مهرماه و زنگ مدارس برای همه ما خاطره ماندگاری است.
امروزه وقتی به زنگ مدارس نگاه می کنیم انواع و اقسامی دارد از شکل های سنتی و دستی گرفته تا انواع هوشمند آن: زنگ کارگاهی، زنگ بی سیم دایو، زنگ کوانتوم، الکتروپیک...اما شاید کمتر دانش آموزی امروزه بداند که یک صدسال پیش در این سرزمین، خود همین زنگِ مدرسه کفر شمرده می شد و حتی می توانست به تکفیر مدیر مدرسه و به قیمت جانش تمام گردد!
گاهی با خود می گویم این کشور و مردم از چه پیچ و خمهای دردناک و گذرگاه های پر هول و هراس و پرصعوبتی عبور کرده است؟!
میرزاحسن رشدیه پدرِ مدارس نوین که در این راه، انواع تهمت ها و آزارها را به جان خریده یکی از مشکلات اساسی اش، همین زنگ مدرسه اش بود . متشرعین بر علیه وی شایعاتی درست کردند که زنگ مدرسه وی مانند ناقوس کلیساست و در نتیجه، کسانی که فرزند خود را به مدرسه او می فرستند کافرند. رشدیه برای آرام کردن اوضاع تصمیم گرفت دیگر از زنگ مدرسه استفاده نکند و به جای آن یکی از دانش آموزان با صدای بلند شعر زیر را می خواند:
هر آنکه در پی علم و دانایی است/ بداند که وقت صف آرایی است
اما سالها بعد از رشدیه، مرحوم مجید تدین که یکی از قدیم ترین مدارس جدید را در حوالی 1300ش، در شهر اردبیل بنا نهاده بود مشکلاتش تمامی نداشت اما دو تا مشکل از همه اساسی تر بود که قشریون مذهبی آن دو را مخالف اسلام و ضاله می دانستند: یکی درس جغرافیا بود و دومی زنگ مدرسه!. زنگ مدرسه را تقليدى از كليساى مسيحيت قلمداد كرده و اين عمل را كار مسيحيان و ارامنه می دانستند .
مرحوم تدين می گويد برای این دو معضل راه حلی پیدا کردم ؛ بدين طريق كه به جاى زنگ مدرسه «يكى از شاگردان را كه صداى موزون و مليحى داشت انتخاب كرده مأمور نمودم كه در پايان درس در وسط حياط مدرسه بايستد و با آواز بلند آيۀ مباركۀ «إِنَّ اللّٰهَ وَ مَلاٰئِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ، يٰا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيماً» را بخواند. اين كار جانشين زنگ شد و آغاز و پايان ساعتهاى درس اعلام گرديد...اما در مورد معضل درس جغرافيا نيز يكى از افراد مورد احترام مرحوم آقاميرزا على اكبر را، كه مرد روشن بين و بي غرضى بود، نزد او فرستاديم .
او در ضمن صحبت هاى خود با ايشان، سوآلاتى را چنين مطرح كرد: كه اگر كسى بخواهد از اردبيل عازم زيارت كربلا شود ، آيا مىتواند در طول راه، اسامى روستاها و شهرهائى را كه از آن می گذرد ياد بگيرد؟ و رودها و كوهها و دره ها را بشناسد؟ آقا نه تنها اين سوآلات را ردّ نكرد بلكه به عنوان «معرفة الارض» آنها را لازم دانسته اين كار را ستود. ما از اين گفتار او استفاده كرده درس جغرافيا را، نه به نام جغرافيا، بلكه بعنوان معرفة الارض تدريس كرديم. النهايه مطالبى را كه در مقدمۀ اين درس در مورد كرويّت زمين و حركات آن بود به ظاهر حذف نموديم ولى به معلمين سپرديم كه آنها را به صورت قصّه و داستان، خارج از درس بشاگردان بگويند»(اردبیل در گذرگاه تاریخ...ج3ص ۲۰۸)
اما راه حلِ مرحوم یحیی دولت آبادی در مورد معضل زنگ مدرسه شنیدنی است .
عبدالله بهرامی در خاطرات خود می گوید :
«عده ای از آقایان معترض شده بودند که صدای زنگ که در مدارس معمول بود شبیه به زنگ کلیسای عیسویان بوده و استعمال آن حرام و مخالف قوانین شرع است و باید منسوخ گردد . اتفاقا در آن زمان حاجی میرزا یحیی دولت آبادی در وزارت فرهنگ انجام وظیفه می نمود ...برای حفظ حیثیت خود مجبور شده بود که فکرهای عجیب و غریب از خود اختراع کند. نواختن زنگ را موقوف و به جای آن یک قسم شیپوری تجویز کرده بود که مانند بوق حمام های قدیم صدا می کرد» (خاطرات عبدلله بهرامی...ص16) اما مشکل در این بود که هر وقت که این بوق به صدا درمی آمد چون شبیه بوق گرمابه های قدیمی بود در نتیجه،به محض دمیدن بوق، تمام سگهای محله یک مرتبه شروع می کردند به زوزه کشیدن و اهل محله برای تماشا، دور مدرسه جمع می شدند و قشقرقی به پا می شد که پس از مدتی مجبور شدند زدن بوق را تعطیل کنند!
اما پر واضح است که سعادت و یا بدبختی هر ملتی را همین زنگِ مدارس و کیفیت آن رقم می زند!
