس درس پیام آور چه مشقی برای دانش آموزانش خواهد بود ؟
« توانستیم در شروع سال تحصیلی جدید با کرونا کنار بیاییم. اگرچه به نظر میرسد سادهترین راه در مواجهه با ویروس کرونا این است که بگوییم آموزش غیرضروری است و باید متوجه خسارات ناشی از آموزش غیرحضوری هم باشیم.
اصل را بر آموزش حضوری قراردادیم و در دانشگاه هم باید آموزش حضوری را تأکید کنیم و سعی کنیم دانشجو معلمان را حتی برای یک روز هم شده به کلاس بیاوریم. اگر هم در مورد خوابگاه برخی دانشجویان به مشکل و مسئله میرسیم باید ترتیبی اتخاذ کنیم تا این دانشجویان بتوانند در مدت بیماری کرونا در نزدیکترین دانشگاه محل سکونت خود به تحصیل مشغول شوند و از آموزش حضوری برخوردار شوند. »
« صدای معلم » در گزارشی به مناسبت آغاز سال تحصیلی 1399 در دانشگاه فرهنگیان نوشت :
« " حسین خنیفر " رئیس دانشگاه فرهنگیان بر خلاف مجری مراسم که چندین بار به مقامات ، مدیران ، اساتید و دانشجو معلمان اغاز سال تحصیل را تبریک گفت اما به حضور " خبرنگاران و رسانه " اشاره و از آنان قدردانی کرد ولی رئیس این دانشگاه در سخنرانی 15 دقیقه ای خود هیچ گونه اشاره ای به نوع آموزش ها با توجه با تاکید وزیر آموزش و پرورش بر اولویت داشتن " آموزش حضوری " نکرد .
در پیام خنیفر به مناسبت بازگشایی دانشگاه فرهنگیان در سال تحصیلی جدید هم هیچ گونه اشاره ای به این مساله نشده است . ( این جا )
اکنون که به پایان سال تحصیلی نزدیک می شویم نه کلاسی به صورت حضوری تشکیل شد و نه حتی " درس کاروزی " خیلی جدی گرفته شد .
« صدای معلم » در گزارشی نوشت : ( این جا )
« آن گونه که اخبار و گزارش ها نشان می دهند در این مدت نه دانشجو معلمی سر کلاس رفت و نه مسئول و مقامی در دانشگاه فرهنگیان در مورد عواقب و خسارات ناشی از تعطیلی کلاس ها حرفی زد .
در این مدت ، دانشجو معلمان هم مانند معلمان کم تر و یا اصلا دیده نشد که معترض و یا منتقد تعطیلی کلاس ها و مدارس شوند و مطلبی در این مورد نوشته و منتشر شود .
اما آن چه در این میان خیلی به آن پرداخته نشده است وضعیت درس " کارورزی " دانشجو معلمان است .
معاون آموزشی و تحصیلات تکمیلی دانشگاه فرهنگیان در تیر ماه 97 با تاکید بر این که کارورزی پاشنه آشیل معاونت آموزش است می گوید: ( این جا ) در این حوزه تلاش میکنیم با ارتقاء سطح تعامل میان دانشگاه فرهنگیان و مدارس مجری طرح کارورزی در آموزش و پرورش، زمینه تربیت حرفه ای دانشجو معلمان بیش از پیش فراهم گردد .
اما آقای روشندل به عنوان معاون دانشگاه فرهنگیان به چرایی پاشنه آشیل بودن مساله " کارورزی " اشاره ای نمی کند .
پرسش « صدای معلم » آن است که آیا برنامه ی کارورزی، به عنوان قلب فعالیت های دانشگاه فرهنگیان فرصت ها و فعالیت های خوب و ویژه ای را برای تربیت معلمانی فکور، کارآمد، توانمند و پیشرو درآموزش و پرورش فراهم نموده است ؟
آیا اساسا رویکرد مسئولان در آموزش و پرورش و نهادهای تصمیم گیر و برنامه ریز ، تربیت معلم فکور است ؟
آیا برون داد فرآیند کارورزی در دانشگاه فرهنگیان منجر به پرورش و مهارت های " حل مساله " خواهد شد و یا آن که مانند بیشتر امور ، صرفا به انجام یک بخشنامه و تکلیف اداری و تکمیل کردن پرونده پرسنلی برای دانشجو معلمان منجر خواهد شد به ویژه در زمان تعطیلی مدارس و دانشگاه ها که آموزش مجازی بیشتر به یک " رفع تکلیف " مبدل شده است ؟ »
با این حال برخی نشست ها همچون وزارت آموزش و پرورش به صورت حضوری و میدانی برقرار بوده است .
« صدای معلم » در گزارشی به تاریخ 8 بهمن 1399 نوشت :
در حالی که دانشگاه فرهنگیان نیز مانند مدارس نزدیک به یک سال تعطیل بوده و سخنان وزیر آموزش و پرورش و مسئولان این وزارتخانه در مورد « اولویت داشتن آموزش حضوری » از حد شعار و حرف فراتر نرفته است ؛ « بسیج دانشجویی دانشگاه فرهنگیان » اقدام به برگزاری نشست تشکیلاتی مسئولان بسیج دانشجویی دانشگاه فرهنگیان سراسر کشور کرده است .
مطابق اعلام این نهاد ، این نشست از تاریخ هفتم بهمن لغایت دهم بهمن در اردوگاه شیدالشهداء آبعلی تهران برگزار می گردد .
پرسش « صدای معلم » آن است که آیا مصوبات ستاد ملی مقابله با کرونا در مورد نهاد مذکور و تصمیمات آن موضوعیت ندارد ؟
در دانشگاهی که حتی درس کارورزی آن که جنبه مهارتی دارد و دانشجو معلمان باید مهارت های معلمی را به صورت میدانی تجربه و تمرین کنند ، به شکل « مجازی » درآمده است و مشخص نیست برون داد این تصمیمات چگونه خواهد بود ؛ چرا باید نشست های دیگر این دانشگاه در وضعیتی دیگر برگزار گردد ؟
چرا باید دیوار مدارس و دانشگاه ها همچنان کوتاه باشد ؟
آیا نهادهای بازرسی در دانشگاه فرهنگیان و وزارت آموزش و پرورش این وقایع را نمی بینند ؟
دانشگاهی که علی رغم تعطیل بودن کلاس ها و خدمات رفاهی هنوز از حقوق دانشجو معلمان کسر می کند ؛ این نشست ها با کدام هزینه و بودجه ، برنامه ریزی و اجرا می شوند ؟ »
چگونه است که مراسم تشییع و تدفین با وضعیتی غیر قابل قبول و در میانه بحران کرونا برگزار می شود اما کلاس های درس دانشگاه فرهنگیان بیش از یک سال است که در تعطیلی به سر می برند ؟
مگر در فضای مجازی می توان " معلم " تربیت کرد ؟
مبنای منطقی این گونه تصمیمات و رفتارها چیست ؟
دانشجو معلمی که این تناقض ها و تظاهرها را مشاهده می کند فردا در کلاس درس پیام آور چه مشق و درسی برای دانش آموزانش خواهد بود ؟
پایان گزارش/
بیش از چهار دهه است که مراسمی به مناسبت " روز معلم " در 12 اردیبهشت هر سال توسط وزارت آموزش و پرورش برگزار می شود .
این روز پیش از پیروزی انقلاب اسلامی به مناسبت شهادت ابوالحسن خانعلی در تجمع اعتراضی معلمان در میدان بهارستان که به علت مسائل و مشکلات معیشتی معلمان شکل گرفته بود نامگذاری و گرامی داشته می شد .
پس از انقلاب سال ۱۳۵۷ و ترور مرتضی مطهری در یازدهم اردیبهشت ۱۳۵۸، روز شهادت وی با یک روز تأخیر عنوان شد و دوازدهم اردیبهشت مجدداً به این مناسبت به نام روز معلم نام گرفت .
در سال های اخیر ، گرامی داشت این روز به یک هفته افزایش یافته اما پرسش آن است که آیا گذشت بیش از 4 دهه از برگزاری رسمی این مناسبت چه تغییری را در جایگاه معلم در جامعه ایرانی حادث گشته است ؟
آیا تاکنون پژوهش و یا کنکاشی توسط مسئولان و نهادهای پژوهشی صورت گرفته که نشان دهد برگزاری این گونه مراسم تاثیری در برخی موارد مانند افزایش رضایت شغلی معلمان و نیز بازشناسی جایگاه و مرتبه معلمان در جامعه داشته است ؟
آیا تغییر مناسبت این روز پیش از انقلاب که خاستگاه معیشتی داشته به روزی که قرابتی با آن نداشته توانسته است تحولی در محتوای این " مناسبت " ایفا کند ؟
مروری بر مکتوبات معلمان کنش گر در سال های اخیر و نیز محتوای گزارش رسانه ها و پرسش هایی که خبرنگاران در حول و حوش این مناسبت خطاب به مسئولان و تصمیم گیرندگان بیان می کنند موید این گزاره است که هنوز تغییر خاصی در " معیشت معلم " و نوع گفتمان این مناسبت صورت نگرفته و کفه تاکید بر احصا و اقناع مطالبات و معوقات معلمان همچنان سنگین است .