کانال تاریخ تحلیلی ایران
نظرات بینندگان
در مورد اینکه این جناب رشدیه از اعضای فرقه ضاله بابیت بوده و نیز عضویت در انجمن سری باغ میکده داشته ، منابع تاریخی اتفاق نظر دارند. نیت خوانی این فرد یا هر فرد مرده یا زنده ی دیگری بر حسب پیچیدگی های انسان بسیار مشکل است.
ولی در اینکه این فرد یک شخصیت ایدیولوژیک و آن هم از نوع خطرناکش داشته تا حدودی با اطمینان می توان سخن گفت؟!
در مورد اینکه این جناب رشدیه از اعضای فرقه ضاله بابیت بوده و نیز عضویت در انجمن سری باغ میکده داشته ، منابع تاریخی اتفاق نظر دارند. نیت خوانی این فرد یا هر فرد مرده یا زنده ی دیگری بر حسب پیچیدگی های انسان بسیار مشکل است.
ولی در اینکه این فرد یک شخصیت ایدیولوژیک و آن هم از نوع خطرناکش داشته تا حدودی با اطمینان می توان سخن گفت؟!
سلام
1- معنای " سلبریتی " چیست ؟
2- واقعا می توان شخصیتی مانند " میرزاحسن رشدیه " را که برای تاسیس مدارس و آموزش نوین متحمل آن هم رنج و مرارت شد و از خود و زندگی شخصی اش گذشت در ردیف "سلبریتی " نهاد ؟
آیا برای اکثر این سلبریتی هایی که در ایران می شناسیم ؛ جز پول و منافع شخصی چیز دیگری اهمیت دارد ؟
آیا آن ها جز خودشان به چیز دیگری می اندیشند ؟
به نظر می رسد یا شما معنای سلبریتی را نمی دانید و یا قصد شما به لجن کشیدن و خراب کردن شخصیت های تاثیرگذار تاریخی است .
قبلا هم در یادداشت خود در پاسخ به شما گفتم که انتهای تفکر شما ، آنارشیسم و بی هویتی است .
3- جالب است !
هر کسی در کشور می خواهد دیگری را بزند سریع برچسب می زند .
دلیلش هم واضح است . چون اصلا معنای " نقد " و " تفکر اننقادی " را نمی دانند .
فکر می کنند نقد یعنی مخالفت کردن با همه چیز . البته منهای خود !
4 آقای رشدیه کجا شخصیت ایدئولوژیک داشته است ؟
آیا می توانید آن را با گزاره های تاریخی و نه خیالی اثبات نمایید ؟
پایدار باشید .
معنای سلبریتی را خوب می دانم! شما نمی دانید!
واژه سلبریتی حداقل قدمتی از قرن ۱۸ میلادی تا کنون دارد.
اگر امثال رشدیه تا قبل از این سلبریتی نبود ، رسانه شما او را سلبریتی کرد! وقتی شخص مشهور مرتبا در رسانه مطرح گردد ، می شود سلبریتی!
در خصوص بی هویتی و آنارشیست بودن بنده ؛
باید بگویم که کارت ملی و اعتقاد قلبی و التزام عملی به قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران دارم و همین برای کار و اقامتم در این مملکت کافیست!
بنده محقق علوم اجتماعی هستم و خوشحالم از اینکه مرید و هوادار هیچ شخصیت زنده و مرده تاریخی نیستم ، و فکر می کنم که یکی از امراض مهلک جهان معاصر به خصوص ممالک توسعه نیافته ابتلا به مرض «کیش شخصیت» است.
رشدیه اللهی ، شاه الهی، مصدق اللهی و... بودن در سپهر پستمدرن کاملاً قبیح است.
ادامه:
شما می توانید پوستر رشدیه یا هر کس دیگر را در اتاق خانه یا محل کارتان نصب کرده و صبح تا شب ، تصدقش بروید!
در خصوص اینکه رشدیه بابی بوده و عضو یک انجمن مخفی هر کودکی با سواد خواندن و نوشتن می تواند در ویکی پدیا فارسی جستجو کند! اگر هم فکر می کنید که ویکی پدیا هم بی هویت و آنارشیست است می توانید مستقیماً به منابع تاریخی از جمله کتاب تاریخ رجال ایران نوشته مهدی بامداد مراجعه کنید.
در مورد اینکه گفتید که رشدیه ایدیولوژیک نبوده ، به نظر شما اگر اعتقاد به فرقه ضاله بابیت ، ایدیولوژی نیست! پس چیست؟
از نظر بنده اتفاقا ایدیولوژی بسیار خطرناکی ست!
آقای محقق علوم اجتماعی که بر مذهب باب، فرقه ضاله می گذاری همین موضوع نشان از سطح مذهبی و پایین تو دارد.
و آن طور که از حرف هایت مشخص است رشدیه که در زمینه آموزش و پیشرفت ایران خدمات اولیه و مهمی انجام داده است را چون من باب بوده بد دانسته و طرد می کنی. آخر پسر جان بسیجی، به تو بیشتر از محقق علوم اجتماعی، محقق شیعی میخوری باشی.
برو روزی ات را در خانه دیگری بگیر.
اگر به حساب امثال تو باشه هر دانشمند و روشنفکر و .. خارج مذهب شیعه، ضاله و نحس هست
«بالاخره، پدر، او را متوکلاًعلیالله، روانهٔ بیروت نمود. رشدیه، به نام عزیمت به نجف از تبریز، بیرون آمده، راه بیروت پیش گرفت. رفت و به دیار مقصود رسید…»