حتی قوانین و دستورالعمل هایی که در جهت حرکت به سوی بهبود وضعیت معیشتی معلمان تدوین شده اند نتوانسته اند حداقل در تعدیل و یا کاهش حس تبعیض نهادینه شده در اتمسفر فکری معلمان و فرهنگ سازمانی آموزش و پرورش موثر باشند .
معلمان و تشکل های فرهنگیان در ماه های بهمن و اسفند 1385 تجمعات اعتراضی گسترده ای را در اعتراض به تصمیم دولت احمدی نژاد در استرداد آن چه " لایحه مدیریت خدمات کشوری " خوانده می شد ترتیب دادند که هزینه های فراوانی بر کنش گران و فعالان این حوزه تحمیل نمود اما تصویب قانون مدیریت خدمات کشوری نیز نتوانست گره خاصی از کلاف گره خورده معیشت آنان بگشاید .
با وجود آن که برخی موارد مهم در این قانون و پس از گذشت سال ها از اجرای آن برای معلمان اجرایی نشده اند اما معاون برنامه ریزی و توسعه منابع وزارت آموزش و پرورش در دو سال گذشته سخن از تدوین " قانون خاص " برای معلمان می راند .
حرف هایی که مشخص نیستند چقدر پشتوانه اجرایی داشته و به سرنوشت " قانون عام " دچار نشود .
در کنار معیشت شکننده و اقتصاد ضعیف آموزش اما در مورد نقش معلمان در اتاق های فکر و تصمیم گیری این وزارتخانه پرسش ها و ابهام های جدی مطرح هستند . به نظر می رسد تاسیس سازمان نظام معلمی با رویکرد مستقل و مدنی بتواند حداقل در شفاف سازی " نحوه پذیرش معلمان " و تعریف " صلاحیت های حرفه ای " آنان در جهت حرکت به سوی یک نظام آموزش حرفه ای گامی به پیش باشد .
به عنوان مثال ، گروه های آموزشی که رصد و پایش کیفیت آموزشی را در نظام آموزشی بر عهده دارند بر خلاف نص صریح " آیین نامه گروه های آموزشی – تربیتی " منتخب معلمان نیستند و توسط مدیران اداری منصوب می شوند .
معلمان حتی نقش مستقیمی در تدوین و نظارت بر محتوای کتاب هایی که توسط خودشان تدریس می شوند ندارند .
پس از گذشت یک دهه از ابلاغ و اجرای سند تحول بنیادین هنوز میان آن چه در مورد " صلاحیت های حرفه ای معلمان " توسط مقامات اداری وزارت آموزش و پرورش دیکته می شود با آن چه که در نظام های آموزشی موفق و توسعه یافته به آن رسیده اند تفاوت معناداری مشاهده می شود .
پرسش این است مسئولانی که سخن از بزرگداشت مقم معلم می رانند تا چه میزان نظر معلمان را در مورد ارزیابی و پایش صلاحیت های حرفه ای جویا شده اند ؟
پس از گذشت بیش از یک دهه از طرح " سازمان نظام معلمی " توسط شورای عالی آموزش و پرورش و تصویب آن هنوز مسئولان در مورد گشایش این تشکیلات معلمی سوء ظن دارند و آن را عامدا مسکوت گذاشته اند .
به نظر می رسد تاسیس سازمان نظام معلمی با رویکرد مستقل و مدنی بتواند حداقل در شفاف سازی " نحوه پذیرش معلمان " و تعریف " صلاحیت های حرفه ای " آنان در جهت حرکت به سوی یک نظام آموزش حرفه ای گامی به پیش باشد .
حرکتی که به نظر می رسد فارغ از شعار و بخشنامه جایگاه و پرستیژ حرفه معلمی را در حوزه عمومی ارتقا بخشد .